بعدی

هر گونه نعمت و موهبتى در قبضه قدرت و در فرمان حكومت و مالكيت او است ، و به همين دليل در پذيرائى
تفسير نمونه ج : 23 ص : 81
اين ميهمانان گرامى فروگذار نخواهد كرد ، و تنها خودش مى داند چه مواهبى براى آنها آماده ساخته است .
قابل توجه اينكه : در اين دو آيه كه سخن از مواهب و پاداشهاى بهشتيان است نخست از مواهب مادى آنها كه باغهاى وسيع و نهرهاى جارى است سخن مى گويد ، سپس از پاداش بزرگ معنوى آنها كه حضور در پيشگاه قرب مليك مقتدر است ، تا انسان را مرحله به مرحله آماده كند ، و روح او را به پرواز درآورد و در شور و نشاط فرو برد ، به خصوص كه تعبيراتى همچون مليك و مقتدر و نيز مقعد صدق همگى دلالت بر دوام و بقاى اين حضور و قرب معنوى دارد .

نكته ها :

1 - همه چيز جهان روى حساب است
جمله انا كل شىء خلقناه بقدر در عين فشردگى از حقيقت مهمى در عالم خلقت پرده برمى دارد ، حقيقتى كه بر سراسر جهان هستى حاكم است ، و آن اندازه گيرى دقيق در همه كائنات جهان است .
هر قدر علم و دانش بشرى پيشرفت مى كند به اين اندازه گيرى دقيق آشناتر مى شود ، اين اندازه گيرى دقيق نه تنها در موجودات ذره بينى كه در كرات عظيم آسمانى نيز حاكم است .
فى المثل مى شنويم فضانوردان با محاسبات دقيق علمى كه وسيله صدها نفر كارشناس متخصص بوسيله مغزهاى الكترونيكى انجام مى گيرد موفق مى شوند ، درست در همان منطقه اى از كره ماه كه مى خواستند بنشينند ، با اينكه ظرف چند روزى كه سفينه فضائى فاصله زمين و ماه را مى پيمايد همه چيز دگرگون مى شود ، ماه هم بدور خود مى گردد و هم بدور زمين ، و جاى آن بكلى عوض مى شود ،
تفسير نمونه ج : 23 ص : 82
و حتى در لحظه پرتاب سفينه نيز زمين هم بدور خود و هم بدور آفتاب با سرعت فوق العاده اى در حركت است ، ولى از آنجا كه تمام اين حركات گوناگون حساب و اندازه دقيقى دارد كه مطلقا از آن تخلف نمى كند ، فضانوردان موفق مى شوند كه با محاسبات پيچيده درست در منطقه مورد نظر فرود آيند ! ستاره شناسان مى توانند از دهها سال قبل ، خسوف و كسوفهاى جزئى و كلى را كه در نقاط مختلف زمين روى مى دهد دقيقا پيش بينى كنند ، اينها همه نشانه دقت در اندازه گيريهاى جهان بزرگ است .
در موجودات كوچك ، در مورچگان ريز با آن اندامهاى پيچيده و متنوع و رگها و اعصاب ، ظرافت اين اندازه گيرى خيره كننده است ، و هنگامى كه به موجودات كوچكتر ، يعنى جانداران ذره بينى ، ميكربها ، ويروسها ، آميبها مى رسيم ظرافت اين اندازه گيرى اوج مى گيرد ، و در آنجا حتى يكهزارم ميليمتر و كوچكتر از آن تحت حساب است ، و از آن فراتر هنگامى كه به داخل اتم وارد مى شويم تمام اين مقياسهاى اندازه گيرى را بايد دور بريزيم ، و اندازه ها به قدرى كوچك مى شود كه به فكر هيچ انسانى نمى گنجد .
اين اندازه گيرى تنها در مساله كميتها نيست ، كيفيتهاى تركيبى از اين اندازه گيرى نيز دقيقا برخوردار است ، نظامى كه بر روح و روحيات انسان و اميال و غرائز او حاكم است ، نيز اندازه گيرى دقيقى در مسير خواسته هاى فردى و اجتماعى انسان دارد كه اگر كمترين دگرگونى در آن رخ دهد نظام زندگى فردى و اجتماعى او به هم مى ريزد .
در عالم طبيعت ، موجوداتى هستند كه آفت يكديگرند ، و هر كدام ترمزى در برابر ديگرى محسوب مى شود .
پرندگان شكارى از گوشت پرندگان كوچك تغذيه مى كنند ، و از اينكه آنها از حد بگذرند ، و تمام محصولات را آسيب برسانند جلوگيرى مى نمايند ،
تفسير نمونه ج : 23 ص : 83
و لذا عمر طولانى دارند .
ولى همين پرندگان شكارى ، بسيار كم تخم مى گذارند ، و كم جوجه مى آورند ، و تنها در شرايط خاصى زندگى مى كنند ، اگر بنا بود با اين عمر طولانى جوجه هاى فراوان بياورند ، فاتحه تمام پرندگان كوچك خوانده مى شد .
اين مساله دامنه بسيار گسترده اى در جهان حيوانات و گياهان دارد كه مطالعه آن انسانرا به عمق انا كل شىء خلقناه بقدر آشناتر مى سازد .

2 - تقدير الهى و آزادى اراده انسان
ممكن است از آيه مورد بحث و شبيه آن اين توهم ، يا سوء استفاده پيش آيد كه اگر همه چيز را خداوند روى اندازه و حسابى آفريده است پس اعمال و افعال ما نيز مخلوق او است ، و بنابر اين از خود اختيارى نداريم .
ولى چنانكه قبلا نيز گفته ايم گرچه اعمال ما به تقدير و مشيت الهى است و هرگز خارج از محدوده قدرت و اراده او نيست ولى او مقدر ساخته كه ما در اعمال خود مختار باشيم ، و لذا براى ما تكليف و مسؤليت قائل شده كه اگر اختيار نداشتيم تكليف و مسؤليت نامفهوم و بى معنى بود بنا بر اين اگر ما در اعمال خود فاقد اراده و مجبور باشيم اين بر خلاف تقدير الهى است .
ولى در مقابل افراط جبريون گروهى به تفريط و تندروى در جهت مقابل افتاده اند كه آنها را قدريون و مفوضه مى نامند ، آنها صريحا مى گويند : اعمال ما به دست ما است ، و خدا را مطلقا به اعمال ما كارى نيست ، و به اين ترتيب قلمرو حكومت الهى را محدود ساخته و خود را مستقل پنداشته ، و راه شرك را مى پويند .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 84
حقيقت اين است كه جمع ميان اين دو اصل ( توحيد و عدل ) نياز به دقت و ظرافت خاصى دارد ، اگر توحيد را به اين معنى تفسير كنيم كه خالق همه چيز حتى اعمال ما خداست ، بطورى كه ما هيچ اختيارى نداريم عدل خدا را انكار كرده ايم ، چرا كه گنهكاران را مجبور بر معاصى ساخته و سپس آنها را مجازات مى كند .
و اگر عدل را به اين معنى تفسير كنيم كه خدا هيچ دخالتى در اعمال ما ندارد او را از حكومتش خارج ساخته ايم و در دره شرك سقوط كرده ايم .
امر بين الامرين كه ايمان خالص و صراط مستقيم و خط ميانه است اين است كه معتقد باشيم ما مختاريم ولى مختار بودنمان نيز به اراده خدا است و هر لحظه بخواهد مى تواند از ما سلب اختيار نمايد و اين همان مكتب اهل بيت (عليهم السلام) است .
قابل توجه اين كه در ذيل آيات مورد بحث روايات متعددى در مذمت از اين دو گروه در كتب تفسير اهل سنت و شيعه وارد شده است : از جمله در حديثى مى خوانيم كه پيغمبر اكرم فرمود صنفان من امتى ليس لهم فى الاسلام نصيب : المرجئة و القدرية ، انزلت فيهم آية فى كتاب الله ، ان المجرمين فى ضلال و سعر ... : دو گروه از امتم هستند كه سهمى در اسلام ندارند ! جبرى ها ، و قدرى ها و در باره اينها آيه ان المجرمين فى ضلال و سعر ... گنهكاران در گمراهى و جنون و شعله هاى آتش اند ... نازل شده .
مرجئه از ماده ارجاء به معنى تاخير انداختن است و اين اصطلاحى است كه در مورد جبريون به كار مى رود چرا كه آنها اوامر الهى را ناديده
تفسير نمونه ج : 23 ص : 85
گرفته ، و رو به سوى معصيت مى آورند به گمان اين كه مجبورند ، يا اين كه معتقدند مرتكبين گناهان كبيره سرنوشتشان روشن نيست و آن را به قيامت مى اندازند .
و در حديثى از امام باقر (عليه السلام) مى خوانيم : نزلت هذه فى القدرية ذوقوا مس سقر انا كل شىء خلقناه بقدر اين آيات در باره قدريه نازل شده در قيامت به آنها گفته مى شود آتش دوزخ را بچشيد ما هر چيزى را روى حساب و اندازه آفريديم اشاره به اين كه منظور از اندازه و حساب اين است كه براى هر گناهى مجازات دقيقى معين ساخته ايم ، و اين يكى ديگر از تفسيرهاى آيه است ، و يا اين كه شما كه منكر تقدير الهى بوديد و خود را قادر بر هر چيز مى پنداشتيد و خدا را از قلمرو اعمال خود بيرون فكر مى كرديد اكنون قدرت خدا را ببينيد ، و بچشيد عذاب انحراف خود را ) .

3 - فرمان خداوند فقط يك كلمه است !
مى دانيم در ميان علت تامه و معلول هيچگونه فاصله زمانى وجود ندارد ، و لذا در اصطلاح فلاسفه ، تقدم علت را بر معلول تقدم رتبى مى دانند ، و در مورد اراده خداوند نسبت به امر ايجاد و خلقت كه روشنترين مصداق علت تامه يا مصداق منحصر به فرد علت تامه است ، اين معنى روشنتر مى باشد .
و لذا اگر آيه و ما امرنا الا واحدة : ( امر ما يك كلمه بيش نيست ) را به كلمه كن تفسير كرده اند ، از تنگى بيان است ، و الا كلمه كن نيز تركيبى است از كاف و نون و نياز به زمان دارد ، و حتى فاء در فيكون كه
تفسير نمونه ج : 23 ص : 86
معمولا بيانگر نوعى زمان است از جهت تنگى بيان مى باشد ، و حتى تشبيه كلمح بالبصر يك چشم بر هم زدن ) در آيه 77 سوره نحل هنگامى كه سخن از امر الهى در باره رستاخيز مى گويد و آنرا تشبيه به لمح بصر مى كند مى افزايد : او هو اقرب از يك چشم بر هم زدن نيز نزديكتر است ! به هر حال در اينجا سخن از زمان به خاطر تعبيرات روزمره ما است ، و به خاطر آن است كه قرآن به زبان ما با ما سخن مى گويد ، و گرنه خداوند و اوامرش ما فوق زمان است ضمنا تعبير به واحدة ممكن است اشاره به اين معنى باشد كه يك فرمان كافى است و نياز به تكرار ندارد ، و يا اشاره به اينكه فرمان او در باره كوچك و بزرگ و صغير و كبير و حتى آفرينش مجموع آسمانهاى گسترده با يك ذره خاك فرق نمى كند .
اصلا كوچك و بزرگ و مشكل و آسان در مقياس فكر محدود و قدرت ناچيز ماست ، و آنجا كه سخن از قدرت بى انتها مطرح است ، اين مفاهيم به كلى از ميان مى رود و همه يك رنگ و يك شكل مى شوند ( دقت كنيد ) .
در اينجا يك سؤال پيش مى آيد كه اگر معنى جمله فوق اين است كه همه چيز آنا وجود پيدا مى كند ، اين امر با مشاهده تدريجى بودن حوادث جهان سازگار نيست .
ولى پاسخ اين سؤال با توجه به يك نكته روشن مى شود ، و آن اينكه : فرمان او همه جا يك كلمه است كه از يك چشم بر هم زدن نيز سريعتر مى باشد ولى محتواى فرمان متفاوت است ، اگر به جنين فرمان داده كه در نه ماه دوران خود را تكميل كند يك لحظه كم و زياد نخواهد شد ، و فوريت آن به اين است كه درست در رأس اين مدت تكميل گردد ، و اگر فرمان به كره زمين داده ، كه
تفسير نمونه ج : 23 ص : 87
در 24 ساعت يكبار بدور خود بچرخد فرمانش تخلف ناپذير است ، و به تعبير ديگر براى تاثير فرمان او هيچ زمانى لازم نيست ، اين محتواى فرمان است كه با توجه به سنت تدريجى بودن عالم ماده و خاصيت و طبيعت حركت ، زمان به خود مى پذيرد .

4 - آغاز و پايان سوره قمر
قابل توجه اينكه سوره قمر با وحشت و اضطراب و هشدار به نزديك شدن قيامت آغاز شده ، و با آرامش مطلقى كه براى مؤمنان راستين در جايگاه صدق در نزد مليك مقتدر بيان فرموده پايان مى گيرد ، و چنين است راه و رسم تربيت كه از اضطراب و وحشت شروع مى شود ، و به آرامش كامل منتهى مى گردد ، افكار پريشان را جمع مى كند ، هوسهاى سركش را رام مى نمايد ، خوف و اضطراب درونى را از عوامل فنا و نابودى و ضلال برطرف مى سازد و در جوار ابديت پروردگار و در پيشگاه رحمت و قرب او غرق آرامش و سكينه و اطمينان مى كند .
و به راستى توجه به اينكه خداوند مالك بى منازع و حاكم بى مانع در سرتاسر عالم هستى است ، و توجه به اينكه او مقتدر است و قدرتش در همه چيز نافذ است به انسان آرامش بى نظيرى مى بخشد .
بعضى از مفسران نقل كرده اند كه اين دو نام مقدس ( مليك و مقتدر ) تاثير عميقى در اجابت دعا دارد ، به طورى كه يكى از روات نقل مى كند كه من وارد مسجد شدم در حالى كه گمان مى كردم صبح شده ، ولى معلوم شد مقدار زيادى از شب باقى مانده و احدى در مسجد غير از من نبود ، ناگهان حركتى از پشت سرم شنيدم ترسيدم اما ديدم ناشناسى صدا مى زند اى كسى كه قلبت مملو از ترس است وحشت نكن و بگو : اللهم انك مليك مقتدر ، ما تشاء من امر يكون سپس هر چه مى خواهى بخواه او مى گويد من اين دعاى كوتاه را
تفسير نمونه ج : 23 ص : 88
خواندم و چيزى از خدا نخواستم مگر اينكه انجام شد .
خداوندا ! تو مليك و مقتدرى ما را چنان توفيقى مرحمت فرما كه در سايه ايمان و عمل و تقوا در جايگاه صدق ، در جوار قرب و رحمتت قرار گيريم .
پروردگارا ! ما ايمان داريم روز رستاخيز روزى است وحشتناك و براى گناهكاران تلخ و ناگوار ، در آن روز تنها اميد ما به لطف و كرم تو است .
بار الها ! به ما روحى بيدار و عقلى هشيار مرحمت كن تا از سرنوشت پيشينيان درس عبرت گيريم و راهى را كه به هلاك آنها انجاميد نپيمائيم .
پايان سوره قمر 7 ربيع الثانى 1406 .
29 / 9 / 1364
تفسير نمونه ج : 23 ص : 89
( 55 ) سوره الرحمن اين سوره در مكه نازل شده و داراى 78 آيه است

تفسير نمونه ج : 23 ص : 90
تفسير نمونه ج : 23 ص : 91
محتواى سوره الرحمن
اين سوره به طور كلى بيانگر نعمتهاى مختلف معنوى و مادى خداوند است كه بر بندگان خود ارزانى داشته ، و آنها را غرق در آن ساخته است ، به طورى كه مى توان نام اين سوره را سوره رحمت يا سوره نعمت گذارد ، و به همين دليل با نام مبارك الرحمن كه رحمت واسعه الهى را بازگو مى كند آغاز شده ، و با جلال و اكرام خداوند پايان گرفته است ، و 31 بار جمله فباى آلاء ربكما تكذبان كه به وسيله آن از بندگانش اقرار بر نعمتهاى خود مى گيرد در آن ذكر شده .
بنابر اين از يك نظر مجموع سوره يك بخش به هم پيوسته پيرامون نعمتهاى خداوند منان است ، و اما از نظر ديگر مى توان محتواى آن را به چند بخش تقسيم كرد : بخش اول كه مقدمه و آغاز سوره است از نعمتهاى بزرگ خلقت ، تعليم و تربيت ، حساب و ميزان ، وسائل رفاهى انسان ، و غذاهاى روحى و جسمى او سخن مى گويد .
بخش دوم توضيحى است بر مساله چگونگى آفرينش انس و جن .
بخش سوم بيانگر نشانه ها و آيات خداوند در زمين و آسمان است .
در بخش چهارم از نعمتهاى دنيوى فراتر رفته ، سخن از نعمتهاى جهان ديگر است كه با دقت و ظرافت خاصى ريزه كاريهاى نعمتهاى بهشتى اعم از باغها ، چشمه ها ، ميوه ها ، همسران زيبا و باوفا ، و انواع لباسها ، توضيح داده شده است .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 92
و بالاخره در بخش پنجم اين سوره اشاره كوتاهى به سرنوشت مجرمان و قسمتى از مجازاتهاى دردناك آنها آمده است ، ولى از آنجا كه اساس سوره بر بيان رحمت الهى است در اين قسمت توضيح زيادى داده نشده ، به عكس نعمتهاى بهشتى كه به طور مشروح و گسترده آمده است آنچنان كه دلهاى مؤمنان را غرق سرور و اميد كرده ، غبار غم را از دل برمى دارد ، و نهال شوق را در خاطر مى نشاند .
تكرار آيه فباى آلاء ربكما تكذبان آن هم در مقطعهاى كوتاه آهنگ جالب و زيبائى به سوره داده ، و چون با محتواى زيبايش آميخته مى شود و جاذبه خيره كننده اى پيدا مى كند ، لذا جاى تعجب نيست كه در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نقل شده است كه فرمود : لكل شىء عروس و عروس القران سورة الرحمن جل ذكره : براى هر چيزى عروسى است ، و عروس قرآن سوره الرحمن است .
قابل توجه اينكه واژه عروس گرچه در زبان فارسى به خصوص زن اطلاق مى شود ، ولى در فرهنگ عرب به مرد و زن هر دو مادام كه در مراسم عروسى هستند اطلاق مى گردد .
و از آنجا كه مرد و زن در چنين مراسمى در بهترين و زيباترين حالات و كامل ترين احترامات قرار دارند اين واژه به موجودات بسيار زيبا و گرامى اطلاق مى شود .
علت انتخاب نام الرحمن براى اين سوره و نيز تناسبش ناگفته پيداست .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 93
فضيلت تلاوت سوره الرحمن
از آنجا كه اين سوره حس شكرگزارى را در انسانها به عاليترين وجهى برمى انگيزد ، و بيان نعمتهاى مادى و معنوى دنيا و آخرت شوق طاعت و بندگى را در دل او افزايش مى دهد فضيلتهاى فراوانى براى تلاوت آن در روايات آمده است ، البته تلاوتى كه در اعماق روح انسان نفوذ كند و مبدأ حركت گردد نه مجرد لقلقه زبان .
از جمله در حديثى از رسول خدا مى خوانيم : من قرأ سورة الرحمن رحم الله ضعفه و ادى شكر ما انعم الله عليه : هر كس سوره الرحمن را بخواند خداوند به ناتوانى او ( در اداى شكر نعمتها ) رحم مى كند ، و حق شكر نعمتهائى را كه به او ارزانى داشته خودش ادا مى كند .
در حديث ديگرى در ثواب الاعمال از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم : تلاوت سوره الرحمن ، و قيام به آن را هرگز رها نكنيد ، چرا كه اين سوره در قلوب منافقان هرگز استقرار نمى يابد ، و خداوند آن را در قيامت در صورت انسانى قرار مى دهد كه زيباترين چهره ، و خشبوترين رائحه را دارد ، سپس در جائى قرار مى گيرد كه از همگان به خداوند متعال نزديكتر است ! خداوند از اين سوره مى پرسد : چه كسى در زندگى دنيا به محتواى تو قيام داشت و تلاوت تو را ادامه مى داد ؟ در پاسخ مى گويد : خداوندا ! فلان و فلان در اينحال صورتهاى آنها سپيد مى شود ، خدا به آنها مى فرمايد : اكنون هر كه را مى خواهيد شفاعت كنيد ، آنها تا آنجا كه آرزو دارند شفاعت مى كنند ، و براى هيچكس شفاعت نمى كنند مگر اينكه به آنها گفته مى شود وارد بهشت شويد و هر كجا مى خواهيد ساكن
تفسير نمونه ج : 23 ص : 94
گرديد ! .
و در حديث ديگرى از آنحضرت آمده است : من قرأ سورة الرحمن فقال عند كل فباى آلاء ربكما تكذبان لا بشىء من آلائك رب اكذب ، فان قرأها ليلا ثم مات مات شهيدا ، و ان قرأها نهارا فمات مات شهيدا : هر كس سوره الرحمن را بخواند و هنگامى كه به آيه فباى آلاء ربكما تكذبان مى رسد بگويد لا بشىء من الائك رب اكذب : خداوندا هيچيك از نعمتهاى تو را انكار نمى كنم اگر اين تلاوت در شب باشد و در همان شب بميرد شهيد خواهد بود ، و اگر در روز باشد و در همان روز بميرد نيز شهيد خواهد بود ! .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 95
سورة الرحمن
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الرَّحْمَنُ(1) عَلَّمَ الْقُرْءَانَ(2) خَلَقَ الانسنَ(3) عَلَّمَهُ الْبَيَانَ(4) الشمْس وَ الْقَمَرُ بحُسبَان(5) وَ النَّجْمُ وَ الشجَرُ يَسجُدَانِ(6)
ترجمه :
بنام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 - خداوند رحمن .
2 - قرآن را تعليم فرمود .
3 - انسان را آفريد .
4 - و به او بيان را تعليم كرد .
5 - خورشيد و ماه بر طبق حساب منظمى مى گردند .
6 - و گياه و درخت براى او سجده مى كنند .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 96
تفسير : سرآغاز نعمتهاى الهى
از آنجا كه اين سوره - همان گونه كه گفتيم - بيانگر انواع نعمتها و مواهب بزرگ الهى است با نام مقدس رحمن كه رمزى از رحمت واسعه او است آغاز مى شود ، چرا كه اگر صفت رحمانيت او نبود اينچنين خوان نعمت را براى دوست و دشمن نمى گستراند .
لذا مى فرمايد خداوند رحمن ( الرحمن ) .
قرآن را تعليم فرمود ( علم القرآن ) .
و به اين ترتيب نخستين و مهمترين نعمت را همان تعليم قرآن بيان مى كند ، چه تعبير جالب و پرمحتوائى ؟ چرا كه اگر درست بينديشيم اين قرآن مجيد سرچشمه همه مواهب ، و وسيله وصول به هر نعمت ، و بهره گيرى از تمام نعمتهاى معنوى و مادى است ، و جالب اينكه بيان نعمت تعليم قرآن را حتى قبل از مساله خلقت انسان و تعليم بيان ذكر كرده ، در حالى كه از نظر ترتيب طبيعى بايد نخست اشاره به مساله آفرينش انسان ، و بعد نعمت تعليم بيان ، و سپس نعمت تعليم قرآن شود ، اما عظمت قرآن ايجاب كرده كه بر خلاف اين ترتيب طبيعى نخست از آن سخن گويد .
اين آيه در ضمن پاسخى است به مشركان عرب كه وقتى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نام رحمن بيان كرد و آنها را دعوت به سجده براى خداوند رحمن نمود آنها به
تفسير نمونه ج : 23 ص : 97
عنوان بهانه جوئى گفتند و ما الرحمن رحمن چيست ( فرقان - 60 ) .
قرآن مى گويد خداوند رحمن كسى است كه قرآن را تعليم فرموده ، انسان را آفريده ، و تعليم بيان به او كرده است .
به هر حال نام رحمن بعد از نام الله گسترده ترين مفهوم را در ميان نامهاى پروردگار دارد ، زيرا مى دانيم خداوند داراى دو رحمت است : رحمت عام و رحمت خاص نام رحمن اشاره به رحمت عام او است كه همگان را شامل مى شود ، و نام رحيم اشاره به رحمت خاص او است كه مخصوص اهل ايمان و طاعت است ، و شايد به همين دليل نام رحمن بر غير خدا هرگز اطلاق نمى شود ( مگر اينكه با كلمه عبد همراه باشد ) ولى وصف رحيم به ديگران نيز گفته مى شود ، چرا كه هيچكس داراى رحمت عام جز او نيست ، اما رحمت خاص هر چند به صورت ضعيف در ميان انسانها و موجودات ديگر نيز وجود دارد .
در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم : الرحمن اسم خاص بصفة عامة و الرحيم اسم عام بصفة خاصة : رحمن اسم خاص است اما صفت عام دارد ( يعنى نامى است مخصوص خدا كه رحمتش همگان را شامل مى شود ) ولى رحيم اسمى است عام به صفت خاص ( يعنى توصيفى است كه براى خدا و خلق هر دو به كار مى رود همانگونه كه قرآن مجيد پيغمبر اسلام را به عنوان رؤف رحيم معرفى كرده است .
( توبه - 128 ) اما مفهوم آن رحمت ويژه و معينى است .
در اينكه خداوند قرآن را به چه كسى تعليم كرده ؟ مفسران تفسيرهاى گوناگونى ذكر كرده اند : گاه گفته اند به جبرئيل و فرشتگان ، و گاه به شخص پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و گاه به همه انسانها و حتى جن .
و از آنجا كه اين سوره بيانگر رحمتهاى الهى به جن و انس است و لذا 31 بار بعد از ذكر بحثهائى از اين نعمتها از آنها سؤال مى كند كداميك از نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد مناسب همان تفسير آخر است كه خدا اين
تفسير نمونه ج : 23 ص : 98
قرآن را به وسيله پيامبر بزرگش محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به جن و انس تعليم فرمود .
بعد از ذكر نعمت بى مثال قرآن به مهمترين نعمت در سلسله بعد پرداخته ، مى فرمايد : انسان را آفريد ( خلق الانسان ) .
مسلما منظور از انسان در اينجا نوع انسان است نه حضرت آدم ، چرا كه در چند آيه بعد در باره او جداگانه سخن مى گويد ، و نه شخص پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) هر چند حضرت برترين و والاترين مصداق آن است .
گستردگى نعمت بيان كه بعد از آن مى آيد نيز شاهد ديگرى بر عموميت معنى انسان است ، بنابر اين تفسيرهاى ديگر جز آنچه گفته شد صحيح به نظر نمى رسد .
و به راستى آفرينش انسان اين مجموعه شگرف عالم هستى ، اين خلاصه موجودات ، اين عالم صغير كه عالم كبير در آن درج است ، نعمتى است بى نظير و بى مانند چرا كه هر يك از ابعاد وجود او خود نعمت بزرگى است .
گرچه آغاز وجودش يك نطفه بى ارزش ، و يا صحيحتر يك موجود ذره بينى كه در آن نطفه بى ارزش شناور است ، بيش نيست ، ولى در سايه ربوبيت پروردگار آنچنان مراحل تكامل را طى مى كند كه به مقام شريفترين موجود عالم خلقت ارتقا مى يابد .
ذكر نام انسان بعد از قرآن نيز قابل دقت است ، چرا كه قرآن مجموعه اسرار هستى به صورت تدوين است ، و انسان خلاصه اين اسرار به صورت تكوين
تفسير نمونه ج : 23 ص : 99
است ، و هر كدام نسخه اى است از اين عالم بزرگ و پهناور ! آيه بعد به يكى از مهمترين نعمتها بعد از نعمت آفرينش انسان ، اشاره كرده مى افزايد : خداوند بيان را به او تعليم كرد ( علمه البيان ) .
بيان از نظر مفهوم لغت معنى گسترده اى دارد ، و به هر چيزى گفته مى شود كه مبين و آشكار كننده چيزى باشد ، بنابر اين نه فقط نطق و سخن را شامل مى شود كه حتى كتابت و خط و انواع استدلالات عقلى و منطقى كه مبين مسائل مختلف و پيچيده است همه در مفهوم بيان جمع است ، هر چند شاخص اين مجموعه همان سخن گفتن است .
گرچه ما به خاطر عادت به سخن گفتن آنرا مساله ساده اى فكر مى كنيم ، ولى در حقيقت سخن گفتن از پيچيده ترين و ظريف ترين اعمال انسان است ، بلكه مى توان گفت هيچ كارى به اين ظرافت و پيچيدگى نيست ! زيرا از يكسو دستگاههاى صوتى براى ايجاد اصوات مختلف با يكديگر همكارى مى كنند ، ريه هوا را در خود جمع مى كند و آنرا تدريجا از حنجره بيرون مى فرستد ، تارهاى صوتى به صدا در مى آيند ، و صداهاى كاملا متفاوت كه بعضى نشانه رضا و ديگرى خشم و ديگرى استمداد و ديگرى تكلم و ديگرى محبت يا عداوت است ايجاد مى كنند ، سپس اين صداها با كمك زبان و لبها و دندانها و فضاى دهان ، حروف الفبا را با سرعت و ظرافت خاصى به وجود مى آورند ، و به تعبير ديگر آن صداى ممتد و يكنواخت كه از حنجره بيرون مى آيد به اشكال و اندازه هاى مختلف بريده مى شود و حروف از آن تشكيل مى گردد .
از سوى ديگر مساله وضع لغات پيش مى آيد كه انسان بر اثر پيشرفت فكرى لغات گوناگون براى انواع نيازهاى مادى و معنويش وضع مى كند ، و عجب اينكه هيچگونه محدوديتى براى انسان در وضع لغات نيست ، و تعداد
تفسير نمونه ج : 23 ص : 100
زبانهاى موجود در دنيا به قدرى زياد است كه دقيقا نمى توان آنها را احصا كرد ، و حتى با گذشت زمان لغات و زبانهاى جديدى تدريجا تشكيل مى شود .
بعضى تعداد زبانهاى موجود در دنيا را سه هزار زبان ! مى دانند ، و بعضى اين عدد را بالاتر از اين ذكر كرده اند ولى به نظر مى رسد كه هدف ، شمارش اصول السنه بوده و گرنه اگر زبانهاى محلى را در نظر بگيريم مطلب از اين هم فراتر خواهد بود تا آنجا كه گاه ديده شده دو روستاى مجاور با دو زبان مختلف محلى صحبت مى كنند .
از سوى سوم مساله تنظيم جمله بنديها و استدلالات يا بيان احساسات از طريق عقل و فكر پيش مى آيد كه روح بيان و نطق است ، و به همين دليل سخن گفتن مخصوص انسانهاست .
درست است كه بسيارى از حيوانات براى تفهيم نيازهايشان اصوات مختلفى ايجاد مى كنند ، ولى تعداد اين اصوات بسيار محدود و گنگ و مبهم است ، در حالى كه بيان به صورت گسترده و نامحدود در اختيار انسانها قرار دارد ، چرا كه خداوند قدرت فكرى لازم را براى سخن گفتن به آنها بخشيده است .
از اينها كه بگذريم اگر نقش بيان را در تكامل و پيشرفت زندگى انسانها ، و پيدايش و ترقى تمدنها در نظر بگيريم يقين خواهيم كرد كه اگر اين نعمت بزرگ نبود انسان هرگز نمى توانست تجربيات و علوم خود را به سادگى از نسلى به نسل ديگر منتقل سازد ، و باعث پيشرفت علم و دانش و تمدن و دين و اخلاق گردد ، و اگر يكروز اين نعمت بزرگ از انسانها گرفته شود جامعه انسانى به سرعت راه قهقرا را پيش خواهد گرفت ، و هرگاه بيان را به معنى وسيع آن كه شامل خط و كتابت و حتى انواع هنرها مى شود تفسير كنيم نقش
تفسير نمونه ج : 23 ص : 101
فوق العاده مهم آن در زندگى انسانها روشنتر مى گردد .
اينجاست كه مى فهميم چرا بعد از نعمت خلقت انسان سخن از تعليم بيان در اين سوره رحمن كه مجموعه اى است از مواهب پروردگار به ميان آمده .
سپس به سراغ چهارمين نعمت بزرگ از مواهب خداوند رحمن رفته ، مى گويد : خورشيد و ماه بر طبق حساب منظمى جريان دارند ( الشمس و القمر بحسبان ) .
اصل وجود خورشيد از بزرگترين نعمتها براى انسان است ، چرا كه بدون نور و حرارت حاصل از آن زندگى در منظومه شمسى غير ممكن است ، و سابقا نيز گفته ايم هر جنبش و حركتى در كره خاكى ما صورت مى گيرد سر چشمه اصلى آن نور و حرارت خورشيد است ، نمو و رشد گياهان و تمام مواد غذائى ، بارش بارانها ، وزش بادها ، همه ببركت اين موهبت الهى است .
ماه نيز به سهم خود نقش مهمى را در حيات انسان ايفا مى كند ، علاوه بر اينكه چراغ شبهاى تاريك او است ، جاذبه آن كه سرچشمه جزر و مد در اقيانوسهاست عاملى است براى بقاء حيات در درياها و مشروب ساختن بسيارى از سواحل كه رودخانه ها در مجاورت آن به دريا مى ريزند .
و افزون بر همه اينها نظام ثابت حركت اين دو حركت ( يا به تعبير ديگر حركت ماه به دور زمين و حركت زمين به دور خورشيد ) كه سبب پيدايش منظم شب و روز سال و ماه و فصول مختلف است ، سبب نظم زندگى انسانها و برنامه ريزى براى امور تجارى و صنعتى و كشاورزى است كه اگر اين سير منظم نبود
تفسير نمونه ج : 23 ص : 102
زندگى بشر هرگز نظام نمى يافت .
نه تنها حركت اين كرات آسمانى نظام بسيار دقيقى دارد ، بلكه مقدار جرم و جاذبه آنها و فاصله اى كه از زمين ، و از يكديگر ، دارند همه روى حساب و حسبان است ، و به طور قطع هر كدام از اين امور به هم بخورد اختلالات عظيمى در منظومه شمسى و به دنبال آن در نظام زندگى بشر رخ مى دهد .
و عجب اينكه به هنگامى كه اجزاى اين منظومه از كره خورشيد جدا شد بسيار پريشان و نامنظم به نظر مى رسيد ولى سرانجام در شكل كنونى تثبيت شد يكى از دانشمندان علوم طبيعى در اين زمينه چنين مى گويد : منظومه شمسى ما از مخلوط ( ظاهرا ) در هم بر هم مواد و مصالحى كه با حرارت 12 هزار درجه از خورشيد جدا شده ، و با سرعتى غير قابل تصور در فضاى بى پايان پراكنده گشته ، به وجود آمده است .
اما در همين آشفتگى ظاهرى و انقلاب جوى چنان نظم و ترتيب دقيق و منظمى ايجاد شده كه امروز حتى دقايق و لحظات حوادث آينده آنرا مى توانيم پيش بينى كنيم ، و نتيجه اين نظام و ترتيب آن است كه اوضاع فلكى ما هزار ميليون سال است كه به همين حال باقيمانده .
اين نكته نيز قابل توجه است كه خورشيد هر چند در وسط منظومه شمسى ظاهرا بدون حركت ثابت مانده است ، ولى نبايد فراموش كرد كه آن هم به اتفاق تمام سيارات و اقمارش در دل كهكشانى كه به آن تعلق دارد به سوى نقطه معينى ( ستاره معروف وگا ) در حركت و اين حركت نيز نظم و سرعت معينى دارد .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 103
در پنجمين موهبت بزرگ از آسمان به زمين نظر مى افكند ، و مى فرمايد : و گياه و درخت براى او سجده مى كنند ( و النجم و الشجر يسجدان ) .
نجم گاه به معنى ستاره مى آيد ، و گاه به معنى گياهان بدون ساقه و در اينجا به قرينه شجر ( درخت ) منظور معنى دوم يعنى گياهان بدون ساقه است .
اصولا اين واژه در اصل به معنى طلوع است ، و اگر به اين گياهان نجم مى گويند به خاطر آن است كه از زمين سر بر مى آورند ، و اگر به ستاره نجم گفته مى شود نيز به خاطر طلوع آن است .
مى دانيم تمام مواد غذائى انسانها در اصل از گياهان گرفته مى شود ، با اين تفاوت كه قسمتى را انسان مستقيما مصرف مى كند ، و قسمت ديگرى صرف تغذيه حيواناتى مى شود كه جزء مواد غذائى انسانها است ، اين معنى حتى در مورد حيوانات دريائى نيز صادق است ، زيرا آنها نيز از گياهان بسيار كوچكى تغذيه مى كنند كه ميليونها ميليون از آن در هر گوشه و كنار دريا در پرتو نور آفتاب مى رويد و در لابلاى امواج در حركت است .
به اين ترتيب نجم انواع گياهان كوچك و خزنده ( مانند بوته كدو خيار و امثال آنها ) و شجر و انواع گياهان ساقه دار مانند غلات و درختان ميوه و غير آن را شامل مى شود .
و تعبير يسجدان ( اين دو سجده مى كنند ) اشاره به تسليم بى قيد و شرط آنها در برابر قوانين آفرينش ، و در مسير منافع انسانهاست ، مسيرى كه خدا براى آنها تعيين كرده ، و آن را بى كم و كاست مى پيمايند .
در ضمن اشاره به اسرار توحيدى آنها نيز هست ، چرا كه در هر برگ و هر دانه گياهى آيات عجيبى از عظمت و علم پروردگار وجود دارد ، و هر
تفسير نمونه ج : 23 ص : 104
ورقى دفترى است معرفت كردگار ! .
البته اين احتمال نيز داده شده كه منظور از نجم در آيه فوق ستارگان آسمان باشد ، ولى آنچه در بالا گفتيم با قرائن موجود در آيه متناسبتر و سازگارتر است .

نكته : نظرى به چند روايت
در منابع اسلامى ذيل آيات فوق رواياتى نقل شده كه از قبيل تفسير كلى به مصداق روشن است ، و هر كدام قسمتى از آيات را تبيين مى كند از جمله : در حديثى از امام صادق مى خوانيم كه در تفسير علمه البيان فرمود : البيان الاسم الاعظم الذى به علم كل شىء : بيان همان اسم اعظم است كه به وسيله آن همه چيز دانسته مى شود .
در باره اسم عظم و تفسير آن بحثى در جلد 7 صفحه 30 ( ذيل آيه 180 سوره اعراف ) داشتيم .
در حديث ديگرى از امام على بن موسى الرضا (عليهماالسلام) آمده است كه منظور از الرحمن علم القران اين است كه خداوند قرآن را به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) تعليم فرمود ، و منظور از خلق الانسان آفرينش امير مؤمنان على (عليه السلام) و علمه البيان بيان تمام امورى است كه مردم به آن نيازمندند .
روشن است كه روايات فوق عموميت مفاهيم اين آيات را محدود نمى كند هر چند ما را به مصاديق روشن آن رهنمون مى گردد .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 105
وَ السمَاءَ رَفَعَهَا وَ وَضعَ الْمِيزَانَ(7) أَلا تَطغَوْا فى الْمِيزَانِ(8) وَ أَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسطِ وَ لا تخْسِرُوا الْمِيزَانَ(9) وَ الأَرْض وَضعَهَا لِلأَنَامِ(10) فِيهَا فَكِهَةٌ وَ النَّخْلُ ذَات الأَكْمَامِ(11) وَ الحَْب ذُو الْعَصفِ وَ الرَّيحَانُ(12) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(13)
ترجمه :
7 - و آسمان را برافراشت و ميزان و قانون ( در آن ) گذاشت .
8 - تا در ميزان طغيان نكنيد ( و از مسير عدالت منحرف نشويد ) .
9 - وزن را بر اساس عدل بر پا داريد و در ميزان كم نگذاريد .
10 - و زمين را براى خلايق آفريد .
11 - كه در آن ميوه ها و نخلهاى پر شكوفه است .
12 - و دانه هائى كه همراه با ساقه و برگى است كه به صورت كاه درمى آيد ، و گياهان خوشبو .
13 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مى كنيد شما اى گروه انس و جن ؟
تفسير نمونه ج : 23 ص : 106
تفسير :

آسمان را برافراشت و براى هر چيز ميزانى قرار داد
اين آيات همچنين ادامه بيان نعمتهائى است كه در آيات پيشين آمده بود ، و چنانكه گفتيم در آن آيات به پنج نعمت بزرگ كه از مهمترين مواهب الهى است اشاره شده ، بنابر اين در نخستين آيه مورد بحث به ششمين نعمت كه نعمت آفرينش آسمان است اشاره كرده ، مى فرمايد : خداوند آسمان را برافراشت ( و السماء رفعها ) .
آسمان در اين آيه خواه به معنى جهت بالا باشد يا كواكب آسمانى و يا جو زمين ( يعنى قشر عظيم هوائى كه گرداگرد اين كره را فرا گرفته و همچون سپرى از زمين در مقابل اشعه زيانبار كيهانى و سنگهاى آسمانى حفظ مى كند ، و نيز گرماى آفتاب و رطوبت برخاسته از دريا را براى تشكيل ابرها و نزول باران در خود نگاه مى دارد ) هر كدام باشد موهبتى است بزرگ و نعمتى است بى نظير ، چرا كه بدون آن زندگى كردن براى انسان محال است و يا ناقص .
آرى نور و روشنائى كه مايه گرما و هدايت و حيات و حركت است از سوى آسمان مى آيد ، باران از طريق آسمان مى بارد ، و نزول وحى نيز از آسمان است .
( در اين صورت آسمان مفهوم اعم از مادى و معنوى دارد ) .
از همه اينها گذشته اين آسمان برافراشته با تمام مفاهيمش آيت عظيمى از آيات خدا است ، و در طريق معرفتش به انسانها بهترين كمك را مى كند ، و هنگامى كه اولو الالباب در آن مى انديشند بى اختيار مى گويند ربنا ما خلقت هذا باطلا : پروردگارا اين دستگاه با عظمت را بيهوده نيافريده اى ( آل عمران - 191 ) .
سپس به سراغ نعمت هفتم مى رود ، و مى فرمايد : خداوند ميزان را قرار
تفسير نمونه ج : 23 ص : 107
داد ( و وضع الميزان ) .
ميزان به معنى هر گونه وسيله سنجش است ، سنجش حق از باطل ، سنجش عدالت از ظلم و ستم ، و سنجش ارزشها و سنجش حقوق انسانها در مراحل و مسيرهاى مختلف اجتماعى .
ميزان هر قانون تكوينى و دستور تشريعى را شامل مى شود ، چرا كه همه وسيله سنجشند .
درست است كه ميزان در لغت به معنى ترازو و وسيله وزن كردن سنگينى اجسام است ، اما مسلما ميزانى كه در اين آيه ، بعد از ذكر آفرينش آسمان به آن اشاره شده مفهوم گسترده اى دارد كه هر وسيله سنجش و همه قوانين تكوين و تشريع را فرا مى گيرد ، نه فقط وسيله سنجش وزن اجناس .
اصولا برافراشته بودن آسمان و نظم دقيقى كه بر مليونها كره آسمانى حاكم است بدون ميزان و قوانين حساب شده اى امكان پذير نيست .
و اينكه مى بينيم در بعضى از عبارات ميزان به معنى قرآن يا به معنى عدل يا به معنى شريعت يا ترازو تفسير شده است در حقيقت هر كدام اشاره به مصداقى از اين مفهوم كل و گسترده است .
در آيه بعد نتيجه گيرى جالبى از اين موضوع كرده مى افزايد : هدف از قرار دادن ميزان در عالم هستى اين است كه شما هم ميزان را رعايت كنيد و در آن طغيان ننمائيد ( الا تطغوا فى الميزان ) .
شما نيز بخشى از اين عالم عظيم هستيد و هرگز نمى توانيد به صورت يك وصله ناهمرنگ در اين جهان بزرگ زندگى كنيد ، عالم نظام و ميزانى دارد ، شما هم بايد نظام و ميزان داشته باشيد .
اگر ميزان و قانون از عالم بزرگ برچيده شود راه فنا و نابودى پيش
تفسير نمونه ج : 23 ص : 108
مى گيرد ، و اگر زندگى شما هم فاقد نظم و ميزان باشد رو به فنا خواهيد رفت .
چه تعبير جالبى كه از كل عالم هستى به انسان منتقل مى شود ، و قوانين حاكم بر آن عالم كبير را با قوانين حاكم بر زندگى انسان عالم صغير هماهنگ مى شمرد ، و اين است حقيقت توحيد كه اصول حاكم همه جا يكى است .
بار ديگر روى مساله عدالت و وزن تكيه كرده مى گويد : شما وزن را بر اساس عدالت برپا داريد و در ميزان كم و كسر نگذاريد ( و اقيموا الوزن بالقسط و لا تخسروا الميزان ) .
قابل توجه اينكه در اين آيات سه بار ميزان ذكر شده است ، با اينكه ممكن بود در مرحله دوم و سوم از ضمير استفاده شود ، اين نشان مى دهد كه ميزان در اين سه آيه به سه معنى متفاوت است كه استفاده از ضمير جوابگوى آن نيست ، و تناسب آيات نيز چنين ايجاب مى كنند چرا كه در مرحله اول سخن از ميزان و معيار و قوانينى است كه خداوند در سراسر عالم هستى قرار داده است .
و در مرحله دوم سخن از عدم طغيان انسانها در تمام موازين زندگى فردى و اجتماعى است كه طبعا دايره محدودترى دارد .
و در مرحله سوم روى مساله وزن به معنى خاص آن تكيه كرده ، و دستور مى دهد كه در سنجش و وزن اشياء به هنگام معامله چيزى كم و كسر نگذارند ، و اين مرحله محدودتر است .
به اين ترتيب انسجام جالبى در آيات به صورت سلسله مراتب در مساله ميزان و سنجش به كار رفته است ، كه از دايره هاى بزرگ به دوائر كوچكتر
تفسير نمونه ج : 23 ص : 109
منتقل مى شود .
اهميت ميزان به هر معنى در زندگى و حيات انسان چنان است كه هرگاه همين مصداق محدود و كوچكش يعنى ترازو را يكروز از زندگى حذف كنيم براى مبادله اشياء گرفتار چه دردسرها و هرج و مرجها دعوا و نزاعها خواهيم شد .
به همين نسبت هرگاه مفاهيم گسترده تر آن حذف شود نابسامانى افزونتر و بى حساب است .
از آنچه گفتيم روشن مى شود اينكه در بعضى از روايات ميزان به وجود امام (عليه السلام) تفسير شده به خاطر آن است كه وجود مبارك امام معصوم وسيله اى است براى سنجش حق از باطل و معيارى است براى تشخيص حقايق ، و عامل مؤثرى است براى هدايت همچنين تفسير ميزان به قرآن مجيد نيز ناظر به همين معنى است .
و به هر حال با توجه به اينكه همه اين آيات در مقام ذكر نعمتهاى الهى است روشن مى شود كه وجود ميزان چه در كل جهان هستى و چه در جامعه انسانيت و روابط اجتماعى ، و چه در كار و كسب و تجارت همه از نعمتهاى گرانبهاى خداوند است .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 110
سپس از آسمان به زمين مى آيد و مى فرمايد : خداوند زمين را براى زندگى انسانها آفريد ( و الارض وضعها للانام ) .
أنام را بعضى به معنى انسانها و بعضى به معنى انس و جن و گاه آنرا به معنى هر موجود ذى روح تفسير كرده اند .
البته جمعى از ارباب لغت و مفسران آنرا به مطلق خلق نيز تفسير كرده اند ولى قرائن موجود و خطابهاى سوره كه متوجه انس و جن است نشان مى دهد كه منظور از آن در اينجا همان انس و جن است .
آرى اين كره خاكى كه در اينجا به عنوان يك موهبت مهم الهى ذكر شده و در آيات ديگر از آن به عنوان مهاد ( گهواره ) ياد كرده ، قرارگاه مطمئن و آرام و آماده اى است كه براى غالب ما اهميتش در حالت عادى درك نمى شود ، اما هنگامى كه يك زمين لرزه كوچك همه چيز را به هم مى ريزد ، و يا يك آتشفشان ، شهرى را زير مواد مذاب و دود آتش دفن مى كند ، به اين حقيقت پى مى بريم كه اين زمين آرام چه نعمت و بركتى است ، مخصوصا اگر به آنچه دانشمندان در باره سرعت حركت زمين به دور خود ، و به دور آفتاب ، گفته اند بينديشيم اهميت اين آرامش در عين حركت سريع و سرسام آورش ، نه يك حركت بلكه انواع مختلف حركت ، روشنتر مى شود .
تعبير به وضع در مورد زمين در برابر رفع در مورد آسمان علاوه بر لطف خاصى كه در اين مقابله است اشاره پر معنائى به تسليم بودن زمين و منابع آن در مقابل انسان است ، همانگونه كه در آيه 15 سوره ملك مى خوانيم : هو الذى جعل لكم الارض ذلولا فامشوا فى مناكبها و كلوا من
تفسير نمونه ج : 23 ص : 111
رزقه : او كسى است كه زمين را رام و مسخر شما قرار دارد ، در جاده ها و طرق مختلف آن حركت كنيد ، و از رزق الهى كه در آن آفريده شده است استفاده كنيد .
و به اين ترتيب هشتمين نعمت بزرگ را در اين سلسله مشخص مى سازد .
در آيه بعد به سراغ نهمين و دهمين نعمت كه بخشى از مواد غذائى انسان را تشكيل مى دهد رفته ، مى گويد : در زمين ميوه ها و نخلهاى پر شكوفه است ( فيها فاكهة و النخل ذات الاكمام ) .
فاكهة به معنى هر گونه ميوه است ( چنانكه راغب در مفردات گفته ) و اينكه بعضى آنرا به معنى همه ميوه ها به استثناى خرما و رطب تفسير كرده اند دليلى ندارد جز اينكه نخل به صورت جداگانه در آيه ذكر شده است ، در حالى كه ممكن است اين تكرار به خاطر اهميتى باشد كه در نخل و خرما است ، در ذيل آيه 11 سوره نحل و آيه 25 سوره مريم بحث مشروحى در باره فوائد خرما از نظر غذائى و مواد مختلف حياتبخش آن داشته ايم ) .
اكمام جمع كم ( بر وزن جن ) به غلافى مى گويند كه ميوه را مى پوشاند و كم ( بر وزن قم ) به معنى آستين است كه دست را مى پوشاند ، و كمه ( بر وزن قبه ) به معنى شب كلاهى است كه سر را مى پوشاند .
انتخاب اين توصيف در مورد ميوه درخت نخل كه در آغاز در غلافى پنهان
تفسير نمونه ج : 23 ص : 112
است ، و سپس غلاف مى شكافد و خوشه نخل به طرز جالبى بيرون مى ريزد ، ممكن است به خاطر زيبائى خيره كننده آن باشد ، و يا به خاطر منافعى كه در همان غلاف نهفته است و داراى عصاره اسانس مخصوصى است كه هم جنبه غذائى دارد و هم داروئى ، و از همه گذشته اين غلاف همچون رحم مادر ، فرزندان نخل را تا مدتى در خود پرورش مى دهد ، و از آفات حفظ مى كند ، و هنگامى كه توانستند راه خود را در برابر هوا و نور آفتاب ادامه دهند غلاف جدا مى شود و كنار مى رود .
از همه گذشته وضع خاص ميوه اين درخت كه نخست در غلاف است و بعد به صورت خوشه اى بيرون مى آيد چيدن آنرا سهل و آسان مى سازد ، و اگر بنا بود درخت نخل با آن طول قامت ميوه هاى پراكنده فى المثل همچون درخت سيب داشت چيدنش بسيار مشكل بود .
و سرانجام از يازدهمين و دوازدهمين مواهبش بدينگونه سخن مى گويد : و در زمين دانه هائى است همراه با ساقه و برگهائى كه به صورت كاه درمى آيد و همچنين گياهان خوشبو و معطر ( و الحب ذو العصف و الريحان ) .
دانه هاى غذائى خوراك انسان ، و برگهاى تر و خشكش خوراك حيواناتى است كه در خدمت انسان ، و از شير و گوشت و پوست و پشم آنها بهره مى گيرد ، و به اين ترتيب چيزى از آن بى فايده و دور ريختنى نيست .
و از سوى ديگر گياهان خوشبو و گلها را نيز در زمين آفريده كه مشام جسم و جان را معطر مى كند ، و روح را آرامش و نشاط مى بخشد ، و به اين وسيله نعمتهايش را بر انسان تمام كرده است .
حب به هر گونه دانه مى گويند و عصف ( بر وزن اسب ) به معنى
تفسير نمونه ج : 23 ص : 113
برگها و اجزائى است كه از گياهان جدا مى شوند و گاه به وسيله بادها به هر سو پراكنده مى گردد ، و به كاه نيز گفته شده است .
براى ريحان معانى زيادى گفته اند ، از جمله : گياهان خوشبو ، و هر گونه روزى است ، و در اينجا مناسب همان معنى اول است .
پس از ذكر اين نعمتهاى گوناگون مادى و معنوى در آخرين آيه مورد بحث جن و انس را مخاطب ساخته ، مى گويد : كداميك از نعمتهاى پروردگارتان را تكذيب مى كنيد ؟ ! ( فباى آلاء ربكما تكذبان ) .
نعمتهائى كه يكى از ديگرى گرانبهاتر و پرارزشتر است ، نعمتهائى كه سراسر زندگى شما را در برگرفته ، و هر يك نشانه روشنى از قدرت و لطف و مهر پروردگار است ، چگونه ممكن است اينها را تكذيب كرد ؟ ! اين استفهام ، استفهام تقريرى است كه در مقام اقرار گرفتن مى آورند ، و لذا در روايتى كه در آغاز سوره خوانديم به ما دستور داده شده است كه بعد از ذكر اين جمله عرضه داريم : پروردگارا ! ما هيچيك از نعمتهاى تو را تكذيب نمى كنيم لا بشىء من آلائك رب اكذب .
گرچه در آيات گذشته تنها سخن از انسانها به ميان آمده است و مطلقا سخنى از طايفه جن در ميان نبود ، ولى آيات بعد نشان مى دهد كه مخاطب در ضمير تثنيه ( كما ) اين دو گروهند .
به هر حال خداوند با اين جمله انس و جن را در برابر اين واقعيت قرار مى دهد كه پيرامون اين مسائل بينديشند ، و بعد بى آنكه نياز به تعليم ديگرى باشد از عقل خود اين سؤال را بكنند كه آيا هيچيك از اين نعمتهاى الهى قابل انكار است و اگر نيست چرا ولى نعمت خود را نشناسند ؟ چرا شكر منعم
تفسير نمونه ج : 23 ص : 114
را وسيله شناخت او قرار ندهند ؟ و چرا در آستان مقدسش سر تعظيم فرود نياورند ؟ ! تعبير به اى اشاره به اين است كه هر يك از اين نعمتها دليل بر مقام ربوبيت پروردگار و لطف و احسان او است ، تا چه رسد به مجموع آنها .

نكته ها :

شناخت نعمتها نردبان معرفت الله است
كمى دقت در نعمتهاى دوازدهگانه فوق ( نعمت قرآن ، خلقت انسان ، تعليم بيان ، حساب منظم زمان ، آفرينش گياهان و انواع اشجار ، آفرينش آسمان ، حاكميت قوانين ، آفرينش زمين با ويژگيهايش ، خلقت ميوه ها ، خلقت نخل ، آفرينش حبوبات ، و خلقت گلها و گياهان معطر ) با جزئيات و ريزه كاريها و اسرارى كه در هر يك نهفته است كافى است كه حس شكرگزارى را در انسان برانگيزد ، و او را به دنبال عرفان و شناخت مبدأ اين نعمتها بفرستد .
و به همين دليل خداوند متعال از بندگانش بعد از ذكر اين نعمتها نسبت به يك يك آنها اقرار مى گيرد ، و اين جمله را در آيات آينده نيز بعد از ذكر نعمتهاى ديگر تكرار مى كند كه مجموعا 31 بار مى شود .
اين تكرار نه تنها منافاتى با فصاحت ندارد بلكه خود يكى از فنون فصاحت است ، اين درست به آن مى ماند كه پدرى فرزند فراموش كارش را مخاطب ساخته مى گويد : آيا فراموش كردى كودكى خرد و ناتوان بودى ؟ چه خون جگرها براى پرورش تو خوردم ؟ آيا فراموش كردى بيمار شدى و بهترين طبيبان را براى تو حاضر ساخته ؟ و براى دارو و درمانت چه زحمتها كه نكشيدم .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 115
آيا فراموش كردى هنگامى كه به مرحله جوانى رسيدى و نياز به همسر داشتى پاكترين همسران را براى تو انتخاب كردم ؟ آيا فراموش كردى آن زمان كه نياز به خانه و زندگى و وسائل داشتى همه چيز را براى تو فراهم ساختم ؟ پس اين سركشى و طغيان و بى مهرى و بى وفائى از چيست ؟ خداوند منان نيز نعمتهاى گوناگونش را به اين بشر فراموشكار يادآور مى شود ، و به دنبال هر بخش از اين نعمتها از او سؤال مى كند كداميك از اينها را مى توانى انكار كنى ؟ ! پس اين نافرمانى و طغيان از چيست ؟ در حالى كه اطاعت من نيز رمز تكامل و پيشرفت خود شما است ، و از آن چيزى عائد پروردگارتان نمى شود .

2 - مساله نظم و حساب در زندگى
در بدن ما بيش از بيست فلز و شبه فلز به كار رفته است كه هر كدام با كيفيت خاص و كميت معينى است ، و هرگاه كمترين تغييرى در ميزان و معيار آنها رخ دهد سلامت ما به خطر مى افتد ، فى المثل در فصل گرما كه انسان زياد عرق مى كند گاه گرفتار گرمازدگى مى شود ، و بى آنكه بيمارى ديگرى داشته باشد ممكن است تا سرحد مرگ پيش رود ، در حالى كه علت آن مساله بسيار ساده اى است و آن كم شدن آب بدن و نمك خون مى باشد ، و درمان آن چيزى جز نوشيدن آب و خوردن نمك اضافى نيست ! اين يك نمونه ساده از نظم و حساب در ساختمان تن ماست ، گاه اندازه گيريها در ساختمان موجودهاى ظريفتر همچون سلولها ، و از آن ظريفتر اتمها به قدرى دقيق و ظريف است كه يكهزارم ، و گاه يك ميليونيم ميليمتر ، يا ميلى
تفسير نمونه ج : 23 ص : 116
گرم ، سرنوشت ساز است ، تا آنجا كه دانشمندان ناچارند براى اين محاسبه هاى دقيق از مغزهاى الكترونيكى استفاده كنند .
اين در نظام تكوين است ، در جريانهاى اجتماعى نيز انحراف از قانون عدالت ، بسيار مى شود كه ملتى را در كام نيستى فرو مى برد .
قرآن مجيد در چهارده قرن قبل با تعبيراتى كه در آيات فوق خوانديم پرده از روى اين حقيقت برداشته ، و با جمله و السماء رفعها و وضع الميزان الا تطغوا فى الميزان همه گفتنيها را گفته است ، و طغيان و سرپيچى از قوانين تشريعى را همسنگ طغيان و سرپيچى از قوانين تكوينى كه حاكم بر آسمانهاست شمرده .
چه تصوير جالبى قرآن در اين آيات از جهان هستى ، و از عالم انسانيت ارائه مى دهد ؟ نه تنها اين جهان كه جهان آخرت نيز يوم الحساب است ، و روز نصب موازين بلكه در آنجا حساب و ميزان به درجات دقيقتر از اينجا است ، و به همين دليل در روايات اسلامى به ما دستور داده شده است كه حساب خودمان را برسيم پيش از آنكه به حسابمان برسند ، و خويشتن را در ميزان سنجش بگذاريم پيش از آنكه ما را وزن كنند حاسبوا انفسكم قبل ان تحاسبوا و زنوها قبل ان توزنوا .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 117
خَلَقَ الانسنَ مِن صلْصل كالْفَخَّارِ(14) وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِن مَّارِج مِّن نَّار(15) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(16) رَب المَْشرِقَينِ وَ رَب المَْغْرِبَينِ(17) فَبِأَى ءَالاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ(18)
ترجمه :
14 - انسان را از گل خشكيده اى همچون سفال آفريد .
15 - و جن را از شعله هاى مختلط و متحرك آتش !
16 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟
17 - او پروردگار دو مشرق و پروردگار دو مغرب است .
18 - پس كدامين نعمتهاى پروردگارتان را انكار مى كنيد ؟
تفسير :

آفرينش انسان از خاكى همچون سفال !
خداوند بعد از ذكر نعمتهاى گذشته از جمله آفرينش انسان به صورت سربسته ، در آيات مورد بحث نخست به شرحى پيرامون آفرينش انس و جن مى پردازد شرحى كه هم نشانه قدرت عظيم او است و هم درسهاى عبرتى براى همگان در بردارد .

تفسير نمونه ج : 23 ص : 118
مى فرمايد : او انسان را از گل خشكيده اى كه همچون سفال بود آفريد ( خلق الانسان من صلصال كالفخار ) .
صلصال در اصل به معنى رفت و آمد صدا در اجسام خشك است ، سپس به خاكهاى خشكيده كه وقتى اشاره به آن مى كنند صدا مى كند صلصال گفته شده است ، باقيمانده آب در ظرف را نيز صلصه مى نامند چرا كه به هنگام حركت به اين طرف و آن طرف صدا مى كند .
بعضى نيز گفته اند صلصال به معنى گل بدبو ( لجن ) است ولى معنى اول مشهورتر و معروفتر است .
فخار از ماده فخر گرفته شده و به معنى كسى است كه بسيار فخر مى كند ، و از آنجا كه اينگونه اشخاص آدمهائى تو خالى و پر سر و صدا هستند اين كلمه به كوزه و هر گونه سفال به خاطر سر و صداى زيادى كه دارد اطلاق شده ! .
از آيات مختلف قرآن و تعبيرات گوناگونى كه در باره مبدأ آفرينش انسان آمده به خوبى استفاده مى شود كه انسان در آغاز خاك بوده ( سوره حج آيه 5 ) سپس با آب آميخته شده ، و به صورت گل در آمده ( انعام - 2 ) و بعد به صورت گل بدبو ( لجن ) درآمد ( حجر - 28 ) سپس حالت چسبندگى پيدا كرد ( صافات - 11 ) و بعدا به صورت خشكيده درآمد ، و حالت صلصال كالفخار به خود گرفت ( آيه مورد بحث ) .
اين مراحل از نظر بعد زمانى چه اندازه طول كشيد ؟ و انسان در هر مرحله اى چقدر توقف كرد ؟ و اين حالتهاى انتقالى تحت چه عواملى به وجود آمد ؟ اينها مسائلى است كه از علم و دانش ما مخفى است ، و تنها خدا مى داند و بس ،
تفسير نمونه ج : 23 ص : 119
آنچه مسلم است اينكه تعبيرات مزبور بيانگر يك واقعيت است كه با مسائل تربيتى انسان پيوند مهمى دارد ، و آن اينكه ماده اوليه انسان بسيار بى ارزش و بى مقدار ، و از حقيرترين مواد روى زمين بوده ، اما خداوند بزرگ از چنين ماده بى ارزشى چنان مخلوق پر ارزشى ساخت كه گل سرسبد جهان آفرينش شد .
و در ضمن اشاره اى است به اين معنى كه ارزش واقعى انسان را همان روح الهى و نفخه ربانى كه در آيات ديگر قرآن ( مانند آيه 25 سوره حجر ) آمده تشكيل مى دهد ، تا با شناخت اين حقيقت راه تكامل خود را به خوبى دريابد ، و بداند از كدامين مسير بايد برود تا ارزش واقعى خويشتن را در عالم هستى باز يابد .
سپس به آفرينش جن پرداخته ، مى گويد : و جن را از شعله هاى مختلط و متحرك آتش آفريد ( و خلق الجان من مارج من نار ) .
مارج در اصل از مرج ( بر وزن مرض ) به معنى اختلاط و آميزش است ، و در اينجا منظور اختلاط شعله هاى مختلف آتش مى باشد ، زيرا هنگامى كه آتش شعلهور مى شود گاه به رنگ سرخ ، گاه به رنگ زرد ، گاه به رنگ آبى ، گاه به رنگ سفيد درمى آيد .
بعضى گفته اند كه معنى تحرك نيز در آن هست ( از امرجت الدابة يعنى حيوان را در چراگاه رها كردم زيرا يكى از معانى مرج همان مرتع است ) .
باز در اينجا دقيقا براى ما روشن نيست كه آفرينش جن از اين آتشهاى رنگارنگ چگونه بوده است ؟ همانگونه كه خصوصيات ديگر آن نيز از طريق فجر صادق يعنى قرآن مجيد و وحى آسمانى براى ما ثابت شده است ، محدود