اصول قراءت خلف العاشر

امام ابومحمد خلف بن هشام البزاز البغدادى (150 ـ 229 هـ ق) در شمار يکى از راويان حمزه بن حبيب از او نام برديم . او در سيزده سالگى حافظ قرآن بوده است .
گويند او از قرائت حمزه جز در صد و بيست مورد پيروى مى کرد، مهمترين خصيصه او اين است که با حمزه در برخى وجوه قراءت به مخالفت برخاست، بنابراين خود عامل به قراءت و فردى صاحب نظر بوده .
راويان او : 1 ـ ابويعقوب اسحق بن ابراهيم الوراق المروزى (م 286 هـ ق) 2 ـ ابوالحسن ادريس بن عبدالکريم حداد البغدادى (م 292 هـ ق) که هر دو از خلف مباشره قراءة را اخذ کرده اند .

بسمله :

در ابتداى به قراءت از اول سوره ها (جز توبه) بسم الله را خوانده، و همچنين مانند همه قراء در وصل آخر سوره ناس به اول فاتحه بسم الله را گفته، ولى در بين دو سوره آخر سوره آخر سوره را به اول سوره بعدى فقط بدون بسم الله وصل نموده است، و در سوره هاى چهارگانه الزهر (بين مدثر و قيامه ـ انفطار و مطففين ـ فجر و بلد ـ عصر و همزه) با سکت دو سوره را بدون بسم الله بهم وصل نموده است .

مد :

خلف مد منفصل و متصل را به توسط و مد لازم را به اشباع قراءت کرده است .

هاء ضمير

اَرْجِهْ (اعراف ـ شعرا) فَاَلْقِهْ (نمل) بکسر هـ و صله در آنها اَرجِهِى ـ فَاَلِقِهى ودر يتَّقهِ (نور) و يرضهُ لکم (زمر) به صله هـ در آنها يتَّقهى ـ يرضَهُو خوانده است .
و هاء فِيه مُهاناً (فرقان) را به قصر هـ، و در ما اَنسانِيهُ (کهف) عَلَيهُ الله (فتح) به کسر هـ درهر دو .
و در وصل کلماتى مثل يوَفّيهم اللهُ ـ قُلُوبِهُمُ العِجْلَ ـ قَتْلِهُمُ الاَنبياءَ که قبل از ضمير (هم) مکسور، يا ياء ساکنه باشد هـ ضمير را مضموم خوانده است، البته در حالت وصلى .
ولى در وقف بر آن به کسر هـ و سکون م قراءت اوست .

همزه ها

کلمه ءَامَنتُم (اعراف ـ طه ـ شعرا) و ءَاِنَّکُم لَتَأتُِونَ (اعراف ـ عنکبوت) ءَاِنَّ لَنالَاَجْراً (اعراف) با همزه استفهام و تحقيق هر دو همزه، و کلمه هُزءاً ـ کُفؤاً را خلف به همزه با سکون قبل آن، و کلمه رَؤف را ـ رَؤُف خوانده است .
در کلمه ءَاَعجَمِى (فصلت) با تحقيق دو همزه، و يضاهُون (توبه) را به ضم هـ و حذف همزه و کلمه اَلذّيب (يوسف) را به ابدال همزه به ى و ياجُوج و ماجُوج (کهف ـ انبيا) را به ابدال همزه به الف . فعل امر مشتق از سؤال . مانند : سَلْ ـ فَسَلْ ـ وَسَلُوا ـ فَسَلُو ـ فَسَلُوهُنَّ در هر حال با حذف همزه عين الفعل و نقل حرکت آن به س (مثل کسائي) خوانده است .

سکت

به روايت ادريس به خلف عنه، سکت بر ساکن غير حروف مدى وقتى قبل از همزه، در يک کلمه يا دو کلمه باشد از خلف است، مثل : اَلْاَنْهارَ ـ اَلاخِرَةُ ـ يسْئَمُونَ ـ مَنْ امَنَ ـ قَداَفلَحَ ـ شيئ .
و در عِوَجا قَيماً (کهف) مرقدنا هذا (يس) من راق (قيامه) بل ران (تطفيف) به ترک سکت، و ادغام نون من و ل بل در راء بعد قراءت خلف است .

انتخاب حرکت براى رفع التقاء ساکنين

اگر ماقبل افعالى که همزه وصل در ابتداى آنها به ضم خوانده مى شود . حرف ساکين باشد مثل مَنْ اُضطرَّ خلف براى رفع التقاء ساکنين ساکن ماقبل را به ضم خوانده مثل: اَنْ اعْبُدُ اللهَ ـ فَمَنُ اضْطُرَّ ـ اَوُ اخْرُجُوا ـ فَتِيلانُ انظُر ـ اَوُ انْقُص .

ادغامات

خلف ذال اذ را فقط در ت و دال ادغام کرده، اِذْ تَّخْلُقُ ـ اذ دَّخَلُوا و ذال ساکنه را در ت عُذتُّ (غافر ـ دخان) فَنَبَذتُّها (طه) وَاتَّخَذتَ ـ اَخَذّتُم و ساير صيغ آن ادغام کرده خلف دال قد را در حروف هشتگانه ( ج ـ ذ ـ ز ـ س ـ ش ـ ص ـ ض ـ ظ ) مانند : قَد جّاءَکُم ـ لقَد ذَّرأنا ـ لَقَد زَّينَّا ـ قَد سَّمِعَ ـ قَد شَّفَعَها ـ لَقَدْ صَّرَّفنا ـ لَقدْ ضَّرَبْنا ـ فَقَدْ ظلَمَ .
همچنين خلف دال ملفوظه از کهيعص را در ذال ذکر و دال را در ثاء مَن يرد ثّوابَ (آل عمران دو موضع) ادغام نموده است .
خلف تاء تَانيث را نزد ثِ اظهار، در پنج حرف (ج ـ ز ـ س ـ ص ـ ظ) ادغام کرده است مانند : نَضِجَتْ جُّلُودُهم ـ خَبَتْ زِّدناهُم ـ اَنْبَتَتْ سَّبْعَ ـ حَصِرَتْ صّدورِهِم ـ کانَتْ ظّالِمَةً .
و باء در ميم يعذِّب مَّن يشاءُ (آخر بقره) و نون را در واو يس و القرآن و ن و القلم ادغام کرده . و در اِرکَب مَعَنَا (هود) به اظهار خوانده است . وَ يلهَث ذلِکَ (اعراف) را ادغام کرده است .
ل ـ هل ـ و بل را در هيچيک از حروف هشتگانه ادغام نکرده است .
و ث را در ت اُورِِثْتُمُوها (اعراف ـ زخرف) لَبِثْتَ ـ لَبِثْتُم و صيغه هاى ديگر آن ادغام نکرده است .
در الم نَخْلُقْکُّم (مرسلات) را مثل همه قراء به دو وجه (ناقص و کامل) ادغام کرده است .
خلف هاء سکت را در دو مورد لَمْ يتَسَنَّه (بقره 258) فَبِهديهُمُ اقْتَدِه (انعام 89) در وصل به حذف، و در وقف به اثبات خوانده، ولى در 7 مورد ديگر (6 موضع در حاقه و يک موضع قارعه) را به اثبات هاء سکت، در وقف و وصل قراءت کرده است .

اشمام خلط حرف به حرف

خلف مانند (حمزه و کسائى ـ رويس) تمام صادهائى که ساکن بوده و قبل از دال واقع شده اند، اشمام کرده است، مثل : مَنْ اَصْدَقُ ـ يصْدِفونَ ـ تَصْدِيةً ـ تَصديقَ ـ فَاصْدَعْ ـ قَصْدُ السّبيل ـ يصْدِرَ الرِِعاءُ .
خلف مانند (کسائى ـ نافع ـ ابن عامر ـ ابوعمرو ـ يعقوب) مضارع فعل حَسِبَ را هم به کسر س يحْسَِبُهُمْ وَ لاتَحسِبَنَّ و کلمه بُيوت را (مانند شعبه ـ قالون ـ حمزه ـ کسائى ـ ابن کثير ـ ابن عامر) به کسر باء بِيوت خوانده است .

فتح و اماله

خلف کليه الفاتى که منقلب از ياء باشد در اسم يا فعل، مثل الهُدى ـ سَعى ـ اَتى در وصل يا وقف اماله کبرى نموده است .
کلمات منقلب از ياء در اسماء به تثنيه آن شناخته مى شود : فَتى فَتيانِ ـ مَولى مَوليانِ ـ صَفا صَفوانِ ـ عَصا عَصَوانِ .
و در افعال وقتى اسناد به متکلم يا مخاطب داده شود اگر ياء ظاهر شد يائى است . مثل : رَمى رَمَيتُ ـ اِشتَرى اِشتَرَيتُ که در اين صورت اماله لازم مى آيد . واگر واو ظاهر شد، مثل، دَعا دَعَوتُ عَلا عَلَوتَ واوى بوده و اماله آن جايز نيست .
ولى خلف القُوُى ـ الرّبا ـ اَلضُّحى هر جا بيايند . اَوْکِلاهُما را اماله کرده است .
وهر گاه کلمات واوى از سه حرف اضافه تر شوند، مثل : يرضى ـ تَزَکّى ـ زَکَّيها ـ اَنجاهُ ـ يدْعى ـ تُتْلى ـ تَجْلى ـ اِعتَدى ـ اِسْتَعلى ـ به سبب اين زياده مثل يائى شده و اماله مى شوند .

تبصره :

موسى ـ عيسى ـ يحيى اگر چه اعجمى هستند ولى به علت کثرت استعمال و ديگر اينکه در مصاحف به ى نوشته شده اند اماله مى شوند .
کليه الفاتى که در تأنيث بر پنج وزن فُعلى ـ فِعلى ـ فَعلى ـ فُعالى ـ فَعالى مانند : القُصوى ـ الدُّنيا ـ اِحدى ـ ضيزى ـ اَلمَوتى ـ التَّقوى ـ سُکارى ـ کُسالى ـ يتامى ـ نَصارى به قراءت خلف هم اماله مى شوند .
تمام الفاتى که در آخر کلمه به ياء نوشته شده باشد، اگر چه اصلى بودن آن مجهول باشد، در اسماء يا افعال، مثل : اَنّى (استفهاميه) مَتى ـ بَلى ـ عَسى يا حَسرَتى ـ يا اَسَفى، يا اينکه منقلب از واو باشد، مثل اَلقُوى ـ الضُّحى ـ ضُحيها در اماله وارد هستند، مگر در پنج مورد آن که باتفاق در آن اماله نيامده است و خلف هم آنها را به فتح خوانده : لَدى ـ اِلى ـ حَتّى ـ عَلى ـ مازَکى .
اماله الفات در آخر کلمه از فواصل آيات سوره هاى يازده گانه (طه ـ نجم ـ معارج ـ قيامه ـ نازعات ـ عبس ـ اعلى ـ شمس ـ ليل ـ ضحى ـ علق) به هر تقدير واوى يا يائى باشند، اصلى يا زائده در اسماء يا افعال، از خلف هم مى باشد .

استثناء

دَحيها (نازعات) تَلَيها ـ طَيحها (شمس) اِذا سَجى (ضحي)، و ديگر اينکه الف کلمه آخر آيه مبدله از تنوين باشد، مثل هَمْساً ـ اَمْتاً ـ ضَنکاً ـ نَسْفاً .
خلف کلمات خَطايا ـ خَطاياکُم ـ خَطايانا (هر جا باشد) و قَد هدانِ (انعام) و مَن عَصانى (ابراهيم) انسانيهِ (کهف) وَ اتينِى (مريم ـ نمل) اَوصانى (مريم) مَحياهُم (جاثيه) را به فتح خوانده است .
کلمه اَحْيا ( هر جا باشد ) را فقط وقتى قرين به و باشد مثل : اَماتَ وَ اَحيا (نجم) نَمُوتُ و نَحيا (جاثيه مؤمنون) اماله نموده است، ولى وقتى قرين به ف، فَاَحيا به يا به ثُمَّ ثُمَّ اَحياهم، يا مجرد باشد اَحيا به فتح خوانده است (مثل حمزه)
و کلمات هُدى (بقره ـ طه) مَثواى (يوسف) مَحياى (انعام) رُؤيا وقتى بدون ال باشد (يوسف) و کلمه کَمِشکاةٍ (نور) مَرضاتى ـ مَرضات (هرجا باشد) و حُقَّ تُقاتِهِ (آل عمران ـ 102) تماماٌ به فتح خوانده است .
ولى تَتَّقِوا مِنْهُم تُقيةً (آل عمران ـ 28) را به اماله قراءت کرده است و همنچنين کلمات مَثْواهُم ـ مَثْواکُم ـ مَثواهُ را اماله کرده است .
و کلمه رَءا هر جا قبل از متحرک باشد ( در هفت موضع ) مثل : رَءاکَوکَباً (انعام) رَءَاَيدِيهُم (هود) رَءا برهانَ (يوسف) و بقيه، همچنين رَءَاکَ (انبيا) رَءَاها تَهتَزُّ (انعام) رَءاهُ (نمل) و غيره که قبل از ضمير واقع شده اماله راء و همزه با هم، قراءت خلف است . و در وصل به کلمه بعد، مثل : رَءَالقَمَرَ ـ رَءَالشَّمسَ (انعام) رَءَالَّذِينَ (نمل دو موضع) و بقيه اماله راء فقط در آنها، از خلف است .
و اماله راء بدون اماله همزه در وصل و وقف تَراءَ الجَمعانِ (شعرا) از خلف مى باشد ف و در کلمه نَئا (اسراء ـ فصلت) اماله ن و همزه با هم قراءت خلف است .
و ديگر اماله کلمه اَلتَّوريةَ ـ اتِيکَ و عين الفعل ماضى ثلاثى شاءَ ـ جاءَ ـ رانَ، از خلف مى باشد، و الف واقعه بين دو راء که اول مفتوح و دومى مجرور باشد، مثل الاَبرارِ ـ القَرارِ ـ الاَشرارِ را خلف به اماله آن که ملازمه با اماله رِ هم دارد مبادرت کرده است .

تبصره :

الفى که به لحاظ کسره راء بعدش اماله مى شود، در وقف آن که کسره به سکون بدل مى شود، اماله يا تقليل به قوت خود باقى مى ماند .
و در حروف مقطعه قرانى ـ اماله راء در الر ـ المر ـ و اماله ياء فقط در کهيعص و اماله طا و ها در طه، و اماله حاء در حم و ياء در يس و طاء در طسم ( شعرا و قصص ) و طس (نمل) از خلف است .

وقف بر مرسوم الخط :

وقف بر اَيا و ما در اَياً ما تَدعُوا (اسراء) را صحيح مى داند .
در ياءات اضافه : عَهْدِيَ الظّالمينَ (بقره) به فتح ى خوانده و بَيتِى (بقره ـ حج ـ نوح) وَجهِى (آل عمران ـ انعا) يدِى اِلَيکَ ـ اُمِّى اِلهَينِ (مائده) و اَجْرى اِلّا (در مواضع نه گانه) يا عبادِيَ الَّذينَ (عنکبوت ـ زمر) را خلف به سکون ى خوانده است .
کلمه لِى را در لِى فيها (طه) ما کان لِى (ابراهيم ـ ص) وَلِى نَعجَةٌ (ص) وَلِى دِينِ (کافرون) مالِى لا (نمل ـ يس) تماماً به سکون ى خوانده است .
و کلمه مَعى در تمام مواضع يازده گانه اش به قراءت خلف به سکون ى مى باشد .

ياءات زوائد :

فَما ءاتَينِ (نمل) را به حذف ى در هر حال خوانده است .