رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و امامان معصوم (عليهم السلام ) در داوريها و
احتجاجها و در پاسخ پرسشهاى تفسيرى ، آيات قرآن را به يكديگر ارجاع مى دادند و با
ساير آيات قرآن آيه مورد نظر خود را تفسير مى كردند؛ چنانكه حضرت اميرالمومنين
(عليه السلام ) از جمع بين آيه كريمه و الوالدات يرضعن اءولادهن حولين كاملين
(105) و آيه ( ... حمله و فصاله ثلثون شهرا ...) (106) استفاده كرده اند كه از
نظر قرآن كريم حداقل دوران باردارى بانوان شش ماه است و بر اين اساس ، حكم رجم را
از شخصى كه بر اثر اتهام به بزهكارى ، به آن محكوم شده بود برداشتند . (107)
همچنين حضرت امام جواد (عليه السلام ) با ضميمه كردن آيه شريفه ( و اءن المساجد لله
...) (108) به آيه و السارق و السارقة فاقطعوا اءيديهما ... (109) حد
سارق را قطع انگشتان دست دانسته اند (110)؛ در حالى كه افراطيان از خوارج با
استناد به خصوص آيه ( و السارق و السارقه ...) معتقد بودند دست دزد بايد از شانه
قطع شود؛ زيرا بر همه آن يد اطلاق مى شود!
همچنين امام باقر (عليه السلام ) در پاسخ زراره كه پرسيد: چگونه از آيه شريفه و
اذا ضربتم فى الاءرض فليس عليكم جناح اءن تقصروا من الصلوة (111) كه
لسانش الزام نيست ، حكم لزوم قصر در نماز مسافر استفاده مى شود، فرمودند: تعبير
لا جناح در اين آيه نظير لا جناح در آيه كريمه فمن حج البيت اءو اعتمر
فلا جناح عليه اءن يطوف بهما (112) است (113)، كه مقصود از آن حكم لزومى
است ، نه رجحان صرف .
بنابراين ، تفسير قرآن به قرآن سيره عملى
اهل بيت (عليهم السلام ) بود؛ چنانكه ارجاع مفسران به اين روش نيز در سيره علمى آن
ذوات مقدس كاملا مشهود است ؛ مانند اين كه حضرت
رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرموده اند: ان القرآن ليصدق بعضه بعضا
فلا تكذبوا بعضه ببعض (114) و حضرت على (عليه السلام ) فرموده اند
كتاب الله تبصرون به وتنطقون به وتسمعون به و ينطق بعضه ببعض و يشهد بعضه
على بعض (115)
تذكر: آنچه از سيره عملى اهل بيت (عليهم السلام ) در تفسير قرآن به قرآن
نقل مى شود براى اثبات اصلح منهج است و گرنه تطبيق آن در پاره اى از موارد بدون
تعبد آسان نيست . بررسى مواضع سجود در آيه ( اءن المساجد لله ) (116) و لزوم
قطع برخى از مواضع آن در صورت تكرر حد سرقت و نيز تفسير معناى جناح
شاهد مدعاست .
چون از طرف اهل بيت وحى و عصمت و طهارت (عليهم السلام ) تفسير قرآن به قرآن به
عنوان منهجى معقول و مقبول اعلام شد، صحابه و تابعان آنان اگر شاهدى از قرآن براى
تفسير آيه اى از آن مى يافتند به تفسير آن مبادرت مى كردند؛ گر چه غالب تفسيرهاى
آنان از سنخ تفسير به ماءثور بود، نه تفسير قرآن به قرآن كه چنين كارى اجتهاد
قرآنى و تدبر در محور همه آيات را مى طلبيد و نه تفسير درايى محمود و ممدوح كه
اجتهاد برهانى و تاءمل در مدار علوم متعارفه يا
اصول موضوعه مبرهن را طلب مى كرد؛ ليكن از دير زمان شيوه تفسير قرآن به قرآن بين
قرآن پژوهان مطرح بود (117) و روش عملى بسيارى از بزرگان تفسير نيز به طور
محدود، نه گسترده ، استمداد از بعض آيات درباره برخى ديگر بوده است .
مؤ لف تفسير المنار، براى مرحله برين تفسير شرايطى ياد كرده كه اولين آن شرايط
بررسى خود آيات و كلمات براى فهم خود قرآن است . آنگاه چنين گفته است : و قد
قالوا ان القرآن يفسر بعضه ببعض (118). اين تعبير نشان مى دهد كه تفسير
قرآن به قرآن ، شيوه اى است كه جملگى بر آن بوده اند . نه اين كه مختص به
گروهى معين باشد . اما نه خود صاحب تفسير المنار جناب محمد عبده و نه رشيد
رضا و نه ديگران توان چنين كار سترگى را نداشتند كه قرآن كريم را استنطاق كنند و
آن را به نطق آورند تا آيات همگون آن نسبت به همديگر ناطق ، شاهد و مصدق باشد؛
گرچه فى الجمله در اين منهج بهيج توفيق يافتند .
غرض آن كه ، از گفتار، رفتار و نوشتار اقدمين ، قدماء، متاءخران و معاصران ، عطر
دل انگيز تفسير قرآن به قرآن به شامه جان مى وزد، ليكن چنين نافه اى را بايد در
سوق كالاى گرانبهاى الميزان جستجو كرد كه در اين مضمار گوى سبقت را از
ديگران ربود و هر چند از لحاظ شناسنامه تفسيرى آرم بنوت و فرزندى مفسران سلف را
داراست ، ليكن فيه معنى شاهد باءبوته (119)
اگر چه حسن فروشان به جلوه آمده اند
|
كسى به حسن و ملاحت به يار ما نرسد
|
به حق صحبت ديرين كه هيچ محرم راز
|
به يار يك جهت حق گزار ما نرسد
|
هزار نقش برآيد ز كلك صنع و يكى
|
به دلپذيرى نقش نگار ما نرسد
|
هزار نقد به بازار كائنات آرند
|
يكى به سكه صاحب عيار ما نرسد (120)
|
الميزان و ما ادراك ما الميزان ( ذلك فضل الله يؤ تيه من يشاء ) (121) . راز كاميابى مؤ
لف بزرگوار الميزان در تفسير قرآن به قرآن بعدا روشن خواهد شد .
تذكر: سيره فقها و اصوليان در استنباط احكام فقهى از آيات الاءحكام ، تقييد مطلقات و
تخصيص عمومات برخى از آيات قرآن با مقيدات و مخصصاتى است كه در ساير آيات
قرآن يافت مى شود .همچنين اگر در آيه اى احتمال نسخ (122) داده شود، ناسخ آن را در
آيات ديگر جستجو مى كنند و به طور كلى از هر قرينه و شاهد قرآنى براى استنباط
فروع فقهى از آيات الاءحكام قرآن كريم استفاده مى كنند .
سيره و روش عقلا نيز در استفاده از آثار نوشتارى يا گفتارى نويسندگان و گويندگان
چنين است كه همه مطالب يك كتاب و يا خطابه را با هم مى سنجند و برخى از مطالب آن را
با برخى ديگر تاءييد و يا نقض مى كنند و اين سيره و شيوه در منظر و مسمع شارع مقدس
بود و نسبت به آن هيچ گونه ردع و منعى نكرده است .
شبهات استقلال قرآن در حجيت و تفيهم
قرآن كريم كه بيانگر خطوط كلى معارف دين است ، در تبيين خطوط اصلى معارف دين
كاملا روشن است .در سراسر قرآن از نظر تفسيرى مطلب تيره و مبهمى نيست ؛ زيرا اگر
الفاظ آيه اى به تنهايى نتواند مطلوب خود را بيان كند، آيات ديگر قرآن كاملا عهده دار
روشن شدن اصل مطلب آن خواهد بود . اما تبيين جزئيات ، خصوصيات وحدود آن خطوط كلى
، با رهنمود خود قرآن كريم بر عهده رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم است : و
اءنزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم (123) ما اتاكم
الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا (124)، ... اءطيعوا الله و اءطيعوا
الرسول ... (125) پس از دوران رسالت نيز با رهنمود حضرت
رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در حديث ثقلين ، اين سمت به امامان
اهل بيت (عليهم السلام ) سپرده شده است .
مقتضاى برهان نبوت عام كه شامل نبوت حضرت خاتم صلى الله عليه و آله و سلم نيز
مى شود اين است كه كتاب آسمانى و قانون الهى پيامبر، هم
قابل فهم باشد و هم صالح براى عمل . كتابى كه قوانين آن مفهوم انسانها و يا
قابل اجرا در جامعه نباشد، شايسته پيامبر خدا نيست ؛ ليكن صلاحيت قانون پيامبر براى
علم و عمل منحصر در اين نيست كه خود كتاب آسمانى همه معارف و احكام را به
تفصيل بيان كند، بلكه ممكن است برخى از آنها را به طور
تفصيل روشن كند و تفصيل برخى ديگر را از راه وحى و الهام به خود پيامبر، براى
جامعه تبيين كند، يا آن كه اصلا به بيان خطوط كلى حكم و احكام بسنده كند و
تفصيل همه آنها از راه حديث قدسى به پيامبر الهام شود و آن حضرت
تفصيل دريافت شده را به امت خويش ابلاغ كند . غرض آن كه ، آنچه از برهان ضرورت
وحى و نبوت استفاده مى شود رسيدن پيام خدا در
اصول و فروع دين به مردم است و آن بلاغ راههاى متعددى دارد و هرگز منحصر به بيان
تفصيلى خود متن مقدس آسمانى نيست .
قرآن كريم داراى ظاهر و باطن و تاءويل و تنزيل است و علم به باطن و
تاءويل قرآن كريم نيز در اختيار معصومين (عليهم السلام ) است و آن بزرگواران به مقام
مكنون قرآن راه دارند .بنابراين ، مى توان گفت : علم به مجموع قرآن اعم از ظاهر و باطن
و تنزيل و تاءويل در انحصار معصومين (عليهم السلام ) است ؛ اما استفاده از ظواهر الفاظ
قرآن در حد تبيين كليات دين با رعايت شرايط ويژه آن ، بهره همگان است .
اكنون كه مدعا ( استقلال قرآن در حجيت و دلالت بر معارف دين ) روشن شد، بايد به
شبهاتى كه درباره استقلال قرآن در تفهيم معارف دين ، حجيت ظواهر (126) و شيوه
تفسيرى قرآن به قرآن است پاسخ دهيم .
شبهه يكم : افتراق ثقلين
در حديث شريف ثقلين ( كتاب الله و عترت رسول الله ) عترت همسان كتاب خدا و
متلازم با آن قرار داده شده و لازم اين همسانى آن است كه روايات
اهل بيت (عليهم السلام ) عدل و ملازم و همتاى قرآن كريم باشد . از اين رو عدم رجوع به
روايات در فهم ظواهر قرآن مايه افتراق بين ثقلين و
عامل گمراهى قلمداد شده است : انى تارك فيكم ثقلين ، ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا
بعدى ... و هو كتاب الله ... و عترتى اءهل بيتى لن يفترقا ... (127) و ضرورت
رجوع به عترت طاهرين (عليهم السلام ) در فهم ظواهر قرآن با
استقلال قرآن در تبيين معارف دين ناسازگار است . بنابراين ، قرآن كريم به ضميمه
روايات اهل بيت (عليهم السلام ) حجت الهى و تبيان
كل شى ء است .
پاسخ شبهه
اولا، آنچه در حديث شريف ثقلين همتاى قرآن كريم قرار گرفته عترت (عليهم السلام )
است (128)، نه روايت ، آن هم خبر واحد .
ثانيا، عترت طاهرين گر چه به لحاظ مقامهاى معنوى و در نشئه باطن ، از نظر بزرگان
دين مانند صاحب جواهر (129) و كاشف الغطاء (130)، از قرآن كمتر نيستنند و سخن
بلند حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ): ما لله
عزوجل آية هى اءكبر منى (131) نيز گواه اين مدعاست ، اما از نظر نشئه ظاهر و در
مدار تعليم و تفهيم معارف دين ، قرآن كريم
ثقل اكبر و آن بزرگواران ثقل اصغرند و در اين نشئه جسم خود را نيز براى حفظ قرآن
فدا مى كنند (132) و حديث ثقلين ( در اكثر نقلهاى آن ) خود شاهد اين مدعاست : و انى
تارك فيكم الثقلين اءحدهما اءكبر من الآخر: كتاب الله تبارك و تعالى
حبل ممدود من السماء الى الاءرض و عترتى اءهل بيتى ... (133)
ثالثا، روايات از سه بعد ظنى (غير قطعى ) است :
الف : سند واصل صدور؛ زيرا خبر متواتر و يا خبر واحد محفوف به قراين قطع آور
بسيار نادر است .
ب : جهت صدور؛ از آن رو كه احتمال تقيه در روايات وجود دارد .
ج : دلالت ؛ زيرا پشتوانه دلالت آن بر محتوا
اصول عقلائيه همانند اصالت اطلاق ، اصالت عموم ، اصالت عدم تقييد و اصالت عدم
تخصيص و اصالت عدم قرينه و مانند آن است . اما قرآن كريم در بيشتر اين ابعاد قطعى
است ؛ زيرا از نظر سند، اسنادش به خداى سبحان قطعى است و در كلام الله بودن آن هيچ
شكى نيست . از نظر جهت صدور نيز آسيب پذير نيست ؛ زيرا خداى سبحان در
بيان حقايق تقيه نمى كند و تقيه در قرآن اصلا راه ندارد (134) . در نتيجه ، قرآن هم
در اصل صدور و هم از لحاظ جهت صدور قطعى است . اما از نظر دلالت گر چه آيات قرآن
همانند روايات به نظر مى رسد، ليكن چون از
احتمال دس و تحريف از يك سو و احتمال سهو و نسيان و خطا در فهم و عصيان در ابلاغ و
املا از سوى ديگر مصون است و از طرفى عهده دار تبيين خطوط كلى دين است ، نه فروع
جزئى آن . از اين رو پس از ارجاع متشابهات به محكمات و
حمل مطلقها بر مقيدها و عمومها بر خصوصها و بازگرداندن ظواهر به نصوص يا اظهرها
و جمع بندى آيات و مطالب ، امرى يقينى يا به مثابه يقينى است . بنابراين ، قرآن
كريم پايگاه قطعى يا اطمينان بخش دين است و زمام دين بايد به امرى قطعى سپرده
شود، نه ظنى .
رابعا، روايات معصومين (عليهم السلام ) هم در
اصل حجيت و هم در تاءييد محتوا، وابسته به قرآن كريم است :
اما در اصل حجيت ، زيرا پشتوانه حجيت سنت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم يعنى
قول ، فعل و تقرير آن حضرت قرآن است ، كه مسلمانان را در آياتى مانند: (اءطيعوا الله
و اءطيعوا الرسول ... ) (135)، ما اتاكم
الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا (136) و اءنزلنا اليك الذكر لتبين
للناس ما نزل اليهم (137) به آن حضرت ارجاع مى دهد و پشتوانه حجيت سنت
امامان ( عليهم السلام ) نيز گفتار پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در حديث
شريف ثقلين است . بنابراين ، حجيت و ارزش ره آورد پيامبر اكرم صلى الله و عليه و آله
و سلم و امامان ( عليهم السلام ) به بركت قرآن كريم است ؛ مگر آن كه نبوت
رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم با معجزه ديگرى جز قرآن ثابت شده باشد كه
در اين حال حجيت سنت آن حضرت متوقف بر قرآن نيست . البته در عصر كنونى كه معجزه اى
جز قرآن وجود ندارد، نمى توان حجيت سنت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم را
بدون قرآن ثابت كرد؛ مگر آن كه با تواتر بر صدور و معجزه ديگر غير از قرآن حجيت
آن ثابت شود . اما حجيت قرآن كريم ذاتى آن است و از مبداء ديگرى تاءمين نشده است . در
نتيجه حجيت قرآن و حجيت روايات در يك سطح و هم سنگ نيست .
شايان ذكر است كه ، منظور از ذاتى بودن حجيت قرآن ، حجيت نسبت به سنت است ، نه آن
كه ذاتى اولى باشد حال اگر حجيت ظواهر قرآن كريم نيز وابسته به روايات باشد و
قرآن كريم حتى در سطح تفسير و دلالت بر معانى ظواهر الفاظ خود متوقف بر روايات
باشد، مستلزم دور ( توقف شى ء بر خود ) خواهد بود كه استحاله آن بديهى است . البته
فرض دورى نبودن اشاره نشد .
تذكر: ارجاع مسلمانان به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و امامان (عليهم
السلام ) نيز به وسيله خود قرآن صورت گرفته است و از مصاديق ( تبيانا
لكل شى ء ) (138) است . پس نور قرآن است كه راهنمايان بشر را به آنان مى
شناساند و چنين نيست كه جامعه انسانى بدون هدايت قرآن بتواند يا مكلف باشد به
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و اهل بيت (عليهم السلام ) رجوع كند . گرچه كليد
فهم بسيارى از حقايق قرآن نزد اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام ) است ، اما خود
قرآن جايگاه اين كليد را روشن كرده است .
و اما در تاءييد محتوا بدان سبب كه خود معصومين (عليهم السلام ) در احاديث فراوانى
فرموده اند: سخنان ما را را بر ميزان الهى ، يعنى قرآن كريم عرضه و با آن ارزيابى
كنيد و در صورت عدم مخالفت با قرآن آن را بپذيريد . اين احاديث به اخبار عرض
على الكتاب معروف و دو دسته است :
دسته يكم رواياتى است كه راه حل تعارض احاديث متعارض را ارائه مى كند و در باب
تعادل و تراجيح علم اصول فقه به نصوص علاجيه موسوم است .
يكى از معيارهاى حل تعارض روايات از منظر اخبار علاجيه ، عرضه كردن دو حديث متعارض
، كه جمع دلالى ندارد و تعارض آنها استقرار يافته ، بر قرآن كريم است تا موافق
قرآن يا غير مخالف آن اخذ گردد و مخالف آن مردود شناخته شود: ... و كلاهما اختلفا
فى حديثكم ... فان كان الخبران عنكما مشهورترين قد رواهما الثقات عنكم ؟
قال : ينظر فيما وافق حكمه حكم الكتاب و السنة و خالف العامة فيؤ خذ به و يترك ما
خالف حكمه حكم الكتاب و السنة و وافق العامة (139) اعرضوهما على كتاب الله
عزوجل فما وافق كتاب الله عزوجل فخذوه و ما خالف كتاب الله فردوه (140) اذا
ورد عليكم حديثان مختلفان فاعرضوهما على كتاب الله فما وافق كتاب الله فخذوه و ما
خلف كتاب الله فردوه (141)
دسته دوم روايات عامى است كه اختصاصى به اخبار متعارض ندارد، بلكه صحت محتواى
هر روايتى را در گرو موافقت يا عدم مخالفت با قرآن كريم مى داند و دامنه لزوم عرض
بر قرآن را بر همه احاديث مى گستراند (142) مانند روايات زير:
1 پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد: ان على
كل حقيقة و على كل صواب نورا فما وافق كتاب الله فخذوه و ما خالف كتاب الله فدعوه
(143)؛ هر حقى اصلى دارد كه آن اصل ميزان سنجش و معيار ارزيابى اين حق است و
هر صوابى ( امر واقعى ) نورانيتى دارد كه صواب مزبور به وسيله آن نور شناسايى
مى شود . پس آنچه با ميزان الهى ، يعنى قرآن كريم موافق بود بگيريد و آنچه مخالف
آن بود وا گذاريد . از تفريع ذيل روايت : فما وافق ... بر مى آيد كه روايات
همان حق است و حقيقت آن ، قرآن كريم است و صحت محتواى روايات در گرو موافقت با حقيقت
آن ( قرآن كريم ) است و نورى كه با آن راستى روايات سنجيده مى شود، قرآن است .
2 همچنين حضرت امام صادق (عليه السلام ) در پاسخ استفسار درباره احاديثى كه
راويان برخى از آنها موثقند و روايان برخى غير موثق ، مى فرمايد: اذا ورد عليكم
حديث فوجدتم له شاهدا من كتاب الله اءو من قول
رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و الا فالذى جاءكم به اءولى به (144)؛
اگر حديث با قرآن موافق بود يا با آن مخالف نبود بپذيريد و اگر با قرآن مخالف
بود، تحمل بار آن بر عهده ناقل و راوى آن است .
3 نيز حضرت امام صادق ( عليه السلام ) مى فرمايد:
كل شى مردود الى الكتاب و السنة و كل حديث لا يوافق كتاب الله فهو زخرف
(145) . در اين حديث ابتدا كتاب و سنت قطعى مرجع ارزيابى هر سخن معرفى شده و
پس از آن ،تنها قرآن كريم مرجع سنجش شناخته شده است ؛ زيرا سنت قطعى گرچه از
لحاظ عرض بر محتواى قرآن بى نياز است ، ليكن
اصل حجيت سنت قطعى به حجيت قرآن و اعجاز آن وابسته است ؛ زيرا رسالت
رسول اكرم و نبوت او به وسيله معجزه بودن قرآن ثابت مى شود؛ مگر آن كه
اصل رسالت آن حضرت با اعجاز ديگرى غير از قرآن ثابت شده باشد؛ ليكن چنان معجزه
اى جاودانه نخواهد بود و براى نسلهاى كنونى و آينده سودمند نيست ؛ مگر آن كه از راه
تواتر اصل چنان معجزه اى ثابت شده باشد كه در اين
حال در سايه اعتماد بر تواتر اعجاز، نبوت آن حضرت جاودانه خواهد بود . سنت غير
قطعى نيز گذشته از اصل حجيت ، بايد از لحاظ محتوا با قرآن كريم ارزيابى شود و
اگر مخالف با محتواى آن بود زخرف و باطل است .
تذكر: بايد توجه داشت كه لسان اين گونه روايات از تخصيص يا تقييد امتناع دارد و
هرگز نمى توان آن را تخصيص يا تقييد زد .
4 محتواى جمله پايانى حديث قبلى ، در روايتى ديگر چنين
نقل شده است : ما لم يوافق من الحديث القرآن فهو زخرف (146) حديثى كه موافق
قرآن نباشد باطل است .
5 امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در
خطابه خود در سرزمين منا فرمودند: اءيها الناس ما جاءكم عنى يوافق كتاب الله
فاءنا قلته و ما جائكم يخالف كتاب الله فلم اءقله (147) .بنابراين حتى در غير
صورت تعارض نيز كه روايت به حسب ظاهر داراى اركان حجيت است ، بايد از لحاظ محتوا
با قرآن كريم ارزيابى شود . اين احاديث به خوبى نشان مى دهد كه حديث همتا و در
عرض قرآن نيست ، بلكه در طول آن است ؛ زيرا اگر حديث در عرض قرآن بود، در
صورت تعارض ظاهر حديث با قرآن سخن از تساقط متعارضين و رجوع به
اصل حاكم در مسئله يا تخيير در اخذ به يكى از دو متعارض بود، نه سخن از
زخرف و باطل بودن روايت مخالف و معارض قرآن .
تذكر: مخالفتى كه مايه سقوط روايت از حجيت است مخالفت تباينى است ، نه مخالفتى
كه ميان مطلق و مقيد يا عام و خاص است ؛ زيرا چنين مخالفتى در عرف قانونگزارى و نيز
در عرف عقلا مخالفتى بدئى تلقى مى شود، نه مخالفت و تعارض مستقر تا نوبت به
زخرف و باطل بودن روايت مخالف قرآن رسيد؛ چنانكه مخالفت و تعارض دو حديث نيز،
همان مخالفت تباينى است كه جمع دلالى ندارد . از اين رو نوبت به نصوص علاجيه مى
رسد . نصوص علاجيه براى رفع تعارض مستقر است ؛ چنانكه در آن نصوص آمده است :
واحد ياءمرنا ... و الاخر ينهانا عنه (148) . نشانه اين كه مخالفت در عموم و
خصوص و اطلاق و قيد تعارض محسوب نمى شود ، يكى آن است كه داراى جمع دلالى و
عرفى است و ديگر اين كه اين گونه اختلافها در بين آيات قرآن با يكديگر نيز وجود
دارد؛ با اين كه اين كتاب الهى داعيه مبرا بودن از اختلاف دارد: اءفلا يتدبرون القران
و لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلاف كثيرا (149) . مقيد نسبت به مطلق و
مخصص نسبت به عام شارح است ، نه معارض .
سر تاءكيد بر ارزيابى حديث با قرآن
سر تاءكيد روايات ياد شده بر لزوم سنجش و ارزيابى روايات با قرآن كريم و طرد
احاديث مخالف قرآن اين است كه سخنان معصومين (عليهم السلام ) بر خلاف قرآن كريم
قابل تحريف و جعل همانند است و از اين رو دست
جعل ، وضع ، دس و تحريف از عصر رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به كار
جعل حديث پرداخت تا آن جا كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در خطابه خود
فرمودند: دروغبندها دروغهاى فراوانى بر من بستنه اند.
حضرت اميرالمومنين (عليه السلام ) در پاسخ سليم بن قيس هلالى كه از اختلاف روايات
در تفسير و غير آن پرسيد، فرمودند: قد ساءلت فافهم الجواب : ان فى اءيدى
الناس حقا و باطلا و صدقا و كذبا و ناسخا و منسوخا و عاما و خاصا و محكما و متشابها و
حفظا و وهما و قد كذب على رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم على عهده حتى قام
خطيبا فقال : اءيها الناس قد كثرت على الكذابة فمن كذب على فليتبوا مقعده من النار
.ثم كذب عليه من بعده ... (150)؛ رواياتى كه در دست مردم و راويان است ، آميخته
اى است از حق و باطل ، راست و دروغ ، ناسخ و منسوخ ، عام و خاص ، محكم و متشابه و
احاديثى كه برخى با رعايت امانت نقل شده و همان گونه كه بوده محفوظ مانده و برخى
بر اثر دخالت وهم راوى دگرگون شده است و در عهد
رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم چندان بر آن حضرت دروغ بستند كه در خطابه
اى فرمودند: مفتريان دروغهاى فراوانى بر من بسته اند . پس هر كس بر من دروغ بندد
جايگاهش آتش دوزخ است . پس از عهد آن حضرت نيز بر او دروغ بستند ... (151)
نگاهى كوتاه به تاريخ حديث ، خود گواه است كه جاعلان و واضعان بر سر احاديث چه
آورده اند؛ كتابت و نقل حديث تا 130 سال پس از هجرت ممنوع بود و تنها برخى از
صحابه خاص اهل بيت (عليهم السلام ) به ضبط و نگهدارى حديث مى پرداختند . در اين
دوران تاريك بسيارى از احاديثى كه تنها در حافظه راويان جاى داشت ، با مرگ آنان از
ميان رفت . جاعلان حديث نه تنها به جعل حديث پرداختند، بلكه دامنه
جعل ، به راوى و اصول حديثى نيز كشيد و از كسانى به عنوان راوى
نقل مى شد كه هرگز وجود عينى نداشتند و كتابهايى به عنوان
اصل مشتمل بر احاديث جعلى و صحيح پديدار شد كه مخلوق نسخه نويسان و
بازار وراقان بود .
يكى از جاعلان حديث عبدالكريم بن اءبى العوجاء است كه به
جعل چهل هزار حديث اعتراف كرده است . (152) اين وضع تا زمان صادقين (عليهما السلام
) ادامه يافت ودر عصر آن دو امام هم همام تحولى پديد آمد . در اين ميان عالمان شيعى براى
حراست از حريم حديث تلاشهاى فراوانى كردند و از هيچ اقدام احتياطى دريغ نكردند .از
جمله اين كه ، برخى از بزرگان محدثان را به خاطر
نقل احاديث ضعيف از قم تبعيد كردند تا وضع
نقل حديث سامان يابد .
حاصل اين كه ، قرآن هم ارزش سندى روايات را تاءمين مى كند( گرچه
محتمل است حجيت سند با معجزه ديگر غير از قرآن ثابت شود ) و هم ارزش دلالى آن را . در
اين قسمت اخير فرقى بين حجيت سند به وسيله قرآن يا معجزه ديگر نيست ؛ زيرا سنت غير
قطعى در هر حال از جهت اعتبار دلالى بايد بر قرآن عرضه شود . قرآن سند رسالت است
بى واسطه و سند امامت است با واسطه و خود، هم در سند از غير بى نياز است و هم در
دلالت ، و حجيت آن از هر دو جهت ذاتى است ( البته نه ذاتى اولى مانند برهان قطعى ،
بلكه نسبت به سنت ذاتى است ) . بنابراين ، روايات بايد در دامان قرآن به نصاب
حجيت برسد و در تاءييد محتوا با قرآن ارزيابى شود . اين حقيقت ، هم پيام قرآن است كه
خود را اصل و سنت معصومين را فرع مى شمارد ( در ارجاع مسلمانان به پيامبر اكرم صلى
الله عليه و آله و سلم ) و هم پيام معصومين (عليهم السلام ) كه قرآن را
اصل و حديث خود را فرع معرفى مى كنند ( در حديث ثقلين و احاديث عرض بر كتاب ) .
تذكر: سنت ، چنانكه در فصل
چهارم تبيين خواهد شد، به دو قسم منقسم مى شود: يكى سنت قطعى و ديگرى سنت غير
قطعى و آنچه بايد بر قرآن عرضه شود سنت غير قطعى است و هرگز سنت قطعى نيازى
به عرض بر قرآن ندارد؛ زيرا صدور آن از مقام عصمت قطعى است و چنين صادرى يقينا
به خداوند منسوب است .
شبهه دوم : انحصار فهم قرآن به اهل
عصمت
گروهى از اخباريان با استناد به برخى روايات غير معتبر، معتقد بودند كه آيات قرآنى
و احاديث نبوى صلى الله عليه و آله و سلم رمز گونه و معماست و جز مخاطبان اصلى آن (
حضرات معصومين عليهم السلام ) آن را نمى فهمند و از
قبيل محاورات عرفى نيست تا مقصود گوينده از آن ، تفهيم عموم مردم باشد . بنابراين ،
استنباط احكام نظرى از ظواهر آيات قرآن و روايات نبوى صلى الله عليه و آله و سلم
بدون روايات امامان ( عليهم السلام ) جايز نيست . محدث استر آبادى كه از پايه گذاران
شيوه اخبارى گرى است مى گويد:
... و ان القرآن فى الاءكثر ورد على وجه التعمية بالنسبة الى اءذهان الرعية و كذلك
كثير من السنن النبوية و انه لا سبيل لنا فيما لا نعلمه من الاءحكام النظرية الشرعية ،
اءصلية كانت اءو فرعية الا السماع من الصادقين (عليهما السلام ) و انه لا يجوز استنباط
الا حكام النظرية من ظواهر كتاب الله و لا ظواهر السنن النبوية ما لم يعلم اءحوالهما من جهة
اءهل الذكر (عليهم السلام ) بل يجب التوقف و الاحتياط فيهما ... (153)
آنان فهم قرآن را منحصر به معصومين (عليهم السلام ) و باب ادراك آن را بر روى
ديگران مسدود مى دانستند . برخى از دلايل آنان عبارت است از:
الف : اخبارى كه تفسير به راءى را نكوهش مى كند .
ب : روايت ليس شى ء اءبعد من عقول
الرجال من تفسير القرآن (154) كه تفسير قرآن را مقدور
عقل بشر عادى نمى داند؛ پس بايد در تفسير آن فقط از معصوم استفاده كرد .
ج : سخن امام صادق (عليه السلام ) به ابوحنيفه كه مدعى افتاء و معرفت حقيقى قرآن
بود: يا اءبا حنيفة !لقد ادعيت علما، ويلك ما
جعل الله ذلك الا عند اءهل الكتاب الذين اءنزل عليهم ويلك و لا هو الا عند الخاص من ذرية
نبينا محمد صلى الله عليه و آله و سلم و ما ورثك الله من كتابه حرفا (155)
د: سخن امام باقر (عليه السلام ) به قتاده فقيه
اهل بصره : ... بلغنى اءنك تفسير القرآن ؟
قال له قتادة : نعم . يا قتادة ان كنت انما فسرت القرآن من تلقاء نفسك فقد هلكت و
اءهلكت و ان كنت قد فسرته من الرجال فقد هلكت و اءهلكت . و يحك يا قتادة !انما يعرف
القرآن من خوطب به . (156)
در برخى از جوامع روايى ادعا شده است كه اين گونه روايات متواتر، و دلالت آن قطعى
است . (157)
پاسخ شبهه
شبهات اخباريان حجيت ظواهر قرآن كريم به وسيله عالمانى بزرگ همچون مرحوم وحيد
بهبهانى ، ميرزاى قمى و شيخ انصارى به
تفصيل پاسخ داده شده است . مرحوم محقق قمى مى گويد:
اين روايات ( كه اخباريان انحصار فهم قرآن به معصومين (عليهم السلام ) را از آن
فهميده اند ) ظاهر يا صريح است كه مراد علم به همه (ظاهر و باطن و
تنزيل و تاءويل ) قرآن است و اين امرى مسلم و مورد
قبول است ... و اگر چنين مدعايى در اخبار صريح و صحيح نيز آمده باشد، يا بايد آن را
توجيه كرد و يا علم آن را به اهلش واگذاشت ، ليكن چنين اخبارى نيست . (158)
در پاسخ شبهه اول به اثبات رسيد كه پشتوانه حجيت روايات معصومين (عليهم السلام )،
قرآن كريم است . پس متوقف بودن حجيت ظواهر الفاظ قرآن كريم بر روايات مسلزم دور
است و استحاله دور بديهى است ؛ چنانكه اگر اساس قرآن تعميه و رمز بين خدا و پيامبر
صلى الله عليه و آله و سلم باشد و دسترسى به مطالب آن مقدور ديگران نباشد، نمى
تواند ميزان عرضه و معيار ارزيابى احاديث قرار گيرد؛ زيرا معما هيچ گونه پيام و
داورى ندارد تا ترازوى سنجش احاديث قرار گيرد . پس آنچه در اين خصوص از اخبارى
رسيده است يا محذور دور را به همراه دارد يا محذور لزوم عرضه بر معما را و هر دو
محال است . از تحليل عقلى مزبور نسبت به روايات چنين بر مى آيد كه معصومين (عليهم
السلام ) هرگز اصل قرآن را به خود منحصر نساختند و در فهم آن را بر روى مردم نبستند
و در اخبار معصومين نيامده است كه مردم از قرآن بهره اى جز تلاوت ندارند . حتى اگر اين
مطلب در برخى روايات آمده باشد، چون با خطوط كلى قرآن و نيز با خود سنت قطعى
معصومين در تضاد است ، بايد فهمش را به اهلش واگذاريم .
اوصافى مانند كتاب مبين ، نور و تبيان
كل شى ء ، كه درباره قرآن آمده نه اختصاصى به معصوم (عليه السلام ) دارد تا
قرآن كريم براى ديگران داراى چنين اوصافى نباشد و نه ناظر به مقام ثبوت
است تا قرآن در مقام اثبات داراى چنين صفاتى نباشد؛ زيرا اوصاف مزبور، درباره كتاب
هدايت است و كتاب هدايت در مقام رهبرى داراى چنين اوصافى است و مقام رهبرى نيز اولا عام
است و اختصاصى به معصوم ندارد و ثانيا ناظر به مقام اثبات است ، نه ثبوت .
ظاهر آيه : قد جاءكم من الله نور و كتاب مبين (159)، نيز خطاب به همه
انسانهاست ، بدون اختصاص به معصوم و هم در مقام هدايت است ، نه در مقام ثبوت و همچنين
آيه 174 سوره نساء و آيه 8 سوره تغابن و 157 اعراف در مقام ارشاد و ناظر به مقام
اثبات است . البته كتاب مكنون كه غير از مطهرون به آن دسترسى
ندارند مرحله كمال و نهايى آن ، چنانكه قبلا گذشت ، اختصاص به
اهل بيت طهارت دارد؛ چنانكه لا رطب و لا يابس الا فى كتاب مبين (160) نيز از
برخى جهات چنين است .
ممكن است انحصار فهم قرآن به معصوم (عليه السلام ) از برخى روايات استظهار شود؛
نظير آنچه از امام باقر (عليه السلام ) رسيده است : انما يعرف القرآن من خوطب به
(161)؛ ليكن چنين برداشتى مخالف با ظاهر خود قرآن كريم است كه همگان را به
امورى مانند تدبر، تحدى و تعقل دعوت كرده است و حديثى كه مخالف قرآن باشد، معتبر
نيست . پس مراد از اين گونه احاديث چنانكه گذشت ، احاطه تام بر همه ابعاد قرآن اعم از
ظاهر و باطن ، مطلق و مقيد، عام و خاص و ناسخ و منسوخ و نظاير آن است ؛ چنانكه
خطابهاى قرآن كريم نيز يكسان نيست ، بلكه پيام و مضمون برخى از خطابها را تنها
مخاطبان اصيل آن مى توانند اكتناه كنند . خداوند گاهى به عنوان ( يا ايها الناس )، زمانى
به عنوان ( يا اءهل الكتاب )، گاهى به عنوان ( يا اءيها الذين امنوا) و زمانى به عنوان (
يا اءولى الابصار ) و (يا اءولى الاءلباب ) و گاهى به عنوان ( يا ايها
الرسل ) و بالاخره زمانى به عنوان ( يا اءيها
الرسول ) كه مختص به رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم است آيه
نازل مى كند و عناوين ياد شده يكسان نيست و استنباطها نيز مساوى هم نخواهد بود؛ يعنى
استنباط جامع ، كامل و اكتناهى معارف و احكام قرآن در انحصار
اهل بيت عصمت و طهارت ( عليهم السلام ) است كه حق تماس با كتاب مكنون را دارند .
بنابراين ، مدعاى ما اين است كه فهم قرآن كريم در حد تفسير ( و نه
تاءويل ) و فهم ظواهر الفاظ آن ميسور همگان است و نه تنها معصومين آن را به خود
منحصر نساختند، بلكه مردم را به آن تشويق و ترغيب كردند . برخى از شواهدى كه اين
مدعا را اثبات يا تاءييد مى كند بدين شرح است :
1 دلايلى كه در فصل
اول در اثبات عمومى بودن زبان قرآن مطرح شد؛ مانند: نور و تبيان بودن قرآن ، دعوت
و ترغيب همگان به تدبر در قرآن ، و فرا خواندن جهانيان به آوردن كتابى همانند آن (
تحدى )
2 حديث شريف ثقلين كه به صراحت انسانها را به تمسك به قرآن ، همانند اعتصام به
عترت فرا مى خواند: ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا . (162)
3 - روايات عرض اخبار متعارضه بلكه مطلق اخبار، هر چند متعارض نباشد بر قرآن .
4 رواياتى كه نافذ بودن شروط گوناگون در داد و ستدها را در گرو عدم مخالفت با
آن مى داند؛ مانند اين كه امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: من اشترط شرطا مخالفا
لكتاب الله فلا يجوز له و لا يجوز على الذى اشترط عليه . و المسلمون عند شروطهم مما
وافق كتاب الله عزوجل (163)؛ همچنين آن حضرت مى فرمايد:
كل شى ء خالف كتاب الله باطل (164)
از اين گونه روايات بر مى آيد كه قرآن به صورت يك
اصل و مرجع مستقل بايد در جامعه انسانى حاكم باشد و فهم آن نيز براى همه صاحب
نظران روشمدار ميسور است .
اگر قرآن جز از طريق روايات قابل فهم نبود، رجوع به قرآن براى ارزيابى صحت
روايات و يا شروط معاملاتى لغو بود . اگر قرآن تنها براى تلاوت بود هرگز خود
معصومين ( عليهم السلام ) اين گونه جامعه بشرى را به آن ارجاع نمى دادند .
شايان ذكر است كه ، رجوع به قرآن براى تشخيص موافقت يا مخالفت شروط داد و ستدها
براى فقيه بى واسطه است و براى مقلدان وى با واسطه ، و وساطت تشخيص فقيه در
مخالفت يا موافقت شرط با قرآن ، منافاتى با حجيت ظواهر قرآن براى همگان ندارد ؛
زيرا مراد از حجيت عمومى آن است كه آشنايان به قواعد ادبيات عرب و نيز به علوم پايه
ديگر كه در فهم قرآن كريم دخيل است ، حق دارند در مفاهيم قرآنى تدبر و به نتيجه
استنباط خويش احتجاج كنند .
5 امامان معصوم (عليهم السلام ) شاگردان و مخاطبان خود را در زمينه هاى گوناگون به
قرآن كريم ارجاع مى دادند؛ مانند: عقايد و معارف ،
مسايل حقوقى و اجتماعى ، احكام فقهى و ادب تلاوت قرآن كريم كه به نمونه اى از هر
مورد اشاره مى شود:
الف : عقايد و معارف ؛ مانند اين كه امام سجاد (عليه السلام ) در پاسخ پرسشى
درباره توحيد فرمودند: چون در آخر الزمان انسانهايى متعمق و ژرف نگر خواهند آمد،
خداوند سبحان سوره اخلاص و آيات آغازين سوره حديد را درباره توحيد
نازل كرد: ان الله عزوجل علم اءنه يكون فى آخر الزمان اءقوام متعمقون
فاءنزل الله تعالى : ( قل هو الله اءحد ) و الآيات من سورة الحديد الى قوله ( عليم
بذات الصدور ) (165) فمن رام وراء ذلك فقد هلك (166) . عاليترين سير
فكرى بشر در توحيد در اين دو بخش از قرآن كريم تاءمين شده است ؛ به گونه اى كه
روى گردانى از آن مايه هلاكت و تجاوز از آن نيز
عامل حيرت و سرگشتگى است ؛ زيرا فوق آنچه در اين آيات الهى آمده ، متصور نيست .
فوق صمديت و فوق نامتناهى مطلق بودن فرضى
محال و گمراه كننده است .
اگر بهره انسانها از قرآن كريم تلاوت صرف بود؛ ژرف نگرى و استخراج معارف
بلند توحيدى از آن جايى نداشت . در حالى كه طبق حديث مزبور متعمقان معرفتى مجاز
بلكه موظفند در آن غوص كرده ، بهره ور گردند . از اين رو حكماى الهى معارف توحيدى
فراوانى را از سوره مباركه اخلاص استفاده كرده اند . حضرت امام رضا (عليه السلام )
مى فرمايد: كسى كه سوره ( قل هو الله احد ) را تلاوت كند و به آن ايمان آورد توحيد را
شناخته است : كل من قرء (قل هو الله اءحد ) و آمن بها فقد عرف التوحيد ... (167)
ب : مسايل حقوقى ؛ مانند استشهاد حضرت صديقه طاهره فاطمه زهرا ( سلام الله
عليها ) به آيات فراوانى از قرآن كريم ، در خطابه اى كه در استرداد فدك ايراد
فرمودند. آن حضرت پس از حمد و شكر و ثناى ذات اقدس خداوند و شهادت بر توحيد حق
و تبيين بسيارى از معارف دين مى فرمايد:
كتاب خدا در ميان شماست ؛ امور آن ظاهر، احكامش درخشان نشانه هايش نورانى و هويدا،
نواهيش آشكار و اوامرش گوياست ، ليكن شما آن را به پشت سر افكنديد . آيا از كتاب
خدا روى بر تافته ، از آن اعراض مى كنيد؟ آيا داورى جز قرآن مى گيريد و به غير آن
حكم مى كنيد؟
ستمكاران بد جايگزينى براى قرآن برگزيدند و هر كس آيينى جز اسلام برگزيند از
او پذيرفته نخواهد شد و در آخرت در زمره زيانكاران است : ... كتاب الله بين اءظهركم
، اءموره ظاهرة و اءحكامه زاهرة و اءعلامه باهرة و زواجره لائحة و اءوامره واضحة . قد
خلفتموه وراء ظهوركم . اءرغبة عنه تريدون ؟ اءم بغيره تحكمون ( بئس للظالمين بدلا )
(168) ( و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو فى الاخرة من الخاسرين )
(169)
آنگاه درباره غصب فدك فرمودند:
و شما گمان مى بريد كه ارثى براى ما نيست ؟ آيا حكم جاهلى مى جويند؟ و براى مردم
صاحب يقين چه حكمى از حكم خدا بهتر است ؟ آيا آگاه نيستيد؟ چرا، آگاهيد و همچون آفتاب
درخشان برايتان روشن است كه من دختر اويم ...اى پسر ابى قحافه !آيا در كتاب خدا آمده
كه تو از پدرت ارث ببرى و من وارث پدر خود نباشم ؟ چه سخن ناروايى !آيا از سر
عناد و لجاج كتاب خدا را ترك گفته به پشت سر افكنده ايد، آن جا كه مى گويد:
سليمان از پدرش داود ارث برد ...؟ آيا خداوند آيه اى در خصوص شما فرو فرستاده كه
پدرم را از آن خارج كرده يا بر اين باوريد كه
اهل دو آيين از يكديگر ارث نمى برند؟ آيا من و پدرم بر يك آيين نيستيم ؟ با اين كه مدعى
هستيد كه شما از پدرم و پسر عمويم به قرآن و خاص و عام آن آشناتريد:
... و اءنتم الان تزعمون اءلا ارث لنا ( اءفحكم الجاهلية يبغون و من اءحسن من الله حكما
لقوم يوقنون ) (170) اءفلا تعلمون ؟ بلى تجلى لكم كالشمس الضاحية انى ابنته
اءيها المسلمون ... يا بن اءبى قحافة اءفى كتاب الله اءن ترث اءباك و لا اءرث اءبى
؟ ( لقد جئت شيئا فريا) (171) اءفعلى عمد تركتم كتاب الله و نبذتموه وراء ظهوركم
اذ يقول ( و ورث سليمان داود ) (172) و ... اءفخصكم الله بآية اءخرج منها اءبى
صلى الله عليه و آله و سلم اءم هل تقولون اءهل ملتين لا يتوارثان اءو لست اءنا و اءبى من
اءهل ملة واحدة ؟ اءم اءنتم اءعلم بخصوص القرآن و عمومه من اءبى و ابن عمى ...
(173)
اين گونه استدلال به قرآن كريم نشانه آن است كه هرگز در صدر اسلام به مسلمانان
القا نشده بود كه آنان را از قرآن كريم تنها بهره تلاوت دارند و فهم آن در انحصار
معصومين (عليهم السلام ) است ؛ زيرا استنباط معصوم و افتا بر اساس آنچه استظهار كرده
، غير از احتجاج است . در مقام احتجاج بايد طرفين مخاصمه بتوانند از قوت سند احتجاج
برخوردار باشند . پس افراد عادى و غير معصوم كه طرف احتجاج بوده اند، ظاهر قرآن را
مى فهميدند و فهم آنان نيز حجت بود .
ج : مسائل فقهى ؛ مانند پاسخ امام باقر (عليه السلام ) به سؤ
ال زراره در مورد كفايت مسح مقدارى از سر و پا: اءلا تخبرنى من اءين علمت و قلت اءن
المسح ببعض الراءس و بعض الرجلين ... ثم
قال : يا زرارة ... ان المسح ببعض الراءس لمكان الباء ... (174) كه
نحوه استفاده فقهى را از ظاهر قرآن به او تعليم فرمودند و يا سخن آن حضرت در مقام
نهى دوانقى از قبول گزارش نمام : ... فان النمام شاهد زور ... و قد
قال الله تبارك و تعالى : ( ان جاءكم فاسق بنباء فتبينوا ) (175) و
استدلال آن حضرت بر مسئول بودن سامعه آدمى : اءما سمعت الله
يقول : ( ان السمع و البصر و الفؤ اد كل اءولئك كان عنه مسئولا ) (176) و همچنين
پاسخ آن حضرت به پرسش عبدالاءعلى درباره كيفيت وضوى جبيره : يعرف هذا و
اءشباهه من كتاب الله عزوجل . قال الله تعالى : ( ما
جعل عليكم فى الدين من حرج ) (177) امسح عليه (178) كه آن حضرت با استناد
به نفى حرج در قرآن و حرجى بودن گشودن زخمبند فرمودند: بر جبيره مسح كن .
نيز سخن حضرت امام باقر (عليه السلام ) به زراره و محمد بن مسلم درباره نماز مسافر:
... ان الله عزوجل يقول : ( و اذا ضربتم فى الاءرض فليس عليكم جناح اءن تقصروا
من الصلاة ) (179) فصار التقصير فى السفر واجبا كوجوب التمام فى الحضر .
قالا: قلنا له : انما قال الله عزوجل : ( فليس عليكم جناح ) و لم
يقل افعلوا فكيف اءوجب ذلك ؟ فقال اءوليس قد
قال الله عزوجل فى الصفا و المروة : ( فمن حج البيت اءو اعتمر فلا جناح عليه اءن
يطوف بهما ) ...(180) (181) . تقريب دلالت آيه بر وجوب طواف نيازمند
برخى مبادى مطوى است كه شايد با تاءمل حل شود .
استدلال به قرآن و توجيه مردم با آيات آن ، دعوت به فهم قرآن است ؛ زيرا اگر فهم
قرآن كريم از مردم سلب شده بود هرگز معصومين (عليهم السلام ) شاگردان و مخاطبان
خود را به قرآن ارجاع نمى دادند، بلكه به آنها مى گفتند: ما امام و حجت حق بر شما هستيم
و آنچه به قرآن كريم اسناد مى دهيم ( حتى در حد ظواهر و تفسير ) شما بايد آن را
بپذيريد و حق سؤ ال نيز نداريد.