بعدی
تفسير نمونه ج : 14 ص : 472
ليس بخارج منها : آيا كسى كه مرده بوده است و ما او را زنده كرديم و نور هدايتى
براى او قرار داديم كه در پرتو آن بتواند در ميان مردم راه برود همانند كسى است كه
در تاريكى باشد و هرگز از آن خارج نگردد ؟ !
4 - آئين اسلام - چنانكه در آيه 32 سوره توبه مى خوانيم : و يابى الله الا ان يتم
نوره و لو كره الكافرون : خداوند ابا دارد جز از اينكه نور ( اسلام ) را كامل كند
هر چند كافران نخواهند .
5 - شخص پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) - در آيه 46 سوره احزاب درباره پيامبر مى
خوانيم : و داعيا الى الله باذنه و سراجا منيرا : ما تو را دعوت كننده به سوى خدا
به اذن و فرمان او قرار داديم و چراغى نور بخش .
6 - امامان و پيشوايان معصوم - چنانكه در زيارت جامعه آمده : خلقكم الله انوارا
فجعلكم بعرشه محدقين : خداوند شما را نورهائى آفريد كه گرد عرش او حلقه زده بوديد و
نيز در همان زيارتنامه آمده است : و انتم نور الاخيار و هداة الابرار : شما نور
خوبان و هدايت كننده نيكوكاران هستيد .
7 - و بالاخره از علم و دانش نيز به عنوان نور ياد شده چنانكه در حديث مشهور است :
العلم نور يقذفه الله فى قلب من يشاء : علم نورى است كه خدا در قلب هر كس كه بخواهد
مى افكند ... اينها همه از يكسو .
و از سوى ديگر : بايد در اينجا خواص و ويژگيهاى نور را دقيقا بررسى كنيم ، با
مطالعه اجمالى روشن مى شود كه نور داراى خواص و ويژگيهاى زير است :
1 - نور زيباترين و لطيفترين موجودات در جهان ماده است و سرچشمه همه زيبائيها و
لطافتها است !
2 - نور بالاترين سرعت را طبق آنچه در ميان دانشمندان معروف است در جهان ماده دارد
نور با سرعت سيصد هزار كيلومتر در ثانيه مى تواند كره زمين را در يك چشم بر هم زدن
( كمتر از يك ثانيه ) هفت بار دور بزند ، به همين دليل
تفسير نمونه ج : 14 ص : 473
مسافتهاى فوق العاده عظيم و سرسام آور نجومى را فقط با سرعت سير نور مى سنجند و
واحد سنجش در آنها سال نورى است ، يعنى مسافتى را كه نور در يكسال با آن سرعت سرسام
آورش مى پيمايد .
3 - نور وسيله تبيين اجسام و مشاهده موجودات مختلف اين جهان است ، و بدون آن چيزى
را نمى توان ديد ، بنابر اين هم ظاهر است و هم مظهر ( ظاهر كننده غير ) .
4 - نور آفتاب كه مهمترين نور در دنياى ما است پرورش دهنده گلها و گياهان بلكه رمز
بقاى همه موجودات زنده است و ممكن نيست موجودى بدون استفاده از نور ( به طور مستقيم
يا غير مستقيم ) زنده بماند .
5 - امروز ثابت شده كه تمام رنگهائى را كه ما مى بينيم نتيجه تابش نور آفتاب يا
نورهاى مشابه آن است و گر نه موجودات در تاريكى مطلق رنگى ندارند ! .
6 - تمام انرژيهاى موجود در محيط ما ( بجز انرژى اتمى ) همه از نور آفتاب سرچشمه مى
گيرد ، حركت بادها ، ريزش باران و حركت نهرها و سيلها و آبشارها و بالاخره حركت همه
موجودات زنده با كمى دقت به نور آفتاب منتهى مى شود .
سر چشمه گرما و حرارت و آنچه بستر موجودات را گرم نگهميدارد همان نور آفتاب است حتى
گرمى آتش كه از چوب درختان و يا ذغال سنگ و يا نفت و مشتقات آن به دست مى آيد نيز
از گرمى آفتاب است چرا كه همه اينها طبق تحقيقات علمى به گياهان و حيواناتى باز مى
گردند كه حرارت را از خورشيد گرفته و در خود ذخيره كرده اند ، بنابر اين حركت
موتورها نيز از بركت آن است .
7 - نور آفتاب نابود كننده انواع ميكربها و موجودات موذى است و اگر تابش اشعه اين
نور پر بركت نبود كره زمين ، تبديل به بيمارستان بزرگى مى شد كه همه ساكنانش با مرگ
دست به گريبان بودند !
تفسير نمونه ج : 14 ص : 474
خلاصه هر چه در اين پديده عجيب عالم خلقت ( نور ) بيشتر مى نگريم و دقيق تر مى شويم
آثار گرانبها و بركات عظيم آن آشكارتر مى شود .
حال با در نظر گرفتن اين دو مقدمه اگر بخواهيم براى ذات پاك خدا تشبيه و تمثيلى از
موجودات حسى اين جهان انتخاب كنيم ( گر چه مقام با عظمت او از هر شبيه و نظير برتر
است ) آيا جز از واژه نور مى توان استفاده كرد ؟ ! همان خدائى كه پديد آورنده تمام
جهان هستى است ، روشنى بخش عالم آفرينش است ، همه موجودات زنده به بركت فرمان او
زنده اند ، و همه مخلوقات بر سر خوان نعمت او هستند كه اگر لحظه اى چشم لطف خود را
از آنها باز گيرد همگى در ظلمت فنا و نيستى فرو مى روند .
و جالب اينكه هر موجودى به هر نسبت با او ارتباط دارد به همان اندازه نورانيت و
روشنائى كسب مى كند : قرآن نور است چون كلام اوست .
آئين اسلام نور است چون آئين او است .
پيامبران نورند چون فرستادگان اويند .
امامان معصوم انوار الهى هستند چون حافظان آئين او بعد از پيامبرانند .
ايمان نور است چون رمز پيوند با او است .
علم نور است چون سبب آشنائى با او است .
بنابر اين الله نور السموات و الارض .
بلكه اگر نور را به معنى وسيع كلمه به كار بريم يعنى هر چيزى كه ذاتش ظاهر و آشكار
باشد و ظاهر كننده غير در اينصورت به كار بردن كلمه نور در ذات پاك او جنبه تشبيه
هم نخواهد داشت ، چرا كه چيزى در عالم خلقت از او آشكارتر نيست ، و تمام آنچه غير
او است از بركت وجود او آشكار است .
در كتاب توحيد از امام على بن موسى الرضا (عليهماالسلام) چنين آمده :
تفسير نمونه ج : 14 ص : 475
از آنحضرت تفسير آيه الله نور السموات و الارض را خواستند فرمود : هاد لاهل السموات
و هاد لاهل الارض : او هدايت كننده اهل آسمانها و هدايت كننده اهل زمين است .
در حقيقت اين يكى از خواص نور الهى است ، اما مسلما منحصر به آن نمى باشد ، و به
اين ترتيب تمام تفسيرهائى را كه در زمينه اين آيه گفته اند مى توان در آنچه ذكر
كرديم جمع نمود كه هر كدام اشاره به يكى از ابعاد اين نور بى نظير و اين روشنائى بى
مانند است .
جالب اينكه در فراز چهل و هفتم از دعاى جوشن كبير كه مجموعه اى از صفات خداوند
متعال است مى خوانيم : يا نور النور ، يا منور النور ، يا خالق النور ، يا مدبر
النور ، يا مقدر النور ، يا نور كل نور ، نورا قبل كل نور ، يا نورا بعد كل نور ،
يا نورا فوق كل نور ، يا نورا ليس كمثله نور ! : اى نور نورها ، و اى روشنى بخش
روشنائيها ، اى آفريننده نور ، اى تدبير كننده نور ، اى تقدير كننده نور ، اى نور
همه نورها ، اى نور قبل از هر نور ، اى نور بعد از هر نور ، اى نورى كه برتر از هر
نورى ، و اى نورى كه همانندش نورى نيست ! و به اين ترتيب همه انوار هستى از نور او
مايه مى گيرد ، و به نور ذات پاك او منتهى مى شود .
قرآن بعد از بيان حقيقت فوق با ذكر يك مثال زيبا و دقيق چگونگى نور الهى را در
اينجا مشخص مى كند و مى فرمايد : مثل نور خداوند همانند چراغدانى است كه در آن
چراغى باشد و آن چراغ در حبابى قرار گيرد ، حبابى شفاف و درخشنده همچون يك ستاره
فروزان ( مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح فى زجاجة الزجاجة كانها كوكب درى ) .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 476
و اين چراغ با روغنى افروخته مى شود كه از درخت پر بركت زيتونى گرفته شده كه نه
شرقى است و نه غربى ( يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية ) .
آنچنان روغنش صاف و خالص است كه گوئى بدون تماس با آتش مى خواهد شعلهور شود ! (
يكاد زيتها يضىء و لو لم تمسسه نار ) .
نورى است بر فراز نور ( نور على نور ) .
و خدا هر كس را بخواهد به نور خود هدايت مى كند ( يهدى الله لنوره من يشاء ) .
و براى مردم مثلها مى زند ( و يضرب الله الامثال للناس ) .
و خداوند به هر چيزى آگاه است ( و الله بكل شىء عليم ) .
براى تشريح اين مثال توجه به چند امر ضرورى است : مشكاة در اصل به معنى روزنه و محل
كوچكى است كه در ديوار ايجاد مى كردند و چراغهاى معمول قديم را براى محفوظ ماندن از
مزاحمت باد و طوفان در آن مى نهادند ، و گاه از داخل اطاق طاقچه كوچكى درست مى
كردند و طرفى را كه در بيرون اطاق و مشرف به حياط منزل بود با شيشه اى مى پوشاندند
، تا هم داخل اطاق روشن شود و هم صحن حياط ، و در ضمن از باد و طوفان نيز مصون
بماند ، و نيز به محفظه هاى شيشه اى كه به صورت مكعب مستطيلى مى ساختند و درى داشت
و در بالاى آن روزنه اى براى خروج هوا ، و چراغ را در آن مى نهادند گفته شده است .
كوتاه سخن اينكه : مشكاة محفظه اى براى چراغ در مقابل حمله باد و طوفان بود ، و از
آنجا كه غالبا در ديوار ايجاد مى شد نور چراغ را نيز متمركز ساخته و منعكس مى نمود
.
زجاجه يعنى شيشه ، و در اصل به سنگهاى شفاف مى گويند ، و از آنجا كه شيشه نيز از
مواد سنگى ساخته مى شود و شفاف است به آن زجاجه
تفسير نمونه ج : 14 ص : 477
گفته شده .
و در اينجا به معنى حبابى است كه روى چراغ مى گذاشتند تا هم شعله را محافظت كند و
هم گردش هوا را ، از طرف پائين به بالا ، تنظيم كرده ، بر نور و روشنائى شعله
بيفزايد .
مصباح به معنى خود چراغ است كه معمولا با فتيله و يك ماده روغنى قابل اشتعال
افروخته مى شده است .
جمله يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية و لا غربية اشاره به ماده انرژى زاى فوق
العاده مستعد براى اين چراغ است ، چرا كه روغن زيتون كه از درخت پر بار و پر بركتى
گرفته شود يكى از بهترين روغنها براى اشتعال است آنهم درختى كه تمام جوانب آن به
طور مساوى در معرض تابش نور آفتاب باشد ، نه در جانب شرق باغ و كنار ديوارى قرار
گرفته باشد و نه در جانب غرب كه تنها يك سمت آن آفتاب ببيند ، و در نتيجه ميوه آن
نيمى رسيده و نيمى نارس و روغن آن ناصاف گردد .
و با اين توضيح به اينجا مى رسيم كه براى استفاده از نور كامل چنين چراغى با درخشش
و تابش بيشتر نياز به چهار عامل داريم : چراغدانى كه آن را از هر سو محافظت كند بى
آنكه از نورش بكاهد ، بلكه نور آن را متمركزتر سازد .
و حبابى كه گردش هوا را بر گرد شعله تنظيم كند ، اما آن قدر شفاف باشد كه به هيچوجه
مانع تابش نور نگردد .
و چراغى كه مركز پيدايش نور بر فتيله آن است .
و بالاخره ماده انرژى زاى صاف و خالص و زلالى كه آن قدر آماده اشتعال باشد كه گوئى
بدون تماس با شعله آتش مى خواهد شعلهور گردد .
اينها همه از يكسو ، در حقيقت بيانگر جسم و ظاهرشان است .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 478
از سوى ديگر مفسران بزرگ اسلامى در اينكه محتواى اين تشبيه چيست و به اصطلاح مشبه
كدام نور الهى است تفسيرهاى گوناگونى دارند : بعضى گفته اند منظور همان نور هدايتى
است كه خداوند در دلهاى مؤمنان بر افروخته ، و به تعبير ديگر منظور ايمان است كه در
سراچه قلوب مؤمنان جايگزين شده است .
بعضى ديگر آن را به معنى قرآن كه در درون قلب آدمى نورافكن مى گردد دانسته اند .
بعضى ديگر تشبيه را اشاره به شخص پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) .
و بعضى اشاره به دلائل توحيد و عدل پروردگار .
و بعضى به روح اطاعت و تقوا كه مايه هر خير و سعادت است تفسير كرده اند .
در واقع تمام مصاديقى كه براى نور معنوى در قرآن و روايات اسلامى آمده در اينجا به
عنوان تفسير ذكر شده است ، و روح همه آنها در واقع يك چيز است و آن همان نور هدايت
است كه از قرآن و وحى و وجود پيامبران سرچشمه مى گيرد ، و با دلائل توحيد آبيارى مى
شود ، و نتيجه آن تسليم در برابر فرمان خدا و تقوا است .
توضيح اينكه : نور ايمان كه در قلب مؤمنان است داراى همان چهار عاملى است كه در يك
چراغ پر فروغ موجود است : مصباح همان شعله هاى ايمان است كه در قلب مؤمن آشكار مى
گردد و فروغ هدايت از آن منتشر مى شود .
زجاجه و حباب قلب مؤمن است كه ايمان را در وجودش تنظيم مى كند .
و مشكاة سينه مؤمن و يا به تعبير ديگر مجموعه شخصيت و آگاهى و علوم و افكار او است
كه ايمان وى را از گزند طوفان حوادث مصون مى دارد .
و شجره مباركه زيتونه همان وحى الهى است كه عصاره آن در نهايت صفا
تفسير نمونه ج : 14 ص : 479
و پاكى مى باشد و ايمان مؤمنان به وسيله آن شعلهور و پر بار مى گردد .
در حقيقت اين نور خدا است همان نورى است كه آسمانها و زمين را روشن ساخته و از
كانون قلب مؤمنان سر بر آورده و تمام وجود و هستى آنها را روشن و نورانى مى كند .
دلائلى را كه از عقل و خرد دريافته اند با نور وحى آميخته مى شود و مصداق نور على
نور مى گردد .
و هم در اينجا است كه دلهاى آماده و مستعد به اين نور الهى هدايت مى شوند و مضمون
يهدى الله لنوره من يشاء در مورد آنان پياده مى گردد .
بنابر اين براى حفظ اين نور الهى ( نور هدايت و ايمان ) مجموعه اى از معارف و
آگاهيها و خودسازيها و اخلاق لازم است كه همچون مشكاتى اين مصباح را حفظ كند .
و نيز قلب مستعد و آماده اى مى خواهد كه همچون زجاجه برنامه آن را تنظيم نمايد .
و امدادى از ناحيه وحى لازم دارد كه همچون شجره مباركه زيتونه به آن انرژى بخشد .
و اين نور وحى بايد از آلودگى به گرايشهاى مادى و انحرافى شرقى و غربى كه موجب
پوسيدگى و كدورت آن مى شود بر كنار باشد .
آنچنان صاف و زلال و خالى از هر گونه التقاط و انحراف كه بدون نياز به هيچ چيز ديگر
تمام نيروهاى وجود انسان را بسيج كند ، و مصداق يكاد زيتها يضىء و لو لم تمسسه نار
گردد .
هر گونه تفسير به راى و پيشداوريهاى نادرست و سليقه هاى شخصى و عقيده هاى تحميلى و
تمايل به چپ و راست و هر گونه خرافات كه محصول اين شجره مباركه را آلوده كند از
فروغ اين چراغ مى كاهد و گاه آن را خاموش مى سازد .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 480
اين است مثالى كه خداوند در اين آيه براى نور خود بيان كرده و او از همه چيز آگاه
است .
از آنچه در بالا گفتيم اين نكته روشن مى شود كه اگر در روايات ائمه معصومين (عليهم
السلام) كه در تفسير اين آيه رسيده است مشكاة گاهى به قلب پيامبر اسلام (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) و مصباح نور علم ، و زجاجة وصى او على (عليه السلام) و شجره مباركه
به ابراهيم خليل كه ريشه اين خاندان از او است ، و جمله لا شرقيه و لا غربيه به نفى
گرايشهاى يهود و نصارا تفسير شده است ، در حقيقت چهره ديگرى از همان نور هدايت و
ايمان ، و بيان مصداق روشنى از آن است ، نه اينكه منحصر به همين مصداق باشد .
و نيز اگر بعضى از مفسران اين نور الهى را به قرآن يا دلائل عقلى يا شخص پيامبر
اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) تفسير كرده اند آن نيز ريشه مشتركى با تفسير فوق
دارد .
تا به اينجا ويژگيها و مشخصات اين نور الهى ، نور هدايت و ايمان را در لابلاى تشبيه
به يك چراغ پر فروغ مشاهده كرديم ، اكنون بايد ديد اين چراغ پر نور در كجا است ؟ و
محل آن چگونه است ؟ تا همه آنچه در اين زمينه لازم بوده است با ذكر اين محل روشن
گردد .
لذا در آيه بعد مى فرمايد : اين مشكاة در خانه هائى قرار دارد كه خداوند اذن فرموده
كه ديوارهاى آن را بالا برند و مرتفع سازند ( تا از دستبرد دشمنان و شياطين و
هوسبازان در امان باشد ) ( فى بيوت اذن الله ان ترفع ) .
خانه هائى كه ذكر نام خدا در آن شود ( و آيات قرآن و حقائق وحى را در آن بخوانند )
( و يذكر فيها اسمه ) .
بسيارى از مفسران آيه فوق را همانگونه كه در بالا تفسير كرده ايم مربوط
تفسير نمونه ج : 14 ص : 481
به آيه قبل دانسته اند ولى بعضى آنرا مرتبط به جمله بعد مى دانند كه چندان صحيح به
نظر نمى رسد .
اما اينكه بعضى گفته اند وجود اين چراغ پر فروغ در خانه هائى كه ويژگيهايش در اين
آيه بيان شده چه اثرى دارد پاسخش روشن است زيرا خانه اى با اين مشخصات كه ديوارهاى
آن برافراشته شده و مردانى مصمم و بيدار و هشيار در آن به پاسدارى مشغولند ضامن
حفاظت اين چراغ پر فروغ است بعلاوه آنها كه در جستجوى چنين منبع نور و روشنائى
هستند از محل آن با خبر مى شوند و به دنبال آن مى شتابند .
اما اينكه منظور از اين بيوت ( خانه ها ) چيست ؟ پاسخ آن از ويژگيهائى كه در ذيل
آيه براى آن ذكر شده است روشن مى شود ، آنجا كه مى گويد : در اين خانه ها هر صبح و
شام تسبيح خدا مى گويند ( يسبح له فيها بالغدو و الاصال )
تفسير نمونه ج : 14 ص : 482
مردانى كه نه تجارت آنها را از ياد خدا و بر پا داشتن نماز و اداى زكات باز مى دارد
و نه خريد و فروش ( رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر الله و اقام الصلوة و
ايتاء الزكاة ) .
آنها از روزى مى ترسند كه دلها و ديده ها در آن دگرگون و زير و رو مى شود ( يخافون
يوما تتقلب فيه القلوب و الابصار ) .
اين ويژگيها نشان مى دهد كه اين بيوت همان مراكزى است كه : به فرمان پروردگار
استحكام يافته و مركز ياد خدا است و حقائق اسلام و احكام خدا از آن نشر مى يابد ، و
در اين معنى وسيع و گسترده ، مساجد ، خانه هاى انبياء و اوليا ، مخصوصا خانه پيامبر
(صلى الله عليهوآلهوسلّم) و خانه على (عليه السلام) جمع است .
و اينكه بعضى از مفسران آن را منحصرا به مساجد و يا بيوت انبياء و مانند آن تفسير
كرده اند دليلى بر اين انحصار نيست ، و اگر مشاهده مى كنيم در بعضى از روايات مانند
روايتى كه از امام باقر (عليه السلام) نقل شده كه فرمود : هى بيوت الانبياء و بيت
على منها : اين آيه اشاره به خانه پيامبران است و خانه على نيز از اين زمره محسوب
مى شود .
يا در حديث ديگرى از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم كه به هنگام تلاوت
اين آيه از آن حضرت پرسيدند منظور چه بيوتى است ؟ فرمود بيوت الانبياء است ابو بكر
پرسيد اين خانه ( اشاره به خانه فاطمه و على كرد ) نيز از آن جمله است ؟ پيامبر
(صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود : نعم من افاضلها : آرى اين از برترين آنها است .
همه اينها اشاره به مصداقهاى روشن است ، زيرا مى دانيم معمول روايات اين است كه به
هنگام تفسير ، مصاديق روشن را بيان مى كند .
آرى هر كانونى كه به فرمان خدا بر پا شده ، و نام خدا در آن برده مى شود ، و هر
تفسير نمونه ج : 14 ص : 483
صبح و شام مردان با ايمانى كه زندگى مادى آنها را به خود مشغول و از ياد خدا غافل
نمى كند به تسبيح و تقديس در آن مشغولند ، چنين خانه هائى مركز مشكات انوار الهى و
ايمان و هدايت است .
در واقع اين خانه ها چند ويژگى دارد : نخست اينكه به فرمان خدا بنياد شده .
ديگر اينكه پايه ها و ديوارهايش آنچنان محكم و مرتفع است كه آنرا از نفوذ شياطين
حفظ مى كند .
و ديگر اينكه مركز ياد خدا است .
و سر انجام اينكه مردانى از آن پاسدارى مى كنند كه صبح و شام به تسبيح خدا مشغولند
، و جاذبه هاى دنياى فريبنده آنها را از حق غافل نمى سازد .
اين خانه ها با اين ويژگيها سر چشمه هدايت و ايمان است .
ذكر اين نكته نيز لازم است كه در اين آيه هم تجارت آمده است و هم بيع با اينكه به
نظر مى رسد هر دو يك معنى داشته باشد ، ولى ممكن است تفاوت اين دو از اين نظر باشد
كه تجارت اشاره به يك كار مستمر و مداوم است ، ولى بيع براى يك مرحله و به صورت
گذرا است .
توجه به اين امر نيز ضرورى است كه نمى فرمايد آنها مردانى هستند كه به سوى تجارت و
بيع نمى روند بلكه مى گويد تجارت و بيع آنها را از ياد خدا و بر پا داشتن نماز و
اداى زكات غافل نمى كند .
آنها پيوسته از روز قيامت و دادگاه عدل پروردگار كه از شدت وحشتش دلها و چشمها در
آن دگرگون مى شود بيمناكند ( توجه داشته باشيد جمله يخافون به مقتضاى اينكه فعل
مضارع است دلالت بر استمرار خوف و ترس آنها از قيامت دارد خوف و ترسى كه آنان را به
انجام مسئوليتها و رسالتها وادار مى كند ) .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 484
در آخرين آيه مورد بحث به پاداش بزرگ اين پاسداران نور هدايت و عاشقان حق و حقيقت
اشاره كرده ، چنين مى گويد : اين بخاطر آن است كه خداوند آنها را به بهترين اعمالى
كه انجام داده اند پاداش دهد و از فضلش بر پاداش آنها بيفزايد ( ليجزيهم الله احسن
ما عملوا و يزيدهم من فضله ) .
و اين جاى تعجب نيست ، زيرا فيض خداوند براى آنها كه شايسته فيض اويند محدود نيست و
خداوند هر كس را بخواهد بيحساب روزى مى دهد و از مواهب بى انتهاى خويش بهره مند مى
سازد ( و الله يرزق من يشاء بغير حساب ) .
در اينكه منظور از احسن ما عملوا در اين آيه چيست ؟ بعضى گفته اند اشاره به همه
اعمال نيك است اعم از واجبات و مستحبات ، كوچك و بزرگ .
بعضى ديگر معتقدند كه اشاره به اين است كه خداوند كار خير را ده برابر و گاه هفتصد
برابر يا بيشتر ، پاداش مى دهد ، چنانكه در آيه 160 انعام مى خوانيم : من جاء
بالحسنة فله عشر امثالها : كسى كه كار نيك كند ده برابر پاداش مى گيرد و در آيه 261
سوره بقره در مورد انفاق كنندگان پاداشى معادل هفتصد برابر و يا مضاعف آن ذكر شده
است .
اين احتمال نيز در تفسير جمله فوق وجود دارد كه منظور اين است خداوند تمام اعمال
آنها را بر معيار و مقياس بهترين اعمالشان پاداش مى دهد ، حتى اعمال كم اهميت و
متوسطشان همرديف بهترين اعمالشان در پاداش خواهد بود ! و اين از فضل خداوند دور
نيست ، چرا كه در مقام عدالت و مجازات برابرى ضرورى است ، اما هنگامى كه به مقام
فضل و كرم مى رسد مواهب و بخششها بيحساب است ، چرا كه ذات پاكش نامحدود است ، و
نعمتش نامتناهى كرمش بى پايان .
نكته ها :
نكات اين آيات را از آنجا كه با تفسير آيات آميخته بود در لابلاى آن بيان
تفسير نمونه ج : 14 ص : 485
كرديم اما چند بخش از روايات باقى مانده است كه ذكر آنها براى تكميل اين بحث تفسير
لازم است :
1 - در كتاب روضه كافى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم كه در تفسير آيه نور
فرمود : ان المشكاة قلب محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) ، و المصباح النور الذى فيه
العلم ، و الزجاجة قلب على او نفسه : مشكات قلب محمد است ، و مصباح همان نور علم و
هدايت ، و زجاجه اشاره به على (عليه السلام) يا قلب او است كه بعد از رحلت پيامبر
اين مصباح در آن قرار گرفت .
2 - در حديث ديگرى كه در توحيد صدوق آمده است چنين مى خوانيم : امام باقر (عليه
السلام) فرمود : ان المشكاة نور العلم فى صدر النبى (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و
الزجاجة صدر على ... و نور على نور امام مؤيد بنور العلم و الحكمة فى اثر الامام من
آل محمد ، و ذلك من لدن آدم الى ان تقوم الساعة ، فهؤلاء الاوصياء الذين جعلهم الله
عز و جل خلفاء فى ارضه و حججه على خلقه ، لا تخلوا الارض فى كل عصر من واحد منهم :
مشكات نور علم در سينه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) است و زجاجه سينه على (عليه
السلام) است ، و نور على نور امامانى از آل محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) هستند كه
يكى بعد از ديگرى مى آيند و با نور علم و حكمت مؤيدند ، و اين رشته از آغاز خلقت
آدم تا پايان جهان ادامه داشته و دارد ، اينها همان اوصيائى هستند كه خداوند آنان
را خلفاى در زمين قرار داده ، و حجت خويش بر بندگانش ، و در هيچ عصر و زمانى صفحه
روى زمين از آنها خالى نبوده است و نخواهد بود .
3 - در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام) مشكات به فاطمه (عليهاالسلام) و
مصباح به حسن (عليه السلام) و زجاجه به حسين تفسير شده است .
البته همان گونه كه قبلا هم اشاره كرديم آيات مفهوم وسيعى دارد كه هر يك از روايات
فوق بيان مصداق روشنى از آن است .
بى آنكه از عموميت آيه
تفسير نمونه ج : 14 ص : 486
صرفنظر شود و به اين ترتيب هيچگونه تضادى در روايات نيست .
4 - در حديثى از امام باقر (عليه السلام) مى خوانيم كه با قتاده فقيه معروف اهل
بصره گفتگوئى داشت ، و در ضمن از حضور در مجلس امام (عليه السلام) و ابهت خاص
آنحضرت كه سراسر قلب او را فرا گرفته بود اظهار شگفتى كرد ، امام به او فرمود : آيا
مى دانى كجا نشسته اى ؟ در برابر همانها كه خدا درباره آنها گفته : فى بيوت اذن
الله ان ترفع و يذكر فيها اسمه يسبح له فيها بالغدو و الاصال رجال لا تلهيهم تجارة
و لا بيع عن ذكر الله و اقام الصلوة و ايتاء الزكوة .
سپس فرمود : فانت ثم و نحن اولئك : تو آن هستى كه گفتى ( فقيه اهل بصره ) و ما اين
هستيم كه قرآن مى گويد ! قتاده در جواب گفت : صدقت و الله ، جعلنى الله فداك ، و
الله ما هى بيوت حجارة و لا طين : راست گفتى فدايت گردم ، به خدا سوگند منظور خانه
هاى سنگى و گلى نيست ( منظور خانه هاى وحى و ايمان و هدايت است ) .
5 - در حديث ديگرى نقل شده كه درباره اين گروه از مردان الهى كه پاسدار وحى و
هدايتند فرمود : هم التجار الذين لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر الله ، اذا دخل
مواقيت الصلوة ادوا الى الله حقه فيها : آنها تاجرانى هستند كه تجارت و بيع آنان را
از ياد خدا غافل نمى سازد ، هنگامى كه وقت نماز داخل مى شود حق آن را اداء مى كنند
.
اشاره به اينكه آنها در عين فعاليتهاى سازنده و مثبت اقتصادى تمام فعاليتهايشان تحت
الشعاع نام خدا است ، و چيزى را بر آن مقدم نمى شمردند .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 487
6 - درخت زيتون چنانكه در آيات فوق خوانديم به عنوان شجره مباركه ( درخت پر بركت )
توصيف شده است .
و اگر در آن روز كه قرآن نازل شد اهميت اين تعبير بر همگان روشن نبود امروز براى ما
واضح و آشكار است ، چرا كه دانشمندان بزرگى كه ساليان دراز از عمر خود را در راه
مطالعه خواص گوناگون گياهان صرف كرده اند به ما مى گويند از اين درخت با بركت
محصولى به دست مى آيد كه از مفيدترين و پرارزشترين روغنها است و نقش مؤثرى در سلامت
بدن دارد .
ابن عباس مى گويد اين درخت تمام اجزايش مفيد و سودمند است حتى در خاكستر آن نيز
فائده و منفعتى است ، و اولين درختى است كه بعد از طوفان نوح (عليه السلام) روئيد و
پيامبران در حق آن دعا كرده اند كه درخت پر بركتى باشد .
7 - مفسران بزرگ در تفسير جمله نور على نور تعبيرات گوناگونى دارند : مرحوم طبرسى
در مجمع البيان مى گويد : اشاره به پيامبرانى است كه يكى بعد از ديگرى از يك نسل و
يك ريشه به وجود مى آيند و راه هدايت را تداوم مى بخشند .
فخر رازى در تفسير خود مى گويد : اشاره به اجتماع اشعه نور و تراكم آنها است آنچنان
كه درباره مؤمن وارد شده : مؤمن در ميان چهار حالت قرار دارد : اگر موهبتى به او
برسد خدا را شكر مى گويد ، و اگر مصيبتى رسد صابر و با استقامت است ، اگر سخن بگويد
راست مى گويد ، و اگر داورى كند عدالت را مى جويد ، او در ميان توده هاى مردم
ناآگاه همچون انسان زنده اى در ميان مردگان است ، او در ميان پنج نور در حركت است
سخنش نور ، عملش نور ، محل ورودش نور ، محل خروجش نور ، و هدفش نور خدا در روز
قيامت است .
اين احتمال نيز وجود دارد كه نور اول كه در آيه آمده است اشاره به نور
تفسير نمونه ج : 14 ص : 488
هدايت الهى از طريق وحى است ، و نور دوم نور هدايتش از طريق عقل ، و يا نور اول نور
هدايت تشريع است و نور دوم نور هدايت تكوينى است بنابر اين نورى است بر فراز نور .
و به اين ترتيب اين جمله گاه تفسير به منابع مختلف نور شده ( انبياء ) و گاه به
انواع مختلف نور ، و گاه به مراحل گوناگون آن و در عين حال همه آنها ممكن است در
مفهوم آيه جمع باشد كه مفهومش گسترده است ( دقت كنيد ) .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 489
وَ الَّذِينَ كفَرُوا أَعْمَلُهُمْ كَسرَابِ بِقِيعَة يحْسبُهُ الظمْئَانُ مَاءً
حَتى إِذَا جَاءَهُ لَمْ يجِدْهُ شيْئاً وَ وَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ فَوَفَّاهُ
حِسابَهُ وَ اللَّهُ سرِيعُ الحِْسابِ(39) أَوْ كَظلُمَت فى بحْر لُّجِّىّ يَغْشاهُ
مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ سحَابٌ ظلُمَت بَعْضهَا فَوْقَ بَعْض
إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا وَ مَن لَّمْ يجْعَلِ اللَّهُ لَهُ
نُوراً فَمَا لَهُ مِن نُّور(40)
ترجمه :
39 - و كسانى كه كافر شدند اعمالشان همچون سرابى است در يك كوير ، كه انسان تشنه
آنرا از دور آب مى پندارد ، اما هنگامى كه به سراغ آن مى آيد چيزى نمى يابد ! و خدا
را نزد آن مى يابد و حساب او را صاف مى كند ، و خداوند سريع الحساب است !
40 - يا همچون ظلماتى است در يك درياى پهناور ، كه موج آنرا پوشانيده ، و بر فراز
آن موج ديگرى است ، و بر فراز آن ابرى تاريك ، ظلمتهائى است يكى بر فراز ديگر
آنچنان كه هر گاه دست خود را خارج كند ممكن نيست آنرا ببيند ! و كسى كه خدا نورى
براى او قرار نداده ، نورى براى او نيست !
تفسير نمونه ج : 14 ص : 490
تفسير : اعمالى همچون سراب !
از آنجا كه در آيات گذشته سخن از نور خدا ، نور ايمان و هدايت ، بود ، براى تكميل
اين بحث ، و روشن شدن حال آنها در مقايسه با ديگران ، در آيات مورد بحث سخن از ظلمت
كفر و جهل و بى ايمانى ، و كافران تاريكدل و منافقان گمراه مى گويد ، سخن از كسانى
مى گويد كه به عكس مؤمنان كه زندگى و افكارشان نور على نور بود ، وجود آنها ظلمات
بعضها فوق بعض است ! سخن از كسانى است كه در بيابان خشك و سوزان زندگى بجاى آب به
دنبال سراب مى روند ، و از تشنگى جان مى دهند ، در حالى كه مؤمنان در پرتو ايمان
چشمه زلال هدايت را يافته و در كنار آن آرميده اند .
نخست مى گويد : كسانى كه كافر شدند اعمالشان همچون سرابى است در يك كوير ، كه انسان
تشنه آن را از دور آب مى پندارد ( و الذين كفروا اعمالهم كسراب بقيعة يحسبه الظمان
ماءا ) .
اما هنگامى كه به سراغ آن مى آيد چيزى نمى يابد ( حتى اذا جائه لم يجده شيئا ) .
اما خدا را نزد اعمال خود مى يابد و حساب او را صاف مى كند ! ( و وجد الله عنده
فوفاه حسابه ) .
و خداوند سريع الحساب است ! ( و الله سريع الحساب ) .
سراب در اصل از ماده سرب ( بر وزن شرف ) به معنى راه رفتن در سراشيبى است و سرب (
بر وزن حرب ) به معنى راه سراشيبى است ، به همين مناسبت سراب به تلالؤى مى گويند كه
از دور در بيابانها و سراشيبى ها نمايان مى شود و به نظر مى رسد كه در آنجا آب وجود
دارد ، در حالى كه چيزى
تفسير نمونه ج : 14 ص : 491
جز انعكاس نور آفتاب نيست .
قيعه به عقيده بعضى جمع قاعه به معنى زمين گسترده و وسيعى است كه آب و گياه ندارد و
به تعبير ديگر به زمينهاى كوير مانند مى گويند كه سراب نيز غالبا در آنجا به چشم مى
خورد .
ولى جمعى از مفسران و ارباب لغت اين كلمه را مفرد مى دانند كه جمع آن قيعان يا
قيعات است .
گر چه از نظر معنى در اينجا تفاوت چندانى وجود ندارد ولى تناسب آيه ايجاب مى كند كه
مفرد باشد زيرا سراب به صورت مفرد ذكر شده و طبعا چنين سرابى در يك بيابان خواهد
بود نه در بيابانها ( دقت كنيد ) .
سپس به مثال دوم مى پردازد و مى گويد : و يا اعمال اين كافران همانند ظلماتى است در
يك اقيانوس پهناور كه موج آنرا پوشانده ، و بر فراز موج موج ديگرى است و بر فراز آن
ابر تاريكى قرار گرفته است ( او كظلمات فى بحر لجى يغشاه موج من فوقه موج من فوقه
سحاب ) .
و به اين ترتيب ظلمتهائى است كه يكى بر فراز ديگرى قرار گرفته ! ( ظلمات بعضها فوق
بعض ) .
آنچنان كه هر كس در ميان آن گرفتار شود آنقدر تاريك و ظلمانى است كه اگر دست خود را
بيرون آورد ممكن نيست آن را ببيند ! ( اذا اخرج يده لم يكد يراها ) .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 492
آرى نور حقيقى در زندگى انسانها فقط نور ايمان است و بدون آن فضاى حيات تيره و تار
و ظلمانى خواهد بود ، اما اين نور ايمان تنها از سوى خدا است و كسى كه خدا نورى
برايش قرار نداده نورى براى او نيست ( و من لم يجعل الله له نورا فما له من نور ) .
براى درك عمق اين مثال قبلا لازم است به معنى واژه لجى توجه شود .
لجى ( بر وزن گرجى ) به معنى درياى عميق و پهناور است و در اصل از ماده لجاج به
معنى پى گيرى كردن كارى است ( كه معمولا در مورد كارهاى نادرست گفته مى شود ) سپس
به پى گيرى امواج دريا و قرار گرفتن آنها پشت سر هم گفته شده است .
و از آنجا كه دريا هر قدر عميقتر و گسترده تر باشد امواجش بيشتر است اين واژه در
مورد درياهاى عميق و پهناور به كار مى رود .
اكنون درياى خروشان و مواجى را در نظر بگيريد كه بسيار عميق و ژرف است و مى دانيم
نور آفتاب كه قويترين نورها است تا حد معينى در دريا نفوذ مى كند و آخرين اشعه آن
تقريبا در عمق هفتصد متر محو و نابود مى گردد ، بطورى كه در اعماق بيشتر ظلمت دائم
و شب جاويدان حكمفرما است ، چرا كه مطلقا در آنجا نورى نفوذ نمى كند .
اين را نيز مى دانيم كه آب اگر صاف و بدون تلاطم باشد نور را بهتر منعكس مى كند ولى
امواج متلاطم شعاع نور را در هم مى شكند و مقدار كمترى از آن به اعماق آب منتقل مى
گردد .
اگر بر اين امواج خروشان اين موضوع را نيز اضافه كنيم كه ابرى تيره و تار بر بالاى
آنها سايه افكنده باشد ظلمتى كه از آن حاصل مى شود ظلمتى است فوق العاده متراكم .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 493
ظلمت اعماق آب از يكسو ، ظلمت امواج خروشان از سوى ديگر ، ظلمت ابر تاريك از سوى
سوم ، ظلماتى است كه بر روى يكديگر قرار گرفته است ، و بديهى است كه در چنين ظلمتى
نزديكترين اشياء قابل رؤيت نخواهد بود ، حتى اگر انسان دست خود را نزديك چشمش قرار
دهد آن را نمى بيند .
كافرانى كه از نور ايمان بى بهره اند به كسى مى مانند كه در چنين ظلمت مضاعفى
گرفتار شده است ، بعكس مؤمنان روشن ضمير كه مصداق نور على نورند .
بعضى از مفسران گفته اند كه اين ظلمتهاى سه گانه اى كه افراد بى ايمان در آن
غوطهورند عبارتند از ظلمت اعتقاد غلط ، و ظلمت گفتار نادرست ، و ظلمت كردار بد ، و
به تعبير ديگر اعمال افراد بى ايمان هم از نظر زير بنا تاريك است و هم از نظر
انعكاسى كه در سخنان آنها دارد و هم به خاطر هماهنگيش با سائر اعمال زشتشان از هر
نظر ظلمانى است .
بعضى ديگر گفته اند اين ظلمتهاى سه گانه عبارت از مراحل جهل آنها است : نخست اينكه
نمى دانند ، دوم اينكه نمى دانند كه نمى دانند ، سوم اينكه با اينحال فكر مى كنند
مى دانند كه همان جهل مركب و مضاعف است .
بعضى ديگر گفته اند از آنجا كه عامل اصلى شناخت ، طبق تصريح قرآن ، سه چيز است :
قلب و چشم و گوش ( البته قلب به معنى عقل ) چنانكه در آيه 78 سوره نحل آمده : و
الله اخرجكم من بطون امهاتكم لا تعلمون شيئا و جعل لكم السمع و الابصار و الافئده :
خداوند شما را از شكم مادران برون فرستاد در حالى كه چيزى نمى دانستيد ، و براى شما
گوش و چشم و دل قرار داد ولى كفار هم نور قلب را از دست داده اند و هم نور سمع و
بصر را و در اين ظلمتها غوطهورند ! .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 494
اما روشن است كه اين سه تفسير منافاتى با هم ندارند ، و ممكن است آيه ناظر به همه
آنها باشد .
به هر حال در دو آيه فوق در يك جمع بندى نهائى به اينجا مى رسيم كه اعمال افراد بى
ايمان نخست به نور كاذبى تشبيه شده كه همچون يك سراب در بيابان خشك و سوزان ظاهر مى
شود ، سرابى كه نه تنها عطش تشنه كامان را فرو نمى شناند بلكه به خاطر دوندگى بيشتر
آن را افزايش مى دهد .
سپس از اين نور كاذب كه اعمال ظاهر فريب منافقان بى ايمان است وارد مرحله باطن اين
اعمال مى شود ، باطنى هولناك مملو از ظلمتها و تاريكيهاى متراكم و حراس انگيز ،
باطنى وحشتناك كه تمام حواس انسانى در آن از كار مى افتد و نزديكترين اشياء محيط بر
او پنهان مى گردد ، حتى خودش را نمى تواند ببيند تا چه رسد به ديگران را ! بديهى
است در چنين ظلمت هول انگيزى ، انسان در تنهائى مطلق و جهل و بيخبرى كامل فرو مى
رود ، نه راه را پيدا مى كند ، نه همسفرانى دارد ، نه موضع خود را مى شناسد ، نه
وسيله اى در اختيار دارد ، چرا كه از منبع نور يعنى الله كسب روشنائى نكرده ، و در
حجاب خودخواهى و جهل و نادانى فرو رفته است .
اگر فراموش نكرده باشيد گفتيم نور سرچشمه تمام زيبائيها ، روشنائيها ، حيات و زندگى
و جنبش و حركت است ، اما به عكس ظلمت منبع زشتيها ، مرگ و نيستى ، سكون و سكوت مى
باشد ، ظلمت كانون وحشت و نفرت است ، ظلمت همراه با سردى و افسردگى است ، و چنين
است حال كسانى كه نور ايمان را از دست مى دهند و در ظلمت كفر فرو مى روند .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 495
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسبِّحُ لَهُ مَن فى السمَوَتِ وَ الأَرْضِ وَ الطيرُ
صفَّت كلُّ قَدْ عَلِمَ صلاتَهُ وَ تَسبِيحَهُ وَ اللَّهُ عَلِيمُ بِمَا
يَفْعَلُونَ(41) وَ للَّهِ مُلْك السمَوَتِ وَ الأَرْضِ وَ إِلى اللَّهِ
الْمَصِيرُ(42)
ترجمه :
41 - آيا نديدى كه براى خدا تسبيح مى كنند تمام آنان كه در آسمانها و زمينند و
همچنين پرندگان به هنگامى كه بر فراز آسمان بال گسترده اند ، هر يك از آنها نماز و
تسبيح خود را مى داند ، و خداوند به آنچه انجام ميدهند عالم است .
42 - و از براى خداست حكومت و مالكيت آسمانها و زمين و بازگشت تمامى موجودات به سوى
اوست .
تفسير : همه تسبيح گوى او هستند
در آيات گذشته سخن از نور خدا ، نور هدايت و ايمان و ظلمات متراكم كفر و ضلالت بود
، و در آيات مورد بحث از دلائل توحيد كه نشانه هاى انوار الهى و اسباب هدايت است ،
سخن مى گويد : نخست روى سخن را به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كرده ، مى گويد
: آيا نديدى كه تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند براى خدا تسبيح مى كنند ؟ !
( ا لم تر ان الله يسبح له من فى السماوات و من فى الارض ) .
و پرندگان در حالى كه بالها را بر فراز آسمان گسترده اند مشغول تسبيح او هستند ؟ !
( و الطير صافات ) .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 496
همه آنها از نماز و تسبيح خود ، آگاه و باخبرند ( كل قد علم صلوته و تسبيحه ) .
و خداوند از تمام اعمالى كه آنها انجام مى دهند آگاه است ( و الله عليم بما يفعلون
) .
و از آنجا كه اين تسبيح عمومى موجودات دليلى بر خالقيت پروردگار است و خالقيت او
دليل بر مالكيت او نسبت به مجموعه جهان هستى است ، و نيز دليل بر آن است كه همه
موجودات به سوى او باز مى گردند ، اضافه مى كند : و از براى خدا است مالكيت آسمانها
و زمين ، و بازگشت تمامى موجودات به سوى او است ( و لله ملك السماوات و الارض و الى
الله المصير ) .
اين احتمال نيز در پيوند اين آيه با آيه قبل وجود دارد كه در آخرين جمله آيه گذشته
سخن از علم خداوند به اعمال همه انسانها و تسبيح كنندگان بود ، و در اين آيه به
دادگاه عدل او در جهان ديگر ، و مالكيت خداوند نسبت به همه آسمان و زمين و حق قضاوت
و داورى او اشاره مى كند .
نكته ها :
1 - جمله ا لم تر آيا نديدى
به گفته بسيارى از مفسران به معنى ا لم تعلم ( آيا نمى دانى ) است ، زيرا تسبيح
عمومى موجودات جهان چيزى نيست كه با چشم ديده شود ، بلكه به هر معنى كه باشد با قلب
و عقل ، درك مى گردد ، اما از آنجا كه اين مساله آنقدر واضح است كه گوئى با چشم
ديده مى شود ، تعبير به ا لم تر شده است .
اين نكته نيز قابل توجه است كه مخاطب در اين آيه گرچه شخص پيامبر اسلام (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) مى باشد اما به گفته جمعى از مفسران منظور از آن عموم مردم است ،
تفسير نمونه ج : 14 ص : 497
و اين در قرآن امثال و نظائر فراوان دارد .
اما بعضى گفته اند اين خطاب در مرحله رؤيت و مشاهده مخصوص پيامبر (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) است ، چرا كه خداوند درك و ديدى به او داده بود كه تسبيح و حمد همه
موجودات اين عالم را مشاهده مى كرد ، و همچنين بندگان خاص خدا كه پيرو مكتب اويند
به مقام شهود عينى مى رسند ، ولى در مورد عموم مردم جنبه شهود عقلى و علمى دارد نه
شهود عينى .
2 - تسبيح عمومى موجودات عالم
آيات مختلف قرآن سخن از چهار عبادت در مورد همه موجودات اين جهان بزرگ مى گويد :
تسبيح ، حمد ، سجده و نماز ، در آيه مورد بحث سخن از نماز و تسبيح بود .
و در آيه 15 سوره رعد سخن از سجود عمومى است و لله يسجد من فى السماوات و الارض .
و در آيه 44 سوره اسراء سخن از تسبيح و حمد تمامى موجودات عالم هستى است و ان من
شىء الا يسبح بحمده .
درباره حقيقت حمد و تسبيح عمومى موجودات جهان ، و تفسيرهاى گوناگونى كه در اين
زمينه گفته شده است در ذيل آيه 44 سوره اسراء مشروحا بحث كرده ايم كه فشرده آن را
در اينجا مى آوريم : در اينجا دو تفسير قابل توجه وجود دارد :
1 - تمامى ذرات اين عالم اعم از آنچه آن را عاقل مى شماريم يا بى جان يا غير عاقل
همه داراى نوعى درك و شعورند ، و در عالم خود تسبيح و حمد خدا مى گويند ، هر چند ما
قادر به درك آن نيستيم ، شواهدى از آيات قرآن نيز براى
تفسير نمونه ج : 14 ص : 498
اين تفسير اقامه شده است .
2 - منظور از تسبيح و حمد همان چيزى است كه ما آن را زبان حال مى ناميم ، يعنى
مجموعه نظام جهان هستى و اسرار شگفت انگيزى كه در هر يك از موجودات اين عالم نهفته
است ، با زبان بى زبانى ، با صراحت و به طور آشكار از قدرت و عظمت خالق خود ، و علم
و حكمت بى انتهاى او سخن مى گويند ، چرا كه هر موجود بديع و هر اثر شگفت انگيزى ،
حتى يك تابلو نفيس نقاشى يا يك قطعه شعر زيبا و نغز ، حمد و تسبيح ابداع كننده خود
مى گويد ، يعنى از يكسو صفات بر جسته او را بيان مى دارد ( حمد ) و از سوى ديگر عيب
و نقص را از او نفى مى كند ( تسبيح ) تا چه رسد به اين جهان با عظمت و آنهمه عجائب
و شگفتيهاى بى پايانش .
( براى شرح بيشتر به جلد 12 تفسير نمونه صفحه 133 به بعد مراجعه فرمائيد ) .
البته اگر جمله يسبح له من فى السماوات و الارض به معنى تسبيح گفتن كسانى كه در
آسمانها و زمين هستند بگيريم و ظاهر كلمه من را در ذوى - العقول حفظ كنيم ، تسبيح
در اينجا به معنى اول خواهد بود كه يك تسبيح آگاهانه و اختيارى است ولى لازمه اين
سخن آن است كه براى پرندگان نيز چنين شعورى قائل باشيم زيرا پرندگان در آيه فوق در
كنار من فى السماوات قرار گرفته اند ، البته اين موضوع عجيب نيست ، زيرا در بعضى
ديگر از آيات قرآن چنين دركى براى بعضى از پرندگان آمده است ( به تفسيرى كه در ذيل
آيه 38 سوره انعام جلد 5 صفحه 221 آورديم مراجعه فرمائيد ) .
3 - تسبيح ويژه پرندگان
در اينكه چرا در آيه فوق از ميان تمام موجودات جهان روى تسبيح
تفسير نمونه ج : 14 ص : 499
پرندگان ، آنهم در حالتى كه بالهاى خود را بر فراز آسمان گسترده اند تكيه شده نكته
اى وجود دارد و آن اينكه : پرندگان علاوه بر تنوع فوق العاده زيادشان ، ويژگيهائى
دارند كه چشم و دل هر عاقلى را به سوى خود جذب مى كنند ، اين اجسام سنگين بر خلاف
قانون جاذبه بر فراز آسمانها با سرعت زياد و برق آسا حركت مى كنند ، مخصوصا هنگامى
كه بالهاى خود را صاف نگه داشته اند و بر امواج هوا سوارند و بى آنكه فشارى به خود
آورند با سرعت به هر سو كه مايل باشند مى چرخند و پيش مى روند وضع جالبى دارند .
آگاهيهاى عجيب آنها در مسائل هواشناسى و اطلاعات عميقشان از وضع جغرافيائى زمين به
هنگام مسافرت و مهاجرت از قاره اى به قاره ديگر حتى از مناطق قطب شمال به قطب جنوب
، و دستگاه هدايت كننده مرموز و عجيبى كه آنان را در اين سفر طولانى حتى به هنگامى
كه آسمان پوشيده از ابر است راهنمائى مى كند از شگفت انگيزترين مسائل ، و از
روشنترين دلائل توحيد است .
رادار مخصوصى كه در وجود شب پره ها قرار دارد كه به وسيله آن در ظلمت و تاريكى شب
تمام موانع را بر سر راه خود مى بيند ، و حتى گاه ماهى را در زير امواج آب نشانه
گيرى كرده و با يك حركت برق آسا او را بيرون مى كشد ، از ويژگيهاى حيرت انگيز اين
پرنده است ! ! به هر حال عجائبى در وجود پرندگان نهفته شده كه قرآن به خاطر آن
مخصوصا روى آنها تكيه كرده است .
4 - تفسير جمله كل قد علم صلاته و تسبيحه
جمعى از مفسران ضمير علم را به كل بر گردانده اند كه طبق آن مفهوم جمله فوق چنين مى
شود : هر يك از كسانى كه در زمين و آسمان هستند و همچنين پرندگان ، از نماز و تسبيح
خود آگاهند .
|