بعدی
تفسير نمونه ج : 12 ص : 184
2 - وسائل متنوع وسوسه گرى شيطان
گر چه در آيات فوق ، مخاطب شيطان است و خداوند به عنوان يك فرمان تهديدآميز به او
مى گويد هر چه از دستت ساخته است بكن و با وسائل گوناگون به اغواى بنى آدم برخيز ،
ولى در واقع هشدارى است به همه انسانها كه طرق نفوذ شيطان را دريابند و از تنوع
وسائل وسوسه هاى او آگاه شوند .
جالب اينكه قرآن در آيه فوق به چهار بخش مهم و اصولى از اين وسائل ، اشاره مى كند و
به انسانها مى گويد كه از چهار طرف مراقب خويش باشند : الف : برنامه هاى تبليغاتى -
جمله و استفزز من استطعت منهم بصوتك كه بعضى از مفسران آن را تنها به معنى نغمه هاى
هوس انگيز موسيقى و خوانندگى تفسير كرده اند معنى وسيعى دارد كه هر گونه تبليغات
گمراه كننده را كه در آن از وسائل صوتى و سمعى استفاده مى شود شامل مى گردد .
به اين ترتيب نخستين برنامه شيطان ، استفاده از اين وسائل است .
اين مساله مخصوصا در دنياى امروز كه دنياى فرستنده هاى راديوئى و دنياى تبليغات
گسترده سمعى و بصرى است ، از هر زمانى روشنتر و آشكارتر است ، چرا كه شياطين و
احزاب آنها در شرق و غرب جهان بر اين وسيله مؤثر تكيه دارند ، و بخش عظيمى از
سرمايه هاى خود را در اين راه مصرف مى كنند ، تا بندگان خدا را استعمار كنند و از
راه حق كه راه آزادى و استقلال و ايمان و تقوى است منحرف سازند و به صورت بردگانى
بى اراده و ناتوان درآورند .
ب : استفاده از نيروى نظامى - اين منحصر به عصر و زمان ما نيست كه شياطين براى
يافتن منطقه هاى نفوذ به قدرت نظامى متوسل مى شوند ، هميشه بازوى نظامى يكى از
بازوهاى مهم و خطرناك همه جباران و ستمگران جهان بوده است ، آنها ناگهان در يك لحظه
به نيروهاى مسلح خود فرياد مى زنند و به مناطقى كه ممكن است با مقاومت سرسختانه ،
آزادى و استقلال خويش را بازيابند گسيل
تفسير نمونه ج : 12 ص : 185
مى دارند ، و حتى در عصر خود مى بينيم برنامه گسيل سريع كه درست همان مفهوم اجلاب
را دارد تنظيم كرده اند ، به اين ترتيب كه پاره اى از قدرتهاى جهانخوار غرب نيروى
ويژه اى ، آماده ساخته اند كه بتوانند آن را در كوتاهترين مدت در هر منطقه اى از
جهان كه منافع نامشروع شيطانيشان به خطر بيفتد اعزام كنند و هر جنبش حق طلبانه اى
را در نطفه خفه نمايند .
و قبل از وصول اين لشكر سريع ، زمينه را با جاسوسان ماهر خود كه در واقع لشكر پياده
اند آماده مى سازند .
غافل از اينكه خداوند به بندگان راستينش در همين آيات وعده داده است كه شيطان و
لشكر او هرگز بر آنها سلطه نخواهند يافت ! ج : برنامه هاى اقتصادى و ظاهرا انسانى -
يكى ديگر از وسائل مؤثر نفوذ شيطان از طريق شركت در اموال و نفوس است ، باز در
اينجا مى بينيم بعضى از مفسران شركت در اموال را منحصرا به معنى ربا ، و شركت در
اولاد را فقط به معنى فرزندان نامشروع دانسته اند در حالى كه اين دو كلمه معنى
بسيار وسيعترى دارد كه همه اموال حرام و فرزندان نامشروع و غير آن را شامل مى شود .
مثلا در عصر و زمان خود مى بينيم كه شياطين جهانخوار ، مرتبا پيشنهاد سرمايه گذارى
و تاسيس شركتها و ايجاد انواع كارخانه ها و مراكز توليدى در كشورهاى ضعيف مى كنند ،
و زير پوشش اين شركتها انواع فعاليتهاى خطرناك و مضر را انجام مى دهند ، جاسوسهاى
خود را به نام كارشناس فنى يا مشاور
تفسير نمونه ج : 12 ص : 186
اقتصادى و مهندس و تكنيسين به اين كشورها اعزام مى دارند ، و با لطائف الحيل آخرين
رمق آنها را ميمكند و از رشد و نمو و استقلال اقتصادى آنها جلوگيرى مى كنند .
و نيز از طريق تاسيس مدارس ، دانشگاهها ، كتابخانه ها ، بيمارستانها ، و جهانگردى
در فرزندان آنها شركت مى جويند ، جمعى را از آنها به سوى خود متمايل مى سازند ، حتى
گاهى با كمكهاى سخاوتمندانه از طريق بورس تحصيلى كه در اختيار جوانان مى گذارند
آنها را به طور كامل به فرهنگ و برنامه خود جلب مى كنند ، و در افكار آنها شريك مى
شوند .
ايجاد مراكز فساد تحت پوشش ساختن هتلهاى بين المللى و كلوپهاى تفريحات سالم و
سينماها و فيلمهاى گمراه كننده و مانند آن يكى از رايجترين برنامه هاى مخرب اين
شياطين است كه نه تنها فحشاء را از اين طريق ترويج مى كنند و عامل فزونى فرزندان
نامشروع مى شوند ، بلكه نسلى منحرف سست و بى اراده ، بى خيال و هوسباز از اين طريق
پرورش مى دهند ، هر اندازه ما در برنامه هاى آنها باريكتر و دقيقتر شويم به عمق
خطرات اين وسوسه هاى شيطانى آشناتر خواهيم شد .
د : برنامه هاى مخرب روانى - استفاده از وعده هاى مغرور كننده و انواع فريبها و
نيرنگها يكى ديگر از برنامه هاى شيطانها است ، آنها روانشناسان و روانكاوان ماهرى
را براى اغفال و فريب مردم ساده دل و حتى هوشيار تربيت كرده اند ، گاهى به نام
اينكه دروازه تمدن بزرگ در چند قدمى آنها است ، و يا اينكه در آينده نزديكى در رديف
اولين كشورهاى متمدن و پيشرو قرار خواهند گرفت ، و يا اينكه نسل آنها نسل نمونه و
بى نظيرى است كه مى تواند در پرتو برنامه هاى آنان به اوج عظمت برسد و امثال اين
خيالات و پندارها ، آنها را سرگرم مى سازند كه همه در جمله و عدهم خلاصه مى شود !
تفسير نمونه ج : 12 ص : 187
و گاهى به عكس از طريق تحقير و تضعيف روحيه و اينكه آنها هرگز توانائى مبارزه با
قدرتهاى عظيم جهانى را ندارند و ميان تمدنشان با تمدن كشورهاى پيشرفته صدها سال
فاصله است آنان را از هر گونه تلاش و كوششى باز مى دارند .
اين قصه سر دراز دارد ، و طرق نفوذ شيطان و لشكريان او يك راه و دو راه نيست ،
اينجا است كه عباد الله و بندگان راستين خدا با دلگرمى كه از وعده قطعى او در اين
آيات به دست مى آورند به جنگ با اين شياطين برمى خيزند و كمترين وحشتى به خود راه
نمى دهند و ميدانند سر و صداى شياطين هر قدر زياد باشد بى محتوا و تو خالى است و با
قدرت ايمان و توكل بر خدا بر همه آنها مى توان پيروز شد و نقشه هاشان را نقش بر آب
كرد چنانكه قرآن مى گويد و كفى بربك وكيلا : خداوند بهترين حافظ و نگاهبان و يار و
ياور آنها است .
3 - در زمينه اينكه خدا چرا شيطان را آفريد در تفسير سوره بقره آيه 39 بحث كرده ايم
.
همچنين در مورد وسوسه هاى شيطان در لباسهاى مختلف ، و معنى شيطان در قرآن در جلد
ششم صفحه 115 و جلد اول صفحه 136 بحث شده است .
تفسير نمونه ج : 12 ص : 188
رَّبُّكُمُ الَّذِى يُزْجِى لَكمُ الْفُلْك فى الْبَحْرِ لِتَبْتَغُوا مِن فَضلِهِ
إِنَّهُ كانَ بِكُمْ رَحِيماً(66) وَ إِذَا مَسكُمُ الضرُّ فى الْبَحْرِ ضلَّ مَن
تَدْعُونَ إِلا إِيَّاهُ فَلَمَّا نجَّاشْ إِلى الْبرِّ أَعْرَضتُمْ وَ كانَ
الانسنُ كَفُوراً(67) أَ فَأَمِنتُمْ أَن يخْسِف بِكُمْ جَانِب الْبرِّ أَوْ
يُرْسِلَ عَلَيْكمْ حَاصِباً ثُمَّ لا تجِدُوا لَكمْ وَكيلاً(68) أَمْ أَمِنتُمْ
أَن يُعِيدَكُمْ فِيهِ تَارَةً أُخْرَى فَيرْسِلَ عَلَيْكُمْ قَاصِفاً مِّنَ
الرِّيح فَيُغْرِقَكُم بِمَا كَفَرْتمْ ثمَّ لا تجِدُوا لَكمْ عَلَيْنَا بِهِ
تَبِيعاً(69)
ترجمه :
66 - پروردگارتان كسى است كه كشتى را در دريا براى شما به حركت در مى آورد تا از
نعمت او بهره مند شويد ، او نسبت به شما مهربان است .
67 - و هنگامى كه در دريا ناراحتى به شما برسد همه كس را جز او فراموش خواهيد كرد ،
اما هنگامى كه شما را به خشكى نجات دهد روى مى گردانيد ، و انسان كفران كننده است !
.
تفسير نمونه ج : 12 ص : 189
68 - آيا از اين ايمن هستيد كه در خشكى ( با يك زلزله شديد ) شما را در زمين فرو
ببرد يا طوفانى از سنگريزه بر شما بفرستد ( و در آن مدفونتان كند ) سپس حافظ ( و
ياورى ) براى خود نيابيد ؟ !
69 - يا اينكه ايمن هستيد كه بار ديگر شما را به دريا بازگرداند و تندباد كوبنده اى
بر شما بفرستد و شما را بخاطر كفرتان غرق كند ، حتى كسى كه خونتان را مطالبه نمايد
پيدا نكنيد .
تفسير : با اينهمه نعمت اينهمه كفران چرا ؟ !
اين آيات بحثهائى را كه در زمينه توحيد و مبارزه با شرك در گذشته داشتيم تعقيب مى
كند ، و از دو راه مختلف ( راه استدلال و برهان - و راه وجدان و درون ) در اين
موضوع وارد بحث مى شود .
نخست به توحيد استدلالى اشاره كرده ، مى گويد : پروردگار شما كسى است كه كشتى را در
دريا به حركت درمى آورد ، حركتى مداوم و مستمر ! ( ربكم الذى يزجى لكم الفلك فى
البحر ) .
بديهى است براى حركت كشتيها در دريا ، نظاماتى دست بدست هم داده تا اين امر فراهم
گردد : از يكسو آب به صورت مركبى راهوار آفريده شده ، از سوى ديگر وزن مخصوص بعضى
از اشياء سبكتر از آب است آنچنان كه روى آب بماند ، و يا اگر سنگين تر است آنرا به
شكلى مى توان ساخت كه عملا وزن مخصوصى كمتر از آب پيدا كند ، بطورى كه طاقت تحمل
بارهاى سنگين و انسانهاى فراوانى داشته باشد .
از سوى سوم نيروى محركى لازم است ، كه در زمانهاى گذشته بادهاى منظمى بود كه بر
صفحه اقيانوسها با نظم خاصى مىوزيد ، و آشنائى به زمان و مسير و سرعت اين بادها به
ناخدايان امكان مى داد كه از نيروى عظيم آن براى حركت كشتيهاى بادبانى استفاده كنند
، ولى امروز از نيروى بخار كه برادر باد است براى حركت كشتيهاى عظيم استفاده مى شود
.
تفسير نمونه ج : 12 ص : 190
از سوى چهارم نياز به وسيله راهيابى است كه در گذشته خورشيد و ستارگان آسمان بودند
و امروز قطب نماها و نقشه ها هستند .
به هر حال اگر اين چهار موضوع دست به دست هم نمى دادند و براى حركت منظم كشتيها هم
آهنگ نمى شدند انسان از اين وسيله بسيار مهم حمل و نقل و مركب سوارى راهوار محروم
ميماند .
البته مى دانيد كشتيها هميشه بزرگترين وسيله نقليه انسانها بوده و هستند ، هم اكنون
كشتيهاى غول پيكرى داريم كه به اندازه يك شهر كوچك وسعت و سرنشين دارند .
سپس اضافه مى كند : هدف از اين برنامه آنست كه شما از فضل خدا بهره گيريد ( لتبتغوا
من فضله ) .
براى مسافرتهاى خودتان ، براى نقل و انتقال مال التجاره ها ، و براى آنچه به دين و
دنياى شما كمك مى كند .
چرا كه خداوند نسبت به شما مهربان است ( انه كان بكم رحيما ) .
از اين توحيد استدلالى كه گوشه كوچكى از نظام آفرينش را كه حاكى از مبدء علم و قدرت
و حكمت آفريدگار است نشان مى دهد ، به استدلال فطرى منتقل مى شود و مى گويد :
فراموش نكنيد : هنگامى كه ناراحتيها در دريا به شما برسد ( و گرفتار طوفان و امواج
كوبنده و وحشتناك شويد ) تمام معبودهائى را كه مى خوانيد جز خدا از نظر شما گم مى
شود ( و اذا مسكم الضر فى البحر ضل من تدعون الا اياه ) .
و بايد گم شود چرا كه طوفان حوادث پرده هاى تقليد و تعصب را كه بر فطرت آدمى افتاده
كنار مى زند ، و نور فطرت كه نور توحيد و خداپرستى و يگانه پرستى است جلوه گر مى
شود ، آرى در چنين لحظاتى همه معبودهاى پندارى و خيالى كه
تفسير نمونه ج : 12 ص : 191
نيروى توهم انسان به آنها قدرت بخشيده بود همچون برف در آفتاب تابستان آب مى شوند و
از ذهن محو مى گردند و تنها نور الله در آن مى درخشد .
اين يك قانون عمومى است كه تقريبا هر كس آن را تجربه كرده است كه در گرفتاريها
هنگامى كه كارد به استخوان ميرسد ، موقعى كه اسباب ظاهرى از كار مى افتند ، و
كمكهاى مادى ناتوان مى گردند ، انسان به ياد مبدء بزرگى از علم و قدرت مى افتد كه
او قادر بر حل سخت ترين مشكلات است .
كار نداريم كه نام اين مبدء را چه بگذارند همينقدر مى دانيم روزنه اميدى به قلب
گشوده مى شود و نور لطيف و نيرومندى در دل مى پاشد ، اين يكى از نزديكترين راهها به
سوى خدا است ، راهى از درون جان و سويداى قلب .
سپس اضافه مى كند : اما شما فراموشكاران هنگامى كه دست قدرت الهى شما را به سوى
خشكى نجات داد به او پشت مى كنيد و رو مى گردانيد و اصولا انسان كفران كننده است (
فلما نجاكم الى البر اعرضتم و كان الانسان كفورا ) .
بار ديگر پرده هاى غرور و غفلت ، تقليد و تعصب ، اين نور الهى را مى پوشاند و گرد و
غبار عصيان و گناه و سرگرميهاى زندگى مادى ، چهره تابناك آن را پنهان ميسازد .
ولى آيا فكر مى كنيد خداوند در خشكى و قلب صحرا نمى تواند شما را به مجازاتهاى شديد
مبتلا سازد ؟ : آيا شما از اين ايمنيد كه به فرمان او زمين بشكافد و شما را در كام
خود فرو ببرد ؟ ( ا فامنتم ان يخسف بكم جانب البر ) .
و آيا از اين ايمنيد كه طوفانى از سنگ بر شما ببارد و شما را در زير سنگها مدفون
سازد ( عذابى كه به مراتب از غرق در درياها سخت تر است ) سپس حافظ
تفسير نمونه ج : 12 ص : 192
و نگهبانى پيدا نكنيد ؟ ! ( او يرسل عليكم حاصبا ثم لا تجدوا لكم وكيلا ) .
بيابانگردان كه مخصوصا با اين مساله آشنا بودند كه گاهى طوفان در دل بيابانها
مىوزيد و توده اى از شن و سنگريزه را با خود حمل مى كرد و در نقطه ديگر فرود مى
آورد ، و تلى عظيم تشكيل مى داد به گونه اى كه گاهى قطار شتران در زير آن دفن مى
شدند ، اهميت اين تهديد را بيشتر درك مى كردند .
سپس اضافه مى كند : اى فراموشكاران آيا گمان كرديد اين آخرين بار بود كه شما نياز
به سفر دريا پيدا كرديد ؟ آيا از اين ايمن هستيد كه بار ديگر بر اثر ضرورتها و
نيازها خداوند شما را به قلب دريا بفرستد ، و در آنجا به تندبادهاى كوبنده فرمان
دهد كه شما را به خاطر كفر و كفرانتان غرق كند و آنگاه حتى كسى كه خون شما را
مطالبه كند و بگويد چرا ؟ وجود نداشته باشد ؟ ! ( ام امنتم ان يعيدكم فيه تارة اخرى
فيرسل عليكم قاصفا من الريح فيغرقكم بما كفرتم ثم لا تجدوا لكم علينا به تبيعا ) .
نكته ها :
1 - انسانهاى كم ظرفيت
اين حالت كه به هنگام ظهور مشكلات به ياد خدا بيفتند و در راحتى او را فراموش كنند
، حالت بسيارى از مردم است ، در اين گونه افراد ، طبيعت ثانوى ، فراموشكارى است و
عدم توجه به واقعيات زندگى .
بنا بر اين توجه به خدا و واقعيات زندگى ، يك حالت استثنائى براى آنها محسوب مى شود
كه نياز به عوامل فوق العاده دارد ، مادام كه آن حالت فوق العاده
تفسير نمونه ج : 12 ص : 193
موجود است به ياد خدا هستند ، اما به محض اينكه بر طرف شد به طبيعت انحرافى خود
بازمى گردند ، و خدا را به دست فراموشى مى سپرند .
خلاصه كمتر كسى را مى توان پيدا كرد كه در مشكلات سخت و طاقت فرسا به پيشگاه با
عظمت خدا سر فرود نياورد ولى مى دانيم اين بيدارى و توجه اضطرارى ، بى ارزش است .
افراد با ايمان و مسلمانان راستين ، آنها هستند كه در راحتى و بلا ، در سلامت و
بيمارى ، در فراوانى و قحطى ، در زندان و بر تخت قدرت ، و خلاصه در همه حال به ياد
او مى باشند ، و اصولا اين تغيير حالات به هيچوجه آنها را دگرگون نميسازد .
روحشان بقدرى بزرگ است كه همه اينها را در خود هضم مى كند ، همچون على (عليه
السلام) كه عبادت و زهد و رسيدگيش به دردمندان ، بر تخت قدرت همان بود كه در گوشه
انزوا .
چنانكه خودش در صفات پرهيزكاران مى فرمايد : نزلت انفسهم منهم فى البلاء كالتى نزلت
فى الرخاء : حال آنها در بلا و راحتى يكسان است .
كوتاه سخن اينكه : ايمان ، توجه به خدا ، توسل ، عبادت ، توبه و تسليم در برابر
پروردگار همه در صورتى ارزش دارد كه دائمى و پايدار باشد ، اما ايمان موسمى ، توبه
موسمى و عبادتهاى موسمى كه در شرائط اضطرارى و يا آنجا كه منافع انسان ايجاب مى كند
، انجام مى شود ، بى فايده و يا بسيار كم ارزش است ، و در آيات قرآن از اين گونه
اشخاص كرارا نكوهش شده است .
2 - فرار از محدوده حكومت خدا ممكن نيست
بعضى مانند بت پرستان زمان جاهليت ، تنها هنگامى به الله روى مى آورند
تفسير نمونه ج : 12 ص : 194
كه مثلا در وسط اقيانوس يا در يك پرتگاه خطرناك يا حالت بيمارى شديد گرفتار شوند ،
در حالى كه اگر درست بينديشيم انسان در همه حال ، و در همه جا ، شديدا آسيب پذير
است ، دريا و صحرا ، سلامت و بيمارى ، پرتگاه و غير آن در واقع همه يكسان مى باشند
.
يك زلزله مختصر : خانه امن و امان و آرام ما را ممكن است به ويرانه اى وحشتناك
تبديل كند ، يك لخته كوچك خون مى تواند شاهرگ بزرگ قلب يا مغز ما را ببندد ، و با
سكته قلبى و مغزى ، مرگ در يك ثانيه فرا رسد ، با توجه به اين امور غفلت از خداوند
و فراموشى ذات پاك او ، چقدر جاهلانه است ؟ ! ممكن است طرفداران فرضيه اتكاى مذهب
به ترس ، همين موضوع را دستاويز قرار دهند و بگويند : ترس از عوامل مختلف طبيعى
انسان را به سوى خدا مى راند و چنين پندارى را در نظر او تقويت مى كند .
ولى آيات قرآن به اين گونه اوهام پاسخ داده است ، زيرا هيچگاه قرآن پايه خداشناسى
را بر اين مساله قرار نداده ، بلكه اساس را مطالعه نظام آفرينش و پى بردن به ذات
پاكش از طريق اين مطالعه قرار داده است ، حتى در آيات فوق ديديم كه قبل از ذكر
توحيد فطرى به ايمان استدلالى مى پردازد و در واقع اين حوادث را يادآور خدا مى شمرد
، نه موجب شناخت او كه شناختش هم از طريق استدلال و هم از راه فطرت براى حق جويان
آشكار است .
3 - معنى چند لغت
يزجى همانگونه كه گفتيم از ماده ازجاء به معنى حركت دادن مداوم چيزى است .
حاصب به معنى بادى است كه سنگريزه ها را حركت مى دهد و
تفسير نمونه ج : 12 ص : 195
پشت سر هم بر جائى مى كوبد ، و در اصل از حصباء به معنى سنگريزه گرفته شده است .
قاصف به معنى شكننده است و در اينجا اشاره به طوفان شديدى است كه همه چيز را در هم
مى شكند .
تبيع به معنى تابع و در اينجا اشاره به كسى است كه به مطالبه خون و خونبها برمى
خيزد و دنبال آن را مى گيرد .
تفسير نمونه ج : 12 ص : 196
* وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنى ءَادَمَ وَ حَمَلْنَهُمْ فى الْبرِّ وَ الْبَحْرِ وَ
رَزَقْنَهُم مِّنَ الطيِّبَتِ وَ فَضلْنَهُمْ عَلى كثِير مِّمَّنْ خَلَقْنَا
تَفْضِيلاً(70) يَوْمَ نَدْعُوا كلَّ أُنَاسِ بِإِمَمِهِمْ فَمَنْ أُوتىَ كتَبَهُ
بِيَمِينِهِ فَأُولَئك يَقْرَءُونَ كتَبَهُمْ وَ لا يُظلَمُونَ فَتِيلاً(71) وَ مَن
كانَ فى هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فى الاَخِرَةِ أَعْمَى وَ أَضلُّ سبِيلاً(72)
ترجمه :
70 - ما بنى آدم را گرامى داشتيم و آنها را در خشكى و دريا ( بر مركبهاى راهوار )
حمل كرديم ، و از انواع روزيهاى پاكيزه به آنها روزى داديم ، و بر بسيارى از خلق
خود برترى بخشيديم .
71 - به ياد آوريد روزى را كه هر گروهى را با پيشوايشان مى خوانيم ، آنها كه نامه
عملشان به دست راستشان است آنرا ( با شادى و سرور ) مى خوانند و سر سوزنى به آنها
ظلم و ستم نمى شود .
72 - اما آنها كه در اين جهان ( از ديدن چهره حق ) نابينا بودند در آنجا نيز نابينا
هستند و گمراه تر !
تفسير : انسان گل سر سبد موجودات
از آنجا كه يكى از طرق تربيت و هدايت ، همان دادن شخصيت به افراد است ، قرآن مجيد
به دنبال بحثهائى كه مشركان و منحرفان در آيات گذشته داشت ،
تفسير نمونه ج : 12 ص : 197
در اينجا به بيان شخصيت والاى نوع بشر و مواهب الهى نسبت به او مى پردازد ، تا با
توجه به اين ارزش فوق العاده به آسانى گوهر خود را نيالايد و خويش را به بهاى
ناچيزى نفروشد ، مى فرمايد : ما فرزندان آدم را گرامى داشتيم ( و لقد كرمنا بنى آدم
) .
سپس به سه قسمت از مواهب الهى ، نسبت به انسانها اشاره كرده مى گويد : ما آنها را
با مركبهاى مختلفى كه در اختيارشان قرار داده ايم در خشكى و دريا حمل كرديم ( و
حملناهم فى البر و البحر ) ديگر اينكه آنها را از طيبات روزى داديم ( و رزقناهم من
الطيبات ) .
با توجه به وسعت مفهوم كلمه طيب كه هر موجود پاكيزه اى را شامل مى شود ، گستردگى
اين نعمت بزرگ الهى آشكار مى گردد .
سوم اينكه ما آنها را بر بسيارى از مخلوقات خود فضيلت و برترى داديم ( و فضلناهم
على كثير ممن خلقنا تفضيلا ) .
چند نكته :
1 - مركب ، نخستين نعمت انسان
در اينجا اين نكته جلب توجه مى كند كه چرا خداوند از ميان تمام مواهبى كه به انسان
بخشيده نخست به مساله حركت او در خشكى و دريا اشاره مى كند ؟ اين ممكن است به آن
جهت باشد كه بهره گيرى از طيبات و انواع روزيها بدون حركت امكان پذير نيست و حركت
انسان بر صفحه زمين نياز به مركب راهوار دارد ، آرى حركت مقدمه هر گونه بركت است .
و يا به اين جهت كه مى خواهد سلطه او را بر كل پهناى زمين ، اعم از دريا و صحرا
مشخص كند چرا كه هر يك از انواع موجودات بر قسمتى از محدوده زمين سلطه دارند ، تنها
انسان است كه بر كل اين كره خاكى حكومت مى كند ،
تفسير نمونه ج : 12 ص : 198
بر دريا ، صحرا ، و فراز هوا .
2 - گرامى داشت انسان از سوى خداوند
در اينكه خداوند انسان را به چه چيز گرامى داشته كه در آيه فوق به طور سربسته مى
گويد ما انسان را گرامى داشتيم ، در ميان مفسران گفتگو است ، بعضى به خاطر اعطاى
قوه عقل و نطق و استعدادهاى مختلف و آزادى اراده مى دانند .
بعضى اندام موزون و قامت راست .
بعضى موهبت انگشتان كه انسان با آن بسيار كارهاى ظريف و دقيق را مى تواند انجام دهد
و همچنين قدرت بر نوشتن دارد .
بعضى به اينكه انسان تقريبا تنها موجودى است كه مى تواند غذاى خود را با دست بخورد
.
بعضى به خاطر سلطه او بر تمام موجودات روى زمين .
و بعضى به خاطر شناخت خدا و قدرت بر اطاعت فرمان او مى دانند .
ولى روشن است كه اين مواهب در انسان جمع است ، و هيچگونه تضادى با هم ندارند ، بنا
بر اين گراميداشت خدا نسبت به اين مخلوق بزرگ با همه اين مواهب و غير اين مواهب است
.
خلاصه اينكه انسان امتيازات فراوانى بر مخلوقات ديگر دارد كه هر يك از ديگرى جالبتر
و والاتر است .
و روح انسان علاوه بر امتيازات جسمى مجموعه اى است از استعدادهاى عالى و توانائى
بسيار براى پيمودن مسير تكامل بطور نامحدود .
3 - تفاوت كرمنا و فضلنا .
در اينكه ميان اين دو چه تفاوتى است ؟ نظرات گوناگونى اظهار شده است .
بعضى گفته اند كرمنا اشاره به مواهبى است كه خدا ذاتا به انسان داده است ، و فضلنا
اشاره به فضائلى است كه انسان به توفيق الهى ، اكتساب مى كند .
تفسير نمونه ج : 12 ص : 199
اين احتمال نيز بسيار نزديك به نظر مى رسد كه جمله كرمنا به جنبه هاى مادى اشاره مى
كند و فضلنا به مواهب معنوى ، زيرا كلمه فضلنا غالبا در قرآن به همين معنى آمده است
.
4 - معنى كثير در اينجا چيست ؟
بعضى از مفسران آيه فوق را دليل بر فضيلت فرشتگان بر كل بنى آدم دانسته اند ، چرا
كه قرآن مى گويد ما انسانها را بر بسيارى از مخلوقات خود برترى داديم ، و طبعا
گروهى در اينجا باقى ميماند كه انسان برتر از آنها نيست و اين گروه جز فرشتگان
نخواهند بود .
ولى با توجه به آيات آفرينش آدم و سجود و خضوع فرشتگان براى او و تعليم علم اسماء
به آنها از سوى آدم ، ترديدى باقى نمى ماند كه انسان از فرشته برتر است ، بنا بر
اين ، كثير در اينجا به معنى جميع خواهد بود و به گفته مفسر بزرگ طبرسى در مجمع
البيان ، در قرآن و مكالمات عرب ، بسيار معمول است كه اين كلمه به معنى جميع مى آيد
.
طبرسى مى گويد : معنى جمله اين است انا فضلناهم على من خلقناهم و هم كثير : ما
انسان را بر ساير مخلوقات برترى بخشيديم و ساير مخلوقات بسيارند .
قرآن در باره شياطين مى گويد : و اكثرهم كاذبون ( سوره شعراء آيه 223 ) بديهى است
كه شياطين همه دروغگو هستند نه اكثر آنها .
و به هر حال اگر اين معنى را خلاف ظاهر بدانيم آيات آفرينش انسان قرينه روشنى براى
آن خواهد بود .
4 - چرا انسان برترين مخلوق خدا است ؟
پاسخ اين سؤال چندان پيچيده نيست ، زيرا مى دانيم تنها موجودى كه از نيروهاى مختلف
، مادى و معنوى ، جسمانى و روحانى تشكيل شده ، و در لابلاى
تفسير نمونه ج : 12 ص : 200
تضادها مى تواند پرورش پيدا كند ، و استعداد تكامل و پيشروى نامحدود دارد ، انسان
است .
حديث معروفى كه از امير مؤمنان على (عليه السلام) نقل شده نيز شاهد روشنى بر اين
مدعا است : خداوند خلق عالم را بر سه گونه آفريد : فرشتگان و حيوانات و انسان ،
فرشتگان عقل دارند بدون شهوت و غضب ، حيوانات مجموعه اى از شهوت و غضبند و عقل
ندارند ، اما انسان مجموعه اى است از هر دو تا كدامين غالب آيد ، اگر عقل او بر
شهوتش غالب شود ، از فرشتگان برتر است و اگر شهوتش بر عقلش چيره گردد ، از حيوانات
پست تر .
در اينجا يك سؤال باقى ميماند و آن اينكه آيا همه انسانها از فرشتگان برترند ؟ در
حالى كه گروهى بى ايمان و شرور و ستمگر هستند كه از پست ترين خلق خدا محسوب مى شوند
و به تعبير ديگر آيا بنى آدم در آيه مورد بحث همه انسانها را شامل مى شود يا تنها
گروهى از آنها را .
پاسخ اين سؤال را در يك جمله مى توان خلاصه كرد ، و آن اينكه : آرى همه انسانها
برترند ، اما بالقوه و بالاستعداد ، يعنى همگى اين زمينه و شايستگى را دارند ، حال
اگر از آن استفاده نكنند ، و سقوط نمايند مربوط به خودشان است .
گر چه برترى اساسى انسان بر ساير موجودات روى جنبه هاى معنوى و انسانى او است ولى
بى مناسبت نيست كه بدانيم به گفته دانشمندان انسان حتى از نظر نيروهاى جسمانى در
بعضى از جهات از ساير جانداران قويتر و نيرومندتر است ( هر چند از پاره اى جهات
ضعيفتر به نظر مى رسد ) .
نويسنده كتاب انسان موجود ناشناخته الكسيس كارل مى گويد : بدن انسان داراى استحكام
و ظرافت فوق العاده اى مى باشد و در مقابل هر نوع
تفسير نمونه ج : 12 ص : 201
حادثه استقامت مىورزد ، همچنين در مقابل بى غذائى ، بيخوابى ، خستگى ، غصه افراطى ،
درد ، بيمارى ، رنج ، پركارى و در مورد حفظ موازنه و تعادل حيرت انگيز بدن و روح
خويش ، تحمل عجيبى از خود نشان مى دهد ، حتى مى توان گفت كه انسان از تمام حيوانات
پردوامتر ، پرتلاشتر است ، با اين توانائى جسمى و فكرى شگرفش توانسته است ، اينهمه
امور ، صنايع ، و تمدن كنونى را به وجود آورد و برتريش را بر همه جانداران به اثبات
رساند .
آيه بعد به يكى ديگر از مواهب الهى نسبت به انسان ، و سپس مسئوليتهاى سنگينى را كه
به موازات اين مواهب متوجه او مى شود اشاره مى كند : در آغاز به مساله رهبرى و نقش
آن در سرنوشت انسانها پرداخته ، مى گويد : روز قيامت هر گروهى را با امام و رهبرشان
مى خوانيم ( يوم ندعوا كل اناس بامامهم ) يعنى آنها كه رهبرى پيامبران و جانشينان
آنانرا در هر عصر و زمان پذيرفتند ، همراه پيشوايشان خواهند بود ، و آنها كه رهبرى
شيطان و ائمه ضلال و پيشوايان جبار و ستمگر را انتخاب كردند همراه آنها خواهند بود
.
خلاصه اينكه پيوند رهبرى و پيروى در اين جهان بطور كامل در آن جهان منعكس مى شود ،
و بر اساس آن گروههائى كه اهل نجات و اهل عذابند مشخص مى گردند .
گر چه بعضى از مفسران ، خواسته اند امام را در اينجا منحصرا به معنى پيامبران ، و
بعضى به معنى كتابهاى آسمانى ، و بعضى به معنى علما و دانشمندان تفسير كنند ، ولى
روشن است كه امام در اينجا معنى وسيعى دارد كه هر پيشوائى
تفسير نمونه ج : 12 ص : 202
را اعم از پيامبران و ائمه هدى و دانشمندان و كتاب و سنت ، و همچنين ائمه كفر و
ضلال را شامل مى شود ، و به اين ترتيب هر كس در آنجا در خط همان رهبرى قرار خواهد
گرفت كه در اين جهان خط او را انتخاب كرده بود .
اين تعبير در عين اينكه يكى از اسباب تكامل انسان را بيان مى كند ، هشدارى است به
همه افراد بشر كه در انتخاب رهبر فوق العاده دقيق و سخت گير باشند ، و زمام فكر و
برنامه خود را به دست هر كس نسپرند .
سپس مى گويد : آنجا مردم دو گروه مى شوند : كسانى كه نامه اعمالشان به دست راستشان
داده مى شود آنها با سرفرازى و افتخار و خوشحالى و سرور نامه اعمالشان را مى خوانند
و كوچكترين ظلم و ستمى به آنها نمى شود ( فمن اوتى كتابه بيمينه فاولئك يقرءون
كتابهم و لا يظلمون فتيلا ) .
اما كسانى كه در اين جهان ، كوردل بودند ، آنها در سراى آخرت نيز نابينا خواهند بود
( و من كان فى هذه اعمى فهو فى الاخرة اعمى ) .
و طبيعى است كه اين كوردلان نابينا از همه گمراهترند ( و اضل سبيلا ) .
نه در اين دنيا راه هدايت را پيدا مى كنند و نه در آخرت راه بهشت و سعادت را ، چرا
كه چشم خود را به روى همه واقعيات بستند و از ديدن چهره حق و آيات خداوند و آنچه
مايه هدايت و عبرت است و آنهمه مواهبى كه خدا به آنها بخشيده بود ، خود را محروم
ساختند ، و از آنجا كه سراى آخرت بازتاب و انعكاس عظيمى است از اين جهان ، چه جاى
تعجب كه اين كوردلان به صورت نابينايان وارد عرصه محشر شوند ؟ !
تفسير نمونه ج : 12 ص : 203
نكته ها :
1 - نقش رهبرى در زندگى انسانها .
قبول زندگى جمعى در حيات انسانها نمى تواند از مساله رهبرى جدا باشد ، چرا كه براى
مشخص كردن خط اصلى يك جمعيت ، هميشه نياز به رهبر و پيشوائى است ، اصولا پيمودن راه
تكامل بدون استفاده از وجود رهبر ممكن نيست ، و سر ارسال پيامبران و انتخاب اوصيا
براى آنان همين است .
در علم عقائد و كلام نيز با استفاده از قاعده لطف و توجه به نقش رهبر در نظم جامعه
و جلوگيرى از انحرافات ، بعثت انبياء و لزوم وجود امام در هر زمان اثبات شده است .
اما به همان اندازه كه يك رهبر الهى و عالم و صالح ، راه وصول انسان را به هدف
نهائى ، آسان و سريع مى كند ، تن دادن به رهبرى ائمه كفر و ضلال ، او را به پرتگاه
بدبختى و شقاوت مى افكند .
در تفسير اين آيه در منابع اسلامى ، احاديث متعددى وارد شده كه روشنگر مفهوم آيه و
هدف از امامت است : در حديثى كه شيعه و اهل تسنن از امام على بن موسى الرضا
(عليهماالسلام) به سندهاى صحيح نقل كرده اند چنين مى خوانيم كه آن امام (عليه
السلام) از پدرانش از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در تفسير اين آيه نقل فرمود
: يدعى كل اناس بامام زمانهم و كتاب ربهم و سنة نبيهم : در آن روز هر قومى همراه
امام زمانشان و كتاب پروردگار و سنت پيامبرشان خوانده مى شوند .
و نيز از امام صادق (عليه السلام) چنين مى خوانيم : الا تحمدون الله اذا كان يوم
القيامة فدعا كل قوم الى من يتولونه و دعانا الى رسول الله و فزعتم الينا
تفسير نمونه ج : 12 ص : 204
فالى اين ترون يذهب بكم الى الجنة و رب الكعبة - قالها ثلاثا - : آيا شما حمد و
سپاس خدا را بجا نمى آوريد ؟ هنگامى كه روز قيامت مى شود خداوند هر گروهى را با كسى
كه ولايت او را پذيرفته مى خواند ، ما را همراه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و
شما را همراه ما ، فكر مى كنيد در اين حال شما را به كجا مى بردند ، به خداوند كعبه
به سوى بهشت - سه بار امام اين جمله را تكرار كرد - .
2 - كرامت بنى آدم
بنى آدم معمولا در قرآن عنوانى است براى انسانها توأم با مدح و ستايش و احترام ، در
حالى كه كلمه انسان با صفاتى همانند ظلوم جهول هلوع ( كم ظرفيت ) ضعيف طغيانگر ،
ناسپاس و مانند آن توصيف شده است و اين نشان ميدهد كه بنى آدم به انسان تربيت يافته
اشاره مى كند و يا حداقل نظر به استعدادهاى مثبت انسان دارد .
( توجه به افتخارات آدم و فضيلت او بر فرشتگان كه در كلمه بنى آدم نهفته شده نيز
مؤيد اين معنا است ) در حالى كه كلمه انسان به معنى مطلق و گاهى احيانا اشاره به
جنبه هاى منفى او است .
لذا در آيات مورد بحث كه سخن از كرامت و بزرگوارى و فضيلت انسان است تعبير به بنى
آدم شده .
( در مورد معنى انسان در قرآن كريم در جلد 8 تفسير نمونه صفحه 239 به بعد بحث
مشروحى داشتيم ) .
3 - نقش رهبرى در اسلام
در حديث معروفى كه از امام باقر (عليه السلام) نقل شده هنگامى كه سخن از اركان اصلى
اسلام به ميان مى آورد ولايت ( رهبرى ) را پنجمين و مهمترين ركن معرفى ميكند در
حالى كه نماز كه معرف پيوند خلق با خالق است و روزه كه رمز مبارزه با شهوات است و
زكات كه پيوند خلق با خلق است و حج كه جنبه هاى
تفسير نمونه ج : 12 ص : 205
اجتماعى اسلام را بيان مى كند چهار ركن اصلى ديگر .
سپس امام (عليه السلام) اضافه مى كند : هيچ چيز به اندازه ولايت و رهبرى اهميت
ندارد .
( چرا كه اجراى اصول ديگر در سايه آن خواهد بود ) .
و نيز به همين دليل در حديث معروفى از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نقل شده :
من مات بغير امام مات ميتة الجاهلية .
كسى كه بدون امام و رهبر از دنيا برود مرگ او مرگ جاهليت است .
تاريخ نيز بسيار بخاطر دارد كه گاهى يك ملت در پرتو رهبرى يك رهبر بزرگ و شايسته در
صف اول در جهان قرار گرفته ، و گاه همان ملت با همان نيروهاى انسانى و منابع ديگر
بخاطر رهبرى ضعيف و نالايق آنچنان سقوط كرده كه شايد كسى باور نكند اين همان ملت
پيشرو است .
مگر عرب جاهلى نبود كه در جهل و بدبختى و فساد و ذلت و نكبت و پراكندگى و انحطاط
غوطهور بود ؟ چرا كه رهبر لايقى نداشت ، ولى با ظهور رهبر الهى يعنى محمد (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) چنان راه ترقى و تكامل و عظمت را با سرعت پيمود كه دنيائى را در
شگفتى فرو برد ، آرى اين است نقش رهبر در آن زمان و اين زمان و هر زمان .
البته خداوند براى هر عصر و زمانى رهبرى براى نجات و هدايت انسانها قرار داد ؟ چرا
كه حكمت او ايجاب مى كند فرمان سعادت بدون ضامن اجرا نباشد ، اما مهم اين است كه
مردم رهبرشان را بشناسند ، و در دام رهبران گمراه و فاسد و مفسد گرفتار نشوند كه
نجات از چنگالشان دشوار است .
اعتقاد شيعه به وجود يك امام معصوم در هر عصر و زمان فلسفه اش همين است آن گونه كه
على (عليه السلام) فرمود : ( اللهم بلى لا تخلو الارض من قائم لله بحجة ،
تفسير نمونه ج : 12 ص : 206
اما ظاهرا مشهورا و اما خائفا مغمورا ، لئلا تبطل حجج الله و بيناته .
آرى به خدا سوگند صفحه روى زمين هرگز از رهبرى كه با حجت الهى قيام كند خالى نشود ،
خواه ظاهر و آشكار باشد يا ( بر اثر نداشتن پيروان كافى ) ترسان و پنهان ، تا نشانه
هاى الهى و دلائل فرمان او از ميان نرود .
در زمينه معنى امامت و لزوم آن در جهان انسانيت در جلد اول ذيل آيه 124 سوره بقره
نيز بحث كرده ايم .
4 - كوردلان !
قرآن تعبير جالبى از مشركان و بيدادگران در آيات فوق دارد ، از آنها به عنوان اعمى
توصيف مى كند كه اشاره به اين حقيقت است كه چهره حق همه جا آشكار است اگر چشم
بينائى باشد ، چشمى كه آيات خدا را در پهناى اينجهان به بيند ، چشمى كه درسهاى عبرت
را در صفحات تاريخ ، بخواند ، چشمى كه سرنوشت جباران و ستمگران را مشاهده كند ،
خلاصه چشمى باز و حق نگر ! اما هنگامى كه پرده هاى ضخيمى از جهل ، غرور ، تعصب ،
لجاجت و شهوت اين چشم بيناى دل آدمى را از كار انداخت ديگر توان ديد ندارد ، و با
اينكه جمال حق حجاب و پرده ندارد او از مشاهده آن ناتوان است .
در حديثى از امام باقر (عليه السلام) مى خوانيم : كه در تفسير آيه فوق فرمود : من
لم يدله خلق السموات و الارض ، و اختلاف الليل و النهار ، و دوران الفلك و الشمس و
القمر و الايات العجيبات على ان وراء ذلك امر اعظم منه ، فهو فى الاخرة اعمى و اضل
سبيلا كسى كه آفرينش آسمانها و زمين و آمد و شد شب و روز و گردش ستارگان و خورشيد و
ماه و نشانه هاى شگفت انگيز او را از حقيقت بزرگترى كه وراى آن نهفته است آگاه
نسازد او در آخرت اعمى
تفسير نمونه ج : 12 ص : 207
و گمراه تر است و نيز در روايات متعددى اين آيه به كسى تفسير شده است كه استطاعت بر
حج دارد ولى تا پايان عمر انجام نمى دهد .
بدون شك اين يكى از مصاديق اين آيه است ، نه تمام آن ، و شايد ذكر اين مصداق بخاطر
آن باشد كه با شركت در مراسم حج و مشاهده آن كنگره عظيم اسلامى و اسرار عبادى و
سياسى كه در آن نهفته است چشم انسان بينا مى شود و حقايق بسيارى به او مى آموزد .
در بعضى ديگر از روايات بدترين نابينائى ، نابينائى دل شمرده شده .
شر العمى عمى القلب .
به هر حال همانگونه كه بارها گفته ايم عالم قيامت بازتابى از اين عالم ، و اعتقادات
و اعمال ما در اين عالم است ، به همين دليل در آيه 124 تا 126 سوره طه ميخوانيم : و
من اعرض عن ذكرى فان له معيشة ضنكا و نحشره يوم القيمة اعمى قال رب لم حشرتنى اعمى
و قد كنت بصيرا قال كذلك اتتك آياتنا فنسيتها و كذلك اليوم تنسى .
كسى كه از ذكر ما روى گردان شود زندگى سخت و دردناكى خواهد داشت ، و روز قيامت
نابينا محشور مى شود ، عرض مى كند پروردگارا چرا مرا اعمى محشور كردى در حالى كه
قبلا بينا بودم ؟ ! مى فرمايد اين گونه كه آيات ما به سراغ تو آمد و چشم از آن فرو
بستى و به فراموشى سپردى ، امروز به فراموشى سپرده خواهى شد !
تفسير نمونه ج : 12 ص : 208
وَ إِن كادُوا لَيَفْتِنُونَك عَنِ الَّذِى أَوْحَيْنَا إِلَيْك لِتَفْترِى
عَلَيْنَا غَيرَهُ وَ إِذاً لاتخَذُوك خَلِيلاً(73) وَ لَوْ لا أَن ثَبَّتْنَك
لَقَدْ كِدت تَرْكنُ إِلَيْهِمْ شيْئاً قَلِيلاً(74) إِذاً لأَذَقْنَك ضِعْف
الْحَيَوةِ وَ ضِعْف الْمَمَاتِ ثمَّ لا تجِدُ لَك عَلَيْنَا نَصِيراً(75)
ترجمه :
73 - نزديك بود آنها ( با وسوسه هاى خود ) تو را از آنچه وحى كرده ايم بفريبند ، تا
غير آنرا به ما نسبت دهى ، و در آن صورت تو را دوست خود انتخاب كنند !
74 - و اگر ما تو را ثابت قدم نمى ساختيم ( و در پرتو مقام عصمت مصون از انحراف
نبودى ) نزديك بود كمى به آنها تمايل كنى !
75 - و اگر چنين مى كردى ما دو برابر مجازات ( مشركان ) در حيات دنيا ، و دو برابر
( مجازات آنها ) را بعد از مرگ ، به تو مى چشانيديم ، سپس در برابر ما ياورى نمى
يافتى ! .
شان نزول :
در مورد اين آيات بحث انگيز شان نزولهاى مختلفى نقل كرده اند كه بعضى از آنها با
تاريخ نزول آنها به هيچوجه سازگار نيست ، ولى از آنجا كه اين شان نزولها دستاويزى
براى بعضى از منحرفان شده است به ذكر همه آنها مى پردازيم : مرحوم طبرسى در مجمع
البيان پنج قول در اين زمينه نقل كرده است :
1 - قريش به پيامبر گفتند ما به تو اجازه نمى دهيم دست به حجر الاسود
تفسير نمونه ج : 12 ص : 209
بگذارى تا لااقل با ديده احترام به خدايان ما بنگرى ، پيامبر در دل گفت : خدا كه مى
داند من از اين بتها متنفرم اما چه مانعى دارد نگاهى به سوى آنها بيفكنم تا بگذارند
استلام حجر الاسود كنم ، آيات فوق نازل شد و پيامبر را از اين كار نهى كرد .
2 - قريش پيشنهاد كردند دست از ناسزاگوئى به خدايان ما و سبك شمردن عقلهايمان بردار
، و اين بردگان و افراد بى سر و پا را كه بوى بد از آنها به مشام مى رسد از دور خود
دور كن ، تا در مجلس تو حضور يابيم و به سخنانت گوش فرا دهيم .
پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به اميد اينكه آنها مسلمان شوند در فكر بود كه
خواسته آنانرا ( هر چند موقت ) بپذيرد كه آيات فوق نازل شد و پيامبر را بر حذر داشت
.
3 - پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بتها را از مسجد الحرام بيرون ريخت ، قريش
تقاضا كردند كه اجازه دهد بتى كه بر كوه مروه نزديك خانه خدا بود به حال خود بماند
، پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نخست به خاطر پيشبرد هدفهاى سياسى تصميم گرفت به
اين پيشنهاد عمل كند ولى بعد از آن صرفنظر نمود ، و دستور داد آن بت را نيز شكستند
، در اين هنگام آيات فوق نازل شد .
4 - جمعى از نمايندگان قبيله ثقيف خدمت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمدند و
عرض كردند ما با تو بيعت مى كنيم اما به سه شرط : اول در موقع نماز براى ركوع و
سجود خم نشويم ! دوم بتهايمانرا به دست خودمان نشكنيم ، خودت بشكن ! سوم اجازه بده
بت لات يكسال بماند ! پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود دينى كه در آن ركوع و
سجود نباشد به درد نمى خورد ، و اما شكستن بتهايتان به دست خودتان مايليد انجام
دهيد ، اگر مايل نيستيد ما خودمان مى شكنيم ! و اما عبادت لات من به شما چنين اجازه
اى را نمى دهم .
در اين هنگام پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) برخواست و وضو گرفت و عمر رو به مردم
كرد
تفسير نمونه ج : 12 ص : 210
و گفت : چرا پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را آزار مى دهيد ؟ او هرگز اجازه
نخواهد داد بتها در سرزمين عرب باشد ، ولى درخواست كنندگان همچنان به درخواست خود
ادامه مى دادند تا اين آيات نازل شد .
5 - گروهى از نمايندگان طايفه ثقيف خدمتش رسيدند و گفتند يكسال به ما مهلت بده تا
هدايائى را كه براى بتها مى آورند بگيريم ، هنگامى كه اين كار انجام شد خود ما بتها
را مى شكنيم ، و اسلام مى آوريم ، پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در فكر بود كه
روى جهاتى اين مهلت را به آنها بدهد كه آيات نازل شد و شديدا نهى كرد .
شان نزولهاى ديگرى شبيه آنچه در بالا آمد نيز نقل شده است .
ولى شايد نياز به توضيح نداشته باشد كه نادرست بودن اكثر آنها در خودشان نهفته است
، زيرا آمدن نمايندگان قبائل و تقاضاهاى آنها از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و
يا بيرون ريختن بتها از مسجد الحرام و شكستن آنها ، همه بعد از فتح مكه در سال هشتم
هجرت بوده ، در حالى كه اين سوره اساسا قبل از هجرت پيامبر نازل شده است ، و در آن
زمان پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) چنين قدرت ظاهرى نداشت كه مشركان در برابرش
اينچنين تواضع كنند .
قطع نظر از اين موضوع بى اساس بودن بعضى ديگر از آنها نيز از توضيحاتى كه در ذيل
خواهد آمد روشن مى شود .
تفسير : مجازات كمترين انعطاف در برابر شرك !
با توجه به بحثى كه در آيات گذشته پيرامون شرك و مشركان بود در آيات مورد بحث به
پيامبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) هشدار مى دهد كه از وسوسه هاى اين گروه بر
حذر باشد ، مبادا كمترين ضعفى در مبارزه با شرك و بت پرستى به خود راه بدهد ، كه
بايد با قاطعيت هر چه تمامتر دنبال گردد .
نخست مى گويد : نزديك بود وسوسه هاى آنها در دل تو اثر بگذارد ، و از
تفسير نمونه ج : 12 ص : 211
آنچه ما بر تو وحى فرستاده ايم بفريبند ، تا غير آن را به ما نسبت دهى ، آنگاه ترا
به عنوان دوست خود بپذيرند ( و ان كادوا ليفتنونك عن الذى اوحينا اليك لتفترى علينا
غيره و اذا لاتخذوك خليلا ) .
و اگر ما قلب ترا بر حق و حقيقت ، تثبيت نكرده بوديم ( و در پرتو نور عصمت ثابت قدم
نشده بودى ) نزديك بود كمى به آنها اعتماد كنى و تمايل نمائى ( و لو لا ان ثبتناك
لقد كدت تركن اليهم شيئا قليلا ) .
و اگر چنين مى كردى ما دو برابر مجازات مشركان در حيات دنيا ، و دو چندان بعد از
مرگ به تو مى چشانيديم ، سپس در برابر ما يار و ياورى نمى يافتى ( اذا لاذقناك ضعف
الحياة و ضعف الممات ثم لا تجد لك علينا نصيرا ) .
نكته ها :
1 - آيا پيامبر روى خوش به مشركان نشان داد ؟
گر چه بهانه جويان خواسته اند ، آيات فوق را دستاويزى براى نفى معصوم بودن پيامبران
بگيرند ، و بگويند طبق آيات فوق و شان نزولهائى كه در رابطه با آن ديده مى شود ،
پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در برابر وسوسه هاى بت پرستان از خود انعطاف نشان
داد ، و بلا فاصله از سوى خداوند مورد مؤاخذه قرار گرفت .
ولى خود آيات فوق آنقدر گويا است كه ما را از اقامه شواهد ديگر بر بطلان اين طرز
تفكر بى نياز مى سازد ، زيرا دومين آيه مورد بحث با صراحت مى گويد اگر ما تو را
ثابت قدم نگاه نداشته بوديم ، نزديك بود به آنها تمايل پيدا كنى كه مفهومش اين است
تثبيت الهى كه ما از آن تعبير به مقام عصمت مى كنيم ،
تفسير نمونه ج : 12 ص : 212
مانع اين تمايل شد ، نه اينكه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) انعطاف نشان داده
بود و خداوند او را نهى و مؤاخذه كرد .
توضيح اينكه : آيه اول و دوم در حقيقت اشاره به دو حالت مختلف پيامبر (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) است : حالت اول كه حالت بشرى و انسان عادى است و در آيه نخست بيان
شده ايجاب مى كند كه وسوسه هاى دشمنان در او اثر بگذارد ، بخصوص اگر مصالحى ظاهرا
در اين انعطاف به چشم بخورد ، مانند اميد به اسلام سران شرك بعد از اين انعطاف ، و
يا پيشگيرى از خونريزى و درگيريهاى بيشتر ، و هر بشر عادى هر قدر قوى باشد احتمال
تحت تاثير واقع شدن در برابر اين وسوسه ها را دارد .
ولى آيه دوم جنبه روحانى و عصمت الهى و لطف خاص پروردگار را بيان مى كند كه شامل
حال پيامبران مخصوصا پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در بحرانى ترين لحظات
زندگى بود .
نتيجه اينكه : پيامبر با طبع بشرى تا لب پرتگاه قبول وسوسه هاى مشركان آمد ، اما
تاييد الهى او را حفظ كرد و نجات داد .
اين تعبير درست همان تعبيرى است كه در سوره يوسف مى خوانيم كه در بحرانى ترين لحظات
برهان الهى به سراغ او آمد و اگر مشاهده اين برهان نبود تسليم وسوسه هاى فوق العاده
نيرومند همسر عزيز مصر مى شد ( و لقد همت به و هم بها لو لا ان رأى برهان ربه كذلك
لنصرف عنه السوء و الفحشاء انه من عبادنا المخلصين ) ( سوره يوسف آيه 24 ) .
به عقيده ما آيات فوق ، نه تنها دليل بر نفى عصمت نيست ، بلكه يكى از آيات دال بر
عصمت است چرا كه مسلما اين تثبيت الهى ( تثبيت از نظر فكر و عواطف و تثبيت از نظر
گامهاى عملى ) منحصر به اين مورد نبوده است زيرا دليل آن در موارد مشابه نيز وجود
دارد ، و به اين ترتيب گواه زنده اى بر معصوم بودن
تفسير نمونه ج : 12 ص : 213
پيامبران و رهبران الهى محسوب مى شود .
و اما سومين آيه مورد بحث كه مى گويد اگر تو تمايل به آنها پيدا كرده بودى ، شديدا
مجازات مى شدى دليل بر همان چيزى است كه در بحثهاى مربوط به عصمت پيامبران آمده است
كه معصوم بودن آنها جنبه اضطرارى ندارد ، بلكه توأم با يك نوع خود آگاهى است كه با
اختيار و آزادى اراده انجام مى شود ، لذا ارتكاب گناه در چنين حالتى عقلا محال نيست
، بلكه عملا به خاطر آن آگاهى و ايمان خاص ، وجود خارجى هرگز نخواهد يافت و اگر
فرضا وجود مى يافت مشمول همان كيفرها و مجازاتهاى الهى بود .
( دقت كنيد ) .
2 - چرا عذاب مضاعف ؟
روشن است كه هر قدر مقام انسان از نظر علم و آگاهى و معرفت و ايمان بالاتر رود ،
اعمال نيك او به همان نسبت عمق و ارزش بيشتر ، و طبعا ثواب فزونترى خواهد داشت ،
لذا در بعضى از روايات مى خوانيم ان الثواب على قدر العقل : ثواب به نسبت عقل آدمى
داده مى شود .
كيفرها و مجازاتها نيز به همين نسبت بالا خواهد رفت ، يك انسان بى سواد و ضعيف
الايمان اگر گناه كبيره اى مرتكب شود ، چندان غير منتظره نيست و به همين دليل
مجازات كمترى دارد ، اما يك فرد با ايمان و عالم پرسابقه هر گاه گناه صغيره اى نيز
انجام دهد جاى تعجب خواهد بود ، و چه بسا مجازات او در برابر اين گناه كوچك از
مجازات آن عامى بى سواد در برابر آن گناه كبيره شديد و سنگين تر باشد ! .
به همين دليل در قرآن مجيد : در باره همسران پيامبر مى خوانيم : يا نساء النبى من
يات منكن بفاحشة مبينة يضاعف لها العذاب ضعفين و كان ذلك على الله
تفسير نمونه ج : 12 ص : 214
يسيرا و من يقنت منكن لله و رسوله و تعمل صالحا نؤتها اجرها مرتين و اعتدنا لها
رزقا كريما : اى همسران پيامبر ! هر كس از شما عمل ناشايست آشكارى انجام دهد مجازات
او دو برابر خواهد شد و اين بر خدا آسان است - و هر كس از شما در پيشگاه خدا و
پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) خضوع كند و عمل صالح انجام دهد پاداش او را دو
چندان خواهيم داد ، و روزى بزرگوارانه اى را براى او آماده كرده ايم ( سوره احزاب
آيه 30 و 31 ) .
در روايات نيز مى خوانيم خداوند از هفتاد گناه جاهل مى گذرد پيش از آنكه از يك گناه
عالم بگذرد ! يغفر للجاهل سبعون ذنبا قبل ان يغفر للعالم ذنب واحد .
آيات فوق نيز اشاره به همين واقعيت است كه به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى
گويد اگر انحراف و تمايلى به شرك و مشركان پيدا مى كردى مجازاتت را در دنيا و آخرت
مضاعف مى كرديم .
3 - ضعف به معنى دو و چند برابر است
توجه به اين نكته دقيقا لازم است كه ضعف از نظر لغت عرب ، تنها به معنى دو چندان
نيست ، بلكه به معنى دو و چند برابر است .
فيروزآبادى لغت شناس معروف قرن هشتم هجرى در كتاب قاموس مى گويد گاه گفته مى شود
ضعف فلان چيز و اراده مى شود دو برابر و سه برابر مانند آن ، زيرا اين كلمه به معنى
اضافه نامحدود مى آيد .
شاهد اين سخن اينكه در آيات قرآن ، گاه در مورد حسنات مى گويد : ان تك حسنة يضاعفها
: اگر عمل حسنه اى باشد خداوند آن را مضاعف مى كند
تفسير نمونه ج : 12 ص : 215
( آيه 40 سوره نساء ) و گاه مى گويد من جاء بالحسنة فله عشر امثالها : كسى كه حسنه
اى انجام دهد ده برابر پاداش مى گيرد ( انعام - 160 ) .
در روايات اسلامى از امام صادق (عليه السلام) در تفسير آيه 261 سوره بقره نيز مى
خوانيم اذا احسن المؤمن عمله ضاعف الله عمله بكل حسنة سبعماة ضعف ، و ذلك قول الله
و الله يضاعف لمن يشاء : هنگامى كه انسان با ايمان عملى انجام دهد خداوند در برابر
هر كار نيكى هفتصد برابر آنرا اضافه مى كند و اين معنى سخن خدا است كه مى فرمايد و
الله يضاعف لمن يشاء .
ولى اين سخن مانع از آن نخواهد بود كه به هنگامى كه اين كلمه به اصطلاح تثنيه بسته
مى شود ( ضعفان و ضعفين ) به معنى دو برابر باشد ، يا هنگامى كه به صورت اضافه
آورده مى شود به معنى سه برابر باشد ، مثل اينكه بگوئيم ضعف الواحد ( دقت كنيد ) .
4 - تفسير جمله اذا لاتخذوك خليلا .
مشهور ميان مفسرين اين است كه قرآن مى گويد اگر تو تمايل به خواسته هاى مشركان پيدا
مى كردى ، تو را به عنوان دوست خود انتخاب مى كردند ، ولى بعضى احتمال داده اند كه
معنى اين جمله آنست كه ترا فقير و وابسته و نيازمند خود قرار مى دادند ( در صورت
اول ، خليل از ماده خله بر وزن قله به معنى دوستى است ، و در صورت دوم از ماده خله
بر وزن غله به معنى نياز و فقر است ) ولى روشن است كه صحيح همان تفسير اول مى باشد
.
5 - خدايا مرا به خود وامگذار
در منابع اسلامى مى خوانيم هنگامى كه آيات فوق نازل شد پيامبر (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) عرض كرد اللهم لا تكلنى الى نفسى طرفة عين ابدا : خدايا مرا حتى به
اندازه
تفسير نمونه ج : 12 ص : 216
يك چشم بر هم زدن به خويشتن وامگذار ! اين دعاى پر معنى پيامبر (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) يك درس مهم را به همه ما مى دهد كه در هر حال بايد به خدا پناه برد
و به لطف او متكى بود كه پيامبران معصوم نيز بدون يارى او در لغزشگاهها مصون
نخواهند بود ، تا چه رسد به ما در برابر اينهمه وسوسه هاى شيطانى .
وَ إِن كادُوا لَيَستَفِزُّونَك مِنَ الأَرْضِ لِيُخْرِجُوك مِنْهَا وَ إِذاً لا
يَلْبَثُونَ خِلَفَك إِلا قَلِيلاً(76) سنَّةَ مَن قَدْ أَرْسلْنَا قَبْلَك مِن
رُّسلِنَا وَ لا تجِدُ لِسنَّتِنَا تحْوِيلاً(77)
ترجمه :
76 - نزديك بود آنها تو را از اين سرزمين با نيرنگ و توطئه ريشه كن و بيرون سازند ،
اما هر گاه چنين مى كردند ( گرفتار مجازات سخت الهى مى شدند و ) بعد از تو جز مدت
كمى باقى نمى ماندند !
77 - اين سنت ( ما ) در پيامبرانى است كه پيش از تو فرستاديم ، و هرگز براى سنت ما
تغيير و دگرگونى نخواهى يافت .
شان نزول :
مشهور اين است كه آيات فوق در مورد اهل مكه نازل شده است كه نشستند و تصميم گرفتند
پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را از مكه بيرون كنند و بعدا اين تصميم ، فسخ و
مبدل
تفسير نمونه ج : 12 ص : 217
به تصميم بر اعدام پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در مكه گرديد و به دنبال آن
خانه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) از هر سو محاصره شد ، و همانگونه كه مى دانيم
پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) از اين حلقه محاصره ، به طرز اعجاز آميزى ، بيرون
آمد و به سوى مدينه حركت كرد و سرآغاز هجرت گرديد .
ولى بعضى گفته اند كه اين آيات در رابطه با پيشنهاد يهود مدينه نازل شده است كه
براى خارج كردن پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) از مدينه به خدمتش رسيده گفتند ،
اين سرزمين ، سرزمين انبياء نيست ، سرزمين پيامبران شام است ، اگر مى خواهى دعوتت
پيشرفت كند بايد آنجا بروى .
ولى با توجه به اينكه اين سوره ، مكى است ، تناسبى با اين شان نزول ندارد ، به
علاوه جمله هاى آيات فوق چنانكه خواهيم ديد نيز متناسب با محتواى اين شان نزول نيست
.
تفسير : توطئه شوم ديگر ؟
در آيات گذشته ديديم كه مشركان مى خواستند از طريق وسوسه هاى گوناگون در پيامبر
(صلى الله عليهوآلهوسلّم) نفوذ كنند و او را از جاده مستقيم خويش منحرف سازند كه
لطف الهى به يارى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمد و نقشه هاشان نقش بر آب شد .
به دنبال آن ماجرا طبق آيات مورد بحث ، طرح ديگرى براى خنثى كردن دعوت پيامبر (صلى
الله عليهوآلهوسلّم) ريختند ، و آن اينكه او را از زادگاهش به نقطه اى كه احتمالا
نقطه خاموش و دور افتاده اى بود تبعيد كنند كه آنهم به لطف پروردگار خنثى شد .
نخستين آيه مورد بحث مى گويد : نزديك بود آنها تو را از اين سرزمين با نقشه و تحريك
ماهرانه و حساب شده اى خارج سازند ( و ان كادوا ليستفزونك من
تفسير نمونه ج : 12 ص : 218
الارض ليخرجوك منها ) .
با توجه به اينكه يستفزونك از ماده استفزاز است كه گاهى به معنى ريشه كن كردن آمده
و گاه به معنى تحريك نمودن توأم با سرعت و مهارت ، معلوم مى شود كه مشركان ، توطئه
حساب شده اى چيده بودند كه محيط را آنچنان غير قابل تحمل براى پيغمبر كنند و يا
توده عوام را چنان بر ضدش بشورانند كه به راحتى بتوانند او را از مكه اخراج نمايند
، ولى آنها نمى دانستند كه از قدرت آنها بالاتر قدرت خداوند بزرگى است كه آنان در
برابر اراده اش بسيار ضعيف و ناتوانند .
سپس قرآن به آنها هشدار مى دهد كه اگر آنها چنين كارى را انجام مى دادند ، بعد از
تو جز مدت كوتاهى درنگ نمى كردند ( و اذا لا يلبثون خلافك الا قليلا ) و به زودى
نابود مى شدند زيرا اين گناه بسيار عظيمى است كه مردم ، رهبر دلسوز و نجات بخششان
را ، از شهر خود بيرون كنند ، و به اين ترتيب بزرگترين نعمت الهى را كفران نمايند ،
چنين جمعيتى ديگر حق حيات نخواهند داشت و مجازات نابود كننده الهى به سراغشان خواهد
آمد .
اين تنها مربوط به مشركان عرب نيست : اين سنت پيامبرانى است كه پيش از تو فرستاديم
و سنت ما هرگز تغيير پذير نخواهد بود ( سنة من قد ارسلنا قبلك من رسلنا و لا تجد
لسنتنا تحويلا ) .
اين سنت از يك منطق روشن سرچشمه مى گيرد و آن اينكه چنين قوم ناسپاسى كه چراغ هدايت
خود را مى شكنند : سنگر نجات خويش را ويران مى كنند ، و طبيب دردهاى جانكاهشان را
مى آزارند ، آرى چنين قومى ديگر لايق رحمت الهى نيستند ، و مجازات آنها را فرا
خواهد گرفت ، و مى دانيم خداوند تبعيضى در ميان بندگانش قائل نيست ، يعنى در مقابل
اعمال يكسان ( با شرايط يكسان ) مجازات يكسان قائل مى شود .
تفسير نمونه ج : 12 ص : 219
و اين است معنى عدم تخلف سنتهاى پروردگار ، به عكس سنتهاى انسانهاى خودكامه كه يك
روز منافعشان ايجاب مى كند ، سنتى را وضع كنند ، و فردا كه منافعشان غير آن را
اقتضا كند آن را حذف نموده حتى گاهى ضدش را به جايش مى نشانند .
اصولا تغيير سنتها در جوامع انسانى يا به خاطر مسائل مجهولى است كه با گذشت زمان
آشكار مى شود و به انسان نشان مى دهد كه در گذشته گرفتار اشتباهاتى شده ، يا به
خاطر اقتضاى منافع خاص و شرائط زندگى يا خودكامگيها است ، و مى دانيم در ذات پاك
خدا هيچيك از اين مسائل راه ندارد ، سنتى را كه طبق حكمتى قرار داد ، در شرائط
مشابه هميشه جريان داشته و خواهد داشت .
تفسير نمونه ج : 12 ص : 220
أَقِمِ الصلَوةَ لِدُلُوكِ الشمْسِ إِلى غَسقِ الَّيْلِ وَ قُرْءَانَ الْفَجْرِ
إِنَّ قُرْءَانَ الْفَجْرِ كانَ مَشهُوداً(78) وَ مِنَ الَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ
نَافِلَةً لَّك عَسى أَن يَبْعَثَك رَبُّك مَقَاماً محْمُوداً(79) وَ قُل رَّب
أَدْخِلْنى مُدْخَلَ صِدْق وَ أَخْرِجْنى مخْرَجَ صِدْق وَ اجْعَل لى مِن لَّدُنك
سلْطناً نَّصِيراً(80) وَ قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَطِلُ إِنَّ الْبَطِلَ
كانَ زَهُوقاً(81)
ترجمه :
78 - نماز را از زوال خورشيد تا نهايت تاريكى شب ( نيمه شب ) برپا دار ، و همچنين
قرآن فجر ( نماز صبح ) را ، چرا كه قرآن فجر مورد مشاهده ( فرشتگان شب و روز ) است
.
79 - پاسى از شب را از خواب برخيز و قرآن ( و نماز ) بخوان ، اين يك وظيفه اضافى
براى تو است ، تا پروردگارت تو را به مقامى درخور ستايش برانگيزد ! .
80 - و بگو : پروردگارا ! مرا ( در هر كار ) صادقانه وارد كن ، و صادقانه خارج نما
، و از سوى خود سلطان و ياورى براى من قرار ده .
81 - و بگو حق فرا رسيد و باطل مضمحل و نابود شد و ( اصولا ) باطل نابود شدنى است !
.
|