بعدى 
تفسير نمونه ج : 15 ص : 187
اينها با اين حقايق تازه ناسازگارند ، گوئى با همان خرافات نياكان پيوند هميشگى بسته اند ، و با هيچ قيمتى حاضر نيستند با جهل و گمراهى و خرافات وداع گويند اصولا هميشه افراد نادان و متعصب و لجوج با تازه ها ، هر چند موجب هدايت و آگاهى و نجات باشد ، مخالفند .
در آيه 68 سوره مؤمنون مى خوانيم ا فلم يدبروا القول ام جائهم ما لم يات آبائهم الاولين : آيا آنها تدبر در اين سخن نكردند يا اينكه اين آيات چيز تازه اى است كه براى نياكانشان نيامده ( و به بهانه تازه بودن با آن مبارزه مى كنند ) .
سپس اضافه مى كند اينها تنها به اعراض قناعت نمى كنند ، بلكه به مرحله تكذيب و از آن بدتر استهزاء مى رسند ، مى فرمايد : آنها تكذيب كردند اما به زودى اخبار آنچه را به استهزاء مى گرفتند به آنان مى رسد و از مجازات دردناك كار خود با خبر مى شوند ( فقد كذبوا فسياتيهم انباء ما كانوا به يستهزئون ) .
انباء جمع نبا به معنى خبر مهم است ، و منظور در اينجا كيفرهاى سختى است كه در اين جهان و جهان ديگر دامنگير آنها مى شود ، گرچه بعضى از مفسران مانند شيخ طوسى در تبيان اين كيفرها را منحصر به كيفر آخرت دانسته اند ، ولى غالب مفسران آن را مطلق و شامل هر دو نوع كيفر دانسته اند ، و در واقع چنين است ، چرا كه آيه اطلاق دارد و از اين گذشته كفر و انكار بازتاب وسيع و گسترده وحشتناكى در تمام زندگى انسان دارد ، چگونه مى توان از آن صرف نظر كرد .
بررسى اين آيه و آيه قبل نشان مى دهد كه انسان به هنگام قرار گرفتن در جاده هاى انحرافى به طور دائم التزايدى فاصله خود را از حق بيشتر مى كند :
تفسير نمونه ج : 15 ص : 188
نخست مرحله اعراض و روى گرداندن و بى اعتنائى نسبت به حق است ، اما تدريجا به مرحله تكذيب و انكار مى رسد ، باز از اين مرحله فراتر مى رود و حق را به باد سخريه مى گيرد ، و به دنبال آن مجازات الهى فرا مى رسد ( نظير اين تعبير در آغاز سوره انعام آيه 4 و 5 نيز آمده است ) .

نكته ها :
1 - در يكى از خطبه هاى معروف نهج البلاغه على (عليه السلام) به اين واقعيت اشاره فرموده كه خداوند پيامبران را آنچنان فرستاده است كه مردم بتوانند آزادانه براى ايمان آوردن تصميم گيرى كنند كه اگر غير آن بود ، ايمان اجبارى مى شد و سودى نداشت ، مى فرمايد : اگر خداوند مى خواست به هنگام مبعوث ساختن پيامبرانش ، درهاى گنجها و معادن طلا و باغهاى خرم و سرسبز را به روى آنان بگشايد مى گشود ، و اگر مى خواست پرندگان آسمان و حيوانات وحشى زمين را همراه آنان گسيل دارد مى داشت ، اما اگر اين كار را مى كرد امتحان از ميان مى رفت ، و پاداش و جزا بى اثر مى شد .
در كتاب كافى ذيل آيه مورد بحث چنين آمده كه : اگر خدا مى خواست از آسمان نشانه اى نازل مى كرد كه گردنهاى آنها در برابر آن خاضع گردد ، و اگر چنين مى كرد آزمون از همه مردم ساقط مى شد .
قابل توجه اينكه در كتب معروفى مانند ارشاد مفيد و روضه كافى و كمال الدين صدوق و تفسير قمى آمده است كه امام صادق (عليه السلام) در تفسير
تفسير نمونه ج : 15 ص : 189
آيه ان نشا ننزل آية من السماء ... فرمود : منظور طغيانگران بنى اميه هستند كه به هنگام قيام مهدى (عليه السلام) آيه آسمانى مى بينند و در برابر آن ناچار به تسليم مى شوند .
روشن است كه منظور از اين روايات ، بيان مصداقى از مفهوم وسيع آيه است كه سرانجام به هنگام ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) رهبر حكومت جهانى ، تمام حكومتهاى ظلم و جور كه خط بنى اميه را ادامه مى دهند به حكم اجبار در برابر قدرت مهدى و حمايتهاى الهى او سر تسليم فرود مى آورند .
2 - مى دانيم يكى از بحثهاى دامنه دار در قرون نخستين اسلام بحث پيرامون حادث بودن و يا قديم بودن كلام الله بود كه دامنه اين بحث به كتب تفسير نيز كشانده شده ، و جمعى از مفسران به تعبيرى كه در آيات فوق آمده ( محدث ) بر حادث بودن قرآن استدلال كرده اند .
ولى چنانكه قبلا نيز اشاره كرده ايم اساس اين بحث به هيچوجه نمى تواند منطقى بوده باشد ، و به نظر مى رسد كه زمامداران آن زمان از بنى اميه و بنى عباس در دامن زدن به اينگونه بحثهاى انحرافى كه افكار مسلمانان را از مسائل مهم و جدى منحرف مى ساخته دخالت داشته اند ، آنها اين مسائل را به عنوان سرگرم ساختن علماى اسلام و ادامه حكومت خودكامه خود مى خواستند .
زيرا اگر منظور از كلام الله همان محتواى قرآن است كه آن از ازل در علم خدا بوده و خدا از همه آن آگاهى داشته است ، و اگر منظور نزول وحى است و كلمات و حروف قرآن مسلما حادث است ، بنابر اين در يك صورت قديم بودن و در يك صورت حادث بودن قطعى است و جاى بحث و گفتگو نيست .
جامعه اسلامى مخصوصا علماء و دانشمندان بايد بيدار باشند و گرفتار بحثهاى انحرافى كه به دست جباران و دشمنان ايجاد شده است نگردند .

تفسير نمونه ج : 15 ص : 190
أَ وَ لَمْ يَرَوْا إِلى الأَرْضِ كمْ أَنبَتْنَا فِيهَا مِن كلِّ زَوْج كَرِيم(7) إِنَّ فى ذَلِك لاَيَةً وَ مَا كانَ أَكْثرُهُم مُّؤْمِنِينَ(8) وَ إِنَّ رَبَّك لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ(9)
ترجمه :
7 - آيا آنها به زمين نگاه نكردند ، چه اندازه در آن از انواع گياهان آفريديم .
8 - در اين نشانه روشنى است ( بر وجود خدا ) ولى اكثر آنها هرگز مؤمن نبوده اند .
9 - پروردگار تو عزيز و رحيم است .

تفسير : زوجيت در گياهان
در آيات گذشته سخن از اعراض كافران ، از آيات تشريعى يعنى قرآن مجيد بود ، و در آيات مورد بحث سخن از اعراض آنها از آيات تكوينى و نشانه هاى خدا در پهنه آفرينش است ، آنها نه تنها ، گوش جان خود را بر سخنان پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى بستند ، بلكه چشمهاى خود را نيز از ديدن نشانه هاى حق در اطراف خود محروم مى ساختند .
نخست مى گويد : آيا آنها به زمين نگاه نكردند چه بسيار گياهان از انواع مختلف ، نر و ماده ، زيبا و جالب و پرفايده در آن آفريديم ( ا و لم يروا الى الارض
تفسير نمونه ج : 15 ص : 191
كم انبتنا فيها من كل زوج كريم ) .
در اينجا تعبير به زوج در مورد گياهان قابل دقت است ، گرچه غالب مفسران زوج را به معنى نوع و صنف ، و ازواج را به معنى انواع و اصناف گرفته اند ، ولى چه مانعى دارد كه زوج را به معنى معروفش كه قبل از هر معنى ديگر به ذهن مى آيد بگيريم و اشاره به زوجيت در جهان گياهان باشد ؟ ! در گذشته انسانها كم و بيش فهميده بودند كه بعضى از گياهان داراى نوع نر و نوع ماده است ، و براى بارور ساختن گياهان از طريق تلقيح استفاده مى كردند اين مساله در مورد درختان نخل كاملا شناخته شده بود ، ولى نخستين بار لينه دانشمند و گياهشناس معروف سوئدى ، در اواسط قرن 18 ميلادى ، موفق به كشف اين واقعيت شد كه مساله زوجيت در دنياى گياهان تقريبا يك قانون عمومى است و گياهان نيز همانند غالب حيوانات از طريق آميزش نطفه نر و ماده بارور مى شوند و سپس ميوه مى دهند .
ولى قرآن مجيد قرنها قبل از اين دانشمند كرارا در آيات مختلف به زوجيت در جهان گياهان اشاره كرده ( در آيات مورد بحث ، و در سوره رعد آيه 4 ، و لقمان آيه 10 و سوره ق آيه 7 ) و اين خود يكى از معجزات علمى قرآن است .
واژه كريم در اصل به معنى هر چيز پر ارزش است ، گاه در مورد انسان به كار مى رود و گاه گياهان ، و گاهى حتى نامه توصيف به كريم مى شود مانند سخن ملكه سبا در مورد نامه سليمان : انى القى الى كتاب كريم ( نمل - 29 ) .

تفسير نمونه ج : 15 ص : 192
و منظور از گياه كريم گياهان پرفايده است و البته هر گياهى داراى فوائدى است كه با پيشرفت علم اين حقيقت روز به روز آشكارتر مى شود .
در آيه بعد به عنوان تاكيد و تصريح بيشتر مى فرمايد : در اين خلقت گياهان ارزشمند نشانه روشنى بر وجود خدا است ( ان فى ذلك لاية ) .
آرى توجه به اين واقعيت كه اين خاك ظاهرا بى ارزش با داشتن يك تركيب معين مبدء پيدايش انواع گلهاى زيبا و درختان پر ثمر و ميوه هاى رنگارنگ با خواص كاملا متفاوت است بيانگر نهايت قدرت خدا است ، اما اين كوردلان آنچنان غافل و بى خبرند كه اين گونه آيات الهى را مى بينند ، باز هم در غفلتند ، چرا كه كفر و لجاج در قلب آنها رسوخ كرده ، لذا در پايان آيه مى فرمايد : اكثر آنها هرگز مؤمن نبوده اند ( و ما كان اكثرهم مؤمنين ) .
يعنى اين بى ايمانى همچون يك صفت راسخ در آنها شده ، و چه جاى تعجب كه از اين آيات بهره نگيرند ، زيرا قابليت محل نيز از شرائط اصلى تاثير است همانگونه كه در مورد قرآن مى خوانيم هدى للمتقين : مايه هدايت پرهيزكاران است ( بقره - 2 ) .
در آخرين آيه مورد بحث با تعبيرى كه هم نشانه تهديد است و هم تشويق ، هم بيم است و هم اميد ، مى فرمايد : پروردگار تو عزيز و رحيم است ( و ان ربك لهو العزيز الرحيم ) .
عزيز به معنى قدرتمندى است كه شكست ناپذير است ، هم توانائى بر ارائه آيات بزرگ دارد ، و هم در هم كوبنده تكذيب كنندگان است ، ولى با اين حال رحيم است و رحمت واسعه اش همه جا را فرا گرفته ، و بازگشت جدى
تفسير نمونه ج : 15 ص : 193
به سوى او در يك لحظه كوتاه كافى است كه تمام نظر لطف او را متوجه انسان سازد و بر گناهان گذشته اش قلم عفو كشد .
ممكن است مقدم داشتن صفت عزيز بر رحيم در اينجا به خاطر اين باشد كه اگر رحيم را مقدم مى داشت ممكن بود از آن احساس ضعف شود ، اما عزيز را مقدم مى دارد تا روشن گردد كه در نهايت قدرت ، بسيار مهربان است .

تفسير نمونه ج : 15 ص : 194
وَ إِذْ نَادَى رَبُّك مُوسى أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظلِمِينَ(10) قَوْمَ فِرْعَوْنَ أَ لا يَتَّقُونَ(11) قَالَ رَب إِنى أَخَاف أَن يُكَذِّبُونِ(12) وَ يَضِيقُ صدْرِى وَ لا يَنطلِقُ لِسانى فَأَرْسِلْ إِلى هَرُونَ(13) وَ لهَُمْ عَلىَّ ذَنبٌ فَأَخَاف أَن يَقْتُلُونِ(14) قَالَ َكلا فَاذْهَبَا بِئَايَتِنَا إِنَّا مَعَكُم مُّستَمِعُونَ(15)
ترجمه :
10 - به خاطر بياور هنگامى كه پروردگارت موسى را ندا داد كه به سراغ آن قوم ستمگر برو .
11 - قوم فرعون ، آيا آنها ( از مخالفت فرمان پروردگار ) پرهيز نمى كنند ؟ !
12 - ( موسى ) عرض كرد پروردگارا من از آن بيم دارم كه مرا تكذيب كنند .
13 - و سينه ام تنگ مى شود ، و زبانم به قدر كافى گويا نيست ( به برادرم ) هارون نيز رسالت ده ( تا مرا يارى كند ) .
14 - و آنها ( به اعتقاد خودشان ) بر من گناهى دارند مى ترسم مرا به قتل برسانند ( و اين رسالت به پايان نرسد ) .
15 - فرمود چنين نيست ( آنها كارى نمى توانند انجام دهند ) شما هر دو با آيات ما ( براى هدايت آنان ) برويد ما با شما هستيم و ( سخنانتان را ) مى شنويم .

تفسير نمونه ج : 15 ص : 195
تفسير : آغاز رسالت موسى (عليه السلام)
گفتيم در اين سوره سرگذشت هفت تن از پيامبران بزرگ به عنوان درس آموزنده اى براى عموم مسلمانان مخصوصا مسلمانان نخستين بيان شده است .
نخست از موسى (عليه السلام) شروع مى كند و بخشهاى مختلفى از زندگى او و درگيريش را با فرعونيان تا هنگام غرق اين قوم ظالم و ستمگر شرح مى دهد .
تاكنون در سوره هاى متعددى از قرآن ( سوره بقره و مائده و اعراف و يونس و اسراء و طه ) سخن از بنى اسرائيل و موسى و فرعونيان به ميان آمده و در بعضى از سوره هاى بعد نيز در اين باره بحثهائى مى آيد .
اين بحثها گرچه بظاهر مكرر است ، اما دقت در آنها نشان مى دهد كه در هر مورد روى بخش خاصى از اين سرگذشت پر ماجرا ، و براى هدف مخصوصى ، تكيه شده است .
فى المثل آيات مورد بحث هنگامى نازل شد كه مسلمانان سخت در اقليت قرار داشتند و دشمنان آنها بسيار قوى و نيرومند ، به گونه اى كه هيچگونه موازنه قدرت در ميان آنها نبود ، در اينجا لازم است خداوند سرگذشتهاى مشابهى را از اقوام پيشين بيان كند تا بدانند اين قدرت عظيم دشمن و ضعف ظاهرى آنها هرگز سبب شكست نخواهد شد ، تا روحيه آنها قوى گردد و بر استقامت و پافشارى خود بيفزايند ، و جالب اينكه : بعد از سرگذشت هر يك از اين پيامبران هفتگانه جمله و ما كان اكثرهم مؤمنين و ان ربك لهو العزيز الرحيم اكثر آنها ايمان نياوردند و پروردگار تو توانا و رحيم است تكرار شده ، درست همان عبارتى كه در آغاز همين سوره در مورد پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) خوانديم ، اين هماهنگى شاهد زنده اى بر اين حقيقت است كه ذكر اين بخش از داستانهاى انبياء به خاطر شرائط
تفسير نمونه ج : 15 ص : 196
خاص روانى و اجتماعى مسلمانان در آن مقطع خاص زمانى و مشابه آن بوده است .
نخست مى گويد : به خاطر بياور هنگامى كه پروردگارت موسى را ندا كرد كه به سراغ آن قوم ستمگر برو ( و اذ نادى ربك موسى ان انت القوم الظالمين ) .
همان قوم فرعون ، آيا آنها از ظلم و ستم و مخالفت فرمان پروردگار پرهيز نمى كنند ( قوم فرعون الا يتقون ) .
اين نكته قابل توجه است كه تنها صفتى را از فرعونيان كه بر آن تكيه كرده ظلم است و مى دانيم ظلم معنى جامع و گسترده اى دارد كه شرك يكى از مصاديق بارز آن است ، ( ان الشرك لظلم عظيم - لقمان آيه 13 ) و استثمار و استعباد بنى اسرائيل با آنهمه زجر و شكنجه نيز مصداق ديگرى از آن مى باشد ، از اين گذشته آنها با اعمال خلافشان قبل از هر كس بر خودشان ستم مى كردند ، و به اين ترتيب مى توان هدف دعوت انبياء را در مبارزه با ظلم و ستم در تمام ابعاد خلاصه كرد ! .
در اين هنگام موسى مشكلات عظيم خود را به پيشگاه پروردگار عرض مى كند و از او تقاضاى قوت و قدرت بيشتر براى تحمل اين رسالت عظيم مى نمايد : عرض كرد پروردگارا ! من از آن بيم دارم كه مرا تكذيب كنند ( قال رب انى اخاف ان يكذبون ) .
و پيش از آنكه بتوانم رسالتم را به آخر برسانم با جار و جنجال و تكذيبهاى خود مرا از صحنه بيرون كنند ، و اين بار به مقصد نرسد .
موسى (عليه السلام) در ذكر اين سخن كاملا حق داشت چرا كه فرعون و دار و دسته اش آنقدر مسلط بر اوضاع كشور مصر بودند كه احدى ياراى مخالفت با آنها را نداشت و هر گونه نغمه مخالفى را با شدت و بى رحمى سركوب مى كردند .

تفسير نمونه ج : 15 ص : 197
بعلاوه سينه من براى انجام اين رسالت وسعت كافى ندارد ( و يضيق صدرى ) .
از اين گذشته زبان من به قدر كافى گويا نيست ( و لا ينطلق لسانى ) .
به همين جهت تقاضاى من اين است به ( برادرم ) هارون نيز رسالت بدهى تا به همراه من مامور اداى اين رسالت گردد ( فارسل الى هارون ) .
تا با معاضدت يكديگر بتوانيم اين فرمان بزرگ را در برابر آن ستمگران خيره سر به اجرا در آوريم .
از همه اينها گذشته آنها بر من ( به اعتقاد خودشان ) گناهى دارند ( و لهم على ذنب ) .
من يكى از اين فرعونيان ستمگر را به هنگامى كه با يك مرد بنى اسرائيلى مظلوم درگير بوده با ضربه قاطع خود كشته ام .
از اين نظر مى ترسم به عنوان قصاص مرا به قتل برسانند و اين رسالت عظيم به پايان نرسد ( فاخاف ان يقتلون ) .
در حقيقت موسى چهار مشكل بزرگ بر سر راه اين ماموريت بزرگ مى ديد و از خدا تقاضاى حل آنها را كرد ( مشكل تكذيب - مشكل ضيق صدر - مشكل عدم فصاحت كافى - و مشكل قصاص ) .
ضمنا روشن شد كه موسى ترسى براى شخص خود نداشت بلكه از اين بيم داشت كه قبل از رسيدن به مقصد از پاى درآيد ، لذا از خداوند تقاضاى نيروى بيشتر براى اين مبارزه مى كند .
نوع وسيله اى كه موسى در اين زمينه از خداوند تقاضا كرد ، شاهد گوياى
تفسير نمونه ج : 15 ص : 198
اين حقيقت است ، او تقاضاى شرح صدر ( روح وسيع و گشاده ) كرد ، و همچنين تقاضاى گشوده شدن هر گونه عقده از زبانش ، و ماموريت دادن به برادرش هارون براى شركت در اين كار بزرگ ، چنانكه در سوره طه به صورت مشروحتر آمده است ، رب اشرح لى صدرى و يسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى يفقهوا قولى و اجعل لى وزيرا من اهلى هارون اخى اشدد به ازرى و اشركه فى امرى كى نسبحك كثيرا و نذكرك كثيرا : پروردگارا سينه ام را گشاده دار ، و كار را بر من آسان كن ، گره از زبانم بگشاى تا سخنم را درك كنند ، و براى من وزيرى از خاندانم قرار ده ، برادرم هارون را ، به وسيله او پشتم را محكم كن و در كار من شريكش گردان ، تا تو را بسيار تسبيح گوئيم و تو را بسيار ياد كنيم ( سوره طه آيه 25 تا 34 ) .
خداوند اين تقاضاى صادقانه موسى را اجابت كرد فرمود اين چنين نيست كه بتوانند تو را به قتل برسانند و يا سينه ات تنگى كند و زبانت گره داشته باشد و گويا نگردد ( قال كلا ) .
دعاى تو را در مورد برادرت نيز اجابت كردم و به او هم ماموريت دادم شما هر دو با آيات ما برويد ( و فرعون و قوم گمراهش را به سوى من دعوت كنيد ) ( فاذهبا باياتنا ) .
و فكر نكنيد من از شما دورم و جريان امر شما بر ما مخفى است ، بلكه ما با شما هستيم و به خوبى مطالب را مى شنويم ( انا معكم مستمعون ) .
هرگز شما را تنها نخواهم گذارد و در حوادث سخت ياريتان خواهم كرد با اطمينان خاطر پيش برويد و محكم در اين راه گام برداريد .
و به اين ترتيب در ضمن سه جمله خداوند به موسى (عليه السلام) اطمينان كافى داد و به درخواستش جامه عمل پوشانيده با تعبير كلا اطمينان داد كه قدرت بر قتل او پيدا نخواهند كرد ، و نيز از نظر ضيق صدر و عدم گشايش زبان ، مشكلى در كار
تفسير نمونه ج : 15 ص : 199
او پيدا نخواهد شد ، و با جمله فاذهبا باياتنا برادرش را به كمك او فرستاد و بالاخره با جمله انا معكم مستمعون به آنها وعده داد كه آنها را همه جا در زير چتر حمايت خود خواهد گرفت .
قابل توجه اينكه در آخرين جمله ضمير ، به صورت جمع آورده شده و فرموده انا معكم ( ما با شما هستيم ) ممكن است اين تعبير اشاره به اين باشد كه در تمام جلسات و ميدانهائى كه شما با اين گروه جبار و طغيانگر روبرو هستيد ، ما حضور داريم و سخنان همه شما را مى شنويم ، و شما دو برادر را يارى كرده بر آنها پيروز مى كنيم .
و اينكه بعضى گمان كرده اند چون كلمه مع دليل بر حمايت و مساعدت است و اين شامل فرعونيان نمى شود اشتباه است ، بلكه اين كلمه به معنى حضور دائم پروردگار در همه صحنه ها است او حتى با گنهكاران و حتى با موجودات بى جان همه جا بوده و هست و جائى از او خالى نيست .
تعبير به استماع كه گوش دادن توأم با توجه است ، نيز تاكيدى است بر اين واقعيت .

تفسير نمونه ج : 15 ص : 200
فَأْتِيَا فِرْعَوْنَ فَقُولا إِنَّا رَسولُ رَب الْعَلَمِينَ(16) أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنى إِسرءِيلَ(17) قَالَ أَ لَمْ نُرَبِّك فِينَا وَلِيداً وَ لَبِثْت فِينَا مِنْ عُمُرِك سِنِينَ(18) وَ فَعَلْت فَعْلَتَك الَّتى فَعَلْت وَ أَنت مِنَ الْكَفِرِينَ(19) قَالَ فَعَلْتُهَا إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضالِّينَ(20) فَفَرَرْت مِنكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَب لى رَبى حُكْماً وَ جَعَلَنى مِنَ الْمُرْسلِينَ(21) وَ تِلْك نِعْمَةٌ تَمُنهَا عَلىَّ أَنْ عَبَّدت بَنى إِسرءِيلَ(22)
ترجمه :
16 - به سراغ فرعون برويد و بگوئيد ما فرستاده پروردگار جهانيان هستيم .
17 - بنى اسرائيل را با ما بفرست .
18 - ( فرعون ) گفت : آيا ما تو را در كودكى در ميان خود پرورش نداديم ؟ و سالهائى از عمرت را در ميان ما نبودى ؟
19 - و ( سرانجام ) آن كارت را ( كه نمى بايست انجام دهى ) انجام دادى ( و يك نفر از ما را كشتى ) و تو از كافران بودى !
20 - ( موسى ) گفت : من آن كار را انجام دادم در حالى كه از بيخبران بودم .

تفسير نمونه ج : 15 ص : 201
21 - و به دنبال آن هنگامى كه از شما ترسيدم فرار كردم و پروردگار من به من دانش بخشيد و مرا از پيامبران قرار داد .
22 - آيا اين منتى است كه تو بر من مى گذارى كه بنى اسرائيل را برده خود ساخته اى ؟ !
تفسير : برخورد منطقى و قاطع با فرعون
در آيات گذشته نخستين مرحله ماموريت موسى (عليه السلام) يعنى دريافت وحى و رسالت و تقاضاى وسائل نيل به اين هدف بزرگ ، پايان يافت .
به دنبال آن در آيات مورد بحث مرحله دوم يعنى روبرو شدن با فرعون و گفتگوى سرنوشت سازى كه در آن ميان انجام گرفت مطرح شده .
نخست به عنوان مقدمه مى فرمايد : اكنون كه همه چيز روبراه است به سراغ فرعون برويد ، و به او بگوئيد ما رسول پروردگار جهانيان هستيم ( فاتيا فرعون فقولا انا رسول رب العالمين ) .
جمله فاتيا نشان مى دهد كه بايد به هر قيمتى هست با خود او تماس بگيريد ، و تعبير به رسول به صورت مفرد - با اينكه هر دو پيامبر بودند - اشاره به يگانگى و وحدت دعوت آنها است ، گوئى آنها دو روحند در يك بدن ، با يك برنامه ، و يك هدف .

تفسير نمونه ج : 15 ص : 202
و به دنبال بيان رسالت خود ، آزادى بنى اسرائيل را مطالبه كنيد و بگوئيد ما ماموريم از تو بخواهيم كه بنى اسرائيل را با ما بفرستى ( ان ارسل معنا بنى اسرائيل ) .
بديهى است منظور اين بوده كه زنجير اسارت و بردگى از آنها بردار تا آزاد شوند ، و بتوانند با آنها بيايند ، نه اينكه تقاضاى فرستادن آنها به وسيله فرعون شده باشد .
در اينجا فرعون زبان به سخن گشود و با جمله هائى حساب شده ، و در عين حال شيطنت آميز ، براى نفى رسالت آنها كوشيد .
نخست رو به موسى كرد و چنين گفت : آيا ما تو را در كودكى در دامان مهر خود پرورش نداديم ؟ ! ( قال ا لم نربك فينا وليدا ) .
تو را از آن امواج خروشان و خشمگين نيل كه وجودت را به نابودى تهديد مى كرد گرفتيم ، دايه ها برايت دعوت كرديم ، و از قانون مجازات مرگ فرزندان بنى اسرائيل معافت نموديم ، در محيطى امن و امان در ناز و نعمت پرورش يافتى ! و بعد از آن نيز سالهاى متمادى از عمرت در ميان ما بودى ! ( و لبثت فينا من عمرك سنين ) .
سپس به ايراد ديگرى نسبت به موسى پرداخته و مى گويد : تو آن كار مهم ( كشتن يكى از قبطيان و طرفداران فرعون ) را انجام دادى ( و فعلت فعلتك التى فعلت ) .
اشاره به اينكه تو چگونه مى توانى پيامبر باشى كه داراى چنين سابقه اى هستى .
و از همه اينها گذشته تو كفران نعمتهاى ما مى كنى ( و انت من الكافرين ) .

تفسير نمونه ج : 15 ص : 203
سالها بر سر سفره ما بودى ، نمك خوردى و نمكدان را شكستى ! ، با چنين كفران نعمت چگونه مى توانى پيامبر باشى ؟ در حقيقت مى خواست با اين منطق و اين گونه پرونده سازى موسى را به پندار خود محكوم كند .
منظور از داستان قتل همان است كه در سوره قصص آيه 15 آمده است كه موسى (عليه السلام) دو نفر را كه يكى از فرعونيان و ديگرى از بنى اسرائيل بود در حال جنگ و دعوا ديد ، به حمايت مظلوم يعنى مرد بنى اسرائيلى برخاست و به ظالم حمله كرد ، ضربه اى بر او فرود آورد كه با همان يك ضربه از پا درآمد .
موسى (عليه السلام) بعد از شنيدن سخنان شيطنت آميز فرعون به پاسخ از هر سه ايراد پرداخت ، ولى از نظر اهميت پاسخ ايراد دوم فرعون را مقدم شمرد ( و يا اصولا ايراد اول را درخور پاسخ نمى دانست ، چرا كه پرورش دادن كسى هرگز دليل آن نمى شود كه اگر شخص پرورش دهنده گمراه بود او را به راه راست هدايت نكنند ) .
به هر حال چنين گفت : من اين كار را انجام دادم در حالى كه از بيخبران بودم ( قال فعلتها اذا و انا من الضالين ) در اينجا در مورد تعبير ضالين در ميان مفسران گفتگو بسيار شده است زيرا از يكسو مى دانيم كه سابقه سوء براى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) حتى قبل از رسيدن به مقام نبوت قابل قبول نيست ، چرا كه موقعيت او را در افكار عمومى متزلزل مى كند و هدف بعثت ناقص و ناتمام مى ماند به همين دليل دامنه عصمت انبياء قبل از نبوت را نيز شامل مى شود .
و از سوى ديگر بايد اين سخن پاسخى باشد كه فرعون نتواند در برابر آن ، سخنى بگويد .

تفسير نمونه ج : 15 ص : 204
لذا جمعى از مفسران معتقدند كه منظور از ضال در اينجا خطاى در موضوع است ، يعنى من ضربه اى را كه به آن مرد قطبى زدم به قصد قتل نبود بلكه به عنوان حمايت از مظلوم بود ، و نمى دانستم منجر به قتل او مى شود ، بنابر اين ضال در اينجا به معنى غافل و منظور غفلت از عاقبت كار است .
بعضى ديگر گفته اند منظور اين است كه خطائى در قتل آن مرد ظالم رخ نداده چرا كه او مستحق بوده است ، بلكه منظور اين است كه من نمى دانستم عاقبت اين كار چنين خواهد بود كه من نتوانم در مصر بمانم و مدتى از وطن آواره شوم و برنامه هايم به تاخير افتد .
ولى ظاهرا اين پاسخى نبوده است كه موسى بتواند به فرعون بگويد ، مطلبى بوده كه مى توانسته براى دوستانش بيان كند نه پاسخى قابل قبول براى فرعون .
تفسير سومى كه شايد از جهاتى مناسبتر با مقام موسى (عليه السلام) و عظمت كيان او باشد اين است كه موسى (عليه السلام) در اينجا يكنوع توريه به كار برده است ، سخنى گفته كه ظاهرش اين بوده من در آن زمان راه حق را پيدا نكرده بودم بعدا خداوند راه حق را به من نشان داد و مقام رسالت بخشيد ، ولى در باطن مقصود ديگرى داشته و آن اينكه من نمى دانستم كه اين كار مايه اين همه دردسر مى شود و گرنه اصل كار حق بود و مطابق قانون عدالت ( و يا اينكه من آن روز كه اين حادثه واقع شد راه را گم كرده بودم و به آنجا رسيدم كه اين حادثه رخ داد ) .
و مى دانيم منظور از توريه اين است كه انسان سخنى بگويد كه باطنش مطلب حقى باشد ، ولى طرف مقابل از ظاهر آن چيز ديگرى استفاده كند و اين مخصوص مواردى است كه انسان در تنگنا قرار بگيرد كه مى خواهد دروغ نگويد و در عين حال ، حفظ ظاهر نيز داشته باشد .

تفسير نمونه ج : 15 ص : 205
سپس موسى اضافه مى كند : من به دنبال اين حادثه هنگامى كه از شما ترسيدم فرار كردم ، و خداوند به من علم و دانش بخشيد ، و مرا از رسولان قرار داد ( ففررت منكم لما خفتكم فوهب لى ربى حكما و جعلنى من المرسلين ) .
در اينكه منظور از حكم در اين آيه چيست ؟ و آيا همان مقام نبوت است يا مقام علم و دانش و آگاهى ؟ در ميان مفسران گفتگو است ، اما با توجه به ذيل خود اين آيه كه مقام رسالت را در برابر مقام حكم قرار داده روشن مى شود چيزى غير از رسالت و نبوت است .
شاهد ديگر اين موضوع آيه 79 سوره آل عمران است كه مى گويد : ما كان لبشر ان يؤتيه الله الكتاب و الحكم و النبوة ثم يقول للناس كونوا عبادا لى من دون الله : براى هيچ انسانى شايسته نيست كه خداوند به او كتاب و حكم و نبوت بخشد ، سپس به مردم بگويد غير از خدا مرا پرستش كنيد و بندگان من باشيد .
اصولا واژه حكم از نظر لغت در اصل به معنى منع كردن به منظور اصلاح است ، و لذا به لگام حيوان حكمة ( بر وزن صدقه ) گفته مى شود ، سپس اين كلمه به بيان چيزى مطابق حكمت ، اطلاق شده ، و همچنين به علم و عقل نيز با همين تناسب حكم گفته اند ممكن است گفته شود كه از آيه 14 سوره قصص برمى آيد كه موسى قبل از اين ماجرا به مقام حكم و علم رسيده بود ، آنجا كه مى گويد : و لما بلغ اشده و استوى آتيناه حكما و علما : هنگامى كه موسى به حد رشد رسيد ما به او حكم و علم بخشيديم ( سپس ماجراى درگيرى با مرد قبطى را در آيات بعد از آن ذكر مى كند ) .
در پاسخ مى گوئيم : علم و حكمت داراى مراحل مختلف است ، موسى يك مرحله را قبلا يافته بود ، و مرحله كاملترى را به هنگام نبوت و رسالت پيدا كرد .

تفسير نمونه ج : 15 ص : 206
سپس موسى به پاسخ منتى كه فرعون در مورد پرورشش در دوران طفوليت و نوجوانى بر او گذارد پرداخته ، و با لحن قاطع و اعتراض آميزى مى گويد : آيا اين منتى است كه تو بر من مى گذارى كه بنى اسرائيل را بنده و برده خود ساختى ؟ ! ( و تلك نعمة تمنها على ان عبدت بنى اسرائيل ) .
درست است كه دست حوادث مرا در كودكى به كاخ تو كشانيد و به ناچار در دامان تو پرورش يافتم و در اين امر قدرت نمائى خدا بود ، اما ببين عامل اين ماجرا چه بود ؟ چرا من در خانه پدرم و در آغوش مادرم پرورش نيافتم ، چرا ؟ .
آيا جز اين بود كه تو بنى اسرائيل را به زنجير اسارت كشيدى ، تا آنجا كه به خود اجازه دادى نوزادان پسر را به قتل برسانى ، و دختران را براى كنيزى و خدمت زنده بگذارى ؟ .
اين ظلم بى حساب تو سبب شد كه مادرم براى حفظ جان نوزادش مرا در صندوق بگذارد ، و به امواج نيل بسپارد ، و خواست الهى اين بود كه آن كشتى كوچك در كنار كاخ تو لنگر بيندازد ، آرى ظلم بى اندازه تو بود كه مرا رهين اين منت ساخت ، و مرا از خانه پاك پدرم محروم ساخت و در كاخ آلوده تو قرار داد ! و با اين تفسير ارتباط اين پاسخ موسى با سؤال فرعون كاملا روشن مى شود .
اين احتمال نيز در تفسير آيه وجود دارد كه منظور موسى (عليه السلام) اين بوده كه اگر پرورش من نعمتى از ناحيه تو باشد در برابر آنهمه ظلم و ستمى كه به بنى اسرائيل كردى ، قطره اى در برابر دريا است ، اين چه نعمتى است كه تو بيان مى كنى در حالى كه آنهمه ظلم و ستم در كنار آنست ؟ ! تفسير سومى كه مى توان براى پاسخ موسى (عليه السلام) از گفته فرعون بيان كرد اين است كه : اگر من در كاخ تو پرورش يافتم و از نعمتهاى رنگارنگ برخوردار شدم فراموش نكن سازندگان اصلى آن كاخ ، بردگان قوم من بودند ، و به وجود آورندگان آنهمه نعمت اسيران بنى اسرائيل بودند ، چگونه به استفاده از دسترنج
تفسير نمونه ج : 15 ص : 207
قوم من بر من منت مى نهى ؟ ! اين سه تفسير در عين حال با هم منافاتى ندارد هر چند تفسير اول از بعضى جهات روشنتر به نظر مى رسد .
ضمنا تعبير به من المرسلين اشاره به اين حقيقت است كه من تنها رسول و فرستاده خدا نيستم ، قبل از من نيز پيامبران بسيار آمده اند و من يكى از آنها هستم ، و تو همه را فراموش كرده اى .

تفسير نمونه ج : 15 ص : 208
قَالَ فِرْعَوْنُ وَ مَا رَب الْعَلَمِينَ(23) قَالَ رَب السمَوَتِ وَ الأَرْضِ وَ مَا بَيْنَهُمَا إِن كُنتُم مُّوقِنِينَ(24) قَالَ لِمَنْ حَوْلَهُ أَ لا تَستَمِعُونَ(25) قَالَ رَبُّكمْ وَ رَب ءَابَائكُمُ الأَوَّلِينَ(26) قَالَ إِنَّ رَسولَكُمُ الَّذِى أُرْسِلَ إِلَيْكمْ لَمَجْنُونٌ(27) قَالَ رَب الْمَشرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ مَا بَيْنهُمَا إِن كُنتُمْ تَعْقِلُونَ(28) قَالَ لَئنِ اتخَذْت إِلَهاً غَيرِى لأَجْعَلَنَّك مِنَ الْمَسجُونِينَ(29)
ترجمه :
23 - فرعون گفت پروردگار عالميان چيست ؟ !
24 - ( موسى ) گفت پروردگار آسمانها و زمين و آنچه ميان اين دو است ، اگر اهل يقين هستيد .
25 - ( فرعون ) به اطرافيانش گفت ، آيا نمى شنويد اين مرد چه مى گويد ؟
تفسير نمونه ج : 15 ص : 209
26 - ( موسى ) گفت پروردگار شما و پروردگار نياكان شما .
27 - ( فرعون ) گفت پيامبرى كه به سوى شما فرستاده شده ديوانه است .
28 - ( موسى ) گفت او پروردگار مشرق و مغرب و آنچه در ميان اين دو است مى باشد اگر شما عقل و انديشه خود را به كار مى گرفتيد .
29 - ( فرعون ) خشمگين شد و گفت : اگر معبودى غير از من برگزينى تو را از زندانيان قرار خواهم داد .

تفسير : تهمت جنون و تهديد به زندان
هنگامى كه موسى با لحن قاطع و كوبنده اى سخنان فرعون را پاسخ گفت و فرعون از اين نظر در مانده شد ، مسير كلام را تغيير داد و موسى را كه گفته بود من رسول و فرستاده رب العالمينم مورد سؤال قرار داد و گفت : پروردگار عالميان چيست ؟ ( قال فرعون و ما رب العالمين ) .
بسيار بعيد است كه فرعون اين سخن را واقعا براى فهم مطلب گفته باشد بلكه بيشتر به نظر مى رسد كه براى تجاهل و تحقير ، اين سؤال را مطرح كرد .
ولى به هر حال موسى همانند همه بحث كنندگان بيدار و آگاه راهى جز اين نداشت كه مطلب را جدى بگيرد و به پاسخ جدى بپردازد ، و از آنجا كه ذات خدا از دسترس افكار انسانها بيرون است ، دست به دامان آثار او در پهنه آفرينش زند ، و از آيات آفاقى سخن به ميان آورد گفت او پروردگار آسمانها و زمين و آنچه در ميان اين دو قرار گرفته است مى باشد ، اگر شما راه يقين مى پوئيد ( قال رب السماوات و الارض و ما بينهما ان كنتم موقنين ) .
آسمانها با آن عظمتش ، و زمين با آن وسعت و گستردگى و موجودات رنگارنگش كه تو و دستگاه تو در برابر آن ذره ناچيزى بيش نيست ، آفرينش
تفسير نمونه ج : 15 ص : 210
پروردگار من است ، چنين آفريدگار و مدبر و نظم دهنده اى شايسته پرستش است نه موجود ضعيف و ناچيزى همچون تو ! توجه به اين حقيقت نيز لازم است كه بت پرستان معتقد بودند هر يك از موجودات اين عالم ، ربى دارد ، و جهان را تركيبى از نظامات پراكنده مى شمردند ، اما سخن موسى (عليه السلام) اشاره به اين حقيقت است كه اين نظام واحد كه بر مجموعه عالم هستى حكمفرما است دليل بر اين است كه رب واحدى دارد .
جمله ان كنتم موقنين ممكن است اشاره به اين مطلب باشد كه موسى مى خواهد تلويحا به فرعون و يارانش بفهماند كه من مى دانم هدف شما از اين سؤال ، درك حقيقت نيست اما اگر در جستجوى حقيقت باشيد و صاحب عقل و شعور ، همين استدلال كه كردم كافى است ، كمى چشمتان را بگشائيد و ساعتى در اين آسمانهاى وسيع و زمين گسترده و آثارش بينديشيد تا دانستنيها را بدانيد و جهان بينى خود را تصحيح كنيد .
اما فرعون با اين بيان محكم معلم بزرگ آسمانى ، از خواب غفلت بيدار نشد ، باز به استهزاء و سخريه ادامه داد ، و از روش ديرينه مستكبران مغرور پيروى كرد رو به اطرافيان خود كرده گفت : آيا نمى شنويد اين مرد چه مى گويد ؟ ! ( قال لمن حوله الا تستمعون ) .
پيدا است اطراف فرعون را چه افرادى گرفته اند ، اشخاصى از قماش خود او ، گروهى از صاحبان زر و زور و همكاران ظلم و ستم .
ابن عباس مى گويد : اطرافيان او در آنجا پانصد نفر بودند كه از خواص قوم او محسوب مى شدند .
هدفش اين بود كه اين سخن منطقى و دلنشين موسى در قلب تاريك اين گروه
تفسير نمونه ج : 15 ص : 211
كمترين اثرى نگذارد ، و آن را يك سخن بى محتوى كه مفهومش قابل درك نيست معرفى كند .
ولى باز موسى (عليه السلام) به سخنان منطقى و حساب شده خود بدون هيچگونه ترس و واهمه ادامه داد و گفت : او پروردگار شما و پدران نخستين شما است ( قال ربكم و رب آبائكم الاولين ) .
در حقيقت موسى كه در مرحله نخست از آيات آفاقى شروع كرده بود در مرحله دوم به آيات انفسى اشاره كرد و به اسرار آفرينش در وجود خود انسانها و آثار پرورش الهى و ربوبيت پروردگار در روح و جسم بشر پرداخت ، تا اين مغروران بيخبر لااقل درباره خود بينديشند و كمى خود را بشناسند و به دنبال آن ، خداى خود را .
ولى فرعون به خيره سرى همچنان ادامه داد ، و از مرحله استهزاء و سخريه پا را فراتر نهاده نسبت جنون و ديوانگى به موسى داد و گفت : پيامبرى كه به سوى شما آمده قطعا مجنون است ! ( قال ان رسولكم الذى ارسل اليكم لمجنون ) .
همان نسبتى كه همه جباران تاريخ به مصلحان الهى مى دادند .
جالب اينكه اين فريبكار مغرور حتى حاضر نبود بگويد فرستاده ما و به سوى ما بلكه مى گويد پيامبر شما كه به سوى شما فرستاده شده است ، چرا كه حتى تعبير پيامبر شما جنبه سخريه داشت ، سخريه اى توأم با خود برتر بينى كه من بالاتر از آنم كه پيامبرى ، براى دعوتم بيايد ، و هدفش از نسبت جنون به موسى (عليه السلام) اين بود كه اثر منطق نيرومند او را در افكار حاضران خنثى كند .

تفسير نمونه ج : 15 ص : 212
اما اين نسبت ناروا در روح بلند موسى (عليه السلام) اثرى نگذاشت و همچنان خط اصلى توحيد را از طريق آثار خدا در پهنه آفرينش ، در آفاق و انفس ، ادامه داد و گفت : او پروردگار مشرق و مغرب و آنچه در ميان اين دو است مى باشد اگر شما عقل و انديشه خود را به كار مى گرفتيد ( قال رب المشرق و المغرب و ما بينهما ان كنتم تعقلون ) .
اگر تو در محدوده كوچكى به نام مصر ، يك حكومت ظاهرى دارى ، حكومت واقعى پروردگار من تمام شرق و غرب جهان و هر چه ميان آنها است در بر گرفته ، و آثارش در همه جا در جبين موجودات مى درخشد ، اصولا همين طلوع و غروب خورشيد در خاور و باختر ، و نظامى كه بر آن حاكم است ، خود نشانه اى از عظمت او است ، اما عيب كار اينجا است كه شما تعقل نمى كنيد و اصلا عادت به انديشيدن نداريد ( توجه داشته باشيد كه جمله ان كنتم تعقلون اشاره به همين است كه شما اگر برنامه تعقل در گذشته و حال در زندگانيتان بود اين حقيقت را درك مى كرديد ) .
در واقع موسى (عليه السلام) نسبت جنون را به طرز زيبائى پاسخ گفت كه من ديوانه نيستم ، ديوانه و بى عقل كسى است كه اين همه آثار پروردگار را نمى بيند ، و اين همه نقش عجب كه بر در و ديوار وجود است هر كه فكرت نكند نقش بود بر ديوار ! درست است كه موسى (عليه السلام) نخستين بار اشاره به تدبير آسمانها و زمين كرد ولى از آنجا كه آسمان بسيار بالا است و زمين ، بسيار اسرارآميز ، لذا در آخرين مرحله انگشت روى نقطه اى گذاشت كه هيچكس را ياراى انكار آن نيست ، و انسان همه روز با آن سر و كار دارد ، و آن نظام طلوع و غروب آفتاب و برنامه دقيقى كه در آن وجود دارد ، و احدى نمى تواند ادعا كند من تنظيم كننده آنم .
تعبير به ما بينهما ( آنچه ميان اين دو است ) اشاره به وحدت و ارتباط در ميان شرق و غرب است همانگونه كه اين تعبير در مورد آسمانها و زمين نيز چنين بود ، و در مورد ربكم و رب آبائكم الاولين نيز ارتباط و وحدت نسلها را
تفسير نمونه ج : 15 ص : 213
بيان مى كند .
اين منطق نيرومند و شكست ناپذير ، فرعون را سخت خشمگين ساخت و سرانجام به حربه اى متوسل شد كه همه زورمندان بى منطق به هنگام شكست و ناكامى به آن متوسل مى شوند و چنين گفت : اگر معبودى غير من انتخاب كنى تو را از زندانيان قرار خواهم داد ( قال لئن اتخذت الها غيرى لاجعلنك من المسجونين ) .
من اين سخنان تو را نمى فهمم ، همين مى دانم كه يك اله و معبود بزرگ وجود دارد و آن منم ! و هر كس غير از اين بگويد محكوم به مرگ ، يا زندان مرگ آفرين است ! .
بعضى از مفسران معتقدند كه الف و لام در المسجونين الف و لام عهد است ، و اشاره به زندان مخصوصى است كه هر كس را به آن مى افكندند ، براى هميشه در آن مى ماند تا جنازه او را از زندان بيرون آورند .
در واقع فرعون با اين سخن تند و تهديد ظالمانه مى خواست موسى (عليه السلام) را خاموش كند چرا كه ادامه اين بحثها سبب بيدارى مردم مى شد ، و براى جباران چيزى خطرناكتر از بيدارى و هشيارى مردم نيست ! .

تفسير نمونه ج : 15 ص : 214
قَالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُك بِشىْء مُّبِين(30) قَالَ فَأْتِ بِهِ إِن كنت مِنَ الصدِقِينَ(31) فَأَلْقَى عَصاهُ فَإِذَا هِىَ ثُعْبَانٌ مُّبِينٌ(32) وَ نَزَعَ يَدَهُ فَإِذَا هِىَ بَيْضاءُ لِلنَّظِرِينَ(33) قَالَ لِلْمَلا حَوْلَهُ إِنَّ هَذَا لَسحِرٌ عَلِيمٌ(34) يُرِيدُ أَن يخْرِجَكُم مِّنْ أَرْضِكم بِسِحْرِهِ فَمَا ذَا تَأْمُرُونَ(35) قَالُوا أَرْجِهْ وَ أَخَاهُ وَ ابْعَث فى المَْدَائنِ حَشِرِينَ(36) يَأْتُوك بِكلِّ سحَّار عَلِيم(37)
ترجمه :
30 - ( موسى ) گفت : حتى اگر نشانه آشكارى براى رسالتم براى تو بياورم ؟
31 - گفت : اگر راست مى گوئى آنرا بياور !
32 - در اين هنگام موسى عصاى خود را افكند و مار عظيم و آشكارى شد .
33 - و دست خود را در گريبان فرو برد و بيرون آورد در برابر بينندگان سفيد و روشن بود .
34 - ( فرعون ) به گروهى كه اطراف او بودند گفت : اين ساحر آگاه و ماهرى است ! .
35 - او مى خواهد شما را از سرزمينتان با سحرش بيرون كند ، شما چه نظر مى دهيد ؟
36 - گفتند : او و برادرش را مهلت ده و به تمام شهرها ماموران براى بسيج اعزام كن .
37 - تا هر ساحر ماهرى را نزد تو آورند .

تفسير نمونه ج : 15 ص : 215
تفسير : كشور شما در خطر است به پاخيزيد !
در آيات قبل ديديم كه چگونه موسى (عليه السلام) برترى خود را از نظر منطق بر فرعون حفظ كرد ، و به حاضران نشان داد كه تا چه حد آئين او متكى به منطق و عقل اوست ، و ادعاى فرعون ، سست و واهى است ، گاهى مسخره كردن ، گاه نسبت جنون دادن و سرانجام تكيه بر قدرت و تهديد به زندان و مرگ نمودن .
اينجا است كه صحنه برمى گردد و موسى (عليه السلام) نيز بايد روش تازه اى در پيش گيرد كه فرعون در اين صحنه نيز ناتوان و درمانده شود .
موسى نيز بايد تكيه بر قدرت كند قدرتى الهى كه از معجزه اى چشمگير سرچشمه مى گيرد ، رو به سوى فرعون كرد و گفت : آيا اگر من نشانه آشكارى براى رسالتم ارائه دهم باز مرا زندان خواهى كرد ؟ ! ( قال ا و لو جئتك بشىء مبين ) .
فرعون در اينجا سخت در بن بست واقع شد چرا كه موسى (عليه السلام) اشاره سر بسته اى به يك برنامه فوق العاده كرده و فكر حاضران را متوجه خود ساخته است ، اگر فرعون بخواهد سخن او را ناديده بگيرد همه بر او اعتراض مى كنند ، و مى گويند بايد بگذارى موسى (عليه السلام) كار مهمش را ارائه دهد ، اگر توانائى داشته باشد كه معلوم مى شود ، نمى توان با او طرف شد ، و الا گزافه گوئيش آشكار مى گردد ، در هر حال نمى توان از اين سخن موسى (عليه السلام) به سادگى گذشت .
ناچار گفت اگر راست مى گوئى آن را بياور ! ( قال فات به ان كنت من الصادقين ) .
در اين هنگام موسى (عليه السلام) عصائى را كه به دست داشت افكند ، و ( به فرمان
تفسير نمونه ج : 15 ص : 216
پروردگار ) مار عظيم و آشكارى شد ( فالقى عصاه فاذا هى ثعبان مبين ) .
سپس دست خود را در گريبان فرو برد و بيرون آورد ناگهان در برابر بينندگان سفيد و روشن بود ! ( و نزع يده فاذا هى بيضاء للناظرين ) .
در حقيقت اين دو معجزه بزرگ ، يكى مظهر بيم بود و ديگرى مظهر اميد اولى مناسب مقام انذار است ، و دومى بشارت ، يكى بيانگر عذاب الهى است و ديگرى نور است و نشانه رحمت ، چرا كه معجزه بايد هماهنگ با دعوت پيامبر باشد .
ثعبان به معنى مار عظيم است كه از آن در فارسى تعبير به اژدها مى شود .
راغب در مفردات احتمال داده كه اين واژه از ماده ثعب به معنى جريان آب گرفته شده باشد ، زيرا حركت اين حيوان به نهرهائى شباهت دارد كه به صورت مارپيچ حركت مى كند .
تعبير به مبين ممكن است اشاره به اين حقيقت باشد كه راستى عصا تبديل به مار عظيم شده بود و چشم بندى و تردستى و عملى همچون سحر ساحران در كار نبود .
ذكر اين نكته نيز لازم است كه در اينجا تعبير به ثعبان شده ، و در آيه 10 سوره نمل و 31 قصص تعبير به جان ( مارهاى كوچكى كه با سرعت و چابكى حركت مى كنند ) و در سوره طه آيه 20 تعبير به حية ( به معنى مار است و از ماده حيات گرفته شده ) .
اين تفاوت تعبيرها در بدو نظر سؤال انگيز است ، ولى در واقع براى بيان يكى از دو مطلب است : ممكن است اشاره به حالات مختلف آن مار باشد كه در آغاز عصا به صورت مار كوچك و باريكى در مى آمد و تدريجا بزرگ مى شد و مبدل به اژدهائى مى گشت .

تفسير نمونه ج : 15 ص : 217
و يا اينكه هر يك از اين لغات سه گانه به يكى از خصائص آن مار اشاره مى كند ثعبان اشاره به عظمت آن ، و جان اشاره به سرعت و چابكى ، و حية اشاره به زنده بودن آن مى باشد .
فرعون از مشاهده اين صحنه ، سخت جا خورد و در وحشت عميقى فرو رفت اما براى حفظ قدرت شيطانى خويش كه با ظهور موسى (عليه السلام) ، سخت به خطر افتاده بود و همچنين براى حفظ اعتقاد اطرافيان و روحيه دادن به آنها در صدد توجيه معجزات موسى برآمد ، نخست به اطرافيان خود چنين گفت : اين مرد ساحر آگاه و ماهرى است ! ( قال للملا حوله ان هذا لساحر عليم ) .
همان كسى را كه تا چند لحظه قبل مجنونش مى خواند اكنون به عنوان عليم از او نام مى برد ! و چنين است راه و رسم جباران كه گاه در يك جلسه چندين بار چهره عوض مى كنند ، و هر زمان براى رسيدن به مقصد خود به دستاويز تازه اى متشبث مى شوند .
فرعون فكر مى كرد چون در آن زمان سحر رايج بود ، اين اتهام و برچسب بهتر از هر چيز به موسى بعد از نشان دادن اين معجزات مى چسبد .
سپس براى اينكه جمعيت را بر ضد او بسيج كند چنين ادامه داد : او مى خواهد شما را از سرزمينتان با سحرش بيرون كند ! ( يريد ان يخرجكم من ارضكم بسحره ) .
شما چه مى انديشيد و چه دستور مى دهيد ؟ ! ( فما ذا تامرون ) .
اين همان فرعونى است كه قبلا تمام مصر را ملك مسلم خود مى دانست ، و مى گفت ا ليس لى ملك مصر : آيا حكومت و مالكيت اين سرزمين مصر از آن من نيست ؟ اكنون كه پايه هاى تخت خود را لرزان مى بيند ، مالكيت مطلقه اين
تفسير نمونه ج : 15 ص : 218
سرزمين را به كلى فراموش كرده ، و آنرا ملك مردم مى شمرد مى گويد : سرزمين شما به خطر افتاده ، چاره اى بينديشيد ! فرعونى كه تا يكساعت پيش از اين حاضر نبود گوش به سخن كسى بدهد و هميشه فرمان دهنده مطلق العنان بود و آمر بلا منازع ، اكنون چنان درمانده شده است كه به اطرافيان مى گويد شما چه امر مى كنيد ؟ ! مشورتى بسيار عاجزانه و از موضع ضعف ! .
از آيه 110 سوره اعراف چنين برمى آيد كه اطرافيان نيز در ميان خود به مشورت پرداختند ، و آنچنان دستپاچه شده بودند كه قدرت تفكر را از دست داده و هر يك رو به ديگرى مى كرد و مى گفت : تو چه دستور مى دهى ؟ ! آرى چنين است سنت جباران در هر عصر و هر زمان ، به هنگامى كه بر اوضاع مسلطند همه چيز را مال خود مى شمرند ، و همه را بردگان خويش ، و جز منطق استبداد چيزى نمى فهمند .
اما به هنگامى كه پايه هاى تخت بيدادگرى خود را لرزان و حكومت خويش را در خطر بينند موقتا از تخت استبداد پائين آمده دست به دامن مردم و آراء و افكار آنها مى شوند ، مملكت را مملكت مردم ، و آب و خاك را از آنان دانسته ، و آراء آنها را محترم مى شمرند ، اما با فرو نشستن طوفان باز همان كاسه است و همان آش .
در عصر و زمان خود نيز باز مانده سلاطين پيشين را ديديم كه چگونه زمانى كه دنيا به كامش مى گشت سراسر كشور را ملك طلق خود مى دانست ، و حتى به كسانى كه مايل نبودند در حزب او وارد شوند فرمان خروج از مملكت مى داد كه زمين خدا وسيع است و هر كجا مى خواهيد برويد ، اينجا همين برنامه است كه من مى گويم و لا غير ! اما ديديم به هنگام وزيدن طوفان انقلاب تا چه حد در پيشگاه مردم سر تعظيم فرود آورد و حتى از گناهان گذشته خويش توبه و تقاضاى عفو كرد ، ولى در برابر مردمى كه ساليان دراز او را به خوبى شناخته بودند ، سودى نداد .

تفسير نمونه ج : 15 ص : 219
بعد از مشورتها سرانجام اطرافيان به فرعون گفتند : موسى و برادرش را مهلتى ده و در كار آنها عجله مكن و به تمام شهرهاى مصر ماموران براى بسيج اعزام كن ( قالوا ارجه و اخاه و ابعث فى المدائن حاشرين ) .
تا هر ساحر ماهر و كهنه كارى را نزد تو آورند ( ياتوك بكل سحار عليم ) .
در واقع اطرافيان فرعون يا اغفال شدند و يا آگاهانه تهمت او را به موسى پذيرا گشتند ، و برنامه را چنين تنظيم كردند كه او ساحر است ، و در مقابل ساحر بايد دست به دامان سحار يعنى ساحران ماهرترى زد ! و گفتند خوشبختانه در كشور پهناور مصر ، اساتيد فن سحر بسيارند ، اگر موسى ساحر است ما سحار در برابر او قرار مى دهيم ، و آنقدر ساحران وارد به فوت و فن سحر را جمع مى كنيم تا راز موسى را افشا كنند ! .
حاشرين از ماده حشر به معنى بسيج كردن گروهى از مردم به سوى ميدان جنگ يا مانند آن است ، و به اين ترتيب ماموران مى بايست ساحران را به هر قيمتى كه ممكن است براى مبارزه با موسى (عليه السلام) بسيج كنند .

تفسير نمونه ج : 15 ص : 220
فَجُمِعَ السحَرَةُ لِمِيقَتِ يَوْم مَّعْلُوم(38) وَ قِيلَ لِلنَّاسِ هَلْ أَنتُم مجْتَمِعُونَ(39) لَعَلَّنَا نَتَّبِعُ السحَرَةَ إِن كانُوا هُمُ الْغَلِبِينَ(40) فَلَمَّا جَاءَ السحَرَةُ قَالُوا لِفِرْعَوْنَ أَ ئنَّ لَنَا لأَجْراً إِن كُنَّا نحْنُ الْغَلِبِينَ(41) قَالَ نَعَمْ وَ إِنَّكُمْ إِذاً لَّمِنَ الْمُقَرَّبِينَ(42)
ترجمه :
38 - سرانجام ساحران براى وعده گاه روز معينى جمع آورى شدند .
39 - و به مردم گفته شد آيا شما نيز ( در اين صحنه ) اجتماع مى كنيد .
40 - تا اگر ساحران پيروز شوند ما از آنان پيروى كنيم .
41 - هنگامى كه ساحران آمدند ، به فرعون گفتند : آيا اگر پيروز شويم پاداش مهمى خواهيم داشت ؟
42 - گفت آرى ، و شما در اين صورت از مقربان خواهيد بود !
تفسير : ساحران از همه جا گرد آمدند
در اين آيات صحنه ديگرى از اين داستان پر ماجرا نشان داده مى شود :
تفسير نمونه ج : 15 ص : 221
به دنبال پيشنهاد اطرافيان فرعون جمعى از ماموران زبده به شهرهاى مختلف مصر روان شدند و در هر جا ساحران ماهر را جستجو كردند ، سرانجام جمعيت ساحران براى وعده گاه روز معين جمع آورى شدند ( فجمع السحرة لميقات يوم معلوم ) .
و به تعبير ديگر آنها را براى چنان روزى از قبل آماده كردند تا در موعد معين به ميدان مبارزه گسيل شوند .
منظور از يوم معلوم آنچنان كه از آيات سوره اعراف استفاده مى شود يكى از روزهاى عيد معروف مصريان بوده كه موسى (عليه السلام) آن را براى مبارزه تعيين كرد ، و هدفش اين بود كه مردم فرصت بيشترى براى حضور در صحنه داشته باشند ، زيرا اطمينان به پيروزى خود داشت ، و مى خواست قدرت آيات الهى ، و ضعف فرعون و دستيارانش بر همگان آشكار گردد ، و نور ايمان در دلهاى گروه بيشترى بدرخشد .
از مردم نيز براى حضور در اين ميدان مبارزه دعوت شد : و به مردم گفته شد آيا شما در اين صحنه اجتماع مى كنيد ؟ ! ( و قيل للناس هل انتم مجتمعون ) .
اين تعبير نشان مى دهد كه ماموران فرعون در اين زمينه بسيار حساب شده كار مى كردند ، آنها مى دانستند اگر مردم را اجبار به حضور كنند ، ممكن است واكنش منفى نشان دهند ، چرا كه هر كس فطرتا از اجبار گريزان است ، لذا گفتند چنانكه تمايل داشته باشيد در اين جلسه حضور پيدا كنيد و قطعا اين طرز بيان افراد زيادترى را به آن جلسه كشانيد .
و به مردم گفته شد هدف اين است كه اگر ساحران پيروز شوند كه پيروزى آنها پيروزى خدايان ما است ما از آنان پيروى كنيم ، و آنچنان صحنه
تفسير نمونه ج : 15 ص : 222
را گرم و داغ نمائيم كه دشمن خدايان ما براى هميشه از ميدان بيرون رود ! ( لعلنا نتبع السحرة ان كانوا هم الغالبين ) .
روشن است كه وجود تماشاچيان بيشتر كه ارتباط و پيوند با يك طرف مبارزه دارند هم مايه دلگرمى آنها است و به آنها روحيه مى دهد ، و هم سبب مى شود كه آنان نهايت كوشش خود را به كار گيرند ، و هم در موقع پيروزى توانائى دارند چنان جنجالى بر پا كنند كه حريف براى هميشه منزوى شود ، و هم مى توانند از آغاز مبارزه در طرف مقابل ايجاد وحشت كنند .
آرى ماموران فرعون با اين اميدها مايل بودند مردم را در صحنه حاضر كنند و موسى نيز حضور چنين جمعى را از خدا مى خواست كه بتواند منظور خود را به عالى ترين وجهى پياده كند .
اينها همه از يكسو ، از سوى ديگر هنگامى كه ساحران نزد فرعون آمدند و او را سخت در تنگنا ديدند به اين فكر افتادند كه برترين بهره گيرى را كرده و امتيازهاى مهمى از او بگيرند ، به فرعون گفتند : آيا براى ما پاداش قابل ملاحظه اى خواهد بود اگر پيروز شويم ( فلما جاء السحرة قالوا لفرعون ء ان لنا لاجرا ان كنا نحن الغالبين ) .
فرعون كه سخت در اين بن بست گرفتار و درمانده بود حاضر شد برترين امتيازها را به آنها بدهد ، بلا فاصله گفت : آرى هر چه بخواهيد مى دهم ، بعلاوه شما در اين صورت از مقربان درگاه من خواهيد بود ! ( قال نعم و انكم اذا لمن المقربين ) .