بعدی   

تفسير نمونه ج : 14 ص : 397
شما كه سابقه زشت و رسواى اين گروه منافقان را مى دانستيد .
شما كه از پاكدامنى فرد مورد اتهام به خوبى آگاه بوديد .
شما كه از روى قرائن مختلف اطمينان داشتيد چنين اتهامى امكان پذير نيست .
شما كه به توطئه هائى كه بر ضد پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) از ناحيه دشمنان صورت مى گرفت واقف بوديد .
با اينهمه جاى ملامت و سرزنش است كه اين گونه شايعات دروغين را بشنويد و سكوت اختيار كنيد ، تا چه رسد به اينكه خود آگاهانه يا ناآگاه عامل نشر آن شويد ! .
جالب اينكه در آيه فوق بجاى اينكه تعبير كند شما درباره متهم به اين تهمت بايد حسن ظن داشته باشيد مى گويد : شما نسبت به خودتان بايد حسن ظن مى داشتيد ، اين تعبير چنانكه گفتيم اشاره به اين است كه جان مؤمنان از هم جدا نيست و همه به منزله نفس واحدند كه اگر اتهامى به يكى از آنها متوجه شود گوئى به همه متوجه شده است و اگر عضوى را روزگار بدرد آورد قرارى براى ديگر عضوها باقى نمى ماند و همانگونه كه هر كس خود را موظف به دفاع از خويشتن در برابر اتهامات مى داند بايد به همان اندازه از ديگر برادران و خواهران دينى خود دفاع كند .
استعمال كلمه انفس در چنين مواردى در آيات ديگر قرآن نيز ديده مى شود از جمله آيه 11 سوره حجرات و لا تلمزوا انفسكم : غيبت و عيبجوئى از خودتان نكنيد !
تفسير نمونه ج : 14 ص : 398
و اينكه تكيه بر روى مردان و زنان با ايمان شده اشاره به اين است كه ايمان صفتى است كه مى تواند مانع و رادع در برابر گمانهاى بد باشد .
تا اينجا سرزنش و ملامت آنها جنبه هاى اخلاقى و معنوى دارد كه به هر حساب جاى اين نبود كه مؤمنان در برابر چنين تهمت زشتى سكوت كنند و يا آلت دست شايعه سازان كور دل گردند .
سپس به بعد قضائى مساله توجه كرده مى گويد : چرا آنها را موظف به آوردن چهار شاهد ننموديد ؟ ( لو لا جائوا عليه باربعة شهداء ) .
اكنون كه چنين گواهانى را نياوردند آنها نزد خدا دروغگويانند ( فاذ لم ياتوا بالشهداء فاولئك عند الله هم الكاذبون ) .
اين مؤاخذه و سرزنش نشان مى دهد كه دستور اقامه شهود چهار گانه و همچنين حد قذف در صورت عدم آن ، قبل از آيات افك نازل شده بود .
اما اين سؤال كه چرا شخص پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) اقدام به اجراى اين حد نكرد پاسخش روشن است ، زيرا تا همكارى از ناحيه مردم نباشد اقدام به چنين امرى ممكن نيست زيرا پيوندهاى تعصب آميز قبيله اى گاهى سبب مى شد كه مقاومتهاى منفى در برابر اجراى بعضى از احكام و لو به طور موقت ابراز شود ، چنانكه طبق نقل تواريخ در اين حادثه چنين بود .
سر انجام تمام اين سرزنشها را جمع بندى كرده ، مى گويد : اگر فضل و رحمت خدا در دنيا و آخرت شامل حال شما نبود به خاطر اين كارى كه در آن وارد شديد عذاب عظيمى دامانتان را مى گرفت ( و لو لا فضل الله عليكم و رحمته فى الدنيا و الاخرة لمسكم فيما افضتم فيه عذاب عظيم ) .
با توجه به اينكه افضتم از ماده افاضه به معنى خروج آب با كثرت
تفسير نمونه ج : 14 ص : 399
و فزونى است ، و نيز گاهى به معنى فرو رفتن در آب آمده است ، از اين تعبير چنين بر مى آيد كه شايعه اتهام مزبور آنچنان دامنه پيدا كرد كه مؤمنان را نيز در خود فرو برد ! .
آيه بعد در حقيقت توضيح و تبيين بحث گذشته است كه چگونه آنها در اين گناه بزرگ بر اثر سهل انگارى غوطهور شدند ، مى گويد : به خاطر بياوريد هنگامى را كه به استقبال اين دروغ بزرگ مى رفتيد و اين شايعه را از زبان يكديگر مى گرفتيد ( اذ تلقونه بالسنتكم ) .
و با دهان خود سخنى مى گفتيد كه به آن علم و يقين نداشتيد ( و تقولون بافواهكم ما ليس لكم به علم ) .
و گمان مى كرديد اين مساله كوچكى است در حالى كه در نزد خدا بزرگ است ( و تحسبونه هينا و هو عند الله عظيم ) .
در واقع اين آيه به سه قسمت از گناهان بزرگ آنها در اين رابطه اشاره مى كند : نخست به استقبال اين شايعه رفتن و از زبان يكديگر گرفتن ( پذيرش شايعه ) .
دوم منتشر ساختن شايعه اى را كه هيچگونه علم و يقين به آن نداشتند و بازگو كردن آن براى ديگران ( نشر شايعه بدون هيچگونه تحقيق ) .
سوم آن را عملى ساده و كوچك شمردن در حالى كه نه تنها با حيثيت دو فرد مسلمان ارتباط داشت ، بلكه با حيثيت و آبروى جامعه اسلامى گره خورده بود ( كوچك شمردن شايعه ، و به عنوان يك وسيله سرگرمى از آن استفاده كردن ) .
جالب اينكه در يك مورد تعبير بالسنتكم ( با زبانتان ) و در جاى ديگر بافواهكم ( با دهانتان ) آمده است ، با اينكه همه سخنان با زبان و از طريق دهان صورت مى گيرد ، اشاره به اينكه شما نه در پذيرش اين شايعه مطالبه دليل كرديد
تفسير نمونه ج : 14 ص : 400
و نه در پخش آن تكيه بر دليل داشتيد ، تنها سخنانى كه باد هوا بود و نتيجه گردش زبان و حركات دهان ، سرمايه شما در اين ماجرا بود .
و از آنجا كه اين حادثه بسيار مهمى بود كه گروهى از مسلمانان آن را سبك و كوچك شمرده بودند بار ديگر در آيه بعد روى آن تكيه كرده ، و موجى تازه از سرزنش بر آنها مى بارد ، و تازيانه اى محكمتر بر روح آنها مى نوازد ، و مى گويد : چرا هنگامى كه اين دروغ بزرگ را شنيديد نگفتيد ما مجاز نيستيم از اين سخن بگوئيم ( چرا كه تهمتى است بدون دليل ) منزهى تو ، اى پروردگار ، اين بهتان بزرگى است ! ( و لو لا اذ سمعتموه قلتم ما يكون لنا ان نتكلم بهذا سبحانك هذا بهتان عظيم ) .
در واقع قبلا تنها به خاطر اين ملامت شده بودند كه چرا با حسن ظن نسبت به كسانى كه مورد اتهام واقع شده بودند نگاه نكردند ، اما در اينجا مى گويد علاوه بر حسن ظن شما مى بايست هرگز به خود اجازه ندهيد كه لب به چنين تهمتى بگشائيد ، تا چه رسد كه عامل نشر آن شويد .
شما بايد از اين تهمت بزرگ غرق تعجب مى شديد ، و به ياد پاكى و منزه بودن پروردگار مى افتاديد ، و از اينكه آلوده نشر چنين تهمتى شويد به خدا پناه مى برديد .
اما مع الاسف شما به سادگى و آسانى از كنار آن گذشتيد - سهل است - به آن نيز دامن زديد و ناآگاهانه آلت دست منافقان توطئه گر و شايعه ساز شديد .
در مورد اهميت گناه شايعه سازى و انگيزه ها و راه مبارزه با آن و همچنين نكته هاى ديگر پيرامون اين موضوع در ذيل آيات آينده به خواست خدا بحث خواهيم كرد .

تفسير نمونه ج : 14 ص : 401
يَعِظكُمُ اللَّهُ أَن تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَداً إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ(17) وَ يُبَينُ اللَّهُ لَكُمُ الاَيَتِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ(18) إِنَّ الَّذِينَ يحِبُّونَ أَن تَشِيعَ الْفَحِشةُ فى الَّذِينَ ءَامَنُوا لهَُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فى الدُّنْيَا وَ الاَخِرَةِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنتُمْ لا تَعْلَمُونَ(19) وَ لَوْ لا فَضلُ اللَّهِ عَلَيْكمْ وَ رَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اللَّهَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ(20)
ترجمه :
17 - خداوند شما را اندرز مى دهد كه هرگز چنين كارى را تكرار نكنيد اگر ايمان داريد !
18 - و خداوند آيات خود را براى شما تبيين مى كند ، و خدا عليم و حكيم است .
19 - كسانى كه دوست دارند زشتيها در ميان مردم با ايمان شيوع يابد عذاب دردناكى براى آنها در دنيا و آخرت است ، و خداوند مى داند و شما نمى دانيد .
20 - و اگر فضل و رحمت الهى شامل حال شما نبود و اينكه خدا مهربان و رحيم است ( مجازات سختى دامانتان را فرا مى گرفت ) .

تفسير :

اشاعه فحشاء ممنوع است
باز در اين آيات سخن از داستان افك و عواقب شوم و دردناك شايعه سازى
تفسير نمونه ج : 14 ص : 402
و اتهام ناموسى نسبت به افراد پاك است ، چرا كه اين مساله بقدرى مهم است كه قرآن لازم مى بيند چند بار از طرق گوناگون و مؤثر اين مساله را تحليل كند ، و چنان محكم كارى نمايد كه در آينده چنين صحنه اى در جامعه مسلمين تكرار نشود .
نخست مى گويد : خداوند شما را اندرز مى دهد كه مانند اين عمل را هرگز تكرار نكنيد اگر ايمان ( به خدا و روز جزا ) داريد ( يعظكم الله ان تعودوا لمثله ) .
يعنى اين نشانه ايمان است كه انسان به سراغ اين گناهان عظيم نرود ، و اگر مرتكب شد يا نشانه بى ايمانى است و يا ضعف ايمان ، در حقيقت جمله مزبور يكى از اركان توبه را ترسيم مى كند ، چرا كه تنها پشيمانى از گذشته كافى نيست بايد نسبت به عدم تكرار گناه در آينده نيز تصميم گرفت ، تا توبه اى جامع الاطراف باشد .
و بعد براى تاكيد بيشتر كه توجه داشته باشند اين سخنان ، سخنان عادى معمولى نيست ، بلكه اين خداوند عليم و حكيم است كه در مقام تبيين بر آمده و حقايق سرنوشت سازى را روشن مى سازد ، مى گويد : خداوند آيات را براى شما تبيين مى كند و خداوند آگاه و حكيم است ( و يبين الله لكم الايات و الله عليم حكيم ) .
به مقتضاى علم و آگاهيش از تمام جزئيات اعمال شما با خبر است ، و به مقتضاى حكمتش دستورات لازم را مى دهد .

تفسير نمونه ج : 14 ص : 403
يا به تعبير ديگر به مقتضاى علمش از نيازهاى شما و عوامل خير و شرتان آگاه است ، و به مقتضاى حكمتش دستورات و احكامش را با آن هماهنگ مى سازد .
باز براى محكم كارى ، سخن را از شكل يك حادثه شخصى به صورت بيان يك قانون كلى و جامع تغيير داده و مى گويد : كسانى كه دوست مى دارند زشتيها و گناهان قبيح در ميان افراد با ايمان اشاعه يابد عذاب دردناكى در دنيا و آخرت دارند ( ان الذين يحبون ان تشيع الفاحشة فى الذين آمنوا لهم عذاب اليم فى الدنيا و الاخرة ) .
قابل توجه اينكه نمى گويد كسانى كه اشاعه فحشاء دهند ، بلكه مى گويد دوست دارند كه چنين كارى را انجام دهند و اين نهايت تاكيد در اين زمينه است .
به تعبير ديگر مبادا تصور شود كه اين همه اصرار و تاكيد به خاطر اين بوده كه همسر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) يا شخص ديگرى در پايه او ، متهم شده است ، بلكه در مورد هر كس و هر فرد با ايمان چنين برنامه اى پيش آيد تمام آن تاكيدات و اصرارها در مورد او صادق است ، چرا كه جنبه شخصى و خصوصى ندارد ، هر چند ممكن است بر حسب موارد جنبه هاى ديگرى بر آن افزوده شود .
ضمنا بايد توجه داشت كه اشاعه فحشاء منحصر به اين نيست كه انسان تهمت و دروغ بى اساسى را در مورد زن و مرد با ايمانى نشر دهد ، و آنها را به عمل منافى عفت متهم سازد ، اين يكى از مصاديق آن است ، اما منحصر به آن نيست ، اين تعبير مفهوم وسيعى دارد كه هر گونه نشر فساد و اشاعه زشتيها و قبائح و كمك به توسعه آن را شامل مى شود .
البته كلمه فاحشه يا فحشاء در قرآن مجيد غالبا در موارد انحرافات جنسى و آلودگيهاى ناموسى به كار رفته ، ولى از نظر مفهوم لغوى چنانكه راغب در مفردات گويد : فحش و فحشاء و فاحشه به معنى هر گونه رفتار
تفسير نمونه ج : 14 ص : 404
و گفتارى است كه زشتى آن بزرگ باشد ، و در قرآن مجيد نيز گاهى در همين معنى وسيع استعمال شده مانند و الذين يجتنبون كبائر الاثم و الفواحش : كسانى كه از گناهان بزرگ و از اعمال زشت و قبيح اجتناب مى كنند ... ( سوره شورى آيه 37 ) .
و به اين ترتيب وسعت مفهوم آيه كاملا روشن مى شود .
اما اينكه مى گويد : آنها عذاب دردناكى در دنيا دارند ممكن است اشاره به حدود و تعزيرات شرعيه ، و عكس العملهاى اجتماعى ، و آثار شوم فردى آنها باشد كه در همين دنيا دامنگير مرتكبين اين اعمال مى شود ، علاوه بر اين محروميت آنها از حق شهادت ، و محكوم بودنشان به فسق و رسوائى نيز از آثار دنيوى آن است .
و اما عذاب دردناك آخرت دورى از رحمت خدا و خشم و غضب الهى و آتش دوزخ مى باشد .
و در پايان آيه مى فرمايد : و خدا مى داند و شما نمى دانيد ( و الله يعلم و انتم لا تعلمون ) .
او از عواقب شوم و آثار مرگبار اشاعه فحشاء در دنيا و آخرت به خوبى آگاه است ، ولى شما از ابعاد مختلف اين مساله آگاه نيستيد .
او مى داند چه كسانى در قلبشان حب اين گناه است و كسانى را كه زير نامهاى فريبنده به اين عمل شوم مى پردازند مى شناسد اما شما نمى دانيد و نمى شناسيد .
و او مى داند چگونه براى جلوگيرى از اين عمل زشت و قبيح احكامش را نازل كند .
در آخرين آيه مورد بحث كه در عين حال آخرين آيات افك و مبارزه با اشاعه فحشاء و قذف مؤمنان پاكدامن است ، بار ديگر اين حقيقت را تكرار و تاكيد مى كند كه : اگر فضل و رحمت الهى شامل حال شما نمى شد ، و اگر
تفسير نمونه ج : 14 ص : 405
خداوند نسبت به شما رحيم و مهربان نبود آنچنان مجازات عظيم و دردناكى در اين دنيا براى شما قائل مى شد كه روزگارتان سياه و زندگيتان تباه گردد ( و لو لا فضل الله عليكم و رحمته و ان الله رؤف رحيم ) .

1 - اشاعه فحشاء چيست ؟
از آنجا كه انسان يك موجود اجتماعى است ، جامعه بزرگى كه در آن زندگى مى كند از يك نظر همچون خانه او است ، و حريم آن همچون حريم خانه او محسوب مى شود ، پاكى جامعه به پاكى او كمك مى كند و آلودگى آن به آلودگيش .
روى همين اصل در اسلام با هر كارى كه جو جامعه را مسموم يا آلوده كند شديدا مبارزه شده است .
اگر مى بينيم در اسلام با غيبت شديدا مبارزه شده يكى از فلسفه هايش اين است كه غيبت ، عيوب پنهانى را آشكار مى سازد و حرمت جامعه را جريحه دار مى كند .
اگر مى بينيم دستور عيب پوشى داده شده يك دليلش همين است كه گناه جنبه عمومى و همگانى پيدا نكند .
اگر مى بينيم گناه آشكار اهميتش بيش از گناه مستور و پنهان است تا آنجا كه در روايتى از امام على بن موسى الرضا (عليهماالسلام) مى خوانيم : المذيع بالسيئة مخذول و المستتر بالسيئة مغفور له : آنكس كه گناه را نشر دهد مخذول و مطرود است و آنكس كه گناه را پنهان مى دارد مشمول آمرزش الهى است .

تفسير نمونه ج : 14 ص : 406
و اگر مى بينيم در آيات فوق موضوع اشاعه فحشاء با لحنى بسيار شديد و فوق - العاده كوبنده محكوم شده نيز دليلش همين است .
اصولا گناه همانند آتش است ، هنگامى كه در نقطه اى از جامعه اين آتش روشن شود بايد سعى و تلاش كرد كه آتش خاموش ، يا حداقل محاصره گردد ، اما اگر به آتش دامن زنيم و آن را از نقطه اى به نقطه ديگر ببريم ، حريق همه جا را فرا خواهد گرفت و كسى قادر بر كنترل آن نخواهد بود .
از اين گذشته عظمت گناه در نظر عامه مردم و حفظ ظاهر جامعه از آلودگيها خود سد بزرگى در برابر فساد است ، اشاعه فحشاء و نشر گناه و تجاهر به فسق اين سد را مى شكند ، گناه را كوچك مى كند ، و آلودگى به آن را ساده مى نمايد .
در حديثى از پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم : من اذاع فاحشة كان كمبتدئها : كسى كه كار زشتى را نشر دهد همانند كسى است كه آن را در آغاز انجام داده .
در حديث ديگرى از امام موسى بن جعفر (عليه السلام) مى خوانيم كه مردى خدمتش آمد و عرض كرد : فدايت شوم از يكى از برادران دينى كارى نقل كردند كه من آن را ناخوش داشتم ، از خودش پرسيدم انكار كرد در حالى كه جمعى از افراد موثق اين مطلب را از او نقل كرده اند ، امام فرمود : كذب سمعك و بصرك عن اخيك و ان شهد عندك خمسون قسامه و قال لك قول فصدقه و كذبهم ، و لا تذيعن عليه شيئا تشينه به و تهدم به مروته ، فتكون من الذين قال الله عز و جل ان الذين يحبون ان تشيع الفاحشة فى الذين آمنوا لهم عذاب اليم فى الدنيا و الاخرة : گوش و چشم خود را در مقابل برادر مسلمانت تكذيب كن ، حتى اگر پنجاه نفر سوگند خورند كه او كارى كرده و او بگويد نكرده ام از او بپذير و از آنها نپذير ، هرگز چيزى كه مايه عيب و ننگ او است و شخصيتش را
تفسير نمونه ج : 14 ص : 407
از ميان مى برد در جامعه پخش مكن كه از آنها خواهى بود كه خداوند درباره آنها فرموده : كسانى كه دوست مى دارند زشتيها در ميان مؤمنان پخش شود عذاب دردناكى در دنيا و آخرت دارند و .
ذكر اين نكته نيز لازم است كه اشاعه فحشاء اشكال مختلفى دارد : گاه به اين مى شود كه دروغ و تهمتى را دامن بزند و براى اين و آن بازگو كند .
گاه به اين است كه مراكزى كه موجب فساد و نشر فحشاء است به وجود آورد .
گاه به اين است كه وسائل معصيت در اختيار مردم بگذارند و يا آنها را به گناه تشويق كنند و بالاخره گاه به اين حاصل مى شود كه پرده حيا را بدرند و مرتكب گناه در ملاء عام شوند ، همه اينها مصداق اشاعه فحشاء است چرا كه مفهوم اين كلمه ، وسيع و گسترده مى باشد ( دقت كنيد ) .

2 - بلاى شايعه سازى
جعل و پخش شايعات دروغين و نگران كننده يكى از مهمترين شاخه هاى جنگ روانى توطئه گران است .
هنگامى كه دشمن قادر نيست از طريق روياروئى صدمه اى وارد كند دست به پخش شايعات مى زند ، و از اين طريق افكار عمومى را نگران و به خود مشغول ساخته و از مسائل ضرورى و حساس منحرف مى كند .
شايعه سازى يكى از سلاحهاى مخرب براى جريحه دار ساختن حيثيت
تفسير نمونه ج : 14 ص : 408
نيكان و پاكان و پراكنده ساختن مردم از اطراف آنها است .
در آيات مورد بحث - طبق شان نزولهاى معروف - منافقين براى لكه دار ساختن حيثيت پيامبر خدا و متزلزل ساختن وجاهت عمومى او دست به جعل نا جوانمردانه ترين شايعات و پخش آن زدند و پاكى بعضى از همسران پيامبر بزرگ اسلام را - با استفاده از يك فرصت مناسب - زير سؤال كشيدند ، و براى مدتى نسبتا طولانى چنان افكار مسلمانان را مشوب و ناراحت كردند كه مؤمنان ثابت قدم و راستين همچون مار گزيده به خود مى پيچيدند تا اينكه وحى الهى به يارى آنان آمد و چنان گوشمال شديدى به منافقان شايعه ساز داد كه درس عبرتى براى همگان شد .
گر چه در جامعه هائى كه خفقان سياسى وجود دارد نشر شايعات يكنوع مبارزه محسوب مى شود ، ولى انگيزه هاى ديگرى همچون انتقامجوئى ، تصفيه حسابهاى خصوصى ، تخريب اعتماد عمومى ، لكه دار ساختن شخصيت افراد بزرگ و منحرف ساختن افكار از مسائل اساسى نيز عوامل پخش شايعات محسوب مى باشد .
اين كافى نيست كه ما بدانيم چه انگيزه اى سبب شايعه سازى است ، مهم آن است كه جامعه را از اينكه آلت دست شايعه سازان گردد و به نشر آن كمك كند و با دست خود وسيله نابودى خويش را فراهم سازد بر حذر داريم ، و به مردم توجه دهيم كه بايد هر شايعه را همانجا كه مى شنويم دفن كنيم و گر نه دشمن را خوشحال و پيروز ساخته ايم ، بعلاوه مشمول عذاب اليم دنيا و آخرت كه در آيات فوق به آن اشاره شده خواهيم بود .

3 - كوچك شمردن گناه -
در آيات فوق از مسائلى كه مورد نكوهش قرار گرفته اين بود كه شما گناهى همچون نشر بهتان و تهمت را مرتكب مى شويد و در عين حال آن را كوچك مى شمريد .

تفسير نمونه ج : 14 ص : 409
به راستى كوچك شمردن گناه خود يكى از خطاها است ، كسى كه گناهى مى كند و آن را بزرگ مى شمرد و از كار خود ناراحت است در مقام توبه و جبران بر مى آيد ، اما آنكس كه آن را كوچك مى شمرد و اهميتى براى آن قائل نيست و حتى گاه مى گويد : خوشا به حال من اگر گناه من همين باشد ! چنين كسى در مسير خطرناكى قرار گرفته ، و همچنان به گناه خود ادامه مى دهد .
به همين دليل در حديثى از امير مؤمنان على (عليه السلام) مى خوانيم : اشد الذنوب ما استهان به صاحبه : شديدترين گناهان گناهى است كه صاحبش آن را سبك بشمارد .

تفسير نمونه ج : 14 ص : 410
* يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تَتَّبِعُوا خُطوَتِ الشيْطنِ وَ مَن يَتَّبِعْ خُطوَتِ الشيْطنِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنكَرِ وَ لَوْ لا فَضلُ اللَّهِ عَلَيْكمْ وَ رَحْمَتُهُ مَا زَكى مِنكم مِّنْ أَحَد أَبَداً وَ لَكِنَّ اللَّهَ يُزَكى مَن يَشاءُ وَ اللَّهُ سمِيعٌ عَلِيمٌ(21) وَ لا يَأْتَلِ أُولُوا الْفَضلِ مِنكمْ وَ السعَةِ أَن يُؤْتُوا أُولى الْقُرْبى وَ الْمَسكِينَ وَ الْمُهَجِرِينَ فى سبِيلِ اللَّهِ وَ لْيَعْفُوا وَ لْيَصفَحُوا أَ لا تحِبُّونَ أَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَكمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(22) إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصنَتِ الْغَفِلَتِ الْمُؤْمِنَتِ لُعِنُوا فى الدُّنْيَا وَ الاَخِرَةِ وَ لهَُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ(23) يَوْمَ تَشهَدُ عَلَيهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُم بِمَا كانُوا يَعْمَلُونَ(24) يَوْمَئذ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَ يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ(25)

تفسير نمونه ج : 14 ص : 411
ترجمه :
21 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد از گامهاى شيطان پيروى نكنيد هر كس قدم جاى قدمهاى شيطان بگذارد ( گمراهش مى سازد ) ، چرا كه او امر به فحشاء و منكر مى كند ، و اگر فضل و رحمت الهى به سراغ شما نمى آمد احدى از شما هرگز پاك نمى شد ولى خداوند هر كه را بخواهد تزكيه مى كند و خدا شنوا و دانا است .
22 - آنها كه داراى برترى ( مالى ) و وسعت زندگى هستند نبايد سوگند ياد كنند كه از انفاق نسبت به نزديكان و مستمندان و مهاجران در راه خدا دريغ نمايند ، آنها بايد عفو كنند و صرفنظر نمايند ، آيا دوست نمى داريد خداوند شما را ببخشد ؟ و خداوند غفور و رحيم است .
23 - كسانى كه زنان پاكدامن و بيخبر ( از هر گونه آلودگى ) و مؤمن را متهم مى سازند در دنيا و آخرت از رحمت الهى بدورند ، و عذاب بزرگى در انتظارشان است .
24 - در آن روز كه زبانها و دستها و پاهايشان بر ضد آنها به اعمالى كه مرتكب مى شدند گواهى مى دهد .
25 - در آن روز خداوند جزاى واقعى آنها را بى كم و كاست مى دهد ، و مى دانند كه خداوند حق مبين است .

تفسير : مجازات هم حسابى دارد !
گر چه اين آيات صريحا داستان افك را دنبال نمى كند ولى تكميلى براى محتواى آن بحث محسوب مى شود ، هشدارى است به همه مؤمنان كه نفوذ افكار
تفسير نمونه ج : 14 ص : 412
و اعمال شيطانى گاه به صورت تدريجى و كم رنگ است و اگر در همان گامهاى نخست كنترل نشود وقتى انسان متوجه مى گردد كه كار از كار گذشته است ، بنابر اين هنگامى كه نخستين وسوسه هاى اشاعه فحشاء يا هر گناه ديگر آشكار مى شود ، بايد همانجا در مقابل آن ايستاد تا آلودگى گسترش پيدا نكند .
در نخستين آيه روى سخن را به مؤمنان كرده ، مى گويد : اى كسانى كه ايمان آورده ايد از گامهاى شيطان پيروى نكنيد ، و هر كس از گامهاى شيطان پيروى كند به انحراف و گمراهى و فحشاء و منكر كشيده مى شود چرا كه شيطان دعوت به فحشاء و منكر مى كند ( يا ايها الذين آمنوا لا تتبعوا خطوات الشيطان و من يتبع خطوات الشيطان فانه يامر بالفحشاء و المنكر ) .
اگر شيطان را به معنى وسيع كلمه ، يعنى هر موجود موذى و تبهكار و ويرانگر تفسير كنيم گستردگى اين هشدار در تمام ابعاد زندگى روشن مى شود .
هرگز يك انسان پاكدامن و با ايمان را نمى شود يك مرتبه در آغوش فساد پرتاب كرد ، بلكه گام به گام اين راه را مى سپرد : گام اول معاشرت و دوستى با آلودگان است .
گام دوم شركت در مجلس آنها .
گام سوم فكر گناه .
گام چهارم ارتكاب مصاديق مشكوك و شبهات .
گام پنجم انجام گناهان صغيره .
و بالاخره در گامهاى بعد گرفتار بدترين كبائر مى شود ، درست به كسى
تفسير نمونه ج : 14 ص : 413
مى ماند كه زمان خويش به دست جنايتكارى سپرده او را گام به گام به سوى پرتگاه مى برد ، تا سقوط كند و نابود گردد ، آرى اين است خطوات شيطان .
سپس اشاره به يكى از مهمترين نعمتهاى بزرگش بر انسانها در طريق هدايت كرده چنين مى گويد : اگر فضل و رحمت الهى بر شما نبود احدى از شما هرگز پاك نمى شد ، ولى خداوند هر كه را بخواهد تزكيه مى كند ، و خدا شنوا و دانا است ( و لو لا فضل الله عليكم و رحمته ما زكى منكم من احد ابدا و لكن الله يزكى من يشاء و الله سميع عليم ) .
بدون شك فضل و رحمت الهى است كه موجب نجات انسانها از آلودگيها و انحرافات و گناهان مى شود ، چرا كه از يك سو موهبت عقل را داده ، و از سوى ديگر موهبت وجود پيامبر و احكامى كه از طريق وحى نازل مى گردد ، ولى از اين مواهب گذشته توفيقات خاص او و امدادهاى غيبيش كه شامل حال انسانهاى آماده و مستعد و مستحق مى گردد مهمترين عامل پاكى و تزكيه است .
جمله من يشاء چنانكه بارها گفته ايم به معنى اراده و مشيت بى دليل نيست ، بلكه تا مجاهده و تلاشى از ناحيه بندگان نباشد هدايت و موهبتى از ناحيه خدا صورت نمى گيرد ، آن كس كه طالب اين راه است و در آن گام مى نهد و جهاد مى كند ، دستش را مى گيرد ، از وسوسه شياطين حفظش مى كند و به سر منزل مقصود مى رساند .
و به تعبير ديگر فضل و رحمت الهى گاه جنبه تشريعى دارد ، و آن از طريق بعثت پيامبران و نزول كتب آسمانى و تشريع احكام و بشارتها و انذارها است ، و گاه جنبه تكوينى دارد و آن از طريق امدادهاى معنوى و الهى است ، و آيات مورد بحث ( بقرينه جمله من يشاء ) بيشتر ناظر به قسمت دوم است .

تفسير نمونه ج : 14 ص : 414
ضمنا بايد توجه داشت كه زكات و تزكيه در اصل به معنى نمو يافتن و نمو دادن است ، ولى در بسيارى از موارد به معنى پاك شدن و پاك كردن به كار رفته است ، و اين هر دو ممكن است به يك ريشه باز گردد ، زيرا تا پاكى از موانع و مفاسد و رذائل نباشد نمو و رشد امكان پذير نخواهد بود .
جمعى از مفسران براى دومين آيه مورد بحث شان نزولى نقل كرده اند كه پيوند آن را با آيات گذشته روشن مى سازد و آن اينكه : اين آيه در باره گروهى از صحابه نازل شد كه بعد از داستان افك سوگند ياد كردند كه به هيچيك از كسانى كه در اين ماجرا درگير بودند و به اين تهمت بزرگ دامن زدند كمك مالى نكنند ، و در هيچ موردى با آنها مواسات ننمايند ، آيه فوق نازل شد و آنها را از اين شدت عمل و خشونت باز داشت و دستور عفو و گذشت داد .
اين شان نزول را قرطبى در تفسيرش از ابن عباس و ضحاك ، و مرحوم طبرسى از ابن عباس و غير او ، ذيل آيات مورد بحث نقل كرده اند و جنبه عمومى دارد .
ولى گروهى از مفسران اهل تسنن اصرار دارند كه اين آيه در مورد خصوص ابو بكر نازل شده كه بعد از داستان افك ، كمك مالى خود را به مسطح بن اثاثه كه پسر خاله يا پسر خواهر او بود و به مساله افك دامن مى زد قطع كرده ، در حالى كه تمام ضميرهائى كه در آيه به كار رفته به صورت جمع است و نشان مى دهد كه گروهى از مسلمانان بعد از اين ماجرا تصميم به قطع كمكهاى خود از اين مجرمان گرفته بودند و آيه آنها را از اين كار نهى كرد .
ولى به هر حال مى دانيم آيات قرآن اختصاص به شان نزول ندارد ، بلكه همه مؤمنان را تا دامنه قيامت شامل مى گردد ، يعنى توصيه مى كند كه مسلمانان در اين گونه موارد گرفتار احساسات تند و داغ نشوند و در برابر لغزشها و اشتباهات
تفسير نمونه ج : 14 ص : 415
گنهكاران تصميمات خشن نگيرند .
با توجه به اين شان نزول به تفسير آيه باز مى گرديم : قرآن مى گويد : آنها كه داراى برترى مالى و وسعت زندگى هستند نبايد سوگند ياد كنند ( يا تصميم بگيرند ) كه انفاق خود را نسبت به نزديكان و مستمندان و مهاجران در راه خدا قطع مى كنند ( و لا ياتل اولوا الفضل منكم و السعة ان يؤتوا اولى القربى و المساكين و المهاجرين فى سبيل الله ) .
اين تعبير نشان مى دهد كه جمعى از كسانى كه آلوده افك شدند از مهاجران در راه خدا بودند كه فريب منافقان را خوردند ، و خداوند به خاطر سابقه آنها اجازه نداد كه آنان را از جامعه اسلامى طرد كنند و تصميمهائى كه بيش از حد استحقاق باشد درباره آنها بگيرند .
ضمنا جمله لا ياتل از ماده الية ( بر وزن عطيه ) به معنى سوگند ياد كردن و يا از ماده الو ( بر وزن دلو ) به معنى كوتاهى كردن و ترك نمودن است ، بنابر اين آيه طبق معنى اول نهى از سوگند در قطع اين گونه كمكها مى كند .
و بنابر معنى دوم نهى از كوتاهى و ترك اين عمل مى نمايد .
سپس براى تشويق و ترغيب مسلمانان به ادامه اين گونه كارهاى خير اضافه مى كند بايد عفو كنند و گذشت نمايند ( و ليعفوا و ليصفحوا ) .
آيا دوست نمى داريد خداوند شما را بيامرزد ( الا تحبون ان يغفر الله لكم ) .
پس همانگونه كه شما انتظار عفو الهى را در برابر لغزشها داريد بايد در مورد ديگران عفو و بخشش را فراموش نكنيد .

تفسير نمونه ج : 14 ص : 416
و خداوند غفور و رحيم است ( و الله غفور رحيم ) .
عجب اينكه از يكسو با آنهمه آيات كوبنده ، اصحاب افك را شديدا محكوم مى كند ، اما براى اينكه افراد افراطى از حد تجاوز نكنند با سه جمله كه هر يك از ديگرى گيراتر و جذابتر است احساساتشان را كنترل مى نمايد : نخست امر به عفو و گذشت مى كند .
سپس مى گويد آيا دوست نداريد خدا شما را ببخشد ؟ پس شما هم ببخشيد .
و سر انجام دو صفت از صفات خدا كه غفور و رحيم است به عنوان تاكيد ذكر مى كند اشاره به اينكه شما نمى توانيد داغتر از فرمان پروردگار باشيد خداوند كه صاحب اصلى اين حكم است غفور و رحيم است ، او دستور مى دهد كمكها را قطع نكنيد ، ديگر شما چه مى گوئيد ؟ ! بدون شك همه مسلمانانى كه در ماجراى افك درگير شدند با توطئه قبلى نبود ، بعضى از منافقين مسلمان نما پايه گذار بودند ، و گروهى مسلمان فريب خورده دنباله رو ، بدون شك همه آنها مقصر و گناهكار بودند ، اما ميان اين دو گروه فرق بسيار بود ، و نمى بايست با همه يكسان معامله كنند .
به هر حال آيات فوق درس بسيار بزرگى است براى امروز و فرداى مسلمانان و همه آيندگان كه به هنگام آلودگى بعضى از افراد به گناه و لغزشى ، نبايد در كيفر از حد اعتدال تجاوز كرد ، نبايد آنها را از جامعه اسلامى طرد نمود ، و نبايد درهاى كمكهاى را به روى آنها بست تا يكباره در دامن دشمنان سقوط كنند و در صف آنها قرار گيرند .
آيات فوق در حقيقت ترسيمى از تعادل جاذبه و دافعه اسلامى است : آيات افك و مجازات شديد تهمت زنندگان به نواميس مردم نيروى عظيم دافعه را تشكيل مى دهد ، و آيه مورد بحث كه سخن از عفو و گذشت و غفور و رحيم بودن خدا مى گويد بيانگر جاذبه است ! .

تفسير نمونه ج : 14 ص : 417
سپس بار ديگر به مساله قذف و متهم ساختن زنان پاكدامن با ايمان به اتهام ناموسى بازگشته ، و بطور مؤكد و قاطع مى گويد : كسانى كه زنان پاكدامن و بيخبر از هر گونه آلودگى و مؤمن را به نسبتهاى ناروا متهم مى سازند در دنيا و آخرت از رحمت الهى دورند و عذاب عظيمى در انتظار آنها است ( ان الذين يرمون المحصنات الغافلات المؤمنات لعنوا فى الدنيا و الاخرة و لهم عذاب عظيم ) .
در واقع سه صفت براى اين زنان ذكر شده كه هر كدام دليلى است بر اهميت ظلمى كه بر آنها از طريق تهمت وارد مى گردد : محصنات ( زنان پاكدامن ) غافلات ( دور از هر گونه آلودگى ) و مؤمنات ( زنان با ايمان ) و به اين ترتيب نشان مى دهد كه تا چه حد نسبت ناروا دادن به اين افراد ، ظالمانه و ناجوانمردانه و درخور عذاب عظيم است .
ضمنا تعبير به غافلات تعبير جالبى است كه نهايت پاكى آنها را از هر گونه انحراف و بى عفتى مشخص مى كند ، يعنى آنها نسبت به آلودگيهاى جنسى آنقدر بى اعتنا هستند كه گوئى اصلا از آن خبر ندارند ، زيرا موضع انسان در برابر گناه گاه به صورتى در مى آيد كه اصلا تصور گناه از فكر و مغز او بيرون مى رود گوئى اصلا چنين عملى در خارج وجود ندارد و اين مرحله عالى تقوا است .
اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از غافلات زنانى است كه از نسبتهاى ناروائى كه به آنها داده شده بى اطلاعند ، و به همين دليل از خود دفاع نمى كنند ، و در نتيجه آيه مورد بحث مطلب تازه اى در مورد اين گونه اتهامات مطرح مى كند چرا كه در آيات گذشته سخن از تهمت زنندگانى بود كه شناخته مى شدند و مورد مجازات قرار مى گرفتند ، اما در اينجا سخن از شايعه سازانى است
تفسير نمونه ج : 14 ص : 418
كه خود را از مجازات و حد شرعى پنهان داشته اند ، قرآن مى گويد : اينها تصور نكنند كه با اين عمل مى توانند خود را براى هميشه از كيفر الهى دور دارند ، خدا آنها را در اين دنيا از رحمت خويش دور مى كند و در آخرت عذابى عظيم دارند .
گر چه آيه فوق بعد از داستان افك قرار گرفته و به نظر مى رسد كه نزول آن بى ارتباط با اين ماجرا نبوده ، ولى مانند تمام آياتى كه در موارد خاصى نازل مى شود و مفهوم آن كلى است اختصاص به مورد معينى ندارد .
عجب اينكه بعضى از مفسران مانند فخر رازى در تفسير كبير و بعضى ديگر اصرار دارند كه مفهوم اين آيه را محدود به تهمت زدن به زنان پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بدانند و اين گناه را در سر حد كفر قرار مى دهند و كلمه لعن را كه در آيه وارد شده دليل بر آن بشمرند .
در حالى كه تهمت زدن هر چند گناه بسيار بزرگى است ، و اگر در مورد همسران پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) باشد گناه بزرگتر و عظيمترى محسوب مى شود ولى به تنهائى موجب كفر نيست ، و لذا پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در داستان افك با اين گونه افراد معامله مرتد ننمود بلكه در آيات بعد از آن كه شرح آن را خوانديم توصيه به عدم خشونت بيش از حد در مورد آنان فرمود كه با كفر سازگار نيست .
و اما لعن دورى از رحمت خدا است كه در مورد كافر و مرتكبين گناهان كبيره صادق است ، لذا در همين آياتى كه در باره حد قذف گذشت ( در احكام مربوط به لعان ) دو بار كلمه لعن در مورد دروغگويان به كار رفته است .
در روايات اسلامى نيز كرارا كلمه لعن درباره بعضى از مرتكبين گناهان كبيره به كار رفته است ، حديث لعن الله فى الخمر عشر طوائف ... خدا ده گروه را در مورد شراب لعنت كرده ... معروف است .

تفسير نمونه ج : 14 ص : 419
آيه بعد چگونگى حال اين گروه تهمت زنندگان را در دادگاه بزرگ خدا مشخص كرده مى گويد : آنها عذاب عظيمى دارند ، در آن روز كه زبانهاى آنها و دستها و پاهايشان بر ضد آنان به اعمالى كه مرتكب شدند گواهى مى دهند ( يوم تشهد عليهم السنتهم و ايديهم و ارجلهم بما كانوا يعملون ) .
زبان آنها بى آنكه خودشان مايل باشند به گردش در مى آيد و حقائق را بازگو مى كند اين مجرمان بعد از مشاهده دلائل و شواهد قطعى جرم بر خلاف ميل باطنى خود صريحا اقرار به گناه كرده و همه چيز را فاش مى سازند چرا كه جائى براى انكار نمى بينند .
دست و پاى آنها نيز به سخن در مى آيد و حتى طبق آيات قرآن پوست تن آنها سخن مى گويد ، گوئى نوارهاى ضبط صوتى هستند كه همه صداهاى انسان را ضبط كرده و آثار گناهان در طول عمر در آنها نقش بسته است ، آرى در آنجا كه يوم البروز و روز آشكار شدن همه پنهانيها است ظاهر مى شوند .
و اگر مى بينيم در بعضى آيات قرآن اشاره به روز قيامت مى فرمايد : امروز ما بر زبان آنها مهر مى زنيم و دست و پايشان با ما سخن مى گويد ( اليوم نختم على افواههم و تكلمنا ايديهم و ارجلهم بما كانوا يكسبون ) ( سوره يس - آيه 65 ) منافاتى با آيه مورد بحث ندارد چرا كه ممكن است در آغاز زبانها از كار بيفتد و ساير اعضا شهادت دهند ، و هنگامى كه شهادت دست و پا حقائق را برملا كرد زبان به حركت در آيد و گفتنى ها را بگويد و به گناهان اعتراف كند .
سپس مى گويد : در آن روز خداوند جزاى واقعى آنها را بى كم و كاست به آنها مى دهد ( يومئذ يوفيهم الله دينهم الحق ) .

تفسير نمونه ج : 14 ص : 420
و در آنروز مى دانند كه خداوند حق مبين است ( و يعلمون ان الله هو الحق المبين ) .
اگر امروز ، و در اين دنيا ، در حقانيت پروردگار شك و ترديد كنند ، يا مردم را به گمراهى بكشانند در آن روز نشانه هاى عظمت و قدرت و حقانيتش آنچنان واضح مى شود كه سر سخت ترين لجوجان را وادار به اعتراف مى كند .

تفسير نمونه ج : 14 ص : 421
الخَْبِيثَت لِلْخَبِيثِينَ وَ الْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَتِ وَ الطيِّبَت لِلطيِّبِينَ وَ الطيِّبُونَ لِلطيِّبَتِ أُولَئك مُبرَّءُونَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كرِيمٌ(26)
ترجمه :
26 - زنان خبيث و ناپاك از آن مردان خبيث و ناپاكند ! و مردان ناپاك نيز تعلق به زنان ناپاك دارند ، اينان از نسبتهاى ناروائى كه به آنها داده مى شود مبرا هستند ، و براى آنها آمرزش ( الهى ) و روزى پر ارزش است .

تفسير : نوريان مر نوريان را طالبند ! ...
آيه فوق در حقيقت تعقيب و تاكيدى بر آيات افك و آيات قبل از آن است و بيان يك سنت طبيعى در جهان آفرينش مى باشد كه تشريع نيز با آن هماهنگ است .
مى فرمايد : زنان خبيث و ناپاك از آن مردان خبيث و ناپاكند ، همانگونه كه مردان ناپاك ، تعلق به زنان ناپاك دارند ( الخبيثات للخبيثين و الخبيثون للخبيثات ) .
و در نقطه مقابل نيز زنان طيب و پاك به مردان طيب و پاك تعلق دارند ، و مردان پاك و طيب از آن زنان پاك و طيبند ( و الطيبات للطيبين و الطيبون للطيبات ) .
و در پايان آيه به گروه اخير يعنى مردان و زنان پاكدامن اشاره كرده مى گويد : آنها از نسبتهاى نادرستى كه به آنان داده مى شود مبرا هستند ( اولئك مبرئون مما يقولون ) .

تفسير نمونه ج : 14 ص : 422
و به همين دليل آمرزش و مغفرت الهى و همچنين روزى پر ارزش در انتظار آنها است ( لهم مغفرة و رزق كريم ) .

نكته ها :

1 - خبيثات و خبيثون كيانند ؟
در اينكه منظور از خبيثات و خبيثين و همچنين طيبات و طيبين در آيه مورد بحث كيست ؟ مفسران بيانات مختلفى دارند :
1 - گاه گفته شده منظور سخنان ناپاك و تهمت و افترا و دروغ است كه تعلق به افراد آلوده دارد و به عكس سخنان پاك از آن مردان پاك و با تقوا است ، و از كوزه همان برون تراود كه در او است .
2 - گاه گفته مى شود خبيثات به معنى سيئات و مطلق اعمال بد و كارهاى ناپسند است كه برنامه مردان ناپاك است و به عكس حسنات تعلق به پاكان دارد .
3 - خبيثات و خبيثون اشاره به زنان و مردان آلوده دامان است ، به عكس طيبات و طيبون كه به زنان و مردان پاكدامن اشاره مى كند و ظاهرا منظور از آيه همين است ، زيرا قرائنى در دست است كه معنى اخير را تاييد مى كند : الف - اين آيات به دنبال آيات افك و همچنين آيه الزانى لا ينكح الا زانية او مشركة و الزانية لا ينكحها الا زان او مشرك و حرم ذلك على المؤمنين آمده و اين تفسير هماهنگ با مفهوم آن آيات است .
ب - جمله اولئك مبرئون مما يقولون : آنها ( زنان و مردان پاكدامن ) از نسبتهاى ناروائى كه به آنان داده مى شود منزه و پاكند قرينه ديگرى بر اين تفسير مى باشد .

تفسير نمونه ج : 14 ص : 423
ج - اصولا قرينه مقابله خود نشانه اين است كه منظور از خبيثات جمع مؤنث حقيقى است و اشاره به زنان ناپاك است در مقابل خبيثون كه جمع مذكر حقيقى است .
د - از همه اينها گذشته در حديثى از امام باقر (عليه السلام) و امام صادق (عليه السلام) نقل شده كه اين آيه همانند الزانى لا ينكح الا زانية او مشركة مى باشد ، زيرا گروهى بودند كه تصميم گرفتند با زنان آلوده ازدواج كنند ، خداوند آنها را از اين كار نهى كرد ، و اين عمل را ناپسند شمرد ه - در روايات كتاب نكاح نيز مى خوانيم كه ياران امامان ، گاه سؤال از ازدواج با زنان خبيثة مى كردند كه با جواب منفى روبرو مى شدند ، اين خود نشان مى دهد كه خبيثة اشاره به زنان ناپاك است نه سخنان و نه اعمال ناپاك .
سؤال ديگر اينكه آيا منظور از خبيث بودن اين دسته از مردان و زنان يا طيب بودن آنها همان جنبه هاى عفت و ناموسى است ، يا هر گونه ناپاكى فكرى و عملى و زبانى را شامل مى شود .
اگر سياق آيات و رواياتى را كه در تفسير آن آمده در نظر بگيريم محدود بودن مفهوم آيه به معنى اول صحيحتر به نظر مى رسد ، در حالى كه از بعضى از روايات استفاده مى شود كه خبيث و طيب در اينجا معنى وسيعى دارد و مفهوم آن منحصر به آلودگى و پاكى جنسى نيست روى اين نظر بعيد به نظر نمى رسد كه مفهوم نخستين آيه همان معنى خاص باشد ولى از نظر ملاك و فلسفه و علت قابل تعميم و گسترش است .

تفسير نمونه ج : 14 ص : 424
و به تعبير ديگر آيه فوق در واقع بيان گرايش سنخيت است هر چند با توجه به موضوع بحث سنخيت در پاكى و آلودگى جنسى را مى گويد ( دقت كنيد ) .

2 - آيا اين يك حكم تكوينى است يا تشريعى -
بدون شك قانون نوريان مر نوريان را طالبند و ناريان مر ناريان را جاذبند و ضرب المثل معروف كند همجنس با همجنس پرواز و همچنين ضرب المثلى كه در عربى معروف است : السنخية علة الانضمام همه اشاره به يك سنت تكوينى است كه ذره ذره موجوداتى را كه در ارض و سما است در بر مى گيرد كه جنس خود را همچو كاه و كهربا جذب مى كنند .
به هر حال همه جا همنوعان سراغ همنوعان مى روند و هر گروه و هر دسته اى با هم سنخان خود گرم و صميمى اند .
اما اين واقعيت مانع از آن نخواهد بود كه آيه بالا همانند آيه الزانية لا ينكحها الا زان او مشرك اشاره به يك حكم شرعى باشد كه ازدواج با زنان آلوده حداقل در مواردى كه مشهور و معروف به عمل منافى عفتند ممنوع است .
مگر همه احكام تشريعى ريشه تكوينى ندارد ؟ مگر سنتهاى الهى در تشريع و تكوين هماهنگ نيستند ؟ ( براى توضيح بيشتر به شرحى كه ذيل آيه مزبور ذكر كرديم مراجعه فرمائيد ) .

3 - پاسخ به يك سؤال
در اينجا سؤالى مطرح است و آن اينكه در طول تاريخ يا در محيط زندگى خود گاه مواردى را مى بينيم كه با اين قانون هماهنگ نيست ، به عنوان مثال در خود قرآن آمده است كه همسر نوح و همسر لوط زنان بدى بودند و به آنها خيانت كردند ( سوره تحريم آيه 10 ) و در مقابل ، همسر فرعون از زنان با ايمان
تفسير نمونه ج : 14 ص : 425
و پاكدامنى بود كه گرفتار چنگال آن طاغوت بى ايمان گشته بود ( سوره تحريم آيه 11 ) .
در مورد پيشوايان بزرگ اسلام نيز كم و بيش نمونه هائى از اين قبيل ديده شده است كه تاريخ اسلام گواه آن مى باشد .
در پاسخ علاوه بر اينكه هر قانون كلى استثناهائى دارد بايد به دو نكته توجه داشت :
1 - در تفسير آيه گفتيم كه منظور اصلى از خباثت همان آلودگى به اعمال منافى عفت است و طيب بودن نقطه مقابل آن مى باشد ، به اين ترتيب پاسخ سؤال روشن مى شود ، زيرا هيچيك از همسران پيامبران و امامان به طور قطع انحراف و آلودگى جنسى نداشتند ، و منظور از خيانت در داستان نوح و لوط جاسوسى كردن به نفع كفار است نه خيانت ناموسى .
اصولا اين عيب از عيوب تنفر آميز محسوب مى شود و مى دانيم محيط زندگى شخصى پيامبران بايد از اوصافى كه موجب نفرت مردم است پاك باشد تا هدف نبوت كه جذب مردم به آئين خدا است عقيم نماند .
2 - از اين گذشته همسران پيامبران و امامان در آغاز كار حتى كافر و بى ايمان هم نبودند و گاه بعد از نبوت به گمراهى كشيده مى شدند كه مسلما آنها نيز روابط خود را مانند سابق با آنها ادامه نمى دادند ، همانگونه كه همسر فرعون در آغاز كه با فرعون ازدواج كرد به موسى ايمان نياورده بود ، اصولا موسى هنوز متولد نشده بود ، بعدا كه موسى مبعوث شد ايمان آورد و چاره اى جز ادامه زندگى توام با مبارزه نداشت مبارزه اى كه سرانجامش شهادت اين زن با ايمان بود .

تفسير نمونه ج : 14 ص : 426
يَأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيرَ بُيُوتِكمْ حَتى تَستَأْنِسوا وَ تُسلِّمُوا عَلى أَهْلِهَا ذَلِكُمْ خَيرٌ لَّكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ(27) فَإِن لَّمْ تجِدُوا فِيهَا أَحَداً فَلا تَدْخُلُوهَا حَتى يُؤْذَنَ لَكمْ وَ إِن قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكى لَكُمْ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ(28) لَّيْس عَلَيْكمْ جُنَاحٌ أَن تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيرَ مَسكُونَة فِيهَا مَتَعٌ لَّكمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَ مَا تَكْتُمُونَ(29)
ترجمه :
27 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد در خانه هائى غير از خانه خود وارد نشويد تا اجازه بگيريد و بر اهل آن خانه سلام كنيد ، اين براى شما بهتر است ، شايد متذكر شويد .
28 - و اگر كسى در آن نيافتيد داخل آن نشويد تا به شما اجازه داده شود ، و اگر گفته شود بازگرديد ، بازگرديد ، كه براى شما پاكيزه تر است و خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است .
29 - گناهى بر شما نيست كه وارد خانه هاى غير مسكونى بشويد كه در آنجا متاعى متعلق
تفسير نمونه ج : 14 ص : 427
به شما وجود دارد ، و خدا آنچه را آشكار مى كنيد يا پنهان مى داريد مى داند .

تفسير : بدون اذن به خانه مردم وارد نشويد
در اين آيات بخشى از آداب معاشرت و دستورهاى اجتماعى اسلام كه ارتباط نزديكى با مسائل مربوط به حفظ عفت عمومى دارد بيان شده است ، و آن طرز ورود به خانه هاى مردم و چگونگى اجازه ورود گرفتن است .
نخست مى گويد : اى كسانى كه ايمان آورده ايد در خانه هائى كه غير از خانه شما است داخل نشويد تا اينكه اجازه بگيريد و بر اهل آن خانه سلام كنيد ( و به اين ترتيب تصميم ورود خود را قبلا به اطلاع آنها برسانيد و موافقت آنها را جلب نمائيد ) ( يا ايها الذين آمنوا لا تدخلوا بيوتا غير بيوتكم حتى تستانسوا و تسلموا على اهلها ) .
اين براى شما بهتر است ، شايد متذكر شويد ( ذلكم خير لكم لعلكم تذكرون ) .
جالب اينكه در اينجا جمله تستانسوا به كار رفته است نه تستاذنوا زيرا جمله دوم فقط اجازه گرفتن را بيان مى كند ، در حالى كه جمله اول كه از ماده انس گرفته شده اجازه اى توام با محبت و لطف و آشنائى و صداقت را مى رساند ، و نشان مى دهد كه حتى اجازه گرفتن بايد كاملا مؤدبانه و دوستانه و خالى از هر گونه خشونت باشد .
بنابر اين هر گاه اين جمله را بشكافيم بسيارى از آداب مربوط به اين بحث در آن خلاصه شده است ، مفهومش اين است فرياد نكشيد ، در را محكم نكوبيد با عبارات خشك و زننده اجازه نگيريد ، و به هنگامى كه اجازه داده شد بدون سلام وارد نشويد ، سلامى كه نشانه صلح و صفا و پيام آور محبت و دوستى است .
قابل توجه اينكه اين حكم را كه جنبه انسانى و عاطفى آن روشن است با دو جمله
تفسير نمونه ج : 14 ص : 428
ذلكم خير لكم و لعلكم تذكرون همراه مى كند كه خود دليلى بر آن است كه اينگونه احكام ريشه در اعماق عواطف و عقل و شعور انسانى دارد كه اگر انسان كمى در آن بينديشد متذكر خواهد شد كه خير و صلاح او در آن است .
در آيه بعد با جمله ديگرى اين دستور تكميل مى شود : اگر كسى در آن خانه نيافتيد وارد آن نشويد تا به شما اجازه داده شود ( فان لم تجدوا فيها احدا فلا تدخلوها حتى يؤذن لكم ) .
ممكن است منظور از اين تعبير آن باشد كه گاه در آن خانه كسانى هستند ولى كسى كه به شما اذن دهد و صاحب اختيار و صاحب البيت باشد حضور ندارد شما در اينصورت حق ورود نخواهيد داشت .
و يا اينكه اصلا كسى در خانه نيست ، اما ممكن است صاحب خانه در منزل همسايگان و يا نزديك آن محل باشد و به هنگامى كه صداى در زدن و يا صداى شما را بشنود بيايد و اذن ورود دهد در اين موقع حق ورود داريد ، به هر حال آنچه مطرح است اين است كه بدون اذن داخل نشويد .
سپس اضافه مى كند و اگر به شما گفته شود بازگرديد ، اين سخن را پذيرا شويد و بازگرديد ، كه براى شما بهتر و پاكيزه تر است ( و ان قيل لكم ارجعوا فارجعوا هو ازكى لكم ) .
اشاره به اينكه هرگز جواب رد شما را ناراحت نكند ، چه بسا صاحب خانه در حالتى است كه از ديدن شما در آن حالت ناراحت مى شود ، و يا وضع او و خانه اش آماده پذيرش مهمان نيست ! و از آنجا كه به هنگام شنيدن جواب منفى گاهى حس كنجكاوى بعضى تحريك مى شود و به فكر اين مى افتند كه از درز در ، يا از طريق گوش فرا دادن و استراق سمع مطالبى از اسرار درون خانه را كشف كنند در ذيل همين آيه مى فرمايد :
تفسير نمونه ج : 14 ص : 429
خدا به آنچه انجام مى دهيد آگاه است ( و الله بما تعملون عليم ) .
و از آنجا كه هر حكم استثنائى دارد كه رفع ضرورتها و مشكلات از طريق آن استثناء به صورت معقول انجام مى شود در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد : گناهى بر شما نيست كه وارد خانه هاى غير مسكونى بشويد كه در آنجا متاعى متعلق به شما وجود دارد ( ليس عليكم جناح ان تدخلوا بيوتا غير مسكونة فيها متاع لكم ) .
و در پايان اضافه مى نمايد : و خدا آنچه را آشكار مى كنيد و پنهان مى داريد مى داند ( و الله يعلم ما تبدون و ما تكتمون ) .
شايد اشاره به اين است كه گاه بعضى از افراد از اين استثناء سوء استفاده كرده و به بهانه اين حكم وارد خانه هاى غير مسكونى مى شوند تا كشف اسرارى كنند ، و يا در خانه هاى مسكونى به اين بهانه كه نمى دانستيم مسكونى است ورود كنند ، اما خدا از همه اين امور آگاه است و سوء استفاده كنندگان را بخوبى مى شناسد .

نكته ها :

1 - امنيت و آزادى در محيط خانه
بى شك وجود انسان داراى دو بعد است ، بعد فردى و بعد اجتماعى و به همين دليل داراى دو نوع زندگى است ، زندگى خصوصى و عمومى كه هر كدام براى خود ويژگيهائى دارد و آداب و مقرراتى .
انسان ناچار است در محيط اجتماع قيود زيادى را از نظر لباس و طرز حركت و رفت و آمد تحمل كند ، ولى پيدا است كه ادامه اين وضع در تمام مدت شبانه روز خسته كننده و درد سر آفرين است .

تفسير نمونه ج : 14 ص : 430
او مى خواهد مدتى از شبانه روز را آزاد باشد ، قيد و بندها را دور كند به استراحت پردازد با خانواده و فرزندان خود به گفتگوهاى خصوصى بنشيند و تا آنجا كه ممكن است از اين آزادى بهره گيرد ، و به همين دليل به خانه خصوصى خود پناه مى برد و با بستن درها به روى ديگران زندگى خويش را موقتا از جامعه جدا مى سازد و همراه آن از انبوه قيودى كه ناچار بود در محيط اجتماع بر خود تحميل كند آزاد مى شود .
حال بايد در اين محيط آزاد با اين فلسفه روشن ، امنيت كافى وجود داشته باشد ، اگر بنا باشد هر كس سر زده وارد اين محيط گردد و به حريم امن آن تجاوز كند ديگر آن آزادى و استراحت و آرامش وجود نخواهد داشت و مبدل به محيط كوچه و بازار مى شود .
به همين دليل هميشه در ميان انسانها مقررات ويژه اى در اين زمينه بوده است ، و در تمام قوانين دنيا وارد شدن به خانه اشخاص بدون اجازه آنها ممنوع است و مجازات دارد ، و حتى در جائى كه ضرورتى از نظر حفظ امنيت و جهات ديگر ايجاب كند كه بدون اجازه وارد شوند مقامات محدود و معينى حق دادن چنين اجازه اى را دارند .
در اسلام نيز در اين زمينه دستور بسيار مؤكد داده شده و آداب و ريزه كاريهائى در اين زمينه وجود دارد كه كمتر نظير آن ديده مى شود .
در حديثى مى خوانيم : كه ابو سعيد از ياران پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) اجازه ورود به منزل گرفت در حالى كه روبروى در خانه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) ايستاده بود ، پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود : به هنگام اجازه گرفتن روبروى در نايست ! در روايت ديگرى مى خوانيم كه خود آنحضرت هنگامى كه به در خانه كسى مى آمد روبروى در نمى ايستاد بلكه در طرف راست يا چپ قرار مى گرفت و مى فرمود : السلام عليكم ( و به اين وسيله اجازه ورود مى گرفت ) زيرا آن روز
تفسير نمونه ج : 14 ص : 431
هنوز معمول نشده بود كه در برابر در خانه پرده بياويزند .
حتى در روايات اسلامى مى خوانيم كه انسان به هنگامى كه مى خواهد وارد خانه مادر يا پدر و يا حتى وارد خانه فرزند خود شود اجازه بگيرد .
در روايتى آمده است كه مردى از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) پرسيد : آيا به هنگامى كه مى خواهم وارد خانه مادرم شوم بايد اجازه بگيرم ؟ فرمود : آرى ، عرض كرد مادرم غير از من خدمتگزارى ندارد باز هم بايد اجازه بگيرم ؟ ! فرمود : ا تحب ان تراها عريانة ؟ ! آيا دوست دارى مادرت را برهنه ببينى ؟ ! عرض كرد : نه ، فرمود : فاستاذن عليها ! : اكنون كه چنين است از او اجازه بگير ! .
در روايت ديگرى مى خوانيم كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) هنگامى كه مى خواست وارد خانه دخترش فاطمه (عليهاالسلام) شود ، نخست بر در خانه آمد دست به روى در گذاشت و در را كمى عقب زد ، سپس فرمود : السلام عليكم ، فاطمه (عليهاالسلام) پاسخ سلام پدر را داد ، بعد پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود : اجازه دارم وارد شوم ؟ عرض كرد وارد شو اى رسولخدا ! پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود : كسى كه همراه من است نيز اجازه دارد وارد شود فاطمه عرض كرد : مقنعه بر سر من نيست ، و هنگامى كه خود را به حجاب اسلامى محجب ساخت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مجددا سلام كرد و فاطمه (عليهاالسلام) جواب داد ، و مجددا اجازه ورود براى خودش گرفت و بعد از پاسخ موافق فاطمه (عليهاالسلام) اجازه ورود براى همراهش جابر بن عبد الله گرفت .
اين حديث بخوبى نشان مى دهد كه تا چه اندازه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كه يك الگو و سرمشق براى عموم مسلمانان بود اين نكات را دقيقا رعايت مى فرمود .