بعدی  

تفسير نمونه ج : 14 ص : 75
2 - ذكر خدا در سرزمين منى
در روايات متعددى مى خوانيم كه منظور از ذكر خداوند در اين ايام ، تكبير مخصوصى است كه بعد از نماز ظهر روز عيد قربان گفته مى شود ، و تا پانزده نماز ادامه دارد ( يعنى بعد از نماز صبح سيزدهم خاتمه مى يابد ) و آن اين ذكر است الله اكبر الله اكبر ، لا اله الا الله و الله اكبر ، الله اكبر و لله الحمد ، الله اكبر على ما هدانا ، و الله اكبر على ما رزقنا من بهيمة الانعام ضمنا در پاره اى از روايات تصريح شده كه تكبير در اين پانزده نوبت مخصوص كسانى است كه در سرزمين منى و ايام حج باشد ، اما كسانى كه در ساير بلادند اين تكبيرات را تنها بعد از ده نماز مى خوانند ( از نماز ظهر روز عيد شروع مى شود و به نماز صبح روز دوازدهم ختم مى گردد ) .
قابل توجه اينكه روايات تكبير شاهد ديگرى است بر اينكه ذكر در آيات فوق ، جنبه كلى دارد و مخصوص ذكر خدا به هنگام قربانى كردن نيست هر چند اين مفهوم كلى شامل آن مصداق نيز مى شود ( دقت كنيد ) .

3 - فلسفه و اسرار عميق حج ! .
مراسم پرشكوه حج - همچون عبادات ديگر - داراى بركات و آثار فراوانى
تفسير نمونه ج : 14 ص : 76
در فرد و جامعه اسلامى است كه اگر طبق برنامه صحيح انجام پذيرد و از آن بهره بردارى درستى شود مى تواند هر سال منشا تحول تازه اى در جوامع اسلامى گردد .
اين مناسك بزرگ در حقيقت داراى چهار بعد است كه هر يك از ديگرى ريشه دارتر و پر سودتر است :
1 - بعد اخلاقى حج -
مهمترين فلسفه حج همان دگرگونى اخلاقى است كه در انسانها به وجود مى آورد ، مراسم احرام انسان را به كلى از تعينات مادى و امتيازات ظاهرى و لباسهاى رنگارنگ و زر و زيور بيرون مى برد ، و با تحريم لذائذ و پرداختن به خودسازى كه از وظائف محرم است او را از جهان ماده جدا كرده و در عالمى از نور و روحانيت و صفا فرو مى برد ، و آنها را كه در حال عادى بار سنگين امتيازات موهوم و درجه ها و مدالها را بر دوش خود احساس مى كنند يكمرتبه سبكبار و راحت و آسوده مى كند .
سپس مراسم ديگر حج يكى پس از ديگرى انجام مى گيرد ، مراسمى كه علاقه هاى معنوى انسان را لحظه به لحظه با خدايش محكمتر و رابطه او را نزديكتر و قويتر مى سازد ، او را از گذشته تاريك و گناه آلودش بريده و به آينده اى روشن و پر از صفا و نور پيوند مى دهد .
مخصوصا توجه به اين حقيقت كه مراسم حج در هر قدم ياد آور خاطرات ابراهيم بت شكن ، و اسماعيل ذبيح الله ، و مادرش هاجر است ، و مجاهدتها و گذشتها و ايثارگرى آنها را لحظه به لحظه در برابر چشمان انسان مجسم مى كند ، و نيز توجه به اينكه سرزمين مكه عموما و مسجد الحرام و خانه كعبه و محل طواف خصوصا ياد آور خاطرات پيامبر اسلام و پيشوايان بزرگ و مجاهدتهاى مسلمانان صدر اول است اين انقلاب اخلاقى عميقتر مى گردد ، به گونه اى كه در هر گوشه اى از مسجد الحرام و سرزمين مكه انسان ، چهره پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و على (عليه السلام) و ساير
تفسير نمونه ج : 14 ص : 77
پيشوايان بزرگ را مى بيند ، و صداى آواى حماسه هاى آنها را مى شنود .
آرى اينها همه دست به دست هم مى دهند و زمينه يك انقلاب اخلاقى را در دلهاى آماده فراهم مى سازند ، به گونه اى توصيف ناشدنى ورق زندگانى انسان را بر مى گردانند و صفحه نوينى در حيات او آغاز مى كنند .
بى جهت نيست كه در روايات اسلامى مى خوانيم : كسى كه حج را به طور كامل انجام دهد يخرج من ذنوبه كهيئته يوم ولدته امه ! : از گناهان خود بيرون مى آيد همانند روزى كه از مادر متولد شده .
آرى حج براى مسلمانان يك تولد ثانوى است ، تولدى كه آغازگر يك زندگى نوين انسانى مى باشد .
البته احتياج به ياد آورى ندارد كه اين بركات و آثار - و آنچه بعدا به آن اشاره خواهيم كرد - نه براى كسانى است كه از حج تنها به پوسته اى از آن قناعت كرده ، و مغز آن را بدور افكنده اند و نه براى آنها كه حج را وسيله تفريح و سير و سياحت و يا تظاهر و ريا و تهيه وسائل مادى شخصى قرار داده و هرگز به روح آن واقف نشده اند سهم آنها همان است كه به آن رسيده اند !
2 - بعد سياسى حج - :
به گفته يكى از بزرگان فقهاى اسلام مراسم حج در عين اينكه خالصترين و عميقترين عبادات را عرضه مى كند ، مؤثرترين وسيله براى پيشبرد اهداف سياسى اسلام است .
روح عبادت ، توجه به خدا ، و روح سياست ، توجه به خلق خدا است ، اين دو در حج آنچنان به هم آميخته اند كه تار و پود يكپارچه ! .
حج عامل مؤثرى براى وحدت صفوف مسلمانان است .

تفسير نمونه ج : 14 ص : 78
حج عامل مبارزه با تعصبات ملى و نژاد پرستى و محدود شدن در حصار مرزهاى جغرافيائى است .
حج وسيله اى است براى شكستن سانسورها و از بين بردن خفقانهاى نظامهاى ظالمانه اى كه در كشورهاى اسلامى حكمفرما مى شود .
حج وسيله اى است براى انتقال اخبار سياسى كشورهاى اسلامى از هر نقطه به نقطه ديگر ، و بالاخره حج ، عامل مؤثرى است براى شكستن زنجيرهاى اسارت و استعمار و آزاد ساختن مسلمين .
و به همين دليل در آن ايام كه حاكمان جبار همچون بنى اميه و بنى عباس بر سرزمينهاى مقدس اسلامى حكومت مى كردند و هر گونه تماس ميان قشرهاى مسلمان را زير نظر مى گرفتند تا هر حركت آزادى بخش را سركوب كنند ، فرا رسيدن موسم حج دريچه اى بود به سوى آزادى و تماس قشرهاى جامعه بزرگ اسلامى با يكديگر و طرح مسائل مختلف سياسى .
روى همين جهت امير مؤمنان على (عليه السلام) به هنگامى كه فلسفه فرائض و عبادات را مى شمرد در باره حج مى گويد : الحج تقوية للدين : خداوند مراسم حج را براى تقويت آئين اسلام تشريع كرد .
بى جهت نيست كه يكى از سياستمداران معروف بيگانه در گفتار پر معنى خود مى گويد : واى به حال مسلمانان ! اگر معنى حج را نفهمند ، و واى به حال دشمنانشان اگر معنى حج را درك كنند ! .
و حتى در روايات اسلامى ، حج به عنوان جهاد افراد ضعيف شمرده شده ، جهادى كه حتى پير مردان و پير زنان ناتوان با حضور در صحنه آن مى توانند شكوه و عظمت امت اسلامى را منعكس سازند ، و با حلقه هاى تو در توى نمازگزاران
تفسير نمونه ج : 14 ص : 79
گرد خانه خدا و سر دادن آواى وحدت و تكبير ، پشت دشمنان اسلام را بلرزانند .

3 - بعد فرهنگى :
ارتباط قشرهاى مسلمانان در ايام حج مى تواند به عنوان مؤثرترين عامل مبادله فرهنگى و انتقال فكرها در آيد .
مخصوصا با توجه به اين نكته كه اجتماع شكوهمند حج ، نماينده طبيعى و واقعى همه قشرهاى مسلمانان جهان است ( چرا كه در انتخاب افراد براى رفتن به زيارت خانه خدا هيچ عامل مصنوعى مؤثر نيست و زوار كعبه از ميان تمام گروهها ، نژادها ، زبانهائى كه مسلمانان به آن تكلم مى كنند بر خاسته و در آنجا جمع مى شوند ) .
لذا در روايات اسلامى مى خوانيم : يكى از فوائد حج نشر اخبار و آثار رسول الله (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به تمام جهان اسلامى است .
هشام بن حكم كه از دوستان دانشمند امام صادق (عليه السلام) است مى گويد : از آنحضرت در باره فلسفه حج و طواف كعبه سؤال كردم ، فرمود : ان الله خلق الخلق ... و امرهم بما يكون من امر الطاعة فى الدين و مصلحتهم من امر دنياهم فجعل فيه الاجتماع من الشرق و الغرب و ليتعارفوا و لينزع كل قوم من التجارات من بلد الى بلد ... ، و لتعرف آثار رسول الله (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و تعرف اخباره و يذكر و لا ينسى : خداوند اين بندگان را آفريد ... و فرمانهائى در طريق مصلحت دين و دنيا به آنها داد ، از جمله اجتماع مردم شرق و غرب را ( در آئين حج ) مقرر داشت تا مسلمانان به خوبى يكديگر را بشناسند و از حال هم آگاه شوند ، و هر گروهى سرمايه هاى تجارى را از شهرى به شهر ديگر منتقل كنند ... و براى اينكه آثار پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و اخبار او شناخته شود ، مردم آنها را به خاطر آوردند و هرگز فراموش
تفسير نمونه ج : 14 ص : 80
نكنند .
به همين دليل در دورانها خفقان بارى كه خلفا و سلاطين جور اجازه نشر اين احكام را به مسلمانان نمى دادند آنها با استفاده از اين فرصت ، مشكلات خود را حل مى كردند و با تماس گرفتن با ائمه هدى (عليهم السلام) و علماى بزرگ دين پرده از چهره قوانين اسلام و سنت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بر مى داشتند .
از سوى ديگر ، حج مى تواند ، مبدل به يك كنگره عظيم فرهنگى شود و انديشمندان جهان اسلام در ايامى كه در مكه هستند گرد هم آيند و افكار و ابتكارات خويش را به ديگران عرضه كنند .
اصولا يكى از بدبختيهاى بزرگ اين است كه مرزهاى كشور اسلامى سبب جدائى فرهنگى آنها شود ، مسلمانان هر كشور تنها به خود بينديشند ، كه در اين صورت جامعه واحد اسلامى پاره پاره و نابود مى گردد ، آرى حج مى تواند جلو اين سرنوشت شوم را بگيرد .
و چه جالب مى فرمايد : امام صادق (عليه السلام) در ذيل همان روايت هشام بن حكم : و لو كان كل قوم انما يتكلمون على بلادهم و ما فيها هلكوا ، و خربت البلاد ، و سقطت الجلب و الارباح و عميت الاخبار ... اگر هر قوم و ملتى تنها از كشور و بلاد خويش سخن بگويند و تنها به مسائلى كه در آن است بينديشند همگى نابود مى گردند و كشورهايشان ويران مى شود ، منافع آنها ساقط مى گردد و اخبار واقعى در پشت پرده قرار مى گيرد .

4 - بعد اقتصادى حج -
بر خلاف آنچه بعضى فكر مى كنند ، استفاده از كنگره عظيم حج براى تقويت پايه هاى اقتصادى كشورهاى اسلامى نه تنها با روح
تفسير نمونه ج : 14 ص : 81
حج منافات ندارد بلكه طبق روايات اسلامى يكى از فلسفه آن را تشكيل مى دهد چه مانعى دارد مسلمانان در آن اجتماع بزرگ ، پايه يك بازار مشترك اسلامى را بگذارند ، و زمينه هاى مبادلاتى و تجارى را در ميان خود به گونه اى فراهم سازند كه نه منافعشان به جيب دشمنانشان بريزد ، و نه اقتصادشان وابسته به اجانب باشد ، كه اين دنيا پرستى نيست ، عين عبادت است و جهاد .
و لذا در همان روايت هشام بن حكم از امام صادق (عليه السلام) ضمن بيان فلسفه هاى حج صريحا به اين موضوع اشاره شده بود كه يكى از اهداف حج ، تقويت تجارت مسلمانان و تسهيل روابط اقتصادى است .
و در حديث ديگرى از همان امام (عليه السلام) در تفسير آيه ليس عليكم جناح ان تبتغوا فضلا من ربكم ( بقره - 198 ) مى خوانيم كه فرمود : منظور از اين آيه كسب روزى است فاذا احل الرجل من احرامه و قضى فليشتر ليبع فى الموسم : هنگامى كه انسان از احرام بيرون آيد و مناسك حج را بجا آورد در همان موسم حج خريد و فروش كند ( و اين موضوع نه تنها گناه ندارد بلكه داراى ثواب است ) .
همين معنى در ذيل حديثى كه از امام على بن موسى الرضا (عليهماالسلام) بطور مشروح در بيان فلسفه هاى حج وارد شده است آمده و در پايان آن مى فرمايد : ليشهدوا منافع لهم .
اشاره به اينكه آيه ليشهدوا منافع لهم هم منافع معنوى را شامل مى شود و هم منافع مادى را كه از يك نظر همه معنوى است .
كوتاه سخن اينكه اين عبادت بزرگ اگر بطور صحيح و كامل مورد بهره - بردارى قرار گيرد و زوار خانه خدا در آن ايام كه در آن سرزمين مقدس حضور
تفسير نمونه ج : 14 ص : 82
فعال دارند و دلهايشان آماده است از اين فرصت بزرگ براى حل مشكلات گوناگون جامعه اسلامى با تشكيل كنگره هاى مختلف سياسى و فرهنگى و اقتصادى استفاده كنند ، اين عبادت مى تواند از هر نظر مشكل گشا باشد ، و شايد به همين دليل است كه امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد : لا يزال الدين قائما ما قامت الكعبة : مادام كه خانه كعبه بر پا است اسلام هم بر پا است .
و نيز على (عليه السلام) فرمود : خانه خدا را فراموش نكنيد كه اگر فراموش كنيد هلاك خواهيد شد الله الله فى بيت ربكم لا تخلوه ما بقيتم فانه ان ترك لم تناظروا : خدا را خدا را ، در مورد خانه پروردگارتان ، هرگز آنرا خالى نگذاريد كه اگر آنرا ترك گوئيد مهلت الهى از شما برداشته مى شود ! .
و نيز به خاطر اهميت اين موضوع است كه فصلى در روايات اسلامى تحت اين عنوان گشوده شده است كه اگر يكسال مسلمانان بخواهند حج را تعطيل كنند بر حكومت اسلامى واجب است كه با زور آنها را به مكه بفرستد .

4 - تكليف گوشتهاى قربانى در عصر ما
از آيات فوق به خوبى اين معنى استفاده مى شود كه هدف از قربانى كردن علاوه بر جنبه هاى معنوى و روحانى و تقرب به درگاه خداوند اين است كه گوشت آن به مصرفهاى لازم برسد هم قربانى كننده از آن استفاده كند و هم قسمتى را به فقيران نيازمند برساند .
از سوى ديگر تحريم اسراف در اسلام ، چيزى نيست كه بر كسى پوشيده باشد چرا كه قرآن و روايات اسلامى و دليل عقل آن را اثبات كرده است .

تفسير نمونه ج : 14 ص : 83
از مجموع اين سخن چنين نتيجه مى گيريم كه مسلمانان مجاز نيستند گوشتهاى قربانى را در سرزمين منى بر روى زمين بيندازند تا گنديده شود و يا در زير خاكها مدفون كنند ، و وجوب قربانى براى حجاج دليل بر چنين عملى نمى تواند باشد ، بلكه اگر نيازمندانى در آن روز و در آن سرزمين پيدا نشوند بايد آن را به مناطق ديگر حمل كنند و به مصرف برسانند و اين است مقتضاى جمع ميان ادله ( دقت كنيد ) .
اما متاسفانه در عصر و زمان ما ، بسيارى از مسلمانان به حكم اول عمل كرده ، و حكم دوم را به دست فراموشى سپرده اند ، و هر سال ، هزاران هزار ، قربانى كه گوشتهاى آنها مى تواند نيازمندى تغذيه گروه عظيمى از محرومان را تا مدتى طولانى بر طرف گرداند در آن سرزمين مقدس به وضع بسيار زننده و نامطلوبى نابود مى شود ، و تاكنون بسيارى از علما و متفكران و قشرهاى ديگر اسلامى در اين زمينه با مقامات دولت حجاز صحبت كرده اند ، و حتى داوطلب پرداخت هزينه هاى مؤسساتى كه براى نگاهدارى و حمل و نقل آنها لازم است شده اند ، اما جمود و خشكى روحانيين وهابى از يكسو ، و بى اعتنائى مقامات دولت سعودى از سوى ديگر هنوز مانع انجام اين كار است .
قطع نظر از مساله تحريم اسراف كه يك امر مسلم اسلامى است ، اصولا صحنه قربانگاه در روز عيد قربان در حال حاضر بقدرى زننده و غير منطقى به نظر مى رسد كه افراد ضعيف الايمان را به ترديد در اصل اين برنامه مى اندازد ، و به دشمنان دستاويز محكمى مى دهد ، بى آنكه بدانند اين نتيجه ندانم كاريهاى روحانيون آن منطقه و نظام حاكم بر آن سرزمين است ، بنابر اين حفظ عظمت اسلام و اصالت مناسك حج ، ايجاب مى كند كه مسلمانان جهان از همه نقاط ، مقامات اين كشور را تحت فشار قرار دهند تا به اين وضع وحشتناك پايان دهد و حكم اسلام را اجرا كند .

تفسير نمونه ج : 14 ص : 84
و اگر در روايات اسلامى مى خوانيم كه بيرون بردن گوشت قربانى از سرزمين منى يا از حرم مكه ممنوع است ، اين مربوط به زمانهائى بوده كه مصرف كننده در آنجا به قدر كافى وجود داشته است .
لذا در روايت صحيح كه در منابع معتبر از امام صادق (عليه السلام) نقل شده چنين مى خوانيم : يكى از ياران امام (عليه السلام) از همين موضوع سؤال كرد امام فرمود : كنا نقول لا يخرج منها بشىء لحاجة الناس اليه ، فاما اليوم فقد كثر الناس فلا باس باخراجه : ما سابقا دستور مى داديم كه چيزى از آن را از سرزمين منى بيرون نبرند چرا كه مردم به آن نياز داشتند اما امروز چون مردم ( و قربانيان آنها ) فزونى يافته اند ، بيرون بردن آنها بى مانع است .

تفسير نمونه ج : 14 ص : 85
ثُمَّ لْيَقْضوا تَفَثَهُمْ وَ لْيُوفُوا نُذُورَهُمْ وَ لْيَطوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ(29) ذَلِك وَ مَن يُعَظمْ حُرُمَتِ اللَّهِ فَهُوَ خَيرٌ لَّهُ عِندَ رَبِّهِ وَ أُحِلَّت لَكمُ الأَنْعَمُ إِلا مَا يُتْلى عَلَيْكمْ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْس مِنَ الأَوْثَنِ وَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ(30)
ترجمه :
29 - بعد از آن بايد آلودگيها را از خود بر طرف سازند و به نذرهاى خود وفا كنند ، و بر گرد خانه گرامى كعبه طواف نمايند .
30 - مناسك حج چنين است ، و هر كس برنامه هاى الهى را بزرگ دارد نزد پروردگارش براى او بهتر است ، و چهار پايان براى شما حلال شده مگر آنچه دستور منعش بر شما خوانده مى شود ، از پليديها يعنى از بتها اجتناب كنيد و از سخن باطل و بى اساس بپرهيزيد .

تفسير : بخش مهم ديگرى از مناسك حج
در تعقيب بحثهائى كه پيرامون مناسك حج در آيات پيشين گذشت ، در آيات مورد بحث به بخش ديگرى از اين مناسك اشاره كرده ، نخست چنين مى گويد : بعد از آن بايد آلودگيها و زوائد بدن را بر طرف سازند ( ثم ليقضوا تفثهم ) .
و به نذرهاى خود وفا كنند ( و ليوفوا نذورهم ) .

تفسير نمونه ج : 14 ص : 86
و طواف خانه كعبه ، خانه اى كه خدا آن را از گزند حوادث مصون داشته و آزاد كرده است بجا آوردند ( و ليطوفوا بالبيت العتيق ) .
تفث به گفته بسيارى از ارباب لغت و مفسران معروف ، به معنى چرك و كثافت و زوائد بدن همچون ناخن و موهاى اضافى است و به گفته بعضى در اصل به چركهاى زير ناخن و مانند آن گفته مى شود .
گر چه بعضى از ارباب لغت منكر وجود چنين ريشه اى در لغت عرب شده اند ولى گفته اى را كه راغب در مفردات آورده كه يك عرب بيابانى به مخاطب خود كه بسيار كثيف و آلوده بود گفت : ما اتفثك و ادرنك ؟ : چقدر كثيف و آلوده اى ؟ دليل بر اين است كه اين واژه عربى است و ريشه در لغت عرب دارد .
در روايات اسلامى نيز كرارا اين جمله ، به گرفتن ناخن و پاكيزه كردن بدن و كنار گذاشتن احرام تفسير شده است ، و به تعبير ديگر اين جمله اشاره به برنامه تقصير است كه از مناسك حج محسوب مى شود .
در بعضى از روايات نيز به تراشيدن سر كه يكى ديگر از طرق تقصير است تفسير شده .
در كنز العرفان از ابن عباس نقل شده كه در تفسير اين آيه مى گفت : منظور انجام تمام مناسك حج است .
ولى هيچگونه دليلى بر گفته ابن عباس در اينجا نداريم .
جالب اينكه در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم كه آن حضرت ، جمله ثم ليقضوا تفثهم را تفسير به ملاقات امام كرد ، و هنگامى كه راوى از اين مساله توضيح خواست و اشاره به تفسير اين آيه در مورد گرفتن ناخن و مانند آن
تفسير نمونه ج : 14 ص : 87
كرد ، امام (عليه السلام) فرمود : قرآن ، ظاهر و باطنى دارد يعنى مساله ملاقات امام در اينجا مربوط به باطن آيه است .
اين حديث ممكن است اشاره به يك نكته لطيف باشد كه زوار خانه خدا بعد از انجام مناسك حج همان گونه كه آلودگيهاى بدن را برطرف مى سازند ، بايد آلودگيهاى روح و جان خود را با ملاقات امام (عليه السلام) و پيشواى خود بر طرف نمايند به خصوص كه در بسيارى از اعصار ، خلفاى جبار اجازه چنين ملاقاتى را در شرائط عادى نمى دادند ، و مراسم حج بهترين فرصت براى رسيدن به اين هدف بود .
و به همين مناسبت در حديث ديگرى از امام باقر (عليه السلام) مى خوانيم : تمام الحج لقاء الامام : تكميل حج به آن است كه انسان امام را ملاقات كند .
در واقع هر دو تطهير است يكى تطهير ظاهر از چركها و آلودگيها ، و ديگرى تطهير باطن از نا آگاهى و مفاسد اخلاقى .
و اما منظور از وفاى به نذر آن است كه بسيارى از مردم نذر مى كردند كه در صورت توفيق براى حج علاوه بر مناسك حج ، قربانيهاى اضافى و صدقات يا كارهاى خيرى انجام دهند و گاه مى شد كه بعد از رسيدن به مقصد نذرهاى خود را به دست فراموشى مى سپردند ، قرآن تاكيد مى كند كه در وفاى به نذر كوتاهى نكنند .
اما اينكه چرا كعبه را بيت العتيق گفته اند ؟ با توجه به اينكه عتيق
تفسير نمونه ج : 14 ص : 88
از ماده عتق به معنى آزاد شدن از بند رقيت است ممكن است از اين نظر باشد كه خانه كعبه از قيد ملكيت بندگان آزاد است و در هيچ زمانى جز خدا مالكى نداشته است و نيز از قيد سيطره جبارانى همچون ابرهه ها آزاد شده است .
يكى از معانى عتيق گرامى و گرانبها است كه اين مفهوم نيز در خانه كعبه به وضوح ديده مى شود .
ديگر از معانى عتيق قديم است ، چنانكه راغب در مفردات مى گويد : العتيق المتقدم فى الزمان او المكان او الرتبه : عتيق چيزى است كه از نظر زمان يا مكان و يا مرتبه متقدم باشد اين نيز روشن است كه خانه كعبه قديميترين كانون توحيد است و به گفته قرآن اولين خانه اى است كه براى انسانها بر پا شده ( آل عمران - 96 ) .
به هر حال هيچ مانعى ندارد كه اطلاق اين كلمه بر خانه خدا به ملاحظه تمام اين امتيازات در آن باشد ، هر چند هر يك از مفسران به بخشى از آن اشاره كرده اند و يا در روايات مختلف در هر يك به نكته اى اشاره شده است .
و اما اينكه منظور از طواف در آخرين جمله آيه فوق كدام طواف است در ميان مفسران گفتگو است ( مى دانيم بعد از مراسم عيد قربان در منى ، حجاج بايد دو طواف بجا آورند كه طواف اول را معمولا طواف زيارت و طواف دوم را طواف نساء مى نامند ) .
بعضى از فقهاء و مفسران معتقدند چون لفظ آيه قيد و شرطى ندارد مفهوم آن عام است و شامل طواف زيارت و طواف نساء و حتى طواف عمره هم مى شود .
در حالى كه بعضى ديگر عقيده دارند منظور از آن تنها طواف زيارت است كه بعد از بيرون آمدن از احرام حج واجب مى شود .

تفسير نمونه ج : 14 ص : 89
ولى در روايات متعددى كه از طرق اهلبيت (عليهم السلام) به ما رسيده تصريح شده كه منظور از آن طواف نساء است : امام صادق (عليه السلام) در تفسير و ليوفوا نذورهم و ليطوفوا بالبيت العتيق فرمود : منظور طواف نساء است .
همين معنى از امام على بن موسى الرضا (عليهماالسلام) نيز نقل شده است .
اين همان طوافى است كه اهل سنت آن را طواف وداع مى نامند .
به هر حال تفسير اخير با توجه به احاديث فوق قويتر به نظر مى رسد به خصوص اينكه ممكن است از جمله ثم ليقضوا تفثهم اين معنى نيز استفاده شود كه علاوه بر پاك كردن بدن از چرك و موهاى زائد براى تكميل آن بايد از بوى خوش نيز استفاده شود ، و مى دانيم استفاده از بوى خوش در حج تنها بعد از طواف و سعى زيارت جائز است و طبعا در اينحال طواف ديگرى جز طواف نساء بر ذمه او نمانده است ( دقت كنيد ) .
آيه بعد به عنوان يك جمع بندى اشاره به بحثهاى آيات گذشته كرده مى گويد : برنامه حج و مناسك آن چنين است كه گفته شد ذلك .
بعد براى تاكيد بر اهميت وظائفى كه بيان گرديد اضافه مى كند : و هر كس برنامه هاى الهى را بزرگ بشمرد و احترام آنها را حفظ كند براى او نزد پروردگارش بهتر است ( و من يعظم حرمات الله فهو خير له عند ربه ) .
روشن است كه حرمات در اينجا اشاره به اعمال و مناسك حج است و ممكن است احترام خانه كعبه خصوصا و حرم مكه عموما نيز بر آن افزوده شود .
بنابر اين ، تفسير آن به خصوص محرمات يعنى آنچه از آن نهى شده به طور كلى ، يا تمام واجبات ، خلاف ظاهر آيات است .

تفسير نمونه ج : 14 ص : 90
ضمنا بايد توجه داشت حرمات جمع حرمة در اصل به معنى چيزى است كه بايد احترام آن حفظ شود و در برابر آن بى حرمتى نگردد .
سپس به تناسب احكام احرام به حلال بودن چهار پايان اشاره كرده مى گويد : چهار پايان ( همچون شتر و گاو و گوسفند ) بر شما حلال شده است ، مگر آنچه بر شما خوانده مى شود و دستور منعش صادر خواهد گشت ( و احلت لكم الانعام الا ما يتلى عليكم ) .
جمله الا ما يتلى عليكم ممكن است اشاره به تحريم صيد بر محرم بوده باشد كه در سوره مائده كه بعدا نازل گرديده ، در آيه 95 به آن اشاره شده است يا ايها الذين آمنوا لا تقتلوا الصيد و انتم حرم : اى كسانى كه ايمان آورده ايد در حال احرام كشتار صيد نكنيد .
و نيز ممكن است اشاره به جمله اى باشد كه در ذيل آيه مورد بحث راجع به تحريم قربانيانى كه براى بتها ذبح مى كردند آمده است ، زيرا مى دانيم حلال بودن حيوان تنها در صورتى است كه به هنگام ذبح آنها نام خدا گفته شود ، نه نام بتها و نه هيچ نام ديگر .
در پايان اين آيه دو دستور ديگر در رابطه با مراسم حج و مبارزه با سنتهاى جاهليت بيان مى كند : نخست مى گويد : از پليديها ، از بتها اجتناب كنيد ( فاجتنبوا الرجس من الاوثان ) .
اوثان جمع وثن ( بر وزن كفن ) به معنى سنگهائى است كه مورد پرستش اقوام جاهلى قرار مى گرفت ، و در اينجا اوثان توضيح كلمه رجس است كه قبلا ذكر شده ، به اين ترتيب مى گويد : از پليدى اجتناب كنيد ، بعد مى گويد : پليدى همان بتها هستند .
اين نكته نيز قابل توجه است كه بت پرستان عصر جاهليت خونهاى حيوانات
تفسير نمونه ج : 14 ص : 91
قربانى را بر سر و روى بتهاشان مى ريختند و منظره اى بسيار زشت و پليد و تنفر آميز پيدا مى كرد كه تعبير فوق ممكن است اشاره به آن نيز باشد .
دستور دوم اين است كه : از سخن باطل و بى اساس بپرهيزيد ( و اجتنبوا قول الزور ) .

نكته : قول زور چيست ؟
بعضى از مفسران اين را اشاره به كيفيت لبيك گفتن مشركان در مراسم حج در جاهليت دانسته اند ، زيرا آنها لبيك را كه آئينه تمام نماى توحيد و يگانه پرستى است آنچنان تحريف كرده بودند كه مشتمل بر زننده ترين تعبيرات شرك آلود شده بود ، مى گفتند : لبيك لا شريك لك ، الا شريكا هو لك ! تملكه و ما ملك : دعوتت را اجابت كرديم و به سويت آمديم ، اى خدائى كه شريكى ندارى ، جز شريكى كه مخصوص تو است ، تو مالك او و هر چه او در اختيار دارد هستى .
اين جمله مسلما سخنى باطل و بيهوده بوده ، و مصداق قول زور است كه در اصل به معنى سخن دروغ و باطل و خارج از حد اعتدال مى باشد .
با اين حال ، توجه آيه به اعمال مشركان در عصر جاهليت در مراسم حج ، مانع از كلى بودن مفهوم آن كه پرهيز از هر گونه بت در هر شكل و صورت ، و پرهيز از هر گفتار باطل به هر نوع و كيفيت است نمى باشد .
لذا در بعضى از روايات اوثان تفسير به شطرنج ( نوعى از قمار ) و قول زور تفسير به خوانندگى حرام ( غنا ) و شهادت به باطل شده است كه در واقع از قبيل بيان بعضى از افراد اين كلى مى باشد ، نه به معنى انحصار مفهوم
تفسير نمونه ج : 14 ص : 92
آيه در خصوص اين امور .
در حديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم : روزى حضرت برخاست و در ميان مردم خطبه خواند و در ضمن آن فرمود : ايها الناس عدلت شهادة الزور بالشرك بالله ، ثم قرأ فاجتنبوا الرجس من الاوثان و اجتنبوا قول الزور : اى مردم شهادت به باطل همطراز شرك با خدا است سپس اين آيه را تلاوت فرمود : فاجتنبوا الرجس من الاوثان و اجتنبوا قول الزور .
اين حديث نيز اشاره به وسعت مفهوم اين آيه است .

تفسير نمونه ج : 14 ص : 93
حُنَفَاءَ للَّهِ غَيرَ مُشرِكِينَ بِهِ وَ مَن يُشرِك بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السمَاءِ فَتَخْطفُهُ الطيرُ أَوْ تَهْوِى بِهِ الرِّيحُ فى مَكان سحِيق(31) ذَلِك وَ مَن يُعَظمْ شعَئرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ(32) لَكمْ فِيهَا مَنَفِعُ إِلى أَجَل مُّسمًّى ثُمَّ محِلُّهَا إِلى الْبَيْتِ الْعَتِيقِ(33)
ترجمه :
31 - ( برنامه و مناسك حج را انجام دهيد ) در حالى كه همگى خالص براى خدا باشيد و هيچگونه شريكى براى او قائل نشويد ، و هر كس شريكى براى خدا قرار دهد گوئى از آسمان سقوط كرده و پرندگان ( در وسط هوا ) او را مى ربايند ، و يا تندباد او را به مكان دورى پرتاب مى كند ! .
32 - ( اينگونه است مناسك حج ) و هر كس شعائر الهى را بزرگ دارد اين كار نشانه تقواى دلهاست .
33 - در حيوانات قربانى منافعى براى شما تا زمان معين ( روز ذبح آنها ) است ، سپس محل آن خانه كعبه آن خانه قديمى و گرامى است ( اگر قربانى براى عمره مفرده باشد در سرزمين مكه و اگر براى حج باشد در منى نزديكى مكه محل ذبح آن خواهد بود ) .

تفسير نمونه ج : 14 ص : 94
تفسير : تعظيم شعائر الهى نشانه تقواى دلها است
از آنجا كه در آخرين آيات بحث گذشته تاكيد روى مساله توحيد و اجتناب از هر گونه بت و بت پرستى شده بود ، آيات مورد بحث نيز همين مساله مهم را دنبال كرده مى گويد : مراسم حج و گفتن لبيك را در حالى انجام دهيد كه قصد و برنامه شما خالص براى خدا باشد ، و هيچگونه شركى در آن راه نيابد ( حنفاء لله غير مشركين به ) .
حنفاء جمع حنيف به معنى كسى است كه از گمراهى و انحراف به استقامت و اعتدال تمايل پيدا كند ، و به تعبير ديگر بر صراط مستقيم گام بر دارد ( زيرا حنف - بر وزن صدف - به معنى تمايل است ، و تمايل از هر گونه انحراف نتيجه اش قرار گرفتن بر صراط مستقيم است ) .
و به اين ترتيب آيه فوق مساله اخلاص و قصد قربت را به عنوان محرك اصلى در حج و عبادات به طور كلى يادآور مى شود ، چرا كه روح عبادت همان اخلاص است و اخلاص در صورتى است كه هيچگونه انگيزه غير خدائى و شرك در آن نباشد .
در حديثى از امام باقر (عليه السلام) مى خوانيم در پاسخ سؤال از تفسير حنيف فرمود : هى الفطرة التى فطر الناس عليها ، لا تبديل لخلق الله قال فطرهم الله على المعرفة : حنيف آن فطرت الهى است كه مردم را بر آن آفريده و دگرگونى در آفرينش خدا نيست سپس فرمود : خدا توحيد را در سرشت انسانها قرار داده است .

تفسير نمونه ج : 14 ص : 95
تفسيرى كه در اين روايت وارد شده در واقع اشاره به ريشه اصلى اخلاص يعنى فطرت توحيدى است ، كه قصد قربت و محرك الهى نيز از آن سرچشمه مى گيرد .
سپس ترسيم بسيار گويا و زنده اى از وضع حال مشركان و سقوط و بدبختى و نابودى آنها مى كند و چنين مى گويد : كسى كه شريك براى خدا قرار دهد گوئى از آسمان به زمين سقوط كرده ، و در اين ميان پرندگان ( مردار خوار ) او را در وسط زمين و آسمان مى ربايند ( و هر قطعه از گوشت او در منقار پرنده مرده خوارى مى افتد ) و يا ( اگر از چنگال آنها به سلامت بگذرد ) تندباد او را به مكان دورى پرتاب مى كند ( و من يشرك بالله فكانما خر من السماء فتخطفه الطير او تهوى به الريح فى مكان سحيق .
در حقيقت آسمان كنايه از توحيد است و شرك سبب سقوط از اين آسمان مى گردد ، طبيعى است در اين آسمان ستارگان مى درخشند و ماه و خورشيد مى تابند و خوشا به حال كسى كه اگر در اين آسمان همچون آفتاب و ماه نيست لااقل همانند ستاره درخشانى است اما هنگامى كه انسان از اين علو و رفعت سقوط كند گرفتار يكى از دو سرنوشت دردناك مى شود : يا در وسط راه قبل از آنكه به زمين سقوط كند طعمه پرندگان لاشخور مى گردد ، و به تعبير ديگر با از دست دادن اين پايگاه مطمئن در چنگال هوا و هوسهاى سركش گرفتار مى شود كه هر يك از آنها بخشى از هستى او را مى ربايند و نابود مى كنند .
و يا اگر از دست آنها جان به سلامت ببرد به دست طوفان مرگبارى مى افتد كه او را در گوشه اى دور دست آنچنان بر زمين مى كوبد كه بدنش متلاشى و
تفسير نمونه ج : 14 ص : 96
هر ذره اى از آن به نقطه اى پرتاب مى شود و اين طوفان گويا كنايه از شيطان است كه در كمين نشسته ! .
مسلما كسى كه از آسمان سقوط مى كند ، قدرت تصميم گيرى را از دست مى دهد ، با سرعت و شتابى كه هر لحظه فزونى مى گيرد به سوى نيستى پيش مى رود و سرانجام محو و نابود مى گردد .
آرى كسى كه پايگاه آسمان توحيد را از دست داد ديگر نمى تواند زمام سرنوشت خود را به دست گيرد ، و هر چه در اين مسير جلوتر مى رود شتابش در سقوط فزونى مى يابد و سرانجام تمام سرمايه هاى انسانى خود را از دست خواهد داد .
راستى تشبيهى گوياتر و زنده تر از اين تشبيه براى شرك پيدا نمى شود .
اين نكته نيز قابل توجه است كه امروز ثابت شده كه انسان در حال سقوط آزاد هيچگونه وزنى ندارد ، و لذا براى تمرين حالت بىوزنى براى مسافران فضائى از سقوط آزاد استفاده مى كنند ، حالت اضطراب فوق العاده اى كه انسان در لحظات سقوط پيدا مى كند به علت همين مساله بىوزنى است .
آرى كسى كه از ايمان به سوى شرك روى مى آورد و تكيه گاه مستقر و ثابت خود را از دست مى دهد گرفتار چنين حالت بىوزنى در درون روح و جان خود مى شود ، و به دنبال آن اضطراب فوق العاده اى بر وجود او حاكم مى گردد .
آيه بعد بار ديگر يك جمع بندى روى مسائل حج و تعظيم شعائر الهى كرده مى گويد : مطلب چنين است كه گفته شد ( ذلك ) .
و هر كس شعائر الهى را بزرگ دارد و به نشانه هاى آئين خدا و پرچمهاى اطاعت او ، احترام بگذارد اين از تقواى دلها است ( و من يعظم شعائر الله فانها من تقوى القلوب ) .
شعائر جمع شعيره به معنى علامت و نشانه است ، بنابر اين شعائر
تفسير نمونه ج : 14 ص : 97
الله به معنى نشانه هاى پروردگار است كه شامل سر فصلهاى آئين الهى و برنامه هاى كلى و آنچه در نخستين بر خورد با اين آئين چشمگير است و از جمله مناسك حج مى باشد كه انسان را به ياد خدا مى اندازد .
گر چه بدون شك مناسك حج از جمله شعائرى است كه در اين آيه مقصود بوده است ، مخصوصا مساله قربانى كه در آيه 36 همين سوره صريحا جزء شعائر محسوب گرديده جزء آن است ولى روشن است كه با اين حال عموميت مفهوم آيه نسبت به تمام شعائر اسلامى به قوت خود باقى است و هيچگونه دليلى بر تخصيص آن به خصوص قربانى يا همه مناسك حج وجود ندارد ، بخصوص اينكه قرآن در مورد قربانى حج با ذكر كلمه من كه براى تبعيض است اين حقيقت را گوشزد كرده كه قربانى يكى از آن شعائر است ، همانگونه كه در مورد صفا و مروه نيز در آيه 158 سوره بقره مى خوانيم كه آنهم از شعائر الهى است ( ان الصفا و المروة من شعائر الله ) .
كوتاه سخن اينكه تمام آنچه در برنامه هاى دينى وارد شده و انسان را به ياد خدا و عظمت آئين او مى اندازد شعائر الهى است و بزرگداشت آن نشانه تقواى دلها است .
اين نكته نيز قابل توجه است كه منظور از بزرگداشت - آنچنان كه بعضى از مفسران ظاهر بين گفته اند - بزرگى جسمانى قربانى و مانند آن نيست ، بلكه حقيقت تعظيم آن است كه مقام و موقعيت اين شعائر را در افكار و اذهان و ظاهر و باطن بالا ببرند و آنچه درخور احترام و عظمت آنها است به جاى آورند .
ارتباط اين عمل با تقواى دلها نيز روشن است ، زيرا علاوه بر اينكه تعظيم جزء عناوين قصديه است ، بسيار مى شود كه افراد متظاهر يا منافق تظاهر به تعظيم شعائر مى كنند ، ولى چون از تقواى قلب آنها سرچشمه نمى گيرد بى ارزش است تعظيم و بزرگداشت حقيقى از آن كسانى است كه تقواى دل دارند .
و مى دانيم
تفسير نمونه ج : 14 ص : 98
تقوا و روح پرهيزگارى و احساس مسؤليت در برابر فرمانهاى الهى چيزى است كه كانون آن قلب و روح آدمى است ، و از آنجا است كه به جسم سرايت مى كند ، لذا مى توان گفت كه احترام و بزرگداشت شعائر الهى از نشانه هاى تقواى دل است .
در حديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم كه اشاره به سينه مبارك خود كرد و فرمود التقوى هاهنا : حقيقت تقوا اينجا است ! ( تفسير قرطبى جلد 7 صفحه 4448 ) .
از بعضى از روايات چنين استفاده مى شود كه گروهى از مسلمانان عقيده داشتند هنگامى كه شترى يا يكى ديگر از چهار پايان به عنوان قربانى تعيين مى شد و از راههاى دور و نزديك آن را با خود به سوى احرامگاه ، و از آنجا به سوى سرزمين مكه مى آوردند ، نبايد بر آن مركب سوار شد ، و نبايد شير آن را بدوشند و از آن استفاده كنند ، و به كلى آن را از خود جدا مى پنداشتند ، قرآن اين تفكر خرافى را نفى كرده ، مى گويد : از براى شما در اين حيوانات قربانى منافع و سودهائى است تا زمان معين ( يعنى تا روز ذبح آنها ) فرا رسد ( لكم فيها منافع الى اجل مسمى ) .
در حديثى مى خوانيم كه پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در طريق مكه از كنار مردى عبور كرد كه با نهايت زحمت گام بر مى داشت در حالى كه شترى همراه داشت و كسى بر آن سوار نبود ، پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود : اركبها : سوار بر آن شو !
تفسير نمونه ج : 14 ص : 99
عرض كرد يا رسول الله انها هدى ! : اى پيامبر خدا اين قربانى است ! فرمود : اركبها ويلك ! : واى بر تو مى گويم سوار شو ! .
در روايات متعددى كه از طرق اهلبيت رسيده نيز روى همين مطلب تاكيد شده است از جمله ابو بصير از امام صادق (عليه السلام) نقل مى كند كه در تفسير آيه فوق فرمود : ان احتاج الى ظهرها ركبها ، من غير ان يعنف عليها و ان كان لها لبن حلبها حلابا لا ينهكها : اگر نياز به سوارى دارد بر آن سوار شود ، ولى آن حيوان را به زحمت نيفكند ، و اگر شير دارد شيرش را بدوشد ، اما براى دوشيدن شير آن را در فشار قرار ندهد .
در واقع دستور فوق دستورى است معتدل و حد وسط در ميان دو كار افراطى و خارج از رويه ، از يكسو بعضى احترام حيوانات قربانى را اصلا نگاه نمى داشتند و گاه قبل از محل آنها را ذبح كرده و از گوشتشان استفاده مى نمودند كه در آيه 2 سوره مائده از آن نهى شده ( لا تحلوا شعائر الله و لا الشهر الحرام و لا الهدى و لا القلائد ) .
و از سوى ديگر بعضى آنچنان راه افراط را پيش مى گرفتند كه به مجرد اينكه نام قربانى بر حيوان گذارده مى شد نه از شير آن استفاده مى كردند و نه بر آن سوار مى شدند ، هر چند از راه دور به سوى مكه مى آمدند كه در آيه مورد بحث اين معنى مجاز شمرده شده است .
تنها ايرادى كه ممكن است بر تفسير فوق گرفته شود اين است كه در آيات گذشته سخن از حيوانات قربانى در ميان نبود ، چگونه ضمير به آن باز مى گردد ؟ اما با توجه به اينكه حيوانات قربانى مسلما يكى از مصداقهاى شعائر الله است كه در آيه قبل به آن اشاره شده و بعدا نيز خواهد آمد پاسخ اين ايراد روشن
تفسير نمونه ج : 14 ص : 100
مى شود .
به هر حال در پايان آيه در مورد سرانجام كار قربانى چنين مى گويد : سپس محل آن خانه كعبه ، آن خانه قديمى و گرامى است ( ثم محلها الى البيت العتيق ) .
و به اين ترتيب مادام كه حيوانات مخصوص قربانى به محل قربانگاه نرسيده اند مى توان از آنها بهره گرفت و پس از وصول به قربانگاه بايد وظيفه قربانى كردن را در باره آنها انجام داد .
البته طبق آنچه فقها بر اساس مدارك اسلامى گفته اند ، اگر قربانى مربوط به حج باشد در سرزمين منى بايد ذبح شود ، و اگر براى عمره مفرده باشد در سرزمين مكه ، و از آنجا كه آيات مورد بحث از مراسم حج سخن مى گويد بايد بيت العتيق ( خانه كعبه ) در اينجا به معنى وسيع كلمه باشد تا اطراف مكه ( منى ) را نيز شامل گردد ( دقت كنيد ) .

تفسير نمونه ج : 14 ص : 101
وَ لِكلِّ أُمَّة جَعَلْنَا مَنسكاً لِّيَذْكُرُوا اسمَ اللَّهِ عَلى مَا رَزَقَهُم مِّن بَهِيمَةِ الأَنْعَمِ فَإِلَهُكمْ إِلَهٌ وَحِدٌ فَلَهُ أَسلِمُوا وَ بَشرِ الْمُخْبِتِينَ(34) الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَت قُلُوبُهُمْ وَ الصبرِينَ عَلى مَا أَصابهُمْ وَ الْمُقِيمِى الصلَوةِ وَ ممَّا رَزَقْنَهُمْ يُنفِقُونَ(35)
ترجمه :
34 - براى هر امتى قربانگاهى قرار داديم تا نام خدا را ( به هنگام قربانى ) بر چهار پايانى كه به آنها روزى داده ايم ببرند ، و خداى شما معبود واحدى است در برابر فرمان او تسليم شويد و بشارت ده متواضعان و تسليم شوندگان را .
35 - همانها كه وقتى نام خدا برده مى شود دلهايشان مملو از خوف پروردگار مى گردد و آنها كه در برابر مصائبى كه به آنان مى رسد شكيبا و استوارند و آنها كه نماز را بر پا مى دارند و از آنچه روزيشان داده ايم انفاق مى كنند .

تفسير : مخبتان را بشارت ده
در ارتباط با آيات گذشته و از جمله دستور قربانى ممكن است اين سؤال پيش آيد كه اين چگونه عبادتى است كه در اسلام تشريع شده كه براى خدا و براى جلب رضاى او حيوانات را قربانى كنند مگر خداوند نياز به قربانى دارد ؟ و آيا اين كار در اديان ديگر نيز بوده است يا مخصوص مشركان بوده ؟ قرآن براى روشن ساختن اين مطلب در نخستين آيه مورد بحث مى گويد :
تفسير نمونه ج : 14 ص : 102
اين منحصر به شما نيست كه مراسم ذبح و قربانى براى خدا داريد ما براى هر امتى قربانگاهى قرار داديم تا نام خدا را بر چهار پايانى كه به آنها روزى داده ايم ببرند ( و لكل امة جعلنا منسكا ليذكروا اسم الله على ما رزقهم من بهيمة الانعام ) .
راغب در مفردات مى گويد : نسك به معنى عبادت و ناسك به معنى عابد است ، و مناسك حج يعنى مواقفى كه اين عبادت در آنجا انجام مى شود ، يا به معنى خود اين اعمال است .
ولى طبق گفته طبرسى در مجمع البيان و ابو الفتوح رازى در روح الجنان منسك ( بر وزن منصب ) طبق احتمالى به معنى خصوص قربانى كردن از ميان عبادات است .
بنابر اين منسك هر چند مفهوم عامى دارد كه عبادات ديگر مخصوصا مراسم حج را شامل مى شود ولى در آيه مورد بحث به قرينه ليذكروا اسم الله ... ( تا نام خدا را بر آن ببرند ) به معنى خصوص قربانى است .
به هر حال مساله قربانى هميشه سؤال انگيز بوده است ، البته اين سؤالات بيشتر به خاطر مسائل خرافى پيش مى آمد كه با اين عبادت آميخته شده ، مانند قربانى كردن مشركان براى بتها با برنامه هاى خاصى كه داشتند ، ولى ذبح حيوان به نام خدا و براى جلب رضاى او كه سمبلى براى آمادگى انسان براى فداكارى و قربانى شدن در راه او است ، سپس استفاده كردن از گوشت آن براى اطعام فقراء و مانند آن امرى است منطقى و كاملا قابل درك .
و لذا در پايان آيه مى فرمايد : خداى شما معبود واحدى است ( و برنامه او هم برنامه واحدى است ) ( فالهكم اله واحد ) .
اكنون كه چنين است در برابر فرمان او تسليم شويد ( فله اسلموا ) .

تفسير نمونه ج : 14 ص : 103
و بشارت ده متواضعان در برابر فرمانهاى پروردگار را ( و بشر المخبتين ) .
سپس در آيه بعد صفات مخبتين ( تواضع كنندگان ) را در چهار قسمت كه دو قسمت جنبه معنوى و روانى دارد و دو قسمت جنبه جسمانى توضيح مى دهد : نخست مى گويد : آنها كسانى هستند كه وقتى نام خدا برده مى شود دلهايشان مملو از خوف پروردگار مى گردد ( الذين اذا ذكر الله وجلت قلوبهم ) .
نه اينكه از غضب او بى جهت بترسند ، و نه اينكه در رحمت او شك و ترديد داشته باشند ، بلكه اين ترس به خاطر مسؤليتهائى است كه بر دوش داشتند و شايد در انجام آن كوتاهى كرده اند ، اين ترس به خاطر درك مقام با عظمت خدا است كه انسان در مقابل عظمت خائف مى گردد .
ديگر اينكه آنها در برابر حوادث دردناكى كه در زندگيشان رخ مى دهد صبر و شكيبائى پيش مى گيرند ( و الصابرين على ما اصابهم ) .
عظمت حادثه هر قدر زياد و ناراحتى آن هر قدر سنگين باشد در برابر آن زانو نمى زنند ، خونسردى خود را از دست نمى دهند ، از ميدان فرار نمى كنند ، مايوس نمى شوند ، لب به كفران نمى گشايند و خلاصه ايستادگى مى كنند و پيش مى روند و پيروز مى شوند .

تفسير نمونه ج : 14 ص : 104
سوم و چهارم اينكه آنها نماز را بر پا مى دارند و از آنچه به آنها روزى داده ايم انفاق مى كنند ( و المقيمى الصلوة و مما رزقناهم ينفقون ) .
از يكسو ارتباطشان با خالق جهان محكم است و از سوى ديگر پيوندشان با خلق خدا مستحكم .
و از اين توضيح به خوبى روشن مى شود كه مساله اخبات و تسليم و تواضع كه از صفات ويژه مؤمنان است تنها جنبه درونى ندارد بلكه بايد آثار آن در همه اعمال ظاهر و آشكار شود .

تفسير نمونه ج : 14 ص : 105
وَ الْبُدْنَ جَعَلْنَهَا لَكم مِّن شعَئرِ اللَّهِ لَكمْ فِيهَا خَيرٌ فَاذْكُرُوا اسمَ اللَّهِ عَلَيهَا صوَاف فَإِذَا وَجَبَت جُنُوبهَا فَكلُوا مِنهَا وَ أَطعِمُوا الْقَانِعَ وَ الْمُعْترَّ كَذَلِك سخَّرْنَهَا لَكمْ لَعَلَّكُمْ تَشكُرُونَ(36) لَن يَنَالَ اللَّهَ لحُُومُهَا وَ لا دِمَاؤُهَا وَ لَكِن يَنَالُهُ التَّقْوَى مِنكُمْ كَذَلِك سخَّرَهَا لَكمْ لِتُكَبرُوا اللَّهَ عَلى مَا هَدَاشْ وَ بَشرِ الْمُحْسِنِينَ(37) * إِنَّ اللَّهَ يُدَفِعُ عَنِ الَّذِينَ ءَامَنُوا إِنَّ اللَّهَ لا يحِب كلَّ خَوَّان كَفُور(38)
ترجمه :
36 - و شترهاى چاق و فربه را براى شما از شعائر الهى قرار داديم در آنها براى شما خير و بركت است ، نام خدا را ( هنگام قربانى كردن آنها ) در حالى كه به صف ايستاده اند ببريد ، هنگامى كه پهلويشان آرام گرفت ( و جان دادند ) از گوشت آنها
تفسير نمونه ج : 14 ص : 106
بخوريد و مستمندان قانع و فقيران معترض را نيز از آن اطعام كنيد ، اينگونه ما آنها را مسخرتان ساختيم تا شكر خدا را بجا آوريد .
37 - هرگز نه گوشتها و نه خونهاى آنها به خدا نمى رسد ، آنچه به او مى رسد تقوا و پرهيزگارى شماست ! ، اينگونه خداوند آنها را مسخر شما ساخته تا او را به خاطر هدايتتان بزرگ بشمريد و بشارت ده نيكوكاران را .
38 - خداوند از كسانى كه ايمان آورده اند دفاع مى كند ، خداوند هيچ خيانتكار كفران كننده اى را دوست ندارد .

تفسير : قربانى براى چيست ؟
باز در آيات مورد بحث سخن از مراسم حج و شعائر الهى و مساله قربانى است ، نخست مى گويد : شترهاى چاق و فربه را براى شما از شعائر الهى قرار داديم ( و البدن جعلناها لكم من شعائر الله ) .
آنها از يكسو به شما تعلق دارند ، و از سوى ديگر از شعائر و نشانه هاى خداوند در اين عبادت بزرگ هستند ، چرا كه قربانى حج يكى از مظاهر روشن اين عبادت است كه به فلسفه آن سابقا اشاره كرده ايم .
بدن ( بر وزن قدس ) جمع بدنة ( بر وزن عجله ) به معنى شتر بزرگ و چاق و گوشت دار است ، و از آنجا كه چنين حيوانى براى مراسم قربانى و اطعام فقرا و نيازمندان مناسبتر است مخصوصا روى آن تكيه شده ، و گرنه مى دانيم چاق بودن حيوان قربانى از شرائط الزامى نيست .
همين مقدار كافى است كه لاغر نبوده باشد .
سپس اضافه مى كند براى شما در چنين حيواناتى خير و بركت است ( لكم فيها خير ) .
از يكسو از گوشت آنها استفاده مى كنيد و ديگران را اطعام مى نمائيد و از سوى ديگر به خاطر اين ايثار و گذشت و عبادت پروردگار از نتائج معنوى آن
تفسير نمونه ج : 14 ص : 107
بهره مند خواهيد شد و به پيشگاه او تقرب مى جوئيد .
سپس كيفيت قربانى كردن را در يك جمله كوتاه چنين بيان مى كند : نام خدا را به هنگام قربانى كردن آنها در حالى كه به صف ايستاده اند ببريد ) ( فاذكروا اسم الله عليها صواف ) .
بدون شك ذكر نام خدا به هنگام ذبح حيوانات يا نحر كردن شتر كيفيت خاصى ندارد و هر گونه نام خدا را ببرند كافى است چنانكه ظاهر آيه همان است ولى در بعضى از روايات ذكر مخصوصى در اينجا ذكر شده كه در واقع بيان فرد كامل است ، مفسران از ابن عباس آن را نقل كرده اند : الله اكبر ، لا اله الا الله و الله اكبر ، اللهم منك و لك .
اما در روايتى از امام صادق (عليه السلام) جمله هاى رساترى نقل شده است فرمود : هنگامى كه قربانى را خريدى آن را رو به قبله كن و به هنگام ذبح يا نحر بگو : وجهت وجهى للذى فطر السموات و الارض حنيفا مسلما و ما انا من المشركين ان صلوتى و نسكى و محياى و مماتى لله رب العالمين لا شريك له و بذلك امرت و انا من المسلمين ، اللهم منك و لك بسم الله و بالله و الله اكبر ، اللهم تقبل منى .
واژه صواف جمع صافه به معنى صف كشيده است و به طورى كه در روايات وارد شده منظور اين است كه دو دست شتر قربانى را از مچ تا زانو در حالى كه ايستاده باشد با هم ببندند تا به هنگام نحر زياد تكان به خود ندهد و فرار نكند .
طبيعى است هنگامى كه مقدارى خون از تن او مى رود دستهايش سست
تفسير نمونه ج : 14 ص : 108
مى شود و به روى زمين مى خوابد ، و لذا در ذيل آيه مى فرمايد : هنگامى كه پهلوى آن آرام گرفت ( كنايه از جان دادن است ) از آن بخوريد و فقير قانع وسائل معترض را نيز اطعام كنيد ( فاذا وجبت جنوبها فكلوا منها و اطعموا القانع و المعتر ) .
فرق ميان قانع و معتر اين است كه قانع به كسى مى گويند كه اگر چيزى به او بدهند قناعت مى كند و راضى و خشنود مى شود و اعتراض و ايراد و خشمى ندارد اما معتر كسى است كه به سراغ تو مى آيد و سؤال و تقاضا مى كند و اى بسا به آنچه مى دهى راضى نشود و اعتراض كند .
قانع از ماده قناعت و معتر از ماده عر ( بر وزن شر و بر وزن حر ) در اصل به معنى بيمارى جرب است كه عارض بر پوست بدن انسان مى شود .
سپس به سؤال كننده اى كه به سراغ انسان مى آيد و تقاضاى كمك مى كند ( و اى بسا زبان به اعتراض مى گشايد ) معتر گفته شده است .
مقدم داشتن قانع بر معتر نشانه اين است كه آن دسته از محرومانى كه عفيف النفس و خويشتن دارند بايد بيشتر مورد توجه قرار گيرند .
اين نكته نيز قابل توجه است كه جمله كلوا منها ( از آن بخوريد ) ظاهر در اين است كه واجب است حجاج چيزى از قربانى خود را نيز بخورند ، و شايد اين براى رعايت مساوات ميان آنها و مستمندان است .
و بالاخره آيه را چنين پايان مى دهد : اينگونه ما آنها را مسخر شما ساختيم تا شكر خدا را بجا آوريد ( كذلك سخرناها لكم لعلكم تشكرون ) .
و راستى اين عجيب است حيوانى با آن بزرگى و قدرت و زور آنچنان تسليم است كه اجازه مى دهد كودكى پاهاى او را محكم ببندد ، و او را نحر كند ( طريقه نحر كردن اين است كه كاردى در گودى گردن او فرو مى برند خونريزى شروع مى شود و حيوان به زودى جان مى دهد ) .
گاهى خداوند براى نشان دادن اهميت اين تسخير ، فرمان اطاعت و تسليم
تفسير نمونه ج : 14 ص : 109
را از اين حيوانات بر مى دارد و ديده ايم يك شتر خشمگين و عصبانى كه در حال عادى كودك خردسال مهار او را مى كشيد تبديل به موجود خطرناكى مى شود كه چندين انسان نيرومند از عهده او بر نمى آيند .
آيه بعد در واقع پاسخى است به اين سؤال كه خدا چه نيازى به قربانى دارد ؟ و اصولا فلسفه قربانى كردن چيست ؟ مگر اين كار نفعى به حال خدا دارد مى فرمايد : گوشتها و خونهاى اين قربانيان هرگز به خدا نمى رسد ( لن ينال الله لحومها و لا دمائها ) .
اصولا خدا نيازى به گوشت قربانى ندارد ، او نه جسم است و نه نيازمند ، او وجودى است كامل و بى انتها از هر جهت .
بلكه آنچه به خدا مى رسد تقوا و پرهيزگاى و پاكى اعمال شما بندگان است ( و لكن يناله التقوى منكم ) .
به تعبير ديگر : هدف آن است كه شما با پيمودن مدارج تقوا در مسير يك انسان كامل قرار گيريد و روز به روز به خدا نزديكتر شويد ، همه عبادات كلاسهاى تربيت است براى شما انسانها ، قربانى درس ايثار و فداكارى و گذشت و آمادگى براى شهادت در راه خدا به شما مى آموزد ، و درس كمك به نيازمندان و مستمندان .
اين تعبير كه خون آنها نيز به خدا نمى رسد با اينكه خون قابل استفاده نيست ظاهرا اشاره به اعمال زشت اعراب جاهلى است كه هر گاه حيوانى را قربانى مى كردند خون آن را بر سر بتها و گاه بر در و ديوار كعبه مى پاشيدند ، و بعضى از مسلمانان نا آگاه بى ميل نبودند كه در اين برنامه خرافى از آنها تبعيت كنند ، آيه فوق نازل شد و آنها را نهى كرد .
متاسفانه هنوز اين رسم جاهلى در بعضى از مناطق وجود دارد كه هر گاه
تفسير نمونه ج : 14 ص : 110
قربانى به خاطر ساختن خانه اى مى كنند خون آن را بر سقف و ديوار آن خانه مى پاشند ، و حتى در ساختمان بعضى از مساجد نيز اين عمل زشت و خرافى را كه مايه آلودگى مسجد است انجام مى دهند كه بايد مسلمانان بيدار شديدا با آن مبارزه كنند .
سپس بار ديگر به نعمت تسخير حيوانات اشاره كرده مى گويد : اين گونه خداوند چارپايان را مسخر شما كرد تا خدا را به خاطر اينكه شما را هدايت كرده بزرگ بشمريد و تكبير گوئيد ( كذلك سخرها لكم لتكبروا الله على ما هداكم ) .
هدف نهائى اين است كه به عظمت خدا آشنا شويد ، همان خدائى كه شما را در مسير تشريع و تكوين ، هدايت كرده از يكسو مناسك حج و آئين اطاعت و بندگى را به شما آموخت و از سوى ديگر اين حيوانات بزرگ و نيرومند را مطيع فرمان شما ساخت ، تا از آنها در راه اطاعت خدا ، قربانى كردن ، نيكى به نيازمندان و همچنين تامين زندگى خود استفاده كنيد .
و لذا در پايان آيه مى گويد : بشارت ده نيكوكاران را ( و بشر المحسنين ) .
آنها كه از اين نعمتهاى الهى در طريق اطاعت او بهره مى گيرند و وظائف خود را به نيكوترين وجه انجام مى دهند و مخصوصا از انفاق در راه خدا كوتاهى نمى كنند .
اين نيكوكاران نه تنها به ديگران نيكى مى كنند كه نسبت به خويشتن هم بهترين خدمت را انجام مى دهند .
و از آنجا كه مقاومت در برابر خرافات مشركان كه در آيات قبل به آن اشاره شد ممكن است آتش خشم اين گروه متعصب و لجوج را برانگيزد و سبب درگيريهاى كوچك و بزرگ شود خداوند در آخرين آيه مورد بحث مؤمنان را به كمك خود