اصول قراءت ابو جعفر

امام ابو جعفر يزيد بن القعقاع المخزومى المدنى (م 128 هـ ق) اول قارى مدينه منوره است . راويان از او 1 ـ ابو الحارث عيسى بن وردان المدنى (م 260 هـ ق) 2 ـ ابو الربيع سليمان بن مسلم بن جمَّار الزهرى المدنى (م 170 هـ ق) که هر دو مباشرةً از او روايت کرده اند .

بسمله

ابوجعفر در ابتداى به قراءت از اول سوره ها (غير از توبه) بسم الله را خوانده و همچنين در وصل بين سوره ها هم بسم الله را (مانند عاصم) قراءت کرده باستناد حديث سعيد بن جبير : اِنَّ رَسُولَ اللهِ (ص) کانَ لا يعلم انقِضاءَ السِورَةِ حَتّى تُنزَلَ عَليهِ بسم الله الرّحمن الرَّحيمِ .

مدّ

ابو جعفر « منفضل را به قصر و متصل را به توسط کشيده است » .

ميم جمعي

ابو جعفر در وصل ميم جمعى را وقتى بعد آن ساکن نباشد با صله واوى در تمام قرآن خوانده (مثل ابن کثير)، ولى در وقف مثل همه قرا، به سکون م خوانده است .

هاءِ کنايه

ابوجعفر هاء کنايه را در کلمات يؤَدِّهْ (آل عمران) نُؤتِهْ (آل عمران، شوري)، نُوَلِّهْ (نساء) نُصْلِهْ (نساء) به سکون خوانده است و به قصر هاء در فيه مُهاناً (فرقان) و کسر هاء در وَ مااَنسانيهِ (کهف) عَلَيهِ اللهَ (فتح) .
در يرضَهُو لکم خوانده است .
اَرجِه وَاَخاهُ (اعراف ـ شعرا به روايت ابن جَمّاز به کسر هاء و قصر حرکت آن .
اَرجِهِ و به روايت ابن وردان، به کسر هاء و صله يائى أرجِهى خوانده است .
به روايت ابن وردان تُرزَقانِهِ (يوسف) را به قصرها تُرزَقانهِ، وَيتَّقهِ را به اسکان ها و کسر ق يتَّقِه، ولى به روايت ابن جَمّار به اشباع حرکت آن دو تُرزَقا نِهى ـ يتَّقهى خوانده است .

همزه مفرده

ابوجعفر تمام همزه هاى ساکنه ماقبل مضموم، مثل يؤمنونَ و مکسور، مثل : بِئسَ جِئتَ و مفتوح، مثل : فَأتوهُنَّ ـ مَأوى به ابدال آن به حرف مدى به حسب حرکت ماقبل آن خوانده است . و استثناء دو کلمه نَبِّئهُم ـ اَنبِئهُم (قمر ـ حجر ) مى باشد . و در نَبِّئنا (يوسف) به خلف عنه از او روايت شده است و همزه رِِئْيا ـ و همزه رُؤيا هر جا باشد، به حرف مدى از جنس حرکت ماقبل ابدال کرده و در ياء بعدى ادغام نموده است، ولى در تؤوى ـ تؤويه (احزاب ـ معارج) واو حاصله از ابدال را در واو بعدى ادغام ننموده است .
ابوجعفر، همزه فاء الفعل مفتوحه بعد از ضمه را ابدال به واو نموده است، مثل : مُوَجَّلاً ـ مُوَذِّنٌ، و در کلمه يؤَيدُ روايت ابن جَمّاز به ابدال و روايت ابن وردان به تحقيق همزه است .

دو همزه قطع در يک کلمه

همزه اول حتماً مفتوح خواهد بود، و همزه دوم را ابوجعفر به هر حرکتى که باشد به تسهيل با ادخال الف فصل بين دو همزه خوانده است . مثل : ءَاَنْذَرْتَهُم ـ أئِنَّکُم ـ اَءُنْزِِلَ و در لفظ اَئَمَّهِ ـ که در 5 موضع قرآن کريم (توبه ـ انبياء ـ قصص ـ دو موضع سجده) دو وجه دارد، يکى بر طبق روش اصلى خود به تسهيل همزه دوم با ادخال الف فصل، و ديگر ابدال همزه دوم به ياء خالص بدون ادخال الف فصل .
و در تکرار استفهام، در نه موضع مثل ءَاِذاکُنّا تُراباً اَءِنّا به اخبار در اول و استفهام در ثانى اِذا کُنّا تُراباً اَءِنّا ولى در سوره واقعه (آيه 47) و همچنين موضع اول صافات (آيه 16) را به عکس يعنى استفهام در اول و اخبار ثانى اَءِذا ... اِنّا تلاوت کرده است .
و در سوره يوسف (90) ءَاِنَّکَ لَاَنتَ يوسُفُ را به اخبار، قالوا اِنَکَّ لَاَنت يوسف (مثل ابن کثير) خوانده است . ابوجعفر ـ ءَامَنتُم (اعراف ـ طه ـ شعرا) ءَاَن کان ذامالٍ (قلم9) ءَاَذهَبتُم (احقاف) با همزه استفهام و تسهيل همزه دوم بدون ادخال، و کلمه ءالسّحِرُ (يونس) را با دو همزه و مثل ءَالذَّکَرَينِ عمل کرده است . در اَشَهِدُوا خَلقَهُم (زخرف 19) را با همزه مضمومه بعد از همزه استفهام و سکون ش ءَاُشهِدُوا و بعد تسهيل همزه دوم با ادخال بنابر روش خود قراءت کرده است .

دو همزه قطع در دو کلمه

اگر در حرکت متفق باشند، مثل : جاءَ اَمْرُنا ـ مِنَ السّماءِ اِنْ ـ اولياءُ اُولئِکَ، در هر سه قسم به تسهيل همزه دوّم قراءت ابوجعفر مى باشد .
و اگر در حرکت مختلف باشند، به شرح زير : اگر اولى مفتوح ودوّمى مضموم يا مکسور باشد، مثل، جاءَ اُمَّةً ـ شُهَداءَ اِذ به تسهيل بين بين همزه دوم . و اگر اولى مکسور و دومى مفتوح باشد، مثل : مِنَ السَّماءِ ايةً همزه دوم ابدال به ياء خالص . و اگر اولى مضموم و دومى مفتوح باشد، مثل : السُّفَهاءُ اَلا همزه دوم ابدال به واو خالص . و اگر اولى مضموم و دوّمى مکسور باشد . مثل : يشاءُ اِلى به دو وجه : تسهيل بين بين، يا ابدال به واو خالص خوانده است . و اين تغييرات فقط در حالت وصلى است، و در ابتداء به آنها همزه به تحقيق خوانده مى شود .
به قراءت ابوجعفر، همزه در کلمات لَيبَطِّئَنَّ ـ لَنُبَوئَنَّهُم ـ قُرئَ ـ مُلِئَتْ ـ اسْتَهزِِئَ ـ ناشِئَةَ ـ رِِئاءَ ـ خاسئاً ـ شانِئَک ـ بِالخاطِئَةِ ـ مأَةَ ـ فِئَةَ ( و تثنيه دو مثال اخير) ابدال به ياء خالص مى شود . و در مَؤطِئاً به خلف عنه از او روايت شده است .
و ابوجعفر سَألَ (معارج) را به ابدال همزه به الف، و به حذف همزه در کلمات مُتَّکَأً ـ مُتَّکئينَ ـ خاطئينَ ـ اَلصّابِئينَ ـ اَلْمُسْتَهْزِئينَ ـ يطَؤُونَ ـ تَطَؤُوها ـ تَطَؤُهُمْ ـ و در کلماتى چون مُسْتَهزِؤنَ ـ مُتَّکِؤُنَ ـ اَنْبِؤنى ـ فَمالؤُونَ و مانند آن که همزه مضموم بعد از کسره و بعد آن واو باشد، به حذف همزه و ضم ماقبل آن بدون خلاف قراءت ابوجعفر است، مگر در اَلْمُنْشِؤونَ که ابن وردان به حذف همزه با ضم ماقبل آن، يا به صورت اوليه کلمه قراءت کرده است .
ابوجعفر همزه جُزْءاً ـ جُزءٌ ـ کَهَيئَتهِ ـ النَّسيئُ را ابدال به حرف مجانس ماقبل و به ادغام در آن جُزّاً ـ جُزٌّ ـ کَهيةِ النَّسِى خوانده است .
همزه اَرَءَيتَ را هر جا آمده به تسهيل بين بين همزه خوانده اگر بعد از همزه استفهام واقع شده باشد .
کلمات کَاَين را که کائِن خوانده و اِسرائيلَ ـ هاأنتُم را به تسهيل همزه قراءت کرده است .
تبصره : در حرف مد قبل از همزه مسهله اگر در کلمه واحده باشد، جايز است مد و قصر، و مد ارجح است . و به حذف ى اَللّائى در وصل يا وقف اَلّلاءِ، و در وصل به تسهيل همزه و در وقف تسهيل به روم يا ابدال به ى ساکن با رعايت مد شش حرکتى آن براى رفع التقاء ساکنين .
و هُزُءاً ـ کُفُؤاً را در هر حال با همزه خوانده، به کلمه رَبَتْ (حج 5 ـ فصلت 39) همزه مفتوحه اضافه کرده و رَبَأَتْ خوانده است .
مِن اَجلِ ذالِکَ (مائده) را به کسر همزه و نقل حرکت آن به ن و حذف همزه خوانده . کلمه رِدءاً (قصص 34) را به نقل حرکت همزه به دال و با ابدال تنوين الف . در وصل، و در وقف رِِدا خوانده و عادَنِ الأولى (نجم، 50) را به نقل حرکت همزه به ماقبل، و در وقف و ادغام تنوين در لام در وصل عادَ الوُّلى، و در وقف بر عاداً و ابتدا به الاولى جايز است رجوع به اصل و همچنين نقل با اثبات همزه وصل و ديگر ترک همزه وصل (اَلاوُلى ـ اَلُولى ـ لُولي) و اولى ارجح است .
و به روايت ابن وردان به نقل و حذف در مِلءُ (آل عمران) مِلءُ و در اَلْاءن که بعد از همزه استفهام واقع شده (يونس 51 ـ 91)، و در اين کلمه جايز است اشباع مد نظر به اصل، و قصر نظر به حرکت عارض حالت نقل، وهمچنين آنجا که اين کلمه بدون همزه استفهام آمده، مثل العزيز الْئنَ (يوسف، 51) نقل و حذف، روايت ابن وردان است .
ابوجعفر بر تمامى حروف هجاء واقعه در اوائل سور (حروف مقطعه) سکت آورده، مثلاً الم را الف ـ لام ـ ميم و بعد از اداء هر حرف با سکت خوانده، ولى در چهار موردى که به روايت حفص با سکت قراءت شده، ابوجعفر سکت نياورده و به ادغام خوانده است .

ادغامات

ابوجعفر ث و ذال را در ت ادغام کرده است . مثل : لَبِثتُّم ـ اَخَذتُّم و ساير صيغ آن و ذال را در ت عُذتُّ ادغام نموده و در يلهَث ذلک (هود) ث را به اظهار خوانده و همچنين ب را نزد م اِرْکَبْ مَعَنا (هود) اظهار کرده است .
ابوجعفر نون ساکنه و تنوين را در نزد خ ـ غ (از حروف حلقي) اخفاء نموده است، فقط در سه کلمه آنرا به اظهار خوانده : اِنْ يکُنْ غَنياًّ ـ فَسَينْغِضُونَ ـ وَالْمُنْخَنِقَةُ .
و در کلمه تَأمَنّا (يوسف) نون اول را در ثانى ادغام تام نموده بدون روم و اشمام و کلمه مَجْرها (هود) را به فتح راء بدون اماله، و در وقف بر کلمه اَبتِ به هـ وقف نموده است .

ياءات ضمير متکلم

(اضافه) ـ ابوجعفر ياء متکلم رادر نزد همزه قطع به فتح خوانده، مثل اِنّى اَعَلمُ ـ اِنّى اخافُ ـ سَتَجِدنُنَى اِنْ ـ بَناتى اِنْ ـ عَذابى اُصيبُ ـ اَنّى اُوفِى .
استثناءات ـ در مضموم : بِعَهدى اوفِ (بقره) ـ ءاتُونى اُفرغَ (کهف) و در مکسور آن : اَخَّرتَنى اِلى (منافقين) ـ ذرِّيتى اِنّى (احقاف) ـ يدعُونَنى اِليهِ (يوسف) ـ تَدعُونَنى اِلى النّار (غافر) تَدعُونَنى اَلِيهِ (يوسف) ـ تدعُونَنى اِلَى النّارِ (غافر) تَدعُونَنى اَلِيهِ (غافر) اَنظرنى اِلى (اعراف) ـ يصدِّقنى اِنّى (10، قصص) و در مفتوح آن : اَرِنى اَنظُر (اعراف) ـ تَرحَمنى اَکُن (هود) ـ اِتَّبِعنى اَهدِکَ (مريم) ـ فَاذکُرُونى اَذکُرکُم (بقره) ـ تَفتِنّى الا (توبه) ـ اُدعُونى اَستَجِب (غافر) ـ ذَرُونى اَقتُل (غافر) ـ اَوزِعنى اَن اَشکُرَ (نمل ـ احقاف) در تمامى هجده موضع ذکر شده به سکون ى خوانده است . و به فتح ى خوانده در عَهدِى الظّالمين (بقره) ـ لِنَفسى اذهَب (طه) ـ ذِکرِى اذهَبا (طه) قَومى اتَّخَذِوا (فرقان) ـ مِنْ بَعدِى اسمُهُ (صف) مَماتِى لِلّه (انعام) . و مَعى را فقط هر جا قبل از غير همزه باشد به سکون ى خوانده ـ لى ـ را در مالى لا اَرى (نمل) ما کانَ لى (ابراهيم ـ ص) وَلى فيها مآربُ (طه) وَلى نَعجَةٌ (ص) وَلى دينِ (کافرون) به سکون ى خوانده و مالِى لااَعبُدُ (يس) را فتح ى قراءت کرده .
وَجهى (آل عمران ـ انعام) را (مثل حفص) به فتح ى خواند ـ بَيتى را در موضع نوح به سکون ى بَيتى مؤمناً و در دو موضع ديگر (بقره ـ حج) بَيتى لِلطّائِفينَ به فتح ى تلاوت کرده است .
و کلمه مَحْياى (انعام، 162) را ابوجعفر در وصل و وقف به سکون ى با مد اشباع خوانده است .

ياءات زوائد

اِنْ يرِِدْنِ الرَّحمنُ (يس 23) اَنْ لا تَتَّبِعَنِ اَفَعَصَيتَ (طه، 93) را ابوجعفر باثبات ياى مفتوحه در حال وصل و به سکون آن در وقف، و در فما ءاتينِ (نمل، 36) به اثبات ياى مفتوحه در وصل، و حذف آن در وقف، و يا عِبادِ لا خَوفٌ (زخرف، 68) را به اثبات ى ساکن در وصل و وقف خوانده است .
ابوجعفر در وصل کلمات زير به اثبات ى خوانده است : دَعوَةَ الدّاع ـ اِذا دَعانِ ـ وَاتَّقِونِ يا اولى الالباب (بقره 186 ـ 197) و مَنِ اتَّبَعَنِ وَ قَلْ (آل عمران، 20) و خافِونِ اِنْ کُنتُم (آل عمران 175) وَاخشَونِ وَلاتَشتَرِوا (مائده، 3) وَقد هَدانِ وَلا اَخافُ (انعام، 80) ثُمَّ کيدُونِ فَلا (اعراف، 195) فَلا تَسئَلنِ ـ وَلا تُخزُونِ ـ يومَ ياتِ لاتَکَلَّمُِ (هود 46 ـ 78 ـ 105) حَتّى تؤتُونِ مَوْثقاً (يوسف ـ 66) بِما اَشرَکتُمونِ ـ تَقَبَّل دُعاءِ (ابراهيم 22 ـ 40) وَلَئِن أَخَّرتَنِ ـ فَهُوَ المُهتَدِ (اسراء 62 ـ 97) فَهُوَ المُهتَدِ ـ اَن يهدِينِ ـ اِنْ تَرَنِ ـ اَنْ يؤتِينِ ـ ماکنا نَبغِ ـ اَن تُعَلّمِنِ (کهف 17 ـ 24 ـ 40 ـ 40 ـ 64 ـ 66) ـ وَالبادِ (حج، 25) اَتُمِدُّونَنِ (نمل، 36)، وَاتَّبعنِ اَهدِکُم (غافر، 38) الجَوارِ (شورى، 32) وَاتَّبِعونِ هذا (زخرف، 61) وَالمُنادِ (ق ـ 41) يدعُ الدّاعِ ـ اِلَى الدّاعِ (قمر ـ 8)، اِذا َيسرِِ ـ اکرَمَنِ ـ اَهانَنِ (فجر 4 ـ 15 ـ 16).
و روايت ابن وردان به اثبات ى در وصل يومَ التّلاقِ ـ يوم التَّنادِ (غافر 15 ـ 32) از ابوجعفر است .
انتخاب حرکت براى رهايى از التقاء ساکنين :
وقتى آخر کلمه اى ساکن و اول کلمه بعدى هم ساکن است، و در اوّل کلمه دوم همزه وصلى باشد که در ابتداء به آن مضموم خوانده مى شده، ابوجعفر (مثل نافع ت کسائى ـ ابن کثير ـ ابن عامر ـ خلف) ساکن اول را با ضم به ساکن دوم وصل مى کند، مثل : قُلُ ادْعُوا ـ اَوُ انْقُص ـ قالَتُ اخْرُج ـ قُلُ انْظُروا ـ اَنُ اعبُدُواللهَ ـ مَحظُورَنُ انْظُر ـ لَقَدُ استُهزِئ .
ابوجعفر هاء ضمير منفصل هو ـ هِى را وقتى قبل آن واو فاء ـ لام باشد، به سکون خوانده است مانند : وَ هْوَ بِکُلّ ـ وَ هْيَ تَجرى ـ فَهْوَ وَليهَم ـ فَهْيَ کَالحجارةِ ـ لَهْوَ الغَنِى ـ لَهى الحَيوانُ و همچنين ثُمَّ هُوَ يومَ القِيمَةِ (قصص) را نيز به سکون هـ خوانده است ( مثل : قالون ـ کسائى )
اگر بعد از ضمير اَنَا همزه قطع مضموم يا مفتوح آيد ابوجعفر (مثل نافع) آن را در وصل به الف با مد مى خواند، مثل : اَناَ اُحْيى ـ اَناَ اَوَّلُ المسلمين و مد آن منفصل است و اگر بعد از اَناَ همزه مکسور آيد ابوجعفر (مثل حفص) در وصل به حذف الف اِنْ اَنَا اِلّا خوانده است .

و در اشمام حرکت به حرکت :

ابوجعفر فقط کلمه سيئَ و سيئَت را به اشمام خوانده است .