بعدی
تفسير نمونه ج : 13 ص : 1
( 19 ) از آغاز سوره مريم - جزء 16 قرآن مجيد اين سوره در مكه نازل شده و 98 آيه
است
آغاز شروع جلد 13 .
13 / 10 / 1360 .
7 / ع 1 / 1402
تفسير نمونه ج : 13 ص : 2
تفسير نمونه ج : 13 ص : 3
سوره مريم
محتواى سوره
اين سوره از نظر محتوا داراى چندين بخش مهم است :
1 - مهمترين بخش اين سوره را قسمتى از سرگذشت زكريا و مريم و حضرت مسيح (عليه
السلام) و يحيى و ابراهيم قهرمان توحيد و فرزندش اسماعيل و ادريس و بعضى ديگر از
پيامبران بزرگ الهى ، تشكيل مى دهد كه داراى نكات تربيتى خاصى است .
2 - قسمت ديگرى از اين سوره كه بعد از بخش نخست مهمترين بخش را تشكيل مى دهد مسائل
مربوط به قيامت و چگونگى رستاخيز و سرنوشت مجرمان و پاداش پرهيزكاران و مانند آنست
.
3 - بخش ديگر مواعظ و نصائحى است كه در واقع مكمل بخشهاى گذشته مى باشد .
4 - بالاخره آخرين بخش ، اشارات مربوط به قرآن و نفى فرزند از خداوند و مساله شفاعت
است كه مجموعا برنامه تربيتى مؤثرى را براى سوق نفوس انسانى به ايمان و پاكى و تقوا
تشكيل مى دهد .
فضيلت سوره
از پيامبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) چنين نقل شده است كه هر كس اين سوره را
بخواند به تعداد كسانى كه زكريا را تصديق يا تكذيب كردند و همچنين يحيى و مريم و
عيسى و موسى و هارون و ابراهيم و اسحاق و يعقوب و اسماعيل ، آرى به تعداد هر يك از
آنها خداوند ده حسنه به او مى دهد ، همچنين به تعداد كسانى كه ( به دروغ
تفسير نمونه ج : 13 ص : 4
و تهمت ) براى خدا فرزندى قائل شدند و نيز به تعداد كسانى كه فرزند قائل نشدند .
در حقيقت اين حديث دعوت به تلاش و كوشش در دو خط مختلف ميكند : خط حمايت از
پيامبران و پاكان و نيكان ، و خط مبارزه با مشركان و منحرفان و آلودگان ، زيرا مى
دانيم اين ثوابهاى بزرگ را به كسانى نمى دهند كه تنها الفاظ را بخوانند و عملى بر
طبق آن انجام ندهند ، بلكه اين الفاظ مقدس مقدمه اى است براى عمل .
در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم هر كس مداومت بخواندن اين سوره
كند از دنيا نخواهد رفت مگر اينكه خدا به بركت اين سوره او را از نظر جان و مال و
فرزند بى نياز مى كند .
اين غنا و بى نيازى مسلما بازتابى است از پياده شدن محتواى سوره در درون جان انسان
و انعكاسش در خلال اعمال و رفتار و گفتار او .
تفسير نمونه ج : 13 ص : 5
سورة مريم
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ كهيعص(1) ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّك عَبْدَهُ
زَكرِيَّا(2) إِذْ نَادَى رَبَّهُ نِدَاءً خَفِيًّا(3) قَالَ رَب إِنى وَهَنَ
الْعَظمُ مِنى وَ اشتَعَلَ الرَّأْس شيْباً وَ لَمْ أَكن بِدُعَائك رَب شقِيًّا(4)
وَ إِنى خِفْت الْمَوَلىَ مِن وَرَاءِى وَ كانَتِ امْرَأَتى عَاقِراً فَهَب لى مِن
لَّدُنك وَلِيًّا(5) يَرِثُنى وَ يَرِث مِنْ ءَالِ يَعْقُوب وَ اجْعَلْهُ رَب
رَضِيًّا(6)
تفسير نمونه ج : 13 ص : 6
ترجمه :
بنام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 - كهيعص
2 - اين يادى است از رحمت پروردگار تو نسبت به بنده اش زكريا .
3 - در آن هنگام كه پروردگارش را در خلوتگاه ( عبادت ) خواند .
4 - گفت پروردگارا ! استخوانم سست شده و شعله پيرى تمام سرم را فرا گرفته و من هرگز
در دعاى تو از اجابت محروم نمى شدم .
5 - و من از بستگانم بعد از خودم بيمناكم ( كه حق پاسدارى از آئين تو را نگاه
ندارند ) و همسرم نازا است ، تو به قدرتت جانشينى به من ببخش .
6 - كه وارث من و آل يعقوب باشد و او را مورد رضايتت قرار ده .
تفسير :
دعاى گيراى زكريا بار ديگر به حروف مقطعه در آغاز اين سوره برخورد مى كنيم ( كهيعص
) .
و از آنجا كه تفسير اين حروف مقطعه را به طور مشروح در آغاز سه سوره مختلف قرآن در
گذشته ( سوره بقره و آل عمران و اعراف ) بطور مشروح بحث كرده ايم در اينجا نيازى به
تكرار نمى بينيم .
آنچه لازم است در اينجا اضافه كنيم اين است كه در خصوص حروف مقطعه اين سوره دو دسته
از روايات در منابع اسلامى ديده مى شود : نخست رواياتى است كه هر يك از اين حروف را
اشاره به يكى از اسماء
تفسير نمونه ج : 13 ص : 7
بزرگ خداوند ( اسماء الحسنى ) مى داند كاف اشاره به كافى كه از اسماء بزرگ خداوند
است ، و ه اشاره به هادى ، و ياء اشاره به ولى ، و عين اشاره به عالم و ص اشاره به
صادق الوعد ( كسى كه در وعده خود صادق است ) .
دوم رواياتى است كه اين حروف مقطعه را به داستان قيام امام حسين (عليه السلام) در
كربلا تفسير كرده است : كاف اشاره به كربلا هاء اشاره به هلاك خاندان پيامبر (صلى
الله عليهوآلهوسلّم) و ياء به يزيد و عين به مسئله عطش و صاد به صبر و استقامت حسين
و ياران جانبازش .
البته همانگونه كه گفته ايم آيات قرآن تاب معانى مختلفى را دارد و گاه مفاهيمى را
از گذشته و آينده بيان مى كند كه در عين تنوع منافاتى هم با هم ندارند در حالى كه
اگر معنى را منحصر به يك تفسير كنيم ممكن است از نظر وضع نزول آيه و زمان آن گرفتار
اشكالاتى بشويم .
بعد از ذكر حروف مقطعه ، نخستين سخن از داستان زكريا (عليه السلام) شروع مى شود و
مى فرمايد : اين يادى است از رحمت پروردگار تو نسبت به بنده اش زكريا ( ذكر رحمة
ربك عبده زكريا ) .
در آن هنگام كه از نداشتن فرزندى ، سخت ناراحت و غمناك بود ، رو به درگاه خدا آورد
آنگاه در خلوتگاه و آنجا كه صدايش را ديگرى نمى شنيد ، پروردگارش را خواند ( اذ
نادى ربه نداء خفيا ) .
تفسير نمونه ج : 13 ص : 8
گفت : پروردگارا ! استخوانهاى من كه ستون پيكر من و محكمترين اعضاى تن من است سستى
گرفته ( قال رب انى وهن العظم منى ) .
و شعله هاى پيرى تمام موهاى سر مرا فرا گرفته است ( و اشتعل الرأس شيبا ) .
تشبيه آثار پيرى به شعله اى كه تمام سر را فرا مى گيرد ، تشبيه جالبى است زيرا از
يكسو خاصيت شعله آتش اين است كه زود گسترده مى شود و هر چه در اطراف آنست فرا مى
گيرد ، و از سوى ديگر شعله هاى آتش درخشندگى خاصى دارد و از دور جلب توجه مى كند ،
و از سوى سوم هنگامى كه آتش محلى را فرا گرفت چيزى كه از آن باقى مى ماند همان
خاكسترها است .
زكريا فراگيرى پيرى و سفيدى تمام موى سرش را ، به شعلهور شدن آتش و درخشندگى آن ، و
خاكستر سفيدى را كه بر جاى مى گذارد ، تشبيه كرده است و اين تشبيهى است بسيار رسا و
زيبا .
سپس مى افزايد : پروردگارا من هرگز در دعاهائى كه كرده ام از درگاه تو محروم باز
نگشتم ( و لم اكن بدعائك رب شقيا ) .
تو همواره در گذشته مرا به اجابت دعاهايم عادت دادى و هيچگاه محرومم نساخته اى ،
اكنون كه پير و ناتوان شده ام سزاوارترم كه دعايم را اجابت فرمائى و نوميد
بازنگردانى .
در حقيقت شقاوت در اينجا به معنى تعب و رنج است ، يعنى من هرگز درخواسته هايم از تو
به زحمت و مشقت نمى افتادم چرا كه به سرعت مورد قبول تو واقع مى گشت .
سپس حاجت خود را چنين شرح مى دهد : پروردگارا ! من از بستگانم
تفسير نمونه ج : 13 ص : 9
بعد از خودم بيمناكم ( ممكن است دست به فساد بيالايند ) و همسرم نازا است ، از نزد
خودت ولى و جانشينى به من ببخش ( و انى خفت الموالى من ورائى و كانت امرأتى عاقرا
فهب لى من لدنك وليا ) .
جانشينى كه از من ارث ببرد ، و همچنين وارث آل يعقوب باشد ، پروردگارا اين جانشين
مرا مورد رضايت خود قرار ده ( يرثنى و يرث من آل يعقوب و اجعله رب رضيا ) .
نكته ها :
1 - منظور از ارث در اينجا چيست ؟
مفسران اسلامى بحث فراوانى پيرامون پاسخ سؤال فوق كرده اند ، گروهى معتقدند ارث در
اينجا ارث در اموال است ، و گروهى آنرا اشاره به مقام نبوت دانسته اند .
بعضى نيز اين احتمال را داده اند كه منظور معنى جامعى است كه هر دو را شامل مى شود
.
بسيارى از دانشمندان شيعه معنى اول را انتخاب كرده اند در حالى كه جمعى از علماى
تسنن معنى دوم را ، و بعضى مانند سيد قطب در فى ظلال و آلوسى در روح المعانى معنى
سوم را .
كسانى كه آنرا منحصر به ارث مال دانسته اند به ظهور كلمه ارث در اين معنى استناد
كرده اند ، زيرا اين كلمه هنگامى كه مجرد از قرائن ديگر بوده باشد به معنى ارث مال
است ، و اگر مى بينيم در پاره اى از آيات قرآن در امور معنوى به كار رفته مانند آيه
32 سوره فاطر ثم اروثنا الكتاب الذين اصطفينا
تفسير نمونه ج : 13 ص : 10
من عبادنا : ما كتاب آسمانى را به بندگان برگزيده خود به ارث منتقل كرديم به خاطر
قرائنى است كه در اينگونه موارد وجود دارد .
به علاوه از پاره اى از روايات استفاده مى شود كه در آن زمان بنى اسرائيل هدايا و
نذور فراوانى براى احبار ( علماى يهود ) مى آوردند ، و زكريا رئيس احبار بود .
از اين گذشته همسر زكريا كه از دودمان سليمان بن داود بود ، با توجه به وضع مالى
فوق العاده سليمان و داود ، اموالى را به ارث برده بود .
زكريا از اين بيم داشت اين اموال به دست افراد ناصالح و فرصت طلب و زراندوز ، يا
فاسق و فاجر بيفتد و خود منشا فسادى در جامعه گردد .
لذا از پروردگار خويش تقاضاى فرزند صالحى كرد تا بر اين اموال نظارت كند و آنها را
در بهترين راه مصرف نمايد .
روايت معروفى كه از فاطمه زهرا (عليهاالسلام) دختر پاك پيامبر اسلام (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) نقل شده كه براى گرفتن فدك در برابر خليفه اول به آيه فوق استدلال
كرد خود شاهد ديگرى بر اين مدعى است .
مرحوم طبرسى در كتاب احتجاج از بانوى اسلام (عليهاالسلام) چنين نقل مى كند : هنگامى
كه خليفه اول تصميم گرفت فدك را از فاطمه (عليهاالسلام) منع كند و اين سخن به بانوى
اسلام رسيد نزد او آمد و چنين گفت : اى ابو بكر ! ا فى كتاب الله ان ترث اباك و لا
ارث ابى لقد جئت شيئا فريا ! ا فعلى عمد تركتم كتاب الله و نبذتموه وراء ظهوركم ؟
اذ يقول فيما اقتص من خبر يحيى بن زكريا : اذ قال رب هب لى من لدنك وليا يرثنى و
يرث من آل يعقوب : آيا در كتاب خدا است كه تو از پدرت ارث ببرى و من نبرم ؟ چيز
عجيبى است ! آيا عمدا كتاب خدا را ترك گفته ايد و پشت سر افكنده ايد ؟ در آنجا كه
در داستان
تفسير نمونه ج : 13 ص : 11
يحيى ابن زكريا مى گويد : زكريا گفت خداوندا از سوى خودت جانشينى ( فرزندى ) به من
ببخش تا از من و خاندان يعقوب ارث ببرد .
اما كسانى كه معتقدند ارث در اينجا همان ارث معنوى است به قرائنى كه در خود آيه ،
يا خارج از آن است تمسك جسته اند مانند :
1 - بعيد به نظر مى رسد كه پيامبر بزرگى همچون زكريا در آن سن و سال ، مشغله فكرى
مهمى از ناحيه وارثان ثروتش داشته باشد ، به خصوص اينكه بعد از ذكريا جمله يرثنى و
يرث من آل يعقوب اين جمله را اضافه ميكند و اجعله رب رضيا : خداوندا او را مورد
رضايت خويش قرار ده و بدون شك اين جمله اشاره به صفات معنوى آن وارث است .
2 - در آيات آينده وقتى كه خدا بشارت تولد يحيى را به او مى دهد مقامات معنوى عظيم
از جمله مقام نبوت را براى او ذكر مى كند .
3 - در سوره آل عمران آيه 39 هنگامى كه انگيزه زكريا را براى تقاضاى فرزند شرح مى
دهد اشاره مى كند : او زمانى به اين فكر افتاد كه مقامات مريم را مشاهده كرد كه به
لطف پروردگار غذاهاى بهشتى در برابر محراب عبادتش نمايان مى شد .
( هنالك دعا زكريا ربه قال رب هب لى من لدنك ذرية طيبه انك سميع الدعاء ) .
4 - در پاره اى از احاديث از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مطلبى نقل شده كه
تاييد ميكند ارث در اينجا اشاره به جنبه معنوى است ، خلاصه حديث چنين است : امام
صادق از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نقل مى كند عيسى بن مريم (عليهماالسلام)
از كنار قبرى گذشت كه صاحب آن در عذاب بود ، سال آينده نيز عبورش از آنجا افتاد
ملاحظه كرد كه صاحب قبر در عذاب نيست ، از پروردگارش در اين زمينه سؤال كرد ، وحى
الهى به او فرستاده شد كه صاحب اين قبر فرزند صالحى داشته است جاده اى را اصلاح
كرده
تفسير نمونه ج : 13 ص : 12
و يتيمى را پناه داده ، خداوند او را به خاطر عمل فرزندش بخشيده است ، سپس پيامبر
(صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود : ميراث خداوند بزرگ به بنده مؤمنش اين است كه
فرزندى به او بدهد كه بعد از وى مطيع فرمان خدا باشد ، سپس امام صادق (عليه السلام)
بهنگام نقل اين حديث آيه مربوط به زكريا را تلاوت فرمود : هب لى من لدنك وليا يرثنى
و يرث من آل يعقوب و اجعله رب رضيا .
و اگر گفته شود ظاهر كلمه ارث همان ارث اموال است در جواب خواهند گفت كه اين ظهور
قطعى نيست ، چرا كه در قرآن كرارا در ارث معنوى استعمال شده است ( مانند آيه 32
سوره فاطر و آيه 53 سوره مؤمن ) .
بعلاوه به فرض كه خلاف ظاهر باشد با وجود قرائن فوق مشكلى نخواهد بود .
ولى طرفداران نظر اول مى توانند اين استدلالات را پاسخ گويند كه مشغله فكرى زكريا
پيامبر بزرگ الهى ، مساله اموال به صورت يك مطلب شخصى نبود بلكه به صورت يك منبع
فساد يا صلاح براى جامعه بود ، زيرا همانگونه كه در بالا گفته شد ، هدايا و نذور
فراوانى براى احبار مى آوردند كه بدست زكريا سپرده مى شد ، و شايد اموالى نيز از
طرف همسرش كه از دودمان سليمان بود باقيمانده بود بديهى است وجود يك شخص ناصالح در
رأس آنها سبب مفاسد عظيمى مى شد و اين بود كه زكريا را نگران ساخت .
و اما صفات معنوى كه براى يحيى در اين آيات و آيات ديگر قرآن ذكر شده نه تنها
منافاتى با اين مساله ندارد ، بلكه هماهنگ با آن است ، چرا كه او مى خواست اين ثروت
عظيم بدست يك مرد الهى بيفتد و از آن در مسير سعادت جامعه بهره بگيرد .
اما به عقيده ما اگر از مجموع مباحث فوق چنين نتيجه بگيريم كه ارث در اينجا مفهوم
وسيعى دارد كه هم ارث اموال را شامل مى شود و هم ارث مقامات
تفسير نمونه ج : 13 ص : 13
معنوى را ، مطلب خلافى نخواهد بود ، چرا كه براى هر طرف قرائنى وجود دارد و با توجه
به آيات قبل و بعد و مجموعه روايات ، اين تفسير كاملا نزديك به نظر مى رسد .
اما جمله انى خفت الموالى من ورائى ( من از بستگانم بعد از خودم بيمناكم ) با هر دو
معنى سازگار است چرا كه اگر افراد فاسدى صاحب اختيار آن اموال مى شدند براستى نگران
كننده بود ، و نيز اگر رهبرى معنوى مردم بدست افراد ناصالح مى افتاد آن نيز بسيار
مايه نگرانى بود بنا بر اين خوف زكريا در هر دو صورت قابل توجيه است .
حديث معروف بانوى اسلام فاطمه زهرا (عليهاالسلام) نيز با اين معنى سازگار مى باشد .
در جمله اذ نادى ربه نداء خفيا اين سؤال براى مفسران مطرح شده كه نادى به معنى دعا
با صداى بلند است در حالى كه خفى بمعنى آهسته و مخفى است و اين دو با هم سازگار
نيست ولى با توجه به اين نكته كه خفى به معنى آهسته نيست بلكه به معنى پنهان است
بنا بر اين ممكن است زكريا در خلوتگاه خود آنجا كه كسى غير از او حضور نداشته خدا
را با صداى بلند خوانده باشد .
و بعضى گفته اند اين تقاضاى او در دل شب بوده است آنگاه كه مردم در خواب آرميده
بودند .
بعضى نيز جمله فخرج على قومه من المحراب ( زكريا از محراب خود بيرون آمد و به سراغ
قومش رفت ) را كه در آيات آينده خواهد آمد دليل بر وقوع اين دعا در خلوتگاه گرفته
اند .
تفسير نمونه ج : 13 ص : 14
جمله و يرث من آل يعقوب ( فرزندى بمن عنايت كن كه از آل يعقوب ارث ببرد ) بخاطر آن
است كه همسر زكريا خاله مريم مادر عيسى بود ، و نسب آن زن به يعقوب مى رسيد ، زيرا
او از دودمان سليمان ابن داود است كه او از فرزندان يهودا پسر يعقوب بوده است .
تفسير نمونه ج : 13 ص : 15
يَزَكرِيَّا إِنَّا نُبَشرُك بِغُلَم اسمُهُ يحْيى لَمْ نجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ
سمِيًّا(7) قَالَ رَب أَنى يَكُونُ لى غُلَمٌ وَ كانَتِ امْرَأَتى عَاقِراً وَ قَدْ
بَلَغْت مِنَ الْكبرِ عِتِيًّا(8) قَالَ كَذَلِك قَالَ رَبُّك هُوَ عَلىَّ هَينٌ وَ
قَدْ خَلَقْتُك مِن قَبْلُ وَ لَمْ تَك شيْئاً(9) قَالَ رَب اجْعَل لى ءَايَةً
قَالَ ءَايَتُك أَلا تُكلِّمَ النَّاس ثَلَث لَيَال سوِيًّا(10) فخَرَجَ عَلى
قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَى إِلَيهِمْ أَن سبِّحُوا بُكْرَةً وَ
عَشِيًّا(11)
ترجمه :
7 - اى زكريا ! ما تو را به فرزندى بشارت مى دهيم كه نامش يحيى است ، پسرى هم نامش
پيش از اين نبوده است .
تفسير نمونه ج : 13 ص : 16
8 - گفت : پروردگارا ! چگونه فرزندى براى من خواهد بود در حالى كه همسرم نازا است ،
و من نيز از پيرى افتاده شده ام ؟ !
9 - فرمود : اينگونه پروردگارت گفته ( و اراده كرده ) اين بر من آسان است من قبلا
تو را آفريدم و چيزى نبودى !
10 - عرض كرد : پروردگارا ! نشانه اى براى من قرار ده .
گفت نشانه تو اين است كه سه شبانه روز قدرت تكلم ( با مردم ) نخواهى داشت ، در حالى
كه زبان تو سالم است .
11 - او از محراب عبادتش به سوى مردم بيرون آمد و با اشاره به آنها گفت صبح و شام (
به شكرانه اين نعمت ) خدا را تسبيح گوئيد .
تفسير : زكريا به آرزوى خود رسيد
اين آيات استجابت دعاى زكريا را در پيشگاه پروردگار ، استجابتى آميخته با لطف و
عنايت ويژه او بيان مى كند ، و با اين جمله شروع مى شود اى زكريا ما تو را بشارت به
پسرى مى دهيم كه نامش يحيى است پسرى كه همنام او پيش از اين نبوده است ( يا زكريا
انا نبشرك بغلام اسمه يحيى لم نجعل له من قبل سميا ) .
چه جالب است كه خدا دعاى بنده اش را اين چنين بپذيرد و با بشارت دادن او را از
انجام خواسته اش آگاه سازد و در برابر درخواست فرزند ، پسرى به او بدهد ، و نام پسر
را نيز خودش بگذارد ، و اضافه كند اين فرزند از جهاتى بيسابقه است .
زيرا جمله لم نجعل له من قبل سميا گرچه ظاهرا به اين معنى است كه كسى تاكنون هم نام
او نبوده است ، ولى از آنجا كه نام به تنهائى دليل بر شخصيت كسى نيست ، معلوم مى
شود كه اين اسم ، اشاره به مسمى است ، يعنى كسى كه داراى امتيازاتى همچون او باشد
قبلا نبوده است ، چنانكه راغب در كتاب
تفسير نمونه ج : 13 ص : 17
مفردات صريحا همين معنى را انتخاب كرده است .
بدون شك قبل از يحيى پيامبران بزرگى بودند حتى بالاتر از او ، ولى هيچ مانعى ندارد
كه يحيى ويژگيهايى داشته است مخصوص خودش ، چنانكه بعدا به آن اشاره خواهد شد .
اما زكريا كه اسباب ظاهر را براى رسيدن به چنين مطلوبى مساعد نميديد از پيشگاه
پروردگار تقاضاى توضيح كرد و گفت : پروردگارا ! چگونه ممكن است فرزندى نصيب من شود
در حالى كه همسر من نازا است و من نيز از نظر سن و سال به حدى رسيده ام كه فرتوت و
افتاده شده ام ( قال رب انى يكون لى غلام و كانت امرأتى عاقرا و قد بلغت من الكبر
عتيا ) .
عاقر در اصل از واژه عقر به معنى ريشه و اساس يا به معنى حبس است ، و اينكه به زنان
نازا عاقر مى گويند به خاطر آنست كه كار آنها از نظر فرزند به پايان رسيده ، يا
اينكه تولد فرزند در آنها محبوس شده است .
عتى به معناى كسى است كه بر اثر طول زمان ، اندامش خشكيده شده همان حالتى كه در
سنين بسيار بالا براى انسان پيدا مى شود .
اما بزودى زكريا در پاسخ سؤالش اين پيام را از درگاه خداوند دريافت داشت : فرمود :
مطلب همين گونه است كه پروردگار تو گفته و اين بر من آسان است ( قال كذلك قال ربك
هو على هين ) اين مساله عجيبى نيست كه از پيرمردى همچون تو و همسرى ظاهرا نازا
تفسير نمونه ج : 13 ص : 18
فرزندى متولد شود من تو را قبلا آفريدم در حالى كه هيچ نبودى ( و قد خلقتك من قبل و
لم تك شيئا ) .
خدائى كه توانائى دارد از هيچ ، همه چيز بيافريند ، چه جاى تعجب كه در اين سن و سال
و اين شرائط فرزندى به تو عنايت كند .
بدون شك بشارت دهنده و گوينده سخن در آيه نخست خداوند است ، ولى در اينكه گوينده
سخن در آيه سوم مورد بحث ( قال كذلك قال ربك ) كيست ؟ بعضى آن را سخن فرشتگان مى
دانند كه وسيله بشارت به زكريا بودند و آيه 39 سوره آل عمران را مى توان گواه بر آن
دانست : فنادته الملائكة و هو قائم يصلى فى المحراب ان الله يبشرك بيحيى : فرشتگان
به زكريا ندا دادند در حالى كه او در محراب ايستاده و مشغول نماز بود كه خدا تو را
بشارت به يحيى مى دهد .
ولى ظاهر اين است كه گوينده تمام اين جمله ها خداوند است و دليلى ندارد كه ما آنها
را از ظاهرش تغيير دهيم ، و اگر فرشتگان واسطه بشارت بوده اند هيچ مانعى ندارد كه
خداوند اصل پيام را به خود نسبت دهد ، بخصوص كه در آيه 40 همان سوره آل عمران مى
خوانيم قال كذلك الله يفعل ما يشاء : خدا اينگونه هر چه را بخواهد انجام مى دهد .
به هر حال زكريا با شنيدن سخن فوق بسيار دلگرم و خوشحال شد و نور اميد سر تا پاى
وجودش را فرا گرفت اما از آنجا كه اين پيام از نظر او بسيار سرنوشت ساز و پر اهميت
بود از خدا تقاضاى نشانه اى بر اين كار كرد و گفت : پروردگارا نشانه اى براى من
قرار ده ( قال رب اجعل لى آية ) .
بدون شك زكريا به وعده الهى ايمان داشت و خاطرش جمع بود ولى براى اطمينان بيشتر -
همانگونه كه ابراهيم مؤمن به معاد تقاضاى شهود چهره معاد
تفسير نمونه ج : 13 ص : 19
در اين زندگى كرد تا قلبش اطمينان بيشترى يابد - زكريا از خدا تقاضاى چنين نشانه و
آيتى نمود .
خدا به او فرمود : نشانه تو آنست كه سه شبانه روز تمام در حالى كه زبانت سالم است
قدرت سخن گفتن با مردم را نخواهى داشت ( تنها زبانت به ذكر خدا و مناجات با او گردش
مى كند ) ( قال آيتك ان لا تكلم الناس ثلاث ليال سويا ) : اما چه نشانه عجيبى ،
نشانه اى كه از يكسو هماهنگ با حال مناجات و دعاى او بود ، و از سوى ديگر او را از
همه خلايق مى بريد و به خدا پيوند مى داد تا در اين حال شكر اين نعمت بزرگ را بجا
آورد و بيش از پيش به نيايش خدا وا دارد .
اين نشانه آشكارى است كه انسان با داشتن زبان سالم و قدرت بر هر گونه نيايش با
پروردگار در برابر مردم توانائى سخن گفتن را نداشته باشد .
بعد از اين بشارت و اين آيت روشن زكريا از محراب عبادتش به سراغ مردم آمد و با
اشاره به آنها چنين گفت : صبح و شام تسبيح پروردگار بگوئيد ( فخرج على قومه من
المحراب فاوحى اليهم ان سبحوا بكرة و عشيا ) .
چرا كه نعمت بزرگى كه خدا به زكريا ارزانى داشته بود دامنه آن همه قوم را فرا مى
گرفت و در سرنوشت آينده همه آنها تاثير داشت ، به همين دليل سزاوار بود همگى به
شكرانه آن نعمت به تسبيح خدا برخيزند و مدح و ثناى الهى گويند .
از اين گذشته اين موهبت كه اعجازى محسوب مى شد مى توانست پايه هاى ايمان را در
دلهاى افراد محكم كند ، اين نيز موهبت ديگرى بود .
تفسير نمونه ج : 13 ص : 20
نكته ها :
يحيى پيامبر وارسته الهى
نام يحيى در سوره هاى آل عمران ، انعام ، مريم و انبياء مجموعا پنج بار آمده است ،
او يكى از پيامبران بزرگ الهى است و از جمله امتيازاتش اين بود كه در كودكى به مقام
نبوت رسيد ، خداوند آنچنان عقل روشن و درايت تابناكى در اين سن و سال به او داد كه
شايسته پذيرش اين منصب بزرگ شد .
از ويژگيهائى كه اين پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) داشته و قرآن در سوره آل
عمران آيه 39 به آن اشاره كرده ، توصيف او به حصور است ، همانگونه كه در ذيل همان
آيه گفته ايم حصور از ماده حصر به معنى كسى است كه از جهتى در محاصره قرار گيرد و
در اينجا طبق بعضى از روايات به معنى خوددارى كننده از ازدواج است .
اين كار از اين نظر امتياز براى او بوده است كه بيانگر نهايت عفت و پاكى است ، و يا
بر اثر شرائط خاص زندگى مجبور به سفرهاى متعدد براى تبليغ آئين الهى بوده ، و همچون
عيسى مسيح ناچار به مجرد زيستن گرديده است .
اين تفسير نيز نزديك به نظر مى رسد كه منظور از حصور در آيه فوق كسى است كه شهوات و
هوسهاى دنيا را ترك گفته ، و در واقع يك مرحله عالى از زهد بوده است .
به هر حال از منابع اسلامى و منابع مسيحى استفاده مى شود كه يحيى پسر خاله عيسى
بوده است .
در منابع مسيحى تصريح شده كه يحيى ، حضرت مسيح (عليه السلام) را غسل تعميد داد ، و
لذا او را يحيى تعميد دهنده مى نامند ( غسل تعميد غسل مخصوصى است
تفسير نمونه ج : 13 ص : 21
كه مسيحيان به فرزندان خويش مى دهند و معتقدند او را از گناه پاك مى كند ) و هنگامى
كه مسيح اظهار نبوت كرده ، يحيى به او ايمان آورد .
بدون شك يحيى كتاب آسمانى ويژه اى نداشت و اينكه در آيات بعد مى خوانيم يا يحيى خذ
الكتاب بقوة اى يحيى كتاب را با قوت بگير اشاره به تورات كتاب حضرت موسى است .
البته عده اى پيرو يحيى هستند و كتابى را هم به او نسبت مى دهند ، و شايد صابئين
موحد پيروان يحيى باشند .
حضرت يحيى و حضرت مسيح ، قدر مشتركهائى داشتند ، زهد فوق العاده ترك ازدواج به عللى
كه گفته شد ، و تولد اعجازآميز و همچنين نسب بسيار نزديك .
از روايات اسلامى استفاده مى شود كه امام حسين (عليه السلام) و يحيى نيز جهات
مشتركى داشتند لذا از امام على بن الحسين زين العابدين (عليه السلام) چنين نقل شده
كه فرمود : خرجنا مع الحسين بن على (عليهماالسلام) فما نزل منزلا و لا رحل منه الا
ذكر يحيى بن زكريا و قتله ، و قال و من هو ان الدنيا على الله ان رأس يحيى بن زكريا
اهدى الى بغى من بغايا بنى اسرائيل : ما همراه امام حسين (عليه السلام) ( به سوى
كربلا ) بيرون آمديم ، امام در هر منزلى نزول مى فرمود و يا از آن كوچ مى كرد ياد
يحيى و قتل او مى نمود و مى فرمود : در بى ارزشى دنيا نزد خدا همين بس كه سر يحيى
بن زكريا را به عنوان هديه به سوى فرد بى عفتى از بى عفتهاى بنى اسرائيل بردند .
شهادت امام حسين (عليه السلام) نيز از جهاتى همانند شهادت يحيى (عليه السلام) بود (
كيفيت قتل يحيى را بعدا شرح خواهيم داد ) .
و نيز نام حسين (عليه السلام) همچون نام يحيى (عليه السلام) بيسابقه بود و مدت حمل
آنها
تفسير نمونه ج : 13 ص : 22
( به هنگامى كه در شكم مادر بودند ) نسبت به معمول كوتاهتر بود .
2 - زكريا به آرزوى خود رسيد
محراب محل خاصى است كه در عبادتگاه براى امام يا افراد برجسته در نظر گرفته مى شود
، و در علت نامگذارى آن ، دو جهت ذكر كرده اند : نخست اينكه از ماده حرب به معنى
جنگ گرفته شده ، چون محراب در حقيقت محل مبارزه با شيطان و هواى نفس است .
ديگر اينكه محراب در لغت به معنى نقطه بالاى مجلس است ، و چون محل محراب در بالاى
معبد بوده به اين نام ناميده شده .
بعضى مى گويند : محراب در ميان بنى اسرائيل بعكس آنچه در ميان ما معمول است در نقطه
اى بالاتر از سطح زمين قرار داشته ، و چند پله مى خورده و اطراف آن را ديوار مى
كشيده اند به طورى كه كسانى كه داخل محراب بودند كمتر از خارج ديده مى شدند جمله
فخرج على قومه من المحراب كه در آيات فوق خوانديم با توجه به كلمه على كه معمولا
براى جهت فوق به كار مى رود اين معنى را تاييد مى كند .
تفسير نمونه ج : 13 ص : 23
يَيَحْيى خُذِ الْكتَب بِقُوَّة وَ ءَاتَيْنَهُ الحُْكْمَ صبِيًّا(12) وَ حَنَاناً
مِّن لَّدُنَّا وَ زَكَوةً وَ كانَ تَقِيًّا(13) وَ بَرَّا بِوَلِدَيْهِ وَ لَمْ
يَكُن جَبَّاراً عَصِيًّا(14) وَ سلَمٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ يَمُوت وَ
يَوْمَ يُبْعَث حَيًّا(15)
ترجمه :
12 - اى يحيى ! كتاب ( خدا ) را با قوت بگير ، و ما فرمان نبوت ( و عقل كافى ) در
كودكى به او داديم .
13 - و به او رحمت و محبت از ناحيه خود بخشيديم ، و پاكى ( روح و عمل ) و او
پرهيزگار بود .
14 - او نسبت به پدر و مادرش نيكوكار بود و جبار ( و متكبر ) و عصيانگر نبود .
15 - و سلام بر او آن روز كه تولد يافت ، و آن روز كه مى ميرد ، و آن روز كه زنده و
برانگيخته مى شود .
تفسير : صفات برجسته يحيى
در آيات گذشته ديديم كه خداوند چگونه به هنگام پيرى زكريا ، يحيى را به او مرحمت
فرمود ، به دنباله آن در اين آيات نخست فرمان مهم الهى را خطاب به يحيى مى خوانيم :
اى يحيى ! كتاب خدا را با قوت و قدرت بگير ! ( يا يحيى خذ الكتاب بقوة ) .
معروف و مشهور در ميان مفسران اين است كه منظور از كتاب در اينجا تورات است ، حتى
ادعاى اجماع و اتفاق در اين زمينه كرده اند .
تفسير نمونه ج : 13 ص : 24
ولى بعضى اين احتمال را داده اند كه او كتابى ويژه خود داشت ( همانند زبور داود )
البته نه كتابى كه متضمن آئينى جديد و مذهب تازه اى باشد .
ولى احتمال اول قويتر به نظر مى رسد .
به هر حال منظور از گرفتن كتاب با قوت و قدرت آنست كه با قاطعيت هر چه تمامتر و
تصميم راسخ و اراده اى آهنين كتاب آسمانى تورات و محتواى آنرا اجرا كند ، و به تمام
آن عمل نمايد ، و در راه تعميم و گسترش آن از هر نيروى مادى و معنوى ، فردى و
اجتماعى ، بهره گيرد .
اصولا هيچ كتاب و مكتبى را بدون قوت و قدرت و قاطعيت پيروانش نمى توان اجرا كرد ،
اين درسى است براى همه مؤمنان و همه رهروان راه الله .
بعد از اين دستور ، به مواهب دهگانه اى كه خدا به يحيى داده بود ، و يا او به توفيق
الهى كسب كرد ، اشاره مى كند .
1 - ما فرمان نبوت و عقل و هوش و درايت را در كودكى به او داديم ( و آتيناه الحكم
صبيا ) .
2 - به او رحمت و محبت نسبت به بندگان از سوى خود بخشيديم ( و حنانا من لدنا ) .
حنان در اصل به معنى رحمت و شفقت و محبت و ابراز علاقه و تمايل است .
3 - به او پاكى روح و جان و پاكى عمل داديم و زكوة .
گرچه مفسران براى زكات ، معانى مختلفى كرده اند ، بعضى آن را به عمل صالح ، بعضى به
اطاعت و اخلاص ، بعضى ، نيكى به پدر و مادر ، بعضى ، حسن شهرت ، و بعضى به پاكى
پيروان ، تفسير كرده اند ، ولى ظاهر اين است كه زكات معنى وسيعى دارد و همه اين
پاكيزگيها را در بر خواهد گرفت .
تفسير نمونه ج : 13 ص : 25
4 - او پرهيزگار بود و از آنچه خلاف فرمان پروردگار بود ، دورى مى كرد ( و كان تقيا
) .
5 - او را نسبت به پدر و مادرش خوشرفتار و نيكوكار و پر محبت قرار داديم ( و برا
بوالديه ) .
6 - او مردى ستمگر و متكبر و خود برتربين در برابر خلق خدا نبود ( و لم يكن جبارا )
.
7 - او معصيت كار و آلوده به گناه نبود ( عصيا ) .
8 و 9 و 10 - و چون او جامع اين صفات برجسته و افتخارات بزرگ بود درود ما بر او به
هنگام ولادتش ، و درود ما بر او به هنگامى كه مرگش ، و درود بر او در آن روز كه
زنده و برانگيخته خواهد شد ( و سلام عليه يوم ولد و يوم يموت و يوم يبعث حيا ) .
نكته ها :
1 - كتاب آسمانى را با قوت و قدرت بگير !
كلمه قوت در جمله يا يحيى خذ الكتاب بقوة همانگونه كه اشاره كرديم معنى كاملا وسيعى
دارد و تمام قدرتهاى مادى و معنوى ، روحى و جسمى در آن جمع است ، و اين خود بيانگر
اين حقيقت است كه نگهدارى آئين الهى و اسلام و قرآن با ضعف و سستى و ولنگارى و
مسامحه ، امكان پذير نيست ، بلكه بايد در دژ نيرومند قدرت و قوت و قاطعيت قرار گيرد
.
گرچه مخاطب در اينجا يحيى است ، ولى در مواردى ديگر از قرآن مجيد نيز اين تعبير در
مورد سايرين ديده مى شود : در آيه 145 اعراف ، موسى ماموريت پيدا مى كند كه تورات
را با قوت بگيرد فخذها بقوة .
تفسير نمونه ج : 13 ص : 26
و در آيه 63 و 93 بقره همين خطاب نسبت به تمام بنى اسرائيل ديده مى شود خذوا ما
آتيناكم بقوة كه نشان مى دهد اين يك حكم عام براى همگان است ، نه شخص يا اشخاص
معينى .
اتفاقا همين مفهوم با تعبير ديگرى در آيه 60 سوره انفال آمده است و اعدوا لهم ما
استطعتم من قوة : آنچه از قدرت و قوت در توان شما است براى مرعوب ساختن دشمنان
فراهم سازيد .
به هر حال اين آيه پاسخى است به همه آنها كه گمان مى كنند از موضع ضعف مى توان كارى
انجام داد ، و يا مى خواهند با سازشكارى در همه شرائط مشكلات را حل كنند .
2 - سه روز مشكل در سرنوشت انسان -
تعبير به سلام عليه يوم ولد و يوم يموت و يوم يبعث حيا نشان مى دهد كه در تاريخ
زندگى انسان و انتقال او از عالمى به عالم ديگر سه روز سخت وجود دارد ، روز گام
نهادن به اين دنيا يوم ولد و روز مرگ و انتقال به جهان برزخ يوم يموت و روز
برانگيخته شدن در جهان ديگر ( و يوم يبعث حيا ) و از آنجا كه اين سه روز انتقالى
طبيعتا با بحرانهائى روبرو است خداوند سلامت و عافيت خود را شامل حال بندگان خاصش
قرار مى دهد و آنها را در اين سه مرحله طوفانى در كنف حمايت خويش مى گيرد .
هر چند اين تعبير تنها در دو مورد در قرآن مجيد آمده است در موارد يحيى (عليه
السلام) و عيسى (عليه السلام) ، اما در مورد يحيى تعبير قرآن ، امتياز خاصى دارد ،
چرا كه گوينده اين سخن خدا است در حالى كه در مورد مسيح (عليه السلام) گوينده ، خود
او است .
ناگفته پيدا است كسانى كه در شرائط مشابهى با اين دو بزرگوار باشند
تفسير نمونه ج : 13 ص : 27
مشمول اين سلامت خواهند بود .
جالب اينكه در روايتى از امام على بن موسى الرضا (عليهماالسلام) مى خوانيم : ان
اوحش ما يقوم على هذا الخلق فى ثلاث مواطن : يوم يلد و يخرج من بطن امه فيرى الدنيا
، و يوم يموت فيعاين الاخرة و اهلها ، و يوم يبعث حيا ، فيرى احكاما لم يرها فى دار
الدنيا و قد سلم الله على يحيى فى هذه المواطن الثلاث و آمن روعته فقال و سلام عليه
... وحشتناكترين دوران زندگى انسان سه مرحله است ، آن روز كه متولد مى شود و چشمش
به دنيا مى افتد ، و آن روز كه مى ميرد و آخرت و اهل آنرا مى بيند و آن روز كه
برانگيخته مى شود و احكام و قوانينى را مى بيند كه در اين جهان حكمفرما نبود ،
خداوند سلامت را در اين سه مرحله شامل حال يحيى نمود و او را در برابر وحشتها امنيت
و آرامش داد و فرمود : و سلام عليه ... پروردگارا در اين سه موطن حساس و بحرانى
سلامت را به ما مرحمت كن .
3 - نبوت در خردسالى
درست است كه دوران شكوفائى عقل انسان معمولا حد و مرز خاصى دارد ولى مى دانيم هميشه
در انسانها افراد استثنائى وجود داشته اند ، چه مانعى دارد كه خداوند اين دوران را
براى بعضى از بندگانش به خاطر مصالحى فشرده تر كند و در سالهاى كمترى خلاصه نمايد ،
همانگونه كه براى سخن گفتن معمولا گذشتن يكى دو سال از تولد لازم است در حالى كه مى
دانيم حضرت مسيح (عليه السلام) در همان روزهاى نخستين زبان به سخن گشود ، آنهم سخنى
بسيار پر محتوا كه طبق روال عادى در شان انسانهاى بزرگسال بود ، چنانكه در تفسير
آيات آينده به خواست
تفسير نمونه ج : 13 ص : 28
خدا خواهد آمد .
از اينجا روشن مى شود اشكالى كه پاره اى از افراد به بعضى از ائمه شيعه كرده اند كه
چرا بعضى از آنها در سنين كم به مقام امامت رسيدند نادرست است .
در روايتى از يكى از ياران امام جواد محمد بن على النقى (عليهماالسلام) به نام على
بن اسباط مى خوانيم كه مى گويد به خدمت او رسيدم ( در حالى كه سن امام كم بود ) من
درست به قامت او خيره شدم تا به ذهن خويش بسپارم و به هنگامى كه به مصر باز مى گردم
كم و كيف مطلب را براى ياران نقل كنم ، درست در همين هنگام كه در چنين فكرى بودم
آنحضرت نشست ( گوئى تمام فكر مرا خوانده بود ) رو به سوى من كرد و گفت : اى على بن
اسباط ! خداوند كارى را كه در مساله امامت كرده همانند كارى است كه در نبوت كرده
است ، گاه مى فرمايد : و آتيناه الحكم صبيا ( ما به يحيى در كودكى فرمان نبوت و عقل
و درايت داديم ) و گاه در باره انسانها مى فرمايد حتى اذا بلغ اشده و بلغ اربعين
سنة ... ( هنگامى كه انسان به حد بلوغ كامل عقل به چهل سال رسيد ... ) بنا بر اين
همانگونه كه ممكن است خداوند حكمت را به انسانى در كودكى بدهد در قدرت او است كه آن
را در چهل سال بدهد .
ضمنا اين آيه پاسخ دندان شكنى است براى خرده گيرانى كه مى گويند على (عليه السلام)
نخستين كسى نبود كه از ميان مردان به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) ايمان آورد ،
چرا كه در آن روز كودك ده ساله بود و ايمان كودك ده ساله پذيرفته نيست .
ذكر اين نكته نيز در اينجا بى مناسبت نيست كه در حديثى از امام على بن موسى الرضا
(عليهماالسلام) مى خوانيم كه جمعى از كودكان در زمان كودكى آن حضرت به سراغش آمدند
و گفتند اذهب بنا نلعب : بيا برويم و با هم بازى كنيم ! او در جواب فرمود : ما للعب
خلقنا : ما براى بازى كردن آفريده نشده ايم اينجا
تفسير نمونه ج : 13 ص : 29
است كه خداوند در باره او فرمود و آتيناه الحكم صبيا .
البته بايد توجه داشت منظور از لعب در اينجا سرگرميهاى بيهوده و به تعبير ديگر
بيهوده گرائى است ، اما گاه مى شود لعب و بازى هدفى را تعقيب مى كند هدفى منطقى و
عقلانى ، مسلما اينگونه بازيها از اين حكم مستثنى است .
4 - شهادت يحيى
نه تنها تولد يحيى شگفت انگيز بود ، مرگ او هم از پاره اى جهات عجيب بود ، غالب
مورخان مسلمان ، و همچنين منابع معروف مسيحى جريان اين شهادت را چنين نقل كرده اند
( هر چند اندك تفاوتى در خصوصيات آن در ميان آنها ديده مى شود ) .
يحيى قربانى روابط نامشروع يكى از طاغوتهاى زمان خود با يكى از محارم خويش شد به
اين ترتيب كه هروديس پادشاه هوسباز فلسطين ، عاشق هيروديا دختر برادر خود شد ، و
زيبائى وى دل او را در گرو عشقى آتشين قرار داده ، لذا تصميم به ازدواج با او گرفت
! .
اين خبر به پيامبر بزرگ خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) يحيى رسيد ، او صريحا اعلام
كرد كه اين ازدواج نامشروع است و مخالف دستورات تورات مى باشد و من به مبارزه با
چنين كارى قيام خواهم كرد .
سر و صداى اين مساله در تمام شهر پيچيد و به گوش آن دختر هيروديا رسيد ، او كه يحيى
را بزرگترين مانع راه خويش مى ديد تصميم گرفت در يك فرصت مناسب از وى انتقام گيرد و
اين مانع را از سر راه هوسهاى خويش بردارد .
ارتباط خود را با عمويش بيشتر كرد و زيبائى خود را دامى براى او قرار داد و آنچنان
در وى نفوذ كرد كه روزى هيروديس به او گفت : هر آرزوئى
تفسير نمونه ج : 13 ص : 30
دارى از من بخواه كه منظورت مسلما انجام خواهد يافت .
هيروديا گفت : من هيچ چيز جز سر يحيى را نمى خواهم ! زيرا او نام من و تو را بر سر
زبانها انداخته ، و همه مردم به عيبجوئى ما نشسته اند ، اگر مى خواهى دل من آرام
شود و خاطرم شاد گردد بايد اين عمل را انجام دهى ! هيروديس كه ديوانهوار به آن زن
عشق مىورزيد بى توجه به عاقبت اين كار تسليم شد و چيزى نگذشت كه سر يحيى را نزد آن
زن بدكار حاضر ساختند اما عواقب دردناك اين عمل ، سرانجام دامان او را گرفت .
در احاديث اسلامى مى خوانيم كه سالار شهيدان امام حسين (عليه السلام) مى فرمود : از
پستيهاى دنيا اينكه سر يحيى بن زكريا را به عنوان هديه براى زن بدكاره اى از زنان
بنى اسرائيل بردند .
يعنى شرائط من و يحيى از اين نظر نيز مشابه است چرا كه يكى از هدفهاى قيام من
مبارزه با اعمال ننگين طاغوت زمانم يزيد است .
تفسير نمونه ج : 13 ص : 31
وَ اذْكُرْ فى الْكِتَبِ مَرْيمَ إِذِ انتَبَذَت مِنْ أَهْلِهَا مَكاناً
شرْقِيًّا(16) فَاتخَذَت مِن دُونِهِمْ حِجَاباً فَأَرْسلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا
فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشراً سوِيًّا(17) قَالَت إِنى أَعُوذُ بِالرَّحْمَنِ مِنك إِن
كُنت تَقِيًّا(18) قَالَ إِنَّمَا أَنَا رَسولُ رَبِّكِ لأَهَب لَكِ غُلَماً
زَكيًّا(19) قَالَت أَنى يَكُونُ لى غُلَمٌ وَ لَمْ يَمْسسنى بَشرٌ وَ لَمْ أَك
بَغِيًّا(20) قَالَ كَذَلِكِ قَالَ رَبُّكِ هُوَ عَلىَّ هَينٌ وَ لِنَجْعَلَهُ
ءَايَةً لِّلنَّاسِ وَ رَحْمَةً مِّنَّا وَ كانَ أَمْراً مَّقْضِيًّا(21)
ترجمه :
16 - در اين كتاب ( آسمانى قرآن ) از مريم ياد آر ، آن هنگام كه از خانواده اش جدا
شد و در ناحيه شرقى قرار گرفت .
تفسير نمونه ج : 13 ص : 32
17 - و حجابى ميان خود و آنها افكند ( تا خلوتگاهش از هر نظر براى عبادت آماده باشد
) در اين هنگام ما روح خود را به سوى او فرستاديم و او در شكل انسانى بى عيب و نقص
بر مريم ظاهر شد .
18 - او ( سخت ترسيد و ) گفت من به خداى رحمن از تو پناه مى برم اگر پرهيزگار هستى
.
19 - گفت من فرستاده پروردگار توام ( آمده ام ) تا پسر پاكيزه اى به تو ببخشم !
20 - گفت چگونه ممكن است فرزندى براى من باشد در حالى كه تاكنون انسانى با من تماس
نداشته ، و زن آلوده اى هم نبوده ام ؟ !
21 - گفت مطلب همين است كه پروردگارت فرموده ، اين كار بر من سهل و آسان است ، ما
مى خواهيم او را نشانه اى براى مردم قرار دهيم و رحمتى از سوى ما باشد ، و اين امرى
است پايان يافته ( و جاى گفتگو ندارد ) .
تفسير : سرآغاز تولد مسيح (عليه السلام)
: بعد از بيان سرگذشت يحيى (عليه السلام) رشته سخن را به داستان تولد عيسى (عليه
السلام) و سرگذشت مادرش مريم مى كشاند ، چرا كه پيوند بسيار نزديكى در ميان اين دو
ماجرا است .
اگر تولد يحيى از پدرى پير و فرتوت و مادرى نازا عجيب بود ، تولد عيسى از مادر بدون
پدر عجيبتر است .
اگر رسيدن به مقام عقل و نبوت در كودكى ، شگفت انگيز است ، سخن گفتن در گهواره آنهم
از كتاب و نبوت ، شگفت انگيزتر است .
و به هر حال هر دو آيتى است از قدرت خداوند بزرگ ، يكى از ديگرى بزرگتر ، و اتفاقا
هر دو مربوط به كسانى است كه با هم قرابت بسيار نزديك از جهت نسب داشتند چرا كه
مادر يحيى خواهر مادر مريم بود ، و هر دو زنانى نازا و عقيم بودند و در آرزوى
فرزندى صالح به سر مى بردند .
نخستين آيه مورد بحث مى گويد ، در كتاب آسمانى قرآن از مريم سخن
تفسير نمونه ج : 13 ص : 33
بگو آنگاه كه از خانواده خود ، جدا شده و در يك منطقه شرقى قرار گرفت ( و اذكر فى
الكتاب مريم اذ انتبذت من اهلها مكان شرقيا ) .
او در حقيقت مى خواست مكانى خالى و فارغ از هر گونه دغدغه پيدا كند كه به راز و
نياز با خداى خود بپردازد و چيزى او را از ياد محبوب غافل نكند به همين جهت طرف شرق
بيت المقدس ( آن معبد بزرگ ) را كه شايد محلى آرامتر و يا از نظر تابش آفتاب پاكتر
و مناسبتر بود برگزيد .
كلمه انتبذت از ماده نبذ به گفته راغب به معنى دور انداختن اشياء غير قابل ملاحظه
است ، و اين تعبير در آيه فوق شايد اشاره به آن باشد كه مريم به صورت متواضعانه و
گمنام و خالى از هر گونه كارى كه جلب توجه كند ، از جمع ، كناره گيرى كرد ، و آن
مكان از خانه خدا را براى عبادت انتخاب نمود .
در اين هنگام ، مريم حجابى ميان خود و ديگران افكند تا خلوتگاه او از هر نظر كامل
شود ( فاتخذت من دونهم حجابا ) .
در اين جمله ، تصريح نشده است كه اين حجاب براى چه منظور بوده ، آيا براى آن بوده
كه آزادتر و خالى از دغدغه و اشتغال حواس بتواند به عبادت پروردگار و راز و نياز با
او پردازد يا براى اين بوده است كه مى خواسته شستشو و غسل كند ؟ آيه از اين نظر
ساكت است .
به هر حال در اين هنگام ما روح خود ( يكى از فرشتگان بزرگ ) را به سوى او فرستاديم
و او در شكل انسان كامل بى عيب و نقص و خوش قيافه اى بر مريم ظاهر شد ( فارسلنا
اليها روحنا فتمثل لها بشرا سويا ) .
پيدا است كه در اين موقع چه حالتى به مريم دست مى دهد ، مريمى كه
تفسير نمونه ج : 13 ص : 34
همواره پاكدامن زيسته ، در دامان پاكان پرورش يافته ، و در ميان جمعيت مردم ضرب
المثل عفت و تقوا است ، از ديدن چنين منظره اى كه مرد بيگانه زيبائى به خلوتگاه او
راه يافته چه ترس و وحشتى به او دست مى دهد ؟ لذا بلافاصله صدا زد : من به خداى
رحمان از تو پناه مى برم اگر پرهيزكار هستى ( قالت انى اعوذ بالرحمن منك ان كنت
تقيا ) .
و اين نخستين لرزه اى بود كه سراسر وجود مريم را فرا گرفت .
بردن نام خداى رحمان ، و توصيف او به رحمت عامه اش از يكسو ، و تشويق او به تقوى و
پرهيزكارى از سوى ديگر ، همه براى آن بود كه اگر آن شخص ناشناس قصد سوئى دارد او را
كنترل كند ، و از همه بالاتر پناه بردن به خدا ، خدائى كه در سخت ترين حالات تكيه
گاه انسان است و هيچ قدرتى در مقابل قدرت او عرض اندام نمى كند مشكلات را حل خواهد
كرد .
مريم با گفتن اين سخن در انتظار عكس العمل آن مرد ناشناس بود ، انتظارى آميخته با
وحشت و نگرانى بسيار ، اما اين حالت ديرى نپائيد ناشناس زبان به سخن گشود و ماموريت
و رسالت عظيم خويش را چنين بيان كرد و گفت من فرستاده پروردگار توام ! ( قال انما
انا رسول ربك ) .
اين جمله همچون آبى كه بر آتش بريزد ، به قلب پاك مريم آرامش بخشيد .
ولى اين آرامش نيز چندان طولانى نشد ، چرا كه بلافاصله افزود من آمده ام تا پسر
پاكيزه اى از نظر خلق و خوى و جسم و جان به تو ببخشم ! ( لاهب لك غلاما زكيا ) .
از شنيدن اين سخن لرزش شديدى وجود مريم را فرا گرفت و بار ديگر او در نگرانى عميقى
فرو رفت و گفت : چگونه ممكن است من صاحب پسرى
تفسير نمونه ج : 13 ص : 35
شوم ، در حالى كه تاكنون انسانى با من تماس نداشته و هرگز زن آلوده اى نبوده ام ؟ !
( قالت انى يكون لى غلام و لم يمسسنى بشر و لم اك بغيا ) .
او در اين حال تنها به اسباب عادى مى انديشيد و فكر مى كرد براى اينكه زنى صاحب
فرزند شود دو راه بيشتر ندارد ، يا ازدواج و انتخاب همسر و يا آلودگى و انحراف ، من
كه خود را بهتر از هر كس مى شناسم نه تاكنون همسرى انتخاب كرده ام و نه هرگز زن
منحرفى بوده ام ، تاكنون هرگز شنيده نشده است كسى بدون اين دو صاحب فرزندى شود ! .
اما به زودى طوفان اين نگرانى مجدد با شنيدن سخن ديگرى از پيك پروردگار فرو نشست او
با صراحت به مريم گفت : مطلب همين است كه پروردگارت فرموده ، اين كار بر من سهل و
آسان است ( قال كذلك قال ربك هو على هين ) .
تو كه خوب از قدرت من آگاهى ، تو كه ميوه هاى بهشتى را در فصلى كه در دنيا شبيه آن
وجود نداشت در كنار محراب عبادت خويش ديده اى ، تو كه آواى فرشتگان را كه شهادت به
پاكيت مى دادند شنيده اى ، تو كه ميدانى جدت آدم از خاك آفريده شد ، اين چه تعجب
است كه از اين خبر دارى ؟ ! سپس افزود : ما مى خواهيم او را آيه و اعجازى براى مردم
قرار دهيم ( و لنجعله آية للناس ) .
و ما مى خواهيم او را رحمتى از سوى خود براى بندگان بنمائيم ( و رحمة منا ) .
و به هر حال اين امرى است پايان يافته و جاى گفتگو ندارد ( و كان امرا مقضيا )
|