اصول قراءت نافع
امام القراءة نافع بن عبدالرحمن المدنى اصفهانى، دومين چهره از قراء مدينه ( 70 ـ 169 هـ ق )
راويان او : 1 ـ ابوموسى عيسى بن مينا المدنى معروف به قالون ( م 220 هـ ق )
2 ـ ابوسعيد عثمان ابن سعيد المصرى ملقب به ورش ( 110 ـ 197 هـ ق ) که هر دو بدون واسطه از نافع روايت کرده اند، و اختلاف در روايت آندو زياد است .
بسم الله: نافع درابتداء از اول هر سوره بسم الله را خوانده، بر طبق رسم الخط مصاحف جز سوره توبه که بدون بسم الله نازل شده است . و مثل همه قراء، در ابتداى به قراءت از اواسط سوره ها گفتن بسم الله را جايز دانسته . اما بين دو سوره، هنگام وارد شدن از سوره اى به سوره ديگر، نافع به روايت قالون بسم الله را براى فصل بين دو سوره خوانده، ولى روايت ورش سه وجه دراد، يا بسم الله را گفته، يا با سکت بدون بسم الله خوانده و يا بدون بسم الله آخر سوره را به اول سوره بعدى وصل نموده است .
تبصره :
آنانکه سکت بين دو سوره را براى ورش روايت کرده اند، در بين چهار سوره الزهر ( مدثر به قيافه ) ( فجر به بلد ) ( انفطار به تطفيف ) و ( عصر به همزه ) به فصل با بسم الله، و آنانکه به وصل روايت کرده اند بين اين چهار سوره را به سکت از ورش روايت کرده اند .
ميم جمعى :
روايت ورش از نافع، ميم جمعى را فقط اگر بعد از آن همزه متحرک باشد، صله واوى داده، مانند : اَنْذَرْتُمُو اَم مِنْهُمُوا اُمِيونَ ـ اَنْفُسُکُمُو اِذْ تُدْعَونَ، البته با اشباع مدى که حاصل مى شود . و قالون در ميم جمعى که بعدش هر حرف متحرک باشد، دو وجه دارد يکى صله واوى،ديگر به سکون آن روايت کرده است .
مدود :
قالون به قصر و توسط منفصل و توسط متصل، و ورش باشباع منفصل و متصل ( شش حرکت ) از نافع روايت کرده اند، و ورش مد بدل را که مخصوص به اوست از نافع روايت کرده، و آن موقعى است که حرف مد بعد از همزه بيايد، و در تحقيق همزه، يا مغير به تسهيل، يا نقل، يا ابدال، فرقى نمى کند مثل : ءمَنَ ـ ايماناً ـ اُوتِى ـ وَالاخِرَة ـ هولاءِ الهَةً ـ ءَالَهَتُنا مِنَ السَّماءِ ءايةً . و مقدار مد بدل سه وجه دارد : قصر ـ توسط ـ مد، که آنرا تثليث بدل گويند . و استثناء کرده از آنها :
1 ـ کلمه اسرائيلَ ـ يؤاخِذُ و ساير متصرفات آن مثل لا تُواخذنا 2 ـ هرگاه قبل از همزه حرف ساکن صحيح متصل به آن باشد . مثل مَسئُولاً ـ مَذئُوماً ـ القُرانَ 3 ـ هرگاه همزه براى ابتداء کلمه آورده شده، مثل ايتِ ـ ايذِنْ ـ اُؤتُمِنَ 4 ـ وقتى حرف مد بعد از همزه بدل از تنوين باشد، که در حال وقفى اتفاق مى افتد . مثل : دُعاءً ـ غثاءً خَطاءً .
تبصره :
در کلمه ءَالانَ ( يونس 91 / 51 ) که همزه استفهامى دارد، به قصر مد بدل از ورش روايت کرده اند، ( البته منظور همزه و الف دوم است زيرا اولى مد لازم مى باشد ) . و در کلمه الانَ که همزه استفهامى ندارد تثليث بدل جايز است . و ديگر کلمه اَهْلَکَ عادَ الاوُلى ( نجم . 5 ) مد بدل را به قصر روايت کرده اند، _ البته در الاُولى مکانهاى ديگر تثليث بدل جارى است )، و بعضى از محققين در اين دو مورد هم از ورش به جايز بودن مد بدل ذکر کرده اند .
مدلين :
واو و ياء ساکن، ماقبل مفتوح را حرف لين گويند . بعد از هر يک از اين دو حرف اگر همزه بوده، و در يک کلمه واقع شوند . ورش در حال وصل يا وقف، به توسط و طول مد داده است، اگر چه حرف لين با همزه در وسط کلمه باشد، مثل شَيئاً ـ کَهَيئَةِ ـ الطَّيرِ ـ لاتَيأَسَوا ـ سَوءَةَ اَخى، يا در آخر کلمه، مثل : شَيئَ ـ ظَنَّ السَّوءِ . و هر گاه پس از حرف لين روى حرفى غير از همزه سکون باشد، سه وجه براى ورش جايز است، قصر ـ توسط ـ طول .
در کلمه سَوءات، که در چهار موضع آمده ( سه در اعراف، يک در طه ) محققين از علماى فن، براى ورش به دو وجه : قصر ـ توسط در لين ذکر کرده اند، ولى اگر به قصر خوانده شود در مد بدل بعد، تثليث ( قصر ـ توسط ـ طول ) جايز است . و در توسط مدلين، بايستى در مد بدل به توسط اکتفا کرد . و در کلمه اَلمَوْؤُدَةُ، سه وجه بدل بحال خود باقى است .
هاء ضمير :
روايت قالون از نافع در کلمات يُؤَدِّهِ اَليکَ ( دو جا آل عمران ) و نُؤتهِ مِنها ( دو جا آل عمران ) ( و يک موضع شورى ) و نُوَلِّهِ ما تَولّى و َ نُصْلهِ ( نساء ) و اَرْجِهِ وَ اَخاهِ ( اعراف ـ شعرا ) و يتَّقِهِ ( نور ) فَاَلقِهِ ( نمل ) به اختلاس کسره هاء در اين يازده موضع روايت کرده است، ولى ورش با شباع هاء کنايه در آنها خوانده است . و در فيه مُهاناً ( فرقان ) نافع به کسر هاء بدون صله خوانده است، و در مَنْ يأتِهِ مُؤمِنَاًً ( طه ) از قالون به دو وجه روايت شده : کسر هاء به قصر يا اشباع آن، ولى ورش باشباع فقط . وَيرْضَهُ لَکُم ( زمر 8 ) را نافع مثل عاصم خوانده است . و در ما اَنْسانيه ( کهف ) وَعَليهِ اللهَ ( فتح ) را نافع به کسر هاء کنايه در آنها خوانده است .
همزه مفرده :
در هر کلمه اى که همزه مفرده ساکن، و در مکان فاء الفعل باشد، ورش ( مثل سوسى و ابوجعفر ) آن همزه را در هر حال، بدل به حرف مدى از جنس حرکت ماقبل آن مى نمايد، مثل : يؤمِنُونَ ـ مامُون ـ فاتُو ـ اَلَّذيِ اوتُمِنَ اِلَى الهُديَ أْتِنا ـ لِقّاءَ ناايتِ .
استثناء : از نظر ورش باب ايواء و مشتقات آن از اين قاعده مستثنى هستند . مَأوى ـ مَأويهم ـ مَأواهُ ـ مَأويکُم ـ فَأووا ـ تُؤوى ـ تُؤويهِ . و در سه کلمه : بِير ـ بِيسَ ـ الذيب که همزه ساکن عين الفعل است به ابدال خوانده . و ديگر همزه فاء الفعل مفتوح را که بعد از ضمه واقع شده، ورش همزه را تبديل به واو خالص مى نمايد، مثل : مُوَجَّلاً ـ مُوَذِّنٌ ـ يواخِذُکُم ـ يوَيدُ . ورش کلمه لِئَلّا را بدل به ياء نموده است . و همزه بعد از ياء اِنَّما النَّسيئُ زيادَةٌ ( توبه ) را بدل به يائ و در ياء، قبلى ادغام کرده است : انَّما النَّسِيئُ .
و در تمام موارد ياد شده همزه مفرده روايت قالون از نافع به تحقيق آنهاست .
نافع کلمه اَلنَّبى را به هر صورت که باشد با همزه مى خواند : اَلنّبيءُ ـ نَبيئاً ـ النَّبيؤُنَ ـ الاَنبِئاءُ ـ اَلنُّبوءةَ . و قالون در دو موضع آنرا به ياء مشدد خوانده : لِلنّبيِّ اِنْ اَرادَ ـ بُيوت النّبِيِّ الّا اَنْ ( احزاب 50 ـ 52 ) ولى بر آنها به همزه وقف نموده است . و کلمه مِوصَدَة ( بلد ـ همزه ) را نافع به ابدال و الصّابئينَ ـ و الصّابئُونَ خوانده است . و نافع کلمه هُزُءَاً و کُفُؤاً را با همزه خوانده است .
اگر بعد از کلمه اَنا همزه قطع مضموم يا مفتوح آيد نافع آنرا در وصل به الف مى خواند مثل اَنا اُحْيي_ اَنا اَوَّلُ المُسلِمينَ و مدّ آن منفصل است، و اگر بعد از کلمه اَنا همزه مکسور آيد، روايت قالون بخلف عنه به الف است . اِنْ اَنااِلّا .
نقل و حذف :
هر گاه قبل از همزه قطع، حرف ساکنى غير از حروف مدّى باشد، ورش حرکت همزه را به ساکن ماقبل داده، و همزه را حذف کرده، و اين قاعده را نقل و حذف، و باختصار نقل گويند . مثال : کُفْو اَنَ اَحَدٌ ـ مَنْ امَنَ ـ الاَرضَ ـ قَدَ افْلَحَ ـ قالَت اُوليهُمْ ـ تَعالَوَ اتْلُ . و به روايت قالون نقل و حذف نيامده، مگر کلمه اَلانَ (دو موضع يونس) که نقل حرکت همزه دوّم به ل و حذف همزه، قراءت نافع است . ديگر عادَ الّاوُلى ( نجم 50 ) که نافع به نقل حرکت همزه الاولى به ل قبل و حذف همزه، و ادغام تنوين عاداً در آن عادَالّاولى خوانده . وجه ديگرى براى قالون هست که بعد از ل مضمومه، همزه ساکنه آورده، عادَالُّؤْلى، ودرابتداء به اَلُْاولى، ورش دو وجه اَلُولى با تثليث بدل، و لُولى بدون همزه وصل و فقط قصر در بدل . و براى قالون سه وجه : اَلاُولى اَلُؤْلى ( همزه وصل و بعد لام مضمومه و بعد همزه ساکنه ) ـ لُوءْلى ( بدون همزه وصل )
قاعده در موقع شروع به کلمه اى که اول آن لام تعريف و بعد آن همزه قطع بوده، مثل : اَلاُولى ـ اَلاخِرَه ـ اَلاِنْسانْ نقل و حذف شده، دو وجه است : 1 ـ ابتداء به همزه وصل و رعايت نقل بعد آن، اَلُولى ـ اَلاخِرَة ـ اَلِنْسان 2 ـ ابتداء به حرکت عارضى ل : لُولى ـ لاخَرِة ـ لِنْسانَ . و در بِئْسَ لِسْمُ الْفُسُوقُ ( حجرات )، اين قاعده، ابتدا به کلمه اَلإسْمُ جارى است اَلِسْمُ يا لِسْمُ . و ديگر رِِدْأً يصَدِّقْنى ( قصص ) که حرکت همزه رِدءاً در قراءت نافع به ساکن قبل داده شده و همزه حذف گرديده در وقف بر آن تنوين ابدال به الف مى شود رِِدا .
و در کتابِيه اِنّى ( الحاقه 18 ) نافع به سکون هاء سکت و تحقيق همزه خوانده، واضح اينست و وجه دوم ورش نقل و حذف است . و در اين صورت هاء مالِيةْ هّلکَ بايستى ادغام شود . و در صورت عدم نقل و تحقيق همزه، در هاء ماليه سکت لازم است .
نافع، در چهار موردى که عاصم به روايت حفص به سکت خوانده : عِوَجاً قَيماً ـ مَرقَدِنا هذا ـ مَن راقٍ ـ بَلْ رانَ را به ترک سکت و ادغام نِ و لِ در راء بعد آنها خوانده است .
اجتماع دو همزه در يک کلمه :
که همزه اول حتماً مفتوح ولى همزه دوم يا مفتوح، يا مکسور، يا مضموم خواهد بود، مثل : ءَاَنْذَرْتُهُم ـ ءَاَلِدُ ـ ءَاِذا ـ اَئِنَّکَ ـ ءَاُنْزِِلَ ـ ءَاُلقِى، قراءت نافع در هر سه قسم به تسهيل ( بين بين ) همزه دوم است . و به روايت ورش، در هر دو مفتوح آن وجه ديگرى است، و آن ابدال همزه دوّم به الف است، که اگر بعد آن ساکن باشد با مد اشباع خواهد بود، مثل ءانْذَرْتَهُمْ و اگر متحرک باشد به قصر ءالِدُ، و روايت قالون در هر سه قسم، فقط تسهيل است با ادخال الف فصل بين دو همزه، و در لفظ اَئِمَّةِ که در پنج موضع قرآن آمده، تسهيل همزه دوم بدون ادخال و وجه دوم آن، ابدال همزه به ياء مکسوره قراءت نافع است .
استثناء : در ءاَمَنْتُم ( اعراف ـ طه ـ شعرا ) و ءَالِهَتُنا (زخرف) منع ابدال به روايت ورش، و منع ادخال به روايت قالون در آنها شده، ( همانطور که در وقف بر ءَاَنتَ منع ابدال شده ) براى اجتناب از وجود سه ساکن متوالى که ممنوع است .
در موقعيکه همزه استفهام مکرر شده مثل : ءَإذاکُنّا تُراباً ءَاِنّا قراءت نافع در استفهام اول و اخبار ( حذف همزه استفهام در دوّم است، امّا در سوره نمل 67 و عنکبوت 29-28 به عکس يعنى اخبار در اول و استفهام در ثانى خوانده است.
در اَشَهِدوُِا ( زخرف 19 ) که قراءت نافع با دو همزه ءَاُشهِدوُا به همزه مفتوحه محققه و همزه مسهله مضمومه و اسکان ش است، روايت قالون بخلف عنه با ادخال الف فصل بين دو همزه است .
اجتماع دو همزه قطع در دو کلمه :
همزه اول در آخر کلمه اى و دوّمى در اول کلمه بعدى قرار گرفته باشد مثل : جآءَ اَمْرَنا ـ جاءَ اِخوَةُ ـ جاءَ اُمَّةً : اگر متفق در حرکت باشد، روايت قالون در هر دو مفتوح، حذف يکى از دو همزه است، حال اگر محذوف اولى باشد، مد آن منفصل، و اگر دوّمى باشد مد آن متصل است . و اگر هر دو مسکور، يا مضموم باشند، به تسهيل همزه دوم است ( همزه مسکوره بين همزه و ياء ـ مضمومه بين همزه و واو ) و در حرف مد قبل از همزه مسهله، توسط يا قصر جايز است . در بِالسّوء الّا ما رَحِمَ رَبّى ( يوسف ) ابدال همزه اوّل به واو، و ادغام آن در واو قبلى، با يک واو مُشَدَّد و تحقيق همزه بعد خوانده است . بِالسُّوِّ اِلّا .
اما روايت ورش : اگر متفق در حرکت باشند، مثل جاءَ اَمْرنا ـ مِنَ السَّماءِ اِنْ ـ اَوْلياؤُِِ اُولئِکَ، به دو وجه است : تسهيل همزه دوّم که مجانس با حرکت آن ادا مى گردد، و يا ابدال آن که همزه دوم بحرف مدى مجانس با حرکت همزه اوّل تبديل مى شود ،و حرف بعد از ابدال، اگر متحرک به حرکت اصلى باشد به قصر، و اگر متحرک به حرکت عارضى باشد اشباع يا قصر جايز است، و اين در : البِغاءِ اِن ( نور ) مِنَ النّساءِ اِنِ اتّقَيتُنَّ ـ لِلنّبئِ اِنَ اَرادَ ( احزاب ) که نون ساکنه در آنها به نقل و حذف يا رهائى از دو ساکن، حرکت يافته است .
و اگر حرف بعد از ابدال ساکن باشد، مد حاصله از ابدال، به اشباع خواهد بود . و براى ورش در جاءَ الَ لُوط ـ جاءَ الَ فِرْعَونَ 5 وجه است : تسهيل همزه دوم با قصر و توسط و مد در الف بعد از آن براى مد بدل که به تسهيل تغيير کرده، و ابدال با قصر و مد . و در هؤلاء اِن کُنتُم صادقين (بقره) عَلَى البِغاءِ اِن اَرَدنَ ( نور 33 ) به ابدال همزه دوم به ياء مکسوره که در اولى سه وجه، و در دوّمى چهار وجه مى شود : تسهيل همزه دوم و ابدال آن با مد و قصر، و ابدال به ياء مکسور .
و اگر دو همزه د رحرکت مختلف باشند :
بنابر قراءت نافع، الف : اگر همزه اول مفتوح و دومى مکسور يا مضموم باشد، مثل : تَفئَ اِلى ـ جاءَ اِخْوَِةُ ـ جاءَ اُمَّةً رَسُولُها به تسهيل ( بين بين ) همزه دوم صحيح است . ب : اگر همزه اول مضموم و دوم مفتوح باشد، مثل : لَوْ نَشاءُ اَصَبْنا ـ ياسَماءُ اَقْلِعى به ابدال همزه دوم به واو خالص است . ج : اگر همزه اول مکسور، و دوم مفتوح باشد . مثل : مِنَ السّماء اَيةً ـ هؤلاءِ اَهْدى، همزه دوم ابدال به ياء خالص مى شود . د ـ اگر همزه اول مضموم و دومى مکسور باشد، مثل : ما مَسَّنِى السّوءُ اِن ـ مَنْ يشاءُ الى، به دو وجه : تسهيل همزه دوم، يا ابدال آن به واو خالص صحيح است .
تبصره : قاعده تسهيل و ابدال همزه در موقعى اجرا مى شود، که هر دو به وصل خوانده شوند، در غير اين صورت لازمه اش تحقيق خوانده همزه است و اگر بين دو همزه به وصل حرف ديگرى فاصله باشد مثل: السُّواى اَنْ هر دو به تحقيق خوانده مى شوند .
ادغامات : ورش دال قد را در ض ـ ظ ادغام کرده، مثل : فَقَد ضَّلَّ ـ فَقد ظَّلَمَ . و تاء تأنيث را در ظ، مثل : حُرِمَت ظُّهُورُها و نون در واو يس و القرآن را تنها به ادغام ولى ن و القلم را بدو وجه، اظهار يا ادغام، و ث را در اذ يلهث ذلک ( اعراف ) و ب در نزد م ارکب معنا ( هود ) ورش هر دو را به اظهار، و قالون بخلف عنه، به دو وجه اظهار وادغام آن را خوانده است .
و ادغام ذ در ت اِتَّخذتُّم و ساير صيغ آن قراءت نافع است . در يعذِّبْ مَنْ يشاءُ ( بقره 283 ) که نافع هم به جزم ب خوانده است . ورش به اظهار و قالون به ادغام قراءت کرده اند . ق در : اَلَم نَخْلُقْکُم ( مرسلات ) را همه قراء به ادغام خوانده اند . همچنين ادغام ل در ر مثل : قُل رَّبّى .
تفخيم و تغليظ
روايت ورش در مورد راءات ـ هر راء مفتوح يا مضموم اگر قبل از آن ياء ساکنه . يا کسره، در يک کلمه و متصل بآن باشد به روايت ورش ترقيق مى شود، مثل : فَالْمُغيراتُ ـ فَتَحْريرُ ـ لا ضَيرَ ـ بَشيراً ـ نَذيراً ـ تُعَزِروُهُ ـ تُوَقّروُهُ ـ نَخِرَةً ـ ناضِرَةً ـ حَصِرتْ . و اگر ياء ساکنه و کسره منفصله باشد، مثل : فى رَيبٍ ـ بِرُؤُسِکُمـ بِرَسُولِه، يا ياء ماقبل ساکن نباشد . مثل : الخِيرَةُ يروْنَ راء تفخيم مى شود .
اگر بين کسره لازم و راء در يک کلمه حرف ساکنى قرا رگرفته باشد، باز در ترقيق راء اثر ندارد، مثل : وِِْزرَکَ ـ ذِکْرَکَ : ـ اَلْمِحْرابَ ـ سِدْرَةُ ـ اِجْرامى ـ الذِّکْرَ ـ سِحْرٌ .
ولى اگر حرف ساکن فاصل از حروف استعلا باشد، مانع ترقيق راء شده و تفخيم آن صحيح است، مثل : مِصْرَ ـ اِصْراً ـ قِطْراً ـ فِطرَتَ اللهِ ـ وِ قْراً، و از اين قاعده حرف خ مستثنى، و آنرا مانع ترقيق نشمرده است، پس راء در اخراجاً ترقيق مى شود .
و راء در اسماء اعجمى، مثل : ابراهيم ـ اسرائيل ـ عمران مفخم است، و همچنين وقتى در کلمه اى راء تکرار شود . مثل : ضِراراً ـ مِدراراً ـ اِسراراً ـ فِراراً، براى متعادل بودن کلمه هر دو را تفخيم کرده، ولى در کلماتى مثل : سِرّاً ـ اَلْبِرُّ که ساکن ماقبل در آن ادغام باشد . در ترقيق آن خلافى نيست . و همچنان ورش راء اِرَمَ ذاتُ الْعِمادِ ( فجر ـ 7 ) را ترقيق، و به ترقيق راء اول بِشَرَرٍ ( مرسلات ) براى هم آهنگى با راء بعدى اقدام نموده است .
از ورش روايت شده تفخيم و ترقيق در 6 کلمه ذِکْراً ـ سِتْراً ـ حِجْراً ـ اَمْراً ـ وِِزْراً ـ صِهْراً ـ و تفخيم آنها ارجح است . و در کلمه حَيران که به تفخيم و ترقيق آن از ورش روايت شده، ترقيق ( اصل قاعده ) ارجح است .
ورش راء متحرک ماقبل مکسور، يا راء متحرک ماقبل ساکن ماقبل ماقبل مکسور، که با فاصله الف به حرف استعلا برسد : مثل : فِرْقَةٍ ـ فِراقِ ـ صِراطٍ ـ اِشراقٍ ـ اِعراضاً را تفحيم نموده است، مشروط بر آنکه در يک کلمه باشد، و در کلمه فِرْقٍ کَالطّوْدِ ( شعرا ) براى همه قراء دو وجه است، ولى ترقيق احسن است . در وقف بر راء مکسوره، وقتى قبل از الف ممال قرار گيرد ترقيق صحيح است، مثل : کِتابَ الاَبرارِ ـ مِنْ اَنصار.ِ
روايت ورش در مورد لامات ـ ورش هر لام مفتوح مخفف يا مشدد را اگر بعد از سه حرف : ص ـ ط ـ ظ ـ واقع شود، و اين حروف سه گانه، خود ساکن يا مفتوح باشند، تغليظ نموده است، مثل : الصّلوةَ ـ مُفَصّلاتٍ ـ يصَلَّبوا ـ يصلى ـ الطّلاق ـ اَطَّلَع ـ اَظْلَمَ ـ ظَلّلْنا ـ مَطْلَعِ ـ و قارى بايد از تفخيم لام و دوم در ظَلّلنا ـ فَيظْلَلْنَ و امثال آن بر حذر باشد .
تبصره :
کلماتى که بعد از صاد و لام مفتوح، الف منقلب از ياء باشد، و در آخر آيه نباشد، مثل : يصليها ـ يصلى در اينگونه کلمات که ورش فتح و تقليل دارد، معلوم است که اجتماع تغليظ و تقليل نمى شود . فتح با تغليظ ل و تقليل با ترقيق آن همراه است . و در کلماتى که بين ط و ل ـ ص و ل ـ الف حائل باشد، مثل اَفَطالَ ـ فِصالاً ـ يصّالِحا، تغليظ و ترقيق ل روايت شده که تغليظ ارجح است . و در اَفَغَيرَاللهِ ـ لَذکْرِاللهِ و امثال آن تغليظ جلاله با وجود ترقيق راء قبل آن محفوظ است . و در وقف بر کلماتى مثل : يوصَلُ ـ فَلمّا فَصَل ـ فَصْلْ ـ بَطَلْ ـ ظُلَلْ ـ اصح وجه تفخيم ل در وقف بر آنهاست .
فتح و اماله و تقليل :
قالون کلمه هارٍ ( توبه ـ 110 ) را اماله کبرى نموده، و در التَّورية هر جا بيايد به فتح يا تقليل روايت کرده و هاء و ياء را در کهيعص به فتح يا تقليل خوانده ( در شاطبيه نيامده ولى آنرا از قالون صحيح دانسته اند ) . و کلمه مُجريها ( هود 41 ) از او به فتح راء بدون اماله روايت شده است .
اما روايت ورش : الف آخر کلمه اى که منقلب از ياء باشد، يا در مصاحف به ى نوشته شده، و بر هر وزنى که باشد، مثل : الهدى ـ الهوى ـ احيا ـ استوى ـ تعالى ـ يتامى ـ کسالى ـ مأوى ـ مثنى ـ الدنيا ـ المثلى ـ دَعوى ـ التقوى ـ احدى ـ سيماهم ـ موسى ـ عيسى ـ يحيى ـ بلى ـ أنّى ـ يا ويلتى ـ يا اسفى و مانند آنها را که در تثنيه اسماء، و اسناد به متکّلم يا مخاطب در افعال، ياء در آنها ظاهر شود، مثل : ( فَتَى ـ فَتيانِ ( مَولى ـ مَوليانِ ) ـ ( رَمى ـ رَمَيتُ ) ـ ( اِشترى ـ اشتَرَيتَ ) روايت ورش به دو وجه : فتح و تقليل است .
استثناء : کلمه مَرضاة در هر حال . کلمه الرِّبا در همه قرآن ـ کِلاهُما ( اسراء ) کَمشکاةٍ ( نور )، و همچنين : لَدى ـ مازَکى ـ حَتى ـ اِلى ـ عَلى . در اين نه کلمه قول واحد فتح است .
و وقتى الف منقلب از ياء . بعد از راء واقع شود، فقط به تقليل ( بين بين ) خوانده است، مثل : الشِّعرى ـ ذِکْرى ـ اَسرى ـ اُخرى ( فقط در اَريکَهم ( انفال ) روايت به فتح و تقليل است .
ورش به تقليل خوانده، هر الفى که قبل از راء مکسور آخر کلمه باشد . مثل : اَبصارهم ـ وَالدّار ـ الکَفّار ـ النّار ـ جَبّارِ ـ اَنصارِ ـ اَوْبارِِها ـ اَشْعارِِها ـ وَالآبرارِ، ( در اَنصارى ـ فَلاتُمارِ ـ وَالجَوارِ تقليل ندارد ) .
همچنين کافرينَ ـ وَالکافِرينَ ـ که به ياء باشد، بلاخلاف به تقليل روايت ورش است ودر اَلجارِ ( دو موضع نساء ) و جبّارينَ ( مائده ـ شعرا ) به اختلاف فتح يا تقليل روايت ورش است .
ورش، در الفات واقع در اواخر آيات سوره هاى يازده گانه ( طه ـ نجم ـ معارج ـ قيامه ـ نازعات ـ عبس ـ اعلى ـ شمس ـ ليل ـ ضحى ـ علق ) فقط به تقليل روايت کرده، ولى اگر به اين الفات ضمير مؤنّث ( ها ) بچسبد، مثل : دَحيها ـ سوّاها ـ مَرعيها ـ ضُيحها ـ تَليها ـ حکم آخر کلمه بودن را نداشته و به فتح يا تقليل خوانده شده، مگر بعد از راء واقع شده باشند، مثل ذِکريها که فقط به تقليل صحيح است . در الفات منقلبه در غير فواصل آيات در سوره هاى ياد شده، دو وجه : فتح يا تقليل جايز است .
کلمه رَءى، که در هفت موضع قبل از متحرک واقع شده، مثل : رَءا کَوکَباً ( انعام ) رَءا اَدييهُم ( هود ) رَءا بُرهانَ ( يوسف ) و بقيه، همچنين رَءاکَ ( انبياء ) رَءاها ( نمل ـ قصص ) و غيره که قبل از ضمير واقع شده، تقليل راء و همزه با هم، روايت ورش از نافع است . و اگر بعد از آن ساکن باشد، مثل : رَءَ الْقمرَ ـ رَءَ الشّمسَ در وصل به فتح هر دو حرف خوانده .
کلمه اَلتّورية را فقط به تقليل ادا کرده است . و در فواتح سور، راء در المر ـ الر در ابتداى شش سوره و حاء را در حم که در هفت سوره آمده و هاء و ياء را در اول سوره مريم به تقليل خوانده است و هاء را در طه اماله کبرى نموده است . ( و در غير اين حرف در قرآن، ورش اماله کبرى ندارد ) ورش از نافع به تقليل روايت کرده : الف وسط کلمه که قبل از راء مکسور در آخر کلمه واقع شده باشد، مثل : اَبصارِ ـ وَالدّار ـ الحِمار ـ مِنَ الکفّار، اگر چه به اين کلمات ضميرى متصل شده باشد . در اين قاعده اوَّلاً ـ راء مکسور بايستى در آخر کلمه باشد . پس در نَمارِقُ ـ الحَواريينَ ـ فَلاتُمارِ فيهِم ( در اصل تُمارى بوده ) الجوار ( اصل آن الجوارى بوده ) . و ثانياً ـ الف متصل به راء مکسور باشد، و مثل وَ لاطائرٍ ( که همزه فاصله شده ) و مُضارّ ( در اصل مضارٍ بوده ) و بضارّهم نباشد . ثالثاً ـ کسره آن اصلى باشد، ومثل مَن اَنصارى که کسره سبب اضافه شدن به ى است نباشد .
تبصره :
الف متوسطه بين دو راء که دومى در آخر کلمه و مکسور باشد ،و ورش آنرا به تقليل خوانده، لازمه تقليل الف، تقليل راء قبل نيز مى باشد و الفى که به لحاظ کسره راء بعدش تقليل مى شود، در وقف هم که کسره به سکون تقديل مى شود باز تقليل بجاى خود مى ماند .
ياءات اضافه :
ياء ضمير که دلالت بر متکلم دارد، و به فعل و اسم و حرف اضافه مى شود، آنرا ياء اضافه گويند .
1 ـ ياء متکلم که بعدش همزه قطع آمده در قرآن 176 مورد است، 18 مورد آنرا نافع به اسکان ى خوانده است، و آنها عبارتند از : بِعَهدى اوُفِ ـ فَاذکُرُونى اَذکرکُم ( بقره ) اَنْظِرنِى اِلى ـ اَرنِى اَنظُر ( اعراف ) تَفتِنّى اَلا ( توبه ) تَرحَمنِى اَکَن ( هود ) يدعُونَنى اِلَيهِ ( يوسف ) و اَنظِرنِى اِلى ( فجر ) ءاتُونى اُفْرِغْ ( کهف ) فَاتَّبعنِى اَهْدِکَ ( مريم ) يصَدِقْنى اِنّى (قصص) اَنْظِرْنى الى (ص) ذَرونى اَقْتُل ـ تَدعوننى اِلى ـ تَدعُونَنى اِلَيه ـ اُدعُونى اَستحِب (هر چهار در غافر) ذُريتى اِنّى (احقاف) اَخّرتَنى اِلى (منافقون). سه مورد را قالون به سکون ولى ورش به فتح خوانده : بَينَ اخْوَتى اِنّ (يوسف) اَوْزِِغْنى اَنْ ( نمل ـ احقاف ) و يک مورد را قالون بخلف عنه به فتح، اِلى رَبّى اِنّ (فصّلت ـ 50 ) روايت دارد . و 158 مورد بقيه را نافع به فتح ياء متکلم خوانده است .
2 ـ ياءات متکلم که بعدش همزه وصل با لام تعريف آمده : 14 موضع است که نافع تمامى را به فتح ى خوانده، مثل : عَهْدِيَ الظّالمين (بقره) عِبادِيَ الصّالحون (انبياء) قل لِعِبادِى الّذين امَنوا (ابراهيم)
3 ـ يائات اضافه که بعدش همزه وصل بدون لام تعريف آمده : در 7 موضع، که سه مورد آنرا نافع به سکون ى خوانده : اِنّى اصطَفَيتُکَ (اعراف 114) اَخى اشْدُدْ (طه 29) يا لَيتَنى اتّخَذتُ (فرقان 27) و 4 مورد آنرا به فتح ى خوانده است : لِنَفسيَ اِذْهَبْ (طه 41) فِى ذِکرى اذهَبا (طه 41) اِنّ قومى اتّخذُوا (فرقان 30) مِنْ بَعدى اسْمُهُ (صف)
4 ـ ياءات اضافه که بعدش حرف ديگرى غير از همزه آمده ـ در 30 مورد است .
که براى نافع آنجا که با حفص اختلاف دارد بيان مى شود : 1 ـ مَحياى (انعام) که قالون به سکون خوانده، ولى ورش دو وجه دارد، به فتح (مثل حفص) و به سکون ى مثل قالون، و با سکون آن مد کامل اشباع براى نافع است 2 ـ بَيتى ـ در لِمَن دَخَلَ بَيتِى (نوح 28) را نافع به سکون ى، و در دو موضع ديگر (بقره 124 ـ حج 24 ) به فتح خوانده است . 3 ـ مَماتِيَ لله (انعام 164) را نافع به فتح ى خوانده است . 4 ـ لى = مالى لا اَرَى الْهُدْهُدْ (نمل 20) وَ لى نعجَةٌ (ص22) ما کان لى عَلَيکُم (ابراهيم 24) ما کان لى مِنْ عِلمٍ (ص 68) که در هر چهار مورد لى را نافع به سکون ى خوانده است . وَلى فيها مَأرِِبُ اُخرى (طه 18) را ورش به فتح و قالون به سکون ى خوانده اند . 5 ـ مَعى : 8 مورد، هر جا آمده نافع به سکون ى خوانده، فقط در موضع دوم شعرا آيه 118 نَجِّنى و مَن مَعَى مِنَ المؤمنينَ را ورش به فتح ى خوانده . 6 ـ ياء در اِنْ لَم تُومِنُو اِلَى (دخان 20) وَ لْيؤمِنُوا بى (بقره 185) را ورش به فتح ى خوانده است . 7- يا عِبادى لا خوفٌ (زخرف 68) را نافع باثبات ى به سکون در هر حال خوانده است .
ياءات زوائد
ياء زائده عبارتست از يائى که در رسم الخط قرآن نوشته نشده، و در آخر کلمات، به قراءت بعضى از قراء خوانده مى شود .
قراءت نافع : در 18 مورد کلمات زير را به اثبات ى در حال وصلى خوانده : اِذا يسْرِ (فجر ـ 4) مُهْطِعينَ اِلَى الدّاعِ (قمر ـ 8) وَ مِنْ اياتِهِ الجَوارِ (شورى ـ 30) المُنادِ مِنْ مَکانٍ (ق ـ 41) قُل عَسى اَنْ يهْدِينِ 24 ـ اَنْ يؤتِينِ خَيراً 39 ـ عَلى اَنْ تُعَلِّمَنِ 65 (هر سه کهف) لَئِنْ اَخَّرَتِن اِلى (اسراء ـ 62) اَلّا تَتَّبِعَنِ (طه ـ 91) ذالک ما کُنّا نَبغِ (کهف ـ 62) يومَ يأت لا تَکلّمُ (هود ـ 105) اَتُمِدوّنَنِ بِمال (نمل ـ 37) فَيَقولَ رَبّى اَکْرَمَنِ16 اَهانَنِ18 فَهُوَ الْمُهتَدِ(اسراء 97- کهف17) مَنِ اتَّبَعَنِ (آل عمران ـ 20) فَمَا اتَين الله خَيرٌ (نمل ـ 37) را در وصل به فتح ى و در وقف به حذف ى اتينْ .
به روايت قالون : اِنْ تَرَنَ (کهف) وَ اتّبعونِ اَهدِکُم (غافر 38) را در وصل به اثبات ى خوانده، و در دو مورد الدّاعِ اذا دَعانِ (بقره ـ 186) در وصل باثبات يا حذف ى خوانده است .
و به روايت ورش : ياءات زوائد زير را باثبات ى در حالت وصلى خوانده : وَ تَقَبَّلُ دُعاءِ (ابراهيم ـ 41) يوْمَ يدْعُ الدّاعِ (قمر 6 و 8) فيه وَ الْبادِ (4 حج ـ 23) فَلاتَسئَلَنِّ (هود ـ 46) لِينْذِرَ يومَ التَّلاقِ (غافر 14) يومَ التَّنادِ (غافر ـ 32) اَلْدّاعِ اذا دَعانِ (بقره 186) کَيفَ نَذيرِ (ملک 17) کِدتَ لَتُردِينِ (صافات 51) اِن تَرجُمُونِ (دخان 19) فَاعتَزِلونِ (دخان 20) عَذابى و نُذُر (شش موضع در قمر) خافَ وَعيدِ (ابراهيم ـ 17) فَحَقَّ وَعيدِ (ق ـ 15) مَنْ يخافُ وَعيدِ (ق ـ 45) وَلاينقِذوُنِ (يس ـ 22) اَن يکَذِّبونِ (قصص ـ 34) کَيفَ نَکيرِ (حج ـ 45، سبا، 45، فاطر ـ 26، ملک ـ 18) .
انتخاب حرکت براى رهائى از التقاء ساکنين : وقتى آخر کلمه اى ساکن، و اول کلمه بعدى هم ساکن است، و اول کلمه بعدى همزه وصلى باشد که درابتداء به آن مضموم خوانده مى شود، نافع (کسائى ـ ابن کثير ـ ابوعمرو ـ خلف ـ ابوجعفر ) ساکن اول را با ضم به ساکن دوم وصل مى کند، مثل : قُلُ ادْعُوا ـ اَوُ انْقُصْ ـ قالَتُ اُخْرُجْ ـ قُلُ انْظُروا ـ اَنُ اعْبُدوُا... ـ مَحْظُورَنُ انْظُر ـ لَقَدُ استُهْزِِئَ .