اصول قراءت ابن کثير

امام ابوسعيد عبدالله بن کثير بن المطلب الملکى عطار عجم . شيخ قراء مکّه (45 ـ 120) او از تابعين است، و از صحابه رسول اکرم مثل ابو ايوب انصارى و انس بن مالک و ديگران را درک کرده است . راوى او 1 ـ ابوالحسن احمد بن محمد بن عبدالله بن القاسم بن نافع بن ابى بزة البزى مکى (170 ـ 250) 2 ـ ابو عمر محمدبن عبدالرحمن بن محمد بن خالدبن سعيد الملکى المخزومى معروف به قنبل (195 ـ 291) .

بسمله :

ابن کثير در شروع اول تمام سوره ها و همچنين هنگام ورود از سوره اى به سوره ديگر بر طبق رسم الخط مصاحف بسم الله را خوانده (جز توبه) .

ميم جمعى

ابن کثير تمام ميم هاى جمعى را در وصل به مابعد متحرک، صله واوى داده است . عَلَيهِمُو غَيرِ ـ مِنهُمُو اُمِّيونَ . ولى اگر بعد از ميم جمعى ساکن باشد، مثل : عَلَيکُمُ الصِيامَ ـ مِنهُمُ الَّذينَ مثل ساير قرا ء صله نداده است .

مدود :

ابن کثير به قصر منفصل، توسط متصل قراءت کرده است و در مد لازم که سببش سکون لازم است، مثل همه قراء به اشباع مد داده است، و در مد عارض به سکون (براى وقف) مانند همه قراء سه وجه دارد : قصر ـ توسط ـ طول .

هاء کنايه

در موردى که ماقبل هاء ضمير ساکن و مابعدش متحرک باشد ابن کثير در مضموم آن صله واوى و در مکسورش صله يائى داده است، مثل : فيهى هُدى ـ عَقلُوهُو ـ اجتَباهوُ و هَداهُو . و حفص در فيهى مُهاناً (فرقان) از او متابعت کرده .

تبصره :

مراد از صله : اشباع ضمه به واو مدى، و اشباع کسره به ياء مدى است که در وصل جارى و در وقف حذف مى شود، (اصطلاحاً ضد صله = اختلاس) .
ابن کثير : اَرجِهْ وَ اَخاهُ (اعراف ـ شعرا) را به ضم ها و صله آن، و اضافه کرده بعد از ج همزه ساکنه در آن اَرْجِئهُوا و اَخاهو . وَ يتَّقهِ (نور) را يتَّقهِى به کسر ق ( و اشباع هاء ضمير) وَ اِنْ تَشُکُروا يرْضَهُ لَکُم (زمر) را باشباع هـ يرضَهُو و فَاَلقِه اِلَيهِمِ (نمل) را به کسر هـ و صله آن فَاَلقِهِى خوانده است . و ما اَنسانِيهُ (کهف) به کسر هـ و صله يائى اَنسانيهى . و عَلَيهِ الله (فتح) را به کسر هـ تلاوت کرده است .

اجتماع دو همزه در يک کلمه

دو همزه واقع در يک کلمه را در هر شکل و هر حرکت، ابن کثير به تحقيق همزه اول و تسهيل همزه دوّم خوانده است . ءَاَنذَرتَهُم ـ ءَاِنَّکُم ـ ءَاُلقِى . اَنْ يؤتى (آل عمران) با دو همزه ءَاَنْ يؤتى و اَذْهَبْتُم طَيباتِکُم (احقاف) را ءَاَذهَبتُم ـ يعنى با زيادتى همزه استفهام بر آنها خوانده، و باز قاعده تسهيل همزه دوم را منظور نموده است .
تبصره - اَن يوتى صُحُفاً مُنَشَّرةً (مدثر) را با يک همزه خوانده است .
در ءَامَنتُم (اعراف ـ طه ـ شعرا) با دو همزه و تسهيل همزه دوّم و به روايت قنبل در موضع طه مثل حفص با يک همزه، و تحقيق آن، و در وصل قالَ فِرعُونَ به ءَامنتم (اعراف)، و در وصل وَالَيهِ النُّشُورُ به ءَاَمِنتُم (ملک) در اين دو موضع در حالت وصلى همزه اول را واو خالص خوانده وَ ءامَنتُم ـ وَاَمِنتُم و همزه دوم آنها را هم تسهيل کرده است، ولى در ابتداى از آنها به تحقيق همزه اول، و تسهيل دوم قراءت نموده است .
تبصره : ابن کثير کلمه قُرانْ را در وقف و وصل به نقل و حذف قُران خوانده است .

اجتماع دو همزه در دو کلمه

1 ـ متفق در حرکت الف : به روايت بَزّى اگر هر دو مفتوح باشند، مثل جاءَ اَمْرُنا ـ شاءَ اَنْشَرَهُ به حذف يکى از همزه ها (مثل قالون و ابوعمرو) خوانده، که نتيجه آن در مد معلوم مى شود، اگر محذوف اولى باشد، مد آن منفصل، و به قصر خوانده مى شود، و اگر محذوف دومى باشد، مد آن متصل و توسط آن لازم است .
و اگر هر دو مکسور باشند، مثل : هؤلاءِ اِن ـ مِنْ وَراءِ اِسحقَ، و يا هر دو مضموم باشند، مثل : اَولياءُ اُولئکَ، روايت بزى از ابن کثير، به تسهيل همزه اول در آنهاست، و در حرف مد قبل از همزه مسهله جايز است توسط و قصر .

تبصره :

در بِالسُّوء اِلّا مارَحِمَ (يوسف) بزى (مثل قالون) دو وجه دارد : يکى تسهيل بر طبق اصل روش خود، و ديگر ابدال همزه اول به واو، و ادغام واو ساکنه قبلى در آن، که با يک واو مشدّد و تحقيق همزه بعد از آن خوانده مى شود .
ب ـ اما به روايت قنبل از ابن کثير، در دو همزه متفق در حرکت، همزه اول به تحقيق، و در همزه دوم دو وجه دارد، 1 ـ تسهيل آن 2 ـ ابدال همزه به حرف مدى مجانس با حرکت همزه اول (مثل ورش) و در صورت ابدال همزه دوّم به حرف مدى . اگر حرف بعد از آن متحرک باشد، به قصر خوانده مى شود، مثل فِى السَّماءِ اِلهٌ ـ جاءَ احَدٌ ـ اولياؤٌ اولئِکَ، و اگر حرف بعد آن ساکن باشد، مد آن لازم است، مانند : وَ يمْسِکُ السَّماءَ اَن تَقَعَ ـ فَقَد جاءَ اَشراطُها ـ مِنَ السَّماءِ اِنْ .
تبصره : در مِنَ النِّساءِ اِنِ التَّقَيتُنَّ (احزاب) که حرکت ن براى رفع التقاء ساکنين است، جايز است قصر ـ اشباع در حرف مد قبل از ان، پس در اين کلمه سه وجه دراد : تسهيل ـ ابدال به قصر ـ ابدال به مد (مثل ورش)
و وقتى بعد از همزه دوّم الف باشد، مثل : جاءَ ال لَوطٍ (حجر) جاءَ ال فِرعَؤنَ (قمر) روايت قنبل به سه وجه است : تسهيل همزه دوم، ابدال آن به الف با مد يا قصر، زيرا در وجه ابدال دو الف پيدا مى شود، که جايز است حذف اولى و قصر آن و ديگر اثبات هر دو الف و زياد کردن الف سوم براى فصل، که در اين صورت با مد خوانده مى شود .
2 ـ دو همزه در دو کلمه و مختلف در حرکت : قراءت ابن کثير (مثل نافع و ابو عمرو) الف : اگر همزه اول مفتوح و دوم مکسور يا مضموم باشد، مثل : شُهَداءَ اِذ ـ تَفِيءَ اِلى ـ جاءَ اِخوَةُ ـ جاءَ اُمَّةً رَسُولُها به تسهيل (بين بين) همزه دوم است . ب : اگر همزه اول مضموم و دوّم مفتوح باشد، مثل : لَو نَشاءُ اَصَبنا ـ يا سَماءُ اَقْلِعِى، همزه مِنَ السَّماءِ ايةً ـ هوُلاءِ اَهْدى، همزه دوم بدل به ياء خالص مى شود . و اگر همزه اول مضموم و دوم مکسور باشد، مثل : ما مَسَّنِى السُّوُءُ اِنْ ـ يشاءُ اِلى، به دو وجه : تسهيل همزه دوّم، يا ابدال آن به واو خالص قراءت ابن کثير است .
تبصره : تسهيل و ابدال همزه در تمام مراحل ذکر شده، فقط در موقع وصل آن است، و اگر وقف بر اوّل و ابتداء به دوم شود، حکم آن تحقيق است .
در همزه هاى ديگر ـ ابن کثير هُزُءاً هر جا باشد، کُفُؤاً (اخلاص) را در هر حال به همزه خوانده، و رَؤف را (مثل حفص) و کلمه ضيزى (نجم) را با همزه ساکنه بعد از ض، ضِئْزى، وَ مَناةَ و ياجوج و ماجوج (کهف ـ انبيا) را با ابدال همزه با الف، و کلمه مُوصَدَةً (بلد ـ همزه) را به ابدال همزه به واو، وَ يضاهُونَ (توبه) را به ضم هاء بدون همزه (مثل حفص)، و مُرجَونَ (توبه) تُرجى (احزاب) را با همزه مضمومه بعد از ج، مُرْجَئُونَ و تُرْجِئُ خوانده است .
و قنبل کلمه ضياء (يونس ـ انبيا ـ قصص) را با همزه مفتوح در مکان ياء ضِئاءً ها اَنْتُمْ (دو موضع آل عمران ـ نساء ـ قتال) را به حذف الف بعد از هاء و تحقيق همزه هَاَنتُم خوانده (ها را بدل از همزه دانسته نه براى تنبيه)
و به روايت بزى به خلف عنه : کلمات اِسْتَيئَسُوا مِنهُ ـ لا تَيئَسُوا اِنَّهُ لا ييئَسُ ـ اِستَيئَسَ الرُّسُلُ (يوسف) اَفَلَمْ ييئَسِ (رعد) همزه را مقدم بر محل ياء با ابدال همزه به الف، و بعد آن ياء به جاى همزه اِسْتايسُوا ـ لا تايسُوا در هر پنج کلمه خوانده است .
ابن کثير کلمه اللّائِى (احزاب ـ مجادله ـ طلاق) را به حذف ى بعد از همزه اَللّاءِ و به روايت قنبل به تحقيق همزه مکسوره، و به روايت بزّى، دو وجه : تسهيل همزه مکسوره با مد يا قصر آن، و ديگر ابدال آن به ياء ساکنه با اشباع الف قبل اَللّاى، و در اين وجه در اَللّاى يئِسْنَ (طلاق) اظهار بين دو ياء با سکته، و يا به ادغام (غير طريق شاطبيه)
ابن کثير اَلْاَيکَةِ (شعرا ـ ص) را به لام مفتوح بدون الف وصل قبل آن و همزه بعد آن و فتح تاء تانيث لَيکَةَ، و فعل امر سؤال را وقتى قبل آن واو يا فاء باشد به نقل و حذف، وَسَلُوا ـ وَسَلْ ـ فَسَلْ ـ فَسَلُوهُنَّ و قُرْانْ را در هر حال به نقل فتحه همزه به راء و حذف همزه خوانده است .

ادغامات

ابن کثير در ادغام متقاربين مثل حفص امساک داشته، ذال اذ را در مقابل حروف شش گانه، و دال قد را در نزد حروف هشتگانه، و تاء تأنيث را نزد حروف شش گانه، که در آنها قراء راه خلاف پيموده اند، تماماً به اظهار خوانده است .
لام هل و بل را در نزد حروف اظهار نموده، ن يس را در واو و القرآن، و نون را در والقلم به اظهار خوانده است، بزى ن را در ميم طسم (شعرا ـ قصص) ادغام کرده است، و ب در ميم اِرکَب مَعَنا (هود) قنبل به ادغام، و به روايت بزى به دو وجه، اظهار و ادغام صحيح است، ابن کثير ث را در ذال يلهَث ذلِکَ (اعراف) اظهار کرده است، و يعَذِّبْ مَنْ يشاءُ (آخر بقره) را که به سکون ب خوانده، به دو وجه اظهار و ادغام، و اصح اظهار است .
ل را در راء، مثل قُل رَّبِّى، و ق را در ک اَلَمْ نَخْلُقْکُّمْ (مرسلات) مثل همه قراء ادغام کرده است .

وقف بر مرسوم الخط

به روايت بزى (مثل کسائي) در وقف بر کلمه هيهات (دو موضع مؤمنون) را به هـ وقف کرده، ابن کثير در وقف بر کلمه يااَبَتِ (يوسف ـ مريم ـ قصص ـ صافات) مثل ابن عامر به هـ وقف کرده است .
ابن کثير ت تأنيث را در کلماتى که به ت کشيده نوشته شده (مثل ابو عمرو و کسائي) به هـ وقف کرده، مثل : بِقيتُ الله خَيرٌ لَکُم (هود) وَاذْکُرُوا نِعمَتَ اللهِ عَلَيکُم (فاطر) و به روايت بزى به خلف عنه، در وقف بر کلمات فيمَ ـ بِمَ ـ مِمَّ ـ عَمَّ ـ لِمَ با الحاق هاء سکت وقف کرده، وجه ديگر آن بر طبق نوشته قرآنى بدون هـ سکت وقف نموده است .
در چهار موضع که سکت به روايت حفص آمده . عِوَجاً قَيماً ـ مَرقَدِنا هذا ـ مَن رّاقٍ ـ بَل رّانَ به ترک سکت و ادغام نون مِنْ و لام بَل در راء بعد خوانده است .

ياء ضمير متکلم

(ياء اضافه) 1 ـ ياءات اضافه که بعدش همزه قطع مفتوح باشد، ابن کثير (مثل نافع و ابو عمرو) به فتح ى خوانده است . مثل اِنّى اَخافَ ـ اِنّى اَعلَمُ ـ اِنّى اَرى . و او در چهارده موضع به سکون ى خوانده است، و آنها عبارتد از : اَرِِنى اَنْظَرُ (اعراف / 143) وَلاتَفتِنّى اَلا (توبه / 49) فَاتَّبِعنى اَهْدِکَ (مريم / 42) وَ تَرْحَمْنى اَکُن (هود / 47) لِيبلُونَى ءَاَشکُر (نمل / 41) سَبِيلى اَدْعُوا (يوسف / 10) ياذَنَ لى اَبى (يوسف / 36) مِن دونى اَولياءَ (کهف / 98) اِجْعَلْ لى ءايةً (آل عمران / 41، مريم / 9)
و در هفت موضع قنبل به سکون و بزى به فتح ى خوانده است : فَطَرنى اَفَلا ـ اِنّى اَريکُم (هود 51 ـ 84) لکِنّى اريکُم (هود / 29 ـ احقاف / 23) تَحْتى اَفَلا (زخرف / 50) اَوْزِعْنى اَنْ (نمل 19 ـ احقاف / 15)
و عِندِى اَوَ لَمْ (قصص) را قنبل به فتح و بزى به سکون خوانده اند .
2 ـ ياءات اضافه که بعدش همزه قطع مکسور آمده، قراءت ابن کثير به سکون ى است . ولى در دُعائيَ اِلّا فِراراً (نوح / 6) ءابائِى اِبراهيمَ (يوسف / 38) به فتح ى خوانده است، اما بر طبق روش خود در يدِى اِلَيکَ ـ اُمّى اِلهَينِ (مائده / 30 ـ 118)
و اَجْرِى اِلّا (يونس دو موضع ـ هود ـ سبا و 5 موضع شعرا) را به سکون ى خوانده است .
3 ـ ياءات اضافه که بعدش همزه قطع مضموم آمده، در کليه آنها قراءت ابن کثير به سکون ى است .
در موارد ديگر که بعد از ياءات اضافه همزه وصل با لام تعريف يا بدون آن آمده، قراءت ابن کثير به فتح ى است، مثل : عَهدى الظّالمينَ (بقره) اِنّى اصْطفَيتُکَ (اعراف) اَخِيَ اشْدُدْ ـ نَفْسِيَ اذهَب ـ ذِکرى اذْهَبا (هر سه در طه) بَعديَ اسْمَهُ (صف) مِنْ وَرائى وَ کانَتْ (مريم) شُرَکائِى قالُوا (فصلت) .
و در کلمات بَيتِى (بقره ـ حج ـ نوح) وَجْهِى (آل عمران ـ انعام) مَعى در نه موضع (اعراف ـ توبه ـ سه موضع کهف ـ انبيا ـ دو موضع شعرا ـ قصص) وَلِى نَعجَةٌ (ص) ما کانَ لى (ص ـ ابراهيم) ـ وَلى فيها مأربُ (طه) همه را به اسکان ى خوانده است .
روايت بزى در قَومِى اتَّخَذُوا (فرقان) به فتح ى است و در لِى دينِ (کافرون) دو وجه فتح و اسکان هر دو صحيح است (قنبل به سکون) ابن کثير مالِى لا اَرَى الهُدهُدَ (نمل) را به فتح ى خوانده است .

ياءات زوائد

ابن کثير، يومَ يأتِ (هود 105) و تؤتُونِ (يوسف / 66) اَلمُتَعالِ (رعد / 10) لَئِن اَخَّرتَنِ (اسراء / 62) اِنْ يهدِينِ 24 ـ اِن تَرَنِ 38 ـ اَن يؤتِينِ 39 ـ ما کُنّا نَبغِ 62 ـ اَن تُعَلِّمَنِ (هر پنج در کهف) اَلّا تَتَّبِعَنِ (طه 93) اَتُمِدُّونَنِ (نمل 36) وَالباءِ (حج 25) کَالجَوابِ (سبا 13) اَلتَّلاقِ 15 ـ اَلتَّنادِ 32 ـ وَالتَّبِعُونِ 38 ـ ( هر سه در غافر) وَالجَوارِ (شورى 32) اِلَى الدّاعِ (قمر 8) وَالمُنادِ (ق) يسَرِْ (فجر 4) را تماماً به اثبات ى در هر حال (وقف و وصل) خوانده است .
و در جابُوالصَّخرَ بِالوادِ (فجر 9) ابن کثير باثبات ى در هر حال، و به روايت قنبل بخلف عنه، در وقف آن دو وجه ذکر شده .
و به روايت بزى به اثبات ى در هر حال در دِعاءِ (ابراهيم 40) يدْعُ الدّاعِ (قمر ـ 6) اَکرَمِن ـ اَهانَنِ (فجر 16) بالوادِ (فجر 9) در مورد اخير قنبل به خلف عنه در وقف با بزى موافق است .
و به روايت قنبل بخلف عنه به اثبات ى در هر حال اِنَّهُ مَنْ يتَّقِ وَ يصْبِرْ (يوسف 90)، ولى در نَرْتَعِ (يوسف 12) به اختلاف از او به اثبات و حذف ى در هر حال روايت شده است .
ابن کثير فما اتَينِ (نمل 36) را به حذف ى در هر حال خوانده است و کلمات هاءٍ (رعد 8 ـ 33 ـ زمر 36 ـ غافر 33) والٍ (رعد 11) واقٍ (رعد 34 ـ 37 ـ غافر 21) باقٍ (نمل 96) را به اثبات ى فقط در حال وقفى، و در ينادِ (ق 41) به دو وجه حذف و اثبات ى در وقف خواند است .

انتخاب حرکت براى رهائى از التقاء ساکنين :

وقتى آخر کلمه اى ساکن و اول کلمه بعدى هم ساکن باشد، اگر اول کلمه بعدى همزه وصلى باشد که در ابتدائ به آن به ضم خوانده مى شود، ابن کثير (مثل کسائى و نافع و ابن عامر ـ ابوجعفر ـ خلف) ساکن اول را به ضم به ساکن دوم وصل مى کند، مثل : قُلُ ادْعُوا ـ اَوِ انْقُصْ ـ قالَتُ اخْرُج ـ قُلُ انْظُرُوا ـ اَنُ اعْبُدُاللهَ ـ لَقَدُ اسْتُهْزِئِ ـ مَحظُورَنُ النْظُر .

تشديد ت در وصل

روايت بزى از ابن کثير، به تشديد ت فعل مضارع در حال وصل در 31 موضع اتفاقى است، و آنها عبارتند از وَ لاتَّيمَّموا (بقره 267) وَ لا تَّفَرَّقُوا (آل عمران 103) اَلَّذينَ تَّنَوِّفيهُم (نساء 97) وَ لاتَّعاوَنُوا (مائده 2) فَتَّفَرَّقَ (انعام 153) هِِى تَّلقَّفُ (اعراف 117 ـ شعرا 54) وَلا تَّوَلُّوا عَنهُ (انفال 20) وَ لاتَّنازَعُوا (انفال 46) هَل تَّرَبَّصُونَ بنا (توبه 52) وَ اِنْ تَّوَلَّوا (هود 3 ـ 57) لا تَّکَّلمُ (هود 105) ما تَّنَزَّلُ (حجر 8) يمينِکَ تَّلقَف (طه 69) اِذ تَّلَقَّونَهُ ـ فانْ تَّولَّو فَانَّما (نور 15 ـ 54) عَلى من تَّنَزَّلُ الشياطينُ ـ تَّنَّزلُ عَلى کلِّ (شعرا 221 ـ 222) وَ لا تَّبَرَّجْنَ ـ وَلا اَنْ تَّبَدَّلَ (احزاب 33 ـ 52) ما لَکُم لا تَّناصَرُونَ (صافات 25) وَ لا تَّنّابَزوا وَ لا تَّجَسَّسُوا ـ قبائل لتَّعارَفوا (حجرات 11 ـ 12 ـ 13) اَن تَّولَّوهُم (ممتحنه 9) تَکادَّ تَّميزُ (ملک 8) لَماتَّخَيرَّونَ (قلم 38) فَاَنتَ عنْ هُو تَّلَهّى (عبس 10) ناراً تَّلَظّى (ليل 14) شَهرٍ تَّنَزَّلُ (قدر 4) .
بزى از ابن کثير فقط مواضع فوق را در وصل به تشديد ت روايت کرده، و ساير موارد مشابه را به تخفيف، مثل ساير قراء ذکر کرده است .
تبصره : در مثالهاى فوق اگر قبل از ت مشدد حرف مدى باشد، مد آن به مقدار شش حرکت کشيده مى شود . ابن کثير را در کلمات هذانِّ ـ هاتَينِّ ـ واللَّذانِّ ـ اَلّذَينِّ فَذنِّکَ به تشديد خوانده است .