بايد عنايت نمود كه اين دو حكما و موضوعا جداى از يكديگرند, زيرا آنچه ازحضرت امام صادق (ع ) رسـيـده اسـت كـه ((ما ضرب رجل القرآن بعضه ببعض الاكفر )) ((603))
ناظر به آنست كه كسى
حقيقت قرآن را كه يك واحد هماهنگ است از هم جدا كرده و آن را بر هم زند و ارتباط ميان ناسخ
و منسوخ را قطع كند و به منسوخ حكم كند بدون توجه به ناسخ , و پيوند تخصيصى عام و خاص را
مـنقطع گرداند, و رابطه ى تقييدى مطلق ومقيد را ناديده بگيرد, و پيوستگى صدر و ذيل آيه را
ملاحظه نكند, و نظاير آن (نه اين كه آيه ى مورد بحث را جامع الاطراف ديدن و شواهد قرآنى آن را
ملاحظه نمودن , ضرب قرآن بعض به بعض باشد), و نيز اگر كسى آيه اى را از مسير خود خارج كند
و بـه دل خـواه خـود, مـعـنـا نـمـايـد مشمول حديث ياد شده است , چه اين كه مرحوم صدوق از
اسـتـادش ((ابـن الـولـيد)) معناى اين حديث را پرسيد, ابن الوليد فرمود: كسى از تو تفسير آيه اى
رابپرسد تو با تفسير آيه ى ديگرى جواب او را بدهى : ((هو ان تجيب الرجل فى تفسير آية بتفسير آية
اخرى ))((604)).
بـنـابـراين بين تفسير قرآن به قرآن با ضرب قرآن بعض به بعض ـ كه يك نوع تفسيربه راى است ـ
مـوضـوع امـتياز است و قهرا امتياز حكمى هم خواهند داشت و برخى ازمحققان علم اصول چون
مرحوم شيخ انصارى در بحث حجيت ظاهر قرآن ((605))
اشاراتى درباره ضرب قرآن بعض به بعض
دارنـد كه عصاره ى آن همان تفكيك عام از خاص وصدر از ذيل و نظاير آن مى باشد كه بيان شد, و
اين به نوبت خود همان تجزيه و تفريق اعضاى پيكر يگانه ى قرآن مجيد مى باشد, كه خطر علمى آن
لزوم پرهيز علمى از آن خواهد آمد.
3ـ شيوه تفسيرى مرحوم علامه .
1ـ مرحوم علامه (قدس سره ) اطلاع نسبتا وسيع و فراگيرى نسبت به تمام ظواهرقرآنى داشتند و
لـذا هـر آيـه را كه طرح مى نمودند طورى درباره آن بحث مى كردند كه سراسر قرآن كريم مطمح
نـظـر بـود, زيـرا از آيات موافق به عنوان استدلال يا استمداد سخن به ميان مى آيد, يا اگر دليل يا
تـايـيدى از آيات ديگر وجود نداشت آيه محل بحث بگونه اى تفسير مى شد كه مناقض با هيچ آيه از
آيـات قرآن مجيد نباشد, و هرگونه احتمال يا وجهى كه مناقض با ديگر آيات قرآنى مى بود مردود
مى دانستند, زيرا تناقض آيات با انجسام اعجازآميز كتاب الهى ; سازگار نيست .
2ـ مـرحـوم علامه (قدس سره ) سيرى طولانى و عميق در سنت مسلمه معصومين (ع ) داشتند, و
لذا هر آيه كه طرح مى شد طورى آن را تفسير مى كردند كه اگر در بين سنت معصومين (ع ) دليل
يـا تـاييدى وجود دارد از آن به عنوان استدلال يا استمداد بهره بردارى شود و اگر دليل يا تاييدى
وجـود نداشت به سبكى آيه ى محل , بحث را تفسير مى نمودندكه مناقض با سنت قطعى آن ذوات
مـقـدسـه نباشد, زيرا تباين قرآن و سنت همان افتراق بين اين دو حبل ممتد الهى است كه هرگز
جدائى پذير نيستند: لن يفترقا حتى يردا على الحوض )) ((606))
.
3ـ مـرحـوم علامه (قدس سره ) تبحرى كم نظير در تفكر عقلى داشتند و لذا هر آيه مورد بحث را
طورى تفسير مى نمودند كه اگر در بين مبادى بين يا مبين عقلى دليلى ياتاييدى وجود داشت از
آن در خصوص معارف عقلى ـ و نه احكام تعبدى ـ به عنوان استدلال يا استمداد بهره بردارى شود,
واگـر بحث هاى عقلى در آن باره ساكت بود طورى آيه معنونه را معنا مى نمودند كه با هيچ دليل
قطعى عقلى مخالف نباشد هر وجه يااحتمالى كه با موازين قطعى عقلى ـ و نه مبانى غير قطعى يا
فـرضـيـه هـاى عـلمى ـ مناقض بود باطل مى دانستند زيرا تناقض عقل و وحى را هم عقل قطعى
مردود مى داند و هم الهى , باطل مى شمارد, چون هرگز دو حجت هماهنگ خداوند سبحان مباين
هـم نـخواهند بود بلكه عقل چراغى است روشن و وحى صراطى است مستقيم كه هيچكدام بدون
ديگرى سود ندارد.
4ـ علامه (قدس سره ) در علوم نقلى مانند فقه و اصول و صاحب نظر بوده و ازمبانى مسلمه ى آنها
اطـلاع كـافـى داشتند, و لذا اگر ادله يا شواهدى از آنها راجع به آيه موردبحث وجود نمى داشت ,
هرگز آيه را بر وجهى حمل نمى نمودند كه با مبانى حتمى آن رشته از علوم نقلى ياد شده , مناقض
بـاشـد, بـلكه بر وجهى حمل مى كردند كه تباينى با آنهانداشته باشد زيرا آن مطالب گرچه فرعى
بـشـمار مى آيند ـ ولى به استناد اصول يقينى قرآن و سنت قطعى تنظيم مى شوند و اگر تناقضى
بـيـن مـحـتواى آيه و مبانى حتمى آن علوم رخ دهد بازگشت آن به تباين قرآن با قرآن يا سنت با
سنت و يا قرآن با سنت است كه هيچكدام از اينها قابل پذيرش نيست .
بـنابراين در استظهار يك معنا از معانى متعدد از آيه , با توجهى آيه با يكى از آنهاسعى بر آن بود كه
مـوافـق با ساير مطالب بوده و مخالف با مبانى مسلمه ى علوم ديگر نباشد5ـ مرحوم علامه (قدس
سـره ) بـه هـمه محكمات قرآن آشنا بودند و مى فرمودند:برجسته ترين آيه محكمه ى همانا كريمه
(ليس كمثله شئ ) است , و در شناخت متشابهات نيز ماهر بودند و لذا بطور روشن متشابهات را به
مـحـكـمات كه ام الكتاب مى باشد, ((607))
و به منزله ى اصل و مادر همه ى مطالب قرآنى بشمار
مى روند, ارجاع مى داندو راه پيروى از آنها را به روى تيره دلان مى بستند.
در عـرضـه ى احاديث بر قرآن كريم , محكمات را ميزان قطعى مى دانستند و مبانى علوم ديگر را با
ايـن مـيزان قطعى ـ كه عقل نيز در برابر آن اذعان و خضوع دارد ـ ارزيابى مى كردند كه اين خود,
نـشـانـه ى پـيمودن راه راست مى باشد: قال مولينا الرضا (ع ): ((من ردمتشابه القرآن الى محكمه
هدى الى صراط مستقيم ))((608)).
6ـ مـرحـوم عـلامه (قدس سره ) آشنايى كامل به مبادى برهان و شرايط مقدمات آن داشتند و لذا
هـرگـز بـراى فـرضـيـه علمى ارج برهانى قائل نبودند و آن را به منزله پاى ايستا وساكن پرگار
مـى دانـسـتـنـد كه به اتكاى او پاى ديگر پرگار حركت مى كند و دائره را ترسيم مى نمايد ـ كه در
حقيقت كار از آن پاى پوياى پرگار است نه پاى ايستاى آن ـ لذا از استنادبه هر گونه فرضيه ى غير
مـبـرهـن در تـفـسـيـر آيـه , پـرهيز مى نموده و پيشرفت علوم و صنايع را سند صحت آن فرضيه
نـمـى دانـسـتـنـد و هـمـواره خطر احتمال تبدل آن فرضيه را به فرضيه ديگر در نظر داشتند, و
مـى فـرمودند: ثابت را كه قرآن كريم است نمى توان به متغير كه فرضيه هاى زودگذر علمى است
تفسير نمود و يا بر آن تطبيق داد.
7ـ مـرحـوم عـلامـه (قـدس سـره ) آشـنـائى كـامل به مبانى عرفان و خطوط كلى كشف واقسام
گـونـاگـون شهود داشتند و لذا در عين دعوت به تهذيب نفس و استفاده روش تزكيه از قرآن و
حـمـايـت از ريـاضـت مشروع و تبيين راه دل در كنار تعليل راه فكر, هرگز كشف عرفانى خود يا
ديگران را معيار تفسير قرار نمى دادند و آن منكشف يا مشهود را درصورت صحت يكى از مصاديق
آيه مى دانستند ـ نه محصور منحصر آيه , مورد بحث ـآرى , در بين وجوه احتمالات گوناگون , آن
وجه يا احتمالى كه راه كشف را ببندد و مسيرتزكيه نفس را سد كند, نمى پپذيرفتند.
8ـ مـرحوم علامه (قدس سره ) در تشخيص مفهوم از مصداق كارآزموده بودند وهرگز تفسير را با
تـطـبيق خلط نمى كردند و اگر روايت معتبرى شان نزول آيه رابيان مى كرديا بر انطباق محتواى
آن بـر گـروهـى از صحابه يا فردى از آنان , دلالت مى نمود هرگز آن رابه حساب تفسير مفهومى
نمى آوردند ـ كه قضيه از كسوت كليت بيرون آمده و به صورت شخصى در آيد ـ و مى فرمودند: اين
((جرى )) است نه تفسير, اگر براى آيه جز يك مصداق فردى ديگرى نباشد باز آيه به همان معناى
جامع و مفهوم كلى خود, تفسير مى شود وهمواره زنده و حاكم است , چون تجلى ((حى لايموت ))
كـتابى جاويد و چشمه جوشان آب حيات خواهد بود و اگر آيه ى قرآن از صورت جامعيت مفهومى
خـود تنزل كند و درسطح فرد خارجى مشخص گردد با زوال آن فرد آيه هم از بين خواهد رفت ,
در حـالـى كـه قـرآن ((بـحـزى كما بحرى الشمس و القمر)) همانند دو اختر پرفروغ آفتاب و ماه
نـورافـكـن جـوامـع بـشرى است ; و از طرفى قرآن به عنوان ((جوامع الكلم )) بر قلب مطهر پيامبر
اكـرم (ص ) نـازل شـد كـه آن حـضـرت فـرمـود: اعـطيت جوامع الكلم , و اگر بر فرد يا گروه يا
جـريـان خـاصـى مـنـطبق گردد و همواره تحول مورد انطباق , دگرگون شود, ديگر به عنوان
((جوامع الكلم )) نخواهد بود.
از ايـن رهـگذر معلوم مى شود كه تحولات گوناگون مصاديق موجب تحول تفسيرنمى شود, زيرا
الـفاظبراى ارواح معانى وضع شده اند و مادامى كه هدف يك چيز معين وغرض مترتب بر آن باقى
است , نام آن محفوظ است , گرچه تبدل فراوانى در مصاديق آن ,راه يافته باشد, مانند اسامى چراغ
و تـرازو و قـلـم و نظاير آن , كه بين مصاديق موجود دراعصار پيشين و مصاديق اختراع شده عصر
صـنـعـت , امتياز فراوانى از لحاظ مصاديث هست ولى همه آن ها در مفاهيم جامع اسامى ياد شده ,
مندرج مى باشند زيرا لفظ در مفهوم استعمال مى شود نه در مصداق , و تفاوت مصداق موجب تبدل
مفهوم نخواهد بود.
9ـ مـرحـوم عـلامه (قدس سره ) تنزل قرآن كريم را بطور تجلى مى دانستند نه تجافى , لذا معارف
طـولى آن را مورد نظر داشته و هر يك از آنها را در رتبه ى خاص خويش قرار مى دادند و هيچكدام
از آنـهـا را مـانع حمل بر ظاهر و حجيت و اعتبار آن نمى ديدند اصالت را در هنگام تفسير به ظاهر
مـى دادنـد و هـرگـز در مقام تفسير مفهومى آيه , اصل را باطن نمى دانستند كه فقط بر آن حمل
گـردد, بلكه از راه حفظ و حجيت ظاهرآن , به باطن راه يافته و از آن باطن به باطن ديگر سلوك
مى كردند كه روايات معصومين (ع ) نيز اين چنين است ((609))
.
10ـ مـرحوم علامه (قدس سره ) معارف دينى را جز ماوراى طبيعت مى دانستند,لذا آنها را منزه از
احكام ماده و حركت دانسته , و افزونى و كاهش مادى را در حريم آنها,روا نمى ديدند.
ديـن را سنت اجتماعى قابل تطور و تحول و در نيتجه مستعد فرسودگى و كهنگى ندانسته و اين
طرز تفكر را به شدت مردود مى دانستند, ((610))
لذا همه ظواهر دينى را كه راجع به اصل اعجاز يا
انواع گوناگون آن بود محترم مى شمردند و از آنها حمايت مى نمودند.
طـرز تفكر وهابيت را ـ كه خود نوعى ماديت است در كسوت مذهب , باطل دانسته و همواره آن را
مـخـالـف عـقل و وحى مى شمردند, چه اينكه روش تفسيرى مبتنى براصالت حس و تجربه و نيز
روش تفسيرى مبتنى بر اصالت عمل را باطل دانسته ((611))
ومعيار درستى انديشه را عقل , قرار
مى دادند ((612))
نه حس و تجربه و نه عمل .
11ـ آشـنائى كامل مرحوم علامه با قرآن كريم نه تنها موجب شد كه آيات و كلمات قرآن مجيد را با
ارجـاع بـه يـكـديـگـر حـل كنند بلكه در تفسير حروف مقطعه نيز همين سيره ى حسنه را اعمال
مـى نـمـودنـد, زيـرا به كمك بررسى سوره هائى كه داراى حروف مقطعه ى بسيط هستند, مانند:
((الـم )) و ((ص )), و بررسى سوره هايى كه داراى حروف مقطعه مركب مى باشد مانند: ((المص )),
پـى مـى بـردند كه حرف مقطع رمزى است به محتواى سوره و اشاره اى سرى به مضمون آن دارد
حـتـى انس فراوان مرحوم به قرآن كريم ; موجب شدكه با تدبر در متن سوره با قطع نظر از مسائل
تاريخى , اطمينان حاصل نمايد كه آن سروه در مكه نازل شده است يا در مدينه سپس شواهد نقلى ,
آن را تاييد مى نمايد.
ويژگى قيم ((تفسير الميزان )).
هـمـان طـور كه قرآن مخزن همه علوم است , تفسير استاد علامه طباطبايى نيز مخزن همه آرا و
افـكـار و عـلـومى است كه اين حكيم الهى از آن بهره مند شده و به ديگران رسانده است و لذا عده
زيـادى از مـيوه هاى اين شجره طوبى بهره مى گيرند منتهى شرطش در قرآن آمده است كه : ((و
هـزى الـيـك بـجذع النخلة تساقط عليك رطبا جنيا)) ((شاخه ى درخت خرما را به سوى خود به
جـنـبان تا رطبى تازه بر تو بريزد )) يعنى اين شاخه را تكان داد كتاب هاى مرحوم استاد علامه1 را
هـم بـايـد ورق زد و با نوشته هاى ايشان انس گرفت و اگر تكانى به شاخه شجره طوباى تفسير و
حديث و علوم عقلى ايشان داده شود, ((رطباجنيا)) به دست مى آيد.
خاطره اى از استاد جواد آملى :.
((بـنـده رسـاله امامت را نوشتم و آن را پيش علامه طباطبايى بردم و گفتم كه گاهگاهى كه از
درس و بـحث خسته شديد به عنوان يك جلسه استراحت , و به تعبير عامه ى مردم ((زنگ تفريح ))
ايـن رسـالـه ى ما را هم نگاه بفرمائيد ايشان لطف فرمودند و رساله را از اول تا آخر, كلمه به كلمه
خـوانـدند تا اينكه پس از مدتى حدود دو ماه طول كشيد تا ايشان رساله را مطالعه كند و نگاه كند
مـن رفـتـم كـه آن را بـگيرم , به من اعتراض كرد كه در فلان جاى رساله , دعاى شخصى در حق
خـودتـان نـمـوده ايـد من در آن جا حديث را عنوان كرده و پس از بيان حديث و شرح اين حديث ,
گـفـتـه بودم بار الها توفيق فهم آيات الهى را به اين جانب مرحمت بفرما ايشان فرمودند: چرا اين
دعاى شخصى را فرموديد؟ چرا در كنارسفره الهى , ديگران را شركت ندادى ؟ بعد به من فرمود: تا
آنجائيكه خودم را شناختم ,دعاى شخصى در حق خودم نكردم و البته در اصول كافى از ائمه اطهار
(ع ) همين نقل شده است كه دعاى شخصى نكنيد و بندگان خدا را هم در كنار سفره الهى شركت
بدهيدروحش شاد باد!.
نظريه استاد محمد هادى معرفت ((613))
.
((مـفسران درگذشته و حال بسيارند, جز آنكه در ميان همه ى آنها معدود تفاسيرى چشم گير و
قابل توجه مى باشند, از آن جمله تفسير ((الميزان )) نوشته ى استاد علامه ى طباطبائى است كه در
تاريخ معاصر گوى سبقت از همگان ربوده و جايگاه بلندى درمجامع علمى به خود اختصاص داده
است اين ويژگى , در پى ارزش هاى چندى مى باشدكه در اين تفسير گرد آمده است و به مطالب
عـالـيه و مباحث شگرف آن رونق ديگرى بخشيده است در اين مقال به گوشه اى از آن ارزشها كه
ويژگى هاى اين تفسير پر ارج رامى رساند اشارتى مى رود:.
1ـ جمع دو شيوه ترتيبى و موضوعى .
جـمـع نـمـودن ميان دو شيوه تفسيرى : ترتيبى و موضوعى كه با مراعات نمودن ترتيب در تفسير
آيـات , آيـه به آيه , و سوره به سوره , نيز از جايگاه بلند تفسير موضوعى كه اهميت آن امروزه روشن
گـرديـده , غـافـل نبوده , هر دو جنبه را با كمال دقت و ظرافت دنبال كرده , و تفسيرى كامل در
تـمامى ابعاد, به جهانيان عرضه داشته , اين از ويژگى هاى مهم اين تفسير بلند آواز است , و موجب
جلب توجه دانشپژوهان و اسلامشناسان گرديده است .
امـروزه مـسـلم است ((تفسير موضوعى )) از اهميت بسزايى برخوردار مى باشدعالمان و محققان
بيشتر توجهشان , معطوف به اين جهت شده كه محتويات قرآن چيست , و چه مطالبى را برجهانيان
عـرضـه داشته است , كه از روز نخست مورد اعجاب وشيفتگى همگان گرديده , علاوه بر تسخير
جانها, بر پهناى گسترده ى جهان , سايه افكنده است ؟!.
اسـتـاد عـلامـه طـبـاطبائى , بر اين نكته توجه فراوان داشته , تا آنجا كه قلم تواناى آن بزرگ مرد,
فـرصـت يـافـتـه , مـقـاصـد عـالـيه و معارف جليله ى قرآن را دسته بندى كرده , آماده وكامل بر
پـژوهـشـگران روشن ضمير, عرضه داشته و روان تشنه آنان را, با آبى زلال و گواراسيراب نموده
است .
قـابل توجه آنكه : استاد علامه , ابحاث وارده را, كاملا قرآنى مطرح كرده , از طفره رفتن , و گريز به
مـطـالـب بيرونى , پرهيز نموده , صرفا مطالب را از ديدگاه قرآن , و با عرضه كردن آيات بر يكديگر
ارزيابى نموده است , و اين نكته ى ظريفى است كه از نظر تيزبينان ,دور نيست .
و نـيـز از جـنبه تفسير ترتيبى , هر آنچه طالبين تفسير از نكته ها و ظرافت هاى ادبى واشارت هاى
عـلـمـى و ارزشـهـا و نيز شرح و تفسير و رفع ابهامها كه به آن نياز دارند, برآورده نموده , با ذوقى
سرشار و قدرتى شگرف , تمام ابعاد آن را مورد بررسى قرار داده است .
2ـ وحدت موضوعى در هر سوره .
از ديگر ويژگى هاى اين تفسير, مطرح نمودن مساله ى ((وحدت موضوعى )) هرسوره است به اين
بـيـان كـه تـمام سوره هاى قرآن هر يك داراى هدف بخصوصى است , كه آن را با مقدمه ى ظريف
دنبال مى كند و با خاتمه ى بس شيوا به پايان مى رساند اختلاف عدد آيات سوره ها نيز به همين امر,
بـستگى دارد تا مقصود نهايى انجام نگيرد, سوره , به پايان نمى رسد و كوچكى و بزرگى هر سوره ,
به كوتاهى و بلندى هدف و مقصود از هرسوره وابسته است .
آنـچـه عـلـمـاى علم بيان , تاكنون به آن رسيده اند, مشتمل بودن هر سوره بر مقدمه اى متناسب
((حـسـن مـطـلـع )) و خاتمه اى هماهنگ ((حسن ختام )) است كه از محسنات بسيارظريف علم
((بـديع )) است و يك سخنور توانا و نويسنده قدرتمند, ضرورت دارد مطلب خود را به احسن وجه
شروع نمايد, بگونه اى كه شنونده يا خواننده مقاله ناگهان با مطالبى غير مترقبه , مواجه نگردد و تا
ذهنيت او را آماده نكند, وارد مطلب نشود.
3ـ روح كلى حاكم بر كل قرآن .
سومين ويژگى , نظريه ى سريان و جريان يك روح كلى و حاكم بر سرتاسر قرآن است , كه بر تمامى
آيات و سور آن , سايه افكنده , حقيقت و جان كلام الهى راتشكيل مى دهد.
استاد علامه طباطبائى بر اين باور است كه در پس ظاهر الفاظ و معانى , حقيقتى والاتر نهفته است
كـه گـوهر قرآن و بطن آن را, تشكيل مى دهد اين روح كلى , داراى وحدتى استوار, و از هر گونه
تجزيه و تفصيل مبرا است .
و آن حقيقت همانند روح در جسد, عينيت وجودى دارد, و سر منشا تمامى احكام و شرايع و بيانات
قـرآن مـى بـاشـد كـه نه از سنخ الفاظ و نه از سنخ مفاهيم است بلكه از سنخ عالم امر است كه در
جايگاه بلند عالم ملكوت قرار دارد, و هرگز دست آلوده خاكيان بدان نمى رسد اشاره به آيات ذيل
مناسب است :.
((و كذلك اوحينا اليك روحا من امرنا)) ((614))
.
((و انه فى ام الكتاب لدينا لعلى حكيم )) ((615))
.
((انه لقرآن كريم فى كتاب مكنون لايمسه الا المطهرون )) ((616))
.
4ـ شناخت ارتباط آيات .
ويژگى چهارم : عينيت بخشيدن به مساله ى ((القرآن يفسر بعضه بعضا)) با چنان قدرت مطلقه به
تـمامى آيات مرتبط با يكديگر بگونه اى كه هر يك از آيات نسبت به آيات ديگر رافع ابهام و شارح آن
بوده است .
البته رجوع به قرآن براى فهم قرآن , و استشهاد از آياتى براى آيات ديگر سابقه ى طولانى دارد, و به
عهد اول بر مى گردد, زيرا بهترين راه براى فهم مطالب , رجوع به ديگرسخنان هر متكلمى است ,
و قـرآن از ايـن لـحـاظ قطعى ترين و اولى ترين سند رسمى براى مراجعه مى باشد, و مطمئن ترين
وسيله اى است براى راه يافتن به حل مشكلات تفسيرى :.
ولى مشكل اين كار عدم احاطه , و نبود آگاهى كامل , در شناخت آيات مرتبط به يكديگر است , شايد
بيشتر مفسرين در موقع تفسير يك آيه , ندانند يا غفلت كنند كدام آيات براى حل ابهام آيه ى حاضره
مفيد و قابل استفاده مى باشد.
مـفـسـر عـالـيـقدر, در اين زمينه , قدرت عجيبى از خود نشان داده , كه احاطه ى كامل ايشان را
مـى رساند تا آنجا كه از ويژگى هاى اين تفسير عظيم الشان به شمار مى آيد درالميزان براى تفسير
يـك آيـه , احـيانا چندين آيه ديگر مورد استشهاد قرار مى گيرد, كه انسان را به تعجب واميدارد, و
غالبا در تفاسير ديگر از آن غفلت شده است .
5ـ جايگاه فطرت پاك , در رسيدن به حقايق قرآن .
پـنـجمين ويژگى تفسير الميزان , نحوه تفسير و استنباط مقاصد عاليه ى قرآن است ,كه با تدبرى
عميق و شيوه اى جدا از ديگر شيوه ها, به سراغ آيات قرآن رفته است .
قـرآن كـريم در بيان مطالب , شيوه اى خاص دارد كه از ديگر شيوه ها جدا است قرآن براى رساندن
مطالب و مقاصد خود, و القا مفاهيم عاليه , روشى جز روش هاى معموله ـدر تفهيم و تفهم متعارف
ـ دارد, كـه بـيشتر با وجدانها و با فطرت و ضمير آدمى , سر و كاردارد, و اگر كسى خواسته باشد,
صرفا از همين روش هاى معمولى , براى كسب مطالب قرآن , استفاده كند, بسى اشتباه رفته است ,
زيرا اين قرآن فروغى است كه هر دلى آمادگى تابش آن را ندارد.
((ولـكـن جعلناه نورا نهدى به من نشا من عبادنا)) ((617)) ((و من لم يجعل اللّه له نورا فماله من
نور))((618)).
صـرفـا پـاك سرشتان و پاك انديشانند كه آمادگى بهره گيرى از قرآن را دارند ومى توانند پرده از
چـهـره ايـن گـوهـر تـابـنـاك بـردارنـد ((انـه لـقـرآن كـريـم فـى كـتـاب مـكنون لايمسه الا
المطهرون ))((619)).
مـفـسـر عـالـيقدر ما با همين ديد تيزبين , با همتى والا پايه هاى تفسير گرانمايه خود راپى ريزى
نـمـوده , و كاملا در اين راه موفق بوده , و حقايقى گرانبها به دست آورده , چيزى كه ديگران كم و
بيش از آن محروم بوده اند.
اكنون با مطرح ساختن نظريه هاى ارزشمند و عميق دو استاد مبرز معارف قرآنى خود را بى نياز از
سـخـن در حـق الـمـيـزان مى دانيم با توجه به اين نكته كه سخنان خود راپيرامون اين اثر نفيس
ارزشـمـند در جلد اول ((مفاخر آذربايجان )) (صفحات 540 تا 557)گفته ايم و تكرار مخر بلاغت
مى باشد.
***.
حواشى سادات ناصرى بر تفسير كشف الاسرار.
(چاپ 1392 ه ق ). مؤلف اصلى تفسير ابوالفضل بن احمد بن مهريزد ميبدى از بزرگان دانشمندان اواخر سده پنجم و
اوائل قرن ششم هجرى است كه به اهل بيت رسالت (ص ) علاقه ومحبت فراوانى داشته است و به
آنـان احـترام و فوق عادت قائل بوده است و اين احترام واهتمام را مى توان در طول كشف الاسرار
مشاهده نمود بويژه طبق احصا و بررسى آقاى دكتر سادات ناصرى در جلد2 ص 147 و 547 و جلد
سـوم صفحه 149 تا 151 ـ 180 تا183 و جلد دهم صفحات 21ـ 27ـ 294ـ 321ـ 458ـ 577ـ 637ـ
687 و مـوارد ديگر كه هنوز كاملا بررسى نشده است پيدا نمود و مطالعه كرد اين تفسير كه شامل
سه نوبت است .
نوبت اول : ترجمه و شرح آيات .
نوبت دوم : توضيحات روائى و حديثى .
نوبت سوم : شرح عرفانى و توضيحات معنوى .
ايـن تـفسير كه در قرن 14 مورد نظر مى باشد مقصود بخش نوبت اول آن مى باشد كه با كوشش و
تـلاش آقـاى دكـتـر سـادات نـاصـرى در تاريخ 21/6/1351 با خط زيبا چاپ وانتشار يافته است و
انـتشارات ابن سيناى تهران متكفل هزينه هاى آن بوده است درپيشگفتار آن كتاب توصيف زيبائى
از قـرآن كريم و آرمان هاى الهى و انسانى آن آمده است كه محض تنوع و استفاده از فيض قرآن در
اينجا عينا مى آوريم :.
پيشگفتار نوبت اول كشف الاسرار.
ايـن كتاب بحرى است زخار و دريائى است بيكران كه به سراسر عرصه ى وسيع وافق فسيح اسلام
تـعـلـق دارد و از مضيق تحزب , و تنگناى تعصب دور است و مسلمانان درهر گوشه اى از عالم به
سـبـبـى و جـهتى , بدان دل بسته اند گروهى از ايشان از بركات درر واحاديث و غرر اخبار كه در
مـطاوى كتاب به فراوانى آمده است بهره مند ميشوند گروهى ديگر از مواعظ و مزارع حكم كه در
اطـراف آن فراهم آمده است خوشه ها مى چينندپارسى زبانان نه تنها در ايران بلكه در هندوستان ,
پاكستان , افغانستان و ديگر بلاد ازذخائر ادب و كنوز دانش كه در طى كلمات فصيح , و معانى بليغ
و عـبـارات مـنـسـجـم ومـنـثورات مرسل و منظومات بديع , به زيبائى و دل آرائى هر چه تمامتر
جـلـوه گر است و ازسخن پارسى درست قرن ششم هجرى تحفه اى لطيف مى آورد لذت روحانى
مـى بـرنـد تـاآنـكـه نـوبـت بـه اهـل وجد و حال و صاحبان ذوق و كمال مى رسد آنان نيز همه از
تـاويـلات لـطـيـفـه عـرفـانـى آن كـتاب , كه ناشى از حرارت فروزان غيبى و شعله لاريبى است
مـذاق جـانـشـان چـاشـنـى مـى گـيـرد ((قل كل يعمل على شاكلته فربكم اعلم بمن هو اهدى
سبيلا))((620)).
مـرحـوم آقاى دكتر سيد حسن سادات ناصرى نيز در مطلع مى افزايد: ((تبارك الذى انزل الفرقان
على عبده ليكون للعالمين نذيرا ))((621)).
بزرگ خداوندى را نيايش و ستايش زيبد كه قرآن مجيد را در كوتاه ترين الفاظ, وبلندترين معانى ,
از آسمان عز و جلال خود, بر پيامبر گرامى خويش محمد مصطفى صلى اللّه عليه و آله و سلم فرو
فـرسـتـاد و بـلـغا را از اتيان به مثل آن ناتوان فرمود و فصحا را دركمال فصاحت آن , خيره و دروا
گردانيد و علما را به دانش آن دستگير آمد و حكما را به حكمت آن راهبر شد ((و هدوا الى الطيب
مـن الـقـول و هـدوا الى صراط الحميد))((622)) تاراهنماى گمشدگان وادى حيرت شود و از
رخسار حقيقت پرده مجاز برگيرد و كشف اسرار كند و نعمت آزادى و آزادگى را بهره آزادگان و
احرار سازد و عدت ابرار فرمايد,درود حق و پيامبر راستين او, بر همه ى پاكان و راستان باد!.
ايـن كـشـف الايـات كه به كوشش آقاى سادات ناصرى به عرصه ى مطبوعات آمده است 440 ص
همراه با يك پيشگفتار و در پايان دعاى ختم قرآن مى باشد.
***.
تفسير سوره انبيا سيد احمد هندى .
(م 1392 ه ق ). مؤلف آن سيد نبيل سيد احمد هندى بن سيد رضا موسوى هندى نجفى از علما وشعراى نجف و از
برجستگان خاندان آل هندى و از اعلام تفسيرى قرن چهاردهم هجرى مى باشد.
ايـن تـفـسـيـر در يك مجلد به زبان عربى شامل شرح و بيان سوره ى الانبيا است مرحوم آقا بزرگ
تـهرانى از اين اثر ارزشمند در طبقات اعلام الشيعه با عنوان ((تفسيرسورة الانبيا)) نام برده است
((گـوركـيـس عواد)) در معجم المؤلفين العراقيين آن را با نام تفسير ((قصص الانبيا)) ياد كرده
اسـت كـه شـامل آيات قصص الانبيا از سوره هاى مختلف قرآن مى باشد اين تفسير در نجف اشرف
بدون تاريخ چاپ گرديده است .
از هـمين مؤلف در زمينه ى علوم قرآنى اثر ديگرى به نام ((فى ظل الوحى )) وجوددارد كه در يك
مجلد به زبان عربى و شيوه ى استدلالى شامل بخشى از قرآن كريم است اين اثر در سال 1416 ه ق
به چاپ رسيده است ((623)).
***.
پيام آسمانى توحيد فلسفى .
(چاپ 1392 ه ق ). مؤلف آن خطيب شهير و واعظ توانا حجة الاسلام والمسلمين آقاى شيخ محمد تقى فلسفى يكى از
اعيان تفسيرى و تبليغى قرن 14 و اوائل 15 هجرى مى باشد.
ايـن تفسير, مجموعه ى ده سخنرانى از آن خطيب معاصر است كتاب ياد شده ,در يك جلد تنظيم
شـده و در چـنـدين نوبت به چاپ رسيده و چاپ دهم آن در دى ماه1351 ش از سوى هيات نشر
مـعـارف اسلامى است در 414 صفحه با قطع وزيرى اين كتاب مجموعه ى سخنرانى ايشان در ماه
رجب 1391 مى باشد كه در تهران انجام داده اند.
روش تفسيرى :.
در ايـن كـتـاب , جـمـلات آية الكرسى با عباراتى روشن , روان و قابل فهم براى تمام طبقات مردم
تـفـسير شده و در ضمن هر جمله يكى از موضوعات زنده معارف اسلامى به شرح , مورد بحث قرار
گـرفـتـه اسـت دربـاره تفسير هر جمله , تتبع و تحقيق فراوان انجام پذيرفته است , از آيات قرآن ,
روايات معصوم (ع ), نظريات دانشمندان علوم طبيعى و نيزنظريات فلاسفه و اهل معقول و اشعار
شـعـراى نـامدار استفاده برده و به مباحث لغوى ,ادبى و هيچ گونه توجهى نكرده است در نتيجه
مى توان گفت : ايشان در تفسيرآية الكرسى روش متداول مفسران را تبعيت نكرده است .
موضوعات مورد بحث :.
در اين كتاب به تناسب ده جمله از آية الكرسى , ده موضوع در خور تحقيق , موردبحث قرار گرفته
است :.
1 تـوحـيـد يـا شعار آزادى 2 بحث درباره حيات 3 بحث درباره قيوم 4 منشا خواب 5 مالك واقعى
جهان 6 شفاعت 7 علم الهى 8 علم بشر و مشيت الهى 9 معانى ((كرسى ))10 نگهدار جهان .
خـطـيـب تـوانـا آقاى فلسفى يكى از افراد موفق , جامع , منطقى و ساعى در امر تبليغ ودوستدار
خـدمـت به مردم مى باشد از ايشان كتابهاى : كودك , جوان , كهنسال , شرح دعاى مكارم الاخلاق و
تعليم روش خطابه را مطالعه كرده ايم ايشان از افراد كم نظير از نظر بيان و سحر سخن مى باشند و
سـالـيـان مـتـمـادى اسـت كه به عنوان ((شيخ الخطبا)) مطرح هستند وخدمات ارزشمندى به
جامعه ى اسلامى انجام داده اند هميشه مؤيد و منصور باشند.
***.
تفاسير استاد ابوالحسن شعرانى .
(م 1393 ه ق ). مـولـف آن استاد محقق و جامع معقول و منقول آية اللّه حاج ميرزا ابوالحسن شعرانى يكى از اعلام
تفسيرى شيعه در قرن چهاردهم هجرى مى باشد.
وى يكى از بهترين و مفيدترين تفاسير شيعه مى باشد كه به صورت قاموسى ومعجم نگارى قرآن به
رشـتـه ى تـحرير درآمده است اين كتاب در دو جلد در برگيرنده تفسير قرآن بر حسب لغات و بر
اساس حروف تهجى مى باشد.
1ـ تصحيح و تنقيح تفسير ابوالفتوح رازى .
اين تفسير ارزشمند با سعى و تلاش مرحوم شعرانى احيا گرديد در اين سيره بررسى , آرا و نظرات
تفسيرى مرحوم شعرانى نيز تجلى دارد.
آغاز آن :.
((سپاس و شكر خداى را كه تصحيح و تحقيق اين تفسير به , پايان آمد و آنچه درنيرو بود در اصلاح
الـفـاظ و بـيان معانى آن , به كار برديم اين دو جلد تفسير لغات و فرهنگ قرآن به دنبال تصحيح و
تنقيح 12 جلد تفسير ابوالفتوح رازى بوده است كتاب بسيارمفيد و جامع مى باشد)).
2ـ حاشيه بر منهج الصادقين :.
مرحوم علامه شعرانى به تصحيح و تحقيق و تعليق تفسير ((منهج الصادقين فى الزام المخالفين ))
مـلا فـتـح اللّه كـاشانى نيز همت گمارده و مقدمه اى مفصل و بسيار سودمنددر اختلاف قرائت ,
اخـتـلاف مصاحف , عدم تحريف قرآن , انواع تفاسير, پاسخ به شبهه هاى اخباريين در جلوگيرى از
تـغيير قرآن , و اشاره اى به مجعول بودن تفسيرمنسوب به امام حسن عسكرى (ع ) , كيفيت وحى ,
اعجاز قرآن و دهها مطلب ديگر دارد.
3ـ حاشيه بر صافى :.
هـمـچنين مؤلف فقيد را حواشى و تعليقاتى بر تفسير صافى اثر عالم فرزانه فيض كاشانى مى باشد
كه در حاشيه صافى چاپ سنگى , به طبع رسيده است .
پس در واقع مى توان مرحوم شعرانى را به يك معنى صاحب چهار تفسير قرآن مجيد دانست 1ـ نثر
طـوبـى , 2ـ حاشيه ابوالفتوح رازى , 3ـ حاشيه بر منهج الصادقين , 4ـحاشيه بر صافى خداوند او را
در آن سراى از آيات الهى بهره مند سازد و اين تفاسير راوسيله ى شفاعت او قرار دهد ((624))
.
***.
منتخب التفاسير استاد قمشه اى .
(م 1393 ه ق ). مـؤلـف آن اسـتـاد محى الدين مهدى بن ابى الحسن الهى قمشه اى يكى از فرزانگان واز حكماى
بزرگ الهى قرن چهارده هجرى مى باشد.
او فـيـلـسوف ارزشمند و مترجم تيزهوش و قوى دست و شاعر توانا بود كه در سال1319 در تهران
مـتـولـد و آثـار مـتـعـددى را به يادگار گذاشت مانند: ((حكمت الهى و )) كه مشهورتر از همه
((تـرجـمه و تفسير قرآن مجيد)) او است كه بارها و بارها به چاپ رسيده است و در عصر ما يكى از
مشهورترين ترجمه هاى قرآن مجيد به شمار مى آيد.
روش تفسيرى :.
سـبـك تـفـسيرى او در منتخب التفاسير يك نوع سبك مزجى و تركيبى از نثر روان آزاد همراه با
رعـايـت دقـيـق مـوازيـن متن مى باشد منتخب التفاسير او در سال 1366 ه ق باخط استاد حسن
هريسى در 476 صفحه ترجمه و تفسير و در مقابل متن قرآن و همراه آن , به چاپ رسيده است .
او علاوه بر منتخب التفاسير حواشى ارزشمندى , نيز بر تفسير ابى الفتوح رازى دارد ((625))
.
وفات او:.
وفـات او در شـب سـه شـنـبـه دوازدهم ربيع الثانى 1393 مطابق 25/2/1352 ه ش رخ داد و در
وادى السلام قم به خاك سپرده شد روانش شاد باد!.
***.
هداية الاقران الى اخبار لقمان شبسترى .
(تاليف 1393 ه ق ). مؤلف آن عالم عامل فقيه كامل آية اللّه حاج ميرزا نصراللّه شبسترى از اعلام فقهى در قرن چهاردهم
هجرى مى باشد.
كـتـاب هـدايـة الاقران الى اخبار لقمان الحكيم المذكور فى القران در يك مجلد قراردارد در اين
كـتاب مواعظ و اخلاق و سيره لقمان با توجه به قرآن مجيد در يك مقدمه و دومقصد و يك خاتمه
تنظيم و تحرير يافته است .
آغاز آن :.
((الحمدللّه الملهم عباده الحمد و فاطرهم على معرفة الربوبية )).
مؤلف محترم آنرا در سال 1393 تاليف نموده است .
از ديـگـر آثار آن فقيه وارسته , اللؤاللؤ النضيد فى زيارة الحسين الشهيد مى باشد كه در سال1359
چاپ شده است و ديگر المواعظ اللقمانيه مى باشد ((626))
.
***.
تفسير قرآن كريم عصار.
(م 1394 ه ق ). مؤلف آن دانشمند محترم حكيم فرزانه مرحوم سيد محمد كاظم عصار يكى ازاعيان تفسيرى قرن
14 هجرى مى باشد.
مـرحـوم عـصار يكى از فلاسفه و اعيان معقول قرن 14 هجرى محسوب مى گردد وتفسير او يك
تفسير فلسفى و عرفانى مى باشد كه در سال هاى 1315ـ1317 شمسى انجام داده اند و به نام تفسير
الـقـرآن الـكـريم (سوره حمد) با تصحيح سيد جلال الدين آشتيانى دانشور معاصر در تهران توسط
انـتشارات محمدى در سال 1391 در 323 صفحه وزيرى به چاپ رسيده است همين تفسير توسط
مؤسسه وعظ و خطابه وابسته به دانشكده معقول و منقول نيز چاپ و تكثير شده است ((627))
.
و در سـال 1323 ش چـاپ دوم آن توسط انجمن تبليغات اسلامى به چاپ رسيده بود پس در واقع
چاپ اخير چاپ سوم آن مى باشد ((628))
.
***.
تجلى انسان در قرآن تاليف على كرمى .
(چاپ 1394 ه ق ). مؤلف آن آقاى على كرمى يكى از اعيان تفسيرى قرن چهاردهم هجرى مى باشد.
تفسير تجلى انسان در قرآن پيرامون سوره شريفه ((الدهر)) مى باشد كه توسطانتشارات انديشه ى
قم در سال 1354 ه ق در 276 صفحه چاپ و انتشار يافته است و دركتاب تفسير وتفاسير جديد به
معرفى اجمالى آن پرداخته است ))((629)).
***.
رسائل تفسيرى حاج يوسف شعار.
(م 1394 ه ق ). مـؤلـف آن آقـاى حـاج يـوسف شعار يكى از مفسران و كاوشگران معارف قرآنى درقرن چهاردهم
هجرى مى باشد.
از آن مرحوم دو اثر تفسيرى و دو اثر قران پژوهشى باقى مانده است :.
1ـ تفسير آيات مشكله .
آيـات مـشـكـله در يك مجلد به زبان فارسى شامل بخشى از قرآن كريم است اين اثريكى در سال
1393 ـ در 383 صفحه ى وزيرى در تبريز انتشار يافته است ((630))
.
2ـ تفسير سوره جمعه و منافقون .
در يـك مجلد و به زبان فارسى و شيوه ى آن خطابى است اين رساله تفسيرى نيزدر تبريز به چاپ
رسيده است .
اما دو اثر قرآن پژوهى او به شرح ذيل مى باشد:.
1ـ محكمات و متشابهات در قرآن .
در يـك جـز بـه زبان فارسى در تاويل آيات است كه مورد نظر مؤلف بوده است واين كتاب نيز در
تبريز به چاپ رسيده است .
2ـ مقدمات تفسير.
ايـن اثـر در يك جز و به زبان فارسى مى باشد كه مؤلف در آن به كليات علوم قرآن كريم پرداخته و
در واقع مدخل تفسير مى باشد اين كتاب نيز در تبريز به چاپ رسيده است .
ايـرادى كـه نـوعا به تفاسير ايشان گرفته مى شود, تفسير به راى بودن و دور بودن آنهااز شيوه و
روش اهل بيت (ع ) مى باشد و اين اشتباهات در مورد تفسير ((آيات مشكله ))فراوان رخ داده است
كـه در پـاسـخ آن تـفسير صحيح آيات مشكله از سوى آية اللّه جعفرسبحانى با تعليقات استاد سيد
هادى خسروشاهى در همان سالهاى انتشار اين رساله ,منتشر گرديده است .
قـرآن مـجـيد در دودمان رسالت نازل گرديده است در حل معضلات و رفع مشكلات آيات , آنان
بهتر از ديگران مى توانند رهنمون باشند.
***.
خلاصة البيان هاشم نجف آبادى .
(چاپ 1394 ه ق ). مؤلف آن آقاى هاشم نجف آبادى مى باشد و تفسير او در سال فوق توسطكتابفروشى اسلاميه تهران
به چاپ رسيده است ((631))
.
***.
احكام القرآن برقعى قمى .
(م 1394 ه ق ). مؤلف آن سيد محمدباقر برقعى معروف به ((علامه )) يكى از اعيان تفسيرى قرن چهاردهم هجرى
مى باشد.
آيات احكام با سبك خاصى كه مخصوص خود مؤلف مى باشد تعدادى از آيات نورانى احكام را مورد
بررسى و تفسير قرار داده است .
اين كتاب در 686 صفحه قرار دارد و از سوى مطبوعاتى عطائى تهران چاپ گرديده است در آغاز
آن گويد:.
گفت كتاب خدا كه حكمت و نورم ـــــ گفته ى حقم زجهل و وهم به دورم .
هادى عقل و تمدن بشرم , من ـــــ در همه جا, چون خليل بت شكنم من .
ريشه ى شرك از زمين دل بدرآرم ـــــ زندگى شرك و مشركين به درآرم .
بتكده را خانه ى الاه نمودم ـــــ روز بتان را چو شب سياه نمودم .
آن عرب پابرهنه صدرنشين شد ـــــ مالك هر ملك و شاه روى زمين شد.
تـالـيـف ديگر ايشان ((الحقوق بين الخالق و المخلوق )) مى باشد كه در الذريعه ج 26معرفى شده
است ((632)).
***.
اخلاق قرآن يا برنامه زندگى مسلمانان شبسترى . |