بعدی 

تفسير نمونه ج : 23 ص : 280
فَأَمَّا إِن كانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ(88) فَرَوْحٌ وَ رَيحَانٌ وَ جَنَّت نَعِيم(89) وَ أَمَّا إِن كانَ مِنْ أَصحَبِ الْيَمِينِ(90) فَسلَمٌ لَّك مِنْ أَصحَبِ الْيَمِينِ(91) وَ أَمَّا إِن كانَ مِنَ الْمُكَذِّبِينَ الضالِّينَ(92) فَنزُلٌ مِّنْ حَمِيم(93) وَ تَصلِيَةُ جَحِيم(94) إِنَّ هَذَا لهَُوَ حَقُّ الْيَقِينِ(95) فَسبِّحْ بِاسمِ رَبِّك الْعَظِيمِ(96)
ترجمه :
88 - اما اگر او از مقربان باشد ،
89 - در روح و ريحان و بهشت پر نعمت است .
90 - و اما اگر از اصحاب يمين باشد ،
تفسير نمونه ج : 23 ص : 281
91 - به او گفته مى شود : سلام بر تو از سوى دوستانت كه از اصحاب اليمين هستند .
92 - اما اگر او از تكذيب كنندگان گمراه باشد ،
93 - با آب جوشان دوزخ از او پذيرائى مى شود !
94 - سپس سرنوشت او ورود در آتش جهنم است .
95 - اين همان حق و يقين است .
96 - حال كه چنين است نام پروردگار بزرگت را منزه بشمار .

تفسير : سرانجام نيكوكاران و بدكاران
اين آيات در حقيقت يك نوع جمع بندى از آيات آغاز سوره و آيات اخير است ، و تفاوت حال انسانها را به هنگامى كه در آستانه مرگ قرار مى گيرند مجسم مى سازد كه چگونه بعضى در نهايت آرامش و راحتى و شادى چشم از جهان مى پوشند ، و جمعى ديگر با مشاهده دورنماى آتش سوزان جهنم با چه اضطراب و وحشتى جان مى دهند ؟ نخست مى فرمايد : كسى كه در حالت احتضار و واپسين لحظات زندگى قرار مى گيرد اگر از مقربان باشد ... ( فاما ان كان من المقربين ) .
در نهايت راحت و آرامش و روح و ريحان است و در بهشت پر نعمت جاى مى گيرد ( فروح و ريحان و جنة نعيم ) .
روح ( بر وزن قول ) آنگونه كه علماى لغت گفته اند در اصل به معنى تنفس و ريحان به معنى شىء يا گياه خوشبو است ، سپس اين واژه به هر چيزى كه مايه حيات و راحتى است گفته شده ، همانگونه كه ريحان به هر گونه نعمت و روزى خوب و فرحزا اطلاق مى گردد ، بنابر اين روح و ريحان الهى شامل تمام وسائل راحتى و آرامش انسان و هر گونه نعمت و بركت الهى
تفسير نمونه ج : 23 ص : 282
مى گردد .
و به تعبير ديگر مى توان گفت : روح اشاره به تمام امورى است كه انسان را از ناملائمات رهائى مى بخشد تا نفسى آسوده كشد ، و اما ريحان اشاره به مواهب و نعمتهائى است كه بعد از رفع ناملائمات عائد انسان مى گردد .
مفسران اسلامى تفسيرهاى متعددى براى اين دو واژه ذكر كرده اند كه شايد بالغ بر ده تفسير شود .
گاه گفته اند : روح به معنى رحمت و ريحان هر شرافت و فضيلتى را شامل مى شود .
و گاه گفته اند روح نجات از آتش دوزخ و ريحان دخول در بهشت است گاه روح را به معنى آرامش در قبر و ريحان را در بهشت دانسته اند .
گاه روح را به معنى كشف الكروب ( بر طرف ساختن ناراحتيها ) و ريحان را به معنى غفران الذنوب ( آمرزش گناهان ) تفسير كرده اند .
و گاه روح را به معنى انظر الى وجه الله و ريحان را استماع كلام الله شمرده اند ... و مانند اينها .
ولى همانگونه كه گفتيم اينها مصاديقى است از آن مفهوم كلى و جامع كه در تفسير آيه ذكر شد .
قابل توجه اينكه بعد از ذكر روح و ريحان سخن از جنة نعيم ( بهشت پر نعمت ) به ميان آورده ، كه ممكن است اشاره به اين باشد كه روح و ريحان در آستانه مرگ ، و در قبر و برزخ به سراغ مؤمنان مى آيد و بهشت در آخرت ، چنانكه در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم كه در تفسير اين آيه فرمود : فاما ان كان من المقربين فروح و ريحان يعنى فى قبره ، و جنة نعيم يعنى فى الاخرة : اما اگر از مقربان باشد روح و ريحان از آن او است ،
تفسير نمونه ج : 23 ص : 283
يعنى در قبر ، و بهشت پر نعمت براى او است يعنى در آخرت و .
سپس مى افزايد : اما اگر از گروه دوم يعنى اصحاب اليمين باشد ... ( همان مردان و زنان صالحى كه نامه اعمالشان به نشانه پيروزى و قبولى به دست راستشان داده مى شود ) ( و اما ان كان من اصحاب اليمين ) .
به او گفته مى شود سلام بر تو از سوى دوستانت كه از اصحاب اليمين هستند ( فسلام لك من اصحاب اليمين ) .
به اين ترتيب فرشتگان قبض روح در آستانه انتقال از دنيا سلام يارانش را به او مى رسانند ، همانگونه كه در آيه 26 واقعه در توصيف اهل بهشت خوانديم : الا قيلا سلاما سلاما .
احتمال ديگرى در تفسير اين آيه نيز وجود دارد ، و آن اينكه سلام از ناحيه فرشتگان باشد كه به او مى گويند : سلام بر تو اى كسى كه از اصحاب اليمين هستى ، يعنى در افتخار و توصيف تو همين بس كه در صفت آنان قرار دارى .
در آيات ديگر قرآن نيز سلام فرشتگان در آستانه مرگ بر مؤمنان آمده است مانند آيه 32 سوره نحل كه مى فرمايد : الذين تتوفاهم الملائكة طيبين
تفسير نمونه ج : 23 ص : 284
يقولون سلام عليكم ادخلوا الجنة بما كنتم تعملون : كسانى كه فرشتگان قبض روحشان را مى كنند در حالى كه پاكيزه اند ، به آنها مى گويند : سلام بر شما ، وارد بهشت شويد به خاطر اعمالى كه انجام مى داديد .
به هر حال تعبير سلام تعبير پر معنائى است ، خواه از سوى فرشتگان باشد يا از سوى اصحاب اليمين ، سلامى است كه نشانه روح و ريحان و هر گونه سلامت و آرامش و نعمت است .
اين نكته نيز لازم به يادآورى است كه تعبير به اصحاب اليمين ( كسانى كه نامه اعمالشان را به دست راستشان مى دهند ) به خاطر آن است كه معمولا انسان كارهاى مهم و ماهرانه را با دست راست انجام مى دهد لذا دست راست سمبلى است از قدرت ، مهارت ، توانائى و پيروزى .
در حديثى از امام باقر (عليه السلام) مى خوانيم كه در ذيل اين آيه فرمود : هم شيعتنا و محبونا : اصحاب يمين شيعيان ما و دوستان ما هستند .
سپس به سراغ گروه سوم مى رود كه در اوائل سوره از آنها به عنوان اصحاب الشمال ياد شده بود ، مى فرمايد : اما اگر او از تكذيب كنندگان گمراه باشد ... ( و اما ان كان من المكذبين الضالين ) .
با آب جوشان دوزخ و حرارت و سموم آن از او پذيرائى مى شود ! ( فنزل من حميم ) .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 285
و سپس سرنوشت او ورود در آتش جهنم است ( و تصلية جحيم ) .
آرى در همان آستانه مرگ نخستين عذابهاى الهى را مى چشند ، و طعم تلخ كيفرهاى قيامت در قبر و برزخ در كام جانشان فرو مى رود ، و از آنجا كه سخن از حال محتضر است مناسب اين است كه جمله نزل من حميم اشاره به عذاب برزخى باشد و تصلية جحيم اشاره به عذاب قيامت ، اين معنى در روايات متعددى نيز از ائمه اهل بيت نقل شده است .
قابل توجه اينكه در اينجا مكذبين و ضالين هر دو با هم ذكر شده اند كه اولى اشاره به تكذيب قيامت و خداوند يكتا و نبوت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) است و دومى به كسانى كه از راه حق منحرف شده اند .
اين تعبير علاوه بر اينكه معنى تاكيد را مى رساند مى تواند اشاره به اين نكته باشد كه در ميان گمراهان افرادى هستند مستضعف و جاهل قاصر ، و عناد و لجاجتى در برابر حق ندارند ، آنها ممكن است مشمول الطاف الهى گردند ، اما تكذيب كنندگان لجوج و معاند به چنين سرنوشتهائى كه گفته شد گرفتار مى شوند .
حميم به معنى آب داغ و سوزان يا بادهاى گرم و سموم است ، و تصلية از ماده صلى ( بر وزن سعى ) به معنى سوزاندن و داخل شدن در آتش است اما تصليه كه معنى متعددى را دارد تنها به معنى سوزاندن مى آيد .
و در پايان اين سخن ، مى افزايد : اين همان حق و يقين است ( ان هذا لهو حق اليقين ) .
و حال كه چنين است نام پروردگار بزرگت را منزه بشمار و او را
تفسير نمونه ج : 23 ص : 286
تسبيح گوى ( فسبح باسم ربك العظيم ) .
معروف در ميان مفسران اين است كه حق اليقين از قبيل اضافه بيانيه است يعنى آنچه در باره اين سه گروه از مقربان و اصحاب اليمين و تكذيب كنندگان گفته شد عين واقعيت و حق و يقين است .
اين احتمال نيز وجود دارد كه چون يقين داراى مراتبى است ، مرحله عالى آن حق اليقين است ، يعنى يقين واقعى كامل و خالى از هر گونه شك و شبه و ريب .
ضمنا از آنچه گفتيم معلوم شد هذا در اين آيه اشاره به احوال گروههاى سه گانه اى است كه قبلا ذكر شده ، بعضى نيز احتمال داده اند كه به تمام محتواى سوره واقعه يا تمام قرآن اشاره باشد ، اما تفسير اول مناسبتر است .
اين نكته نيز قابل توجه است كه تعبير به فسبح پس تسبيح كن ( با فاء تفريع ) اشاره به اين حقيقت است كه آنچه در باره اين گروههاى سه گانه گفته شد عين عدالت است ، و بنابر اين خداوندت را از هر گونه ظلم و بى عدالتى پاك و منزه بشمار ، و يا اينكه اگر مى خواهى به سرنوشت گروه سوم گرفتار نشوى او را از هر گونه شرك و بيعدالتى كه لازمه انكار قيامت است پاك و منزه بدان .
بسيارى از مفسران در ذيل آخرين آيه نقل كرده اند كه پس از نزول آن پيامبر فرمود : اجعلوها فى ركوعكم : آنرا در ركوع خود قرار دهيد ( سبحان ربى العظيم بگوئيد ) و هنگامى كه سبح اسم ربك الاعلى نازل شد فرمود : اجعلوها فى سجودكم آنرا در سجده قرار دهيد ( سبحان ربى الاعلى بگوئيد ) .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 287
در تفسير آيه 74 همين سوره نيز شبيه همين روايت را از بعضى از مفسران نقل كرديم .

نكته : عالم برزخ
آيا فوق از آياتى است كه اشاره به عالم برزخ دارد زيرا همانگونه كه در تفسير اين آيات گفتيم در آستانه مرگ كه انسان آماده براى انتقال به جهان ديگر مى شود با يكى از حالات زير روبرو خواهد شد : نعمتها و مواهب و پاداشهاى الهى و روح و ريحان ، يا كيفرها و مجازاتهاى دردناك ، و قرائن موجود در آيات نشان مى دهد كه قسمتى از اينها مربوط به قيامت و قسمت ديگرى مربوط به قبر و برزخ است ، و اين خود دليل ديگرى بر وجود اين عالم محسوب مى شود .
در حديثى از رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم : نخستين چيزى كه به مؤمن در هنگام وفات بشارت داده مى شود روح و ريحان و بهشت پر نعمت است ، و نخستين چيزى كه به مؤمن در قبرش بشارت داده مى شود اين است كه به او مى گويند بشارت باد بر تو به خشنودى خداوند ، به بهشت خوش آمدى ، خداوند تمام كسانى كه تو را تا قبرت تشييع كرده اند همه را آمرزيد و شهادت آنها را در باره تو تصديق كرد ، و دعاى آنها را براى آمرزشت مستجاب فرمود .
در حديث ديگرى امير مؤمنان على (عليه السلام) مى فرمايد : هنگامى كه انسان در آخرين روز از ايام دنيا و اولين روز از ايام آخرت قرار مى گيرد اموال و فرزندان و اعمال او در برابرش مجسم مى شوند ، او نگاهى به اعمالش مى كند ، مى گويد : من نسبت به شما بى اعتنا بودم هر چند بر دوش من سنگين بوديد ، الان چه خبرى براى من داريد ؟ عملش مى گويد : من همنشين تو در قبر و روز
تفسير نمونه ج : 23 ص : 288
رستاخيزت هستم تا من و تو در پيشگاه پروردگارت حضور يابيم ، سپس امام (عليه السلام) افزود : اگر دوست خدا باشد عملش به صورت خشبوترين انسان با زيباترين چهره و جالبترين لباس ظاهر مى شود ، و مى گويد بشارت باد بر تو به آرامش و نعمت و بهشت پر بركت و قدمت خير مقدم است سؤال مى كند تو كيستى ؟ او در جوابش مى گويد : من عمل صالح تو هستم كه از دنيا ( همراه تو ) به سوى بهشت مى روم .
در باره عالم برزخ بحث مشروحترى ذيل آيه 100 مؤمنون داشتيم .
پروردگارا ! ما را در صف مقربان و اصحاب اليمين و اولياء و دوستان خاصت قرار ده ، و در آستانه مرگ مشمول روح و ريحان و جنت نعيمت بگردان .
خداوندا ! عذاب رستاخيزت عذابى است اليم كه هيچكس را ياراى تحمل آن نيست ، و پاداشهاى بى حسابت پاداشى است عظيم كه هيچكس با عملش مستوجب آن نمى شود ، سرمايه ما در آن روز تنها لطف و كرم تو است اى كريم ! بارالها ! پيش از فرا رسيدن قيامت كبرى و فرا رسيدن مرگ كه قيامت صغرى است ما را بيدار كن تا خود را براى اين سفر عظيم كه در پيش داريم آماده سازيم .
آمين يا رب العالمين پايان سوره واقعه 6 ج 2 1406 27 11 1364
تفسير نمونه ج : 23 ص : 289
( 57 ) سوره حديد اين سوره در مدينه نازل شده و داراى 29 آيه است

تفسير نمونه ج : 23 ص : 290
تفسير نمونه ج : 23 ص : 291
محتواى سوره حديد
با توجه به اينكه اين سوره از سوره هائى است كه در مدينه نازل شده و حتى ادعاى اجماع بر مدنى بودن آن كرده اند طبعا خصائص سوره هاى مدنى را دارا است و علاوه بر تحكيم پايه هاى عقيدتى به دستورهاى عملى متعددى مخصوصا در زمينه هاى اجتماعى و حكومتى مى پردازد كه نمونه هاى آنرا در آيات 10 و 11 و 25 به خواست خدا خواهيم ديد .
محتواى اين سوره را به هفت بخش مى توان تقسيم كرد :
1 - آيات نخستين سوره بحث جامع و جالبى پيرامون توحيد و صفات خدا دارد و در حدود بيست صفت از صفات الهى در آن منعكس است كه درك آنها انسان را در سطح بالاى معرفت الهى قرار مى دهد .
2 - بخش ديگرى از عظمت قرآن اين نور الهى كه در ظلمات شرك تابيد سخن مى گويد .
3 - در بخش سوم از وضع مؤمنان و منافقان در قيامت كه گروه اول در پرتو نور ايمان راه خود را به سوى بهشت مى گشايند ، و گروه دوم در ظلمات شرك و كفر مى مانند ، بحث مى كند .
و به اين ترتيب اصول سه گانه اسلام يعنى توحيد و نبوت و معاد در اين سوره به خوبى منعكس است .
4 - در بخش ديگرى دعوت به ايمان و خروج از شرك ، و سرنوشت جمعى از اقوام كافر پيشين منعكس شده است .
5 - بخش مهمى از اين سوره پيرامون انفاق در راه خدا و مخصوصا براى
تفسير نمونه ج : 23 ص : 292
تقويت پايه هاى جهاد فى سبيل الله ، و بى ارزش بودن اموال دنيا مى باشد .
6 - در بخشى كوتاه ، اما گويا و مستدل ، سخن از عدالت اجتماعى به ميان آمده كه يكى از اهداف مهم انبيا است .
7 - و بالاخره در بخش ديگرى مساله رهبانيت و انزواى اجتماعى مورد مذمت قرار گرفته ، و جدائى خط اسلام از آن مشخص شده است .
البته در لابلاى اين بحثها نكات ديگرى به تناسب آمده ، و در نهايت مجموعه اى بيدارگر و هدايت آفرين را تشكيل داده است .
ضمنا نامگذارى اين سوره به حديد به خاطر تعبيرى است كه در آيه 25 سوره آمده است .

فضيلت تلاوت سوره حديد
در روايات اسلامى نكته هاى جالب توجهى پيرامون فضيلت تلاوت اين سوره آمده ، البته تلاوتى كه توأم با فكر ، و تفكرى كه توأم با عمل باشد .
در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم : من قرأ سورة الحديد كتب من الذين آمنوا بالله و رسوله : كسى كه سوره حديد را بخواند در زمره كسانى كه به خدا و پيامبرش ايمان آورده اند نوشته خواهد شد .
در حديث ديگرى از همان حضرت (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نقل شده كه قبل از خواب مسبحات را تلاوت مى فرمود ( مسبحات سوره هائى است كه با سبح لله يا يسبح لله آغاز مى شود و آن پنج سوره است : سوره حديد ، حشر ، صف ، جمعه و تغابن ) و مى فرمايد : ان فيهن آية افضل من الف آية : در آنها آيه اى است كه از هزار آيه برتر است ! .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 293
البته پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) اين آيه را تعيين نفرموده ، ولى بعضى از مفسران احتمال داده اند كه منظور آخرين آيه سوره حشر است ، هر چند دليل روشنى براى اين معنى در دست نيست .
در حديث ديگرى از امام باقر (عليه السلام) مى خوانيم : من قرأ المسبحات كلها قبل ان ينام لم يمت حتى يدرك القائم (عليه السلام) و ان مات كان فى جوار رسول الله (صلى الله عليهوآلهوسلّم) : كسى كه مسبحات ( سوره هاى پنجگانه فوق ) را بخواند از دنيا نمى رود تا حضرت مهدى (عليه السلام) را درك كند ، و اگر قبلا از دنيا برود در جهان ديگر در همسايگى رسول خدا خواهد بود .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 294
سورة الحديد
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ سبَّحَ للَّهِ مَا فى السمَوَتِ وَ الأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الحَْكِيمُ(1) لَهُ مُلْك السمَوَتِ وَ الأَرْضِ يحْىِ وَ يُمِيت وَ هُوَ عَلى كلِّ شىْء قَدِيرٌ(2) هُوَ الأَوَّلُ وَ الاَخِرُ وَ الظهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِكلِّ شىْء عَلِيمٌ(3)
ترجمه :
بنام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 - آنچه در آسمانها و زمين است براى خدا تسبيح مى گويند ، و او عزيز و حكيم است .
2 - مالكيت ( و حاكميت ) آسمانها و زمين از آن او است ، زنده مى كند و مى ميراند ، و او بر هر چيز قادر است .
3 - اول و آخر و ظاهر و باطن او است ، از هر چيز آگاه است .

تفسير : آيات ژرف انديشان !
گفتيم اين سوره با يك بخش توحيدى كه جامع حدود بيست وصف از
تفسير نمونه ج : 23 ص : 295
اوصاف الهى است آغاز مى شود ، اوصافى كه شناخت آنها سطح معرفت انسانى را بالا مى برد و به ذات مقدس او آشنا مى كند ، اوصافى كه هر كدام به گوشه اى از صفات جلال و جمال او اشاره دارد ، و هر قدر انديشمندان بيشتر در آن بينديشند به حقايق تازه اى دست مى يابند .
چنانكه در حديثى از امام على بن الحسين (عليهماالسلام) مى خوانيم : وقتى در باره توحيد از حضرتش سؤال كردند در پاسخ فرمود : ان الله عز و جل علم انه يكون فى آخر الزمان اقوام متعمقون فانزل الله تعالى : قل هو الله احد و الايات من سورة الحديد ، الى قوله : عليم بذات الصدور ، فمن رام وراء ذلك فقد هلك : خداوند متعال مى دانست كه در آخر زمان اقوامى مى آيند كه در مسائل تعمق و دقت مى كنند ، لذا سوره قل هو الله احد و آيات آغاز سوره حديد ، تا عليم بذات الصدور ، را نازل فرمود ، پس هر كس ماوراى آنرا طالب باشد هلاك مى شود .
از اين حديث استفاده مى شود كه اين آيات حداكثر معرفت ممكن را به تشنه كامان مى دهد .
به هر حال ، نخستين آيه اين سوره از تسبيح و تنزيه خدا شروع كرده مى فرمايد : آنچه در آسمانها و زمين است همواره براى خدا تسبيح مى گويد ، و او است قادرى شكست ناپذير و حكيم على الاطلاق ( سبح لله ما فى السموات و الارض و هو العزيز الحكيم ) .
سوره گذشته با امر به تسبيح پايان گرفت ، و اين سوره با تسبيح الهى شروع مى شود ، و قابل توجه اينكه در سوره هاى مسبحات كه با تسبيح الهى آغاز مى شود در سه مورد تسبيح به صورت صيغه ماضى ( سبح ) آمده است ( حديد و حشر و صف ) و در دو مورد به صورت صيغه مضارع يعنى يسبح ( جمعه و تغابن ) ، اين
تفسير نمونه ج : 23 ص : 296
تفاوت تعبير شايد اشاره به اين نكته باشد كه در گذشته و آينده و هميشه موجودات اين جهان تسبيح ذات اقدس او گفته و مى گويند .
حقيقت تسبيح عبارت است از نفى هر گونه عيب و نقص و گواهى همه موجودات جهان به پاكى ذات مقدس او از هر گونه عيب و نقص يا به خاطر اين است كه آنچنان نظم و حساب و حكمت و عجائب و شگفتيها در نظام همه آنها به كار رفته كه جملگى با زبان حال ذكر حق مى گويند و تسبيح و ثناى او مى خوانند و فرياد مى كشند كه آفريدگار ما قدرتش بى انتها و حكمتش بى پايان است .
و لذا در پايان آيه جمله و هو العزيز الحكيم آمده است يا اينكه تمامى ذرات جهان از نوعى درك و شعور برخوردارند به گونه اى كه در عالم خود تسبيح و حمد خدا مى گويند هر چند ما بر اثر محدودى اطلاعات از آن بيخبريم .
شرح بيشتر در باره حمد و تسبيح عمومى موجودات جهان را ذيل آيه 44 سوره اسراء ( جلد 12 صفحه 133 تا 136 ) مطالعه فرمائيد .
اين نكته نيز لازم به يادآورى است كه ما در جمله سبح لله ما فى السموات معنى وسيع و گسترده اى دارد كه همه موجودات جهان را اعم از صاحبان عقل و ذى روح و بى روح را شامل مى شود .
بعد از ذكر دو وصف از صفات ذات پاك خداوند يعنى عزت و حكمت به مالكيت و تدبير و تصرفش در عالم هستى كه لازمه قدرت و حكمت است
تفسير نمونه ج : 23 ص : 297
پرداخته ، مى افزايد : براى خدا است مالكيت و حاكميت آسمانها و زمين ( له ملك السموات و الارض ) .
او است كه زنده مى كند و مى ميراند ( يحيى و يميت ) .
و بر هر كار توانا است ( و هو على كل شىء قدير ) .
مالكيت خداوند نسبت به عالم هستى مالكيت اعتبارى و تشريعى نيست ، بلكه مالكيت حقيقى و تكوينى است ، يعنى او به همه چيز احاطه دارد و همه جهان در قبضه قدرت او ، و تحت اراده و فرمان او است ، لذا به دنبال آن سخن از زنده كردن و ميراندن و توانائى بر هر چيز به ميان آمده است .
و به اين ترتيب تا به اينجا شش وصف از اوصاف او در اين دو آيه بيان شده است .
تفاوت عزت و قدرت در اين است كه عزت بيشتر توجه به درهم شكستن مدافع دارد ، و قدرت توجه به ايجاد اسباب ، بنابر اين دو وصف مختلف محسوب مى شوند ، هر چند در ريشه توانائى با هم مشتركند ( دقت كنيد ) .
مساله زنده كردن و ميراندن ( احياء و اماته ) در بسيارى از آيات قرآن مطرح شده است ، و در حقيقت اين دو موضوع از موضوعاتى است كه اسرار پيچيده آن بر هيچكس روشن نيست ، نه كسى به درستى از حقيقت حيات با خبر است ؟ و نه حقيقت مرگ را كسى مى داند بلكه آنچه از اين دو مى دانيم آثار آنها است ، و عجب اينكه از همه چيز نزديكتر به ما حيات و زندگى ما است ، در عين حال حقيقت و اسرار آن از همه چيز مخفى تر است ! قابل توجه اينكه جمله يحيى و يميت به صورت فعل مضارع دليل بر استمرار مساله حيات و مرگ در طول همه زمانها است ، و اطلاق اين دو نه تنها شامل حيات و مرگ انسان در اين جهان مى شود كه شامل هر گونه حيات و مرگ ، از عالم فرشتگان گرفته تا موجودات زنده ديگر و حيوانات و گياهان ،
تفسير نمونه ج : 23 ص : 298
نه تنها حيات دنيا كه حيات برزخى و رستاخيز را نيز دربر مى گيرد ، آرى حيات و مرگ در تمام اشكالش به دست قدرت او است .
سپس به بيان پنج وصف ديگر پرداخته مى فرمايد : او اول است ، و آخر است ، و ظاهر است ، و باطن است ، و از همه چيز آگاه است ( هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن و هو بكل شىء عليم ) .
توصيف به اول و آخر بودن تعبير لطيفى است از ازليت و ابديت او ، زيرا مى دانيم او وجودى است بى انتها و واجب الوجود ، يعنى هستيش از درون ذات او است نه از بيرون ، تا پايان گيرد يا آغازى داشته باشد ، و بنابر اين از ازل بوده و تا ابد خواهد بود .
او سرآغاز و ابتداى عالم هستى است ، و او است كه بعد از فناى جهان نيز خواهد بود .
بنابر اين تعبير به اول و آخر هرگز زمان خاصى را دربر ندارد و اشاره به مدت معينى نيست .
توصيف به ظاهر و باطن نيز تعبير ديگرى از احاطه وجودى او نسبت به همه چيز است ، از همه چيز ظاهرتر است چرا كه آثارش همه جا را گرفته ، و از همه چيز مخفى تر است چون كه ذاتش بر كسى روشن نيست .
بعضى از مفسران در اينجا چنين تعبير كرده اند : الاول بلا ابتداء ، و الاخر بلا انتهاء ، و الظاهر بلا اقتراب ، و الباطن بلا احتجاب : اولى است كه آغاز ندارد ، و آخرى است كه پايان ندارد ، ظاهرى است كه نزديك نيست ، باطنى است كه پوشيده نمى باشد .
و بعضى ديگر تعبير لطيف ديگرى دارند : الاول ببره ، و الاخر بعفوه ،
تفسير نمونه ج : 23 ص : 299
و الظاهر باحسانه ، و توفيقه اذا اطعته ، و الباطن بستره اذا عصيته : او آغازگرى است در نيكيها ، و پايان گرى است به عفو و بخشش ، هنگامى كه اطاعتش كنى با احسان و توفيقش بر تو ظاهر مى شود ، و هنگامى كه معصيتش كنى با ستر و پوشش پنهان مى گردد .
كوتاه سخن اينكه او به همه چيز احاطه دارد و آغاز و انجام و ظاهر و باطن جهان هستى او است .
بعضى از مفسران ظاهر را در اينجا به معنى غالب تفسير كرده اند ( از ظهور به معنى غلبه ) و در بعضى از خطب نهج البلاغه نيز قرينه اى بر اين معنى ديده مى شود آنجا كه در باره آفرينش زمين مى فرمايد : هو الظاهر عليها بسلطانه و عظمته ، و هو الباطن لها بعلمه و معرفته او با سلطه و عظمتش بر آن غلبه دارد ، و با علم و معرفتش در باطن آن راه دارد جمع ميان دو تفسير نيز بى مانع است .
و به هر حال يكى از نتائج اين امور همان است كه در پايان آيه آمده : و هو بكل شىء عليم زيرا كسى كه از آغاز بوده و تا پايان باقى است و در ظاهر و باطن جهان است چنين كسى قطعا از همه چيز آگاه مى باشد .

نكته : جمع اضداد در صفات خدا
بسيارى از صفات است كه در ما انسانها و موجودات ديگر غير قابل جمع است ، و به صورت صفات متضاد جلوه مى كند ، مثلا اگر من اولين نفر در ميان يك جمعيت باشم قطعا آخرين نفر نخواهم بود ، اگر ظاهر باشم پنهان نيستم ،
تفسير نمونه ج : 23 ص : 300
و اگر پنهان باشم ظاهر نخواهم بود ، همه اينها به خاطر آن است كه وجود ما محدود است ، و يك وجود محدود جز اين نمى تواند باشد ، اما هنگامى كه سخن به صفات خدا مى رسد ، اوصاف دگرگون مى شوند و تغيير شكل مى دهند ، در آنجا ظاهر و باطن با هم جمع مى شود ، و همچنين آغاز و انجام ، و با توجه به لا يتناهى بودن ذات مقدسش جاى تعجب نيست .
در احاديثى كه از شخص پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و ائمه اهل بيت (عليهم السلام) در اين زمينه رسيده توضيحات جالبى ديده مى شود كه به تفسير اين آيات پر محتوى كمك مى كند .
از جمله در حديثى در صحيح مسلم آمده است كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود : اللهم انت الاول فليس قبلك شىء ، و انت الاخر فليس بعدك شىء ، و انت الظاهر فليس فوقك شىء ، و انت الباطن فليس دونك شىء : خداوندا ! تو اولى هستى كه قبل از تو چيزى نيست ، و آخرى هستى كه بعد از تو چيزى نمى باشد آنچنان ظاهر و غالبى كه برتر از تو وجود ندارد ، و آنچنان باطن و پنهانى كه ماوراى تو چيزى تصور نمى شود .
امير مؤمنان على (عليه السلام) مى فرمايد : ليس لاوليته ابتداء ، و لا لازليته انقضاء هو الاول لم يزل ، و الباقى بلا اجل ... الظاهر لا يقال مم ؟ و الباطن لا يقال فيم ؟ : براى اوليت او آغازى نيست ، و براى ازليت او پايانى نخواهد بود ، نخستينى است كه همواره بوده ، و جاويدى است كه سرآمدى ندارد ، آشكارى است كه در باره اش نتوان گفت از چه چيز پيدا شده ؟ و پنهانى است كه نتوان گفت در كجاست ؟ .
امام حسن مجتبى (عليه السلام) نيز در خطبه اى مى فرمايد : الحمد لله الذى لم
تفسير نمونه ج : 23 ص : 301
يكن فيه اول معلوم ، و لا آخر متناه ، ... فلا تدرك العقول و اوهامها و لا الفكر و خطراتها ، و لا الالباب و اذهانها صفته ، فتقول متى ؟ و لا بدع مما ؟ و لا ظاهر على ما ؟ و لا باطن فيما ؟ : حمد براى خدائى است كه نه سرآغاز معلومى دارد ، و نه پايان محدودى ، عقلها و انديشه ها ، افكار و خردها هرگز صفات او را درك نمى كند ، هرگز نمى تواند بگويد از چه زمان بوده ؟ و از چه چيز آغاز شده ؟ و بر چه چيز ظاهر است ؟ و در چه پنهان است ؟ .
به عقل نازى حكيم تا كى ؟ به عقل اين ره نمى شود طى به كنه ذاتش خرد برد پى اگر رسد خس به قعر دريا ! بلكه مى توان گفت : خرد به ذاتش نمى برد پى و گر رسد خس به قعر دريا !
تفسير نمونه ج : 23 ص : 302
هُوَ الَّذِى خَلَقَ السمَوَتِ وَ الأَرْض فى سِتَّةِ أَيَّام ثمَّ استَوَى عَلى الْعَرْشِ يَعْلَمُ مَا يَلِجُ فى الأَرْضِ وَ مَا يخْرُجُ مِنهَا وَ مَا يَنزِلُ مِنَ السمَاءِ وَ مَا يَعْرُجُ فِيهَا وَ هُوَ مَعَكمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ(4) لَّهُ مُلْك السمَوَتِ وَ الأَرْضِ وَ إِلى اللَّهِ تُرْجَعُ الأُمُورُ(5) يُولِجُ الَّيْلَ فى النهَارِ وَ يُولِجُ النهَارَ فى الَّيْلِ وَ هُوَ عَلِيمُ بِذَاتِ الصدُورِ(6)
ترجمه :
4 - او كسى است كه آسمانها و زمين را در شش روز ( شش دوران ) آفريد ، سپس بر تخت قدرت قرار گرفت ( و به تدبير جهان پرداخت ) آنچه را در زمين فرو مى رود مى داند و آنچه را از آن خارج مى شود ، و آنچه از آسمان نازل مى گردد و آنچه به آسمان بالا مى رود ، و او با شماست هر جا كه باشيد و خداوند نسبت به آنچه انجام مى دهيد بيناست .
5 - مالكيت آسمانها و زمين از آن او است ، و همه چيز به سوى او باز مى گردد .
6 - شب را داخل روز مى كند ، و روز را داخل شب ، و او به آنچه بر دلها حاكم است داناست .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 303
تفسير : او هميشه بر تخت قدرت است
به دنبال اوصاف يازدهگانه اى كه در آيات قبل در باره ذات پاك پروردگار ذكر شد در اين آيات اوصاف ديگرى بيان شده .
در نخستين آيه مورد بحث به پنج وصف ديگر از اوصاف جمال و جلال او اشاره شده است .
نخست از مساله خالقيت سخن مى گويد و مى فرمايد : او كسى است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد ( هو الذى خلق السموات و الارض فى ستة ايام ) .
مساله خلقت در شش روز هفت مرتبه در قرآن مجيد ذكر شده است كه نخستين مرتبه در آيه 54 اعراف ، و آخرين مورد آن همين آيه مورد بحث ( آيه 4 حديد ) مى باشد .
همانگونه كه قبلا نيز گفته ايم منظور از يوم ( روز ) در اين آيات روز معمولى نيست ، بلكه منظور از آن دوران است خواه اين دوران كوتاه باشد ، و يا طولانى هر چند ميليونها سال به طول انجامد ، و اين تعبيرى است كه در لغت عرب و زبانهاى ديگر نيز به كار مى رود ، مثلا مى گويند امروز نوبت فلان جمعيت است كه حكومت كنند و فردا نوبت ديگران يعنى دوران آنها .
اين معنى را با شواهد و شرح مبسوط در جلد ششم ذيل آيه 54 سوره اعراف آورده ايم .
البته براى خداوند هيچ مانعى نداشت كه تمام عالم را در يك لحظه بيافريند ، ولى مسلما اگر چنين بود كمتر عظمت و قدرت و علم آفريدگار ظاهر مى گشت
تفسير نمونه ج : 23 ص : 304
ولى هنگامى كه آنرا در طى ميلياردها سال در دورانهاى مختلف و چهره هاى گوناگون طبق برنامه هاى منظم و حساب شده بيافريند دلائل آشكارترى بر قدرت و حكمت او دربر خواهد داشت .
بعلاوه اين تدريجى بودن سرمشقى است براى تدريجى بودن سير تكاملى انسان و عدم عجله و شتاب در رسيدن به اهداف مختلف .
سپس به مساله حكومت و تدبير جهان پرداخته ، مى افزايد : خداوند بعد از آفرينش جهان بر تخت قدرت قرار گرفت ( ثم استوى على العرش ) .
و زمام حكومت و تدبير جهان را هميشه در دست داشته و دارد .
بدون شك خداوند نه جسم است و نه عرش به معنى تخت سلطنت مى باشد ، بلكه اين تعبير كنايه اى است لطيف از حاكميت مطلقه خداوند و نفوذ تدبير او در عالم هستى .
عرش - در لغت به معنى چيزى است كه مسقف باشد و گاه به خود سقف نيز گفته مى شود - به معنى تختهاى بلند همانند تخت سلاطين نيز آمده است ولى به عنوان كنايه از قدرت نيز به كار مى رود ، همانگونه كه در فارسى مى گوئيم : پايه هاى تختش فرو ريخت و يا در عربى مى گويند فلان ثل عرشه : كنايه از اينكه قدرتش بر باد رفت .
به هر حال بر خلاف آنچه گروهى از ناآگاهان مى پندارند كه خداوند جهان را آفريده و به حال خود واگذارده ، او هميشه زمام حكومت و تدبير عالم را در كف قدرت دارد ، و وابستگى نظامات اين جهان بلكه فرد فرد موجودات به ذات پاكش آنچنان است كه اگر يك لحظه نظر لطف از آنها برگيرد ، و فيضش را قطع كند فرو ريزند قالبها !
تفسير نمونه ج : 23 ص : 305
توجه به اين حقيقت به انسان درك و ديدى مى دهد كه خدا را در همه جا و با همه چيز و در درون جان خود ببيند و احساس كند ، و به او عشق ورزد .
سپس شاخه ديگرى از علم بى پايانش را بيان كرده ، مى افزايد : آنچه را در زمين نفوذ مى كند ، آنچه از آن برمى آيد ، و آنچه از آسمان نازل مى شود ، و آنچه به آسمان بالا مى رود ، همه را مى داند ، و از همه با خبر است ( يعلم ما يلج فى الارض و ما يخرج منها و ما ينزل من السماء و ما يعرج فيها ) .
گرچه تمام اين امور در تعبير هو بكل شىء عليم كه در آيات قبل آمده جمع است ، اما شرح اين معانى توجه بيشترى به انسان در زمينه وسعت علم خداوند مى دهد .
آرى او از آنچه در زمين فرو مى رود آگاه است : از تمام قطره هاى باران .
از امواج سيلابها .
از دانه هاى گياهان كه با كمك باد يا حشرات در زمين پراكنده مى شوند و نفوذ مى كنند .
از ريشه هاى درختان به هنگامى كه در جستجوى آب و غذا به اعماق زمين پيش فرو روند .
از انواع معادن و ذخائرى كه روزى بر صفحه زمين بوده و سپس در آن دفن شده .
از گنجها و دفينه ها .
از اجساد مردگان .
از انواع حشراتى كه در زمين لانه مى سازند .
آرى از همه اينها آگاه است .
و نيز از گياهانى كه از زمين برمى آيند .
از چشمه هائى كه از دل خاك و صخره ها مى جوشد .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 306
از معادن و گنجينه هائى كه ظاهر مى شوند .
از انسانهائى كه از آن برخاسته اند .
از آتشفشانهائى كه از دل زمين زبانه مى كشد .
از حشراتى كه از لانه ها سر برمى آورند .
از گازهائى كه از زمين متصاعد مى شوند .
و از امواج جاذبه كه از درون آن برمى خيزد ، خداوند از تمامى اينها جزء به جزء و ذره به ذره آگاه است .
و همچنين آنچه از آسمان نازل مى شود : از دانه هاى باران گرفته تا اشعه حياتبخش آفتاب .
از خيل فرشتگان گرفته تا امواج نيرومند وحى و كتب آسمانى .
از اشعه كيهانى گرفته تا شهابها و سنگريزه هاى سرگردان كه به سوى زمين جذب مى شوند ، او از همه اينها مو به مو آگاه است .
و نيز آنچه به آسمان صعود مى كند : اعم از فرشتگان ، ارواح انسانها ، اعمال بندگان ، انواع دعاها ، اقسام پرندگان ، و بخارات ، و ابرها ، و غير اينها ، آنچه مى دانيم و آنچه نمى دانيم همه در پيشگاه علم او روشن و آشكار است .
اگر كمى در اين باره بينديشيم كه در هر لحظه ميليونها ميليون موجود مختلف وارد زمين مى شود ، و ميليونها ميليون موجود از آن برمى خيزد ، و ميليونها ميليون از آسمان نازل مى گردد ، يا به آسمان صعود مى كند ، كه از شماره و حد و حصر بيرون است ، و هيچكس جز خدا نمى تواند آنها را احصا كند آنگاه به وسعت علم پروردگار آشنا مى شويم .
و بالاخره در چهارمين و پنجمين توصيف روى نقطه حساسى تكيه كرده ، مى فرمايد : او با شماست هر جا كه باشيد ( و هو معكم اينما كنتم ) .
و چون چنين است او به آنچه انجام مى دهيد بصير و بينا است ( و الله بما
تفسير نمونه ج : 23 ص : 307
تعملون بصير ) .
چگونه او با ما نباشد در حالى كه ما نه تنها در وجود كه در بقاء خود لحظه به لحظه به او متكى هستيم و از وى مدد مى گيريم ، او روح عالم هستى است ، او جان جهان است ، بلكه او برتر از اين و آن است ! از زمانى كه به صورت ذره خاكى در گوشه اى افتاده بوديم ، و از آن لحظه اى كه به صورت جنين در شكم مادر قرار داشتيم او با ما بود ، و در تمام عمر ، و در عالم و برزخ نيز همه جا با ما است ، آيا با اين حال ممكن است از ما بيخبر باشد ؟ ! راستى اين احساس كه او همه جا با ما است از يكسو به انسان عظمت و شكوه مى بخشد و از سوى ديگر اطمينان و اعتماد به نفس مى دهد و شجاعت و شهامت در او مى آفريند ، و از سوى سوم احساس مسئوليت شديد مى بخشد ، چرا كه او همه جا حاضر و ناظر و مراقب است ، و اين بزرگترين درس تربيت است ، آرى اين اعتقاد ريشه اصلى تقوى و پاكى و درستكارى انسان است و هم رمز عظمت و بزرگى او .
اين يك واقعيت است كه او هميشه و همه جا با ما است ، نه يك كنايه و مجاز ، حقيقتى كه از يكسو دلپذير و دل انگيز و روحپرور است ، و از سوى ديگر رعب انگيز و مسئوليت آفرين ! لذا در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نقل شده است كه فرمود : ان من افضل ايمان المرء ان يعلم ان الله تعالى معه حيث كان : برترين مرحله ايمان انسان اين است كه بداند هر جا باشد خدا با او است .
در حديث ديگرى مى خوانيم كه موسى عرض كرد : اين اجدك يا رب ؟ .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 308
كجا تو را بيابم اى پروردگار ؟ ! قال : يا موسى اذا قصدت الى فقد وصلت الى ! : خطاب آمد كه اى موسى هر زمان اراده من كنى به من رسيده اى ! .
اصولا اين معيت ( همراه بودن خدا با بندگان ) به قدرى ظريف و دقيق است كه هر انسان متفكر و مؤمنى به مقدار انديشه و ايمانش آنرا درك مى كند و از عمق آن با خبر مى گردد .
بعد از مساله حاكميت و تدبير سخن به مساله مالكيت او در كل جهان هستى مى رسد ، مى فرمايد : مالكيت آسمانها و زمين از آن او است ( له ملك السموات و الارض ) .
و سرانجام به مساله مرجعيت او اشاره كرده مى افزايد : و همه كارها به او بازگشت مى كند ( و الى الله ترجع الامور ) .
آرى وقتى او خالق و مالك و حاكم و مدبر ما است و همه جا با ما مى باشد مسلما بازگشت همه ما و همه كارها نيز به سوى او است .
ما رهروان منزل عشق او هستيم كه با كوله بارى از اميد و نيروها از سرمنزل عدم به راه افتاده ايم ، و تا به اقليم وجود اينهمه راه آمده ايم ، ما از او هستيم و به سوى او باز مى گرديم ، چرا كه مبدأ و منتهى او است .
قابل توجه اينكه در سه آيه قبل نيز عين اين توصيف آمده بود : له ملك السموات و الارض اين تكرار ممكن است به آن خاطر باشد كه در آنجا تنها از مساله حيات و مرگ موجودات زنده سخن در ميان بود ، و اينجا دامنه بحث گسترده تر شده و سخن از بازگشت همه امور به سوى او است .
و نيز در آنجا مقدمه اى بود براى بيان قدرت خداوند بر همه چيز و در اينجا
تفسير نمونه ج : 23 ص : 309
مقدمه اى براى بازگشت همه چيز به سوى او است كه اين هر دو لازمه مالكيت خداوند نسبت به آسمانها و زمين است .
تعبير به الامور به صيغه جمع نشان مى دهد كه نه تنها انسانها كه همه موجودات به سوى او در حركتند حركتى دائم و توقف ناپذير ! بنابر اين مفهوم آيه منحصر به بازگشت انسانها در آخرت به او نيست ، هر چند موضوع معاد يكى از مصاديق روشن آن محسوب مى شود .
در آخرين آيه مورد بحث به دو وصف ديگر نيز اشاره كرده مى فرمايد : او شب را در روز ، و روز را در شب داخل مى كند ( يولج الليل فى النهار و يولج النهار فى الليل ) .
آرى تدريجا از يكى مى كاهد و به ديگرى مى افزايد و طول شب و روز را در سال تغيير مى دهد ، همان تغييرى كه همراه با فصول چهارگانه سال است با تمام بركاتى كه براى انسانها در اين فصول نهفته است .
اين آيه تفسير ديگرى نيز دارد و آن اينكه به هنگام طلوع و غروب آفتاب هرگز تغيير نظام نور و ظلمت دفعة رخ نمى دهد تا براى انسانها و موجودات زنده ديگر موجب انواع مشكلات گردد ، بلكه اين امر به صورت تدريجى رخ مى دهد ، و موجودات را آرام آرام از روشنائى روز به تاريكى شب و از تاريكى شب به روشنائى روز منتقل مى سازد ، و فرا رسيدن شب و روز را از مدتى قبل اعلام مى دارد تا همگان خود را آماده كنند .
جمع ميان دو تفسير در مفهوم آيه نيز كاملا ممكن است .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 310
و در پايان مى افزايد : و او به آنچه بر دلها حاكم است آگاه است ( و هو عليم بذات الصدور ) .
همانگونه كه اشعه حياتبخش آفتاب و روشنائى روز در اعماق تاريكى شب نفوذ مى كند و همه جا را روشن مى سازد ، علم پروردگار نيز در تمام زواياى قلب و جان انسان نفوذ مى كند و همه اسرار آن را روشن مى سازد .
قابل توجه اينكه در آيات قبل سخن از آگاهى خداوند نسبت به اعمال ما بود ( و الله بما تعملون بصير ) و در اينجا سخن از آگاهى او نسبت به نيات و عقائد و افكار ما است ( و هو عليم بذات الصدور ) .
كلمه ذات چنانكه قبلا هم اشاره كرده ايم در لغت عرب به معنى عين و حقيقت نيامده است ، و اين اصطلاحى است از سوى فلاسفه ، بلكه ذات در لغت به معنى صاحب چيزى است ، بنابر اين ذات الصدور اشاره به نيات و اعتقاداتى است كه قلوب انسانها را در اختيار خود گرفته است و بر آن حاكم است ( دقت كنيد ) .
و چه زيبا است كه انسان تمام اين صفات الهى را از اعماق جان باور كند و حضور او را در اعمال و در نيات و عقائد خود احساس نمايد ، آيا با اين احساس امكان دارد از جاده اطاعت و بندگى خارج شده ، در طريق عصيان و زشتى گام بگذارد ؟ !
نكته : آيات اسم اعظم خدا
مى دانيم فلاسفه و متكلمان صفات خدا را به دو دسته تقسيم كرده اند : صفات ذات كه بيان اوصاف جمال و جلال او است و صفات فعل كه بيانگر افعالى است كه از ذات مباركش صادر مى شود .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 311
در آيات ششگانه اى كه در آغاز اين سوره آمده و بايد طبق حديث آنها را آيات ژرف انديشان ( متعمقين ) نام نهاد بيست وصف از اوصاف ذات و افعال آمده ، از علم و قدرت و حكمت و ازليت و ابديت خداوند گرفته ، تا خلقت و تدبير و مالكيت و حاكميت و احاطه او نسبت به همه موجودات ، و حضورش در همه جا ، آن هم با تعبيراتى كه به آنها عمق بيشترى مى بخشد .
توجه و ايمان به اين صفات و تلاش در روشن ساختن شعله اى هر چند كوچك از آنها در وجود خود ، ما را در سير تكاملى و مسير الى الله بهترين يار و مددكار است .
در حديثى از براء بن عازب آمده است كه مى گويد : به على (عليه السلام) عرض كردم : يا امير المؤمنين ! اسئلك بالله و رسوله ، الا خصصتنى باعظم ما خصك به رسول الله (صلى الله عليهوآلهوسلّم) ، و اختصه به جبرئيل ، و ارسله به الرحمن ، فقال اذا اردت ان تدعو الله باسمه الاعظم ، فاقرأ من اول سورة الحديد الى آخر ست آيات منها عليم بذات الصدور ، و آخر سورة الحشر يعنى اربع آيات ، ثم ارفع يديك فقل يا من هو هكذا ، اسالك بحق هذه الاسماء ان تصلى على محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و ان تفعل بى كذا و كذا مما تريد ، فو الله الذى لا اله غيره لتنقلبن بحاجتك ان شاء الله : اى امير مؤمنان ! تو را به خدا و رسولش مى خوانم كه برترين چيزى كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) ويژه تو كرد ، و جبرئيل مخصوص او ساخت ، و خداوند جبرئيل را به آن فرستاد در اختيار من قرار دهى ! فرمود : هنگامى كه مى خواهى خدا را به نام اعظمش بخوانى از آغاز سوره حديد تا شش آيه ، تا عليم بذات الصدور را بخوان ، و سپس چهار آيه آخر سوره حشر را بعد دو دستت را بلند كن و بگو : اى خداوندى كه چنين هستى تو را به حق اين اسماء مى خوانم كه بر محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) درود فرستى و فلان حاجت مرا برآورى - سپس آنچه را مى خواهى بگو - سوگند
تفسير نمونه ج : 23 ص : 312
به خداوندى كه معبودى جز او نيست به حاجتت خواهى رسيد ان شاء الله .
در عظمت اين آيات و اهميت محتواى آن ، همين حديث كافى است ، ولى نبايد فراموش كرد كه اسم اعظم الهى تنها الفاظ نيست تخلق به آنها نيز لازم است .
ءَامِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسولِهِ وَ أَنفِقُوا مِمَّا جَعَلَكم مُّستَخْلَفِينَ فِيهِ فَالَّذِينَ ءَامَنُوا مِنكمْ وَ أَنفَقُوا لهَُمْ أَجْرٌ كَبِيرٌ(7) وَ مَا لَكمْ لا تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الرَّسولُ يَدْعُوكمْ لِتُؤْمِنُوا بِرَبِّكمْ وَ قَدْ أَخَذَ مِيثَقَكمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ(8) هُوَ الَّذِى يُنزِّلُ عَلى عَبْدِهِ ءَايَتِ بَيِّنَت لِّيُخْرِجَكم مِّنَ الظلُمَتِ إِلى النُّورِ وَ إِنَّ اللَّهَ بِكمْ لَرَءُوفٌ رَّحِيمٌ(9) وَ مَا لَكمْ أَلا تُنفِقُوا فى سبِيلِ اللَّهِ وَ للَّهِ مِيرَث السمَوَتِ وَ الأَرْضِ لا يَستَوِى مِنكم مَّنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْح وَ قَتَلَ أُولَئك أَعْظمُ دَرَجَةً مِّنَ الَّذِينَ أَنفَقُوا مِن بَعْدُ وَ قَتَلُوا وَ ُكلاً وَعَدَ اللَّهُ الحُْسنى وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ(10) مَّن ذَا الَّذِى يُقْرِض اللَّهَ قَرْضاً حَسناً فَيُضعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ(11)

تفسير نمونه ج : 23 ص : 313
ترجمه :
7 - به خدا و رسولش ايمان بياوريد و از آنچه شما را نماينده ( خود ) در آن قرار داده انفاق كنيد ( زيرا ) كسانى كه از شما ايمان بياورند و انفاق كنند اجر بزرگى دارند .
8 - چرا ايمان نياوريد در حالى كه رسول ( خدا ) شما را مى خواند كه به پروردگارتان ايمان بياوريد و از شما پيمان گرفته است ( پيمانى از طريق فطرت و خرد ) اگر آماده ايمان هستيد .
9 - او كسى است كه آيات بينات بر بنده اش ( محمد ) نازل مى كند تا شما را از تاريكيها به نور بيرون برد ، و خداوند نسبت به شما مهربان و رحيم است .
10 - چرا در راه خدا انفاق نكنيد در حالى كه ميراث آسمانها و زمين همه از آن خدا است ( و كسى چيزى را با خود نمى برد ) كسانى كه قبل از پيروزى انفاق كردند و ( سپس )
تفسير نمونه ج : 23 ص : 314
پيكار نمودند ( با كسانى كه بعد از پيروزى انفاق كردند ) يكسان نيستند آنها بلند مقام ترند از كسانى كه بعد از فتح انفاق نمودند و جهاد كردند ، و خداوند به هر دو وعده نيك داده است ، و خدا به آنچه انجام مى دهيد آگاه است .
11 - كيست كه به خدا وام نيكو دهد ( و از اموالى كه به او ارزانى داشته انفاق كند ) تا خداوند آنرا براى او چندين برابر كند ، و براى او اجر فراوان پر ارزشى است .

تفسير : ايمان و انفاق دو سرمايه بزرگ نجات و خوشبختى
بعد از بيان قسمتى از دلائل عظمت خداوند در عالم هستى و اوصاف جمال و جلال او ، اوصافى كه انگيزه حركت به سوى الله است ، در آيات از آنها نتيجه گيرى كرده و همگان را دعوت به ايمان و عمل مى نمايد .
نخست مى فرمايد : به خداوند و رسولش ايمان بياوريد ( آمنوا بالله و رسوله ) .
اين دعوت يك دعوت عام است كه شامل همه انسانها مى شود ، مؤمنان را به ايمانى كاملتر و راسختر ، و غير مؤمنان را به اصل ايمان دعوت مى كند ، دعوتى كه توأم با دليل است و دلائلش در آيات توحيدى قبل گذشت .
سپس به يكى از آثار مهم ايمان كه انفاق فى سبيل الله است دعوت كرده مى گويد : از آنچه خداوند شما را در آن جانشين ديگران ساخته انفاق كنيد ( و انفقوا مما جعلكم مستخلفين فيه ) .
دعوت به ايثار و فداكارى و گذشت از مواهبى كه انسان در اختيار دارد ، منتها اين دعوت را مقرون به اين نكته مى كند كه فراموش نكنيد در حقيقت مالك اصلى خدا است و اين اموال و سرمايه ها چند روزى به عنوان امانت نزد شما سپرده شده ، همانگونه كه قبلا در اختيار اقوام پيشين بود .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 315
و به راستى نيز چنين است زيرا در آيات گذشته خوانديم كه مالك حقيقى كل جهان خداوند است ايمان به اين واقعيت بيانگر همين است كه ما امانت دار او هستيم ، چگونه ممكن است امانت دار فرمان صاحب امانت را ناديده بگيرد ؟ ! ايمان به اين حقيقت به انسان روح سخاوت و ايثار مى بخشد ، و دست و دل او را در انفاق باز مى كند .
تعبير به مستخلفين ( جانشينان ) ممكن است اشاره به نمايندگى انسان از سوى خداوند در زمين و مواهب آن باشد ، و يا جانشينى از اقوام پيشين ، و يا هر دو .
و تعبير به مما ( از چيزهائى كه ... ) تعبير عامى است كه نه تنها اموال بلكه تمام سرمايه ها و مواهب الهى را شامل مى شود و همانگونه كه قبلا نيز گفته ايم انفاق مفهوم وسيعى دارد كه منحصر به مال نيست ، بلكه علم و هدايت و آبروى اجتماعى و سرمايه هاى معنوى و مادى ديگر را نيز شامل مى شود .
سپس براى تشويق بيشتر مى افزايد : آنهائى كه از شما ايمان بياورند و انفاق كنند اجر بزرگى دارند ( فالذين آمنوا منكم و انفقوا لهم اجر كبير ) .
توصيف اجر به بزرگى ، اشاره اى به عظمت الطاف و مواهب الهى ، و ابديت و خلوص و دوام آن است ، نه تنها در آخرت كه در دنيا نيز قسمتى از اين اجر كبير عائد آنها مى شود .
بعد از امر به ايمان و انفاق در باره هر يك از اين دو به بيانى مى پردازد كه به منزله استدلال و برهان است .
نخست به صورت يك استفهام توبيخى علت عدم پذيرش دعوت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را در مورد ايمان به خدا جويا شده ، مى فرمايد : چه چيز سبب مى شود كه
تفسير نمونه ج : 23 ص : 316
ايمان به خدا نياوريد در حالى كه رسول او شما را دعوت براى ايمان به پروردگارتان مى كند ، و در حالى كه از شما پيمان گرفته است اگر آماده ايمان هستيد ( و ما لكم لا تؤمنون بالله و الرسول يدعوكم لتؤمنوا بربكم و قد اخذ ميثاقكم ان كنتم مؤمنين ) .
يعنى اگر به راستى شما آمادگى براى پذيرش حق داريد دلائلش روشن است ، هم از طريق فطرت و عقل ، و هم از طريق دليل نقل .
از يكسو پيامبر خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) با دلائل روشن و آيات و معجزات باهرات به سراغ شما آمده ، و از سوى ديگر خداوند با نشان دادن آثارش در جهان آفرينش و در درون وجودتان يكنوع پيمان تكوينى از شما گرفته به او ايمان بياوريد ، اما شما نه اعتنائى به فطرت و عقل خود داريد ، و نه توجهى به مساله وحى ، معلوم مى شود اصلا شما حاضر به ايمان نيستيد ، و جهل و تعصب و تقليد كوركورانه بر فكر شما چيره شده است .
از آنچه گفتيم روشن شد كه منظور از جمله ان كنتم مؤمنين اين است كه اگر شما حاضر به ايمان آوردن به چيزى و پذيرش دليلى باشيد اينجا جاى آن است چرا كه دلائلش از هر نظر آشكار است .
نكته اينجا است كه آنها شخص پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را مى ديدند ، و دعوت او را بدون هيچ واسطه مى شنيدند ، و معجزاتش را با چشم مشاهده مى كردند ، ديگر چه عذرى مى توانست مانع گردد ؟ لذا در حديثى مى خوانيم : روزى رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به اصحابش فرمود : اى المؤمنين اعجب اليكم ايمانا ؟ قالوا : الملائكة ! قال : و ما لهم لا يؤمنون و هم عند ربهم ؟ قالوا : فالانبياء ! قال فما لهم لا يؤمنون و الوحى ينزل عليهم ؟ قالوا : فنحن ! قال : و ما لكم لا تؤمنون و انا بين اظهركم ! و لكن اعجب المؤمنين ايمانا قوم يجيئون بعدكم يجدون صحفا يؤمنون بما فيها :
تفسير نمونه ج : 23 ص : 317
كداميك از مؤمنان ايمانشان شگفت انگيزتر است ؟ گفتند : فرشتگان ، فرمود : چه جاى تعجب كه آنها ايمان بياورند ؟ آنها در جوار قرب خداوندند گفتند : پس انبياء ، فرمود : با اينكه وحى بر آنها نازل مى شود چگونه ايمان نياورند ؟ گفتند : پس خود ما ! فرمود : چه جاى تعجب كه شما ايمان بياوريد در حالى كه من در ميان شما هستم ؟ ( اينجا بود كه همه ساكت ماندند و پيامبر فرمود : ) ولى از همه اعجاب انگيزتر قومى هستند كه بعد از شما مى آيند و تنها اوراقى را در برابر خود مى بينند و به آنچه در آن است ايمان مى آورند .
و اين يك واقعيت است كه افرادى كه ساليان دراز بعد از رحلت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) قدم به عرصه هستى مى گذارند و فقط آثار رسول الله را در كتب مى بينند و به حقانيت دعوتش پى مى برند امتياز عظيمى بر ديگران دارند .
تعبير به ميثاق ( پيمان مؤكد ) مى تواند اشاره به فطرت توحيدى باشد و يا دلائل عقلى كه با مشاهده نظام آفرينش بر انسان ظاهر مى گردد ، و تعبير بربكم ( پروردگارتان ) كه اشاره اى به تدبير الهى در عالم خلقت است شاهد بر اين معنا است .
بعضى ميثاق را در اينجا اشاره به پيمان عالم ذر دانسته اند ، ولى اين معنى بعيد به نظر مى رسد جز به همان تفسيرى كه ما براى عالم ذر قبلا ذكر كرده ايم .
آيه بعد براى تاكيد و توضيح بيشتر پيرامون همين معنى مى افزايد : او
تفسير نمونه ج : 23 ص : 318
كسى است كه آيات روشن بر بنده خود نازل كرده است ، تا شما را از ظلمتهاى شرك و جهل و نادانى ، به ايمان و توحيد و علم ، رهنمون گردد ، و خداوند نسبت به شما رؤف و مهربان است ( هو الذى ينزل على عبده آيات بينات ليخرجكم من الظلمات الى النور و ان الله بكم لرؤف رحيم ) .
جمعى آيات بينات را در اينجا به همه معجزات تفسير كرده اند ، و گروهى به قرآن ، ولى مفهوم آيه گسترده است و همه اينها را شامل مى شود ، هر چند تعبير به نازل كردن مناسب قرآن است ، همان قرآنى كه پرده هاى ظلمت كفر و ضلالت و نادانى را مى درد ، و آفتاب ايمان و آگاهى را در درون جان انسان طالع مى كند .
تعبير به رؤف رحيم اشاره لطيفى به اين حقيقت است كه اين دعوت مؤكد و پرشور الهى به سوى ايمان و انفاق مظهرى از مظاهر رحمت الهيه است كه به سراغ همه شما آمده ، و تمام بركاتش در اين جهان و جهان ديگر عائد خودتان مى شود .
در اينكه آيا ميان رؤف و رحيم تفاوتى هست يا نه ؟ و اين تفاوت چگونه است ؟ در ميان مفسران گفتگو است ، و مناسبتر از همه اين است كه رؤف اشاره به محبت و لطف خاصش نسبت به مطيعان است در حالى كه رحيم اشاره به رحمت او در مورد عاصيان است .
بعضى نيز گفته اند رأفت در مورد رحمت قبل از ظهور آن گفته مى شود اما رحمت تعبيرى است كه بعد از ظهور بر آن اطلاق مى گردد .
سپس به استدلالى براى مساله انفاق پرداخته مى فرمايد : چرا در راه خدا انفاق نكنيد در حالى كه ميراث آسمانها و زمين از آن او است ؟ ( و ما لكم الا تنفقوا فى سبيل الله و لله ميراث السموات و الارض ) .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 319
يعنى سرانجام همه شما چشم از جهان و مواهبش مى پوشيد ، و همه را مى گذاريد و مى رويد ، پس اكنون كه در اختيار شما است چرا بهره خود را نمى گيريد ؟ ! ميراث در اصل - چنانكه راغب در مفردات مى گويد به معنى مالى است بدون قرارداد و مانند آن به انسان منتقل مى شود ، و آنچه از ميت به بازماندگان منتقل مى شود يكى از مصداقهاى آن است كه بر اثر كثرت استعمال هنگام ذكر اين كلمه همين معنى تداعى مى شود .
تعبير لله ميراث السموات و الارض از اين نظر است كه نه تنها اموال و ثروتهاى روى زمين بلكه آنچه در تمام آسمان و زمين وجود دارد به ذات پاك او بر مى گردد ، همه خلايق مى ميرند و خداوند وارث همه آنها است .
و از آنجا كه انفاق در شرائط و احوال مختلف ارزشهاى متفاوتى دارد در جمله بعد مى افزايد : آنهائى كه قبل از پيروزى انفاق كردند و پيكار نمودند با كسانى كه بعد از فتح اين كار را انجام دادند مساوى نيستند ( لا يستوى منكم من انفق من قبل الفتح و قاتل ) .
در اينكه منظور از اين فتح كدام فتح است ميان مفسران گفتگو است ، بعضى آنرا اشاره به فتح مكه در سال هشتم هجرت مى دانند ، و بعضى آنرا اشاره به فتح حديبيه در سال ششم .
البته نظر به اينكه كلمه فتح در سوره انا فتحنا لك فتحا مبينا به فتح حديبيه تفسير شده است مناسب اين است كه در اينجا نيز فتح حديبيه باشد ، ولى تعبير به قاتل ( پيكار كند ) مناسب با فتح مكه است زيرا در حديبيه