بعدی
تفسير نمونه ج : 14 ص : 432
حتى در بعضى از روايات مى خوانيم بايد سه بار اجازه گرفت ، اجازه اول را بشنوند و
به هنگام اجازه دوم خود را آماده سازند ، و به هنگام اجازه سوم اگر خواستند اجازه
دهند و اگر نخواستند اجازه ندهند ! .
حتى بعضى لازم دانسته اند كه در ميان اين سه اجازه ، فاصله اى باشد چرا كه گاه لباس
مناسبى بر تن صاحب خانه نيست ، و گاه در حالى است كه نمى خواهد كسى او را در آن حال
ببيند ، گاه وضع اطاق به هم ريخته است و گاه اسرارى است كه نمى خواهد ديگرى بر
اسرار درون خانه اش واقف شود ، بايد به او فرصتى داد تا خود را جمع و جور كند ، و
اگر اجازه نداد بدون كمترين احساس ناراحتى بايد صرف نظر كرد .
2 - منظور از بيوت غير مسكونه چيست ؟
در پاسخ اين سؤال در ميان مفسران گفتگو است ، بعضى گفته اند : منظور ساختمانهائى
است كه شخص خاصى در آن ساكن نيست ، بلكه جنبه عمومى و همگانى دارد ، مانند
كاروانسراها ، مهمانخانه ها ، و همچنين حمامها و مانند آن - اين مضمون در حديثى از
امام صادق (عليه السلام) صريحا آمده است .
بعضى ديگر آن را به خرابه هائى تفسير كرده اند كه در و پيكرى ندارد ، و هر كس مى
تواند وارد آن شود ، اين تفسير بسيار بعيد به نظر مى رسد چه اينكه كسى حاضر نيست
متاع خود را در چنين خانه اى بگذارد .
بعضى ديگر آن را اشاره به انبارهاى تجار و دكانهائى مى دانند كه متاع مردم به عنوان
امانت در آن نگهدارى مى شود و صاحب هر متاعى حق دارد براى گرفتن متاع خويش به آنجا
مراجعه كند .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 433
اين تفسير نيز با ظاهر آيه چندان سازگار نيست .
اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور خانه هائى باشد كه ساكن ندارد و انسان متاع خود
را در آنجا به امانت گذارده ، و هنگام گذاردن رضايت ضمنى صاحب منزل را براى سر كشى
يا برداشتن متاع گرفته است .
البته قسمتى از اين تفاسير با هم منافاتى ندارد ، ولى تفسير اول با معنى آيه
سازگارتر است .
ضمنا از اين بيان روشن مى شود كه انسان تنها به عنوان اينكه متاعى در خانه اى دارد
نمى تواند در خانه را بدون اجازه صاحب خانه بگشايد و وارد شود هر چند در آن موقع
كسى در خانه نباشد .
3 - مجازات كسى كه بدون اجازه در خانه مردم نگاه مى كند
در كتب فقهى و حديث آمده است كه اگر كسى عمدا به داخل خانه مردم نگاه كند و به صورت
يا تن برهنه زنان بنگرد آنها مى توانند در مرتبه اول او را نهى كنند ، اگر خود دارى
نكرد مى توانند با سنگ او را دور كنند ، اگر باز اصرار داشته باشد با آلات قتاله مى
توانند از خود و نواميس خود دفاع كنند و اگر در اين درگيرى شخص مزاحم و مهاجم كشته
شود خونش هدر است ، البته بايد به هنگام جلوگيرى از اين كار سلسله مراتب را رعايت
كنند يعنى تا آنجا كه از طريق آسانتر اين امر امكان پذير است از طريق خشنتر وارد
نشوند .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 434
قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضوا مِنْ أَبْصرِهِمْ وَ يحْفَظوا فُرُوجَهُمْ ذَلِك
أَزْكى لهَُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرُ بِمَا يَصنَعُونَ(30) وَ قُل لِّلْمُؤْمِنَتِ
يَغْضضنَ مِنْ أَبْصرِهِنَّ وَ يحْفَظنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ
إِلا مَا ظهَرَ مِنْهَا وَ لْيَضرِبْنَ بخُمُرِهِنَّ عَلى جُيُوبهِنَّ وَ لا
يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ ءَابَائهِنَّ أَوْ ءَابَاءِ
بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ
إِخْوَنِهِنَّ أَوْ بَنى إِخْوَنِهِنَّ أَوْ بَنى أَخَوَتِهِنَّ أَوْ نِسائهِنَّ
أَوْ مَا مَلَكَت أَيْمَنُهُنَّ أَوِ التَّبِعِينَ غَيرِ أُولى الارْبَةِ مِنَ
الرِّجَالِ أَوِ الطفْلِ الَّذِينَ لَمْ يَظهَرُوا عَلى عَوْرَتِ النِّساءِ وَ لا
يَضرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يخْفِينَ مِن زِينَتِهِنَّ وَ تُوبُوا
إِلى اللَّهِ جَمِيعاً أَيُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكمْ تُفْلِحُونَ(31)
تفسير نمونه ج : 14 ص : 435
ترجمه :
30 - به مؤمنان بگو چشمهاى خود را ( از نگاه به نامحرمان ) فرو گيرند ، و فروج خود
را حفظ كنند ، اين براى آنها پاكيزه تر است ، خداوند از آنچه انجام مى دهيد آگاه
است .
31 - و به زنان با ايمان بگو چشمهاى خود را ( از نگاه هوس آلود ) فرو گيرند ، و
دامان خويش را حفظ كنند ، و زينت خود را جز آن مقدار كه ظاهر است آشكار ننمايند ، و
( اطراف ) روسرى هاى خود را بر سينه خود افكنند ( تا گردن و سينه با آن پوشانده شود
) و زينت خود را آشكار نسازند مگر براى شوهرانشان يا پدرانشان يا پدر شوهرانشان يا
پسرانشان يا پسران همسرانشان يا برادرانشان يا پسران برادرانشان ، يا پسران
خواهرانشان ، يا زنان هم كيششان يا بردگانشان ( كنيزانشان ) يا افراد سفيه كه
تمايلى به زن ندارند يا كودكانى كه از امور جنسى مربوط به زنان آگاه نيستند ، آنها
هنگام راه رفتن پاى هاى خود را به زمين نزنند تا زينت پنهانيشان دانسته شود .
( و صداى خلخال كه بر پا دارند به گوش رسد ) و همگى به سوى خدا بازگرديد اى مؤمنان
تا رستگار شويد .
شان نزول :
در كتاب كافى در شان نزول نخستين آيه از آيات فوق از امام باقر (عليه السلام) چنين
نقل شده است كه جوانى از انصار در مسير خود با زنى روبرو شد - و در آنروز زنان
مقنعه خود را در پشت گوشها قرار مى دادند - ( و طبعا گردن و مقدارى از سينه آنها
نمايان مى شد ) چهره آن زن نظر آن جوان را به خود جلب كرد و چشم خود را به او دوخت
هنگامى كه زن گذشت جوان همچنان با چشمان خود او را بدرقه مى كرد در حالى كه راه خود
را ادامه مى داد تا اينكه وارد كوچه تنگى شد و باز همچنان به پشت سر خود نگاه مى
كرد ناگهان صورتش به ديوار خورد و تيزى استخوان يا قطعه شيشه اى كه در ديوار بود
صورتش را شكافت ! هنگامى كه زن گذشت جوان به خود آمد و ديد خون از صورتش جارى است و
به لباس و سينه اش ريخته ! ( سخت ناراحت شد ) با خود گفت به خدا سوگند من خدمت
پيامبر
تفسير نمونه ج : 14 ص : 436
مى روم و اين ماجرا را بازگو مى كنم ، هنگامى كه چشم رسولخدا (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) به او افتاد فرمود چه شده است ؟ و جوان ماجرا را نقل كرد ، در اين
هنگام جبرئيل ، پيك وحى خدا نازل شد و آيه فوق را آورد ( قل للمؤمنين يغضوا من
ابصارهم ... ) .
تفسير : مبارزه با چشم چرانى و ترك حجاب
پيش از اين هم گفته ايم كه اين سوره در حقيقت سوره عفت و پاكدامنى و پاكسازى از
انحرافات جنسى است ، و بحثهاى مختلف آن از اين نظر انسجام روشنى دارد ، آيات مورد
بحث كه احكام نگاه كردن و چشم چرانى و حجاب را بيان مى دارد نيز كاملا به اين امر
مربوط است و نيز ارتباط اين بحث با بحثهاى مربوط به اتهامات ناموسى بر كسى مخفى
نيست .
نخست مى گويد : به مؤمنان بگو چشمهاى خود را ( از نگاه كردن به زنان نامحرم و آنچه
نظر افكندن بر آن حرام است ) فرو گيرند ، و دامان خود را حفظ كنند ( قل للمؤمنين
يغضوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم ) .
يغضوا از ماده غض ( بر وزن خز ) در اصل به معنى كم كردن و نقصان است و در بسيارى از
موارد در كوتاه كردن صدا يا كم كردن نگاه گفته مى شود ، بنابر اين آيه نمى گويد
مؤمنان بايد چشمهاشان را فرو بندند ، بلكه مى گويد بايد نگاه خود را كم و كوتاه
كنند ، و اين تعبير لطيفى است به اين منظور كه اگر انسان به راستى هنگامى كه با زن
نامحرمى روبرو مى شود بخواهد چشم خود را به كلى ببندد ادامه راه رفتن و مانند آن
براى او ممكن نيست ، اما اگر نگاه را از صورت
تفسير نمونه ج : 14 ص : 437
و اندام او بر گيرد و چشم خود را پائين اندازد گوئى از نگاه خويش كاسته است و آن
صحنه اى را كه ممنوع است از منطقه ديد خود به كلى حذف كرده .
قابل توجه اينكه قرآن نمى گويد از چه چيز چشمان خود را فرو گيرند ( و به اصطلاح
متعلق آن فعل را حذف كرده ) تا دليل بر عموم باشد ، يعنى از مشاهده تمام آنچه نگاه
به آنها حرام است چشم برگيرند .
اما با توجه به سياق آيات مخصوصا آيه بعد كه سخن از مساله حجاب به ميان آمده به
خوبى روشن مى شود كه منظور نگاه نكردن به زنان نامحرم است ، شان نزولى را كه در
بالا آورديم نيز اين مطلب را تاييد مى كند .
از آنچه گفتيم اين نكته روشن مى شود كه مفهوم آيه فوق اين نيست كه مردان در صورت
زنان خيره نشوند تا بعضى از آن چنين استفاده كنند كه نگاههاى غير خيره مجاز است ،
بلكه منظور اين است كه انسان به هنگام نگاه كردن معمولا منطقه وسيعى را زير نظر مى
گيرد ، هر گاه زن نامحرمى در حوزه ديد او قرار گرفت چشم را چنان فرو گيرد كه آن زن
از منطقه ديد او خارج شود يعنى به او نگاه نكند اما راه و چاه خود را ببيند و اينكه
غض را به معنى كاهش گفته اند منظور همين است ( دقت كنيد ) .
دومين دستور در آيه فوق همان مساله حفظ فروج است .
فرج چنانكه قبلا هم گفته ايم در اصل به معنى شكاف و فاصله ميان دو چيز است ، ولى در
اينگونه موارد كنايه از عورت مى باشد و ما براى حفظ معنى كنائى آن در فارسى كلمه
دامان را به جاى آن مى گذاريم .
منظور از حفظ فرج به طورى كه در روايات وارد شده است پوشانيدن
تفسير نمونه ج : 14 ص : 438
آن از نگاه كردن ديگران است ، در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم : كل
آية فى القرآن فيها ذكر الفروج فهى من الزنا الا هذه الاية فانها من النظر : هر آيه
اى كه در قرآن سخن از حفظ فروج مى گويد ، منظور حفظ كردن از زنا است جز اين آيه
منظور از آن حفظ كردن از نگاه ديگران است .
و از آنجا كه گاه به نظر مى رسد كه چرا اسلام از اين كار كه با شهوت و خواست دل
بسيارى هماهنگ است نهى كرده ، در پايان آيه مى فرمايد : اين براى آنها بهتر و
پاكيزه تر است ( ذلك ازكى لهم ) .
سپس به عنوان اخطار براى كسانى كه نگاه هوس آلود و آگاهانه به زنان نامحرم مى
افكنند و گاه آن را غير اختيارى قلمداد مى كنند مى گويد : خداوند از آنچه انجام مى
دهيد مسلما آگاه است ( ان الله خبير بما تصنعون ) .
در آيه بعد به شرح وظائف زنان در اين زمينه مى پردازد ، نخست به وظائفى كه مشابه
مردان دارند اشاره كرده مى گويد : و به زنان با ايمان بگو چشمهاى خود را فرو گيرند
( و از نگاه كردن به مردان نامحرم خوددارى كنند ) و دامان خود را حفظ نمايند ( و قل
للمؤمنات يغضضن من ابصارهن و يحفظن فروجهن ) .
و به اين ترتيب چشم چرانى همانگونه كه بر مردان حرام است بر زنان نيز حرام مى باشد
، و پوشانيدن عورت از نگاه ديگران ، چه از مرد و چه از زن براى زنان نيز همانند
مردان واجب است .
سپس به مساله حجاب كه از ويژگى زنان است ضمن سه جمله اشاره فرموده :
تفسير نمونه ج : 14 ص : 439
1 - آنها نبايد زينت خود را آشكار سازند جز آن مقدار كه طبيعتا ظاهر است ( و لا
يبدين زينتهن الا ما ظهر منها ) .
در اينكه منظور از زينتى كه زنان بايد آن را بپوشانند و همچنين زينت آشكارى كه در
اظهار آن مجازند چيست ؟ در ميان مفسران سخن بسيار است .
بعضى زينت پنهان را به معنى زينت طبيعى ( اندام زيباى زن ) گرفته اند ، در حالى كه
كلمه زينت به اين معنى كمتر اطلاق مى شود .
بعضى ديگر آن را به معنى محل زينت گرفته اند ، زيرا آشكار كردن خود زينت مانند
گوشواره و دستبند و بازوبند به تنهائى مانعى ندارد ، اگر ممنوعيتى باشد مربوط به
محل اين زينتها است ، يعنى گوشها و گردن و دستها و بازوان .
بعضى ديگر آن را به معنى خود زينت آلات گرفته اند منتها در حالى كه روى بدن قرار
گرفته ، و طبيعى است كه آشكار كردن چنين زينتى توام با آشكار كردن اندامى است كه
زينت بر آن قرار دارد .
( اين دو تفسير اخير از نظر نتيجه يكسان است هر چند از دو راه مساله تعقيب مى شود )
.
حق اين است كه ما آيه را بدون پيشداورى و طبق ظاهر آن تفسير كنيم كه ظاهر آن همان
معنى سوم است و بنابر اين زنان حق ندارند زينتهائى كه معمولا پنهانى است آشكار
سازند هر چند اندامشان نمايان نشود و به اين ترتيب آشكار كردن لباسهاى زينتى مخصوصى
را كه در زير لباس عادى يا چادر مى پوشند مجاز نيست ، چرا كه قرآن از ظاهر ساختن
چنين زينتهائى نهى كرده است .
در روايات متعددى كه از ائمه اهلبيت (عليهم السلام) نقل شده نيز همين معنى ديده مى
شود كه زينت باطن را به قلاده ( گردنبند ) دملج ( بازوبند ) خلخال
تفسير نمونه ج : 14 ص : 440
( پاى برنجن همان زينتى كه زنان عرب در مچ پاها مى كردند ) تفسير شده است .
و چون در روايات متعدد ديگرى زينت ظاهر به انگشتر و سرمه و مانند آن تفسير شده مى
فهميم كه منظور از زينت باطن نيز خود زينتهائى است كه نهفته و پوشيده است ( دقت
كنيد ) .
2 - دومين حكمى كه در آيه بيان شده است كه : آنها بايد خمارهاى خود را بر سينه هاى
خود بيفكنند ( و ليضر بن بخمرهن على جيوبهن ) .
خمر جمع خمار ( بر وزن حجاب ) در اصل به معنى پوشش است ، ولى معمولا به چيزى گفته
مى شود كه زنان با آن سر خود را مى پوشانند ( روسرى ) .
جيوب جمع جيب ( بر وزن غيب ) به معنى يقه پيراهن است كه از آن تعبير به گريبان مى
شود و گاه به قسمت بالاى سينه به تناسب مجاورت با آن نيز اطلاق مى گردد .
از اين جمله استفاده مى شود كه زنان قبل از نزول آيه ، دامنه روسرى خود را به شانه
ها يا پشت سر مى افكندند ، به طورى كه گردن و كمى از سينه آنها نمايان مى شد ، قرآن
دستور مى دهد روسرى خود را بر گريبان خود بيفكنند تا هم گردن و هم آن قسمت از سينه
كه بيرون است مستور گردد .
( از شان نزول آيه كه قبلا آورديم نيز اين معنى به خوبى استفاده مى شود ) .
3 - در سومين حكم مواردى را كه زنان مى توانند در آنجا حجاب خود را برگيرند و زينت
پنهان خود را آشكار سازند با اين عبارت شرح مى دهد : آنها نبايد زينت خود را آشكار
سازند ( و لا يبدين زينتهن ) .
مگر ( در دوازده مورد ) :
1 - براى شوهرانشان ( الا لبعولتهن ) .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 441
2 - يا پدرانشان ( او آبائهن )
3 - يا پدران شوهرانشان ( او آباء بعولتهن ) .
4 - يا پسرانشان ( و ابنائهن ) .
5 - يا پسران همسرانشان ( او ابناء بعولتهن ) .
6 - يا برادرانشان ( او اخوانهن ) .
7 - يا پسران برادرانشان ( او بنى اخوانهن ) .
8 - يا پسران خواهرانشان ( او بنى اخواتهن ) .
9 - يا زنان هم كيششان ( او نسائهن ) .
10 - يا بردگانشان ( كنيزانشان ) ( او ما ملكت ايمانهن ) .
11 - يا پيروان و طفيليانى كه تمايلى به زن ندارند ( افراد سفيه و ابلهى كه ميل
جنسى در آنها وجود ندارد ) ( او التابعين غير اولى الاربة من الرجال ) .
12 - يا كودكانى كه از عورات زنان ( امور جنسى ) آگاه نيستند ( او الطفل الذين لم
يظهروا على عورات النساء ) .
4 - و بالاخره چهارمين حكم را چنين بيان مى كند : آنها به هنگام راه رفتن پاهاى خود
را به زمين نزنند تا زينت پنهانيشان دانسته شود ( و صداى خلخالى كه بر پا دارند به
گوش رسد ) ( و لا يضر بن بارجلهن ليعلم ما يخفين من زينتهن ) .
آنها در رعايت عفت و دورى از امورى كه آتش شهوت را در دل مردان شعلهور مى سازد و
ممكن است منتهى به انحراف از جاده عفت شود ، آنچنان بايد دقيق و سختگير باشند كه
حتى از رساندن صداى خلخالى را كه در پاى دارند به گوش مردان بيگانه خود دارى كنند ،
و اين گواه باريك بينى اسلام در اين زمينه است .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 442
و سرانجام با دعوت عمومى همه مؤمنان اعم از مرد و زن به توبه و بازگشت به سوى خدا
آيه را پايان مى دهد ، مى گويد : همگى به سوى خدا باز گرديد اى مؤمنان ! ، تا
رستگار شويد ( و توبوا الى الله جميعا ايها المؤمنون لعلكم تفلحون ) .
و اگر در گذشته كارهاى خلافى در اين زمينه انجام داده ايد اكنون كه حقايق احكام
اسلام براى شما تبيين شد از خطاهاى خود توبه كنيد و براى نجات و فلاح به سوى خدا
آئيد كه رستگارى تنها بر در خانه او است ، و بر سر راه شما لغزشگاههاى خطرناكى وجود
دارد كه جز با لطف او ، نجات ممكن نيست ، خود را به او بسپاريد ! درست است كه قبل
از نزول اين احكام ، گناه و عصيان نسبت به اين امور مفهومى نداشت ، ولى مى دانيم
قسمتى از مسائل مربوط به آلودگيهاى جنسى جنبه عقلانى دارد و به تعبير مصطلح از
مستقلات عقليه است كه حكم عقل در آنجا به تنهائى براى ايجاد مسئوليت كافى است .
نكته ها :
1 - فلسفه حجاب
بدون شك در عصر ما كه بعضى نام آن را عصر برهنگى و آزادى جنسى گذارده اند و افراد
غربزده ، بى بند و بارى زنان را جزئى از آزادى او مى دانند سخن از حجاب گفتن براى
اين دسته ناخوشايند و گاه افسانه اى است متعلق به زمانهاى گذشته ! ولى مفاسد بى
حساب و مشكلات و گرفتاريهاى روز افزونى كه از اين آزاديهاى بى قيد و شرط به وجود
آمده سبب شده كه تدريجا گوش شنوائى براى اين سخن پيدا شود .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 443
البته در محيطهاى اسلامى و مذهبى ، مخصوصا در محيط ايران بعد از انقلاب جمهورى
اسلامى ، بسيارى از مسائل حل شده ، و به بسيارى از اين سؤالات عملا پاسخ كافى و
قانع كننده داده شده است ، ولى باز اهميت موضوع ايجاب مى كند كه اين مساله به طور
گسترده تر مورد بحث قرار گيرد .
مساله اين است كه آيا زنان ( با نهايت معذرت ) بايد براى بهره كشى از طريق سمع و
بصر و لمس ( جز آميزش جنسى ) در اختيار همه مردان باشند و يا بايد اين امور مخصوص
همسرانشان گردد .
بحث در اين است كه آيا زنان در يك مسابقه بى پايان در نشاندادن اندام خود و تحريك
شهوات و هوسهاى آلوده مردان درگير باشند و يا بايد اين مسائل از محيط اجتماع بر
چيده شود ، و به محيط خانواده و زندگى زناشوئى اختصاص يابد ؟ ! اسلام طرفدار برنامه
دوم است و حجاب جزئى از اين برنامه محسوب مى شود ، در حالى كه غربيها و غرب زده هاى
هوسباز طرفدار برنامه اولند ! اسلام مى گويد كاميابيهاى جنسى اعم از آميزش و لذت
گيريهاى سمعى و بصرى و لمسى مخصوص به همسران است و غير از آن گناه ، و مايه آلودگى
و ناپاكى جامعه مى باشد كه جمله ذلك ازكى لهم در آيات فوق اشاره به آن است .
فلسفه حجاب چيز مكتوم و پنهانى نيست زيرا :
1 - برهنگى زنان كه طبعا پيامدهائى همچون آرايش و عشوه گرى و امثال آن همراه دارد
مردان مخصوصا جوانان را در يك حال تحريك دائم قرار مى دهد تحريكى كه سبب كوبيدن
اعصاب آنها و ايجاد هيجانهاى بيمار گونه عصبى و گاه سر چشمه امراض روانى مى گردد ،
مگر اعصاب انسان چقدر مى تواند بار هيجان را بر خود حمل كند ؟ مگر همه پزشكان روانى
نمى گويند هيجان مستمر عامل بيمارى است ؟
تفسير نمونه ج : 14 ص : 444
مخصوصا توجه به اين نكته كه غريزه جنسى نيرومندترين و ريشه دارترين غريزه آدمى است
و در طول تاريخ سرچشمه حوادث مرگبار و جنايات هولناكى شده ، تا آنجا كه گفته اند
هيچ حادثه مهمى را پيدا نمى كنيد مگر اينكه پاى زنى در آن در ميان است ! آيا دامن
زدن مستمر از طريق برهنگى به اين غريزه و شعلهور ساختن آن بازى با آتش نيست ؟ آيا
اين كار عاقلانه اى است ؟ اسلام مى خواهد مردان و زنان مسلمان روحى آرام و اعصابى
سالم و چشم و گوشى پاك داشته باشند ، و اين يكى از فلسفه هاى حجاب است .
2 - آمارهاى قطعى و مستند نشان مى دهد كه با افزايش برهنگى در جهان طلاق و از هم
گسيختگى زندگى زناشوئى در دنيا به طور مداوم بالا رفته است ، چرا كه هر چه ديده
بيند دل كند ياد و هر چه دل در اينجا يعنى هوسهاى سركش بخواهد به هر قيمتى باشد به
دنبال آن مى رود ، و به اين ترتيب هر روز دل به دلبرى مى بندد و با ديگرى وداع مى
گويد .
در محيطى كه حجاب است ( و شرائط ديگر اسلامى رعايت مى شود ) دو همسر تعلق به يكديگر
دارند ، و احساساتشان و عشق و عواطفشان مخصوص يكديگر است .
ولى در بازار آزاد برهنگى كه عملا زنان به صورت كالاى مشتركى ( لااقل در مرحله غير
آميزش جنسى ) در آمده اند ديگر قداست پيمان زناشوئى مفهومى نمى تواند داشته باشد و
خانواده ها همچون تار عنكبوت به سرعت متلاشى مى شوند و كودكان بى سرپرست مى مانند .
3 - گسترش دامنه فحشاء ، و افزايش فرزندان نامشروع ، از دردناكترين پيامدهاى بى
حجابى است كه فكر مى كنيم نيازى به ارقام و آمار ندارد و دلائل آن مخصوصا در جوامع
غربى كاملا نمايان است ، آنقدر عيان است كه حاجتى به بيان ندارد .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 445
نمى گوئيم عامل اصلى فحشاء و فرزندان نامشروع منحصرا بى حجابى است ، نمى گوئيم
استعمار ننگين و مسائل سياسى مخرب در آن مؤثر نيست ، بلكه مى گوئيم يكى از عوامل
مؤثر آن مساله برهنگى و بى حجابى محسوب مى شود .
و با توجه به اينكه فحشاء و از آن بدتر فرزندان نامشروع سر چشمه انواع جنايتها در
جوامع انسانى بوده و هستند ، ابعاد خطرناك اين مساله روشن تر مى شود .
هنگامى كه مى شنويم در انگلستان ، در هر سال - طبق آمار - پانصد هزار نوزاد نامشروع
به دنيا مى آيد ، و هنگامى كه مى شنويم جمعى از دانشمندان انگليس در اين رابطه به
مقامات آن كشور اعلام خطر كرده اند - نه به خاطر مسائل اخلاقى و مذهبى - بلكه به
خاطر خطراتى كه فرزندان نامشروع براى امنيت جامعه به وجود آورده اند ، به گونه اى
كه در بسيارى از پرونده هاى جنائى پاى آنها در ميان است ، به اهميت اين مساله كاملا
پى مى بريم ، و مى دانيم كه مساله گسترش فحشاء حتى براى آنها كه هيچ اهميتى براى
مذهب و برنامه هاى اخلاقى قائل نيستند فاجعه آفرين است ، بنابر اين هر چيز كه دامنه
فساد جنسى را در جوامع انسانى گسترده تر سازد تهديدى براى امنيت جامعه ها محسوب مى
شود ، و پى آمدهاى آن هر گونه حساب كنيم به زيان آن جامعه است .
مطالعات دانشمندان تربيتى نيز نشان داده ، مدارسى كه در آن دختر و پسر با هم درس مى
خوانند ، و مراكزى كه مرد و زن در آن كار مى كنند و بى بند و بارى در آميزش آنها
حكمفرما است ، كم كارى ، عقب افتادگى ، و عدم مسئوليت به خوبى مشاهده شده است .
4 - مساله ابتذال زن و سقوط شخصيت او در اين ميان نيز حائز اهميت فراوان است كه
نيازى به ارقام و آمار ندارد ، هنگامى كه جامعه زن را با اندام برهنه بخواهد ،
طبيعى است روز به روز تقاضاى آرايش بيشتر و خودنمائى افزونتر
تفسير نمونه ج : 14 ص : 446
از او دارد ، و هنگامى كه زن را از طريق جاذبه جنسيش وسيله تبليغ كالاها و دكور
اطاقهاى انتظار ، و عاملى براى جلب جهانگردان و سياحان و مانند اينها قرار بدهند ،
در چنين جامعه اى شخصيت زن تا سر حد يك عروسك ، يا يك كالاى بى ارزش سقوط مى كند ،
و ارزشهاى والاى انسانى او به كلى به دست فراموشى سپرده مى شود ، و تنها افتخار او
جوانى و زيبائى و خودنمائيش مى شود .
و به اين ترتيب مبدل به وسيله اى خواهد شد براى اشباع هوسهاى سركش يك مشت آلوده
فريبكار و انسان نماهاى ديو صفت ! در چنين جامعه اى چگونه يك زن مى تواند با
ويژگيهاى اخلاقيش ، علم و آگاهى و دانائيش جلوه كند ، و حائز مقام والائى گردد ؟ !
براستى درد آور است كه در كشورهاى غربى ، و غرب زده ، و در كشور ما قبل از انقلاب
اسلامى ، بيشترين اسم و شهرت و آوازه و پول و در آمد و موقعيت براى زنان آلوده و بى
بند و بارى بود كه به نام هنرمند و هنر پيشه ، معروف شده بودند ، و هر جا قدم مى
نهادند گردانندگان اين محيط آلوده براى آنها سر و دست مى شكستند و قدمشان را خير
مقدم مى دانستند ! شكر خدا را كه آن بساط بر چيده شد ، و زن از صورت ابتذال سابق و
موقعيت يك عروسك فرنگى و كالاى بى ارزش در آمد و شخصيت خود را باز يافت ، حجاب بر
خود پوشيد اما بى آنكه منزوى شود و در تمام صحنه هاى مفيد و سازنده اجتماعى حتى در
صحنه جنگ با همان حجاب اسلاميش ظاهر شد .
اين بود قسمتى از فلسفه هاى زنده و روشن موضوع حجاب در اسلام كه متناسب اين بحث
تفسيرى بود .
خرده گيريهاى مخالفان حجاب
در اينجا مى رسيم به ايرادهائى كه مخالفان حجاب مطرح مى كنند كه بايد
تفسير نمونه ج : 14 ص : 447
به طور فشرده بررسى شود :
1 - مهمترين چيزى كه همه آنان در آن متفقند و به عنوان يك ايراد اساسى بر مساله
حجاب ذكر مى كنند اين است كه زنان نيمى از جامعه را تشكيل مى دهند اما حجاب سبب
انزواى اين جمعيت عظيم مى گردد ، و طبعا آنها را از نظر فكرى و فرهنگى به عقب مى
راند ، مخصوصا در دوران شكوفائى اقتصاد كه احتياج زيادى به نيروى فعال انسانى است
از نيروى زنان در حركت اقتصادى هيچگونه بهره گيرى نخواهد شد ، و جاى آنها در مراكز
فرهنگى و اجتماعى نيز خالى است ! ، به اين ترتيب آنها به صورت يك موجود مصرف كننده
و سربار اجتماع در مى آيند .
اما آنها كه به اين منطق متوسل مى شوند از چند امر به كلى غافل شده يا تغافل كرده
اند .
زيرا : اولا : چه كسى گفته است كه حجاب اسلامى زن را منزوى مى كند ، و از صحنه
اجتماع دور مى سازد ؟ اگر در گذشته لازم بود ما زحمت استدلال در اين موضوع را بر
خود هموار كنيم امروز بعد از انقلاب اسلامى هيچ نيازى به استدلال نيست ، زيرا با
چشم خود گروه گروه زنانى را مى بينيم كه با داشتن حجاب اسلامى در همه جا حاضرند ،
در اداره ها ، در كارگاهها ، در راهپيمائيها و تظاهرات سياسى ، در راديو و تلويزيون
، در بيمارستانها و مراكز بهداشتى ، مخصوصا و در مراقبتهاى پزشكى براى مجروحين جنگى
، در فرهنگ و دانشگاه ، و بالاخره در صحنه جنگ و پيكار با دشمن .
كوتاه سخن اينكه وضع موجود پاسخ دندان شكنى است براى همه اين ايرادها و اگر ما در
سابق سخن از امكان چنين وضعى مى گفتيم امروز در برابر وقوع آن قرار گرفته ايم ، و
فلاسفه گفته اند بهترين دليل بر امكان چيزى وقوع آن است و اين عيانى است كه نياز به
بيان ندارد .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 448
ثانيا : از اين كه بگذريم آيا اداره خانه و تربيت فرزندان برومند و ساختن انسانهائى
كه در آينده بتوانند با بازوان تواناى خويش چرخهاى عظيم جامعه را به حركت در آورند
، كار نيست ؟ آنها كه اين رسالت عظيم زن را كار مثبت محسوب نمى كنند از نقش خانواده
و تربيت ، در ساختن يك اجتماع سالم و آباد و پر حركت بى خبرند ، آنها گمان مى كنند
راه اين است كه زن و مرد ما همانند زنان و مردان غربى اول صبح خانه را به قصد
ادارات و كارخانه ها و مانند آن ترك كنند ، و بچه هاى خود را به شير - خوارگاهها
بسپارند ، و يا در اطاق بگذارند و در را بر روى آنها ببندند ، و طعم تلخ زندان را
از همان زمان كه غنچه ناشكفته اى هستند به آنها بچشانند .
غافل از اينكه با اين عمل شخصيت آنها را در هم مى كوبند و كودكانى بى روح و فاقد
عواطف انسانى بار مى آورند كه آينده جامعه را به خطر خواهند انداخت .
2 - ايراد ديگرى كه آنها دارند اين است كه حجاب يك لباس دست و پاگير است و با
فعاليتهاى اجتماعى مخصوصا در عصر ماشينهاى مدرن سازگار نيست ، يك زن حجاب دار خودش
را حفظ كند يا چادرش را و يا كودك و يا برنامه اش را ؟ ! ولى اين ايراد كنندگان از
يك نكته غافلند و آن اينكه حجاب هميشه به معنى چادر نيست ، بلكه به معنى پوشش زن
است ، حال آنجا كه با چادر امكان پذير است چه بهتر و آنجا كه نشد به پوشش قناعت مى
شود .
زنان كشاورز و روستائى ما ، مخصوصا زنانى كه در برنجزارها مهمترين و مشكلترين كار
كشت و برداشت محصول برنج را بر عهده دارند عملا به اين پندارها پاسخ گفته اند ، و
نشان داده اند كه يك زن روستائى با داشتن حجاب اسلامى در بسيارى از موارد حتى بيشتر
و بهتر از مرد كار مى كند ، بى آنكه حجابش مانع كارش شود .
3 - ايراد ديگر اينكه آنها مى گويند حجاب از اين نظر كه ميان زنان
تفسير نمونه ج : 14 ص : 449
و مردان فاصله مى افكند طبع حريص مردان را آزمندتر مى كند ، و به جاى اينكه خاموش
كننده باشد آتش حرص آنها را شعلهورتر مى سازد كه الانسان حريص على ما منع ! پاسخ
اين ايراد يا صحيحتر سفسطه و مغلطه را مقايسه جامعه امروز ما كه حجاب در آن تقريبا
در همه مراكز بدون استثناء حكمفرما است با دوران رژيم طاغوت كه زنان را مجبور به
كشف حجاب مى كردند مى دهد .
آنروز هر كوى و بر زن مركز فساد بود ، در خانواده ها بى بند و بارى عجيبى حكمفرما
بود ، آمار طلاق فوق العاده زياد بود ، سطح تولد فرزندان نامشروع بالا بود و هزاران
بدبختى ديگر .
نمى گوئيم امروز همه اينها ريشه كن شده اما بدون شك بسيار كاهش يافته و جامعه ما از
اين نظر سلامت خود را باز يافته ، و اگر به خواست خدا وضع به همين صورت ادامه يابد
و ساير نابسامانيها نيز سامان پيدا كند ، جامعه ما از نظر پاكى خانواده ها و حفظ
ارزش زن به مرحله مطلوب خواهد رسيد .
2 - استثناء وجه و كفين
در اينكه آيا حكم حجاب صورت و دستها حتى از مچ به پائين را نيز شامل مى شود يا نه ،
در ميان فقهاء بحث فراوان است ، بسيارى عقيده دارند كه پوشاندن اين دو ( وجه و كفين
) از حكم حجاب مستثنى است ، در حالى كه جمعى فتوا به وجوب پوشاندن داده ، يا حداقل
احتياط مى كنند ، البته آندسته كه پوشاندن اين دو را واجب نمى دانند نيز آن را مقيد
به صورتى مى كنند كه منشا فساد و انحرافى نگردد ، و گر نه واجب است .
در آيه فوق قرائنى بر اين استثناء و تاييد قول اول وجود دارد از جمله : الف :
استثناء زينت ظاهر در آيه فوق خواه به معنى محل زينت باشد
تفسير نمونه ج : 14 ص : 450
يا خود زينت دليل روشنى است بر اينكه پوشاندن صورت و كفين لازم نيست .
ب - دستورى كه آيه فوق در مورد انداختن گوشه مقنعه به روى گريبان مى دهد كه مفهومش
پوشانيدن تمام سر و گردن و سينه است و سخنى از پوشانيدن صورت در آن نيست قرينه
ديگرى به اين مدعا است .
توضيح اينكه : همانگونه كه در شان نزول نيز گفته ايم عربها در آن زمان روسرى و
مقنعه اى مى پوشيدند كه دنباله آن را روى شانه ها و پشت سر مى انداختند به طورى كه
مقنعه پشت گوش آنها قرار مى گرفت و تنها سر و پشت گردن را مى پوشاند ، ولى قسمت زير
گلو و كمى از سينه كه بالاى گريبان قرار داشت نمايان بود .
اسلام آمد و اين وضع را اصلاح كرد و دستور داد دنباله مقنعه را از پشت گوش يا پشت
سر جلو بياورند و به روى گريبان و سينه بيندازند و نتيجه آن اين بود كه تنها گردى
صورت باقى مى ماند و بقيه پوشانده مى شد .
ج - روايات متعددى نيز در اين زمينه در منابع اسلامى و كتب حديث ، وارد شده است كه
شاهد زنده اى بر مدعا است هر چند روايات معارضى نيز دارد كه در اين حد از صراحت
نيست ، و جمع ميان آنها از طريق استحباب پوشاندن وجه و كفين ، و يا حمل بر مواردى
كه منشا فساد و انحراف است كاملا ممكن است .
شواهد تاريخى نيز نشان مى دهد كه نقاب زدن بر صورت در صدر اسلام جنبه عمومى نداشت (
شرح بيشتر در زمينه بحث فقهى و روائى اين مساله در مباحث نكاح در فقه آمده است ) .
ولى باز تاكيد و تكرار مى كنيم كه اين حكم در صورتى است كه سبب سوء استفاده و
انحراف نگردد .
ذكر اين نكته نيز لازم است كه استثناء وجه و كفين از حكم حجاب مفهومش اين نيست كه
جائز است ديگران عمدا نگاه كنند ، بلكه در واقع اين يكنوع
تفسير نمونه ج : 14 ص : 451
تسهيل براى زنان در امر زندگى است .
3 - منظور از نسائهن چيست ؟
چنانكه در تفسير آيه خوانديم نهمين گروهى كه مستثنى شده اند و زن حق دارد زينت باطن
خود را در برابر آنها آشكار كند زنان هستند ، منتهى با توجه به تعبير نسائهم ( زنان
خودشان ) چنين استفاده مى شود كه زنهاى مسلمان تنها مى توانند در برابر زنان مسلمان
حجاب را بر گيرند ، ولى در برابر زنان غير مسلمان بايد با حجاب اسلامى باشند و
فلسفه اين موضوع چنانكه در روايات آمده اين است كه ممكن است آنها بروند و آنچه را
ديده اند براى همسرانشان توصيف كنند و اين براى زنان مسلمانان صحيح نيست .
در روايتى كه در كتاب من لا يحضر آمده از امام صادق (عليه السلام) چنين مى خوانيم :
لا ينبغى للمراة ان تنكشف بين يدى اليهودية و النصرانية ، فانهن يصفن ذلك لازواجهن
: سزاوار نيست زن مسلمان در برابر زن يهودى يا نصرانى برهنه شود ، چرا كه آنها آنچه
را ديده اند براى شوهرانشان توصيف مى كنند .
4 - تفسير جمله او ما ملكت ايمانهن
ظاهر اين جمله مفهوم وسيعى دارد و نشان مى دهد كه زن مى تواند بدون حجاب در برابر
برده خود ظاهر شود ، ولى در بعضى از روايات اسلامى تصريح شده است كه منظور ظاهر شدن
در برابر كنيزان است هر چند غير مسلمان باشند ، و غلامان را شامل نمى شود ، در
حديثى از امام امير المؤمنين على (عليه السلام) مى خوانيم كه مى فرمود : لا ينظر
العبد الى شعر مولاته : غلام نبايد به موى زنى كه مولاى او است نگاه
تفسير نمونه ج : 14 ص : 452
كند ولى از بعضى روايات ديگر تعميم استفاده مى شود ، اما مسلما خلاف احتياط است .
5 - تفسير اولى الاربة من الرجال
اربة در اصل از ماده ارب ( بر وزن عرب ) - چنانكه راغب در مفردات مى گويد - به معنى
شدت احتياج است كه انسان براى بر طرف ساختن آن چاره جوئى مى كند ، گاهى نيز به معنى
حاجت بطور مطلق استعمال مى شود .
و منظور از اولى الاربة من الرجال در اينجا كسانى هستند كه ميل جنسى دارند و نياز
به همسر بنابر اين غير اولى الاربة كسانى را شامل مى شود كه اين تمايل در آنها نيست
.
در اينكه منظور از اين عنوان چه كسانى است ؟ در ميان مفسران گفتگو است : بعضى آن را
به معنى پير مردانى دانسته اند كه شهوت جنسى در آنها خاموش شده است ، مانند القواعد
من النساء ( زنانى كه از سر حد ازدواج بيرون رفته اند و از اين نظر بازنشسته شده
اند ) .
بعضى ديگر آنرا به مردان خصى ( خواجه ) .
و بعضى ديگر به خنثى كه آلت رجوليت مطلقا ندارد تفسير كرده اند .
اما آنچه بيش از همه مى توان روى آن تكيه كرد و در چند حديث معتبر از امام باقر
(عليه السلام) و امام صادق (عليه السلام) نقل شده اين است كه منظور از اين تعبير
مردان ابلهى است كه به هيچ وجه احساس جنسى ندارند ، و معمولا از آنها در كارهاى
ساده و خدمتكارى استفاده مى كنند ، تعبير به التابعين نيز همين معنى را تقويت مى
كند .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 453
اما از آنجا كه اين وصف يعنى عدم احساس ميل جنسى درباره گروهى از پيران صادق است
بعيد نيست كه مفهوم آيه را توسعه دهيم و اين دسته از پير مردان نيز در معنى آيه
داخل باشند .
در حديثى از امام كاظم (عليه السلام) نيز روى اين گروه از پير مردان تكيه شده است .
ولى به هر حال مفهوم آيه اين نيست كه اين دسته از مردان همانند محارمند ، قدر مسلم
اين است كه پوشيدن سر يا كمى از دست و مانند آن در برابر اين گروه واجب نيست .
6 - كدام اطفال از اين حكم مستثنا هستند
گفتيم دوازدهمين گروهى كه حجاب در برابر آنها واجب نيست ، اطفالى هستند كه از شهوت
جنسى هنوز بهره اى ندارند .
جمله لم يظهروا گاهى به معنى لم يطلعوا ( آگاهى ندارند ) و گاه به معنى لم يقدروا (
توانائى ندارند ) تفسير شده ، زيرا اين ماده به هر دو معنى آمده است و در قرآن گاه
در اين و گاه در آن بكار رفته .
مثلا در آيه 20 سوره كهف مى خوانيم : ان يظهروا عليكم يرجموكم ( اگر اهل شهر از
وجود شما آگاه شوند سنگسارتان مى كنند ) .
و در آيه 8 سوره توبه مى خوانيم كيف و ان يظهروا عليكم لا يرقبوا فيكم الا و لا ذمة
( چگونه با پيمان شكنان پيكار نمى كنيد در حالى كه اگر آنها بر شما چيره شوند نه
ملاحظه خويشاوندى با شما مى كنند و نه پيمان ) .
ولى به هر حال اين تفاوت در آيه مورد بحث تفاوت چندانى از نظر نتيجه ندارد منظور
اطفالى است كه بر اثر عدم احساس جنسى نه توانائى دارند و نه آگاهى .
بنابر اين اطفالى كه به سنى رسيده اند كه اين تمايل و توانائى در آنها بيدار شده
بايد بانوان مسلمان حجاب را در برابر آنها رعايت كنند .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 454
7 - چرا عمو و دائى جزء محارم نيامده اند ؟
از مطالب سؤال انگيز اينكه در آيه فوق ضمن بيان محارم به هيچوجه سخنى از عمو و دائى
در ميان نيست ، با اينكه به طور مسلم محرمند و حجاب در برابر آنها لازم نمى باشد .
ممكن است نكته آن اين باشد كه قرآن مى خواهد نهايت فصاحت و بلاغت را در بيان مطالب
به كار گيرد و حتى يك كلمه اضافى نيز نگويد ، از آنجا كه استثناى پسر برادر و پسر
خواهر نشان مى دهد كه عمه و خاله انسان نسبت به او محرمند روشن مى شود كه عمو و
دائى يك زن نيز بر او محرم مى باشند و به تعبير روشنتر محرميت دو جانبه است ،
هنگامى كه از يكسو فرزندان خواهر و برادر انسان بر او محرم شدند ، طبيعى است كه از
سوى ديگر و در طرف مقابل عمو و دائى نيز محرم باشند ( دقت كنيد ) .
8 - هر گونه عوامل تحريك ممنوع !
آخرين سخن در اين بحث اينكه در آخر آيه فوق آمده است كه نبايد زنان به هنگام راه
رفتن پاهاى خود را چنان به زمين كوبند تا صداى خلخالهايشان به گوش رسد ! اين امر
نشان مى دهد كه اسلام به اندازه اى در مسائل مربوط به عفت عمومى سختگير و مو شكاف
است كه حتى اجازه چنين كارى را نيز نمى دهد ، و البته به طريق اولى عوامل مختلفى را
كه دامن به آتش شهوت جوانان مى زند مانند نشر عكسهاى تحريك آميز و فيلمهاى اغوا
كننده و رمانها و داستانهاى جنسى را نخواهد داد ، و بدون شك محيط اسلامى بايد از
اينگونه مسائل كه مشتريان را به مراكز فساد سوق مى دهد و پسران و دختران جوان را به
آلودگى و فساد مى كشاند پاك و مبرا باشد .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 455
وَ أَنكِحُوا الأَيَمَى مِنكمْ وَ الصلِحِينَ مِنْ عِبَادِكمْ وَ إِمَائكمْ إِن
يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضلِهِ وَ اللَّهُ وَسِعٌ عَلِيمٌ(32)
وَ لْيَستَعْفِفِ الَّذِينَ لا يجِدُونَ نِكاحاً حَتى يُغْنِيهُمُ اللَّهُ مِن
فَضلِهِ وَ الَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتَب مِمَّا مَلَكَت أَيْمَنُكُمْ
فَكاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيراً وَ ءَاتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ
الَّذِى ءَاتَاكُمْ وَ لا تُكْرِهُوا فَتَيَتِكُمْ عَلى الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ
تحَصناً لِّتَبْتَغُوا عَرَض الحَْيَوةِ الدُّنْيَا وَ مَن يُكْرِههُّنَّ فَإِنَّ
اللَّهَ مِن بَعْدِ إِكْرَهِهِنَّ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(33) وَ لَقَدْ أَنزَلْنَا
إِلَيْكمْ ءَايَت مُّبَيِّنَت وَ مَثَلاً مِّنَ الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلِكمْ وَ
مَوْعِظةً لِّلْمُتَّقِينَ(34)
تفسير نمونه ج : 14 ص : 456
ترجمه :
32 - مردان و زنان بى همسر را همسر دهيد و همچنين غلامان و كنيزان صالح و
درستكارتان را ، اگر فقير و تنگدست باشند خداوند آنان را از فضل خود بى نياز مى
سازد ، خداوند واسع و آگاه است .
33 - و آنها كه وسيله ازدواج ندارند بايد عفت پيشه كنند تا خداوند آنانرا به فضلش
بى نياز سازد و بردگانى از شما كه تقاضاى مكاتبه ( قرار داد مخصوص براى آزاد شدن )
را دارند با آنها قرار داد ببنديد ، اگر رشد و صلاح در آنها احساس مى كنيد ( و بعد
از آزادى توانائى زندگى مستقل را دارند ) و چيزى از مال خدا كه به شما داده است به
آنها بدهيد ، و كنيزان خود را براى تحصيل متاع دنيا مجبور به خودفروشى نكنيد اگر
آنها ميخواهند پاك بمانند ، و هر كس آنها را بر اين كار اكراه كند ( سپس پشيمان
گردد ) خداوند بعد از اين اكراه غفور و رحيم است ( توبه كنيد و براى هميشه اين عمل
ننگين را ترك گوئيد ) .
34 - ما بر شما آياتى فرستاديم كه حقايق بسيارى را تبيين مى كند و اخبارى از كسانى
كه پيش از شما بودند و موعظه و اندرزى براى پرهيزگاران .
تفسير : ترغيب به ازدواج آسان
از آغاز اين سوره تا به اينجا طرق حساب شده مختلفى براى پيشگيرى از آلودگيهاى جنسى
مطرح شده است ، كه هر يك از آنها تاثير به سزائى در پيشگيرى يا مبارزه با اين
آلودگيها دارد .
در آيات مورد بحث به يكى ديگر از مهمترين طرق مبارزه با فحشاء كه ازدواج ساده و
آسان ، و بى ريا و بى تكلف است ، اشاره شده ، زيرا اين نكته مسلم است كه براى بر
چيدن بساط گناه ، بايد از طريق اشباع صحيح و مشروع غرائز وارد شد ، و به تعبير ديگر
هيچگونه مبارزه منفى بدون مبارزه مثبت مؤثر نخواهد افتاد .
لذا در نخستين آيه مورد بحث مى فرمايد : مردان و زنان بى همسر را همسر
تفسير نمونه ج : 14 ص : 457
دهيد ، و همچنين غلامان و كنيزان صالح و درستكارتان را ( و انكحوا الايامى منكم و
الصالحين من عبادكم و امائكم ) .
ايامى جمع ايم ( بر وزن قيم ) در اصل به معنى زنى است كه شوهر ندارد ، سپس به مردى
كه همسر ندارد نيز گفته شده است ، و به اين ترتيب تمام زنان و مردان مجرد در مفهوم
اين آيه داخلند خواه بكر باشند يا بيوه .
تعبير انكحوا ( آنها را همسر دهيد ) با اينكه ازدواج يك امر اختيارى و بسته به ميل
طرفين است ، مفهومش اين است كه مقدمات ازدواج آنها را فراهم سازيد ، از طريق كمكهاى
مالى در صورت نياز ، پيدا كردن همسر مناسب ، تشويق به مساله ازدواج ، و بالاخره پا
در ميانى براى حل مشكلاتى كه معمولا در اين موارد بدون وساطت ديگران انجام پذير
نيست ، خلاصه مفهوم آيه به قدرى وسيع است كه هر گونه قدمى و سخنى و درمى در اين راه
را شامل مى شود .
بدون شك اصل تعاون اسلامى ايجاب مى كند كه مسلمانان در همه زمينه ها به يكديگر كمك
كنند ولى تصريح به اين امر در مورد ازدواج دليل بر اهميت ويژه آن است .
اهميت اين مساله تا به آن پايه است كه در حديثى از امير مؤمنان على (عليه السلام)
مى خوانيم : افضل الشفاعات ان تشفع بين اثنين فى نكاح حتى يجمع الله بينهما :
بهترين شفاعت آن است كه ميان دو نفر براى امر ازدواج ميانجيگرى كنى ، تا اين امر به
سامان برسد ! .
در حديث ديگرى از امام كاظم موسى بن جعفر (عليه السلام) مى خوانيم : ثلاثة يستظلون
بظل عرش الله يوم القيامة ، يوم لا ظل الا ظله ، رجل زوج اخاه المسلم او اخدمه ، او
كتم له سرا سه طايفه اند كه در روز قيامت در سايه عرش خدا قرار دارند ، روزى كه
سايه اى جز سايه او نيست : كسى كه وسائل تزويج برادر مسلمانش
تفسير نمونه ج : 14 ص : 458
را فراهم سازد ، و كسى كه به هنگام نياز به خدمت ، خدمت كننده اى براى او فراهم كند
و كسى كه اسرار برادر مسلمانش را پنهان دارد ! و بالاخره در حديثى از پيامبر (صلى
الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم : هر گامى انسان در اين راه بر دارد و هر كلمه اى
بگويد ، ثواب يكسال عبادت در نامه عمل او مى نويسند ( كان له بكل خطوة خطاها ، او
بكل كلمة تكلم بها فى ذلك ، عمل سنة قيام ليلها و صيام نهارها ) .
و از آنجا كه يك عذر تقريبا عمومى و بهانه همگانى براى فرار از زير بار ازدواج و
تشكيل خانواده مساله فقر و نداشتن امكانات مالى است قرآن به پاسخ آن پرداخته مى
فرمايد : از فقر و تنگدستى آنها نگران نباشيد و در ازدواجشان بكوشيد چرا كه اگر
فقير و تنگدست باشند خداوند آنها را از فضل خود بى نياز مى سازد ( ان يكونوا فقراء
يغنهم الله من فضله ) .
و خداوند قادر بر چنين كارى هست ، چرا كه خداوند واسع و عليم است ( ان الله واسع
عليم ) .
قدرتش آنچنان وسيع است كه پهنه عالم هستى را فرا مى گيرد ، و علم او چنان گسترده
است كه از نيات همه كس مخصوصا آنها كه به نيت حفظ عفت و پاكدامنى اقدام به ازدواج
مى كنند آگاه است ، و همه را مشمول فضل و كرم خود قرار خواهد داد .
در اين زمينه تحليل روشنى داريم ، و همچنين روايات متعددى كه در آخر اين بحث خواهد
آمد .
ولى از آنجا كه گاه با تمام تلاش و كوشش كه خود انسان و ديگران مى كنند
تفسير نمونه ج : 14 ص : 459
وسيله ازدواج فراهم نمى گردد و خواه و ناخواه انسان مجبور است مدتى را با محروميت
بگذراند ، مبادا كسانى در اين مرحله قرار دارند گمان كنند كه آلودگى جنسى براى آنها
مجاز است ، و ضرورت چنين ايجاب مى كند ، لذا بلا فاصله در آيه بعد دستور پارسائى را
هر چند مشكل باشد به آنها داده مى گويد : و آنها كه وسيله ازدواج ندارند بايد عفت
پيشه كنند ، تا خداوند آنان را به فضلش بى نياز سازد ( و ليستعفف الذين لا يجدون
نكاحا حتى يغنيهم الله من فضله ) .
نكند در اين مرحله بحرانى و در اين دوران آزمايش الهى تن به آلودگى در دهند و خود
را معذور بشمرند كه هيچ عذرى پذيرفته نيست ، بلكه بايد قدرت ايمان و شخصيت و تقوا
را در چنين مرحله اى آزمود .
سپس از آنجا كه اسلام به هر مناسبت سخن از بردگان به ميان آيد عنايت و توجه خاصى به
آزادى آنها نشان مى دهد ، از بحث ازدواج ، به بحث آزادى بردگان از طريق مكاتبه (
بستن قرارداد براى كار كردن غلامان و پرداختن مبلغى به اقساط به مالك خود و آزاد
شدن ) پرداخته مى گويد : بردگانى كه از شما تقاضاى مكاتبه براى آزادى مى كنند با
آنها قرار داد ببنديد ، اگر رشد و صلاح در آنان احساس مى كنيد ( و الذين يبتغون
الكتاب مما ملكت ايمانكم فكاتبوهم ان علمتم فيهم خيرا ) .
منظور از جمله علمتم فيهم خيرا اين است كه رشد و صلاحيت كافى براى عقد اين قرار داد
و سپس توانائى براى انجام آن داشته باشند و بتوانند بعد از پرداختن مال الكتابه (
مبلغى را كه قرار داد بسته اند ) زندگى مستقلى را شروع كنند ، اما اگر توانائى بر
اين امور را نداشته باشند ، و اين كار در مجموع به ضرر آنها تمام شود و در نتيجه سر
بار جامعه شوند بايد به وقت ديگرى موكول كنند كه اين صلاحيت و توانائى حاصل گردد .
سپس براى اينكه بردگان به هنگام اداى اين اقساط به زحمت نيفتند
تفسير نمونه ج : 14 ص : 460
دستور مى دهد كه چيزى از مال خداوند كه به شما داده است به آنها بدهيد ( و آتوهم من
مال الله الذى آتاكم ) .
در اينكه منظور از اين مال چه مالى است كه بايد به اين بردگان داد ؟ در ميان مفسران
گفتگو است : جمع كثيرى گفته اند : منظور اين است كه سهمى از زكات ، همانگونه كه در
آيه 60 سوره توبه آمده است ، به آنها پرداخته شود تا بتوانند دين خود را ادا كنند و
آزاد شوند .
بعضى ديگر گفته اند منظور آن است كه صاحب برده قسمتى از اقساط را به او ببخشد ، و
يا اگر دريافت داشته به او باز گرداند ، تا توانائى بيشتر بر نجات خود از اسارت و
بردگى پيدا كند .
اين احتمال نيز وجود دارد كه در آغاز كار كه بردگان توانائى بر تهيه مال ندارند
چيزى به عنوان كمك خرج يا سرمايه مختصر به آنها بدهند تا بتوانند به كسب و كارى
مشغول شوند ، هم خود را اداره كنند ، و هم اقساط دين خويش را بپردازند .
البته سه تفسير فوق با هم منافاتى ندارد و ممكن است مجموعا در مفهوم آيه جمع باشد ،
هدف واقعى اين است كه مسلمانان اين گروه مستضعف را تحت پوشش كمكهاى خود قرار دهند
تا هر چه زودتر خلاصى يابند .
در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم كه در تفسير اين آيه فرمود : تضع
عنه من نجومه التى لم تكن تريد ان تنقصه ، و لا تزيد فوق ما فى نفسك .
اشاره به اينكه بعضى براى اينكه كلاه شرعى درست كنند و بگويند ما طبق آيه فوق به
بردگان خود كمك كرده ايم و تخفيف داده ايم ، مبلغ مال الكتابة را بيش از آنچه در
نظر داشتند مى نوشتند ، تا به هنگام تخفيف دادن درست همان مقدارى
تفسير نمونه ج : 14 ص : 461
را كه مى خواستند بى كم و كاست دريافت دارند ! امام صادق (عليه السلام) از اين كار
نهى مى فرمايد و مى گويد : بايد تخفيف از چيزى باشد كه واقعا در نظر داشته از او
بگيرد ! در دنباله آيه به يكى از اعمال بسيار زشت بعضى از دنيا پرستان در مورد
بردگان اشاره كرده مى فرمايد : كنيزان خود را به خاطر تحصيل متاع زود گذر دنيا
مجبور به خودفروشى نكنيد ، اگر آنها مى خواهند پاك بمانند ! ( و لا تكرهوا فتياتكم
على البغاء ان اردن تحصنا لتبتغوا عرض الحياة الدنيا ) .
بعضى از مفسران در شان نزول اين جمله گفته اند : عبد الله بن ابى شش كنيز داشت كه
آنها را مجبور به كسب در آمد براى او از طريق خودفروشى مى كرد ! هنگامى كه حكم
اسلام درباره مبارزه با اعمال منافى با عفت ( در اين سوره ) صادر شد آنها به خدمت
پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمدند و از اين ماجرا شكايت كردند آيه فوق نازل شد
و از اين كار نهى كرد .
اين آيه نشان مى دهد كه تا چه حد در عصر جاهليت مردم گرفتار انحطاط و سقوط اخلاقى
بودند كه حتى بعد از ظهور اسلام نيز بعضا به كار خود ادامه مى دادند ، تا اينكه آيه
فوق نازل شد و به اين وضع ننگين خاتمه داد ، اما متاسفانه در عصر ما كه بعضى آن را
عصر جاهليت قرن بيستم نام نهاده اند در بعضى از كشورها كه دم از تمدن و حقوق بشر مى
زنند اين عمل به شدت ادامه دارد ، و حتى در مملكت ما ، در عصر طاغوت نيز به صورت
وحشتناكى وجود داشت كه دختران معصوم و زنان ناآگاه را فريب مى دادند و به مراكز
فساد مى كشاندند و با طرحهاى شيطانى مخصوص آنها را مجبور به خودفروشى مى كردند و
راه فرار را از هر طريق به روى آنها مى بستند ، تا از اين طريق در آمدهاى سرشارى
فراهم سازند كه شرح اين ماجرا ، بسيار دردناك ، و از عهده اين سخن خارج است .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 462
گرچه ظاهرا بردگى به صورت سابق وجود ندارد ، ولى در دنياى به اصطلاح متمدن جناياتى
مى شود كه از دوران بردگى به مراتب وحشتناكتر است ، خداوند مردم جهان را از شر اين
انسانهاى متمدن نما حفظ كند ، و خدا را شكر كه در محيط ما بعد از انقلاب اسلامى به
اين اعمال ننگين خاتمه داده شد .
ذكر اين نكته نيز لازم است كه جمله ان اردن تحصنا ( اگر آنها مى خواهند پاك بمانند
... ) مفهومش اين نيست كه اگر خود آن زنها مايل به اين كار باشند اجبار آنها مانعى
ندارد ، بلكه اين تعبير از قبيل منتفى به انتفاء موضوع است زيرا عنوان اكراه در
صورت عدم تمايل صادق است و گر نه خودفروشى و تشويق به آن به هر حال گناه بزرگى است
.
اين تعبير براى اين است كه اگر صاحبان اين كنيزان مختصر غيرتى داشته باشند به غيرت
آنها بر خورد مفهوم آيه اين است اين كنيزان كه ظاهرا در سطح پائينترى قرار دارند
مايل به اين آلودگى نيستند شما كه آنهمه ادعا داريد چرا تن به چنين پستى در مى دهيد
؟ ! در پايان آيه - چنانكه روش قرآن است - براى اينكه راه بازگشت را به روى
گنهكاران نبندد بلكه آنها را تشويق به توبه و اصلاح كند مى گويد : و هر كس آنها را
بر اين كار اكراه كند ( سپس پشيمان گردد ) خداوند بعد از اكراه آنها غفور و رحيم
است ( و من يكرههن فان الله من بعد اكراههن غفور رحيم ) .
اين جمله چنانكه گفتيم ممكن است اشاره به وضع صاحبان آن كنيزان باشد كه از گذشته
تاريك و ننگين خود پشيمان و آماده توبه و اصلاح خويشتن هستند ، و يا اشاره به آن
زنانى است كه تحت فشار و اجبار تن به اين كار مى دادند .
در آخرين آيات مورد بحث - همانگونه كه روش قرآن است - به صورت يك جمع بندى اشاره به
بحثهاى گذشته كرده مى فرمايد : ما بر شما آياتى فرستاديم
تفسير نمونه ج : 14 ص : 463
كه حقائق بسيارى را تبيين مى كند ( و لقد انزلنا اليكم آيات مبينات ) .
و نيز مثلها و اخبارى از كسانى كه پيش از شما بودند ( و سر نوشت آنها درس عبرتى
براى امروز شما است ) ( و مثلا من الذين خلوا من قبلكم ) .
و نيز موعظه و پند و اندرزى براى پرهيزكاران ( و موعظة للمتقين )
نكته ها :
1 - ازدواج يك سنت الهى است
گر چه امروز مساله ازدواج آنقدر در ميان آداب و رسوم غلط و حتى خرافات پيچيده شده
كه به صورت يك جاده صعب العبور يا غير قابل عبور براى جوانان در آمده است ، ولى قطع
نظر از اين پيرايه ها ، ازدواج يك حكم فطرى و هماهنگ قانون آفرينش است كه انسان
براى بقاء نسل و آرامش جسم و روح و حل مشكلات زندگى احتياج به ازدواج سالم دارد .
اسلام كه هماهنگ با آفرينش گام بر ميدارد نيز در اين زمينه تعبيرات جالب و مؤثرى
دارد ، از جمله حديث معروف پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) است : تناكحوا ، و
تناسلوا تكثروا فانى اباهى بكم الامم يوم القيامه و لو بالسقط : ازدواج كنيد تا نسل
شما فزونى گيرد كه من با فزونى جمعيت شما حتى با فرزندان سقط شده در قيامت به ديگر
امتها مباهات مى كنم ! و در حديث ديگر از آن حضرت مى خوانيم : من تزوج فقد احرز نصف
دينه فليتق الله فى النصف الباقى : كسى كه همسر اختيار كند نيمى از دين خود را
محفوظ داشته ، و بايد مراقب نيم ديگر باشد .
چرا كه غريزه جنسى نيرومندترين و سركشترين غرائز انسان است كه به تنهائى با ديگر
غرائز برابرى مى كند ، و انحراف آن نيمى از دين و ايمان انسان
تفسير نمونه ج : 14 ص : 464
را به خاطر خواهد انداخت .
باز در حديث ديگرى از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم شراركم عزابكم :
بدترين شما مجردانند .
به همين دليل در آيات مورد بحث و همچنين روايات متعددى مسلمانان تشويق به همكارى در
امر ازدواج مجردان و هر گونه كمك ممكن به اين امر شده اند مخصوصا اسلام در مورد
فرزندان مسئوليت سنگينى بر دوش پدران افكنده ، و پدرانى را كه در اين مسئله حياتى
بى تفاوت هستند شريك جرم انحراف فرزندانشان شمرده است چنانكه در حديثى از پيامبر
(صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم : من ادرك له ولد و عنده ما يزوجه فلم يزوجه ،
فاحدث فالاثم بينهما ! : كسى كه فرزندش به حد رشد رسد و امكانات تزويج او را داشته
باشد و اقدام نكند ، و در نتيجه فرزند مرتكب گناهى شود ، اين گناه بر هر دو نوشته
مى شود ! و باز به همين دليل دستور مؤكد داده شده است كه هزينه هاى ازدواج را اعم
از مهر و ساير قسمتها سبك و آسان بگيرند ، تا مانعى بر سر راه ازدواج مجردان پيدا
نشود ، از جمله در مورد مهريه سنگين كه غالبا سنگ راه ازدواج افراد كم در آمد است .
در حديثى از پيامبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم : شوم المرئه غلاء
مهرها زن بد قدم زنى است كه مهرش سنگين باشد .
و باز در حديث ديگرى كه در ذيل حديث فوق وارد شده مى خوانيم من شومها شدة مؤنتها :
يكى از نشانه هاى شوم بودن زن آن است كه هزينه زندگى ( يا هزينه ازدواجش ) سنگين
باشد .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 465
و از آنجا كه بسيارى از مردان و زنان براى فرار از زير بار اين مسؤليت الهى و
انسانى متعذر به عذرهائى از جمله نداشتن امكانات مالى مى شوند در آيات فوق صريحا
گفته شده است كه فقر نمى تواند مانع راه ازدواج گردد ، بلكه چه بسا ازدواج سبب غنا
و بى نيازى مى شود .
دليل آن هم با دقت روشن مى شود ، زيرا انسان تا مجرد است احساس مسؤليت نمى كند نه
ابتكار و نيرو و استعداد خود را به اندازه كافى براى كسب در آمد مشروع بسيج مى كند
، و نه به هنگامى كه در آمدى پيدا كرد در حفظ و بارور ساختن آن مى كوشد و به همين
دليل مجردان غالبا خانه به دوش و تهى دستند ! اما بعد از ازدواج شخصيت انسان تبديل
به يك شخصيت اجتماعى مى شود و خود را شديدا مسئول حفظ همسر و آبروى خانواده و تامين
وسائل زندگى فرزندان آينده مى بيند ، به همين دليل تمام هوش و ابتكار و استعداد خود
را به كار مى گيرد و در حفظ در آمدهاى خود و صرفه جوئى ، تلاش مى كند و در مدت
كوتاهى مى تواند بر فقر چيره شود .
بى جهت نيست كه در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم الرزق مع النساء و
العيال : روزى همراه همسر و فرزند است .
و در حديث ديگرى از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم : مردى خدمت حضرتش
رسيد و از تهيدستى و نيازمندى شكايت كرد پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود :
تزوج ، فتزوج فوسع له ازدواج كن ، او هم ازدواج كرد و گشايش در كار او پيدا شد ! .
بدون شك امدادهاى الهى و نيروهاى مرموز معنوى نيز به كمك چنين افراد مى آيد كه براى
انجام وظيفه انسانى و حفظ پاكى خود اقدام به ازدواج مى كنند .
هر فرد با ايمان مى تواند به اين وعده الهى دلگرم و مؤمن باشد ، در حديثى
تفسير نمونه ج : 14 ص : 466
از پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نقل شده : من ترك التزويج مخافة
العيلة فقد ساء ظنه بالله ان الله عز و جل يقول ان يكونوا فقراء يغنهم الله من فضله
.
كسى كه ازدواج را از ترس فقر ترك كند گمان بد به خدا برده است ، زيرا خداوند متعال
مى فرمايد : اگر آنها فقير باشند خداوند آنها را از فضل خود بى نياز مى سازد .
البته روايات در منابع اسلامى در اين زمينه فراوان است كه اگر بخواهيم به نقل همه
آنها بپردازيم از بحث تفسيرى خارج مى شويم .
2 - منظور از جمله و الصالحين من عبادكم و امائكم چيست ؟
قابل توجه اينكه در آيات مورد بحث به هنگامى كه سخن از ازدواج مردان و زنان بى همسر
به ميان مى آيد به طور كلى دستور مى دهد براى ازدواج آنان اقدام كنيد ، اما هنگامى
كه نوبت بردگان مى رسد آن را مقيد به صالح بودن مى كند .
جمعى از مفسران ( مانند نويسنده عاليقدر تفسير الميزان و همچنين تفسير صافى ) آنرا
به معنى صلاحيت براى ازدواج تفسير كرده اند ، در حالى كه اگر چنين باشد اين قيد در
زنان و مردان آزاد نيز لازم است .
بعضى ديگر گفته اند كه منظور صالح بودن از نظر اخلاق و اعتقاد است چرا كه صالحان از
اهميت ويژه اى در اين امر برخوردارند ، ولى باز جاى اين سئوال باقى است كه چرا در
غير بردگان اين قيد نيامده است ؟ احتمال مى دهيم منظور چيز ديگرى باشد و آن اينكه :
در شرائط زندگى آن روز بسيارى از بردگان در سطح پائينى از فرهنگ و اخلاق قرار
داشتند
تفسير نمونه ج : 14 ص : 467
بطورى كه هيچگونه مسئوليتى در زندگى مشترك احساس نمى كردند ، اگر با اين حال اقدام
به تزويج آنها مى شد همسر خود را به آسانى رها نموده و او را بدبخت مى كردند ، لذا
دستور داده شده است در مورد آنها كه صلاحيت اخلاقى دارند اقدام به ازدواج كنيد ، و
مفهومش اين است كه در مورد بقيه نخست كوشش براى صلاحيت اخلاقيشان شود تا آماده
زندگى زناشوئى شوند ، سپس اقدام به ازدواجشان گردد .
3 - عقد مكاتبه ؟
گفتيم اسلام برنامه آزادى تدريجى بردگان را طرح كرده ، و به همين دليل از هر فرصتى
براى آزاد ساختن آنان استفاده كرده است ، يكى از مواد اين برنامه مساله مكاتبه است
كه به عنوان يك دستور در آيات مورد بحث به آن اشاره شده است .
مكاتبه از ماده كتابت و كتابت در اصل از ماده كتب ( بر وزن كسب ) به معنى جمع است ،
و اينكه نوشتن را كتابت مى گويند به خاطر آن است كه حروف و كلمات را در يك عبارت
جمع مى كند ، و چون در مكاتبه قرار دادى ميان مولا و عبد نوشته مى شود آن را مكاتبه
ناميده اند .
عقد مكاتبه يكنوع قرار داد است كه ميان اين دو نفر بسته مى شود ، و عبد موظف مى
گردد كه از طريق كسب آزاد ، مالى تهيه كرده و به اقساطى كه براى او قابل تحمل باشد
به مولا بپردازد و آزادى خود را باز يابد ، و دستور داده شده است كه مجموع اين
اقساط بيش از قيمت عبد نباشد .
و نيز اگر به عللى عبد از پرداختن اقساط عاجز شد بايد از بيت المال و سهم زكات
اقساط او پرداخته و آزاد گردد ، حتى بعضى از فقهاء تصريح كرده اند كه اگر زكاتى به
مولا تعلق گيرد خود او بايد اقساط بدهى عبد را از باب زكات
تفسير نمونه ج : 14 ص : 468
حساب كند .
اين عقد يك عقد لازم است و هيچيك از طرفين حق فسخ آن را ندارد .
روشن است كه با اين طرح هم بسيارى از بردگان آزادى خود را باز مى يابند و هم
توانائى زندگى مستقل را در اين مدت كه ملزم به كار كردن و پرداخت اقساط هستند پيدا
مى كنند ، و هم صاحبان آنها به ضرر و زيان نمى افتند و عكس العمل منفى به زيان
بردگان نشان نخواهند داد .
مكاتبه احكام و فروع فراوانى دارد كه در كتب فقهى كتاب المكاتبه آمده است .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 469
* اللَّهُ نُورُ السمَوَتِ وَ الأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشكَوة فِيهَا مِصبَاحٌ
الْمِصبَاحُ فى زُجَاجَة الزُّجَاجَةُ كَأَنهَا كَوْكَبٌ دُرِّىُّ يُوقَدُ مِن
شجَرَة مُّبَرَكة زَيْتُونَة لا شرْقِيَّة وَ لا غَرْبِيَّة يَكادُ زَيْتهَا يُضىءُ
وَ لَوْ لَمْ تَمْسسهُ نَارٌ نُّورٌ عَلى نُور يهْدِى اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشاءُ
وَ يَضرِب اللَّهُ الأَمْثَلَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِكلِّ شىْء عَلِيمٌ(35) فى
بُيُوت أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَ يُذْكرَ فِيهَا اسمُهُ يُسبِّحُ لَهُ فِيهَا
بِالْغُدُوِّ وَ الاَصالِ(36) رِجَالٌ لا تُلْهِيهِمْ تجَرَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَن
ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصلَوةِ وَ إِيتَاءِ الزَّكَوةِ يخَافُونَ يَوْماً
تَتَقَلَّب فِيهِ الْقُلُوب وَ الأَبْصرُ(37) لِيَجْزِيهُمُ اللَّهُ أَحْسنَ مَا
عَمِلُوا وَ يَزِيدَهُم مِّن فَضلِهِ وَ اللَّهُ يَرْزُقُ مَن يَشاءُ بِغَيرِ
حِساب(38)
تفسير نمونه ج : 14 ص : 470
ترجمه :
35 - خداوند نور آسمانها و زمين است ، مثل نور خداوند همانند چراغدانى است كه در آن
چراغى ( پر فروغ ) باشد ، آن چراغ در حبابى قرار گيرد ، حبابى شفاف و درخشنده همچون
يك ستاره فروزان ، اين چراغ با روغنى افروخته ميشود كه از درخت پر بركت زيتونى
گرفته شده كه نه شرقى است و نه غربى ( آنچنان روغنش صاف و خالص است كه ) نزديك است
بدون تماس با آتش شعلهور شود ، نورى است بر فراز نور ، و خدا هر كس را بخواهد به
نور خود هدايت مى كند و خداوند به هر چيزى آگاه است .
36 - ( اين چراغ پر فروغ ) در خانه هائى قرار دارد كه خداوند اذن فرموده ديوارهاى
آنرا بالا برند ( تا از دستبرد شياطين و هوسبازان در امان باشد ) خانه هائى كه نام
خدا در آن برده شود و صبح و شام در آن تسبيح گويند .
37 - مردانى كه نه تجارت و نه معامله ، آنها را از ياد خدا و بر پا داشتن نماز و
اداى زكات غافل نمى كند ، آنها از روزى مى ترسند كه دلها و چشمها در آن زير و رو مى
شود !
38 - هدف اين است كه خداوند آنها را به بهترين اعمالى كه انجام داده اند پاداش دهد
و از فضلش بر پاداش آنها بيفزايد ، و خداوند هر كس را بخواهد بى حساب روزى مى دهد (
و از مواهب بى انتهاى خويش بهره مند مى سازد ) .
تفسير : آيه نور !
در تفسير آيات فوق سخن بسيار گفته شده است ، و مفسران و فلاسفه و عرفاى اسلامى هر
كدام بحثهاى فراوانى دارند ، پيوند ارتباط اين آيات با آيات گذشته از اين نظر است
كه در آيات پيشين سخن از مساله عفت و مبارزه با فحشاء با استفاده از طرق و وسائل
گوناگون بود ، و از آنجا كه ضامن اجراى همه احكام الهى ، مخصوصا كنترل كردن غرائز
سركش ، بخصوص غريزه جنسى كه نيرومندترين آنها است
تفسير نمونه ج : 14 ص : 471
بدون استفاده از پشتوانه ايمان ممكن نيست ، سر انجام بحث را به ايمان و اثر نيرومند
آن كشانيده و از آن سخن مى گويد .
نخست مى فرمايد : خداوند نور آسمانها و زمين است ( الله نور السموات و الارض ) .
چه جمله زيبا و جالب و پر ارزشى ؟ آرى خدا نور آسمانها و زمين است ، روشنى و روشنى
بخش همه آنها .
گروهى از مفسران كلمه نور را در اينجا به معنى هدايت كننده .
و بعضى به معنى روشن كننده .
و بعضى به معنى زينت بخش تفسير كرده اند .
همه اين معانى صحيح است ولى مفهوم آيه باز هم از اين گسترده تر مى باشد .
توضيح اينكه : در قرآن مجيد و روايات اسلامى از چند چيز به عنوان نور ياد شده است :
1 - قرآن مجيد - چنانكه در آيه 15 سوره مائده مى خوانيم : قد جائكم من الله نور و
كتاب مبين : از سوى خداوند نور و كتاب آشكارى براى شما آمد و در آيه 157 سوره اعراف
نيز مى خوانيم : و اتبعوا النور الذى انزل معه اولئك هم المفلحون : كسانى كه پيروى
از نورى مى كنند كه با پيامبر نازل شده است آنها رستگارانند .
2 - ايمان - چنانكه در آيه 257 بقره آمده است : الله ولى الذين آمنوا يخرجهم من
الظلمات الى النور : خداوند ولى كسانى است كه ايمان آورده اند ، آنها را از ظلمتهاى
( شرك و كفر ) به سوى نور ( ايمان ) رهبرى مى كند .
3 - هدايت الهى و روشن بينى - چنانكه در آيه 122 سوره انعام آمده : او من كان ميتا
فاحيينا و جعلنا له نورا يمشى به فى الناس كمن مثله فى الظلمات
|