بعدى
تفسير نمونه ج : 15 ص :
39 همان بهشتى كه هر چه در آن بخواهند در آنجا براى آنها فراهم است ( لهم فيها
ما يشاءون ) . همان بهشتى كه براى هميشه در آن خواهند ماند ( خالدين ) .
اين وعده اى است مسلم بر پروردگارتان كه آن را بر عهده گرفته است ( كان على ربك
وعدا مسئولا ) . اين سؤال و داورى طلبيدن نه به خاطر آن است كه كسى ترديد در
اين امر داشته باشد ، و نه اينكه آن عذابهاى دردناك وحشتناك قابل موازنه و مقايسه
با اين نعمتهاى بى نظير باشد ، بلكه اين گونه سؤالها و داورى طلبيدن ها براى بيدار
ساختن وجدانهاى خفته است كه آنها را در برابر يك امر بديهى و بر سر دو راهى قرار
دهند . اگر در پاسخ بگويند آن نعمتها بهتر است و برتر است ( كه حتما بايد
بگويند ) خود را محكوم كرده اند كه اعمالشان بر ضد آن است ، و اگر بگويند آن عذاب
بر اين نعمت برترى دارد سند بى عقلى خود را امضاء نموده اند ، و اين درست به آن مى
ماند كه ما به جوان گريزپائى كه مدرسه و دانشگاه را ترك گفته ، هشدار مى دهيم و مى
گوئيم ببين آنها كه از علم و دانش فرار كردند و در آغوش فساد افتادند جايشان زندان
است آيا زندان بهتر است يا رسيدن به مقامات عالى ؟ ! نكته ها : 1 - نخست به
اين نكته بايد توجه كرد كه در آيات فوق در يكجا خلد و جاودانگى را به عنوان صفتى
براى بهشت بيان كرده و در جاى ديگر خالد بودن را حال براى بهشتيان ، تا تاكيدى باشد
بر اين حقيقت كه هم بهشت جاودانى است و هم ساكنان آن . 2 - جمله لهم فيها ما
يشاءون ( هر چه بخواهند در بهشت هست ) نقطه تفسير نمونه ج : 15 ص : 40
مقابل چيزى است كه در مورد دوزخيان در آيه 54 سوره سبا آمده است و حيل بينهم و
بين ما يشتهون ( ميان آنها و آنچه مى خواهند مانع و حائلى قرار داده شده ) . 3
- تعبير به مصير ( جايگاه و محل بازگشت ) بعد از تعبير به جزاء در مورد بهشت همه
جنبه تاكيد دارد بر آنچه در مفهوم جزاء افتاده ، و همه نقطه مقابلى است در برابر
جايگاه دوزخيان كه در آيات قبل از آن آمده بود كه آنها دست و پا در غل و زنجير در
مكان تنگ و محدودى افكنده مى شوند . 4 - جمله كان على ربك وعدا مسئولا ، اشاره
به اين است كه مؤمنان در دعاهاى خود بهشت را با تمام نعمتهايش از خداوند تقاضا كرده
اند ، آنها سائلند و خدا مسئول عنه چنانكه در آيه 194 سوره آل عمران از قول مؤمنان
مى خوانيم : ربنا و آتنا ما وعدتنا على رسلك : پروردگارا آنچه را به رسولانت درباره
ما وعده فرموده اى به ما مرحمت فرما . همه مؤمنان نيز با زبانحال چنين تقاضائى
را از خداوند دارند زيرا هر كس اطاعت فرمان او مى كند چنين تقاضائى را با زبانحال
دارد . فرشتگان نيز چنين درخواستى را از خدا درباره مؤمنان مى نمايند ، چنانكه
( در آيه 8 سوره مؤمن ) مى خوانيم : ربنا و ادخلهم جنات عدن التى وعدتهم :
پروردگارا ! مؤمنان را در باغهاى جاودانى بهشت كه به آنها وعده داده اى داخل كن !
تفسير ديگرى در اينجا نيز وجود دارد و آن اينكه كلمه مسئولا تاكيدى است بر اين وعده
حتمى خداوند ، يعنى آنچنان اين وعده قطعى است كه مؤمنان مى توانند آن را از خدا
مطالبه كنند ، و درست به اين مى ماند كه ما به كسى وعده اى داده و در ضمن به او حق
مى دهيم كه از ما طلبكارى نمايد .
تفسير نمونه ج : 15 ص : 41 البته هيچ
مانعى ندارد كه همه اين معانى در مفهوم وسيع مسئولا جمع باشد . 5 - با توجه به
جمله لهم ما يشاءون ( هر چه بخواهند در آنجا هست ) اين سؤال براى بعضى پيدا شده كه
اگر مفهوم گسترده اين جمله را در نظر بگيريم ، نتيجه اش اين مى شود كه بهشتيان مثلا
اگر مقام انبياء و اولياء را بخواهند به آنها داده مى شود ، و يا اگر نجات دوستان و
بستگان گنهكارشان را كه مستحق دوزخند طلب كنند به آن مى رسند ، و مانند اين خواسته
ها . اما با توجه به يك نكته جواب اين سؤال روشن مى شود و آن اينكه : پرده ها
از برابر چشمان بهشتيان كنار مى رود ، حقايق را بخوبى درك مى كنند و تناسبها در نظر
آنان كاملا واضح مى شود ، آنها هرگز به فكرشان نمى گذرد كه چنين تقاضاهائى از خدا
كنند و اين درست به اين مى ماند كه ما در دنيا تقاضا كنيم كه يك كودك دبستانى استاد
دانشگاه شود ، و يا يك دزد جنايتكار قاضى دادگاه ، آيا اين گونه امور به فكر هيچ
عاقلى در دنيا مى رسد ؟ در آنجا نيز چنين است ، از اين گذشته آنها تمام خواسته
هايشان تحت الشعاع خواست خدا است و همان مى خواهند كه خدا مى خواهد .
تفسير
نمونه ج : 15 ص : 42 وَ يَوْمَ يَحْشرُهُمْ وَ مَا يَعْبُدُونَ مِن دُونِ
اللَّهِ فَيَقُولُ ءَ أَنتُمْ أَضلَلْتُمْ عِبَادِى هَؤُلاءِ أَمْ هُمْ ضلُّوا
السبِيلَ(17) قَالُوا سبْحَنَك مَا كانَ يَنبَغِى لَنَا أَن نَّتَّخِذَ مِن دُونِك
مِنْ أَوْلِيَاءَ وَ لَكِن مَّتَّعْتَهُمْ وَ ءَابَاءَهُمْ حَتى نَسوا الذِّكرَ وَ
كانُوا قَوْمَا بُوراً(18) فَقَدْ كذَّبُوكُم بِمَا تَقُولُونَ فَمَا تَستَطِيعُونَ
صرْفاً وَ لا نَصراً وَ مَن يَظلِم مِّنكمْ نُذِقْهُ عَذَاباً كبِيراً(19)
ترجمه : 17 - به خاطر بياور روزى را كه همه آنها و معبودانى را كه غير از
خدا پرستش مى كردند جمع مى كند ، و به آنها مى گويد : آيا شما اين بندگان مرا گمراه
كرديد ؟ يا خود گمراه شدند ؟ 18 - آنها ( در پاسخ ) مى گويند منزهى تو ، براى
ما شايسته نبود كه غير از تو اوليائى برگزينيم ، ولى آنان و پدرانشان را از نعمتها
برخوردار نمودى تا اينكه آنها ( به جاى شكر نعمت ) ياد تو را فراموش كردند ، و هلاك
شدند . 19 - ( خداوند به آنها مى گويد ببينيد ) اين معبودان ، شما در آنچه مى
گوئيد تكذيب كردند اكنون قدرت نداريد عذاب الهى را بر طرف سازيد يا از كسى يارى
بطلبيد ، تفسير نمونه ج : 15 ص : 43 و هر كس از شما ظلم و ستم كند عذاب
شديدى به او مى چشانيم ! تفسير : محاكمه معبودان و عابدان گمراه از آنجا كه
در آيات گذشته ، سخن از سرنوشت مؤمنان و مشركان در قيامت و پاداش و كيفر اين دو
گروه بود ، آيات مورد بحث همين موضوع را به شكل ديگرى ادامه مى دهد و سؤالى را كه
خداوند از معبودهاى مشركان در قيامت مى كند همراه جواب آنها به عنوان يك هشدار بيان
مى فرمايد : نخست مى گويد : به ياد آور روزى را كه خداوند همه آنها و معبودهايشان
را كه غير از الله پرستش مى كردند جمع و محشور مى كند ( و يوم يحشرهم و ما يعبدون
من دون الله ) . و از آنها سؤال مى كند : آيا شما اين بندگان مرا گمراه كرديد
يا خود آنها راه را گم كردند ؟ ! ( فيقول ء أنتم اضللتم عبادى هؤلاء ام هم ضلوا
السبيل ) . اما آنها در پاسخ مى گويند : منزهى تو اى پروردگار براى ما شايسته
نبود كه اوليائى غير از تو برگزينيم ( قالوا سبحانك ما كان ينبغى لنا ان نتخذ من
دونك من اولياء ) . نه تنها ما آنها را به سوى خود دعوت نكرديم ، بلكه ما به
ولايت و عبوديت تو معترف بوديم و غير از تو را معبود براى خود و ديگران برنگزيديم !
علت انحراف آنها اين بود كه آنان و پدرانشان را از نعمتها و مواهب دنيا برخوردار
نمودى ( آنان به جاى اينكه شكر نعمتت را بجا آورند در شهوات و كامجوئيها فرو رفتند
) تا ياد تو را فراموش كردند ( و لكم متعتهم و آبائهم حتى نسوا الذكر ) .
تفسير نمونه ج : 15 ص : 44 و به همين دليل فاسد شدند و هلاك گشتند ( و
كانوا قوما بورا ) . در اينجا خداوند روى سخن را به مشركان كرده ، مى گويد :
اين معبودانتان شما را در آنچه مى گوئيد تكذيب كردند ( مى گفتيد : اينها شما را از
راه منحرف كردند و به سوى عبادت خود دعوت نمودند در حالى كه آنها گفته شما را دروغ
مى شمرند ) ( فقد كذبوكم بما تقولون ) . و چون چنين است و خود مرتكب انحراف
خويش بوده ايد ، قدرت نداريد عذاب الهى را از خود بر طرف سازيد و خويش را يارى كنيد
و يا از ديگران يارى بطلبيد ( فما تستطيعون صرفا و لا نصرا ) . و كسى كه از شما
ستم كند ، عذاب شديد و بزرگى به او مى چشانيم ( و من يظلم منكم نذقه عذابا كبيرا )
. بدون شك ظلم مفهوم وسيعى دارد هر چند موضوع بحث در آيه شرك است كه يكى از
مصداقهاى روشن ظلم مى باشد ، اما با اين حال كلى بودن مفهوم آيه را از بين نمى برد
. جالب اينكه من يظلم به صورت فعل مضارع آمده است و اين نشان مى دهد قسمت اول
بحث اگر چه مربوط به گفتگوهاى رستاخيز است ، اما جمله اخير خطابى است به آنها در
دنيا ، گوئى همين كه دلهاى مشركان بر اثر شنيدن گفتگوهاى عابدان و معبودان در قيامت
آماده اثرپذيرى مى شود سخن را از قيامت به دنيا كشانده و به آنها مى گويد هر كسى
ظلم و ستمى انجام دهد او را شديدا كيفر مى دهيم .
تفسير نمونه ج : 15 ص :
45 نكته ها :
1 - منظور از معبودها در اينجا كيانند ؟ در پاسخ اين
سؤال دو تفسير در ميان مفسران معروف وجود دارد : نخست اينكه منظور معبودهاى انسانى
( همچون مسيح ) يا شيطانى ( همچون جن ) و يا فرشتگان است كه هر كدام را گروهى از
مشركان براى پرستش انتخاب كرده بودند . و از آنجا كه آنها داراى عقل و شعور و
ادراك هستند مى توانند ، مورد اين بازپرسى قرار گيرند ، و براى اتمام حجت و اثبات
دروغ مشركان كه مى گويند اينها ما را به عبادت خود دعوت كردند از آنها سؤال مى شود
آيا چنين سخنى صحيح است ؟ و آنها صريحا گفتار مشركان را تكذيب مى كنند ! تفسير دوم
كه جمعى از مفسران آن را ذكر كرده اند ، اين است كه خداوند در آن روز نوعى از حيات
و درك و شعور به بتها مى بخشد به طورى كه مى توانند مورد بازپرسى قرار گيرند و پاسخ
لازم را بدهند كه خدايا ما اينها را گمراه نكرديم ، بلكه آنها خودشان بر اثر غرق
شدن در شهوات و غرور گمراه شدند . اين احتمال نيز وجود دارد كه تمام معبودها را
شامل بشود اعم از آنها كه داراى عقل و شعورند و به زبان خود واقعيتها را مى گويند ،
و معبودهائى كه از عقل و شعور برخوردار نيستند و به زبانحال حقيقت را منعكس مى
سازند . ولى قرائن موجود در آيه با تفسير اول هماهنگتر است ، چرا كه فعلها و
ضميرها همه نشان مى دهد كه طرف صحبت صاحبان عقل و شعورند و اين متناسب با معبودهائى
همچون مسيح و فرشتگان و مانند آنها است . بعلاوه از جمله فقد كذبوكم ( آنها شما
را تكذيب كردند ) چنين برمى آيد كه مشركان قبلا ادعا نموده اند اين معبودان ما را
گمراه ساختند ، و به سوى تفسير نمونه ج : 15 ص : 46 خويش دعوت كردند ، و
بعيد است مشركان اين ادعا را در مورد بتهاى سنگى و چوبى كرده باشند ، زيرا خودشان -
آنگونه كه در داستان ابراهيم آمده - يقين داشتند كه بتها سخن نمى گويند لقد علمت ما
هؤلاء ينطقون ( انبياء - 63 ) . در حالى كه مثلا در مورد مسيح در آيه 116 سوره
مائده مى خوانيم ء انت قلت للناس اتخذونى و امى الهين من دون الله : آيا تو ، به
مردم گفتى كه من و مادرم را دو معبود غير از خدا انتخاب كنيد ؟ ! و در هر حال مسلم
است كه ادعاى مشركان و بت پرستان ، واهى و بى اساس بوده و آنان ايشان را به عبادت
خود دعوت نكرده اند . جالب اينكه معبودان در جواب نمى گويند : خدايا ما آنها را
به عبادت خود دعوت نكرديم ، بلكه مى گويند : ما غير از تو معبودى براى خود انتخاب
ننموديم ، يعنى وقتى خود ما تنها تو را پرستش مى كنيم بطريق اولى براى آنها ديگرى
را معرفى نكرده ايم بخصوص اينكه اين سخن با جمله سبحانك ( منزهى تو ) و با جمله ما
كان ينبغى لنا ( براى ما سزاوار نبود ) همراه است كه نهايت ادب و تاكيد آنها را بر
توحيد روشن مى سازد .
2 - انگيزه انحراف از اصل توحيد قابل توجه اينكه
معبودان ، عامل اصلى انحراف اين گروه مشرك را زندگى مرفه آنها مى شمرند ، و مى
گويند : خداوندا آنها و پدرانشان را از نعمتهاى اين زندگى برخوردار ساختى ، و همين
باعث فراموشكارى آنها شد ، بجاى اينكه بخشنده اين نعمتها را بشناسند و به شكر و
طاعتش پردازند در گرداب غفلت و غرور فرو رفتند ، و تو و روز قيامت را به دست
فراموشى سپردند . و به راستى زندگى مرفه براى جمعيتى كه ظرفيت كافى ندارند و
پايه هاى ايمانشان سست است از يكسو غرور آفرين است ، چرا كه وقتى به نعمت فراوان
تفسير نمونه ج : 15 ص : 47 رسيدند خود را گم مى كنند و خدا را فراموش مى
نمايند ، حتى گاه فرعونوار كوس انا الله مى كوبند ! و از سوئى ديگر اين گونه افراد
مايلند هر چه بيشتر آزاد باشند و هيچ محدوديتى در كامجوئى از لذائذ در كارشان نباشد
، و قيد و بندهائى از قبيل حلال و حرام و مشروع و نا مشروع آنها را از رسيدن به
هدفهايشان منع نكند ، و به اين دليل نمى خواهند در برابر قوانين و مقررات دينى سر
تعظيم فرود آورند و روز حساب و جزا را بپذيرند . هم اكنون نيز طرفداران آئين
خدا و تعليمات انبيا در ميان مرفهين زياد نيستند ، و اين مستضعفينند كه طرفداران
سرسخت و دوستان با وفاء ايثارگر دين و مذهبند . البته اين سخن در هر دو طرف
استثناهائى دارد ولى اكثريت هر دو گروه چنانند كه گفتيم . ضمنا در آيه فوق تنها
روى مرفه بودن زندگى خود آنها تكيه نشده ، بلكه روى مرفه بودن زندگى نياكان آنها
نيز تكيه شده است ، زيرا هنگامى كه انسان از كودكى در ناز و نعمت پرورش يافت طبيعى
است كه ميان خود و ديگران غالبا جدائى و امتياز ببيند و به آسانى حاضر نباشد منافع
مادى و زندگى مرفه خود را از دست بدهد . در حالى كه پايبند بودن به فرمان خدا و
برنامه هاى مذهب نياز به ايثار و گاهى هجرت و حتى جهاد و شهادت دارد ، و گاه تن در
دادن به انواع محروميتها و تسليم دشمن نشدن ، و اينها امورى است كه با مزاج مرفهين
كمتر سازگار است مگر آنها كه شخصيتشان فوق زندگى ماديشان است كه اگر يك روز بود ،
شكر خدا مى گويند و اگر نبود متزلزل و ناراحت نمى شوند ، و به تعبير ديگر آنها بر
زندگى ماديشان حاكمند نه محكوم ، اميرند نه اسير ! تفسير نمونه ج : 15 ص : 48
ضمنا از اين توضيح استفاده مى شود كه منظور از جمله نسوا الذكر ، فراموش كردن
ياد خدا است كه در آيه 19 سوره حشر بجاى آن و لا تكونوا كالذين نسوا الله آمده است
، و يا فراموش كردن روز قيامت و دادگاه عدل پروردگار آنچنان كه در آيه 26 سوره ص
آمده لهم عذاب شديد بما نسوا يوم الحساب : براى آنها عذاب شديدى است بخاطر فراموش
كردن روز حساب . و يا فراموش كردن هر دو و همه برنامه هاى الهى .
3 -
واژه بور بور از ماده بوار در اصل به معنى شدت كساد بودن چيزى است و چون شدت
كسادى باعث فساد مى شود چنانكه در ضرب المثل عرب آمده كسد حتى فسد اين كلمه به معنى
فساد ، و سپس هلاكت اطلاق شده است . و از آنجا كه زمين خالى از درخت و گل و
گياه در حقيقت فاسد و مرده است به آن بائر مى گويند . بنابر اين جمله كانوا
قوما بورا اشاره به اين است كه اين گروه بر اثر غرق شدن در زندگى مرفه مادى و
فراموش كردن خدا و رستاخيز به فساد و هلاكت كشيده شدند و سرزمين دلشان همچون
بيابانى خشك و بائر ، از گلهاى ملكات ارزشمند انسانى و ميوه هاى فضيلت و حيات معنوى
خالى گرديد . مطالعه حال ملتهائى كه امروز در ناز و نعمت غرقند و از خدا و خلق
بى - خبرند عمق معنى اين آيه را روشنتر مى سازد كه چگونه در درياى فساد اخلاقى غرق
شده اند و چگونه فضائل انسانى از سرزمين باير وجودشان برچيده شده است .
تفسير نمونه ج : 15 ص : 49 وَ مَا أَرْسلْنَا قَبْلَك مِنَ
الْمُرْسلِينَ إِلا إِنَّهُمْ لَيَأْكلُونَ الطعَامَ وَ يَمْشونَ فى الأَسوَاقِ وَ
جَعَلْنَا بَعْضكمْ لِبَعْض فِتْنَةً أَ تَصبرُونَ وَ كانَ رَبُّك بَصِيراً(20)
ترجمه : 20 - ما هيچيك از رسولان را پيش از تو نفرستاديم مگر اينكه غذا مى
خوردند و در بازارها راه مى رفتند ، و بعضى از شما را ، وسيله امتحان بعض ديگر قرار
داديم ، آيا صبر و شكيبائى مى كنيد ؟ ( و از عهده امتحانات بر مى آئيد ) و پروردگار
تو بصير و بينا بوده و هست .
شان نزول : جمعى از مفسران در شان نزول
نخستين آيه از آيات فوق چنين آورده اند كه جمعى از سران مشركان خدمت پيامبر (صلى
الله عليهوآلهوسلّم) آمدند و گفتند : اى محمد تو از ما چه مى خواهى ؟ اگر رياست مى
طلبى ما تو را سرپرست خود مى كنيم ، و اگر علاقه به مال دارى از اموال خود براى تو
جمع مى كنيم ، اما هنگامى كه ديدند پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در برابر اين
پيشنهادهايشان تسليم نشد به بهانه جوئى پرداختند و گفتند تو چگونه فرستاده خدا هستى
با اينكه غذا مى خورى و در بازارها توقف مى كنى ؟ ! آنها پيامبر (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) را به خوردن غذا سرزنش كردند چرا كه مى خواستند او فرشته باشد ، و
به راه رفتن در بازارها ملامت كردند چرا كه آنها كسراها و قيصرها و پادشاهان جبار
را ديده بودند كه هرگز گام در بازارها نمى گذاردند ، در حالى كه پيامبر (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) با مردم در بازارها حشر و نشر داشت و با آنها مانوس بود ، و امر و
نهى الهى را به آنها ابلاغ مى كرد ، بهانه جويان ايراد كردند و گفتند : او مى خواهد
تفسير نمونه ج : 15 ص : 50 حكمران ما شود ، در حالى كه روش او مخالف سيره
پادشاهان است ! آيه فوق نازل شد و اين حقيقت را روشن ساخت كه روش پيامبر اسلام روش
همه پيامبران پيشين بوده است .
تفسير : همه پيامبران چنين بودند در چند
آيه قبل يكى از بهانه جوئيهاى مشركان را به اين عنوان كه چرا پيامبر اسلام غذا مى
خورد و در بازارها راه مى رود ، آمده بود و جوابى اجمالى و سر بسته براى آن گفته شد
، آيه مورد بحث به همان مطلب بازگشته و پاسخى صريحتر و مشروحتر به آن مى دهد و مى
گويد : ما هيچيك از رسولان را قبل از تو نفرستاديم مگر اينكه همه آنها از جنس بشر
بودند ، غذا مى خوردند و در بازارها راه مى رفتند ( و با مردم حشر و نشر داشتند ) (
و ما ارسلناك قبلك من المرسلين الا انهم لياكلون الطعام و يمشون فى الاسواق ) .
و در عين حال بعضى از شما را وسيله امتحان بعض ديگر قرار داديم ( و جعلنا بعضكم
لبعض فتنة ) . اين آزمايش ممكن است از اين طريق باشد كه انتخاب پيامبران از جنس
بشر آن هم از انسانهائى كه از ميان توده هاى جمعيت محروم برمى خيزند خود آزمايش
بزرگى است ، چرا كه گروهى ابا دارند زير بار هم نوع خود بروند بخصوص كسى كه از نظر
امكانات مادى در سطح پائينى قرار داشته باشد ، و آنها از اين نظر در سطح بالا و يا
سن و سالشان بيشتر و در جامعه سرشناستر باشند .
تفسير نمونه ج : 15 ص : 51
اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور آزمودن عمومى مردم به وسيله يكديگر است ،
چرا كه افراد از كار افتاده و ناتوان و بيمار و يتيم و دردمند ، آزمونى هستند براى
اقويا و افراد سالم و تندرست ، و به عكس افراد تندرست و قوى ، آزمونى هستند براى
افراد ضعيف و ناتوان ، آيا گروه دوم راضى به رضاى خدا هستند ؟ و آيا گروه اول وظيفه
و تعهد انسانى خود را در برابر گروه دوم انجام مى دهند يا نه ؟ و از آنجا كه اين دو
تفسير با هم منافاتى ندارند ممكن است هر دو در مفهوم وسيع آيه كه امتحان مردم به
وسيله يكديگر است جمع باشد . و به دنبال اين سخن ، همگان را مورد خطاب قرار
داده و سؤال مى كند : آيا صبر و شكيبائى پيشه مى كنيد ؟ ( أ تصبرون ) . چرا كه
مهمترين ركن پيروزى در تمام اين آزمايشها صبر و استقامت و پايمردى است ، صبر و
استقامت در برابر هوسهاى سركشى كه مانع از قبول حق مى شود ، صبر و استقامت در برابر
مشكلاتى كه در آنجا وظائف و اداء رسالتها وجود دارد ، و همچنين شكيبائى در برابر
مصائب و حوادث دردناك كه زندگى انسان به هر حال خالى از آن نخواهد بود . خلاصه
تنها با نيروى پايدارى و صبر است كه مى توان از عهده اين امتحان بزرگ الهى برآمد .
و در پايان آيه به عنوان يك هشدار مى فرمايد : پروردگار تو همواره بصير و بينا
بوده و هست ( و كان ربك بصيرا ) . مبادا تصور كنند چيزى از رفتار شما در برابر
آزمونهاى الهى از ديده بينا و موشكاف علم خداوند مكتوم و پنهان مى ماند ، او همه را
دقيقا مى داند و مى بيند .
تفسير نمونه ج : 15 ص : 52 سؤال : در اينجا
پرسشى پيش مى آيد و آن اينكه : پاسخ قرآن در آيات فوق به مشركان دائر بر اينكه همه
پيامبران از جنس بشر بودند نه تنها مشكل را حل نمى كند ، بلكه به اصطلاح از قبيل
تكثير اشكال است ، چرا كه ممكن است آنها ايراد خود را به همه پيامبران تعميم دهند .
پاسخ : آيات مختلف قرآن نشان مى دهد كه آنها اين ايراد را به شخص پيامبر (صلى
الله عليهوآلهوسلّم) داشتند و معتقد بودند كه او وضع خاصى به خود گرفته و لذا مى
گفتند . ما لهذا الرسول ... ( چرا اين پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) اين
چنين است ... ) . قرآن در پاسخ آنها مى گويد : اين منحصر به پيامبر اسلام (صلى
الله عليهوآلهوسلّم) نيست كه غذا مى خورد و در بازارها گام بر مى دارد همه آنها
چنين اوصافى را داشتند ، و به فرض كه آنها اين اشكال را به همه پيامبران تعميم دهند
، قرآن پاسخ آنها را نيز گفته آنجا كه مى گويد : و لو جعلناه ملكا لجعلناه رجلا :
به فرض كه پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را فرشته قرار مى داديم باز
ناگزير او را به صورت انسانى در مى آورديم ( تا بتواند سرمشق و الگو در تمام زمينه
ها براى انسانها باشد ) اشاره به اينكه تنها انسان مى تواند رهبر انسان باشد كه از
تمام نيازها و خواسته ها و مشكلات و مسائل او آگاه است .
تفسير نمونه ج :
15 ص : 53 * وَ قَالَ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا لَوْ لا أُنزِلَ
عَلَيْنَا الْمَلَئكَةُ أَوْ نَرَى رَبَّنَا لَقَدِ استَكْبرُوا فى أَنفُسِهِمْ وَ
عَتَوْ عُتُوًّا كَبِيراً(21) يَوْمَ يَرَوْنَ الْمَلَئكَةَ لا بُشرَى يَوْمَئذ
لِّلْمُجْرِمِينَ وَ يَقُولُونَ حِجْراً محْجُوراً(22) وَ قَدِمْنَا إِلى مَا
عَمِلُوا مِنْ عَمَل فَجَعَلْنَهُ هَبَاءً مَّنثُوراً(23) أَصحَب الْجَنَّةِ
يَوْمَئذ خَيرٌ مُّستَقَرًّا وَ أَحْسنُ مَقِيلاً(24) ترجمه : 21 - و آنها
كه اميدى به لقاى ما ندارند ( و رستاخيز را انكار مى كنند ) مى گويند : چرا فرشتگان
بر ما نازل نمى شوند ؟ و يا پروردگارمان را با چشم خود نمى بينيم ؟ آنها در باره
خود تكبر ورزيدند و طغيان بزرگى كردند . 22 - ( آنها به آرزوى خود مى رسند )
اما روزى كه فرشتگان را مى بينند روز بشارت مجرمان نخواهد بود ! ( بلكه روز مجازات
و كيفر آنان است ) و مى گويند ما را امان دهيد ما را معاف داريد ! 23 - و ما به
سراغ اعمالى كه آنها انجام دادند مى رويم و همه را همچون ذرات غبار پراكنده در هوا
مى كنيم ! 24 - بهشتيان در آن روز قرارگاهشان از همه بهتر ، و استراحتگاهشان
نيكوتر است ! تفسير نمونه ج : 15 ص : 54 تفسير :
ادعاهاى بزرگ
گفتيم مشركان لجوج براى فرار از زير بار تعهدات و مسئوليتهائى كه ايمان به خدا
و رستاخيز بر دوش آنها مى گذارد ، بهانه هائى را مطرح مى كردند كه يكى از آنها اين
بود چرا پيامبر مثل ما نياز به غذا دارد ، و در بازارها راه مى رود كه پاسخ آن را
در آيات قبل خوانديم . آيات مورد بحث دو قسمت ديگر از بهانه هاى آنها را مطرح
كرده پاسخ مى گويد ، نخست مى فرمايد : آنها كه اميدى به لقاى ما ندارند ( و رستاخيز
را انكار مى كنند ) ، مى گويند چرا فرشتگان بر ما نازل نمى شوند ، و يا پروردگارمان
را با چشم خود نمى بينيم ( و قال الذين لا يرجون لقائنا لو لا انزل علينا الملائكة
او نرى ربنا ) . به فرض كه ما بپذيريم پيامبر هم مى تواند همچون ما زندگى عادى
داشته باشد اما اين قابل قبول نيست كه پيك وحى تنها بر او نازل شود و ما او را
نبينيم ! چه مانعى دارد فرشته آشكار شود ، و بر نبوت او صحه بگذارد ، و يا قسمتى از
وحى را در حضور ما بازگو كند ؟ ! و يا خدا را با چشم ببينيم كه جاى هيچ شك و شبهه
اى براى ما باقى نماند ؟ اينها است كه براى ما سؤال انگيز است و اينها است كه مانع
از پذيرش دعوت محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى شود ! مهم اين است كه قرآن اين
بهانه جويان را به عنوان لا يرجون لقائنا توصيف مى كند كه نشان مى دهد سرچشمه اين
گفتارهاى بى اساس ، عدم ايمان به آخرت ، و عدم قبول مسئوليت در برابر خدا است .
در آيه 7 سوره حجر نيز شبيه اين سخن را مى خوانيم كه آنها مى گفتند : لو ما
تاتينا بالملائكة ان كنت من الصادقين : اگر راست مى گوئى چرا فرشتگان تفسير
نمونه ج : 15 ص : 55 را براى ما نمى آورى تا تو را تصديق كنند ؟ ! در آغاز همين
سوره فرقان نيز خوانديم كه مشركان مى گفتند : لو لا انزل اليه ملك فيكون معه نذيرا
: چرا فرشته اى همراه او مامور انذار انسانها نشده است ؟ در حالى كه يك انسان حق
طلب براى اثبات يك مطلب ، تنها مطالبه دليل مى كند اما نوع دليل هر چه باشد ، مسلما
تفاوت نمى كند ، هنگامى كه پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) با نشان دادن
معجزات و از جمله خود قرآن حقانيت دعوت خويش را به وضوح ثابت كرده ، ديگر اين بهانه
ها چه معنى دارد ؟ و بهترين دليل براى اينكه اين سخنان را به خاطر تحقيق پيرامون
نبوت پيامبر نمى گفتند اين است كه تقاضاى مشاهده پروردگار كردند و او را تا سر حد
يك جسم قابل رؤيت تنزل دارند ، همان تقاضاى بى اساسى كه مجرمان بنى اسرائيل نيز
داشتند ، و پاسخ قاطع آن را شنيدند كه شرح آن در سوره اعراف آيه 143 آمده است .
لذا قرآن در پاسخ اين تقاضاها ذيل آيه مورد بحث مى گويد : آنها در مورد خود
تكبر ورزيدند و گرفتار غرور و كبر و خود بينى شدند ( لقد استكبروا فى انفسهم ) .
و طغيان كردند ، چه طغيان بزرگى ؟ ( و عتوا عتوا كبيرا ) . عتو ( بر وزن
غلو ) به معنى خوددارى از اطاعت و سرپيچى از فرمان توأم با عناد و لجاج است .
تعبير فى انفسهم ممكن است به اين معنى باشد كه آنها در مورد خود به كبر و خود
بينى گرفتار شدند و نيز ممكن است به اين معنى باشد كه آنها كبر و غرورشان را در دل
پنهان كردند و اين بهانه ها را آشكار ! در عصر و زمان ما نيز كسانى هستند كه منطق
مشركان پيشين را تكرار مى كنند و مى گويند تا خدا را در محيط آزمايشگاه خود نبينيم
و تا روح را در زير چاقوى تفسير نمونه ج : 15 ص : 56 جراحى مشاهده نكنيم
باور نخواهيم كرد ! و سرچشمه هر دو يكى است استكبار و سركشى . اصولا تمام كسانى
كه تنها ابزار شناخت را حس و تجربه مى دانند به طور ضمنى همين سخن را تكرار مى كنند
، و همه ماترياليستها و ماديون در اين جمع داخلند ، در حالى كه حس ما تنها توانائى
درك قسمت ناچيزى از ماده اين جهان را دارد . سپس به عنوان تهديد مى گويد اينها
كه تقاضا دارند فرشتگان را به بينند سرانجام خواهند ديد اما روزى كه فرشتگان را مى
بينند روزى است كه در آن روز بشارتى براى مجرمان نخواهد بود ( چرا كه روز مجازات و
كيفرهاى دردناك اعمال آنها است ) ( يوم يرون الملائكة لا بشرى يومئذ للمجرمين ) .
آرى در آن روز از ديدن فرشتگان خوشحال نخواهند شد ، بلكه چون نشانه هاى عذاب را
همراه مشاهده آنان مى بينند بقدرى در وحشت فرو مى روند كه همان جمله اى را كه در
دنيا به هنگام احساس خطر در برابر ديگران مى گفتند بر زبان جارى مى كنند و مى گويند
ما را امان دهيد ، ما را معاف داريد ( و يقولون حجرا محجورا ) . ولى بدون شك نه
اين جمله و نه غير آن اثرى در سرنوشت محتوم آنها ندارد چرا كه آتشى را كه خود
افروخته اند خواه و ناخواه دامانشان را مى گيرد ، و اعمال زشتى را كه انجام داده
اند در برابرشان مجسم مى گردد و خود كرده را تدبير نيست ! .
تفسير نمونه ج
: 15 ص : 57 واژه حجر ( بر وزن قشر ) در اصل به منطقه اى گفته مى شود كه آن را
سنگچين ( تحجير ) كرده و ممنوع الورود مى ساختند ، و اگر مى بينيم حجر اسماعيل را
حجر مى گويند به خاطر ديوارى است كه اطراف آن كشيده شده و جدا گرديده است ، عقل را
نيز حجر مى گويند ، چون انسان را از كارهاى خلاف منع مى كند ، لذا در آيه 5 سوره
فجر مى خوانيم هل فى ذلك قسم لذى حجر ( آيا در اين سخن ، سوگند قانع كننده اى براى
صاحبان عقل وجود دارد ؟ ) . و نيز اصحاب حجر ، كه در قرآن نامشان آمده ( آيه 80
سوره حجر ) به قوم صالح گفته شده است كه خانه هاى سنگى محكمى در دل كوهها براى خود
مى تراشيدند و در حفاظت آن قرار مى گرفتند . اين در مورد معنى واژه حجر .
اما جمله حجرا محجورا اصطلاحى بوده است در ميان عرب كه وقتى به كسى برخورد مى
كردند كه از او مى ترسيدند براى گرفتن امان اين جمله را در برابر او مى گفتند .
مخصوصا رسم عرب اين بود كه در ماههاى حرام كه جنگ ممنوع بوده هنگامى كه كسى با
ديگرى روبرو مى شد و احتمال مى داد اين سنت شكسته شود و به او صدمه اى برسد ، اين
جمله را تكرار مى كرد ، طرف مقابل نيز با شنيدن آن ، او را امان مى داد و از نگرانى
و اضطراب و وحشت بيرون مى آورد ، بنابر اين معنى جمله مزبور اين است : امان مى
خواهم امانى كه برگشت و تغييرى در آن نباشد . ضمنا از آنچه در بالا گفتيم روشن
شد كه در اينجا گوينده اين سخن مجرمانند و تناسب افعال موجود در آيه و سير تاريخى و
سابقه اين جمله در ميان عرب نيز تفسير نمونه ج : 15 ص : 58 همين اقتضا مى
كند ، هر چند بعضى احتمال داده اند كه گوينده اين سخن فرشتگان خواهند بود و هدفشان
ممنوع ساختن مشركان از رحمت خدا است . و بعضى نيز گفته اند كه گوينده اين سخن
مجرمانند كه به يكديگر اين را مى گويند ، ولى ظاهر همان معنى اول است كه بسيارى از
مفسران آن را اختيار كرده و يا به عنوان اولين تفسير از آن ياد نموده اند . اما
در اينكه آن روز كه مجرمان ، فرشتگان را ملاقات مى كنند كدام روز است ؟ مفسران دو
احتمال داده اند بعضى گفته اند روز مرگ است كه انسان فرشته مرگ را مى بيند چنانكه
در آيه 97 سوره نساء مى خوانيم : و لو ترى اذ الظالمون فى غمرات الموت و الملائكة
باسطوا ايديهم اخرجوا انفسكم : اگر ظالمان را ببينى هنگامى كه در امواج مرگ قرار
گرفته اند و فرشتگان دستها را گشوده اند و مى گويند جان خود را بيرون كنيد ... .
بعضى ديگر اين تفسير را انتخاب كرده اند كه منظور روز قيامت و رستاخيز است كه
مجرمان در برابر فرشتگان عذاب قرار مى گيرند و آنها را مشاهده مى كنند . تفسير
دوم با توجه به آيات بعد كه سخن از رستاخيز مى گويد و مخصوصا جمله يومئذ اشاره به
آن مى گيرد ، نزديكتر به نظر مى رسد . آيه بعد وضع اعمال اين مجرمان را در آخرت
مجسم ساخته ، مى گويد : ما به سراغ تمام اعمالى كه آنها انجام دادند مى رويم و همه
را همچون ذرات غبار پراكنده در هوا مى كنيم ! ( و قدمنا الى ما عملوا من عمل
فجعلناه هباء منثورا ) .
تفسير نمونه ج : 15 ص : 59 واژه عمل به طورى
كه راغب در مفردات گفته به معنى هر كارى است كه با قصد انجام مى گيرد ، ولى فعل ،
اعم از آن است ، يعنى به كارهائى كه با قصد يا بى قصد انجام مى گيرد هر دو اطلاق مى
شود . جمله قدمنا از ماده قدوم به معنى وارد شدن يا به سراغ چيزى رفتن است ، و
در اينجا دليل بر تاكيد و جدى بودن مطلب است ، يعنى مسلما و بطور قطع تمام اعمال
آنها را كه با توجه و از روى اراده انجام داده اند - هر چند ظاهرا كارهاى خير باشد
- به خاطر شرك و كفرشان همچون ذرات غبار در هوا محو و نابود مى كنيم .
آفات
اعمال صالح واژه هباء به معنى ذرات بسيار ريز غبار است كه در حال عادى ، ابدا
به چشم نمى آيد ، مگر زمانى كه نور آفتاب از روزنه يا دريچه اى به داخل اطاق تاريكى
بيفتد و اين ذرات را روشن و قابل مشاهده سازد . اين تعبير نشان مى دهد كه اعمال
آنها بقدرى بى ارزش و بى اثر خواهد شد كه اصلا گوئى عملى وجود ندارد ، هر چند
ساليان دراز تلاش و كوشش كرده باشند . اين آيه نظير آيه 18 سوره ابراهيم است كه
مى فرمايد : مثل الذين كفروا بربهم اعمالهم كرماد اشتدت به الريح فى يوم عاصف :
اعمال كسانى كه به پروردگارشان كافر شدند همچون خاكسترى است در برابر تندباد در يك
روز تفسير نمونه ج : 15 ص : 60 طوفانى ! دليل منطقى آن هم روشن است ، زيرا
چيزى كه به عمل انسان شكل و محتوا مى دهد ، نيت و انگيزه و هدف نهائى عمل است ،
افراد با ايمان ، با انگيزه الهى و توحيدى ، هدفهاى مقدس و پاك ، و برنامه صحيح و
سالم به سراغ انجام كارها مى روند در حالى كه مردم بى ايمان غالبا گرفتار تظاهر
رياكارى و تقلب و غرور و خود بينى هستند ، و همين سبب بى ارزش شدن اعمال آنها مى
شود . به عنوان نمونه ما مسجدهائى را از صدها سال پيش سراغ داريم كه گذشت قرنها
كمترين تاثير بر آنها نگذاشته است ، و به عكس خانه هائى را مى بينيم كه با گذشت
يكماه يا يكسال شكستها و نقصهاى فراوان در آن ظاهر مى شود ، اولى چون انگيزه الهى
داشت از هر نظر محكم و با بهترين مصالح با پيش بينى تمام حوادث آينده ساخته شده ،
اما دومى چون هدف تهيه مال و ثروتى از طريق تظاهر و فريب بوده است تنها به رنگ و
آبش توجه شده است . اصولا از نظر منطق اسلام ، اعمال صالح آفاتى دارد كه بايد
دقيقا مراقب آن بود : گاه از آغاز ويران و فاسد است ، همچون عملى كه براى ريا انجام
مى گيرد . گاه انسان در حين عمل گرفتار غرور و عجب و خودبينى مى شود و ارزش
عملش به خاطر آن از بين مى رود . و گاه بعد از عمل به خاطر انجام كارهاى مخالف
و منافى ، اثرش محو و نابود مى گردد ، مانند انفاقى كه پشت سر آن منت باشد ، و يا
اعمال صالحى كه پشت سر آن كفر و ارتداد صورت گيرد . و حتى طبق بعضى از روايات
اسلامى گاه انجام گناهانى قبل از انجام عمل تفسير نمونه ج : 15 ص : 61 روى
آن اثر مى گذارد ، چنانكه در مورد شرابخوار مى خوانيم كه تا چهل روز اعمال او مقبول
درگاه خدا نخواهد شد . به هر حال اسلام برنامه اى فوق العاده دقيق و باريك و
حساب شده در باره خصوصيات عمل صالح دارد . در حديثى از امام باقر (عليه السلام)
مى خوانيم : روز قيامت خداوند گروهى را مبعوث مى كند در حالى كه نورى در مقابل آنان
همچون لباسهاى سفيد و درخشنده است ( اين نور همان اعمال آنها است ) سپس به آن اعمال
فرمان مى دهد : همگى ذرات پراكنده غبار شويد ( و به دنبال آن همه محو مى گردند )
سپس فرمود : انهم كانوا يصومون و يصلون و لكن كانوا اذا عرض لهم شىء من الحرام
اخذوه و اذا ذكر لهم شىء من فضل امير المؤمنين انكروه ! : آنها نماز و روزه را بجا
مى آوردند ولى هنگامى كه حرامى به آنها عرضه مى شد آن را مى چسبيدند و موقعى كه از
فضائل امير مؤمنان على (عليه السلام) براى آنها بيان مى گشت انكار مى كردند ! .
و از آنجا كه قرآن معمولا نيك و بد را در برابر هم قرار مى دهد تا با مقايسه ،
وضع هر دو روشن شود ، آيه بعد ، از بهشتيان سخن مى گويد و مى فرمايد : بهشتيان در
آن روز قرارگاهشان بهتر و استراحتگاهشان نيكوتر است ( اصحاب الجنة يومئذ خير مستقرا
و احسن مقيلا ) . معنى اين سخن آن نيست كه دوزخيان وضعشان خوبست و بهشتيان
وضعشان از آنها بهتر ، زيرا صيغه افعل تفضيل گاه در مواردى به كار مى رود كه يك طرف
به كلى فاقد آن مفهوم است و طرف ديگر واجد ، مثلا در سوره فصلت آيه 40 تفسير
نمونه ج : 15 ص : 62 مى خوانيم : أ فمن يلقى فى النار خير ام من ياتى آمنا يوم
القيامة : آيا كسى كه در آتش افكنده مى شود بهتر است يا كسى كه روز قيامت در نهايت
امنيت وارد محشر مى شود ؟ ! مستقر به معنى قرارگاه و مقيل به معنى محل استراحت در
نيمه روز است ( از ماده قيلوله به معنى خواب نيم روز آمده است ) .
تفسير
نمونه ج : 15 ص : 63 وَ يَوْمَ تَشقَّقُ السمَاءُ بِالْغَمَمِ وَ نُزِّلَ
المَْلَئكَةُ تَنزِيلاً(25) الْمُلْك يَوْمَئذ الْحَقُّ لِلرَّحْمَنِ وَ كانَ
يَوْماً عَلى الْكَفِرِينَ عَسِيراً(26) ترجمه : 25 - و به خاطر آور روزى
را كه آسمان با ابرها از هم شكافته مى شود ، و فرشتگان نازل مى گردند . 26 -
حكومت در آن روز از آن خداوند رحمان است و آنروز روز سختى براى كافران خواهد بود .
تفسير : آسمان با ابرها شكافته مى شود ! باز در اين آيات بحث درباره
قيامت و سرنوشت مجرمان در آن روز ادامه مى يابد نخست مى گويد : روز گرفتارى و اندوه
مجرمان ، روزى است كه آسمان با ابرها از هم مى شكافد و فرشتگان پى در پى نازل مى
شوند ! ( و يوم تشقق السماء بالغمام و نزل الملائكة تنزيلا ) . غمام از غم به
معنى پوشاندن چيزى است و از آنجا كه ابر آفتاب تفسير نمونه ج : 15 ص : 64
را مى پوشاند به آن غمام گفته مى شود همچنين به اندوه كه قلب را مى پوشاند غم
مى گويند . اين آيه در حقيقت پاسخى است به درخواست مشركان ، و يكى ديگر از
بهانه جوئيهاى آنها زيرا آنها انتظار داشتند خداوند و فرشتگان ، طبق اساطير و
افسانه هاى آنان ، در ميان ابرها به سراغشان بيايند و آنها را به سوى حق دعوت كنند
، در اسطوره هاى يهود نيز آمده كه گاه خداوند در لابلاى ابرها ظاهر مى شد ! .
قرآن در پاسخ آنها مى گويد : آرى فرشتگان ( و نه خدا ) روزى به سراغ آنها مى
آيند ، اما كدام روز ؟ روزى كه مجازات و كيفر اين بدكاران فرا مى رسد و بيهوده گوئى
هاى آنها را پايان مى دهد . اكنون ببينيم منظور از شكافته شدن آسمان با ابرها
چيست ؟ با اينكه مى دانيم اطراف ما چيزى به نام آسمان كه قابل شكافته شدن باشد وجود
ندارد . بعضى از مفسران مانند علامه طباطبائى ( رضوان الله عليه ) در تفسير
الميزان فرموده اند : منظور شكافته شدن آسمان عالم شهود و كنار رفتن حجاب جهل و
نادانى و نمايان گشتن عالم غيب است ، يعنى انسان در آن روز درك و ديدى پيدا مى كند
كه با امروز بسيار متفاوت است ، پرده ها كنار مى رود ، و فرشتگان را كه در حال نزول
از عالم بالا هستند مى بيند . تفسير ديگر اين است كه منظور از سماء ، كرات
آسمانى است كه بر اثر انفجارات پى در پى از هم متلاشى مى شود ، و ابرى كه حاصل از
اين انفجارات و متلاشى شدن كوهها است صفحه آسمانها را فرا مى گيرد ، بنابر اين كرات
آسمانى شكافته مى شود ، در حالى كه همراه با ابرهاى حاصل از آن است .
تفسير
نمونه ج : 15 ص : 65 آيات بسيارى از قرآن مجيد ، مخصوصا آنها كه در سوره هاى
كوتاه آخر قرآن آمده ، بيانگر اين حقيقت است كه در آستانه قيامت ، دگرگونيهاى عظيم
و انقلاب و تحول عجيب ، سر تا سر عالم هستى را فرا مى گيرد ، كوهها متلاشى شده و
همچون غبار در فضا پخش مى گردد ، خورشيد بى نور ، و ستارگان بى فروغ مى شود ، حتى
فاصله ماه و خورشيد از بين مى رود ، و لرزه و زلزله عجيبى سراسر زمين را فرا مى
گيرد . آرى در چنان روز ، متلاشى شدن آسمان ، يعنى كرات آسمانى و پوشيده شدن
صفحه آسمان از يك ابر غليظ امرى طبيعى خواهد بود . همين تفسير را به نحو ديگرى
مى توان بيان كرد : شدت دگرگونيها و انفجارات كواكب و سيارات سبب مى شود كه آسمان
از ابرى غليظ پوشيده شود ، اما در لابلاى اين ابر گاه شكافهائى وجود دارد ، بنابر
اين آسمانى كه در حال عادى با چشم ديده مى شود به وسيله اين ابرهاى عظيم انفجارى از
هم جدا مى شود . تفسيرهاى ديگرى نيز براى اين آيه گفته شده است كه با اصول علمى
و منطقى سازگار نيست و در عين حال تفسيرهاى سه گانه فوق منافاتى با هم ندارد ، ممكن
است از يكسو پرده هاى جهان ماده از مقابل چشم انسان كنار برود و عالم ماوراء طبيعت
را مشاهده كند ، و از سوى ديگر كرات آسمانى متلاشى شوند و ابرهاى انفجارى آشكار
گردند ، و در لابلاى آنها شكافهائى نمايان باشد ، آن روز ، روز پايان اين جهان و
آغاز رستاخيز است ، روز بسيار دردناكى است براى مجرمان بى ايمان و ستمكاران لجوج .
سپس به يكى از روشن ترين مشخصات آن روز پرداخته ، و مى گويد : تفسير نمونه
ج : 15 ص : 66 حكومت در آن روز از آن خداوند رحمان است ( الملك يومئذ الحق
للرحمان ) . حتى آنها كه در اين جهان نوعى حكومت مجازى و محدود و فانى و زودگذر
داشتند نيز از صحنه حكومت كنار مى روند ، و حاكميت از هر نظر و در تمام جهات مخصوص
ذات پاك او مى شود ، و به همين دليل آن روز روز سختى براى كافران خواهد بود ( و كان
يوما على الكافرين عسيرا ) . آرى در آن روز كه قدرتهاى خيالى به كلى از ميان مى
روند و حاكميت مخصوص خدا مى شود پناهگاههاى كافران فرو مى ريزد ، و قدرتهاى جبار و
طاغوتى محو مى شوند ، هر چند در اين جهان نيز همه در برابر اراده او بى رنگ بودند
ولى در اينجا ظاهرا زرق و برقى داشتند اما در قيامت كه صحنه بروز واقعيتها ، و
برچيده شدن مجازها و خيالها و پندارها است ، افراد بى ايمان در برابر مجازاتهاى
الهى چه تكيه گاهى مى توانند داشته باشند و به همين دليل آن روز فوق العاده بر آنها
سخت خواهد گذشت . در حالى كه براى مؤمنان بسيار يسير و سهل و آسان است . در
حديثى از ابو سعيد خدرى نقل شده كه وقتى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آيه فى
يوم كان مقداره خمسين الف سنة را كه نشان مى دهد روز قيامت معادل پنجاه هزار سال
است تلاوت فرمود ، عرض كردم چه روز طولانى و عجيبى است ؟ ! پيامبر (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) فرمود : و الذى نفسى بيده انه ليخفف عن المؤمن حتى يكون اخف عليه من
صلاة مكتوبة يصليها فى الدنيا : سوگند به آن كسى كه جانم به دست او است كه آن روز
براى مؤمن سبك مى شود به مقدار مدت يك نماز فريضه كه در دنيا انجام مى دهد ! .
دقت در ساير آيات قرآن ، دلائل سخت بودن آن روز را بر كافران روشن تفسير
نمونه ج : 15 ص : 67 مى سازد ، چرا كه از يكسو مى خوانيم : در آن روز تمام
پيوندها و وسائل عالم اسباب ، گسسته مى شود ( و تقطعت بهم الاسباب ) ( بقره - 166 )
. از سوئى ديگر ، نه مال آنها و نه آنچه را اكتساب كردند آنانرا سودى نمى دهد (
ما اغنى عنه ماله و ما كسب ) ( سوره تبت آيه 2 ) . و از سوى سوم هيچكس در آنجا
به داد هيچكس نمى رسد ( يوم لا يغنى مولى عن مولى شيئا ) ( دخان - 41 ) . حتى
شفاعت كه تنها راه نجات است در اختيار گنهكارانى است كه پيوندى با خدا و دوستان خدا
داشته اند ( من ذا الذى يشفع عنده الا باذنه ) ( بقره - 255 ) . و نيز در آن
روز به آنها اجازه عذر خواهى داده نمى شود تا چه رسد به قبول عذرهاى غير موجه ( فلا
يؤذن لهم فيعتذرون ) ( مرسلات - 36 ) .
تفسير نمونه ج : 15 ص : 68 وَ
يَوْمَ يَعَض الظالِمُ عَلى يَدَيْهِ يَقُولُ يَلَيْتَنى اتخَذْت مَعَ الرَّسولِ
سبِيلاً(27) يَوَيْلَتى لَيْتَنى لَمْ أَتخِذْ فُلاناً خَلِيلاً(28) لَّقَدْ
أَضلَّنى عَنِ الذِّكرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنى وَ كانَ الشيْطنُ لِلانسنِ
خَذُولاً(29) ترجمه : 27 - و به خاطر بياور روزى را كه ظالم دست خويش را از
شدت حسرت به دندان مى گزد و مى گويد : اى كاش با رسول خدا راهى برگزيده بودم .
28 - اى واى بر من ! كاش فلان ( شخص گمراه ) را دوست خود انتخاب نكرده بودم !
29 - او مرا از ياد حق گمراه ساخت ، بعد از آنكه آگاهى به سراغ من آمده بود ، و
شيطان هميشه مخذول كننده انسان بوده است .
شان نزول : براى اين آيات
شان نزولى نقل كرده اند كه فشرده اش چنين است : در عصر پيامبر (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) دو نفر دوست در ميان مشركان به نام عقبه و ابى بودند هر زمان عقبه
از سفر مى آمد غذائى ترتيب مى داد و اشراف قومش را دعوت مى كرد و در عين حال دوست
مى داشت به محضر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) برسد هر چند اسلام را نپذيرفته
بود . روزى از سفر آمد و طبق معمول ترتيب غذا داد و دوستان را دعوت كرد ،
تفسير نمونه ج : 15 ص : 69 در ضمن از پيامبر اسلام (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) نيز دعوت نمود . هنگامى كه سفره را گستردند و غذا حاضر شد
پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود : من از غذاى تو نمى خورم تا شهادت به
وحدانيت خدا و رسالت من دهى ، عقبه شهادتين بر زبان جارى كرد . اين خبر به گوش
دوستش ابى رسيد ، گفت اى عقبه از آئينت منحرف شدى ؟ او گفت نه به خدا سوگند من
منحرف نشدم ، و لكن مردى بر من وارد شد كه حاضر نبود از غذايم بخورد جز اينكه
شهادتين بگويم ، من از اين شرم داشتم كه او از سر سفره من برخيزد بى آنكه غذا خورده
باشد لذا شهادت دادم ! ابى گفت من هرگز از تو راضى نمى شوم مگر اينكه در برابر او
بايستى و سخت توهين كنى ! ، عقبه اين كار را كرد و مرتد شد ، و سرانجام در جنگ بدر
در صف كفار به قتل رسيد و رفيقش ابى نيز در روز جنگ احد كشته شد . آيات فوق
نازل گرديد و سرنوشت مردى را كه در اين جهان گرفتار دوست گمراهش مى شود و او را به
گمراهى مى كشاند شرح داد . بارها گفته ايم كه شان نزولها گرچه خاص است ولى هرگز
مفهوم آيات را محدود نمى كند بلكه كليت آن شامل تمام افراد مشابه مى گردد .
تفسير : دوست بد مرا گمراه كرد ! روز قيامت صحنه هاى عجيبى دارد كه
بخشى از آن در آيات گذشته آمد و در آيات مورد بحث بخش ديگرى خاطر نشان شده ، و آن
مساله حسرت فوق العاده ظالمان از گذشته خويش است نخست مى فرمايد : بخاطر آور روزى
را كه ظالم دست خويش را از شدت حسرت به دندان تفسير نمونه ج : 15 ص : 70 مى
گزد ، مى گويد : اى كاش با رسولخدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) راهى برگزيده بودم ( و
يوم يعض الظالم على يديه يقول يا ليتنى اتخذت مع الرسول سبيلا ) . يعض از ماده
عض ( بر وزن سد ) به معنى گاز گرفتن با دندان است و معمولا اين تعبير در مورد كسانى
كه از شدت حسرت و تاسف ناراحتند به كار مى رود ، چنانكه در فارسى نيز ضرب المثل است
كه فلانكس انگشت حسرت به دندان مى گزيد ( ولى در عربى به جاى انگشت ، دست گفته مى
شود و شايد رساتر باشد چون هميشه انسان در چنين حالاتى انگشت نمى گزد بلكه گاه پشت
دست را مى گزد ، مخصوصا در عربى بسيار مى شود كه همچون آيه مورد بحث يديه يعنى هر
دو دست ، گفته مى شود كه شدت تاسف و حسرت را به طرز گوياترى بيان مى كند ) .
اين كار شايد به خاطر اين باشد كه اين گونه اشخاص هنگامى كه گذشته خويش را مى
نگرند خود را مقصر مى دانند و تصميم بر انتقام از خويشتن مى گيرند و اين نوعى
انتقام است تا بتوانند در سايه آن كمى آرامش يابند . و براستى آن روز را بايد
يوم الحسرة گفت ، چنانكه در قرآن از روز قيامت نيز به همين عنوان ياد شده است (
سوره مريم آيه 39 ) چرا كه افراد خطاكار خود را در برابر يك زندگى جاويدان در
بدترين شرائط مى بينند ، در حالى كه مى توانستند با چند روز صبر و شكيبائى و مبارزه
با نفس و جهاد و ايثار ، آن را به يك زندگى پر افتخار و سعادتبخش مبدل سازند .
تفسير نمونه ج : 15 ص : 71 حتى براى نيكوكاران هم روز تاسف است ، تاسف
از اينكه چرا بيشتر از اين نيكى نكردند ؟ ! سپس اضافه مى كند كه اين ظالم بيدادگر
كه در دنيائى از تاسف فرو رفته مى گويد : اى واى بر من كاش فلان شخص گمراه را دوست
خود انتخاب نكرده بودم ( يا ويلتى ليتنى لم اتخذ فلانا خليلا ) . روشن است كه
منظور از فلان همان شخصى است كه او را به گمراهى كشانده : شيطان يا دوست بد يا
خويشاوند گمراه ، و فردى همچون ابى براى عقبه كه در شان نزول آمده بود . در
واقع اين آيه و آيه قبل دو حالت نفى و اثبات را در مقابل هم قرار مى دهد در يكجا مى
گويد : اى كاش راهى به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) پيدا كرده بودم و در اينجا
مى گويد : اى كاش فلان شخص را دوست خود انتخاب نكرده بودم كه تمام بدبختى در ترك
رابطه با پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و قبول رابطه با اين دوست گمراه بود .
باز ادامه مى دهد و مى گويد : بيدارى و آگاهى به سراغ من آمده بود ( و سعادت در
خانه مرا كوبيد ) ولى اين دوست بى ايمان مرا گمراه ساخت ( لقد اضلنى عن الذكر بعد
اذ جائنى ) . اگر از ايمان و سعادت جاويدان ، فاصله زيادى مى داشتم ، اين
اندازه جاى تاسف نبود ، ولى تا نزديك مرز پيش رفتم ، يك گام بيشتر نمانده بود كه
براى هميشه خوشبخت شوم ، اما اين كور دل متعصب لجوج مرا از لب چشمه آب حيات
تفسير نمونه ج : 15 ص : 72 تشنه بازگرداند و در گرداب بدبختى فرو برد .
ذكر در جمله بالا معنى وسيعى دارد و تمام آيات الهى را كه در كتب آسمانى نازل
شده شامل مى شود ، بلكه هر چيز كه موجب بيدارى و آگاهى انسان باشد در آن جمع است .
و در پايان آيه مى گويد : شيطان هميشه مخذول كننده انسان بوده است ( و كان
الشيطان للانسان خذولا ) . چرا كه انسان را به بيراهه ها و مناطق خطر مى كشاند
و بعد او را سرگردان رها كرده و به دنبال كار خود مى برد . بايد توجه داشت كه
خذول صيغه مبالغه است و به معنى بسيار مخذول كننده . حقيقت خذلان اين است كه
كسى دل به يارى ديگرى ببندد ولى او درست در لحظات حساس دست از كمك و ياريش بردارد .
در اينكه جمله اخير ( كان الشيطان للانسان خذولا ) گفتار خداوند است به عنوان
هشدار براى همه ظالمان و گمراهان و يا دنباله گفتار اين افراد حسرت زده در قيامت
است ، مفسران دو تفسير ذكر كرده اند ، و هر دو با معنى آيه متناسب است ولى گفتار
خدا بودن تناسب بيشترى دارد .
نكته : نقش دوست در سرنوشت انسان بدون شك
عامل سازنده شخصيت انسان - بعد از اراده و خواست و تصميم او - امور مختلفى است كه
از اهم آنها همنشين و دوست و معاشر است ، چرا كه انسان خواه و ناخواه تاثير پذير
است ، و بخش مهمى از افكار و صفات اخلاقى خود را از طريق دوستانش مى گيرد ، اين
حقيقت هم از نظر علمى و هم از طريق تجربه تفسير نمونه ج : 15 ص : 73 و
مشاهدات حسى به ثبوت رسيده است . اين تاثيرپذيرى از نظر منطق اسلام تا آن حد
است كه در روايات اسلامى از پيامبر خدا حضرت سليمان (عليه السلام) چنين نقل شده :
لا تحكموا على رجل بشىء حتى تنظروا الى من يصاحب ، فانما يعرف الرجل باشكاله و
اقرانه و ينسب الى اصحابه و اخدانه : درباره كسى قضاوت نكنيد تا به دوستانش نظر
بيفكنيد چرا كه انسان بوسيله دوستان و ياران و رفقايش شناخته مى شود . امام
امير المؤمنين على بن ابى طالب (عليه السلام) در گفتار گوياى خود مى فرمايد : و من
اشتبه عليكم امره و لم تعرفوا دينه ، فانظروا الى خلطائه ، فان كانوا اهل دين الله
فهو على دين الله ، و ان كانوا على غير دين الله فلا حظ له من دين الله : هر گاه
وضع كسى بر شما مشتبه شد و دين او را نشناختيد به دوستانش نظر كنيد ، اگر اهل دين و
آئين خدا باشند او نيز پيرو آئين خدا است ، و اگر بر آئين خدا نباشند او نيز بهره
اى از آئين حق ندارد . و براستى گاه نقش دوست در خوشبختى و بدبختى يك انسان از
هر عاملى مهمتر است ، گاه او را تا سر حد فنا و نيستى پيش مى برد ، و گاه او را به
اوج افتخار مى رساند . آيات مورد بحث و شان نزول آن به خوبى نشان مى دهد كه
انسان چگونه ممكن است تا مرز سعادت پيش برود ، اما يك وسوسه شيطانى از ناحيه يك
دوست بد او را به قهقرا بازگرداند و سرنوشتى مرگبار براى او فراهم سازد كه از حسرت
آن روز قيامت هر دو دست را به دندان بگزد ، و فرياد يا ويلتى از او بلند شود .
در كتاب العشرة ( آداب معاشرت ) روايات بسيارى در همين زمينه وارد تفسير
نمونه ج : 15 ص : 74 شده كه نشان مى دهد تا چه اندازه اسلام در مساله انتخاب
دوست سختگير و دقيق و موشكاف است . اين بحث كوتاه را با نقل دو حديث در اين
زمينه پايان مى دهيم ، و آنها كه اطلاعات بيشترى در اين زمينه مى خواهند به كتاب
العشرة بحار الانوار جلد 74 مراجعه كنند . در حديثى از نهمين پيشواى بزرگ اسلام
امام محمد تقى الجواد (عليه السلام) مى خوانيم : اياك و مصاحبة الشرير فانه كالسيف
المسلول يحسن منظره و يقبح اثره : از همنشينى بدان بپرهيز كه همچون شمشير برهنه اند
، ظاهرش زيبا و اثرش بسيار زشت است ! . پيامبر گرامى اسلام (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) فرمود : اربع يمتن القلب : الذنب على الذنب ... و مجالسة الموتى ، و
قيل له يا رسول الله و ما الموتى ؟ قال كل غنى مترف : چهار چيز است كه قلب انسان را
مى ميراند : تكرار گناه - تا آنجا كه فرمود : و همنشينى با مردگان ، كسى پرسيد اى
رسول خدا مردگان كيانند ؟ ! فرمود : ثروتمندانى كه مست ثروت .
تفسير نمونه
ج : 15 ص : 75 وَ قَالَ الرَّسولُ يَرَب إِنَّ قَوْمِى اتخَذُوا هَذَا
الْقُرْءَانَ مَهْجُوراً(30) وَ كَذَلِك جَعَلْنَا لِكلِّ نَبى عَدُوًّا مِّنَ
الْمُجْرِمِينَ وَ كَفَى بِرَبِّك هَادِياً وَ نَصِيراً(31) وَ قَالَ الَّذِينَ
كَفَرُوا لَوْ لا نُزِّلَ عَلَيْهِ الْقُرْءَانُ جُمْلَةً وَحِدَةً كذَلِك
لِنُثَبِّت بِهِ فُؤَادَك وَ رَتَّلْنَهُ تَرْتِيلاً(32) وَ لا يَأْتُونَك بِمَثَل
إِلا جِئْنَك بِالْحَقِّ وَ أَحْسنَ تَفْسِيراً(33) الَّذِينَ يحْشرُونَ عَلى
وُجُوهِهِمْ إِلى جَهَنَّمَ أُولَئك شرُّ مَّكاناً وَ أَضلُّ سبِيلاً(34) ترجمه
: 30 - پيامبر عرضه داشت : پروردگارا ! اين قوم من از قرآن دورى جستند . 31
- و اينگونه براى هر پيامبرى دشمنى از مجرمان قرار داديم ، اما همين بس كه خدا هادى
و ياور تو است . 32 - و كافران گفتند : چرا قرآن يكجا بر او نازل نمى شود ؟ اين
بخاطر آنست كه قلب تو را محكم داريم ، و آن را تدريجا بر تو خوانديم .
تفسير نمونه ج : 15 ص : 76 33 - آنها هيچ مثلى براى تو نمى آورند مگر
اينكه ما حق را براى تو مى آوريم و تفسيرى بهتر ( و پاسخى دندان شكن كه ناچار به
تسليم شوند ) . 34 - آنها كه بر صورتهايشان به سوى جهنم محشور مى شوند بدترين
محل را دارند و گمراه ترين افرادند ! تفسير : خدايا ، مردم قرآن را ترك كردند !
از آنجا كه در آيات گذشته انواع بهانه جوئيهاى مشركان لجوج و افراد بى - ايمان
مطرح شده بود ، نخستين آيه مورد بحث ، ناراحتى و شكايت پيامبر اسلام (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) را در پيشگاه خدا از كيفيت برخورد اين گروه با قرآن بازگو مى كند ،
مى گويد : پيامبر به پيشگاه خدا عرضه داشت : پروردگارا ! اين قوم من قرآن را ترك
گفتند و از آن دورى جستند ( و قال الرسول يا رب ان قومى اتخذوا هذا القرآن محجورا )
. اين سخن و اين شكايت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) امروز نيز همچنان ادامه
دارد ، كه از گروه عظيمى از مسلمانان به پيشگاه خدا شكايت مى برد كه اين قرآن را به
دست فراموشى سپردند ، قرآنى كه رمز حيات است و وسيله نجات ، قرآنى كه عامل پيروزى و
حركت و ترقى است ، قرآنى كه مملو از برنامه هاى زندگى مى باشد ، اين قرآن را رها
ساختند و حتى براى قوانين مدنى و جزائيشان دست گدائى به سوى ديگران دراز كردند !
تفسير نمونه ج : 15 ص : 77 هم اكنون اگر به وضع بسيارى از كشورهاى اسلامى
مخصوصا آنها كه زير سلطه فرهنگى شرق و غرب زندگى مى كنند نظر بيفكنيم مى بينيم قرآن
در ميان آنها به صورت يك كتاب تشريفاتى درآمده است ، تنها الفاظش را با صداى جالب
از دستگاههاى فرستنده پخش مى كنند ، و جاى آن در كاشى كاريهاى مساجد به عنوان هنر
معمارى است ، براى افتتاح خانه نو ، و يا حفظ مسافر ، و شفاى بيماران ، و حداكثر
براى تلاوت به عنوان ثواب از آن استفاده مى كنند . حتى گاه كه با قرآن استدلال
مى نمايند هدفشان اثبات پيشداوريهاى خود به كمك آيات با استفاده از روش انحرافى
تفسير به رأى است . در بعضى از كشورهاى اسلامى مدارس پر طول و عرضى به عنوان
مدارس تحفيظ القرآن ديده مى شود ، و گروه عظيمى از پسران و دختران به حفظ قرآن
مشغولند ، در حالى كه انديشه هاى آنها گاهى از غرب و گاه از شرق ، و قوانين و
مقرراتشان از بيگانگان از اسلام گرفته شده است ، و قرآن فقط پوششى است براى
خلافكاريهايشان . آرى امروز هم پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرياد مى زند :
خدايا ! قوم من قرآن را مهجور داشتند ! مهجور از نظر مغز و محتوا ، متروك از نظر
انديشه و تفكر و متروك از نظر برنامه هاى سازنده اش ! آيه بعد براى دلدارى پيامبر
گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كه با اين موضعگيرى خصمانه دشمنان مواجه بود
مى فرمايد : و اين گونه براى هر پيامبرى دشمنى از مجرمان قرار داديم ( و كذلك جعلنا
لكل نبى عدوا من المجرمين ) . فقط تو نيستى كه با عداوت سرسختانه اين گروه
روبرو شده اى ، همه پيامبران در چنين شرائطى قرار داشتند كه گروهى از مجرمان به
مخالفت |