بعدی
تفسير نمونه ج : 14 ص : 37
ولى صبر و شكيبائى از آن بهتر است ، بلكه آتش دوزخ اصلا فاقد هر گونه خوبى است ) .
اين تفسير را جمعى از مفسران بزرگ مانند شيخ طوسى در تبيان و طبرسى در مجمع البيان
انتخاب كرده اند .
در حالى كه بعضى ديگر همچون فخر رازى اين احتمال را نيز در تفسير آيه داده اند كه
هر يك از اين دو آيه اشاره به گروهى از بتها است آيه نخست بتهاى سنگى و چوبى بيجان
را مى گويد و آيه دوم طاغوتها و انسانهاى بت گونه ، گروه اول نه سودى دارند و نه
زيانى ، بلكه كاملا بى خاصيتند ، ولى گروه دوم يعنى ائمة ضلال زيان دارند و خيرى در
آنها نيست ، و به فرض كه خير اندكى داشته باشند زيانشان به مراتب بيشتر است ( جمله
لبئس المولى و لبئس العشير را نيز گواه اين معنى گرفته اند ) و به اين ترتيب تضادى
باقى نمى ماند .
و از آنجا كه روش قرآن اين است كه مسائل نيك و بد را در مقايسه با هم بيان كند تا
نتيجه گيرى آن كاملتر و روشنتر باشد در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد : خداوند
كسانى را كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند در باغهائى از بهشت وارد مى كند
كه نهرها زير درختانش جارى است ( ان الله يدخل الذين آمنوا و عملوا الصالحات جنات
تجرى من تحتها الانهار ) .
برنامه آنها روشن ، خط فكرى و عملى آنها مشخص ، مولاى آنها خدا و همدم و مونسشان
انبياء و شهداء و صالحان و فرشتگان خواهند بود .
آرى خدا هر چه را اراده كند انجام مى دهد ( ان الله يفعل ما يريد ) .
اين پاداشهاى بزرگ براى او سهل و آسان است ، همانگونه كه مجازات
تفسير نمونه ج : 14 ص : 38
مشركان لجوج و رهبران گمراهشان براى او ساده است .
در اين مقايسه در حقيقت گروهى كه تنها ايمان بر زبانشان قرار دارد در كناره دين
قرار گرفته اند و با جزئى وسوسه منحرف مى شوند و عمل صالحى نيز ندارند ، اما مؤمنان
صالح در متن اسلامند و سختترين طوفانها تكانشان نمى دهد ، درخت ايمانشان ريشه دار و
ميوه اعمال صالح بر شاخسار آن آشكار است ، اين از يكسو .
از سوى ديگر معبودهاى گروه اول بى خاصيت اند بلكه زيانشان بيشتر است اما مولا و
سرپرست گروه دوم بر همه چيز قدرت دارد و برترين نعمتها را براى آنها فراهم ساخته
است .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 39
مَن كانَ يَظنُّ أَن لَّن يَنصرَهُ اللَّهُ فى الدُّنْيَا وَ الاَخِرَةِ
فَلْيَمْدُدْ بِسبَب إِلى السمَاءِ ثُمَّ لْيَقْطعْ فَلْيَنظرْ هَلْ يُذْهِبنَّ
كَيْدُهُ مَا يَغِيظ(15) وَ كذَلِك أَنزَلْنَهُ ءَايَتِ بَيِّنَت وَ أَنَّ اللَّهَ
يهْدِى مَن يُرِيدُ(16) إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ الَّذِينَ هَادُوا وَ
الصبِئِينَ وَ النَّصرَى وَ الْمَجُوس وَ الَّذِينَ أَشرَكوا إِنَّ اللَّهَ
يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلى كلِّ شىْء شهِيدٌ(17)
ترجمه :
15 - هر كس گمان مى كند كه خدا پيامبرش را در دنيا و آخرت يارى نخواهد كرد ( و از
اين نظر عصبانى است هر كارى از دستش ساخته است بكند ) ريسمانى به سقف خانه خود
بياويزد و خود را از آن آويزان نمايد و نفس خود را قطع كند ! ( و تا لب پرتگاه مرگ
پيش رود ) ببيند آيا اين كار خشم او را فرو مى نشاند ؟ !
16 - اينگونه ما قرآن را به صورت آيات روشن نازل كرديم و خداوند هر كس را بخواهد
هدايت مى كند .
17 - كسانى كه ايمان آورده اند و يهود و صابئان و نصارى و مجوس و مشركان ، خداوند
در ميان
تفسير نمونه ج : 14 ص : 40
آنها روز قيامت داورى مى كند و حق را از باطل جدا مى سازد ، خداوند بر هر چيز گواه
است ( و از همه چيز آگاه ) .
شان نزول :
بعضى از مفسران در شان نزول نخستين آيه از آيات فوق چنين نقل كرده اند : گروهى از
قبيله بنى اسد و بنى غطفان كه با پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) پيمان بسته
بودند گفتند ما مى ترسيم خدا سرانجام محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را يارى نكند و
در نتيجه رابطه ما با هم پيمانهايمان از يهود قطع شود و آنها به ما مواد غذائى
ندهند ، آيه فوق نازل شد و به آنها اخطار كرد و آنها را سخت مذمت نمود .
بعضى ديگر گفته اند گروهى از مسلمانان به خاطر شدت غضب بر كفار ، براى پيروى پيغمبر
(صلى الله عليهوآلهوسلّم) بيقرارى و بيتابى مى كردند و مى گفتند : چرا وعده خدا در
اين زمينه تحقق نمى يابد ؟ آيه نازل شد و آنها را بر اين بى صبرى ملامت كرد .
تفسير : رستاخيز پايان همه اختلافات
از آنجا كه در آيات گذشته سخن از گروه ضعيف الايمان بود در آيات مورد بحث نيز چهره
ديگرى از آنها را ترسيم كرده مى گويد : كسى كه گمان مى كند خدا پيامبرش را در دنيا
و آخرت يارى نخواهد كرد ، و در خشم و غيظ فرو رفته هر كارى از دستش ساخته است انجام
دهد ، ريسمانى به سقف خانه خود بياويزد و خود را از آن آويزان كند ، و نفس خود را
قطع نمايد و تا سر حد مرگ پيش رود ببيند آيا اين كار خشم او را فرو مى نشاند ( من
كان يظن ان لن ينصره الله فى الدنيا و الاخرة فليمدد بسبب الى السماء ثم ليقطع
فلينظر هل يذهبن كيده ما يغيظ ) .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 41
اين تفسير را گروه كثيرى از مفسران برگزيده ، يا به عنوان يك احتمال قابل ملاحظه
ذكر كرده اند .
طبق اين تفسير ضمير لن ينصره الله به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) باز مى گردد
، و سماء به معنى سقف خانه است ( چون سماء به هر چيزى كه در جهت فوق قرار داشته
باشد اطلاق مى گردد ) و جمله ليقطع به معنى خفقان و قطع نفس و پيش رفتن تا سر حد
مرگ است .
احتمالات مختلف ديگرى نيز در تفسير اين آيه داده شده است كه ذكر همه آنها لزومى
ندارد ولى از ميان آنها دو تفسير قابل ملاحظه است :
1 - منظور از سماء همان آسمان است ، يعنى : اينگونه اشخاصى كه تصور مى كنند خدا
پيامبرش را يارى نخواهد كرد به آسمان بروند ، و طنابى به آن آويزان كنند ، و خود را
در ميان زمين و آسمان به دار كشند تا نفسشان بريده شود ( يا طنابى را كه به آن
آويزان شده اند قطع كنند تا از همانجا سقوط نمايند ) ببينند آيا اين كار خشمشان را
فرو مى نشاند ؟ !
2 - ضمير مذكور ، به خود اين اشخاص باز گردد ( نه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم)
يعنى : كسانى كه فكر مى كنند خدا آنها را يارى نمى كند ، و روزيشان بر اثر ايمان
آوردن قطع مى گردد ، هر كارى از دستشان ساخته است انجام دهند ، به آسمان بروند خود
را با ريسمانى آويزان نمايند سپس اين ريسمان را قطع كرده تا سقوط كنند ، آيا اين
كارها خشمشان را فرو مى نشاند ؟ .
مطلب قابل توجه اينكه تمام اين تفسيرها به يك نكته روانى در ارتباط با افراد كم
حوصله و عصبانى و ضعيف الايمان اشاره مى كند كه آنها وقتى كارشان ظاهرا به بن بست
مى رسد فورا دستپاچه مى شوند و تصميمهاى جنون آميز مى گيرند :
تفسير نمونه ج : 14 ص : 42
گاه مشت بر در و ديوار مى كوبند .
گاه مى خواهند زمين را بشكافند و زير آن پنهان شوند .
و سر انجام براى خاموش كردن آتش خشم خويش تصميم به انتحار و خود - كشى مى گيرند ،
در حالى كه هيچيك از اين اعمال جنون آميز مشكل آنها را حل نمى كند ، اگر كمى خونسرد
باشند ، صبر و حوصله به خرج دهند و با نيروى ايمان به خدا و اعتماد به نفس و
شكيبائى و استقامت به جنگ مشكلات بر خيزند حل آن قطعا ممكن است .
آيه بعد اشاره به يك جمع بندى در آيات گذشته كرده مى گويد : اينگونه ما قرآن را به
صورت آيات بينات و نشانه هاى روشن نازل كرديم ( و كذلك انزلناه آيات بينات ) .
دلائلى براى معاد و رستاخيز همچون بررسى دوران جنينى انسان ، و رشد گياهان ، و زنده
شدن زمينهاى مرده ، كه همگان را به مساله معاد آشنا مى سازد و دلائلى همچون بى
خاصيت بودن بتها ، و سر انجام كار كسانى كه دين را وسيله جلب منافع مادى قرار مى
دهند .
ولى با اينهمه ، داشتن دلائل روشن به تنهائى كافى نيست بلكه آمادگى پذيرش حق نيز
لازم است ، به همين دليل در پايان آيه مى گويد : و خداوند هر كس را بخواهد هدايت مى
كند ( و ان الله يهدى من يريد ) .
بارها گفته ايم كه خواست خدا بى حساب نيست ، او حكيم است و همه كارهايش داراى حساب
، هر كس كه در راه او به مجاهده بر خيزد ، و از اعماق جان خواستار هدايت باشد ، خدا
او را به وسيله آيات بيناتش راهنمائى مى كند .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 43
آخرين آيه مورد بحث به شش گروه از پيروان مذاهب مختلف كه يك گروه مسلم و مؤمنند ، و
پنج گروه غير مسلمان اشاره كرده مى فرمايد : كسانى كه ايمان آورده اند ، و يهود ، و
صابئان ، و نصارا ، و مجوس ، و مشركان ، خداوند در ميان آنها روز قيامت داورى مى
كند ، و حق را از باطل جدا مى سازد ( ان الذين آمنوا و الذين هادوا و الصابئين و
النصارى و المجوس و الذين اشركوا ان الله يفصل بينهم يوم القيامة ) .
مگر نه اين است كه يكى از نامهاى قيامت يوم الفصل ، روز جدائى حق از باطل است ، يوم
البروز روز آشكار شدن مكتومها ، و روز پايان گرفتن اختلافات است .
آرى خدا در آن روز به همه اين اختلافات پايان مى دهد چرا كه او از همه چيز آگاه و
با خبر است ( ان الله على كل شىء شهيد ) .
نكته ها :
1 - پيوند آيات
پيوند اين آيه با آيات قبل از اين نظر است كه در آيه قبل سخن از هدايت الهى در
دلهاى آماده بود ، ولى از آنجا كه همه دلها آماده نيست و تعصبها و لجاجتها و
تقليدهاى كوركورانه سد محكمى در برابر پذيرش هدايت است لذا مى گويد اين گروه بنديها
و اختلافات در ميان عده اى همچنان تا دامنه قيامت باقى خواهد ماند و تنها در آن روز
همه خفايا آشكار مى گردد و اختلافات بر چيده خواهد شد .
بعلاوه در آيات گذشته سخن از گروههاى سه گانه اى بود كه بعضى بى دليل در باره خدا و
رستاخيز به مجادله برمى خيزند ، و بعضى كارشان اغواگرى است ،
تفسير نمونه ج : 14 ص : 44
و گروهى افراد سست ايمانى هستند كه گاه به اين سو و گاه به آن سو پرتاب مى شوند آيه
مورد بحث به نمونه هاى اين گروهها كه در برابر مؤمنان قرار گرفته اند اشاره مى كند
.
از همه اينها گذشته بحث در باره معاد در آيات پيشين اين سؤال را مطرح مى كند كه هدف
از معاد چيست ؟ در آيه مورد بحث يكى از اهداف آن كه پايان گرفتن اختلافات و بازگشت
به وحدت است بيان شده .
2 - مجوس كيانند ؟
واژه مجوس فقط يك بار در قرآن مجيد در همين آيات مطرح شده و با توجه به اينكه در
برابر مشركان و در صف اديان آسمانى قرار گرفته اند چنين بر مى آيد كه آنها داراى
دين و كتاب و پيامبرى بوده اند .
ترديدى نيست كه امروز مجوس به پيروان زردشت گفته مى شود ، و يا لااقل پيروان زردشت
بخش مهمى از آنان را تشكيل مى دهند ، ولى تاريخ خود زردشت نيز به هيچوجه روشن نمى
باشد ، تا آنجا كه بعضى ظهور او را در قرن يازدهم قبل از ميلاد دانسته اند و بعضى
در قرن ششم يا هفتم ! .
اين تفاوت و اختلاف عجيب يعنى پنج قرن ! نشان مى دهد كه تا چه اندازه تاريخ زردشت
تاريك و مبهم است .
معروف اين است او كتابى به نام اوستا داشته كه در سلطه اسكندر بر ايران از بين رفته
است ، و بعدا در زمان بعضى از پادشاهان ساسانى بازنويسى شده .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 45
از عقائد آنها مطالب زيادى در دست نداريم ، ولى چيزى كه امروز بيش از همه شهرت دارد
مساله اعتقاد به دو مبدأ خير و شر يا نور و ظلمت است ، به اين ترتيب كه خداى نيكيها
و نور را اهورامزدا و خداى شر و ظلمت را اهريمن مى دانند ، و به عناصر چهار گانه
مخصوصا آتش احترام بسيار مى گذارند تا آنجا كه آنها را آتش پرست مى خوانند و هر جا
آنها هستند آتشكده اى كوچك يا بزرگ نيز وجود دارد .
بعضى واژه مجوس را از ماده مغ كه به پيشوايان و روحانيين اين مذهب مى گفتند مشتق مى
دانند ، و مؤبد كه اكنون به روحانيين آنها گفته مى شود در اصل از ريشه مغود بوده .
در روايات اسلامى آنها از پيروان يكى از انبياى بر حق شمرده شده اند ( كه بعدا از
اصل توحيد منحرف گشته و به افكار و عقائد شرك آلود روى آورده اند ) .
در بعضى از روايات مى خوانيم مشركان مكه از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) تقاضا
كردند از آنها جزيه بگيرد ، و اجازه بت پرستى به آنها بدهد ! پيامبر (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) فرمود : من جز از اهل كتاب جزيه نمى گيرم ، آنها در پاسخ نوشتند تو
چگونه چنين مى گوئى در حالى كه از مجوس منطقه هجر جزيه گرفته اى ؟ ! پيامبر (صلى
الله عليهوآلهوسلّم) فرمود : ان المجوس كان لهم نبى فقتلوه و كتاب احرقوه : مجوس
پيامبرى داشتند و كتاب آسمانى ، پيامبرشان را به قتل رساندند ، و كتاب او را آتش
زدند ! .
در حديث ديگرى از اصبغ بن نباته مى خوانيم كه على (عليه السلام) بر فراز منبر فرمود
: سلونى قبل ان تفقدونى از من سؤال كنيد پيش از آنكه مرا نيابيد .
اشعث بن قيس ( منافق معروف ) برخاست و گفت : اى امير مؤمنان چگونه
تفسير نمونه ج : 14 ص : 46
از مجوس جزيه گرفته مى شود در حالى كه كتاب آسمانى بر آنها نازل نشده و پيامبرى
نداشته اند ؟ على (عليه السلام) فرمود : آرى اى اشعث قد انزل الله اليهم كتابا و
بعث اليهم نبيا : خداوند كتابى بر آنها نازل كرده و پيامبرى مبعوث نموده است .
و در حديثى از امام سجاد على بن الحسين (عليهماالسلام) مى خوانيم كه پيامبر فرمود :
سنوا بهم سنة اهل الكتاب ، يعنى المجوس : با آنها طبق سنت اهل كتاب رفتار كنيد ،
منظور پيامبر اسلام مجوس بود .
ضمنا بايد توجه داشت كه واژه مجوس جمع است و مفرد آن مجوسى است .
2 - صابئان چه كسانى هستند ؟ -
از آيه فوق اجمالا استفاده مى شود كه آنها نيز پيرو بعضى از مذاهب آسمانى بوده اند
، بخصوص كه در آيه در ميان طائفه يهود و نصارا قرار گرفته اند ، بعضى آنها را از
پيروان يحيى بن زكريا مى دانند كه مسيحيان او را يحيى تعميد دهنده مى نامند و بعضى
معتقدند آنها برخى از عقائد يهود و برخى از عقائد مسيحيان را گرفته و به هم آميخته
اند ، و لذا مذهب آنها را برزخى ميان اين دو مذهب مى دانند .
صابئان براى آب جارى اهميت زيادى قائلند ، و لذا بسيارى از آنها در كنار نهرهاى
بزرگ زندگى مى كنند ، مى گويند به بعضى از ستارگان نيز احترام مى گذارند ، و به
همين جهت متهم به ستاره پرستى شده اند ، هر چند ظاهر آيه فوق اين است كه آنها در صف
مشركان نيستند .
( براى توضيح بيشتر به جلد اول تفسير نمونه ذيل آيه 62 سوره بقره مراجعه كنيد ) .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 47
3 - گروه منحرفان از توحيد -
در آيات فوق به پنج گروه از مذاهب تحريف يافته اشاره شده كه شايد ترتيب آنها در
اينجا بر حسب انحرافشان از اصل توحيد است ، يهود كمترين انحراف را نسبت به ديگران
از توحيد دارند و صابئان كه گروه برزخى در ميان يهود و نصارا هستند در مرحله دومند
.
سپس نصارا با پذيرش تثليث و خدايان سه گانه انحراف بيشترى يافته ، و مجوس با تقسيم
كردن كل عالم به دو بخش خير و شر و قائل شدن به دو مبدأ در سراسر جهان هستى در
مرحله چهارم قرار دارند .
و اما مشركان و بت پرستان كه گرفتار بيشترين انحرافند ، در آخر ذكر شده اند .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 48
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسجُدُ لَهُ مَن فى السمَوَتِ وَ مَن فى الأَرْضِ وَ
الشمْس وَ الْقَمَرُ وَ النُّجُومُ وَ الجِْبَالُ وَ الشجَرُ وَ الدَّوَاب وَ
كثِيرٌ مِّنَ النَّاسِ وَ كَثِيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذَاب وَ مَن يهِنِ اللَّهُ
فَمَا لَهُ مِن مُّكْرِم إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يَشاءُ (18)
ترجمه :
18 - آيا نديدى كه سجده مى كنند براى خدا تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند و
همچنين خورشيد و ماه و ستارگان و كوهها و درختان و جنبندگان ، و بسيارى از مردم ،
اما بسيارى ابا دارند و فرمان عذاب در باره آنها حتمى است ، و هر كسى را خدا خوار
كند كسى او را گرامى نخواهد داشت ، خداوند هر كار را بخواهد ( و صلاح بداند ) انجام
مى دهد .
تفسير : همه موجودات جهان در پيشگاه او سجده مى كنند
از آنجا كه در آيات گذشته سخن از مبدء و معاد بود ، آيه مورد بحث با طرح مساله
توحيد و خداشناسى ، حلقه مبدء و معاد را تكميل مى كند ، پيامبر (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) را مخاطب ساخته مى گويد : آيا نديدى تمام كسانى كه در آسمانها و
تمام كسانى كه در زمين هستند براى خدا سجده مى كنند ، و خورشيد و ماه و ستارگان و
كوهها و درختان و جنبندگان ؟ ! ( ا لم تر ان الله يسجد له من فى السماوات و من فى
الارض و الشمس و القمر و النجوم و الجبال و الشجر و الدواب ) .
و نيز بسيارى از مردم براى او سجده مى كنند ، در حالى كه بسيارى
تفسير نمونه ج : 14 ص : 49
ديگر ابا دارند و مستحق عذابند ( و كثير من الناس و كثير حق عليه العذاب ) .
سپس اضافه مى كند : اينها نزد پروردگار بى ارزشند و هر كس را خدا بى ارزش سازد
هيچكس نمى تواند او را گرامى دارد و مشمول سعادت و ثواب كند ( و من يهن الله فما له
من مكرم ) .
آرى خداوند هر كارى را بخواهد و مصلحت بداند انجام مى دهد مؤمنان را گرامى و منكران
را خوار مى سازد ( ان الله يفعل ما يشاء ) .
نكته ها :
1 - اين سجود همگانى چگونه است ؟ -
در قرآن مجيد در آيات مختلف سخن از سجود عمومى موجودات جهان و همچنين تسبيح و حمد و
صلوة ( نماز ) به ميان آمده است و تاكيد شده كه اين عبادات چهار گانه مخصوص انسانها
نيست ، بلكه حتى موجودات ظاهرا بيجان نيز در آن شركت دارند .
گر چه در ذيل آيه 44 سوره اسراء ( در جلد دوازدهم ) پيرامون حمد و تسبيح عمومى
موجودات عالم به طور مشروح بحث كرده ايم ، و همچنين در جلد دهم ذيل آيه 15 سوره رعد
از سجده عمومى موجودات عالم سخن گفته ايم باز در اينجا لازم است اشاره اى به اين
مساله مهم بشود : با توجه به آنچه در آيه مورد بحث آمده موجودات عالم داراى دو گونه
سجودند ، سجود تكوينى و سجود تشريعى .
خضوع و تسليم بى قيد و شرط آنها در برابر اراده حق و قوانين آفرينش و نظام حاكم بر
اين جهان همان سجود تكوينى آنها است كه تمام ذرات موجودات را شامل مى شود ، حتى
سلولهاى مغز فرعونها و نمرودها و منكران لجوج ، و تمام ذرات وجود آنها مشمول اين
سجود تكوينى هستند .
به گفته جمعى از محققان تمامى ذرات جهان داراى نوعى درك و شعورند ،
تفسير نمونه ج : 14 ص : 50
و به موازات آن در عالم خود ، حمد و تسبيح خدا مى گويند ، و سجود و صلات دارند (
شرح اين سخن را در ذيل آيه 44 سوره اسراء آورديم ) و اگر اين نوع درك و شعور را
نپذيريم لااقل تسليم و خضوع آنها در برابر همه نظامات هستى به هيچوجه قابل انكار
نيست .
اما سجود تشريعى همان نهايت خضوعى است كه از صاحبان عقل و شعور و درك و معرفت در
برابر پروردگار تحقق مى يابد .
در اينجا اين سؤال پيش مى آيد كه اگر برنامه سجود عمومى موجودات همه انسانها را در
بر مى گيرد چرا در آيه فوق به گروهى از انسانها تخصيص داده شده است ؟ .
اما با توجه به اينكه سجده در اين آيه در يك مفهوم جامع ميان تشريع و تكوين استعمال
شده پاسخ اين سؤال روشن مى شود ، زيرا سجده در مورد خورشيد و ماه و ستارگان و كوهها
و درختان و جنبندگان ، فرد تكوينيش منظور است ، اما در مورد انسانها تشريعى است كه
بسيارى آن را انجام مى دهند و گروهى سرپيچى كرده و مصداق كثير حق عليه العذاب هستند
، و مى دانيم استعمال يك لفظ در مفهوم جامع و عام با حفظ مصاديق مختلف هيچ مانعى
ندارد ، حتى نزد آنها كه استعمال لفظ را در بيشتر از يك معنى جايز نمى دانند ، تا
چه رسد به ما كه استعمال لفظ مشترك را در معانى متعدد مجاز مى دانيم ( دقت كنيد ) .
2 - آيا سجود فرشتگان تشريعى است ؟ -
بى شك در جمله يسجد له من فى السماوات فرشتگان داخلند ، ولى آيا سجده آنها تكوينى
است يا تشريعى ؟ با توجه به اينكه آنها داراى عقل و شعور و معرفت و اراده اند ،
سجود آنها جنبه تشريعى دارد يعنى عبادت و خضوعى است كه با اراده و اختيار انجام مى
گيرد قرآن در باره فرشتگان مى گويد : لا يعصون الله ما امرهم و يفعلون ما يؤمرون :
تفسير نمونه ج : 14 ص : 51
آنها هيچيك از فرمانهاى الهى را عصيان نمى كنند و آنچه را كه او دستور داده انجام
مى دهند ( تحريم - 6 ) .
3 - پاسخ به چند سؤال
1 - با توجه به اينكه من فى الارض ، شامل همه انسانها مى شود ، چرا بعد از آن جمله
كثير من الناس آمده است ؟ در پاسخ اين سؤال مى توان گفت كه اين جمله در حقيقت
توضيحى است براى من فى الارض يعنى ساكنان زمين دو گروهند ، گروهى مؤمن و خاضع در
برابر خدا و گروهى كافر و متمرد و سركش .
اين احتمال را نيز بعضى از مفسران داده اند كه تعبير من فى الارض كه جنبه عمومى
دارد اشاره به سجود تكوينى است كه همه انسانها حتى كافران جزء جزء وجودشان در آن
شركت دارند ، ولى جمله كثير من الناس و ... اشاره به سجود تشريعى است كه در آن با
هم مختلفند .
اين احتمال نيز وجود دارد كه من فى الارض اشاره به فرشتگان ساكن زمين باشد مانند من
فى السماء كه اشاره به فرشتگان ساكن آسمانها است ، در حالى كه جمله بعد ، از
انسانهاى ساكن زمين سخن مى گويد .
2 - چرا در اين آيه از ساكنان آسمان و زمين ، سخن به ميان آمده نه از خود آسمان و
زمين .
در پاسخ مى گوئيم آسمانها همان ستارگانند كه در كلمه نجوم جمعند ، و ذكر جبال (
كوهها ) كه قسمت مهمى از كره زمين را تشكيل مى دهند اشاره به خود زمين است .
3 - بالاخره آخرين سؤال اين است كه چرا ا لم تر ( آيا نمى بينى )
تفسير نمونه ج : 14 ص : 52
فرموده ، با اينكه سجده عمومى موجودات چيزى نيست كه با چشم ديده شود ؟ اما با توجه
به اينكه رؤيت در لسان عرب گاهى به معنى علم مى آيد پاسخ اين سؤال نيز روشن مى شود
، بعلاوه گاه از مسائل بسيار روشن تعبير به مشاهده مى كنيم و مثلا مى گويند آيا نمى
بينى كه فلان انسان ، حسود و بخيل است ، يا فلان انسان عالم و عادل است ( در حالى
كه اين صفات جنبه حسى ندارد ) منظور درك قطعى است .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 53
* هَذَانِ خَصمَانِ اخْتَصمُوا فى رَبهِمْ فَالَّذِينَ كفَرُوا قُطعَت لهَُمْ
ثِيَابٌ مِّن نَّار يُصب مِن فَوْقِ رُءُوسِهِمُ الحَْمِيمُ(19) يُصهَرُ بِهِ مَا
فى بُطونهِمْ وَ الجُْلُودُ(20) وَ لهَُم مَّقَمِعُ مِنْ حَدِيد(21) كلَّمَا
أَرَادُوا أَن يخْرُجُوا مِنهَا مِنْ غَم أُعِيدُوا فِيهَا وَ ذُوقُوا عَذَاب
الحَْرِيقِ(22) إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ
جَنَّت تجْرِى مِن تحْتِهَا الأَنْهَرُ يحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَساوِرَ مِن ذَهَب
وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبَاسهُمْ فِيهَا حَرِيرٌ(23) وَ هُدُوا إِلى الطيِّبِ مِنَ
الْقَوْلِ وَ هُدُوا إِلى صرَطِ الحَْمِيدِ(24)
ترجمه :
19 - اينها دو گروهند كه در باره پروردگارشان به مخاصمه و جدال پرداختند : كسانى كه
كافر شدند لباسهائى از آتش براى آنها بريده مى شود ، و مايع سوزان و جوشان بر سر
آنها فرو مى ريزند .
20 - آنچنان كه هم درونشان را آب مى كند و هم برونشان را !
تفسير نمونه ج : 14 ص : 54
21 - و براى آنها گرزهائى از آهن است .
22 - هر گاه بخواهند از غم و اندوه هاى دوزخ خارج شوند آنها را به آن باز مى
گردانند و ( به آنها گفته مى شود ) بچشيد عذاب سوزان را !
23 - خداوند كسانى را كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام داده اند در باغهائى از
بهشت وارد مى كند كه از زير درختانش نهرها جارى است ، آنها با دستبندهائى از طلا و
مرواريد زينت مى شوند و لباسهايشان در آنجا از حرير است .
24 - آنها به سوى سخنان پاكيزه هدايت مى شوند و به راه خداوند شايسته ستايش
راهنمائى مى گردند .
شان نزول :
جمعى از مفسران شيعه و اهل تسنن شان نزولى براى نخستين آيه از آيات فوق نقل كرده
اند كه فشرده اش اين است : روز جنگ بدر ، سه نفر از مسلمانان ( على (عليه السلام) و
حمزه ، و عبيدة بن حارث بن عبد المطلب ) به ميدان نبرد آمدند و به ترتيب وليد بن
عتبه و عتبة بن ربيعه و شيبة بن ربيعه را از پاى در آوردند ، آيه فوق نازل شد و
سرنوشت اين مبارزان را بيان كرد .
و نيز نقل كرده اند كه ابو ذر سوگند ياد مى كرد كه اين آيه در باره مردان فوق نازل
شده .
ولى همان گونه كه بارها گفته ايم وجودشان نزول خاص هرگز مانع عموميت مفهوم آيه نمى
شود .
تفسير : دو گروه متخاصم در برابر هم !
در آيات گذشته به گروه مؤمنان و طوائف مختلفى از كفار اشاره شده بود ،
تفسير نمونه ج : 14 ص : 55
و مخصوصا آنها را به صورت شش گروه بيان كرد ، در اينجا مى فرمايد : اين دو دسته -
مؤمنان و غير مؤمنان - در باره پروردگارشان به مخاصمه و جدال پرداختند ( هذان خصمان
اختصموا فى ربهم ) .
طوائف پنجگانه كفار از يكسو و مؤمنان راستين از سوى ديگر ، و اگر درست دقت كنيم مى
بينيم كه اساس اختلافات همه اديان به اختلاف در باره ذات و صفات خدا باز مى گردد و
نتيجه آن به مساله نبوت و معاد كشيده مى شود ، بنابر اين لزومى ندارد كه ما در
اينجا كلمه دين را در تقدير بگيريم و بگوئيم مخاصمه آنها در دين پروردگارشان است
بلكه واقعا ريشه اختلافات به اختلاف در توحيد باز مى گردد ، و اصولا تمام اديان
تحريف يافته و باطل به نوعى از شرك گرفتارند كه آثارش در همه عقائد آنها ظاهر مى
شود .
سپس چهار نوع مجازات كافرانى را كه دانسته و آگاهانه حق را انكار كردند بيان مى كند
: نخست از لباس آنها شروع كرده مى گويد : كسانى كه كافر شدند لباسهائى از آتش براى
آنها بريده مى شود ( فالذين كفروا قطعت لهم ثياب من نار ) .
اين جمله ممكن است اشاره به آن باشد كه واقعا قطعاتى از آتش به صورت لباس براى آنها
بريده و دوخته مى شود ! ، و يا كنايه از اين باشد كه آتش دوزخ از هر سو آنها را
مانند لباس احاطه مى كند .
ديگر اينكه مايع سوزان و جوشان حميم دوزخ بر سر آنها ريخته مى شود ( يصب من فوق
رؤسهم الحميم ) .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 56
اما اين آب سوزان و جوشان در بدن آنها آنچنان نفوذ مى كند كه هم درونشان را ذوب مى
نمايد و هم برونشان را ! ( يصهر به ما فى بطونهم و الجلود ) .
سوم اينكه تازيانه ها يا گرزهائى از آهن سوزان براى آنها آماده است ( و لهم مقامع
من حديد ) .
و هر گاه بخواهند از دوزخ و غم و اندوههاى آن خارج شوند آنها را به آن باز مى
گردانند ، و به آنان گفته مى شود ، بچشيد عذاب سوزان را ! ( كلما ارادوا ان يخرجوا
منها من غم اعيدوا فيها و ذوقوا عذاب الحريق ) .
و اين چهارمين مجازات آنها است .
در آيات بعد با استفاده از روش مقابله حال مؤمنان صالح را بيان مى كند تا از طريق
مقايسه ، وضع هر دو گروه كاملا مشخص شود ، و در اينجا پنج نوع پاداش آنها را بازگو
مى كند : نخست مى گويد : خداوند كسانى را كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده
اند در باغهائى از بهشت وارد مى كند كه از زير درختانش نهرها جارى است
تفسير نمونه ج : 14 ص : 57
( ان الله يدخل الذين آمنوا و عملوا الصالحات جنات تجرى من تحتها الانهار ) .
گروه اول در شعله هاى آتش سوزان غوطهورند و اينها در باغهاى بهشت در كنار نهرهاى
جارى آرميده اند .
سپس به زينت و لباس آنها پرداخته ، مى گويد : آنها با دستبندهائى از طلا و مرواريد
زينت مى يابند و لباسشان در آنجا از حرير است ( يحلون فيها من اساور من ذهب و لؤلؤا
و لباسهم فيها حرير ) .
و اين دو پاداش ديگر آنها است .
به اين ترتيب در بهشت ، زيباترين لباسهائى را كه در دنيا از آن محروم بودند در تن
مى كنند و دستبندهاى جواهر نشان در دست دارند ، اگر در اين جهان از پوشيدن اين گونه
لباسها و زينتها ممنوع بودند به خاطر آن بود كه مايه غرور و غفلت مى شد و سبب
محروميت گروه ديگر مى گشت ، ولى در آنجا كه اين مسائل مطرح نيست اين ممنوعيتها
برداشته مى شود و جبران مى گردد .
البته با توجه به اينكه الفباى زندگى در آن جهان با اينجا متفاوت است اين الفاظ
مفاهيمى برتر و بالاتر از آنچه ما در اين جهان مى انديشيم خواهد داشت ( دقت كنيد )
.
و بالاخره چهارمين و پنجمين موهبتى كه خدا به آنها ارزانى مى دارد و صرفا جنبه
روحانى دارد اين است كه آنها به سخنان پاكيزه هدايت مى شوند ( و هدوا
تفسير نمونه ج : 14 ص : 58
الى الطيب من القول ) .
سخنانى روحپرور ، و جمله ها و الفاظى نشاط آفرين و كلماتى پر از صفا و معنويت كه
روح را در مدارج كمال سير مى دهد و جان و دل انسان را مى نوازد و پرورش مى دهد .
و همچنين به سوى راه خداوند حميد و شايسته ستايش هدايت مى گردند ( و هدوا الى صراط
الحميد ) .
راه شناسائى خدا و نزديك شدن معنوى و روحانى به قرب جوار او ، راه عشق و عرفان .
آرى خداوند مؤمنان را با هدايت كردن به سوى اين معانى به آخرين درجه لذات روحانى
سوق مى دهد .
در حديثى كه على بن ابراهيم مفسر معروف ، در تفسير خود آورده است چنين مى خوانيم كه
منظور از طيب من القول توحيد و اخلاص است و منظور از صراط الحميد ولايت و قبول
رهبرى رهبران الهى است ( البته اين يكى از مصاديق روشن آيه است ) .
ضمنا از تعبيرات مختلفى كه در آيات فوق و همچنين در شان نزول آنها وارد شده چنين بر
مى آيد كه آن عذابهاى سخت و سنگين براى گروه خاصى از كافران
تفسير نمونه ج : 14 ص : 59
است كه به مخاصمه در باره پروردگار برمى خيزند و براى گمراهى ديگران كوشش دارند ،
آنها افرادى هستند از سردمداران كفر ، همچون كسانى كه در ميدان جنگ بدر به مقاتله
با على (عليه السلام) و حمزة بن عبد المطلب و عبيدة بن حارث برخاستند .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 60
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ يَصدُّونَ عَن سبِيلِ اللَّهِ وَ الْمَسجِدِ
الْحَرَامِ الَّذِى جَعَلْنَهُ لِلنَّاسِ سوَاءً الْعَكِف فِيهِ وَ الْبَادِ وَ مَن
يُرِدْ فِيهِ بِإِلْحَادِ بِظلْم نُّذِقْهُ مِنْ عَذَاب أَلِيم(25)
ترجمه :
25 - كسانى كه كافر شدند و مؤمنان را از راه خدا و از مسجد الحرام ، كه آنرا براى
همه مردم مساوى قرار داديم اعم از كسانى كه در آنجا زندگى مى كنند و يا از نقاط دور
وارد مى شوند ، باز مى دارند ( مستحق عذابى دردناكند ) و هر كس بخواهد در اين
سرزمين از طريق حق منحرف گردد و دست به ستم زند ما از عذاب دردناك به او مى چشانيم
.
تفسير : مانعان خانه خدا !
در آيات گذشته سخن از كفار به طور مطلق در ميان بود ، ولى در آيه مورد بحث ، اشاره
به گروه خاصى از آنان شده است كه داراى تخلفات و گناهان سنگين مخصوصا در رابطه با
مسجد الحرام و مراسم پرشكوه حج هستند .
نخست مى گويد : كسانى كه كافر شدند و مردم را از راه خدا ، جلوگيرى مى كنند ... (
ان الذين كفروا و يصدون عن سبيل الله ) .
همچنين مردم با ايمان را از كانون بزرگ توحيد ، مسجد الحرام باز مى دارند ، همان
مركزى كه آنرا براى همه مردم يكسان قرار داده ايم ، چه آنها كه در آن سرزمين زندگى
مى كنند و چه آنها كه از نقاط دور به سوى آن مى آيند مستحق عذابى دردناكند ( و
المسجد الحرام الذى جعلناه للناس سواء العاكف
تفسير نمونه ج : 14 ص : 61
فيه و الباد ) .
و هر كس بخواهد در اين سرزمين از طريق حق منحرف گردد ، دست به ظلم و ستم بيالايد ما
از عذاب دردناك به او مى چشانيم ( و من يرد فيه بالحاد بظلم نذقه من عذاب اليم ) .
در واقع اين گروه از كافران علاوه بر انكار حق ، مرتكب سه جنايت بزرگ شده اند :
1 - جلوگيرى از راه خدا و ايمان و طاعت او 2 - جلوگيرى از عبادت كنندگان و زوار
خانه خدا و قرار دادن امتيازى براى خود 3 - در اين سرزمين مقدس دست به ظلم و گناه و
الحاد مى زنند .
خداوند اين گروه را كه مستحق عذاب اليمند كيفر مى دهد .
نكته ها :
1 - در اين آيه ، كفر اين گروه به صورت فعل ماضى ، و جلوگيرى از طريق خدا به صورت
فعل مضارع آمده است ، اشاره به اينكه كفر آنها قديمى است و اما تلاش و كوشششان براى
گمراه ساختن مردم ، هميشگى و مستمر است ، به تعبير ديگر جمله اول از اعتقاد باطل
آنها كه يك امر ثابت است سخن مى گويد ، و جمله دوم از عمل آنها كه تكرار صد عن سبيل
الله است .
2 - منظور از صد عن سبيل الله ، هر گونه تلاش و كوشش براى جلوگيرى مردم از ايمان و
اعمال صالح است ، و تمام برنامه هاى تبليغاتى و عملى كه در جهت تخريب اعتقادات و
انحراف آنها از راههاى صحيح و اعمال پاك انجام مى گيرد در اين مفهوم وسيع جمع است .
3 - همه مردم در اين مركز عبادت يكسانند
تفسير نمونه ج : 14 ص : 62
در تفسير جمله سواء العاكف فيه و الباد مفسران بيانات گوناگونى دارند : بعضى گفته
اند منظور اين است كه همه مردم در مراسم عبادت در اين كانون توحيد يكسانند ، و
هيچكس حق مزاحمت به ديگرى در امر حج و عبادت در كنار خانه خدا ندارد .
در حالى كه بعضى معنى وسيعترى براى اين جمله قائل شده اند و گفته اند نه تنها در
مراسم عبادت مردم يكسانند بلكه در استفاده كردن از زمين و خانه هاى اطراف مكه براى
استراحت و ساير نيازهاى خود نيز بايد مساوات باشد ، به همين جهت جمعى از فقهاء خريد
و فروش و اجاره خانه هاى مكه را تحريم كرده اند و آيه فوق را شاهد بر آن مى دانند .
در روايات اسلامى نيز تاكيد شده كه نبايد زوار خانه خدا را از سكونت در خانه ها و
منازل مكه جلوگيرى كرد كه بعضى به صورت تحريم و بعضى به صورت كراهت است .
در نهج البلاغه در نامه اى كه على (عليه السلام) به قثم بن عباس فرماندار مكه نگاشت
چنين مى خوانيم : و مر اهل مكه ان لا ياخذوا من ساكن اجرا ، فان الله سبحانه يقول :
سواء العاكف فيه و الباد فالعاكف المقيم به ، و البادى الذى يحج اليه من غير اهله :
به مردم مكه دستور ده تا از كسانى كه در اين شهر سكنى مى كنند اجاره بها نگيرند ،
زيرا خداوند مى فرمايد : در اين سرزمين كسانى كه مقيمند يا از بيرون مى آيند
يكسانند ، منظور از عاكف كسى است كه در آنجا اقامت دارد ، و از بادى كسى است كه از
نقاط ديگر به قصد حج مى آيد .
در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام) در تفسير همين آيه مى خوانيم كانت
تفسير نمونه ج : 14 ص : 63
مكه ليست على شىء منها باب ، و كان اول من علق على بابه المصراعين ، معاوية بن ابى
سفيان ، و ليس ينبغى لاحد ان يمنع الحاج شيئا من الدور و منازلها : در آغاز خانه
هاى مكه ، در نداشت ، نخستين كسى كه براى خانه خود در گذاشت معاويه بود ، و سزاوار
نيست هيچكس حجاج را از خانه ها و منازل مكه منع كند .
از بعضى از روايات نيز استفاده مى شود كه زوار خانه خدا حق دارند از حياط خانه ها
تا پايان مناسك حج استفاده كنند .
البته اين حكم تا حدود زيادى با بحث آينده ارتباط دارد كه منظور از مسجد الحرام در
اين آيه خصوص آن مسجد است ، يا تمام مكه را شامل مى شود ، در صورتى كه قول اول را
بپذيريم نوبت به خانه هاى مكه نمى رسد ، ولى در صورتى كه تمام مكه را در مفهوم آيه
داخل بدانيم تحريم خريد و فروش و يا اجاره گرفتن از خانه هاى مكه براى حجاج مطرح مى
شود و از آنجا كه اين مطلب از نظر منابع فقهى و روايات و تفسير مسلم نيست حكم به
تحريم مشكل است ، ولى بدون شك سزاوار است اهل مكه هر گونه تسهيلاتى براى زوار خانه
خدا قائل شوند و هيچگونه اولويت و امتيازى براى خود نسبت به آنها حتى در خانه ها
قائل نشوند ، و روايات نهج البلاغه و مانند آن نيز ظاهرا اشاره به همين است .
و به هر حال قول به تحريم در ميان فقهاى شيعه و اهل تسنن ، طرفداران زيادى ندارد (
براى توضيح بيشتر به جلد 20 جواهر الكلام صفحه 48 به بعد در احكام منى مراجعه شود )
.
اين معنى نيز مسلم است كه هيچكس حق ندارد به عنوان متولى خانه خدا يا عناوين ديگر ،
كمترين مزاحمتى براى زائر اين خانه ايجاد كند ، و يا آن را بيك پايگاه اختصاصى براى
تبليغات و برنامه هاى خود تبديل نمايد .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 64
4 - منظور از مسجد الحرام در اين آيه چيست ؟
بعضى گفته اند منظور همان ظاهر آن است يعنى خانه كعبه و كل مسجد الحرام ، ولى بعضى
آن را اشاره به تمام مكه مى دانند ، و آيه اول سوره اسراء را كه در باره معراج
پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) است دليل بر آن مى دانند ، زيرا در اين آيه تصريح
شده كه آغاز معراج از مسجد الحرام بود در حالى كه تاريخ مى گويد از خانه خديجه يا
شعب ابى طالب يا خانه ام هانى بوده است ، معلوم مى شود منظور از مسجد الحرام كل مكه
است .
ولى از آنجا كه شروع معراج پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) از بيرون مسجد الحرام
مسلم نيست ، و احتمال دارد كه از خود مسجد ، صورت گرفته باشد ، ما دليلى نداريم كه
آيه مورد بحث را از ظاهرش بازگردانيم ، بنابر اين موضوع بحث در اين آيه خود مسجد
الحرام است .
و اگر در روايات فوق خوانديم كه به همين آيه براى مساوات مردم در خانه هاى مكه
استدلال شده است به خاطر اين است كه حكم مزبور ظاهرا يك حكم استحبابى است و در يك
حكم استحبابى توسعه موضوع روى تناسبها مانعى ندارد ( دقت كنيد ) .
5 - الحاد به ظلم چيست ؟
الحاد در لغت به معنى انحراف از حد اعتدال است و لحد را از اين جهت لحد گويند كه
حفره اى در كنار قبر و خارج از حد وسط آن است .
بنابر اين منظور از جمله فوق كسانى است كه با توسل به ظلم از حد اعتدال خارج مى
شوند ، و در آن سرزمين مرتكب خلاف مى گردند ، منتهى بعضى ظلم را در اينجا منحصرا به
معنى شرك تفسير كرده اند ، و بعضى حلال شمردن محرمات ،
تفسير نمونه ج : 14 ص : 65
در حالى كه بعضى ديگر از مفسران آن را به معنى وسيع كلمه يعنى هر گونه گناه و
ارتكاب حرام حتى دشنام و بد گوئى به زير دستان را در مفهوم آن داخل مى دانند ، و مى
گويند ارتكاب هر گونه گناه در آن سرزمين مقدس كيفرش شديدتر و سنگينتر است .
در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم كه يكى از يارانش از تفسير اين آيه
سؤال كرد امام فرمود : كل ظلم يظلم الرجل نفسه بمكه من سرقة او ظلم احد او شىء من
الظلم فانى اراه الحادا ، و لذلك كان ينهى ان يسكن الحرم : هر گونه ستمى كه انسان
به خودش در سرزمين مكه كند اعم از سرقت و ظلم به ديگران و هر گونه ستم ، من همه
اينها را الحاد ( و مشمول اين آيه ) مى دانم ، و لذا امام افراد را از اينكه مكه را
مسكن خود سازند نهى مى كرد ( چرا كه گناه در اين سرزمين مسؤليت سنگينترى دارد ) .
روايات ديگرى نيز به همين معنى نقل شده ، و با اطلاق ظاهر آيه نيز هماهنگ است .
به همين دليل بعضى از فقهاء احتمال داده اند كه اگر كسى در حرم مكه مرتكب گناهى شود
كه در اسلام حد براى آن تعيين شده است بايد علاوه بر حد تعزير و مجازات اضافى نيز
بشود و به جمله نذقه من عذاب اليم استدلال كرده اند .
از آنچه گفتيم روشن مى شود كسانى كه آيه فوق را منحصرا به معنى نهى از احتكار يا
داخل شدن در منطقه حرم بدون احرام ، تفسير كرده اند منظورشان بيان يك مصداق روشن
بوده است ، و گر نه هيچ دليلى بر محدود كردن مفهوم وسيع آيه در دست نيست .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 66
وَ إِذْ بَوَّأْنَا لابْرَهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ أَن لا تُشرِك بى شيْئاً وَ
طهِّرْ بَيْتىَ لِلطائفِينَ وَ الْقَائمِينَ وَ الرُّكع السجُودِ(26) وَ أَذِّن فى
النَّاسِ بِالحَْجّ يَأْتُوك رِجَالاً وَ عَلى كلِّ ضامِر يَأْتِينَ مِن كلِّ فَج
عَمِيق(27) لِّيَشهَدُوا مَنَفِعَ لَهُمْ وَ يَذْكرُوا اسمَ اللَّهِ فى أَيَّام
مَّعْلُومَت عَلى مَا رَزَقَهُم مِّن بَهِيمَةِ الأَنْعَمِ فَكلُوا مِنهَا وَ
أَطعِمُوا الْبَائس الْفَقِيرَ(28)
ترجمه :
26 - به خاطر بياور زمانى را كه محل خانه كعبه را براى ابراهيم آماده ساختيم ( تا
اقدام به بناى خانه كند و به او گفتيم ) چيزى را شريك من قرار مده ، و خانه ام را
براى طواف كنندگان و قيام كنندگان و ركوع كنندگان و سجودكنندگان ( از آلودگى بتها و
از هر گونه آلودگى ) پاك گردان .
27 - و مردم را دعوت عمومى به حج كن تا پياده و سواره بر مركبهاى لاغر از هر راه
دور ( به سوى خانه خدا ) بيايند .
28 - تا شاهد منافع گوناگون خويش ( در اين برنامه حياتبخش ) باشند ، و نام خدا را
در ايام معينى بر چهار پايانى كه به آنها روزى داده است ( هنگام قربانى كردن )
تفسير نمونه ج : 14 ص : 67
ببرند ( و هنگامى كه قربانى كرديد ) از گوشت آنها بخوريد ، و بينواى فقير را نيز
اطعام نمائيد .
تفسير : دعوت عام براى حج !
به تناسب بحثى كه در آيه گذشته پيرامون مسجد الحرام و زائران خانه خدا آمد در آيات
مورد بحث نخست به تاريخچه بناى كعبه به دست ابراهيم خليل (عليه السلام) و سپس مساله
وجوب حج ، و فلسفه آن ، و بخشى از احكام اين عبادت بزرگ اشاره مى كند ، و يا به
تعبير ديگر آيه گذشته مقدمه اى بود براى بحثهاى گوناگون اين آيات .
ابتدا از داستان تجديد بناى كعبه شروع كرده ، مى گويد : به خاطر بياور زمانى را كه
محل خانه كعبه را براى ابراهيم آماده ساختيم تا در آن مكان اقدام به بناى خانه كعبه
كند ( و اذ بوأنا لابراهيم مكان البيت ) .
بوأ در اصل از ماده بواء به معنى مساوات اجزاى يك مكان و مسطح بودن آن است ، سپس به
هر گونه آماده ساختن مكان اطلاق شده است .
منظور از اين جمله در آيه فوق - طبق روايات مفسران - اين است كه خداوند مكان خانه
كعبه را كه در زمان آدم ساخته شده بود و در طوفان نوح ويران و آثارش محو گشته بود
به ابراهيم (عليه السلام) نشان داد ، طوفانى وزيد و خاكها را به عقب برد و پايه هاى
خانه آشكار گشت ، يا قطعه ابرى آمد و در آنجا سايه افكند ، و يا به هر وسيله ديگر
خداوند محل اصلى خانه را براى ابراهيم معلوم و آماده ساخت ، و او با هميارى فرزندش
اسماعيل آن را تجديد بنا نمود .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 68
سپس اضافه مى كند هنگامى كه خانه آماده شد به ابراهيم خطاب كرديم : اين خانه را
كانون توحيد كن ، و چيزى را شريك من قرار مده ، و خانه ام را براى طواف كنندگان و
قيام كنندگان و ركوع كنندگان و سجود كنندگان پاك كن ( ان لا تشرك بى شيئا و طهر
بيتى للطائفين و القائمين و الركع السجود ) .
در حقيقت ابراهيم (عليه السلام) مامور بود خانه كعبه و اطراف آن را از هر گونه
آلودگى ظاهرى و معنوى و هر گونه بت و مظاهر شرك پاك و پاكيزه دارد ، تا بندگان خدا
در اين مكان پاك جز به خدا نينديشند ، و مهمترين عبادت اين سرزمين را كه طواف و
نماز است در محيطى پيراسته از هر گونه آلودگى انجام دهند .
از ميان اركان نماز در آيه فوق به سه ركن عمده كه قيام و ركوع و سجود است به ترتيب
اشاره شده ، چرا كه بقيه در شعاع آن قرار دارد هر چند جمعى از مفسران قائمين را در
اينجا به معنى مقيمين در مكه تفسير كرده اند ولى با توجه به مساله طواف و ركوع و
سجود كه قبل و بعد از آن آمده است شك نيست كه قيام در اينجا به معنى قيام نماز است
و اين معنى را بسيارى از مفسران شيعه و اهل تسنن برگزيده يا به عنوان يك تفسير نقل
كرده اند .
ضمنا بايد توجه داشت كه ركع جمع راكع ( ركوع كننده ) و سجود جمع ساجد ( سجده كننده
) مى باشد و اينكه در ميان اين دو ( الركع السجود ) واو عطف نيامده ، بلكه به صورت
توصيف ذكر شده به خاطر نزديكى اين دو عبارت به يكديگر است .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 69
بعد از آماده شدن خانه كعبه براى عبادت كنندگان ، خدا به ابراهيم (عليه السلام)
دستور مى دهد : در ميان مردم براى حج اعلام كن تا پياده و سوار بر مركبهاى لاغر ،
از هر راه دور قصد خانه خدا كنند ( و اذن فى الناس بالحج ياتوك رجالا و على كل ضامر
ياتين من كل فج عميق ) .
اذن از ماده اذان به معنى اعلام و رجال جمع راجل به معنى پياده ، و ضامر به معنى
حيوان لاغر ، و فج در اصل به معنى فاصله ميان دو كوه و سپس به جاده هاى وسيع اطلاق
شده و عميق در اينجا به معنى دور است .
در روايتى كه در تفسير على بن ابراهيم آمده مى خوانيم : هنگامى كه ابراهيم چنين
دستورى را دريافت داشت عرض كرد خداوندا ، صداى من به گوش مردم نمى رسد ، اما خدا به
او فرمود : عليك الاذان و على البلاغ ! : تو اعلام كن و من به گوش آنها مى رسانم !
ابراهيم بر محل مقام بر آمد ، و انگشت در گوش گذارد و رو به سوى شرق و غرب كرد و
صدا زد و گفت : ايها الناس كتب عليكم الحج الى البيت العتيق فاجيبوا ربكم : اى مردم
حج خانه كعبه بر شما نوشته شده ، دعوت پروردگارتان را اجابت كنيد .
و خداوند صداى او را به گوش همگان حتى كسانى كه در پشت پدران و رحم مادران بودند
رسانيد ، و آنها در پاسخ گفتند : لبيك اللهم لبيك ! ... و تمام كسانى كه از آن روز
تا روز قيامت در مراسم شركت مى كنند از كسانى هستند كه در آن روز دعوت ابراهيم را
اجابت كردند .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 70
و اگر حجاج پياده را مقدم بر سواره ذكر كرده به خاطر اين است كه مقام آنها در
پيشگاه خدا افضل است چرا كه رنج اين سفر را بيشتر تحمل مى كنند ، و به همين دليل در
روايتى از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم : كسى كه پياده حج مى كند در
هر گام هفتصد حسنه دارد در حالى كه سواره ها در هر گام هفتاد حسنه دارند .
و يا به خاطر اين است كه اهميت زيارت خانه خدا را مشخص كند كه بايد با استفاده از
هر گونه امكانات به سوى او آيند و هميشه در انتظار مركب سوارى ننشينند .
تعبير به ضامر ( حيوان لاغر ) اشاره به اين است كه اين راه ، راهى است كه حيوانات
را لاغر مى كند چرا كه از بيابانهاى سوزان و خشك و بى آب و علف مى گذرد و هشدارى
است براى تحمل مشكلات اين راه .
و يا اينكه حيواناتى را انتخاب كنند ، ورزيده و چابك و پر تحمل ، حيواناتى كه در
ميدان تمرين ، لاغر شده و عضلاتى صفت و محكم دارند كه در اينگونه راهها حيوانات
پروارى به كار نمى آيد ( و انسانهاى پرورش يافته در ناز و نعمت نيز مرد اين راه
نيستند ) .
تعبير به من كل فج عميق اشاره به اين است كه نه فقط از راههاى نزديك بلكه از راههاى
دور نيز بايد به سوى اين مقصد حركت كنند ( كلمه كل در اينجا به معنى استقراء و
فراگيرى نيست بلكه به معنى كثرت است ) .
مفسر معروف ابو الفتوح رازى در ذيل اين آيه سر گذشت جالبى را از مردى به نام ابو
القاسم بشر بن محمد نقل مى كند كه مى گويد : در حال طواف پير مردى را ديدم در نهايت
ضعف و ناتوانى كه آثار رنج سفر در چهره او نمايان بود و عصا به دست گرفته طواف مى
كرد ، نزديك او رفتم و از او پرسيدم از كجا
تفسير نمونه ج : 14 ص : 71
مى آئى ؟ گفت : از راهى بسيار دور و پنج سال است كه راه سپرده ام تا به اينجا رسيده
ام ! از رنج سفر ، پير و ناتوان شده ام ، گفتم به خدا سوگند اين مشقتى بزرگ و در
عين حال اطاعتى نيكو و محبتى صادقانه در پيشگاه حق است .
از شنيدن اين سخن شاد شد و لبخندى بر روى من زد و اين دو بيت را قرائت كرد : زر من
هويت و ان شطت بك الدار و حال من دونه حجب و استار ! لا يمنعنك بعد من زيارته ان
المحب لمن يهواه زوار ! آنكس را كه دل به او بسته اى زيارت كن ، هر چند خانه تو دور
افتاده باشد و حجابها و پرده ها ميان تو و او جدائى بيفكند .
دورى راه هرگز نبايد مانع تو از زيارتش گردد چرا كه دوست و عاشق به هر حال بايد به
زيارت محبوبش رود ! آرى جاذبه خانه خدا آنقدر زياد است كه دلهاى سرشار از ايمان را
از تمام نقاط دور و نزديك به سوى خود جلب و جذب مى كند ، پير و جوان ، كوچك و بزرگ
، از هر نژاد و قبيله از راه دور و نزديك لبيك گويان ، عاشقانه به سوى او مى آيند
تا جلوه هاى ذات پاك خدا را در آن سرزمين مقدس با چشم جان تماشا كنند و رحمت بى
دريغش را در روح خود لمس نمايند .
در آيه بعد در يك عبارت بسيار فشرده و پر معنى به فلسفه هاى مختلف حج پرداخته ، مى
فرمايد : آنها به اين سرزمين مقدس بيايند تا منافع خويش را با چشم
تفسير نمونه ج : 14 ص : 72
خود ببيند ( ليشهدوا منافع لهم ) .
مفسران در تفسير كلمه منافع در اينجا سخن بسيار گفته اند ، ولى كاملا روشن است كه
هيچگونه محدوديتى در اين لفظ نيست تمام منافع و بركات معنوى و نتائج مادى ، فوائد
فردى و اجتماعى ، فلسفه هاى سياسى و اقتصادى و اخلاقى را همه شامل مى شود .
آرى بايد مسلمانان از همه نقاط جهان از ميان تمام قشرها به آنجا رو آورند تا شاهد و
ناظر اين منافع باشند ، چه تعبير زيبائى ؟ شاهد و ناظر باشند ، و آنچه را با گوش
شنيده اند با چشم ببينند ! .
لذا در كتاب كافى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم ربيع بن خثيم از امام ،
تفسير اين كلمه را خواست ، امام در پاسخ فرمود : منافع دنيا و منافع آخرت را هر دو
در بر مى گيرد .
به خواست خدا در نكات آيه از اين منافع گوناگون بطور مشروح سخن خواهيم گفت سپس
اضافه مى كند : و آنها بيايند و قربانى كنند و نام خدا را در ايام معينى بر چهار
پايانى كه به آنها روزى داده است ( به هنگام ذبح ) ببرند ( و يذكروا اسم الله فى
ايام معلومات على ما رزقهم من بهيمة الانعام ) .
از آنجا كه توجه اصلى در مراسم حج به جنبه هائى است كه با خدا ارتباط پيدا مى كند و
روح اين عبادت بزرگ را منعكس مى سازد در آيه فوق از مراسم قربانى ، تنها مساله بردن
نام خدا را كه يكى از شرائط است بيان مى كند ، اشاره به اينكه آنها به هنگام ذبح
قربانى تمام توجهشان به خدا و قبول در گاه او است و استفاده از گوشت آن تحت الشعاع
آن قرار دارد .
قربانى كردن حيوانات در حقيقت رمزى است براى آمادگى براى قربانى شدن در راه خدا ،
همانگونه كه در سر گذشت ابراهيم (عليه السلام) و اسماعيل (عليه السلام) و قربانى
تفسير نمونه ج : 14 ص : 73
او آمده است ، آنها با اين عمل اعلام مى كنند كه در راه او آماده هر گونه ايثارند
حتى بذل جان .
به هر حال قرآن با اين گفتار برنامه شرك آلود بت پرستان را نفى مى كند كه به هنگام
قربانى نام بتها را مى بردند ، و اين مراسم توحيدى را به شرك آلوده مى ساختند .
و در پايان آيه مى فرمايد : از گوشت حيوانات قربانى ، هم خودتان بخوريد و هم
بينوايان فقير را اطعام نمائيد ( فكلوا منها و اطعموا البائس الفقير ) .
اين احتمال در تفسير آيه نيز وجود دارد كه منظور از بردن نام خدا در ايام معلومات
تكبير و حمد و ثناى الهى در اين ايام است به خاطر نعمتهاى بى پايانش ، مخصوصا به
خاطر چهار پايانى كه روزى انسانها كرده كه از تمام اجزاى بدن آنها در زندگى خود
بهره مى گيرند .
نكته ها :
1 - ايام معلومات چيست ؟
در آيات فوق خداوند دستور مى دهد در ايام معلومات ياد او كنيد ، و در آيه 203 سوره
بقره همين امر به صورت ديگرى آمده است : و اذكروا الله فى ايام معدودات : خدا را در
ايام معدودى ياد كنيد .
در اينكه ايام معلومات چيست ؟ و آيا با ايام معدودات كه در سوره بقره آمده يكى است
يا متفاوت مى باشد ؟ ميان مفسران گفتگو است و روايات نيز در اين زمينه متفاوت است :
تفسير نمونه ج : 14 ص : 74
گروهى از مفسران ، طبق بعضى از روايات اسلامى ، معتقدند كه منظور از ايام معلومات
ده روز آغاز ذيحجه است ، و ايام معدودات ، ايام التشريق يعنى روزهاى يازدهم و
دوازدهم و سيزدهم ذيحجه مى باشد ، روزهائى كه نورانى و روشنى بخش همه دلها است .
در حالى كه گروهى ديگر ، طبق بعضى ديگر از روايات ، گفته اند : هر دو اشاره به ايام
التشريق است ، و ايام تشريق را گاهى همان سه روز گرفته اند و گاهى روز دهم يعنى عيد
قربان را نيز بر آن افزوده اند .
جمله فمن تعجل فى يومين فلا اثم عليه ( كسى كه در دو روز مراسم ذكر خدا را بجا آورد
گناهى بر او نيست ) كه در سوره بقره آمده نشان مى دهد كه ايام تشريق بيش از سه روز
نيست ، زيرا تعجيل در آن ، سبب مى شود كه يك روز از آن كاسته و تبديل به دو روز
گردد .
ولى با توجه به اينكه در آيات مورد بحث ، بعد از ذكر ايام معلومات مساله قربانى
آمده و مى دانيم قربانى معمولا در روز دهم انجام مى گيرد اين موضوع تاييد مى شود كه
ايام معلومات ده روز آغاز ذى الحجه است كه به روز دهم ، روز قربانى ختم مى گردد ، و
به اين ترتيب تفسير اول كه دوگانگى مفهوم ايام معلومات با ايام معدودات باشد تقويت
مى گردد .
اما با توجه به وحدت تعبيرهائى كه در دو آيه وارد شده بيشتر اين مساله به ذهن مى
رسد كه هر دو اشاره به يك مطلب است ، هدف در هر دو توجه به ياد خدا و نام خدا در
ايام معينى است كه از دهم ذى الحجه شروع مى شود و به سيزدهم پايان مى يابد .
البته يكى از موارد ذكر نام خدا ، ذكر نام او به هنگام قربانى است .
|