Back Index Next


تفسير نمونه ج : 1 ص : 482
وَ كَذَلِك جَعَلْنَكُمْ أُمَّةً وَسطاً لِّتَكونُوا شهَدَاءَ عَلى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسولُ عَلَيْكُمْ شهِيداً وَ مَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتى كُنت عَلَيهَا إِلا لِنَعْلَمَ مَن يَتَّبِعُ الرَّسولَ مِمَّن يَنقَلِب عَلى عَقِبَيْهِ وَ إِن كانَت لَكَبِيرَةً إِلا عَلى الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ وَ مَا كانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَنَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَّحِيمٌ(143)
ترجمه :
143 - همان گونه ( كه قبله شما يك قبله ميانه است ) شما را نيز امت ميانه اى قرار داديم ( كه در حد اعتدال كه ميان افراط و تفريط هستيد ) تا گواه بر مردم باشيد و پيامبر هم گواه بر شما و ما آن قبله اى را كه قبلا بر آن بودى تنها براى اين قرار داديم كه افرادى از پيامبر پيروى مى كنند از آنها كه به جاهليت باز مى گردند مشخص شوند ، اگر چه اين جز بر كسانى كه خداوند آنها را هدايت كرده دشوار بود ( اين را نيز بدانيد كه نمازهاى شما در برابر قبله سابق صحيح بوده ) و خدا هرگز ايمان ( نماز ) شما را ضايع نمى گرداند ، زيرا خداوند نسبت به مردم رحيم و مهربان است .

تفسير : امت وسط
در آيه مورد بحث به قسمتى از فلسفه و اسرار تغيير قبله اشاره شده است .
نخست مى گويد : همانگونه ( كه قبله شما يك قبله ميانه است ) شما را نيز يك امت
تفسير نمونه ج : 1 ص : 483
ميانه قرار داديم ( و كذلك جعلناكم امة وسطا ) .
امتى كه از هر نظر در حد اعتدال باشد ، نه كندرو و نه تندرو ، نه در حد افراط و نه تفريط ، الگو و نمونه .
اما چرا قبله مسلمانان ، قبله ميانه است زيرا مسيحيان تقريبا به سمت مشرق مى ايستادند به خاطر اينكه بيشتر ملل مسيحى در كشورهاى عربى زندگى مى كردند و براى ايستادن به سوى محل تولد عيسى كه در بيت المقدس بود ناچار بودند به سمت مشرق بايستند و به اين ترتيب جهت مشرق قبله آنان محسوب مى شد ولى يهود كه بيشتر در شامات و بابل و مانند آن به سر مى بردند رو به سوى بيت المقدس كه براى آنان تقريبا در سمت غرب بود مى ايستادند ، و به اين ترتيب نقطه غرب قبله آنان بود .
اما كعبه كه نسبت به مسلمانان آن روز ( مسلمانان مدينه ) در سمت جنوب و ميان مشرق و مغرب قرار داشت يك خط ميانه محسوب مى شد .
در حقيقت تمام اين مطالب را مى توان از جمله و كذلك استفاده كرد هر چند در تفسير اين جمله مفسران احتمالات ديگرى داده اند كه قابل بحث و ايراد است .
به هر حال گويا قرآن مى خواهد رابطه اى ميان همه برنامه هاى اسلامى ذكر كند و آن اينكه نه تنها قبله مسلمانان يك قبله ميانه است كه تمام برنامه هايشان اين ويژگى را دارا است .
سپس اضافه مى كند : هدف اين بود كه شما گواه بر مردم باشيد و پيامبر هم گواه بر شما باشد ( لتكونوا شهداء على الناس و يكون الرسول عليكم شهيدا ) .
تعبير به گواه بودن امت اسلامى بر مردم جهان ، و همچنين گواه بودن پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نسبت به مسلمانان ، ممكن است اشاره به اسوه و الگو بودن ، بوده باشد ، چرا كه گواهان و شاهدان را هميشه از ميان افراد نمونه انتخاب مى كنند .

تفسير نمونه ج : 1 ص : 484
يعنى شما با داشتن اين عقائد و تعليمات ، امتى نمونه هستيد همانطور كه پيامبر در ميان شما يك فرد نمونه است .
شما با عمل و برنامه خود گواهى مى دهيد كه يك انسان مى تواند هم مرد دين باشد و هم مرد دنيا ، در عين اجتماعى بودن جنبه هاى معنوى و روحانى خود را كاملا حفظ كند ، شما با اين عقائد و برنامه ها گواهى مى دهيد كه دين و علم ، دنيا و آخرت ، نه تنها تضادى با هم ندارند بلكه يكى در خدمت ديگرى است .
سپس به يكى ديگر از اسرار تغيير قبله اشاره كرده مى گويد : ما آن قبله اى را كه قبلا بر آن بودى ( بيت المقدس ) تنها براى اين قرار داديم كه افرادى كه از رسولخدا پيروى مى كنند از آنها كه به جاهليت باز مى گردند باز شناخته شوند ( و ما جعلنا القبلة التى كنت عليها الا لنعلم من يتبع الرسول ممن ينقلب على عقبيه ) .
قابل توجه اينكه نمى گويد : تا افرادى كه از تو پيروى مى كنند بلكه مى گويد : تا افرادى كه از رسولخدا پيروى مى كنند اشاره به اينكه تو رهبرى و فرستاده خدائى ، و به همين جهت بايد در همه كار تسليم فرمان تو باشند ، قبله كه سهل است ، اگر ما فوق آن نيز دستور دهد بهانه گيرى در آن دليل بر حفظ خلق و خوى دوران شرك و بت پرستى است .
جمله ممن ينقلب على عقبيه كه در اصل به معنى برگشتن روى پاشنه پا است اشاره به ارتجاع و بازگشت به عقب مى باشد .
سپس اضافه مى كند : اگر چه اين كار جز براى كسانى كه خداوند هدايتشان كرده دشوار بود ( و ان كانت لكبيرة الا على الذين هدى الله ) .
آرى تا هدايت الهى نباشد ، آن روح تسليم مطلق در برابر فرمان او فراهم نمى شود ، مهم اين است كه انسان چنان تسليم باشد كه حتى در اجراى اين گونه فرمانها احساس سنگينى و سختى ننمايد ، بلكه چون از ناحيه او است در كامش
تفسير نمونه ج : 1 ص : 485
شيرينتر از عسل باشد .
و از آنجا كه دشمنان وسوسه گر يا دوستان نادان ، فكر مى كردند با تغيير قبله ممكن است اعمال و عبادات سابق ما باطل باشد ، و اجر ما بر باد رود ، در آخر آيه اضافه مى كند : خدا هرگز ايمان ( نماز ) شما را ضايع نمى گرداند ، زيرا خداوند نسبت به همه مردم رحيم و مهربان است ( و ما كان الله ليضيع ايمانكم ان الله بالناس لرؤف رحيم ) .
دستورهاى او همچون نسخه هاى طبيب است يك روز اين نسخه نجاتبخش است ، و روز ديگر نسخه ديگر ، هر كدام در جاى خود نيكو است ، و ضامن سعادت و تكامل ، بنا بر اين تغيير قبله نبايد هيچگونه نگرانى براى شما نسبت به نمازها و عبادات گذشته يا آينده ايجاد نمايد كه همه آنها صحيح بوده و هست .

نكته ها :

1 - اسرار تغيير قبله
تغيير قبله از بيت المقدس به خانه كعبه براى همه سؤال انگيز بود ، آنها كه گمان مى كردند هر حكمى بايد ثابت باشد مى گفتند اگر مى بايست ما به سوى كعبه نماز بخوانيم چرا از همان روز اول نگفتند ؟ و اگر بيت المقدس مقدم بود كه قبله انبياء پيشين محسوب مى شد چرا تغيير يافت ؟ .
دشمنان نيز ميدان وسيعى براى سمپاشى يافتند ، شايد مى گفتند : او در آغاز متوجه قبله پيامبران گذشته شد ، اما پس از پيروزيهايش نژاد پرستى بر او غلبه نمود و آن را به قبله قوم خود تبديل كرد ! يا مى گفتند : او براى جلب توجه يهود و مسيحيان ، نخست بيت المقدس را پذيرفت ، هنگامى كه مؤثر نيفتاد آن را تبديل به كعبه كرد .

تفسير نمونه ج : 1 ص : 486
بديهى است اين وسوسه ها آن هم در جامعه اى كه هنوز نور علم و ايمان زوايايش را روشن نساخته بود ، و رسوبات دوران شرك و بت پرستى هنوز در آن وجود داشت ، چه نگرانى و اضطرابى ايجاد مى كند .
لذا قرآن صريحا در آيه فوق مى گويد : اين يك آزمايش بزرگ براى مشخص شدن موضع مؤمنان و مشركان بود .
بعيد نيست يكى از علل مهم تغيير قبله مساله زير باشد : از آنجا كه خانه كعبه در آن زمان كانون بتهاى مشركان بود ، دستور داده شد مسلمانان موقتا به سوى بيت المقدس نماز بخوانند و به اين ترتيب صفوف خود را از مشركان جدا كنند .
اما هنگامى كه به مدينه هجرت كردند و تشكيل حكومت و ملتى دادند و صفوف آنها از ديگران كاملا مشخص شد ، ديگر ادامه اين وضع ضرورت نداشت در اين هنگام به سوى كعبه قديمى ترين مركز توحيد و پرسابقه ترين كانون انبياء باز گشتند .
بديهى است هم نماز خواندن به سوى بيت المقدس براى آنها كه خانه كعبه را سرمايه معنى نژاد خود مى دانستند مشكل بود ، و هم بازگشت به سوى كعبه بعد از بيت المقدس بعد از عادت كردن به قبله نخست .
مسلمانان به اين وسيله در بوته آزمايش قرار گرفتند ، تا آنچه از آثار شرك در وجودشان است در اين كوره داغ بسوزد ، و پيوندهاى خود را از گذشته شرك آلودشان ببرند و روح تسليم مطلق در برابر فرمان حق در وجودشان پيدا گردد .
اصولا همانگونه كه گفتيم خدا مكان و محلى ندارد ، قبله رمزى است براى وحدت صفوف و احياى خاطره هاى توحيدى ، و تغيير آن هيچ چيز را دگرگون نخواهد كرد ، مهم تسليم بودن در برابر فرمان او و شكستن بتهاى تعصب و لجاجت و خود خواهى است .

تفسير نمونه ج : 1 ص : 487
2 - امت اسلامى يك امت ميانه
كلمه وسط در لغت هم به معنى حد متوسط در ميان دو چيز آمده ، و هم به معنى جالب و زيبا و عالى و شريف ، و اين هر دو ظاهرا به يك حقيقت باز مى گردد زيرا معمولا شرافت و زيبائى در آن است كه چيزى از افراط و تفريط دور باشد و در حد اعتدال قرار گيرد .
چه تعبير جالبى در اينجا قرآن در باره امت اسلامى كرده است ، آنها را يك امت ميانه و معتدل ناميده .
معتدل از نظر عقيده كه نه راه غلو را مى پيمايند و نه راه تقصير و شرك ، نه طرفدار جبرند و نه تفويض ، نه در باره صفات خدا معتقد به تشبيهند و نه تعطيل .
معتدل از نظر ارزشهاى معنوى و مادى ، نه به كلى در جهان ماده فرو مى روند كه معنويت به فراموشى سپرده شود ، و نه آنچنان در عالم معنى فرو مى روند كه از جهان ماده به كلى بى خبر گردند ، نه همچون گروه عظيمى از يهود جز گرايش مادى چيزى را نشناسند و نه همچون راهبان مسيحى به كلى ترك دنيا گويند .
معتدل از نظر علم و دانش ، نه آنچنان بر دانسته هاى خود جمود دارند كه علوم ديگران را پذيرا نشوند ، و نه آن گونه خود باخته اند كه به دنبال هر صدائى برخيزند .
معتدل از نظر روابط اجتماعى ، نه اطراف خود حصارى مى كشند كه از جهانيان به كلى جدا شوند ، و نه اصالت و استقلال خود را از دست مى دهند كه همچون غرب زدگان و شرق زدگان در اين ملت و آن امت ذوب شوند ! .
معتدل از نظر شيوه هاى اخلاقى ، از نظر عبادت ، از نظر تفكر و خلاصه معتدل در تمام جهات زندگى و حيات .

تفسير نمونه ج : 1 ص : 488
يك مسلمان واقعى هرگز نمى تواند انسان يك بعدى باشد ، بلكه انسانى است داراى ابعاد مختلف ، متفكر ، با ايمان ، دادگر ، مجاهد ، مبارز ، شجاع ، مهربان فعال ، آگاه و با گذشت .
تعبير به حد وسط ، تعبيرى است كه از يكسو مساله شاهد و گواه بودن امت اسلامى را مشخص مى سازد ، زيرا كسانى كه در خط ميانه قرار دارند مى توانند تمام خطوط انحرافى را در چپ و راست ببينند ! و از سوى ديگر تعبيرى است كه دليل مطلب نيز در آن نهفته است ، و مى گويد : اگر شما گواهان خلق جهان هستيد به دليل همين اعتدال و امت وسط بودنتان است .

3 - امتى كه مى تواند از هر نظر الگو باشد
اگر آنچه را در معنى امت وسط در بالا گفتيم در ملتى جمع باشد بدون شك ، طلايه داران حقند ، و شاهدان حقيقت ، چرا كه برنامه هاى آنها ميزان و معيارى است براى بازشناسى حق از باطل .
جالب اينكه در روايات متعددى كه از ائمه اهل بيت (عليهم السلام) براى ما نقل شده مى خوانيم : نحن الامة الوسطى ، و نحن شهداء الله على خلقه و حججه فى ارضه ... نحن الشهداء على الناس ... الينا يرجع الغالى و بنا يرجع المقصر : مائيم امت ميانه ، و مائيم گواهان خدا بر خلق ، و حجتهاى او در زمين ، مائيم گواهان بر مردم غلو كنندگان بايد به سوى ما باز گردند و مقصران بايد كوتاهى را رها كرده و به ما ملحق شوند .
بدون شك اين روايات - همانگونه كه بارها گفته ايم - مفهوم وسيع آيه را
تفسير نمونه ج : 1 ص : 489
محدود نمى كند ، بلكه بيان مصداقهاى كامل اين امت نمونه است ، و بيان الگوهائى است كه در صف مقدم قرار دارند .

4 - تفسير جمله لنعلم
جمله لنعلم ( تا بدانيم ) و مانند آن كه در قرآن كرارا در مورد خداوند به كار رفته است به اين معنى نيست كه خداوند چيزى را نمى دانسته و سپس از آن آگاه شده است ، بلكه مراد همان تحقق و عينيت پيدا كردن اين واقعيتهاست .
توضيح اينكه : خداوند از ازل از همه حوادث و موجودات آگاه بوده است هر چند آنها تدريجا به وجود مى آيند ، بنا بر اين حدوث حوادث و موجودات چيزى بر علم و دانش او نمى افزايد ، بلكه آنچه قبلا مى دانسته به اين ترتيب پياده مى شود و به اين مى ماند كه شخص معمارى نقشه ساختمانى را طرح كند و از تمام جزئيات آن قبل از وجودش آگاه باشد و سپس آن نقشه را تدريجا پياده كند ، هنگامى كه معمار مزبور تصميم بر پياده كردن قسمتى از نقشه ساختمان را مى گيرد ، مى گويد اين كار را به خاطر اين مى كنم تا آنچه را در نظر داشته ام ببينم ، يعنى مى خواهم نقشه علمى خود را جامه عمل بپوشانم ( بدون شك علم خدا با بشر - چنانكه در بحث صفات خداوند گفته ايم - تفاوت بسيار دارد ، منظور ذكر مثالى براى روشن شدن بحث است ) جمله و ان كانت لكبيرة الا على الذين هدى الله بازگو كننده اين حقيقت است كه خلاف عادت قدم بر داشتن و تحت تاثير احساسات بيجا قرار نگرفتن ، كار بسيار مشكلى است مگر براى كسانى كه براستى به خدا ايمان داشته ، و تسليم فرمان او باشند .

تفسير نمونه ج : 1 ص : 490
قَدْ نَرَى تَقَلُّب وَجْهِك فى السمَاءِ فَلَنُوَلِّيَنَّك قِبْلَةً تَرْضاهَا فَوَلِّ وَجْهَك شطرَ الْمَسجِدِ الْحَرَامِ وَ حَيْث مَا كُنتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شطرَهُ وَ إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَب لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَ مَا اللَّهُ بِغَفِل عَمَّا يَعْمَلُونَ(144)
ترجمه :
144 - نگاههاى انتظار آميز تو را به سوى آسمان ( براى تعيين قبله نهائى ) مى بينيم ، اكنون تو را به سوى قبله اى كه از آن خشنود باشى ، باز مى گردانيم ، روى خود را به جانب مسجد الحرام كن ، و هر جا باشيد روى خود را به جانب آن بگردانيد ، و كسانى كه كتاب آسمانى به آنها داده شده بخوبى مى دانند اين فرمان حقى است كه از ناحيه پروردگارشان صادر شده ( و در كتابهاى خود خوانده اند كه پيغمبر اسلام به سوى دو قبله نماز مى خواند ) و خداوند از اعمال آنها ( در مخفى داشتن آيات ) غافل نيست .

تفسير : همه جا رو به سوى كعبه كنيد
همانگونه كه قبلا اشاره شد ، بيت المقدس قبله نخستين و موقت مسلمانان بود ، لذا پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) انتظار مى كشيد كه فرمان تغيير قبله صادر شود ، به خصوص اينكه يهود پس از ورود پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به مدينه اين موضوع را دستاويز خود قرار داده بودند ، و مرتبا مسلمانان را سرزنش مى كردند : اينها استقلالى از خود ندارند اينها پيش از آنكه ما به آنها ياد دهيم اصلا از امر قبله سر در نمى آوردند ! ، قبول قبله ما دليل بر قبول مذهب ما است ! و مانند اينها ...
تفسير نمونه ج : 1 ص : 491
در آيه مورد بحث به اين امر اشاره شده و فرمان تغيير قبله در آن صادر گرديده است مى فرمايد : ما نگاههاى انتظار آميز تو را به آسمان ( مركز نزول وحى ) مى بينيم ( قد نرى تقلب وجهك فى السماء ) .
اكنون تو را به سوى قبله اى كه از آن راضى خواهى بود باز مى گردانيم ( فلنولينك قبلة ترضيها ) .
هم اكنون صورت خود را به سوى مسجد الحرام و خانه كعبه بازگردان ( فول وجهك شطر المسجد الحرام ) .
نه تنها در مدينه ، هر جا باشيد ، روى خود را به سوى مسجد الحرام كنيد ( و حيث ما كنتم فولوا وجوهكم شطره ) .
مى دانيم اين تغيير قبله - طبق روايات - در حال نماز ظهر بود ، و در يك لحظه حساس و چشمگير انجام گرفت ، پيك وحى خداوند بازوان پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را گرفته و از بيت المقدس به سوى كعبه بر گردانيد ، و فورا مسلمانان صفوف خود را تغيير دادند ، حتى در روايتى مى خوانيم كه زنها جاى خود را به مردان و مردان جاى خود را به زنان دادند ( بايد توجه داشت كه بيت المقدس تقريبا در سمت شمال بود ، در حالى كه كعبه درست در سمت جنوب قرار داشت ) .
جالب اينكه تغيير قبله يكى از نشانه هاى پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در كتب پيشين ذكر شده بود ، چه اينكه آنها خوانده بودند كه او به سوى دو قبله نماز مى خواند يصلى الى القبلتين .
لذا در آيه فوق بعد از اين فرمان اضافه مى كند : كسانى كه كتاب آسمانى به آنها داده شده است ، مى دانند اين فرمان حقى است از ناحيه پروردگارشان ( و ان الذين اوتوا الكتاب ليعلمون انه الحق من ربهم ) .
بعلاوه همين امر كه پيامبر اسلام تحت تاثير عادات محيط خود قرار نگرفت و كعبه را كه مركز بتها و مورد علاقه عموم عرب بود در آغاز كنار گذاشت ، و قبله
تفسير نمونه ج : 1 ص : 492
يك اقليت محدود را به رسميت شناخت خود دليلى بر صدق دعوت او و الهى بودن برنامه هايش به شمار مى رفت .
و در پايان اضافه مى كند : خداوند از اعمال آنها غافل نيست ( و ما الله بغافل عما يعملون ) .
يعنى آنها به جاى اينكه اين تغيير قبله را به عنوان يك نشانه صدق او كه در كتب پيشين آمده معرفى كنند ، كتمان كرده و به عكس روى آن جنجال به راه انداختند ، خدا ، هم از اعمالشان آگاه است ، و هم از نياتشان .

نكته ها :

1 - نظم آيات
محتواى آيه مورد بحث به خوبى نشان مى دهد كه قبل از آيه گذشته نازل شده است و اگر مى بينيم در قرآن بعد از آن قرار گرفته به خاطر اين است كه آيات قرآن بر حسب تاريخ نزول جمع آورى نشده است ، بلكه گاه مناسباتى ايجاد كرده كه آيه اى كه نزولش بعد بوده به دستور پيامبر كه از فرمان خدا سرچشمه مى گرفت قبلا ذكر شود ( از جمله اين مناسبتها رعايت اولويت و اهميت مطالب است ) .

2 - انتظار دردناك !
از آيه فوق ، استفاده مى شود كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) علاقه خاصى ( به كعبه داشت و انتظار آن را مى كشيد كه فرمان قبله بودن آن صادر گردد ، علت اين امر را در علاقه شديد پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به ابراهيم (عليه السلام) و آثار او بايد جستجو كرد ، از اين گذشته كعبه قديمى ترين خانه توحيد بود ، او مى دانست كه بيت المقدس قبله موقتى مسلمانان است ، و آرزو داشت قبله اصلى و نهائى زودتر تعيين گردد .

تفسير نمونه ج : 1 ص : 493
اما از آنجا كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) تسليم فرمان خدا بود ، حتى اين تقاضا را بر زبان نياورد ، تنها نگاههاى انتظار آميزش به آسمان نشان مى داد كه او عشق و شوق شديدى در دل دارد .
ضمنا تعبير به آسمان شايد به خاطر اين باشد كه فرشته وحى از طرف بالا بر او نازل مى شد و گرنه مى دانيم نه خداوند مكانى دارد ، و نه وحى او محل معينى .

3 - معنى شطر
موضوع ديگرى كه در اينجا قابل دقت است اينكه : در آيه فوق به جاى كلمه كعبه ، شطر المسجد الحرام ذكر شده .
اين تعبير ممكن است به خاطر آن باشد كه براى آنها كه در نقاط دور از مكه نماز مى خوانند محاذات با خانه كعبه بسيار دشوار يا غير ممكن است ، لذا به جاى خانه كعبه مسجد الحرام كه محل وسيعترى است ، ذكر شده ، و مخصوصا كلمه شطر كه به معنى سمت و جانب است ، انتخاب گرديده ، تا انجام اين دستور اسلامى ، براى همگان در هر جا باشند ميسر گردد ، بعلاوه تكليف صفهاى طولانى نماز جماعت كه در بسيارى اوقات از طول كعبه بيشتر است روشن شود .
بديهى است محاذات دقيق با خانه كعبه و حتى با مسجد الحرام گرچه براى كسانى كه از دور نماز مى خوانند كار بسيار مشكلى است ، ولى ايستادن به سمت آن براى همه آسان است .

تفسير نمونه ج : 1 ص : 494
4 - خطاب همگانى
بدون شك خطابات قرآن و لو در ظاهر متوجه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) باشد ، مفهوم عامى دارد كه شامل همه مسلمانان مى شود ( جز موارد معدودى كه دليل بر اختصاص آن به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در دست داريم ) با توجه به اين امر اين سؤال پيش مى آيد كه چرا در آيه فوق يك بار به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) دستور مى دهد كه رو به سوى مسجد الحرام نماز بخواند ، و يكبار همه مؤمنان را مخاطب ساخته ؟ .
اين تكرار ممكن است به اين دليل باشد كه مساله تغيير قبله يك مساله جنجالى و پر سر و صدا بود ، و امكان داشت ، به خاطر جنجالها و سمپاشيها ، ذهن افراد تازه مسلمان مشوب گردد ، و به عذر اينكه خطاب فول وجهك مخصوص پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) است از زير بار نماز خواندن به جانب كعبه شانه خالى كنند ، لذا خداوند بعد از اين خطاب مخصوص ، يك خطاب عام متوجه همه مسلمانان كرد تا تاكيد كند كه اين تغيير قبله به هيچوجه يك امر خصوصى نيست بلكه براى عموم مسلمانها است .

5 - آيا تغيير قبله به خاطر خشنودى پيامبر بود ؟
جمله قبلة ترضاها ( قبله اى كه از آن خشنود شوى ) ممكن است اين توهم را ايجاد كند كه اين تغيير به خاطر خشنودى پيامبر صورت گرفت ، ولى اين توهم با توجه به اين نكته از ميان مى رود كه بيت المقدس ، قبله موقت بود ، و پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) انتظار اعلام قبله نهائى را مى كشيد كه با صدور فرمان آن از يكسو زبان طعن يهود از مسلمانان قطع مى شد ، و از سوى ديگر موجبات علاقمندى بيشترى در مردم حجاز كه توجه خاصى به كعبه داشتند براى پذيرش آئين اسلام فراهم مى ساخت ، ضمنا اعلام قبله نخستين نيز اين اثر را داشت كه اسلام را از اينكه يك آئين نژادى باشد جدا كرد ، بعلاوه قلم بطلان بر بتهاى بت پرستان كه
تفسير نمونه ج : 1 ص : 495
در كعبه قرار داشتند كشيده بود .

6 - كعبه مركز يك دائره بزرگ
- اگر كسى از بيرون كره زمين به صفوف نمازگذاران مسلمانان كه رو به سوى كعبه نماز مى خوانند بنگرد ، دواير متعددى را مى بيند كه يكى در درون ديگرى قرار گرفته تا به كانون اصلى كه نقطه كعبه است مى رسد ، و وحدت و مركزيت آن را مشخص مى سازد .
بدون شك اين قبله از برنامه اى كه مثلا مسيحيان دارند كه همگى در هر جا باشند به سمت مشرق نماز مى خوانند الهام بخشتر است .
جالب اينكه توجه خاص مسلمانان به تعيين سمت كعبه سبب شد كه علم هيئت و جغرافيا در آغاز اسلام در ميان مسلمانان به سرعت رشد كند ، زيرا كه محاسبه سمت قبله در نقاط مختلف روى زمين بدون آشنائى با اين علوم امكان نداشت .

تفسير نمونه ج : 1 ص : 496
وَ لَئنْ أَتَيْت الَّذِينَ أُوتُوا الكِتَب بِكلِّ ءَايَة مَّا تَبِعُوا قِبْلَتَك وَ مَا أَنت بِتَابِع قِبْلَتهُمْ وَ مَا بَعْضهُم بِتَابِع قِبْلَةَ بَعْض وَ لَئنِ اتَّبَعْت أَهْوَاءَهُم مِّن بَعْدِ مَا جَاءَك مِنَ الْعِلْمِ إِنَّك إِذاً لَّمِنَ الظلِمِينَ(145)
ترجمه :
145 - سوگند كه اگر هر گونه آيه ( و نشانه و دليلى ) براى ( اين گروه ) از اهل كتاب بياورى از قبله تو پيروى نخواهند كرد ، و تو نيز هيچگاه از قبله ى آنان پيروى نخواهى نمود ( آنها نبايد تصور كنند كه بار ديگر تغيير قبله امكان پذير است ) و هيچ يك از آنها پيروى از قبله ديگرى نمى كنند ، و اگر تو پس از اين آگاهى متابعت هوسهاى آنها كنى مسلما از ستمگران خواهى بود .

تفسير : آنها به هيچ قيمت راضى نمى شوند
در تفسير آيه قبل خوانديم كه اهل كتاب مى دانستند تغيير قبله از بيت المقدس به سوى كعبه نه تنها ايرادى بر پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نيست ، از جمله نشانه هاى حقانيت او است زيرا در كتابهاى خود خوانده بودند پيامبر موعود به سوى دو قبله نماز مى خواند ولى تعصبها نگذاشت آنها حق را بپذيرند .
اصولا انسان تا زمانى كه تصميم گيرى قبلى روى مسائل نكرده باشد ، قابل تفاهم است و مى توان با دليل و منطق يا ارائه معجزات ، عقيده او را تغيير داد و حقيقتى را براى او اثبات نمود .
اما هنگامى كه موضع خود را قبلا بطور قطع مشخص كرده ، مخصوصا در
تفسير نمونه ج : 1 ص : 497
مورد افراد متعصب و نادان ، چنين كسانى را به هيچ قيمت نمى توان تغيير داد .
لذا قرآن در آيه مورد بحث با قاطعيت مى گويد : سوگند كه اگر هر گونه آيه و نشانه و دليلى براى ( اين گروه از ) اهل كتاب بياورى از قبله تو پيروى نخواهند كرد ( و لئن اتيت الذين اوتوا الكتاب بكل آية ما تبعوا قبلتك ) .
بنا بر اين خود را خسته مكن كه آنها به هيچ قيمت تسليم حق نخواهند شد چرا كه روح حقيقت جوئى در آنها مرده است .
متاسفانه همه پيامبران الهى با اين گونه افراد روبرو بوده اند كه يا از ثروتمندان با نفوذ بودند ، يا دانشمندان منحرف و دنياپرست و يا عوام جاهل و متعصب ! .
بعدا اضافه مى كند : تو نيز هرگز تابع قبله آنها نخواهى شد ( و ما انت بتابع قبلتهم ) .
يعنى اگر آنها تصور مى كنند با اين قال و غوغاها بار ديگر قبله مسلمانان تغيير خواهد كرد كورخوانده اند ، اين قبله هميشگى و نهائى مسلمين است .
و اين تعبير در واقع يكى از طرق پايان دادن به جنجالهاى مخالفين است كه انسان با قاطعيت بايستد و نشان دهد با اين سر و صداها در مسير خود هيچگونه دگرگونى ايجاد نخواهد كرد .
سپس مى افزايد : و آنها نيز آنچنان در عقيده خود متعصبند كه هيچيك از آنها پيرو قبله ديگرى نيست ( و ما بعضهم بتابع قبلة بعض ) .
نه يهود از قبله نصارى پيروى مى كنند و نه نصارى از قبله يهود .
و باز براى تاكيد و قاطعيت بيشتر به پيامبر اخطار مى كند كه اگر پس از اين آگاهى كه از ناحيه خدا به تو رسيده تسليم هوسهاى آنان شوى و از آن پيروى كنى مسلما از ستمگران خواهى بود ( و لئن اتبعت اهوائهم من بعد ما جائك من العلم انك اذا لمن الظالمين ) .

تفسير نمونه ج : 1 ص : 498
در قرآن نظير اين گونه خطابها كه به صورت قضاياى شرطيه است نسبت به پيامبر مكرر ديده مى شود و هدف آن در واقع سه چيز است : نخست اينكه همگان بدانيد در قوانين الهى هيچگونه تبعيض و تفاوتى در ميان مردم نيست ، و حتى پيامبران نيز مشمول اين قوانين هستند ، بنا بر اين اگر به فرض محال ، پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) هم انحرافى از حق پيدا كند ، مشمول كيفر پروردگار خواهد شد ، هر چند چنين فرضى در مورد پيامبران با آن ايمان و علم سرشار و مقام تقوا و پرهيزكارى امكان پذير نيست ، ( و به اصطلاح قضيه شرطيه دلالت بر وجود شرط نمى كند ) .
ديگر اينكه ساير مردم حساب خود را كاملا برسند و بدانند جائى كه پيامبر چنين است آنها چگونه مراقب مسئوليتهاى خويش باشند ، و هرگز نبايد تسليم تمايلات انحرافى دشمنان و جار و جنجالهاى آنها شوند .
سوم اينكه روشن شود پيامبر نيز از خود اختيار هيچگونه تغيير و دگرگونى در احكام خدا ندارد و به اصطلاح چنان نيست كه بشود با او به كنار آيند و سازش كنند بلكه او هم بنده اى است سر بر فرمان پروردگار .

تفسير نمونه ج : 1 ص : 499
الَّذِينَ ءَاتَيْنَهُمُ الْكِتَب يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِيقاً مِّنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ(146) الْحَقُّ مِن رَّبِّك فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْترِينَ(147)
ترجمه :
146 - كسانى كه كتب آسمانى به آنان داده ايم او ( پيامبر ) را همچون فرزندان خود مى شناسند ( اگر چه ) جمعى از آنان حق را آگاهانه كتمان مى كنند .
147 - اين ( فرمان تغيير قبله ) حكم حقى از طرف پروردگار تو است ، بنا بر اين هرگز از ترديد كنندگان در آن مباش .

تفسير : آنها به خوبى او را مى شناسند
در تعقيب بحثهاى گذشته پيرامون لجاجت و تعصب گروهى از اهل كتاب ، نخستين آيه مورد بحث مى گويد : علماى اهل كتاب پيامبر اسلام را به خوبى همچون فرزندان خود مى شناسند ( الذين آتيناهم الكتاب يعرفونه كما يعرفون ابنائهم ) .
و نام و نشان و مشخصات او را در كتب مذهبى خود خوانده اند .
ولى گروهى از آنان سعى دارند آگاهانه حق را كتمان كنند ( و ان فريقا منهم ليكتمون الحق و هم يعلمون ) .
هر چند گروهى از آنها با مشاهده اين نشانه هاى روشن اسلام را پذيرا گشتند ، چنانكه از عبد الله بن سلام كه از علماى يهود بود و سپس اسلام را پذيرفت نقل شده كه مى گفت : من پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را بهتر از فرزندم مى شناسم ! ( انا اعلم به منى يا بنى ) .

تفسير نمونه ج : 1 ص : 500
اين آيه پرده از حقيقت جالبى بر مى دارد و آن اينكه بيان صفات جسمى و روحى و ويژگيهاى پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در كتب پيشين به قدرى زنده و روشن بوده است كه ترسيم كاملى از او در اذهان كسانى كه با آن كتب ، سر و كار داشته اند مى نمود .
آيا كسى مى تواند احتمال دهد كه در آن كتب هيچ نامى از پيامبر اسلام و نشانى از وى نبوده ولى پيغمبر اسلام با اين صراحت در مقابل چشم آنها بگويد تمام صفات من در كتب شما موجود است ؟ آيا اگر چنين بود همه دانشمندان اهل كتاب به مبارزه شديد و صريح بر ضد او بر نمى خاستند ؟ و به او نمى گفتند اين تو و اين كتابهاى ما ، در كجاى آن نام و صفات تو ثبت است ؟ و آيا ممكن بود حتى يك نفر از علماى آنان در برابر پيامبر اسلام تسليم شود ؟ ! پس اين گونه آيات خود دليل بر صدق و حقانيت خودش مى باشد .
سپس به عنوان تاكيد بحثهاى گذشته پيرامون تغيير قبله ، يا احكام اسلام بطور كلى مى فرمايد : اين فرمان حقى است كه از سوى پروردگار تو است و هرگز از ترديد كنندگان نباش ( الحق من ربك فلا تكونن من الممترين ) .
و با اين جمله پيامبر را دلدارى مى دهد و تاكيد مى كند در برابر سمپاشى هاى دشمنان ذره اى ترديد ، چه در مساله تغيير قبله و چه در غير آن به خود راه ندهد هر چند دشمنان تمام نيروهاى خود را در اين راه بسيج كنند .
مخاطب در اين سخن گرچه شخص پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) است ولى همانگونه كه در آيات گذشته نيز گفتيم در واقع هدف همه مردم مى باشند و گرنه مسلم است پيامبرى كه از طريق شهود با وحى سر و كار دارد هيچگاه شك و ترديدى به خود راه نمى دهد ، چرا كه وحى براى او جنبه حس و عين اليقين دارد .

تفسير نمونه ج : 1 ص : 501
وَ لِكلّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا فَاستَبِقُوا الْخَيرَتِ أَيْنَ مَا تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللَّهُ جَمِيعاً إِنَّ اللَّهَ عَلى كلِّ شىْء قَدِيرٌ(148)
ترجمه :
148 - هر طايفه اى قبله اى دارد كه خداوند آن را تعيين كرده است ( بنا بر اين زياد در باره قبله گفتگو نكنيد ، و بجاى آن ) در نيكيها و اعمال خير بر يكديگر سبقت جوئيد ، و هر جا باشيد خداوند شما را ( براى پاداش و كيفر در برابر اعمال نيك و بد در روز رستاخيز ) حاضر مى كند زيرا او بر هر كارى توانا است .

تفسير : هر امتى قبله اى دارد
اين آيه در حقيقت پاسخى به قوم يهود است كه ديديم سر و صداى زيادى پيرامون موضوع تغيير قبله به راه انداخته بودند ، مى گويد : هر گروه و طايفه اى قبله اى دارد كه خداوند آن را تعيين كرده است ( و لكل وجهة هو موليها ) .
در طول تاريخ انبياء قبله هاى مختلفى بوده ، و تغيير آن چيز عجيبى نيست ، قبله همانند اصول دين نيست كه تغييرناپذير باشد ، و يا همچون امور تكوينى كه تخلف در آن ميسر نشود ، بنا بر اين زياد در باره قبله گفتگو نكنيد و به جاى آن در اعمال خير و نيكيها بر يكديگر سبقت جوئيد ( فاستبقوا الخيرات ) .
در عوض اينكه تمام وقت خود را صرف گفتگو در اين مساله فرعى كنيد به سراغ خوبيها و پاكيها برويد كه ميدان وسيع و گسترده اى دارد و در آن از يكديگر پيشى گيريد ، زيرا معيار ارزش وجودى شما عمل پاك و نيك شما است .
اين مضمون درست شبيه چيزى است كه در آيه 177 همين سوره آمده است :
تفسير نمونه ج : 1 ص : 502
ليس البر ان تولوا وجوهكم قبل المشرق و المغرب و لكن البر من آمن بالله و اليوم الاخر و الملائكة و الكتاب و النبيين : نيكوكارى اين نيست كه صورتتان را به طرف شرق و غرب كنيد ، بلكه به اين است كه ايمان به خدا و روز جزا و فرشتگان و پيامبران داشته باشيد ( و با الهام از ايمان راسخ اعمال صالح انجام دهيد ) .
شما اگر مى خواهيد اسلام يا مسلمانان را بيازمائيد با اين برنامه ها بيازمائيد نه به مساله تغيير قبله .
سپس به عنوان يك هشدار به خرده گيران ، و تشويق نيكوكاران مى فرمايد : هر جا باشيد خداوند همه شما را حاضر خواهد كرد ( اينما تكونوا يات بكم الله جميعا ) .
در آن دادگاه بزرگ رستاخيز كه صحنه نهائى پاداش و كيفر است .
چنين نيست كه عده اى مشغول انجام بهترين كارها باشند و گروهى ديگر جز سمپاشى و تخريب و اخلال كار ديگرى نكنند ، و با هم يكسان باشند و حساب و كتاب و جزائى در كار نباشد ، مسلم بدانيد چنان روزى در پيش است و به همه حسابها رسيدگى مى شود .
و از آنجا كه ممكن است براى بعضى اين جمله عجيب باشد كه چگونه خداوند ذرات خاكهاى پراكنده انسانها را هر جا كه باشد جمع آورى مى كند و لباس حيات نوينى بر آنها مى پوشاند ؟ بلافاصله مى گويد : و خداوند بر هر كارى قدرت دارد ( ان الله على كل شىء قدير ) .
در حقيقت اين جمله در پايان آيه به منزله دليل است براى جمله قبل از اينما تكونوا يات بكم الله جميعا .

تفسير نمونه ج : 1 ص : 503
نكته ها :

1 - آن روز كه ياران مهدى (عليه السلام)
جمع مى شوند در روايات متعددى كه از ائمه اهل بيت (عليهم السلام) به ما رسيده جمله اينما تكونوا يات بكم الله جميعا به اصحاب مهدى (عليه السلام) تفسير شده است .
از جمله در كتاب روضه كافى از امام باقر (عليه السلام) مى خوانيم كه بعد از ذكر اين جمله فرمود : يعنى اصحاب القائم ، الثلاثماة و البضعة عشر رجلا ، هم و الله الامة المعدودة ، قال يجتمعون و الله فى ساعة واحدة قزع كقزع الخريف : منظور اصحاب امام قائم (عليه السلام) كه سيصد و سيزده نفرند ، به خدا سوگند منظور از امة معدودة آنها هستند ، به خدا سوگند در يكساعت همگى جمع مى شوند همچون پاره هاى ابر پائيزى كه بر اثر تند باد ، جمع و متراكم مى گردد ! .
از امام على بن موسى الرضا (عليهماالسلام) نيز نقل شده : و ذلك و الله ان لو قام قائمنا يجمع الله اليه جميع شيعتنا من جميع البلدان : به خدا سوگند هنگامى كه مهدى (عليه السلام) قيام كند تمام پيروان ما را از تمام شهرها گرد او جمع مى كند .
بدون شك اين تفسير از مفاهيم بطون آيه است ، چرا كه مى دانيم طبق روايات ، آيات قرآن گاه معانى متعددى دارد كه يك معنى ظاهر و همگانى عمومى است ، و ديگرى معنى درونى و به اصطلاح بطن آيه است ، كه جز پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و امامان (عليهم السلام) و كسانى كه خدا بخواهد ، از آن آگاه نيستند .
به تعبير ديگر : در حقيقت اين روايات اشاره به آن است ، خدائى كه قدرت دارد ذرات پراكنده خاك انسانها را در قيامت از نقاط مختلف جهان جمع آورى كند ، به آسانى مى تواند ياران مهدى را در يكروز و يكساعت براى افروختن نخستين جرقه هاى انقلاب به منظور تاسيس حكومت عدل الهى و پايان دادن به ظلم
تفسير نمونه ج : 1 ص : 504
و ستم ، جمع نمايد .

2 - تفسير جمله و لكل وجهة هو موليها
- گفتيم ظاهر آيه اين است كه اشاره به قبله هاى مختلفى است كه خدا براى امتها قرار داده ، ولى بعضى احتمال داده اند كه اشاره به معنى وسيعترى است كه شامل روشها و برنامه هاى تكوينى مى شود ، و در حقيقت معنى قضا و قدر تكوينى نيز از آن منظور بوده ( دقت كنيد ) .
البته اگر قرائن قبل و بعد اين آيه نبود ، چنين تفسيرى امكان پذير بود ، ولى با توجه به اين قرائن ظاهر همان معنى اول است ، و جمله هو موليها شبيه فلنولينك قبلة ترضاها است ، و به فرض كه آيه اشاره به اين معنى باشد هرگز به مفهوم آن قضا و قدر اجبارى نيست ، بلكه همان قضا و قدرى است كه با اصل آزادى اراده و اختيار سازگار است .

تفسير نمونه ج : 1 ص : 505
وَ مِنْ حَيْث خَرَجْت فَوَلِّ وَجْهَك شطرَ الْمَسجِدِ الْحَرَامِ وَ إِنَّهُ لَلْحَقُّ مِن رَّبِّك وَ مَا اللَّهُ بِغَفِل عَمَّا تَعْمَلُونَ(149) وَ مِنْ حَيْث خَرَجْت فَوَلِّ وَجْهَك شطرَ الْمَسجِدِ الْحَرَامِ وَ حَيْث مَا كُنتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكمْ شطرَهُ لِئَلا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ إِلا الَّذِينَ ظلَمُوا مِنهُمْ فَلا تخْشوْهُمْ وَ اخْشوْنى وَ لأُتِمَّ نِعْمَتى عَلَيْكمْ وَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ(150)
ترجمه :
149 - از هر جا ( و از هر شهر و نقطه اى ) خارج شدى ( به هنگام نماز ) روى خود را به جانب مسجد الحرام كن ، اين دستور حقى است از طرف پروردگار تو و خداوند از كردار شما غافل نيست .
150 - و از هر جا خارج شدى روى خود را به جانب مسجد الحرام كن ، و هر جا بوديد روى خود را به سوى آن كنيد تا مردم جز ظالمان ( كه دست از لجاجت بر نمى دارند ) دليلى بر ضد شما نداشته باشند ( زيرا از نشانه هاى پيامبر كه در كتب آسمانى پيشين آمده اين است كه او به سوى دو قبله نماز مى خواند ) از آنها نترسيد ( و تنها ) از من بترسيد ( اين تغيير قبله به خاطر آن بود كه ) نعمت خود را بر شما تمام كنم تا هدايت شويد .

تفسير : تنها از خدا بترس
اين آيات همچنان مساله تغيير قبله و پى آمدهاى آن را دنبال مى كند .

تفسير نمونه ج : 1 ص : 506
در آيه نخست روى سخن را به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كرده و به عنوان يك فرمان مؤكد مى گويد : از هر جا ( و از هر شهر و ديار ) خارج شدى ( به هنگام نماز ) روى خود را به جانب مسجد الحرام كن ( و من حيث خرجت فول وجهك شطر المسجد الحرام ) .
و باز به عنوان تاكيد بيشتر اضافه مى كند : اين فرمان دستور حقى است از سوى پروردگارت ( و انه للحق من ربك ) .
و در پايان اين آيه به عنوان تهديدى نسبت به توطئه گران و هشدارى به مؤمنان مى گويد : و خدا از آنچه انجام مى دهيد غافل نيست ( و ما الله بغافل عما تعملون ) .
اين تاكيدات پى در پى كه در آيه بعد نيز تعقيب خواهد شد ، همگى حاكى از اين حقيقت است كه مساله تغيير قبله و نسخ حكم سابق براى گروهى از تازه مسلمانان نيز گران و سنگين بوده همانگونه كه براى دشمنان لجوج ، دستاويزى براى سمپاشى .
در اينجا - و بطور كلى در همه تحولات و انقلابهاى تكاملى - چيزى كه مى تواند به گفتگوها پايان دهد و ترديدها و شكها را بزدايد همان قاطعيت و صراحت و تاكيدهاى متوالى و كوبنده است ، هر گاه رهبر جمعيت در اين مواقع حساس با لحن قاطع و برنده و غير قابل تغيير ، موضع خود را مشخص كند ، دوستان را مصمم تر و دشمنان را براى هميشه مايوس خواهد ساخت ، و اين نكته كرارا در قرآن به وضوح ديده مى شود .
بعلاوه اين تكرار و تاكيدها در حقيقت تكرار محض نيست ، بلكه دستورات تازه اى نيز هم همراه دارد ، از جمله اينكه در آيات گذشته تكليف مسلمانان در ارتباط با مساله قبله نسبت به شهرى كه در آن زندگى مى كردند مشخص شده بود ، اما در اين آيه و آيه بعد ، حكم نمازگزاران را به هنگام مسافرت در هر نقطه
تفسير نمونه ج : 1 ص : 507
و هر ديار روشن مى سازد .
در آيه بعد ، حكم عمومى توجه به مسجد الحرام را در هر مكان و هر نقطه اى تكرار مى كند مى گويد : از هر جا خارج شدى و به هر نقطه روى آوردى ، صورت خود را به هنگام نماز متوجه مسجد الحرام كن ( و من حيث خرجت فول وجهك شطر المسجد الحرام ) .
درست است كه روى سخن در اين جمله به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) است ولى مسلما منظور عموم نمازگزاران مى باشد ، ولى در جمله بعد براى تاكيد و تصريح اضافه مى كند : و هر جا شما بوده باشيد روى خود را به سوى آن كنيد ( و حيث ما كنتم فولوا وجوهكم شطره ) .
سپس در ذيل همين آيه به سه نكته مهم اشاره مى كند :
1 - كوتاه شدن زبان مخالفان - مى گويد اين تغيير قبله به خاطر آن صورت گرفت كه مردم حجتى بر ضد شما نداشته باشند ( لئلا يكون للناس عليكم حجة ) .
هر گاه اين تغيير قبله صورت نمى گرفت از يكسو زبان يهود به روى مسلمانان باز مى شد و مى گفتند : ما در كتب خود خوانده ايم كه نشانه پيامبر موعود اين است كه به سوى دو قبله نماز مى خواند و اين نشانه در محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نيست ، و از سوى ديگر مشركان ايراد مى كردند كه او مدعى است براى احياء آئين ابراهيم آمده ، پس چرا خانه كعبه را كه پايه گزارش ابراهيم است فراموش نموده ، اما حكم تغيير قبله موقت به قبله دائمى ، زبان هر دو گروه را بست .
ولى از آنجا كه هميشه افراد بهانه جو و ستمگرى هستند كه در برابر هيچ منطقى تسليم نمى شوند ، استثنائى براى اين موضوع قائل شده ، مى گويد : مگر كسانى از آنها كه ستم كرده اند ( الا الذين ظلموا منهم ) .

تفسير نمونه ج : 1 ص : 508
كه اينها به هيچ صراطى مستقيم نيستند ، اگر به سوى بيت المقدس نماز بخوانيد مى گويند اين قبله يهود است و شما دنباله رو ديگرانيد ، و اگر به سوى كعبه باز گرديد مى گويند شما ثبات و بقائى نداريد ، بقيه آئين شما نيز به زودى دستخوش دگرگونى خواهد شد ! اين بهانه جويان به حق شايسته نام ستمگر و ظالمند ، چرا كه هم بر خود ستم مى كنند و هم بر مردم كه سد راه هدايت آنها مى شوند .
2 - از آنجا كه عنوان كردن اين گروه لجوج را با نام ستمگر ممكن بود در بعضى توليد وحشت كند مى گويد : از آنها هرگز نترسيد ، و تنها از من بترسيد ( فلا تخشوهم و اخشونى ) .
اين يكى از اصول كلى و اساسى تربيت توحيدى اسلامى است كه از هيچ چيزى و هيچ كس جز خدا نبايد ترس داشت ، تنها ترس از خدا ( يا صحيحتر ترس از نافرمانى او ) شعار هر مسلمان با ايمان است ، كه اگر اين اصل بر روح و جان آنها پرتوافكن شود ، هرگز شكست نخواهند خورد .
اما مسلمان نماهائى كه به عكس دستور بالا ، گاه از شرق مى ترسند و گاه از قدرت غرب گاه از منافقين داخلى و گاه از دشمنان خارجى خلاصه از همه چيز و همه كس جز خدا وحشت دارند آنها هميشه زبون و حقير و شكست خورده اند .
3 - تكميل نعمت خداوند به عنوان آخرين هدف براى تغيير قبله ذكر شده ، مى فرمايد اين به خاطر آن بود كه شما را تكامل بخشم و از قيد تعصب برهانم و نعمت خود را بر شما تمام كنم تا هدايت شويد ( و لاتم نعمتى عليكم و لعلكم تهتدون ) .
در حقيقت تغيير قبله يكنوع تربيت و تكامل و نعمت براى مسلمانان بود تا با انضباط اسلامى آشنا شوند و از تقليد و تعصب برهند ، زيرا همانگونه كه گفتيم
تفسير نمونه ج : 1 ص : 509
خداوند در آغاز براى جدا كردن صفوف مسلمانان از بت پرستان كه در برابر كعبه كه آن روز بت خانه بزرگى بود سجده مى كردند دستور داد به سوى بيت المقدس نماز بخوانند ، تا موضع آنان در برابر مشركان مشخص گردد ، اما بعد از هجرت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) همزمان با تشكيل حكومت اسلامى دستور توجه به سوى كعبه صادر شد ، و مسلمانان متوجه قديمى ترين خانه توحيد شدند و به اين ترتيب يك مرحله از تكامل جامعه اسلامى تحقق يافت .

تفسير نمونه ج : 1 ص : 510
كَمَا أَرْسلْنَا فِيكمْ رَسولاً مِّنكمْ يَتْلُوا عَلَيْكُمْ ءَايَتِنَا وَ يُزَكِّيكمْ وَ يُعَلِّمُكمُ الْكِتَب وَ الحِْكمَةَ وَ يُعَلِّمُكُم مَّا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ(151) فَاذْكُرُونى أَذْكُرْكُمْ وَ اشكرُوا لى وَ لا تَكْفُرُونِ(152)
ترجمه :
151 - همانگونه ( كه با تغيير قبله نعمت خود را بر شما كامل كرديم ) رسولى در ميان شما از نوع خودتان فرستاديم تا آيات ما را بر شما بخواند ، و شما را تزكيه كند ، و كتاب و حكمت بياموزد ، و آنچه نمى دانستيد به شما ياد دهد .
152 - پس به ياد من باشيد تا به ياد شما باشم ، و شكر مرا گوئيد و كفران ( در برابر نعمتها ) نكنيد .

تفسير : برنامه هاى رسول الله
خداوند در آخرين جمله از آيه گذشته يكى از دلائل تغيير قبله را تكميل نعمت خود بر مردم و هدايت آنان بيان كرد ، در آيه مورد بحث با ذكر كلمه كما اشاره به اين حقيقت مى كند كه تغيير قبله تنها نعمت خدا بر شما نبود ، بلكه نعمتهاى فراوان ديگرى به شما داده است همانگونه كه رسولى در ميان شما از نوع خودتان فرستاديم ( كما ارسلنا فيكم رسولا منكم ) .
كلمه منكم ( از شما ) ممكن است اشاره به اين معنى باشد كه او از نوع بشر است و تنها بشر مى تواند مربى و رهبر و سرمشق انسانها گردد و از دردها و نيازها و مسائل او آگاه باشد كه اين خود نعمت بزرگى است .

تفسير نمونه ج : 1 ص : 511
و يا منظور اين است كه او از نژاد شما و هموطن شما است ، زيرا عربهاى جاهلى بر اثر تعصب شديد نژادى ممكن نبود زير بار پيامبرى از غير نژاد خود بروند ، چنانكه در آيه 198 و 199 سوره شعراء مى خوانيم : و لو نزلناه على بعض الاعجمين فقراه عليهم ما كانوا به مؤمنين : اگر ما قرآن را بر مردى از غير عرب نازل ميكرديم و بر آنها مى خواند هرگز به او ايمان نمى آوردند و اين براى آنها نعمت مهمى محسوب مى شد كه پيامبر از خودشان باشد .
البته اين براى آغاز كار بود ، اما سر انجام مساله نژاد و وطن ( جغرافيائى ) از برنامه ها حذف شد و دستور اصلى و جاودانه اسلام كه جهان را وطن ، و انسانيت را نژاد معرفى مى كند ، اعلام گرديد .
بعد از ذكر اين نعمت به چهار نعمت ديگر كه از بركت اين پيامبر ، عايد مسلمين شد اشاره مى كند :
1 - آيات ما را بر شما مى خواند ( يتلوا عليكم آياتنا ) .
يتلو از ماده تلاوت به معنى پى در پى در آوردن است لذا هنگامى كه عباراتى پى در پى ( و روى نظام صحيح ) خوانده شود از آن تعبير به تلاوت مى كنند ، يعنى پيامبر ، سخنان خدا را روى نظام صحيح و مناسبى پى در پى بر شما مى خواند تا قلوبتان را آماده پذيرش معانى آن كند ، بنا بر اين تلاوت منظم و حساب شده پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) براى ايجاد آمادگى در برابر تعليم و تربيت است كه در جمله هاى بعد به آن اشاره مى شود .
2 - او شما را پرورش مى دهد ( و يزكيكم ) .
تزكيه در اصل ( چنانكه راغب در مفردات گويد ) به معنى افزودن و نمو دادن است ، يعنى او با كمك گرفتن از آيات خدا بر كمالات معنوى و مادى ، شما مى افزايد ، و روحتان را نمو مى دهد ، گلهاى فضيلت را بر شاخسار وجودتان آشكار مى سازد و انواع صفات زشت را كه در عصر جاهليت ، جامعه شما را فرا
تفسير نمونه ج : 1 ص : 512
گرفته بود مى زدايد .
3 - و كتاب و حكمت به شما مى آموزد ( و يعلمكم الكتاب و الحكمة ) .
گرچه تعليم بطور طبيعى مقدم بر تربيت است ، اما همانگونه كه سابقا هم اشاره كرديم قرآن مجيد براى اثبات اين حقيقت كه هدف نهائى تربيت است غالبا آن را مقدم بر تعليم آورده است : فرق ميان كتاب و حكمت ، ممكن است از اين نظر باشد كه كتاب اشاره به آيات قرآن و وحى الهى است كه به صورت اعجاز بر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نازل شده ، ولى حكمت سخنان پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و تعليمات او است كه سنت نام دارد .
و نيز ممكن است كتاب اشاره به اصل دستورات باشد و حكمت اشاره به اسرار ، فلسفه ها ، علل و نتائج آن باشد .
بعضى از مفسران نيز احتمال داده اند كه حكمت اشاره به حالت و ملكه اى باشد كه از تعليمات كتاب حاصل مى شود ، و با داشتن آن انسان مى تواند هر كار را بجاى خود انجام دهد .
نويسنده تفسير المنار بعد از ذكر تفسير نخست ( منظور از حكمت سنت است ) آن را نادرست مى شمرد ، و به آيه 39 سوره اسراء ذلك مما اوحى اليك ربك من الحكمة ( اينها از امورى است كه پروردگارت از حكمت به تو وحى فرستاده ) استدلال مى كند .
ولى به عقيده ما پاسخ اين ايراد روشن است زيرا حكمت ، معنى وسيعى دارد و ممكن است به آيات قرآن و اسرارى كه از اين طريق بر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نازل شده اطلاق گردد ، ولى آنجا كه حكمت در برابر كتاب ( قرآن ) قرار مى گيرد ( مانند آيه مورد بحث و آيات مشابه آن ) مسلما منظور از آن غير از كتاب است و آن چيزى جز سنت نخواهد بود .

تفسير نمونه ج : 1 ص : 513
4 - و آنچه را نمى دانستيد به شما تعليم مى دهد ( و يعلمكم ما لم تكونوا تعلمون ) .
گرچه اين موضوع در جمله قبل كه تعليم كتاب و حكمت است وجود داشته ولى قرآن مخصوصا آن را تفكيك مى كند ، تا به آنها بفهماند اگر پيامبران نبودند بسيارى از علوم براى هميشه از شما مخفى بود ، آنها تنها رهبر اخلاقى و اجتماعى نبودند ، بلكه پيشواى علمى نيز بودند كه بدون رهبرى آنها علوم انسانى نضج نمى گرفت .
با توجه به نعمتهاى مختلف الهى كه در اين آيه بيان شد ، در آيه بعد به مردم اعلام مى كند كه جا دارد شكر اين نعمتهاى بزرگ را بجا آورند و با بهره گيرى صحيح از اين نعمتها ، حق شكر او را ادا كنند ، مى فرمايد : مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم و شكر مرا بجا آوريد و كفران نكنيد ( فاذكرونى اذكركم و اشكروا لى و لا تكفرون ) .
بديهى است جمله مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم اشاره به يك معنى عاطفى ميان خدا و بندگان نيست ، آن گونه كه در ميان انسانها است كه به هم مى گويند : به ياد ما باشيد تا به ياد شما باشيم .
بلكه اشاره به يك اصل تربيتى و تكوينى است ، يعنى بياد من باشيد ، به ياد ذات پاكى كه سرچشمه تمام خوبيها و نيكيها است و به اين وسيله روح و جان خود را پاك و روشن سازيد و آماده پذيرش رحمت پروردگار ، توجه شما به اين ذات پاك شما را در فعاليتها مخلصتر ، مصممتر ، نيرومندتر ، و متحدتر مى سازد .
همانگونه كه منظور از شكرگزارى و عدم كفران تنها يك مساله تشريفاتى و گفتن با زبان نيست ، بلكه منظور آن است كه هر نعمتى را درست به جاى خود مصرف كنيد و در راه همان هدفى كه براى آن آفريده شده به كار
تفسير نمونه ج : 1 ص : 514
گيريد تا مايه فزونى رحمت و نعمت خدا گردد .

نكته ها :

1 - گفتار مفسران در تفسير جمله فاذكرونى اذكركم
مفسران در شرح اين جمله ، و اينكه منظور از يادآورى بندگان چيست ؟ و يادآورى خداوند چگونه است تفسيرهاى متنوعى ذكر كرده اند كه فخر رازى در تفسير كبير خود آن را در ده موضوع خلاصه كرده :
1 - مرا به اطاعت ياد كنيد ، تا شما را به رحمتم ياد كنم ( شاهد اين سخن آيه 132 سوره آل عمران است كه مى گويد : اطيعوا الله و الرسول لعلكم ترحمون ) .
2 - مرا به دعا ياد كنيد ، تا شما را به اجابت ياد كنم ( شاهد اين سخن آيه 60 سوره مؤمن است كه مى گويد : ادعونى استجب لكم ) .
3 - مرا به ثنا و طاعت ياد كنيد ، تا شما را به ثنا و نعمت ياد كنم .
4 - مرا در دنيا ياد كنيد تا شما را در جهان ديگر ياد كنم .
5 - مرا در خلوتگاهها ياد كنيد تا شما را در جمع ياد كنم .
6 - مرا به هنگام وفور نعمت ياد كنيد ، تا شما را در سختيها ياد كنم .
7 - مرا به عبادت ياد كنيد ، تا شما را به كمك ياد كنم ( شاهد اين سخن جمله اياك نعبد و اياك نستعين است ) .
8 - مرا به مجاهدت ياد كنيد ، تا شما را به هدايت ياد كنم ( شاهد اين سخن آيه 69 سوره عنكبوت است كه مى فرمايد و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا ) .
9 - مرا به صدق و اخلاص ياد كنيد شما را به خلاص و مزيد اختصاص
تفسير نمونه ج : 1 ص : 515
ياد مى كنم .
10 - مرا به ربوبيت ياد كنيد شما را به رحمت ياد مى كنم ( مجموعه سوره حمد مى تواند گواه اين معنى باشد ) .
البته هر يك از اين امور جلوه اى از جلوه هاى معنى وسيع اين آيه است و آيه فوق همه اين معانى و حتى غير آن را نيز شامل مى شود : مرا به شكر ياد كنيد تا شما را به زيادى نعمت ياد كنم ، چنانكه در آيه 7 سوره ابراهيم مى خوانيم لئن شكرتم لازيدنكم .
بدون شك هر گونه توجه به خداوند - چنانكه گفتيم - يك اثر تربيتى دارد كه در پرتو ياد خدا در وجود انسان پرتوافكن مى شود ، و روح و جان او بر اثر اين توجه آمادگى نزول بركات جديدى كه متناسب با نحوه ياد او است پيدا مى كند .

2 - ذكر خدا چيست ؟
- مسلم است منظور از ذكر خدا تنها يادآورى به زبان نيست ، كه زبان ترجمان قلب است ، هدف اين است با تمام قلب و جان به ذات پاك خدا توجه داشته باشيد ، همان توجهى كه انسان را از گناه باز مى دارد و به اطاعت فرمان او دعوت مى كند .
به همين دليل در احاديث متعددى از پيشوايان اسلام نقل شده است كه منظور از ذكر خدا يادآورى عملى است ، در حديثى از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم كه به على (عليه السلام) وصيت فرمود و از جمله وصايايش اين بود : ثلاث لا تطيقها هذه الامة المواساة للاخ فى ماله و انصاف الناس من نفسه ، و ذكر الله على كل حال ، و ليس هو سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر ، و لكن اذا ورد على ما يحرم الله عليه خاف الله تعالى عنده و تركه : سه كار است كه اين امت توانائى
تفسير نمونه ج : 1 ص : 516
انجام آن را ( بطور كامل ) ندارند ، مواسات و برابرى با برادر دينى در مال ، و اداى حق مردم با قضاوت عادلانه نسبت به خود و ديگران ، و خدا را در هر حال ياد كردن ، منظور سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر نيست ، بلكه منظور اين است هنگامى كه كار حرامى در مقابل او قرار مى گيرد از خدا بترسد و آن را ترك گويد .
ولى به هر حال چه جالب است كه خداوند با آن عظمت ، ذكر بندگان را در كنار ذكر خود قرار مى دهد ، بندگان در آن عالم محدود و كوچكشان و خداوند بزرگ در آن عالم نامحدود و بى انتها با آنهمه رحمتها و بركات !
تفسير نمونه ج : 1 ص : 517
يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا استَعِينُوا بِالصبرِ وَ الصلَوةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصبرِينَ(153) وَ لا تَقُولُوا لِمَن يُقْتَلُ فى سبِيلِ اللَّهِ أَمْوَت بَلْ أَحْيَاءٌ وَ لَكِن لا تَشعُرُونَ(154)
ترجمه :
153 - اى افراد با ايمان از صبر ( و استقامت ) و نماز ( در برابر حوادث سخت زندگى ) كمك بگيريد ( زيرا ) خداوند با صابران است .
154 - و به آنها كه در راه خدا كشته مى شوند مرده مگوئيد ، بلكه آنها زندگانند ولى شما نمى فهميد .

شان نزول :
بعضى از مفسران از ابن عباس در شان نزول دومين آيه مورد بحث چنين نقل كرده اند كه اين آيه در باره كشته شدگان ميدان جنگ بدر نازل گرديد ، آنها چهارده تن بودند ، شش نفر از مهاجران ، و هشت نفر از انصار ، بعد از پايان جنگ عده اى تعبير مى كردند فلانكس مرد ، آيه فوق نازل شد و با صراحت آنها را از اطلاق كلمه ميت بر شهيدان نهى كرد .

تفسير : شهيدان زنده اند ...
از آنجا كه در آيات گذشته سخن از تعليم و تربيت و ذكر و شكر بود و با توجه به معنى بسيار وسيعى كه اين مفاهيم دارند ، غالب دستورات دينى را در بر مى گيرند
 

Back Index Next