بعدی
تفسير نمونه ج : 12 ص : 441
ج - بيدارى بعد از بلا غالبا بيهوده است -
بارها گفته ايم بيدارى اضطرارى نه دليل بر انقلاب درونى و تغيير خط و مسير انسان
است ، و نه نشانه پشيمانى از اعمال گذشته ، بلكه هر انسانى چشمش به چوبه دار ، و يا
امواج بلا و طوفان بيفتد ، موقتا تحت تاثير قرار ميگيرد ، و در لحظاتى كوتاه كه
عمرش بيش از عمر آن بلا نيست تصميم بر تغيير مسير خود مى گيرد اما چون ريشه اى در
اعماق جانش ندارد با خاموش شدن آن طوفان اين تفكر نيز خاموش مى شود ، و درست بخط
اول بازميگردد .
اگر در سوره نساء آيه 18 مى خوانيم كه به هنگام مشاهده نشانه هاى مرگ درهاى توبه به
روى انسان بسته مى شود نيز دليلش همين است ، و اگر مى بينيم قرآن در آيات سوره يونس
( آيه 90 و 91 ) در باره فرعون مى گويد : هنگامى كه غرق او نزديك شد و در ميان
امواج مى غلطيد صدا زد من به خداى يگانه ، خداى بنى اسرائيل ، ايمان آوردم ، اما
اين توبه هرگز از او قبول نشد ، آن نيز دليلش همين است .
د - نه فقر دليل ذلت است و نه ثروت دليل عزت -
اين درس ديگرى است كه آيات فوق به ما مى آموزد .
البته در جوامع مادى و مكتبهاى ماده گرا ، غالبا اين توهم پيش مى آيد كه فقر و ثروت
دليل ذلت و عزت است به همين دليل مى بينيم مشركان عصر جاهليت از يتيم بودن و يا
تهيدستى پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) تعجب مى كردند و مى گفتند چرا اين
قرآن بر يكى از ثروتمندان مكه و طائف نازل نشده ؟ لو لا نزل هذا القرآن على رجل من
القريتين عظيم ( آيه 31 سوره زخرف ) .
ه - راه شكستن غرور -
يك انسان آزاده هنگامى كه وسوسه هاى غرور بخاطر مال و مقام در اعماق دلش جوانه مى
زند بايد ريشه آنرا با توجه به تاريخچه ى پيدايش خودش قطع كند ، آنروز كه خاك بى
ارزش بود ، آنروز كه نطفه ناتوانى
تفسير نمونه ج : 12 ص : 442
بود ، آنروز كه به صورت نوزادى ضعيف و غير قادر بر حركت از مادر متولد گشت ،
همانگونه كه قرآن در آيات فوق براى شكستن غرور آن ثروتمند بى ايمان او را به گذشته
اش بازمى گرداند ، و از زبان آن مرد با ايمان مى گويد ا كفرت بالذى خلقك من تراب ثم
من نطفة ثم سواك رجلا .
و - جهان طبيعت به ما درس مى دهد -
جالب اينكه در آيات فوق هنگامى كه توصيف آن باغهاى پربركت را مى خوانيم مى گويد : و
لم تظلم منه شيئا آن باغها هيچگونه ستمى در تقديم ثمرات خود به جهان انسانيت
نداشتند ولى در باره صاحب آن باغ مى گويد : و دخل جنته و هو ظالم لنفسه .
يعنى اى انسان نگاهى به جهان آفرينش كن ببين اين درختان پرثمر و زراعتهاى پربركت ،
چگونه هر چه دارند در طبق اخلاص گذارده ، و به تو تقديم مى دارند نه از انحصارطلبى
آنها خبرى است ، و نه از بخل و حسد اثرى ، جهان آفرينش صحنه ايثار است و بذل و بخشش
، زمين آنچه را در اختيار دارد به گياهان و حيوانات ايثارگرانه تقديم مى كند ، و
درختان و گياهان تمام مواهب خويش را در اختيار انسانها و جانداران ديگر مى گذارند ،
قرص خورشيد روز به روز لاغرتر مى شود و نور افشانى ميكند ، ابرها مى بارند و نسيمها
مىوزند و امواج حيات را در همه جا مى گسترانند ، اين نظام آفرينش است .
ولى تو اى انسان چگونه مى خواهى گل سرسبد اين جهان باشى و روشنترين قوانين آنرا زير
پا بگذارى ؟ ! وصله ناهمرنگ براى عالم خلقت شوى ، همه مواهب را به خويش اختصاص دهى
و حق ديگران را بربائى ؟ !
تفسير نمونه ج : 12 ص : 443
وَ اضرِب لهَُم مَّثَلَ الحَْيَوةِ الدُّنْيَا كَمَاء أَنزَلْنَهُ مِنَ السمَاءِ
فَاخْتَلَط بِهِ نَبَات الأَرْضِ فَأَصبَحَ هَشِيماً تَذْرُوهُ الرِّيَحُ وَ كانَ
اللَّهُ عَلى كلِّ شىْء مُّقْتَدِراً(45) الْمَالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ
الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ الْبَقِيَت الصلِحَت خَيرٌ عِندَ رَبِّك ثَوَاباً وَ
خَيرٌ أَمَلاً(46)
ترجمه :
45 - زندگى دنيا را براى آنها به آبى تشبيه كن كه از آسمان فرو مى فرستيم ، و به
وسيله آن گياهان زمين ، سرسبز و درهم فرو مى روند ، اما بعد از مدتى مى خشكند ، به
گونه اى بادها آنها را به هر سو پراكنده مى كنند ، و خداوند بر هر چيز توانا است
46 - مال و فرزندان ، زينت حيات دنيا هستند ، و باقيات صالحات ( ارزشهاى پايدار و
شايسته ) ثوابش نزد پروردگارت بهتر و اميدبخش تر است .
تفسير : آغاز و پايان زندگى در يك تابلو زنده .
در آيات گذشته سخن از ناپايدارى نعمتهاى جهان ماده بود ، و از آنجا كه درك اين
واقعيت براى يك عمر طولانى به مدت 60 يا 80 سال براى افراد عادى كار آسانى نيست ،
قرآن در آيات مورد بحث ضمن يك مثال بسيار زنده و گويا اين صحنه را كاملا مجسم مى
كند ، تا غافلان مغرور با مشاهده آن كه در عمرشان بارها و بارها تكرار شده و مى شود
از اين غرور و غفلت بيدار شوند .
مى گويد : براى آنها زندگى دنيا را به قطره هاى آب باران كه از آسمان نازل مى كنيم
تشبيه كن ( و اضرب لهم مثل الحياة الدنيا كماء انزلناه
تفسير نمونه ج : 12 ص : 444
من السماء ) .
اين قطره هاى حيات بخش بر كوه و صحرا مى ريزد ، دانه هاى آماده اى كه در زمين هاى
مستعد نهفته است ، با ريزش آن جان مى گيرد و حركت تكاملى خود را آغاز مى كند .
پوست سخت و پرمقاومت دانه در برابر نرمش باران نرم مى شود ، و به جوانه گياه اجازه
عبور مى دهد ، سرانجام جوانه نورس از دل خاك سر برمى دارد ، آفتاب مى درخشد نسيم
مىوزد ، مواد غذائى زمين كمك مى كند ، و اين جوانه نورس با نيرو گرفتن از همه اين
عوامل حيات به رشد و نمو خود ادامه مى دهد ، آنچنان كه بعد از مدت كوتاهى گياهان
زمين سر بر سر هم مى گذارند و درهم فرو مى روند ( فاختلط به نبات الارض ) .
صفحه كوه و صحرا يك پارچه جنبش و حيات مى شود ، شكوفه ها و گل ها و ميوه ها يكى بعد
از ديگرى زينت بخش شاخه ها مى شوند ، گوئى همه مى خندند ، فرياد شادى مى كشند ، به
وجد و رقص درآمده اند .
ولى اين صحنه دل انگيز ديرى نمى پايد ، بادهاى خزان شروع مى شود و گرد و غبار مرگ
بر سر آنها مى پاشد هوا به سردى مى گرايد ، آب ها كم مى شود و چيزى نمى گذرد كه آن
گياه خرم و سرسبز و خندان به شاخه ها و برگ هاى پژمرده و بى فروغ تبديل مى شوند (
فاصبح هشيما ) .
آن برگ هائى كه در فصل بهار آنچنان شاخه ها را چسبيده بودند كه قدرت هيچ طوفانى نمى
توانست آنها را جدا كند آنقدر سست و بيجان مى شوند كه هر باد و نسيمى آنها را جدا
كرده با خود به هر سو مى برد ( تذروه الرياح ) .
تفسير نمونه ج : 12 ص : 445
آرى خداوند بر هر چيزى توانا بوده و هست ( و كان الله على كل شىء مقتدرا ) .
آيه بعد موقعيت مال و ثروت و نيروى انسانى را كه دو ركن اصلى حيات دنياست در اين
ميان مشخص مى كند ، و مى گويد اموال و فرزندان زينت حيات دنيا هستند ( المال و
البنون زينة الحيوة الدنيا ) .
شكوفه ها و گل هائى مى باشند كه بر شاخه هاى اين درخت آشكار مى شوند ، زود ، گذرند
، كم دوامند و اگر از طريق قرار گرفتن در مسير الله رنگ جاودانگى نگيرند بسيار بى
اعتبارند .
در حقيقت در اين آيه انگشت روى دو قسمت از مهم ترين سرمايه هاى زندگى دنيا گذارده
شده است كه بقيه به آن وابسته است ، نيروى اقتصادى و نيروى انسانى چرا كه براى
رسيدن به هر مقصودى از مقاصد مادى حتما اين دو نيرو لازم است ، و به همين دليل آنها
كه بر تخت قدرت مى نشينند سعى در جمع آورى اين دو نيرو مى كنند ، مخصوصا در زمان
هاى گذشته هر كس فرزندان بيشترى داشت خود را نيرومندتر احساس مى كرد ، چرا كه آنها
يكى از دو ركن اصلى قدرت او را تشكيل مى دادند ، در آيات گذشته نيز ديديم كه آن مرد
ثروتمند بى ايمان اموال و نفرات خود را به رخ ديگران مى كشيد و مى گفت انا اكثر منك
مالا و اعز نفرا .
و لذا روى بنون كه جمع ابن به معنى پسر است تكيه شده ، چرا كه آنها پسران را سرمايه
و نيروى فعال انسانى مى دانستند ، نه دختران .
به هر حال همانگونه كه ديديم پابرجاترين اموال كه عبارت از باغ و زمين زراعتى و
چشمه آب بود چگونه در چند لحظه نابود شد ، در مورد فرزندان نيز گذشته از آنكه حيات
و سلامتشان هميشه آسيب پذير است گاهى به صورت دشمنانى
تفسير نمونه ج : 12 ص : 446
درمى آيند كه به جاى كمك بودن مزاحم سرسختى خواهند شد ! سپس اضافه مى كند باقيات
صالحات يعنى ارزشهاى پايدار و شايسته ، نزد پروردگارت ثوابش بهتر و اميدبخش تر است
( و الباقيات الصالحات خير عند ربك ثوابا و خير املا ) .
گر چه جمعى از مفسران خواسته اند مفهوم باقيات صالحات را در دائره خاصى مانند
نمازهاى پنجگانه ، يا ذكر سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر ،
و امثال آن محدود كنند ولى روشن است كه مفهوم اين تعبير آنچنان وسيع و گسترده است
كه هر فكر و ايده و گفتار و كردار صالح و شايسته اى كه طبعا باقى مى ماند و اثرات و
بركاتش در اختيار افراد و جوامع قرار مى گيرد شامل مى شود .
اگر مى بينيم در بعضى از روايات به نماز شب ، و يا مودت اهل بيت (عليهم السلام)
تفسير شده بدون شك منظور بيان مصداق هاى روشن است ، نه منحصر ساختن مفهوم در اين
امور ، به خصوص اينكه در پاره اى از اين روايات من كه دلالت بر تبعيض مى كند بكار
رفته است .
مثلا در روايتى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود : لا تستصغر مودتنا
فانها من الباقيات الصالحات : دوستى ما را كوچك مشمر كه از باقيات صالحات است .
و در حديث ديگرى از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم كه فرمود : از گفتن
تسبيحات اربع مضايقه نكنيد كه آنها از باقيات صالحات است .
حتى اگر همان اموال ناپايدار و فرزندانى كه گاهى فتنه و مايه آزمايش هستند در مسير
الله قرار بگيرند آنها هم به رنگ باقيات صالحات درمى آيند ، چرا كه ذات پاك خداوند
جاودانى است و هر چيزى براى او و در راه او قرار گيرد
تفسير نمونه ج : 12 ص : 447
جاودانه خواهد بود .
نكته ها :
1 - زرق و برق ناپايدار
بار ديگر در آيات فوق با نقش سازنده مثال در تجسم معانى روبرو مى شويم كه چگونه
قرآن مجيد ، حقايق عميق عقلى را كه شايد درك آن براى بسيارى از مردم به آسانى امكان
پذير نيست با ذكر يك مثال زنده و روشن در آستانه حس آنها قرار مى دهد .
به انسانها مى گويد آغاز و پايان زندگى شما همه سال در برابر چشمانتان تكرار مى شود
، اگر شصت سال عمر كرده ايد شصت سال اين صحنه را تماشا نموده ايد .
در بهاران گامى به صحرا بگذاريد و آن صحنه زيبا و دل انگيز را كه از هر گوشه اش
آثار حيات و زندگى نمايان است بنگريد ، در پائيز نيز به همان صحراى سرسبز فصل بهار
گام بگذاريد و ببينيد چگونه آثار مرگ از هر گوشه اى نمايان است .
آرى شما هم يك روز كودكى بوديد همچون غنچه نوشكوفه ، بعد جوانى مى شويد همچون گلى
پرطراوت ، سپس پير و ناتوان مى شويد ، به مانند گلهاى پژمرده خشكيده و برگهاى زرد و
افسرده ، و سپس طوفان اجل ، شما را درو مى كند و بعد از چند صباحى خاكهاى پوسيده
شما به كمك طوفانها به هر سو پراكنده مى گردد .
ولى اين ماجرا گاهى به صورت غير طبيعى است و در نيمه راه زندگى ، صاعقه يا طوفانى
آنرا پايان مى دهد ، آنگونه كه در آيه 24 سوره يونس آمده است انما مثل الحياة
الدنيا كماء انزلناه من السماء فاختلط به نبات الارض مما
تفسير نمونه ج : 12 ص : 448
ياكل الناس و الانعام حتى اذا اخذت الارض زخرفها و ازينت و ظن اهلها انهم قادرون
عليها اتاها امرنا ليلا او نهارا و جعلناها حصيدا كان لم تغن بالامس : زندگى دنيا
همانند آبى است كه از آسمان نازل كرده ايم كه بر اثر آن گياهان گوناگون كه مردم و
چهارپايان از آن مى خورند مى رويد ، تا زمانى كه روى زمين زيبائى خود را از آن
گرفته ، و اهل آن مطمئن مى شوند ، ناگهان فرمان ما شب هنگام يا در روز فرا مى رسد (
سرما يا صاعقه اى را بر آن مسلط مى سازيم ) و آنچنان آنرا درو مى كنيم كه گوئى هرگز
نبوده است ! .
ولى بسيار مى شود كه حوادث نيمه راه زندگى باعث نابودى آن نمى گردد و مسير طبيعى
خود را طى مى كند ولى پايان آن نيز پژمردگى و پراكندگى ، و فنا و نيستى است ،
همانگونه كه در آيه مورد بحث به آن اشاره شده است .
بنا بر اين زندگى دنيا چه راه طبيعى خود را طى كند و چه نكند ، دير يا زود دست فنا
دامانش را خواهد گرفت .
2 - عوامل غرورشكن -
گفتيم بسيارى از مردم با پيدا كردن امكانات مادى و رسيدن به مال و مقام مغرور مى
شوند و اين غرور دشمن بزرگى براى سعادت انسانها است ، و در آيات فوق ديديم كه چگونه
غرور سر از شرك و كفر درمى آورد ؟ ! به همين دليل قرآن كه يك كتاب عالى تربيتى است
از طرق مختلف براى درهم شكستن اين غرور استفاده مى كند : گاه فنا و نيستى و
ناپايدار بودن سرمايه هاى مادى را مجسم مى كند ( همچون آيات فوق ) .
و گاه هشدار مى دهد كه همين سرمايه هاى شما ممكن است دشمن جانتان
تفسير نمونه ج : 12 ص : 449
شود ( مانند آيه 55 سوره توبه ) .
گاهى با ذكر سرنوشت مغروران تاريخ ، همچون قارونها و فرعونها به انسانها بيدار باش
مى دهد .
و گاهى دست انسان را گرفته و به گذشته زندگى او يعنى زمانى كه نطفه بى ارزش و يا
خاك بى مقدارى بود مى برد ، و يا آينده او را كه نيز همين گونه است در برابر چشمانش
مجسم مى سازد ، تا بداند در ميان اين دو ضعف و ناتوانى ، غرور ، كار احمقانه اى است
( مانند آيه 6 سوره طارق - آيه 8 سوره سجده ، و 38 سوره قيامت ) .
و به اين ترتيب از هر وسيله اى براى درهم شكستن اين خوى شيطانى كه در طول تاريخ
سرچشمه جنايات بزرگى شده است بهره مى گيرد .
ولى مسلم است افراد با ايمان و پرظرفيت و واقع بين هرگز با رسيدن به مقام و يا
ثروتى گرفتار اين خوى زشت نمى شوند ، نه تنها مغرور نمى شوند بلكه كمترين تغييرى در
برنامه زندگى آنها پديدار نمى گردد ، آنها همه اين امور را زينتهاى عاريتى مى شمرند
كه با وزش يك نسيم فرو مى ريزند !
تفسير نمونه ج : 12 ص : 450
وَ يَوْمَ نُسيرُ الجِْبَالَ وَ تَرَى الأَرْض بَارِزَةً وَ حَشرْنَهُمْ فَلَمْ
نُغَادِرْ مِنهُمْ أَحَداً(47) وَ عُرِضوا عَلى رَبِّك صفًّا لَّقَدْ جِئْتُمُونَا
كَمَا خَلَقْنَكمْ أَوَّلَ مَرَّةِ بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّن نجْعَلَ لَكم
مَّوْعِداً(48) وَ وُضِعَ الْكِتَب فَترَى الْمُجْرِمِينَ مُشفِقِينَ مِمَّا فِيهِ
وَ يَقُولُونَ يَوَيْلَتَنَا مَا لِ هَذَا الْكتَبِ لا يُغَادِرُ صغِيرَةً وَ لا
كَبِيرَةً إِلا أَحْصاهَا وَ وَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً وَ لا يَظلِمُ رَبُّك
أَحَداً(49)
ترجمه :
47 - بخاطر بياور روزى را كه كوهها را به حركت درمى آوريم ، و زمين را آشكار ( و
مسطح ) مى بينى ، و همه آنها ( انسانها ) را محشور مى كنيم و احدى را فروگذار
نخواهيم كرد .
48 - آنها همه در يك صف به پروردگارت عرضه مى شوند ( و به آنها گفته مى شود ) شما
همگى نزد ما آمديد آنگونه كه در آغاز شما را آفريديم اما شما گمان مى كرديد ما
موعدى برايتان قرار نخواهيم داد .
49 - و كتاب ( كتابى كه نامه اعمال همه انسانها است ) در آنجا گذارده مى شود ، اما
گنهكاران را مى بينى كه از آنچه در آن است ترسان و متوحش اند ، و مى گويند : اى واى
بر ما ! اين چه كتابى است كه هيچ عمل كوچك و بزرگى نيست مگر اينكه آنرا شماره كرده
است ؟ و همه اعمال خود را حاضر مى بينند ، و پروردگارت به احدى ظلم نمى كند .
تفسير نمونه ج : 12 ص : 451
تفسير : واى بر ما اين چه كتابى است !
از آنجا كه در آيات گذشته سخن از انسان خودخواه و مغرورى به ميان آمد كه بخاطر
غرورش معاد و رستاخيز را انكار كرد به دنبال آن ، آيات مورد بحث تشريحى از چگونگى
قيامت در سه مرحله مى كند :
1 - مرحله قبل از رستاخيز انسان ها ، و مرحله رستاخيز ، و قسمتى از مرحله بعد .
نخست مى گويد : بخاطر بياوريد روزى را كه ( نظام جهان هستى به عنوان مقدمه اى براى
نظام نوين درهم فرو مى ريزد ) كوه ها را به حركت درمى آوريم ، و همه موانع سطح زمين
از ميان مى رود ، به گونه اى كه زمين را صاف و همه چيز را در آن نمايان مى بينى ( و
يوم نسير الجبال و ترى الارض بارزة ) .
اين قسمت از آيات به حوادثى كه در آستانه رستاخيز رخ مى دهد اشاره مى كند ، اين
حوادث بسيار زياد است كه مخصوصا در سوره هاى كوتاه آخر قرآن فراوان به چشم مى خورد
، و به عنوان اشراط الساعة ( نشانه هاى قيامت ) ناميده مى شود .
مجموعه اين نشانه ها دليل بر آن است كه جهان امروز ما به كلى ويران و دگرگون مى شود
، كوهها متلاشى مى گردد ، درختان و بناها فرو مى ريزد ، زمين صاف و مسطح مى شود و
سپس زلزله ها آن را درهم مى كوبد ، آفتاب بى فروغ و ماه بى نور و ستارگان خاموش مى
گردند ، سپس جهانى نو ، آسمان و زمينى تازه بر ويرانه هاى آن بنا مى گردد ، و زندگى
نوين انسانها در آن جهان نو بنا مى شود .
تفسير نمونه ج : 12 ص : 452
بعد اضافه مى كند : ما همه آنها را در اين هنگام محشور مى كنيم به گونه اى كه حتى
يك نفر را ترك نخواهيم گفت ( و حشرناهم فلم نغادر منهم احدا ) .
نغادر از ماده غدر به معنى ترك گفتن چيزى است ، به همين - جهت كسى كه پيمان و عهد
خود را بشكند و ترك كند مى گويند غدر كرده است ، و اينكه به گودال هاى آب غدير مى
گويند بخاطر آن است كه مقدارى از آب باران در آنها ، رها و ترك شده است .
به هر حال جمله فوق تاكيدى است بر اين حقيقت كه معاد يك حكم عمومى و همگانى است و
هيچكس از آن مستثنى نخواهد بود .
آيه بعد سخن از چگونگى رستاخيز انسانها مى گويد : آنها همه در يك صف به پروردگارت
عرضه مى شوند ( و عرضوا على ربك صفا ) .
اين تعبير ممكن است اشاره به آن باشد كه هر گروهى از مردم كه عقيده واحد يا عمل
مشابهى دارند در يك صف قرار مى گيرند ، و يا اينكه همگى بدون هيچگونه تفاوت و
امتياز در يك صف قرار خواهند گرفت .
و به آنها گفته مى شود : شما همگى نزد ما آمديد ، همانگونه كه در آغاز شما را
آفريديم ( لقد جئتمونا كما خلقناكم اول مرة ) .
نه خبرى از اموال و ثروتها است ، نه زر و زيورها ، نه امتيازات و مقامات مادى ، نه
لباسهاى رنگارنگ ، و نه يار و ياور ، درست همانگونه كه در آغاز آفرينش بوديد ، به
همان حالت اول ! .
اما شما گمان كرديد كه ما موعدى برايتان قرار نخواهيم داد ( بل زعمتم ان لن نجعل
لكم موعدا ) .
و اين هنگامى بود كه غرور امكانات مادى شما را فرا مى گرفت و تمايل
تفسير نمونه ج : 12 ص : 453
به جاودانگى دنيا شما را از فكر آخرت كه در فطرت هر انسانى نهفته است غافل مى كرد .
سپس به مراحل ديگر از اين رستاخيز بزرگ پرداخته ، مى گويد : كتابى كه نامه اعمال
همه انسانها است ، در آنجا گذارده مى شود ( و وضع الكتاب ) .
گنهكاران هنگامى كه از محتواى آن آگاه مى شوند وحشتزده خواهند شد به گونه اى كه
آثار وحشت را در چهره هاشان مى بينى ( فترى المجرمين مشفقين مما فيه ) .
در اين هنگام فرياد برمى آورند و مى گويند اى واى بر ما اين چه كتابى است ؟ ! هيچ
عمل كوچك و بزرگى نيست مگر اينكه آنرا احصا و شماره كرده است ( و يقولون يا ويلتنا
ما لهذا الكتاب لا يغادر صغيرة و لا كبيرة الا احصاها ) .
همگى را مو به مو به حساب آورده ، ضبط كرده ، و چيزى را فروگذار ننموده است ، راستى
چه وحشتناك است ؟ ما همه اين اعمال را به دست فراموشى سپرده بوديم ، آنچنان كه گاهى
فكر مى كرديم اصلا خلافى از ما سر نزده ، اما امروز مى بينيم بار مسئوليتمان بسيار
سنگين ، و سرنوشتمان تاريك است ! .
علاوه بر اين سند كتبى اصولا همه اعمال خود را حاضر مى بينيد ! ( و وجدوا ما عملوا
حاضرا ) .
خوبيها و بديها ، ظلمها و عدلها ، هرزگيها و خيانتها ، همه و همه در برابر آنها
تجسم مى يابد ! .
در واقع آنها گرفتار اعمال خودشان هستند : و پروردگار تو به احدى ظلم نمى كند ( و
لا يظلم ربك احدا ) .
آنچه دامن آنها را مى گيرد كارهائى است كه در اين جهان انجام داده اند
تفسير نمونه ج : 12 ص : 454
بنا بر اين از چه كسى مى توانند گله كنند جز از خودشان .
نكته ها :
1 - كوهها و سر انهدام آنها -
گفتيم در آستانه رستاخيز نظام جهان ماده بهم مى ريزد ، از جمله كوهها از هم متلاشى
مى شوند ، ولى در زمينه متلاشى شدن كوهها در قرآن تعبيرات مختلفى ديده مى شود : در
آيات مورد بحث خوانديم كه كوهها را به حركت درمى آوريم ( نسير الجبال ) همين تعبير
در سوره نبا آيه 20 و سوره تكوير آيه 3 ديده مى شود .
ولى در سوره مرسلات آيه 10 مى خوانيم و اذا الجبال نسفت كوهها بر اثر طوفان شديد از
جا كنده خواهد شد .
در حالى كه در سوره حاقه آيه 14 مى خوانيم : و حملت الارض و الجبال فدكتا دكة واحدة
زمين و كوهها از جا كنده مى شوند ، و يك مرتبه در هم كوبيده خواهند شد .
و در سوره مزمل آيه 14 مى خوانيم : يوم ترجف الارض و الجبال و كانت الجبال كثيبا
مهيلا روزى كه زمين و كوهها به لرزه درمى آيد و كوهها تبديل به تلى از شن متراكم
خواهند شد ! .
و آيه 5 سوره واقعه مى گويد و بست الجبال بسا فكانت هباء منبثا كوهها از هم متلاشى
و خرد و سپس به گرد و غبار پراكنده تبديل مى شوند .
و بالاخره آيه 5 سوره قارعه مى گويد : و تكون الجبال كالعهن المنفوش كوهها همچون
پشم رنگين و زده شده اى خواهند بود ( كه به هر سو پراكنده مى شوند ) .
واضح است ميان اين آيات هيچگونه منافاتى وجود ندارد ، بلكه مراحل مختلف در هم ريختن
كوههاى جهان كه محكمترين و پابرجاترين اجزاء زمين
تفسير نمونه ج : 12 ص : 455
هستند ، مى باشد ، از حركت كوهها شروع مى شود و تا تبديل شدنشان به گرد و غبارى كه
تنها رنگ آن در فضا به چشم مى خورد ادامه مى يابد .
عامل اين جنبش عظيم و وحشتناك چيست ؟ مسلما بر ما معلوم نيست ، ممكن است خاصيت
جاذبه موقتا برداشته شود و حركت دورانى زمين باعث درهم كوبيدن كوهها و سپس فرارشان
به اعماق فضا گردد ، يا بخاطر انفجارهاى عظيم اتمى در هسته مركزى زمين چنين حركت
عظيم و وحشتناكى رخ دهد .
به هر حال همه اينها دليل بر آن است كه رستاخيز جنبه انقلابى عظيمى هم در جهان ماده
بيجان ، و هم در تجديد حيات انسانها دارد كه تمام آنها آغازگر جهانى نو در سطح
والاترى است ، جهان كه هر چند روح و جسم در آن حكومت مى كند ولى بافت آن از هر نظر
گسترده تر و كاملتر خواهد بود .
اين تعبير قرآن ضمنا اين واقعيت را به ما انسانها گوشزد مى كند كه باغ و چشمه آب كه
سهل است .
كوههاى عظيم متلاشى مى شوند ، و به اين ترتيب نقش فنا بر جبين همه موجودات اين جهان
حتى عظيمترينشان ثبت شده است !
2 - نامه اعمال -
در تفسير الميزان در ذيل آيات فوق مى خوانيم : از مجموع آيات قرآن استفاده مى شود
كه در عالم قيامت سه نوع كتاب ( نامه اعمال ) براى انسانها وجود دارد : نخست كتاب
واحدى است كه براى حساب اعمال همگان گذارده مى شود ، و در واقع همه اعمال اولين و
آخرين در آن ثبت است ، همانگونه كه در آيات فوق خوانديم و وضع الكتاب كه ظاهر آن
اينست كتاب واحدى براى حساب همه انسانها قرار داده مى شود .
دوم كتابى است كه هر امتى دارد يعنى اعمال يك امت در آن درج است
تفسير نمونه ج : 12 ص : 456
همانگونه كه در سوره جاثيه آيه 28 آمده است كل امة تدعى الى كتابها : هر امتى به
كتاب و نامه اعمالش خوانده مى شود .
سوم كتابى است كه براى هر انسانى جداگانه وجود دارد ، آنچنانكه در سوره اسراء آيه
13 مى خوانيم و كل انسان الزمناه طائره فى عنقه و نخرج له يوم القيامة كتابا ... :
هر انسانى مسئوليت اعمالش را به گردن خودش افكنده ايم ، و براى او در روز قيامت
كتاب و نامه عملى بيرون مى آوريم .
بديهى است هيچگونه منافاتى در ميان اين آيات نيست چرا كه هيچ مانعى ندارد كه اعمال
آدمى در كتب مختلف ثبت گردد ، همانگونه كه در برنامه هاى دنيا امروز نيز نظير آنرا
مى بينيم ، كه براى سازماندهى دقيق به تشكيلات يك كشور ، براى هر واحد ، نظام و
حساب و سپس آن واحدها در واحدهاى بزرگتر ، حساب جديدى پيدا مى كنند .
اما با توجه به اين نكته كه نامه اعمال انسانها در قيامت شبيه دفتر و كتاب معمولى
اين جهان نيست ، مجموعه اى است گويا ، غير قابل انكار كه شايد محصول
تفسير نمونه ج : 12 ص : 457
طبيعى خود اعمال آدمى باشد .
و به هر حال آيات مورد بحث نشان مى دهد كه علاوه بر ثبت اعمال انسانى در كتب ويژه ،
خود اعمال نيز در آنجا تجسم مى يابند و حضور پيدا مى كنند و وجدوا ما عملوا حاضرا .
اعمالى كه به صورت انرژيهاى پراكنده در اين جهان از نظرها محو و نابود شده اند در
حقيقت از بين نرفته اند ( و علم امروز نيز ثابت كرده كه هيچ ماده و انرژى هرگز از
ميان نخواهد رفت ، بلكه دائما تغيير شكل مى دهد ) .
آن روز اين انرژيهاى گم شده ، به فرمان خداوند ، تبديل به ماده مى شوند ، و به
صورتهاى مناسبى تجسم مى يابند ، اعمال نيك به صورتهاى جالب و زيبا ، و اعمال بد در
چهره هاى زشت و ننگين ظاهر مى گردند ، و اين اعمال با ما خواهند بود ، و به همين
دليل در آخرين جمله آيات فوق مى فرمايد و لا يظلم ربك احدا : و خداوند به بندگانش
ستم نمى كند چرا كه پاداشها و كيفرها محصول اعمال خودشان است .
البته بعضى از مفسران جمله و وجدوا ما عملوا حاضرا را تاكيدى بر مساله نامه اعمال
دانسته اند ، و گفته اند مفهوم جمله اين است كه در آن كتاب همه كارهاى خود را حاضر
و ثبت شده مى يابند .
بعضى ديگر در اين آيه كلمه جزاء را در تقدير گرفته اند ، و گفته اند مفهومش اين است
كه در آن روز جزاى اعمال خود را حاضر مى بينند .
ولى تفسير اول با ظاهر آيات مساعدتر است .
در باره تجسم اعمال در جلد دوم ذيل آيه 30 آل عمران بحث مشروحى داشته ايم ( جلد 2
صفحه 377 ) و به خواست خدا در ذيل آيات مناسب در آينده
تفسير نمونه ج : 12 ص : 458
نيز بحث بيشترى خواهيم داشت .
3 - ايمان به معاد و نقش آن در تربيت انسانها -
براستى قرآن كتاب تربيتى عجيبى است ، هنگامى كه صحنه قيامت را براى انسانها ترسيم
مى كند ، مى گويد ، روزى كه همه مردم در صفوف منظم به دادگاه عدل پروردگار عرضه مى
شوند ، در حالى كه هماهنگى عقائد و اعمالشان معيار تقسيم آنها در صفوف مختلف است .
دستهاى آنها از همه چيز تهى ، تمام تعلقات دنيا را پشت سر افكنده اند ، در عين
جمعيت ، تنها ، و در عين تنهائى جمعند ، نامه هاى اعمال ، گسترده مى شود .
همه چيز به زبان مى آيد و اعمال كوچك و بزرگ آدميان را بازگو مى كند ، و از آن
بالاتر خود اعمال و افكار جان مى گيرند ، تجسم مى يابند ، اطراف هر كسى را اعمال
تجسم يافته اش احاطه مى كند ، آنچنان مردم به خود مشغولند كه مادر فرزند را ، و
فرزند پدر و مادر را به كلى فراموش مى كنند .
سايه سنگين وحشت از اين دادگاه عدل الهى و كيفرهاى بزرگى كه در انتظار بدكاران است
همه را فرا مى گيرد ، نفسها در سينه ها حبس مى شود ، و چشمها از گردش بازمى ماند .
راستى ايمان به چنين دادگاهى چقدر در تربيت انسان و كنترل شهوات او مؤثر است ؟ و
چقدر آگاهى و بيدارى و توجه به مسئوليتها به انسان مى بخشد ؟ در حديثى از امام صادق
(عليه السلام) مى خوانيم : اذا كان يوم القيامة دفع للانسان كتاب ثم قيل له اقرء -
قلت فيعرف ما فيه - فقال انه يذكره فما من لحظة و لا كلمة و لا نقل قدم و لا شىء
فعله الا ذكره ، كانه فعله تلك الساعة ، و لذلك قالوا يا ويلتنا ما لهذا الكتاب لا
يغادر صغيرة و لا كبيرة الا احصاها : هنگامى كه روز قيامت مى شود ، نامه اعمال آدمى
را به دست او مى دهند ، سپس گفته مى شود بخوان - راوى اين خبر مى گويد از امام
پرسيدم آيا آنچه را كه در اين نامه است مى شناسد و به خاطر مى آورد ؟ - امام فرمود
:
تفسير نمونه ج : 12 ص : 459
همه را به خاطر مى آورد ، هر چشم بر هم زدنى ، كلمه اى ، جابجا كردن قدمى ، و خلاصه
هر كارى را كه انجام داده است آنچنان به خاطر مى آورد كه گوئى همان ساعت انجام داده
است ! و لذا فريادشان بلند مى شود و مى گويند : اى واى بر ما اين چه كتابى است كه
هيچ كار كوچك و بزرگى نيست مگر آنكه آنرا احصا و شماره كرده است ؟ ! نقش مؤثر
تربيتى ايمان به چنين واقعيتى ناگفته پيداست ، راستى ممكن است انسان به چنين صحنه
اى ايمان قاطع داشته باشد باز هم گناه كند ؟ !
تفسير نمونه ج : 12 ص : 460
وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَئكَةِ اسجُدُوا لاَدَمَ فَسجَدُوا إِلا إِبْلِيس كانَ مِنَ
الْجِنِّ فَفَسقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّيَّتَهُ
أَوْلِيَاءَ مِن دُونى وَ هُمْ لَكُمْ عَدُوُّ بِئْس لِلظلِمِينَ بَدَلاً(50) *مَّا
أَشهَدتهُمْ خَلْقَ السمَوَتِ وَ الأَرْضِ وَ لا خَلْقَ أَنفُسِهِمْ وَ مَا كُنت
مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضداً(51) وَ يَوْمَ يَقُولُ نَادُوا شرَكاءِى الَّذِينَ
زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَستَجِيبُوا لهَُمْ وَ جَعَلْنَا بَيْنهُم
مَّوْبِقاً(52) وَ رَءَا الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظنُّوا أَنهُم مُّوَاقِعُوهَا
وَ لَمْ يجِدُوا عَنهَا مَصرِفاً(53)
ترجمه :
50 - به ياد آريد زمانى را كه به فرشتگان گفتيم براى آدم سجده كنيد ، آنها همگى
سجده كردند ، جز ابليس ، او از جن بود ، سپس از فرمان پروردگارش خارج شد ، آيا ( با
اينحال ) او و فرزندانش را به جاى من اولياى خود انتخاب مى كنيد در حالى كه دشمن
شما هستند ؟ اينها چه جانشينهاى بدى براى ظالمان اند .
51 - من آنها را به هنگام آفرينش آسمانها و زمين حاضر نساختم ، و نه بهنگام آفرينش
نوع خودشان ، و من گمراه كنندگان را دستيار خود قرار نمى دهم .
تفسير نمونه ج : 12 ص : 461
52 - بخاطر بياوريد روزى را كه خدا مى گويد شريكهائى را كه براى من مى پنداشتيد صدا
بزنيد ( تا به كمك شما بشتابند ) ولى هر چه آنها را مى خوانند جوابشان نمى دهند ، و
ما در ميان اين دو گروه كانون هلاكتى قرار داده ايم .
53 - و گنهكاران آتش ( دوزخ ) را مى بينند و يقين مى كنند كه بر آتش افكنده مى شوند
و هم آتش بر آنها ، و هيچگونه راه گريزى از آن نخواهند يافت !
تفسير : شياطين را اولياى خود قرار ندهيد !
در آيات مختلف قرآن كرارا از داستان آفرينش آدم و سجده فرشتگان براى او و سرپيچى
ابليس ، سخن به ميان آمده است ، ولى همانگونه كه قبلا هم اشاره كرده ايم اين
تكرارها همواره نكته هائى دارد و در هر مورد نكته اى در نظر بوده است .
به تعبير ديگر يك حادثه مهم ممكن است ابعاد مختلفى داشته باشد كه در هر مورد كه ذكر
مى شود نظر به يكى از اين ابعاد باشد .
از آنجا كه در بحثهاى گذشته ضمن يك مثال عينى خارجى چگونگى موضع - گيرى ثروتمندان
مستكبر و مغرور ، در مقابل تهيدستان مستضعف ، و عاقبت كار آنها تجسم يافته بود ، و
از آنجا كه غرور از روز نخست عامل اصلى انحراف و كفر و طغيان بوده است ، در آيات
مورد بحث از مساله ابليس و سرپيچى او از سجده بر آدم سخن به ميان مى آورد تا بدانيم
از آغاز غرور سرچشمه كفر و طغيان بوده است .
بعلاوه اين داستان مشخص مى كند كه انحرافات از وسوسه هاى شيطانى سرچشمه مى گيرد ، و
تسليم شدن در برابر وسوسه هاى او كه از آغاز كمر دشمنى ما را بسته است چقدر احمقانه
است ؟ نخست مى گويد : به ياد آريد زمانى را كه به فرشتگان گفتيم : براى آدم سجده
كنيد ، آنها همگى سجده كردند جز ابليس ( و اذ قلنا للملائكة اسجدوا لادم فسجدوا الا
ابليس ) .
تفسير نمونه ج : 12 ص : 462
اين استثناء ممكن است اين توهم را به وجود آورد كه ابليس از جنس فرشتگان بود ، در
حالى كه فرشتگان معصومند ، پس چگونه او راه طغيان و كفر را پوئيد ؟ ! لذا بلا فاصله
اضافه مى كند او از جن بود ، و سپس از فرمان پروردگارش خارج شد ( كان من الجن ففسق
عن امر ربه ) .
او از فرشتگان نبود ولى به خاطر بندگى و اطاعت و قرب به پروردگار در صف فرشتگان جاى
گرفت ، و حتى شايد معلم آنان بود ، اما به خاطر يكساعت كبر و غرور آنچنان سقوط كرد
كه همه سرمايه معنويت خود را از دست ، داد و رانده ترين و منفورترين موجود در درگاه
خدا شد .
سپس مى گويد با اين حال آيا او و فرزندانش را به جاى من اولياى خود انتخاب مى كنيد
؟ ! ( ا فتتخذونه و ذريته اولياء من دونى ) .
در حالى كه آنها دشمن شما هستند ( و هم لكم عدو ) .
دشمنى سرسخت و قسم خورده كه تصميم به گمراهى و بدبختى همه شما گرفته اند ، و عداوت
خود را از روز نخست نسبت به پدرتان آدم آشكارا اظهار داشته اند .
شيطان و فرزندانش را به جاى خدا پذيرا شدن بسيار بد است ( بئس للظالمين بدلا ) .
راستى چه زشت است كه انسان خداى عالم و آگاه و رحيم و مهربان و فيض بخش را رها كند
، و شيطان و دار و دسته اش را به جاى او بپذيرد ، اين زشت ترين انتخابهاست ، كدام
عاقل دشمن را كه از روز نخست ، كمر به نابوديش
تفسير نمونه ج : 12 ص : 463
بسته ، و سوگند ياد كرده ، بعنوان ولى و رهبر و راهنما و تكيه گاه مى پذيرد ؟ ! آيه
بعد دليل ديگرى بر ابطال اين پندار غلط اقامه مى كند ، و مى گويد : ما ابليس و
فرزندانش را به هنگام آفرينش آسمانها و زمين ، و حتى به هنگام آفرينش نوع خودشان ،
در صحنه حاضر نساختيم ( ما اشهدتهم خلق السماوات و الارض و لا خلق انفسهم ) .
تا از آنها در آفرينش جهان كمك بگيريم يا از اسرار خلقت آگاه و مطلع شوند .
بنا بر اين كسى كه هيچگونه دخالتى در آفرينش جهان و حتى نوع خود نداشته و از اسرار
و رموز خلقت به هيچوجه آگاه نيست چگونه قابل ولايت يا پرستش است ، و اصولا او چه
قدرتى دارد ، و چه نقشى مى تواند داشته باشد ، او موجودى است ضعيف و ناتوان و حتى
ناآگاه از مسائل خويشتن ، او چگونه مى تواند ديگران را رهبرى كند ؟ و يا آنها را از
مشكلات و گرفتاريها رهائى بخشد ؟ ! و در پايان اضافه مى كند : من هرگز گمراه
كنندگان را دستيار خود انتخاب نمى كنم ( و ما كنت متخذ المضلين عضدا ) .
يعنى آفرينش بر پايه راستى و درستى و هدايت است ، موجودى كه برنامه اش اضلال و
افساد است در اداره اين نظام ، جائى نمى تواند داشته باشد ، چرا كه او درست در جهت
مخالف نظام آفرينش و هستى است ، او خرابكار است و ويرانگر ، نه مصلح و تكامل آفرين
.
آخرين آيه مورد بحث مجددا هشدار مى دهد كه به خاطر بياوريد روزى را كه خداوند مى
فرمايد شريكهائى را كه براى من مى پنداشتيد صدا بزنيد تا به كمك شما بيايند ( و يوم
يقول نادوا شركائى الذين زعمتم ) .
تفسير نمونه ج : 12 ص : 464
يك عمر دم از آنها مى زديد ، و در آستانشان سجده مى نموديد ، اكنون كه امواج عذاب و
كيفر اطراف شما را احاطه كرده فرياد بزنيد لااقل ساعتى به كمكتان بشتابند .
آنها كه گويا هنوز رسوبات افكار اين دنيا را در مغز دارند فرياد مى زنند و آنها را
مى خوانند ، ولى اين معبودهاى پندارى حتى پاسخ به نداى آنها نمى دهند تا چه رسد به
اينكه به كمكشان بشتابند ( فدعوهم فلم يستجيبوا لهم ) و ما در ميان آنها كانون
هلاكتى قرار داده ايم ( و جعلنا بينهم موبقا ) آخرين آيه مورد بحث ، سرانجام كار
پيروان شيطان و مشركانرا چنين بيان مى كند : در آن روز گنهكاران آتش دوزخ را مى
بينند ( و رأى المجرمون النار ) .
و آتشى كه هرگز آنرا باور نكرده بودند در برابر چشمان آنها آشكار مى شود .
در اينجا پى به اشتباهات گذشته خود مى برند : و يقين مى كنند كه در آتش ورود خواهند
كرد و هم آتش در آنها ! ( فظنوا انهم مواقعوها ) .
و نيز به يقين مى فهمند كه هيچگونه راه گريز از آن نخواهند يافت ( و لم يجدوا عنها
مصرفا ) .
نه معبودهاى ساختگيشان به فريادشان مى رسند ، نه شفاعت شفيعان در باره آنها مؤثر
است ، و نه با كذب و دروغ و يا توسل به زر و زور مى توانند از چنگال آتش دوزخ ،
آتشى كه اعمالشان آن را شعلهور ساخته رهائى يابند .
توجه به اين نكته لازمست كه جمله ظنوا گر چه از ماده ظن است ، ولى در اينجا و
بسيارى موارد ديگر ، به معنى يقين به كار مى رود ، لذا در سوره
تفسير نمونه ج : 12 ص : 465
بقره آيه 249 هنگامى كه از مؤمنان راستين و مجاهدان ثابت قدمى كه همراه طالوت به
مبارزه با جالوت جبار و ستمگر برخاستند سخن مى گويد تعبير به قال الذين يظنون انهم
ملاقوا الله كم من فئة قليلة غلبت فئة كثيرة باذن الله : آنها كه ايمان قاطع به
معاد داشتند گفتند بسيار مى شود كه گروهى اندك ( اما با ايمان ) به فرمان خدا بر
گروه كثيرى پيروز گردد .
ضمنا كلمه مواقعوها از ماده مواقعه به معنى وقوع بر يكديگر است اشاره به اينكه هم
آنها بر آتش مى افتند و هم آتش بر آنها ، هم آتش در آنها نفوذ مى كند و هم آنها در
آتش چرا كه در آيات ديگر قرآن خوانده ايم كه گنهكاران خود آتشگيره آتشند ( سوره
بقره آيه 24 ) .
نكته ها :
1 - آيا شيطان فرشته بود ؟
مى دانيم فرشتگان پاك و معصومند ، و قرآن هم به پاكى و عصمت آنها اعتراف كرده ،
آنجا كه مى گويد : بل عباد مكرمون لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون آنها بندگان
گرامى خدا هستند ، در هيچ سخنى بر او پيشى نمى گيرند و فرمانهاى او را گردن مى نهند
( آيه 36 و 37 سوره انبياء ) .
اصولا از آنجا كه در جوهر آنها عقل است و نه شهوت بنا بر اين كبر و غرور و خودخواهى
، و بطور كلى انگيزه هاى گناه در آنها وجود ندارد .
از طرفى استثناء ابليس در آيات فوق ( و بعضى آيات ديگر قرآن ) از جمع ملائكه اين
تصور را به وجود مى آورد كه ابليس از فرشتگان بوده و با توجه به عصيان و سركشى او
اين اشكال به نظر مى رسد كه چگونه از فرشته اى اين گناهان كبيره ممكن است سر بزند ؟
! بخصوص اينكه در بعضى از خطبه هاى نهج البلاغه نيز آمده است كه : ما كان الله
سبحانه ليدخل الجنة بشرا بامر اخرج به منها ملكا : هرگز
تفسير نمونه ج : 12 ص : 466
ممكن نيست خداوند انسانى را به بهشت بفرستد در برابر كارى كه بخاطر آن فرشته اى را
از بهشت رانده است ( اشاره به غرور ابليس است ) آيات فوق اين مشكل را حل كرده مى
گويد : كان من الجن ( ابليس از طائفه جن بود ) آنها موجوداتى هستند از چشم ما پنهان
و داراى عقل و شعور و خشم و شهوت .
و مى دانيم كلمه جن هر گاه در قرآن اطلاق مى شود اشاره به همين گروه است ولى آن
دسته از مفسران كه معتقدند ابليس از فرشتگان بوده آيه فوق را به مفهوم لغوى آن
تفسير مى كنند ، و مى گويند منظور از كان من الجن اين است كه ابليس از نظر پنهان
بود ، همچون ساير فرشتگان ، در حالى كه اين معنى كاملا خلاف ظاهر است .
از دلائل واضحى كه مدعاى ما را اثبات مى كند ، اين است كه قرآن از يك سو مى گويد :
و خلق الجان من مارج من نار جن را از شعله هاى مختلط آتش آفريد ( سوره الرحمن آيه
15 ) .
و از سوى ديگر هنگامى كه ابليس از سجده بر آدم سرپيچيد منطقش اين بود خلقتنى من نار
و خلقته من طين مرا از آتش آفريدى و او را از خاك و آتش برتر از خاك است ( اعراف
آيه 12 ) .
از اين گذشته آيات فوق براى ابليس ذريه ( فرزندان ) قائل شده است ، در حالى كه مى
دانيم فرشتگان ذريه ندارند .
مجموع آنچه گفته شد به ضميمه ساختمان جوهره فرشتگان بخوبى گواهى مى دهد كه ابليس
هرگز فرشته نبوده ولى از آنجا كه در صف آنها قرار داشت و آنقدر پرستش خدا كرده بود
كه به مقام فرشتگان مقرب خدا تكيه زده بود مشمول
تفسير نمونه ج : 12 ص : 467
خطاب آنها در مساله سجده بر آدم شده و سرپيچى او به صورت يك استثناء در آيات قرآن
بيان گرديده ، و در خطبه قاصعه نام ملك مجازا بر او نهاده شده است .
( دقت كنيد ) .
در كتاب عيون الاخبار از امام على ابن موسى الرضا مى خوانيم : فرشتگان همگى معصومند
و محفوظ از كفر و زشتيها به لطف پروردگار ، راوى حديث مى گويد : به امام عرض كردم
مگر ابليس فرشته نبود ؟ فرمود : نه ، او از جن بود ، آيا سخن خدا را نشنيده ايد كه
ميفرمايد : و اذ قلنا للملائكة اسجدوا لادم فسجدوا الا ابليس كان من الجن .
در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام) نقل شده كه يكى از ياران خاصش مى گويد :
از امام در باره ابليس سؤال كردم كه آيا از فرشتگان بود فرمود نه از جن بود ، ولى
همراه فرشتگان بود ، آنچنانكه آنها فكر مى كردند از جنس آنان است ( بخاطر عبادت و
قربش نسبت به پروردگار ) ولى خدا مى دانست از آنها نيست ، هنگامى كه فرمان سجود
صادر شد آنچه مى دانيم تحقق يافت ( پرده ها كنار رفت و ماهيت ابليس آشكار گرديد ) .
در باره ابليس و بطور كلى شيطان بحثهاى مشروحى ذيل آيه 11 تا 18 اعراف بيان كرده
ايم ( تفسير نمونه جلد 6 صفحه 98 به بعد ) و در سوره انعام ذيل آيه 112 ( تفسير
نمونه جلد 5 صفحه 406 ) و در سوره بقره ذيل آيه 34 ( جلد اول ) نيز بحثهائى آمده
است .
2 - گمراهان را نبايد به معاونت دعوت كرد
گر چه در آيات فوق سخن از خداوند است و نفى وجود ياورى براى او از
تفسير نمونه ج : 12 ص : 468
گمراهان ، و مى دانيم اصولا خدا نياز به معين و كمك كار ندارد تا چه رسد به اينكه
گمراه باشد يا نباشد .
ولى اين يك درس بزرگ است براى همگان كه در كارهاى جمعى ، همواره كسانى را به يارى
طلبند كه هم خودشان در خط صحيح حق و عدالت باشند و هم دعوت كننده به چنين خطى ، و
بسيار ديده ايم افراد پاكى را كه به خاطر عدم دقت در انتخاب دستياران خود گرفتار
انواع انحرافها و مشكلات و انواع ناكاميها و بدبختيها شده اند ، جمعى از گمراهان و
گمراه كنندگان دور آنها را گرفته ، و نظام كارشان را به تباهى كشيده اند ، و
سرانجام همه سرمايه هاى انسانى و اجتماعيشان را بر باد داده اند .
در تاريخچه كربلا چنين مى خوانيم كه امام حسين (عليه السلام) سرور شهيدان در ميان
راه به عبيد الله بن حر برخورد كرد ، امام (عليه السلام) به ديدن عبيد الله رفت و
او احترام فراوان نمود ، اما هنگامى كه امام او را دعوت به يارى نمود ، او سوگند
ياد كرد كه از كوفه بيرون نيامده مگر به خاطر اينكه از اين جنگ كناره گيرى كند ،
سپس اضافه كرد من مى دانم اگر با اين گروه نبرد كنى نخستين كشته خواهى بود ، ولى
اين شمشير و اسبم را تقديم شما مى كنم .
امام صورت از او برگرداند و فرمود : هنگامى كه از جان خود مضايقه دارى نيازى به مال
تو نداريم سپس اين آيه را تلاوت كرد ، و ما كنت متخذ المضلين عضدا ( اشاره به اينكه
تو گمراهى و گمراه كننده ، و شايسته دستيارى نيستى ) .
به هر حال نداشتن يار و ياور از اين بهتر است كه انسان از افراد آلوده و ناپاك يارى
بطلبد و آنها را گرد خود جمع نمايد .
تفسير نمونه ج : 12 ص : 469
وَ لَقَدْ صرَّفْنَا فى هَذَا الْقُرْءَانِ لِلنَّاسِ مِن كلِّ مَثَل وَ كانَ
الانسنُ أَكثرَ شىْء جَدَلاً(54) وَ مَا مَنَعَ النَّاس أَن يُؤْمِنُوا إِذْ
جَاءَهُمُ الْهُدَى وَ يَستَغْفِرُوا رَبَّهُمْ إِلا أَن تَأْتِيهُمْ سنَّةُ
الأَوَّلِينَ أَوْ يَأْتِيهُمُ الْعَذَاب قُبُلاً(55) وَ مَا نُرْسِلُ
الْمُرْسلِينَ إِلا مُبَشرِينَ وَ مُنذِرِينَ وَ يجَدِلُ الَّذِينَ كفَرُوا
بِالْبَطِلِ لِيُدْحِضوا بِهِ الحَْقَّ وَ اتخَذُوا ءَايَتى وَ مَا أُنذِرُوا
هُزُواً(56)
ترجمه :
54 - ما در اين قرآن هر گونه مثلى را براى مردم بيان كرده ايم ، ولى انسان بيش از
هر چيز به جدل مى پردازد .
55 - تنها مانع انسانها از اينكه هنگامى كه هدايت به سراغشان آمد ايمان بياورند و
از پروردگارشان تقاضاى آمرزش كنند اين بود كه سرنوشت پيشينيان دامانشانرا بگيرد ، و
يا عذاب الهى را در برابر خود مشاهده كنند !
56 - ما پيامبران را جز براى بشارت و انذار نمى فرستيم ، اما كافران همواره مجادله
به باطل مى كنند تا ( به گمان خود ) حق را از ميان بردارند ، و آيات ما و
مجازاتهائى را كه به آنها وعده داده شده است به باد مسخره گيرند .
تفسير نمونه ج : 12 ص : 470
تفسير : گوئى تنها منتظر مجازاتند !
اين آيات يك نوع نتيجه گيرى از مجموع بحثهاى گذشته و نيز اشاره اى به بحثهاى آينده
است .
نخستين آيه مى گويد : ما در اين قرآن براى مردم هر گونه مثلى را بيان كرديم ( و لقد
صرفنا فى هذا القرآن للناس من كل مثل ) .
از تاريخ تكان دهنده گذشتگان نمونه هاى مختلفى آورديم ، از حوادث دردناك زندگى آنها
و خاطره هاى تلخ و شيرين تاريخ ، در گوش مردم فرو خوانديم و آن قدر مسائل را زير و
رو كرديم تا دلهائى كه آماده پذيرش است پذيراى حق گردد ، و بر سايرين نيز اتمام حجت
شود ، و جائى براى ابهام باقى نماند .
ولى با اين حال گروهى طغيانگر و سركش هرگز ايمان نياوردند ، چرا كه انسان بيش از هر
چيز به جدل مى پردازد ( و كان الانسان اكثر شىء جدلا ) صرفنا از ماده تصريف به معنى
تغيير و دگرگون ساختن و از حالى به حال ديگر درآوردن است ، هدف از اين تعبير در آيه
فوق آن است كه ما در لباسهاى گوناگون و چهره هاى مختلف و به هر زبانى كه امكان
تاثير در آن بوده با مردم سخن گفته ايم .
جدل به معنى گفتگوئى است كه بر اساس نزاع و تسلط بر ديگرى صورت گيرد ، و بنا بر اين
مجادله به معنى آن است كه دو نفر در برابر هم به جر و بحث و مشاجره برخيزند ، اين
كلمه در اصل - بطورى كه راغب مى گويد - از جدلت الخيل ( طناب را محكم تابيدم )
گرفته شده است ، گوئى كسى كه چنين سخنانى مى گويد مى خواهد طرف مقابل را به زور از
افكارش بپيچاند .
بعضى نيز گفته اند اصل جدال به معنى كشتى گرفتن و ديگرى را بر زمين
تفسير نمونه ج : 12 ص : 471
افكندن است كه در مشاجرات لفظى نيز به كار مى رود ، ولى به هر حال منظور از انسان
در اينجا انسانهاى تربيت نايافته است ، و نظير آن در قرآن فراوان است ، در اين
زمينه بحث مشروحى ذيل آيه 12 سوره يونس آورده ايم ( جلد هشتم تفسير نمونه صفحه 239
) .
آيه بعد مى گويد با اين همه مثالهاى گوناگون و بيانات تكان دهنده و منطقهاى متفاوت
كه بايد در هر انسان آماده اى نفوذ كند باز گروه كثيرى از مردم ايمان نياوردند :
مانع آنها از ايمان و استغفار از گناهان به هنگامى كه هدايت الهى به سويشان آمد
تنها اين بود كه انتظار سرنوشت پيشينيان را داشتند ! ( و ما منع الناس ان يؤمنوا اذ
جائهم الهدى و يستغفروا ربهم الا ان تاتيهم سنة الاولين ) .
و يا عذاب الهى در برابر آنان قرار گيرد و با چشم خود آن را ببينند ( او ياتيهم
العذاب قبلا ) .
در حقيقت ، اين آيه اشاره به آن است كه اين گروه لجوج و مغرور با ميل و اراده خود
هرگز ايمان نخواهند آورد ، تنها در دو حالت ايمان مى آورند : نخست زمانى كه عذابهاى
دردناكى كه اقوام پيشين را دربرگرفت آنها را فرو گيرد ، دوم آنكه لااقل عذاب الهى
را با چشم خود مشاهده كنند ، كه اين ايمان اضطرارى البته بى ارزش خواهد بود .
توجه به اين نكته نيز لازمست كه اين گونه اقوام گمراه هرگز در انتظار
تفسير نمونه ج : 12 ص : 472
چنين سرنوشتى نبوده اند اما چون اين سرنوشت براى آنها حتمى بوده ، قرآن آن را
بعنوان انتظار بيان كرده و اين يكنوع كنايه زيبا است ، درست مثل اينكه ما به فرد
سركشى مى گوئيم تو فقط مى خواهى مجازات شوى ، يعنى مجازات سرنوشت حتمى تو است
آنچنان كه گويا در انتظارش هستى .
به هر حال كار انسان سركش و مغرور گاه به جائى مى رسد كه نه وحى آسمانى ، نه تبليغ
مستمر انبياء ، نه مشاهده درسهاى عبرت در زندگى اجتماعى ، و نه مطالعه تاريخ
گذشتگان ، هيچكدام در او اثر نمى كند ، تنها چوب خدا است كه مى تواند او را بر سر
عقل بياورد ، اما چه فايده كه به هنگام نزول عذاب درهاى توبه بسته مى شود و راه
بازگشت و استغفار نيست .
سپس براى دلدارى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در برابر سماجت و لجاجت مخالفان
مى فرمايد : وظيفه تو تنها بشارت و انذار است ، ما پيامبران را جز براى بشارت و
انذار نمى فرستيم ( و ما نرسل المرسلين الا مبشرين و منذرين ) .
سپس اضافه مى كند اين مساله تازه اى نيست كه اين گونه افراد به مخالفت و استهزاء
برخيزند ، بلكه همواره افراد كافر لجوج مجادله به باطل مى كنند ، تا به گمان خود حق
را از ميان ببرند ، و آيات ما و رستاخيز و عذاب و مجازات الهى را به باد استهزاء
بگيرند ( و يجادل الذين كفروا بالباطل ليدحضوا به الحق و اتخذوا آياتى و ما انذروا
هزوا ) .
در حقيقت اين آيه شبيه آيه 42 تا 45 سوره حج است كه مى گويد : و ان يكذبوك فقد كذبت
قبلهم قوم نوح و عاد و ثمود ... اگر آنها تو را تكذيب
تفسير نمونه ج : 12 ص : 473
كنند پيش از تو قوم نوح و عاد و ثمود ... پيامبرانشان را تكذيب كردند .
اين احتمال در تفسير آيه نيز وجود دارد كه خداوند مى فرمايد كار پيامبران اجبار و
اكراه نيست ، بلكه وظيفه آنها بشارت و انذار است ، اما تصميم گيرى نهائى با خود
مردم است ، تا درست بينديشند و عواقب كفر و ايمان را بنگرند و از روى اراده و تصميم
ايمان بياورند نه اينكه عذاب الهى را در برابر چشم خود ببينند و اضطرارا اظهار
ايمان كنند .
ولى متاسفانه اين آزادى و اختيار كه وسيله تكامل است غالبا مورد سوء استفاده قرار
گرفته ، و طرفداران باطل به مجادله در برابر حق برخاسته اند ، گاه از طريق مغالطه و
گاه از طريق استهزاء خواسته اند آئين حق را از ميان ببرند ، ولى هميشه دلهاى آماده
اى پذيراى حق بوده ، و به حمايت از آن برخاسته است ، و اين مبارزه حق و باطل در طول
تاريخ بوده و همچنان ادامه دارد .
تفسير نمونه ج : 12 ص : 474
وَ مَنْ أَظلَمُ مِمَّن ذُكِّرَ بِئَايَتِ رَبِّهِ فَأَعْرَض عَنهَا وَ نَسىَ مَا
قَدَّمَت يَدَاهُ إِنَّا جَعَلْنَا عَلى قُلُوبِهِمْ أَكنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَ
فى ءَاذَانهِمْ وَقْراً وَ إِن تَدْعُهُمْ إِلى الْهُدَى فَلَن يهْتَدُوا إِذاً
أَبَداً(57) وَ رَبُّك الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ لَوْ يُؤَاخِذُهُم بِمَا كسبُوا
لَعَجَّلَ لهَُمُ الْعَذَاب بَل لَّهُم مَّوْعِدٌ لَّن يجِدُوا مِن دُونِهِ
مَوْئلاً(58) وَ تِلْك الْقُرَى أَهْلَكْنَهُمْ لَمَّا ظلَمُوا وَ جَعَلْنَا
لِمَهْلِكِهِم مَّوْعِداً(59)
ترجمه :
57 - چه كسى ستمكارتر است از آنها كه به هنگام يادآورى آيات پروردگارشان از آن روى
مى گردانند ، و آنچه را با دست خود انجام داده فراموش مى كنند ، ما بر دلهاشان پرده
افكنده ايم تا نفهمند ، و در گوشهايشان سنگينى قرار داده ايم ( تا صداى حق را
نشنوند ! ) و لذا اگر آنها را به سوى هدايت بخوانى هرگز هدايت نمى شوند !
58 - و پروردگار تو آمرزنده و صاحب رحمت است ، اگر مى خواست آنها را به اعمالشان
تفسير نمونه ج : 12 ص : 475
مجازات كند عذاب هر چه زودتر براى آنها مى فرستاد ، ولى براى آنها موعدى است كه با
فرا رسيدنش راه فرارى نخواهند داشت .
59 - اينها شهرها و آباديهائى است ( كه ويرانه هايش را با چشم مى بينيد ) ما آنها
را به هنگامى كه ستم كرده اند هلاك كرديم و ( در عين حال ) براى هلاكتشان موعدى
قرار داديم .
تفسير : در مجازات الهى عجله نمى شود
از آنجا كه در آيات پيشين سخن از گروهى از كافران تاريك دل و متعصب در ميان بود ،
آيات فوق نيز همان بحث را تعقيب مى كند .
نخست مى گويد : چه كسى ستمكارتر است از آنها كه به هنگام تذكر آيات پروردگارشان از
آن روى مى گردانند و كارهاى گذشته خود را بدست فراموشى مى سپارند ( و من اظلم ممن
ذكر بايات ربه فاعرض عنها و نسى ما قدمت يداه ) .
تعبير به تذكر ( يادآورى ) گويا اشاره به اين است كه تعليمات انبياء از قبيل
يادآورى حقائقى است كه بطور فطرى در اعماق روح انسان وجود دارد و كار پيامبران پرده
برداشتن از روى آن است .
اين معنى در خطبه اول نهج البلاغه نيز آمده است ، آنجا كه مى فرمايد ليستادوهم
ميثاق فطرته و يذكروهم منسى نعمته و يحتجوا اليهم بالتبليغ و يثيروا لهم دفائن
العقول : هدف از بعثت پيامبران آن بوده كه انسانها را وادار به وفا كردن به پيمان
فطرت كنند ، و نعمت هاى فراموش شده خدا را به ياد آنها بياورند و از طريق تبليغ بر
آنها اتمام حجت كنند و گنجينه هاى پنهانى عقل ها را آشكار سازند ! .
جالب اينكه در اين آيه از سه طريق به اين كوردلان درس بيدارى مى دهد : نخست اينكه
اين حقائق با فطرت و وجدان و جان شما كاملا آشناست ، ديگر
تفسير نمونه ج : 12 ص : 476
اينكه از سوى پروردگار خودتان آمده و سوم اينكه فراموش نكنيد شما خطاهائى انجام
داده ايد كه برنامه انبياء براى شستشوى آنهاست .
ولى اين عده با همه اينها هرگز ايمان نمى آورند ، چرا كه ما بر دلهايشان پرده
افكنده ايم تا نفهمند ! و در گوشهايشان سنگينى قرار داده ايم تا صداى حق را نشنوند
( انا جعلنا على قلوبهم اكنة ان يفقهوه و فى آذانهم وقرا ) .
و لذا اگر آنها را به سوى هدايت بخوانى هرگز هدايت را پذيرا نخواهند شد ( و ان
تدعهم الى الهدى فلن يهتدوا اذا ابدا ) .
شايد محتاج به تذكر نباشد كه خداوند اگر حس تشخيص و قدرت درك و شنيدن را از آنها
گرفته بخاطر همان ما قدمت يداه و اعمالى است كه قبلا انجام داده اند و اين كيفر اثر
مستقيم اعمال خود آنهاست بلكه به تعبير ديگر همان اعمال زشت و ننگين تبديل به پرده
و سنگينى ( كنان و وقر ) بر دل ها و گوشهايشان ، شده است ، و اين حقيقتى است كه
بسيارى از آيات قرآن از آن سخن مى گويد مثلا در آيه 155 سوره نساء مى خوانيم ( بل
طبع الله عليها بكفرهم فلا يؤمنون الا قليلا ) : خداوند بخاطر كفرشان بر دل هاى
آنها مهر نهاده ، لذا جز گروه اندكى ايمان نمى آورند .
اما آنها كه از هر بهانه اى براى اثبات مكتب جبر بهره گيرى مى كنند بدون اينكه جمله
هاى ديگر اين آيه را در نظر بگيرند ، و ساير آيات قرآن را كه مفسر آن است در كنار
آن بگذارند ، به ظاهر تعبير فوق چسبيده و از آن براى اثبات مكتب خود كمك گرفته اند
، در حالى كه پاسخ آن ، همانگونه كه گفتيم كاملا روشن است .
تفسير نمونه ج : 12 ص : 477
و از آنجا كه برنامه تربيتى خداوند نسبت به بندگان چنين است كه تا آخرين مرحله به
آنها فرصت مى دهد و هرگز مانند جباران روزگار فورا اقدام به مجازات نمى كند ، بلكه
رحمت واسعه او هميشه ايجاب مى كند كه حداكثر فرصت را به گناهكاران بدهد ، در آيه
بعد مى گويد : پروردگار تو آمرزنده و صاحب رحمت است ( و ربك الغفور ذو الرحمة ) .
اگر مى خواست آنها را به اعمالشان مجازات كند هر چه زودتر عذاب را بر آنها مى
فرستاد ( لو يؤاخذهم بما كسبوا لعجل لهم العذاب ) .
ولى براى آنها موعدى است كه با فرا رسيدن آن راه فرارى نخواهند داشت ( بل لهم موعد
لن يجدوا من دونه موئلا ) .
غفران او ايجاب مى كند كه توبه كاران را بيامرزد و رحمت او اقتضاء مى كند كه در
عذاب غير آنها نيز تعجيل نكند شايد به صفوف توبه كاران بپيوندند ولى عدالت او هم
اقتضا مى كند وقتى طغيان و سركشى به آخرين درجه رسيد حسابشان را صاف كند و اصولا
بقاء چنين افراد فاسد و مفسد كه اميدى به اصلاحشان نيست از نظر حكمت آفرينش معنى
ندارد ، بايد نابود شوند ، و زمين از لوث وجودشان پاك گردد .
و سرانجام براى آخرين تذكر و هشدار در اين سلسله آيات ، سرنوشت تلخ و دردناك
ستمكاران پيشين را يادآورى كرده مى گويد : و اينها شهرها و آباديهائى است كه ويرانه
هاى آنها در برابر چشم شما قرار دارد ، و ما آنها را به هنگامى كه مرتكب ظلم و ستم
شدند هلاك كرديم ، و در عين حال در عذاب شان تعجيل ننموديم ، بلكه موعدى براى
هلاكشان قرار داديم ( و تلك القرى اهلكناهم لما ظلموا و جعلنا لمهلكهم موعدا ) .
|