بعدی
تفسير نمونه ج : 14 ص : 325
فَإِذَا نُفِخَ فى الصورِ فَلا أَنساب بَيْنَهُمْ يَوْمَئذ وَ لا
يَتَساءَلُونَ(101) فَمَن ثَقُلَت مَوَزِينُهُ فَأُولَئك هُمُ الْمُفْلِحُونَ(102)
وَ مَنْ خَفَّت مَوَزِينُهُ فَأُولَئك الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسهُمْ فى جَهَنَّمَ
خَلِدُونَ(103) تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَ هُمْ فِيهَا كَلِحُونَ(104)
ترجمه :
101 - هنگامى كه در صور دميده شود هيچگونه نسبى ميان آنها نخواهد بود ، و از يكديگر
تقاضاى كمك نمى كنند ( چون كارى از كسى ساخته نيست ) .
102 - كسانى كه ترازوهاى ( سنجش اعمال ) آنها سنگين است آنان رستگارانند .
103 - و آنها كه ترازوهاى عملشان سبك مى باشد كسانى هستند كه سرمايه وجود خود را از
دست داده در جهنم جاودانه خواهند ماند .
104 - شعله هاى سوزان آتش همچون شمشير به صورتهاشان نواخته مى شود و در دوزخ چهره
اى در هم كشيده دارند .
تفسير : گوشه اى از مجازات بدكاران
در آيات گذشته چنانكه ديديم سخن از جهان برزخ در ميان بود ، و به دنبال آن در آيات
مورد بحث سخن از قيامت و قسمتى از حالات مجرمان در آن جهان است .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 326
نخست چنين مى گويد : هنگامى كه در صور دميده شود هيچگونه نسبى در ميان آنها نخواهد
بود و از يكديگر سؤال نمى كنند ( فاذا نفخ فى الصور فلا انساب بينهم يومئذ و لا
يتسائلون ) .
مى دانيم طبق آيات قرآن دو بار نفخ صور مى شود : يكبار به هنگام پايان گرفتن اين
جهان ، و پس از نفخ صور تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند مى ميرند و مرگ
سراسر عالم را فرا خواهد گرفت ، پس از نفخ دوم ، رستاخيز مردگان آغاز مى گردد و
انسانها به حيات نوين باز مى گردند ، و آماده حساب و جزا مى شوند .
نفخ صور به معنى دميدن در شيپور است ، ولى اين تعبير تفسير و مفهوم خاصى دارد كه به
خواست خدا شرح آن را در ذيل آيه 68 سوره زمر ، بيان خواهيم كرد .
به هر حال در آيه فوق به دو قسمت از پديده هاى قيامت اشاره شده : يكى از كار افتادن
نسبها است ، زيرا رابطه خويشاوندى و قبيله اى كه حاكم بر نظام زندگى مردم اين جهان
است سبب مى شود كه افراد مجرم از بسيارى از مجازاتها فرار كنند ، و يا در حل
مشكلاتشان از خويشاوندان كمك گيرند ، اما در قيامت انسان است و اعمالش ، و هيچكس
نمى تواند حتى از برادر و فرزند و پدرش دفاع كند و يا مجازات او را به جان بخرد .
ديگر اينكه : آنها چنان در وحشت فرو مى روند كه از شدت ترس حساب و كيفر الهى از حال
يكديگر به هيچوجه سؤال نمى كنند ، آن روز روزى است كه مادر از كودك شيرخوارش غافل
مى شود ، و برادر ، برادر خود را فراموش مى كند مردم همچون مستان به نظر مى رسند
ولى مست نيستند ، عذاب خدا شديد است ! چنانكه در آغاز سوره حج خوانديم : يوم ترونها
تذهل كل مرضعة عما ارضعت و تضع كل ذات حمل حملها و ترى الناس سكارى و ما هم بسكارى
تفسير نمونه ج : 14 ص : 327
و لكن عذاب الله شديد .
اين احتمال در تفسير جمله و لا يتسائلون نيز وجود دارد كه منظور اين است كه از
يكديگر تقاضاى كمك نمى كنند ، زيرا مى دانند اين تقاضا به هيچوجه مفيد و مؤثر نيست
.
بعضى از مفسران نيز گفته اند كه منظور از نفى سؤال آن است كه از نسب هم نمى پرسند ،
و تاكيدى است بر جمله فلا انساب بينهم .
البته تفسير اول از همه روشنتر به نظر مى رسد هر چند منافاتى در ميان آنها وجود
ندارد و ممكن است جمله فوق اشاره به همه اين معانى باشد .
در اينجا سؤال معروفى در كلمات مفسران مطرح شده و آن اينكه از پاره اى از آيات قرآن
بخوبى استفاده مى شود كه در روز قيامت مردم از يكديگر سؤال مى كنند ، مانند آيه 27
سوره صافات كه در مورد مجرمان به هنگامى كه در آستانه دوزخ قرار مى گيرند مى گويد :
و اقبل بعضهم على بعض يتسائلون : آنها رو به يكديگر نموده و سؤالهاى ( سرزنش آميز )
از يكديگر مى كنند .
و در همان سوره آيه 50 از بهشتيان سخن مى گويد كه به هنگام استقرار در بهشت رو به
سوى يكديگر مى كنند و از هم ( درباره يارانى كه در دنيا داشتند و بر اثر انحراف از
جاده حق به دوزخ رفتند ) سؤال مى كنند ( فاقبل بعضهم على بعض يتسائلون ) .
نظير اين معنى در آيه 25 سوره طور نيز آمده ، اكنون سؤال اين است كه اين آيات چگونه
با آيه مورد بحث كه مى گويد در قيامت سؤال از يكديگر نمى كنند سازگار مى باشد ؟ .
ولى كمى دقت در مضمون آيات فوق كه نقل كرديم پاسخ اين سؤال را روشن مى سازد ، زيرا
آيات مربوط به اثبات سؤال از يكديگر بعد از استقرار در بهشت يا در آستانه جهنم است
، در حالى كه نفى سؤال از يكديگر مربوط به مراحل
تفسير نمونه ج : 14 ص : 328
نخستين رستاخيز است كه هول و اضطراب و وحشت آنقدر آنها را پريشان مى كند كه يكديگر
را به كلى فراموش مى كنند .
و به تعبير ديگر قيامت مواقفى دارد و در هر موقف برنامه اى است و گاه عدم توجه به
تعدد مواقف منشا سؤالاتى از قبيل آنچه در بالا گذشت مى گردد .
بعد از قيام قيامت ، نخستين مساله ، مساله سنجش اعمال است با ميزان مخصوصى كه در آن
روز براى اين كار تعيين شده ، گروهى اعمال پروزنى دارند كه ترازوى اعمال را سنگين
مى كند ، درباره اين گروه مى فرمايد : كسانى كه ترازوهايشان سنگين است آنها
رستگارانند ( فمن ثقلت موازينه فاولئك هم المفلحون ) .
موازين جمع ميزان به معنى وسيله سنجش وزن است ، و چنانكه قبلا بطور مشروح گفته ايم
منظور از ميزان سنجش اعمال يك ترازوى ظاهرى دو كفه و مانند آن كه براى سنجش وزن
اجسام به كار ميرود نيست ، بلكه منظور وسيله مناسبى است كه ارزش اعمال آدمى را با
آن مى سنجند ، و به تعبير ديگر ميزان مفهوم وسيعى دارد كه همه وسائل سنجش را شامل
مى شود ، و بطورى كه از روايات مختلف برمى آيد ميزان سنجش اعمال انسانها و حتى خود
انسانها در آن روز پيشوايان بزرگ و انسانهاى نمونه اند .
در حديثى مى خوانيم ان امير المؤمنين و الائمه من ذريته هم الموازين : امير مؤمنان
على (عليه السلام) و امامان از دودمان او ميزانهاى سنجش اعمالند .
بنابر اين انسانها و اعمالشان را با پيامبران بزرگ و اوصياى آنها مقايسه مى كنند و
در اين مقايسه روشن مى شود كه تا چه اندازه با آنها شباهت دارند .
از همين طريق افراد و اعمال وزين از بى وزن و سنگين از تو خالى
تفسير نمونه ج : 14 ص : 329
و با ارزش از بى ارزش ، و پرمايه ها از بى مايه ، تشخيص داده مى شوند .
ضمنا سر ذكر موازين به صورت جمع نيز روشن مى گردد ، چرا كه پيشوايان بزرگى كه ميزان
سنجش هستند متعددند .
اين احتمال نيز وجود دارد كه هر يك از پيامبران و امامان و بندگان خاص خدا به حكم
شرائط زندگيشان در يك يا چند جهت الگو بودند و هر كدام در جنبه اى بطور آشكارترى مى
درخشيدند ، و به اين ترتيب هر يك ميزان سنجشى در آن قسمت خواهند بود .
اما آنها كه بر اثر نداشتن ايمان و عمل صالح ميزان اعمالشان سبك ( يا بى وزن ) است
كسانى هستند كه سرمايه وجود خود را از دست داده و زيان كردند و در جهنم جاودانه
خواهند بود ( و من خفت موازينه فاولئك الذين خسروا انفسهم فى جهنم خالدون ) .
تعبير به خسروا انفسهم ( جان و سرمايه وجودشان را زيان كردند ) اشاره لطيفى است به
اين واقعيت كه آنها بزرگترين سرمايه يعنى هستى خويش را در اين بازار تجارت دنيا از
دست دادند بى آنكه در برابر آن چيز ارزشمندى به دست آورند .
آيه بعد بخشى از عذابهاى دردناك آنها را چنين شرح مى دهد شعله هاى گرم و سوزان آتش
، همچون شمشير به صورتهاى آنها نواخته مى شود ( تلفح وجوههم النار ) .
و آنها از شدت ناراحتى و عذاب در دوزخ ، چهره اى عبوس و در هم كشيده دارند ( و هم
فيها كالحون ) .
تلفح از ماده لفح ( بر وزن فتح ) در اصل به معنى ضربه شمشير است
تفسير نمونه ج : 14 ص : 330
و از آنجا كه شعله هاى آتش ، يا نور شديد آفتاب ، و باد سموم ، همچون شمشير بر صورت
انسان نواخته مى شود بطور كنايه در اين معنى بكار ميرود .
كالح از ماده كلوح ( بر وزن غروب ) به معنى عبوس شدن و در هم كشيدن صورت است ، و
بسيارى از مفسران آنرا چنين تفسير كرده اند كه بر اثر شعله هاى آتش پوست صورت آنها
در هم كشيده مى شود بطورى كه لبها از هم باز ميماند .
نكته ها :
1 - آن روز كه نسبها از اثر مى افتد
مفاهيمى كه در اين جهان در محدوده زندگى مادى انسانها حكمفرما است غالبا در جهان
ديگر دگرگون مى شود ، از جمله مساله ارتباطات قبيله اى و فاميلى است كه در زندگى
اين دنيا غالبا كارگشا است و گاهى خود نظامى را تشكيل مى دهد كه بر ساير نظامات
جامعه حاكم مى گردد .
اما با توجه به اينكه ارزشهاى زندگى در جهان ديگر هماهنگ با ايمان و عمل صالح است
مساله انتساب به فلان شخص يا طايفه و قبيله جائى نمى تواند داشته باشد در اينجا
اعضاى يك خاندان به هم كمك مى كنند و يكديگر را از گرفتاريها نجات مى دهند ، ولى در
قيامت چنين نيست آنجا نه از اموال سرشار خبرى است ، و نه از فرزندان كارى ساخته است
يوم لا ينفع مال و لا بنون الا من اتى الله بقلب سليم : روزى كه نه مال سودى مى
بخشد و نه فرزندان ، تنها نجات از آن كسى است كه داراى قلب سليم باشد .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 331
حتى اگر اين نسب به شخص پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) برسد ، باز مشمول
همين حكم است ، و به همين دليل در تاريخ زندگى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و
امامان بزرگوار مى خوانيم كه بعضى از نزديكترين افراد بنى هاشم را به خاطر عدم
ايمان يا انحراف از خط اصيل اسلام رسما طرد كردند و از آنها تنفر و بيزارى جستند .
گر چه در حديثى از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نقل شده كه فرمود : كل حسب و
نسب منقطع يوم القيامة الا حسبى و نسبى : پيوند هر حسب و نسبى روز قيامت بريده مى
شود جز حسب و نسب من .
ولى به گفته مرحوم علامه طباطبائى ( رضوان الله عليه ) در الميزان به نظر مى رسد
اين همان حديثى است كه جمعى از محدثان اهل تسنن در كتابهاى خود گاهى از عبد الله بن
عمر و گاهى از خود عمر بن الخطاب و گاهى از بعضى ديگر از صحابه از پيامبر (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) نقل كرده اند .
در حالى كه ظاهر آيه مورد بحث عموميت دارد و سخن از قطع همه نسبها در قيامت مى دهد
و اصولى كه از قرآن استفاده شده و از طرز رفتار پيامبر با منحرفان بى ايمان بر مى
آيد اين است كه تفاوتى ميان انسانها از اين نظر نيست .
لذا در حديثى كه صاحب كتاب مناقب ابن شهرآشوب از طاووس ( يمانى ) از امام زين
العابدين (عليه السلام) نقل كرده مى خوانيم : خلق الله الجنة لمن اطاع و احسن و لو
كان عبدا حبشيا ، و خلق النار لمن عصاه و لو كان ولدا قرشيا : خداوند بهشت را براى
كسى آفريده كه اطاعت فرمان او كند و نيكو كار باشد هر چند برده اى از حبشه باشد ، و
دوزخ را براى كسى آفريده است كه نافرمانى
تفسير نمونه ج : 14 ص : 332
او كند هر چند فرزندى از قريش باشد .
البته آنچه گفته شد منافات با احترام خاص سادات و فرزندان با تقواى پيامبر (صلى
الله عليهوآلهوسلّم) ندارد كه اين احترام خود احترامى است به شخص پيامبر (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) و اسلام و رواياتى كه در فضيلت و مقام آنها وارد شده نيز ظاهرا ناظر
به همين معنى است .
2 - داستان تكان دهنده اصمعى
در اينجا مناسب است داستانى را كه غزالى در كتاب بحر المحبة از اصمعى نقل كرده است
و شاهد سخنان گذشته و حاوى نكته هاى لطيفى است بياوريم : اصمعى مى گويد : در مكه
بودم ، شبى بود ماهتابى ، به هنگامى كه اطراف خانه خدا طواف مى كردم صداى زيبا و غم
انگيزى گوش مرا نوازش داد به دنبال صاحب صدا مى گشتم كه چشمم به جوان زيبا و خوش
قامتى افتاد كه آثار نيكى از او نمايان بود ، دست در پرده خانه كعبه افكنده و چنين
مناجات مى كرد : يا سيدى و مولاى نامت العيون و غابت النجوم ، و انت ملك حى قيوم ،
لا تاخذك سنة و لا نوم ، غلقت الملوك ابوابها و اقامت عليها حراسها و حجابها و قد
خلى كل حبيب بحبيبه ، و بابك مفتوح للسائلين ، فها انا سائلك ببابك ، مذنب فقير ،
خاطئى مسكين ، جئتك ارجو رحمتك يا رحيم ، و ان تنظر الى بلطفك يا كريم ! : اى بزرگ
و اى آقاى من ! اى خداى من ! چشمهاى بندگان در خواب فرو رفته ، و ستارگان آسمان يكى
بعد از ديگرى سر به افق مغرب گذارده و از ديده ها پنهان مى گردند ، و تو خداوند حى
و قيومى ، هرگز خواب سنگين و خفيف
تفسير نمونه ج : 14 ص : 333
دامان كبريائى تو را نمى گيرد .
در اين دل شب پادشاهان درهاى قصرهاى خويش را بسته و حاجيان بر آنها گمارده اند ، هر
دوستى با دوستش خلوت كرده ، تنها در خانه اى كه براى سائلان گشوده است ، در خانه تو
است .
هم اكنون به در خانه تو آمده ام ، خطاكار و مستمندم ، آمده ام از تو اميد رحمت دارم
اى رحيم ! ، آمده ام نظر لطفت را مى طلبم اى كريم ! .
سپس به خواندن اين اشعار مشغول شد .
يا من يجيب دعاء المضطر فى الظلم يا كاشف الكرب و البلوى مع السقم قد نام و فدك حول
البيت و انتبهوا و عين جودك يا قيوم لم تنم ان كان جودك لا يرجو الا ذووا شرف فمن
يجود على العاصين بالنعم ... هب لى بجودك فضل العفو عن شرف يا من اشار اليه الخلق
فى الحرم : اى كسى كه دعاى گرفتاران را در تاريكيهاى شب اجابت مى كنى اى كسى كه
دردها و رنجها و بلاها را بر طرف مى سازى .
ميهمانان تو بر گرد خانه ات خوابيده اند و بيدار مى شوند .
اما چشم جود و سخاى تو اى قيوم هرگز به خواب فرو نمى رود .
اگر جود و احساس تو تنها مورد اميد شرافتمندان درگاهت باشد .
گنهكاران به در خانه چه كسى بروند ، و از كه اميد بخشش داشته باشند ؟ سپس سر به سوى
آسمان بلند كرد و چنين ادامه داد : الهى سيدى و مولاى ! ان اطعتك بعلمى و معرفتى
فلك الحمد و المنة على و ان عصيتك بجهلى فلك الحجة على : خداى من ! آقا و مولاى من
! اگر از روى علم و آگاهى تو را اطاعت كرده ام حمد شايسته تو است و رهين منت توام .
و اگر از روى نادانى معصيت كرده ام حجت تو بر من تمام است ... بار ديگر سر به آسمان
برداشت و با صداى بلند گفت : يا الهى و سيدى و مولاى ما طابت الدنيا
تفسير نمونه ج : 14 ص : 334
الا بذكرك ، و ما طابت العقبى الا بعفوك ، و ما طابت الايام الا بطاعتك ، و ما طابت
القلوب الا بمحبتك و ما طابت النعيم الا بمغفرتك ! : اى خداى من و اى آقا و مولاى
من ! دنيا بى ذكر تو پاكيزه نيست ، و آخرت بى عفو تو شايسته نيست ، روزهاى زندگى بى
طاعتت بى ارزش است ، و دلهاى بى محبتت آلوده ، و نعمتها بى آمرزشت ناگوار ... .
اصمعى مى گويد : آن جوان باز هم ادامه داد و اشعار تكان دهنده و بسيار جذاب ديگرى
در همين مضمون بيان كرد و آنقدر خواند و خواند كه بى هوش شد و به روى زمين افتاد
نزديك او رفتم به صورتش خيره شدم ( نور ماهتاب در صورتش افتاده بود ) خوب دقت كردم
ناگهان متوجه شدم او زين العابدين على بن الحسين امام سجاد (عليه السلام) است .
سرش را به دامان گرفتم و سخت به حال او گريستم ، قطره اشكم بر صورتش افتاد به هوش
آمد و چشمان خويش را گشود و فرمود : من الذى اشغلنى عن ذكر مولاى ؟ ! كيست كه مرا
از ياد مولايم مشغول داشته عرض كردم اصمعى هستم اى سيد و مولاى من ، اين چه گريه و
اين چه بيتابى است ؟ تو از خاندان نبوت و معدن رسالتى ، مگر آيه تطهير در حق شما
نازل نشده ؟ مگر خداوند درباره شما نفرموده : انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل
البيت و يطهركم تطهيرا .
امام برخاست و نشست و فرمود : اى اصمعى ! هيهات هيهات ! خداوند بهشت را براى مطيعان
آفريده ، هر چند غلام حبشى باشد و دوزخ را براى عاصيان خلق كرده هر چند فرد بزرگى
از قريش باشد مگر قرآن نخوانده اى و اين سخن خدا را نشنيده اى كه مى فرمايد : فاذا
نفخ فى الصور فلا انساب بينهم يومئذ و لا يتسائلون ... هنگامى كه نفخ صور مى شود و
قيام قيامت ، نسبها به درد نمى خورد بلكه ترازوى سنجش اعمال بايد سنگين وزن باشد ،
اصمعى مى گويد : هنگامى كه چنين ديدم
تفسير نمونه ج : 14 ص : 335
او را به حال خود گذاشتم و كنار رفتم .
3 - تناسب مجازات و گناه
در گذشته نيز اشاره كرده ايم كه عذاب الهى در قيامت و حتى در اين جهان متناسب با
جرمهائى است كه انجام مى گيرد و چنان نيست كه هر نوع عذاب را نسبت به هر نوع مجرمى
اعمال كنند ، در آيات فوق سوختگى شديد صورتها بر اثر شعله هاى آتش دوزخ تا آنجا كه
چهره ها در هم كشيده شود و لبها از هم باز بماند به عنوان مجازات براى سبك و زنان
بى ارزش و بى ايمان ذكر شده است ، و با توجه به اين معنى كه آنها غالبا كسانى هستند
كه چهره هاى خود را از شنيدن آيات الهى در هم مى كشند و گاه ، بر آنها لبخند
تمسخرآميز مى زنند ، و با استهزاء و سخريه مى نشينند ، تناسب اين مجازات با اعمال
آنها روشن مى شود .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 336
أَ لَمْ تَكُنْ ءَايَتى تُتْلى عَلَيْكمْ فَكُنتُم بهَا تُكَذِّبُونَ(105) قَالُوا
رَبَّنَا غَلَبَت عَلَيْنَا شِقْوَتُنَا وَ كنَّا قَوْماً ضالِّينَ(106) رَبَّنَا
أَخْرِجْنَا مِنهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظلِمُونَ(107) قَالَ اخْسئُوا فِيهَا
وَ لا تُكلِّمُونِ(108) إِنَّهُ كانَ فَرِيقٌ مِّنْ عِبَادِى يَقُولُونَ رَبَّنَا
ءَامَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَ ارْحمْنَا وَ أَنت خَيرُ الرَّحِمِينَ(109)
فَاتخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِياًّ حَتى أَنسوْكُمْ ذِكْرِى وَ كُنتُم مِّنهُمْ
تَضحَكُونَ(110) إِنى جَزَيْتُهُمُ الْيَوْمَ بِمَا صبرُوا أَنَّهُمْ هُمُ
الْفَائزُونَ(111)
ترجمه :
105 - آيا آيات من بر شما خوانده نمى شد و آنرا تكذيب مى كرديد ؟ !
106 - مى گويند : پروردگارا ! شقاوت ما بر ما چيره شد و ما قوم گمراهى بوديم .
107 - پروردگارا ! ما را از آن بيرون بر ، اگر بار ديگر تكرار كرديم قطعا ستمگريم (
و مستحق عذاب ) .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 337
108 - مى گويد دور شويد در دوزخ ، و با من سخن مگوئيد .
109 - ( فراموش كرده ايد ) گروهى از بندگان من مى گفتند : پروردگارا ! ما ايمان
آورديم ، ما را ببخش و بر ما رحم كن ، و تو بهترين رحم كنندگانى .
110 - اما شما آنها را به باد مسخره گرفتيد و آنها شما را از ياد من غافل كردند و
شما از آنها مى خنديديد !
111 - ولى من امروز آنان را به خاطر صبر و استقامتشان پاداش دادم آنها پيروز و
رستگارند .
تفسير : با من سخن نگوئيد !
در آيات گذشته سخن از مجازات دردناك دوزخيان بود ، و در تعقيب آن آيات مورد بحث
گوشه اى از گفتگوى پروردگار را با آنها بازگو مى كند نخست اينكه خداوند آنها را با
اين سخن عتاب آميز مخاطب ساخته مى گويد : آيا آيات من بر شما خوانده نمى شد و شما
آن را تكذيب مى كرديد ؟ ( ا لم تكن آياتى تتلى عليكم فكنتم بها تكذبون ) .
آيا به اندازه كافى آيات و دلائل روشن وسيله پيامبرانم براى شما نفرستادم آيا اتمام
حجت به شما نكردم و شما پيوسته راه انكار و تكذيب را پيش مى گرفتيد ! .
مخصوصا با توجه به جمله تتلى و تكذبون كه هر دو فعل مضارع است و دليل بر استمرار ،
روشن مى شود كه تلاوت آيات الهى بر آنها تداوم داشته همانگونه كه تكذيب آنها در
برابر اين آيات ! آنها در پاسخ اين سؤال اعتراف مى كنند و مى گويند : آرى چنين است
اى پروردگار ما ! ولى شقاوت و بدبختى ما ، بر ما چيره شد ، و ما قوم گمراهى بوديم (
قالوا ربنا غلبت علينا شقوتنا و كنا قوما ضالين ) .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 338
شقوة و شقاوة ضد سعادت است ، و به معنى فراهم بودن اسباب گرفتارى و مجازات و بلا
است ، و به تعبير ديگر شر و آفتى است كه دامان انسان را مى گيرد در حالى كه سعادت
به معنى فراهم بودن اسباب نعمت و نيكى است ، و در هر حال هر دو ( شقاوت و سعادت )
چيزى جز نتيجه اعمال و گفتار و نيات ما نمى باشد ، و اعتقاد به اينكه سعادت و شقاوت
يك امر ذاتى است كه همراه انسان متولد مى شود پندارى بيش نيست كه بر خلاف دعوت همه
انبياء و تلاشهاى همه راهنمايان و معلمان بشر است ، پندارى است كه براى فرار از زير
بار مسئوليتها و توجيه اعمال خلاف و تبهكاريها درست شده ، يا براى تفسير موارد
ناآگاهيها .
بر اين اساس گنهكاران دوزخى صريحا اعتراف مى كنند كه از ناحيه خداوند اتمام حجت شد
اما ما به دست خودمان وسائل بدبختيمان را فراهم ساختيم و معترفيم كه قوم گمراهى
بوديم .
شايد با اين اعترافات مى خواهند جلب رحمت پروردگار كنند لذا بلا فاصله اضافه مى
كنند : پروردگارا ! ما را از اين آتش بيرون ببر و به دنيا باز گردان تا عمل صالح
انجام دهيم ( ربنا اخرجنا منها ) .
هر گاه بار ديگر برنامه هاى سابق را تكرار كرديم ما قطعا ستمگريم و شايسته عفو تو
نخواهيم بود ( فان عدنا فانا ظالمون ) .
آنها اين سخن را در حالى مى گويند كه گوئى از اين واقعيت بيخبرند كه سراى آخرت دار
جزا است نه عمل ، و باز گشت به دنيا ديگر امكان پذير نيست .
به همين دليل با قاطعيت تمام به آنها پاسخ داده خداوند مى گويد : دور شويد و همچنان
در دوزخ بمانيد ، خاموش شويد و با من سخن مگوئيد ! ( قال اخسئوا فيها و لا تكلمون )
.
تفسير نمونه ج : 14 ص : 339
جمله اخسئوا كه به صورت فعل امر است معمولا براى دور كردن سگ به كار مى رود ، و هر
گاه در مورد انسانى گفته شود به معنى پستى او و مستحق مجازات بودن است .
سپس دليل اين سخن را چنين بيان مى كند : آيا فراموش كرده ايد كه گروهى از بندگان
خاص من مى گفتند : پروردگارا ما ايمان آورديم ، ما را ببخش بر ما رحم كن ، و تو
بهترين رحم كنندگانى ؟ ! ( انه كان فريق من عبادى يقولون ربنا آمنا فاغفر لنا و
ارحمنا و انت خير الراحمين ) .
اما شما آنها را به باد مسخره گرفتيد و آنقدر در اين كار اصرار كرديد كه استهزا
كردن آنها شما را به كلى از ياد من غافل كرد ( فاتخذتموهم سخريا حتى انسوكم ذكرى )
.
و شما پيوسته از آنها مى خنديديد و بر سخنان و عقائد و رفتار و كردارشان پوزخند مى
زديد ( و كنتم منهم تضحكون ) .
ولى امروز به خاطر آن صبر و استقامت و پايمردى در مقابل آنهمه استهزا و عدم تزلزل
در برنامه هاى الهيشان آنها را پاداش دادم ، آنها پيروز و رستگارند ( انى جزيتهم
اليوم بما صبروا انهم هم الفائزون ) .
و اما شما ... شما امروز در بدترين حالات و دردناكترين عذاب گرفتاريد و كسى به
فريادتان نمى رسد و بايد هم چنين باشيد كه مستحق اين كيفريد .
و به اين ترتيب در چهار آيه اخير عامل اصلى بدبختى دوزخيان و عامل پيروزى و رستگارى
بهشتيان با صراحت بيان شده است .
گروه اول كه عوامل بدبختى و گمراهى را بدست خود فراهم ساختند
تفسير نمونه ج : 14 ص : 340
با مسخره كردن ياران حق و تحقير عقائد پاك آنها به سرنوشتى گرفتار شدند كه حتى
درخور خطابى كه به يك انسان مى شود نيستند ، آرى آنها كه مؤمنان را تحقير كردند
بايد گرفتار بدترين تحقير شوند .
و اما گروه دوم به خاطر صبر و پايمرديشان در برابر دشمنان مغرور و از خود راضى و بى
منطق و استقامت در ادامه راه الله بزرگترين پيروزى را در پيشگاه خدا كسب كردند .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 341
قَلَ كَمْ لَبِثْتُمْ فى الأَرْضِ عَدَدَ سِنِينَ(112) قَالُوا لَبِثْنَا يَوْماً
أَوْ بَعْض يَوْم فَسئَلِ الْعَادِّينَ(113) قَلَ إِن لَّبِثْتُمْ إِلا قَلِيلاً
لَّوْ أَنَّكُمْ كُنتُمْ تَعْلَمُونَ(114) أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَكُمْ
عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنَا لا تُرْجَعُونَ(115) فَتَعَلى اللَّهُ الْمَلِك
الْحَقُّ لا إِلَهَ إِلا هُوَ رَب الْعَرْشِ الْكرِيمِ(116)
ترجمه :
112 - ( خداوند ) مى گويد چند سال در روى زمين توقف كرده ايد .
113 - در پاسخ مى گويند : تنها به اندازه يك روز يا قسمتى از يك روز ! از آنها كه
مى توانند بشمارند سؤال فرما .
114 - مى گويد ( آرى ) شما مقدار كمى توقف كرديد اگر مى دانستيد !
115 - ولى آيا گمان كرده ايد كه ما شما را بيهوده آفريده ايم و به سوى ما باز گشت
نخواهيد كرد !
116 - پس بزرگتر و برتر است خداوندى كه فرمانرواى حق است ( از اينكه شما را بى هدف
آفريده باشد ) معبودى جز او نيست و او پروردگار عرش كريم است .
تفسير : كوتاهى عمر اين جهان
از آنجا كه در آيات گذشته بخشى از مجازات دردناك دوزخيان آمده بود در تعقيب آن در
اين قسمت از آيات نوعى ديگر از مجازاتهاى روانى آنها كه به صورت سرزنشهاى الهى است
مطرح شده :
تفسير نمونه ج : 14 ص : 342
نخست مى گويد : در آن روز خداوند آنها را مخاطب قرار داده مى گويد : شما چند سال
روى زمين توقف و زندگى كرديد ؟ ( قال كم لبثتم فى الارض عدد سنين ) .
كلمه ارض در اين آيه و همچنين قرائنى كه در آيات بعد خواهد آمد نشان مى دهد كه
منظور سؤال از مقدار عمر آنها در دنيا با مقايسه به ايام آخرت است .
و اينكه جمعى از مفسران گفته اند منظور سؤال از مقدار توقف آنها در جهان برزخ مى
باشد بعيد به نظر مى رسد ، هر چند شواهد مختصرى در بعضى ديگر از آيات براى آن ديده
مى شود .
اما آنها در اين مقايسه زندگى دنيا را بقدرى كوتاه مى بينند كه در پاسخ مى گويند ما
تنها به اندازه يك روز ، يا حتى كمتر از آن ، به اندازه بعضى از يك روز ، در دنيا
توقف داشتيم ( قالوا لبثنا يوما او بعض يوم ) .
در حقيقت عمرهاى طولانى در دنيا گوئى لحظه هاى زودگذرى هستند در
تفسير نمونه ج : 14 ص : 343
برابر زندگى آخرت ، كه هم نعمتهايش جاويدان است و هم مجازاتهايش نامحدود .
سپس براى تاكيد سخن خود ، يا براى اينكه پاسخ دقيقترى گفته باشند ، عرض مى كنند :
خداوندا ! از آنها كه مى توانند درست بشمارند و اعداد را در مقايسه با يكديگر به
خوبى تشخيص دهند سؤال كن ( فسئل العادين ) .
ممكن است منظور از عادين ( شمرندگان ) همان فرشتگانى باشد كه حساب و كتاب عمر
آدميان و اعمال آنها را دقيقا نگاه داشته اند ، زيرا آنها بهتر و دقيقتر از هر كس
اين حساب را مى دانند .
اينجا است كه خداوند به عنوان سرزنش و توبيخ به آنها مى فرمايد : آرى شما مقدار كمى
در دنيا توقف كرديد اگر مى دانستيد ( قال ان لبثتم الا قليلا لو انكم كنتم تعلمون )
.
در واقع آنها روز قيامت به اين واقعيت پى مى برند كه عمر دنيا در برابر عمر آخرت
روز يا ساعتى بيش نيست ، ولى در اين جهان كه بودند آنچنان پرده هاى غفلت و غرور بر
قلب و فكرشان افتاده بود كه دنيا را جاودانى مى پنداشتند ، و آخرت را يك پندار و يا
وعده نسيه ! ، لذا خداوند مى فرمايد : آرى اگر شما آگاهى داشتيد به اين واقعيت كه
در قيامت پى برديد در همان دنيا آشنا مى شديد .
در آيه بعد از راهى ديگر ، راهى بسيار مؤثر و آموزنده براى بيدار ساختن اين گروه
وارد بحث مى شود و مى گويد : آيا گمان كرديد كه ما شما را بيهوده
تفسير نمونه ج : 14 ص : 344
آفريده ايم ، و به سوى ما باز گشت نخواهيد كرد ؟ ! ( ا فحسبتم انما خلقناكم عبثا و
انكم الينا لا ترجعون ) .
اين جمله كوتاه و پر معنى يكى از زنده ترين دلائل رستاخيز و حساب و جزاى اعمال را
بيان مى كند ، و آن اينكه اگر راستى قيامت و معادى در كار نباشد زندگى دنيا عبث و
بيهوده خواهد بود ، زيرا زندگى اين جهان با تمام مشكلاتى كه دارد و با اينهمه
تشكيلات و مقدمات و برنامه هائى كه خدا براى آن چيده است اگر صرفا براى همين چند
روز باشد بسيار پوچ و بى معنى مى باشد ، چنانكه در نكته ها شرح داده خواهد شد .
و از آنجا كه اين گفتار يعنى عبث نبودن خلقت ، سخن مهمى است كه نياز به دليل محكم
دارد در آيه بعد اضافه مى كند خداوندى كه فرمانرواى حق است هيچ معبودى جز او نيست و
پروردگار عرش كريم است برتر از آن است كه جهان هستى را بيهوده و بى هدف آفريده باشد
( فتعالى الله الملك الحق لا اله الا هو رب العرش الكريم ) .
در واقع كسى كار پوچ و بى هدف مى كند كه جاهل و ناگاه ، يا ضعيف و ناتوان ، يا ذاتا
وجودى باطل و بيهوده باشد ، اما خداوندى كه جامع تمام صفات كماليه است ( الله ) .
خداوندى كه فرمانروا و مالك همه عالم هستى است ( الملك ) .
و خداوندى كه حق است و جز حق از او صادر نمى شود ( الحق ) چگونه ممكن است آفرينش او
عبث و بى هدف باشد .
و اگر تصور شود كه ممكن است كسى او را از رسيدن به هدفش باز دارد با جمله لا اله
الا هو ( هيچ خدائى جز او نيست ) آن را نفى مى كند و با تاكيد بر ربوبيت خداوند (
رب العرش الكريم ) كه مفهومش مالك مصلح است هدفدار
تفسير نمونه ج : 14 ص : 345
بودن جهان را مشخصتر مى سازد .
خلاصه اينكه در اين آيه علاوه بر ذكر كلمه الله كه خود اشاره اجمالى به تمام صفات
كماليه خدا است بر چهار صفت به طور صريح تكيه شده : مالكيت و حاكميت خدا ، سپس
حقانيت وجود او ، و ديگر عدم وجود شريك براى او ، و سرانجام مقام ربوبيت ، و اينها
همه دليلى است بر اينكه او كارى بى هدف انجام نمى دهد و دنيا و انسانها را عبث
نيافريده است .
كلمه عرش چنانكه قبلا هم اشاره كرده ايم اشاره به مجموعه جهان هستى است كه در حقيقت
تحت حكومت خداوند محسوب مى شود ( زيرا عرش در لغت به معنى تختهاى پايه بلند مخصوصا
تخت حكومت زمامداران است ، و اين تعبير كنايه اى است از قلمرو حكومت پروردگار )
براى توضيح بيشتر در باره معنى عرش در قرآن مجيد به جلد ششم تفسير نمونه صفحه 204
به بعد ( ذيل آيه 54 سوره اعراف ) مراجعه فرمائيد .
و اما اينكه عرش توصيف به كريم شده است به خاطر اين است كه واژه كريم در اصل به
معنى شريف و پرفايده و نيكو است و از آنجا كه عرش پروردگار داراى اين صفات است
توصيف به كريم شده است .
ذكر اين نكته نيز لازم است كه توصيف به كريم مخصوص وجود عاقل مانند خداوند يا
انسانها نيست ، بلكه به غير آن نيز در لغت عرب گفته مى شود چنانكه در سوره حج ذيل
آيه 50 در مورد مؤمنان صالح مى خوانيم : لهم مغفرة و رزق كريم : براى آنها آمرزش و
روزى كريم ( پر ارزش و پر بركت ) است و به طورى كه راغب در مفردات مى گويد : اين
صفت در مورد نيكيهاى كوچك و كم اهميت گفته نمى شود بلكه مخصوص مواردى است كه خير و
نيكى پر اهميتى وجود دارد .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 346
نكته : مرگ نقطه پايان زندگى نيست
گفتيم از جمله دلائلى كه در بحث معاد براى اثبات وجود جهان ديگر مطرح شده مساله
مطالعه نظام اين جهان است ، و به تعبير ديگر مطالعه اين نشاه اولى گواهى مى دهد كه
نشاه اخرى بعد از آن است .
در اينجا لازم مى دانيم توضيح بيشترى در اين زمينه بياوريم : ما از يكسو مى بينيم
جهان آفرينش ، هم از نظر عظمت و هم از نظر نظم ، فوق العاده وسيع و پرشكوه و اعجاب
انگيز است ، اسرار اين جهان بقدرى است كه دانشمندان بزرگ معترفند تمام معلومات بشر
در برابر آن همچون يك صفحه كوچك است از يك كتاب بسيار بزرگ ، بلكه همه آنچه را از
اين عالم مى دانيم در حقيقت الفباى اين كتاب است .
هر يك از كهكشانهاى عظيم اين عالم شامل چندين ميليارد ستاره است و تعداد كهكشانها و
فواصل آنها آنقدر عظيم است كه حتى محاسبه آن با سرعت سير نور كه در يك ثانيه سيصد
هزار كيلومتر راه را طى مى كند وحشت آور است .
نظم و دقتى كه در ساختمان كوچكترين واحد اين جهان به كار رفته همانند نظم و دقتى
است كه در ساختمان عظيمترين واحدهاى آن ديده مى شود .
و انسان در اين ميان ، لااقل كاملترين موجودى است كه ما مى شناسيم و عاليترين محصول
اين جهان است تا آنجا كه ما مى دانيم - اينها همه از يكسو .
از سوى ديگر مى بينيم كه اين عاليترين محصول شناخته شده عالم هستى يعنى انسان در
اين عمر كوتاه خود در ميان چه ناراحتيها و مشكلاتى بزرگ مى شود ؟ او هنوز دوران
طفوليت را با همه رنجها و مشكلاتش پشت سر نگذاشته و نفسى تازه نكرده دوران پر غوغاى
جوانى با طوفانهاى شديد و كوبنده اش فرا مى رسد .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 347
و هنوز جاى پاى خود را در فصل شباب محكم نكرده دوران كهولت و پيرى با وضع رقت بارش
در برابر او آشكار مى شود .
آيا باور كردنى است كه هدف اين دستگاه بزرگ و عظيم ، و اين اعجوبه خلقت كه نامش
انسان است همين باشد كه چند روزى در اين جهان بيايد اين دورانهاى سه گانه را با
رنجها و مشكلاتش طى كند ، مقدارى غذا مصرف كرده ، لباسى بپوشد ، بخوابد و بيدار شود
و سپس نابود گردد و همه چيز پايان يابد .
اگر راستى چنين باشد آيا آفرينش مهمل و بيهوده نيست ؟ آيا هيچ عاقلى اين همه
تشكيلات عظيم را براى هدفى به اين كوچكى مى چيند ؟ ! فرض كنيد مليونها سال نوع
انسان در اين دنيا بماند ، و نسلها يكى پس از ديگرى بيايند و بروند ، علوم مادى
آنقدر ترقى كند كه بهترين تغذيه و لباس و مسكن و عاليترين درجه رفاه را براى بشر
فراهم سازد ، ولى آيا اين خوردن و نوشيدن و پوشيدن و خوابيدن و بيدار شدن ، ارزش
اين را دارد كه اينهمه تشكيلات براى آن قرار دهند ؟ بنابر اين مطالعه اين جهان با
عظمت به تنهائى دليل بر اين است كه مقدمه اى است براى عالمى وسيعتر و گسترده تر ،
جاودانى و ابدى ، تنها وجود چنان جهانى است كه مى تواند به زندگى ما مفهوم بخشد ، و
آن را از هيچى و پوچى در آورد .
به همين دليل عجيب نيست فلاسفه مادى گرا كه اعتقاد به قيامت و جهان ديگر ندارند اين
عالم را بى هدف و پوچ بدانند ، و براستى اگر ما نيز اعتقاد به چنان جهانى نداشتيم
با آنها همصدا مى شديم ، اين است كه مى گوئيم اگر مرگ نقطه پايان باشد آفرينش جهان
بيهوده خواهد بود ، لذا در آيه 66 سوره واقعه مى خوانيم و لقد علمتم النشاة الاولى
فلو لا تذكرون : شما كه اين جهان - نشاه اولى - را ديديد چرا متذكر نمى شويد و به
عالمى كه پس از آن است ايمان نمى آوريد ؟ !
تفسير نمونه ج : 14 ص : 348
وَ مَن يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً ءَاخَرَ لا بُرْهَنَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا
حِسابُهُ عِندَ رَبِّهِ إِنَّهُ لا يُفْلِحُ الْكَفِرُونَ(117) وَ قُل رَّب اغْفِرْ
وَ ارْحَمْ وَ أَنت خَيرُ الرَّحِمِينَ(118)
ترجمه :
117 - و هر كس معبود ديگرى با خدا بخواند - و مسلما هيچ دليلى بر آن نخواهد داشت -
حساب او نزد پروردگار شما خواهد بود ، مسلما كافران رستگار نخواهند شد .
118 - و بگو پروردگارا ! مرا ببخش و مشمول رحمتت قرار ده ، و تو بهترين رحم
كنندگانى .
تفسير : رستگاران و نارستگاران
از آنجا كه در آيات گذشته سخن از مساله معاد بود و تكيه بر صفات پروردگار ، در
نخستين آيه مورد بحث اشاره به توحيد و نفى هر گونه شرك كرده و بحث مبدء و معاد را
به اين وسيله تكميل كرده مى فرمايد : هر كس با خدا معبود ديگرى را بخواند - و مسلما
هيچ دليلى بر مدعاى خود نخواهد داشت - حساب او نزد پروردگارش خواهد بود ( و من يدع
مع الله الها آخر لا برهان له به فانما حسابه عند ربه ) .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 349
آرى مشركان تنها روى ادعا تكيه دارند و دليلهاى آنها همچون تقليد كوركورانه از
نياكان و خرافاتى همانند آن ، مطالبى واهى و بى اساس است ، آنها معاد را با آن
دلائل روشن انكار مى كنند اما شرك را با نداشتن هيچگونه دليل پذيرا مى شوند و مسلم
است كه خداوند به حساب اين گونه افراد كه فرمان عقل را زير پا گذارده و آگاهانه در
بيراهه هاى كفر و شرك سرگردان شده اند مى رسد .
و در پايان آيه مى فرمايد كافران رستگار نخواهند شد و نتيجه كارشان در اين حساب رسى
الهى روشن است ( انه لا يفلح الكافرون ) .
چه جالب است كه اين سوره با قد افلح المؤمنون آغاز شد و با لا يفلح الكافرون
بحثهايش به پايان مى رسد ، و اين است دورنماى زندگى مؤمنان و كافران از آغاز تا
انجام .
در آخرين آيه اين سوره شريفه به عنوان يك نتيجه گيرى كلى روى سخن را به پيامبر
گرامى (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كرده ، مى گويد : بگو پروردگارا ! مرا ببخش ، و
مشمول رحمت خود قرار ده و تو بهترين رحم كنندگانى ( و قل رب اغفر و ارحم و انت خير
الراحمين ) .
اكنون كه گروهى در بيراهه شرك سرگردانند و جمعى گرفتار ظلم و ستم ، تو خود را به
خدا بسپار و در پناه لطف و رحمت او قرار ده و از او آمرزش و غفران بطلب .
و مسلم است اين دستور براى همه مؤمنان است هر چند مخاطب شخص
تفسير نمونه ج : 14 ص : 350
پيامبر مى باشد .
در روايتى نقل شده است كه آغاز اين سوره و پايانش از گنجينه هاى عرش خدا است ، و هر
كس به سه آيه آغاز آن عمل كند ، و از چهار آيه پايانش پند و اندرز گيرد ، اهل نجات
و فلاح و رستگارى است .
بعيد نيست منظور از سه آيه نخست اين سوره ، سه آيه اى است كه بعد از جمله قد افلح
المؤمنون آمده كه يكى دعوت به خشوع در نماز ، و ديگرى دعوت به پرهيز از هر گونه كار
لغو و بيهوده ، و سومى دعوت به زكات مى كند ، كه يكى رابطه انسان است با خدا و
ديگرى با خلق ، و ديگرى با خويشتن ، و منظور از چهار آيه اخير آيه 115 به بعد است
كه سخن از بيهوده نبودن خلق ، و مساله معاد ، و سپس توحيد ، و سپس انقطاع الى الله
و توجه به پروردگار بحث مى كند .
بار الها ! به حق مؤمنانى كه وعده رستگارى آنها را در اين سوره داده اى كه در طليعه
آنها پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و اهلبيت او (عليهم السلام) هستند ، ما را در
صف اين گروه قرار ده و فرمان فلاح و رستگارى را به نام ما بنويس .
خداوندا ! ما را مشمول غفران و رحمتت فرما كه ارحم الراحمين توئى .
پروردگارا ! پايان كار همه ما را به خير گردان و در لغزشگاهها از هر گونه انحراف و
لغزش حفظ كن .
انك على كل شىء قدير .
پايان سوره مؤمنون شب 25 محرم الحرام 1403 مطابق با 21 / 8 / 1361
تفسير نمونه ج : 14 ص : 351
( 24 ) سوره نور اين سوره در مدينه نازل شده و 64 آيه است
جزء هيجدهم قرآن كريم
تفسير نمونه ج : 14 ص : 352
تفسير نمونه ج : 14 ص : 353
فضيلت سوره نور
در حديثى از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم من قرء سورة نور اعطى من
الاجر عشر حسنات بعدد كل مؤمنة و مؤمن فيما مضى و فيما بقى : كسى كه سوره نور را
بخواند ( و محتواى آن را در زندگى خود پياده كند ) خداوند به عدد هر زن و مرد با
ايمانى در گذشته و آينده ده حسنه به عنوان پاداش به او خواهد داد .
در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم : حصنوا اموالكم و فروجكم
بتلاوة سورة نور و حصنوا بها نسائكم ، فان من ادمن قرائتها فى كل يوم او فى كل ليلة
لم يزن احد من اهلبيته ابدا حتى يموت : اموال خود را از تلف و دامان خود را از ننگ
بى عفتى حفظ كنيد به وسيله تلاوت سوره نور ، و زنانتان را در پرتو دستوراتش از
انحرافات مصون داريد كه هر كس قرائت اين سوره را در هر شبانه روز ادامه دهد احدى از
خانواده او هرگز تا پايان عمر گرفتار عمل منافى عفت نخواهد شد .
توجه به محتواى سوره كه از طرق گوناگون و مؤثر به مبارزه با عوامل انحراف از جاده
عفت برخاسته نكته اصلى حديث فوق و همچنين مفهوم عملى آنرا روشن مى سازد .
محتواى سوره نور
اين سوره را در حقيقت مى توان سوره پاكدامنى و عفت و مبارزه با آلودگيهاى جنسى
دانست چرا كه قسمت عمده دستوراتش بر محور پاكسازى اجتماع از طرق
تفسير نمونه ج : 14 ص : 354
مختلف از آلودگيهاى جنسى دور مى زند و اين هدف در چند مرحله پياده شده است : مرحله
اول بيان مجازات شديد زن و مرد زناكار است كه در دومين آيه اين سوره با قاطعيت تمام
مطرح گرديده .
مرحله دوم به اين امر مى پردازد كه اجراى اين حد شديد مساله ساده اى نيست ، و از
نظر موازين قضائى اسلام شرط سنگينى دارد ، نسبت به غير مرد و همسرش چهار شاهد و در
مورد مرد و همسرش برنامه لعان كه شرح آن خواهد آمد بايد اجرا گردد ، و حتى اگر كسى
كه ديگرى را متهم مى سازد نتواند ادعاى خود را در محكمه قضاوت اسلامى به ثبوت
برساند خود مجازات شديد ( چهار پنجم حد زنا ) خواهد داشت ، تا كسى تصور نكند مى
تواند با متهم ساختن ديگران به سادگى آنها را به مجازات اسلامى بكشاند ، بلكه به
عكس خودش گرفتار مجازات خواهد شد .
سپس به همين مناسبت حديث معروف افك و تهمتى را كه به يكى از همسران پيامبر (صلى
الله عليهوآلهوسلّم) زدند مطرح كرده ، و قرآن شديدا اين مساله را تعقيب مى كند ، تا
كاملا روشن شود شايعه سازى درباره افراد پاك چه گناه سنگينى دارد .
در مرحله سوم براى اينكه تصور نشود اسلام تنها به برنامه مجازات گنهكار قناعت مى
كند به يكى از مهمترين راههاى پيشگيرى از آلودگيهاى جنسى پرداخته ، مساله نهى از
چشم چرانى مردان نسبت به زنان و زنان نسبت به مردان و موضوع حجاب زنان مسلمان را
پيش كشيده مشروحا در اين زمينه بحث مى كند ، چرا كه يكى از عوامل مهم انحرافات جنسى
اين دو مساله چشم چرانى و بى حجابى است ، و تا آنها ريشه كن نشوند آلودگيها بر طرف
نخواهد شد .
در مرحله چهارم باز به عنوان يك پيشگيرى مهم از آلوده شدن به اعمال منافى عفت دستور
ازدواج سهل و آسان را صادر مى كند تا از طريق ارضاى مشروع
تفسير نمونه ج : 14 ص : 355
غريزه جنسى با ارضاى نامشروع مبارزه كند .
در مرحله پنجم بخشى از آداب معاشرت و اصول تربيت فرزندان نسبت به پدران و مادران را
در همين رابطه بيان مى كند كه در اوقات خاصى كه احتمال دارد زن و شوهر با هم خلوت
كرده باشند ، فرزندان بدون اجازه وارد اطاق آنها نشوند و موجباتى از اين راه براى
انحراف فكر آنها فراهم نگردد .
و به همين مناسبت بعضى ديگر از آداب زندگى خانوادگى را ، هر چند ارتباط با مسائل
جنسى ندارد ، ذكر مى كند .
در مرحله ششم كه در لابلاى اين بحثها طرح شده بخشى از مسائل مربوط به توحيد و مبدء
و معاد و تسليم بودن در برابر فرمان پيامبر را ذكر مى كند چرا كه پشتوانه همه
برنامه هاى عملى و اخلاقى همان مسائل اعتقادى و ايمان به مبدء و معاد و حقانيت نبوت
است ، و تا اين ريشه نباشد آن شاخ و برگها و گل و ميوه ها شكوفا نمى گردد .
ضمنا به مناسبت بحثهاى مربوط به ايمان و عمل صالح سخن از حكومت جهانى مؤمنان صالح
العمل به ميان آمده و به بعضى از دستورات ديگر اسلام نيز اشاره شده است كه در مجموع
يك واحد كامل و جامع را تشكيل مى دهد .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 356
سورة النور
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ سورَةٌ أَنزَلْنَهَا وَ فَرَضنَهَا وَ
أَنزَلْنَا فِيهَا ءَايَتِ بَيِّنَت لَّعَلَّكمْ تَذَكَّرُونَ(1) الزَّانِيَةُ وَ
الزَّانى فَاجْلِدُوا كلَّ وَحِد مِّنهُمَا مِائَةَ جَلْدَة وَ لا تَأْخُذْكم
بهِمَا رَأْفَةٌ فى دِينِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ
الاَخِرِ وَ لْيَشهَدْ عَذَابهُمَا طائفَةٌ مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ(2) الزَّانى لا
يَنكِحُ إِلا زَانِيَةً أَوْ مُشرِكَةً وَ الزَّانِيَةُ لا يَنكِحُهَا إِلا زَان
أَوْ مُشرِكٌ وَ حُرِّمَ ذَلِك عَلى الْمُؤْمِنِينَ(3)
تفسير نمونه ج : 14 ص : 357
ترجمه :
بنام خداوند بخشنده مهربان
1 - اين سوره اى است كه ما آنرا فرو فرستاديم و واجب نموديم ، و در آن آيات بينات
نازل كرديم ، شايد شما متذكر شويد .
2 - زن و مرد زناكار را هر يك ، صد تازيانه بزنيد ، و هرگز در دين خدا رافت ( و
محبت كاذب ) شما را نگيرد اگر به خدا و روز جزا ايمان داريد ، و بايد گروهى از
مؤمنان مجازات آنها را مشاهده كنند .
3 - مرد زناكار جز با زن زناكار يا مشرك ازدواج نمى كند ، و زن زناكار را جز مرد
زناكار يا مشرك به ازدواج خود در نمى آورد ، و اين كار بر مؤمنان تحريم شده است .
تفسير : حد زانى و زانيه
مى دانيم نام اين سوره ، سوره نور است به خاطر آيه نور كه يكى از چشمگيرترين آيات
سوره است ، ولى گذشته از اين ، محتواى سوره نيز از نورانيت خاصى برخوردار است ، به
انسانها ، به خانواده ها ، به زن و مرد نور عفت و پاكدامنى مى بخشد ، به زبانها و
سخنها نورانيت تقوى و راستى مى دهد ، به دلها و جانها نور توحيد و خدا پرستى و
ايمان به معاد و تسليم در برابر دعوت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى دهد .
نخستين آيه اين سوره در حقيقت اشاره اجمالى به مجموع بحثهاى سوره دارد و مى گويد :
اين سوره اى است كه ما آن را فرو فرستاديم و واجب نموديم ، و در آن آيات بينات نازل
كرديم شايد شما متذكر شويد ( سورة انزلناها و فرضناها و انزلنا فيها آيات بينات
لعلكم تذكرون ) .
سوره از ماده سور به معنى ارتفاع و بلندى بنا است ، سپس به ديوارهاى بلندى كه در
گذشته اطراف شهرها براى حفظ از هجوم دشمنان مى كشيدند ، سور اطلاق كرده اند ، و از
آنجا كه اين ديوارها شهر را از منطقه بيرون جدا مى كرد ،
تفسير نمونه ج : 14 ص : 358
تدريجا اين كلمه به قطعه و بخش از چيزى - از جمله قطعه و بخشى از قرآن كه از بقيه
جدا شده است - اطلاق گرديده .
بعضى از ارباب لغت نيز گفته اند كه سوره به بناهاى زيبا و بلند و برافراشته گفته مى
شود ، و به بخشهاى مختلف از يك بناى بزرگ نيز سوره مى گويند ، به همين تناسب به
بخشهاى مختلف قرآن كه از يكديگر جدا است سوره اطلاق شده است .
به هر حال اين تعبير ، اشاره به اين حقيقت است كه تمام احكام و مطالب اين سوره اعم
از عقائد و آداب و دستورات همه داراى اهميت فوق العاده اى است زيرا همه از طرف
خداوند نازل شده است .
مخصوصا جمله فرضناها ( آن را فرض كرديم ) با توجه به معنى فرض كه به معنى قطع مى
باشد نيز اين معنى را تاكيد مى كند .
تعبير به آيات بينات ممكن است اشاره به حقايقى از توحيد و مبدء و معاد و نبوت باشد
كه در آن مطرح شده ، در برابر فرضنا كه اشاره به احكام و دستوراتى است كه در اين
سوره ، بيان گرديده ، و به عبارت ديگر يكى اشاره به عقائد است و ديگرى اشاره به
احكام .
اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از آيات بينات ، دلائلى است كه براى احكام مفروض
در اين سوره آمده است .
جمله لعلكم تذكرون ( شايد شما متذكر شويد ) بار ديگر اين واقعيت را در نظرها مجسم
مى كند كه ريشه همه اعتقادات راستين و برنامه هاى عملى اسلام در درون فطرت انسانها
نهفته است ، و بر اين اساس ، توضيح آنها يكنوع تذكر و ياد آورى محسوب مى شود .
تفسير نمونه ج : 14 ص : 359
بعد از اين بيان كلى ، به نخستين دستور قاطع و محكم پيرامون زن و مرد زناكار
پرداخته مى گويد : زن و مرد زناكار را هر يك صد تازيانه بزنيد ( الزانية و الزانى
فاجلدوا كل واحد منهما ماة جلدة ) .
و براى تاكيد بيشتر اضافه مى كند هرگز نبايد در اجراى اين حد الهى گرفتار رافت ( و
محبت كاذب و دروغين ) شويد ، اگر به خدا و روز جزا ايمان داريد ( و لا تاخذكم بهما
رافة فى دين الله ان كنتم تؤمنون بالله و اليوم الاخر ) .
و سر انجام در پايان اين آيه به نكته ديگرى براى تكميل نتيجه گيرى از اين مجازات
الهى اشاره كرده مى گويد : و بايد گروهى از مؤمنان حضور داشته باشند و مجازات آن دو
را مشاهده كنند ( و ليشهد عذابهما طائفة من المؤمنين ) .
در واقع اين آيه مشتمل بر سه دستور است :
1 - حكم مجازات زنان و مردان آلوده به فحشاء ( منظور از زنا آميزش جنسى مرد و زن
غير همسر و بدون مجوز شرعى است ) .
2 - تاكيد بر اين كه در اجراى اين حد الهى گرفتار محبتها و احساسات بى مورد نشويد ،
احساسات و محبتى كه نتيجه اى جز فساد و آلودگى اجتماع ندارد منتها براى خنثى كردن
انگيزه هاى اين گونه احساسات مساله ايمان به خدا و روز جزا را پيش مى كشد چرا كه
نشانه ايمان به مبدء و معاد ، تسليم مطلق در برابر فرمان او است ، ايمان به خداوند
عالم حكيم سبب مى شود كه انسان بداند هر حكمى فلسفه و حكمتى دارد و بى دليل تشريع
نشده ، و ايمان به معاد سبب مى شود كه انسان در برابر تخلفها احساس مسئوليت كند .
در اينجا حديث جالبى ( از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نقل شده كه توجه به آن
لازم است : يؤتى بوال نقص من الحد سوطا فيقال له لم فعلت ذاك ؟ فيقول : رحمة لعبادك
، فيقال له انت ارحم بهم منى ؟ ! فيؤمر به الى النار ، و يؤتى بمن زاد سوطا ، فيقال
له لم فعلت ذلك ؟ فيقول لينتهوا عن معاصيك ! فيقول : انت احكم به منى ؟ ! فيؤمر به
الى النار ! : روز قيامت بعضى از زمامداران را كه يك
تفسير نمونه ج : 14 ص : 360
تازيانه از حد الهى كم كرده اند در صحنه محشر مى آورند و به او گفته مى شود چرا
چنين كردى ؟ مى گويد : براى رحمت به بندگان تو ! پروردگار به او مى گويد : آيا تو
نسبت به آنها از من مهربانتر بودى ؟ ! و دستور داده مى شود او را به آتش بيفكنيد !
ديگرى را مى آورند كه يك تازيانه بر حد الهى افزوده ، به او گفته مى شود : چرا چنين
كردى ؟ در پاسخ مى گويد : تا بندگانت از معصيت تو خوددارى كنند ! خداوند مى فرمايد
: تو از من آگاهتر و حكيم تر بودى ؟ ! سپس دستور داده مى شود او را هم به آتش دوزخ
ببرند .
3 - دستور حضور جمعى از مؤمنان در صحنه مجازات است چرا كه هدف تنها اين نيست كه
گنهكار عبرت گيرد ، بلكه هدف آنست كه مجازات او سبب عبرت ديگران هم شود ، و به
تعبير ديگر : با توجه به بافت زندگى اجتماعى بشر ، آلودگيهاى اخلاقى در يك فرد ثابت
نمى ماند ، و به جامعه سرايت مى كند ، براى پاكسازى بايد همانگونه كه گناه برملا
شده مجازات نيز برملا گردد .
و به اين ترتيب اساس پاسخ اين سؤال كه چرا اسلام اجازه مى دهد آبروى انسانى در جمع
بريزد روشن مى شود ، زيرا مادام كه گناه آشكار نگرديده و به دادگاه اسلامى كشيده
نشده است خداوند ستار العيوب راضى به پرده درى نيست اما بعد از ثبوت جرم و بيرون
افتادن راز از پرده استتار ، و آلوده شدن جامعه و كم شدن اهميت گناه ، بايد به گونه
اى مجازات صورت گيرد كه اثرات منفى گناه خنثى شود و عظمت گناه به حال نخستين باز
گردد .
اصولا در يك جامعه سالم بايد تخلف از قانون با اهميت تلقى شود ، مسلما اگر تخلف
تكرار گردد آن اهميت شكسته مى شود و تجديد آن تنها با علنى شدن كيفر متخلفان است .
اين واقعيت را نيز از نظر نبايد دور داشت كه بسيارى از مردم براى
تفسير نمونه ج : 14 ص : 361
حيثيت و آبروى خود بيش از مساله تنبيهات بدنى اهميت قائلند ، و همين علنى شدن كيفر
ترمز نيرومندى بر روى هوسهاى سركش آنها است .
از آنجا كه در آيه مورد بحث سخن از مجازات زن و مرد زناكار در ميان است ، به همين
مناسبت سؤالى پيش مى آيد كه ازدواج مشروع با چنين زنان چه حكمى دارد ؟ آيه سوم اين
سؤال را چنين پاسخ مى گويد : مرد زناكار جز با زن آلوده دامان يا مشرك و بى ايمان
ازدواج نمى كند ، همانگونه كه زن آلوده دامان جز با مرد زانى يا مشرك پيمان همسرى
نمى بندد ( الزانى لا ينكح الا زانية او مشركة و الزانية لا ينكحها الا زان او مشرك
) .
و اين كار بر مؤمنان تحريم شده است ( و حرم ذلك على المؤمنين ) .
در اينكه اين آيه بيان يك حكم الهى است ، يا خبر از يك قضيه خارجى و طبيعى ؟ در
ميان مفسران گفتگو است : بعضى معتقدند آيه تنها يك واقعيت عينى را بيان مى كند كه
آلودگان هميشه دنبال آلودگان مى روند ، و همجنس با همجنس پرواز مى كند ، اما افراد
پاك و با ايمان هرگز تن به چنين آلودگيها و انتخاب همسران آلوده نمى دهند ، و آن را
بر خويشتن تحريم مى كنند ، شاهد اين تفسير همان ظاهر آيه است كه به صورت جمله خبريه
بيان شده .
ولى گروه ديگر معتقدند كه اين جمله بيان يك حكم شرعى و الهى است مخصوصا مى خواهد
مسلمانان را از ازدواج با افراد زناكار باز دارد ، چرا كه بيماريهاى اخلاقى همچون
بيماريهاى جسمى غالبا واگيردار است .
و از اين گذشته اين كار يكنوع ننگ و عار براى افراد پاك محسوب مى شود .
|