تفسير نمونه ج : 1 ص : 518
در نخستين آيه مورد بحث سخن از صبر و پايدارى به ميان مى آورد ، كه بدون آن ،
مفاهيم گذشته هرگز تحقق نخواهد يافت .
نخست ميگويد : اى كسانى كه ايمان آورده ايد از صبر و نماز كمك بگيريد ( يا ايها
الذين آمنوا استعينوا بالصبر و الصلوة ) .
و با اين دو نيرو ( استقامت و توجه به خدا ) به جنگ مشكلات و حوادث سخت برويد كه
پيروزى از آن شما است زيرا خداوند با صابران است ( ان الله مع الصابرين ) .
به عكس آنچه بعضى تصور مى كنند ، صبر هرگز به معنى تحمل بدبختيها و تن دادن ذلت و
تسليم در برابر عوامل شكست نيست ، بلكه صبر و شكيبائى به معنى پايدارى و استقامت در
برابر هر مشكل و هر حادثه است .
لذا بسيارى از علماى اخلاق براى صبر سه شاخه ذكر كرده اند : صبر بر اطاعت ( مقاومت
در برابر مشكلاتى كه در راه طاعت وجود دارد ) .
صبر بر معصيت ( ايستادگى در برابر انگيزه هاى گناه و شهوات سركش و طغيانگر ) .
و صبر بر مصيبت ( پايدارى در برابر حوادث ناگوار و عدم خود باختگى و شكست روحى و
ترك جزع و فزع ) .
كمتر موضوعى را در قرآن مى توان يافت كه مانند صبر تكرار و مورد تاكيد قرار گرفته
باشد ، در قرآن مجيد در حدود هفتاد مورد از صبر ، سخن به ميان آمده كه بيش از ده
مورد از آن به شخص پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) اختصاص دارد .
تاريخ مردان بزرگ گواهى مى دهد كه يكى از عوامل مهم يا مهمترين عامل پيروزى آنان
استقامت و شكيبائى بوده است ، افرادى كه از اين صفت بى بهره اند در گرفتاريها بسيار
زود از پا در مى آيند و مى توان گفت نقشى را كه اين عامل در پيشرفت افراد و جامعه
ها ايفا مى كند ، نه فراهم بودن امكانات دارد
تفسير نمونه ج : 1 ص : 519
و نه استعداد و هوش و مانند آن .
به همين دليل در قرآن مجيد روى اين موضوع با مؤكدترين بيان تكيه شده است ، آنجا كه
مى گويد : انما يوفى الصابرون اجرهم بغير حساب : صابران پاداش خود را بى حساب مى
گيرند ( زمر - 10 ) .
و در مورد ديگر بعد از ذكر صبر در برابر حوادث مى خوانيم : ان ذلك من عزم الامور :
اين كار از محكمترين كارها است ( لقمان - 17 ) .
اصولا ويژگى استقامت و پايمردى ، اين است كه فضائل ديگر بدون آن ارج و بهائى نخواهد
داشت كه پشتوانه همه آنها صبر است و لذا در نهج البلاغه در كلمات قصار مى خوانيم :
و عليكم بالصبر ، فان الصبر من الايمان كالراس من الجسد ، و لا خير فى جسد لا راس
معه ، و لا فى ايمان لا صبر معه : بر شما باد به صبر و استقامت كه صبر در برابر
ايمان همچون سر است در مقابل تن ، تن بى سر فايده اى ندارد ، همچنين ايمان بدون صبر
ناپايدار و بى نتيجه است .
در روايات اسلامى عاليترين صبر را آن دانسته اند كه به هنگام فراهم آمدن وسائل
عصيان و گناه انسان مقاومت كند و از لذت گناه چشم بپوشد .
در آيه مورد بحث مخصوصا به مسلمانان انقلابى نخستين كه دشمنان نيرومند و خونخوار و
بى رحم از هر سو آنها را احاطه كرده بودند ، دستور داده شده است كه در برابر حوادث
مختلف از قدرت صبر و پايمردى كمك بگيرند ، كه نتيجه آن استقلال شخصيت و اتكاء به
خويشتن و خود يارى در پناه ايمان به خدا است و تاريخ اسلام اين حقيقت را به خوبى
نشان مى دهد كه همين اصل اساسى پايه اصلى همه پيروزيها بود .
موضوع ديگرى كه در آيه بالا به عنوان يك تكيه گاه مهم در كنار صبر ،
تفسير نمونه ج : 1 ص : 520
معرفى شده صلوة ( نماز ) است ، لذا در احاديث اسلامى مى خوانيم : كان على (عليه
السلام) اذا اهاله امر فزع قام الى الصلوة ثم تلى هذه الاية و استعينوا بالصبر و
الصلوة ... : هنگامى كه على (عليه السلام) با مشكلى روبرو مى شد به نماز برمى خاست
و پس از نماز به دنبال حل مشكل مى رفت و اين آيه را تلاوت مى فرمود : و استعينوا
بالصبر و الصلوة ... .
از اين موضوع هرگز نبايد تعجب كرد ، زيرا هنگامى كه انسان در برابر حوادث سخت و
مشكلات طاقت فرسا قرار مى گيرد ، و نيروى خود را براى مقابله با آنها ناچيز مى بيند
، نياز به تكيه گاهى دارد كه از هر جهت نامحدود و بى انتها باشد ، نماز او را با
چنين مبدئى مربوط مى سازد ، و با اتكاء بر او مى تواند با روحى مطمئن و آرام امواج
سهمگين مشكلات را در هم بشكند .
بنا بر اين آيه فوق در حقيقت به دو اصل توصيه مى كند يكى اتكاى به خداوند كه نماز
مظهر آن است و ديگرى مساله خود يارى و اتكاى به نفس كه به عنوان صبر از آن ياد شده
است .
و به دنبال مساله صبر و استقامت در آيه بعد ، سخن از حيات جاويدان شهيدان مى گويد
كه پيوند نزديكى با استقامت و صبرشان دارد .
نخست مى گويد : هرگز به آنها كه در راه خدا كشته مى شوند و شربت شهادت مى نوشند
مرده مگوئيد ( و لا تقولوا لمن يقتل فى سبيل الله اموات ) .
سپس براى تاكيد بيشتر اضافه مى كند : بلكه آنها زندگانند ، اما شما درك نمى كنيد !
( بل احياء و لكن تشعرون ) .
اصولا در هر نهضتى گروهى راحت طلب و ترسو خود را كنار مى كشند و علاوه بر اينكه
خودشان كارى انجام نمى دهند سعى در دلسرد كردن ديگران دارند
تفسير نمونه ج : 1 ص : 521
همين كه حادثه ناگوارى رخ مى دهد ، اظهار تاسف مى كنند و آن را دليل بر بى نتيجه
بودن آن قيام مى پندارند ، غافل از اينكه هيچ هدف مقدس و گرانبهائى بدون دادن
قربانى يا قربانيها بدست نيامده و اين يكى از سنن اين جهان است .
قرآن كريم كرارا از اين دسته سخن به ميان آورده و آنها را سخت سرزنش مى كند .
گروهى از اين قماش مردم در آغاز اسلام بودند كه هر گاه كسى از مسلمانان در ميدان
جهاد به افتخار شهادت نائل مى آمد مى گفتند فلانى مرد ! و با اظهار تاسف از مردنش ،
ديگران را مضطرب مى ساختند .
خداوند در پاسخ اين گفته هاى مسموم پرده از روى يك حقيقت بزرگ بر مى دارد و با
صراحت مى گويد : شما حق نداريد كسانى را كه در راه خدا جان مى دهند مرده بخوانيد
آنها زنده اند ، زنده جاويدان ، و از روزيهاى معنوى در پيشگاه خدا بهره مى گيرند ،
با يكديگر سخن مى گويند ، و از سرنوشت پربارشان كاملا خشنودند ، اما شما كه در چهار
ديوارى محدود عالم ماده محبوس و زندانى هستيد اين حقايق را نمى توانيد درك كنيد .
نكته ها :
1 - چگونگى حيات جاودانى شهيدان
در اينكه حيات و زندگى شهيدان چگونه است ؟ در ميان مفسران گفتگو است ، بدون شك ظاهر
آيه اين است كه آنها داراى يكنوع حيات برزخى و روحانى هستند چرا كه جسمشان از هم
متلاشى شده و به گفته امام صادق (عليه السلام) آن حيات با بدنى است مثالى ( بدن
مجرد از ماده معمولى و همگون اين بدن ) كه تفسير آن در سوره مؤمنون آيه 100 و من
ورائهم برزخ الى يوم يبعثون خواهد آمد .
تفسير نمونه ج : 1 ص : 522
بعضى از مفسران اين زندگى را به عنوان يك حيات غيبى و مخصوص به شهداء دانسته اند و
گفته اند ما توضيح بيشترى در باره چگونگى اين زندگى و طرز استفاده از آن را در
اختيار نداريم .
بعضى ديگر حيات را در اينجا به معنى هدايت ، و مرگ را به معنى گمراهى دانسته اند ،
و گفته اند معنى آيه اين است كه هر كس كشته شد نگوئيد گمراه است ، بلكه او هدايت
شده است بعضى ديگر حيات جاويد شهيدان را زنده ماندن نام آنها و مكتب آنها مى دانند
.
ولى با توجه به آنچه در تفسير اول گفتيم روشن مى شود كه هيچيك از اين احتمالات قابل
قبول نيست ، نه لزومى دارد كه آيه را به معانى مجازى تفسير كنيم و نه مساله حيات
برزخى را مخصوص شهيدان بدانيم ، بلكه شهيدان داراى حيات روحانى و برزخى هستند با
اين امتياز كه در قرب رحمت پروردگارند و متنعم به انواع نعمتهاى او مى باشند .
2 - مكتبى كه به شهادت افتخار مى كند
اسلام با ترسيمى كه از مساله شهادت در آيه فوق و آيات ديگر قرآن كرده است عامل
بسيار مهم تازه اى را در مبارزه حق در برابر باطل وارد ميدان ساخته است ، عاملى كه
كاربرد آن از هر سلاحى بيشتر ، و تاثير آن از همه برتر است ، عاملى كه مى تواند
خطرناكترين و وحشتناكترين سلاحهاى عصر و زمان ما را در هم بشكند ، چنانكه در تاريخ
انقلاب اسلامى كشور ما ايران با كمال وضوح اين حقيقت را با چشم ديديم كه عشق به
شهادت على رغم تمام كمبودهاى ظاهرى عامل پيروزى سربازان اسلام در برابر قدرتهاى
بزرگ شد .
و اگر در تاريخ اسلام و حماسه هاى جاويدان جهادهاى اسلامى و شرح ايثارگريهاى كسانى
را كه با تمام وجودشان در راه پيشبرد اين آئين پاك جانفشانى
تفسير نمونه ج : 1 ص : 523
كردند دقت كنيم مى بينيم يك دليل مهم همه آن پيروزيها همين بود كه اسلام در تعليمات
خود اين درس بزرگ را به آنها آموخته بود كه شهادت در راه خدا و در طريق حق و عدالت
به معنى فناء و نابودى و مرگ نيست ، بلكه سعادت است و زندگى جاويدان و افتخار ابدى
.
سربازانى كه چنين درسى را در اين مكتب بزرگ آموخته اند هرگز قابل مقايسه با سربازان
عادى نيستند ، سرباز عادى به حفظ جان خود مى انديشد ، اما آنها براى حفظ مكتب پيكار
مى كنند و پروانهوار مى سوزند و قربانى مى شوند و افتخار مى كنند .
3 - زندگى برزخى و بقاى روح
- ضمنا از اين آيه موضوع بقاى روح و زندگى برزخى انسانها ( زندگى پس از مرگ و قبل
از رستاخيز ) به روشنى اثبات مى شود و پاسخ صريحى است به كسانى كه مى گويند قرآن به
مساله بقاى روح و زندگى برزخى اشاره اى نكرده است .
شرح بيشتر در باره اين موضوع و همچنين مساله حيات جاويدان شهيدان و پاداش مهم و
مقام والاى كشتگان راه خدا را در جلد سوم تفسير نمونه صفحه 168 ( ذيل آيه 169 سوره
آل عمران ) مطالعه فرمائيد .
تفسير نمونه ج : 1 ص : 524
وَ لَنَبْلُوَنَّكُم بِشىْء مِّنَ الخَْوْفِ وَ الْجُوع وَ نَقْص مِّنَ الأَمْوَلِ
وَ الأَنفُسِ وَ الثَّمَرَتِ وَ بَشرِ الصبرِينَ(155) الَّذِينَ إِذَا أَصبَتْهُم
مُّصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا للَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَجِعُونَ(156) أُولَئك
عَلَيهِمْ صلَوَتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولَئك هُمُ
الْمُهْتَدُونَ(157)
ترجمه :
155 - قطعا همه شما را با چيزى از ترس ، گرسنگى ، زيان مالى و جانى ، و كمبود ميوه
ها آزمايش مى كنيم و بشارت ده به استقامت كنندگان !
156 - آنها كه هر گاه مصيبتى به آنها رسد مى گويند : ما از آن خدا هستيم و به سوى
او باز مى گرديم !
157 - اينها همانها هستند كه الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده و آنها هستند هدايت
يافتگان .
تفسير : جهان صحنه آزمايش الهى است
بعد از ذكر مساله شهادت در راه خدا ، و زندگى جاويد شهيدان ، و همچنين مساله صبر و
شكر كه هر كدام يكى از چهره هاى آزمايشهاى الهى است ، در اين آيه به مساله آزمايش
به طور كلى و چهره هاى گوناگون آن اشاره مى كند
تفسير نمونه ج : 1 ص : 525
و به عنوان يك امر قطعى و تخلف ناپذير مى فرمايد : به طور مسلم ما همه شما را با
امورى همچون ترس و گرسنگى و زيان مالى و جانى و كمبود ميوه ها آزمايش مى كنيم ( و
لنبلونكم بشىء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات ) .
و از آنجا كه پيروزى در اين امتحانات جز در سايه مقاومت و پايدارى ممكن نيست در
پايان آيه مى فرمايد : و بشارت ده صابران و پايداران را ( و بشر الصابرين ) .
آنها هستند كه از عهده اين آزمايشهاى سخت به خوبى بر مى آيند و بشارت پيروزى متعلق
به آنها است ، اما سست عهدان بى استقامت از بوته اين آزمايشها سيه روى درمى آيند .
آيه بعد صابران را معرفى كرده مى گويد : آنها كسانى هستند كه هر گاه مصيبتى به آنها
رسد مى گويند ما از آن خدا هستيم و به سوى او باز مى گرديم ( الذين اذا اصابتهم
مصيبة قالوا انا لله و انا اليه راجعون ) .
توجه به اين واقعيت كه همه از او هستيم اين درس را به ما مى دهد كه از زوال نعمتها
هرگز ناراحت نشويم ، چرا كه همه اين مواهب بلكه خود ما تعلق به او داريم ، يكروز مى
بخشد و روز ديگر مصلحت مى بيند و از ما باز مى گيرد و هر دو صلاح ما است .
و توجه به اين واقعيت كه ما همه به سوى او باز مى گرديم به ما اعلام مى كند كه
اينجا سراى جاويدان نيست زوال نعمتها و كمبود مواهب و يا كثرت وفور آنها همه زودگذر
است ، و همه اينها وسيله اى است براى پيمودن مراحل تكامل ، توجه به اين دو اصل
اساسى اثر عميقى در ايجاد روح استقامت و صبر دارد .
بديهى است منظور از گفتن جمله انا لله و انا اليه راجعون تنها ذكر
تفسير نمونه ج : 1 ص : 526
زبانى آن نيست ، بلكه توجه به حقيقت و روح آن است كه يكدنيا توحيد و ايمان در عمق
آن نهفته است .
و در آخرين آيه مورد بحث الطاف بزرگ الهى را براى صابران و سخت كوشان كه از عهده
اين امتحانات بزرگ بر آمده اند بازگو مى كند و مى گويد : اينها كسانى هستند كه لطف
و رحمت خدا و درود الهى بر آنها است ( اولئك عليهم صلوات من ربهم و رحمة ) اين
الطاف و رحمتها آنها را نيرو مى بخشد كه در اين راه پر خوف و خطر گرفتار اشتباه و
انحراف نشوند ، لذا در پايان آيه مى فرمايد : و آنها هستند هدايت يافتگان ( و اولئك
هم المهتدون ) .
و به اين ترتيب فشرده اى از مساله بزرگ امتحان و هدف نهائى و چهره هاى مختلف ، و
عوامل پيروزى و همچنين نتائج آن را در اين چند جمله كوتاه روشن مى سازد .
نكته ها :
1 - چرا خدا مردم را آزمايش مى كند ؟
در زمينه مساله آزمايش الهى بحث فراوان است ، نخستين سؤالى كه به ذهن مى رسد اين
است كه مگر آزمايش براى اين نيست كه اشخاص يا چيزهاى مبهم و ناشناخته را بشناسيم و
از ميزان جهل و نادانى خود بكاهيم ؟ اگر چنين است
تفسير نمونه ج : 1 ص : 527
خداوندى كه علمش به همه چيز احاطه دارد و از اسرار درون و برون همه كس و همه چيز
آگاه است ، غيب آسمان و زمين را با علم بى پايانش مى داند ، چرا امتحان مى كند ؟
مگر چيزى بر او مخفى است كه با امتحان آشكار شود ؟ ! پاسخ اين سؤال مهم را در اينجا
بايد جستجو كرد كه مفهوم آزمايش و امتحان در مورد خداوند با آزمايشهاى ما بسيار
متفاوت است .
آزمايش هاى ما همانست كه در بالا گفته شد يعنى براى شناخت بيشتر و رفع ابهام و جهل
است ، اما آزمايش الهى در واقع همان پرورش و تربيت است .
توضيح اينكه در قرآن متجاوز از بيست مورد امتحان به خدا نسبت داده شده است ، اين يك
قانون كلى و سنت دائمى پروردگار است كه براى شكوفا كردن استعدادهاى نهفته ( و از
قوه به فعل رساندن آنها ) و در نتيجه پرورش دادن بندگان آنان را مى آزمايد ، يعنى
همانگونه كه فولاد را براى استحكام بيشتر در كوره مى گدازند تا به اصطلاح آبديده
شود ، آدمى را نيز در كوره حوادث سخت پرورش مى دهد تا مقاوم گردد .
در واقع امتحان خدا به كار باغبانى پر تجربه شبيه است كه دانه هاى مستعد را در
سرزمينهاى آماده مى پاشد ، اين دانه ها با استفاده از مواهب طبيعى شروع به نمو و
رشد مى كنند ، تدريجا با مشكلات مى جنگند و با حوادث پيكار مى نمايند در برابر
طوفانهاى سخت و سرماى كشنده و گرماى سوزان ايستادگى به خرج مى دهند تا شاخه گلى
زيبا يا درختى تنومند و پر ثمر بار آيد كه بتواند به زندگى و حيات خود در برابر
حوادث سخت ادامه دهد .
سربازان را براى اينكه از نظر جنگى نيرومند و قوى شوند به مانورها و جنگهاى مصنوعى
مى برند و در برابر انواع مشكلات تشنگى ، گرسنگى ، گرما و سرما ، حوادث دشوار ،
موانع سخت ، قرار مى دهند تا ورزيده و آبديده شوند .
تفسير نمونه ج : 1 ص : 528
و اين است رمز آزمايشهاى الهى .
قرآن مجيد به اين حقيقت در جاى ديگر تصريح كرده مى گويد و ليبتلى الله ما فى صدوركم
و ليمحص ما فى قلوبكم و الله عليم بذات الصدور : او آنچه را شما در سينه داريد مى
آزمايد تا دلهاى شما كاملا خالص گردد و او به همه اسرار درون شما آگاه است ( آل
عمران - 154 ) .
امير مؤمنان على (عليه السلام) تعريف بسيار پر معنى در زمينه فلسفه امتحانات الهى
دارد مى فرمايد : و ان كان سبحانه اعلم بهم من انفسهم و لكن لتظهر الافعال التى بها
يستحق الثواب و العقاب : گرچه خداوند به روحيات بندگانش از خودشان آگاهتر است ولى
آنها را امتحان مى كند تا كارهاى خوب و بد كه معيار پاداش و كيفر است از آنها ظاهر
گردد .
يعنى صفات درونى انسان به تنهائى نمى تواند معيارى براى ثواب و عقاب گردد مگر آن
زمانى كه در لابلاى اعمال انسان خودنمائى كند ، خداوند بندگان را مى آزمايد تا آنچه
در درون دارند در عمل آشكار كنند ، استعدادها را از قوه به فعل برسانند و مستحق
پاداش و كيفر او گردند .
اگر آزمايش الهى نبود اين استعدادها شكوفا نمى شد و درخت وجود انسان ميوه هاى اعمال
بر شاخسارش نمايان نمى گشت و اين است فلسفه آزمايش الهى در منطق اسلام .
2 - آزمايش خدا همگانى است
از آنجا كه نظام حيات در جهان هستى نظام تكامل و پرورش است و تمامى موجودات زنده
مسير تكامل را مى پيمايند ، حتى درختان استعدادهاى نهفته خود را با ميوه بروز مى
دهند همه مردم از انبياء گرفته تا ديگران طبق اين قانون عمومى
تفسير نمونه ج : 1 ص : 529
مى بايست آزمايش شوند و استعدادات خود را شكوفا سازند .
گرچه امتحانات الهى متفاوت است ، بعضى مشكل ، بعضى آسان و قهرا نتائج آنها نيز با
هم فرق دارد ، اما به هر حال آزمايش براى همه هست ، قرآن مجيد به امتحان عمومى
انسانها اشاره كرده مى فرمايد : ا حسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنا و هم لا
يفتنون : آيا مردم گمان مى كنند بدون امتحان رها مى شوند ، نه هرگز بلكه همگى بايد
امتحان دهند ( عنكبوت آيه 1 ) .
قرآن نمونه هائى از امتحانات پيامبران را نيز بازگو كرده است آنجا كه مى فرمايد : و
اذ ابتلى ابراهيم ربه : خداوند ابراهيم را امتحان كرد ( بقره - 124 ) .
در جاى ديگر آمده است : فلما رآه مستقرا عنده قال هذا من فضل ربى ليبلونى ا اشكر ام
اكفر : هنگامى كه يكى از پيروان سليمان تخت بلقيس را در كمتر از يك چشم به هم زدن
از راه دور براى او حاضر كرد ، سليمان گفت اين لطف خدا است براى اينكه مرا امتحان
كند آيا شكرگزارى مى كنم يا كفران ؟ ( نمل - 40 ) .
3 - طرق آزمايش
در آيه فوق نمونه هائى از امورى كه انسان با آنها امتحان مى شود بيان شده ، از قبيل
: ترس ، گرسنگى ، زيانهاى مالى ، و مرگ ... ولى وسائل آزمايش خداوند منحصر به اينها
نيست بلكه امور ديگرى نيز در قرآن به عنوان وسيله امتحان آمده است ، مانند فرزندان
، پيامبران ، و دستورات خداوند ، حتى بعضى از خوابها ممكن است از وسائل آزمايش باشد
، شرور و خيرها نيز از آزمايشهاى الهى محسوب مى شوند ( و نبلوكم بالشر و الخير ) (
انبياء - 35 ) .
بنا بر اين مواردى كه در آيه شمرده شده جنبه انحصارى ندارد ، هر چند از
تفسير نمونه ج : 1 ص : 530
نمونه هاى روشن و زنده آزمايشهاى الهى است .
و مى دانيم كه مردم در برابر آزمايشهاى خداوند به دو گروه تقسيم مى شوند : گروهى از
عهده امتحانات بر آمده و گروهى مردود مى شوند .
مثلا مساله ترس كه پيش مى آيد گروهى خود را مى بازند و به خاطر اينكه كوچكترين ضررى
به آنها نرسد شانه از زير بار مسئوليت خالى مى كنند در جنگها فرار مى كنند ، يا راه
سازشكارى پيش مى گيرند ، و با عذرتراشيهائى همچون نخشى ان تصيبنا دائرة : ما مى
ترسيم ضررى به ما متوجه شود از تكليف الهى سرباز مى زنند ( سوره مائده آيه 5 ) اما
گروهى ديگر در برابر عوامل ترس با ايمان و توكل بيشترى خود را براى هر گونه فدا
كارى مهيا مى كنند ، چنانكه در قرآن آمده است : الذين قال لهم الناس ان الناس قد
جمعوا لكم فاخشوهم فزادهم ايمانا و قالوا حسبنا الله و نعم الوكيل : وقتى كه به
مردم با ايمان مى گفتند اوضاع خطرناك است ، و دشمنان شما مجهزند ، شما عقب نشينى
كنيد بر ايمان و توكل آنها افزوده مى شد ! ( آل عمران - 173 ) .
در برابر سائر مشكلات و عوامل امتحان كه در آيه آمده است همچون گرسنگى و زيانهاى
مالى و جانى نيز همه مردم يكسان نيستند .
نمونه هائى از اين امتحانات در متن قرآن آمده است و در آيات مناسب به آن اشاره
خواهيم كرد .
4 - رمز پيروزى در امتحان
در اينجا سؤال ديگرى پيش مى آيد و آن اينكه : حال كه همه انسانها در يك امتحان
گسترده الهى شركت دارند ، راه موفقيت در اين آزمايشها چيست ؟ پاسخ اين سؤال را قسمت
آخر آيه مورد بحث و آيات ديگر قرآن مى دهد :
1 - نخستين و مهمترين گام براى پيروزى همان است كه در جمله كوتاه
تفسير نمونه ج : 1 ص : 531
و پر معنى و بشر الصابرين در آيه فوق آمده است ، اين جمله با صراحت مى گويد : رمز
پيروزى در اين راه ، صبر و پايدارى است و به همين دليل بشارت پيروزى را تنها به
صابران و افراد با استقامت مى دهد .
2 - توجه به گذرا بودن حوادث اين جهان و سختيها و مشكلاتش و اينكه اين جهان گذرگاهى
بيش نيست عامل ديگرى براى پيروزى محسوب مى شود كه در جمله انا لله و انا اليه
راجعون ( ما از آن خدا هستيم و به سوى خدا باز مى گرديم ) آمده است .
اصولا اين جمله كه از آن به عنوان كلمه استرجاع ياد مى شود ، عصاره اى است از
عاليترين درسهاى توحيد و انقطاع الى الله و تكيه بر ذات پاك او در همه چيز و در هر
زمان ، و اگر مى بينيم بزرگان اسلام به هنگام بروز مصائب سخت اين جمله را با الهام
گرفتن از قرآن مجيد تكرار مى كردند براى اين بوده است كه شدت مصيبت آنها را تكان
ندهد و در پرتو ايمان به مالكيت خداوند و بازگشت همه موجودات به سوى او ، اين حوادث
را در خود هضم كنند .
امير مؤمنان على (عليه السلام) در تفسير اين جمله مى فرمايد : ان قولنا انا لله
اقرار على انفسنا بالملك و قولنا و انا اليه راجعون اقرار على انفسنا بالهلك :
اينكه ما مى گوئيم انا لله اعتراف به اين حقيقت است كه ما مملوك اوئيم و اينكه مى
گوئيم و انا اليه راجعون اقرار به اين است كه ما از اين جهان خواهيم رفت و جايگاه
ما جاى دگر است .
3 - استمداد از نيروى ايمان و الطاف الهى عامل مهم ديگرى است ، كسانى هستند كه هر
وقت دستخوش حوادث مى گردند ، اعتدال خود را از دست داده ، گرفتار اضطراب مى شوند ،
اما دوستان خدا چون برنامه و هدف روشنى دارند بدون حيرت و سرگردانى ، مطمئن و آرام
به راه خود ادامه مى دهند ، خدا نيز
تفسير نمونه ج : 1 ص : 532
روشن بينى بيشترى به آنها مى دهد كه در انتخاب راه صحيح دچار اشتباه نشوند ، چنانكه
قرآن مى گويد : و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا : كسانى كه در راه ما به جهاد
برخيزند ما آنها را به راههاى خود هدايت مى كنيم ( عنكبوت - 69 ) .
4 - توجه به تاريخ پيشينيان و بررسى موضع آنان در برابر آزمايشهاى الهى براى آماده
ساختن روح انسان نسبت به امتحانات پروردگار بسيار مؤثر است .
اصولا اگر انسان در مسائلى كه براى او پيش مى آيد احساس تنهائى كند از نيروى
مقاومتش كاسته خواهد شد ، اما توجه به اين حقيقت كه اين مشكلات طاقت فرسا و
آزمايشهاى سخت الهى براى همه اقوام و ملتها در طول تاريخ وجود داشته سبب افزايش
نيروى پايدارى انسان مى گردد به همين دليل قرآن مجيد كرارا براى دلدارى پيامبر (صلى
الله عليهوآلهوسلّم) و تقويت روحيه او و مؤمنان اشاره به تاريخ گذشتگان و حوادث
دردناك زندگى آنها مى كند مثلا مى گويد : و لقد استهزء برسل من قبلك : اگر تو را
استهزاء كنند نگران مباش ، پيامبران پيشين نيز گرفتار استهزاى جاهلان بودند ، اما
با نيروى استقامت بر آنها پيروز شدند ( انعام - 10 ) .
در جاى ديگر مى فرمايد : و لقد كذبت رسل من قبلك فصبروا على ما كذبوا و اوذوا حتى
اتاهم نصرنا : اگر تو را تكذيب كنند تعجب نيست ، پيامبران پيشين را نيز تكذيب كردند
آنها در برابر تكذيب مخالفان پايدارى و شكيبائى به خرج دادند ، و آزار شدند تا
سرانجام نصرت و يارى ما به سراغشان آمد ( انعام - 34 ) .
5 - توجه به اين حقيقت كه همه اين حوادث در پيشگاه خداوند رخ مى دهد و او از همه
چيز آگاه است عامل ديگرى براى پايدارى است .
كسانى كه در يك مسابقه مشكل و طاقت فرسا شركت دارند همين كه احساس مى كنند جمعى از
دوستانشان در اطراف ميدان مسابقه آنها را مى بينند
تفسير نمونه ج : 1 ص : 533
تحمل مشكلات براى آنها آسان مى شود و با شوق و عشق بيشترى به نبرد با حوادث بر مى
خيزند .
جائى كه وجود چند نفر تماشاچى چنين اثرى در روح انسان بگذارد توجه به اين حقيقت كه
خداوند مجاهدتهاى ما را در صحنه هاى آزمايش مى بيند ، چه عشق و شورى به ادامه اين
جهاد در ما ايجاد خواهد كرد .
قرآن مى گويد : به هنگامى كه نوح (عليه السلام) تحت شديدترين فشارها از سوى قومش
مامور به ساختن كشتى شد خداوند به او دستور داد و اصنع الفلك باعيننا : در برابر ما
اقدام به ساختن كشتى كن ( هود - 37 ) .
جمله باعيننا ( در برابر ديدگان علم ما ) چنان قوت قلبى به نوح (عليه السلام) بخشيد
كه فشار و استهزاى دشمنان ، كمترين خللى در اراده نيرومند او ايجاد نكرد .
از سالار شهيدان و مجاهدان راه خدا امام حسين (عليه السلام) همين معنى نقل شده كه
در صحنه كربلا به هنگامى كه بعضى از عزيزانش با فجيعترين وجهى شربت شهادت نوشيدند
فرمود : هون على ما نزل بى انه بعين الله : همين كه مى دانم اين امور در برابر
ديدگان علم پروردگار انجام مى گيرد تحمل آن بر من آسان است .
5 - آزمايش به وسيله نعمت و بلا
امتحانات الهى هميشه به وسيله حوادث سخت و ناگوار نيست ، بلكه گاه خدا بندگانش را
با وفور نعمت و كاميابيها آزمايش مى كند ، چنانكه قرآن مى گويد و نبلوكم بالشر و
الخير فتنة : ما شما را به وسيله بديها و خوبيها امتحان مى كنيم ( انبياء - 35 ) .
تفسير نمونه ج : 1 ص : 534
و در جاى ديگر از قول سليمان (عليه السلام) مى خوانيم : هذا من فضل ربى ليبلونى ا
اشكر ام اكفر : اين از فضل پروردگار من است او مى خواهد مرا آزمايش كند كه من در
برابر اين نعمت شكرگزارى يا كفران مى كنم ؟ ! ( سوره نمل آيه 40 ) توجه به چند نكته
ديگر نيز در اينجا ضرورى است : يكى اينكه لازم نيست همه مردم با همه وسائل آزمايش
شوند ، بلكه ممكن است امتحان هر گروهى به چيزى باشد ، چرا كه تناسب با روحيه ها و
وضع فردى و اجتماعى مردم در اينجا شرط است .
ديگر اينكه ممكن است يك انسان از عهده پاره اى از امتحانات به خوبى بر آيد در حالى
كه در برابر امتحانات ديگر سخت رفوزه شود .
و نيز ممكن است امتحان فردى ، وسيله امتحان ديگرى باشد ، مثلا خداوند كسى را با
مصيبت فرزند دلبندش مورد آزمايش قرار مى دهد ، اين آزمايش پاى ديگران را هم به
ميدان امتحان مى كشد كه آيا آنها در مقام همدردى بر مى آيند و در تخفيف آلام شخص
مصيبت زده مى كوشند يا نه ؟ آخرين نكته اينكه : همانگونه كه اشاره كرديم امتحانات
الهى ، جنبه عمومى و همگانى دارد و حتى پيامبران نيز از آن مستثنى نيستند ، بلكه
آزمايش آنها با توجه به سنگينى مسئوليتشان به درجات سخت تر از آزمايش ديگران است .
آيات سوره هاى مختلف قرآن گوياى اين حقيقت است كه هر يك از پيامبران به سهم خود در
كوران آزمايشهاى شديدى قرار گرفتند ، حتى جمعى از آنان قبل از رسيدن به مقام رسالت
، يك دوران طولانى از آزمايشهاى مختلف داشتند تا كاملا ورزيده شوند ، و براى رهبرى
و هدايت خلق آمادگى كامل پيدا كنند .
در ميان پيروان مكتب انبياء نيز نمونه هاى درخشانى از صبر و پايدارى در صحنه امتحان
ديده مى شود كه هر كدام الگو و اسوه اى مى تواند باشد .
زن مسلمان باديه نشينى بود بنام ام عقيل كه دو ميهمان بر او وارد
تفسير نمونه ج : 1 ص : 535
شد ، فرزندش همراه شتران در باديه بود ، در همان لحظه به او خبر دادند كه شتر
خشمگين فرزندش را در چاه انداخته و بدرود حيات گفته ، زن با ايمان به كسى كه خبر
مرگ فرزند را براى او آورده بود گفت از مركب پياده شو ، و به پذيرائى از مهمانها
كمك كن ، گوسفندى حاضر داشت به او داد تا آن را ذبح كند و سرانجام غذا آماده شد و
به نزد ميهمانان گذاشت آنها مى خوردند و از صبر و استقامت اين زن در شگفت بودند ،
يكى از حاضران مى گويد : هنگامى كه از غذا خوردن فارغ شديم ، زن با ايمان نزد ما
آمد و گفت : آيا در ميان شما كسى هست كه از قرآن به خوبى آگاه باشد ، يكى از حاضران
گفت : بلى من آگاهم ، گفت آياتى از قرآن بخوان تا در برابر مرگ فرزند مايه تسلى
خاطر من گردد ، او مى گويد : من اين آيات را براى او خواندم و بشر الصابرين الذين
اذا اصابتهم مصيبة قالوا انا لله و انا اليه راجعون اولئك عليهم صلوات من ربهم و
رحمة و اولئك هم المهتدون .
زن خداحافظى كرد سپس رو به قبله ايستاد و چند ركعت نماز گذارد ، سپس عرض كرد اللهم
انى فعلت ما امرتنى ، فانجز لى ما وعدتنى : خداوندا ! من آنچه را تو دستور داده
بودى انجام دادم ، و رشته شكيبائى را رها نساختم ، تو هم آنچه را از رحمت و صلوات
به من وعده داده اى بر من ارزانى دار .
سپس اضافه كرد : اگر بنا بود در اين جهان كسى براى كسى بماند ... يكى از حاضران مى
گويد من فكر كردم مى خواهد بگويد فرزندم براى من باقى ميماند ، اما ديدم چنين ادامه
داد پيامبر اسلام محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) براى امتش باقى ميماند ! .
تفسير نمونه ج : 1 ص : 536
* إِنَّ الصفَا وَ الْمَرْوَةَ مِن شعَائرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْت أَوِ
اعْتَمَرَ فَلا جُنَاحَ عَلَيْهِ أَن يَطوَّف بِهِمَا وَ مَن تَطوَّعَ خَيراً
فَإِنَّ اللَّهَ شاكِرٌ عَلِيمٌ(158)
ترجمه :
158 - صفا و مروه از شعائر و نشانه هاى خدا است بنا بر اين كسانى كه حج خانه خدا و
يا عمره انجام مى دهند مانعى ندارد بر آن دو طواف كنند ( و سعى صفا و مروه انجام
دهند ، هرگز اعمال بى رويه مشركان كه بتهائى بر اين دو كوه نصب كرده بودند از
موقعيت اين دو مكان مقدس نمى كاهد ) و كسانى كه فرمان خدا را در انجام كارهاى نيك
اطاعت كنند خداوند در برابر عمل آنها شكرگزار و از افعال آنها آگاه است .
شان نزول :
پيش از ظهور اسلام و همچنين مقارن آن مشركان و بت پرستان براى انجام مناسك حج به
مكه مى آمدند ، و مراسم حج را كه اصل آن از ابراهيم (عليه السلام) بود ولى با مقدار
زيادى از خرافات و شرك آميخته بودند انجام مى دادند كه از جمله وقوف به عرفات ،
قربانى ، طواف ، سعى صفا و مروه بود ، البته اين اعمال با وضع خاصى صورت مى گرفت .
اسلام با اصلاح و تصفيه اى كه در اين برنامه به عمل آورد ، اصل اين عبادت بزرگ و
مراسم صحيح و خالص از شرك آن را امضا نمود و بر روى خرافات خط بطلان كشيد .
از جمله اعمال و مناسكى كه انجام مى شد ، سعى يعنى حركت ميان دو كوه معروف صفا و
مروه بود .
تفسير نمونه ج : 1 ص : 537
در بسيارى از روايات كه از طرق شيعه و اهل تسنن آمده ، چنين مى خوانيم كه در عصر
جاهليت مشركان در بالاى كوه صفا بتى نصب كرده بودند بنام اساف و بر كوه مروه بت
ديگر بنام نائله و به هنگام سعى از اين دو كوه بالا مى رفتند و آن دو بت را به
عنوان تبرك با دست خود مسح مى كردند ، مسلمانان به خاطر اين موضوع از سعى ميان صفا
و مروه كراهت داشتند و فكر مى كردند در اين شرائط سعى صفا و مروه كار صحيحى نيست .
آيه فوق نازل شد و به آنها اعلام داشت كه صفا و مروه از شعائر خداوند است اگر مردم
نادان آنها را آلوده كرده اند دليل بر اين نيست كه مسلمانان فريضه سعى را ترك كنند
.
ضمنا در اينكه آيه شريفه در چه موقع نازل شد ، گفتگو است ، طبق پاره اى از روايات
به هنگام عمرة القضا ( در سال هفتم هجرى ) بوده است و يكى از شرائط پيامبر (صلى
الله عليهوآلهوسلّم) با مشركان در اين سفر اين بود كه آن دو بت را از صفا و مروه
بردارند ، آنها نيز به اين شرط عمل كردند ولى بعد آنها را به جاى خود باز گرداندند
! همين عمل سبب شد كه بعضى از مسلمانان از سعى صفا و مروه خوددارى كنند كه آيه
شريفه آنها را نهى كرد .
بعضى احتمال داده اند كه آيه در حجة الوداع ( آخرين حج پيامبر در سال دهم هجرى )
نازل شده است ، اگر اين احتمال را قبول كنيم مسلما در آن زمان نه تنها در صفا و
مروه بتى وجود نداشت ، بلكه در محيط مكه نيز از بت اثرى نبود ، بنا بر اين بايد
قبول كنيم اين ناراحتى مسلمانان از سعى ميان صفا و مروه به خاطر همان سابقه تاريخى
و وضع گذشته آنها بوده كه بت اساف و نائله بر آنها قرار داشت .
تفسير نمونه ج : 1 ص : 538
تفسير : اعمال جاهلان نبايد مانع كار مثبت گردد
اين آيه با توجه به شرائط خاص روانى كه در شان نزول گفته شد نخست به مسلمانان خبر
مى دهد كه صفا و مروه از شعائر و نشانه هاى خدا است ( ان الصفا و المروة من شعائر
الله ) .
و از اين مقدمه چنين نتيجه گيرى مى كند : كسى كه حج خانه خدا يا عمره را بجا آورد
گناهى بر او نيست كه به اين دو طواف كند ( فمن حج البيت او اعتمر فلا جناح عليه ان
يطوف بهما ) .
هرگز نبايد اعمال بى رويه مشركان كه اين شعائر الهى را با بتها آلوده كرده بودند از
اهميت اين دو مكان مقدس بكاهد .
و در پايان آيه مى فرمايد : كسانى كه كار نيك به عنوان اطاعت خدا انجام دهند خداوند
شاكر و عليم است ( و من تطوع خيرا فان الله شاكر عليم ) .
در برابر اطاعت و انجام كار نيك به وسيله پاداش نيك از اعمال بندگان تشكر مى كند ،
و از نيتهاى آنها به خوبى آگاه است ، مى داند چه كسانى به بتها علاقمندند و چه
كسانى از آن بيزار .
نكته ها :
1 - صفا و مروه
صفا و مروه نام دو كوه كوچك در مكه است كه امروز بر اثر توسعه مسجد الحرام در ضلع
شرقى مسجد در سمتى كه حجر الاسود و مقام حضرت ابراهيم قرار دارد ، مى باشد .
اين دو كوه كوچك به فاصله تقريبا 420 متر در برابر يكديگر قرار دارد و اكنون اين
فاصله به صورت سالن عظيم سرپوشيده اى درآمده كه حجاج در زير
تفسير نمونه ج : 1 ص : 539
سقف آن به سعى مى پردازند ، ارتفاع كوه صفا پانزده متر و مروه هشت متر است .
دو لفظ صفا و مروه گرچه فعلا نام اين دو كوه است ( و به اصطلاح علم مى باشد ) اما
در لغت صفا به معنى سنگ محكم و صافى است كه با خاك و شن آميخته نباشد و مروه به
معنى سنگ محكم و خشن است .
شعائر جمع شعيره به معنى علامت است و شعائر الله علامتهائى است كه انسان را به ياد
خدا مى اندازد و خاطره اى از خاطرات مقدس را در نظرها تجديد مى كند .
اعتمر از ماده عمره در اصل به معنى قسمتهاى اضافى است كه به ساختمان ملحق مى كنند و
باعث تكامل آن مى شود ، اما در اصطلاح شرع به اعمال مخصوصى گفته مى شود كه بر مراسم
حج افزوده مى گردد ( و گاهى نيز به طور جداگانه تحت نام عمره مفرده انجام مى گيرد )
البته عمره از جهات زيادى با حج شباهت دارد ، و تفاوت آن نيز كم نيست .
2 - قسمتى از اسرار سعى صفا و مروه
درست است كه خواندن و شنيدن تاريخ زندگى مردان بزرگ انسان را به سوى خط آنها سوق مى
دهد ، ولى راه صحيحتر و عميقترى نيز وجود دارد ، و آن مشاهده صحنه هائى است كه
مردان خدا در آنجا به مبارزه برخاسته اند و ديدن مراكزى است كه وقايع اصلى در آنجا
اتفاق افتاده است .
اين در واقع تاريخ زنده و جاندار محسوب مى گردد ، نه مانند كتب تاريخ كه خاموش و
بيجان است ، در اين گونه مراكز ، انسان با برداشتن فاصله هاى زمانى و با توجه به
حضور در مكان اصلى ، خود را در متن حادثه احساس مى كند و گويا با چشم خود همه چيز
را مى بيند .
اثر تربيتى اين موضوع هرگز قابل مقايسه با اثرات تربيتى سخنرانى
تفسير نمونه ج : 1 ص : 540
و مطالعه كتب و مانند اينها نيست ، اينجا سخن از احساس است نه ادراك ، تصديق است نه
تصور ، و عينيت است نه ذهنيت .
از طرفى مى دانيم در ميان پيامبران بزرگ كمتر كسى همچون ابراهيم (عليه السلام) در
صحنه هاى گوناگون مبارزه و در برابر آزمايش سخت قرار گرفته است تا آنجا كه قرآن در
باره او مى گويد : ان هذا لهو البلاء المبين : اين آزمايشهاى آشكار و بزرگى است (
منافات - 106 ) .
و همين مجاهده ها ، مبارزه ها و آزمايشهاى سخت و سنگين بود كه ابراهيم را آنچنان
پرورش داد كه تاج افتخار امامت بر سر او گذاردند .
مراسم حج در حقيقت يك دوره كامل از صحنه هاى مبارزات ابراهيم و منزلگاههاى توحيد و
بندگى و فداكارى اخلاص را در خاطره ها مجسم مى سازد .
اگر مسلمانان به هنگام انجام اين مناسك به روح و اسرار آن واقف باشند و به جنبه هاى
مختلف سمبوليك آن بينديشند يك كلاس بزرگ تربيتى و يك دوره كامل خداشناسى و
پيامبرشناسى و انسان شناسى است .
با توجه به اين مقدمه به جريان ابراهيم و جنبه ى تاريخى صفا و مروه باز مى گرديم :
با اينكه ابراهيم (عليه السلام) به سن پيرى رسيده بود ولى فرزندى نداشت از خدا
درخواست اولاد نمود ، در همان سن پيرى از كنيزش هاجر فرزندى به او عطا شد كه نام وى
را اسماعيل گذارد .
همسر اول او ساره نتوانست تحمل كند كه ابراهيم از غير او فرزند داشته باشد خداوند
به ابراهيم دستور داد تا مادر و فرزند را به مكه كه در آن زمان بيابانى بى آب و علف
بود ببرد و سكنى دهد .
ابراهيم فرمان خدا را امتثال كرد و آنها را به سرزمين مكه كه در آن روز سرزمين خشك
، و بى آب و علفى بود و حتى پرنده اى در آنجا پر نمى زد برد ، همين
تفسير نمونه ج : 1 ص : 541
كه خواست تنها از آنجا برگردد همسرش شروع به گريه كرد كه يك زن و يك كودك شيرخوار
در اين بيابان بى آب و گياه چه كند ؟ اشكهاى سوزان او كه با اشك كودك شيرخوار
آميخته مى شد قلب ابراهيم را تكان داد ، دست به دعا برداشت و گفت : خداوندا ! من
بخاطر فرمان تو همسر و كودكم را در اين بيابان سوزان و بدون آب و گياه تنها مى
گذارم ، تا نام تو بلند و خانه ى تو آباد گردد اين را گفت و با آنها در ميان اندوه
و عشقى عميق وداع گفت .
طولى نكشيد غذا و آب ذخيره مادر تمام شد و شير در پستان او خشكيد ، بى تابى كودك
شيرخوار و نگاههاى تضرع آميز او مادر را آنچنان مضطرب ساخت كه تشنگى خود را فراموش
كرد و براى بدست آوردن آب به تلاش و كوشش برخاست ، نخست به كنار كوه صفا آمد ، اثرى
از آب در آنجا نديد ، برق سرابى از طرف كوه مروه نظر او را جلب كرد و به گمان آب به
سوى آن شتافت و در آنجا نيز خبرى از آب نبود ، از آنجا همين برق را بر كوه صفا ديد
و به سوى آن باز گشت و هفت بار اين تلاش و كوشش براى ادامه ى حيات و مبارزه با مرگ
تكرار شد ، در آخرين لحظات كه طفل شير خوار شايد آخرين دقائق عمرش را طى مى كرد از
نزديك پاى او - با نهايت تعجب - چشمه زمزم جوشيدن گرفت ! مادر و كودك از آن نوشيدند
و از مرگ حتمى نجات يافتند .
از آنجا كه آب رمز حيات است ، پرندگان از هر سو به سمت چشمه آمدند و قافله ها با
مشاهده پرواز پرندگان مسير خود را به سوى آن نقطه تغيير دادند و سرانجام از بركت
فداكارى يك خانواده به ظاهر كوچك ، مركزى بزرگ و با عظمت به وجود آمد .
امروز در كنار خانه خدا حريمى براى هاجر و فرزندش اسماعيل باز شده ( به نام حجر
اسماعيل ) كه هر سال صدها هزار نفر از اطراف عالم به سراغ
تفسير نمونه ج : 1 ص : 542
آن آمده و موظفند در طواف خانه خدا آن حريم را كه مدفن آن زن و فرزند است همچون
جزئى از كعبه قرار دهند .
كوه صفا و مروه به ما درسى مى دهد كه : براى احياى نام حق و به دست آوردن عظمت آئين
او همه حتى كودك شيرخوار بايد تا پاى جان بايستند .
سعى صفا و مروه به ما مى آموزد در نوميديها بسى اميدها است ، هاجر مادر اسماعيل در
جائى كه آبى به چشم نمى خورد تلاش كرد خدا هم از راهيكه تصور نمى كرد او را سيراب
نمود .
سعى صفا و مروه به ما مى گويد : روزگارى بر سر آنها بتهائى نصب بود اما امروز در
اثر فعاليتهاى پى گير پيغمبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) شب و روز در دامنه اش
بانگ لا اله الا الله طنين انداز است .
كوه صفا حق دارد بخود ببالد و به گويد من اولين پايگاه تبليغات پيغمبر اسلام (صلى
الله عليهوآلهوسلّم) بودم ، هنگامى كه شهر مكه در ظلمت شرك فرو رفته بود آفتاب
هدايت از من طلوع كرد ، شما كه امروز سعى صفا و مروه مى كنيد بخاطر داشته باشيد كه
اگر امروز هزاران نفر در كنار اين كوه دعوت پيغمبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را
اجابت كرده اند روزگارى بود كه پيغمبر در بالاى اين كوه مردم را به خدا دعوت مى كرد
كسى او را اجابت نمى نمود ، شما نيز در راه حق گامى برداريد و اگر از كسانى كه اميد
استقبال داريد جوابى نيافتيد مايوس نشويد و به كار خود همچنان ادامه دهيد .
سعى صفا و مروه بما مى گويد : قدر اين آئين و مركز توحيد را بدانيد افرادى خود را
تا لب پرتگاه مرگ رساندند تا اين مركز توحيد را امروز براى شما حفظ كردند .
به همين دليل خداوند بر هر فردى از زائران خانه اش واجب كرده با لباس و وضع مخصوص و
عارى از هر گونه امتياز و تشخص 7 مرتبه براى تجديد آن
تفسير نمونه ج : 1 ص : 543
خاطره ها بين اين دو كوه را به پيمايد .
كسانى كه در اثر كبر و غرور حاضر نبودند حتى در معابر عمومى قدم بر دارند و ممكن
نبود در خيابانها به سرعت راه بروند در آنجا بايد بخاطر امتثال فرمان خدا گاهى
آهسته و زمانى هروله كنان با سرعت پيش بروند و بنا به روايات متعدد ، اينجا مكانى
است كه دستوراتش براى بيدار كردن متكبران است ! .
به هر حال بعد از آنكه فرمود صفا و مروه دو نشانه بزرگ و مركز بندگى مردم و از
شعائر الهى است ، اضافه مى كند هر كس حج خانه خدا مى كند يا عمره انجام دهد باكى بر
او نيست بين اين دو كوه طواف كند ، منظور از كلمه طواف در اينجا سعى است و اين با
معنى لغوى طواف مخالفتى ندارد ، زيرا هر حركتى كه انسان در پايان بجاى اول باز گردد
به آن طواف گفته مى شود خواه حركت دورانى باشد يا نه .
3 - پاسخ به يك سؤال
در اينجا سؤالى پيش مى آيد : و آن اينكه از نظر فقه اسلام سعى ميان دو كوه صفا و
مروه واجب است خواه در اعمال حج باشد يا عمره ، در صورتى كه ظاهر از لفظ ( لا جناح
) آن است كه سعى بين صفا و مروه بى مانع است ، اما دلالت بر وجوب ندارد .
پاسخ اين سؤال را از رواياتى كه در شان نزول بيان شد به روشنى در مى يابيم چه اينكه
مسلمانان گمان مى كردند كه با آن سابقه اى كه اين دو كوه داشته و زمانى جايگاه بت
اساف و نائله بوده و كفار در سعى خود آنها را مسح مى كردند ديگر سزاوار نيست كه
مسلمانان ميان آن دو سعى كنند .
اين آيه به آنها مى فرمايد باكى نيست كه شما سعى كنيد چون اين دو كوه
تفسير نمونه ج : 1 ص : 544
از شعائر خدا است و به عبارت روشنتر تعبير به لا جناح براى بر طرف كردن آن كراهت
بكار برده شده است .
علاوه بر اين در قرآن كريم دستورات واجب ديگرى با اين تعبير و مانند آن بيان شده
است مثلا در باره نماز مسافر مى خوانيم : و اذا ضربتم فى الارض فليس عليكم جناح ان
تقصروا من الصلوة : ( اگر مسافر بوديد مانعى ندارد كه نماز را شكسته بجا آوريد ) .
سوره نساء آيه 101 با اينكه مى دانيم نماز قصر بر مسافر واجب است نه اينكه فقط بى
مانع باشد ، بطور كلى كلمه لا جناح در مواردى گفته مى شود كه سابقه ذهنى شنونده
نسبت به آن چيز آميخته با احساس نگرانى و منفى است .
امام باقر (عليه السلام) نيز در حديثى كه در كتاب من لا يحضر از آن حضرت نقل شده
بهمين روش اشاره مى فرمايد .
4 - تطوع چيست ؟
تطوع در لغت به معنى قبول طاعت و پذيرفتن دستور است ، و در عرف فقها ، معمولا به
اعمال مستحب گفته مى شود ، روى همين جهت غالب مفسران اين جمله را اشاره به انجام حج
و عمره و يا طواف مستحبى و يا هر نوع عمل نيك مستحب دانسته اند ، يعنى هر كس عمل
نيكى انجام دهد و فرمان خدا را در مورد آن امتثال كند خداوند از كار او آگاه و در
برابر آن پاداش لازم خواهد داد .
ولى احتمال مى رود كه اين جمله تكميل و تاكيد جمله هاى قبل باشد و منظور از تطوع
پذيرفتن طاعت در آنجا كه بر انسان مشكل است مى باشد .
بنا بر اين معنى جمله چنين مى شود ، كسانى كه سعى صفا و مروه را با تمام زحمتى
تفسير نمونه ج : 1 ص : 545
كه دارد انجام دهند و بر خلاف ميل باطنى كه از اعمال اعراب جاهليت سرچشمه مى گيرد ،
حج خود را با آن تكميل نمايند خداوند پاداش لازم به آنها خواهد داد .
5 - شكرگزارى خداوند
ضمنا بايد توجه داشت كه تعبير به شاكر در مورد پروردگار تعبير لطيفى است كه از
نهايت احترام خداوند به اعمال نيك انسانها حكايت مى كند جائى كه او در برابر اعمال
بندگان شكرگزار باشد تكليف آنها در برابر يكديگر و در برابر خداوند معلوم است .
تفسير نمونه ج : 1 ص : 546
إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَتِ وَ الْهُدَى مِن
بَعْدِ مَا بَيَّنَّهُ لِلنَّاسِ فى الْكِتَبِ أُولَئك يَلْعَنهُمُ اللَّهُ وَ
يَلْعَنهُمُ اللَّعِنُونَ(159) إِلا الَّذِينَ تَابُوا وَ أَصلَحُوا وَ بَيَّنُوا
فَأُولَئك أَتُوب عَلَيهِمْ وَ أَنَا التَّوَّاب الرَّحِيمُ(160)
ترجمه :
159 - كسانى كه دلائل روشن و وسيله هدايتى را كه نازل كرده ايم بعد از آنكه در كتاب
براى مردم بيان ساختيم كتمان مى كنند ، خدا آنها را لعنت مى كند و همه لعن كنندگان
نيز آنها را لعن مى نمايند .
160 - مگر آنها كه توبه و بازگشت كردند و ( اعمال بد خود را با اعمال نيك ) اصلاح
نمودند و آنچه را كتمان كرده بودند آشكار ساختند كه من توبه آنها را مى پذيرم كه من
تواب و رحيمم .
شان نزول :
جلال الدين سيوطى در اسباب النزول از ابن عباس چنين نقل مى كند : كه چند نفر از
مسلمانان همچون معاذ بن جبل و سعد بن معاذ و خارجة بن زيد سؤالاتى از دانشمندان
يهود پيرامون مطالبى از تورات ( كه ارتباط با ظهور پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم)
داشت ) كردند ، آنها واقع مطلب را كتمان كرده و از توضيح خود دارى
تفسير نمونه ج : 1 ص : 547
كردند ، آيه فوق در باره آنها نازل شد ، ( و مسئوليت كتمان حق را به آنها گوشزد كرد
) .
تفسير : كتمان حق ممنوع !
گرچه روى سخن در اين آيه طبق شان نزول ، به علماى يهود است ، ولى اين معنى هرگز
مفهوم آيه را كه يك حكم كلى و عمومى در باره كتمان كنندگان حق بيان مى كند محدود
نخواهد كرد .
آيه شريفه ، اين افراد را با شديدترين لحنى مورد سرزنش قرار داده مى گويد : كسانى
كه دلائل روشن و وسائل هدايت را كه نازل كرده ايم بعد از بيان آن براى مردم در كتاب
آسمانى ، كتمان مى كنند خدا آنها را لعنت مى كند ( نه فقط خدا ) بلكه همه لعنت
كنندگان نيز آنها را لعن مى كنند ( ان الذين يكتمون ما انزلنا من البينات و الهدى
من بعد ما بيناه للناس فى الكتاب اولئك يلعنهم الله و يلعنهم اللاعنون ) .
از اين آيه به خوبى استفاده مى شود كه هم خدا ، و هم تمامى بندگان خدا و فرشتگان او
از اين كار بيزارند ، و به تعبير ديگر كتمان حق عملى است كه خشم همه طرفداران حق را
بر مى انگيزد ، چه خيانتى از اين بالاتر كه دانشمندان ، آيات خدا را كه امانتهاى او
است به خاطر منافع شخصى خويش كتمان كنند و مردم را به گمراهى بكشانند .
جمله من بعد ما بيناه للناس فى الكتاب اشاره به اين است كه اين گونه افراد در واقع
زحمات پيامبران و فداكارى مردان خدا را در نشر آيات پروردگار با اين عمل خود بر باد
مى دهند ، و اين گناهى است بزرگ و غير قابل اغماض .
تفسير نمونه ج : 1 ص : 548
ضمنا بايد توجه داشت كلمه يلعن كه به خاطر تاكيد دو مرتبه در آيه ذكر شده فعل مضارع
است و چنانكه مى دانيم فعل مضارع معنى استمرار را دارد ، بنا بر اين معنى آيه چنين
مى شود : لعن و نفرين خدا و تمام لعن كنندگان براى هميشه و به طور دائم متوجه كسانى
است كه حقايق را كتمان مى كنند ، و اين شديدترين مجازاتى است كه ممكن است براى
انسانى تعيين گردد .
بينات و هدى ، معنى وسيعى دارد كه همه وسائل هدايت و دلائل روشن كه مايه آگاهى و
بيدارى و نجات مردم است در بر مى گيرد .
و از آنجا كه قرآن به عنوان يك كتاب هدايت هيچگاه روزنه اميد و راه بازگشت را به
روى مردم نمى بندد و آنها را هر قدر آلوده به گناه باشند از رحمت خدا مايوس نمى كند
، در آيه بعد راه نجات و جبران در برابر اين گناه بزرگ را چنين بيان مى كند : مگر
آنها كه توبه كنند و به سوى خدا باز گردند و در مقام جبران و اصلاح اعمال خود بر
آيند ، و حقايقى را كه پنهان كرده بودند براى مردم آشكار سازند من اينگونه افراد را
مى بخشم و رحمت خود را كه از آنها قطع كرده بودم تجديد مى كنم ، چرا كه من بازگشت
كننده و مهربانم ( الا الذين تابوا و اصلحوا و بينوا فاولئك اتوب عليهم و انا
التواب الرحيم ) .
جمله انا التواب الرحيم مخصوصا با توجه به اين كه بعد از جمله فاولئك اتوب عليهم
قرار گرفته دلالت بر نهايت محبت و كمال مهربانى پروردگار نسبت به توبه كاران مى كند
، مى گويد : اگر آنها باز گردند من هم باز مى گردم ، آنها بازگشت به اطاعت و بندگى
كنند و حق را افشا نمايند ، من نيز بازگشت به رحمت مى كنم و مواهبى را كه قطع كرده
بودم مجددا به آنها مى بخشم .
جالب اينكه نمى گويد شما توبه كنيد تا توبه شما را پذيرا شوم مى گويد
تفسير نمونه ج : 1 ص : 549
شما باز گرديد من نيز باز مى گردم و فرق ميان اين دو تعبير روشن است .
بعلاوه هر يك از كلمات جمله و انا التواب الرحيم آنچنان مهرافشانى مى كند كه حسابى
براى آن نيست .
توضيح اينكه تعبير انا كه ضمير متكلم وحده است در مواردى به كار مى رود كه گوينده
در مقام بيان رابطه مستقيم خود با شنونده مى باشد ، مخصوصا اگر شخص بزرگى بگويد :
من خودم اين كار را براى شما مى كنم بسيار فرق دارد تا بگويد ما چنين خواهيم كرد ،
لطف و محبتى كه در تعبير اول نهفته است بر هيچكس پوشيده نيست .
كلمه تواب نيز صيغه مبالغه است و به معنى كسى است كه بسيار بازگشت كننده مى باشد ،
اين تعبير آنچنان روح اميد در انسان مى دمد كه پرده هاى ياس و نوميدى را از آسمان
جان او به كلى كنار مى زند ، به خصوص اينكه با كلمه رحيم كه اشاره به رحمت ويژه
پروردگار است همراه شده .
نكته ها :
1 - مفاسد كتمان حق
موضوعى كه از دير زمان باعث حق كشى هاى فراوان در جوامع انسانى گرديده ، و اثرات
مرگبار آن تا امروز هم ادامه دارد مساله كتمان حق است ، آيات فوق گرچه در حادثه
خاصى نازل شد ولى - همانگونه كه گفتيم - بدون شك حملات آن متوجه همه كسانى است كه
سهمى در اين كار دارند .
تهديد و مذمتى كه در آيه مورد بحث نسبت به كتمان كنندگان حق آمده در قرآن منحصر به
فرد است ، چرا چنين نباشد ؟ مگر نه اين است كه اين عمل زشت مى تواند امتها و
نسلهائى را در گمراهى نگهدارد ؟ همانگونه كه اظهار حق مى تواند مايه نجات امتها
بشود .
تفسير نمونه ج : 1 ص : 550
انسان فطرتا خواهان حق است و آنها كه حق را كتمان مى كنند در واقع جامعه انسانى را
از سير تكامل فطرى باز مى دارند .
اگر به هنگام ظهور اسلام و بعد از آن ، دانشمندان يهود و نصارى در مورد بشارتهاى
عهدين افشاگرى كامل كرده بودند و آنچه را در اين زمينه خود مى دانستند در اختيار
ساير مردم مى گذاردند ممكن بود در مدت كوتاهى هر سه ملت زير يك پرچم گرد آيند ، و
از بركات اين وحدت برخوردار شوند .
كتمان حق مسلما منحصر به كتمان آيات خدا و نشانه هاى نبوت نيست بلكه اخفاى هر چيزى
كه مردم را مى تواند به واقعيتى برساند در مفهوم وسيع اين كلمه درج است .
حتى گاه سكوت در جائى كه بايد سخن گفت و افشاگرى كرد ، مصداق كتمان حق مى شود ، و
اين در موردى است كه مردم نياز شديدى به درك واقعيتى دارند و دانشمندان آگاه مى
توانند با بيان حقيقت اين نياز مبرم را برطرف سازند .
به تعبير ديگر افشا كردن حقايق در مسائل مورد ابتلاى مردم ، مشروط به سؤال نيست ، و
اينكه نويسنده تفسير المنار در ذيل آيه مورد بحث از بعضى نقل كرده : كتمان مخصوص
جائى است كه سؤال از چيزى شود درست به نظر نمى رسد .
به خصوص اينكه قرآن تنها از مساله كتمان سخن نمى گويد ، بلكه بيان و تبيين حقايق را
نيز لازم مى شمرد ، و همين اشتباه شايد سبب شده كه جمعى از دانشمندان از بازگو كردن
حقايق لب فرو بندند به عذر اينكه كسى از آنها سؤالى نكرده است ، در حالى كه قرآن
مجيد مى گويد : و اذ اخذ الله ميثاق الذين اوتوا الكتاب لتبيننه للناس و لا تكتمونه
: خداوند از كسانى كه كتاب آسمانى به آنها داده شده پيمان گرفته است كه آن را حتما
براى مردم بيان كنيد و كتمان ننمائيد ( آل عمران - 187 ) .
اين نكته نيز قابل توجه است كه گاه سرگرم ساختن خلق خدا به مسائل
تفسير نمونه ج : 1 ص : 551
جزئى و فرعى كه سبب شود مسائل اصلى و حياتى را فراموش كنند نيز نوعى كتمان حق است ،
و اگر فرضا تعبير كتمان حق شامل آن نشود بدون شك ملاك و فلسفه تحريم كتمان حق در آن
وجود دارد .
2 - كتمان حق در احاديث اسلامى
در احاديث اسلامى نيز شديدترين حملات متوجه دانشمندان كتمان كننده حقايق شده ، از
جمله پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى فرمايد : من سئل عن علم يعلمه
فكتم لجم يوم القيامة بلجام من نار : هر گاه از دانشمندى چيزى را كه مى داند سؤال
كنند و او كتمان نمايد روز قيامت افسارى از آتش بر دهان او مى زنند ! .
مجددا تكرار مى كنيم كه گاه همان حالت نياز و ابتلاى مردم به يك مساله جانشين سؤال
آنها مى شود و افشاگرى واجب است .
در حديث ديگرى مى خوانيم كه از امير مؤمنان على (عليه السلام) پرسيدند : من شر خلق
الله بعد ابليس و فرعون ... : بدترين خلق خدا بعد از ابليس و فرعون ... كيست ؟ .
امام در پاسخ فرمود : العلماء اذا فسدوا ، هم المظهرون للاباطيل ، الكاتمون للحقايق
، و فيهم قال الله عز و جل اولئك يلعنهم الله و يلعنهم اللاعنون ... : آنها
دانشمندان فاسدند كه باطل را اظهار و حق را كتمان مى كنند و همانها هستند كه خداوند
بزرگ در باره آنها فرموده : لعن خدا و لعن همه لعنت كنندگان بر آنها خواهد بود ! .
تفسير نمونه ج : 1 ص : 552
3 - لعن چيست ؟
لعن در اصل به معنى طرد و دور ساختنى است كه آميخته با خشم و غضب باشد ، بنا بر اين
لعن از ناحيه خداوند يعنى دور ساختن كسى را از رحمت خويش و از تمام مواهب و بركاتى
كه از ناحيه او به بندگان مى رسد ، و اينكه بعضى از بزرگان اهل لغت گفته اند لعن در
آخرت به معنى عذاب و عقوبت و در دنيا به معنى سلب توفيق است در واقع از قبيل بيان
مصداق مى باشد ، نه اينكه مفهوم لعن منحصر به اين دو موضوع گردد .
واژه اللاعنون ( لعن كنندگان ) معنى وسيعى دارد كه نه تنها فرشتگان و مؤمنان را
شامل مى شود ، بلكه علاوه بر آن ، هر موجودى كه با زبان حال يا قال ، سخنى مى گويد
، او هم در اين مفهوم وسيع داخل است ، بخصوص اينكه در پاره اى از روايات مى خوانيم
كه ( مثلا ) دعاى خير و استغفار همه موجودات زمين و آسمان حتى ماهيان دريا شامل حال
طالبان علم و دانش است ( و انه يستغفر لطالب العلم من فى السماء و من فى الارض حتى
الحوت فى البحر ) .
جائى كه آنها براى دانش طلبان استغفار كنند براى كتمان كنندگان دانش لعن خواهند كرد
!
4 - واژه تواب كه صيغه مبالغه است ، اشاره به اين حقيقت نيز دارد كه اگر وسوسه هاى
شيطانى انسان را فريب داد و توبه خود را شكست باز هم درهاى توبه به روى او بسته
نخواهد شد ، مجددا بايد توبه كند و به سوى خدا باز گردد و حق را افشا نمايد ، چرا
كه خدا بسيار بازگشت كننده است ، و هرگز نبايد از عفو و رحمت او مايوس گشت .
تفسير نمونه ج : 1 ص : 553
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ مَاتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ أُولَئك عَلَيهِمْ لَعْنَةُ
اللَّهِ وَ الْمَلَئكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ(161) خَلِدِينَ فِيهَا لا يخَفَّف
عَنهُمُ الْعَذَاب وَ لا هُمْ يُنظرُونَ(162) وَ إِلَهُكمْ إِلَهٌ وَحِدٌ لا إِلَهَ
إِلا هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ(163)
ترجمه :
161 - كسانى كه كافر شدند و در حال كفر از دنيا رفتند ، لعنت خداوند و فرشتگان و
همه مردم بر آنها خواهد بود .
162 - هميشه در آن ( لعن و دورى از رحمت پروردگار ) باقى مى مانند ، نه در عذاب
آنان تخفيف داده مى شود و نه مهلتى خواهند داشت .
163 - خداى شما خداوند يگانه اى است كه غير از او معبودى نيست ( زيرا ) او است
بخشنده و مهربان ( و داراى رحمت عام و خاص ) .
تفسير : آنها كه كافر مى ميرند
در آيات گذشته ، نتيجه كتمان حق را ديديم ، آيات مورد بحث در تكميل آن اشاره به
افراد كافرى مى كند كه به لجاجت و كتمان و كفر و تكذيب حق تا هنگام مرگ ادامه مى
دهند ، نخست مى گويد : كسانى كه كافر شدند و در حال كفر از دنيا رفتند ، لعنت خدا و
فرشتگان و همه مردم بر آنها خواهد بود ( ان الذين كفروا و ماتوا و هم كفار اولئك
عليهم لعنة الله و الملائكة و الناس اجمعين ) .
اين گروه نيز همانند كتمان كنندگان حق گرفتار لعن خدا و فرشتگان
تفسير نمونه ج : 1 ص : 554
و مردم مى شوند با اين تفاوت كه چون تا آخر عمر بر كفر ، اصرار ورزيده اند طبعا راه
بازگشتى بر ايشان باقى نمى ماند .
سپس اضافه مى كند : آنها جاودانه در اين لعنت الهى و لعنت فرشتگان و مردم خواهند
بود ، بى آنكه عذاب خدا از آنها تخفيف يابد و يا مهلت و تاخيرى به آنها داده شود (
خالدين فيها لا يخفف عنهم العذاب و لا هم ينظرون ) .
و از آنجا كه اصل توحيد به همه اين بدبختيها پايان مى دهد در آخرين آيه مورد بحث مى
گويد : معبود شما خداوند يگانه است ( و الهكم اله واحد ) .
باز براى تاكيد بيشتر اضافه مى كند : هيچ معبودى جز او نيست ، و هيچكس غير او
شايسته پرستش نمى باشد لا اله الا هو .
و در آخرين جمله به عنوان بيان و دليل و علت مى فرمايد : او خداوند بخشنده مهربان
است ( الرحمن الرحيم ) .
آرى كسى كه از يكسو رحمت عامش همگان را فرا گرفته و از ديگر سو براى مؤمنان رحمت
ويژه اى قرار داده ، آرى او شايسته عبوديت نه آنها كه سر تا پا نيازند و محتاج .
نكته ها :
1 - آيات متعددى از قرآن اين نكته را روشن مى سازد كه هر كس در حال كفر و دشمنى با
حق از دنيا برود ، هيچگونه راه نجاتى براى او نيست ، و بايد هم چنين باشد ، زيرا با
توجه به اينكه سعادت و بدبختى جهان ديگر نتيجه مستقيم اندوخته هائى است كه از اين
جهان با خود مى بريم ، اين حقيقت آشكار مى شود ،
تفسير نمونه ج : 1 ص : 555
زيرا كسى كه بال و پر خود را با آتش كفر و دشمنى با حق سوخته مسلما در آن جهان قدرت
پرواز ندارد ، و سقوطش در دركات دوزخ حتمى است ، و چون عالم ديگر جاى تحصيل وسيله
نيست براى هميشه در چنين وضعى خواهد ماند .
اين موضوع درست به آن مى ماند كه انسان بر اثر شهوترانيها و هوسبازيها از روى علم و
عمد چشمهاى خود را از دست بدهد و تا پايان عمر مجبور شود ، نابينا بماند .
بديهى است اين سرنوشت مخصوص كافرانى است كه از روى علم و عمد راه كفر و دشمنى با حق
را بپيمايند ( توضيح بيشتر را در باره مساله خلود در جلد 9 صفحه 239 ذيل آيه 107 و
108 سوره هود مطالعه فرمائيد ) .
2 - اين آيه يكتائى خداوند را به طورى كه هر گونه انحراف و شرك را نفى مى كند بيان
كرده است ، گاه و بيگاه به موجوداتى كه داراى صفات منحصر به فرد و به اصطلاح يكتا
هستند برخورد مى كنيم ، اما ناگفته پيدا است كه همه آنها در يك يا چند صفت مخصوص به
خود ممكن است منحصر به فرد و يكتا باشند ، اما خداوند در ذات يكتا است ، در صفات
يكتاست ، در افعال يكتاست ، يكتائى خدا عقلا قابل تعدد نيست ، او يكتائى است ازلى و
ابدى يكتائى است كه حوادث در يگانگى او اثر نمى كند ، يكتائى او هم در ذهن است و هم
در بيرون ذهن ، كوتاه سخن اينكه او در يكتائى خود هم يكتاست !
3 - مگر لعن خدا كافى نيست ؟
- در آيه فوق علاوه بر لعن خداوند ، لعن همه لعن كنندگان نيز نثار افرادى شده بود
كه حق را كتمان مى كنند ، در اينجا اين سؤال پيش مى آيد كه مگر لعن خدا به تنهائى
كافى نيست ؟ پاسخ اين سؤال روشن است ، زيرا اين در واقع يكنوع تاكيد و ابراز تنفر
تفسير نمونه ج : 1 ص : 556
و بيزارى همه جهانيان از افرادى است كه مرتكب چنين گناه بزرگى مى شوند .
و اگر گفته شود چرا ناس ( مردم ) به طور عموم گفته شده ، در حالى كه لااقل افرادى
كه شريك اين جرمند به اين مجرمين لعن نمى كنند ؟ مى گوئيم حتى آنها نيز از نفس اين
عمل متنفرند ، بهمين دليل اگر كسى حق را در مورد خودشان كتمان كند مسلما ناراحت مى
شوند و بر او لعن و نفرين مى فرستند ! منتها آنجا كه پاى منافع خودشان در ميان است
، استثنائا چشم مى پوشند .
|