15ـ مـحـقـق بـغـدادى , سـيـدمحسن اعرجى (1227هـ .ق ) در شرح كتاب وافيه فـراگـيـر, در اثـبـات مصون ماندن قرآن از تحريف ارائه نموده مى نويسد: همگان ـبدون استثناـ اتـفـاق نـظـر دارنـد كـه در قـرآن هيچ گونه افزايشى رخ نداده , اخبار و احاديث نيز بر اين مطلب دلالت دارد و گروهى از پيشوايان تفسير و حديث گفته اند: همه مسلمين و شيعيان در اين مساله اجماع دارند و اختلافى اگر باشد, در نقصان و كاستى است و نزد اصحاب ما قرآن دچار كاستى نيز نشده و بر اين مطلب هم حكايت اجماع شده است ((143)) .
16ـ قـاضـى الـقـضـاة محقق كركى در رساله اى ارزشمند مى نويسد: حديث , هرگاه مخالف دليل قطعى ـيعنى كتاب , سنت متواتر يا اجماع ـ بود و تاويل يا توجيه آن , به برخى وجوه ممكن نبود, به اجماع دانشمندان اسلام لازم است به دور افكنده شود.
سـپس مى نويسد: راه چاره اين است كه بگوييم : منظور امامان للّه از تغيير, تبديل و نقص اين است كـه قـرآن را واژگـونـه تـاويل نموده و برخلاف معناى حقيقى اش تفسيركردند و اگر در روايات مى خوانيم : قرآنى كه جبرئيل فرودآورد نزد اهل بيت للّه يا نزد قائم آل محمد (عج ) مى باشد مقصود اين است كه تفسير و تاويل حقيقى و كامل قرآن تنها نزد آنان است و بس ((144)) .
17ـ امـام سـيـدشـرف الـديـن عاملى (متوفاى 1381هـ .
ق ) مى نويسد: هركس تحريف قرآن را به شيعيان نسبت دهد, بر آنان افترا بسته و ستم رواداشته , چراكه قداست قرآن كريم از ضروريات دين اسـلام و مـذهـب امـاميه است و هر مسلمانى كه در آن شك و ترديد كند ـبه اجماع اماميه ـ مرتد مى شود.
از سـوى ديگر, ظواهر قرآن ـتا چه رسد به تصريحات و نصوص آن ـ از رساترين حجت هاى خداوند مـتـعال بر بندگان و قويترين ادله حقجويان است و اين عقيده , از بديهى ترين عقايد شيعه اماميه مـى باشد, لذا به ظاهر حديثهايى كه با قرآن مخالف است عمل نمى كنند, بلكه آن را به سينه ديوار كوبيده , اعتنايى بدان نمى نمايند, هرچند از نظر سند صحيح باشند و كتابهاى آنها در حديث , فقه و اصول با مباحثى گسترده و روشن بدانچه گفتيم به صراحت دلالت دارد ((145)) .
او در پـاسـخ پـرسشهاى جاراللّه مى نويسد: پناه بر خدا از اين گفتار! به سوى خداى بزرگ بيزارى مى جوييم از اين جهالت و نادانى ! هـركـس ايـن راى (عـقيده تحريف ) را به ما نسبت دهد يا از مذهب ما بى اطلاع است يا عمدا بر ما تهمت مى زند, چراكه قرآن بزرگ و ذكر حكيم , نزد ما متواتر است آن هم تواترى قطعى و سراسرى , يعنى همه آيات , كلمات , حرفها, حركتها و ساكنها همگى بطور متواتر ـاز پيشوايان هدايت و امامان مـعصوم للّه ـ به ما رسيده است و آنها نيز بدون استثنا قرآن را به جد بزرگوارشان پيامبر خدا (ص) نسبت داده اند و پيامبر هم از خداوند متعال دريافت داشته است .
اينها مطالبى واضح و غيرقابل ترديد است كه جز انسانهاى سبك عقل در آن شك نمى كنند ((146)) .
18ـ سـيـدمـحـسـن امـيـن عاملى (متوفاى 1371هـ .
ق ) در پاسخ ابن حزم و پيروانش مى نويسد:
هيچ كس از شيعيان ـنه در گذشته و نه در حال ـ معتقد نيست كه چيزى بر قرآن افزوده شده ـنه كم و نه زيادـ چه رسد به همه آنان .
برعكس , همه اماميه اتفاق نظر دارند كه هرگز چيزى به قرآن افزوده نشده است و محققان بزرگ و صاحب نظر شيعه همگى مى گويند چيزى از قرآن كاسته هم نـشـده اسـت .
هـركـس جـز ايـن را بدانان نسبت دهد دروغگو و مفترى است و بر خدا و پيامبرش گـسـتاخى كرده كه چنين تهمتى مى زند ((147)) .
19ـ علامه امينى هم در پاسخ وى مى نويسد:
اگـر كـسى اهل مطالعه باشد هرقدر جستجوكند و به كاوش بپردازد در ميان پيشگامان و طلايه داران شـيـعـه , جـز كـسـانى كه اين دروغ و تهمت را به شدت انكار مى كنند نخواهد يافت .
اينان چـهـره هـاى سرشناس شيعه , حاملان علوم و پاسداران نواميس و عقايد آنها ـدر گذشته و حال ـ هستند كه انسان را بر دروغ رسواى اين شخص واقف مى سازند.
هـمـه فرقه هاى شيعه ـو در پيشاپيش آنها شيعه اماميه ـ اجماع دارند كه قرآن حاضر همان كتابى است كه هيچ شك و ترديدى در آن نيست و همچنان با استحكام و صلابت آغازين خود باقى است و اگر سخنى از دهان يكى از شيعيان درباره تحريف خارج شود منظورش تحريف معنوى و تاويل به بـاطـل است , نه اين كه قرآن دستخوش افزايش و كاستى شده يا حرفى از حروف آن با حرف ديگر عـوض شـده , هـمـان طـور كه او و هم مسلكانش تحريف به اين معنا را قائل شده و به شيعه نسبت داده اند ((148)) .
20ـ عـلامه طباطبائى (متوفاى 1402هـ .
ق ) نيز بحثى همه جانبه و گسترده درباره مصون ماندن قـرآن از هـرگـونـه تحريف و دستبرد ارائه داده و آن را در هفت فصل با استدلالى قوى و برهانى محكم تنظيم نموده كه هيچ پژوهشگرى از مراجعه بدان بى نياز نيست .
اينك خلاصه برخى از آن هفت فصل :
الـف ) سوره ها و آيات قرآن صفات و ويژگيهايى دارد كه قرآن از آغاز بدانها تحدى كرده و هماورد مـى طـلـبد و به خوبى درمى يابيم كه همچنان , آن ويژگيها را دارا مى باشد, مانند اين كه : معجزه اسـت , اخـتـلاف و دوگـانـگـى در آن راه نـدارد, بـه خـاطر نورانيت خاص خود, هدايت بخش و تذكرآفرين بوده , بر همه كتابها اشراف دارد و ابعادى از اين قبيل .
به راستى اگر تحريفى در قرآن صورت گرفته بود, دست كم برخى از اين ويژگيها را ازدست مى داد.
ب ) روايـات فراوانى دلالت دارند كه قرآن هرگز تحريف نشده از جمله : روايات عرضه كردن اخبار بـر قـرآن و روايـاتـى كـه مـى گـويـد: هـرگـاه افـقها تاريك و كارها درهم آميخته شد به قرآن مراجعه كنيد .
و نيز حديث ثقلين و مانند اينها.
ج ) همه دلايلى كه قائل به تحريف , ذكركرده مخدوش بوده و مقصودش را اثبات نمى كند.
د) از روايـات و اخـبـارى كـه درباره جمع قرآن ـدر زمان ابوبكر و عثمان ـ به ما رسيده يقين پيدا مى كنيم كه آنها همان سوره ها و آياتى را كه در زمان خود پيامبر (ص) تكميل شده بود گردآورى كرده در يـك جـلد نهادند, بدون آن كه به متن آن دست بزنند و از آن كم كنند يا بر آن بيفزايند و همان قرآن ـبه همان شكل ـ تا امروز به سلامت باقى مانده است ((149)) .
21ـ حضرت امام خمينى ((150))
ـرضوان اللّه تعالى عليه ـ مى گويد: هركس از اهتمام مسلمانان به جـمـع آورى قرآن و حفظ و ضبط قرائت و كتابت آن باخبر باشد, به سستى و بطلان پندار تحريف پى مى برد و اخبارى كه اهل تحريف به آن تمسك جسته اند, يا چنان ضعيف است كه نمى توان بدان اسـتدلال نمود و يا اخبارى جعلى بوده كه نشانه هاى جعل از سروروى آن مى بارد و يا مفهوم آن به قدرى بيگانه و دور از واقعيت است كه نمى توان به آن اعتنا كرد.
در ايـن ميان , پاره اى اخبار صحيح نيز به اين مطلب اشاره دارد كه تحريف , در تاويل و تفسير قرآن رخ داده نه در الفاظ و عبارات آن .
خـلاصه نظر ما اين است كه كتاب عزيز (قرآن ) همان است كه در دسترس همگان و در يك مجلد قـراردارد و هيچ گونه افزايش و كاهشى بدان راه نيافته و اختلاف قرائتها مساله تازه اى است كه از اختلاف قاريان در اجتهاداتشان منشاگرفته و ربطى به وحى الهى ـكه روح الامين بر قلب مبارك سيدالمرسلين# نازل كرده ـ ندارد ((151)) .
ايـشـان گـفتار شديداللحن و گسترده ترى دارد درباره حجيت ظواهر قرآن در برابر كسانى كه پنداشته اند قرآن ظهور ندارد, چون دچار تحريف گشته و تحريف , موجب اجمال و گنگى مطالب آن شده است .
مى گويد: اين ادعا ممنوع و پوچ است , چراكه قرآن هرگز تحريف نشده و اين عقيده محققان و صاحب نظران اسلام ـاز شيعه و سنى ـ است .
بـراى تـوضـيـح بـيـشـتـر, مـى گوييم : آيا به راستى واقعيت همان طور است كه نويسنده كتاب فـصـل الـخـطـاب پنداشته است , همان كتابى كه نه به علم كسى مى افزايد و نه وظيفه اى ايجاب مى كند .
وى با گردآورى و درهم آميختن رواياتى سست و ضعيف , اين كتاب را سرهم كرده است , امـا بايد دانست كه اصحاب بويژه پيشينيان خردمند ما ـمثل نويسندگان كتب اربعه ((152))
ـ از آن اعراض كرده و حريم روايات و كتب اصيل شيعه را از آن پاك ساخته اند.
تـازه اين , حال بيشتر كتابهاى روايى وى ـمثل مستدرك ـ است .
از چگونگى ديگر كتابهايش نپرس كه آكنده از قصه ها و حكايات عجيب و غريبى است كه بسيارى از آنها به شوخى شبيه تر است تا به مـطـالـب جـدى , بـا اين كه وى شخصى شايسته و پژوهشگر بوده , اما [متاسفانه ] كمتر به مطالب سودمند پرداخته است .
جـاى بـسى شگفتى است كه چگونه دانشمندان و هوشمندان معاصرش غفلت ورزيده و پيشگيرى نـكـردند تا اين كه آنچه نبايد بشود واقع شد و مشكلاتى را آفريد كه بايد آسمانها بر آن بگريند و اى بسا بر زمين فروريزند.
بـطور خلاصه اگر مساله , آن گونه بود كه او و مانند او مى گويند, يعنى كتاب الهى پربوده از نام اهـل بـيـت و فضيلتهايشان و نام اميـرالمومنين (ع ) و اثبات وصـايت و امامت آن حضرت , پس چرا خود اميرالمومنين و حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسين للّه و سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و ديـگـر اصحاب ـكه هميشه برخلافت اميرالمومنين (ع) استدلال مى كردندـ به اين آيات روشن و بـراهـيـن قاطع قرآنى احتجاج نكرده اند و چرا تنها به احاديث نبوى استدلال مى نمودند با اين كه ـطبق ادعاى شماـ قرآن [با آن صراحت ] پيش رويشان بود؟! اگـر بـه راسـتى اين گونه بود چرا پيامبر (ص) در حجةالوداع ـكه در اواخر نزول وحى و در آخرين سال عـمر شريفش انجام شدـ از ابلاغ يك آيه درباره جانشينى حضرت على (ع) هراس داشت تا جايى كه خداوند متعال به او تامين داده مى گويد: بوالله يعصمك من الناسب ((153))
, خداوند تو را از [گزند] مـردم نـگـه مى دارد؟ و چرا پيامبر (ص) هنگام رحلت , تقاضاى قلم و دوات نمود تا مشخصا نام حضرت على (ع) را براى جانشينى خود بنويسد؟ آيا [به پندار شما] فكر مى كرد وصيتش از وحى الهى موثرتر است ؟ درنـتـيـجـه , بـطـلان ايـن گـفتار دردآور و نظريه فاسد, روشنتر از آن است كه بر انسان عاقلى مـخـفى بماند, اما [متاسفانه ] اين فساد, على رغم نظر دانشمندان اسلام و نگهبانان شريعت پيامبر خاتم , شايع و پراكنده گشت ((154)) .
22ـ در پـايـان يـادآور مى شويم كه استاد گرانقدر ما حضرت آيةاللّه خوئى ـره ـ نيز در اين زمينه به طور گسترده و همه جانبه بحث كرده اند و ما در اين نوشتار ازشيوه ايشان پيروى نموديم .
از اين رو عنوان بحث را نيز از كتاب وى برگرفتيم ((155)) .
هميشه انديشه هاى گرانبها و مترقى ايشان سرشار از خير و بركت بوده و هست .
اين بود شمه اى از با ارزشترين سخنان و آراى چهره هاى درخشان دانشمندان بزرگ شيعه , همانان كـه مـجـامـع علمى به بركت وجود آنان شرافت يافته و آوازه برترى و نبوغشان ـدر ادب و كمال ـ سراسر گيتى را پر ساخته است آن چنان كه پيشوايان امت , سرمشق آيندگان و ضرب المثل علوم و معارف اسلامى در همه دورانها و اعصار گشته اند.
آرى ! اينان نمودار امت اسلامند كه در نظرياتشان شيوه مذهب حق , تجلى يافته نه آن گروه ناچيز و انـدك , امـا كـج انديشان تنها به دنبال سخنان متشابه و دوپهلو مى روند تا فتنه انگيزى كرده در روى زمين فساد به راه بيندازند .
كاميابى و توفيق خداوند از آنان دورباد.
گواهى بزرگان اهل سنت
بـسـيـارى از محققان اهل سنت به پاكى و درستى مواضع دانشمندان شيعه اماميه در برابر مساله تـحـريـف گـواهـى داده انـد .
الـبته هركس گفته ها و نوشته هاى دانشمندان بزرگ شيعه را در زمينه هاى مختلف دينى ـبويژه مباحث مربوط به قرآن ـ بررسى نمايد, نظريات روشن و آراى بلند آنان را نسبت به قرآن مجيد مى يابد و متوجه مى شود كه آنان در حفظ قرآن و دفاع از حريم مقدس آن , از همه مردم [دقيقتر و] كوشاترند.
اكنون نمونه هايى از اين گواهيها را يادآور مى شويم :
1ـ ابـوالـحـسـن على بن اسماعيل اشعرى سردسته اشاعره كه شيعيان (رافضى ها)را به دو گروه ظـاهـربـيـنان ((156))
و ژرف انديشان تقسيم كرده مى گويد: رافضى ها درباره قرآن اختلاف نظر دارند گروهى مى پندارند قرآن دچار كاستى گشته , ولى هرگز چيزى بدان افزوده نشده و اصولا چـنين چيزى ممكن نيست .
همچنين قرآن حاضر, شكل نخستين خود را بدون هيچ دگرگونى حـفـظ كـرده اسـت فـقـط بخشهاى زيادى از قرآن نابودشده ((157))
كه امام [عصرـعج ـ] به آن آگاهى كامل دارد.
گروه دوم مى گويند: نه چيزى از قرآن كم , و نه چيزى بدان افزوده شده وهمان گونه كه خداوند مـتـعـال بـر پيامبر (ص)نـازل فـرمـوده ـبـدون هـيـچ دگرگونى وتبديل ـ پابرجا و استوار باقى مانده است ((158)) .
دقـت كـنـيـد! ايـن سخن ابوالحسن اشعرى (متوفاى 330هـ .
ق ) يكى از بزرگترين انديشمندان اسلامى در آغاز قرن چهارم هجرى است كه به روشنى گواهى مى دهد محققان سرشناس و بزرگ شيعه اماميه , تحريف قرآن را به هر صورت , مردود و منتفى مى دانند, با اين حال چه كسى ياراى آن دارد كه عقيده تحريف را به شيعيان نسبت دهد جز اين كه در وادى گمراهى سرگردان باشد.
مـرحوم سيدشرف الدين عاملى بحث جالبى درباره سلامت قرآن از احتمال تحريف دارد و در طى آن , كـسـانـى را كه با شتابزدگى تهمتهاى ناروا را متوجه يك امت بزرگ و پاك و منزه مى كنند, سـرزنش كرده مى گويد: پژوهشگران اهل سنت به خوبى مى دانند كه قرآن مقدس , نزد شيعيان از جايگاهى بس والا برخوردار است و افراد باانصافشان اين مساله را به روشنى بازگو مى كنند.
پـيـشـواى بـزرگوار, نويسنده پژوهشگر رحمت اللّه هندى در كتاب نفيس اظهارالحق مى نويسد:
قرآن مجيد نزد توده دانشمندان شيعه دوازده امامى از هرگونه دگرگونى و تبديل محفوظ است و گـفتار برخى از آنان (اخبارى ها) كه مى گويند قرآن دچار كاستى شده پيش شيعيان مردود و غيرقابل پذيرش است .
سـپس كلمات بزرگان شيعه مانند شيخ صدوق , سيدمرتضى , طبرسى , شيخ حر عاملى و مشاهير ديـگـر را يـادآور شـده به دنبال آن مى افزايد: با اين تفصيل , روشن شد كه مذهب حقيقى و نظريه مـورد قـبـول نزد دانشمندان شيعه دوازده امامى اين است كه قرآنى كه خداى متعال بر پيامبرش # فروفرستاد همين كتابى مى باشد كه در يك مجلد و در دسترس همگان قراردارد و هرگز بيش از ايـن نـبـوده و نـيز قرآن در دوران خود پيامبر (ص) گردآورى و تدوين شده است و هزاران نفر از ياران پيامبر (ص)آن را بـه خـاطر سپرده , نقل كرده اند و همين قرآن با همين ترتيب در زمان ظهور امام دوازدهم (عج ) آشكارشده , شهرت مى يابد [و نقش جهانى خود را ايفا مى كند].
در بـخـش ديـگرى مى نويسد: و آن گروه ناچيز كه گفته اند قرآن دستخوش دگرگونى شده , جـايـگـاهـى در مـيان شيعيان ندارند و گفتارشان پيش آنان به كلى مردود است و پاره اى اخبار ضـعيف كه در كتابهايشان آمده موجب نمى گردد كه از يك مساله صحيح و مسلم دست برداريم , چـراكه خبر واحد موجب علم و يقين نمى شود .
پس هرگاه مخالف ادله قطعى بود بايد به كنارى گذاشته , رهاشود.
و در پـايـان مى گويد: در تفسير صراطمستقيم ((159))
ـكه نزد شيعيان بسيار با ارزش است ـ در ذيـل آيـه حفظ مى خوانيم : منظور از لحافظون اين است كه : ما(خداوند) قرآن را از گزند هرگونه تحريف , تبديل , افزايش و كاستى نگهدارى مى كنيم ((160)) .
2ـ اسـتـاد مـعـاصـر دكـتـر مـحـمدعبداللّه دراز نيز به پاك بودن حـريم شيعـه از قول به تحريف گـواهـى داده , مـى گويد: هرچه باشد قرآن حاضر يگانه كتابى است كه در جهان اسلام ـاز جمله ميان فرقه هاى شيعه ـ در طول سيزده قرن رواج داشته و دارد .
ما در اين جا عقيده شيعه اماميه را از كتاب ابوجعفر صدوق يادآور مى شويم كه مى نويسد: به اعتقاد ما مجموع قرآنى كه خداوند متعال بـه پـيـامـبـرش حـضـرت محمد (ص)وحى فرمود همين است كه در يك مجلد و در دسترس همگان قـراردارد و هـرگز بيش از آن نبوده و هركس نسبت دهد كه ما معتقديم قرآن بيش از اين مقدار بوده , دروغگو است ((161)) .
3ـ هـمچنين جناب شيخ محمدمحمد مدنى استاد دانشكده شريعت دانشگاه الازهر مى گويد: به خدا پناه مى بريم از كسى كه بگويد: به عقيده شيعيان , قرآن ناقص است .
تـنها پاره اى روايات در كتابهايشان آمده كه همانند آن در كتابهاى ما نيز روايت شده و اهل تحقيق از هردو فرقه آن روايات را تضعيف نموده , بطلان و فساد آن را روشن ساخته اند و در ميان شيعيان امـامـيـه يـا زيديه هيچ كس چنين اعتقادى ندارد, همان طور كه در ميان اهل سنت نيز كسى اين اعتقاد را ندارد.
هركس بخواهد مى تواند به كتابهايى مانند الاتقان نوشته سيوطى مراجعه كند تا امثال اين روايات را ـكه ما از آن اعراض مى كنيم ـ ببيند.
در بـخـش ديـگـرى مى گويد: يكى از مصرى ها ((162))
كتابى به نام الفرقان تاليف و آن را از اين روايـات دروغـيـن , جـعـلـى و مـتروك ـكه همه را از كتابها و منابع اهل سنت نقل نموده ـ آكنده كرده است .
آيا مى توان گفت : اهل سنت منكر قداست قرآنند؟ يا معتقدند قرآن كاهش يافته , به دليل روايتى كه فلانى روايت كرده يا كتابى كه فلان شخص نوشته است ؟ وضـعـيـت شـيعيان نيز همين طور است كه پاره اى روايات در برخى كتابهايشان نقل شده همانند رواياتى كه در كتابهاى ما وجود دارد [وگرنه آنها هرگز به تحريف قرآن اعتقاد ندارند].
علامه گرانقدر ابوعلى طبرسى از دانشمندان بزرگ اماميه در قرن ششم هجرى , در كتاب نفيس مـجـمـع البيان لعلوم القرآن درباره اين روايات ضعيف ـكه دلالت بر نقص قرآن داردـ مى نويسد:
گـروهـى از اصحاب ما و جمعى از حشويه اهل سنت روايت كرده اند كه قرآن دچار دگرگونى و كـاسـتـى شده , اما عقيده راستين در مذهب ما خلاف آن است .
آن گاه سخنان او را به طور كامل نقل كرده مى افزايد: اين سخنى است صريح و با دلالت روشن بر اين كه طايفه اماميه مانند ديگران , مـعـتقدند كه حتى يك حرف هم از قرآن كم نشده است و هركس بگويد قرآن تحريف شده تنها به پـاره اى روايـات اسـتـنـادجسته كه به خيال خام خود صحيح مى پندارد با اين كه بسيار ضعيف و باطلند.
پـس از آن مـى گـويد: استاد فاضل , شيخ محمدجواد مغنيه از دانشمندان بزرگ شيعه اماميه در لبنان مى نويسد: توجه كسانى كه پاره اى احاديث در برخى كتابهاى عالمان شيعه را بهانه قرارداده بـر ضـد آنـان استدلال مى كنند, به اين نكته اساسى جلب مى كنم كه به نظر شيعيان در كتابهاى حديثى ـاز جمله كافى , استبصار, تهذيب و من لايحضره الفقيه ـ هم حديث صحيح نقل شده و هم حديث ضعيف , همچنين در كتابهاى فقهى هم مطالب صحيح يافت مى شود و هم مطالب اشتباه و نادرست .
بـنـابـرايـن , نزد شيعيان هيچ كتابى كه همه مطالبش از اول تا آخر صحيح باشد ـجز قرآن كريم ـ وجـود نـدارد .
از ايـن رو احـاديثى كه در كتب شيعه نقل شده به هيچ وجه دليلى بر ضد مذهبشان نيست .
آرى ! حـديـث بـر ضـد كـسى حجت است كه آن را صحيح بداند, تازه دليلى عليه او به عنوان يك شخص نه يك مذهب .
و ايـن , نـتيجه طبيعى بازبودن باب اجتهاد براى كسانى است كه شايستگى وقدرت اجتهاد دارند, زيـرا هـمـچـنـان كـه استخراج و استنباط احكام از آيات و روايات , با اجتهاد صورت مى گيرد, در تشخيص درستى و نادرستى اسناد روايات نيز تنها اجتهاد كارساز است .
مبالغه نيست اگر بگويم : وجود دروغ و جعل در لابه لاى احاديث , يكى از مسائل بديهى دين اسلام اسـت و در ايـن مساله فرقى بين مذاهب مختلف نيست , چراكه همه مذاهب اسلامى در اين جهت اتفاق نظر دارند ((163)) .
4ـ دكتر محمد تيجانى سماوى مى گويد: اگر همه كشورهاى اسلامى را از شرق و غرب و جنوب و شـمـال در سـراسـر گـيـتـى بگرديم , همين قرآن را ـبدون هيچ كم وزيادـ مى يابيم و هرچند مـسـلمانان به فرقه ها و مذاهب گوناگون تقسيم مى شوند باز قرآن تنها عامل دربرگيرنده همه آنان است و هيچ يك از امت بزرگ اسلامى , در آن اختلاف ندارند.
و آنـچـه بـه شـيعه در مورد تحريف قرآن نسبت داده مى شود چيزى جز عيبجويى و هوچى گرى نـيـسـت , چـرا كـه اثرى از اين مساله در عقايد شيعيان يافت نمى شود و هرگاه ما عقايد شيعه را درباره قرآن بررسى كنيم خواهيم ديد كه آنان متفقا حريم مقدس كتاب خدا را از هرگونه تحريف , پـاك و مـنزه مى دانند .
اگر به راستى آنها قرآنى غير از قرآنى كه مى شناسيم داشتند, مردم از آن باخبر مى شدند.
فـرامـوش نـمى كنم نخستين بار كه از سرزمين شيعيان ديدن مى كردم پاره اى از اين شايعات در ذهـنـم جـاى داشـت , لـذا هرگاه يك كتاب بزرگ و ضخيمى را مى ديدم فورا آن را برداشته ورق مى زدم شايد آن قرآن پندارى را پيداكنم , امابه زودى اين پندار خام برباد رفت و دانستم كه اين هم يكى از شايعه ها و تهمتهاى دروغين عليه شيعيان است , براى بدبين كردن مردم [ناآگاه ] به آنها.
امـا هـنـوز هستند كسانى كه كتاب فصل الخطاب را به رخ كشيده با كمال بى انصافى مى خواهند مسووليت اين كتاب را به گردن آنان بيندازند .
اى بسا كتابها كه نوشته مى شود و درحقيقت جز از راى نويسنده و مولفش حكايت نمى كند و در آنها خوب و بد, حق و باطل , راست و دروغ و درست و نادرست گنجانده شده است [اگر وجود چنين كتابهايى دليل قول به تحريف باشد] .
اين تهمت بـه اهـل سـنـت و جماعت بهتر مى چسبد تا به شيعه ((164)) .
سپس سخنان استاد محمد مدنى را يـادآور شـده مـى افزايد: وقتى كتابها و مسانيد و صحاح اهل سنت و جماعت پراست از رواياتى كه گـاهـى ادعـاى نـقـصان و گاهى ادعاى زيادى در قرآن دارد, پس اين همه اهانت به شيعه ـكه اجماع بر بطلان و پوچى اين ادعا دارندـ براى چيست ؟ امـا مساله مهم اين است كه دانشمندان و محققان شيعه و سنى چنين روايتهايى را باطل دانسته , آن را شـاذ و كـمـيـاب شـمـرده اند و با ادله اى قانع كننده ثابت كرده اند, قرآنى كه در دسترس ما قـراردارد هـمـان قرآنى است كه بر پيامبرمان حضرت محمد (ص)نازل شده و هيچ افزايش و كاستى يا تبديل و دگرگونى در آن رخ نداده است .
چـگـونـه اهـل سـنـت و جماعت در رابطه با روايتهايى كه نزد شيعيان ارزشى ندارد بر آنان خرده مى گيرند با اين كه صحاح خودشان درستى اين روايات را اثبات مى كند ((165)) .
اين بود بخشى از گواهيهاى بسيار روشن , بر پاك بودن موضع دانشمندان شيعه از مساله تحريف و اين كه هيچ يك از محققان سرشناس آنها چنين نظريه اى ندارند, جز گروهى بسيار ناچيز ـكه در مـيـان شيعيان به حساب نمى آيندـ همانند حشويه و ناقلان حديث كه آنها نيز در بين اهل سنت از جايگاه و منزلتى برخوردار نيستند.
ايـن مـسـالـه خـيـلـى روشـن است كه عقيده اى را نمى توان به گروهى نسبت داد, هنگامى كه سـرشـنـاسان و برجستگان آن گروه بدان معتقد نباشند .
از اين جاست كه مى گوييم : شايد امر بر بـرخـى از نـويـسندگان مشتبه شده كه تير به تاريكى پرتاب كرده و اين عقيده پوچ را به شيعيان نسبت مى دهند.
[تهمتهاى ناروا] يكى از نويسندگان پيشين ابن حزم ظاهرى است كه شيعيان را متهم كرده , مى نويسد: همه اماميه ـدر قـديـم و جـديدـ معتقدند قرآن دگرگون گشته , برخى مطالب ـكه جزء قرآن نبوده ـ بدان افـزوده , بـخـشـهـاى فراوانى از آن كاسته و قسمتهاى زيادى نيز تبديل شده است , به جز على بن حسين سيدمرتضى علم الهدى كه تحريف قرآن را انكاركرده , قائل آن را كافر مى شمارد و همچنين دو يـار او ابـويـعـلى ميلاد طوسى و ابوالقاسم رازى ((166)) .
اى كاش شيعيان قائل به تحريف را نام مى برد, زيرا مذهب شيعه ـكه به امامت و اصل عدل معتقدندـ جز راهى كه سيدمرتضى و استادش شـيخ مفيد و معاصرش شيخ طوسى و همانند ايشان پيموده و ترسيم كرده اند نيست .
بنابراين جدا كـردن چـنـيـن اشـخاصى , به معناى خارج نمودن سران مذهب و سرشناسان طايفه است , چراكه مذهب و طريقت , در اين برجستگان تجسم مى يابد, نه در افرادى ناچيز و ناشناس .
ابـوالـحـسـيـن عبدالرحيم بن محمد خياط معتزلى نيز از وى پيروى كرده و در مواردى از كتاب الانـتـصـار كـه در رد ابـن راوندى نوشته , كوركورانه اتهام قول به تحريف را متوجه شيعه ساخته مـى نـويـسـد: جماعتى از شيعيان , امت اسلامى را متهم مى كنند كه به سراغ قرآن رفته هم از آن كاسته و هم بدان افزودند ((167)) .
مـا ايـن گروه كه خود را به شيعه منسوب كنند نمى شناسيم اما به طور يقين مى دانيم حتى يك شيعه از هيچ يك از طايفه هاى آنان قائل به زيادشدن قرآن نيست , چراكه همه شيعيان اجماع دارند كه هرگز چيزى بر قرآن افزوده نشده است همان طور كه در سخنان علامه طبرسى خوانديم .
اين گـفـتـه هـا از مـثـل او خيلى عجيب نيست , تعجب از قاضى عبدالجباربن احمد از سران معروف مـعـتزله است كه مى نويسد: يكى از كشمكشها, مخالفت گروهى از شيعيان رافضى است , همانان كـه افـزايـش و كـاهـش را در قرآن روادانسته و گفته اند: قرآن در عصر پيامبر (ص) چندين برابر قرآن مـوجـود بـوده تـا جايى كه گفته اند: سوره احزاب بار يك شتر بوده و قرآن , دستخوش تحريف و دگـرگـونـى گـشـته , هم بدان افزوده و هم از آن كاسته شده است .
آنان ناخودآگاه تحت تاثير ملحدانى قرار گرفته اند كه آنها را از دين خارج ساخته اند ((168)) .
اين تهمت دروغين از كسى مانند اين دانشمند محقق , بسيار شگفت و دور از انتظار است .
از ايـن گذشته افزون بودن سوره احزاب بر مقدار فعلى , سخن معروف بزرگان مشهور اهل سنت است ((169)) .
بـه راسـتـى چـگونه اين مطلب بر قاضى عبدالجبار پنهان مانده و آن را به شيعيان بى گناه نسبت داده است ! پاسخ ابن طاووس
در ايـن جا مناسب مى دانيم سخنان ارزنده و جالب ابن طاووس را در پاسخ ابوعلى جبايى (متوفاى 235هـ .
ق ) كه قول تحريف را به شيعه اماميه نسبت داده بياوريم , آن جا كه مى گويد: همه نيش و سـرزنشها كه روانه قائلان به تغيير و تبديل قرآن ساختى متوجه عثمان مى شود چراكه ـبه اجماع مـسـلمانان ـ عثمان همه مردم را به اين مصحف شريف فراخواند و مصحفهاى ديگر را تحريف شده اعلام كرد و همه را سوزاند, پس اگر عثمان اعتراف نداشت كه قرآن از ناحيه صحابه دچار تبديل و دگـرگـونـى شـده , مـصحف تحريف شده اى نبود بلكه همه مساوى بودند [و نيازى به سوزاندن نداشت ].
بـا ايـن حساب , چه كسانى مدعى اختلاف و دگرگونى قرآنند؟ پيداست شما و گذشتگانتان نه شـيعيان كه شما آنان را رافضى مى ناميد, زيرا در مذهب ما معلوم و مسلم مى باشد كه قرآن كتابى يـگـانـه اسـت كـه از سوى خداى يكتا نازل شده , همان طور كه بزرگ پيشواى ما حضرت جعفربن محمد, امام صادق (ع) فرموده است .
و بايد به او گفت : تو در تفسير خود ادعا مى كنى كه بسمالله الرحمنالرحيم جزو قرآن نيست و آن را آيه اى از قرآن نمى دانى .
بنابراين ـبه پندار شما ـ 113آيه در قرآن زيادى بوده و جزء قرآن نيست و خيال مى كنيد عثمان براى جداسازى سوره ها از هم در آغاز هر سوره بسم اللّه را ثبت كرد.
اكـنـون اى ابـوعـلـى ! آيـا ايـن سخنان اعتراف به اين مطلب نيست كه خود شما كلماتى به قرآن افزوده ايد كه جزو قرآن و آيات آن نبوده است ؟ ((170))
*** بـه هـرحـال آنـهـا مـردمى بودند كه درگذشتند و خوب و بد گفتار و رفتارشان مربوط به خـودشـان مـى شـود .
چه شده است كه در عصر حاضر مردمى متمدن , بى پروا و كوركورانه از آنان پـيـروى كـرده درنتيجه , يك امت اسلامى بزرگ و ريشه دار را به گناهى متهم مى كنند كه از آن بـيـزارنـد .
خـداونـد مـتـعـال مـى فـرمـايـد: قـالـ مترفوها انا وجدنا آباءنا على امة وانا على آثارهم مقتدون ((171))
, ثروتمندان مست و مغرور آن (شهرها) گفتند: ما پدران و نياكان خود را بر آيينى يافتيم و به آثار آنان اقتدا مى كنيم .
از جـمله نويسنده زبردست , استاد رافعى همان تهمتهاى نياى دروغپرداز خود ابن حزم ظاهرى را تكراركرده , مى گويد: شيعه اماميه قائل به تحريف قرآنند .
پيداست اين دروغپردازى از يك تعصب خـشـك و كـور سـرچـشـمـه مـى گـيـرد كـه فـانـها لاتعمى الابصار ولكن تعمى القلوب التى فى الصدور ((172)) , چشمها كور نيستند, ولى قلبهاى درون سينه ها كورند.
او مى نويسد: اما رافضى ها ـخداوند رسوايشان سازدـ هميشه گمان داشته اند كه قرآن دچار تبديل و دگـرگـونـى گـشـتـه , افـزايش و كاهش يافته و از جايگاه اصلى خود تحريف شده است و نيز مى پندارند كه امت اسلامى همين كار را در مورد احاديث و روايات نيز مرتكب شده است .
اينها همه از پـنـدارهـاى شيخ و عالمشان هشام بن حكم بوده كه ديگران هم از روى نادانى و حماقت از وى پيروى كرده اند ((173)) .
ايـن هـمـه نـاسـزا و دشنامهاى زننده سزاوار نبود از قلم نويسنده اى اديب تراوش كند مگر اين كه شيطان بر او چيره گردد و ياد خدا را از دلش بربايد كه از اين بليه بايد به خدا پناه برد و فرجام نيك مخصوص پرهيزكاران است .
ولاحول ولاقوة الا بالله العلي العظيم.
ياوه گويى مستشرقان بيگانه
اگـر مـسـلمانان حرمت خويش پاس داشته , اتحاد همه جانبه خويش را حفظ كرده بودند, دشمنان خيانت پيشه نمى توانستند از شكاف موجود بهره بردارى كرده در گسترش آن بكوشند.
آرى ! چـرنـدهـاى كـسانى همچون ابن حزم از ديرزمان و دشنامهاى افرادى مانند رافعى در عصر حـاضـر, بـه بـيـگـانگان جرات داده تا تهمتها را متوجه طايفه هاى مسلمانان كنند, بويژه متعرض قرآن كريم , يعنى مقدسترين پايه در زندگى مسلمانان شده و آن را هدف تيرهاى زهرآگين خود قراردهند.
از جـمـلـه مـسـتشرق معروف , علامه گلدزيهر تمام تلاش خود را به كار برده تا از ارزش معجزه بـزرگ (قـرآن كـريـم ) بـكاهد .
وى پديده اختلاف قرائتها را دستاويزى قرارداده براى اثبات وجود اخـتـلاف و چندگانگى در وحى الهى (كه از آسمان فرودآمده ) تا به خيال خام خود, اطمينان به وحى آسمانى و نسخه اصلى قرآن را ازبين ببرد.
در پيشگفتار كتابش مى نويسد: هيچ كتاب تشريعى كه به اعتقاد قلبى يك گروه دينى , نص منزل يـا وحى آسمانى باشد وجودندارد, آن هم نصى كه از ديرزمان ثابت مانده , از پريشانى و بى ثباتى به دور مانده باشد, همان طور كه نص قرآن نيز به اين سرنوشت گرفتار شده است ((174)) .