بعدی.
تفسير نمونه ج : 13 ص : 36
نكته ها :
1 - منظور از روح خدا چيست ؟ -
تقريبا همه مفسران معروف ، روح را در اينجا به جبرئيل فرشته بزرگ خدا تفسير كرده
اند ، و تعبير روح از او به خاطر آنست كه روحانى است و هم وجودى است حياتبخش ، چرا
كه حامل رسالت الهى به پيامبران است كه احياء كننده همه انسانهاى لايق مى باشد و
اضافه روح در اينجا به خدا دليل بر عظمت و شرافت اين روح است ، كه يكى از اقسام
اضافه ، اضافه تشريفيه است .
ضمنا از اين آيه استفاده مى شود كه نزول جبرئيل مخصوص پيامبران نبوده البته به
عنوان وحى و آوردن شريعت و كتب آسمانى منحصرا بر آنها نازل مى شده ولى براى رساندن
پيامهاى ديگر ( مانند پيام فوق به مريم ) مانعى ندارد كه با غير پيامبران نيز روبرو
شود .
2 - تمثل چيست ؟ -
تمثل در اصل از ماده مثول بمعنى ايستادن در برابر شخص يا چيزى است ، و ممثل به چيزى
مى گويند كه به صورت ديگرى نمايان گردد ، بنا بر اين تمثل لها بشرا سويا مفهومش اين
است كه آن فرشته الهى به صورت انسانى درآمد .
بدون شك معنى اين سخن آن نيست كه جبرئيل ، صورتا و سيرتا تبديل به يك انسان شد ،
چرا كه چنين انقلاب و تحولى ممكن نيست بلكه منظور اين است كه او به صورت انسان
درآمد هر چند سيرت او همان فرشته بود ، ولى مريم در ابتداى امر كه خبر نداشت چنين
تصور مى كرد كه در برابر او انسانى است سيرة و صورتا .
در روايات اسلامى و تواريخ تمثل به معنى وسيع كلمه ، بسيار ديده مى شود .
تفسير نمونه ج : 13 ص : 37
از جمله اينكه : ابليس در آن روز كه مشركان در دار الندوه جمع شده بودند و براى
نابودى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) توطئه مى چيدند ، او در لباس پيرمردى
خيرانديش و خيرخواه ظاهر شد و به اغوا كردن سران قريش پرداخت .
و يا دنيا و باطن آن به صورت زن زيباى دلربائى در برابر على (عليه السلام) آشكار
گشت و قدرت نفوذ در وى را نيافت كه داستانش مفصل و معروف است .
و نيز در روايات مى خوانيم مال و فرزند و عمل انسان به هنگام مرگ در چهره هاى مختلف
و خاص در برابر او مجسم مى شوند .
و يا اعمال انسان در قبر و روز قيامت تجسم مى يابد و هر كدام در شكل خاصى ظاهر مى
گردد تمثل در تمام اين موارد ، مفهومش اين است كه چيزى يا شخصى صورتا به شكل ديگرى
درمى آيد نه اينكه ماهيت و باطن آن تغيير يافته باشد .
تفسير نمونه ج : 13 ص : 38
* فَحَمَلَتْهُ فَانتَبَذَت بِهِ مَكاناً قَصِيًّا(22) فَأَجَاءَهَا الْمَخَاض إِلى
جِذْع النَّخْلَةِ قَالَت يَلَيْتَنى مِت قَبْلَ هَذَا وَ كنت نَسياً
مَّنسِيًّا(23) فَنَادَاهَا مِن تحْتهَا أَلا تحْزَنى قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تحْتَكِ
سرِيًّا(24) وَ هُزِّى إِلَيْكِ بجِذْع النَّخْلَةِ تُسقِط عَلَيْكِ رُطباً
جَنِيًّا(25) فَكلِى وَ اشرَبى وَ قَرِّى عَيْناً فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشرِ
أَحَداً فَقُولى إِنى نَذَرْت لِلرَّحْمَنِ صوْماً فَلَنْ أُكلِّمَ الْيَوْمَ
إِنسِيًّا(26)
ترجمه :
22 - سرانجام ( مريم ) باردار شد و او را به نقطه دوردستى برد .
23 - درد وضع حمل او را به كنار تنه درخت خرمائى كشاند ، ( آنقدر ناراحت شد كه )
گفت اى كاش پيش از اين مرده بودم و به كلى فراموش مى شدم ! .
تفسير نمونه ج : 13 ص : 39
24 - ناگهان از طرف پائين پايش او را صدا زد كه غمگين مباش پروردگارت زير پاى تو
چشمه آب ( گوارائى ) قرار داده است .
25 - و تكانى به اين درخت نخل بده تا رطب تازه بر تو فرو ريزد .
26 - از ( اين غذاى لذيذ ) بخور ، و از ( آن آب گوارا ) بنوش ، و چشمت را ( به اين
مولود جديد ) روشن دار ، و هر گاه كسى از انسانها را ديدى با اشاره بگو : من براى
خداى رحمان روزه گرفته ام و با احدى امروز سخن نمى گويم ( اين نوزاد خودش از تو
دفاع خواهد كرد ) .
تفسير : مريم در كشاكش سختترين طوفانهاى زندگى
سرانجام مريم باردار شد و آن فرزند موعود در رحم او جاى گرفت ( فحملته ) .
در اينكه چگونه اين فرزند به وجود آمد آيا جبرئيل در پيراهن او دميد يا در دهان او
، در قرآن سخنى از آن به ميان نيامده است چرا كه نيازى به آن نبوده ، هر چند كلمات
مفسرين در اين باره مختلف است .
به هر حال اين امر سبب شد كه او از بيت المقدس به مكان دوردستى برود ( فانتبذت به
مكانا قصيا ) .
او در اين حالت در ميان يك بيم و اميد ، يك حالت نگرانى توأم با سرور به سر مى برد
، گاهى به اين مى انديشيد كه اين حمل سرانجام فاش خواهد شد ، گيرم چند روز يا چند
ماهى از آنها كه مرا مى شناسند دور بمانم و در اين نقطه به صورت ناشناس زندگى كنم
آخر چه خواهد شد ؟ ! چه كسى از من قبول مى كند زنى بدون داشتن همسر باردار شود مگر
اينكه آلوده دامان باشد ، من با اين اتهام چه كنم ؟ و راستى براى دخترى كه سالها
سنبل پاكى و عفت و تقوا و پرهيزگارى ، و نمونه اى در عبادت و بندگى خدا
تفسير نمونه ج : 13 ص : 40
بوده ، زاهدان و عابدان بنى اسرائيل به كفالت او از طفوليت افتخار مى كردند و زير
نظر پيامبر بزرگى پرورش يافته ، و خلاصه سجاياى اخلاقى و آوازه قداست او همه جا
پيچيده است ، بسيار دردناك است كه يك روز احساس كند همه اين سرمايه معنويش به خطر
افتاده است ، و در گرداب اتهامى قرار گرفته كه بدترين اتهامات محسوب مى شود ، و اين
سومين لرزه اى بود كه بر پيكر او افتاد .
اما از سوى ديگر ، احساس مى كرد كه اين فرزند پيامبر موعود الهى است يك تحفه بزرگ
آسمانى مى باشد ، خداوندى كه مرا به چنين فرزندى بشارت داده و با چنين كيفيت
معجزآسائى او را آفريده چگونه تنهايم خواهد گذاشت ؟ آيا ممكن است در برابر چنين
اتهامى از من دفاع نكند ؟ من كه لطف او را هميشه آزموده ام ، و دست رحمتش بر سر خود
ديده ام .
در اينكه دوران حمل مريم چه اندازه بود ، در ميان مفسران گفتگو است هر چند در قرآن
به صورت سربسته بيان شده است ، بعضى آن را يك ساعت و بعضى 9 ساعت و بعضى شش ماه و
بعضى هفت ماه و بعضى هشت ماه و بعضى 9 ماه مانند ساير زنان دانسته اند ، ولى اين
موضوع تاثير چندانى در هدف اين داستان ندارد .
و روايات در اين زمينه نيز مختلف است .
در اينكه اين مكان قصى ( دوردست ) كجا بوده بسيارى معتقدند شهر ناصره بوده است و
شايد در آن شهر نيز پيوسته در خانه ميماند و كمتر قدم بيرون مى گذاشت .
هر چه بود دوران حمل پايان گرفت ، و لحظات طوفانى زندگى مريم شروع شد ، درد سخت
زائيدن به او دست داد آنچنان كه او را از آبادى به بيابان كشاند بيابانى خالى از
انسانها ، و خشك و بى آب و بى پناه ! گرچه در اين حالت زنان به آشنايان و دوستان
خود پناه مى برند تا براى
تفسير نمونه ج : 13 ص : 41
تولد فرزند به آنها كمك كنند ، ولى چون وضع مريم يك وضع استثنائى بود و هرگز نمى
خواست كسى وضع حمل او را ببيند ، با آغاز درد زائيدن ، راه بيابان را پيش گرفت .
قرآن در اين زمينه مى گويد : درد وضع حمل ، او را به كنار درخت خرمائى كشاند (
فاجائها المخاض الى جذع النخلة ) .
تعبير به جذع النخلة با توجه به اينكه جذع به معنى تنه درخت است نشان مى دهد كه
تنها بدنه اى از آن درخت باقى مانده بود يعنى درختى خشكيده بود .
در اين حالت ، طوفانى از غم و اندوه ، سراسر وجود پاك مريم را فرا گرفت احساس كرد
لحظه اى را كه از آن مى ترسيد فرا رسيده است ، لحظه اى كه هر چه پنهان است در آن
آشكار مى شود و رگبار تيرهاى تهمت مردم بى ايمان متوجه او خواهد شد .
به قدرى اين طوفان سخت بود و اين بار بر دوشش سنگينى مى كرد كه بى اختيار گفت : اى
كاش پيش از اين مرده بودم و به كلى فراموش مى شدم ! .
( قالت يا ليتنى مت قبل هذا و كنت نسيا منسيا ) .
بديهى است تنها ترس تهمتهاى آينده نبود كه قلب مريم را مى فشرد ، هر چند مشغله فكرى
مريم بيش از همه همين موضوع بود ، ولى مشكلات و مصائب ديگر مانند وضع حمل بدون
قابله و دوست و ياور ، در بيابانى تنهاى تنها ، نبودن محلى براى استراحت ، آبى براى
نوشيدن و غذا براى خوردن ، وسيله براى نگاهدارى مولود جديد ، اينها امورى بود كه
سخت او را تكان مى داد .
و آنها كه مى گويند چگونه مريم با ايمان و داراى شناخت توحيدى كه
تفسير نمونه ج : 13 ص : 42
آنهمه لطف و احسان الهى را ديده بود چنين جمله اى را بر زبان راند كه اى كاش مرده
بودم و فراموش شده بودم هرگز ترسيمى از حال مريم در آن ساعت در ذهن خود نكرده اند ،
و اگر خود به جزء كوچكى از اين مشكلات گرفتار شوند چنان دست پاچه مى شوند كه خود را
نيز فراموش خواهند كرد .
اما اين حالت زياد به طول نيانجاميد و همان نقطه روشن اميد كه همواره در اعماق قلبش
وجود داشت درخشيدن گرفت ، ناگهان صدائى به گوشش رسيد كه از طرف پائين پا بلند است و
آشكار مى گويد غمگين مباش درست بنگر پروردگارت از پائين پاى تو چشمه آب گوارائى را
جارى ساخته است ( فناديها من تحتها ان لا تحزنى قد جعل ربك تحتك سريا ) .
و نظرى به بالاى سرت بيفكن بنگر چگونه ساقه خشكيده به درخت نخل بارورى تبديل شده كه
ميوه ها ، شاخه هايش را زينت بخشيده اند تكانى به اين درخت نخل بده تا رطب تازه بر
تو فرو ريزد ( و هزى اليك بجذع النخلة تساقط عليك رطبا جنيا ) .
از اين غذاى لذيذ و نيروبخش بخور ، و از آن آب گوارا بنوش ( فكلى و اشربى ) .
و چشمت را به اين مولود جديد روشن دار ( و قرى عينا ) .
و اگر از آينده نگرانى آسوده خاطر باش ، هر گاه بشرى ديدى و از تو در اين زمينه
توضيح خواست با اشاره بگو من براى خداى رحمان روزه گرفته ام روزه سكوت و به همين
دليل امروز با احدى سخن نمى گويم ( فاما ترين من البشر احدا فقولى انى نذرت للرحمن
صوما فلن اكلم اليوم انسيا ) .
تفسير نمونه ج : 13 ص : 43
خلاصه نيازى به اين نيست كه تو از خود دفاع كنى ، آنكس كه اين مولود را به تو داده
وظيفه دفاع را هم نيز به خود او سپرده است .
بنا بر اين از هر نظر آسوده خاطر باش و غم و اندوه به خاطرت راه نيابد .
اين حوادث پى در پى كه همچون جرقه هاى روشنى در يك فضاى فوق العاده تاريك و ظلمانى
درخشيدن گرفت ، سراسر قلب او را روشن كرد و حالت آرامش گوارائى به او دست داد .
نكته ها :
1 - مريم در لابلاى مشكلات ورزيده شد -
حوادثى كه در اين مدت كوتاه بر مريم گذشت و صحنه هاى اعجاب انگيزى كه از لطف خدا
براى او پيش آمد مسلما او را براى پرورش يك پيامبر اولوا العزم آماده مى ساخت تا
بتواند وظيفه مادرى خود را در انجام اين امر خطير به خوبى اداء كند .
مسير حوادث او را تا آخرين مرحله مشكلات پيش برد آنچنان كه ميان خود و پايان زندگى
يك گام بيشتر نمى ديد ، اما ناگهان ورق بر مى گشت ، همه چيز به كمك او مى شتافتند ،
و در محيطى آرام و مطمئن از هر نظر گام مى نهاد .
جمله هزى اليك بجذع النخلة كه به مريم دستور مى دهد درخت خرما را تكان دهد تا از
ميوه آن بهره گيرد اين درس آموزنده را به او و به همه انسانها داد كه حتى در
سختترين لحظات زندگى دست از تلاش و كوشش نبايد برداشت .
اين سخن پاسخى است به آنها كه فكر مى كنند چه نيازى داشت كه مريم با اينكه تازه وضع
حمل كرده بود برخيزد و درخت خرما را بتكاند ؟ آيا بهتر نبود خدائى كه به فرمان او
چشمه آب گوارا در نزديكى مريم جوشيدن گرفت و نيز به فرمان او درخت خشكيده بارور شد
نسيمى بفرستد تا شاخه درخت را
تفسير نمونه ج : 13 ص : 44
تكان دهد و خرما را در اطراف مريم بريزد ؟ چه شد آنگاه كه مريم سالم بود ميوه بهشتى
در كنار محرابش حاضر مى شد اما الان كه در اين طوفان شديد گرفتار است خود بايد ميوه
بچيند ؟ ! آرى اين دستور الهى به مريم نشان مى دهد تا حركتى از ما نباشد بركتى
نخواهد بود ، و به تعبير ديگر هر كس هنگام بروز مشكلات بايد حداكثر كوشش خود را به
كار گيرد و ماوراء آنرا كه از قدرت او بيرون است از خدا بخواهد و به گفته شاعر .
برخيز و فشان درخت خرما تا سير شوى رسى ببارش ! كان مريم تا درخت نفشاند خرما نفتاد
در كنارش !
2 - چرا مريم تقاضاى مرگ از خدا كرد -
بدون شك تقاضاى مرگ از خدا كار درستى نيست ، ولى گاه در زندگى انسان حوادث سختى روى
مى دهد كه طعم حيات كاملا تلخ و ناگوار مى شود مخصوصا در آنجا كه انسان هدفهاى مقدس
و يا شرف و حيثيت خود را در خطر مى بيند و توانائى دفاع در برابر آن ندارد در
اينگونه موارد گاهى براى رهائى از شكنجه هاى روحى تقاضاى مرگ مى كند .
مريم نيز چون در لحظات نخستين در فكرش اين تصور پديد آمد كه تمام آبرو و حيثيت او
در برابر مردم بيخرد با تولد اين فرزند بخطر خواهد افتاد ، اينجا بود كه آرزوى مرگ
و فراموش شدن كرد ، و اين خود دليل بر آن است كه او عفت و پاكدامنى را حتى از جانش
بيشتر دوست مى داشت و براى آبروى خود ارزشى بيش از حيات خود قائل بود ، .
اما اينگونه افكار كه شايد در لحظات بسيار كوتاهى صورت گرفت ديرى نپائيد و با ديدن
دو اعجاز الهى جوشيدن چشمه آب و بارور شدن درخت خشكيده
تفسير نمونه ج : 13 ص : 45
خرما تمام اين افكار از روحش به كنار رفت و نور اطمينان و آرامش تمام قلبش را فرا
گرفت .
3 - پاسخ به يك سؤال -
بعضى مى پرسند اگر معجزه مخصوص انبياء و امامان است پس ظهور اينگونه معجزات براى
مريم چگونه بود ؟ بعضى از مفسران براى حل اين مشكل آنرا جزء معجزات عيسى گرفته اند
كه مقدمه تحقق يافت ، و از آن تعبير به ارهاص مى كنند .
( ارهاص به معنى معجزه مقدماتى است ) .
ولى هيچ نيازى به اينگونه پاسخها نيست ، چرا كه ظهور خارق عادات براى غير پيامبران
و امامان هيچگونه مانعى ندارد اين همان چيزى است كه نامش را كرامت مى گذاريم .
معجزه آن است كه توأم با تحدى ( دعوت به مبارزه ) و توأم با دعوى نبوت و يا امامت
بوده باشد ) .
4 - روزه سكوت
ظاهر آيات فوق نشان مى دهد كه مريم به خاطر مصلحتى مامور به سكوت بود و بفرمان خدا
از سخن گفتن در اين مدت خاص خوددارى مى كرد تا نوزادش عيسى ، لب به سخن بگشايد و از
پاكى او دفاع كند كه اين از هر جهت مؤثرتر و گيراتر بود .
اما از تعبير آيه چنين برمى آيد كه نذر سكوت براى آن قوم و جمعيت ، كار شناخته شده
اى بود ، به همين دليل اين كار را بر او ايراد نگرفتند .
ولى اين نوع روزه در شرع اسلام ، مشروع نيست .
تفسير نمونه ج : 13 ص : 46
از امام على بن الحسين (عليهماالسلام) در حديثى چنين نقل شده : صوم السكوت حرام :
روزه سكوت حرام است و اين به خاطر تفاوت شرائط در آن زمان با زمان ظهور اسلام است .
ولى البته يكى از آداب صوم كامل در اسلام آنست كه انسان به هنگام روزه گرفتن زبان
خود را از آلودگى به گناه و مكروهات حفظ كند ، و همچنين چشم خود را از هر گونه
آلودگى برگيرد ، چنانكه در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم ان الصوم
ليس من الطعام و الشراب وحده ، ان مريم قالت انى نذرت للرحمن صوما ، اى صمتا ،
فاحفظوا السنتكم و غضوا ابصاركم و لا تحاسدوا و لا تنازعوا : روزه تنها از خوردنى و
نوشيدنى نيست ، مريم گفت : من براى خداوند رحمان روزه اى نذر كرده ام يعنى سكوت را
، بنا بر اين ( هنگامى كه روزه هستيد ) زبان خود را حفظ كنيد ، ديدگان خود را از
آنچه گناه است بربنديد ، نسبت به يكديگر حسد نداشته باشيد ، و نزاع نكنيد .
5 - يك غذاى نيرو بخش -
از اينكه در آيات بالا صريحا آمده است كه خداوند غذاى مريم را به هنگام تولد نوزاد
رطب قرار داد ، مفسران چنين استفاده كرده اند كه يكى از بهترين غذاها براى زنان بعد
از وضع حمل ، رطب ( خرماى تازه ) مى باشد .
در احاديث اسلامى نيز صريحا به اين مطلب اشاره شده است : از امير مؤمنان على (عليه
السلام) مى خوانيم كه از پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نقل مى فرمايد :
ليكن اول ما تاكل النفساء الرطب ، فان الله عز و جل قال لمريم (عليهاالسلام) :
تفسير نمونه ج : 13 ص : 47
و هزى اليك بجزع النخلة تساقط عليك رطبا جنيا : بايد اولين چيزى كه زن پس از وضع
حمل مى خورد رطب باشد زيرا خداوند بزرگ به مريم (عليهاالسلام) فرمود : درخت خرما را
تكان ده تا رطب تازه بر تو فرو ريزد .
از ذيل همين حديث استفاده مى شود كه خوردن اين غذا نه تنها براى مادر مؤثر است بلكه
در شير او نيز اثر خواهد گذاشت .
حتى از پاره اى از روايات استفاده مى شود كه بهترين غذاى زن باردار و داروى او رطب
است ( ما تاكل الحامل من شىء و لا تتداوى به افضل من الرطب ) .
ولى مسلما اعتدال در همه چيز و حتى در اين موضوع بايد رعايت شود چنانكه از بعضى از
روايات كه در همين مورد وارد شده استفاده مى شود .
و نيز استفاده مى شود اگر رطب پيدا نشود از خرماى معمولى مى توان استفاده كرد .
دانشمندان غذاشناس مى گويند : قند فراوانى كه در خرما وجود دارد از سالمترين قندها
است كه حتى در بسيارى از موارد ، مبتلايان به بيمارى قند نيز مى توانند از آن
استفاده كنند .
همين دانشمندان مى گويند : در خرما 13 ماده حياتى و پنج نوع ويتامين را كشف كرده
اند كه مجموع آنها خرما را به صورت يك منبع غذائى غنى در آورده است .
و اين را مى دانيم كه زنان در چنين حالى نياز شديدى به غذاى نيروبخش و پر ويتامين
دارند .
تفسير نمونه ج : 13 ص : 48
با پيشرفت دانش پزشكى اهميت داروئى خرما نيز به ثبوت رسيده است ، در خرما كلسيوم
وجود دارد كه عامل اصلى استحكام استخوانها است ، و نيز فسفر وجود دارد كه از عناصر
اصلى تشكيل دهنده مغز و مانع ضعف اعصاب و خستگى است ، و نيز پتاسيوم موجود است كه
فقدان آن را در بدن علت حقيقى زخم معده مى دانند
تفسير نمونه ج : 13 ص : 49
فَأَتَت بِهِ قَوْمَهَا تحْمِلُهُ قَالُوا يَمَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شيْئاً
فَرِيًّا(27) يَأُخْت هَرُونَ مَا كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سوْء وَ مَا كانَت أُمُّكِ
بَغِيًّا(28) فَأَشارَت إِلَيْهِ قَالُوا كَيْف نُكلِّمُ مَن كانَ فى الْمَهْدِ
صبِيًّا(29) قَالَ إِنى عَبْدُ اللَّهِ ءَاتَاخَ الْكِتَب وَ جَعَلَنى نَبِيًّا(30)
وَ جَعَلَنى مُبَارَكاً أَيْنَ مَا كنت وَ أَوْصنى بِالصلَوةِ وَ الزَّكوةِ مَا
دُمْت حَيًّا(31) وَ بَرَّا بِوَلِدَتى وَ لَمْ يجْعَلْنى جَبَّاراً شقِيًّا(32) وَ
السلَمُ عَلىَّ يَوْمَ وُلِدت وَ يَوْمَ أَمُوت وَ يَوْمَ أُبْعَث حَيًّا(33)
ترجمه :
27 - ( مريم ) او را در آغوش گرفته به سوى قومش آمد ، گفتند : اى مريم ! كار بسيار
عجيب و بدى انجام دادى !
28 - اى خواهر هارون ! نه پدر تو مرد بدى بود ، و نه مادرت زن بدكاره اى !
29 - ( مريم ) اشاره به او كرد ، گفتند ما چگونه با كودكى كه در گاهواره است سخن
بگوئيم ؟ !
تفسير نمونه ج : 13 ص : 50
30 - ( ناگهان عيسى زبان به سخن گشود ) گفت من بنده خدايم به من كتاب ( آسمانى )
داده و مرا پيامبر قرار داده است .
31 - و مرا وجودى پر بركت قرار داده در هر كجا باشم ، و مرا توصيه به نماز و زكات
مادام كه زنده ام كرده است .
32 - و مرا نسبت به مادرم نيكوكار قرار داده ، و جبار و شقى قرار نداده است .
33 - و سلام ( خدا ) بر من آن روز كه متولد شدم و آنروز كه ميميرم و آنروز كه زنده
برانگيخته مى شوم .
تفسير : مسيح در گاهواره سخن مى گويد :
سرانجام مريم در حالى كه كودكش را در آغوش داشت از بيابان به آبادى بازگشت و به
سراغ بستگان و اقوام خود آمد ( فاتت به قومها تحمله ) .
هنگامى كه آنها كودكى نوزاد را در آغوش او ديدند ، دهانشان از تعجب باز ماند ، آنها
كه سابقه پاكدامنى مريم را داشتند و آوازه تقوا و كرامت او را شنيده بودند سخت
نگران شدند ، تا آنجا كه بعضى به شك و ترديد افتادند ، و بعضى ديگر هم كه در قضاوت
و داورى ، عجول بودند زبان به ملامت و سرزنش او گشودند ، و گفتند : حيف از آن سابقه
درخشان ، با اين آلودگى ! و صد حيف از آن دودمان پاكى كه اين گونه بدنام شد .
گفتند : اى مريم ! تو مسلما كار بسيار عجيب و بدى انجام دادى ! ( قالوا يا مريم لقد
جئت شيئا فريا ) .
بعضى به او رو كردند و گفتند اى خواهر هارون ! پدر تو آدم بدى نبود ، مادرت نيز
هرگز آلودگى نداشت ( يا اخت هارون ما كان ابوك امرء سوء و ما كانت امك بغيا ) .
با وجود چنين پدر و مادر پاكى اين چه وضعى است كه در تو مى بينيم ؟ چه
تفسير نمونه ج : 13 ص : 51
بدى در طريقه پدر و روش مادر ديدى كه از آن روى برگرداندى ؟ ! اينكه آنها به مريم
گفتند : اى خواهر هارون موجب تفسيرهاى مختلفى در ميان مفسران شده است ، اما آنچه
صحيحتر به نظر مى رسد اين است كه هارون مرد پاك و صالحى بود ، آنچنان كه در ميان
بنى اسرائيل ضرب المثل شده بود ، هر كس را مى خواستند به پاكى معرفى كنند مى گفتند
: او برادر يا خواهر هارون است - مرحوم طبرسى در مجمع البيان اين معنى را در حديث
كوتاهى از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نقل كرده است .
در حديث ديگرى كه در كتاب سعد السعود آمده چنين مى خوانيم : پيامبر (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) مغيره را به نجران ( براى دعوت مسيحيان به اسلام ) فرستاد ، جمعى از
مسيحيان به عنوان ( خرده گيرى بر قرآن ) گفتند مگر شما در كتاب خود نمى خوانيد يا
اخت هارون در حالى كه مى دانيم اگر منظور هارون برادر موسى است ميان مريم و هارون
فاصله زيادى بود ؟ مغيره چون نتوانست پاسخى بدهد مطلب را از پيامبر (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) سؤال كرد ، پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود : چرا در پاسخ
آنها نگفتى كه در ميان بنى اسرائيل معمول بوده كه افراد نيك را به پيامبران و
صالحان نسبت مى دادند .
در اين هنگام ، مريم به فرمان خدا سكوت كرد ، تنها كارى كه انجام داد اين بود كه
اشاره به نوزادش عيسى كرد ( فاشارت اليه ) .
اما اين كار بيشتر تعجب آنها را برانگيخت و شايد جمعى آن را حمل بر سخريه كردند و
خشمناك شدند گفتند : مريم با چنين كارى كه انجام داده اى قوم خود را مسخره نيز مى
كنى .
تفسير نمونه ج : 13 ص : 52
به هر حال به او گفتند ما چگونه با كودكى كه در گاهواره است سخن بگوئيم ؟ ! ( قالوا
كيف نكلم من كان فى المهد صبيا ) .
مفسران در مورد كلمه كان كه دلالت بر ماضى دارد .
در اينجا گفتگو بسيار كرده اند ولى ظاهر اين است اين كلمه در اينجا اشاره به ثبوت و
لزوم وصف موجود است ، و به تعبير روشنتر آنها به مريم گفتند : ما چگونه با بچه اى
كه در گهواره بوده و هست سخن بگوئيم .
شاهد اين معنى آيات ديگر قرآن است مانند : كنتم خير امة اخرجت للناس : شما بهترين
امتى بوديد كه به سود جامعه انسانى به وجود آمديد ( سوره آل عمران - 110 ) .
مسلما جمله كنتم ( بوديد ) در اينجا به معنى ماضى نيست بلكه بيان استمرار و ثبوت
اين صفات براى جامعه اسلامى است .
و نيز در باره مهد ( گهواره ) بحث كرده اند كه عيسى هنوز به گهواره نرسيده بود بلكه
ظاهر آيات اين است به محض ورود مريم در ميان جمعيت ، در حالى كه عيسى در آغوشش بود
، اين سخن در ميان او و مردم رد و بدل شد .
ولى با توجه به معنى كلمه مهد در لغت عرب ، پاسخ اين سؤال روشن مى شود .
واژه مهد - چنانكه راغب در مفردات مى گويد - به معنى جايگاهى است كه براى كودك
آماده مى كنند ، خواه گهواره باشد يا دامان مادر و يا بستر ، و مهد و مهاد هر دو در
لغت به معنى المكان الممهد الموطا : محل آماده شده و گسترده ( براى استراحت و خواب
) آمده است .
به هر حال ، جمعيت از شنيدن اين گفتار مريم نگران و حتى شايد عصبانى شدند آنچنان كه
طبق بعضى از روايات به يكديگر گفتند : مسخره و استهزاء او ،
تفسير نمونه ج : 13 ص : 53
از انحرافش از جاده عفت ، بر ما سخت تر و سنگينتر است ! .
ولى اين حالت چندان به طول نيانجاميد چرا كه آن كودك نوزاد زبان به سخن گشود و گفت
: من بنده خدايم ( قال انى عبد الله ) .
او كتاب آسمانى به من مرحمت كرده ( آتانى الكتاب ) .
و مرا پيامبر قرار داده است ( و جعلنى نبيا ) .
و خداوند مرا وجودى پر بركت ( وجودى مفيد از هر نظر براى بندگان در هر جا باشم قرار
داده است ( و جعلنى مباركا اينما كنت ) .
و مرا تا زنده ام توصيه به نماز و زكات كرده است ( و اوصانى بالصلوة و الزكاة ما
دمت حيا ) .
و نيز مرا نيكوكار و قدردان و خيرخواه ، نسبت به مادرم قرار داده است ( و برا
بوالدتى ) .
و مرا جبار و شقى قرار نداده است ( و لم يجعلنى جبارا شقيا ) .
جبار به كسى مى گويند كه براى خود هر گونه حقوق بر مردم قائل است ، ولى هيچ حقى
براى كسى نسبت به خود قائل نيست ! و نيز جبار به كسى مى گويند كه از روى خشم و غضب
، افراد را مى زند و نابود مى كند و پيرو فرمان عقل نيست ، و يا مى خواهد نقص و
كمبود خود را با ادعاى عظمت و تكبر ، برطرف سازد كه همه اينها صفات بارز طاغوتيان
تفسير نمونه ج : 13 ص : 54
مستكبران در هر زمان است .
شقى به كسى گفته مى شود كه اسباب گرفتارى و بلا و مجازات براى خود فراهم مى سازد ،
و بعضى آن را به كسى كه قبول نصيحت نمى كند تفسير كرده اند ، و پيدا است كه اين دو
معنى از هم جدا نيست .
در روايتى مى خوانيم كه حضرت عيسى (عليه السلام) مى گويد : قلب من نرم است و من خود
را نزد خود كوچك مى دانم ( اشاره به اينكه نقطه مقابل جبار و شقى اين دو وصف است )
.
و سرانجام اين نوزاد ( حضرت مسيح ) مى گويد : سلام و درود خدا بر من باد آن روز كه
متولد شدم ، و آن روز كه ميميرم ، و آن روز كه زنده برانگيخته مى شوم ( و السلام
على يوم ولدت يوم اموت و يوم ابعث حيا ) .
همانگونه كه در شرح آيات مربوط به يحيى (عليه السلام) گفتيم ، اين سه روز در زندگى
انسان ، سه روز سرنوشت ساز و خطرناك است كه سلامت در آنها جز به لطف خدا ميسر نمى
شود و لذا هم در مورد يحيى (عليه السلام) اين جمله آمده ، و هم در مورد حضرت مسيح
(عليه السلام) ، با اين تفاوت كه در مورد اول خداوند اين سخن را مى گويد و در مورد
دوم مسيح (عليه السلام) اين تقاضا را دارد .
نكته ها :
1 - روشنترين تصوير از تولد عيسى (عليه السلام)
- فصاحت و بلاغت قرآن را مخصوصا در اينگونه مسائل مهم مى توان درك كرد كه چگونه
مساله مهمى را كه
تفسير نمونه ج : 13 ص : 55
با آنهمه خرافات آميخته شده در عباراتى كوتاه ، عميق ، زنده ، پرمحتوا ، و كاملا
گويا ، مطرح مى كند ، بطورى كه هر گونه خرافه اى را از آن جدا و طرد مى نمايد .
جالب اينكه در آيات فوق ، هفت صفت از صفات برجسته و دو برنامه و يك دعا ذكر شده است
.
هفت صفت عبارتند از : بنده خدا بودن كه ذكر آن در آغاز همه اوصاف ، اشاره اى است به
اينكه بزرگترين مقام آدمى همان مقام عبوديت است .
و به دنبال آن صاحب كتاب آسمانى بودن و سپس مقام نبوت ( البته مى دانيم هميشه مقام
نبوت توأم با داشتن كتاب آسمانى نيست ) .
سپس به دنبال مقام عبوديت و رهبرى ، مبارك بودن يعنى مفيد به حال جامعه بودن مطرح
شده است .
در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم : معنى مبارك ، نفاع است ( يعنى
بسيار پر منفعت ) .
و بعد از آن ، نيكوكارى نسبت به مادر مطرح شده و سرانجام ، جبار و شقى نبودن و بجاى
آن متواضع ، حق شناس ، و سعادتمند بودن است .
از ميان تمام برنامه ها روى توصيه پروردگار به نماز و زكات تكيه مى كند و اين بخاطر
اهميت فوق العاده اين دو برنامه است كه اين دو رمز ارتباط با خالق و خلق است و از
يك نظر مى توان همه برنامه هاى مذهبى را در آن خلاصه كرد چرا كه بخشى از آنها پيوند
انسانرا با خلق و بخشى با خالق مشخص مى كند .
و اما دعائى كه به خود مى كند و تقاضائى كه در آغاز عمرش از خدا دارد اين است كه
خدايا اين سه روز را بر من سلامت دار ، روز تولد ، روز مرگ و روزى كه در رستاخيز
زنده مى شوم ، و به من در اين سه مرحله حساس امنيت
تفسير نمونه ج : 13 ص : 56
مرحمت فرما ! .
2 - مقام مادر -
گر چه حضرت مسيح (عليه السلام) به فرمان نافذ پروردگار از مادر بدون پدر تولد يافت
ولى همين اندازه كه در آيه فوق از زبان او مى خوانيم كه در مقام بر شمردن افتخارات
خود نيكوكارى نسبت به مادر را ذكر مى كند دليل روشنى بر اهميت مقام مادر است ، ضمنا
نشان مى دهد كه اين كودك نوزاد كه طبق يك اعجاز به سخن در آمد از اين واقعيت آگاه
بود كه او يك فرزند نمونه در ميان انسانها است كه تنها از مادر بدون دخالت پدر تولد
يافته است .
به هر حال گرچه در جهان امروز در باره مقام مادر سخن بسيار گفته مى شود و حتى روزى
را بنام روز مادر اختصاص داده اند ، اما متاسفانه وضع تمدن ماشينى چنان است كه
رابطه پدران و مادران را از فرزندان خيلى زود قطع مى كند آنچنان كه كمتر روابط
عاطفى بعد از بزرگ شدن در ميان آنها ديده مى شود .
در اسلام روايات شگفت انگيزى در اين زمينه داريم كه اهميت فوق العاده مقام مادر را
به مسلمانان توصيه مى كند ، تا در عمل ، نه تنها در سخن ، در اين باره بكوشند در
حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم : مردى نزد پيامبر (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) آمد و عرض كرد : يا رسول الله من ابر ؟ قال امك ، قال ثم من ؟ قال
امك ! قال ثم من قال امك ! قال ثم من قال اباك ! : اى پيامبر به چه كسى نيكوئى كنم
؟ فرمود : به مادرت ، عرض كرد بعد از او به چه كسى ؟ فرمود : به مادرت ، بار سوم
عرض كرد بعد از او به چه كسى ؟ فرمود : به مادرت ، در چهارمين بار كه اين سؤال را
تكرار كرد ، فرمود : به پدرت .
در حديث ديگرى مى خوانيم : جوانى نزد پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) براى شركت
تفسير نمونه ج : 13 ص : 57
در جهاد ( آنجا كه جهاد واجب عينى نبود ) آمد ، پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم)
فرمود : ا لك والدة قال نعم قال فالزمها فان الجنة تحت قدمها : آيا مادرى دارى عرض
كرد آرى ، فرمود : در خدمت مادر باش كه بهشت زير پاى مادران است .
بدون شك اگر زحمات فراوانى را كه مادر از هنگام حمل تا وضع حمل و دوران شيرخوارى و
تا زمان بزرگ شدن او تحمل مى كند ، رنجها و تعب ها و بيداريها و بيماريها و
پرستاريها را كه او با آغوش باز در راه فرزند خود پذيرا مى گردد در نظر بگيريم ،
خواهيم ديد كه هر قدر انسان در اين راه بكوشد باز هم در برابر حقوق مادر بدهكار است
.
جالب اينكه در حديثى مى خوانيم : ام سلمه خدمت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم)
رسيد و عرض كرد : همه افتخارات نصيب مردان شده ، زنان بيچاره چه سهمى از اين
افتخارات دارند : پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود : بلى اذا حملت المرئة
كانت بمنزلة الصائم القائم المجاهد بنفسه و ماله فى سبيل الله فاذا وضعت كان لها من
الاجر ما لا يدرى احد ما هو لعظمة ، فاذا ارضعت كان لها بكل مصة كعدل عتق محرر من
ولد اسماعيل ، فاذا فرغت من رضاعه ضرب ملك كريم على جنبها و قال استانفى العمل فقد
غفر لك ! : آرى ( زنان هم افتخارات فراوانى دارند ) هنگامى كه زن باردار مى شود در
تمام طول مدت حمل به منزله روزه دار و شب زنده دار و مجاهد در راه خدا با جان و مال
است ، و هنگامى كه وضع حمل مى كند آنقدر خدا به او پاداش مى دهد كه هيچكس حد آن را
از عظمت نميداند ، و هنگامى كه فرزندش را شير مى دهد در برابر هر مكيدنى از سوى
كودك خداوند پاداش آزاد كردن برده اى از فرزندان اسماعيل را به او مى دهد ، و
هنگامى كه دوران شيرخوارگى كودك تمام شد يكى از فرشتگان بزرگوار خداوند بر پهلوى او
مى زند و مى گويد : برنامه اعمال خود را از نو آغاز كن چرا كه خداوند همه
تفسير نمونه ج : 13 ص : 58
گناهان تو را بخشيده ! ( گوئى نامه عملت از نو آغاز مى شود ) .
در جلد دوازدهم تفسير نمونه ذيل آيه 23 سوره اسراء بحثهاى ديگرى در اين زمينه
داشتيم .
3 - بكر زائى -
از جمله سؤالاتى كه آيات فوق برمى انگيزد اين است آيا از نظر علمى امكان تولد فرزند
بدون پدر وجود دارد ؟ آيا مساله تولد عيسى (عليه السلام) تنها از مادر مخالف
تحقيقات دانشمندان در اين زمينه نيست ؟ بدون شك اين مساله از طريق اعجاز صورت گرفته
، ولى علم امروز نيز امكان چنين امرى را نفى نكرده بلكه تصريح به ممكن بودن آن
نموده است .
مخصوصا موضوع بكرزائى در ميان بسيارى از حيوانات ديده شده و با توجه به اينكه مساله
انعقاد نطفه اختصاصى به انسانها ندارد امكان اين امر را به طور عموم اثبات مى كند .
دكتر الكسيس كارل فيزيولوژيست و زيست شناس معروف فرانسوى در كتاب انسان موجود
ناشناخته چنين مى نويسد : هنگامى كه به ميزان سهمى كه هر يك از پدر و مادر در توليد
مثل دارند فكر مى كنيم بايد آزمايشهاى لوب و باتايون را به خاطر بياوريم كه از يك
تخمك بارور نشده قورباغه بدون دخالت اسپرماتوزوئيد بوسيله تكنيكهاى خاصى قورباغه
جديدى مى توان به وجود آورد .
به اين ترتيب كه ممكن است يك عامل شيميائى يا فيزيكى را جانشين سلول نر كرد ولى در
هر حال هميشه وجود يك عامل ماده ضرورى است .
بنا بر اين آنچه از نظر علمى براى تولد فرزند قطعيت دارد وجود نطفه مادر ( اوول )
مى باشد و گرنه در مورد نطفه نر ( اسپرماتوزوئيد ) عامل ديگرى مى تواند
تفسير نمونه ج : 13 ص : 59
جانشين آن گردد ، به همين دليل مساله بكرزائى واقعيتى است كه در جهان امروز مورد
قبول پزشكان قرار گرفته .
هر چند بسيار نادر اتفاق مى افتد .
از اين گذشته اين مساله در برابر قوانين آفرينش و قدرت خداوند آنگونه است كه قرآن
مى گويد : ان مثل عيسى عند الله كمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له كن فيكون : مثل
عيسى در نزد خدا همچون آدم است كه او را از خاك آفريد سپس به او فرمان داد موجود شو
او هم موجود ( كاملى ) شد ( آل عمران - 59 ) .
يعنى اين خارق عادت از آن خارق عادت مهمتر نيست .
4 - چگونه نوزاد سخن مى گويد
ناگفته پيدا است كه طبق روال عادى هيچ نوزادى در ساعات يا روزهاى نخستين تولد سخن
نمى گويد ، سخن گفتن نياز به نمو كافى مغز و سپس ورزيدگى عضلات زبان و حنجره و
هماهنگى دستگاههاى مختلف بدن با يكديگر دارد ، و اين امور عادتا بايد ماهها بگذرد
تا تدريجا در كودكان فراهم گردد .
ولى هيچ دليل علمى هم بر محال بودن اين امر نداريم تنها اين يك خارق عادت است و همه
معجزات چنين هستند يعنى همه خارق عادتند نه محال عقلى ، شرح اين موضوع را در بحث
معجزات پيامبران آورده ايم .
تفسير نمونه ج : 13 ص : 60
ذَلِك عِيسى ابْنُ مَرْيمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِى فِيهِ يَمْترُونَ(34) مَا كانَ
للَّهِ أَن يَتَّخِذَ مِن وَلَد سبْحَنَهُ إِذَا قَضى أَمْراً فَإِنَّمَا يَقُولُ
لَهُ كُن فَيَكُونُ(35)
ترجمه :
34 - اينست عيسى بن مريم ، گفتار حقى كه در آن ترديد مى كنند .
35 - هرگز براى خدا شايسته نبود فرزندى انتخاب كند ، منزه است او ، هر گاه چيزى را
فرمان دهد مى گويد : موجود باش ! آن هم موجود مى شود .
تفسير :
مگر فرزند براى خدا ممكن است ؟ !
بعد از آنكه قرآن مجيد در آيات گذشته ترسيم بسيار زنده و روشنى از ماجراى تولد حضرت
مسيح (عليه السلام) كرد به نفى خرافات و سخنان شرك آميزى كه در باره عيسى گفته اند
پرداخته چنين مى گويد : اين است عيسى بن مريم ( ذلك عيسى بن مريم ) .
مخصوصا در اين عبارت روى فرزند مريم بودن او تاكيد مى كند تا مقدمه اى باشد براى
نفى فرزندى خدا .
و بعد اضافه مى نمايد : اين قول حقى است كه آنها در آن شك و ترديد كرده اند و هر يك
در جاده اى انحرافى گام نهاده ( قول الحق الذى فيه
تفسير نمونه ج : 13 ص : 61
يمترون ) .
اين عبارت در حقيقت تاكيدى است بر صحت تمام مطالب گذشته در مورد حضرت مسيح (عليه
السلام) و اينكه كمترين خلافى در آن وجود ندارد .
اما اينكه قرآن مى گويد : آنها در اين زمينه در شك و ترديد هستند ، گويا اشاره به
دوستان و دشمنان مسيح (عليه السلام) يا به تعبير ديگر مسيحيان و يهوديان است ، از
يكسو گروهى گمراه در پاكى مادر او شك و ترديد كردند ، و از سوى ديگر گروهى در اينكه
او يك انسان باشد اظهار شك نمودند ، حتى همين گروه نيز به شعبه هاى مختلف تقسيم
شدند بعضى او را صريحا فرزند خدا دانستند ( فرزند روحانى و جسمانى ، حقيقى نه مجازى
! ! ) و به دنبال آن مساله تثليث و خدايان سه گانه را به وجود آوردند .
بعضى مساله تثليث را از نظر عقل نامفهوم خواندند و معتقد شدند كه بايد تعبدا آن را
پذيرفت و بعضى براى توجيه منطقى آن به سخنان بى اساسى دست زدند ، خلاصه همه آنها
چون نديدند حقيقت - يا چون نخواستند حقيقت - ره افسانه زدند ! در آيه بعد با صراحت
مى گويد : هرگز براى خدا شايسته نبود فرزندى انتخاب كند او منزه و پاك از چنين چيزى
است ( ما كان لله ان يتخذ من ولد
تفسير نمونه ج : 13 ص : 62
سبحانه ) .
بلكه او هر گاه چيزى را اراده كند و فرمان دهد به آن مى گويد : موجود باش آن نيز
موجود مى شود ( اذا قضى امرا فانما يقول له كن فيكون ) .
اشاره به اينكه : دارا بودن فرزند - آنچنان كه مسيحيان در مورد خدا مى پندارند - با
قداست مقام پروردگار سازگار نيست ، از يكسو لازمه آن جسم بودن و از سوى ديگر
محدوديت ، و از سوى سوم نياز ، و خلاصه خدا را از مقام قدسش زير چتر قوانين عالم
ماده كشيدن و او را در سرحد يك موجود ضعيف و محدود مادى قرار دادن است .
خداوندى كه آنقدر قدرت و توانائى دارد كه اگر اراده كند هزاران عالم همانند اين
عالم پهناورى كه در آن وجود داريم با يك فرمان و اشاره اش تحقق خواهد يافت ، آيا
اين شرك و انحراف از اصول توحيد و خداشناسى نيست كه ما او را همانند يك انسان داراى
فرزند بدانيم آن هم فرزندى كه در رتبه پدر است و هم طراز او ! تعبير كن فيكون كه در
هشت مورد از آيات قرآن آمده است ترسيم بسيار زنده اى از وسعت قدرت خدا و تسلط و
حاكميت او در امر خلقت است ، تعبيرى از فرمان كن كوتاهتر تصور نمى شود و نتيجه اى
از فيكون وسيعتر و جامعتر به نظر نمى رسد ، مخصوصا با توجه به فاء تفريع كه فوريت
را در اينجا مى رساند ، حتى فاء تفريع در اينجا به تعبير فلاسفه دليل بر تاخر زمانى
نيست ، بلكه همان تاخر رتبى يعنى ترتب معلول بر علت را بيان مى كند ( دقت كنيد ) .
نفى فرزند يعنى نفى هر گونه نياز از خدا .
اصولا چرا موجودات زنده نياز به فرزند دارند ؟ جز اين است كه عمرشان
تفسير نمونه ج : 13 ص : 63
محدود است و براى آنكه نسل آنها منقرض نشود و حيات نوعى آنها ادامه يابد بايد
فرزندانى از آنها متولد گردد ؟ و از نظر اجتماعى ، نياز كارهاى دستجمعى به نيروى
انسانى بيشتر سبب مى شود كه انسان علاقه به فرزند داشته باشد .
به علاوه نيازهاى عاطفى و روانى و از بين بردن ، وحشت تنهائى او را به اين كار دعوت
مى نمايد .
ولى آيا در مورد خداوندى كه ازلى و ابدى است و قدرتش بى نهايت است و مساله نياز
عاطفى و غير آن در ذات پاكش اصلا راه ندارد اين امور تصور مى شوند ؟ آيا جز اين است
كسانى كه براى خدا فرزندى قائل شدند او را با مقياس وجود خود سنجيده اند و در او
همان ديده اند كه در خود ديده اند در حالى كه هيچ چيز ما همانند خدا نيست ( ليس
كمثله شىء ) .
يك نكته مهم تاريخى پيرامون نخستين هجرت
نخستين هجرتى كه در اسلام واقع شد هجرت گروه قابل ملاحظه اى از مسلمانان اعم از زن
و مرد به سرزمين حبشه بود آنها براى رهائى از چنگال مشركان قريش و تشكل و آمادگى هر
چه بيشتر براى برنامه هاى آينده اسلامى مكه را به قصد حبشه ترك گفتند ، و همانگونه
كه پيش بينى مى كردند در آنجا توانستند در آرامش زندگى كنند و به برنامه هاى اسلامى
و خودسازى بپردازند .
اين خبر به گوش سران قريش در مكه رسيد ، آنها اين مساله را زنگ خطرى براى خود
دانستند و احساس كردند كه حبشه پناهگاهى خواهد
تفسير نمونه ج : 13 ص : 64
بود براى مسلمانان و شايد پس از قوت و قدرت به مكه باز گردند و مشكلات عظيمى براى
آنها فراهم سازند .
پس از مشورت قرارشان بر اين شد كه دو نفر از مردان فعال قريش را انتخاب كرده به سوى
نجاشى بفرستند ، تا خطرات وجود مسلمانان را در آنجا براى نجاشى تشريح كنند ، و آنها
را از اين سرزمين مطمئن و آرام بيرون نمايند .
عمرو بن عاص و عبد الله ابن ابى ربيعه را با هداياى فراوانى براى نجاشى و فرماندهان
بزرگ لشكر او به آنجا گسيل داشتند .
ام سلمه همسر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى گويد : هنگامى كه ما وارد سرزمين
حبشه شديم با حسن رفتار نجاشى روبرو گشتيم ، هيچ محدوديت مذهبى نداشتيم ، كسى ما را
آزار نمى كرد اما قريش پس از آگاهى از اين مساله و فرستادن دو نفر با هداياى فراوان
به آنها دستور داده بودند كه پيش از ملاقات با شخص نجاشى با فرماندهان بزرگ ملاقات
كرده و هداياى آنها را به آنها بدهند ، سپس هداياى نجاشى را به او تقديم دارند و
تقاضا كنند كه مسلمين را بى آنكه سخنى با آنها گفته شود به آنان تسليم كنند ! آنها
اين برنامه را با دقت اجراء كردند و به فرماندهان نجاشى قبلا چنين گفتند : گروهى از
جوانان ابله به سرزمين شما پناهنده شدند اينها از دين و آئين خود فاصله گرفته و در
دين شما هم وارد نشده اند دين تازه اى بدعت گزارده اند كه براى ما و شما ناشناخته
است .
اشراف قريش ما را به حضور شما فرستاده اند تا شر آنها را از اين كشور كوتاه كنيم و
به سوى قوم خودشان باز گردانيم .
آنها از فرماندهان قول گرفتند كه هر گاه نجاشى با آنها مشورت كند آنها اين نظريه را
تاييد كنند و بگويند قوم آنها از وضع آنها آگاهترند .
سپس آنها به حضور نجاشى بار يافتند و كلمات فريبنده خود را گفتند .
تفسير نمونه ج : 13 ص : 65
اين برنامه به خوبى پيش مى رفت و اين سخنان فريبنده با آن هداياى فراوان سبب شد كه
اطرافيان نجاشى نيز آنها را تصديق كردند .
ناگهان ورق برگشت نجاشى سخت خشمگين شد و گفت : به خدا سوگند من چنين كارى را نخواهم
كرد ، اينها جمعيتى هستند كه به من پناهنده شده اند و كشور مرا بر كشورهاى ديگر به
خاطر امنيتش ترجيح داده اند ، تا از آنها دعوت نكنم و تحقيق ننمايم هرگز به اين
پيشنهاد شما عمل نخواهم كرد .
اگر واقعا همانگونه است كه اينها مى گويند آنها را به اين دو مى سپارم و اخراجشان
مى كنم و گرنه در پناه محبت من بايد به خوبى زندگى كنند .
ام سلمه مى گويد : نجاشى به سراغ مسلمانان فرستاد ، آنها با يكديگر مشورت كردند كه
چه بگويند ؟ تصميمشان بر اين شد ، واقعيت امر را بگويند و دستورات پيامبر (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) و برنامه اسلام را شرح دهند ، هر آنچه باداباد ! .
آنروز كه براى اين دعوت تعيين شده بود روز عجيبى بود بزرگان و علماى مسيحى در حالى
كه كتب مقدس را در دست داشتند به اين مجلس دعوت شده بودند .
نجاشى رو به مسلمانان كرد ، پرسيد : اين چه دينى است كه شما از قوم خود جدا شده ايد
و در آئين ما نيز داخل نشده ايد ؟ جعفر بن ابى طالب زبان به سخن گشود و گفت : اى
ملك ! ما جمعى بوديم در جاهليت و بى خبرى به سر مى برديم بتها را مى پرستيديم ، از
گوشت مردار مى خورديم ، كارهاى زشت و ننگين انجام مى داديم ، با خويشاوندان خود بدى
مى كرديم و با همسايگان بدرفتارى ، زورمندان ضعيفان را مى خوردند ، خلاصه بدبختى ما
فراوان بود ، تا اينكه خداوند پيامبرى از ميان ما برانگيخت كه نسب او را به خوبى مى
شناختيم ، و به صدق و امانت و پاكى او ايمان داشتيم ، او ما را دعوت به خداوند
يگانه كرد ، و دستور داد كه پرستش سنگ و چوب را كه
تفسير نمونه ج : 13 ص : 66
نياكان ما داشتند كنار بگذاريم ، او ما را به راستگوئى ، اداى امانت ، صله رحم ،
نيكى به همسايگان ، تشويق كرد و از محرمات ، خونريزى و اعمال زشت و ننگين ، شهادت
باطل و خوردن مال يتيم و نسبت ناپاكى به زنان پاك دادن نهى فرمود .
و نيز فرمان داد خداى يگانه را بپرستيم چيزى را شريك او قرار ندهيم ، نماز و روزه
را بجا بياوريم و زكات را بپردازيم ... ما به او ايمان آورديم و دستوراتش را مو به
مو اجراء كرديم ، اما قوم ما به ما تعدى كردند ، ما را اذيت و آزار نمودند و اصرار
داشتند از آئين توحيد به شرك باز گرديم ، و به همان آلودگيهاى سابق تن در دهيم .
هنگامى كه ما را از هر سو تحت فشار قرار دادند به كشور شما آمديم و دوست داشتيم
همسايه تو باشيم ، به اين اميد كه هيچكس در اينجا به ما ستم نخواهد كرد ! .
نجاشى سخت در فكر فرو رفت رو به جعفر كرد و گفت : آيا چيزى از كتاب آسمانى اين مرد
به خاطر دارى : جعفر گفت : آرى ، نجاشى گفت براى من بخوان ! جعفر كه از هوش و ذكاوت
و ايمان فوق العاده اى بهره مند بود مناسبترين فراز قرآن را كه همين آيات آغاز سوره
مريم باشد انتخاب كرد و براى نجاشى و همه حاضران كه پيرو آئين مسيح بودند تلاوت كرد
كهيعص ذكر رحمة ربك عبده زكريا ... و اذكر فى الكتاب مريم اذ انتبذت من اهلها مكانا
شرقيا ... هنگامى كه جعفر اين آيات را با لحن گيرا و از روى صفاى دل قرائت كرد چنان
در روح نجاشى و علماى بزرگ مسيحى اثر گذاشت كه بى اختيار قطره هاى اشك از چشمانشان
سرازير و به روى گونه هايشان فرو غلطيد .
نجاشى رو به آنها كرد و گفت : به خدا سوگند آنچه عيسى مسيح آورده با اين آيات همه
از يك منبع نور سرچشمه گرفته است ، برويد و راحت و آسوده
تفسير نمونه ج : 13 ص : 67
زندگى كنيد به خدا سوگند هرگز شما را به دست اين دو نفر نخواهم سپرد .
بعدا فرستادگان قريش تلاشهاى ديگرى براى بدبين ساختن نجاشى نسبت به مسلمانان كردند
اما در روح بيدار او مؤثر نيفتاد ، مايوس و نوميد از آنجا باز گشتند .
هدايايشان را به آنها برگرداند و عذرشان را خواست .
تفسير نمونه ج : 13 ص : 68
وَ إِنَّ اللَّهَ رَبى وَ رَبُّكمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَطٌ مُّستَقِيمٌ(36)
فَاخْتَلَف الأَحْزَاب مِن بَيْنهِمْ فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ كَفَرُوا مِن مَّشهَدِ
يَوْم عَظِيم(37) أَسمِعْ بهِمْ وَ أَبْصِرْ يَوْمَ يَأْتُونَنَا لَكِنِ الظلِمُونَ
الْيَوْمَ فى ضلَل مُّبِين(38) وَ أَنذِرْهُمْ يَوْمَ الحَْسرَةِ إِذْ قُضىَ
الأَمْرُ وَ هُمْ فى غَفْلَة وَ هُمْ لا يُؤْمِنُونَ(39) إِنَّا نحْنُ نَرِث
الأَرْض وَ مَنْ عَلَيهَا وَ إِلَيْنَا يُرْجَعُونَ(40)
ترجمه :
36 - و خداوند پروردگار من و شماست ، او را پرستش كنيد اينست راه راست .
37 - ولى ( بعد از او ) گروهها از ميان پيروان او اختلاف كردند ، واى به حال كافران
از مشاهده روز بزرگ ( رستاخيز ) .
38 - چه گوشهاى شنوا و چه چشمهاى بينائى ( در آنروز ) كه نزد ما مى آيند پيدا مى
كنند ؟ ولى اين ستمگران امروز در گمراهى آشكارند .
تفسير نمونه ج : 13 ص : 69
39 - آنها را از روز حسرت ( روز رستاخيز كه براى همه مايه تاسف است ) بترسان ، روزى
كه همه چيز پايان مى يابد در حالى كه آنها در غفلتند و ايمان نمى آورند .
40 - ما زمين و تمام كسانى را كه بر آن هستند به ارث مى بريم و همگى به سوى ما باز
مى گردند .
تفسير : رستاخيز روز حسرت تاسف
آخرين سخن عيسى بعد از معرفى خويش با صفاتى كه گفته شد اين است كه بر مساله توحيد
مخصوصا در زمينه عبادت تاكيد كرده ، مى گويد : خداوند پروردگار من و شما است .
او را پرستش كنيد اين است راه راست ( و ان الله ربى و ربكم فاعبدوه هذا صراط مستقيم
) .
و به اين ترتيب مسيح (عليه السلام) از آغاز حيات خود با هر گونه شرك و پرستش خدايان
دوگانه و چند گانه مبارزه كرد ، و همه جا تاكيد بر توحيد داشت ، بنا بر اين آنچه به
عنوان تثليث ( خدايان سه گانه ) در ميان مسيحيان امروز ديده مى شود بطور قطع بدعتى
است كه بعد از عيسى گذاشته شده و ما شرح آن را در ذيل آيات 171 سوره نساء بيان
كرديم .
گر چه بعضى از مفسران احتمال داده اند كه اين جمله از زبان پيامبر اسلام (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) بوده باشد به اين معنى كه خداوند در اين آيه به او فرمان مى دهد كه
مردم را دعوت به توحيد در عبادت كن و آن را به عنوان صراط مستقيم معرفى نما .
ولى آيات ديگر قرآن گواه بر اين است كه اين جمله گفتار حضرت مسيح (عليه السلام) و
دنباله سخنان گذشته است ، در سوره زخرف آيه 63 تا 64 مى خوانيم و لما جاء عيسى
بالبينات قال قد جئتكم بالحكمة و لابين لكم بعض الذى
تفسير نمونه ج : 13 ص : 70
تختلفون فيه فاتقوا الله و اطيعون ان الله هو ربى و ربكم فاعبدوه هذا صراط مستقيم :
هنگامى كه عيسى دلائل روشن براى آنها آورد گفت : من دانش و حكمت براى شما آورده ام
، آمده ام تا پاره اى از امور را كه در آن اختلاف داريد روشن سازم ، از خدا بترسيد
و مرا اطاعت كنيد ، خداوند پروردگار من و شما است او را پرستش كنيد ، اين است راه
راست .
در اينجا تقريبا عين همان جمله را مى بينيم كه از زبان عيسى نقل شده است ( مانند
همين مضمون در سوره آل عمران آيه 50 و 51 نيز آمده است ) .
ولى با اينهمه تاكيدى كه مسيح (عليه السلام) در زمينه توحيد و پرستش خداوند يگانه
داشت بعد از او گروهها از ميان پيروانش راههاى مختلفى را پيش گرفتند ( و عقائد
گوناگونى مخصوصا در باره مسيح ابراز داشتند ) ( فاختلف الاحزاب من بينهم ) .
واى به حال آنها كه راه كفر و شرك را پيش گرفتند ، از مشاهده روز عظيم رستاخيز (
فويل للذين كفروا من مشهد يوم عظيم ) .
تاريخ مسيحيت نيز به خوبى گواهى مى دهد كه آنها تا چه اندازه بعد از حضرت مسيح
(عليه السلام) در باره او و مساله توحيد اختلاف كردند اين اختلافات به اندازه اى
بالا گرفت كه قسطنطين امپراطور روم مجمعى از اسقفها ( دانشمندان بزرگ مسيحى ) تشكيل
داد كه يكى از سه مجمع معروف تاريخى آنها است ، اعضاى اين مجمع به دو هزار و يكصد و
هفتاد عضو رسيد كه همه از بزرگان آنها بودند ، هنگامى كه بحث در باره عيسى مطرح شد
علماى حاضر نظرات كاملا مختلفى در باره او اظهار داشتند و هر گروهى عقيده اى داشت .
بعضى گفتند : او خدا است كه به زمين نازل شده است ! عده اى را زنده كرده و عده اى
را ميرانده سپس به آسمان صعود كرده است ! .
تفسير نمونه ج : 13 ص : 71
بعضى ديگر گفتند او فرزند خدا است ! .
و بعضى ديگر گفتند : او يكى از اقانيم ثلاثه ( سه ذات مقدس ) است ، اب و ابن و روح
القدس ( خداى پدر ، خداى پسر و روح القدس ) ! .
و بعضى ديگر گفتند : او سومين آن سه نفر است : خداوند معبود است ، او هم معبود ، و
مادرش هم معبود ! .
سرانجام بعضى گفتند او بنده خدا است و فرستاده او .
و فرقه هاى ديگر هر كدام سخنى گفتند بطورى كه اتفاق نظر بر هيچيك از اين عقائد حاصل
نشد ، بزرگترين رقم طرفداران يك عقيده 308 نفر بود كه امپراطور آن را به عنوان يك
اكثريت نسبى پذيرفت و به عنوان عقيده رسمى از آن دفاع كرد و بقيه را كنار گذاشت ،
اما عقيده توحيد كه متاسفانه طرفداران كمترى داشت در اقليت قرار گرفت .
و از آنجا كه انحراف از اصل توحيد ، بزرگترين انحراف مسيحيان محسوب مى شود در ذيل
آيه فوق ديديم كه چگونه خداوند آنها را تهديد مى كند كه در روز عظيم رستاخيز در آن
محضر عام و در برابر دادگاه عدالت پروردگار سرنوشت شوم و دردناكى خواهند داشت .
آيه بعد وضع آنها را در صحنه رستاخيز بيان مى كند و مى گويد : آنها در آنروز كه نزد
ما مى آيند چه گوشهاى شنوا و چه چشمهائى بينا پيدا مى كنند ؟ ولى اين ستمگران امروز
كه در دنيا هستند در گمراهى آشكارند ( اسمع بهم
تفسير نمونه ج : 13 ص : 72
و ابصر يوم ياتوننا لكن الظالمون اليوم فى ضلال مبين ) .
روشن است كه در نشاه آخرت پرده ها از برابر چشمها كنار مى رود ، و گوشها شنوا مى
شود ، چرا كه آثار حق در آنجا به مراتب از عالم دنيا آشكارتر است ، اصولا مشاهده آن
دادگاه و آثار اعمال ، خواب غفلت را از چشم و گوش انسان مى برد ، و حتى كوردلان
آگاه و دانا مى شوند ، ولى چه سود كه اين بيدارى و آگاهى به حال آنها مفيد نيست .
بعضى از مفسران كلمه اليوم در جمله لكن الظالمون اليوم فى ضلال مبين را به معنى روز
قيامت گرفته اند كه مفهوم آيه اين مى شود : در آنجا بينا و شنوا خواهند شد اما اين
بينائى و شنوائى در آنروز سودى به حالشان نخواهد داشت و در ضلال مبين خواهند بود .
ولى تفسير اول صحيحتر به نظر مى رسد .
بار ديگر روى سرنوشت افراد بى ايمان و ستمگر در آن روز تكيه كرده مى فرمايد : اين
كوردلان را كه در غفلتند و ايمان نمى آورند از روز حسرت ( روز رستاخيز ) كه همه چيز
پايان مى گيرد و راه جبران و بازگشت نيست بترسان ( و انذرهم يوم الحسرة اذ قضى
الامر و هم فى غفلة و هم لا يؤمنون ) .
مى دانيم روز قيامت نامهاى مختلفى در قرآن مجيد دارد از جمله يوم الحسرة هم
نيكوكاران تاسف مى خورند ايكاش بيشتر عمل نيك انجام داده بودند و هم بدكاران چرا كه
پرده ها كنار مى رود و حقائق اعمال و نتائج آن بر همه كس آشكار مى شود .
جمله اذ قضى الامر را بعضى مربوط به پايان گرفتن برنامه هاى
تفسير نمونه ج : 13 ص : 73
حساب و جزا و تكليف در روز رستاخيز دانسته اند ، و بعضى آن را اشاره به فناء دنيا
مى دانند ، طبق اين تفسير معنى آيه چنين مى شود آنها را از روز حسرت بترسان آن
هنگامى كه دنيا در حال غفلت و عدم ايمان آنها پايان مى گيرد ، ( ولى تفسير اول
صحيحتر به نظر مى رسد ، به خصوص اينكه در روايتى از امام صادق (عليه السلام) در
تفسير جمله اذ قضى الامر چنين نقل شده : اى قضى على اهل الجنة بالخلود فيها ، و قضى
على اهل النار بالخلود فيها : يعنى خداوند فرمان خلود را در باره اهل بهشت و اهل
دوزخ صادر مى كند ) .
آخرين آيه مورد بحث به همه ظالمان و ستمگران هشدار مى دهد كه اين اموال كه در
اختيار خود آنها است ، جاودانى نيست همانگونه كه حيات خود آنها هم جاودانى نمى باشد
، بلكه وارث نهائى همه اينها خدا است ، مى فرمايد : ما زمين و تمام كسانى را كه بر
آن هستند به ارث مى بريم و همگى سرانجام به سوى ما باز مى گردند ( انا نحن نرث
الارض و من عليها و الينا يرجعون ) .
تفسير نمونه ج : 13 ص : 74
در حقيقت اين آيه هموزن آيه 16 سوره مؤمن است كه مى گويد : لمن الملك اليوم لله
الواحد القهار : امروز ( روز رستاخيز ) مالكيت و حكومت از آن كيست ؟ از آن خداوند
يگانه پيروز است .
اگر كسى به اين واقعيت ، مؤمن و معتقد باشد ، چرا براى اموال و ساير مواهب مادى كه
چند روزى به امانت نزد ما سپرده شده و به سرعت از دست ما بيرون مى رود ، تعدى و ظلم
و ستم و پايمال كردن حقيقت يا حقوق اشخاص را روا دارد ؟
تفسير نمونه ج : 13 ص : 75
وَ اذْكُرْ فى الْكِتَبِ إِبْرَهِيمَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَّبِياًّ(41) إِذْ
قَالَ لأَبِيهِ يَأَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لا يَسمَعُ وَ لا يُبْصِرُ وَ لا يُغْنى
عَنك شيْئاً(42) يَأَبَتِ إِنى قَدْ جَاءَنى مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ يَأْتِك
فَاتَّبِعْنى أَهْدِك صِرَطاً سوِيًّا(43) يَأَبَتِ لا تَعْبُدِ الشيْطنَ إِنَّ
الشيْطنَ كانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِيًّا(44) يَأَبَتِ إِنى أَخَاف أَن يَمَسك عَذَابٌ
مِّنَ الرَّحْمَنِ فَتَكُونَ لِلشيْطنِ وَلِيًّا(45)
ترجمه :
41 - در اين كتاب از ابراهيم ياد كن كه او بسيار راستگو و پيامبر خدا بود .
42 - هنگامى كه به پدرش گفت اى پدر ! چرا چيزى را پرستش مى كنى كه نمى شنود و نمى
بيند و هيچ مشكلى را از تو حل نمى كند ؟ !
43 - اى پدر ! علم و دانشى نصيب من شده است كه نصيب تو نشده ، بنا بر اين از من
پيروى كن تا تو را به راه راست هدايت كنم !
|