Back Index Next

بعدی 

تفسير نمونه ج : 6 ص : 183
وَ بَيْنهُمَا حِجَابٌ وَ عَلى الأَعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلا بِسِيمَاهُمْ وَ نَادَوْا أَصحَب الجَْنَّةِ أَن سلَمٌ عَلَيْكُمْ لَمْ يَدْخُلُوهَا وَ هُمْ يَطمَعُونَ(46) * وَ إِذَا صرِفَت أَبْصرُهُمْ تِلْقَاءَ أَصحَبِ النَّارِ قَالُوا رَبَّنَا لا تجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظلِمِينَ(47) وَ نَادَى أَصحَب الأَعْرَافِ رِجَالاً يَعْرِفُونهُم بِسِيمَاهُمْ قَالُوا مَا أَغْنى عَنكُمْ جَمْعُكمْ وَ مَا كُنتُمْ تَستَكْبرُونَ(48) أَ هَؤُلاءِ الَّذِينَ أَقْسمْتُمْ لا يَنَالُهُمُ اللَّهُ بِرَحْمَة ادْخُلُوا الجَْنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَيْكمْ وَ لا أَنتُمْ تحْزَنُونَ(49)
ترجمه :
46 - و در ميان آندو ( بهشتيان و دوزخيان ) حجابى قرار دارد و بر اعراف مردانى هستند كه هر يك از آندو را از سيمايشان مى شناسند و به بهشتيان صدا مى زنند كه درود بر شما باد ، اما داخل بهشت نمى شوند در حالى كه اميد آن را دارند .
47 - و هنگامى كه چشمشان به دوزخيان مى افتد مى گويند : پروردگارا ما را با جمعيت ستمگران قرار مده !
48 - و اصحاب اعراف مردانى ( از دوزخيان را ) كه از سيمايشان آنها را مى شناسند صدا مى زنند و مى گويند ديديد كه گردآورى شما ( از مال و ثروت و زن و فرزند ) و تكبرهاى شما به حالتان سودى نداد ؟ !
49 - آيا اينها ( اين واماندگانى كه بر اعراف هستند ) همانها نيستند كه سوگند ياد كرديد
تفسير نمونه ج : 6 ص : 184
رحمت خدا هرگز شامل حالشان نخواهد شد ( ولى به خاطر ايمان و بعضى اعمال خيرشان خداوند آنها را مشمول رحمت خود ساخت هم اكنون به آنها گفته مى شود ) داخل بهشت شويد كه نه ترسى داريد و نه غمناك مى شويد .

تفسير :

اعراف گذرگاه مهمى به سوى بهشت
در تعقيب آيات گذشته كه گوشه اى از سرگذشت بهشتيان و دوزخيان را بيان مى كرد ، در اين آيات درباره اعراف كه منطقه اى است حد فاصل ميان بهشت و دوزخ ، با ويژگيهائى كه دارد سخن مى گويد .
نخست به حجابى كه در ميان بهشتيان و دوزخيان كشيده شده است اشاره كرده ، مى گويد : ميان اين دو گروه حجابى قرار دارد ( و بينهما حجاب ) .
از آيات بعد چنين استفاده مى شود كه حجاب مزبور همان اعراف است كه مكان مرتفعى است در ميان اين دو گروه ، كه مانع از مشاهده يكديگر مى شود ، ولى وجود چنين حجابى مانع از آن نيست كه آواز و صداى يكديگر را بشنوند چنانكه در آيات قبل گذشت ، بسيار ديده ايم كه همسايگان مجاور از پشت ديوار با يكديگر سخن مى گويند و از حال يكديگر جويا مى شوند ، در حالى كه يكديگر را نمى بينند ، البته كسانى كه بر اعراف يعنى قسمتهاى بالاى اين مانع مرتفع قرار دارند ، هر دو گروه را مى توانند ببينند ( دقت كنيد ) .
گرچه از پاره اى از آيات قرآن مانند آيه 55 سوره صافات استفاده مى شود كه اهل بهشت گهگاه مى توانند ، از مقام خود ، سر برآورند و دوزخيان را بنگرند ، ولى اين گونه استثنائات منافاتى با چگونگى بهشت و دوزخ و وضع اصلى آن دو ندارد ، و آنچه در بالا گفته شد ، كيفيت اصلى اين دو موقف را نشان مى دهد ، اگر چه اين قانون نيز استثناهائى دارد و ممكن است در شرايط خاصى بعضى از بهشتيان ،
تفسير نمونه ج : 6 ص : 185
دوزخيان را بنگرند .
آنچه در اينجا بايد قبل از بحث درباره چگونگى اعراف موكدا يادآور شويم اين است كه تعبيراتى كه درباره قيامت و زندگى جهان ديگر مى شود ، هيچگاه نمى تواند از تمام خصوصيات آن زندگى پرده بردارى كند ، و گاهى اين تعبيرات جنبه تشبيه و مثال دارد و گاهى تنها شبحى را نشان مى دهد ، زيرا زندگى آن جهان در افقى بالاتر و به مراتب از زندگى اين جهان وسيعتر است ، درست همانند وسعت زندگى اين جهان در برابر دنياى رحم مادر و عالم جنين ، بنابراين اگر الفاظ و مفاهيمى كه براى زندگى اين جهان داريم نتواند گوياى تمام آن مفاهيم باشد جاى تعجب نيست .
سپس قرآن مى گويد : بر اعراف مردانى قرار دارند كه هر يك از جهنميان و دوزخيان را در جايگاه خود مى بينند و از سيمايشان آنها را مى شناسند ( و على الاعراف رجال يعرفون كلا بسيماهم ) .
اعراف در لغت جمع عرف ( بر وزن گفت ) به معنى محل مرتفع و بلند است ، و اينكه به يالهاى اسب و پرهاى بلند پشت گردن خروس ، عرف الفرس يا عرف الديك گفته مى شود به همين جهت است كه در محل مرتفعى از بدن آنها قرار دارد ( درباره خصوصيات سرزمين اعراف كه در آيه آمده پس از پايان تفسير آيات به تفصيل سخن خواهيم گفت ) .
سپس مى گويد : مردانى كه بر اعراف قرار دارند ، بهشتيان را صدا مى زنند و مى گويند : درود بر شما باد ، اما خودشان وارد بهشت نشده اند ، اگر چه بسيار تمايل دارند ( و نادوا اصحاب الجنة ان سلام عليكم لم يدخلوها و هم
تفسير نمونه ج : 6 ص : 186
يطمعون ) .
اما به هنگامى كه به سوى ديگر نگاه مى كنند و دوزخيان را در دوزخ مى بينند ، به درگاه خدا راز و نياز مى كنند و مى گويند : پروردگارا ما را با جمعيت ستمگران قرار مده ( و اذا صرفت ابصارهم تلقاء اصحاب النار قالوا ربنا لا تجعلنا مع القوم الظالمين ) .
قابل توجه اينكه درباره مشاهده دوزخيان در آيه فوق تعبير به اذا صرفت ابصارهم شده است ، يعنى هنگامى كه چشم آنها به سوى دوزخيان برگردانده مى شود ، و اين در حقيقت اشاره به آن است كه آنها از مشاهده دوزخيان تنفر دارند ، گويا نگاهشان به آنها نيز آميخته با اكراه و اجبار است .
در آيه بعد اضافه مى كند كه اصحاب اعراف ، جمعى از دوزخيان را كه از چهره و سيمايشان مى شناسند صدا مى زنند و مورد ملامت و سرزنش قرار مى دهند كه ديديد عاقبت گردآورى اموال و نفرات در دنيا و تكبر ورزيدن از قبول حق ، به شما سودى نداد ، چه شد آن مال ها ؟ و كجا رفتند آن نفرات ؟ و چه نتيجه اى گرفتيد از آنهمه كبر و خودپرستى ؟ ( و نادى اصحاب الاعراف رجالا يعرفونهم بسيماهم قالوا ما اغنى عنكم جمعكم و ما كنتم تستكبرون ) .
بار ديگر با همان زبان ملامت و سرزنش در حالى كه اشاره به جمعى از ضعفاى مومنان كه بر اعراف قرار گرفته اند مى كنند ، مى گويند : آيا اينها
تفسير نمونه ج : 6 ص : 187
همان كسانى هستند كه شما سوگند ياد كرديد هيچگاه خداوند آنان را مشمول رحمت خود قرار نخواهد داد ( أ هؤلاء الذين اقسمتم لا ينالهم الله برحمة ) .
سرانجام رحمت الهى شامل حال اين دسته از ضعفاى مومنان شده و به آنها خطاب مى شود كه وارد بهشت شويد نه ترسى بر شما است و نه در آنجا غم و اندوهى داريد ( ادخلوا الجنة لا خوف عليكم و لا انتم تحزنون ) .
از آنچه گفتيم روشن شد كه منظور از ضعفاى مومنان آنها هستند كه ايمان دارند و داراى حسنات و كارهاى نيكى هستند ، ولى بر اثر آلودگيها و پاره اى از گناهان همواره مورد تحقير دشمنان حق قرار داشتند و روى آنها تكيه مى كردند چگونه ممكن است چنين افرادى مشمول رحمت الهى واقع شوند ، ولى سرانجام روح ايمان و حسناتى كه داشتند ، در پرتو لطف و رحمت الهى كار خود را مى كند و سرنوشت سعادتمندانه اى مى يابند .

اصحاب اعراف چه كسانى هستند ؟
همانطور كه گفتيم اعراف در اصل به معنى زمينهاى برجسته است و با قرائنى كه در آيات فوق و احاديث پيشوايان اسلام آمده ، روشن مى شود كه مكان خاصى است ميان دو قطب سعادت و شقاوت يعنى بهشت و دوزخ كه همچون حجابى ميان اين دو كشيده شده و يا همچون زمين مرتفعى در ميان اين دو فاصله گرديده است به طورى كه آنها روى آن قرار دارند ، مشرف بر بهشت و دوزخند و هر دو گروه را مشاهده مى كنند ، و از چهره هاى تاريك و روشن آنها مى توانند آنها را بشناسند .
اكنون ببينيم چه كسانى بر اعراف قرار دارند و اصحاب اعراف كيانند ؟ بررسى آيات چهارگانه فوق نشان مى دهد كه دو گونه صفات مختلف و متضاد براى اين اشخاص ذكر شده است : در آيه اول و دوم ، افرادى كه بر اعراف قرار دارند چنين معرفى شده اند كه
تفسير نمونه ج : 6 ص : 188
آرزو دارند وارد بهشت شوند ولى موانعى آنها را جلوگيرى كرده است ، به هنگامى كه نگاه به بهشتيان مى كنند بر آنها درود مى فرستند ، و مى خواهند با آنها باشند ، اما هنوز نمى توانند ، و به هنگامى كه نظر به دوزخيان مى افكنند ، از سرنوشت آنها وحشت نموده و به خدا پناه مى برند .
ولى از آيه سوم و چهارم استفاده مى شود كه آنها افرادى با نفوذ و صاحب قدرتند ، دوزخيان را مؤاخذه و سرزنش مى كنند و به واماندگان در اعراف كمك مى نمايند كه از آن بگذرند و به سر منزل سعادت برسند .
رواياتى كه در زمينه اعراف و اصحاب اعراف نقل شده نيز ترسيمى از دو گروه متضاد مى كند ، در بسيارى از روايات كه از ائمه اهلبيت (عليهم السلام) نقل شده مى خوانيم : نحن الاعراف : مائيم اعراف يا آل محمد هم الاعراف : خاندان پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) اعرافند و مانند اين تعبيرات .
و در بعضى ديگر از روايات مى خوانيم : هم اكرم الخلق على الله تبارك و تعالى : آنها گرامى ترين مردم در پيشگاه خدايند و يا هم الشهداء على الناس و النبيون شهدائهم : آنها گواهان بر مردمند و پيامبران گواهان آنها هستند و روايات ديگر كه حكايت دارد آنها پيامبران و امامان و صلحاء و بزرگانند .
ولى دسته ديگرى از روايات مى گويد : آنها واماندگانى هستند كه بديها و نيكيهايشان مساوى بوده است يا گنهكارانى هستند كه اعمال نيكى نيز داشته اند ، مانند حديثى كه از امام صادق (عليه السلام) نقل شده كه فرمود : هم قوم استوت حسناتهم و سيئاتهم فان ادخلهم النار فبذنوبهم و ان ادخلهم الجنة فبرحمته : آنها گروهى هستند كه حسنات و سيئاتشان مساوى است ، اگر خداوند آنها را
تفسير نمونه ج : 6 ص : 189
به دوزخ بفرستد بخاطر گناهانشان است و اگر به بهشت بفرستد به بركت رحمت او است .
روايات متعدد ديگرى در تفاسير اهل تسنن از حذيفه و عبد الله بن عباس و سعيد بن جبير و امثال آنها به همين مضمون نقل شده است .
در همين تفاسير نيز مداركى بر اينكه اهل اعراف ، صلحاء و فقها و علما و يا فرشتگان هستند ديده مى شود .
گرچه ظاهر آيات و ظاهر اين روايات در ابتدا متضاد به نظر مى رسد ، و شايد همين امر سبب شده است كه مفسران در اين باره اظهار نظرهاى متفاوت و گوناگون كنند ، اما با دقت روشن مى شود كه نه در ميان آيات و نه در ميان روايات تضادى وجود ندارد ، بلكه همه يك واقعيت را تعقيب مى كنند .
توضيح اينكه : همانطور كه گفتيم از مجموع آيات و روايات چنين استفاده مى شود كه اعراف گذرگاه سخت و صعب العبورى بر سر راه بهشت سعادت جاويدان است ، طبيعى است كه افراد نيرومند و قوى يعنى صالحان و پاكان با سرعت از اين گذرگاه عبور مى كنند اما افرادى كه خوبى و بدى را به هم آميختند در اين مسير وامى مانند .
همچنين طبيعى است كه سرپرستان جمعيت و پيشوايان قوم در گذرگاههاى سخت همانند فرماندهانى كه در اينگونه موارد در آخر لشكر راه مى روند تا همه سپاهيان بگذرند ، در آنجا توقف مى كنند تا به كمك ضعفاى مومنان بشتابند و آنها كه شايستگى نجات را دارند در پرتو امدادشان رهائى يابند .
بنابراين در اعراف ، دو گروه وجود دارند ، ضعيفان و آلودگانى كه در رحمتند و پيشوايان بزرگى كه در همه حال يار و ياور ضعيفانند ، بنابراين قسمت
تفسير نمونه ج : 6 ص : 190
اول آيات و روايات اشاره به گروه نخستين يعنى ضعفا است و قسمت دوم اشاره به گروه دوم يعنى بزرگان و انبياء و امامان و صلحا .
در بعضى از روايات نيز شاهد اين جمع به خوبى ديده مى شود مانند روايتى كه در تفسير على بن ابراهيم از امام صادق (عليه السلام) نقل شده كه فرمود : الاعراف كثبان بين الجنة و النار و الرجال الائمة يقفون على الاعراف مع شيعتهم و قد سبق المؤمنون الى الجنة بلا حساب ... : اعراف ، تپه اى است ميان بهشت و دوزخ ، و امامان آن مردانى هستند كه بر اعراف در كنار شيعيان ( گنهكارشان ) قرار مى گيرند ، در حالى كه مؤمنان ( خالص ) بدون نياز به حساب در بهشت جاى گرفته اند ... بعد اضافه مى كند : امامان و پيشوايان در اين موقع به پيروان گناهكار خود مى گويند خوب نگاه كنيد ، برادران با ايمان خود را چگونه بدون حساب به بهشت شتافته اند ، و اين همان است كه خداوند مى گويد : سلام عليكم لم يدخلوها و هم يطمعون ( يعنى آنها به بهشتيان درود مى فرستند در حالى كه خودشان هنوز وارد بهشت نشده اند و آرزو دارند ) .
سپس به آنها گفته مى شود ، دشمنان حق را بنگريد كه چگونه در آتشند و اين همان است كه خداوند مى فرمايد : و اذا صرفت ابصارهم تلقاء اصحاب النار قالوا ربنا لا تجعلنا مع القوم الظالمين ... بعد به دوزخيان مى گويند اينها ( پيروان و شيعيانى كه آلوده گناهانى بوده اند ) همانها هستند كه شما مى گفتيد هرگز مشمول رحمت الهى نخواهند شد ، ( سپس رحمت الهى شامل حال آنها شده ) و به اين دسته از گنهكاران ( كه بر اثر ايمان و اعمال صالحى شايستگى عفو و آمرزش دارند ) از طرف امامان و پيشوايان دستور داده مى شود كه به سوى بهشت برويد نه ترسى داريد و نه غمى .

تفسير نمونه ج : 6 ص : 191
شبيه همين مضمون در تفاسير اهل تسنن از حذيفه از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نقل شده است .
بار ديگر تكرار مى كنيم كه سخن درباره جزئيات رستاخيز و خصوصيات زندگى در جهان ديگر درست به اين مى ماند كه ما از دور شبحى ببينيم و آنرا توصيف كنيم در حالى كه آن شبح با زندگى ما تفاوت بسيارى دارد و ما تنها با الفاظ محدود و نارساى خود مى توانيم اشاره كوتاهى به آن كنيم .
نكته قابل توجه اينكه زندگى در جهان ديگر بر اساس الگوهائى است كه از اين جهان گرفته مى شود در مورد اعراف نيز همينگونه است زيرا در اين دنيا مردم سه گروهند ، مومنان راستين كه در پرتو ايمان به آرامش كامل رسيده اند و از هيچگونه مجاهدتى دريغ ندارند ، و معاندان و دشمنان لجوج حق كه به هيچ وسيله به راه نمى آيند ، و گروه سومى كه در گذرگاه صعب العبورى ميان اين دو گروه قرار گرفته اند و بيشتر توجه رهبران راستين و پيشوايان حق نيز به آنها است كه در كنارشان بمانند و دستشان را بگيرند و از مرحله اعراف مانند نجاتشان دهند تا در صف مومنان حقيقى قرار گيرند .
و از اينجا نيز روشن مى شود كه دخالت انبياء و امامان در وضع اين گروه در قيامت همانند دخالتشان در زمينه رهبرى در اين دنيا هيچگونه منافاتى با قدرت مطلقه پروردگار و حاكميت او بر همه چيز ندارد ، بلكه هر چه آنها مى كنند به اذن و فرمان او است .

تفسير نمونه ج : 6 ص : 192
وَ نَادَى أَصحَب النَّارِ أَصحَب الجَْنَّةِ أَنْ أَفِيضوا عَلَيْنَا مِنَ الْمَاءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَكمُ اللَّهُ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُمَا عَلى الْكَفِرِينَ(50) الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَيَوةُ الدُّنْيَا فَالْيَوْمَ نَنساهُمْ كمَا نَسوا لِقَاءَ يَوْمِهِمْ هَذَا وَ مَا كانُوا بِئَايَتِنَا يجْحَدُونَ(51)
ترجمه :
50 - و دوزخيان ، بهشتيان را صدا مى زنند كه ( محبت كنيد ) و مقدارى آب يا از آنچه خدا به شما روزى داده به ما ببخشيد ، آنها ( در پاسخ ) مى گويند خداوند اينها را بر كافران تحريم كرده است .
51 - همانها كه دين و آئين خود را سرگرمى و بازيچه گرفتند و زندگى دنيا آنها را مغرور ساخت امروز ما آنها را فراموش مى كنيم چون لقاى چنين روزى را فراموش كردند ، و آيات ما را انكار نمودند .

تفسير : نعمتهاى بهشتى بر دوزخيان حرام است
پس از آنكه بهشتيان و دوزخيان هر كدام در محل مناسب خود مستقر شدند گفتگوهائى در ميان آنها رد و بدل ميشود كه نتيجه آن مجازات و كيفرى است روحانى و معنوى براى دوزخيان .
نخست دوزخيان كه در وضع بسيار ناگوارى بسر مى برند فرياد مى زنند و
تفسير نمونه ج : 6 ص : 193
از بهشتيان تمناى آب و ارزاق بهشتى مى نمايند تا عطش سوزان خود را تسكين بخشند و از آلام خود بكاهند ( و نادى اصحاب النار اصحاب الجنة ان افيضوا علينا من الماء او مما رزقكم الله ) .
ولى بلافاصله بهشتيان دست رد بر سينه آنها گذارده ، و ميگويند خداوند اينها را بر كافران تحريم كرده است ( قالوا ان الله حرمهما على الكافرين ) .

در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد
1 - قرآن گفتگوى دوزخيان با بهشتيان را با جمله نادى كه معمولا براى سخن گفتن از دور است آورده و اين نشان ميدهد كه در ميان اين دو گروه فاصله بسيار زيادى است ، و البته اين موضوع هيچ بعيد نيست كه حتى تا ميليونها فرسنگ فاصله سخن يكديگر را بشنوند و حتى يكديگر را در پاره اى از اوقات ببينند ، و اگر اين موضوع در گذشته ممكن بود براى بعضى مشكلى ايجاد كند در عصر و زمان ما كه انتقال صداها و تصويرها از فاصله هاى بسيار دور در همين جهان حل شده است جاى تعجب نخواهد بود .
2 - نخستين تقاضاى دوزخيان در آيه فوق همان آب ذكر شده و اين طبيعى است كه شخصى كه در آتش ميسوزد قبل از هر چيز آب مى طلبد تا عطش سوزان خود را تسكين بخشد .
3 - جمله مما رزقكم الله ( از آنچه خدا بشما روزى داده ) كه تعبيرى است سربسته و توأم با يك نوع ابهام نشان ميدهد كه حتى دوزخيان نمى توانند از ماهيت و انواع نعمتهاى بهشتى آگاه شوند ، اين موضوع با بعضى از احاديث كه مى گويد در بهشت نعمتهائى است كه هيچ چشمى نديده و هيچ گوشى نشنيده و به فكر هيچ
تفسير نمونه ج : 6 ص : 194
انسانى نگذشته است كاملا تطبيق مى كند .
ضمنا از اينكه اين جمله با او عطف شده نشان مى دهد كه نعمتهاى ديگر بهشتى مخصوصا ميوه ها ميتواند جانشين آب گردد ، و عطش سوزان انسان را تسكين بخشد .
4 - جمله ان الله حرمهما على الكافرين ( خداوند آنها را بر كافران حرام كرده ) اشاره به اين است كه بهشتيان مضايقه اى از بخشيدن اين نعمتها ندارند زيرا نه چيزى از آنها كم ميشود و نه در درون سينه ، كينه اى نسبت به كسى دارند ، حتى نسبت به دشمنانشان ، ولى وضع دوزخيان آنچنان است كه نمى توانند از نعمتهاى بهشتى بهره گيرند ، اين تحريم در حقيقت يك نوع تحريم تكوينى است ، همانند محروميت بسيارى از بيماران از غذاهاى لذيذ و رنگارنگ .
در آيه بعد سبب محروميت آنها را تشريح مى كند و با ذكر صفات دوزخيان روشن مى سازد كه اين سرنوشت شوم را خودشان براى خويشتن فراهم ساخته اند نخست مى گويد : آنها كسانى هستند كه دين و مذهب خود را به سرگرمى و بازى گرفتند ( الذين اتخذوا دينهم لهوا و لعبا ) .
و زندگى دنيا آنها را فريب داد و مغرور ساخت ( و غرتهم الحياة الدنيا ) .
اين امور سبب شد كه آنها در لجنزار شهوات فرو روند و همه چيز حتى رستاخيز را به دست فراموشى بسپارند و گفتار پيامبران و آيات الهى را انكار كنند ، لذا به دنبال آن اضافه مى كند امروز هم ما آنها را فراموش خواهيم كرد همانگونه كه آنها لقاى چنين روزى را فراموش كردند و همانگونه كه آيات ما را انكار نمودند ( فاليوم ننساهم كما نسوا لقاء يومهم هذا و ما كانوا باياتنا يجحدون ) .

تفسير نمونه ج : 6 ص : 195
بديهى است منظور از نسيان و فراموشى كه در اينجا به خدا نسبت داده شده اين است كه با آنها آنچنان رفتار مى كند كه شخص فراموشكار رفتار مى نمايد درست مثل اينكه انسان به دوست فراموشكارش مى گويد : حالا كه تو ما را فراموش كردى ما هم تو را فراموش خواهيم كرد يعنى با تو رفتار فراموشكارانه مى كنيم .
ضمنا از اين آيه استفاده مى شود كه نخستين مرحله گمراهى و انحراف آن است كه انسان مسائل سرنوشت ساز خود را جدى نگيرد و با آنها به عنوان يك سرگرمى و بازيچه رفتار كند اين موضوع سرانجام به كفر مطلق و انكار همه حقايق منتهى مى شود .
وَ لَقَدْ جِئْنَهُم بِكِتَب فَصلْنَهُ عَلى عِلْم هُدًى وَ رَحْمَةً لِّقَوْم يُؤْمِنُونَ(52) هَلْ يَنظرُونَ إِلا تَأْوِيلَهُ يَوْمَ يَأْتى تَأْوِيلُهُ يَقُولُ الَّذِينَ نَسوهُ مِن قَبْلُ قَدْ جَاءَت رُسلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ فَهَل لَّنَا مِن شفَعَاءَ فَيَشفَعُوا لَنَا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَيرَ الَّذِى كُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا أَنفُسهُمْ وَ ضلَّ عَنهُم مَّا كانُوا يَفْترُونَ(53)
ترجمه :
52 - ما كتابى براى آنها آورديم كه با آگاهى ( اسرار و رموز ) آنرا شرح داديم ( كتابى ) كه مايه هدايت و رحمت براى جمعيتى است كه ايمان مى آورند .
53 - آيا آنها انتظار دارند سرانجام تهديدهاى الهى را مشاهده كنند ؟ آنروز كه اين امر انجام گيرد ( كار از كار گذشته و بيدارى سودى نخواهد داشت و ) آنها كه آنرا قبلا فراموش كرده بودند مى گويند فرستادگان پروردگار ما به حق آمدند ، آيا
تفسير نمونه ج : 6 ص : 196
( امروز ) شفيعانى براى ما وجود دارند كه براى ما شفاعت كنند ؟ يا ( امكان دارد ) باز گرديم و اعمالى غير از آنچه انجام داديم انجام دهيم ؟ ! ( ولى ) آنها سرمايه وجود خود را از دست دادند و معبودهائى را كه به دروغ ساخته بودند همگى از نظرشان گم مى شوند ( نه راه بازگشتى دارند و نه شفيعانى ) .

تفسير :
آيه نخست اشاره به اين است كه محروميت كفار و سرنوشت شومشان نتيجه كوتاهيها و تقصيرات خودشان است و گرنه از ناحيه خداوند هيچ گونه كوتاهى در هدايت و رهبرى و ابلاغ آيات و بيان درسهاى تربيتى نشده است لذا مى گويد ما در هدايت و راهنمائى آنها چيزى فروگذار نكرديم كتابى براى آنها فرستاديم كه تمام اسرار و رموز آن را با آگاهى كامل تشريح كرديم ( و لقد جئناهم بكتاب فصلناه على علم ) .
كتابى كه مايه هدايت و موجب رحمت براى ايمان آورندگان بود اگر چه افراد لجوج و خودخواه از آن بى بهره مى مانند ( هدى و رحمة لقوم يؤمنون ) .
در آيه بعد اشاره به طرز تفكر غلط تبهكاران و منحرفان در زمينه هدايتهاى الهى كرده مى گويد : گويا آنها انتظار دارند كه سرانجام و نتيجه وعده ها و وعيدهاى الهى را با چشم خود ببينند ( بهشتيان را در بهشت و دوزخيان را در دوزخ مشاهده كنند ) تا ايمان بياورند ! ( هل ينظرون الا تاويله ) .
اما چه انتظار نابجائى است ، زيرا هنگامى كه نتائج و سرانجام اين وعده هاى الهى را مشاهده كنند ، كار از كار گذشته است و راهى براى بازگشت باقى نمانده
تفسير نمونه ج : 6 ص : 197
است در آن هنگام آنها كه كتاب خدا و برنامه هاى آسمانى او را به دست فراموشى سپردند ، اعتراف مى كنند ، كه فرستادگان پروردگار به حق مبعوث شده بودند و گفتار آنها نيز همه حق بود ( يوم ياتى تاويله يقول الذين نسوه من قبل قد جائت رسل ربنا بالحق ) .
اما در اين هنگام در وحشت و اضطراب فرو مى روند ، و به فكر چاره جوئى مى افتند و مى گويند : آيا شفيعانى يافت مى شود كه براى ما شفاعت كنند ؟ ! ( فهل لنا من شفعاء فيشفعوا لنا ) .
و يا اگر شفيعانى براى ما در كار نيست و اصولا شايسته شفاعت نيستيم آيا ممكن است به عقب بازگرديم و اعمالى غير آنچه انجام داديم انجام دهيم و تسليم حق و حقيقت باشيم ( او نرد فنعمل غير الذى كنا نعمل ) .
ولى افسوس اين بيدارى بسيار دير است ، نه راه بازگشتى وجود دارد و نه شايستگى شفاعت دارند ، زيرا آنها سرمايه هاى وجود خود را از دست داده و گرفتار خسران و زيانى شده اند كه تمام وجودشان را در برمى گيرد ( قد خسروا انفسهم ) .
و بر آنها ثابت مى شود كه بتها و معبودهاى ساختگى آنان در آنجا هيچگونه نقشى ندارد و در حقيقت همه آنها از نظرشان گم مى شوند ( و ضل عنهم ما كانوا يفترون ) .
گويا دو جمله آخر آيه پاسخى است به دو درخواست آنان ، يعنى اگر بنا شود دست به دامن شفيعانى بزنند بايد دست به دامن همان بتهائى بزنند كه در دنيا در برابر آنها سجده مى كردند ، در حالى كه آن بتها در آنجا هيچگونه منشا اثر نيستند .
و اما بازگشت آنها به دنيا در صورتى امكان دارد كه سرمايه اى در اختيار
تفسير نمونه ج : 6 ص : 198
داشته باشند در حالى كه آنها همه سرمايه هاى خود را از دست داده و گرفتار خسرانى شده اند كه سراسر وجودشان را در برگرفته است .
از اين آيه اولا استفاده مى شود كه انسان در اعمال خود مختار و آزاد است و الا تقاضاى بازگشت به دنيا نمى كرد تا اعمال بد خود را جبران كند ثانيا استفاده مى شود كه جهان ديگر جاى انجام عمل و كسب فضيلت و نجات نيست .

تفسير نمونه ج : 6 ص : 199
إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِى خَلَقَ السمَوَتِ وَ الأَرْض فى سِتَّةِ أَيَّام ثُمَّ استَوَى عَلى الْعَرْشِ يُغْشى الَّيْلَ النهَارَ يَطلُبُهُ حَثِيثاً وَ الشمْس وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسخَّرَتِ بِأَمْرِهِ أَلا لَهُ الخَْلْقُ وَ الأَمْرُ تَبَارَك اللَّهُ رَب الْعَلَمِينَ(54)
ترجمه :
54 - پروردگار شما خداوندى است كه آسمانها و زمين را در شش روز ( شش دوران ) آفريد ، سپس به تدبير جهان هستى پرداخت ، با ( پرده تاريك ) شب ، روز را مى پوشاند و شب به دنبال روز به سرعت در حركت است ، و خورشيد و ماه و ستارگان را آفريد در حالى كه مسخر فرمان او هستند ، آگاه باشيد كه آفرينش و تدبير ( جهان ) براى او ( و به فرمان او ) است .
پر بركت ( و زوال ناپذير ) است خداوندى كه پروردگار جهانيان است .

تفسير :
در آيات گذشته خوانديم كه مشركان در قيامت به اشتباه بزرگ خود در انتخاب معبود پى مى برند آيه مورد بحث معبود حقيقى و واقعى را با ذكر صفات خاصش معرفى مى كند ، تا آنها كه حقيقت جو هستند قبل از فرا رسيدن رستاخيز در همين جهان او را به روشنى بشناسند ، نخست مى گويد : معبود و پروردگار شما آن كس است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد يعنى معبود كسى جز آفريدگار نمى تواند باشد ( ان ربكم الله الذى خلق السماوات و الارض فى ستة ايام ) .

تفسير نمونه ج : 6 ص : 200
آيا جهان در شش روز آفريده شده
بحث از آفرينش جهان در شش روز ، در هفت مورد از آيات قرآن مجيد آمده است ولى در سه مورد ، علاوه بر آسمانها و زمين ، ما بينهما ( آنچه در ميان زمين و آسمان قرار دارد ) نيز به آن اضافه شده است كه در حقيقت توضيحى است براى جمله قبل ، زيرا همه اينها در معنى آسمانها و زمين جمع است ، چون مى دانيم آسمان شامل تمام چيزهائى مى شود كه در جهت بالا قرار دارد و زمين نقطه مقابل آن است .
در اينجا فورا اين سؤال به ذهن مى آيد كه قبل از آفرينش زمين و آسمان شب و روزى وجود نداشت ، كه اينها در آن آفريده شود ، شب و روز از گردش زمين به دور خود و در برابر نور آفتاب به وجود مى آيد .
به علاوه پيدايش مجموعه جهان در شش روز ، يعنى كمتر از يك هفته چيزى است بر خلاف علم ، زيرا علم مى گويد : ميلياردها سال طول كشيد تا زمين و آسمان به وضع كنونى درآمد .
ولى با توجه به مفهوم وسيع كلمه يوم ( روز ) و معادل آن در زبانهاى ديگر ، پاسخ اين سؤال روشن است ، زيرا بسيار مى شود كه يوم به معنى يك دوران به كار مى رود ، خواه اين دوران يك سال باشد يا صد سال يا يك ميليون سال و يا ميلياردها سال ، شواهدى كه اين حقيقت را ثابت مى كند و نشان مى دهد يكى از معانى يوم همان دوران است فراوان مى باشد :
1 - در قرآن صدها بار كلمه يوم و ايام به كار رفته است ، و در بسيارى از موارد به معنى شبانه روزى معمول نيست ، مثلا تعبير از عالم رستاخيز به يوم القيامة نشان مى دهد كه مجموعه رستاخيز كه دورانى است بسيار طولانى به عنوان روز قيامت شمرده شده است ، از پاره اى از آيات قرآن استفاده مى شود كه روز
تفسير نمونه ج : 6 ص : 201
رستاخيز و محاسبه اعمال مردم پنجاه هزار سال طول مى كشد ( سوره معارج آيه 4 )
2 - در متن كتب لغت نيز مى خوانيم كه يوم گاهى به مقدار زمان ميان طلوع و غروب آفتاب گفته مى شود و گاهى به مدتى از زمان ، هر مقدار بوده باشد .
3 - در روايات و سخنان پيشوايان دينى نيز كلمه يوم به معنى دوران بسيار آمده است ، چنانكه امير مؤمنان على (عليه السلام) در نهج البلاغه مى فرمايد : الدهر يومان يوم لك و يوم عليك : دنيا براى تو دو روز است ، روزى به سود تو است و روزى به زيان تو .
در تفسير برهان در ذيل همين آيه از تفسير على بن ابراهيم نيز مى خوانيم كه امام فرمود : فى ستة ايام يعنى فى ستة اوقات : شش روز يعنى شش وقت و دوران .
4 - در گفتگوهاى روزمره و اشعار شعرا در زبانهاى مختلف كلمه يوم و معادل آن نيز به معنى دوران زياد ديده مى شود ، مثلا مى گوئيم كره زمين يك روز گداخته و سوزان بود و روز ديگر سرد شد و آثار حيات در آن آشكار گرديد ، در حالى كه دوران گداختگى زمين به ميلياردها سال بالغ مى شود .
يا اينكه مى گوئيم يك روز بنى اميه خلافت اسلام را غصب كردند ، و روز ديگر بنى عباس ، در حالى كه دوران خلافت هر يك به دهها يا صدها سال بالغ مى گردد .
شعر ظريف و پر معنائى از كليم كاشانى داريم كه شاهد روشنى براى بحث ما است آنجا كه مى گويد :
تفسير نمونه ج : 6 ص : 202
بد نامى حيات دو روزى نبود بيش آن هم كليم با تو بگويم چسان گذشت يك روز صرف بستن دل شد به اين و آن روز دگر به كندن دل زين و آن گذشت از مجموع بحث فوق چنين نتيجه مى گيريم كه خداوند مجموعه زمين و آسمان را در شش دوران متوالى آفريده است ، هر چند اين دورانها گاهى به ميليونها يا ميلياردها سال بالغ شده است و علم امروز هيچگونه مطلبى را كه مخالف اين موضوع باشد بيان نكرده است .
اين دورانهاى ششگانه محتملا به ترتيب ذيل بوده است :
1 - روزى كه همه جهان به صورت توده گازى شكلى بود كه با گردش به دور خود از هم جدا گرديد و كرات را تشكيل داد .
2 - اين كرات تدريجا به صورت توده مذاب و نورانى و يا سرد و قابل سكونت در آمدند .
3 - روز ديگر منظومه شمسى تشكيل يافت و زمين از خورشيد جدا شد .
4 - روز ديگر زمين سرد و آماده حيات گرديد .
5 - سپس گياهان و درختان در زمين آشكار شدند .
6 - سرانجام حيوانات و انسان در روى زمين ظاهر گشتند .
آنچه در باره دورانهاى ششگانه آفرينش آسمان و زمين در بالا گفتيم با آيات 8 تا 11 سوره فصلت قابل تطبيق است كه شرح بيشتر در اين زمينه در تفسير همان آيات به خواست خدا بيان خواهد شد .

تفسير نمونه ج : 6 ص : 203
چرا جهان را در يك لحظه نيافريد ؟
در اينجا سؤال ديگرى نيز مطرح مى شود كه خداوند با وجود قدرت بى انتهائى كه دارد مى توانست همه آسمانها و زمين را در يك لحظه بيافريند ، چرا آنها را در اين دورانهاى طولانى قرار داد ؟ پاسخ اين سؤال را از يك نكته مى توان دريافت و آن اينكه آفرينش اگر در يك لحظه مى بود ، كمتر مى توانست از عظمت و قدرت و علم آفريدگار حكايت كند ، اما هنگامى كه در مراحل مختلف ، و چهره هاى گوناگون ، طبق برنامه هاى منظم و حساب شده ، انجام گيرد ، دليل روشنترى براى شناسائى آفريدگار خواهد بود ، فى المثل اگر نطفه آدمى در يك لحظه تبديل به نوزاد كامل مى شد ، آنقدر نمى توانست عظمت خلقت را بازگو كند ، اما هنگامى كه در طى 9 ماه ، هر روز در مرحله اى ، و هر ماه به شكلى ، ظهور و بروز كند مى تواند به تعداد مراحلى كه پيموده است نشانه هاى تازه اى از عظمت آفريدگار بدست دهد .
سپس قرآن مى گويد : خداوند پس از آفرينش آسمان و زمين ، زمام رهبرى آنها را بدست گرفت يعنى نه تنها آفرينش از او است بلكه اداره و رهبرى جهان نيز با او مى باشد ( ثم استوى على العرش ) .
و اين پاسخى است به آنها كه جهان را در آفرينش نيازمند به خدا مى دانند نه در بقا و ادامه هستى .

تفسير نمونه ج : 6 ص : 204
عرش چيست
عرش در لغت به معنى چيزى است كه داراى سقف بوده باشد و گاهى به خود سقف نيز عرش گفته مى شود مانند : او كالذى مر على قرية و هى خاوية على عروشها ( مانند كسى كه از كنار قريه اى گذشت در حالى كه آنچنان ويران شده بود كه سقفهايش فرو ريخته و ديوار بر سقفها در غلطيده بود ) ( بقره آيه 259 ) .
گاهى به معنى تختهاى بلند همانند تخت سلاطين نيز آمده است ، چنانكه در داستان سليمان مى خوانيم كه مى گويد : ايكم ياتينى بعرشها : كداميك از شما مى توانيد تخت او ( بلقيس ) را براى من حاضر كنيد ( سوره نمل آيه 38 ) .
و نيز به داربستهائى كه براى برپا نگهداشتن بعضى از درختان مى زنند ، عرش گفته مى شود : همانطور كه در قرآن مى خوانيم و هو الذى انشا جنات معروشات و غير معروشات : او كسى است كه باغهائى از درختان داربست دار و بدون داربست آفريد ( انعام آيه 141 ) .
ولى هنگامى كه در مورد خداوند به كار مى رود و گفته مى شود عرش خدا ، منظور از آن مجموعه جهان هستى است كه در حقيقت تخت حكومت پروردگار محسوب مى شود .
اصولا جمله استوى على العرش كنايه از تسلط يك زمامدار بر امور كشور خويش است ، همانطور كه جمله ثل عرشه ( تختش فرو ريخت ) به معنى از دست دادن قدرت مى باشد ، در فارسى نيز اين تعبير كنائى زياد به كار مى رود ، مثلا مى گوئيم در فلان كشور ، جمعى شورش كردند و زمامدارشان را از تخت فرو كشيدند ، در حالى كه ممكن است اصلا تختى نداشته باشد ، يا
تفسير نمونه ج : 6 ص : 205
جمعى به هواخواهى فلان برخاستند و او را بر تخت نشاندند ، همه اينها كنايه از قدرت يافتن يا از قدرت افتادن است .
بنابراين در آيه مورد بحث جمله استوى على العرش كنايه از احاطه كامل پروردگار و تسلط او بر تدبير امور آسمانها و زمين بعد از خلقت آنها است .
و از اينجا روشن مى شود : آنها كه جمله فوق را دليل بر تجسم خدا گرفته اند گويا توجه به موارد استعمالات فراوان اين جمله در اين معنى كنائى نكرده اند .
معنى ديگرى براى عرش نيز هست ، و آن در مواردى است كه در مقابل كرسى قرار گيرد ، در اين گونه موارد كرسى ( كه معمولا به تختهاى پايه كوتاه گفته مى شود ) ممكن است كنايه از جهان ماده بوده باشد و عرش كنايه از جهان ما فوق ماده ( عالم ارواح و فرشتگان ) چنانكه در تفسير آيه وسع كرسيه السماوات و الارض در سوره بقره مشروحا گذشت .
سپس مى فرمايد : او است كه شب را همچون پوششى بر روز مى افكند و روشنائى روز را با پرده هاى ظلمانى شب مى پوشاند ( يغشى الليل النهار ) .
جالب توجه اينكه تعبير فوق تنها در مورد شب ذكر شده و نفرموده بوسيله روز تاريكى شب را نيز مى پوشاند زيرا پوشش تنها مناسب تاريكى است ، نه روشنائى .
بعد از آن اضافه مى كند : شب با سرعت به دنبال روز در حركت است همانند طلبكارى كه با سرعت به دنبال بدهكار مى دود ( يطلبه حثيثا ) .
اين تعبير با توجه به موقعيت شب و روز در كره زمين تعبير جالبى است زيرا
تفسير نمونه ج : 6 ص : 206
اگر كسى از بيرون كره زمين ناظر چگونگى حركت آن به دور خود و افتادن سايه مخروطى شكل زمين بر روى خودش بوده باشد با توجه به اينكه كره زمين با سرعت سرسام آورى ( در حدود 30 كيلومتر در دقيقه ) به دور خود مى گردد چنين احساس مى كند كه گويا هيولاى سياه مخروطى شكل با سرعت زياد در روى اين كره به دنبال روشنائى روز در حركت است ، ولى اين موضوع در مورد روشنائى روز صادق نيست ، زيرا روشنائى آفتاب در نيمى از كره زمين و در تمام فضاى اطراف پخش است ، و شكلى به خود نمى گيرد ، تنها تاريكى شب است كه به صورت سايه مخروطى شكل همانند يك شبح اسرارآميز غول پيكر روى زمين مى دود .
باز اضافه مى كند او است كه خورشيد و ماه و ستارگان را آفريده است ، در حالى كه همه سر بر فرمان او هستند ( و الشمس و القمر و النجوم مسخرات بامره ) .
( درباره تسخير خورشيد و ماه و ستارگان و معانى آن در ذيل آيات مناسب ، به خواست خدا ، بحث خواهيم كرد ) .
پس از ذكر آفرينش جهان هستى و نظام شب و روز و آفرينش ماه و خورشيد و ستارگان به عنوان تاكيد مى گويد : آگاه باشيد آفرينش و اداره امور جهان هستى تنها به دست او است ( الا له الخلق و الامر ) .

خلق و امر چيست ؟
در اينكه منظور از خلق و امر چيست ، ميان مفسران گفتگو است ، اما با توجه به قرائنى كه در اين آيه و آيات ديگر قرآن موجود است استفاده مى شود كه منظور از خلق آفرينش نخستين ، و منظور از امر قوانين و نظاماتى
تفسير نمونه ج : 6 ص : 207
است كه به فرمان پروردگار در عالم هستى حكومت مى كند و آنها را در مسير خود رهبرى مى نمايد .
اين تعبير در حقيقت پاسخى است به آنها كه چنين مى پندارند خداوند جهان را آفريده و آن را به حال خود واگذارده و كنارى نشسته است ، و به تعبير ديگر عالم هستى در ايجادش نيازمند به خدا است ، اما در بقا و ادامه حيات نيازى ندارد ! .
اين جمله مى گويد : همانطور كه جهان در حدوثش نيازمند به او است در تدبير و ادامه حيات و اداره اش نيز وابسته به او مى باشد ، و اگر لحظه اى لطف خدا از آن گرفته شود نظامش به كلى از هم گسسته و نابود مى گردد .
بعضى از فلاسفه مايلند كه عالم خلق را عالم ماده و عالم امر را عالم ماوراء ماده بدانند ، زيرا عالم خلق جنبه تدريجى دارد و اين خاصيت جهان ماده است و عالم امر جنبه دفعى و فورى دارد و اين خاصيت جهان ماوراء ماده است چنانكه مى خوانيم انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون : هنگامى كه خداوند چيزى را اراده كند ، به او فرمان مى دهد موجود باش ، آن هم موجود مى شود ( سوره يس آيه 82 ) .
ولى با توجه به موارد استعمال امر در آيات قرآن و حتى جمله و الشمس و القمر و النجوم مسخرات بامره كه در آيه مورد بحث خوانديم ، استفاده مى شود كه امر به معنى هر گونه فرمان الهى است ، خواه در جهان ماده باشد يا جهان ماوراى ماده ( دقت كنيد ) .
و در پايان آيه مى فرمايد : پربركت است خداوندى كه پروردگار عالميان است ( تبارك الله رب العالمين ) .
در حقيقت اين جمله بعد از ذكر آفرينش آسمان و زمين و شب و روز و خورشيد و ماه و ستارگان و تدبير جهان هستى يكنوع ستايش از مقام مقدس پروردگار
تفسير نمونه ج : 6 ص : 208
است كه به عنوان تعليم به بندگان فرموده .
تبارك از ماده بركت است و ريشه آن برك ( بر وزن درك ) به معنى سينه شتر مى باشد ، و از آنجا كه شتران به هنگامى كه در جائى ثابت مى مانند سينه خود را به زمين مى چسبانند ، اين كلمه تدريجا معنى ثابت ماندن به خود گرفته است ، سپس به هر نعمتى كه پايدار و با دوام باشد و هر موجودى كه داراى عمر طولانى و آثار مستمر و ممتد است ، موجود مبارك يا پربركت گفته مى شود ، و نيز اگر مى بينيم به استخرها و يا بعضى از مخازن آب بركه گفته مى شود به خاطر اين است كه آب مدتى طولانى در آن باقى مى ماند .
و از اينجا روشن مى شود كه يك سرمايه پربركت ، سرمايه اى است كه به زودى زوال نپذيرد و يك موجود مبارك موجودى است كه آثار آن مدتى طولانى برقرار بماند ، بديهى است لايقترين وجود براى اين صفت همان وجود خدا است او وجودى است مبارك ازلى ، ابدى و سرچشمه همه بركات و نيكيها و خير مستمر ، تبارك الله رب العالمين ( در ذيل آيه 92 سوره انعام نيز در اين باره سخن گفتيم ) .
ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضرُّعاً وَ خُفْيَةً إِنَّهُ لا يحِب الْمُعْتَدِينَ(55) وَ لا تُفْسِدُوا فى الأَرْضِ بَعْدَ إِصلَحِهَا وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طمَعاً إِنَّ رَحْمَت اللَّهِ قَرِيبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِينَ(56)
ترجمه :
55 - پروردگار خود را از روى تضرع و در پنهانى بخوانيد ( و از تجاوز دست برداريد كه ) او متجاوزان را دوست نمى دارد .
56 - و در زمين فساد مكنيد بعد از آنكه اصلاح شده است ، و او را با بيم و اميد بخوانيد ( بيم از مسئوليتها و اميد به رحمتش ، و نيكى كنيد ) زيرا رحمت خدا به نيكوكاران نزديك است .

تفسير نمونه ج : 6 ص : 209
تفسير : شرايط اجابت دعا
آيه گذشته با ذكر دلائل روشن اين حقيقت را اثبات كرد كه شايسته عبوديت و بندگى تنها خدا است ، و به دنبال آن در اينجا دستور مى دهد كه دعا و نيايش كه جان و روح عبادت است بايد در برابر خدا انجام گيرد ، نخست مى گويد : پروردگار خود را از روى تضرع و در پنهانى بخوانيد ( ادعوا ربكم تضرعا و خفية ) .
تضرع در اصل از ماده ضرع ( بر وزن فرع ) به معنى پستان گرفته شده ، بنابراين فعل تضرع به معنى دوشيدن شير از پستان مى آيد ، و از آنجا كه به هنگام دوشيدن شير انگشتها بر نوك پستان در جهات مختلف حركت مى كنند ، اين كلمه در مورد كسى كه با حركات مخصوص خود اظهار خضوع و تواضع مى كند به كار مى رود .
بنابراين اگر در آيه فوق مى خوانيم خدا را از روى تضرع بخوانيد يعنى با كمال خضوع و خشوع و تواضع روى به سوى او آريد ، در حقيقت دعا كننده نبايد تنها زبانش چيزى را بخواهد ، بلكه بايد روح دعا در درون جان او و در تمام وجودش منعكس گردد ، و زبان تنها ترجمان آنها باشد و به عنوان نمايندگى همه اعضاى او سخن گويد .
و اينكه در آيه فوق دستور داده شده كه خدا را به طور خفيه و در پنهانى بخوانيد براى اين است كه از ريا دورتر ، و به اخلاص نزديكتر ، و توام با تمركز فكر و حضور قلب باشد .

تفسير نمونه ج : 6 ص : 210
در حديثى مى خوانيم كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در يكى از غزوات بود ، هنگامى كه سپاهيان اسلام كنار دره اى رسيدند فرياد خود را به لا اله الا الله و الله اكبر بلند كردند ، پيامبر فرمود : يا ايها الناس اربعوا على انفسكم اما انكم لا تدعون اصم و لا غائبا انكم تدعون سميعا قريبا انه معكم : اى مردم اندكى آرامتر دعا كنيد شما شخص كر و غائبى را نمى خوانيد شما كسى را مى خوانيد كه شنوا و نزديك است و با شما است .
اين احتمال نيز در آيه داده شده است كه منظور از تضرع دعاى آشكار و منظور از خفيه دعاى پنهانى است ، زيرا هر مقامى اقتضائى دارد گاهى بايد آشكارا و گاهى پنهانى دعا كرد ، روايتى كه از على بن ابراهيم در ذيل آيه نقل شده اين موضوع را تاييد مى كند .
و در پايان آيه مى فرمايد : خداوند تجاوزكاران را دوست نمى دارد ( انه لا يحب المعتدين ) .
و اين جمله معنى وسيعى دارد كه هر گونه تجاوز را ، اعم از فرياد كشيدن به هنگام دعا ، و يا تظاهر و رياكارى ، و يا توجه به غير خدا را به هنگام دعا ، شامل مى شود .
در آيه بعد اشاره به حكمى شده است كه در واقع يكى از شرائط تاثير دعا است ، مى فرمايد : در روى زمين فساد مكنيد بعد از آنكه اصلاح شده است ( و لا تفسدوا فى الارض بعد اصلاحها ) .
مسلما هنگامى دعاها در پيشگاه خدا به اجابت نزديك خواهد بود كه شرائط لازم در آن رعايت شود ، از جمله اينكه با جنبه هاى سازنده و عملى در حدود توانائى
تفسير نمونه ج : 6 ص : 211
و قدرت همراه باشد ، حقوق مردم رعايت گردد ، و حقيقت دعا در سراسر وجود انسان پرتوافكن شود ، بنابراين هيچگاه دعاى افراد مفسد و تبهكار به جائى نخواهد رسيد .
منظور از فساد بعد از اصلاح ، ممكن است اصلاح از ظلم يا كفر يا هر دو بوده باشد ، در روايتى از امام باقر (عليه السلام) مى خوانيم : ان الارض كانت فاسدة فاصلحها الله بنبيه (صلى الله عليهوآلهوسلّم) : زمين فاسد بود و خداوند بوسيله پيامبر اسلام آنرا اصلاح كرد .
بار ديگر به مساله دعا مى پردازد و يكى ديگر از شرائط آن را بازگو مى كند و مى گويد : خدا را با ترس و اميد بخوانيد ( و ادعوه خوفا و طمعا ) .
نه آن چنان از اعمال خود راضى باشيد كه گمان كنيد هيچ نقطه تاريكى در زندگى شما نيست كه اين خود عامل عقب گرد و سقوط است ، و نه آنچنان مايوس باشيد كه خود را شايسته عفو خدا و اجابت دعا ندانيد كه اين ياس و نوميدى نيز خاموش كننده همه تلاشها و كوششها است ، بلكه با دو بال بيم و اميد به سوى او پرواز كنيد ، اميد به رحمتش و بيم از مسئوليتها و لغزشها .
و در پايان آيه براى تاكيد بيشتر روى اسباب اميدوارى به رحمت خدا ، مى گويد : رحمت خدا به نيكوكاران نزديك است ( ان رحمة الله قريب من المحسنين ) .
ممكن است اين جمله يكى ديگر از شرائط اجابت دعا باشد ، يعنى اگر مى خواهيد دعاى شما يك دعاى توخالى و تنها گردش زبان نباشد بايد آن را با اعمال نيك خود همراه سازيد ، تا به كمك آن ، رحمت الهى شامل حال شما گردد و دعايتان به ثمر رسد و به اين ترتيب در اين دو آيه اشاره به پنج قسمت از
تفسير نمونه ج : 6 ص : 212
شرائط قبولى دعا شده است : نخست اينكه از روى تضرع و در پنهانى باشد ، ديگر اينكه از حد اعتدال تجاوز نكند ، سوم اينكه با توليد فساد و تبهكارى همراه نگردد ، چهارم اينكه توأم با بيم و اميد متوازن باشد ، پنجم اينكه با نيكوكارى توأم گردد .

تفسير نمونه ج : 6 ص : 213
وَ هُوَ الَّذِى يُرْسِلُ الرِّيَحَ بُشرَا بَينَ يَدَى رَحْمَتِهِ حَتى إِذَا أَقَلَّت سحَاباً ثِقَالاً سقْنَهُ لِبَلَد مَّيِّت فَأَنزَلْنَا بِهِ الْمَاءَ فَأَخْرَجْنَا بِهِ مِن كلِّ الثَّمَرَتِ كَذَلِك نخْرِجُ الْمَوْتى لَعَلَّكُمْ تَذَكرُونَ(57) وَ الْبَلَدُ الطيِّب يخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِى خَبُث لا يخْرُجُ إِلا نَكِداً كذَلِك نُصرِّف الاَيَتِ لِقَوْم يَشكُرُونَ(58)
ترجمه :
57 - او كسى است كه بادها را پيشاپيش ( باران ) رحمتش مى فرستد تا زمانى كه ابرهاى سنگين بار را ( بر دوش خود ) حمل كنند در اين هنگام آنها را به سوى سرزمينهاى مرده مى فرستيم و به وسيله آن آب ( حياتبخش ) نازل مى كنيم و با آن از هر گونه ميوه اى ( از خاك تيره ) بيرون مى آوريم ، و اينگونه ( كه زمينهاى مرده را زنده كرديم ) مردگان را ( نيز در قيامت ) زنده مى كنيم تا متذكر شويد .
58 - و سرزمين پاكيزه ( و شيرين ) گياهش به فرمان پروردگار مى رويد اما سرزمين هاى بدطينت ( و شوره زار ) جز گياه ناچيز و بى ارزش از آن نمى رويد ، اينگونه ، آيات را براى آنها كه شكرگزارند بيان مى كنيم .

تفسير : مربى و قابليت هر دو لازم است
در آيات گذشته اشاره هاى مكرر به مساله مبدء يعنى توحيد و شناسائى
تفسير نمونه ج : 6 ص : 214
پروردگار از روى اسرار جهان آفرينش شد ، و در اين آيات ضمن شرح قسمتى از نعمتهاى خدا ، اشاره به مساله معاد و رستاخيز مى شود ، تا اين دو بحث يكديگر را تكميل كنند ، و اين سيره قرآن است كه در بسيارى از موارد مبدء و معاد را با هم قرين مى سازد ، و جالب اينكه هم براى شناسائى خدا و هم براى توجه به امر معاد از طريق اسرار آفرينش موجودات اين عالم استدلال مى كند .
نخست مى گويد : او كسى است كه بادها را پيشاپيش باران رحمتش همچون بشارت دهنده اى كه از قدوم مسافر عزيزى خبر مى دهد مى فرستد ( و هو الذى يرسل الرياح بشرا بين يدى رحمته ) .
بادهائى كه از اقيانوسها برخاسته و ابرهاى سنگين بار و پر آب را با خود حمل مى كند ( حتى اذا اقلت سحابا ثقالا ) .
در اين موقع آنها را به سوى سرزمينهاى مرده و خشك و سوزان مى رانيم و ماموريت آبيارى اين تشنگان را به عهده آنها مى نهيم ( سقناه لبلد ميت ) .
و بوسيله آن ، آب حيات بخش را در همه جا فرو مى فرستيم ( فانزلنا به الماء ) .
به كمك اين آب انواع ميوه ها را از خاك تيره بيرون مى آوريم ( و اخرجنا به من كل الثمرات ) .
آرى آفتاب بر اقيانوسها مى تابد و بخار آب را به بالا مى فرستد ، بخارها متراكم مى شوند و توده هاى سنگين ابر را تشكيل مى دهند ، امواج باد توده هاى كوه پيكر ابر را بر دوش خود حمل مى كنند ، و به سوى سرزمينهائى كه ماموريت دارند پيش مى روند ، قسمتى از اين بادها كه در پيشاپيش توده هاى ابر در حركتند و آميخته با رطوبت ملايمى هستند ، نسيم دل انگيزى ايجاد مى كنند كه از درون آن بوى باران حياتبخش به مشام مى رسد ، اينها در حقيقت مبشران نزول باران هستند ، سپس توده هاى عظيم ابر ، دانه هاى باران را از خود بيرون مى فرستند ، نه
تفسير نمونه ج : 6 ص : 215
چندان درشتند كه زراعتها را بشويند و زمينها را ويران كنند ، و نه چندان كوچكند كه در فضا سرگردان بمانند ، آرام و ملايم بر زمين مى نشينند ، و آهسته در آن نفوذ مى كنند و محيط را براى رستاخيز بذرها و دانه ها آماده مى سازند ، زمينى كه در خشكى مى سوخت و شباهت كامل به منظره يك گورستان خاموش و خشك داشت ، تبديل به كانون فعالى از حيات و زندگى و باغهاى پر گل و پر ميوه مى شود .
و به دنبال آن اضافه مى كند : اين چنين مردگان را از زمين بيرون مى آوريم و لباس حيات را در اندامشان مى پوشانيم ( كذلك نخرج الموتى ) .
اين مثال را براى آن آورديم كه نمونه معاد را در اين دنيا كه همه سال در برابر چشم شما تكرار مى شود به شما نشان دهيم تا متذكر گرديد ( لعلكم تذكرون ) .
در آيه بعد براى اينكه گمان نشود يكنواخت بودن باران دليل آن است كه همه سرزمينها يكسان زنده شوند ، و براى اينكه روشن گردد ، استعدادها و آمادگيهاى متفاوت سبب استفاده هاى مختلف از مواهب الهى مى شود مى گويد : سرزمين شيرين و پاكيزه گياهان پربركت و مفيد و سودمند خود را به اذن پروردگارش بيرون مى فرستد ( و البلد الطيب يخرج نباته باذن ربه ) .
اما زمينهاى شوره زار و خبيث و زشت ، چيزى جز گياهان ناچيز و كم ارزش
تفسير نمونه ج : 6 ص : 216
نمى روياند ( و الذى خبث لا يخرج الا نكدا ) .
همچنين فرمان رستاخيز ، گر چه سبب تجديد حيات و جان گرفتن انسانها مى گردد ، ولى همه انسانها يكسان وارد محشر نمى شوند ، آنها نيز همانند زمينهاى شيرين و شوره زار با هم متفاوتند ، تفاوتى كه از اعمال و عقائد و نياتشان سرچشمه مى گيرد .
و در پايان آيه مى فرمايد : اين چنين آيات را براى كسانى كه شكرگزارند و از آن استفاده مى كنند و راه هدايت را مى پويند بيان مى كنيم ( كذلك نصرف الايات لقوم يشكرون ) .
آيه فوق در حقيقت اشاره به يك مساله مهم است كه در زندگى اين جهان و جهان ديگر در همه جا تجلى مى كند ، و آن اينكه تنها فاعليت فاعل براى به ثمر رسيدن يك موضوع ، كافى نيست بلكه استعداد و قابليت قابل نيز شرط است ، از دانه هاى باران حياتبخشتر و لطيفتر تصور نمى شود ، اما همين بارانى كه در لطافت طبعش كلامى نيست در يك جا سبزه و گل مى روياند و در جاى ديگر خس و خاشاك !
تفسير نمونه ج : 6 ص : 217
لَقَدْ أَرْسلْنَا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَقَالَ يَقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَه غَيرُهُ إِنى أَخَاف عَلَيْكُمْ عَذَاب يَوْم عَظِيم(59) قَالَ الْمَلأُ مِن قَوْمِهِ إِنَّا لَنرَاك فى ضلَل مُّبِين(60) قَالَ يَقَوْمِ لَيْس بى ضلَلَةٌ وَ لَكِنى رَسولٌ مِّن رَّب الْعَلَمِينَ(61) أُبَلِّغُكُمْ رِسلَتِ رَبى وَ أَنصحُ لَكمْ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لا تَعْلَمُونَ(62) أَ وَ عجِبْتُمْ أَن جَاءَكمْ ذِكْرٌ مِّن رَّبِّكمْ عَلى رَجُل مِّنكمْ لِيُنذِرَكُمْ وَ لِتَتَّقُوا وَ لَعَلَّكمْ تُرْحَمُونَ(63) فَكَذَّبُوهُ فَأَنجَيْنَهُ وَ الَّذِينَ مَعَهُ فى الْفُلْكِ وَ أَغْرَقْنَا الَّذِينَ كذَّبُوا بِئَايَتِنَا إِنهُمْ كانُوا قَوْماً عَمِينَ(64)
ترجمه :
59 - ما نوح را به سوى قومش فرستاديم ، او به آنها گفت : اى قوم من ( تنها ) خداوند يگانه را پرستش كنيد كه معبودى جز او براى شما نيست ( و اگر غير اين كنيد ) من بر شما از عذاب روز بزرگى مى ترسم .
60 - ( ولى ) اشراف قومش به او گفتند : ما تو را در گمراهى آشكارى مى بينيم !
61 - گفت : اى قوم من ! هيچگونه گمراهى در من نيست ، ولى من فرستاده پروردگار جهانيانم .
62 - رسالتهاى پروردگارم را به شما ابلاغ مى كنم و خيرخواه شما هستم و از خداوند
تفسير نمونه ج : 6 ص : 218
چيزهائى مى دانم كه شما نمى دانيد .
63 - آيا تعجب كرده ايد كه دستور آگاه كننده پروردگارتان به وسيله مردى از ميان شما به شما برسد تا ( از عواقب اعمال خلاف ) بيمتان دهد ، و ( در پرتو اين دستور ) پرهيزگارى پيشه كنيد شايد مشمول رحمت ( الهى ) گرديد .
64 - اما سرانجام او را تكذيب كردند و ما او و كسانى را كه با وى در كشتى بودند رهائى بخشيديم و آنها كه آيات ما را تكذيب كردند غرق نموديم چه اينكه آنها جمعيتى نابينا ( و كور دل ) بودند .

تفسير : رسالت نوح نخستين پيامبر اولو العزم
همانطور كه در آغاز اين سوره گفته شد ، در اين سوره بعد از ذكر يك سلسله مسائل اساسى و كلى در زمينه خداشناسى و معاد و هدايت بشر و احساس مسئوليت ، اشاره به سرگذشت جمعى از پيامبران بزرگ همانند نوح و هود و صالح و لوط و شعيب و بالاخره موسى بن عمران مى كند ، تا نمونه هاى زنده اين بحثها را عملا در لابلاى تاريخ پر ماجرا و عبرت انگيز آنان نشان دهد .
نخست از سرگذشت نوح پيامبر شروع مى كند و قسمتى از گفتگوهاى او را با قوم بت پرست و سركش و ماجراجويش شرح مى دهد : سرگذشت نوح در سوره هاى مختلفى از قرآن مانند سوره هود ، انبياء ، مؤمنون و شعراء آمده است و سوره كوتاهى نيز در قرآن به نام سوره نوح داريم كه هفتاد و يكمين سوره قرآن است .
شرح كوششهاى اين پيامبر بزرگ و چگونگى ساختن كشتى و طوفان وحشتناك و غرق شدن مردم خودخواه و فاسد و بت پرست زمان او ، در سوره هاى نامبرده مشروحا بحث خواهد شد ، در اينجا تنها فهرستى از آن در شش آيه آمده است :
 

Back Index Next