بـدون شـك نـام قـرآن از تعبيرات خود قرآن گرفته شده است كه واژه ((قرآن )) هفتادمرتبه در قرآن به كار رفته است در مواردى مانند,(وعدا عليه حقا فى التوراة والانجيل والقرآن )((95)) اسم
قـرار گـرفـته است براى همين كتاب آسمانى همان طور كه ازكتاب هاى ديگر با اسم ياد شده , از
كـتاب آسمانى رسول اللّه (ص ) نيز با اسم يعنى ((قرآن ))ياد شده است گر چه در كتاب هاى علوم
قـرآنـى بـراى قـرآن نام هاى ديگرى چون فرقان ونور و ذكر و بيان شده است , ليكن اينها به لحاظ
صـفت هستند نه اسم ((علم )) اسم به عنوان ((علم )) فقط قرآن ياد شده است اما به اعتبار صفات
چون قرآن صفات بسيارى دارد برخى آنها را به عنوان اسامى قرآن ياد نموده اند و زركشى از قاضى
ابو العالى نقل مى كند كه پنجاه و پنج اسم به اين اعتبار براى قرآن نام برده است مانند كتاب ,كلام ,
نور,هدايت , رحمت , فرقان , شفا و ((96)) ليكن صفات قرآن را به عنوان اسم قرآن يادكردن صحيح
به نظر نمى رسد, اما نام گذارى سوره نيز نمى توان گفت به دستور رسول اللّه (ص ) مى باشد بلكه
هر سوره اى به لحاظ محتوايى كه دارد و به لحاظ مطالب اعجاب آورى كه براى خوانندگان دارد
عـنـوانـى را بـه عـنـوان اسـم آن انتخاب مى نموده اند مثلانام گذارى سوره نسا به اعتبار اين كه
بـسيارى از احكام زنان را بيان كرده است ,سوره مائده به اين جهت كه در اين سوره سخن از مائده
آسـمـانـى اسـت , سوره انعام به لحاظ اين كه در اين سوره سخن از چهار پايان است ,سوره نمل به
لـحاظ اين كه سخن از زنبورعسل است يا سوره نمل به لحاظ اين كه سخن از مورچه مى باشد و يا
بـرخـى سـوره هـابه لحاظ حروف مقطعه نام گذارى شده اند مانند سوره ((ق ,ص ,حمعسق ))به
هـمـين جهت كه سوره ها ضابطه خاصى در نام گذارى نداشتند , بلكه به صورت طبيعى درزبان
مـردم نـام گذارى مى شده اند و مردم حوادث را به لحاظ نكات نادرش يا نكات برجسته و اعجاب
آورش نـام گـذارى مـى كنند همانند سال جنگ , سال پيمان صلح ,سال زلزله ,سال باران و و شهر
ايـمان ,شهر علم ,شهر صنعت و مانند اينها نام گذارى سوره هانيز به صورت طبيعى شكل گرفته
است و براى همين نكته است كه بسيارى از سوره هابيش از يك اسم دارند مانند سوره بقره , مناط
الـقرآن , سوره آل عمران , طيبه ,سوره نحل , نعيم و سوره جاثيه شريعت , و سوره مائده عقود,سوره
غـافر مؤمن ,و سوره فاطرملائكه , و سوره توبه برائت حذيفه اين سوره را سوره عذاب ناميده است ,
ابـن عـمـر آن را مـشقشقه ناميده است ((97)) براى برخى سوره ها مانند حمد بيست نام ياد شده
ام الكتاب , ام القرآن , فاتحه الكتاب و.
فضاى مكه .
گـرچـه پـيام قرآن در معارف , اجتماعى ,حقوقى و فقه و جهانى است ليكن چون وحى به صورت لـفـظ و سخن در مى آيد و هر سخن گوى حكيم بايد تناسب فضاى سخن خويش را رعايت كند و
گـرچـه خـطـاب او فـراگير انسان هاست اما مخاطب كه در حال صدورسخن شنونده است بايد
تـناسب فضاى آن نيز مورد توجه سخنگو باشد به همين سبب چون فضاى سخن مخاطب متفاوت
اسـت سخن نيز به تناسب آن تفاوت پيدا مى كند و به لحاظ اينكه فضاى مكه با فضاى مدينه دو جو
كاملا متفاوت بود سخن وحى هم به تناسب آن تفاوت ها طرح شده است البته پذيرش اين واقعيت
به معناى تاثر از فرهنگ جامعه نيست و معناى اين سخن اين نيست كه وحى بازتاب فرهنگ جامعه
خـويـش اسـت بـلـكه رعايت ضوابط سخن است كه هر سخنگوى حكيم بايد آنها را رعايت كند كه
شرح اين نكته در فصل زبان قرآن آمده است براى رعايت همين معيار است كه خطاب ها ومحتواى
سـخن قرآن در مكه با مدينه فرق دارند در مكه كه شروع كار است و شرك , وفساد و ناهنجاريهاى
اجـتـمـاعـى دامـن گسترده است بايد سخن به صورت آرام آرام ازمسائل اعتقادى و اجتماعى و
اخلاقى شروع شود سخن با انديشه هاى پر بار زلال و درعين حال محورهاى كلى طرح شود مانند
دعوت به توحيد, آشنايى با معاد صفات حسناى خداى سبحان مبارزه با مفاسد اجتماعى و اخلاقى
و امـثـال ايـنها و در رابطه بارسول اللّه (ص ) و هوادارانش هم از سخن از صبر و بردبارى و تحمل
مـزاحـمـت هـا وشـكـنجه هاى دشمن است نه سخن از عده و هجوم و نه تمكن و توان مندى آنان
لذاسوره هاى مكى كه حدود 85 سوره مى باشد و تقريبا دو سوم كل قرآن را تشكيل مى دهند در اين
حـال و هـوا سـخن مى گويند سخن از شرك زدايى ,توحيد ,معادخصوصيات آن حرمت بسيارى از
مفاسد اجتماعى و اخلاقى و كوبيدن روحيه تقليدكور كورانه از پيشينيان و احياى كرامت و تبيين
ارزشـهـاى انـسـانى مى باشد و اين در حالى كه محتواى سخن وحى در مدينه تفاوت آشكار با اين
گونه مطالب دارد.
فضاى مدينه .
اما در مدينه كه سيزده سال از شروع بعثت گذشته و عده چشم گيرى به اسلام روى آورده اند و تمكن و قدرت مسلمانان افزون شده است و يك فضاى باز در افق گشوده سده و نويد توان مندى
آنان را مى دهد و مسلمانان متشكل و همدل مى توانند آزادانه ايده خويش را مطرح كنند خلاصه به
طـور كـلـى فضا عوض شده است در مدينه زمينه مساعد براى طرح فروعات فقهى است و زمينه
مـسـاعـد براى طرح يك تشكل و نهادسياسى است در مدينه اهداف ديگرى چون مقابله با تهاجم
نظامى دشمن مطرح است (واعدوا لهم ما استطعتم من قوة )((98)), ((هر چه در توان داريد براى
ستيز دشمن آماده باشيد, و توان خود را افزون كنيد)).
در مـديـنه سخن از مناظره با تشكيل ميز گرد با اهل كتاب است كه :(قل يا اهل الكتاب تعالوا الى
كـلمة سوا بيننا وبينكم )((99)), ((هان اى اهل كتاب پيش آييد به سوى يك آرمانى كه در نزد ما و
شما يكسان است (توحيد))).
در مـدينه سخن از تشكل اجتماعى است :(يا ايها الذين آمنوا اصبروا وصابرواورابطوا),((اى مؤمنان
مقاوم باشيد و با هم پايدارى كنيد و روابط خويش راتنگاتنگ كنيد)).
(واعـتـصموا بحبل اللّه جميعا)((100)), ((با هم به ريسمان الهى متمسك شويد)), (با هم مسلمان
باشيد) در مدينه به لحاظ اين كه جامعه اسلامى شكل گرفته و متحد و نيرومند درمقابل شرك و
نـفاق و ظلم مقاوم شده است سخن از دفاع است , سخن جنگ هاى خونين چون بدر و احد و خيبر
اسـت , سـخن از (قاتلوا ائمة الكفر انهم لا ايمان لهم ) است ((سردمداران كفر را كه به هيچ پيمانى
وفادار نيستند به هلاكت برسانيد)).
در مـديـنـه بـه لـحاظ اين كه جامعه اسلامى بيمه شده و خطر آسيب پذيرى ندارد سخن از ايجاد
روابـط حـتـى خـانوادگى با اهل كتاب است :(اليوم احل لكم الطيبات والمحصنات من الذين اوتوا
الكتاب )((101)), ((امروز پاكيزه ها بر شما حلال شده است و امروز طعام (دست پخت ) اهل كتاب بر
شما حلال و طعام شما براى آنها حلال شده است امروزازدواج با زنان پاكدامن مؤمن بر شما حلال
و نيز ازدواج با زنان پاك دامن اهل كتاب برشما حلال مى باشد)).
اين خطاب هاى (امروز) مى توانيد با آنها ازدواج كنيد , در برابر ( ديروز ) است امروزمدينه با ديروز
مـكـه , فـضـاى فساد و خفقان مكه با فضاى باز و توان مند مدينه آن فضاهاى بسته (انذر عشيرتك
الاقربين )((102)), ((خويشاوندان خويش را بيم بده )).
آنـچنان تغيير نموده است كه سطح گسترده سخن از نااميدى كفار است :(اليوم ياس الذين كفروا
مـن ديـنـكـم )((103)),((امروز كفار از خاموش شدن نور دين شما نااميدشده اند)) امروز سخن از
روابط سياسى با ديگر ملت هاست مانند بسيارى از آيه هاسوره مائده سخن از حقوقى جزئى فرعى و
خـلاصه طرح يك شريعت كامل و جامع است سخن از اكمال دين و اتمام نعمت است (اليوم اكملت
لـكم دينكم واتممت عليكم نعمتى )((104)) مى باشد, ((امروز دين شما را براى شما كامل و جامع
كردم و نعمت را تمام نمودم )).
بـه هـمـيـن جـهـت شناخت دو گونه فضاى مكه و مدينه انسان را با خطاب هاى قرآن بهترآشنا
مى كند يك مفسر براى فهم قرآن هر چه بيشتر از ويژگى هاى اين دو فضا قرار گيردبهتر تناسب
سخن قرآن را با دو گونه فضا به دست مى آورد و بهتر مى تواند به مقاصداصلى قرآن راه پيدا كند.
اسباب نزول .
امـا شـناخت حوادثى كه نزول برخى آيه هارا به دنبال داشته است كه از آنها به شان نزول يا اسباب نـزول آيـه هـاياد مى شود,مخاطب را با فضا و تناسب سخن بيشتر آشنامى كند تعداد اين حوادث را
حدود چهار صد و شصت و پنج مورد شمرده اند ((105))
البته صحت همه آنها مورد ترديد است لذا
اكـثر آيه هاقرآن بدون اين گونه پيشينه ها نازل شده اند اما برخى آيه هادر اثر بروز حادثه اى در فضا
خـاصـى نـازل شـده اسـت در ايـن گونه موارد آگاهى به خصوصيات آن حادثه كمك شايانى به
شـناخت فضاى خاص آن آيه هامى كند و مفسر بهتر مى تواند تناسب سخن قرآن را درك كند مانند
آيـه هـاى افـك :(ان الـذيـن جاؤوا بالافك عصبة لكم لا تحسبوه شر لكم بل هوخير لكم ) ((106))
,
((آنـانـكـه افـك و بـهـتـان آوردنـد و گـروه هـم پيمان و مصمم بودند گمان نكنيد كار آنها بر
ضررشماست , بلكه موجب خير و رشد فكرى شما مى باشد)).
شان نزول آيه در مورد حادثه اى است كه در جنگ بنى مصطلق براى عايشه همسررسول اللّه (ص )
اتـفاق افتاد ايشان براى انجام كارهاى شخصى از جمعيت همراه دورمى شوند وقتى بر مى گردند
مـسـلمانان از آن مكان حركت كرده بودند, از همراهان جدامى افتند مردى از راه مى رسد با كمال
ادب وى را هـمراهى مى كند تا به همراهان ورسول اللّه (ص ) مى رساند اين حادثه باعث مى شود كه
صـفـوان بـن الـمـعل السلمى و برخى ديگر زمينه را مساعد ديده به ايشان تهمت بزنند كه جريان
بـسـيار مفصل است ((107))
وچون موضوع از اهميت بالا برخوردار بود و همسر رسول اللّه (ص ) و
بيت وحى به نا حق در معرض اتهام است قرآن وارد عمل مى شود و دامن وى را از اين اتهام تطهير
مى كندكه اين افك و بهتان است البته اين رخداد براى جامعه اسلامى از يك جهت سبب خيراست
نه باعث شر , زيرا وقتى بررسى و تحقيق شد معلوم شد دامن همسر رسول اللّه (ص )پاك است و اين
پـيـام را همراه دارد كه جامعه هر خبر را نبايد بپذيرد بايد رشيد و بالنده باشد در مورد شنيده هاى
خـود تـحـقـيـق كـنيد تا شايعه نتوان بيمارى روانى ايجاد كند وموجب اضطراب جامعه گردد و
مانندآيه هاى اول سوره تحريم :.
(يـاايها النبئ لم تحرم ما احل اللّه لك تبتغى مرضات ازواجك ), ((اى پيامبر, از چه جهت براى جلب
رضايت همسرانت برخى مباح ها را بر خويش ممنوع مى كنى ؟
)).
حـادثـه اى كه در مورد حضرت با همسرانش اتفاق افتاد و حضرت براى جلب نظرهمسرش با خود
عـهـد كـرد بـرخـى مـبـاح ها را بر خود ممنوع كند و خود را به زحمت اندازد ((108))
آيه مباركه
مى فرمايد نيازى نيست براى جلب نظر آنان خود را به زحمت افكنى شان نزول ها مى تواند در فهم
مـراد آيـة كـمك كند كه تحريم رسول اللّه (ص )تحريم يك حكم از جانب خويش نبود كه حلالى را
حـرام كـرده بـاشـد و مـانـنـد:(وعـلـى الـثـلايـة الـذين خلفوا حتى اذا ضاقت عليهم الارض بما
رحبت )((109)), ((آن سه نفر متخلفى كه زمين باهمه پهناوريش بر آنها تنگ شد)).
كـه در مـورد سه نفر به نام هاى كعب بن مالك ,مرارة بن ربيع ,و هلال بن امية نازل شده است اين
سه نفر از شركت در جنگ تبوك سر پيچى كردند حضرت آنها را تنبيه كرد وهيچ كسى حق ارتباط
بـا آنـها را نداشت حتى همسران و خانواده آنان با آنها قطع رابطه كردند به نوعى كه عرصه بر آنها
تـنـگ شـد از شهر بيرون رفتند, پنجاه روز در بيابان ماندندو توبه و انابه كردند تا آيه نازل شد كه
توبه آنان پذيرفته است ((110))
آشنايى باخصوصيات اين حوادث آشنايى با فضاى سخن قرآن است
و نـكـتـه اسـاسى است كه بايدبه آن توجه كرد نكات ديگرى نيز در اين راستا بايد مورد توجه قرار
گيرد.
نخست اين كه شان نزول ها آميخته با برخى مسائل ضعيف و گاهى خرافى و خلاف واقع مى باشد,
بايد حوادثى كه به عنوان شان نزول عنوان شده تحقيق و بررسى مى شود.
دو ديـگر اين كه شان نزول فضاى سخن را جهت مى دهد پيام سخن را اختصاص نمى دهد لذا شان
نزول مخصص و پيام و خطاب عام آيه نمى باشند, آشنايى با فضاى سخن است و تنها جرى و تطبيق
است يعنى مصداق براى يك حكم و پيام كلى است كه صدها مصداق ديگر مى تواند داشته باشد.
سـه ديـگـر ايـن كـه ايـن چنين نيست كه اگر آن حادثه اتفاق نمى افتاد پيام قرآن و آن آيه هانازل
نـمى شدند بلكه معارف و احكام كه براى سازندگى جامعه رهنمود است اگرآن شان نزول ها هم
نبود به نوع ديگر در فضاى ديگر نازل مى شدند.
چهار ديگر اين كه برخى شان نزول ها اختصاصى است و آيه گرچه از جهات ديگرپيام براى همگان
داشته باشد ليكن اختصاصى به مقام و موقعيت خاص دارد.
شان نزول اختصاصى .
شـان يـا اسـبـاب نزول به آن حوادثى گفته مى شود كه حادثه قبل از نزول آيه هارخ داده باشد كه زمينه براى نازل شدن آياتى از قرآن مى شود اما حوادثى كه در رابطه باآيه هابعد از نزول آيه هااست
يـا آيـاتـى كـه در مورد مقام و موقعيت برخى مى باشد شان نزول به حساب نمى آيند و اگر از آنها
تـعبير به شان نزول شوداختصاصى خواهدبود مانندآيه تطهير:(انما يريد اللّه ليذهب عنكم الرجس
اهل البيت ويطهركم تطهيرا) ((111))
درمورد مقام و موقعيت ويژه اهل بيت رسول اللّه (ص ) نازل
شـده اسـت كـه هـم مـنظور از اهل بيت بر اساس روايات رسول اللّه (ص ) افراد خاصى هستند كه
حـضـرت فـاطمه زهرا(ع ) ودوازده نفر جانشينان حضرت (ع ) و هم مقام اختصاصى يعنى عصمت
اهـل بـيـت را بـيـان مى كند, ((عن امير المؤمنين (ع ) عن رسول اللّه (ص ) انما نزلت فى وفى اخى
وانـبـتـى وتـسـعـة مـن ولـد ابـنـى الـحـسـيـن خـاصـة لـيـس مـعنا فيها احد غيرنا))((112)),
((امـيرالمؤمنين (ع )از رسول اللّه (ص ) نقل مى كند وقتى آيه تطهير نازل شد رسول اللّه (ص ) مرا و
فـاطـمـه (ع ) ودو فـرزنـدم حـسـن و حسين را زير كسا جمع كرد و فرمود اينها اهل بيت (ع ) من
هـسـتـنـد))وقـتـى ام سـلـمـه خـواسـت وارد شود, حضرت اجازه ندادند در عين حال كه از او
سـتايش كردند آنگاه فرمودند اين آيه در خصوص من و برادرم و دخترم و نه نفر از فرزندان حسين
مى باشد كسى در اين خصوصيت با ما همراه نيست .
سيوطى از ابو سعيد خدرى نقل مى كند كه وقتى اين آيه نازل شد رسول اللّه (ص )فاطمه و حسن
و حـسين و على (ع ) را گرد آورد و بر روى آنها پوششى قرار داد,آنگاه فرمود:هؤلا اهل بيتى ,اينها
اهل بيت من هستند وقتى ام سلمه سؤال كرد من هم با آنهاهستم ؟
فرمود : تو مقام خاص خودت
را دارى از او ستايش كرد حضرت وى را شريك مقام اهل بيت قرار نداد ((113))
.
و مـانـنـد آيـه :(اطيعوا اللّه واطيعوا الرسول واولوالامر منكم )((114)), ((از خدا و رسول و صاحبان
ولايت از خود آنان پيروى نماييد)).
مـنـظـور از اولـوالامر صاحبان ولايت افراد خاص چون اهل بيت عصمت مى باشد كه ازمقام ولاى
عصمت بهره مندند نه همه افرادى كه والى به حساب مى آيند زيرا امر به اطاعت مطلق نموده است
و اطـاعـت مـطلق و بدون قيد و شرط از غير معصوم روا نيست زيرا غير معصوم دچار لغزش است
نـمـى تـوان سـيـره او را فراگير معتبر دانست روايات منظور از اولوا الامر را بيان مى كنند:((عن
الـبـاقـر(ع ):(يـا ايـهـا الذين آمنوا اطيعوااللّه واطيعوا الرسول واولوا الامر منكم ), ايانا عنى خاصة ))
((115))
تـنـهـا منظور آيه ما هستيم كه امام (ع ) نمى خواهد معنا كند زيرا از لحاظ لغت اولواالامر
يـعـنـى صـاحـبان ولايت ,فراگير است ليكن وقتى افراد خاص منظور باشد روايات مقصود آيه را
تبيين مى كند نه اين كه مفهوم واژه را بيان كند كه روايات به اين مضمون فراوان است .
سخنى با فخر رازى .
فـخر رازى در ذيل آيه :(سيجنبها الاتقى الذى يؤتى ماله يتزكى )((116)), ((اهل تقوااز آن آتش در امان ماندند, آنكه مالش را جهت تزكيه نفس اعطا مى كند)).
مـى گويد آيه در شان ابوبكر نازل شده است بر اساس اين آيه ابو بكر با تقواترين انسان خواهد بود و
بـر اسـاس آيـه حـجـرات كـه بـرتـرى انسان رابه فضايل انسانى و تقوا مى داند:(ان اكرمكم عنداللّه
اتقيكم )((117)), ((برترين شما با تقواترين شما مى باشد)).
از مـفـاد دو آيا مى توان برهان تشكيل داد كه ابو بكر برترين انسان است زيرا صفحه اى برهان را آيه
اول بـيـان كـرد و كـبـراى آن را آيـه حـجـرات ,لـذا نـتـيـجـه ايـن مـى شـود كـه ابو بكربرترين
انـسـان هـاسـت ((118))
بـعـد از رسول اللّه (ص ) مى باشد آنگاه سيوطى نيز اين سخن رامى پذيرد
((119))
ايـن سـخن از جهاتى مخدوش است زيرا اولا شان نزولهايى در موردآيه گفته شده است
گـوناگون است ((120))
و خود اهل سنت مانند زمخشرى اين موضوع را كه شان نزول آيه ابو بكر
بـاشد نسبت به ((قيل )) مى دهد ((121))
و شان نزولهاى گوناگون در مورد آيه بيان شده است و
عـجـب از سـيـوطـى است با اين كه نقل هاى متفاوت در شان نزول آيه هاوارد شده , سخن فخر را
درست مى پذيرد شان نزول كه بسيارى نقل مى كنند درباره صاحب يك درخت خرما كه شاخه هاى
آن در مـنـزل هـمسايه فقيرش كشيده شده بود و فرزندان او را از خوردن خرماهايى كه از درخت
مـى ريـخت به شدت منع مى كرد, مى باشد,كه شخص به نام ابو دحداح با وساطت آن درخت را در
بـرابـر چـهـل درخـت خرما خريد و به آن شخص فقير بخشيد از آن فرد بخيل دنيا طلب به ((من
بـخـل واسـتـغـنى )), ((كسيكه بخل ورزيد و طلب بى نيازى كرد)) ياد شده است از ابو دحداح به
عـنـوان ((سـيـجنبها الاتقى )) ياد شده است ((122))
با اين بيان مقدمه اول برهان فخرمخدوش
مى شود.
افـزون بر اين اتقى در آيه افعل تفضيل مطلق نمى تواند باشد چه شان نزول آن ابودحداح باشد و يا
آن مورد كه فخر رازى آن را پذيرفته است بلكه بايد افعل نسبى باشدزيرا هيچ كدام از افراد ياد شده
افضل الناس بعد از رسول اللّه (ص ) نمى توانند باشندحتى ابو بكر با سابقه آلودگى اعتقادى قبل از
اسـلام چـگـونـه مى تواند حتى نسبت به على بن ابى طالب (ع )كه از اول در خانه توحيد چشم به
جهان گشود در دامن موحد پرورش يافت و قبل از بلوغ هم به دين اسلام تشرف يافت , افضل باشد
ايـن نـكته مقدمه دوم برهان فخر را مخدوش مى نمايد در نتيجه برهان ايشان نتيجه اى به ارمغان
نمى آورد.
معيار مكى و مدنى .
در اين كه مكى يا مدنى بودن سوره به چه معيار است ,چند نظر ابراز شده است .
الـف : بـهترين ديدگاه اين است كه سوره هايى كه يا در مكه و يا بين مكه و مدينه در حال هجرت
قـبـل از هجرت ولو در اطراف مكه ناز شده اند مكى مى باشد وسوره هايى كه بعد از هجرت رسول
اللّه (ص ) و رسيدن حضرت به مدينه نازل شده اندمدنى هستند بر اين اساس سوره هايى كه در بين
مكه و مدينه نازل شده باشند ,مكى خواهند بود و سوره هايى كه بعد از هجرت نازل شده اند, چه در
مـديـنـه و چه اطراف مدينه مانند بدر و احد و و چه حتى در مكه مانند سوره نصر تمام اينهامدنى
خواهند بود.
ب :ديـدگـاه ديگر آنچه در مكه نازل شده است ولو بعد از هجرت مكى مى باشند وآنچه در مدينه
نـازل شـده اسـت مدنى و سوره هايى كه در اطراف اين دو شهر يا در سفرهامانند تبوك و حنين و
نازل شده نه مكى و نه مدنى مى باشند.
ج : ديـدگـاه سوم كه از همه سست تر است اين كه سوره هايى كه خطابهاى :(ياايهاالناس ) هستند
مكى و آنها كه با خطاب (يا ايهاالذين آمنوا) هستند مدنى با توجه به اين كه خطاب ها مشترك هردو
نوع از سوره ها وجود دارد اين ملاك صحيح نمى تواند باشد.
راه شناخت مكى و مدنى .
بـراى شـناخت سوره هاى مكى از مدنى دو راه وجود دارد يكى از محتوا و درون سوره ها ديگرى از شواهد روايى و تاريخى .
در بـحـث فـضـاى مكه و مدينه اين نكته اشاره شد كه اين دو شهر فضاى كاملامتفاوت داشتند و
خـطـاب و مـحـتـواى سـخـن هم در دو شهر كاملا متفاوت بودسوره هاى مكى با محتواى شرك
زدايـى ,دعـوت بـه تـوحـيد و معاد و تطهيرفسادهاى اخلاقى و اجتماعى هستند سوره هاى مدنى
افزون بر اينها سخن ازفروعات فقهى نظام سياسى ,جهاد با كفار و مشركان و روابط با ديگر ملت ها
و مناظره و ميز گردها, دارند از محتواى سوره ها با توجه به اين نكته مى توان فهميد كه مكى است
يا مدنى اگر سوره اى لبه تيز خطاب و محتواى اصلى اش محور اول باشد مكى و اگراز محورهاى
دوم سخن بسيار داشته باشد مدنى اين معيار صحيح و مورد پذيرش مى تواند باشد.
راه دوم بـراى شـناخت مكى از مدنى شواهد تاريخى است اسباب نزول ها,روايات و تاريخ اطمينان
آورى كه نوعا دو قسم از سوره ها را بيان مى كنند از اين شواهدهم مى توان به دست آورد كه كدام
سـوره مـكـى و كـدام سوره مدنى است در اين راستااز يك نكته ظريف نيز نبايد غافل شد طبع و
فـضـاى سـخـن ايجاد مى كند مثلا ناسخ بعداز منسوخ باشد و مقيد و خاص بعد از عام باشد اگر
آيـه اى يـا سـوره اى شـرح يا ناسخ آيه ديگر باشد مى توان ترتيب نزول يا حتى مكى و مدنى بودن را
بخصوص در آيه هابه دست آورد.
آيـاتـى كـه بـيان و توضيح نسبت به آيه هاديگر باشند بعد از آنها نازل شده اند و نيزآياتى كه ترتيب
طبيعى در محتوا دارند,طبع سخن اقتضا مى كند در نزول نيز اين ترتيب رعايت شود,مانند آيه هاى
تحدى قرآن ,كه برخى تحدى به يك سوره ,برخى به ده سوره ,و برخى به كل قرآن تحدى مى كنند.
ترتيب سوره هاى مكى .
ترتيب سوره هاى مكى به حسب نزول آنها.
از كتابهاى معتبر مانند تاريخ يعقوبى , فهرست .
ابن نديم و برهان و بااختلاف اندكى كه دارند به شرح زير است .
ترتيب سوره هاى مدنى .
سوره ها: 114 سوره مى باشند ((123))
.
الـبـته برخى سوره ها اختلافى است كه مكى هستند يا مدنى مانند مطففين ليكن سوره حمد قهرا
مكى است گرچه زركشى مى گويد,درباره آن نيز اختلاف است ((124))
.
معناى آيه .
آيه به معناى علامت است ((125))
به تناسب مفهوم واژگانى آن در مواردى درقرآن كار برد دارد,
مانند معجزه , (سل بنى اسرائيل كم آتيناهم من آية )((126)), ((از بنى اسرائيل بپرس چه مقدار آيه
(معجزه ) براى آنها پديد آورديم )).
(وجعلنا ابن مريم وامه آية )((127)), ((پسر مريم و مادرش را نشانه (معجزه )قرار داديم )).
آيـه بـه مـعناى عبرت :(ان ذلك لاية لكم ان كنتم مؤمنون )((128)), ((نشانه ملك طالوت عبرت
است براى شما اگر حق باور هستيد)).
آيه به معناى نشانه و علامت (ومن آياته خلق السموات والارض واختلاف السنتكم ) , ((از نشانه هاى
خداى سبحان پديد آوردن آسمانها و زمين و نيز تفاوت زبانهاى شماست )).
معناى اصطلاحى آيه .
واژه آيـه در اصطلاح در جمله هاى قرآن با فاصله هاى مشخص كه اكنون با شماره علامت گذارى مى شود شده است آيا در قرآن آيه به اين معنا به كار رفته يا نه ؟
ازتعبيراتى كه اشاره مى شود ممكن
است استفاده شود كه آيه به معناى اصطلاحى به كاررفته باشد يعنى جمله هاى قرآن با فاصله هاى
مـشـخـص مـانـنـد:(تـلـك آيـات اللّه نتلوهاعليك )((129)), ((آنها آيه هاخداست كه بر تو تلاوت
مى كنيم )).
(كـتـاب احـكـمـت آيـاتـه ثم فصلت )((130)), ((كتابى كه آيه هاآن احكام پيدا كرده آنگاه تفصيل
شده اند)).
(اذا تليت عليكم آياته زادتهم ايمانا)((131)), ((وقتى آيه هاخدا بر آنها تلاوت مى شود ايمان آنها زياد
مى شود)).
(واذكرن مايتلى فى بيوتكن من آيات اللّه )((132)) , ((همسران رسول اللّه (ص ) درخانه هاى خود به
ياد بياورند آنچه از آيه هاخدا تلاوت مى شود)).
لـيكن احتمال ديگر در اين تعبيرات وجود دارد و آن اين كه منظور, الفاظ قرآن باشديعنى منظور
ايـن تـعـبـيرات جمله هاى قرآن باشد بدون در نظر گرفتن فاصله هاى اصطلاحى زيرا جمله هاى
قرآن حتى كلمات قرآن آيه هاالهى هستند لذا اثبات اين نكته كه در زبان قرآن آيه به همين مفهوم
اصـطـلاحـى به كار مى رفته است با توجه به اين كه علامت گذارى هم نمود و با توجه به اين كه
فـاصـلـه هـا هـم با شيوه هاى ديگر اين چنين انسجام نداشته است قدرى مشكل به نظر مى رسد و
احـتـمـال دوم بهتر است , كه آيه يعنى كلمات قرآن كه به عنوان آيه هاالهى از آنها ياد شده است نه
جمله ها با فاصله هاى مشخص كه اصطلاح شده است .
كار برد آيه در روايات .
در روايـات نـبـوى (ص )و نـيـز روايـات رسيده از ائمه اطهار(ع ) و نيز در كار بردهاى محاوره اى اصحاب بدون شك آيه به معناى اصطلاحى كنونى كار برد داشته است مانندعن رسول اللّه (ص ):.
((مـن قرا اربع آيات من اول البقرة وآية الكرسى وآتين بعدها وثلاث آيات من آخرهالم ير فى نفسه
وماله شيئا بكرمه ))((133)), ((كسى كه چهار آيه اول بقره و آية الكرسى و دوآيه بعد از آن و سه آيه
آخر سوره بقره را قرائت كند در جان و مال خود بد نخواهدديد)).
عـن رسـول اللّه (ص ): ((الـحـمـد للّه رب الـعالمين سبع آيه هابسم اللّه الرحمن الرحيم احديهن ))
((134)) سوره حمد هفت آيه دارد كه بسم اللّه يكى از آنهاست و مانند:((من تلا فيه آية من القرآن
كان له مثل اجر من ختم القرآن فى غيره من الشهور ))((135)),((هركس در ماه رمضان يك آيه از
قرآن تلاوت كند , پاداش يك ختم قرآن در غير ماه رمضان را دارد)).
امـام صـادق (ع ) :((سبعا من المثانى هى سورة الحمد هى سبع آيات )) ((136))
در سرتاسر روايات
تفسيرى و فقهى اين نكته به چشم مى خورد و اصطلاح شدن اين كار برد ازصدر اسلام در محاوره
مسلمانان امر قطعى است گرچه كار برد خود قرآن به اثبات نرسد.
توقيفى بودن حدود آيه ها.
در عـيـن تـحـقـق اين اصطلاح در محاوره مسلمانان جاى طرح اين سؤال است كه آيافاصله هاى آيـه هـاقـرآن امرى توقيفى است ؟
يعنى اين كه فلان قسمت از قرآن يك آيه به حساب آيد آيا به امر
رسـول اللّه (ص ) و وحـى اسـت ؟
و توقيفى است كه ديگران حق اظهار نظر ندارند كه آيه را كمتر يا
بيشتر تعيين كنند و يا اين كه اين موضوع از آن مقداراز اهميت برخوردار نيست كه نياز به دستور
وحى داشته باشد از جمله شؤون قرآن است كه اجتهاد و نظر در آن راه دارد.
بـسيارى از محققان ديدگاه اول را پذيرفته اند كه در اين شان قرآن جاى اظهار نظرنيست همان
گونه كه از رسول اللّه (ص ) رسيده است بايد همان روش پيروى شود.
سيوطى از بسيارى مانند ابن عربى ,زمخشرى ,و نقل مى كند كه آيه هاتوقيفى هستندآنگاه به برخى
از مشكلاتى كه در پذيرش اين ديدگاه وجود دارد از جمله شناخت فاصله ها به صورت دقيق كه به
رسـول اللّه (ص ) مـستند باشد اشاره مى كند و اعتراف ابن عربى را نقل مى نمايد ((137))
البته اين
مـوضوع را از عمل كرد و سيره مسلمانان تاحدودى مى توان به دست آورد و متصل به سيره رسول
اللّه (ص ) نموده كه در مثل المص , كهيعص , عسق , طسم , يس ,حم ,طه ,آيه به حساب آمده است اما
در نـظـايـر آنـهامانند : الم ,طس ,ص ,ق ,ن ,آيه به حساب نيمده است گاهى يك كلمه مانند ((مد
هـامـتـان ))آيـه بـه حـسـاب آمـده است و گاهى يك صفحه قرآن مانند آيه ((دين )) نيز يك آيه
به حساب آمده است بنابراين اين نكات را سيره مسلمانان نشان مى دهد در اين موضوع جاى اظهار
نظر نيست بايد به روش گذشته عمل نمود.
در عـيـن حال اين ديدگاه مواجه با يك مشكل است كه بر اساس چه ضابطه حدودآيه هامشخص
مى شود ؟
دو ضابطه براى تثبيت اين نكته مطرح است ,يكى اين كه سيره رسول اللّه (ص ) بوده است
كه در پايان آيه هاوقف مى نموده است دوم اين كه سجع آيه ها نشانگر پايان آنهاست ليكن هيچ كدام
از دو ضـابطه در تمام آيه هاى قرآن منطبق نمى باشد, نه سيره رسول اللّه (ص ) به صورت شامل در
هـمـه آيـه هـاثـابـت است و نه همه آيه هاى قرآن از سجع موزون بهره ور هستند و به همين خاطر
اختلاف در شمارش وتعداد آيه ها به چشم مى خورد.
زركـشـى از ابـو عمر دانى نقل مى كند در تعداد آيه هاقرآن به شش هزار اتفاق است اما بيشتر از آن
برخى 204 و برخى 219 و برخى 225 برخى 226 و برخى230 آيه گفته اند ((138))
.
و حـتى اختلاف آن چنان گسترده است كه بر اساس شهرهاى مكه ,مدينه ,كوفه بصره و شام تعداد
آيه هافرق مى كند ((139))
.
بـنـابـر ايـن گرچه شؤون قرآن از اهم امور است و نمى توان خود سرانه در آن دخالت نمود, ليكن
برخى از شؤون قرآن از آن مقدار اهميت برخوردار نيست كه اظهار نظر درآن راه نداشته باشد در
مـورد حـدود آيـه هاقرآن آن مقدار كه از سيره رسول اللّه (ص ) به صورت قطعى به اثبات برسد و يا
روايات و شواهد ديگر آن را تاييد كنند لازم است طبق آن پيروى شود و حق تجديد نظر نيست ولى
در مـواردى كـه چـنين معيارها به اثبات نرسداظهار نظر بى اشكال است و اين دخالت در شؤون
تـوقـيفى قرآن نيست زيرا اين مسائل به خصوص تعداد آيه هابه زمان بعد از رسول اللّه (ص ) مربوط
مى شود همانند اعراب گذارى , نقطه گذارى , تقسيم قرآن به سى جز و شصت حزب و امثال اين
مسائل دخل وتصرف در قرآن به حساب نمى آيد.
بـنـابر اين اگر آياتى احكام خاصى دارند كه روايات بر آن دلالت نموده باشد, مانندآية الكرسى در
نـمـاز لـيلة الدفن و يا دو آيه :(وذاالنون اذ ذهب ) ((140))
, (وعنده مفاتح الغيب ) ((141))
در نماز
غـفـيـله و امثال اينها بر اساس روايات پيروى مى شود اين آيه هارانمى توان دخالت نمود و نيز اگر
سيره رسول اللّه (ص )در وقف بر پايان آيه ثابت شود , ويا از سجع آيه هااطمينان بر پايان آنها حاصل
شـود كـه پـذيـرفـته مى شود و الا اگر اين معيارها ثابت نشود, توقيفى بودن اين موضوع به اثبات
نمى رسد,لذا نمى توان گفت حدود آيه ها قرآن به طور كلى توقيفى است ليكن به لحاظ ايجاد روش
يـك دسـت درشـؤون قـرائت بهتر است از اعمال نظرهاى متفاوت پرهيز شود و به همين صورت
كه اكنون شماره گذارى شده و در بسيارى از نشرها رعايت شده است نگاشته و منتشر شود.
فايده شناخت آيه ها.
بـرخـى بـراى شناخت حدود آيه ها فوايدى مطرح نموده اند از جمله اين كه چون كوتاه ترين سوره قرآن سه آيه است (( كوثر ))و قرآن در آيه هاتحدى به مقدار سه آيه راتحدى نموده است اگر كسى
بـه مـقـدار سه آيه همانند قرآن سخن بگويد, توانسته با قرآن مقابله كند و نيز در پايان هر آيه وقف
حسن است وقتى پايان آيه مشخص شد مى تواندوقف كند و افزون بر اين دو, احكام فقهى كه براى
آيـه ها بيان شده است مانند اين كه اگركسى در نماز قادر به قرائت سوره حمد نيست چون سوره
حمد هفت آيه است معادل آن يعنى هفت آيه ديگر از قرآن را در نماز قرائت مى كند((142)).
فـايـده ديـگرى طبرسى (ره )اضافه مى كند و آن اين كه ,اگر كسى در حال قرائت قرآن آيه ها را با
انـگشتان خود بشمارد ثواب بيشترى مى برد زيرا افزون بر زبان و قلب انگشتان او هم به كار قرآنى
مشغول بوده است و سزاوار است در قيامت شهادت هم به نفع قارى بدهد ((143))
چند نكته قابل
توجه است .
نخست اينكه نكته اول قابل پذيرش نيست زيرا قرآن به سوره تحدى نموده است نه به معادل آن كه
سـه آيه باشد كسى همانند يك سوره ها از سوره هاى قرآن بيورد باقرآن مقابله كرده است كه شرح
اين نكته در بحث اعجاز آمده است .
دو ديگر اينكه نكته دوم هم نياز به اثبات دارد كه دليل معتبر دلالت كند كه پايان هرآيه وقف نيكو
مى باشد.
سه ديگر اينكه نكته سوم , تنها در نزد فرقه اى كه براى آيه احكام فقهى باور داردببار مى نشيند اما
در مـورد مـثـال سـوره حـمـد مـخـصـوص فقه اهل سنت است , روايات ((لا صلوة الا بقرائتها))
مـشـروعـيت نماز بدون سوره حمد را مورد ترديد قرار مى دهد واگر كسى هم قادر به قرائت آن
نـيـسـت , اگر منظور از عدم قدرت اين است به هيچ وجه قادر به قرائت عربى صحيح نيست , اين
شـخص ساير آيه ها را هم نمى تواند صحيح بخواند و اگر حمد را قادر نيست صحيح ادا كند فتواى
فقهاى شيعه اين است كه بايدبيموزد و اگر فرضا توان فراگيرى ندارد به همان شكل كه مى تواند
قرائت كند.
چهار ديگر اينكه در مورد نكته اى كه طبرسى عنوان مى نمايد البته اگر روايتى و لوضعيف دلالت
بـر آن كـرده باشد آنگاه بر شمارش آيه هاى توسط انگشتان ثواب اميدمى رود زيرا در اعطا ثواب از
سـوى خـداى سـبحان بر اساس روايات ((من بلغ )) ((144))
صحت سند لزوم ندارد در هر صورت
احـكام فقهى مانند پنجاه آيه قرآن خواندن :((عن ابى عبداللّه (ع ): القرآن عهد اللّه خلقه فقد ينبغى
للمر المسلم ان ينظر فى عهده ان يقرامنه فى كل يوم خمسين آية ))((145)), ((از امام صادق (ع )
نقل مى كند كه قرآن عهدخداى سبحان براى مردم است بر فرد مسلمان سزاوار است همه روزه به
اين عهد نامه نگاه كند و هر روز پنجاه آيه از آن را قرائت كند)).
يا حكم فقهى ثواب و حسنه داشتن قرائت هر آيه مانند:(من قرا آية من كتاب اللّه عزوجل فى صلاته
قـائما يكتب له بكل حرف ماة حسنة )((146)), ((كسيكه در نمازش درحال ايستاده يك آيه تلاوت
كند در برابر هر حرف از آن صد حسنه دارد)).
و امـثـال اين احكام بر آيه هابه بار مى نشيند بحث ديگرى در مورد ترتيب آيه هاطرح است در فصل
تدوين قرآن خواهد آمد.
آخرين آيه .
شـواهـد بـسيارى با مضمون متفاوت از طريق اهل سنت درمورد آخرين آيه وارد شده است برخى شواهد دلالت دارند (( آيه كلالة )) آخرين آيه سوره نسا آخرين آيه است ((عن البرا قال آخر آية نزلت
خاتمة سورة النسا يستفتونك قل اللّه يفتيكم فى لكلالة ))((147)) برخى شواهد مى گويند آخرين
آيه , آيه رباست :(عن ابن عباس آخرآية نزلت آية الربا) ((148))
.
بـرخـى آخـريـن آيـه را آيـه :(ومـا ارسلنا من قبلك من رسول ) دانسته اند و برخى ديگرآخرين آيه
را:(واتقوا يوما ترجعون فيه الى اللّه ) ((149))
ياد كرده اند.
بـرخـى ديـگـر آيـه :(لقد جائكم من انفسكم ) ((150))
را گفته اند در برخى روايات ازطريق شيعه
گـفـتـه شده آخرين فريضه اى كه نازل شده است ولايت است :((عن ابى جعفر(ع ) : كانت الفريضة
تنزل بعد الفريضة فكانت الولاية آخر الفرائض فانزل اللّه عزوجل اليوم اكملت لكم دينكم ))((151)),
((هـر فـريـضـه بـعد از فريضه نازل مى شد كه تا اين كه آيه آخرين فريضه )) آيه :(اليوم اكملت لكم
دينكم ) نازل شد.
در مورد ديدگاه هاى اهل سنت خود آنها هم قبول ندارند اينها روايت باشند لذا مانندقاضى ابو بكر
و نـيز زركشى مى گويند اينها گمانى بيش نيستند ((152))
و چون بعد از آيه ولايت آيه هاديگرى
نازل شده است و اين آيه آخرين آيه نبوده است مى توان گفت آخرين آيه همان ((كلاله )) است كه
مشهور است و دليل بر مخدوش بودنش هم نيست .
سخنى با سيوطى .
سيوطى بعد از نقل ديدگاه ها با مشكلى روبرو مى شود كه چكونه اگر آيه كلاله يا رباآخرين آيه ها هستند آيه اكمال دين , قبل از اينها در مراسم حجة الوداع نازل شده است با اين كه تا آن زمان تمام
فرايض نازل نشده بودند و دين كامل نشده بود.
آنـگـاه براى حل اين مشكل سخنى را از ابن جرير طبرى بازگو مى كند كه علت اين كه در مراسم
حجة الوداع سخن از اكمال دين و اتمام نعمت است بدين جهت است كه تا آن زمان امر مهمى اتفاق
افـتـاده بود زيرا آيه هابرائت نازل شده بودند و دستور تخليه مشركان از مكه صادر شده بود حرم از
لـوث وجـود آنـها پاك شده بود حج بدون شركت مشركان شكل گرفته بود به اين لحاظ سخن از
اتمام نعمت و اكمال دين است سيوطى را اين سخن باور آمده است ! ((153))
.
ليكن به ايشان و پيروانش مى توان گفت دور از حقايق مى انديشيد, زيرا اگر علت اكمال دين اين
مـسـائل مـهـم مـى بـاشـد ايـن حوادث در سال نهم اتفاق افتاد كه مشركان بيرون رانده شدند و
آيـه هابرائت خوانده شد چرا آيه اكمال اين بعد از نزول دين آيه هانازل نشده است ؟
افزون بر اين آيا
مـوضـوع رهبرى جامعه و دين , كه قوام و تحقق اين فروعات به آن وابسته است كمتر از اين گونه
فـروعـات است ؟
! آيا بهتر نيست بگوييم آيه اكمال اين كه قبل از برخى فروعات نازل شده به لحاظ
اهميت ولايت و رهبرى است اكمال دين به لحاظ فروعات دينى نيست بلحاظ تعيين مسير و جهت
رهبرى و جانشينى رسول للّه (ص ) مى باشد كه در مراسم با شكوه حجة الوداع انجام گرفت و طرح
ايـن مـوضـوع مـهـم در آن شـرايـط حـسـاس بـا مـراسـم بى نظير و اهتمام قرآن به آن به لحاظ
نـقش محورى رهبرى در اجراى دين و تعيين سرنوشت امت اسلامى است و اطمينان دادن به آنها
كه بعد از رهبر فرزانه اى چون رسول للّه (ص ) نگران نباشند مسؤوليت اين امر مهم رابه عهده فرد
شايسته اى چون على بن ابى طالب (ع ) مى باشد.
گذرى بر مطالب اين بخش .
در بـخـش هاى اين قسمت , نزول قرآن روشن شد كه به معناى تجلى است نه تجافى آياتى كه اول نازل شده اند پنج آيه اول سوره علق مى باشد و آغاز بعثت رسول اللّه (ص )هم در بيست و هفتم ماه
رجـب اسـت و نـزول قـرآن در ماه رمضان به معناى نزول مفاهيم و حقايق قرآن است نه الفاظ آن
نـزول تـدريـجـى قرآن به صورت لفظ در طول بيست وسه سال رسالت حضرت بوده است سوره
مـائده آخـرين سوره است و نام گزارى سوره هابه صورت طبيعى توسط مسلمانان انجام گرفته
است .
و نـيـز رشـد اجتماعى و انديشه هاى انسان سبب نزول وحى فراگير شده است قرآن در دو فضاى
كـامـلا تـفـاوت مـكه و مدينه نازل شده است شان نزول ها فضاى خاصى براى آيه هاايجاد مى كند
درعـيـن حـال مـكـى و مدنى و ترتيب نزول سوره ها نيزمطرح گرديد و نيز معناى اصطلاحى و
كـاربـرد قـرآنى واژه (( آيه )) بررسى شد و توفيقى بودن آيه هابصورت مطلق پذيرفته نشد و فايده
شناخت حدود آيه هامورد توجه قرارگرفت و اين نكته نيز اشاره شد كه آخرين آيه نازل شده آيه ((
كلاله )) آخرين آيه سوره نسا مى باشد.
تدوين و جمع قرآن .