بعدی 

تفسير نمونه ج : 13 ص : 321
و اما جمع ميان گرسنگى و برهنگى ممكن است بخاطر اين باشد كه گرسنگى نيز نوعى از برهنگى درون از غذا است ! ( بهتر اين است كه گفته شود اين دو - برهنگى و گرسنگى - دو نشانه مشخص فقر است كه معمولا با هم آورده مى شوند ) .
به هر حال در اين دو آيه به چهار نياز اصلى و ابتدائى انسان يعنى نياز به غذا و آب و لباس و مسكن ( پوشش در مقابل آفتاب ) اشاره شده است ، تامين اين نيازمنديها در بهشت بخاطر وفور نعمت بوده است و در واقع ذكر اين امور توضيحى است براى آنچه در جمله فتشقى ( به زحمت خواهى افتاد ) آمده است .
اما با اين همه شيطان كمر عداوت و دشمنى را با آدم بسته بود ، به همين دليل آرام ننشست و شروع به وسوسه آدم كرد و گفت اى آدم ! آيا درخت عمر جاويدان را بتو نشان بدهم كه هر كس از ميوه آن بخورد هميشه زنده خواهد بود ، آيا راه رسيدن به حكومت و سلطنت هميشگى را مى خواهى بدانى ؟ ! ( فوسوس اليه الشيطان قال يا آدم هل ادلك على شجرة الخلد و ملك لا يبلى ) .
وسوسه در اصل به معنى صداى بسيار آهسته است ، سپس به خطور مطالب بد و افكار بى اساس به ذهن گفته شده ، اعم اينكه از درون خود انسان بجوشد و يا كسى از بيرون عامل آن شود .
در واقع شيطان حساب كرد تمايل آدم به چيست و به اينجا رسيد كه او تمايل به زندگى جاويدان و رسيدن به قدرت بى زوال دارد ، لذا براى كشاندن او به مخالفت فرمان پروردگار از اين دو عامل استفاده كرد ، و به تعبير ديگر همانگونه كه خداوند به آدم وعده داد كه اگر شيطان را از خود دور سازى هميشه در بهشت مشمول نعمتهاى پروردگارت خواهى بود ، شيطان نيز در وسوسه هايش انگشت روى همين نقطه گذارد ، آرى هميشه شيطانها در آغاز برنامه هاى خود را
تفسير نمونه ج : 13 ص : 322
از همان راههائى شروع مى كنند كه رهبران راه حق شروع كرده اند ، ولى چيزى نمى گذرد كه آنرا به انحراف مى كشانند ، و جاذبه راه حق را وسيله براى رسيدن به بيراهه ها قرار مى دهند .
سرانجام آنچه نمى بايست بشود شد ، و آدم و حوا هر دو از درخت ممنوع خوردند ، و به دنبال آن لباسهاى بهشتى از اندامشان فرو ريخت و اعضايشان آشكار گشت ! ( فاكلا منها فبدت لهما سؤآتهما ) .
هنگامى كه آدم و حوا چنين ديدند بلافاصله از برگهاى درختان بهشتى براى پوشاندن اندام خود استفاده كردند ( و طفقا يخصفان عليهما من ورق الجنة ) .
آرى عاقبت آدم پروردگارش را عصيان كرد و از پاداش او محروم ماند ( و عصى آدم ربه فغوى ) .
غوى از ماده غى گرفته شده كه به معنى كارى جاهلانه است كه از اعتقاد نادرستى سرچشمه مى گيرد ، و چون در اينجا آدم بخاطر گمانى كه از گفته شيطان براى او پيدا شده بود ناآگاهانه از شجره ممنوع خورد از آن تعبير به غوى شده است .
بعضى از مفسران غوى را بمعنى جهل و نادانى ناشى از غفلت و بعضى بمعنى محروميت و بعضى بمعنى فساد در زندگى گرفته اند .
به هر حال غى نقطه مقابل رشد است ، رشد آن است كه انسان از طريقى
تفسير نمونه ج : 13 ص : 323
برود و به مقصد برسد اما غى آن است كه از رسيدن به مقصود باز ماند .
ولى از آنجا كه آدم ذاتا پاك و مؤمن بود و در طريق رضاى خدا گام برمى داشت ، و اين خطا كه بر اثر وسوسه شيطان دامن او را گرفت جنبه استثنائى داشت ، خداوند او را از رحمت خود براى هميشه دور نساخت ، بلكه بعد از اين ماجرا پروردگارش او را برگزيد و توبه اش را پذيرا شد و هدايتش كرد ( ثم اجتباه به فتاب عليه و هدى ) .

آيا آدم مرتكب معصيتى شد ؟
گرچه عصيان در عرف امروز معمولا به معنى گناه مى آيد ولى در لغت به معنى خارج شدن از اطاعت و فرمان است ( اعم از اينكه اين فرمان يك فرمان وجوبى باشد يا مستحب ) بنا بر اين به كار رفتن كلمه عصيان ، لزوما به معنى ترك واجب يا ارتكاب حرام نيست ، بلكه مى تواند ترك يك امر مستحب يا ارتكاب مكروه باشد .
از اين گذشته گاهى امر و نهى جنبه ارشادى دارد ، همانند امر و نهى طبيب كه به بيمار دستور مى دهد فلان دوا را بخور و از فلان غذاى نامناسب پرهيز كن ، شك نيست كه اگر بيمار مخالفت دستور طبيب كند تنها به خود ضرر مى زند چرا كه ارشاد و راهنمائى طبيب را ناديده گرفته است .
خداوند نيز به آدم فرموده بود از ميوه درخت ممنوع مخور كه اگر بخورى از بهشت بيرون خواهى رفت و در زمين گرفتار درد و رنج فراوان خواهى شد ، او مخالفت اين فرمان ارشادى كرد ، و نتيجه اش را نيز ديد .
اين سخن مخصوصا با توجه به اينكه دوران توقف آدم در بهشت دوران آزمايش بود نه دوران تكليف ، مفهوم روشنترى به خود مى گيرد .
از اين گذشته عصيان و گناه گاه جنبه مطلق دارد يعنى براى همه بدون
تفسير نمونه ج : 13 ص : 324
استثناء گناه است ، مانند دروغ گفتن و ظلم كردن و اموال حرام خوردن ، و گاه جنبه نسبى دارد يعنى كارى است ، كه اگر از يك نفر سر بزند نه تنها گناه نيست بلكه گاه نسبت به او يك عمل مطلوب و شايسته است ، اما اگر از ديگرى سر بزند با مقايسه به مقام او كار نامناسبى است .
فى المثل براى ساختن يك بيمارستان از مردم تقاضاى كمك مى شود ، شخص كارگرى مزد يك روزش را كه گاه چند تومان بيشتر نيست مى دهد ، اين عمل نسبت به او ايثار و حسنه است و كاملا مطلوب ، اما اگر يك ثروتمند اين مقدار كمك كند ، نه تنها اين عمل نسبت به او پسنديده نيست بلكه گاه درخور ملامت و مذمت و نكوهش نيز هست ، با اينكه از نظر اصولى نه تنها كار حرامى نكرده بلكه ظاهرا مختصر كمكى نيز به كار خير نموده است .
اين همان است كه مى گوئيم : حسنات الابرار سيئات المقربين ( حسنات نيكان گناهان مقربان است ) .
و نيز اين همان چيزى است كه به عنوان ترك اولى معروف شده است و ما از آن به عنوان گناه نسبى ياد مى كنيم ، كه نه گناه است و نه مخالف مقام عصمت .
در احاديث اسلامى نيز احيانا اطلاق معصيت بر مخالفت مستحبات شده است : در حديثى از امام باقر (عليه السلام) مى خوانيم كه در باره نمازهاى نافله روزانه فرمود : اينها همه مستحب است و واجب نيست ... و هر كس آنرا ترك كند معصيت كرده زيرا مستحب است انسان هنگامى كه كار خيرى را انجام مى دهد كارش تداوم داشته باشد .
در زمينه اين موضوع و ساير مسائل مربوط به آدم و خروج او از بهشت ، در جلد ششم سوره اعراف ذيل آيه 19 به بعد ، و در جلد اول ذيل آيه 30 تا 38 بحث كرده ايم و نيازى به تكرار نيست .

تفسير نمونه ج : 13 ص : 325
قَالَ اهْبِطا مِنْهَا جَمِيعَا بَعْضكُمْ لِبَعْض عَدُوُّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكم مِّنى هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَاى فَلا يَضِلُّ وَ لا يَشقَى(123) وَ مَنْ أَعْرَض عَن ذِكرِى فَإِنَّ لَهُ مَعِيشةً ضنكاً وَ نحْشرُهُ يَوْمَ الْقِيَمَةِ أَعْمَى(124) قَالَ رَب لِمَ حَشرْتَنى أَعْمَى وَ قَدْ كُنت بَصِيراً(125) قَالَ كَذَلِك أَتَتْك ءَايَتُنَا فَنَسِيتهَا وَ كَذَلِك الْيَوْمَ تُنسى(126) وَ كَذَلِك نجْزِى مَنْ أَسرَف وَ لَمْ يُؤْمِن بِئَايَتِ رَبِّهِ وَ لَعَذَاب الاَخِرَةِ أَشدُّ وَ أَبْقَى(127)
ترجمه :
123 - ( خداوند ) فرمود : هر دو ( همچنين شيطان ) از آن ( بهشت ) فرود آئيد ، در حالى كه دشمن يكديگر خواهيد بود ، ولى هر گاه هدايت من به سراغ شما آيد هر كس از هدايت من پيروى كند نه گمراه مى شود ، و نه در رنج خواهد بود .
124 - و هر كس از ياد من روى گردان شود زندگى تنگ ( و سختى ) خواهد داشت ، و روز قيامت او را نابينا محشور مى كنيم .
125 - مى گويد : پروردگارا ! چرا مرا نابينا محشور كردى ؟ من كه بينا بودم ! .
126 - مى فرمايد : اين بخاطر آن است كه آيات من به تو رسيد و آنها را فراموش كردى
تفسير نمونه ج : 13 ص : 326
امروز نيز تو فراموش خواهى شد !
127 - و اينگونه جزا مى دهيم كسى را كه اسراف كند و ايمان به آيات پروردگارش نياورد و عذاب آخرت شديدتر و پايدارتر است !
تفسير : معيشت ضنك !
با اينكه توبه آدم پذيرفته شد ، اما كارى كرده بود كه بازگشت به حال نخستين امكان پذير نبود و لذا خداوند به او و حوا دستور داد هر دو - و همچنين شيطان همراه - شما - از بهشت به زمين هبوط كنيد ( قال اهبطا منها جميعا ) .
در حالى كه دشمن يكديگر خواهيد بود ( بعضكم لبعض عدو ) .
اما به شما اخطار مى كنم ، راه سعادت و نجات به رويتان گشوده است هر گاه هدايت من به سراغ شما بيايد هر يك از شما از اين هدايت پيروى كند نه گمراه مى شود و نه شقاوتمند ( فاما ياتينكم منى هدى فمن اتبع هداى فلا يضل و لا يشقى ) .
و براى اينكه تكليف آنها كه فرمان حق را فراموش مى كنند نيز روشن گردد اضافه مى كند و كسى كه از ياد من روى گردان شود ، زندگى سخت و تنگى خواهد داشت ( و من اعرض عن ذكرى فان له معيشة ضنكا ) .
و در قيامت او را نابينا محشور مى كنيم ( و نحشره يوم القيامة اعمى ) .
در آنجا عرض مى كند پروردگارا ! چرا مرا نابينا محشور كردى در حالى كه قبلا بينا بودم ؟ ! ( قال رب لم حشرتنى اعمى و قد كنت بصيرا ) .

تفسير نمونه ج : 13 ص : 327
بلافاصله پاسخ مى شنود : اين به خاطر آنست كه آيات ما به سراغ تو آمد همه را بدست فراموشى سپردى و از مشاهده آن چشم پوشيدى و تو امروز به دست فراموشى سپرده خواهى شد ( قال كذلك اتتك آياتنا فنسيتها و كذلك اليوم تنسى ) .
و چشمت از ديدن نعمتهاى پروردگار و مقام قرب او نابينا مى گردد .
سرانجام به صورت يك جمع بندى و نتيجه گيرى در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد : اين گونه كسانى را كه راه اسراف را پيش گرفتند و ايمان به آيات پروردگارشان نياوردند جزا مى دهيم ( و كذلك نجزى من اسرف و لم يؤمن بايات ربه ) .
و عذاب آخرت از اين هم شديدتر و پايدارتر است ( و لعذاب الاخرة اشد و ابقى ) .

نكته ها :

1 - غفلت از ياد حق و پى آمدهاى آن -
گاه مى شود درهاى زندگى به روى انسان به كلى بسته مى شود ، و دست به هر كارى ميزند با درهاى بسته روبه رو مى گردد ، و گاهى به عكس به هر جا روى مى آورد خود را در برابر درهاى گشوده مى بيند ، مقدمات هر كار فراهم است و بن بست و گرهى در برابر او نيست ، از اين حال تعبير به وسعت زندگى و از اولى به ضيق يا تنگى معيشت تعبير مى شود ، منظور از معيشت ضنك كه در آيات بالا آمد نيز همين است .
گاهى تنگى معيشت به خاطر اين نيست كه درآمد كمى دارد ، اى بسا پول
تفسير نمونه ج : 13 ص : 328
و درآمدش هنگفت است ، ولى بخل و حرص و آز زندگى را بر او تنگ مى كند نه تنها ميل ندارد در خانه اش باز باشد و ديگران از زندگى او استفاده كنند ، بلكه گوئى نمى خواهد آن را به روى خويش بگشايد ، به فرموده على (عليه السلام) همچون فقيران زندگى مى كند و همانند اغنياء و ثروتمندان حساب پس مى دهد .
راستى چرا انسان گرفتار اين تنگناها مى شود ، قرآن مى گويد : عامل اصليش اعراض از ياد حق است .
ياد خدا مايه آرامش جان ، و تقوا و شهامت است و فراموش كردن او مايه اضطراب و ترس و نگرانى است .
هنگامى كه انسان مسئوليتهايش را به دنبال فراموش كردن ياد خدا به فراموشى بسپارد ، غرق در شهوات و حرص و طمع مى گردد ، پيدا است ، كه نصيب او معيشت ضنك خواهد بود ، نه قناعتى كه جان او را پر كند ، نه توجه به معنويت كه به او غناى روحى دهد ، و نه اخلاقى كه او را در برابر طغيان شهوات باز دارد .
اصولا تنگى زندگى بيشتر به خاطر كمبودهاى معنوى و نبودن غناى روحى است ، به خاطر عدم اطمينان به آينده و ترس از نابود شدن امكانات موجود ، و وابستگى بيش از حد به جهان ماده است ، و آنكس كه ايمان به خدا دارد و دل به ذات پاك او بسته ، از همه اين نگرانيها در امان است .
البته تا اينجا سخن از فرد بود ، هنگامى كه به جامعه هائى كه از ياد خدا روى گردانده اند وارد شويم ، مساله از اين وحشتناكتر خواهد بود ، جوامعى كه على رغم پيشرفت شگفت انگيز صنعت و على رغم فراهم بودن همه وسائل زندگى در اضطراب و نگرانى شديد بسر مى برند ، در تنگناى عجيبى گرفتارند و خود را محبوس و زندانى مى بينند .
همه از هم مى ترسند ، هيچكس به ديگرى اعتماد نمى كند ، رابطه ها
تفسير نمونه ج : 13 ص : 329
و پيوندها همه بر محور منافع شخصى است ، بار تسليحات سنگين به خاطر ترس از جنگ بيشترين امكانات اقتصادى آنها را در كام خود فرو برده ، و پشتهايشان زير اين بار سنگين خم شده است .
زندانها مملو از جنايتكاران است و در هر ساعت و دقيقه طبق آمارهاى رسميشان ، قتلها و جنايتهاى هولناكى رخ مى دهد ، آلودگى به مواد مخدر و فحشاء آنها را برده و اسير ساخته است ، در محيط خانواده هاشان نه نور محبتى است ، و نه پيوند عاطفى نشاط بخشى ، آرى اين است زندگى سخت و معيشت ضنك آنها ! رئيس جمهور اسبق آمريكا ( كشور شيطان بزرگ ) نيكسون در نخستين نطق رياست جمهوريش به اين واقعيت اعتراف كرد و گفت : ما گرداگرد خويش زندگانيهاى تو خالى مى بينيم ، در آرزوى ارضاء شدن هستيم ، ولى هرگز ارضاء نمى شويم ! يكى ديگر از مردان معروف آنها كه نقش او در جامعه به اصطلاح شادى آفريدن براى همه بود ، مى گويد : من مى بينم انسانيت در كوچه تاريكى مى دود كه در انتهاى آن جز نگرانى مطلق نيست ! جالب اينكه در روايات اسلامى مى خوانيم كه از امام صادق (عليه السلام) پرسيدند منظور از آيه من اعرض عن ذكرى فان له معيشة ضنكا چيست ؟ فرمود : اعراض از ولايت امير مؤمنان (عليه السلام) است آرى آنكس كه الگوى خود را از زندگى على (عليه السلام) بگيرد همان ابرمردى كه تمام دنيا در نظرش از يك برگ درخت كم ارزشتر بود آنچنان به خدا دل ببندد كه جهان در نظرش كوچك گردد ، او هر كس باشد ، زندگى گشاده و وسيعى خواهد داشت ، اما آنها كه اين الگوها را فراموش كنند در هر شرائط گرفتار معيشت ضنك هستند .

تفسير نمونه ج : 13 ص : 330
در روايات متعددى اعراض از ياد حق در آيه فوق به ترك حج براى كسانى كه قادرند تفسير شده ، و اين به خاطر آنست كه مراسم تكان دهنده حج ارتباط و پيوند مجددى براى انسان با خدا مى آفريند و همين ارتباط و پيوند راهگشاى زندگى او است ، در حالى كه عكس آن سبب دلبستگى هر چه بيشتر به ماديات است كه سرچشمه معيشت ضنك مى باشد .

2 - نابينائى درون و برون
براى كسانى كه از ياد خدا روى مى گردانند دو مجازات در آيات فوق تعيين شده يكى معيشت ضنك در اين جهان است كه در نكته قبل به آن اشاره شد و ديگرى نابينائى در جهان ديگر .
بارها گفته ايم عالم آخرت تجسم وسيع و گسترده اى از عالم دنيا است ، و همه حقايق اين جهان در آنجا به صورت متناسبى مجسم مى گردد ، آنها كه چشم جانشان در اين عالم از ديدن حقايق نابيناست در آنجا چشم جسمشان نيز نابينا خواهد بود ، لذا هنگامى كه مى گويند ما قبلا بينا بوديم چرا نابينا محشور شديم ؟ به آنها گفته مى شود اين به خاطر آنست كه آيات الهى را بدست فراموشى سپرديد ( و اين حالت انعكاس آن حالت است ) .
در اينجا اين سؤال پيش مى آيد كه ظاهر بعضى از آيات قرآن آنست كه همه مردم در قيامت بينا هستند و به آنها گفته مى شود نامه اعمالتان را بخوانيد ( اقرء كتابك ... اسراء - 14 ) يا اينكه گنهكاران آتش جهنم را با چشم خود مى بينند ( و رأى المجرمون النار ... كهف - 53 ) اين تعبيرات با نابينا بودن گروهى چگونه سازگار است ؟ بعضى از مفسران بزرگ گفته اند وضع آن جهان با اين جهان متفاوت است چه بسا افرادى نسبت به مشاهده بعضى از امور بينا هستند و از مشاهده بعضى ديگر
تفسير نمونه ج : 13 ص : 331
نابينا ! ، و به نقل مرحوم طبرسى از بعضى از مفسران انهم اعمى عن جهات الخير لا يهتدى لشىء منها : آنها در برابر آنچه خير و سعادت و نعمت است نابينا هستند و آنچه عذاب و شر و مايه حسرت و بدبختى است بينا مى باشند چرا كه نظام آن جهان با نظام اين جهان متفاوت است .
اين احتمال نيز وجود دارد كه آنها در پاره اى از منازل و مواقف نابينا هستند و در پاره اى بينا مى شوند .
ضمنا منظور از فراموش شدن مجرمان در جهان ديگر اين نيست كه خداوند آنها را فراموش مى كند بلكه روشن است كه منظور معامله فراموشى با آنها كردن است ، همانگونه كه در تعبيرات روزمره خود داريم كه اگر كسى به ديگرى بى اعتنائى كرد مى گويد : چرا ما را فراموش كردى ؟
3 - اسراف در گناه
جالب اينكه در آيات فوق اين مجازاتهاى دردناك براى افرادى ذكر شده كه اسراف مى كنند و ايمان به آيات خدا نمى آورند .
تعبير به اسراف در اينجا ممكن است اشاره به اين باشد كه آنها نعمتهاى خداداد مانند چشم و گوش و عقل را در مسيرهاى غلط به كار انداختند و اسراف چيزى جز اين نيست كه انسان نعمت را بيهوده بر باد دهد .
و يا اشاره به اين است كه گنهكاران دو دسته اند ، گروهى گناهان محدودى دارند و ترسى از خدا در دل ، يعنى رابطه خود را به كلى با پروردگار نبريده اند اگر فرضا ظلم و ستمى مى كند بر يتيم و بينوا روا نمى دارد و در عين حال خود را مقصر مى شمرد و در پيشگاه خدا روسياه مى داند بدون شك چنين فردى گنهكار است و مستحق مجازات اما با كسى كه بى حساب گناه مى كند و هيچ قيد و شرطى براى گناه قائل نيست و گاهى به انجام گناه افتخار مى كند و يا گناه را كوچك
تفسير نمونه ج : 13 ص : 332
مى شمرد ، فرق بسيار دارد چرا كه دسته اول ممكن است سرانجام در مقام توبه و جبران برآيند اما آنها كه در گناه اسراف مى كنند ، نه .

4 - هبوط چيست ؟
هبوط در لغت به معنى پائين آمدن اجبارى است ، مانند سقوط سنگ از بلندى ، و هنگامى كه در مورد انسان به كار رود به معنى پائين رانده شدن به عنوان مجازات است .
با توجه به اينكه آدم براى زندگى در روى زمين آفريده شده بود و بهشت نيز منطقه سرسبز و پر نعمتى از همين جهان بود ، هبوط و نزول آدم در اينجا به معنى نزول مقامى است نه مكانى ، يعنى خداوند مقام او را به خاطر ترك اولى تنزل داد و از آنهمه نعمتهاى بهشتى محروم ساخت و گرفتار رنجهاى اين جهان كرد .
قابل توجه اينكه مخاطب در اينجا به صورت تثنيه ذكر شد ( اهبطا ) يعنى شما هر دو هبوط كنيد ، ممكن است منظور آدم و حوا بوده باشد ، و اگر در بعضى ديگر از آيات قرآن اهبطوا به صورت جمع ذكر شده به خاطر آنست كه شيطان هم در اين خطاب شركت داشته چون او هم از بهشت بيرون رانده شد .
اين احتمال نيز وجود دارد كه مخاطب ، آدم و شيطان باشد ، زيرا در جمله بعد از آن مى گويد بعضكم لبعض عدو : بعضى از شما دشمن بعضى ديگر خواهيد بود .
بعضى از مفسران نيز گفته اند منظور از جمله بعضكم لبعض عدو كه خطاب به صورت جمع است اين است كه ميان آدم و حوا از يكسو و شيطان از سوى ديگر عداوت برقرار شد ، يا ميان آدم و فرزندانش از يكسو و شيطان و ذريه اش
تفسير نمونه ج : 13 ص : 333
از سوى ديگر دشمنى برقرار شد .
ولى به هر حال مخاطب در جمله اما ياتينكم منى هدى ( هر گاه هدايت من به سراغ شما بيايد ) حتما فرزندان آدم و حوا هستند ، زيرا هدايت الهى مخصوص آنها است ، اما شيطان و ذريه اش كه حساب خود را از برنامه هدايت الهى جدا كرده اند در اين خطاب مطرح نيستند .

تفسير نمونه ج : 13 ص : 334
أَ فَلَمْ يهْدِ لهَُمْ كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّنَ الْقُرُونِ يمْشونَ فى مَسكِنهِمْ إِنَّ فى ذَلِك لاَيَت لأُولى النُّهَى(128) وَ لَوْ لا كلِمَةٌ سبَقَت مِن رَّبِّك لَكانَ لِزَاماً وَ أَجَلٌ مُّسمًّى(129) فَاصبرْ عَلى مَا يَقُولُونَ وَ سبِّحْ بحَمْدِ رَبِّك قَبْلَ طلُوع الشمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبهَا وَ مِنْ ءَانَاى الَّيْلِ فَسبِّحْ وَ أَطرَاف النهَارِ لَعَلَّك تَرْضى(130)
ترجمه :
128 - آيا براى هدايت آنها كافى نيست كه بسيارى از پيشينيان را ( كه طغيان و فساد كردند ) هلاك كرديم و اينها در مساكن ( ويران شده ) آنان رفت و آمد دارند در اينها دلائل روشنى است براى صاحبان عقل .
129 - و اگر سنت و تقدير پروردگارت و ملاحظه زمان مقرر نبود عذاب الهى به زودى دامان آنها را مى گرفت .
130 - بنا بر اين در برابر آنچه آنها مى گويند صبر كن و قبل از طلوع آفتاب و پيش از غروب آن و همچنين در اثناء شب و اطراف روز تسبيح و حمد پروردگارت را بجا آور تا خشنود شوى .

تفسير : از تاريخ گذشتگان عبرت بگيريد
از آنجا كه در آيات گذشته بحثهاى فراوانى از مجرمان به ميان آمد در
تفسير نمونه ج : 13 ص : 335
نخستين آيات مورد بحث به يكى از بهترين و مؤثرترين طرق بيدارى كه مطالعه تاريخ پيشينيان است اشاره كرده چنين مى گويد : آيا براى هدايت آنها همين كافى نيست كه بسيارى از اقوام گذشته را كه در قرون پيشين زندگى مى كردند هلاك كرديم ( ا فلم يهد لهم كم اهلكنا قبلهم من القرون ) .
همان كسانى كه گرفتار مجازات دردناك الهى شدند و اينها در مساكن ويران شده آنان رفت و آمد دارند ( يمشون فى مساكنهم ) .
اينها در مسير رفت و آمد خود ، به خانه هاى قوم عاد ( در سفرهاى يمن ) و مساكن ويران شده قوم ثمود ( در سفر شام ) و منازل زير و رو گشته قوم لوط ( در سفر فلسطين ) مى گذرند ، آثار آنها را مى بينند ، ولى درس عبرت نمى گيرند ويرانيهائى كه با زبان بى زبانى ، ماجراهاى دردناك پيشين را بازگو مى كند و به مردم امروز و آينده هشدار مى دهد ، فرياد مى كشد و سرانجام ظلم و كفر و فساد را بيان مى دارد .
آرى در اينها دلائل روشن و آيات فراوانى است براى صاحبان عقل و انديشه بيدار ( ان فى ذلك لايات لاولى النهى ) .
موضوع عبرت گرفتن از تاريخ پيشينيان از مسائلى است كه قرآن و احاديث اسلامى زياد روى آن تكيه كرده است و حقا معلم بيداركننده اى است چه بسيارند افرادى كه از هيچ موعظه اى پند نمى گيرند ، اما ديدن صحنه هائى از آثار عبرت انگيز گذشتگان آنها را تكان مى دهد و بسيار مى شود كه مسير زندگى آنها را دگرگون ميسازد .

تفسير نمونه ج : 13 ص : 336
در حديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم : اغفل الناس من لم يتعظ بتغير الدنيا من حال الى حال : غافلترين مردم كسى است كه از دگرگون شدن دنيا اندرز نگيرد و از ورق گردانى ليل و نهار انديشه نكند .
آيه بعد در حقيقت پاسخ به سؤالى است كه در اينجا مطرح مى شود و آن اينكه چرا خداوند همان برنامه اى را كه براى مجرمان پيشين ترتيب داد براى اين گروه ترتيب نمى دهد ، قرآن مى گويد : اگر سنت و تقدير پروردگارت و زمان مقرر نبود ، به زودى عذاب الهى دامان آنها را مى گرفت ( و لو لا كلمة سبقت من ربك لكان لزاما و اجل مسمى ) .
اين سنت الهى كه در قرآن در موارد متعدد به عنوان كلمه از آن ياد شده ، اشاره اى به فرمان آفرينش دائر به آزادى انسانها است ، زيرا اگر هر مجرمى بلافاصله و بدون هيچگونه مهلت مجازات شود ، ايمان و عمل صالح ، تقريبا جنبه اضطرارى و اجبارى پيدا مى كند ، و بيشتر به خاطر ترس و وحشت از مجازات فورى خواهد بود ، بنا بر اين وسيله تكامل كه هدف اصلى است نخواهد شد .
بعلاوه اگر حكم شود كه همه مجرمان فورا مجازات شوند ، كسى در روى زمين زنده نخواهد ماند ( و لو يؤاخذ الله الناس بظلمهم ما ترك عليها من دابة ) .
( نحل - 61 ) .
بنا بر اين بايد مهلتى باشد تا گنهكاران به خود آيند و راه اصلاح در پيش گيرند ، و هم فرصتى براى خودسازى ، به همه پويندگان راه حق داده شود .
تعبير به اجل مسمى به طورى كه از مجموعه آيات قرآن استفاده
تفسير نمونه ج : 13 ص : 337
مى شود اشاره به زمان حتمى پايان زندگى انسان است .
به هر حال ستمكاران بى ايمان و مجرمان جسور نبايد از تاخير عذاب الهى مغرور شوند ، و اين واقعيت را ناديده بگيرند كه اين لطف خدا ، اين سنت الهى ، اين قانون تكامل است كه ميدان را براى آنها گشوده .
سپس روى سخن را به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كرده ، مى گويد : اكنون كه بنا نيست اين بدكاران فورا مجازات شوند تو در برابر آنچه آنها مى گويند صابر و شكيبا باش ( فاصبر على ما يقولون ) .
و براى تقويت روحيه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و تسلى خاطر او دستور راز و نياز با خدا و نماز و تسبيح را مى دهد و مى گويد : قبل از طلوع آفتاب و پيش از غروب آن ، همچنين در اثناء شب و اطراف روز تسبيح و حمد پروردگارت را بجا آور تا راضى و خشنود شوى و قلب تو در برابر سخنان دردآور آنها ناراحت نشود ( و سبح بحمد ربك قبل طلوع الشمس و قبل غروبها و من آناء الليل فسبح و اطراف النهار لعلك ترضى ) .
بدون شك اين حمد و تسبيح مبارزه اى است با شرك و بت پرستى در عين صبر و شكيبائى در برابر بدگوئيها و سخنان ناهنجار مشركان .
ولى در اينكه منظور حمد و تسبيح مطلق است و يا اشاره به خصوص نمازهاى پنجگانه روزانه ، در ميان مفسران گفتگو است ، جمعى معتقدند كه بايد ظاهر عبارت را به همان معنى وسيعش رها كرد و از آن تسبيح و حمد مطلق استفاده نمود ، در حالى كه گروهى ديگر آنرا اشاره به نمازهاى پنجگانه مى دانند ، به اين
تفسير نمونه ج : 13 ص : 338
ترتيب كه : قبل طلوع الشمس اشاره به نماز صبح .
و قبل غروبها اشاره به نماز عصر ( يا اشاره به نماز ظهر و عصر است كه وقت آنها تا غروب ادامه دارد ) .
من آناء الليل اشاره به نماز مغرب و عشاء و همچنين نماز شب است .
اما تعبير به اطراف النهار يا اشاره به نماز ظهر است ، زيرا اطراف جمع طرف به معنى جانب است و اگر روز را دو نيم كنيم نماز ظهر در يك طرف نيمه دوم قرار گرفته است .
از بعضى از روايات نيز استفاده مى شود كه اطراف النهار اشاره به نمازهاى مستحبى است كه انسان در اوقات مختلف روز مى تواند انجام دهد ، زيرا اطراف النهار در اينجا در مقابل آناء الليل قرار گرفته و تمام ساعات روز را در بر مى گيرد .
( مخصوصا با توجه به اين كه اطراف به صورت جمع آمده در حالى كه روز دو طرف بيشتر ندارد روشن مى شود كه اطراف معنى وسيعى دارد كه ساعات مختلف روز را شامل مى شود ) .
احتمال سومى نيز در تفسير آيه وجود دارد كه اشاره به اذكار خاصى باشد كه در روايات اسلامى در اين ساعات مخصوص وارد شده است ، مثلا در حديثى از امام صادق (عليه السلام) در تفسير آيه فوق مى خوانيم كه امام (عليه السلام) فرمود : بر هر مسلمانى لازم است قبل از طلوع آفتاب و قبل از غروب آن ده بار اين ذكر را بگويد لا اله الا الله وحده لا شريك له ، له الملك و له الحمد يحيى و يميت و هو حى لا يموت بيده الخير و هو على كل شىء قدير .
ولى به هر حال اين تفسيرها منافاتى با هم ندارد ، و ممكن است آيه هم اشاره به تسبيحات ، و هم اشاره به نمازهاى واجب و مستحب در روز و شب باشد ، و به اين ترتيب تضادى در ميان رواياتى كه در اين زمينه رسيده نخواهد بود ، زيرا در بعضى
تفسير نمونه ج : 13 ص : 339
از روايات به اذكار مخصوص و در بعضى به نماز تفسير شده است .
ذكر اين نكته نيز لازم است كه جمله لعلك ترضى در واقع نتيجه حمد و تسبيح پروردگار و شكيبائى در مقابل گفته آنها است ، چرا كه اين حمد و تسبيح و نمازهاى شب و روز پيوند انسان را با خدا آنچنان محكم مى كند كه به هيچ چيز جز او نمى انديشد ، از حوادث سخت نمى هراسد ، و با داشتن چنين تكيه گاه محكمى از دشمنان واهمه نمى كند ، و به اين ترتيب آرامش و اطمينان روح و جان او را پر مى كند .
و تعبير به لعل ( شايد ) ممكن است اشاره به همان مطلبى باشد كه در گذشته نيز در تفسير اين كلمه گفته ايم ، و آن اين كه لعل معمولا اشاره به شرائطى است كه براى گرفتن نتيجه لازم مى باشد ، فى المثل نماز و ذكر خدا به شرطى مايه چنين آرامشى است كه با حضور قلب و آداب كامل انجام گيرد .
ضمنا گرچه مخاطب در اين آيه پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) است ولى قرائن نشان مى دهد كه اين حكم جنبه عمومى دارد .

تفسير نمونه ج : 13 ص : 340
وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْك إِلى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَجاً مِّنهُمْ زَهْرَةَ الحَْيَوةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنهُمْ فِيهِ وَ رِزْقُ رَبِّك خَيرٌ وَ أَبْقَى(131) وَ أْمُرْ أَهْلَك بِالصلَوةِ وَ اصطبرْ عَلَيهَا لا نَسئَلُك رِزْقاً نحْنُ نَرْزُقُك وَ الْعَقِبَةُ لِلتَّقْوَى(132) وَ قَالُوا لَوْ لا يَأْتِينَا بِئَايَة مِّن رَّبِّهِ أَ وَ لَمْ تَأْتهِم بَيِّنَةُ مَا فى الصحُفِ الأُولى(133) وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَكْنَهُم بِعَذَاب مِّن قَبْلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا لَوْ لا أَرْسلْت إِلَيْنَا رَسولاً فَنَتَّبِعَ ءَايَتِك مِن قَبْلِ أَن نَّذِلَّ وَ نخْزَى(134) قُلْ كلُّ مُّترَبِّصٌ فَترَبَّصوا فَستَعْلَمُونَ مَنْ أَصحَب الصرَطِ السوِى وَ مَنِ اهْتَدَى(135)
ترجمه :
131 - و هرگز چشم خود را به نعمتهاى مادى كه به گروههائى از آنها داده ايم ميفكن كه اينها شكوفه هاى زندگى دنياست و براى آنست كه آنان را با آن بيازمائيم و روزى پروردگارت بهتر و پايدارتر است .

تفسير نمونه ج : 13 ص : 341
132 - و خانواده خود را به نماز دستور ده و بر انجام آن شكيبا باش ما از تو روزى نمى خواهيم بلكه ما به تو روزى مى دهيم و عاقبت نيك براى تقوا است .
133 - و آنها گفتند چرا ( پيامبر ) معجزه و نشانه اى از سوى پروردگارش براى ما نمى آورد بگو آيا خبرهاى روشن اقوام پيشين كه در كتب آسمانى نخستين بوده است براى آنها نيامد .
134 - و اگر ما آنها را قبل از آن ( قبل از نزول قرآن ) با عذابى هلاك مى كرديم ( در قيامت ) مى گفتند پروردگارا چرا براى ما پيامبرى نفرستادى تا از آيات تو پيروى كنيم پيش از آنكه ذليل و رسوا شويم .
135 - بگو همه ( ما و شما ) در انتظاريم ( ما در انتظار وعده پيروزى بر شما هستيم و شما در انتظار شكست ما ) حال چنين است انتظار بكشيد اما به زودى مى دانيد چه كسى از اصحاب صراط مستقيم است و چه كسى هدايت يافته است .

تفسير :
در اين آيات دستوراتى به پيامبر داده شده كه در حقيقت منظور از آن عموم مسلمانان است ، و تكميلى است براى بحثى كه در زمينه شكيبائى در آيات گذشته خوانديم .
نخست مى گويد هرگز چشم خود را به نعمتهاى مادى كه به گروههائى از آنها ( كفار و مخالفان ) داده ايم ميفكن ( و لا تمدن عينيك الى ما متعنا به ازواجا منهم ) .
آرى اين نعمتهاى ناپايدار كه شكوفه هاى زندگى دنيا است ( زهرة الحيوة الدنيا ) .
شكوفه هائى كه زود مى شكفد و پژمرده مى شود و پرپر مى گردد و بر روى زمين مى ريزد ، و چند صباحى بيشتر پايدار نمى ماند .
در عين حال اينها همه براى آن است كه ما آنان را با آن بيازمائيم ( لنفتنهم فيه ) .

تفسير نمونه ج : 13 ص : 342
و به هر حال آنچه پروردگارت به تو روزى داده بهتر و پايدارتر است ( و رزق ربك خير و ابقى ) .
خداوند انواع مواهب و نعمتها را به تو بخشيده است ، ايمان و اسلام ، قرآن و آيات الهى ، روزيهاى حلال و پاكيزه و سرانجام نعمتهاى جاودان آخرت اين روزيها پايدارند و جاودانى .
در آيه بعد براى تلطيف روح پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و تقويت قلب او مى فرمايد : خانواده خود را به نماز دستور ده و خود نيز بر انجام آن شكيبا و پر استقامت باش ( و أمر اهلك بالصلوة و اصطبر عليها ) .
چرا كه اين نماز براى تو و خاندانت مايه پاكى و صفاى قلب و تقويت روح و دوام ياد خدا است .
بدون شك ظاهر اهل در اينجا خاندان پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بطور كلى است ، ولى از آنجا كه اين سوره در مكه نازل شده در آن زمان مصداق اهل ، خديجه و على (عليهماالسلام) بوده اند ، و ممكن است بعضى ديگر از نزديكان پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را نيز شامل شود ، ولى با گذشت زمان دامنه خاندان پيامبر گسترده شد .
سپس اضافه مى كند اگر دستور نماز به تو و خاندانت داده شده است منافع و بركاتش تنها متوجه خود شما است ما از تو روزى نمى خواهيم بلكه به تو روزى مى دهيم ( لا نسئلك رزقا نحن نرزقك ) .
اين نماز چيزى بر عظمت پروردگار نمى افزايد ، بلكه سرمايه بزرگى براى تكامل شما انسانها و كلاس عالى تربيت است .
يا به تعبير ديگر خداوند همچون پادشاهان و اميران نيست كه از ملت خود باج مى گرفتند و زندگى خود و اطرافيان را اداره مى كردند ، خداوند از همگان بى نياز است و همگان به او نيازمند .

تفسير نمونه ج : 13 ص : 343
در حقيقت اين تعبير شبيه همان چيزى است كه در سوره ذاريات آيه 56 - 58 وارد شده است و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون و ما اريد منهم من رزق و ما اريد ان يطعمون ان الله هو الرزاق ذو القوة المتين : من جن و انس را نيافريدم مگر بخاطر اينكه عبادتم كنند ، من از آنها روزى نمى طلبم ، و نمى خواهم طعامم دهند ، خداوند روزى دهنده همگان است و صاحب قدرت مستحكم .
و به اين ترتيب نتيجه عبادات مستقيما به خود عبادت كنندگان باز مى گردد .
و در پايان آيه اضافه مى كند عاقبت و سرانجام نيك از آن تقوا است ( و العاقبة للتقوى ) .
آنچه باقى مى ماند و سرانجامش مفيد و سازنده و حيات بخش است همان تقوا و پرهيزكارى است ، پرهيزكاران سرانجام پيروزند و بى تقوايان محكوم به شكست .
اين احتمال در تفسير جمله اخير نيز وجود دارد كه هدف آن تاكيد در زمينه روح تقوا و اخلاص در عبادات است ، چرا كه اساس عبادت همين است ، در آيه 37 سوره حج ، مى خوانيم : لن ينال الله لحومها و لا دماؤها و لكن يناله التقوى منكم : گوشتهاى حيوانات قربانى و خونهاى آنها به خدا نمى رسد ، ولى تقواى شما به او مى رسد آنچه به مقام قرب او از اعمال شما واصل مى گردد پوسته و ظاهر آن نيست ، بلكه مغز و باطن و اخلاصى كه در آن است به مقام قربش راه مى يابد .
آيه بعد به يكى از بهانه جوئيهاى كفار اشاره كرده مى گويد : آنها گفتند چرا پيامبر معجزه اى از سوى پروردگارش - آنچنان كه ما مى خواهيم - نمى آورد ( و قالوا لو لا ياتينا باية من ربه ) .
بلافاصله به آنها پاسخ مى گويد : آيا خبرهاى روشن اقوام پيشين كه
تفسير نمونه ج : 13 ص : 344
در كتب آسمانى گذشته بوده است براى آنها نيامده ؟ ( كه پى درپى براى آوردن معجزات بهانه جوئى مى كردند و پس از مشاهده معجزات به كفر و انكار ادامه مى دادند و عذاب شديد الهى دامنشان را مى گرفت ، آيا نميدانند اگر اينها نيز همين راه را بروند همان سرنوشت در انتظارشان است ) ( او لم تاتهم بينة ما فى الصحف الاولى ) .
اين احتمال نيز در تفسير آيه وجود دارد كه منظور از بينه خود قرآن است كه بيانگر حقايق كتب آسمانى گذشته در سطحى عاليتر است ، آيه فوق مى گويد : اينها چرا معجزه مى طلبند و بهانه جوئى مى كنند مگر همين قرآن با اين امتيازات بزرگ كه حاوى حقايق كتب آسمانى پيشين است براى آنها كافى نيست .
تفسير ديگرى نيز براى اين آيه گفته شده و آن اينكه پيامبر اسلام با اينكه درس نخوانده بود آنچنان كتاب روشن و آشكارى آورده كه با آنچه در متون كتب آسمانى بوده هماهنگ است ، و اين خود نشانه بر اعجاز آن مى باشد ، بعلاوه صفات پيامبر و كتابش با نشانه هائى كه در كتب آسمانى پيشين آمده است كاملا تطبيق مى كند ، و اين دليل حقانيت او است .
به هر حال اين بهانه جويان مردمى حق طلب نيستند بلكه دائما در فكر بهانه گيرى تازه اى مى باشند حتى اگر ما آنها را قبل از نزول اين قرآن و آمدن پيامبر اسلام مجازات و هلاك مى كرديم در قيامت مى گفتند پروردگارا چرا پيامبرى براى ما نفرستادى ، تا از آيات تو پيروى كنيم پيش از آنكه ذليل و رسوا شويم ؟ !
تفسير نمونه ج : 13 ص : 345
( و لو انا اهلكناهم بعذاب من قبله لقالوا ربنا لو لا ارسلت الينا رسولا فنتبع آياتك من قبل ان نذل و نخزى ) .
ولى اكنون كه اين پيامبر بزرگ با اين كتاب با عظمت به سراغ آنها آمده هر روز سخنى مى گويند و براى فرار از حق بهانه اى مى تراشند .
به آنها اخطار كن و بگو همه ما و شما در انتظاريم ( قل كل متربص ) .
ما انتظار وعده هاى الهى را در مورد شما داريم ، شما هم در انتظار اين هستيد كه مشكلات و مصائب دامان ما را بگيرد .
اكنون كه چنين است در انتظار باشيد ( فتربصوا ) .
اما به زودى خواهيد دانست چه كسانى اهل راه مستقيم و آئين حقند و چه كسانى به منزلگاه حق ، و نعمت جاودان الهى هدايت يافتند ( فستعلمون من اصحاب الصراط السوى و من اهتدى ) .
و با اين جمله قاطع و پرمعنى گفتگوى خود را با اين منكران لجوج و بهانه جو در اينجا پايان مى دهد .
خلاصه از آنجا كه اين سوره در مكه نازل شده ، و در آن زمان پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و مسلمانان تحت فشار شديدى از ناحيه دشمنان قرار داشتند خداوند در پايان اين سوره به آنها دلدارى مى دهد : گاه مى گويد : اموال و ثروتهاى آنها كه سرمايه زودگذر اين دنيا است و براى آزمايش و امتحان است چشم شما را بخود متوجه نكند .
و گاه دستور به نماز و استقامت مى دهد تا نيروى معنوى آنان را در برابر انبوه دشمنان تقويت كنند .
و سرانجام به مسلمانان بشارت مى دهد كه اين گروه اگر ايمان نياورند
تفسير نمونه ج : 13 ص : 346
سرنوشت شوم و تاريكى دارند كه بايد در انتظار آن باشند .
پروردگارا ! ما را از هدايت يافتگان و اصحاب صراط مستقيم قرار ده .
خداوندا ! به ما آن قدرت و شهامت عطا فرما كه نه از انبوه دشمنان بترسيم ، و نه از حوادث سخت و مشكلات در هراس بيفتيم .
روح لجاجت و بهانه جوئى را از ما برگير و توفيق پذيرش حق را به ما مرحمت كن .
پايان سوره طه پنجشنبه 20 جمادى الثانيه ( روز ميلاد مسعود بانوى اسلام فاطمه زهرا (عليهاالسلام) سال 1402 هجرى قمرى
تفسير نمونه ج : 13 ص : 347
( 21 ) سوره انبياء اين سوره در مكه نازل شده ، و داراى 112 آيه است
( آغاز جزء هفدهم قرآن مجيد )
تفسير نمونه ج : 13 ص : 348
فضيلت سوره انبياء
از پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در فضيلت تلاوت اين سوره چنين نقل شده : من قرء سورة الانبياء حاسبه الله حسابا يسيرا ، و صافحه و سلم عليه كل نبى ذكر اسمه فى القرآن : هر كس سوره انبياء را بخواند خداوند حساب او را آسان مى كند ( و در محاسبه اعمالش روز قيامت سخت گيرى نخواهد كرد ) و هر پيامبرى كه نام او در قرآن ذكر شده با او مصافحه كرده و سلام مى فرستد .
و از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم : من قرء سورة الانبياء حبا لها كان كمن رافق النبيين اجمعين فى جنات النعيم ، و كان مهيبا فى اعين الناس حياة الدنيا : هر كس سوره انبياء را از روى عشق و علاقه بخواند ، با همه پيامبران در باغهاى پر نعمت بهشت ، رفيق و همنشين مى گردد ، و در زندگى دنيا نيز در چشم مردم پر ابهت خواهد بود ) .
جمله حبا لها ( از روى عشق و علاقه به اين سوره ) در واقع كليدى است براى فهم معنى رواياتى كه در زمينه فضيلت سوره هاى قرآن به ما رسيده ، يعنى هدف تنها تلاوت و خواندن الفاظ نيست ، بلكه عشق به محتوى است و مسلما عشق به محتوى بدون عمل معنى ندارد و اگر كسى چنين ادعائى كند كه من عاشق فلان سوره ام ، اما عملش بر ضد مفاهيم آن باشد دروغ مى گويد .
بارها گفته ايم قرآن كتاب عقيده و عمل است و خواندن مقدمه اى است براى انديشيدن ، و انديشيدن مقدمه اى است براى ايمان و عمل ! .

تفسير نمونه ج : 13 ص : 349
محتواى سوره
1 - اين سوره چنانكه از نامش پيدا است ، سوره پيامبران است ، چرا كه نام شانزده پيامبر ، بعضى ، با ذكر فرازهائى از حالاتشان و بعضى تنها به صورت اشاره در اين سوره آمده است ( موسى - هارون - ابراهيم - لوط - اسحاق - يعقوب - نوح - داود - سليمان - ايوب - اسماعيل - ادريس - ذا الكفل - ذا النون ( يونس ) - زكريا و يحيى (عليهماالسلام) .
بنا بر اين تكيه بحثهاى مهم اين سوره بر روى برنامه هاى انبياء است .
علاوه بر اينها پيامبران ديگرى هستند كه نامشان صريحا در اين سوره برده نشده ولى پيرامون آنها سخنى آمده است ( مانند پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و حضرت مسيح ) .
2 - از اين گذشته ويژگى سوره هاى مكى كه از عقائد دينى ، مخصوصا از مبدء و معاد سخن مى گويد ، كاملا در اين سوره منعكس است .
3 - در اين سوره از وحدت خالق و اينكه جز او معبود و آفريدگارى نيست و نيز از آفرينش جهان بر اساس هدف و برنامه ، و وحدت قوانين حاكم بر اين عالم و همچنين وحدت سرچشمه حيات و هستى ، و نيز وحدت موجودات در برنامه فنا و مرگ ، بحث به ميان آمده است .
4 - بخش ديگرى از اين سوره ، از پيروزى حق بر باطل ، توحيد بر شرك و لشكريان عدل و داد بر جنود ابليس ، سخن گفته شده است .
5 - جالب اينكه اين سوره با هشدارهاى شديد نسبت به مردم غافل و بيخبر از حساب و كتاب آغاز شده ، و پايان آن نيز با هشدارهاى ديگرى در اين زمينه تكميل مى گردد .

تفسير نمونه ج : 13 ص : 350
پيامبرانى كه نامشان در اين سوره آمده بعضا بيان زندگى و برنامه هاى مشروحشان در سوره هاى ديگر ذكر شده است ولى در اين سوره بيشتر روى اين بخش از حالات انبياء تكيه شده كه آنها هنگامى كه در تنگناهاى سخت گرفتار مى شدند چگونه دست توسل به دامان لطف حق مى زدند و چگونه خداوند اين بن بستها را بر آنها مى گشود و از طوفان و گرداب نجاتشان مى بخشيد .
ابراهيم به هنگامى كه در آتش نمرود گرفتار شد .
يونس هنگامى كه در شكم ماهى فرو رفت .
زكريا هنگامى كه آفتاب عمر خود را نزديك به غروب ديد ولى جانشينى نداشت كه برنامه هايش را تكميل كند .
و همچنين ساير پيامبران به هنگام گرفتارى در طوفانهاى سخت .

تفسير نمونه ج : 13 ص : 351
سورة الأنبياء
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اقْترَب لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فى غَفْلَة مُّعْرِضونَ(1) مَا يَأْتِيهِم مِّن ذِكر مِّن رَّبِّهِم محْدَث إِلا استَمَعُوهُ وَ هُمْ يَلْعَبُونَ(2) لاهِيَةً قُلُوبُهُمْ وَ أَسرُّوا النَّجْوَى الَّذِينَ ظلَمُوا هَلْ هَذَا إِلا بَشرٌ مِّثْلُكمْ أَ فَتَأْتُونَ السحْرَ وَ أَنتُمْ تُبْصِرُونَ(3) قَالَ رَبى يَعْلَمُ الْقَوْلَ فى السمَاءِ وَ الأَرْضِ وَ هُوَ السمِيعُ الْعَلِيمُ(4) بَلْ قَالُوا أَضغَث أَحْلَمِ بَلِ افْترَاهُ بَلْ هُوَ شاعِرٌ فَلْيَأْتِنَا بِئَايَة كمَا أُرْسِلَ الأَوَّلُونَ(5)
ترجمه :
بنام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 - حساب مردم به آنها نزديك شده اما آنها در غفلتند و روى گردانند !
2 - هر يادآورى تازه اى از طرف پروردگارشان براى آنها بيايد با لعب و شوخى به آن گوش فرا مى دهند .
3 - در حالى كه قلوبشان در لهو و بى خبرى فرو رفته است ، و اين ستمگران پنهانى نجوى مى كنند ( و مى گويند ) آيا جز اينست كه اين يك بشرى همچون شماست ؟ آيا شما به سراغ سحر مى رويد با اينكه مى بينيد ؟ !
تفسير نمونه ج : 13 ص : 352
4 - ( اما پيامبر ) گفت پروردگار من همه سخنان را چه در آسمان باشد و چه در زمين مى داند و او شنوا و داناست .
5 - آنها گفتند ( آنچه را محمد آورده وحى نيست ) بلكه خوابهاى آشفته است ، اصلا او به دروغ آنرا به خدا بسته ، نه او يك شاعر است ! ( اگر راست مى گويد ) بايد معجزه اى براى ما بياورد ، همانگونه كه پيامبران پيشين با معجزات فرستاده شدند .

تفسير : بهانه هاى رنگارنگ
اين سوره - همانگونه كه اشاره كرديم - با يك هشدار نيرومند به عموم مردم آغاز مى شود ، هشدارى تكاندهنده و بيداركننده ، مى گويد : حساب مردم به آنها نزديك شده ، در حالى كه در غفلتند و روى گردانند ( اقترب للناس حسابهم و هم فى غفلة معرضون ) .
عمل آنها نشان مى دهد كه اين غفلت و بيخبرى سراسر وجودشان را گرفته است ، و گرنه چگونه ممكن است انسان ايمان به نزديكى حساب ، آنهم از حسابگرى فوق العاده دقيق ، داشته باشد و اينچنين همه مسائل را سرسرى بگيرد و آلوده هر گونه گناه باشد ؟ .
كلمه اقترب تاكيد بيشترى از قرب دارد ، و اشاره به اين است كه اين حساب بسيار نزديك شده .
تعبير به ناس گر چه ظاهرا عموم مردم را شامل مى شود و دليل بر آن است كه همگى در غفلتند ولى بدون شك هميشه موقعى كه سخن از توده مردم گفته مى شود استثناهائى وجود دارد ، و در اينجا گروه بيدار دلى را كه هميشه در فكر حسابند و براى آن آماده مى شوند بايد از اين حكم مستثنى دانست .
جالب اين كه مى گويد حساب به مردم نزديك شده ، نه مردم به حساب ، گوئى حساب با سرعت به استقبال مردم مى دود ! ضمنا فرق ميان غفلت و اعراض ممكن است از اين نظر باشد كه
تفسير نمونه ج : 13 ص : 353
آنها از نزديكى حساب غافلند ، و اين غفلت سبب مى شود كه از آيات حق اعراض كنند در حقيقت غفلت از حساب علت است ، و اعراض از آيات حق معلول آن ، و يا منظور اعراض از خود حساب و آمادگى براى پاسخگوئى در آن دادگاه بزرگ است ، يعنى چون غافلند خود را آماده نمى كنند و روى گردان مى شوند .
در اينجا اين سؤال پيش مى آيد كه نزديك شدن حساب و قيامت به چه معنى است ؟ بعضى گفته اند : منظور آن است كه باقيمانده دنيا در برابر آنچه گذشته كم است ، و به همين دليل رستاخيز نزديك خواهد بود ( نزديك نسبى ) به خصوص اينكه از پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نقل شده كه فرمود : بعثت انا و الساعة كهاتين ! : بعثت من و روز قيامت مانند اين دو است ! ( اشاره به انگشت سبابه و وسطى كه در كنار هم قرار دارند فرمود ) .
بعضى ديگر گفته اند : اين تعبير به خاطر بودن رستاخيز است ، همانگونه كه در ضرب المثل معروف عرب مى خوانيم : كل ما هو آت قريب ( هر چه قطعا مى آيد نزديك است ) .
در عين حال اين دو تفسير منافاتى با هم ندارند و ممكن است آيه اشاره به هر دو نكته باشد .
بعضى از مفسران مانند قرطبى اين احتمال را نيز داده كه حساب در اينجا اشاره به قيامت صغرى يعنى مرگ است ، زيرا به هنگام مرگ نيز قسمتى از محاسبه و جزاى اعمال به انسان مى رسد .
ولى ظاهرا آيه فوق ناظر به قيامت كبرى است .

تفسير نمونه ج : 13 ص : 354
آيه بعد يكى از نشانه هاى اعراض و روى گردانى آنها را به اين صورت بيان مى كند : هر ذكر و يادآورى تازه پروردگار كه به سراغ آنها بيايد با شوخى و بازى و لعب به آن گوش فرا مى دهند ! ( ما ياتيهم من ذكر من ربهم محدث الا استمعوه و هم يلعبون ) .
هرگز نشده است كه در برابر سوره يا آيه ، و خلاصه سخن بيداركننده اى از ناحيه پروردگار ، به طور جدى با آن برخورد كنند ، ساعتى در آن بينديشند و حداقل احتمال بدهند كه اين سخن در حيات و سرنوشت آنها اثر دارد آنها نه به حساب الهى فكر مى كنند و نه به هشدارهاى پروردگار .
اصولا يكى از بدبختيهاى افراد جاهل و متكبر و خودخواه اين است كه هميشه نصائح و اندرزهاى خيرانديشان را به شوخى و بازى مى گيرند ، و همين سبب مى شود كه هرگز از خواب غفلت بيدار نشوند ، در حالى كه اگر حتى يكبار به صورت جدى با آن برخورد كنند چه بسا مسير زندگانى آنها در همان لحظه تغيير پيدا مى كند .
كلمه ذكر در آيه فوق اشاره به هر سخن بيداركننده است ، و تعبير به محدث ( تازه و جديد ) اشاره به اين است كه كتب آسمانى ، يكى پس از ديگرى نازل مى گردد و سوره هاى قرآن و آيات آن هر كدام محتواى تازه و نوى دارد ، كه از طرق مختلف براى نفوذ در دلهاى غافلان وارد مى شود ، اما چه سود براى كسانى كه همه اينها را به شوخى مى گيرند .
اصولا گويا آنها از تازه ها وحشت دارند ، با همان خرافات قديمى كه از نياكان خود به ارث برده اند دل خوش كرده اند ، گوئى پيمان جاودانه بسته اند كه با هر حقيقت تازه اى مخالفت كنند ، در حالى كه اساس قانون تكامل بر اين است كه هر روز انسان را با مسائل تازه و نوينى مواجه مى سازد .

تفسير نمونه ج : 13 ص : 355
باز براى تاكيد بيشتر مى گويد : آنها در حالى هستند كه دلهايشان در لهو و بى خبرى فرو رفته است ( لاهية قلوبهم ) .
زيرا آنها از نظر ظاهر همه مسائل جدى را لعب و بازى و شوخى مى پندارند ( چنانكه جمله يلعبون به صورت فعل مضارع و مطلق به آن اشاره مى كند ) و از نظر باطن گرفتار لهو و اشتغال فكر به مسائل بى ارزش و غافل كننده هستند .
و طبيعى است چنين كسانى هرگز راه سعادت را نخواهند يافت .
بعد به گوشه اى از نقشه هاى شيطانى آنها اشاره كرده مى فرمايد : اين ظالمان گفتگوهاى درگوشى خود را كه براى توطئه انجام مى دهند پنهان مى دارند ، و مى گويند اين يك بشر عادى همچون شما است ( و اسروا النجوى الذين ظلموا هل هذا الا بشر مثلكم ) .
حال كه او يك بشر عادى بيش نيست لابد اين كارهاى خارق العاده او و نفوذ سخنش چيزى جز سحر نمى تواند باشد آيا شما به سراغ سحر مى رويد با اينكه مى بينيد ؟ ! ( ا فتاتون السحر و انتم تبصرون ) .
گفتيم اين سوره در مكه نازل شده ، و در آن ايام دشمنان اسلام كاملا نيرومند بودند ، پس چه لزومى داشت كه سخنان خود را مخفى كنند ، حتى نجواهايشان را ، ( توجه داشته باشيد كه قرآن مى گويد سخنان درگوشى را پنهان مى كردند ) .
اين ممكن است به خاطر آن باشد كه آنها در مسائلى كه جنبه توطئه و نقشه داشت به مشورت مى پرداختند تا در برابر توده مردم با طرح واحدى در برابر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بايستند .