تـا مـى نويسد: (( يا اخوان الدين و خلا ن اليقين ماالتمستموه من اقل خلق بضاعة و اكثرهم اضاعة مـن تـاليف تفسير صغير الحجم , وجيز اللفظ, قليل المعونه , طاويا عن مد اطناب الاطناب كشحا,
ضاريا عن انارة شهاب الاشهاب صفحا فان ذلك موكول الى تفسيرنا المسمى ب ((العروة الوثقى )) ))
تـا ايـنـكه مى نويسد: (( و سميته ((عين الحياة )) راجيا ان يكون وسيلة الى النجاة و ذريعة الى علو
الدرجات )).
پايان تفسير:.
ايـن تفسير تا آيه (اذ قالت امراة عمران رب انى نذرت لك ما فى بطنى محررافتقبل منى انك انت
السميع العليم ) (سوره آل عمران , آيه 35) موجود است , ونزديك به 3000 سطر مى شود, و تفصيل
تفسير آيات را به تفسير بزرگش موسوم به ((العروة الوثقى )) حواله داده است .
معلوم مى شود كه اين تفسير بزرگترو مشروحتر از عين الحياة بوده است .
نـسـخـه اى از ايـن تـفسير در ايام حيات شيخ بزرگوار به رشته تحرير درآمده است , آنچنان كه از
دعـاى كاتب و محرر آن معلوم مى گردد و اين يك نسخه نفيسى است كه در آخر آن تملك آن در
تاريخ 1258 رؤيت مى شود و نقش مهريحيى بن جعفر بن جعفر علوى فاطمى قرائت مى گردد, و
به گمان اينجانب مقصوداز آن سيد جعفر كشفى بوده باشد.
و نسخه ناقص ديگرى در كتابخانه آستان قدس رضوى (ع ) از اين تفسيرموجود مى باشد, كه شايد
از مجموع تفسير عين الحياة بيش از اين مقدار نوشته نشده باشد ((78))
.
حاشيه بر تفسير كشاف زمخشرى :.
تفسير كشاف , همانند تفسير انوارالتنزيل قاضى بيضاوى , يكى از تفاسيرمتداول بين اهل علم بود. نوع محققين و مدرسين , تعليقاتى بر اين تفسير داشته اند.
يـكى از تعليقه هاى مشهور, تعليقه شيخ بهائى بر تفسير كشاف زمخشرى مى باشد, و از آثار مشهور
شيخ بهائى مى باشد.
ديگر كارهاى قرآنى او:.
شـيـخ بـزرگـوار مـا علاوه بر تفاسير فوق , ديگر كارهاى متفرقه قرآنى را نيزانجام داده است كه بخشى از آنها به ترتيب زير مى باشد:.
1 ـ حل الحروف القرآنية .
2 ـ اسئله خواجه .
3 ـ تـفـسير آيه (فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الى المرافق ) كه در حديث سوم اربعين در باب وضو به
تفصيل پيرامون آيه شريفه بحث نموده اند.
4 ـ تاويل الايات .
اين كار قرآنى او, از آغاز قرآن تا پايان آن مى باشد.
5 ـ جوابات ثلاث مسائل تفسيرية .
6 ـ مقالة في وجه تعقيب في قوله تعالى (و ما كنا اصحاب السعير) ((79))
.
جـا دارد يـكى از محققان باذوق و آشنا با زبان قرآن بذل مساعى نموده وبخشى از عمر خود را در
گـردآورى متفرقات قرآنى اين بزرگمرد علم و عمل صرف نمايد و آثار قرآنى او را يك جا و تحت
مجموعه واحده گردآورى و مدون نمايد تا مورد استفاده اهل فضل و دانش قرار گيرد.
(به همان ترتيب كه در موردكارهاى قرآنى مرحوم ملا صدرا انجام پذيرفته است ).
309 ـ تفسير آيات الاحكام ملا على تونى .
(قرن 11). مـؤلـف بزرگوار آن مولى ملك على تونى , يكى از اعلام قرن يازدهم هجرى مى باشد كه متاسفانه
تاريخ دقيق حيات و وفات مؤلف روشن نيست .
تـفسير او به زبان فارسى است و كوشيده است كه آيات نازله در هر باب از ابواب فقهى را از ابتداى
كتاب طهارت تا پايان ديات آورده باشد.
سرآغاز:.
تفسير فوق اينگونه شروع مى شود: ((فاتحه فائحه كتاب , كتاب فصاحت مب )) ((80))
.
گفتار مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانى :.
مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانى در كتاب الروضة النضرة )) شرح حال او راآورده است و گويد: ((ملك عـلـى از شاگردان والد شيخ بهائى , مرحوم عز الدين حسين بن عبدالصمد حارثى عاملى , متوفى
984 مى باشد كه در حق او با دستخطخود اجازه اى را صادر نموده است كه در متن آن چنين آمده
است :.
(( و قـد اجـزت لـلاخ فـى اللّه الـمحبوب لوجه اللّه ((ملك على )) اعلى اللّه قدره ويسر امره , لازال
مسددا مؤيدا الى يوم الدين ))((81)).
و در كـتـاب ((الكواكب المنتشره )) ضمن آوردن نام او, مى گويد: ((مولى ملك على تونى معاصر
شاه سليمان صفوى است و به نام او, آيات الاحكام فقهى مختصرى را تاليف نموده است .
علا مه محقق , سيد عبدالعزيز طباطبائى , تعليقه اى بر گفتار علا مه تهرانى دارد و اظهار مى كند:
((ملك على تونى , والد محترم محمد باقر تونى است كه كتاب ((روضة الاصول المفاخرية في شرح
الـفصول النصيرية )) را به نام سلطان حسين صفوى تاليف نموده است , و در شعبان 1116 از تاليف
آن فراغت يافته است ((82))
.
مـرحـوم حاج آقا بزرگ , مجددا در كتاب ((طبقات اعلام الشيعه )) در قرن يازدهم شرح حال او را
تحت عنوان ((ملك على )) مى آورد و مطالب فوق را درمورد او بازگو مى كند, و مى افزايد: ((شايد
او والد ملك حسين تبريزى باشد كه شرح اربعين شيخ بهائى را نوشته است , چون او در پايان كتاب ,
پـدر خـود راتحت عنوان ((ملك على )) نام مى برد, و آيا آنكه مجاز از طرف والد شيخ بوده است , او
مى باشد يا غير او؟ خداوند آگاه تر است ((83)).
در هـر صـورت , تـفسير آيات الاحكام تونى يكى از تفاسير فارسى قرن يازده هجرى مى باشد كه در
صورت شناسايى بيشتر اطلاعات لازم در اختيارخواننده قرار خواهد گرفت .
310و311 ـ تفسير آيات الاحكام قطب شاهى .
(زنده در سال 1031 ه ق ). مـؤلـف آن مـلا مـحمد يزدى , معروف به شاه قاضى يزدى (زنده در سال1031 ) يكى از اعلام قرن
يازدهم هجرى مى باشد.
صاحب طبقات اعلام الشيعه در معرفى او مى نگارد: ((شاه قاضى يزدى صاحب كتاب آيات الاحكام
فارسى موسوم به ((تفسير قطب شاهى )) مى باشدكه آن را به نام سلطان محمد قطب شاه (1020 ـ
1035 هـ ق ) تاليف نموده است وفراغت از آن در شب قدر 1031 رخ داده است , و سيد ما در تكمله
احتمال داده اندكه او از سادات بوده باشد.
سـپـس او مـى افـزايـد: ((من نقش مهر او را در نسخه اى از ((البيان )) شهيدديده ام كه به عنوان
((غلام درگاه شاه قاضى )) بود.
و نقش مهر ديگر او, ((يا قاضى الحاجاة )) بود.
پـس مـعـلوم مى گردد كه لقب اصلى او ((قاضى )) بوده است و كلمه شاه به عنوان تشريف آورده
شـده اسـت , و نـام او محمد مى باشد, آنگونه كه ازرساله اى كه پيرامون جمع بين قول رسول خدا,
جـايى كه مى فرمايد: ((ما عرفناك حق معرفتك )) و قول على (ع ) جايى كه مى فرمايد: ((لو كشف
الغطا ما ازددت يقينا)) معلوم مى گردد اين رساله را در سال 1031 تاليف نموده است .
او شرحى نيز به حديث : ((ان اللّه لايجمع امتى على ضلالة )) نيز دارد ((84))
.
و يكى ديگر از كارهاى او, تفسير آيه (و جزا سيئة سيئة مثلها) ((85))
.
ويژگيهاى اين تفسير:.
تفسير آيات الاحكام شاه قاضى مشتمل بر تفسير 500 آيه از آيات نورانى كلام اللّه مجيد مى باشد كه
دربرگيرنده حكمى از احكام الهى مى باشند كه برحسب ترتيب ابواب فقهى تنظيم و ترتيب يافته
است و مجموع ابواب آن 4 باب مى باشد.
باب اول : در اصول دين كه در 5 فصل قرار گرفته است .
باب دوم : در عبادات .
باب سوم : در معاملات .
باب چهارم : در احكام .
آغاز و انجام آن :.
در آغـاز اين تفسير آمده است : ((بسم اللّه الرحمن الرحيم , الحمد للّه و صلى اللّه على مصطفاه و آله
الهداة .
اما بعد, فرمان سلطان محمد قطب شاه صادر )).
فرجام آن : ((فرغ منه ليلة القدر من شهر رمضان سنة احدى و عشرين بعدالالف )) (1021).
نسخه هاى موجود:.
1 ـ از ايـن تفسير مبارك نسخه اى در كتابخانه دانشكده الهيات مشهد درضمن مجموعه اى تحت
شماره 855 و با رقم 4 موجود است كه در صفحه 33 مجلددوم فهرست آن معرفى شده است .
2 ـ نـسـخه ديگرى از اين تفسير در كتابخانه آصفيه حيدرآباد دكن تحت شماره 436 موجود است
كه در فهرست آن جلد 3 , ص 230 معرفى و نشان داده شده است ((86))
.
312 ـ الاسئلة التفسيرية (مؤلف نامعلوم ).
(تاليف حدود 1031 ه ق ). مؤلف آن از معاصرين شيخ بهايى , و يكى از اعلام قرن يازدهم هجرى مى باشد.
عـلا مـه شـيخ بهايى از سؤال كننده با عبارات ((الاخ الاعز, الفاضل النبيه ,الجليل النبيل , ادام اللّه
ظله و )) توصيف مى نمايد, ولى به عنوان تعظيم و تكريم يانشان ندادن شخصيت وى , اسمى از او
نمى برد.
اين تفسير پيرامون مسائلى درمورد تفسير بيضاوى مى باشد.
1 ـ بيان اشكال در كلام بيضاوى در تفسير آيه شريفه (و ما انزل على الملكين ) ((87))
.
2 ـ بـيـان اشـكـال در كـلام طـبـرسى در مجمع البيان , در مورد آيه شريفه (ربناانى اسكنت من
ذريتى ) ((88))
.
3 ـ بيان اشكال در مورد تفسير آيه شريفه (اولئك مبرؤون ممايقولون ) ((89))
.
تـاريـخ كـتابت نسخه اى از اين تفسير كه در كتابخانه آية اللّه ميرزا محمد تقى شيرازى بوده است ,
پـيش از 1048 را نشان مى دهد, چه آنكه در تاريخ مزبوراين تفسير به تملك شيخ يحيى بن عيسى
بـن مـحـمـد امينى نجفى درآمده است , وسپس در سال 1088 مرحوم سيد على خان مدنى آن را
تـمـلـك نـموده , و پيوست سؤالهاى شيخ صالح بن حسن جزائرى قرار داده است , و محتمل است
كه سؤال كننده نيز جزائرى مذكور بوده باشد ((90))
.
313و314 ـ تفاسير تنكابنى گيلانى .
(متوفى 1033 ه ق ). مـؤلـف آنـها, حكيم بارع , شيخ محمد كاظم بن عبدالعلى تنكابنى شيرمى (م1033 ) يكى از اعلام
تفسيرى قرن يازدهم هجرى مى باشد.
او كه در مكتب شيخ بزرگوار, عالم جامع , شيخ بهائى (اعلى اللّه مقامه الشريف ) تلمذ نموده است ,
از روح مـلـكـوتى و كمال طلبى استاد, اشراقاتى را كسب كرده است , و داراى قلب رحمانى و روح
صمدانى گشته است , و اين روحيه درآثار و تاليفات وى , انعكاس ويژه اى دارد.
از او آثارى به جا مانده است :.
1 ـ الـلـوح الـمـحفوظ لاسرار كتاب اللّه الملفوظ, كه نسخه اى از آن در كتابخانه دانشكده ادبيات
مـشـهد مى باشد, كه تاريخ تاليف آن بيستم صفر 1028 , و به نام شاه عباس حسينى موسوى تقرير
شده است ((91))
.
2 ـ اثـنـى عـشـريه در مشكلات علوم دوازدهگانه : تفسير, كلام , اصول ,هيات , الهيات , طبيعيات ,
هندسه , حساب , فقه , حديث , ادبيات عربى و منطق .
ايـن كـتاب در سال 1015 تاليف , و به شاه عباس صفوى اهدا شده است , و دربرخى از منابع , به نام
((انموذج العلوم )) ناميده شده است ((92))
.
3 ـ الـعشرة الكاملة , در موضوع ده علم , كه همانند كتاب فوق است , فقطفقه و حديث استثنا شده
است .
اين كتاب را به نام يكى از علماى هند,عبدالرحيم خان تاليف و هديه نموده است .
4 ـ قـانـون الادراك , يـا بـرهان الادراك , در شرح تشريح الافلاك استادش شيخ بهائى , كه در سال
1007 , بنا به دستور استادش , به نام شاه عباس اول صفوى تاليف نموده است ((93))
.
5 ـ حـاشيه بر كتاب المحصول فخر رازى , كه مرحوم افندى در رياض العلما خبر داده است كه آن
را در تبريز رؤيت نموده است .
6 ـ شرحى بر تذكره نظام الدين .
7 ـ شـبـه الـظـفـرة , ذيـلى است بر مساله هفتم انموذج دوانى , در حل شبه الظفرة كه بنا به قول
نـويـسـنـده ((بـزرگـان تنكابن )), آقاى حائرى , عين نسخه را در كتابخانه ملك تهران , در تاريخ
5/6/1349 مشاهده نموده است ((94)).
او عـلاوه بـر كتابهاى فوق كه نوعا جنبه قرآنى و تفسيرى نيز داشته اند, دواثر مستقل تفسيرى به
شرح زير دارند:.
1 ـ حاشيه بر تفسير فخر رازى .
حاشيه مزبور, در هامش قطعه اى از تفسير فخر رازى نوشته و مقابله گرديده است .
حاشيه به خط مؤلف , در آخر سوره كهف , با خط نسخ زيبا ودرشت , اين عبارت آمده است : ((هو اللّه
سـبحانه قد اكتحل عيناى بمطالعة هذه السورة الشريفة , ليلة الاثنين ذيقعدة الحرام المنتظم من
خـمـس و عـشـريـن فـوق الالف الهجرية (1025) على الصادع بها افضل التحية و انا الفقير الى اللّه
الـغـنـى ,مـحـمـد كـاظـم بـن عـبـدالـعلى التنكابنى رزقه من العمر اسعده و من العيش ارغده
آمين ,آمين ((95)).
2 ـ رساله اى در حقايق سوره الفتح اين رساله حاشيه اى است بر تفسيرقاضى بيضاوى ((96))
.
در ضمن او اجازه روايتى از استادش شيخ بهائى دارد كه در كتاب فوق آمده است .
315 ـ تفسير قرآن محمود سربرهنه .
(زنده در سال 1037 ه ق ). مؤلف آن , محمود سربرهنه (زنده در سال 1037) يكى از اعلام قرن يازدهم مى باشد.
تفسيرى تحت اين عنوان (تفسير سربرهنه ) در خزانه كتابخانه آستان قدس رضوى موجود است كه
از اول قـرآن تـا (فـى قلوبهم مرض فزادهم اللّه مرضا و لهم عذاب اليم ((97))
تحرير يافته است , و
توقيف آن در سال 1037انجام پذيرفته است .
در ظـهـر كـتـاب آمده است : ((تاليف شيخ محمود لاهيجى ,شاگرد شهيد ثانى )) و بر اين تفسير
حـواشى نيز زده شده است كه با تعبير ((منه )) و((مد ظله )) ثبت شده است , و گفته مى شود كه
تاليف سيد صدر الدين محمد بن اسداللّه طباطبائى مى باشد.
(و اللّه اعلم بحقائق الامور).
و بـاز در مـخـزن كتابخانه آستان قدس رضوى , تفسير ديگرى يا به تعبيرصحيح تر تفسير آياتى از
قرآن وجود دارد, ولى نام نويسنده و مؤلف آن نامشخص مى باشد ((98))
.
316 ـ تفسير عبدالباقى خطاط تبريزى .
(متوفى 1039 ه ق ). مـؤلـف آن هـنرمند والامقام , خطاط معروف , ملا عبدالباقى تبريزى , (متوفى1039 ), يكى از اعلام
قرن يازدهم هجرى مى باشد.
او از عـالـمـان دوره صفوى وهم عصر با شاه عباس اول و مكاتب و مراسل با ميرزا ابراهيم همدانى
(متوفى1025 ) بوده است .
وى اسـتـعـداد عـجـيـب و تـوانـايـى فوق العاده در شعر و ادب وهنر داشته و در سرودن شعر به
((دانشمند)) و ((باقى )) تخلص مى نموده است .
اشعاراو بيشتر جنبه عرفانى دارد و تصنيفات او از مشرب صوفى گرى برخوردارمى باشد.
از جمله آثار قلمى او, تفسير قرآن مجيد به طريقه تصوف است .
اوعـلاوه بر تفسير قرآن , شرحى نيز بر نهج البلاغه به زبان فارسى و شرحى نيز برصحيفه سجاديه
مولا على بن الحسين (ع ) دارد.
از آثار به جا مانده از او, استادى و مهارت وى در خط نسخ و ثلث معلوم مى گردد.
او به سال 1026 ه ق رخت ازدنيا بربسته است ((99))
.
مـرحوم حاج آقا بزرگ تهرانى در كتاب طبقات اعلام مى نويسد: ((اومتخلص به ((باقى )) و معاصر
با شاه عباس اول (966 ـ 1038) مى باشد.
از آثاراو, كتاب ((صد كلمه از اميرالمؤمنين (ع ))) با خط خود وى باقى است و صاحب كتاب رياض ,
ج 3 , ص 59 او را بـا مـولـى عـارف جمال السالكين توصيف نموده است كه خطاط در نسخ و ثلث
مى باشد.
در آن كـتـاب مى افزايد: ((او تفسيرى برقرآن كريم و شرحى بر صحيفه سجاديه بر مشرب تصوف
دارد((100)).
صاحب رياض العلما مى نويسد: ((او را با مرحوم ميرزا ابراهيم همدانى ,عارف مراسله و مكاتبه بود,
و دوستى و صفا مابين آنان حاكم بود.
وى در طى نامه اى مى نويسد: ((به دست خود تفسير بيضاوى نوشته ام , پابندم شده است , نه همراه
مى توانم گرداند, و نه علاقه مى توانم از آن برداشت .
يـقـيـن مى دارم كه عنقريب در معرض بيع من يريد شيئا قليلا فروخته خواهد شد, پس علم يقين
رادر اين راه نفعى نبوده است .
اللّه تعالى عين اليقين را نصيب طالبين گرداند.
بحرمة الواصلين الى حق اليقين ((101))
.
شـايـد مـقـصود از تفسير كه به خط او نگاشته شده است , همين تفسيربيضاوى بوده باشد, در هر
صورت جاى تامل و دقت دارد.
از شـرح و تـوضـيـحـى كـه در رابـطه با منهاج الولاية او از الذريعه استفاده مى شود, و تقسيمات
مـوضـوعـى كـه پيرامون مطالب نهج البلاغه دارد, كه به دوازده باب تقسيم نموده است ,مى توان
استفاده نمود كه او خود صاحب مكتب و بينش بوده است , و مى توانسته است تفسير بنويسد.
او در نـامـه عـارفـانـه اى كه متن كامل آن را صاحب رياض آورده است , مضامين بلند عرفانى را با
دوست خود, مرحوم ميرزا ابراهيم همدانى در ميان نهاده است , و به اشعارى متوسل مى گردد, كه
ظاهرا سروده خود اوست .
در يكى از آن شعرها مى گويد:.
هركه را ذره اى وجود بود -----پيش هر ذره در سجود بود.
و در بيت ديگر مى نويسد:.
اى قدم ننهاده هرگز از دل تنگم برون -----حيرتى دارم كه چون در هر دلى جا كرده اى ؟.
عـلا مـه تـهرانى در الذريعه , كتاب ((منهاج الولاية من كتاب نهج البلاغه )) اورا مى آورد كه به 12
بـاب تـقـسـيـم نموده است , و مى نويسد: ((اين كتاب در دانشگاه تهران , و كتابخانه مجلس وجود
دارد((102)).
مـرحوم دكتر بيانى , در ((احوال و آثار خوشنويسان )), تحت كد 509 ,عبدالباقى تبريزى را اينگونه
مـعـرفـى مـى كند: ((از معاريف خوشنويسان نسخ , ومخصوصا ثلث دوره صفوى است , كه سپهر و
ميرزا سنگلاخ وى را خوشنويس نستعليق نيز دانسته اند((103)).
317 ـ تفسير آيه 51 سوره نسا, مرعشى .
(زنده در سال 1040 ه ق ). مـؤلـف آن , سلالة الاطياب , سيد عبدالرحمن بن عبدالحليم مرعشى (متوفى1040 ) يكى از اعيان
تفسيرى قرن يازدهم هجرى مى باشد.
تـفسير شريف او پيرامون آيه كريمه (انا اللّه لايغفر ان يشرك به و يغفر مادون ذلك ) (سوره نسا, آيه
51) مى باشد, كه در 183 صفحه به خط خودنگاشته است , و فراغت از تاليف آن , در غره ربيع الاول
1040 رخ داده است .
هـمين مؤلف حاشيه اى نيز بر گفتار زمخشرى صاحب كشاف دارد, كه در جاى خود معرفى شده
است .
سرآغاز تفسير آيه شريفه فوق : ((حمدت اللّه غفار الذنوب ))مى باشد ((104))
.
318 ـ تعليقه محمد هادى شيرازى بر بيضاوى .
(متوفى 1041 ه ق ). مؤلف آن مولى محمد هادى بن معين الدين محمود, وزير فارس بن غياث الدين شيرازى (م 1041)
يكى ازاعيان تفسيرى وسياسى قرن يازدهم مى باشد.
صاحب رياض العلما در حق او گويد: ((او آيتى در ذكاوت ادب بود, ومرحوم سيد على خان مدنى
او را در سلافة العصر آورده است , و فراوان در مورداو مدح و ثنا گفته است ((105)).
او پـس از عـزل پـدرش از وزارت , در مـنـطقه فارس به وزارت منصوب شد, نهايتا او نيز در اواخر
معزول گشت و در سنين آخر عمر, در حدود كرمان به وزارت رسيد, و بالاخره مورد قهر امير قرار
گرفت , زندانى و محبوس گرديد, ودر زندان از دنيا رفت .
مرحوم افندى صاحب رياض العلما در مورد او گويد: ((او فوائد وتعليقات و رساله هايى دارد كه از
آنهاست : شرح اشارات ابن سينا, بخش طبيعى و الهى , رساله در شبهه استلزام و جواب آن , تعليقات
بر مختصر تلخيص مفتاح العلوم , و تعليقات بر تفسير انوار التنزيل قاضى بيضاوى ))((106)).
319تا321 ـ تفاسير حكيم ميرداماد.
(متوفى 1042 ه ق ). مؤلف آن حكيم فرزانه , فيلسوف عاليقدر, مرحوم مير محمد باقر بن شمس الدين محمد استرآبادى
(متوفى 1042) يكى از اعلام بزرگوار قرن يازدهم هجرى مى باشد.
او دخترزاده محقق ثانى , على بن عبدالعال كركى مى باشد.
مؤلف بزرگوار آن , يكى از متبحرين علماى قرن مزبور و يكى از بزرگان فلاسفه و حكماى اسلامى
است .
او جامع بين علوم عقلى و نقلى , حكيم فرزانه ,متكلم خبير و فقيه بصير بوده است .
او در زهـد و تـقـوى و در عـبـادت و قـيام به وظايف شرعى و اداى تكليف خود نسبت به جمعه و
جماعت نيز از نوادر روزگاربوده است .
ديگر تاليفات او:.
او تاليفات متعدد و متنوعى دارد كه مرحوم مدرس , صاحب ريحانة الادب , تعداد 48 جلد از آنها را
نام مى برد كه از مشهورترين آنها:.
1 ـ الافق المبين در حكمت الهى .
2 ـ التقديسات در حكمت الهى .
3 ـ انموذج العلوم در حل 20 مشكل از مشكلات فنون رياضى , كلام , فقه و اصول .
4 ـ الحبل المتين .
5 ـ القبسات .
6 ـ شرح تقديم الايمان .
7 ـ حاشيه صحيفه سجاديه .
8 ـ تفسير فارسى آيه امانت .
ذوق شعرى :.
او داراى ذوق شعرى و ادبى نيز بوده است .
از اشعار معروف او در موردمقام شامخ رسالت , شعر زير مى باشد:.
اى ختم رسل , دو كون پيرايه توست -----افلاك يكى منبر نه پايه توست .
گر شخص تو را سايه نيفتد چه عجب -----تو نورى و آفتاب خود سايه توست .
و در توصيف مقام شامخ ولايت چنين مى سرايد:.
در مرحله على نه چون است و نه چند -----در خانه حق زاده به جانش سوگند.
بى فرزندى كه خانه زادى دارد -----شك نيست كه باشدش به جاى فرزند.
در كعبه ((قل تعالوا)) از مام كه زاد؟ -----از بازوى باب خطه خيبر كه گشاد؟.
بر ناقه ((لا يؤدى الا )) كه نشست ؟ -----بر دوش شرف پاى كراسى كه نهاد؟.
كارهاى قرآنى او:.
او عـلاوه بـر تاليفات متعددى كه در زمينه حكمت و فلسفه داشته , كارهاى وسيعى هم در زمينه
قرآن مجيد, اين منبع علوم اسلامى انجام داده است كه برخى از آنها به اين شرح مى باشد:.
1 ـ تفسير سوره توحيد: تفسير عرفانى و فلسفى بسيار فشرده مى باشد.
درآغاز آن احاديث روايت شده در فضيلت سوره آمده است .
در آغـاز آن آمـده اسـت : ((الـحـمد كله لصانع الوجود كله و الصلاة على افضل الرسل و آله , و بعد
فايهاالصديق الاخص و الخليل النامص ((107)).
2 ـ تـفسير سدرة المنتهى في تفسير القرآن : آن هم در كتاب كشف الحجب والاستار تحت شماره
1645 معرفى گرديده است .
3 ـ تفسير امانت الهى كه به صورت تفسيرى فارسى است ((108))
.
گفتار ميردامادى :.
در پيشگفتار ((مناهج الشارعين )) تاليف يكى از نوادگان ميرداماد, به نام ميرمحمد عبدالحسيب كـه به اهتمام سيد جمال الدين ميردامادى چاپ و انتشاريافته است , در مورد كارهاى قرآنى نياى
بزرگش چنين آمده است :.
((در پـى پـيـدا كـردن تفسيرى از ميرداماد كه در فهرست كتابخانه برلن ديده بودم , به دانشمند
مكرم , آقاى دكتر فلاطورى استاد دانشگاه آلمان روى آوردم ومعظم له كمال مساعدت را نمودند,
ولـى مـتاسفانه فقط صفحه اول تفسير به دست آمد كه عكس آن موجود, و در كتابخانه مضبوط و
محفوظ مى باشد((109)).
گفتار اسكندر بيك منشى :.
مؤلف كتاب ((تاريخ عالم آراى عباسى )) كه معاصر با ميرداماد بوده است ,در زندگى او مى نويسد: ((او در اكثر علوم , تصانيف دارد و آنچه تا كنون ازتصانيف او معلوم اين ذره بى مقدار گشته است ,
كتاب ((الصراط المستقيم )),((الافق المبين )) كه مملو از لئالى ثمين حكمت و نكات دقيق كلام
است , و كتاب ((رواشح سماويه در شرح احاديث اماميه )), شرح كتاب كافى كلينى و تفسير قرآن به
نام ((سدرة المنتهى )) و رساله خلق الاعمال كه به ((ايقاظات )) موسوم گرديده است ((110)).
322 ـ تعليقه استرآبادى بر آيات الاحكام .
(اواسط قرن يازدهم ). مـؤلـف آن , عـالم فاضل , حكيم متاله , سيد امير فضل اللّه استرآبادى (متوفى اواسط قرن يازدهم ),
شاگرد مرحوم ميرداماد, يكى از اعيان تفسيرى قرن مزبور مى باشد.
صـاحـب الـذريعه , نام حاشيه او را در آغاز جلد ششم , تحت كد15 آورده است , و گويد: ((مرحوم
سـيد ما, سيد حسن صدر در تكمله امل الامل از او نام مى برد, و گويد: اين رساله شامل تحقيقات
زيبا مى باشد ((111)).
و در جـلد يكم الذريعه نيز از تفسير استرآبادى نام برده است , و در ج 6 ,تحت شماره 15 در حق او
گـويـد: ((او از مـحـضر ميرداماد كسب فضيلت نمود, وكتاب تفسيرى او داراى تحقيقات زيبا و
نيكويى مى باشد ((112)).
صاحب رياض مى گويد: ((او يكى از بزرگان تلامذه محقق اردبيلى بود.
دربين تاليفات او, تعليقه اى است كه بر آيات الاحكام استاد خود دارد, و در شرح حال ميرزا محمد
اسـتـرآبـادى آمده است كه به هنگام مرگ مقدس اردبيلى , وقتى از او سؤال شد كه از كدام يك از
شـاگـردان او بـهـره بگيرند, در پاسخ فرموده اند:((اما در شرعيات , پس از امير فضل اللّه , و اما در
عقليات , پس از اميرعلا م ))((113)).
مـرحـوم حـاج آقـا بـزرگ در اعلام الشيعه نيز شرح حال اجمالى او را آورده است , و او را به عنوان
شـاگـرد مـرحـوم مـيرداماد (متوفى 1040) نام مى برد, وحاشيه او را بر زبدة البيان اردبيلى ذكر
مى كند, ولى در پايان ترديد مى كند كه شايد او همان امير فيض اللّه سابق بوده باشد.
بـه نـظر مى رسد, چون او شاگرد مرحوم ميرداماد در فلسفه , و از طرفى شاگرد مقدس اردبيلى
(متوفى 993) نيز بوده است , احتمال حيات او تا اواسطقرن يازدهم , يك احتمال معقول مى باشد.
323 ـ تفسير القرآن الكريم آنسى .
(متوفى 1043 ه ق ). مـؤلـف آن عـلا مـه محمد بن عبداللّه غشم آنسى (متوفى 1043) يكى از اعلام زيدى قرن يازدهم
هجرى مى باشد.
در مـورد ايـن تـفسير گفته شده است , چون خط تحريرى مؤلف آن واضح و روشن نبوده است , تا
قابل قرائت باشد, از آن جهت اشتهار پيدا نكرده است .
((114))
.
در جلد سوم المؤلفات نيز تفسير فوق را ذكر نموده است , ولى اثر يا تاليف ديگرى را به مؤلف نسبت
نداده است .
((115))
.
ما اطلاعات بيشترى در مورد اين تفسير پيدا ننموديم .
324 ـ تفسير سوره الاخلاص , ابوالمعالى مرعشى .
(متولد 1004 ـ متوفى 1046 ه ق ). مـؤلف آن ابوالمعالى المرعشى شوشترى , فرزند قاضى نوراللّه شهيد در هند(متوفى 1046) يكى از
اعلام تفسيرى قرن يازدهم هجرى مى باشد.
در كـتـاب نجوم السما, از امل الامل توصيف او را آورده است , كه او فاضل عالم , حكيم متكلم ماهر
مى باشد, و گويد من برخى از خطوط او را كه به سال1026 نوشته شده است , ديده ام .
او داراى تاليفات و آثارى است , و رساله اى نيز در شهادت پدرش نوشته است .
بـرادرش سـيـد عـلا الملك مرعشى , در كتاب ((محفل فردوسى )) مى نويسد: ((او كوچكتر از من
مى باشد, و در سال 1004متولد, و در سال 1046 از دنيا رفته است .
او غـير از ديوان فارسى , رساله اى نيزدر مورد عدالت , و رساله اى در تفسير سوره اخلاص , و كتابى
به نام انموذج العلوم دارد ((116))
.
مـرحـوم حـاج آقا بزرگ تهرانى مى فرمايد: ((گمان مى رود در اين آخرى ,منظور (كتاب انموذج
الـعـلـوم ) تـاليف پدرش قاضى شهيد را اشتباه گرفته است , كه ما در الذريعه , ج 2 , رقم 1629 به
مـعـرفـى آن پـرداخـتـه ايـم وى در آن جـلد, تحت رقم مزبور, كتاب انموذج العلوم را مى آورد, و
مـى نـويسد: ((به اين كتاب الجلالية نيز گفته مى شود, چون به نام جلال الدين محمد اكبر بهادر
خـان سـلـطـان دهـلـى درهند تاليف نموده است , و در آغاز آن آمده است : ((ربنا قد اشرق علينا
لمعات قدسك فقصدنا بابك )) فراغت از آن در سال 992 بوده است ((117)).
325 ـ تفسير اماطة اللثام (مؤلف نامعلوم ).
(زنده در سال 1046 ه ق ). مـؤلـف آن يكى از اعلام و بزرگان قرن يازدهم هجرى است كه اثر خود رابه سلطان صفى صفوى
اهدا نموده است , و اين امر در فترت 1038 تا 1052 ,ايام سلطنت شاه صفى صفوى واقع شده است .
تفسير فوق درباره آيات مربوط به روزه و روزه دارى است .
خـود مـؤلـف تـفسير فوق را كه به عربى بوده است , در سال 1046 ه ق به زبان فارسى برگردانده
است , و ترجمه فارسى آن هم اكنون در كتابخانه آستان قدس رضوى ,تحت شماره 2285 زير عنوان
((رفع اللثام )) موجود مى باشد.
آغاز كتاب , پس از بسمله اينگونه شروع مى شود: ((شايسته تقديم در هركتابى , و سزاوار تصدير در
هر خطابى , حمد واجبى است كه )).
پايان آن : ((والحمد للّه على نعمة الاتمام و صلى اللّه على سيدنا و مولانا محمدو اله الطهر الكرام .
نـسـخـه اى از اين تفسير در كتابخانه مدرسه عالى شهيد مطهرى موجوداست كه از كتابخانه شاه
سلطان حسين صفوى به آن كتابخانه انتقال يافته است , وتاريخ آن 23 جمادى الاولى 1105 هجرى
(اوايـل سـلـطـنـت او) است , و درفهرست كتابخانه , ج 1 , ص 363 تحت شماره 453 معرفى شده
است , ((118))
.
326 ـ تفسير صوافى الصافى ملا يعقوب بختيارى .
(متوفى 1047 ه ق ). مـؤلـف آن مرحوم ملا يعقوب , فرزند ابراهيم بختيارى , (متوفى 1047),يكى از اعلام تفسيرى قرن
يازدهم هجرى مى باشد.
تفسير صوافى الصافى مبسوط و مفصل و در مجلدى بزرگ قرار گرفته است , به حدى كه از حدود
ترجمه خارج و داخل در مقوله تفسير بوده , عارى ازفوايد ادبى نيست .
فراغت از تحرير آن در سال 1040 انجام پذيرفته است .
مـرحـوم حـاج آقا بزرگ تهرانى طبق نقلى كه در الذريعه دارد, بخشى از آن تفسير را از آغاز سوره
الملك تا پايان قرآن مجيد ديده است , و نام آن صوافى الصافى مى باشد ((119))
.
محل نگهدارى اين تفسير:.
بـنـا بـه گـزارش صاحب الذريعه , نسخه اصلى آن نزد آقا رضا ابوالمجد دراصفهان بوده است كه
توسط او به آقاى محمد على روضاتى انتقال يافته است .
ديگر آثار او:.
او علاوه بر تفسير, كتابهايى را نيز با عناوين زير به سلك تحرير درآورده است :.
1 ـ الاعتبار.
2 ـ الحاشية على تهذيب المنطق الشهابادية .
3 ـ الحاشية على مغنى اللبيب .
4 ـ الخرائد فى الاخلاص .
5 ـ شرح الصحيفة السجادية .
6 ـ شرح اصول الكافي .
7 ـ الفوائد فى الاخبار ((120))
.
327 ـ تفسير ملا محسن نحوى (صاحب عوامل ).
(اواسط قرن يازدهم ). مؤلف آن , اديب اريب و نحوى شهير, مرحوم ملا محسن قزوينى طالقانى الاصل , نزيل قزوين (وفات
نامعلوم ) از اعلام قرن يازدهم هجرى مى باشد.
مؤلف محترم آن , كه تبار طايفه بزرگ نحويان قزوين به او منتهى مى گردند,يكى از مؤلفين پركار
اسـلامـى اسـت و از مشهورترين تاليفات او, عوامل ملا محسن و شروح ارجوزه هاى استادش , امير
قوام الدين صيفى است .
والـد مـحـتـرم او, مـلا مـحـمـد طـاهـر بـن مـلا محمد مؤمن , مؤلف آداب السفر و التجريد فى
التجريدمى باشد كه ذكر آنها در ج 1 ص 20 و ج 3 , ص 350 الذريعه آمده است .
نـيـاى بـزرگ مـلا محمد مؤمن نيز يكى از علما و بزرگان علم شهر قزوين بوده , آنچنانكه محمد
طاهر در اول منتخب التجريد گويد كه دانش را از اوفراگرفته است .
كتابخانه معتبر و ارزشمند آنان كه وقف بر اولاد بود, تا اين اواخر در قزوين بقا داشته است , و در آن
كـتـابخانه تصانيف اين بزرگان موجود بوده است , و ازنفايس آن كتابخانه , همين تفسير بزرگى
اسـت كـه بـرخـى از مـطـلـعـيـن و آگـاهـانـى كـه آن را ديده بودند, به صاحب الذريعه تعريف
نموده اند ((121))
.
328و329 ـ تفاسير واعظ استرآبادى .
(اواسط قرن يازدهم ). مؤلف آن , مفسر فقيه و عارف , مولى عبدالوحيد بن نعمة اللّه بن يحيى گيلانى استرآبادى (متوفى
اواسـط قـرن يـازدهـم ) از شـاگـردان شـيخ بهايى و يكى ازاعلام تفسيرى قرن دوازدهم هجرى
مى باشد.
مـرحـوم حـاج آقـا بزرگ در جلد يكم الذريعه در مورد اين تفسيرمى نويسد: ((اين تفسير پيرامون
خـلـقـت زمـيـن و آسمانها, تاليف مفسر فقيه , مولى عبدالوحيد بن نعمة اللّه بن يحيى گيلانى يا
اسـترآبادى , شاگرد مرحوم شيخ بهاالدين عاملى مى باشد, و نسب او آن گونه است كه خود او در
پايان ((اثنى عشريات بهائية )) كه به خط خويش در سال 1125 هجرى نگاشته است ,مى باشد.
و صاحب رياض العلما شرح حال او را آورده است و از تاليفات اوبيش از پنجاه و چند كتاب و رساله
ذكر كرده است , كه يكى از آنها ((تفسيرالايات البينات )) مى باشد ((122))
.
صـاحـب ريـحـانـة الادب , شـرح حال او را در جلد پنجم كتاب خود آورده است , و مى گويد: ((او
گـيـلانـى يـا اسـترآبادى , از علماى قرن يازدهم هجرى مى باشد, و از تلامذه شيخ بهائى (متوفى
1031) فقيه مفسر, متكلم بوده است , واز تاليفات او:.
1 ـ الايات البينات في خلق اللّه الارض و السموات .
2 ـ الحبل المتين في آداب الدعا و الداعى .
و غير اينها, كه پنجاه و چند جلد كتاب از مصنفات او در رياض العلماذكر شده است ((123))
.
صـاحـب ريـاض الـعلما كه منبع اصلى اين معرفيها است , او را به عنوان عالم ,متكلم , فيه مفسر و
صـوفـى مـشـرب مـعرفى كرده , و تاليفات او را بيش از 51 جلدمى شمارد, و او را از علماى دولت
صـفـوى بـه حساب مى آورد, آنگاه فهرست واسامى كتابهاى او را مى آورد كه نوعا پيرامون تربيت
نـفـس , و روان انسان مى باشد, و اغلب كتابهايى است كه به درد اهل وعظ و منبر مى خورد, و يكى
ازآنها ((اسرار القرآن في تفسير الفرقان )) مى باشد.
به اين ترتيب , او داراى دو اثرتفسيرى و قرآنى مى باشد:.
1 ـ الايات البينات في خلق اللّه العالم و الارض و السموات .
2 ـ اسرار القرآن في تفسير الفرقان .
ضـرورت دارد دانـسـتـه شـود كه محتواى نوع تاليفات ايشان پيرامون آيات قرآن , و مفاهيم عاليه
آنهاست .
فى المثل اين اسامى از تاليفات ايشان را در نظربگيريد:.
تحصيل التقوى زادراه نجات ـ كشف الغطا في اسباب الضلال و الغرور ـمنازل السائرين في النيات
و الـصـدق و الاخـلاص ـ مـقـاصـد العارفين فى الفكر والذكر و الشكر و التوكل و التوحيد ـ گنج
سعادت و ((124))
.
330 ـ تفسير القرآن الكريم ملا صدرا شيرازى .
(متولد 979 ـ متوفى 1050 ه ق ). مـؤلف آن حكيم فرزانه , محقق نحرير, فيلسوف متاله , مفسر عالى مقام ,محمد صدرالدين شيرازى
(متوفى 1050 ه ق ), يكى از اعلام و فرزانگان قرن يازدهم هجرى مى باشد.
در آن روزگار بحران تصادم آرا و افكار, و در عصر حمايت از جمود وقشرگرايى , مرحوم ملا صدرا
فـعـالـيتهاى فكرى و فلسفى را آغاز نمود و از آن ميان در مورد قرآن و فهم درست آن , گامهايى
برداشت .
او تـعـدادى از سـوره ها راتفسيرنمود و در آرزوى تفسير كبير و تشريح تمام سوره هاى قرآن مجيد
بـود, ولى در اثراشتغالات فراوان به چنين آرزويى نايل نيامد, با اين حال تعداد كثيرى ازسوره هاى
مـبـاركه قرآن مجيد را تفسيرنمود كه از آن ميان تفسير الفاتحه , البقرة ,السجدة , الحديد, الاعلى ,
الطارق , آية النور, الزلزال , الواقعة , الجمعة , يس ,الكافرون و غيره مى باشد.
شيوه تفسيرى او:.
او كـه در رشـته فلسفه و حكمت صاحب مكتب و مسلك مى باشد, درزمينه تفسير و شرح احاديث
نيز تبحر خاص و سبك ويژه اى دارد.
چون اواصول كافى را شرح كرده است .
او در زمينه قرآن اغلب سوره ها و آيات را مورد مطالعه و شرح و بسطقرار مى دهد.
سـبك كار او اينگونه مى باشد كه نخست به شرح و توضيح مفردات آيه مى پردازد, آنگاه به اختلاف
قرائتها و ذكر اقوال و آرا توجه پيدا كرده وكلمه حق و مقصد مورد انتخاب خود را برمى گزيند.
تـفـاسير بيضاوى , كشاف ,احيانا فخر رازى , و تفسير نيشابورى و مجمع البيان مورد عنايت او قرار
دارد.
پس از مطالعه تفاسير فوق , به تبيين معانى و تشريح لطايف و زيباييها و حقايق قرآن مى پردازد.
او دريـافـت شـخصى خود را از آيات مطرح مى سازد و اعتقاددارد قرآن يك غذاى روحى آسمانى
است كه هر كس به سهم خود و طبق درك وشعور خود از معارف عاليه آن بهره و نصيبى دارد.
او در پـيـشـگفتار تفسير سوره حديد كه ظاهرا نخستين اثر تفسيرى او بوده باشد, در مورد انگيزه
تاليف تفسير قرآن چنين مى نويسد:.
((اين بنده ضعيف مسكين , محتاج جود و بخشش خداوند حق مبين , محمدمشهور به صدرالدين ,
پـس از آنـكـه مـعظم كتابهاى حكماى مشتهر به فضيلت وبراعت را ورق زدم و در كتابهاى اغلب
علماى مشار اليه به علم و شريعت تدبر وتامل نمودم , باز نتوانستم آن عطشى را كه در جستجوى
كـشـف و يـقـيـن داشـتم ,سيراب نمايم و حرارتم را خاموش , و نائره شوقم را در توسل به معرفت
حقائق دين اطفا نمايم , بلكه تمام كتابهاى سالفين را قاصر از ادا و افاده تصديق يافتم .
آنها هيچ نوع فايده اى جز تشويق به فراگيرى علم نداشتند.
(مـا يتبع اكثرهم الا ظنا ان الظن لايغنى عن الحق شيئا) (سوره يونس , آيه 36) ولى زمانى كه به
تـتـبـع معانى قرآن عظيم مراجعه نمودم , و آنچه را كه خداوند متعال بر قلب رسول وپيامبر كريم
خويش القا نموده است , آنها را با شكر خدا غايت هر نوع طلب ومقصود هر نوع شوق و طلب يافتم .
پـس در معانى آن تدبر نمودم و در اصول ومبانى آن تصفح و جستجو به عمل آوردم و در درياهاى
آن غـرق شـدم , ودرهـايـى از اسـرار آن را اسـتخراج كردم , و در اتمام كتابت , كنزها و خزينه هايى
ازلابلاى آن ابراز و آشكار نمودم .
با اينكه راز كلام اللّه تعالى بالاتر از آن است كه زبان به آن احاطه نمايد و اطراف و اكناف آن را بنان
و انگشت احاطه نمايد, ولى چه بايد كرد, به تفسير آن آغاز نمودم . |