تفسير نمونه ج : 1 ص : 376
به معنى بى مرگ كه همان مرداد است به چشم مى خورد .
دهخدا در لغت نامه خود نيز مطلبى در اين زمينه نقل كرده است كه بى شباهت به معنى
اخير نيست .
و عجيب اينكه : بعضى هاروت و ماروت را دو مرد از ساكنان بابل دانسته اند و بعضى حتى
آنها را به عنوان شياطين معرفى كرده اند در حالى كه آيه فوق به وضوح اين مسائل را
رد مى كند .
3 - چگونه فرشته معلم انسان مى شود ؟
در اينجا سؤالى باقى مى ماند و آن اينكه طبق ظاهر آيات فوق و روايات متعدد - چنانكه
گفتيم - هاروت و ماروت دو فرشته الهى بودند كه براى مبارزه با اذيت و آزار ساحران
به تعليم مردم پرداختند ، آيا براستى فرشته مى تواند معلم انسان باشد ؟ پاسخ اين
سؤال در همان احاديث ذكر شده است و آن اينكه خداوند آنها را به صورت انسانهائى در
آورد تا بتوانند اين رسالت خود را انجام دهند ، اين حقيقت را مى توان از آيه 9 سوره
انعام نيز دريافت آنجا كه مى گويد : و لو جعلناه ملكا لجعلناه رجلا : اگر او (
پيامبر ) را فرشته اى قرار مى داديم حتما او را به صورت مردى جلوه گر مى ساختيم .
4 - هيچكس بدون اذن خدا قادر بر كارى نيست
در آيات فوق خوانديم كه ساحران نمى توانستند بدون اذن پروردگار به كسى زيان برسانند
اين به آن معنى نيست كه جبر و اجبارى در كار باشد ، بلكه
تفسير نمونه ج : 1 ص : 377
اشاره به يكى از اصول اساسى توحيد است كه همه قدرتها در اين جهان از قدرت پروردگار
سرچشمه مى گيرد ، حتى سوزندگى آتش و برندگى شمشير بى اذن و فرمان او نمى باشد ،
چنان نيست كه ساحر بتواند بر خلاف اراده خدا در عالم آفرينش دخالت كند و چنين نيست
كه خدا را در قلمرو حكومتش محدود نمايد بلكه اينها خواص و آثارى است كه او در
موجودات مختلف قرار داده ، بعضى از آن حسن استفاده مى كنند و بعضى سوء استفاده ، و
اين آزادى و اختيار كه خدا به انسانها داده نيز وسيله اى است براى آزمودن و تكامل
آنها .
5 - سحر چيست و از چه زمانى پيدا شده ؟
در اينكه سحر چيست ، و از چه تاريخى به وجود آمده ؟ بحث فراوان است اين قدر مى توان
گفت كه سحر از زمانهاى خيلى قديم در ميان مردم رواج داشته است ، ولى تاريخ دقيقى
براى آن در دست نيست ، و نيز نمى توان گفت چه كسى براى نخستين بار جادوگرى را به
وجود آورد ؟ ولى از نظر معنى و حقيقت سحر مى توان گفت : سحر نوعى اعمال خارق العاده
است كه آثارى از خود در وجود انسانها به جا مى گذارد و گاهى يكنوع چشم بندى و
تردستى است ، و گاه تنها جنبه روانى و خيالى دارد .
سحر از نظر لغت به دو معنى آمده است :
1 - به معنى خدعه و نيرنگ و شعبده و تردستى و به تعبير قاموس اللغه سحر يعنى خدعه
كردن .
2 - كل ما لطف و دق : آنچه عوامل آن نامرئى و مرموز باشد .
در مفردات راغب كه مخصوص واژه هاى قرآن است به سه معنى اشاره شده :
1 - خدعه و خيالات بدون حقيقت و واقعيت ، همانند شعبده و تردستى .
2 - جلب شيطانها از راههاى خاصى و كمك گرفتن از آنان .
تفسير نمونه ج : 1 ص : 378
3 - معنى ديگرى است كه بعضى پنداشته اند و آن اينكه : ممكن است با وسائلى ماهيت و
شكل اشخاص و موجودات را تغيير داد ، مثلا انسان را بوسيله آن به صورت حيوانى در
آورد ، ولى اين نوع خيال و پندارى بيش نيست و واقعيت ندارد .
از بررسى حدود 51 مورد كلمه سحر و مشتقات آن در سوره هاى قرآن از قبيل : طه ، شعراء
، يونس و اعراف و ... راجع به سرگذشت پيامبران خدا : موسى ، عيسى و پيامبر اسلام
(صلى الله عليهوآلهوسلّم) به اين نتيجه مى رسيم كه سحر از نظر قرآن به دو بخش تقسيم
مى شود :
1 - آنجا كه مقصود از آن فريفتن و تردستى و شعبده و چشم بندى است و حقيقتى ندارد
چنانكه مى خوانيم : فاذا حبالهم و عصيهم يخيل اليه من سحرهم انها تسعى : ( ريسمانها
و عصاهاى جادوگران زمان موسى در اثر سحر ، خيال مى شد كه حركت مى كنند ) سوره طه
آيه 66 و در آيه ديگر آمده است فلما القوا سحروا اعين الناس و استرهبوهم ( هنگامى
كه ريسمان ها را انداختند چشمهاى مردم را سحر كردند و آنها را ارعاب نمودند ) (
اعراف آيه 116 ) از اين آيات روشن مى شود كه سحر داراى حقيقتى نيست كه بتوان در
اشياء تصرفى كند و اثرى بگذارد بلكه اين تردستى و چشمبندى ساحران است كه آنچنان
جلوه مى دهد .
2 - از بعضى از آيات قرآن استفاده مى شود كه بعضى از انواع سحر به راستى اثر مى
گذارد مانند آيه فوق كه مى گويد آنها سحرهائى را فرا مى گرفتند كه ميان مرد و همسرش
جدائى مى افكند ( فيتعلمون منهما ما يفرقون به بين المرء و زوجه ) يا تعبير ديگرى
كه در آيات فوق بود كه آنها چيزهائى را فرا مى گرفتند كه مضر به حالشان بود و نافع
نبود ( و يتعلمون ما يضرهم و لا ينفعهم ) .
ولى آيا تاثير سحر فقط جنبه روانى دارد و يا اينكه اثر جسمانى و خارجى
تفسير نمونه ج : 1 ص : 379
هم ممكن است داشته باشد ؟ در آيات بالا اشاره اى به آن نشده ، و لذا بعضى معتقدند
اثر سحر تنها در جنبه هاى روانى است .
نكته ديگرى كه در اينجا تذكر آن لازم است اينكه : به نظر مى رسد قسمت قابل توجهى از
سحرها بوسيله استفاده از خواص شيميائى و فيزيكى به عنوان اغفال مردم ساده لوح انجام
مى شده است .
مثلا در تاريخ ساحران زمان موسى (عليه السلام) مى خوانيم كه آنها درون ريسمانها و
عصاهاى خويش مقدارى مواد شيميائى مخصوص ( احتمالا جيوه و مانند آن ) قرار داده
بودند كه پس از تابش آفتاب ، و يا بر اثر وسائل حرارتى كه در زير آن تعبيه كرده
بودند ، به حركت در آمدند ، و تماشا كنندگان خيال مى كردند آنها زنده شده اند .
اين گونه سحرها حتى در زمان ما نيز كمياب نيست .
سحر از نظر اسلام
در اين مورد فقهاى اسلام همه مى گويند ياد گرفتن و انجام اعمال سحر و جادوگرى حرام
است .
در اين قسمت احاديثى از پيشوايان بزرگ اسلام رسيده است كه در كتابهاى معتبر ما نقل
گرديده ، از جمله اينكه : على (عليه السلام) مى فرمايد : من تعلم شيئا من السحر
قليلا او كثيرا فقد كفر و كان آخر عهده بربه ... كسى كه سحر بياموزد ، كم يا زياد ،
كافر شده است ، و رابطه او با خداوند به كلى قطع مى شود ... .
اما همانطور كه گفتيم چنانچه ياد گرفتن آن به منظور ابطال سحر ساحران باشد اشكالى
ندارد ، بلكه گاهى به عنوان واجب كفائى مى بايست عده اى سحر را
تفسير نمونه ج : 1 ص : 380
بياموزند تا اگر مدعى دروغگوئى خواست از اين طريق مردم را اغفال يا گمراه كند سحر و
جادوى او را ابطال نمايند ، و دروغ مدعى را فاش سازند .
شاهد اين سخن كه اگر سحر براى ابطال سحر و حل و گشودن آن باشد بى مانع است ، حديثى
است كه از امام صادق نقل شده ، در اين حديث مى خوانيم : يكى از ساحران و جادوگران
كه در برابر انجام عمل سحر مزد مى گرفت خدمت امام صادق (عليه السلام) رسيد و عرض
كرد : حرفه من سحر بوده است و در برابر آن مزد مى گرفتم ، خرج زندگى من نيز از همين
راه تامين مى شد ، و با همان در آمد ، حج خانه خدا را انجام داده ام ، ولى اكنون
آنرا ترك و توبه كرده ام ، آيا براى من راه نجاتى هست ؟ امام صادق (عليه السلام) در
پاسخ فرمود : عقده سحر را بگشا ، ولى گره جادوگرى مزن .
از اين حديث استفاده مى شود كه براى گشودن گره سحر ، آموختن و عمل آن بى اشكال است
.
جادوگرى از نظر تورات :
سحر و جادوگرى از نظر كتب عهد قديم ( تورات و كتب ملحق به آن ) نيز ناروا و بسيار
ناپسند است ، زيرا در تورات مى خوانيم : با صاحبان اجنه توجه مكنيد و جادوگران را
متفحص نشويد تا ( مبادا ) از آنها ناپاك شويد و خداوند خداى شما منم .
و در جاى ديگر تورات آمده : و كسى كه با صاحبان اجنه و جادوگران توجه مى نمايد تا
آن كه از راه زنا پيروى ايشان نمايد روى عتاب خود را به سوى
تفسير نمونه ج : 1 ص : 381
او گردانيده او را از ميان قومش منقطع خواهم ساخت .
قاموس كتاب مقدس در اين باره مى نويسد : و پر واضح است كه سحر در شريعت موسى راه
نداشت ، بلكه شريعت ، اشخاصى را كه از سحر مشورت طلبى مى نمودند به شديدترين قصاصها
ممانعت مى نمود .
ولى جالب اينجا است كه نويسنده قاموس كتاب مقدس اعتراف مى كند كه با وجود اين يهود
سحر و جادوگرى را فرا گرفتند ، و بر خلاف تورات به آن معتقد شدند ، او به دنبال
مطلب قبل مى گويد : لكن با وجود اينها اين ماده فاسده در ميان قوم يهود داخل گرديد
، قوم به آن معتقد شدند و در وقت حاجت بدان پناه بردند .
به همين دليل قرآن آنها را شديدا مورد نكوهش قرار داده ، و آنها را سود گرانى مى
شمرد كه خود را به بدترين بهائى فروختند .
سحر در عصر ما
امروز يك سلسله علوم وجود دارد كه در گذشته ساحران با استفاده از آنها برنامه هاى
خود را عملى مى ساختند :
1 - استفاده از خواص ناشناخته فيزيكى و شيميائى اجسام ، چنانكه قبلا نيز اشاره
كرديم ، همانطور كه در داستان ساحران زمان موسى (عليه السلام) آمده كه آنها با
استفاده از خواص فيزيكى و شيميائى مانند جيوه و تركيبات آن توانستند چيزهائى به شكل
مار بسازند و به حركت در آوردند .
البته استفاده از خواص فيزيكى و شيميائى اجسام هرگز ممنوع نيست ، بلكه بايد هر چه
بيشتر از آنها آگاه شد و در زندگى از آن استفاده كرد ، ولى اگر از
تفسير نمونه ج : 1 ص : 382
خواص مرموز آنها براى اغفال و فريب مردم نا آگاه استفاده شود ، و به راههاى غلطى
سوق داده شوند يكى از مصاديق سحر محسوب خواهد شد ( دقت كنيد ) .
2 - استفاده از خواب مغناطيسى ، هيپنوتيزم ، و مانيه تيزم ، و تله پاتى ، ( انتقال
افكار از فاصله دور ) .
البته اين علوم نيز از علوم مثبتى است كه مى تواند در بسيارى از شئون زندگى مورد
بهره بردارى صحيح قرار گيرد ، ولى ساحران از آن سوء استفاده مى كردند و براى اغفال
و فريب مردم آنها را به كارى مى گرفتند .
اگر امروز هم كسى از آنها چنين استفاده اى را در برابر مردم بيخبر كند سحر محسوب
خواهد شد .
كوتاه سخن اينكه سحر معنى وسيعى دارد كه همه آنچه در اينجا گفتيم و در سابق اشاره
شد نيز در بر مى گيرد .
اين نكته نيز به ثبوت رسيده كه نيروى اراده انسان ، قدرت فراوانى دارد و هنگامى كه
در پرتو رياضتهاى نفسانى قويتر شود كارش به جائى مى رسد كه در موجودات محيط خود
تاثير مى گذارد ، همانگونه كه مرتاضان بر اثر رياضت اقدام به كارهاى خارق العاده مى
كنند .
اين نيز قابل توجه است كه رياضتها گاهى مشروع است و گاهى نا مشروع ، رياضتهاى مشروع
در نفوس پاك نيروى سازنده ايجاد مى كند ، و رياضتهاى نامشروع نيروى شيطانى ، و هر
دو ممكن است منشا خارق عادات گردد كه در اولى مثبت و سازنده و در دوم مخرب است .
تفسير نمونه ج : 1 ص : 383
يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لا تَقُولُوا رَعِنَا وَ قُولُوا انظرْنَا وَ
اسمَعُوا وَ لِلْكفِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٌ(104) مَّا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا
مِنْ أَهْلِ الْكِتَبِ وَ لا المُْشرِكِينَ أَن يُنزَّلَ عَلَيْكم مِّنْ خَير مِّن
رَّبِّكمْ وَ اللَّهُ يخْتَص بِرَحْمَتِهِ مَن يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضلِ
الْعَظِيمِ(105)
ترجمه :
104 - اى افراد با ايمان ( هنگامى كه از پيغمبر تقاضاى مهلت براى درك آيات قرآن مى
كنيد ) نگوئيد راعنا بلكه بگوئيد انظرنا ( زيرا كلمه اول هم به معنى ما را مهلت بده
و هم بمعنى ما را تحميق كن مى باشد و دستاويزى براى دشمنان است ) و آنچه به شما
دستور داده مى شود بشنويد و براى كافران ( و استهزاء كنندگان ) عذاب دردناكى است .
105 - كافران اهل كتاب ، و هم چنين مشركان ، دوست نمى دارند خير و بركتى از ناحيه
خداوند بر شما نازل گردد ، در حالى كه خداوند رحمت خود را به هر كس بخواهد اختصاص
مى دهد ، و خداوند صاحب فضل بزرگى است .
شان نزول :
ابن عباس مفسر معروف نقل مى كند : مسلمانان صدر اسلام هنگامى كه پيامبر (صلى الله
عليهوآلهوسلّم) مشغول سخن گفتن بود و بيان آيات و احكام الهى مى كرد گاهى از او مى
خواستند كمى با تانى سخن بگويد تا بتوانند مطالب را خوب درك كنند ، و سؤالات و
خواسته هاى خود را نيز مطرح نمايند ، براى اين درخواست جمله
تفسير نمونه ج : 1 ص : 384
راعنا كه از ماده الرعى به معنى مهلت دادن است به كار مى بردند .
ولى يهود همين كلمه راعنا را از ماده الرعونه كه به معنى كودنى و حماقت است استعمال
مى كردند ( در صورت اول مفهومش اين است به ما مهلت بده ولى در صورت دوم اين است كه
ما را تحميق كن ! ) .
در اينجا براى يهود دستاويزى پيدا شده بود كه با استفاده از همان جمله اى كه
مسلمانان مى گفتند ، پيامبر يا مسلمانان را استهزاء كنند .
نخستين آيه فوق نازل شد و براى جلوگيرى از اين سوء استفاده به مؤمنان دستور داد به
جاى جمله راعنا ، جمله انظرنا را به كار برند كه همان مفهوم را مى رساند ، و
دستاويزى براى دشمن لجوج نيست .
بعضى ديگر از مفسران گفته اند كه جمله راعنا در لغت يهود يكنوع دشنام بود و مفهومش
اين بود بشنو كه هرگز نشنوى اين جمله را تكرار مى كردند و مى خنديدند ! .
بعضى از مفسران نيز نقل كرده اند كه يهود به جاى راعنا ، راعينا مى گفتند كه معنيش
چوپان ما است ، و پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را مخاطب قرار مى دادند و
از اين راه استهزا مى كردند اين شان نزولها با هم تضادى ندارد و ممكن است همه صحيح
باشد .
تفسير : دستاويز به دشمن ندهيد ؟
با توجه به آنچه در شان نزول گفته شد ، نخستين آيه مورد بحث مى گويد : اى كسانى كه
ايمان آورده ايد ( هنگامى كه از پيامبر تقاضاى مهلت براى درك
تفسير نمونه ج : 1 ص : 385
آيات قرآن مى كنيد ) نگوئيد راعنا بلكه بگوئيد انظرنا ( چرا كه همان مفهوم را دارد
و دستاويزى براى دشمن نيست ) ( يا ايها الذين آمنوا لا تقولوا راعنا و قولوا انظرنا
) .
و آنچه به شما دستور داده مى شود بشنويد ، و براى كافران و استهزاء كنندگان عذاب
دردناكى است ( و اسمعوا و للكافرين عذاب اليم ) .
از اين آيه به خوبى استفاده مى شود كه مسلمانان بايد در برنامه هاى خود مراقب باشند
كه هرگز بهانه به دست دشمن ندهند ، حتى از يك جمله كوتاه كه ممكن است سوژه اى براى
سوء استفاده دشمنان گردد احتراز جويند ، قرآن با صراحت براى جلوگيرى از سوء استفاده
مخالفان به مؤمنان توصيه مى كند كه حتى از گفتن يك كلمه مشترك كه ممكن است دشمن از
آن معنى ديگرى قصد كند و به تضعيف روحيه مؤمنان بپردازد پرهيز كنند ، دامنه سخن و
تعبير وسيع است چه لزومى دارد انسان جمله اى را به كار برد كه قابل تحريف و سخريه
دشمن باشد .
وقتى اسلام تا اين اندازه اجازه نمى دهد بهانه به دست دشمنان داده شود ، تكليف
مسلمانان در مسائل بزرگتر و بزرگتر روشن است ، هم اكنون گاهى اعمالى از ما سر مى
زند كه از سوى دشمنان داخلى ، يا محافل بين المللى سبب تفسيرهاى سوء و بهره گيرى
بلندگوهاى تبليغاتى آنان مى شود ، وظيفه ما اين است كه از اين كارها جدا بپرهيزيم و
بى جهت بهانه به دست اين مفسدان داخلى و خارجى ندهيم .
اين نكته نيز قابل توجه است كه جمله راعنا - علاوه بر آنچه گفته شد - خالى از يكنوع
تعبير غير مؤدبانه نيست ، زيرا راعنا از ماده مراعات ( باب مفاعله ) است و مفهومش
اين مى باشد تو ما را مراعات كن ، تا ما هم تو را مراعات كنيم و چون اين تعبير (
علاوه بر سوء استفاده هائى كه يهود از آن مى كردند )
تفسير نمونه ج : 1 ص : 386
دور از ادب بوده است قرآن مسلمانان را از آن نهى كرده .
آيه بعد پرده از روى كينه توزى و عداوت گروه مشركان و گروه اهل كتاب نسبت به مؤمنان
برداشته مى گويد : كافران اهل كتاب و همچنين مشركان دوست ندارند خير و بركتى از سوى
خدا بر شما نازل گردد ( ما يود الذين كفروا من اهل الكتاب و لا المشركين ان ينزل
عليكم من خير من ربكم ) .
ولى اين تنها آرزوئى بيش نيست زيرا خداوند رحمت و خير و بركت خويش را به هر كس
بخواهد اختصاص مى دهد ( و الله يختص برحمته من يشاء ) .
و خداوند دارى بخشش و فضل عظيم است ( و الله ذوا الفضل العظيم ) .
آرى دشمنان از شدت كينه توزى و حسادت حاضر نبودند اين افتخار و موهبت را بر
مسلمانان ببينند كه پيامبرى بزرگ ، صاحب يك كتاب آسمانى با عظمت از سوى خداوند بر
آنها مبعوث گردد ، ولى مگر مى توان جلو فضل و رحمت خدا را گرفت ؟ !
نكته : مفهوم دقيق يا ايها الذين آمنوا
بيش از 80 مورد از قرآن مجيد اين خطاب افتخار آميز و روحپرور ديده مى شود ، آيه فوق
نخستين آيه اى است كه با اين خطاب در آن برخورد مى كنيم : جالب اينكه اين تعبير
منحصرا در آياتى است كه در مدينه نازل شده و در آيات مكى اثرى از آن نيست ، شايد به
اين دليل كه با هجرت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به مدينه وضع مسلمانان تثبيت
شد و به صورت يك جمعيت ثابت و صاحب نفوذ در آمدند و از پراكندگى نجات يافتند ، لذا
خداوند آنها را با جمله يا ايها الذين
تفسير نمونه ج : 1 ص : 387
آمنوا مخاطب قرار داده است .
اين تعبير ضمنا نكته ديگرى در بر دارد و آن اينكه حال كه شما ايمان آورده ايد ، و
در برابر حق تسليم شده ايد ، و با خداى خود پيمان اطاعت بسته ايد ، بايد به مقتضاى
اين پيمان ، به دستورهائى كه پشت سر اين جمله مى آيد عمل كنيد ، و به تعبير ديگر
ايمان شما ايجاب مى كند كه اين دستورات را به كار بنديد .
قابل توجه اينكه در بسيارى از كتب اسلامى ، از جمله منابع اهل تسنن ، از پيامبر
(صلى الله عليهوآلهوسلّم) چنين نقل شده است كه فرمود : ما انزل الله آية فيها يا
ايها الذين آمنوا ، الا و على (عليه السلام) راسها و اميرها : خداوند در هيچ موردى
از قرآن آيه اى كه يا ايها الذين آمنوا در آن باشد نازل نكرده مگر آنكه على (عليه
السلام) رئيس آن و امير آن است .
تفسير نمونه ج : 1 ص : 388
* مَا نَنسخْ مِنْ ءَايَة أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بخَير مِّنهَا أَوْ مِثْلِهَا أَ
لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلى كلِّ شىْء قَدِيرٌ(106) أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ
اللَّهَ لَهُ مُلْك السمَوَتِ وَ الأَرْضِ وَ مَا لَكم مِّن دُونِ اللَّهِ مِن
وَلىّ وَ لا نَصِير(107)
ترجمه :
106 - هيچ حكمى را نسخ نمى كنيم ، و يا نسخ آن را به تاخير نمى اندازيم ، مگر اينكه
بهتر از آن ، يا همانند آن را ، جانشين آن مى سازيم ، آيا نمى دانى كه خداوند بر هر
چيز قادر است ؟
107 - آيا نمى دانى كه حكومت آسمانها و زمين از آن خدا است ؟ ( و حق دارد هر گونه
تغيير و تبديلى در احكام خود طبق مصالح بدهد ) و جز خدا سرپرست و ياورى براى شما
نيست ( و او است كه مصلحت شما را مى داند و تعيين مى كند ) .
تفسير : هدف از نسخ
باز در اين آيات سخن از تبليغات سوء يهود بر ضد مسلمانان است .
آنها گاه به مسلمانان مى گفتند دين ، دين يهود است و قبله قبله يهود ، و لذا پيامبر
شما به سوى قبله ما ( بيت المقدس ) نماز مى خواند ، اما هنگامى كه حكم قبله تغيير
يافت و طبق آيه 144 همين سوره مسلمانان موظف شدند به سوى كعبه نماز بگذارند اين
دستاويز از يهود گرفته شد ، آنها نغمه تازه اى ساز كردند و گفتند اگر قبله اولى
صحيح بود پس دستور دوم چيست ؟ و اگر دستور دوم
تفسير نمونه ج : 1 ص : 389
صحيح است اعمال گذشته شما باطل است ! قرآن در اين آيات به ايرادهاى آنها پاسخ مى
گويد و قلوب مؤمنان را روشن مى سازد .
مى گويد هيچ حكمى را نسخ نمى كنيم ، و يا نسخ آنرا به تاخير نمى اندازيم مگر بهتر
از آن يا همانندش را جانشين آن مى سازيم ( ما ننسخ من آية او ننسها نات بخير منها
او مثلها ) .
و اين براى خداوند آسان است آيا نمى دانى كه خدا بر همه چيز قادر است ( ا لم تعلم
ان الله على كل شىء قدير ) .
آيا نمى دانى حكومت آسمانها و زمين از آن خدا است ( ا لم تعلم ان الله له ملك
السماوات و الارض ) .
او حق دارد هر گونه تغيير و تبديلى در احكامش طبق مصالح بدهد ، و او نسبت به مصالح
بندگانش از همه آگاهتر و بصيرتر است .
و آيا نمى دانى كه جز خدا سرپرست و ياورى براى شما نيست ؟ ( و ما لكم من دون الله
من ولى و لا نصير ) .
در واقع جمله اول اين آيه اشاره به حاكميت خدا در احكام ، و قادر بودن او بر تشخيص
همه مصالح بندگان است ، بنا بر اين نبايد مؤمنان به حرفهاى نابجاى افراد مغرض كه در
مساله نسخ احكام ترديد مى كنند ، گوش فرا دهند .
و جمله دوم هشدارى است به آنها كه تكيه گاهى غير از خدا براى خود انتخاب مى كنند ،
چرا كه در جهان تكيه گاه واقعى جز او نيست .
تفسير نمونه ج : 1 ص : 390
نكته ها :
1 - آيا نسخ در احكام جايز است ؟
نسخ از نظر لغت به معنى از بين بردن و زائل نمودن است ، و در منطق شرع ، تغيير دادن
حكمى و جانشين ساختن حكمى ديگر بجاى آن است ، به عنوان مثال :
1 - مسلمانان بعد از هجرت به مدينه مدت شانزده ماه به سوى بيت المقدس نماز مى
خواندند ، پس از آن دستور تغيير قبله صادر شد ، و موظف شدند هنگام نماز رو به سوى
كعبه كنند .
2 - در سوره نساء آيه 15 در باره مجازات زنان زناكار دستور داده شده كه در صورت
شهادت چهار شاهد ، آنها را در خانه حبس كنند تا زمانى كه مرگشان فرا رسد ، يا
خداوند راه ديگرى براى آنان مقرر دارد .
اين آيه بوسيله آيه 2 سوره نور نسخ شد و در آن آيه مجازاتشان تبديل به يكصد تازيانه
شده است .
در اينجا ايراد معروفى است كه به اين صورت مطرح مى شود : اگر حكم اول داراى مصلحتى
بوده پس چرا نسخ شده ؟ و اگر نبوده چرا از آغاز تشريع گرديده ؟ و به تعبير ديگر :
چه مى شد از آغاز حكم چنان تشريع مى گشت كه احتياجى به نسخ و تغيير نداشت ؟ پاسخ
اين سؤال را دانشمندان اسلام از قديم در كتب خود آورده اند و حاصل آن با توضيحى از
ما چنين است : مى دانيم نيازهاى انسان گاه با تغيير زمان و شرائط محيط دگرگون مى
شود و گاه ثابت و بر قرار است ، يك روز برنامه اى ضامن سعادت او است ولى روز ديگر
ممكن است بر اثر دگرگونى شرائط همان برنامه سنگ راه او باشد .
يك روز داروئى براى بيمار فوق العاده مفيد است و طبيب به آن دستور
تفسير نمونه ج : 1 ص : 391
مى دهد ، اما روز ديگر به خاطر بهبودى نسبى بيمار ممكن است اين دارو حتى زيانبار
باشد ، لذا دستور قطع آن و جانشين ساختن داروى ديگر را مى دهد .
ممكن است درسى امسال براى دانش آموزى سازنده باشد ، اما همين درس براى سال آينده بى
فايده باشد ، معلم آگاه بايد برنامه را آنچنان تنظيم كند كه سال به سال دروس مورد
نياز شاگردان تدريس شود .
اين مساله مخصوصا با توجه به قانون تكامل انسان و جامعه ها روشنتر مى گردد كه در
روند تكاملى انسانها گاه برنامه اى مفيد و سازنده است و گاه زيانبار و لازم التغيير
، به خصوص در هنگام شروع انقلابهاى اجتماعى و عقيدتى ، لزوم دگرگونى برنامه ها در
مقطعهاى مختلف زمانى روشنتر به نظر مى رسد .
البته نبايد فراموش كرد كه اصول احكام الهى كه پايه هاى اساسى را تشكيل مى دهد در
همه جا يكسان است ، هرگز اصل توحيد يا عدالت اجتماعى و صدها حكم مانند آن دگرگون
نمى شود ، تغيير در مسائل كوچكتر و دست دوم است .
اين نكته را نيز نبايد فراموش كرد كه ممكن است تكامل مذاهب به جائى برسد كه آخرين
مذهب به عنوان خاتم اديان نازل گردد به طورى كه دگرگونى در احكام آن بعدا راه نيابد
( شرح كامل اين موضوع را در ذيل آيه 40 احزاب در بحث خاتميت به خواست خدا مى آوريم
) .
گر چه معروف است كه يهود نسخ را به كلى منكرند و به همين دليل دگرگونى قبله را به
مسلمانان ايراد مى گرفتند ولى طبق منابع مذهبيشان ناچارند نسخ را بپذيرند .
چرا كه طبق گفته تورات هنگامى كه نوح (عليه السلام) از كشتى پياده شد خداوند همه
حيوانات را بر او حلال كرد ، ولى اين حكم در شريعت موسى (عليه السلام) نسخ شد و
قسمتى از حيوانات تحريم گشت .
در تورات سفر تكوين فصل 9 شماره 3 مى خوانيم : و هر جنبنده اى كه
تفسير نمونه ج : 1 ص : 392
زندگى نمايد براى تو طعام خواهد بود و همه را چون علف سبزه به شما دادم ولى عموميت
اين حكم بعدا نسخ گرديد .
2 - منظور از آيه چيست ؟
آيه در لغت به معنى نشانه و علامت است و در قرآن در معانى گوناگونى به كار رفته از
جمله :
1 - فرازهاى قرآن كه با نشانه هاى خاصى از هم تفكيك شده و به آيه معروف است چنانكه
در خود قرآن مى خوانيم : تلك آيات الله نتلوها عليك بالحق ( بقره - 252 ) .
2 - معجزات نيز به عنوان آيه معرفى شده است ، چنانكه در مورد معجزه معروف موسى
(عليه السلام) يد بيضاء مى خوانيم : و اضمم يدك الى جناحك تخرج بيضاء من غير سوء
آية اخرى : دستت را در گريبان تا زير بغل فرو بر ، به هنگامى كه خارج مى شود سفيدى
و درخشندگى بى عيب و نقصى دارد و اين معجزه ديگر است ( طه - 22 ) .
3 - به معنى دليل و نشانه خداشناسى و يا معاد نيز آمده است ، چنانكه مى خوانيم : و
جعلنا الليل و النهار آيتين : ما شب و روز را دو دليل ( براى شناسائى خدا ) قرار
داديم ( سوره اسراء - 12 ) .
و در مورد استدلال براى معاد مى فرمايد : و من آياته انك ترى الارض خاشعة فاذا
انزلنا عليها الماء اهتزت و ربت ان الذى احياها لمحيى الموتى انه على كل شىء قدير :
از نشانه هاى او اين است كه زمين را پژمرده و خاموش مى بينى اما هنگامى كه آب (
باران ) بر آن فرو مى ريزيم به جنبش مى آيد و گياهان آن مى رويد ، همان كسى كه زمين
را زنده كرد مردگان را نيز زنده مى كند ، او بر همه چيز قادر است ( فصلت - 39 ) .
تفسير نمونه ج : 1 ص : 393
4 - به معنى اشياء چشمگير مانند بناهاى مرتفع و عالى ، نيز آمده است ، چنانكه مى
خوانيم : ا تبنون بكل ريع آية تعبثون : آيا در هر مكان مرتفعى بنائى مى سازيد و در
آن سر گرم مى شويد ( شعراء - 128 ) .
ولى روشن است كه اين معانى گوناگون در واقع همه به يك قدر مشترك باز گشت مى كند و
آن مفهوم نشانه است .
اما در آيات مورد بحث كه قرآن مى گويد : اگر آيه اى را نسخ كنيم همانند آن و يا
بهتر از آن را خواهيم آورد ، اشاره به احكام مى باشد ، كه اگر يكى نسخ گردد بهتر از
آن نازل مى شود ، و يا اگر معجزه يكى از پيامبران منسوخ گردد به پيامبر بعد معجزه
اى گوياتر داده مى شود .
قابل توجه اينكه : در بعضى از روايات كه در تفسير آيه فوق وارد شده مى بينيم كه نسخ
آيه به مرگ امام و جانشين شدن امام ديگر تفسير شده است كه البته به عنوان بيان يك
مصداق است ، نه براى محدود كردن مفهوم وسيع آيه .
3 - تفسير جمله ننسها
جمله ننسها كه در آيات مورد بحث بر جمله ننسخ عطف شده در اصل از ماده انساء به معنى
تاخير انداختن و يا حذف كردن و از اذهان بردن است .
اكنون اين سؤال پيش مى آيد كه مفهوم اين جمله با در نظر گرفتن جمله ننسخ چيست ؟ در
پاسخ مى گوئيم : منظور در اينجا اين است كه اگر ما آيه اى را نسخ كنيم و يا نسخ آن
را طبق مصالحى به تاخير بيندازيم در هر صورت بهتر از آن يا
تفسير نمونه ج : 1 ص : 394
همانند آن را مى آوريم ، بنا بر اين جمله ننسخ اشاره به نسخ در كوتاه مدت است و
جمله ننسها نسخ در دراز مدت ( دقت كنيد ) .
در اينجا بعضى احتمالات ديگر داده اند كه در مقايسه با تفسيرى كه گفتيم چندان قابل
ملاحظه نيست .
4 - تفسير او مثلها
سؤال ديگرى مطرح مى شود كه منظور از او مثلها چيست ؟ اگر حكمى همانند حكم گذشته
باشد كه تغيير اولى بيهوده به نظر مى رسد ، چه لزومى دارد چيزى را نسخ كنند و
همانندش را جانشين آن سازند ؟ بايد ناسخ از منسوخ بهتر باشد تا نسخ قابل قبول گردد
.
در پاسخ اين سؤال بايد گفت : منظور از مثل اين است كه حكم و قانونى را مى آوريم كه
در زمان بعد اثرش همانند قانون قبل در زمان گذشته باشد .
توضيح اينكه : ممكن است حكمى امروز داراى آثار و فوائدى باشد ولى فردا اين آثار را
از دست بدهد ، در اين صورت بايد اين حكم نسخ گردد و حكم جديدى بجاى آن بنشيند كه
اگر از آن بهتر نباشد ، لااقل آثارى را كه حكم سابق در زمان گذشته داشت حكم جديد در
اين زمان داشته باشد ، و به اين ترتيب هيچگونه ايرادى باقى نمى ماند .
تفسير نمونه ج : 1 ص : 395
أَمْ تُرِيدُونَ أَن تَسئَلُوا رَسولَكُمْ كَمَا سئلَ مُوسى مِن قَبْلُ وَ مَن
يَتَبَدَّلِ الْكفْرَ بِالايمَنِ فَقَدْ ضلَّ سوَاءَ السبِيلِ(108)
ترجمه :
108 - آيا مى خواهيد از پيامبر خود همان تقاضاهاى ( نامعقول ) بكنيد ، كه پيش از
اين از موسى كردند ( و با اين بهانه جوئى ها سر از ايمان باز زنيد ) كسى كه كفر را
با ايمان مبادله كند ( و آن را بجاى ايمان بپذيرد ) از راه مستقيم ( عقل و فطرت )
گمراه شده است .
شان نزول :
در كتب شان نزولهائى براى اين آيه ذكر كرده اند كه از نظر نتيجه تقريبا همه يكسانند
: نخست اينكه از ابن عباس نقل شده كه وهب بن زيد و رافع بن حرمله نزد رسولخدا (صلى
الله عليهوآلهوسلّم) آمدند و گفتند از سوى خدا نامه اى به عنوان ما بياور تا آن را
قرائت كنيم و سپس ايمان بياوريم ! و يا نهرهائى براى ما جارى فرما تا از تو پيروى
كنيم ! .
بعضى ديگر گفته اند گروهى از عرب از پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) همان
تقاضائى را كردند كه يهود از موسى داشتند ، گفتند ، خدا را آشكارا به ما نشان ده تا
با چشم خود ببينيم و ايمان بياوريم ! بعضى ديگر نوشته اند كه آنها از پيامبر (صلى
الله عليهوآلهوسلّم) تقاضا كردند براى آنان بتى از درخت مخصوص ذات انواط قرار دهد
تا آن را پرستش كنند همانگونه كه جاهلان بنى اسرائيل به موسى گفتند : اجعل لنا الها
كما لهم الهة ( براى ما بتى قرار ده همانگونه كه بت پرستان دارند ) !
تفسير نمونه ج : 1 ص : 396
آيه فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت .
تفسير : بهانه هاى بى اساس
گر چه اين آيه خطاب به يهود نيست ، بلكه مخاطب در آن گروهى از مسلمانان ضعيف
الايمان و يا مشركانند ، ولى چنانكه خواهيم ديد ، بى ارتباط به سر گذشت يهود نمى
باشد .
شايد پس از ماجراى تغيير قبله بود كه جمعى از مسلمانان و مشركان بر اثر وسوسه يهود
، تقاضاهاى بى مورد و نابجائى از پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كردند كه
نمونه هاى آن در بالا ذكر شد ، خداوند بزرگ آنها را از چنين پرسشهائى نهى كرده مى
فرمايد : آيا شما مى خواهيد از پيامبرتان همان تقاضاهاى نامعقول را بكنيد كه پيش از
اين از موسى كردند ( و با اين بهانه جوئيها شانه از زير بار ايمان خالى كنيد ) ( ام
تريدون ان تسئلوا رسولكم كما سئل موسى من قبل ) .
و از آنجا كه اين كار ، يكنوع مبادله ايمان با كفر است ، در پايان آيه اضافه مى كند
كسى كه كفر را به جاى ايمان بپذيرد ، از راه مستقيم گمراه شده است ( و من يتبدل
الكفر بالايمان فقد ضل سواء السبيل ) .
اشتباه نشود اسلام هرگز از پرسشهاى علمى و سؤالات منطقى و همچنين تقاضاى معجزه براى
پى بردن به حقانيت دعوت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) جلوگيرى نمى كند چرا كه
راه درك و فهم و ايمان همين ها است ، ولى گروهى بودند كه براى نرفتن زير بار دعوت
پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) سؤالات بى اساس و معجزات اقتراحى را بهانه قرار مى
دادند ، و با اينكه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به اندازه كافى دليل و معجزه
در اختيارشان قرار داده بود ، هر يك از راه مى رسيد پيشنهاد خارق عادت جديدى مى كرد
، در حالى
تفسير نمونه ج : 1 ص : 397
كه مى دانيم اعجاز و خارق عادات بازيچه اين و آن نيست ، به مقدارى لازم است كه
اطمينان به صدق گفته هاى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) ايجاد كند و گرنه پيامبر
(صلى الله عليهوآلهوسلّم) يك خارق العاده گر نيست كه گوشه اى بنشيند و هر كس بيايد
و پيشنهاد معجزه اى مطابق ميل و سليقه خويش كند .
از اين گذشته گاهى تقاضاهاى نامعقولى همچون ديدن خدا با چشم ، و يا ساختن بت مى
كردند .
در واقع قرآن مى خواهد به مردم هشدار دهد كه اگر شما دنبال چنين تقاضاى نامعقول
برويد ، بر سرتان همان خواهد آمد كه بر سر قوم موسى آمد .
تفسير نمونه ج : 1 ص : 398
وَدَّ كثِيرٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَبِ لَوْ يَرُدُّونَكُم مِّن بَعْدِ إِيمَنِكُمْ
كُفَّاراً حَسداً مِّنْ عِندِ أَنفُسِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَينَ لَهُمُ الْحَقُّ
فَاعْفُوا وَ اصفَحُوا حَتى يَأْتىَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلى كلِّ
شىْء قَدِيرٌ(109) وَ أَقِيمُوا الصلَوةَ وَ ءَاتُوا الزَّكَوةَ وَ مَا تُقَدِّمُوا
لأَنفُسِكم مِّنْ خَير تجِدُوهُ عِندَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ
بَصِيرٌ(110)
ترجمه :
109 - بسيارى از اهل كتاب از روى حسد كه در وجود آنها ريشه دوانده دوست مى داشتند
شما را بعد از اسلام و ايمان به حال كفر باز گردانند ، با اينكه حق براى آنها كاملا
روشن شده است ، شما آنها را عفو كنيد و گذشت نمائيد تا خداوند فرمان خودش ( فرمان
جهاد ) را بفرستد ، خداوند بر هر چيزى توانا است .
110 - و نماز را بر پا داريد و زكات را ادا كنيد ( و با اين دو وسيله روح و جسم
اجتماع خود را نيرومند سازيد و بدانيد ) هر كار خيرى براى خود از پيش مى فرستيد ،
آن را نزد خدا ( در سراى ديگر ) خواهيد يافت ، خداوند به اعمال شما آگاه است .
تفسير : حسودان لجوج
بسيارى از اهل كتاب مخصوصا يهود بودند كه تنها به اين قناعت نمى كردند
تفسير نمونه ج : 1 ص : 399
كه خود آئين اسلام را نپذيرند بلكه اصرار داشتند كه مؤمنان نيز از ايمانشان باز
گردند ، و انگيزه آنان در اين امر چيزى جز حسد نبود .
قرآن در آيات فوق به اين امر اشاره كرده مى گويد : بسيارى از اهل كتاب به خاطر حسد
دوست داشتند شما را بعد از اسلام و ايمان به كفر باز گردانند با اينكه حق براى آنها
كاملا آشكار شده است ( ود كثير من اهل الكتاب لو يردونكم من بعد ايمانكم كفارا حسدا
من عند انفسهم من بعد ما تبين لهم الحق ) .
در اينجا قرآن به مسلمانان دستور مى دهد كه در برابر اين تلاشهاى انحرافى و ويرانگر
شما آنها را عفو كنيد و گذشت نمائيد تا خدا فرمان خودش را بفرستد چرا كه خداوند بر
هر چيزى توانا است ( فاعفوا و اصفحوا حتى ياتى الله بامره ان الله على كل شىء قدير
) .
اين در واقع يك دستور تاكتيكى است كه به مسلمانان داده شده كه در برابر فشار شديد
دشمن در آن شرائط خاص از سلاح عفو و گذشت استفاده كنند و به ساختن خويشتن و جامعه
اسلامى بپردازند و در انتظار فرمان خدا باشند .
منظور از فرمان خدا در اينجا به گفته بسيارى از مفسران فرمان جهاد است كه در آن
هنگام هنوز نازل نشده بود ، شايد به اين علت كه هنوز آمادگى همه جانبه براى اين
فرمان نداشتند ، و لذا بسيارى معتقدند كه اين آيه بوسيله آيات جهاد كه بعدا به آن
اشاره خواهد شد نسخ شده است .
اما تعبير به نسخ شايد در اينجا صحيح نباشد ، چرا كه نسخ آنست كه حكمى ظاهرا به
صورت نامحدود تشريع گردد اما در باطن موقت باشد ، ولى حكم عفو و گذشت در آيه مورد
بحث در شكل محدود بيان شده است ، محدود به زمانى كه فرمان الهى دائر به جهاد نيامده
.
تفسير نمونه ج : 1 ص : 400
آيه بعد دو دستور سازنده مهم به مؤمنان مى دهد يكى در مورد نماز كه رابطه محكمى
ميان انسان و خدا ايجاد مى كند و ديگرى در مورد زكات كه رمز همبستگيهاى اجتماعى است
و اين هر دو براى پيروزى بر دشمن لازم است ، مى گويد : نماز را بر پا داريد و زكات
را ادا كنيد و با اين دو وسيله روح و جسم خود را نيرومند سازيد ( و اقيموا الصلوة و
آتوا الزكاة ) .
سپس اضافه مى كند : تصور نكنيد كارهاى نيكى را كه انجام مى دهيد و اموالى را كه در
راه خدا انفاق مى كنيد از بين مى رود ، نه آنچه از نيكيها از پيش مى فرستيد آنها را
نزد خدا ( در سراى ديگر ) خواهيد يافت ( و ما تقدموا لانفسكم من خير تجدوه عند الله
) .
خداوند به تمام اعمال شما بصير است ( ان الله بما تعملون بصير ) .
او بطور دقيق مى داند كدام عمل را بخاطر او انجام داده ايد و كدام يك را براى غير
او .
نكته ها :
1 - و اصفحوا از ماده صفح در اصل به معنى دامنه كوه ، پهنى شمشير ، و يا صفحه صورت
است ، و اين جمله معمولا به معنى روى گرداندن و صرف نظر كردن به كار مى رود ، و با
قرينه جمله فاعفوا معلوم مى شود كه اين روى بر گرداندن به خاطر قهر و بى اعتنائى
نيست بلكه به خاطر گذشت بزرگوارانه است .
ضمنا اين دو تعبير نشان مى دهد كه مسلمانان حتى در آن زمان آنقدر قوت و قدرت داشتند
كه عفو و گذشت نكنند و به مقابله با دشمنان بپردازند ، ولى براى اينكه دشمن اگر
قابل اصلاح است اصلاح شود ، نخست دستور به عفو و گذشت مى دهد ، و به تعبير ديگر در
برابر دشمن هرگز نبايد خشونت ، نخستين
تفسير نمونه ج : 1 ص : 401
برنامه باشد ، بلكه اخلاق اسلامى ايجاب مى كند كه نخستين برنامه عفو و گذشت باشد ،
اگر مؤثر نشد آنگاه متوسل به خشونت شوند .
2 - جمله ان الله على كل شىء قدير ممكن است اشاره به اين باشد كه خداوند مى تواند
هم اكنون نيز شما را از طرق غير عادى بر آنها پيروز گرداند ، ولى طبع زندگى بشر و
عالم آفرينش اين است كه هر كارى تدريجا و با فراهم شدن مقدمات انجام گيرد .
3 - جمله حسدا من عند انفسهم ( انگيزه آنها حسدى از ناحيه خودشان است ) ممكن است
اشاره به اين باشد كه حسد گاهى در شكل هدف منعكس مى شود و آب و رنگ دينى به آن مى
دهند ، ولى حسدى كه آنها در اين زمينه نشان مى دادند حتى اين رنگ را نيز نداشت بلكه
صرفا جنبه شخصى داشت .
اين احتمال نيز وجود دارد كه اشاره به حسدى باشد كه در جان آنها ريشه دوانيده است .
تفسير نمونه ج : 1 ص : 402
وَ قَالُوا لَن يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلا مَن كانَ هُوداً أَوْ نَصرَى تِلْك
أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَنَكمْ إِن كنتُمْ صدِقِينَ(111) بَلى مَنْ
أَسلَمَ وَجْهَهُ للَّهِ وَ هُوَ محْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَ لا
خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يحْزَنُونَ(112)
ترجمه :
111 - آنها گفتند هيچكس جز يهود يا نصارى هرگز داخل بهشت نخواهد شد ، اين آرزوى
آنها است ، بگو اگر راست مى گوئيد دليل خود را ( بر اين موضوع ) بياوريد .
112 - آرى كسى كه در برابر خداوند تسليم شود و نيكوكار باشد ، پاداش او نزد
پروردگارش ثابت است ، نه ترسى بر آنها است و نه غمگين خواهند شد ( بنا بر اين بهشت
خداوند در انحصار هيچ طايفه اى نيست ) .
تفسير : انحصار طلبان بهشت !
قرآن در آيات فوق اشاره به يكى ديگر از ادعاهاى پوچ و نابجاى گروهى از يهوديان و
مسيحيان كرده و سپس پاسخ دندانشكن به آنها مى گويد : آنها گفتند : هيچكس جز يهود و
نصارى داخل بهشت نخواهد شد ( و قالوا لن يدخل الجنة الا من كان هودا او نصارى ) .
تفسير نمونه ج : 1 ص : 403
در پاسخ ابتدا مى فرمايد : اين تنها آرزوئى است كه دارند ( و هرگز به اين آرزو
نخواهند رسيد ) ( تلك امانيهم ) .
بعد روى سخن را به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كرده مى گويد : به آنها بگو هر
ادعائى دليلى مى خواهد چنانچه در اين ادعا صادق هستيد دليل خود را بياوريد ( قل
هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين ) .
پس از اثبات اين واقعيت كه آنها هيچ دليلى بر اين مدعى ندارند و ادعاى انحصارى بودن
بهشت ، تنها خواب و خيالى است كه در سر مى پرورانند ، معيار اصلى و اساسى ورود در
بهشت را به صورت يك قانون كلى بيان كرده ، مى گويد : آرى كسى كه در برابر خداوند
تسليم گردد و نيكوكار باشد پاداش او نزد پروردگارش ثابت است ( بلى من اسلم وجهه لله
و هو محسن فله اجره عند ربه ) .
و بنا بر اين چنين كسانى نه ترسى خواهند داشت و نه غمگين مى شوند ( و لا خوف عليهم
و لا هم يحزنون ) .
خلاصه اينكه بهشت و پاداش خداوند و نيل به سعادت جاودان در انحصار هيچ طايفه نيست ،
بلكه از آن كسانى است كه واجد دو شرط باشند : در مرحله اول تسليم محض در مقابل
فرمان حق و ترك تبعيض در احكام الهى ، چنان نباشد كه هر دستورى موافق منافعشان است
بپذيرند و هر چه مخالف آن باشد پشت سر اندازند ، آنها به طور كامل تسليم حقند .
و در مرحله بعد آثار اين ايمان در عمل آنها به صورت انجام كار نيك منعكس گردد ،
آنها نيكوكارند ، نسبت به همگان و در تمام برنامه ها .
در حقيقت قرآن با اين بيان مساله نژاد پرستى و تعصبهاى نابجا را بطور كلى نفى مى
كند و سعادت و خوشبختى را از انحصار طايفه خاصى بيرون مى آورد
تفسير نمونه ج : 1 ص : 404
ضمنا معيار رستگارى را كه ايمان و عمل صالح است ، مشخص مى سازد .
نكته ها :
امانيهم جمع امنية به معنى آرزوئى است كه انسان به آن نمى رسد .
البته در اينجا اين مدعيان اهل كتاب يك آرزو بيشتر نداشتند و آن انحصار بهشت به
آنها بود ، ولى از آنجا كه اين آرزو خود سرچشمه آرزوهاى ديگر و به اصطلاح داراى شاخ
و برگهاى ديگرى است به صورت جمع ( امانى ) ذكر شده .
جالب توجه اينكه در آيه فوق اسلام به وجه نسبت داده شده ( آنها صورت خود را در
برابر خدا تسليم مى كنند ) اين به خاطر آن است كه روشنترين دليل براى تسليم در
برابر چيزى آن است كه انسان با تمام صورت متوجه آن شود .
اين احتمال نيز وجود دارد كه وجه به معنى ذات بوده باشد ، يعنى آنها با تمام وجود
خود تسليم فرمان پروردگارند .
3 - آيات فوق ، ضمنا اين نكته را به همه مسلمانان تعليم مى كند كه در هيچ مورد زير
بار سخنان بى دليل نروند و هر كس ادعائى كرد ، از او مطالبه دليل كنند ، و به اين
ترتيب سد تقليدهاى كوركورانه را بشكنند و تفكر منطقى بر جامعه آنان حاكم شود .
ذكر جمله و هو محسن بعد از بيان مساله تسليم ، اشاره به اين است كه تا ايمان راسخ
وجود نداشته باشد ، نيكوكارى به معنى وسيع كلمه حاصل نخواهد شد .
تفسير نمونه ج : 1 ص : 405
ضمنا اين جمله نشان مى دهد كه نيكوكارى براى اين افراد با ايمان جنبه يك فعل زودگذر
ندارد ، بلكه وصف آنها شده و در عمق جانشان نفوذ كرده است .
نفى خوف و غم از پيروان خط توحيد ، دليلش روشن است ، چرا كه آنها تنها از خدا مى
ترسند ، و از هيچ چيز ديگر وحشت ندارند ، ولى مشركان خرافى از همه چيز ترس دارند ،
از گفته هاى اين و آن ، از فال بد زدن ، از سنتهاى خرافى و از بسيار چيزهاى ديگر .
وَ قَالَتِ الْيَهُودُ لَيْستِ النَّصرَى عَلى شىْء وَ قَالَتِ النَّصرَى لَيْستِ
الْيَهُودُ عَلى شىْء وَ هُمْ يَتْلُونَ الْكِتَب كَذَلِك قَالَ الَّذِينَ لا
يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللَّهُ يحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ
فِيمَا كانُوا فِيهِ يخْتَلِفُونَ(113)
ترجمه :
113 - يهوديان گفتند : مسيحيان هيچ موقعيتى ( نزد خدا ) ندارند ، و مسيحيان نيز
گفتند : يهوديان هيچ موقعيتى ندارند ( و بر باطلند ) در حالى كه هر دو دسته ، كتاب
آسمانى را مى خواندند ( و بايد از اين گونه تعصبها بر كنار باشند ) افراد نادان (
ديگر همچون مشركان ) نيز سخنى همانند سخن آنها داشتند ، خداوند در روز قيامت در
اختلاف آنها داورى خواهد كرد .
شان نزول :
جمعى از مفسران از ابن عباس چنين نقل كردند : هنگامى كه گروهى از مسيحيان نجران
خدمت رسولخدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمدند ، عده اى از علماى يهود نيز در آنجا
حضور يافتند ، بين آنها و مسيحيان در محضر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نزاع و
مشاجره
تفسير نمونه ج : 1 ص : 406
در گرفت ، رافع بن حرمله يكى از يهوديان رو به جمعيت مسيحيان كرد و گفت : آئين شما
پايه و اساسى ندارد و نبوت عيسى و كتاب او انجيل را انكار كرد ، مردى از مسيحيان
نجران نيز عين اين جمله را در پاسخ آن يهودى تكرار نمود و گفت آئين يهود پايه و
اساسى ندارد ، در اين هنگام آيه فوق نازل شد و هر دو دسته را بخاطر گفتار نادرستشان
ملامت نمود .
تفسير : تضادهاى ناشى از انحصارطلبى
در آيات گذشته گوشه اى از ادعاهاى بى دليل جمعى از يهود و نصارى را ديديم آيه مورد
بحث نشان مى دهد كه وقتى پاى ادعاى بى دليل به ميان آيد نتيجه اش انحصارطلبى و سپس
تضاد است .
مى گويد : يهوديان گفتند : مسيحيان هيچ موقعيتى نزد خدا ندارند ، و مسيحيان نيز
گفتند : يهوديان هيچ موقعيتى ندارند و بر باطلند ( و قالت اليهود ليست النصارى على
شىء و قالت النصارى ليست اليهود على شىء ) .
جمله ليست ... على شىء اشاره به اين است كه آنها در پيشگاه خدا مقامى ندارند ، يا
اينكه دين و آئين آنها چيز قابل ملاحظه اى نيست .
سپس اضافه مى كند : آنها اين سخنان را مى گويند در حالى كه كتاب آسمانى را مى
خوانند ! ( و هم يتلون الكتاب ) .
يعنى با در دست داشتن كتابهاى الهى كه مى تواند راهگشاى آنها در اين مسائل باشد اين
گونه سخنان كه سرچشمه اى جز تعصب و عناد و لجاج ندارد بسيار عجيب است .
تفسير نمونه ج : 1 ص : 407
سپس قرآن اضافه مى كند : مشركان نادان نيز همان چيزى را مى گفتند كه اينها مى گويند
( با اينكه اينها اهل كتابند و آنها بت پرست ) ( كذلك قال الذين لا يعلمون مثل
قولهم ) .
اين آيه سرچشمه اصلى تعصب را ، جهل و نادانى معرفى كرده ، چرا كه افراد نادان
همواره در محيط زندگى خود محصورند و غير آن را قبول ندارند ، به آئينى كه از كودكى
با آن آشنا شده اند هر چند خرافى و بى اساس باشد سخت دل مى بندند ، و غير آن را
منكر مى شوند .
در پايان آيه آمده است خداوند داورى اين اختلاف را در قيامت به عهده خواهد گرفت (
فالله يحكم بينهم يوم القيامة فيما كانوا فيه يختلفون ) .
آنجا است كه حقايق روشنتر مى شود و اسناد و مدارك هر چيز آشكار است ، كسى نمى تواند
حق را منكر شود و به اين ترتيب اختلافات بر چيده خواهد شد ، آرى يكى از ويژگيهاى
قيامت ، پايان يافتن اختلافات است .
ضمنا آيه فوق به مسلمانان دلگرمى مى دهد كه اگر پيروان اين مذاهب به مبارزه با آنها
برخاسته اند و آئين آنها را نفى مى كنند ، هرگز نگران نباشند ، آنها خودشان را هم
قبول ندارند ، هر يك چوب نفى بر ديگرى مى زند ، و اصولا جهل و نادانى سرچشمه تعصب و
تعصب سرچشمه انحصارگرى است .
تفسير نمونه ج : 1 ص : 408
وَ مَنْ أَظلَمُ مِمَّن مَّنَعَ مَسجِدَ اللَّهِ أَن يُذْكَرَ فِيهَا اسمُهُ وَ
سعَى فى خَرَابِهَا أُولَئك مَا كانَ لَهُمْ أَن يَدْخُلُوهَا إِلا خَائفِينَ
لَهُمْ فى الدُّنْيَا خِزْىٌ وَ لَهُمْ فى الاَخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ(114)
ترجمه :
114 - چه كسى ستمكارتر از كسانى است كه از بردن نام خدا در مساجد او جلوگيرى مى
كنند و سعى در ويرانى آنها دارند ، شايسته نيست آنان جز با ترس و وحشت وارد اين
كانونهاى عبادت شوند ، بهره آنها در دنيا رسوائى و در سراى ديگر عذاب عظيم است .
شان نزول :
در كتاب اسباب النزول از ابن عباس چنين آمده كه اين آيه در مورد فطلوس رومى و ياران
مسيحى او نازل شده است ، آنها با بنى اسرائيل جنگيدند و تورات را آتش زدند و
فرزندان آنها را به اسارت گرفتند ، بيت المقدس را ويران ساختند و مردارها در آن
ريختند .
مرحوم طبرسى در مجمع البيان از ابن عباس نقل مى كند كه اين كوشش در تخريب و نابودى
بيت المقدس همچنان ادامه داشت تا زمانى كه به دست مسلمانان فتح شد .
در روايتى از امام صادق (عليه السلام) نيز مى خوانيم كه اين آيه در مورد قريش نازل
گرديد ، در آن هنگام كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را از ورود به شهر مكه و
مسجد الحرام جلوگيرى مى كردند .
تفسير نمونه ج : 1 ص : 409
بعضى شان نزول سومى براى آيه گفته اند و آن اينكه منظور مكانهائى است كه مسلمانان
در مكه براى نماز داشتند و مشركان پس از هجرت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آنها
را ويران كردند .
هيچ مانعى ندارد كه نزول آيه ناظر به تمام اين حوادث بوده باشد ، بنابر اين هر يك
از شان نزولهاى فوق يكى از ابعاد مساله را منعكس مى كند .
تفسير : ستمكارترين مردم
بررسى شان نزولهاى فوق نشان مى دهد كه روى سخن در آيه به هر سه گروه ، يهود و نصارى
و مشركان ، است ، هر چند بحثهاى آيات گذشته ، بيشتر به يهود اشاره مى كرد و گاهى به
نصارى .
به هر حال يهود با ايجاد وسوسه در مساله تغيير قبله كوشش داشتند كه مسلمانان به سمت
بيت المقدس نماز بخوانند تا با اين كار هم تفوقى بر آنها داشته باشند و هم مسجد
الحرام و كعبه را از رونق بيندازند .
مشركان مكه نيز با منع پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و مسلمانان از زيارت
خانه خدا عملا به سوى خرابى اين بناى الهى گام برمى داشتند .
مسيحيان نيز با گرفتن بيت المقدس و ايجاد وضع ناهنجارى كه در بالا از ابن عباس نقل
شد در تخريب آن مى كوشيدند .
قرآن در برابر اين سه گروه و تمام كسانى كه در راهى مشابه آنها گام بر مى دارند مى
گويد : چه كسى ستمكارتر است از آنها كه از بردن نام خدا در مساجد الهى جلوگيرى مى
كنند و سعى در ويرانى آنها دارند ( و من اظلم ممن
تفسير نمونه ج : 1 ص : 410
منع مساجد الله ان يذكر فيها اسمه و سعى فى خرابها ) .
به اين ترتيب قرآن اين جلوگيرى را ستمى بزرگ و عاملان آن را ستمكارترين مردم معرفى
مى كند و راستى هم چه ستمى از اين بالاتر كه در تخريب پايگاه هاى توحيد بكوشند و
مردم را از ياد حق باز دارند و شرك و فساد را در جامعه گسترش دهند .
سپس در ذيل اين آيه مى گويد : شايسته نيست آنها جز با ترس و وحشت وارد اين اماكن
شوند ( اولئك ما كان لهم ان يدخلوها الا خائفين ) .
يعنى مسلمانان و موحدان جهان بايد آنچنان محكم بايستند كه دست اين ستمگران از اين
اماكن مقدس كوتاه گردد و احدى از آنان نتوانند آشكارا و بدون ترس و وحشت وارد اين
مكانهاى مقدس شوند .
اين احتمال نيز در تفسير جمله فوق وجود دارد كه اين گونه افراد ستمكار با اين عمل
هرگز موفق نخواهند شد كه اين مراكز عبادت را در اختيار خود بگيرند .
بلكه سرانجام چنان مى شود كه جز با وحشت نمى توانند گام در آن بگذارند ، درست همان
سرنوشتى كه مشركان مكه در مورد مسجد الحرام پيدا كردند .
و در پايان آيه مجازات دنيا و آخرت اين ستمكاران را با تعبير تكان دهنده اى بيان
كرده ، مى گويد : براى آنها در دنيا رسوائى است و در آخرت عذاب عظيم ( لهم فى
الدنيا خزى و لهم فى الاخرة عذاب عظيم ) .
و اين است سرنوشت كسانى كه بخواهند ميان بندگان و خدايشان جدائى بيفكنند .
تفسير نمونه ج : 1 ص : 411
نكته ها :
1 - طرق ويرانى مساجد
بدون شك مفهوم آيه فوق ، مفهومى وسيع و گسترده است و به زمان و مكان معينى محدود
نمى شود ، همانند ساير آياتى كه در شرائط خاصى نازل گرديده اما حكم آن در همه قرون
و اعصار ثابت است ، بنابر اين هر كس و هر گروه به نوعى در تخريب مساجد الهى بكوشد و
يا مانع از آن شود كه نام خدا و عبادت او در آنجا انجام گيرد مشمول همان رسوائى و
همان عذاب عظيم است كه در آيه اشاره شده .
توجه به اين نكته نيز لازم است كه جلوگيرى از ورود به مسجد و ذكر نام پروردگار و
كوشش در تخريب آن ، تنها به اين نيست كه مثلا با بيل و كلنگ ساختمان آن را ويران
سازند ، بلكه هر عملى كه نتيجه آن تخريب مساجد و از رونق افتادن آن باشد نيز مشمول
همين حكم است .
چرا كه در تفسير آيه انما يعمر مساجد الله ... ( سوره توبه آيه 18 ) چنانكه خواهد
آمد طبق صريح بعضى از روايات ، منظور از عمران و آبادى مسجد تنها ساختمان آن نيست ،
بلكه حضور در آنها و توجه به محافل و مجالس مذهبى كه در آنها تشكيل مى گردد و موجب
ياد خدا است نيز يكنوع عمران است ، بلكه مهمترين عمران شمرده شده .
بنا بر اين در نقطه مقابل ، آنچه باعث شود كه مردم از ياد خدا غافل گردند و از
مساجد باز مانند ، ظلمى است بسيار بزرگ ! .
عجب اينكه در عصر و زمان ما گروهى از متعصبين نادان و خشك و دور از منطق از وهابيان
به بهانه احياى توحيد ، سعى در تخريب پاره اى از مساجد و ساختمانهائى كه بر قبور
بزرگان اسلام و صلحاء شده و هميشه مركز ياد خدا است دارند ، و عجيبتر اينكه اين
ستمگران بى منطق ، اعمال خود را تحت عنوان مبارزه با شرك انجام مى دهند و در اين
راه مرتكب انواع گناهان و كبائر مى شوند .
تفسير نمونه ج : 1 ص : 412
در حالى كه اگر فرضا كار خلافى در يكى از اين مراكز مقدس انجام شود بايد جلو آن را
گرفت نه اينكه اين خانه هاى توحيد را به تخريب كشاند ، كه اين كار همانند كار
مشركان جاهليت است .
2 - بزرگترين ستم
نكته ديگرى كه در اين آيه بايد مورد توجه قرار گيرد اين است كه خداوند اين چنين
اشخاص را ظالمترين افراد شمرده ، و در واقع هم چنين است ، زيرا تعطيل و تخريب مساجد
و جلوگيرى از مراكز توحيد ، نتيجه اى جز سوق مردم به بى دينى نخواهد داشت ، و مى
دانيم زيان اين كار از هر عملى بيشتر و عواقب شوم آن دردناكتر است .
البته در موارد ديگرى از قرآن كلمه اظلم ( ستمكارترين مردم ) در مورد بعضى از
گناهان ديگر نيز به كار برده شده است كه تمام آنها در واقع به مساله شرك و نفى
توحيد باز مى گردد .
شرح بيشتر اين سخن را در جلد پنجم صفحه 183 ( ذيل آيه 21 سوره انعام ) مطالعه
خواهيد فرمود .
|