بعدی 

تفسير نمونه ج : 26 ص : 200
فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ(26) إِنْ هُوَ إِلا ذِكْرٌ لِّلْعَلَمِينَ(27) لِمَن شاءَ مِنكُمْ أَن يَستَقِيمَ(28) وَ مَا تَشاءُونَ إِلا أَن يَشاءَ اللَّهُ رَب الْعَلَمِينَ(29)
ترجمه :
26 - پس به كجا مى رويد ؟ !
27 - اين قرآن چيزى جز تذكرى براى جهانيان نيست .
28 - براى آنها كه مى خواهند راه مستقيم در پيش گيرند .
29 - و شما اراده نمى كنيد مگر اينكه خداوند پروردگار جهانيان بخواهد .

تفسير : اى غافلان به كجا مى رويد ؟ !
در آيات گذشته اين حقيقت روشن شد كه قرآن مجيد كلام خدا است ، چرا كه محتوايش نشان مى دهد كه گفتار شيطانى نيست بلكه سخن رحمانى است ، كه به وسيله پيك وحى خدا با قدرت و امانت كامل بر پيامبرى كه در نهايت اعتدال عقل است نازل شده ، پيامبرى كه در ابلاغ رسالت هرگز بخل نورزيده ، و آنچه به او تعليم شده بى كم و كاست بيان كرده است .
در آيات مورد بحث مخالفان را به خاطر عدم پيروى از اين كلام بزرگ
تفسير نمونه ج : 26 ص : 201
مورد توبيخ قرار مى دهد ، يك استفهام توبيخى مى گويد : با اين حال شما به كجا مى رويد ؟ ( فاين تذهبون ) .
چرا راه راست را رها كرده ، به بيراهه گام مى نهيد ؟ و چرا پشت به اين چراغ فروزان نموده رو به سوى تاريكى مى رويد ؟ ! مگر دشمن سعادت و سلامت خويش هستيد ؟ سپس مى افزايد : اين قرآن جز تذكر براى جهانيان نيست ( ان هو الا ذكر للعالمين ) .
همه را اندرز مى دهد ، هشدار مى دهد ، تا از خواب غفلت بيدار شوند .
و از آنجا كه براى هدايت و تربيت تنها فاعليت فاعل كافى نيست ، بلكه قابليت قابل نيز شرط است ، در آيه بعد مى افزايد : قرآن مايه بيدارى است براى آنها كه مى خواهند راه مستقيم را بپويند ( لمن شاء منكم ان يستقيم ) .
قابل توجه اينكه در آيه قبل مى گويد : قرآن مايه ذكر و بيدارى براى همه جهانيان است و در اين آيه تنها گروه خاصى را ذكر مى كند همانها كه تصميمى بر قبول هدايت و پيمودن راه راست گرفته اند ، اين تفاوت به خاطر آن است كه آيه قبل عموميت اين فيض الهى را بيان مى كند ، و اين آيه شرط بهره گيرى از اين فيض را ، و تمام مواهب عالم چنين است كه اصل فيض عام است ولى استفاده از آن مشروط به اراده و تصميم است .
شبيه همين معنى در آيه 2 سوره بقره آمده است ذلك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين : اين كتاب هيچگونه ترديدى در آن نيست ، و مايه هدايت پرهيزگاران است .
به هر حال اين آيه از آياتى است كه نشان مى دهد خداوند انسان را آزاد
تفسير نمونه ج : 26 ص : 202
و مختار آفريده ، و تصميم نهائى براى پيمودن راه حق و باطل با خود او است .
تعبير به يستقيم تعبير جالبى است كه نشان مى دهد راه اصلى كه در پيش روى انسان قرار دارد راه مستقيم هدايت و سعادت است ، و بقيه راهها همه انحرافى است ، تمامى نيروهاى درون و برون انسان همه بسيج شده اند كه او را در اين راه مستقيم به حركت در آورند ، و اگر افراط و تفريطها ، وسوسه هاى شيطانى ، و تبليغات گمراه كننده در كار نباشد انسان با نداى فطرت در همين مسير مستقيم گام مى نهد مى دانيم خط مستقيم هميشه نزديكترين راه به مقصد است .
اما از آنجا كه تعبير به مشيت و اراده انسان ممكن است اين توهم را ايجاد كند كه انسان چنان آزاد است كه هيچ نيازى در پيمودن اين راه به خداوند و توفيق الهى ندارد ، در آيه بعد كه آخرين آيه اين سوره است به بيان نفوذ مشيت پروردگار پرداخته مى فرمايد : شما اراده نمى كنيد مگر اينكه خداوندى كه پروردگار جهانيان است بخواهد ( و ما تشاءون الا ان يشاء الله رب العالمين ) .
در حقيقت مجموع اين دو آيه همان مساله دقيق و ظريف امر بين الامرين را بيان مى كند ، از يكسو مى گويد تصميم گيرى به دست شما است ، از سوى ديگر مى گويد : تا خدا نخواهد شما نمى توانيد تصميم بگيريد ، يعنى اگر شما مختار و آزاد آفريده شده ايد اين اختيار و آزادى نيز از ناحيه خدا است ، او خواسته است كه شما چنين باشيد .
انسان در اعمال خود نه مجبور است ، و نه صددرصد آزاد ، نه طريقه جبر صحيح است و نه طريقه تفويض بلكه هر چه او دارد ، از عقل و هوش و توانائى جسمى و قدرت تصميم گيرى همه از ناحيه خدا است ، و همين واقعيت است كه او را از يكسو دائما نيازمند به خالق مى سازد ، و از سوى ديگر به مقتضاى آزادى و اختيارش به او تعهد و مسؤوليت مى دهد .

تفسير نمونه ج : 26 ص : 203
تعبير به رب العالمين به خوبى نشان مى دهد كه مشيت الهى نيز در مسير تربيت و تكامل انسان و همه جهانيان است ، او هرگز نمى خواهد كسى گمراه شود ، يا گناه كند و از جوار قرب خدا دور افتد ، او به مقتضاى ربوبيتش همه كسانى را كه بخواهند در مسير تكامل گام بردارند يارى مى دهد .
عجب اينكه طرفداران مسلك جبر تنها به آيه دوم چسبيده اند در حالى كه طرفداران تفويض نيز ممكن است به آيه اول متوسل شوند ، اين جداسازى آيات از يكديگر كه غالبا معلول پيشداوريهاى نادرست است مايه گمراهى است آيات قرآن را بايد در كنار هم گذاشت ، و از مجموع استفاده كرد .
جالب اينكه بعضى از مفسران نقل كرده اند كه وقتى آيه اول ( لمن شاء منكم ان يستقيم ) نازل شد ، ابو جهل كه عملا از طرفداران عقيده تفويض بود گفت خوب شد همه اختيارات با ما است ، و اينجا بود كه آيه دوم نازل گرديد و ما تشاءون الا ان يشاء الله رب العالمين .
خداوندا مى دانيم پيمودن راه حق جز با توفيق تو ميسر نمى شود ، ما را در پيمودن اين راه موفق دار .
پروردگارا ! ما آرزو كرده ايم كه در راه هدايت گام بگذاريم ، تو نيز اراده فرما كه دست ما را در اين راه بگيرى .
بارالها ! صحنه محشر و دادگاه عدل تو بسيار هولناك و نامه اعمال ما از حسنات خالى است ، ما را در پناه عفو و فضلت جاى ده ، نه در برابر ميزان عدالت آمين رب العالمين .
پايان سوره تكوير
تفسير نمونه ج : 26 ص : 204
تفسير نمونه ج : 26 ص : 205
( 82 ) سوره انفطار اين سوره در مكه نازل شده و داراى 19 آيه است

تفسير نمونه ج : 26 ص : 206
محتواى سوره انفطار
اين سوره مانند بسيارى از سوره هاى ديگر جزء آخر قرآن بر محور مسائل مربوط به قيامت دور مى زند ، و رويهمرفته در آيات نوزدهگانه آن به پنج موضوع در اين رابطه اشاره شده :
1 - اشراط الساعة : يعنى حوادث عظيمى كه در پايان جهان و در آستانه قيامت رخ مى دهد .
2 - توجه انسان به نعمتهاى خداوند كه سراسر وجود او را فرا گرفته ، و شكستن غرور او ، تا خود را براى معاد آماده سازد .
3 - اشاره به فرشتگانى كه مامور ثبت اعمال انسانها هستند .
4 - سر نوشت نيكان و بدان در قيامت .
5 - گوشه اى از سختيهاى آن روز بزرگ .

فضيلت تلاوت اين سوره
در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم : من قرأ هاتين السورتين اذا السماء انفطرت و اذا السماء انشقت و جعلهما نصب عينه فى صلاة الفريضة و النافلة لم يحجبه من الله حجاب ، و لم يحجزه من الله حاجز ، و لم يزل ينظر الى الله و ينظر الله اليه حتى يفرغ من حساب الناس : هر كس اين دو سوره : سوره انفطار و سوره انشقاق را تلاوت كند ، و آن دو را
تفسير نمونه ج : 26 ص : 207
در نماز فريضه و نافله برابر چشم خود قرار دهد هيچ حجابى او را از خدا محجوب نمى دارد ، و چيزى ميان او و خداوند حائل نمى شود ، پيوسته ( با چشم دل ) به خدا مى نگرد و خدا ( با لطفش ) به او نگاه مى كند ، تا از حساب مردم فارغ شود .
مسلما نعمت بزرگ حضور در پيشگاه خدا ، و از ميان رفتن حجابها ميان او و پروردگار ، براى كسى است كه اين دو سوره را در عمق جانش جاى دهد و خود را بر اساس آن بسازد ، نه اينكه به لقلقه زبان اكتفا كند .

تفسير نمونه ج : 26 ص : 208
سوره انفطار .
سورة الانفطار
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِذَا السمَاءُ انفَطرَت(1) وَ إِذَا الْكَوَاكِب انتَثرَت(2) وَ إِذَا الْبِحَارُ فُجِّرَت(3) وَ إِذَا الْقُبُورُ بُعْثرَت(4) عَلِمَت نَفْسٌ مَّا قَدَّمَت وَ أَخَّرَت(5)
ترجمه :
بنام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 - آن زمان كه آسمان ( كرات آسمانى ) از هم شكافته شود .
2 - و آن زمان كه ستارگان پراكنده شود و فرو ريزد .
3 - و آن زمان كه درياها به هم پيوسته شود .
4 - و آن زمان كه قبرها زير و رو شود ( و مردگان خارج شوند ) .
5 - در آن زمان هر كس مى داند آنچه را از قبل فرستاده ، و آنچه را براى بعد گذاشته است .

تفسير نمونه ج : 26 ص : 209
تفسير : آن زمان كه نظام جهان درهم ريزد !
باز در آغاز اين سوره به قسمتى از حوادث وحشت انگيزى كه در آستانه رستاخيز سرتاسر اين جهان را فرا مى گيرد بر خورد مى كنيم .
نخست مى فرمايد : در آن زمان كه آسمان ( كرات آسمانى ) از هم شكافته شود ( اذا السماء انفطرت ) .
و آن زمان كه ستارگان پراكنده شوند و فرو ريزند ( و اذا الكواكب انتثرت ) .
نظام جهان بالا درهم مى ريزد ، و انفجارهاى عظيمى سراسر كرات آسمانى را فرا مى گيرد ، منظومه ها نظام خويش را از دست مى دهند ، و ستارگان از مدار خود بيرون مى روند ، و بر اثر تصادم شديد به يكديگر متلاشى مى شوند ، عمر اين جهان به پايان مى رسد ، و همه چيز ويران مى شود ، تا بر ويرانه هايش عالم نوين آخرت بر پا گردد .
انفطرت از ماده انفطار به معنى انشقاق و شكافته شدن است ، نظير اين تعبير در بسيارى از آيات قرآن آمده ، از جمله : در آيه 1 سوره انشقاق مى خوانيم اذا السماء انشقت ، و در آيه 18 سوره مزمل مى فرمايد السماء منفطر به انتثرت در اصل از ماده نثر ( بر وزن نصر ) به معنى پراكنده ساختن و انتثار به معنى پراكنده شدن و از آنجا كه پراكنده شدن ستارگان ( همانند گردن بندى كه رشته آن گسيخته باشد ) سبب مى شود كه هر كدام در گوشه اى
تفسير نمونه ج : 26 ص : 210
بيفتد بسيارى از مفسران آن را به معنى سقوط ستارگان تفسير كرده اند ، و اين لازمه معنى پراكندگى است .
كواكب جمع كوكب در لغت عرب معانى زيادى دارد از جمله : ستاره به طور اعم ، و ستاره زهره به طور اخص ، سفيدى كه در چشم ظاهر مى شود ، گياهان بلند ، شكوفه درختان ، درخشندگى فولاد ، نوجوان زيبا ، شمشير ، آب ، رئيس يك جمعيت ، و غير آن .
ولى ظاهرا معنى حقيقى آن ، همان ستاره درخشنده و فروزان است ، و بقيه ، معانى مجازى محسوب مى شود كه به مناسبت شباهت با معنى اصل ، در آنها استعمال شده است .
در اينكه پراكنده شدن ستارگان و انفجار كواكب آسمان و به هم ريختن نظام آنها تحت تاثير چه عواملى رخ مى دهد ؟ آيا تعادل جاذبه و دافعه به هم مى خورد ؟ يا يك نيروى عظيم مرموزى آن را تحت الشعاع خويش قرار مى دهد ؟ يا انبساط تدريجى عالم كه امروز از نظر دانشمندان به اثبات رسيده به جائى مى رسد كه اين نتيجه را به دنبال دارد ؟ هيچكس به درستى نمى داند ، ولى همين اندازه مى دانيم كه هدف اعلام اين مطلب است جائى كه اين كرات عظيم آسمانى به چنين سرنوشتى دچار شوند تكليف انسان ضعيف در اين ميان معلوم است ! اين همه هشدارى است به انسان در زمينه فناى اين جهان ، تا آن را سراى جاويدان خود نداند ، به آن دل نبندد ، به خاطر آن آلوده هزاران گناه نشود .
سپس از آسمان به زمين مى آيد و مى فرمايد : در آن زمان كه درياها به هم پيوسته شوند ( و اذا البحار فجرت ) .
گرچه امروز نيز تمام درياهاى روى زمين ( غير از درياچه ها ) به هم ارتباط
تفسير نمونه ج : 26 ص : 211
دارند ، ولى به نظر مى رسد كه در آستانه قيامت بر اثر زلزله هاى شديد ، يا متلاشى شدن كوهها و ريختن آنها در درياها چنان درياها پر مى شوند كه آب سراسر خشكيها را فرا مى گيرد ، و درياها به صورت يك اقيانوس گسترده فراگير در مى آيند ، همانگونه كه يكى از تفسيرهاى آيه 6 سوره تكوير ( و اذا البحار سجرت ) .
همين است و قبلا اشاره كرديم .
احتمال ديگرى كه در تفسير اين آيه و همچنين آيه 6 سوره تكوير داده شده اين است كه منظور از فجرت و سجرت همان انفجار و برافروختگى است كه اقيانوسها را مبدل به يكپارچه از آتش مى كند ، زيرا همانگونه كه اشاره كرديم آب از دو عنصر تشكيل يافته كه هر دو شديدا قابل احتراق است ، و اگر بر اثر عواملى آب درياها تجزيه و تبديل به اكسيژن و ئيدروژن شود بر اثر يك جرقه همگى تبديل به آتش خواهد شد ! سپس درباره مرحله دوم رستاخيز مرحله تجديد حيات جهان و تجديد حيات مردگان است مى فرمايد : و در آن هنگام كه قبرها زير و رو شود ( و اذا القبور بعثرت ) .
و مردگان بيرون آيند و براى حساب آماده شوند .
بعثرت به معنى زير و رو شدن و پراكنده گشتن است ، راغب در مفردات بعيد نمى شمرد كه اين واژه مركب از دو واژه بعث و اثيرت بوده باشد ، و لذا معنى هر دو را در خود جمع كرده ، و در نتيجه به معنى زير و رو و پراكنده شدن آمده است ( نظير بسمله كه از بسم و الله گرفته شده ) .
به هر حال آنچه در آيه فوق آمده شبيه چيزى است كه در سوره زلزال مى خوانيم و اخرجت الارض اثقالها : زمين ذخائر خود را خارج مى سازد
تفسير نمونه ج : 26 ص : 212
( بنا بر اينكه منظور مردگان مدفون در زمين باشد كه يكى از تفسيرهاى مشهور اين آيه است ) و يا شبيه چيزى كه در سوره نازعات آيه 13 و 14 آمده است : فانما هى زجرة واحدة فاذا هم بالساهرة : تنها يك صيحه خواهد بود و به دنبال آن ناگهان همگى بر صفحه زمين ظاهر مى شوند .
همه اين تعبيرات نشان مى دهد كه زنده شدن و خارج گشتن مردگان از قبرها سريع و ناگهانى صورت مى گيرد .
و بعد از ذكر اين نشانه ها كه قبل از رستاخيز و بعد از آن صورت مى گيرد ، سخن نهائى را چنين بيان مى كند : در آن روز هر كس مى داند آنچه را كه از قبل فرستاده و آنچه را براى بعد گذاشته است ( علمت نفس ما قدمت و اخرت ) .
آرى آن روز حجابها كنار مى رود ، پرده هاى غرور و غفلت دريده مى شود ، و حقايق جهان عريان و آشكار مى گردد ، و از آنجا كه آن روز يوم البروز است همه چيز بارز و ظاهر مى شود ، و در آنجا است كه انسان تمامى اعمال خود را مى بيند و از نيك و بد آن آگاه مى شود ، چه اعمالى را كه از قبل فرستاده ، و چه كارهائى كه آثارش بعد از او در دنيا باقيمانده ، و نتائجش به او رسيده است ، مانند خيرات و صدقات جاريه ، و بناها و آثارى كه براى مقاصد رحمانى يا شيطانى ساخته ، و از خود بجا نهاده است ، و يا كتابها و آثار علمى و غير علمى كه براى مقاصد نيك و بد تحرير يافته ، و بعد از او مورد بهره بردارى ديگران قرار گرفته است ، همچنين سنتهاى نيك و بد كه اقوامى را به دنبال خود كشانيده .
اينها است نمونه هائى كه از كارهائى كه نتائجش بعد از انسان به او مى رسد و مصداق اخرت در آيه فوق است .
درست كه انسان در اين دنيا نيز اجمالا از اعمال خود با خبر است ، ولى
تفسير نمونه ج : 26 ص : 213
فراموشكاريها و خودخواهيها و حب ذات غالبا مانع مى شود كه همه را به خاطر بسپارد ، و به عمق آثار اعمال خويش واقف گردد ، ولى در آن روز كه انقلاب و تحولى در همه چيز پيدا مى شود روح و جان آدمى نيز دستخوش چنين انقلابى مى گردد ، آنجاست كه به تمام اعمال خود علم تفصيلى و دقيق پيدا مى كند بلكه طبق آيه 30 سوره آل عمران يوم تجد كل نفس ما عملت من خير محضرا و ما عملت من سوء همه را در مقابل خود حاضر مى بيند .
بعضى از مفسران براى آيه تفسيرهاى ديگرى نيز ذكر كرده اند ، از جمله اينكه منظور كارهائى است كه در آغاز عمر مقدم داشته و كارهائى كه به اواخر عمر انداخته است ، ولى تفسير اول از هر جهت مناسبتر است .
ضمنا منظور از نفس در اينجا هر نفسى از نفوس انسانى است و تمامى افراد بشر را شامل مى شود .

نكته : آثارى كه از انسان باقى مى ماند
علاوه بر آنچه در آيات فوق آمده از روايات اسلامى نيز به خوبى استفاده مى شود كه ممكن است آثارى از انسان باقى بماند كه بركات يا عواقب سوئش تا سالهاى متمادى و حتى تا دامنه قيامت به او برسد .
چنانكه در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم : ليس يتبع الرجل بعد موته من الاجر الا ثلاث خصال : صدقة اجراها فى حياته ، فهى تجرى بعد موته ، و سنة هدى سنها ، فهى تعمل بها بعد موته ، و ولد صالح يستغفر له : بعد از مرگ انسان پرونده اعمال او بسته مى شود ، و اجر و پاداشى به او نمى رسد مگر از سه طريق : بناها و اشياء مفيدى كه براى استفاده مردم از خود به يادگار
تفسير نمونه ج : 26 ص : 214
گذارده ، و بعد از او جريان خود را طى مى كند ، و سنت هدايتگرى كه آن را به وجود آورده ، و بعد از مرگ او به آن عمل مى شود ، و فرزند صالحى كه براى او استغفار مى كند .
در روايت ديگرى اين امور شش چيز شمرده شده كه به حال مؤمنان بعد از موتشان مفيد است : فرزند صالح ، قرآنى كه آن را تلاوت مى كند ، چاهى كه حفر كرده ، درختى كه غرس نموده ، تهيه آب ، و سنت حسنه اى كه بعد از او باقى مى ماند و مورد توجه قرار مى گيرد .
در بعضى از روايات روى علم و دانشى كه از انسان در ميان مردم نيز مى ماند تكيه شده است .
مخصوصا در مورد سنت نيك و بد روايات متعددى داريم كه به مردم هشدار مى دهد ، مراقب باشند كه بر اثر اعمال آنها چگونه سنتى در ميان مردم باقى مى ماند .
مرحوم طبرسى در ذيل آيات مورد بحث حديثى به اين مضمون نقل مى كند كه روزى شخصى در محضر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) برخاست و از مردم تقاضاى كمك كرد ، همگى خاموش شدند ، در اين موقع يكى از اصحاب چيزى به سائل داد ، بقيه نيز از او پيروى كرده و به مرد فقير كمك مى كردند ، پيغمبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود : من استن خيرا فاستن به فله اجره ، و مثل اجور من اتبعه ، غير منتقص من اجورهم ، و من استن شرا فاستن به فعليه وزره ، و مثل اوزار من اتبعه غير منتقص من اوزارهم : كسى كه سنت نيكى بگذارد و ديگران به او اقتدا كنند پاداش خود را دارد ، و همانند پاداش كسانى كه از او پيروى كرده اند ،
تفسير نمونه ج : 26 ص : 215
بى آنكه از اجر آنها كاسته شود ، و كسى كه سنت بدى بگذارد و از آن پيروى كنند ، گناه خود را دارد و همانند گناهان كسانى كه از او پيروى كرده اند ، بى آنكه از گناهان آنها چيزى كاسته شود ، در اينجا بود كه حذيفه يكى از ياران پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آيه علمت نفس ما قدمت و اخرت را تلاوت كرد .
امير مؤمنان على (عليه السلام) نيز مى فرمايد : فكيف بكم لو تناهت بكم الامور و بعثرت القبور هنالك تبلو كل نفس ما اسلفت و ردوا الى الله مولاهم الحق و ضل عنهم ما كانوا يفترون : چگونه خواهيد بود آنگاه كه همه امور پايان پذيرد ، قبرها زير و رو شود ، و همه شما در عرصه محشر حاضر شويد ، آنجا است كه هر كس هر عملى را قبلا انجام داده مى آزمايد ، و همگى به سوى خداوند كه مولى و سرپرست حقيقى آنها است باز مى گردند ، و كسانى را كه به دروغ همتاى او قرار دادند از خاطر آنها مى رود .
اين آيات و روايات ابعاد مسئوليت انسان را در برابر اعمالش از ديدگاه اسلام منعكس مى كند و نشان مى دهد كه تا چه حد هر انسانى در مقابل اعمال خويش مسئول است ، تا آنجا كه ممكن است بعد از گذشتن هزاران سال آثارش براى او پاداشى نيك بيافريند ، يا وزر و لعن و گناه به بار آورد .
در اين زمينه در جلد 11 صفحه 206 تا 208 ( ذيل آيه 25 سوره نحل ) نيز بحث كرده ايم ) .

تفسير نمونه ج : 26 ص : 216
يَأَيهَا الانسنُ مَا غَرَّك بِرَبِّك الْكرِيمِ(6) الَّذِى خَلَقَك فَسوَّاك فَعَدَلَك(7) فى أَى صورَة مَّا شاءَ رَكَّبَك(8) َكلا بَلْ تُكَذِّبُونَ بِالدِّينِ(9) وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لحََفِظِينَ(10) كِرَاماً كَتِبِينَ(11) يَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ(12)
ترجمه :
6 - اى انسان چه چيز تو را در برابر پروردگار كريمت مغرور ساخته ؟ !
7 - همان خدائى كه تو را آفريد و منظم ساخت .
8 - و در هر صورتى مى خواست تو را تركيب نمود .
9 - آنچنان كه شما مى پنداريد نيست ، بلكه شما روز جزا را منكريد .
10 - و بدون شك نگاهبانانى بر شما گمارده شده .
11 - والامقام و نويسنده ( اعمال نيك و بد شما ) .
12 - آنها مى دانند شما چه مى كنيد .

تفسير نمونه ج : 26 ص : 217
تفسير :

اى انسان چه چيز تو را مغرور ساخته ؟ !
در تعقيب آيات گذشته كه پيرامون معاد سخن مى گفت ، در آيات مورد بحث براى بيدار كردن انسان از خواب غفلت ، و توجه او به مسئوليتهايش در برابر خداوند ، نخست او را مخاطب ساخته و با يك استفهام توبيخى شديد و در عين حال توأم با نوعى لطف و محبت مى فرمايد : اى انسان چه چيزى تو را از پروردگار كريمت غافل ساخته ؟ و در برابر او جسور و مغرور نموده ؟ ! ( يا ايها الانسان ما غرك بربك الكريم ) .
در اينجا انسان را به عنوان انسانيتش كه اتمام امتيازات او را بر ساير موجودات اين جهان ياد آور مى شود مخاطب ساخته ، سپس او را در برابر خداوندى قرار مى دهد كه هم رب است و هم كريم به مقتضاى ربوبيتش پيوسته او را در كنف حمايت خود قرار داده ، و تربيت و تكامل او را بر عهده گرفته ، و به مقتضاى كرمش او را بر سر خوان نعمت خود نشانده ، و از تمام مواهب مادى و معنوى برخوردار ساخته است ، بى آنكه انتظارى از او داشته باشد و پاداش و عوضى بطلبد ، حتى خطاهاى او را ناديده مى گيرد ، و با كرمش او را مورد عفو قرار مى دهد .
آيا سزاوار است چنين موجود شريفى در برابر چنان پروردگار بزرگى جسور گردد ؟ و يا لحظه اى از او غافل شود و در انجام فرمانش كه ضامن سعادت خود او است قصور ورزد ؟ و لذا در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمده است كه هنگام تلاوت اين
تفسير نمونه ج : 26 ص : 218
آيه فرمود : غره جهله : جهل و نادانيش او را مغرور و غافل ساخته است ! .
و از اينجا روشن مى شود هدف اين است كه با تكيه بر مساله ربوبيت و كرم خداوند غرور و غفلت انسان را درهم بشكند ، آنگونه كه بعضى پنداشته اند كه هدف تلقين آدمى در زمينه عذر خواهى او است كه در جواب بگويد : كرمت مرا مغرور ساخت .
و نيز آنچه از فضيل بن عياض نقل شده كه از او سؤال كردند اگر در روز قيامت خداوند تو را به حضور طلبد و از تو بپرسد : ما غرك بربك الكريم ، در جواب چه مى گوئى گفت : در جواب مى گويم : غرنى ستورك المرخاة پرده هائى كه بر گناهان من افكنده بودى مرا غافل و مغرور ساخت نيز متناسب مفهوم آيه نيست ، بلكه در جهت مخالف هدف اصلى آيه قرار دارد ، چرا كه هدف درهم شكستن غرور و بيدار كردن از خواب غفلت است ، نه پرده جديدى بر پرده هاى غفلت افكندن ! بنا بر اين سزاوار نيست آيه را از هدفى كه داشته منحرف سازيم ، و در جهت مخالف آن نتيجه گيرى كنيم .
غرك از ماده غرور در اصل به معنى غفلت به هنگام بيدارى است ، و به تعبير ديگر غفلت در جائى كه انسان بايد غافل نباشد ، و از آنجا كه غفلت گاه سر چشمه جسارت و يا خود برتر بينى مى شود واژه غرور به اين معانى نيز تفسير شده است ، و شيطان را از اين رو غرور ( بر وزن شرور ) مى گويند كه انسان را با وسوسه هاى خود فريب مى دهد و غافل و مغرور مى كند .

تفسير نمونه ج : 26 ص : 219
در تفسير كريم تعبيرات گوناگونى گفته اند ، بعضى گفته اند : كريم بخشنده اى است كه تمام افعالش احسان است و هرگز با بخشش خود در پى كسب سود يا دفع زيان نيست .
بعضى گفته اند : كريم كسى است كه هم آنچه را بر او است و هم آنچه را بر او لازم نيست مى بخشد .
و بعضى گفته اند : كريم كسى است كه متاع كم را مى پذيرد ، و بهاى زياد در برابر آن مى دهد .
ولى در حقيقت همه اينها در مفهوم كريم در صورتى كه در حد اعلى همچون كرم خداوند در نظر گرفته شود جمع است .
و در كرم خداوند همين بس كه تنها به عفو گنهكار راضى نمى شود بلكه گناهان را ( در مورد كسانى كه شايستگى دارند ) به حسنات تبديل مى كند .
امير مؤمنان على (عليه السلام) در تفسير اين آيه جمله هاى عجيبى دارد ، مى فرمايد : اين آيه كوبنده ترين دليل در برابر شنونده است ، و قاطعترين عذر در برابر شخص مغرور ، كسى كه جهالت و نادانيش او را جسور و مغرور ساخته ، خداوند مى فرمايد : اى انسان چه چيز تو را بر گناهت جرأت داده ؟ ، و چه چيز تو را در برابر پروردگارت مغرور ساخته ؟ ، و چه چيز تو را به هلاكت خويش علاقه مند نموده ؟ آيا اين بيمارى تو بهبودى ندارد ؟ يا اين خوابت به بيدارى نمى انجامد ؟ چرا ( لااقل ) آن مقدار كه به ديگران رحم مى كنى به خودت رحم نمى كنى ، تو هر گاه كسى را در ميان آفتاب سوزان به بينى بر او سايه مى افكنى ، هر گاه
تفسير نمونه ج : 26 ص : 220
بيمارى را به بينى كه درد ، او را سخت ناتوان ساخته از روى ترحم بر او گريه مى كنى ، پس چه چيز تو را بر بيماريت صبور ساخته ، و بر مصيبتت شكيبا نموده ، و از گريه بر خويشتن تسليت داده ؟ در حالى كه عزيزترين افراد نزد تو خودت مى باشى چگونه ترس از نزول بلا در شب ترا بيدار نكرده ، با اينكه در گناه و معصيت او غوطهورى ، و در حالى كه زير سلطه او قرار دارى .
بيا و اين بيمارى ( غفلت از خدا ) را با داروى تصميم و عزم راسخ مداوا كن ، و اين خواب غفلتى را كه چشمانت را فرو گرفته با بيدارى برطرف ساز ، بيا مطيع خداوند شو ، و به ياد او انس گير ، خوب تصور كن كه به هنگام غفلتت از خدا او با دادن نعمتها به تو عنايت مى كند ، تو را به سوى عفو و بخشش خويش مى خواند ، و زير پوشش فضل و بركات خود قرار مى دهد .
در حالى كه تو همچنان به او پشت كرده اى ، و به ديگرى رو مى آورى ، بزرگ است خداوندى كه با اين قدرت عظيم ، كريم است ، اما تو با اين ضعف و حقارت چقدر بر معصيت او جسورى ! ... .
سپس براى بيدار ساختن اين انسان غافل به گوشه اى از كرم و الطافش به او در چهار مرحله اشاره كرده .
مى فرمايد : همان خدائى كه تو را آفريد ، سپس دستگاههاى وجودت را منظم ساخت و سپس تعديل نمود ( الذى خلقت فسواك فعدلك ) .
و به هر صورتى مى خواست تو را تركيب نمود ( فى اى صورة ما شاء ركبك ) .

تفسير نمونه ج : 26 ص : 221
و به اين ترتيب مراحل چهارگانه عظيم خلقت را يعنى اصل آفرينش ، و سپس تنظيم ، و بعد از آن تعديل ، و سر انجام تركيب بندى را در عباراتى كوتاه و پر معنى بيان مى كند .
در مرحله اول اصل آفرينش انسان قرار دارد كه او را از نطفه اى ناچيز در ظلمتكده رحم آفريد .
و در مرحله بعد كه مرحله تسويه و تنظيم است هر عضوى از اعضاء پيكر او را با نظم بندى عجيبى موزون ساخت ، چشم و گوش و قلب و عروق و ساير اعضا را كه اگر انسان در ساختمان و نظام هر يك به تنهائى بينديشد ، و الطاف و مواهب الهى را در هر يك از آنها بنگرد دنيائى از علم و قدرت و لطف و كرم را در برابر چشمان خود مجسم مى بيند .
مواهبى كه هزاران سال است دانشمندان علوم طبيعى درباره آن مى انديشند ، و مى گويند ، و مى نويسند ، و هنوز آغاز دفتر است و آنها همچنان در اول وصف او مانده اند .
سپس نوبت به موهبت سوم ديگرى مى رسد كه تعديل ميان قوا و اعضاى پيكر و هماهنگى و رابطه آنها با يكديگر است .
بدن انسان عمدتا از دو بخش آفريده شده كه قرينه يكديگرند : دستها و پاها چشمها و گوشها و استخوان بنديها و عروق و اعصاب و عضلات در دو بخش بدن هماهنگ و مكمل يكديگرند .
بعلاوه اعضاء مختلف نيز كار يكديگر را تكميل مى كنند ، فى المثل دستگاه تنفس به گردش خون كمك مى كند ، و دستگاه گردش خون به تنفس ، براى بلعيدن يك لقمه غذا ، دندانها و زبان ، و غده هاى بزاقى ، و عضلات اطراف دهان ، و گلو ، همه دست به دست هم مى دهند تا لقمه اى وارد دستگاه هاضمه شود ، و از آن پس نيز هماهنگيهاى زيادى صورت مى گيرد تا غذا هضم و جذب بدن گردد ،
تفسير نمونه ج : 26 ص : 222
و نيروى لازم را براى تلاش و حركت ايجاد كند اينها همه در جمله فعدلك جمع است .
بعضى اين جمله را اشاره به راست قامت بودن انسان در ميان انواع حيوانات كه فضيلت و مزيتى براى او محسوب مى شود دانسته اند ، اين معنى با مرحله بعد سازگارتر است ولى معنى قبل جامعتر مى باشد .
و سر انجام مرحله تركيب و صورت بندى او در مقايسه با موجودات ديگر فرا مى رسد ، آرى خداوند نوع انسان را در مقايسه با انواع حيوانات و جانوران صورتى موزون و زيبا و بديع داده است ، همچنين سيرتى زيبا توأم با فطرتى بيدار ، و تركيبى كه آماده پذيرش هر گونه علم و آگاهى و تعليم و تربيت است .
و از اين گذشته صورتهاى افراد انسان با يكديگر متفاوت است و همانگونه كه در آيه 22 سوره روم آمده است اختلاف رنگها و زبانهاى شما از آيات خدا است و من آياته خلق السموات و الارض و اختلاف السنتكم و الوانكم كه اگر اين تفاوت نبود نظام زندگى اجتماعى بشر مختل مى شد .
علاوه بر اين اختلاف ظاهرى ، اختلافهائى در استعدادها و ذوقها و سليقه ها قرار داده ، و آنها را به صورتهائى كه حكمتش اقتضا مى كرده تركيب و تنظيم نموده ، تا از مجموع آنها جامعه اى سالم به وجود آيد كه همه نيازمنديهاى خود را تامين كند و قواى ظاهر و باطن انسانها مكمل يكديگر شوند .
در مجموع همانگونه كه در آيه 4 سوره تين آمده است لقد خلقنا الانسان فى احسن تقويم خداوند اين انسان را به بهترين صورت آفريده است .
كوتاه سخن اينكه در اين آيات و بسيارى ديگر از آيات قرآن خداوند اين انسان فراموشكار و مغرور را وادار به عرفان خويشتن مى كند از آغاز آفرينش
تفسير نمونه ج : 26 ص : 223
در رحم مادر ، تا لحظه تولد ، و از آنگاه تا نمو و رشد كامل ، وجود خويش را مورد بررسى دقيق قرار دهد ، و ببيند در هر گام ، و در هر لحظه ، نعمت تازه اى از سوى آن منعم بزرگ به سراغش آمده ، تا خود را سراپا غرق احسان او بيند و از مركب غرور و غفلت پائين آيد و طوق بندگى حق را بر گردن نهد .
سپس قرآن به سراغ منشا غرور و غفلت آنها مى رود ، و مى فرمايد : آن گونه كه مى پنداريد نيست بلكه روز جزا را منكريد ( كلا بل تكذبون بالدين ) .
نه مساله كرم خداوند مايه غرور شما است ، و نه لطف و نعمتهاى او ، بلكه ريشه اصلى را در عدم ايمان به روز رستاخيز بايد بيابيد .
آرى هنگامى كه در حال افراد مغرور و غافل دقت كنيم مى بينم مساله اصلى اين است كه در اعماق روح بسيارى از آنها شك و ترديد يا انكار قيامت نهفته است ، و امور ديگر همگى بهانه است ، به همين دليل اگر پايه هاى ايمان به معاد در دلها تقويت گردد اين غرور و غفلتها برچيده خواهد شد .
منظور از دين در اينجا جزا و روز جزا است و اينكه بعضى احتمال داده اند
تفسير نمونه ج : 26 ص : 224
منظور دين اسلام است بعيد به نظر مى رسد چرا كه محور سخن در اين آيات معاد است .
سپس براى از ميان بردن عوامل غرور و غفلت و تقويت ايمان به معاد مى افزايد : بدون شك نگاهبانانى بر شما گمارده شده است ( و ان عليكم لحافظين ) .
نگاهبانانى كه در نزد پروردگار مقرب و محترمند و پيوسته اعمال شما را مى نويسند ( كراما كاتبين ) .
و از آنچه شما انجام مى دهيد آگاهند ، و همه را به خوبى مى دانند ( يعلمون ما تفعلون ) .
منظور از حافظين در اينجا فرشتگانى هستند كه مامور حفظ و نگهدارى اعمال انسانها اعم از نيك و بد هستند كه در آيه 17 سوره ق از آنها تعبير به رقيب و عتيد شده است : ما يلفظ من قول الا لديه رقيب عتيد : انسان هيچ سخنى را تلفظ نمى كند مگر اينكه نزد آن فرشته اى است مراقب و آماده براى انجام ماموريت ، و در همان سوره ق در آيه قبل مى فرمايد : اذ يتلقى المتلقيان عن اليمين و عن الشمال قعيد : به خاطر بياوريد هنگامى را كه دو فرشته راست و چپ كه ملازم شما هستند اعمال شما را تلقى و ثبت مى كنند .

تفسير نمونه ج : 26 ص : 225
در آيات ديگر قرآن نيز به وجود اين فرشتگان مراقب اعمال اشاره شده است .
بدون شك خداوند قبل از هر كس ، و بهتر از هر كس ، شاهد و ناظر اعمال آدمى است ، ولى براى تاكيد بيشتر و احساس مسؤوليت فزونتر مراقبان زيادى گمارده است كه يك گروه از آنها همين فرشتگانند .
علاوه بر اينها مراقبان ديگرى انسان را از هر طرف احاطه كرده اند كه مجموع آنها را تحت عنوان گواهان در دادگاه قيامت در هفت قسمت در جلد 20 صفحه 254 - 258 ذكر كرده ايم ( ذيل آيه 20 و 21 سوره فصلت ) و فهرست وار در اينجا به آن اشاره مى شود : نخست ذات پاك خداوند كه مى فرمايد : هر عملى را انجام مى دهيد ما شاهد و ناظريم ( يونس 61 ) .
سپس پيامبران و اوصيا هستند ( نساء - 41 ) .
و بعد از آن زبان و دست و پا و به طور كلى اعضاى پيكر انسان ( نور - 24 ) .
و ديگر پوست تن انسان ( فصلت 21 ) .
و ديگر فرشتگان ( ق - 21 ) و آيه مورد بحث .
و سپس زمينى كه انسان روى آن زندگى مى كند و اطاعت و گناه از او سر مى زند ( زلزال - 4 ) .
و سر انجام زمانى كه اعمال در آن انجام مى شود ( سفينة البحار جلد 2 ماده يوم ) .
در احتجاج طبرسى آمده است كه شخصى از امام صادق (عليه السلام) پرسيد : علت وجود فرشتگان مامور ثبت اعمال نيك و بد انسانها چيست ، در حالى كه مى دانيم خداوند عالم السر و ما هو اخفى است يعنى هر چيزى را كه از آن مخفى تر نيست مى داند ؟ ! امام (عليه السلام) در پاسخ فرمود :
تفسير نمونه ج : 26 ص : 226
استعبدهم بذلك ، و جعلهم شهودا على خلقه ، ليكون العباد لملازمتهم اياهم اشد على طاعة الله مواظبة ، و عن معصيته اشد انقباضا ، و كم من عبد يهم بمعصية فذكر مكانهما فارعوى و كف ، فيقول ربى يرانى ، و حفظتى على بذلك تشهد ، و ان الله برأفته و لطفه و كلهم بعباده ، يذبون عنهم مردة الشياطين ، و هو ام الارض ، و آفات كثيرة من حيث لا يرون باذن الله ، الى ان يجىء امر الله عز و جل .
خداوند اين فرشتگان را به عبادت خود دعوت كرد و آنها را شهود بر بندگانش قرار داد ، تا بندگان به خاطر مراقبت آنان ، بيشتر مراقب اطاعت الهى باشند ، و از عصيان او بيشتر ناراحت شوند ، و چه بسيار بنده اى كه تصميم به گناه مى گيرد سپس به ياد اين فرشته مى افتد و خوددارى مى كند ، مى گويد : پروردگارم مرا مى بيند ، و فرشتگان حافظ اعمال نيز گواهى مى دهند ، علاوه بر اين ، خداوند به رحمت و لطفش اينها را مامور بندگان كرده ، تا به فرمان خدا شياطين سركش را از آنها دور كند ، و همچنين جانوران زمين و آفات بسيار را كه آنها نمى بينند ، تا آن زمان كه فرمان خدا و مرگ آنها فرا - رسد .
از اين روايت به خوبى استفاده مى شود كه آنها علاوه بر ماموريت ثبت اعمال مامور حفظ انسان از حوادث ناگوار و آفات و وسوسه هاى شياطين نيز هستند .
( در باره وظائف مختلف فرشتگان الهى و ماموريتهاى آنها شرح مبسوطى در جلد 18 صفحه 173 تا 177 ( ذيل آيه 1 سوره فاطر ) آمده است .
قابل توجه اينكه آيات فوق در توصيف اين فرشتگان مى گويد : آنها
تفسير نمونه ج : 26 ص : 227
بزرگوار و در نزد پروردگار والامقامند تا انسانها بيشتر مراقب اعمال خويش باشند زيرا هر قدر ناظر بر اعمال انسان شخصيت والاترى داشته باشد انسان بيشتر از او ملاحظه مى كند ، و از انجام گناه شرمنده تر مى شود .
تعبير به كاتبين در حقيقت تاكيدى است بر اين معنى كه آنها به حافظه قناعت نمى كنند ، بلكه دقيقا مى نويسند و ثبت مى كنند ، و به اين ترتيب هرگز چيزى از آنها فوت نمى شود و صغير و كبير را ثبت مى كند .
تعبير به يعلمون ما تفعلون آنچه را انجام مى دهيد آنها مى دانند باز تاكيد مجددى است بر اين حقيقت كه آنها از همه اعمال شما بدون استثنا آگاهند و نوشتن آنها بر اساس همين آگاهى است .
ضمنا تمام اين تعبيرات بيانگر اختيار و آزادى اراده انسان است ، چرا كه اگر آدمى اختيارى از خود نداشت گماردن اينهمه مامورين ثبت و ضبط اعمال ، و اينهمه هشدار و اخطارها هدف و مفهوم صحيحى نخواهد داشت .
از سوى ديگر همه اينها بيانگر اين واقعيت است كه مساله حساب و جزاى الهى بسيار سخت جدى است ، چرا كه خداوند اهميت فوق العاده اى به آن داده است .
و توجه و ايمان به اين واقعيت كافى است كه انسان را تربيت كند و به مسؤوليتهايش آشنا سازد و اثر بازدارنده فوق العاده روى اعمال خلاف بگذارد .

نكته : ماموران ثبت اعمال
نه تنها در آيات فوق كه در بسيارى ديگر از آيات قرآن و روايات اسلامى به اين معنى اشاره شده كه خداوند مامورانى مراقب هر انسانى كرده كه اعمال او را اعم از نيك و بد مى نويسند ، و نامه اعمال را براى روز جزا آماده مى كنند .

تفسير نمونه ج : 26 ص : 228
در باره ويژگيهاى اين فرشتگان تعبيرات پر معنى و هشدار دهنده اى در روايات اسلامى وارد شده است از جمله اينكه :
1 - كسى از امام موسى بن جعفر (عليه السلام) سؤال كرد : دو فرشته اى كه مامور ثبت اعمال انسان هستند آيا از اراده و تصميم باطنى او به هنگام گناه يا كار نيك نيز با خبر مى شوند ؟ امام (عليه السلام) در پاسخ فرمود : آيا بوى چاه فاضل آب و عطر يكى است ؟ راوى عرض كرد : نه ! امام (عليه السلام) فرمود : هنگامى كه انسان نيت كار خوبى كند نفسش خوشبو مى شود ! فرشته اى كه در سمت راست است ( و مامور ثبت حسنات مى باشد ) به فرشته سمت چپ مى گويد : برخيز كه او اراده كار نيك كرده است و هنگامى كه آن را انجام داد زبان آن انسان قلم آن فرشته ، و آب دهانش مركب او مى شود ، و آن را ثبت مى كند ، اما هنگامى كه اراده گناهى مى كند نفسش بد بو مى شود ! ملائكه طرف چپ به فرشته سمت راست مى گويد بر خيز كه او اراده معصيت كرده ، و هنگامى كه آن را انجام مى دهد زبانش قلم آن فرشته و آب دهانش مركب او است و آن را مى نويسد ! .
اين حديث به خوبى نشان مى دهد كه نيت انسان در تمام وجود او اثر مى گذارد ، و فرشتگان از اسرار درونش بوسيله آثار برون آگاه مى شوند ، و مسلما اگر آگاه نباشند نمى توانند اعمال انسان را به خوبى ثبت كنند ، چرا كه چگونگى نيت در ارزش و خلوص و آلودگى عمل فوق العاده مؤثر است تا آنجا كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در حديث معروفى فرموده : انما الاعمال بالنيات اعمال به نيتها بستگى دارد .

تفسير نمونه ج : 26 ص : 229
ديگر اينكه معلوم مى شود از خود انسان مى گيرند و براى او خرج مى كنند ، زبان ما قلم آنها است ، و آب دهان ما مركب آنها !
2 - آنها مامورند به هنگامى كه انسان نيت كار نيك مى كند آن را به عنوان يك حسنه ثبت كنند ، و هنگامى كه آن را انجام مى دهد ده حسنه بنويسند ، اما هنگامى كه تصميم بر گناه مى گيرد تا عمل نكرده چيزى بر او نمى نويسند و بعد از عمل تنها يك گناه ثبت كنند .
اين تعبير بيانگر نهايت لطف و فضل الهى بر انسان است كه نيت گناه را بر او مى بخشد ، و فعل گناه را بر طبق موازين عدالت جزا مى دهد ، ولى در مسير اطاعت هر نيتى حسنه اى است ، و هر كار نيكى را بر طبق تفضل پاداش مى دهد ، نه بر ميزان عدل ، و اين تشويقى است براى انجام اعمال نيك .
3 - در روايت ديگرى آمده است كه رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بعد از اشاره به وجود اين دو فرشته ، و نوشتن حسنات با پاداش ده برابر ، فرمود هنگامى كه انسان كار بدى انجام مى دهد ، فرشته راست به فرشته چپ مى گويد : در نوشتن اين گناه عجله مكن شايد كار نيكى بعد از آن انجام دهد كه گناه او را بپوشاند همانگونه كه خداوند بزرگ مى فرمايد : ان الحسنات يذهبن السيئات يا اينكه توبه و استغفار كند ( و اثر گناه از ميان برود ) ... و او هفت ساعت از نوشتن كار بد خوددارى مى كند ، و اگر كار نيك يا استغفارى به دنبال آن نيايد فرشته حسنات به فرشته سيئات مى گويد بنويس بر اين بدبخت محروم ! .
4 - در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام) آمده است : هنگامى كه مؤمنان در يك مجلس خصوصى با هم سخن مى گويند حافظان اعمال ، به يكديگر مى گويند
تفسير نمونه ج : 26 ص : 230
ما از آنها دور شويم ، شايد سرى دارند كه خدا آن را مستور داشته ! .
5 - على (عليه السلام) در يكى از خطبه هايش كه مردم را در آن به تقوى دعوت كرده ، مى فرمايد : بدانيد اى بندگان خدا كه مراقبانى از خودتان بر شما گماشته شده ، و ديدبانهائى از اعضاى پيكرتان ، و نيز بدانيد حسابگران راستگو اعمال شما را ثبت مى كنند ، و حتى شماره نفسهايتان را نگه مى دارند ، نه ظلمت شب تاريك شما را از آنها پنهان مى دارد ، و نه درهاى محكم و فرو بسته و چه فردا به امروز نزديك است !
تفسير نمونه ج : 26 ص : 231
إِنَّ الأَبْرَارَ لَفِى نَعِيم(13) وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِى جَحِيم(14) يَصلَوْنهَا يَوْمَ الدِّينِ(15) وَ مَا هُمْ عَنهَا بِغَائبِينَ(16) وَ مَا أَدْرَاك مَا يَوْمُ الدِّينِ(17) ثمَّ مَا أَدْرَاك مَا يَوْمُ الدِّينِ(18) يَوْمَ لا تَمْلِك نَفْسٌ لِّنَفْس شيْئاً وَ الأَمْرُ يَوْمَئذ لِّلَّهِ(19)
ترجمه :
13 - مسلما نيكان در نعمت فراوانى هستند .
14 - و بدكاران در دوزخند .
15 - روز جزا وارد آن مى شوند و مى سوزند .
16 - و هيچگاه از آن غائب و دور نيستند .
17 - تو چه مى دانى روز قيامت چيست ؟
18 - باز چه مى دانى روز قيامت چيست ؟
19 - روزى است كه هيچكس قادر بر انجام كارى در حق ديگرى نيست ، و همه امور در آن روز از آن خدا است .

تفسير نمونه ج : 26 ص : 232
تفسير : آن روز كه هيچكس براى ديگرى كارى انجام نمى دهد !
به دنبال بحثى كه در آيات گذشته پيرامون ثبت و ضبط اعمال انسانها وسيله فرشتگان آمد ، در اين آيات به نتيجه اين حسابرسى ، و مسير نهائى نيكان و بدان اشاره كرده ، مى فرمايد : مسلما نيكان در نعمت عظيم الهى هستند ( ان الابرار لفى نعيم ) .
و مسلما بدكاران در دوزخند ! ( و ان الفجار لفى جحيم ) .
ابرار جمع بار و بر ( بر وزن حق ) به معنى شخص نيكوكار است ، و بر ( به كسر باء ) به معنى هر نوع نيكوكارى مى باشد ، و در اينجا هم عقايد نيك را شامل مى شود و هم نيات خير و هم اعمال صالح را ! نعيم مفرد است و به معنى نعمت مى باشد ، و در اينجا به معنى بهشت جاودانى است و اينكه به صورت نكره ذكر شده براى بيان اهميت و گستردگى و عظمت اين نعمت است كه هيچكس جز خدا وسعت و عظمت آن را به درستى نمى داند ، و انتخاب نعيم كه صفت مشبهه است در اينجا تاكيدى است بر بقاء و استمرار اين نعمت ، زيرا اين مفهوم معمولا در صفت مشبهه نهفته شده است .
فجار جمع فاجر در اصل از فجر به معنى شكافتن وسيع است ، و طلوع صبح را به اين جهت طلوع فجر مى گويند كه گوئى پرده سياهى شب با سپيده دم به كلى شكافته مى شود ، و از همين رو واژه فجور در مورد اعمال كسانى كه پرده عفاف و تقوى را مى درند و در راه گناه قدم مى گذارند به كار مى رود .

تفسير نمونه ج : 26 ص : 233
جحيم از ماده جحم ( بر وزن فهم ) به معنى بر افروختن آتش است ، بنا بر اين جحيم همان آتش فروزان و شعلهور است ، و معمولا در تعبير قرآن به معنى دوزخ آمده .
و اينكه مى فرمايد : نيكوكاران در بهشت ، و بدكاران در دوزخند ممكن است به اين معنى باشد كه آنها هم اكنون نيز در بهشت و دوزخ وارد شده اند ، و در همين دنيا نيز نعمتهاى بهشتى و عذابهاى دوزخى آنها را فرا گرفته ، همانگونه كه در آيه 54 سوره عنكبوت مى خوانيم : و ان جهنم لمحيطة بالكافرين : دوزخ كافران را احاطه كرده است .
ولى جمعى گفته اند كه اينگونه تعبيرها اشاره به آينده حتمى است ، زيرا در ادبيات عرب آينده حتمى ، و مضارع متحقق الوقوع را به صورت حال و گاه به صورت ماضى بيان مى كنند ( معنى اول با ظاهر آيه سازگارتر ولى معنى دوم مناسبتر است ) .
در آيه بعد توضيح بيشترى درباره سر نوشت فاجران داده ، مى افزايد : آنها در روز جزا داخل دوزخ مى شوند و با آتش آن مى سوزند ( يصلونها يوم الدين ) .
هرگاه معنى آيه گذشته چنين باشد كه آنها هم اكنون داخل دوزخند اين آيه نشان مى دهد كه در روز قيامت ورود بيشتر و عميقترى در اين آتش سوزان مى يابند و اثر آتش را به خوبى احساس مى كنند .
يصلون از ماده صلى ( بر وزن سعى ) به معنى دخول در آتش و سوختن و برشته شدن و تحمل درد و رنج آن ، آمده است ، و به حكم اينكه فعل مضارع
تفسير نمونه ج : 26 ص : 234
است دلالت بر استمرار و ملازمت دارد .
و باز براى تاكيد بيشتر مى فرمايد : آنها هيچگاه از آن غائب و دور نيستند ( و ما هم عنها بغائبين ) .
بسيارى از مفسران اين جمله را دليلى بر خلود و جاودانگى عذاب فجار گرفته اند ، و چنين نتيجه گيرى كرده اند كه منظور از فجار در اين آيات كفارند ، چرا كه خلود و جاودانگى جز در مورد آنها وجود ندارد ، بنا بر اين فجار كسانى هستند كه پرده هاى تقوى و عفاف را به خاطر عدم ايمان و تكذيب روز جزا دريده اند ، نه به خاطر غلبه هواى نفس در عين داشتن ايمان .
تعبير اين آيه به صورت زمان حال باز تاكيدى است بر آنچه قبلا اشاره شد كه اينگونه افراد در اين دنيا نيز به كلى از جهنم غائب و دور نيستند ، زندگى آنها خود دوزخى است ، و قبرشان نيز طبق حديث معروف حفره اى از حفره هاى آتش است ، و به اين ترتيب دوزخ دنيا ، و دوزخ برزخ ، و دوزخ قيامت هر سه براى آنها فراهم است .
ضمنا آيه فوق اين حقيقت را نيز بازگو مى كند كه عذاب دوزخيان هيچگونه فترتى ندارد ، و حتى براى ساعت و يا لحظه اى از آن دور نمى شوند .
بعد براى بازگو كردن اهميت آن روز بزرگ مى افزايد : تو چه مى دانى روز جزا چه روزى است ؟ ! ( و ما ادراك ما يوم الدين ) .

تفسير نمونه ج : 26 ص : 235
باز هم چه مى دانى روز جزا چه روزى است ؟ ! ( ثم ما ادراك ما يوم الدين ) .
جائى كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) با آن آگاهى وسيع از قيامت و علم فوق العاده او نسبت به مبدأ و معاد ، حوادث آن روز بزرگ و اضطراب و وحشت عظيمى را كه بر آن حاكم است به خوبى نداند تكليف بقيه روشن است .
اين سخن بيانگر اين واقعيت است كه ابعاد حوادث هولناك قيامت آنقدر گسترده و عظيم است كه با هيچ بيانى قابل توصيف نيست ، و همانگونه كه ما زندانيان عالم خاك از نعمتهاى بى پايان بهشت به درستى آگاه نيستيم ، از عذاب جهنم ، و به طور كلى حوادث آن روز بزرگ نيز نمى توانيم آگاه شويم .
سپس در يك جمله كوتاه و پر معنى يكى ديگر از ويژگيهاى آن روز را كه در حقيقت همه چيز در آن نهفته است مطرح كرده ، مى فرمايد : همان روزى كه هيچكس قادر بر انجام كارى در حق ديگرى نيست ، و همه امور در آن روز از آن خدا است ( يوم لا تملك نفس لنفس شيئا و الامر يومئذ لله ) .
البته در اين جهان نيز همه كارها به دست قدرت او است ، و همگان به او نيازمندند ، ولى در اينجا به هر حال مالكان و حاكمان و فرمانروايان صورى وجود دارند كه گاهى افراد سطحى و ناآگاه آنها را مبدأ قدرت مستقلى مى پندارند ، ولى در آن روز اين مالكيت و حاكميت صورى و مجازى نيز بر چيده مى شود ، و حاكميت مطلقه خداوند و مالكيت او بر هر چيز از هر زمان آشكارتر است .
اين همان است كه در آيات ديگر قرآن نيز آمده : لمن الملك اليوم
تفسير نمونه ج : 26 ص : 236
لله الواحد القهار حكومت امروز براى كيست ؟ براى خداوند يكتاى غالب ( مؤمن - 16 ) .
اصولا در آن روز هر كس به قدرى گرفتار خويش است كه اگر به فرض قدرتى هم مى داشت به ديگرى نمى پرداخت : لكل امرىء منهم يومئذ شان يغنيه : هر كدام از آنها در آن روز گرفتاريهائى دارد كه براى او كافى است ! ( عبس - 37 ) .
در حديثى از امام باقر (عليه السلام) مى خوانيم : ان الامر يومئذ و اليوم كله لله ، ... اذا كان يوم القيامة بادت الحكام فلم يبق حاكم الا الله : همه كارها امروز و آن روز به دست خدا است ... ولى هنگامى كه روز قيامت مى شود تمام حاكمان از ميان مى روند و هيچ حكومتى جز حكومت خدا باقى نمى ماند .
در اينجا سؤالى مطرح است كه آيا اين تعبير با مساله شفاعت انبيا و اوليا و فرشتگان منافات ندارد ؟ .
پاسخ اين سؤال از بحثهائى كه سابقا در مساله شفاعت كرده ايم روشن مى شود ، و آن اينكه قرآن در آيات متعددى تصريح مى كند كه شفاعت نيز به اذن و اجازه خدا است ، و شفيعان روز جزا جز به رضاى او براى كسى شفاعت نمى كنند : و لا يشفعون الا لمن ارتضى ( انبيا - 28 ) .
خداوندا ! در آن روز هولناك چشم همه به تو دوخته شده ما هم امروز
تفسير نمونه ج : 26 ص : 237
نيز چشم به سوى تو داريم .
پروردگارا ! ما را در اين جهان و در آن جهان از الطاف بى پايانت محروم مگردان .
بارالها ! در همه حال حاكم مطلق توئى ، ما را از گرفتارى در وادى شرك و پناه بردن به ديگران حفظ فرما .
( آمين يا رب العالمين ) پايان سوره انفطار
تفسير نمونه ج : 26 ص : 238
تفسير نمونه ج : 26 ص : 239
( 83 ) سوره مطففين اين سوره در مكه نازل شده و داراى 36 آيه است

تفسير نمونه ج : 26 ص : 240
محتواى سوره مطففين
در اينكه اين سوره در مكه نازل شده يا در مدينه ؟ در ميان مفسران گفتگو است .
شان نزولى نشان مى دهد كه آيات آغاز اين سوره كه درباره كم فروشان سخن مى گويد ناظر به افرادى است كه در مدينه به اين كار كثيف مشغول بودند .
ولى لحن ديگر آيات اين سوره شباهت زيادى با سوره هاى مكى دارد كه در آياتى كوتاه و پر طنين از رستاخيز و حوادث قيامت خبر مى دهد ، مخصوصا آيات اواخر اين سوره كه بيانگر استهزاى كفار نسبت به مسلمانان است نيز تناسب زيادى با محيط مكه دارد كه مؤمنان در اقليت بودند و كفار در اكثريت قاطع .
و شايد به همين دليل است كه بعضى قسمتى از سوره را مكى و قسمتى را مدنى مى دانند ولى روى هم رفته اين سوره به سوره هاى مكى شبيه تر است .
به هر حال بحثهاى اين سوره بر پنج محور دور مى زند :
1 - هشدار و تهديد شديدى نسبت به كم فروشان .
2 - اشاره به اين مطلب كه گناهان بزرگ از عدم ايمان راسخ به رستاخيز سر چشمه مى گيرد .
3 - بخشى از سر نوشت فجار در آن روز بزرگ .
4 - قسمتى از مواهب عظيم و نعمتهاى روح پرور نيكوكاران در بهشت .