بعدی 
تفسير نمونه ج : 20 ص : 158
و از طيبات به شما روزى داد ، اين است خداوند پروردگار شما ، جاويد و پر بركت است خداوندى كه پروردگار عالميان است .
65 - زنده واقعى او است ، معبودى جز او وجود ندارد ، پس او را بخوانيد و دين خود را براى او خالص كنيد ، ستايش مخصوص خداوندى است كه پروردگار جهانيان است .
66 - بگو : من نهى شده ام از اينكه معبودهائى را كه شما غير از خدا مى خوانيد بپرستم ، و مامورم كه تنها در برابر پروردگار عالميان تسليم باشم .

تفسير :

اين است پروردگار شما
اين آيات همچنان بحث از مواهب بزرگ الهى و شمول آن نسبت به بندگان را ادامه مى دهد ، تا هم شناخت بيشترى به آنها عطا كند ، و هم اميد افزونترى تا در پرتو آن به مقام دعا بر آيند و از اجابت برخوردار شوند .
جالب اينكه در آيات گذشته سخن از نعمتهاى زمانى يعنى شب و روز بود و در اينجا سخن از نعمتهاى مكانى يعنى قرارگاه زمين و سقف مرتفع آسمان است ، مى فرمايد : خداوند همان كسى است كه زمين را براى شما جايگاه مطمئن و آرامى قرار داد ( الله الذى جعل لكم الارض قرارا ) .
آرى او تمام شرائطى را كه براى يك قرارگاه مطمئن و آرام لازم است در كره زمين آفريده ، محلى است ثابت و خالى از هر گونه تزلزل ، هماهنگ با ساختمان روح و جسم انسان ، داراى منابع گوناگون ، مشتمل بر همه وسائل مورد نياز انسان ، بسيار گسترده و مباح و رايگان .
سپس مى افزايد : و آسمان را همچون سقف و قبه اى بالاى سر شما قرار داد ( و السماء بناءا ) .
بناء چنانكه ابن منظور در لسان العرب مى گويد : به معنى خانه هائى است كه اعراب باديه نشين از آن استفاده مى كردند ، مانند خيمه ها
تفسير نمونه ج : 20 ص : 159
و سايبانها و نظائر آن .
چه تعبير جالبى است كه آسمان را به خيمه اى تشبيه كرده كه اطراف زمين را گرفته ، البته منظور از آسمان در اينجا بيشتر همان جو و هواى فشرده اى است كه گرداگرد زمين را فرا گرفته ، و همچون خيمه اى بر تمام كره زمين كشيده شده است .
اين خيمه بزرگ الهى هم از شدت تابش نور آفتاب مى كاهد كه اگر نبود اشعه آفتاب ، و همچنين اشعه مرگبار كيهانى ، موجود زنده اى را بر زمين نمى گذاشت ، و به همين دليل مسافران فضائى مجبورند دائما در برابر اين پرتوها از لباسهاى مخصوص سنگين و گرانقيمتى استفاده كنند .
بعلاوه اين خيمه جلو سقوط سنگهاى آسمانى را كه پيوسته به كره زمين جذب مى شوند مى گيرد ، و آنها را در نخستين برخورد به خاطر سرعت و فشارى كه دارند آتش مى زند تا خاكستر آنها آرام بر زمين بنشيند .
و اين همان چيزى است كه در آيه 32 سوره انبيا از آن تعبير به سقف محفوظ شده است : و جعلنا السماء سقفا محفوظا .
سپس از آيات آفاقى به آيات انفسى پرداخته ، مى گويد : او كسى است كه شما را صورتگرى كرد ، و صورتتان را نيكو آفريد ( و صوركم فاحسن صوركم ) .
قامتى موزون و راست ، با صورتى زيبا و دلپذير ، در نهايت نظم و استحكام كه امتياز آن بر صورت موجودات زنده ديگر و انواع حيوانات در نخستين برخورد روشن و آشكار است ، و همين ساختمان ويژه به او امكان مى دهد كه به انواع كارها و صنايع ظريف يا سنگين دست زند ، و با داشتن اعضاى مختلف به راحتى زندگى كند و از مواهب حيات بهره گيرد .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 160
انسان بر خلاف غالب حيوانات كه با دهان آب و غذا مى خورند با دست خود و با دقت و ظرافت غذا و نوشيدنى را بر مى دارد و به دهان مى گذارد و اين امر كمك فراوانى به انتخاب غذاهاى پاك از غذاهاى آلوده به اجزاء خارجى و اضافى مى كند ميوه ها را به راحتى پوست مى كند و اجزاء غير قابل استفاده را دور مى ريزد .
بعضى از مفسران صورت را در اينجا به معنى اعم از صورت ظاهر و باطن گرفته اند ، و اشاره به انواع استعدادها و ذوقهائى مى دانند كه خدا در آدمى آفريده ، و او را بر ساير جانداران برترى بخشيده است .
و سرانجام در بيان چهارمين و آخرين نعمت از اين سلسله ، موضوع روزيهاى پاكيزه را مطرح كرده ، مى فرمايد : او شما را از طيبات روزى داد ( و رزقكم من الطيبات ) .
طيبات معنى بسيار گسترده اى دارد كه هر چيز پاكيزه اعم از غذا ، لباس ، همسران ، خانه ها ، مركبها ، حتى سخنان و گفتگوهاى پاكيزه را شامل مى شود .
ممكن است انسان بر اثر نادانى ، اين مواهب پاك را بيالايد ، ولى خداوند در عالم آفرينش آنها را پاك آفريده است .
در پايان آيه بعد از بيان اين چهار نعمت بزرگ كه نيمى از آن به آسمان و زمين بر مى گردد ، و نيمى از آن به انسانها ، مى فرمايد : اين است خداوند پروردگار شما ( ذلكم الله ربكم ) .
و چون چنين است جاويد و پر بركت است خداوندى كه پروردگار عالميان است ( فتبارك الله رب العالمين ) .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 161
آرى كسى كه اينهمه مواهب را به انسانها بخشيده مدبر عالم هستى است ، و هم او شايسته عبوديت و پرستش است .
آيه بعد مساله توحيد عبوديت را از طريق ديگر تعقيب مى كند ، و آن طريق انحصار حيات به معنى واقعى به خداوند است ، مى فرمايد : او است زنده واقعى ( هو الحى ) .
چرا كه حياتش از ذات او است و متكى به غير نيست ، حياتى است كه در آن مرگ راه ندارد و جاودانه است ، تنها خداوند چنين است ، و همه موجودات زنده غير از او حياتى آميخته به مرگ دارند ، و اين حيات محدود و موقت را از ذات پاك خداوند مى گيرند .
روشن است كسى را بايد پرستش كرد كه زنده است و داراى حيات مطلق ، لذا به دنبال آن مى افزايد : هيچ معبودى جز او وجود ندارد ( لا اله الا هو ) .
و اكنون كه چنين است تنها او را بخوانيد ، و دين خود را براى او خالص كنيد ( فادعوه مخلصين له الدين ) .
و هر چه غير او است كنار بگذاريد كه همه فانى مى شوند ، و در حال حياتشان نيز دائما در تغييرند ، آنچه تغيير نپذيرد او است و آنچه نمرده است و نميرد او است ! و آيه را با اين جمله پايان مى دهد : حمد و ستايش مخصوص خداوندى است كه پروردگار جهانيان است ( الحمد لله رب العالمين ) .
اين جمله در حقيقت تعليمى است براى بندگان كه خدا را به خاطر نعمتهائى كه در آيات قبل اشاره شد ، نعمتهائى كه تمام وجود انسان را فراگرفته ، مخصوصا نعمت حيات و زندگى ، حمد و ستايش كنند ، و شكر و سپاس گويند .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 162
در آخرين آيه مورد بحث به عنوان يك نتيجه گيرى از بحثهاى توحيدى گذشته و براى مايوس ساختن مشركان و بت پرستان روى سخن را به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كرده ، مى فرمايد : بگو : من نهى شده ام از اينكه معبودهائى كه شما غير از خدا مى خوانيد پرستش كنم ، چرا كه بينات و دلائل روشن از سوى پروردگارم براى من آمده است ( قل انى نهيت ان اعبد الذين تدعون من دون الله لما جائنى البينات من ربى ) .
نه تنها نهى شده ام كه غير او را نپرستم بلكه مامورم تنها در برابر رب العالمين تسليم باشم ( و امرت ان اسلم لرب العالمين ) .
از يكسو نهى از پرستش بتها است ، و به دنبال آن دليل منطقى و روشن و بينات و دلائل واضحى از عقل و نقل كه از طرف پروردگار آمده ، و از سوى ديگر امر به تسليم در برابر رب العالمين كه خود اين تعبير نيز دليل ديگرى بر مقصود است ، چرا كه پروردگار جهانيان بودن دليلى است كافى براى تسليم بودن در مقابل ذات پاك او .
قابل توجه اينكه در اين آيه مورد امر و نهى جدا است ، امر به تسليم در برابر خداوند ، و نهى از پرستش بت ، اين تفاوت ممكن است به خاطر اين باشد كه در مورد بت تنها چيزى كه تصور مى شود همان پرستش است كه از آن نهى شده ، و اما در مورد خداوند علاوه بر پرستش و عبادت بايد تسليم فرمان و دستورهاى او بود .
لذا در آيه 11 و 12 سوره زمر مى خوانيم : قل انى امرت ان اعبد الله مخلصا له الدين و امرت لان اكون اول المسلمين : بگو من مامور شده ام كه خدا را با اخلاص عبادت كنم ، و نيز مامورم كه اولين تسليم شونده در برابر او باشم .
به هر حال تعبيرهاى آيه فوق كه نظائرى نيز در ساير سوره هاى قرآن دارد تعبيرهائى است فوق العاده نرم و ملايم و مؤدبانه كه در برابر دشمنان لجوج و سرسخت
تفسير نمونه ج : 20 ص : 163
گفته مى شود ، تا اگر كمترين آمادگى براى پذيرش حق دارند ، تحت تاثير قرار گيرند .
دقت كنيد : مى گويد : من چنين ماموريت يافته ام و من چنين نهى شده ام يعنى شما خودتان حساب خويش را برسيد ، بى آنكه حس لجاجتشان را تحريك كند .
آخرين سخن در باره آيات فوق اينكه در سه آيه پشت سر هم توصيف خداوند به رب العالمين تكرار شده است .
نخست مى گويد فتبارك الله رب العالمين .
بعد مى گويد الحمد لله رب العالمين .
و سپس مى فرمايد : امرت ان اسلم لرب العالمين .
يكنوع ترتيب منطقى در ميان آنها مشاهده مى شود زيرا نخست سخن از جاويدان و پربركت بودن خدا است ، سپس از اختصاص هر گونه حمد و ستايش به ذات پاك او ، و سرانجام انحصار عبوديت و پرستش در ذات مقدسش .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 164
هُوَ الَّذِى خَلَقَكم مِّن تُرَاب ثمَّ مِن نُّطفَة ثمَّ مِنْ عَلَقَة ثمَّ يخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثمَّ لِتَبْلُغُوا أَشدَّكمْ ثُمَّ لِتَكُونُوا شيُوخاً وَ مِنكُم مَّن يُتَوَفى مِن قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُوا أَجَلاً مُّسمًّى وَ لَعَلَّكمْ تَعْقِلُونَ(67) هُوَ الَّذِى يُحْىِ وَ يُمِيت فَإِذَا قَضى أَمْراً فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ(68)
ترجمه :
67 - او كسى است كه شما را از خاك آفريد سپس از نطفه ، بعد از علقه ( خون منعقد ) سپس شما را به صورت طفلى بيرون مى فرستد ، بعد به مرحله كمال قوت مى رسيد ، بعد از آن پير مى شويد ، و ( در اين ميان ) گروهى از شما پيش از رسيدن به اين مرحله مى ميرند ، و هدف اين است به سرآمد عمر خود برسيد و شايد تعقل كنيد .
68 - او كسى است كه زنده مى كند و مى ميراند ، و هنگامى كه چيزى را اراده كند تنها به آن مى گويد : موجود باش ! او نيز بلافاصله موجود مى شود .

تفسير :

مراحل هفتگانه خلقت انسان
بار ديگر در ادامه آيات توحيدى به بخشى از آيات انفسى پرداخته مراحل
تفسير نمونه ج : 20 ص : 165
تطور خلقت انسان را از خاك ، و دوران جنينى ، و دوران حيات در دنيا تا هنگام مرگ ، در هفت مرحله بيان مى كند ، تا هم عظمت قدرت و ربوبيت او روشن شود و هم مواهب و نعمتهايش بر بندگان .
مى فرمايد او كسى است كه شما را از خاك آفريد ، سپس از نطفه ، بعد از علقه ( چيزى شبيه به خون منعقد ) بعد شما را به صورت طفلى از شكم مادر بيرون مى فرستد ، سپس به مرحله كمال و قوت و توانائى مى رسيد ، بعد از آن به مرحله پيرى ، هر چند گروهى از شما پيش از رسيدن به اين مرحله مى ميرند و هدف آن است كه به سرآمد عمر خود برسيد ، شايد تعقل كنيد ( هو الذى خلقكم من تراب ثم من نطفة ثم من علقة ثم يخرجكم طفلا ثم لتبلغوا اشدكم ثم لتكونوا شيوخا و منكم من يتوفى من قبل و لتبلغوا اجلا مسمى و لعلكم تعقلون ) .
به اين ترتيب نخستين مرحله ، مرحله تراب و خاك است كه اشاره به آفرينش آدم جد نخستين ما از خاك مى باشد ، و يا خلقت همه انسانها از خاك ، چرا كه مواد غذائى كه وجود انسان و حتى نطفه او را تشكيل مى دهد اعم از مواد حيوانى و گياهى همه از خاك مايه مى گيرد .
مرحله دوم مرحله نطفه است كه مربوط به همه انسانها جز آدم و همسرش حوا است .
مرحله سوم مرحله اى است كه نطفه تكامل يافته ، و نمو قابل ملاحظه اى نموده ، و به صورت يك قطعه خون بسته در آمده است .
بعد از اين مرحله مضغه ( چيزى شبيه به گوشت جويده ) و مرحله ظهور اعضاء ، مرحله حس و حركت است كه قرآن در اينجا سخنى از اين سه مرحله به ميان نياورده هر چند در آيات ديگر به آن اشاره كرده است .
در اينجا چهارمين مرحله را مرحله تولد جنين ذكر مى كند ، و مرحله پنجم را مرحله تكامل قدرت و قوت جسمى كه بعضى آن را سن سى سالگى مى دانند
تفسير نمونه ج : 20 ص : 166
كه در آن حداكثر نمو قواى جسمانى حاصل مى شود و بعضى آن را كمتر يا بيشتر گفته اند ، البته ممكن است در افراد متفاوت باشد و قرآن از آن تعبير به بلوغ اشد كرده است .
از آن به بعد مرحله عقب گرد و از دست دادن نيروها آغاز مى شود و تدريجا دوران پيرى كه مرحله ششم است فرا مى رسد .
سرانجام پايان عمر كه آخرين مرحله است فرا مى رسد و انتقال از اين سرا به سراى جاويدان تحقق مى يابد .
آيا با اينهمه تغييرات و تطورات منظم ، و حساب شده ، باز هم جاى ترديد در قدرت و عظمت مبداء عالم هستى و الطاف و مواهب او وجود دارد ؟ قابل توجه اينكه در چهار مرحله اول كه مربوط به آفرينش از خاك و نطفه و علقه و تولد طفل است تعبير به خلقكم ( شما را آفريد ) شده ، و هيچ نقشى براى خود انسان در آن قائل نيست ، ولى در سه مرحله بعد از تولد يعنى مرحله وصول به نهايت قوت جسمانى ، و بعد از آن پيرى ، و بعد پايان عمر ، تعبير لتبلغوا ( تا برسيد ) و لتكونوا ( تا بوده باشيد ) آمده است كه هم اشاره اى است به استقلال وجودى انسان بعد از تولد و هم احتمالا اشاره اى است به اين حقيقت كه اين دورانهاى سه گانه ممكن است با حسن تدبير يا سوء تدبير خود انسان جلوتر يا عقب تر شود ، و گاه پيرى زودرس ، يا مرگ زودرس ، دامان انسان را بگيرد ، و اين نشان مى دهد كه تعبيرات قرآن تا چه حد دقيق و حساب شده است .
تعبير به يتوفى در مورد مرگ - چنانكه قبلا هم گفته ايم - اشاره به اين است كه مرگ در منطق قرآن به معنى فنا و نابودى نيست ، بلكه فرشتگان مرگ روح انسان را دريافت مى دارند و به عالم پس از مرگ منتقل مى سازند ، اين تعبير كه بارها در قرآن تكرار شده ديدگاه اسلام را در مورد مرگ به خوبى نشان مى دهد ، و مرگ را از مفهوم مادى آن كه فنا و نيستى است
تفسير نمونه ج : 20 ص : 167
به كلى در مى آورد و دريچه به عالم بقا معرفى مى كند .
جمله و منكم من يتوفى من قبل ( بعضى از شما پيش از اين مى ميرند ) ممكن است اشاره به قبل از رسيدن به مرحله پيرى باشد ، يا اشاره به تمام مراحل قبلى ، يعنى قبل از رسيدن به هر يك از مراحل امكان مرگ وجود دارد .
اين نيز قابل توجه است كه تمام اين مراحل را با كلمه ثم به يكديگر عطف كرده ، كه نشانه ترتيب توام با فاصله است ، جز مرحله اخير يعنى رسيدن به پايان زندگى كه به وسيله واو عطف شده ، اين تفاوت تعبير ممكن است به خاطر اين باشد كه رسيدن به پايان عمر هميشه بعد از پيرى نخواهد بود چرا كه بسيار جوان مرد و يكى پير نشد و يا حتى افرادى قبل از رسيدن به دوران جوانى مى ميرند .
در باره اجل مسمى در جلد 5 تفسير نمونه صفحه 148 و جلد ششم صفحه 157 و جلد 11 صفحه 281 بحث كرده ايم ) .
در آخرين آيه مورد بحث سخن از مهمترين مظاهر قدرت پروردگار يعنى مساله حيات و مرگ به ميان مى آورد ، همان دو پديده اى كه با تمام پيشرفت علوم بشر هنوز جزء معماهاى ناگشوده است ، مى فرمايد : او كسى است كه زنده مى كند و مى ميراند ( هو الذى يحيى و يميت ) .
آرى حيات و مرگ به معنى وسيع كلمه ، چه در گياهان و چه انواع حيوانات و انسانها به دست خداوند است ، حيات در اشكال مختلف و انواع گوناگون ظاهر مى شود .
جالب اينكه از موجودات زنده تك سلولى گرفته ، تا حيوانات غول پيكر و از اعماق اقيانوسهاى تاريك و ظلمانى گرفته ، تا پرندگانى كه بر اوج آسمانها پرواز مى كنند ، از گياه ذره بينى بسيار كوچكى كه در لابلاى امواج اقيانوس
تفسير نمونه ج : 20 ص : 168
شناور است ، تا درختانى كه دهها متر طول قامت دارند ، هر يك داراى نوعى حيات و شرائطى مخصوص به خود مى باشند و به همين نسبت مرگهاى آنها نيز متفاوت است ، و بدون شك چهره هاى حيات متنوع ترين چهره هاى جهان خلقت و اعجاب انگيزترين آنها است .
مخصوصا انتقال از جهان بيجان به جهان موجودات زنده ، و انتقال از جهان حيات به مرگ داراى شگفتيهائى است كه اسرار آفرينش را بازگو مى كند ، و هر كدام آيتى است از آيات قدرت خدا .
اما قابل توجه اينكه هيچيك از اين مسائل مهم و پيچيده در برابر قدرت او صعوبت و اشكالى ندارد ، و به محض اراده و فرمانش صورت مى گيرد .
لذا در پايان آيه مى فرمايد : هنگامى كه چيزى را اراده كند تنها به او مى گويد موجود باش ، او نيز بلافاصله موجود مى شود ! ( فاذا قضى امرا فانما يقول له كن فيكون ) .
حتى تعبير به كن ( موجود باش ) و به دنبال آن فيكون ( موجود مى شود ) نيز از عدم گنجايش الفاظ است ، و الا حتى نياز به جمله كن نيست ، اراده خداوند همان و تحقق يافتن موجودات همان .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 169
أَ لَمْ تَرَ إِلى الَّذِينَ يجَدِلُونَ فى ءَايَتِ اللَّهِ أَنى يُصرَفُونَ(69) الَّذِينَ كذَّبُوا بِالْكتَبِ وَ بِمَا أَرْسلْنَا بِهِ رُسلَنَا فَسوْف يَعْلَمُونَ(70) إِذِ الأَغْلَلُ فى أَعْنَقِهِمْ وَ السلَسِلُ يُسحَبُونَ(71) فى الحَْمِيمِ ثُمَّ فى النَّارِ يُسجَرُونَ(72) ثمَّ قِيلَ لهَُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ تُشرِكُونَ(73) مِن دُونِ اللَّهِ قَالُوا ضلُّوا عَنَّا بَل لَّمْ نَكُن نَّدْعُوا مِن قَبْلُ شيْئاً كَذَلِك يُضِلُّ اللَّهُ الْكَفِرِينَ(74) ذَلِكُم بِمَا كُنتُمْ تَفْرَحُونَ فى الأَرْضِ بِغَيرِ الْحَقِّ وَ بِمَا كُنتُمْ تَمْرَحُونَ(75) ادْخُلُوا أَبْوَب جَهَنَّمَ خَلِدِينَ فِيهَا فَبِئْس مَثْوَى الْمُتَكَبرِينَ(76)

تفسير نمونه ج : 20 ص : 170
ترجمه :
69 - آيا نديدى كسانى را كه مجادله در آيات ما مى كنند چگونه از راه حق منحرف مى شوند ؟
70 - كسانى كه كتاب ( آسمانى ) و آنچه را بر فرستادگان خود نازل كرديم تكذيب كردند ، اما به زودى ( نتيجه كار خود را ) مى فهمند .
71 - در آن هنگام كه غلها و زنجيرها بر گردن آنان قرار گرفته و آنها را مى كشند .
72 - و در آب جوشان وارد مى كنند ، سپس در آتش دوزخ افروخته مى شوند !
73 - سپس به آنها گفته مى شود : كجا هستند آنچه را شريك خدا قرار مى داديد ؟
74 - همان معبودهائى را كه جز خدا پرستش مى كرديد ؟ آنها مى گويند : همه از نظر ما پنهان و گم شدند ، بلكه ما اصلا قبل از اين چيزى پرستش نمى كرديم ! اينگونه خداوند كافران را گمراه مى سازد !
75 - اين به خاطر آن است كه به ناحق در زمين شادى مى كرديد و از روى غرور و مستى به خوشحالى مى پرداختيد .
76 - از درهاى جهنم وارد شويد ، و جاودانه در آن بمانيد ، و چه بد جايگاهى است جايگاه متكبران ؟ !
تفسير : سرنوشت ستيزه جويان مغرور
باز هم در اين آيات سخن از كسانى است كه در آيات الهى به مجادله برمى خيزند ، و در برابر دلائل نبوت و محتواى دعوت انبيا سر تسليم فرود نمى آورند ، در اين آيات سرنوشت چنين اشخاصى به طرز روشنى ترسيم شده است .
نخست مى گويد : آيا نديدى كسانى كه در آيات الهى مجادله مى كنند چگونه از راه حق منحرف مى گردند ( ا لم تر الى الذين يجادلون فى آيات الله انى يصرفون ) .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 171
اين مجادله و گفتگوهاى توام با لجاجت و عناد ، اين تقليدهاى كوركورانه و تعصبهاى بى پايه سبب مى شود كه آنها از صراط مستقيم به بيراهه كشيده شوند ، چرا كه حقايق تنها در پرتو روح حقجوئى آشكار مى گردد .
در حقيقت بيان اين مطلب در صورت يك استفهام تعجب آميز از شخص پيامبر بيانگر اين است كه هر انسان بى طرفى به وضع آنها نگاه كند از انحراف آنها در شگفتى فرو مى رود كه با اينهمه آيات و نشانه هاى روشن چگونه حق را نمى بينند ؟ ! سپس به توضيح بيشتر در باره آنها پرداخته ، مى افزايد : همان كسانى كه كتاب آسمانى و آنچه را بر رسولان خود نازل كرديم تكذيب كردند ( الذين كذبوا بالكتاب و بما ارسلنا به رسلنا ) .
قابل توجه اينكه در اين سوره بارها از مجادله كنندگان در آيات الهى سخن به ميان آمده است كه در سه مورد به صورت الذين يجادلون فى آيات الله مطرح شده ، ( آيه 35 و 56 و آيه مورد بحث ) و قرائن نشان مى دهد كه مقصود از آيات الله بيشتر همان آيات نبوت ، و محتواى كتب آسمانى است ، البته از آنجا كه آيات توحيد و مسائل مربوط به معاد نيز در كتب آسمانى مطرح بوده آنها نيز در قلمرو مجادله آنها قرار داشته است .
آيا اين تكرار براى تاكيد اين مطلب مهم است و يا در هر دو مورد مطلب جديدى منظور بوده ؟ احتمال دوم نزديكتر به نظر مى رسد ، چرا كه هر يك از اين آيات سه گانه مطلب خاصى را تعقيب مى كند .
در آيه 56 سخن از انگيزه اينگونه مجادله ها يعنى كبر و غرور و خود برتربينى است .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 172
در حالى كه در آيه 35 از مجازات دنيوى آنها كه مساله مهر نهادن خداوند بر دلهاى آنان است بحث مى كند .
و در آيه مورد بحث گفتگو از مجازات اخروى آنها و انواع كيفرهاى دوزخى است .
توجه به اين نكته نيز لازم است كه يجادلون به صورت فعل مضارع است كه دلالت بر استمرار دارد ، اشاره به اينكه اينگونه افراد كه آيات الهى را تكذيب كرده اند براى توجيه عقائد و اعمال زشت خود مرتبا به مجادله و گفتگوهاى بى اساس مى پردازند .
به هر حال در پايان آيه آنها را با اين سخن تهديد مى كند : آنان به زودى نتيجه شوم كار خود را مى فهمند ( فسوف يعلمون ) .
آن هنگام كه غلها و زنجيرها بر گردن آنها قرار گرفته و با اين غل و زنجير آنها را مى كشند ( اذ الاغلال فى اعناقهم و السلاسل يسحبون ) .
به درون آب جوشان ، و سپس در آتش دوزخ سوزانده مى شوند ! ( فى الحميم ثم فى النار يسجرون ) .
يسجرون از ماده سجر ( بر وزن فجر ) به گفته راغب در مفردات به معنى بر افروختن آتش و شعلهور ساختن آن است ، و به گفته جمعى ديگر از ارباب
تفسير نمونه ج : 20 ص : 173
لغت و مفسران به معنى پر كردن تنور از آتش است .
به همين جهت بعضى از آيه چنين فهميده اند كه اين گروه از كافران خود آتشگيره هاى دوزخ مى شوند همانگونه كه در آيه 24 سوره بقره مى خوانيم : فاتقوا النار التى وقودها الناس و الحجارة : از آتشى بپرهيزيد كه هيزم آن سنگها و انسانها است و جمعى از اين تعبير چنين فهميده اند كه تمام وجود آنها پر از آتش مى شود ( البته اين دو معنى با هم منافاتى ندارد ) .
اين نوع مجازات براى مجادله كنندگان و مستكبران لجوج در حقيقت عكس العملى است مناسب با اعمال آنها در اين جهان ، آنها از روى كبر و غرور به تكذيب آيات الهى پرداختند ، و خود را در زنجيرهاى تقليدها و تعصبهاى كوركورانه گرفتار ساختند ، در آن روز با نهايت ذلت و خوارى غل و زنجير بر گردن آنها مى نهند و آنها را در آب سوزان مى كشند و سپس به آتشگيره هاى دوزخ تبديل مى شوند .
علاوه بر اين عذابهاى جسمانى آنها را با يك سلسله عذابهاى دردناك روحى مجازات مى كنند ، از جمله همان است كه در آيه بعد به آن اشاره كرده ، مى فرمايد : سپس به آنها گفته مى شود كجا هستند آنچه را شريك خداوند قرار مى داديد ؟ ! ( ثم قيل لهم اينما كنتم تشركون ) .
همان معبودهائى را كه جز خدا پرستش مى كرديد ( من دون الله ) .
تا از شما شفاعت كنند و از ميان اين عذابهاى دردناك و امواج متلاطم آتش .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 174
دوزخ رهائى بخشند ، مگر بارها نگفتيد كه ما اينها را به خاطر آن پرستش مى كنيم كه شفيعان ما باشند ؟ پس كجا رفت شفاعتشان ؟ ! ولى آنها با سرافكندگى و سرشكستگى در پاسخ مى گويند : آنها از نظر ما پنهان شدند و نابود و هلاك گشتند به طورى كه هيچ خبرى از آنها نيست ( قالوا ضلوا عنا ) .
بدون شك - همانگونه كه در ساير آيات قرآن نيز آمده - اين معبودان دروغين در جهنم هستند ، و اى بسا در كنارشان باشند ، اما از اين نظر كه هيچ نقش و تاثير و خاصيتى ندارند گوئى گم و گور شده اند ! سپس آنها مى بينند كه اصل اعتراف به عبوديت بتها داغ ننگى بر پيشانيشان است ، لذا در مقام انكار بر مى آيند و مى گويند : ما اصلا قبل از اين چيزى پرستش نمى كرديم ! ( بل لم نكن ندعوا من قبل شيئا ) .
اينها اوهام و خيالاتى بيش نبودند كه ما آنها را واقعيتهائى مى پنداشتيم ، سرابهائى بودند در بيابان زندگى ما كه آنها را آب گمان مى كرديم ، اما امروز براى ما روشن شده كه آنها اسمهائى بى مسمى و الفاظى بى معنى و مفهومند كه پرستش آنها جز ضلالت و گمراهى و بيهودگى هيچ نبود ، بنابر اين آنها يك واقعيت غير قابل انكار را بازگو مى كنند .
احتمال ديگرى در تفسير اين آيه نيز وجود دارد كه آنها در مقام دروغگوئى بر مى آيند ، به گمان اينكه خود را با دروغ از رسوائى برهانند ، چنانكه در آيه 23 و 24 سوره انعام مى خوانيم : ثم لم تكن فتنتهم الا ان قالوا و الله ربنا ما كنا مشركين انظر كيف كذبوا على انفسهم و ضل عنهم ما كانوا يفترون : .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 175
پاسخ عذر آنها جز اين نيست كه مى گويند به خدائى كه پروردگار ما است سوگند كه ما مشرك نبوديم ، ببين چگونه به خودشان نيز دروغ مى گويند ، و آنچه را به دروغ شريك خدا مى پنداشتند از انظارشان گم مى شود ! در پايان آيه مى فرمايد : اينگونه خداوند كافران را گمراه مى سازد ( كذلك يضل الله الكافرين ) .
كفر و لجاجت آنها پرده و حجابى بر قلب و فكر آنها مى شود ، لذا راه مستقيم حق را گذارده ، در بيراهه گام مى نهد ، و در قيامت نيز از راه بهشت محروم شده به بيراهه دوزخ كشيده مى شوند ، آرى اينچنين خداوند كافران را گمراه مى سازد .
آيه بعد به علت گرفتاريهاى اين گروه ، در اينهمه بلا و مصيبت و عذاب اشاره كرده ، مى گويد : اين عذابها به خاطر آن است كه به ناحق در زمين شادى مى كرديد و از روى غرور و مستى شهوات به خوشحالى مى پرداختيد ! ( ذلكم بما كنتم تفرحون فى الارض بغير الحق و بما كنتم تمرحون ) .
از مخالفت با پيامبران و كشتن مؤمنان و در فشار گذاردن محرومان و مستضعفان لذت مى برديد ، و از ارتكاب گناهان و قانون شكنيها در خود احساس غرور و سربلندى مى كرديد ، اكنون بايد كفاره آنهمه شادى بيجا و غرور و غفلت و مستى شهوت را در ميان اين غل و زنجيرها ، و در لابلاى شعله هاى آتش بدهيد .
تفرحون از ماده فرح به معنى شادى و خوشحالى است كه گاهى ممدوح است و شايسته ، همانگونه كه در آيه 4 - 5 سوره روم آمده است و يومئذ يفرح المؤمنون بنصر الله : در آن روز ( كه روميان اهل كتاب بر مشركان مجوس پيروز گردند ) مؤمنان شاد خواهند شد .
و گاه مذموم است و بر اساس باطل ، چنانكه در داستان قارون در آيه 76
تفسير نمونه ج : 20 ص : 176
سوره قصص مى خوانيم : اذ قال له قومه لا تفرح ان الله لا يحب الفرحين : به خاطر بياور هنگامى را كه قومش به او گفتند اينهمه شادى مغرورانه مكن كه خداوند شادى كنندگان مغرور را دوست نمى دارد .
البته اين تفاوت بايد از قرائن شناخته شود ، و پيداست كه در آيه مورد بحث فرح از نوع دوم منظور است .
تمرحون از ماده مرح ( بر وزن فرح ) به گفته جمعى از ارباب لغت و مفسران به معنى شدت فرح ، و گستردگى آن است .
و بعضى آن را به معنى شادى به خاطر مطالب بى اساس دانسته اند .
در حالى كه بعضى ديگر آن را به معنى شادى توام با يكنوع طرب و به كار گرفتن نعمتهاى الهى در مسير باطل شمرده اند .
ظاهر اين است كه همه اين معانى به يك مطلب باز مى گردد ، زيرا شدت شادى و افراط در آن سر از همه اين مسائل در مى آورد ، و با انواع گناهان و آلودگيها و عياشى و هوسرانى توام مى شود .
آرى اينگونه شاديهاى توام با غرور و غفلت و بيخبرى ، و همراه با هوسرانى و شهوت ، انسان را به سرعت از خدا دور مى كند ، و از درك حقايق باز مى دارد ، واقعيتها را شوخى ، و حقايق را مجاز جلوه مى دهد ، و چنين كسانى سرنوشتى جز آنچه در آيات فوق گفته شد ندارند .
اينجاست كه به آنها خطاب مى شود كه : وارد شويد از درهاى جهنم ، و جاودانه در آن بمانيد ( ادخلوا ابواب جهنم خالدين فيها ) .
و چه بد جايگاهى است جايگاه متكبران ( فبئس مثوى المتكبرين ) .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 177
اين جمله تاكيد مجددى است بر اينكه سرچشمه اصلى بدبختيهاى آنها همان كبر و غرور بوده است ، همان كبرى كه ام الفساد و حجاب در برابر ديدگان حق بين انسان و عامل مقاومت در برابر انبياء و اصرار در مسير باطل است .
در اين آيه باز به ابواب جهنم ( درهاى دوزخ ) برخورد مى كنيم .
آيا داخل شدن از درهاى دوزخ به اين معنى است كه هر گروهى از درى وارد مى شوند ؟ يا يك گروه از درهاى متعدد مى گذرند ؟ به اين معنى كه دوزخ همانند بعضى از زندانهاى وحشتناك و تو بر تو از بندها يا طبقات گوناگون تشكيل شده ، گروهى از گمراهان سرسخت بايد از همه اين طبقات بگذرند ، و در درك اسفل و قعر جهنم جاى گيرند ! شاهد اين سخن حديثى است كه از امير مؤمنان على (عليه السلام) در تفسير آيه لها سعة ابواب لكل باب منهم جزء مقسوم ( حجر - 34 ) نقل شده كه فرمود : ان جهنم لها سبعة ابواب ، اطباق بعضها فوق بعض ، و وضع احدى يديه على الاخرى ، فقال هكذا ! : جهنم هفت در دارد ، هفت طبقه بعضى بالاى بعضى قرار گرفته ، سپس يكى از دستهاى خود را روى ديگرى قرار داد و فرمود اينچنين ! .
در اينجا تفسير ديگرى نيز وجود دارد كه خلاصه اش اين است : درهاى جهنم - همانند درهاى بهشت - اشاره به عوامل گوناگونى است كه انسان را به جهنم يا بهشت مى كشاند ، هر نوع از گناهان ، و هر نوع از اعمال خير ، درى محسوب مى شود ، در روايات اسلامى نيز به آن اشاره شده است ، مطابق اين تفسير عدد 7 براى تكثير است نه تعداد و اينكه گفته مى شود بهشت داراى هشت در است اشاره به افزون بودن عوامل رحمت از عوامل عذاب و غضب است ( دقت .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 178
كنيد ) .
اين دو تفسير با هم تضادى ندارند .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 179
فَاصبرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقُّ فَإِمَّا نُرِيَنَّك بَعْض الَّذِى نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّك فَإِلَيْنَا يُرْجَعُونَ(77) وَ لَقَدْ أَرْسلْنَا رُسلاً مِّن قَبْلِك مِنْهُم مَّن قَصصنَا عَلَيْك وَ مِنْهُم مَّن لَّمْ نَقْصص عَلَيْك وَ مَا كانَ لِرَسول أَن يَأْتىَ بِئَايَة إِلا بِإِذْنِ اللَّهِ فَإِذَا جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضىَ بِالحَْقِّ وَ خَسِرَ هُنَالِك الْمُبْطِلُونَ(78)
ترجمه :
77 - صبر كن كه وعده خدا حق است ، هر گاه قسمتى از مجازاتهائى را كه به آنها وعده داده ايم در حال حياتت به تو ارائه دهيم ، يا تو را ( پيش از آن ) از دنيا ببريم ( مهم نيست ) چرا كه بازگشت آنها به سوى ماست .
78 - ما پيش از تو رسولانى فرستاديم ، گروهى از آنان سرگذشتشان را براى تو بازگو كرده ايم ، و گروهى را براى تو بازگو نكرده ايم ، هيچ پيامبرى حق نداشت معجزه اى جز به فرمان خدا بياورد ، و هنگامى كه فرمان خداوند ( براى مجازات آنها ) صادر شود در ميان آنها به حق داورى خواهد شد ، و در آن هنگام اهل باطل زيان خواهند كرد .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 180
تفسير : باز هم صبر كن
به دنبال بحثهاى گذشته در زمينه كارشكنيهاى كفار و كبر و غرور و تكذيب آنها نسبت به آيات الهى در دو آيه مورد بحث پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را دلدارى داده ، امر به صبر و استقامت در مقابل اين مشكلات مى كند .
نخست مى فرمايد : اكنون كه چنين است صبر و شكيبائى پيشه كن كه وعده خدا حق است ( فاصبر ان وعد الله حق ) .
هم وعده پيروزى كه به تو داده شده ، و هم وعده مجازات دردناك مستكبران مغرور و تكذيب كننده ، هر دو حق است و بدون شك تحقق مى يابد .
سپس براى اينكه دشمنان حق چنين تصور نكنند كه اگر در مجازاتشان تاخيرى رخ دهد مى توانند از چنگال كيفر و عذاب الهى بگريزند اضافه مى كند : هر گاه قسمتى از مجازاتهائى را كه به آنها وعده داده ايم در حال حياتت به تو نشان دهيم ، و يا پيش از آنكه آنها گرفتار عذاب شوند تو را از دنيا ببريم مهم نيست ، چرا كه در هر حال به سوى ما بازگشت مى كنند و ما به وعده هاى خود در باره آنان عمل خواهيم كرد ( فاما نرينك بعضى الذى نعدهم او نتوفينك فالينا يرجعون ) .
وظيفه تو تنها ابلاغ آشكار و اتمام حجت بر همگان است ، تا دلهاى بيدار در پرتو تبليغ تو روشن گردد ، و براى مخالفان نيز جاى عذر و بهانه اى باقى نماند ، تو به هيچ چيزى جز به انجام اين وظيفه دلبستگى نداشته باش ، و حتى در بند اين نباش كه آتش سوزان دلت نسبت به اين گروه سركش با مجازات سريع الهى تسكين يابد .
اين سخن در ضمن ، تهديد روشنى نسبت به آنها است تا بدانند در هر حال .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 181
در چنگال عذاب الهى گرفتار خواهند شد ، همانگونه كه گروهى از آنان در همين دنيا در ميدان بدر و صحنه هاى مشابه آن به كيفر خود رسيدند ، گروه بيشترى در قيامت سزاى اعمال خود را خواهند ديد .
باز براى مزيد تسلى خاطر و دلدارى پيامبر اشاره به وضع مشابه پيامبران پيشين مى كند ، كه آنها نيز گرفتار چنين مشكلاتى بودند ولى همچنان به راه خود ادامه دادند ، و پيروزى را در آغوش گرفتند ، مى فرمايد : ما پيش از تو رسولانى فرستاديم ، سرگذشت گروهى از آنان را در قرآن براى تو بازگو كرده ايم ، هر چند سرگذشت گروهى ديگر را براى تو بيان ننموديم ( و لقد ارسلنا رسلا من قبلك منهم من قصصنا عليك و منهم من لم نقصص عليك ) .
هر كدام با صحنه هائى از اين قبيل و مشكلاتى طاقتفرسا دست به گريبان بودند ، و در مقابل آنها اقوام لجوج و متكبر و مغرور فراوان قرار داشتند ، ولى سرانجام آئين حق پيروز گشت و ظالمان و مجرمان مغلوب شدند .
و از آنجا كه مشركان و كافران بهانه جو و لجوج هر روز در برابر انبياى الهى تقاضاى معجزه دلخواه خود را داشتند ، و مشركان زمان پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نيز همين شيوه را تكرار مى كردند ، قرآن در دنباله اين سخن اضافه مى كند : هيچ پيامبرى حق نداشت و نمى توانست معجزه اى جز به فرمان خدا بياورد ! ( و ما كان لرسول ان ياتى باية الا باذن الله ) .
اصولا همه معجزات در اختيار خدا است ، و بازيچه دست كفار نمى تواند باشد ، و پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در برابر معجزات اقتراحى آنان هرگز نمى تواند سر تسليم فرود آورد ، آنچه را براى هدايت مردم ، و پيدا كردن حق ضرورى و لازم است بر دست پيامبرانش ظاهر مى سازد .
سپس با لحنى جدى و تهديد آميز به كسانى كه مى گفتند اگر راست مى گوئى
تفسير نمونه ج : 20 ص : 182
چرا عذاب الهى به سراغ ما نمى آيد هشدار مى دهد كه : هنگامى كه فرمان الهى براى مجازات اين منكران لجوج صادر شود در ميان آنها به حق داورى خواهد شد ، و پيروان باطل در آن هنگام زيان خواهند كرد ( فاذا جاء امر الله قضى بالحق و خسر هنالك المبطلون ) .
در آن روز درهاى توبه بسته مى شود ، راههاى بازگشت مسدود مى گردد ، و ناله ها و فريادها و شيونها بجائى نخواهد رسيد ، آن روز است كه رهروان راه باطل به روشنى مى بينند كه تمام سرمايه هاى هستى خود را از كف داده و متاعى نخريدند بلكه گرفتار خشم و غضب و كيفر دردناك الهى شده اند ، پس چرا اينهمه اصرار دارند كه آن روز غير قابل برگشت فرا رسد ؟ ! مطابق اين تفسير ، آيه فوق اشاره به عذاب استيصال است .
ولى جمعى از مفسران اين آيه را اشاره به فرمان عذاب در قيامت دانسته اند ، در آنجاست كه داورى حق در ميان همگان مى شود ، و پيروان باطل به خسران و زيانكار بودن خود از هر جهت آگاه مى شوند .
تعبير آيه 27 سوره جاثيه نيز مؤيد اين تفسير است ، آنجا كه مى فرمايد : و يوم تقوم الساعة يومئذ يخسر المبطلون : هنگامى كه قيامت برپا شود در آن روز پيروان باطل خسارت مى بينند .
ولى تعبير به امر الله و مانند آن در آيات متعددى در مورد عذاب دنيا به كار رفته است .
اين احتمال نيز وجود دارد كه آيه معنى گسترده اى داشته باشد كه هم عذاب دنيا را شامل شود و هم مجازات آخرت را ، و در هر دو صحنه زيانكارى مبطلين آشكار مى شود .
قابل توجه اينكه در حديثى مى خوانيم : در شهر مدينه دلقكى بود كه .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 183
مردم را مى خنداند و گاه اظهار مى داشت كه اين مرد ( امام سجاد على بن الحسين (عليهماالسلام) مرا خسته كرده است ، تا به حال نتوانسته ام او را بخندانم ، لذا روزى امام (عليه السلام) عبور مى كرد ، آن مرد آمد و عباى حضرت را از دوش مباركش برداشت و رفت ، امام (عليه السلام) اعتنائى به او نكرد ، همراهان به دنبال او رفتند و عبا را از وى گرفتند و بر دوش حضرت افكندند ، امام (عليه السلام) پرسيد اين شخص كه بود ؟ عرض كردند : دلقكى است كه اهل مدينه را مى خنداند ، فرمود به او بگوئيد : ان لله يوما يخسر فيه المبطلون خداوند روزى دارد كه در آن روز اهل باطل زيان مى بينند ! .

نكته : عدد پيامبران الهى
بسيارى از مفسران به تناسب آيات فوق در اينجا بحثى در باره تعداد پيامبران الهى مطرح كرده اند ، و روايات مختلفى در اين زمينه نقل شده است .
روايت مشهور در اين زمينه عدد يكصد و بيست و چهار هزار را نشان مى دهد ، در حالى كه در بعضى از روايات عدد پيامبران هشت هزار شمرده شده است كه چهار هزار از بنى اسرائيل و چهار هزار از غير آنها بوده اند .
در حديثى از امام على بن موسى الرضا (عليهماالسلام) چنين آمده است كه پيغمبر گرامى اسلام فرمود : خلق الله عز و جل ماة الف نبى و اربعة و عشرين الف نبى انا اكرمهم على الله و لا فخر ، و خلق الله عز و جل ماة الف وصى و اربعة و عشرين الف وصى ، فعلى اكرمهم على الله و افضلهم : خداوند 124 هزار پيامبر آفريد كه من از همه آنها نزد خداوند گرامى ترم در عين حال فخر و مباهاتى نمى كنم .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 184
( و غرورى به خود راه نمى دهم ) و خداوند 124 هزار وصى آفريد كه على (عليه السلام) از همه آنها نزد خداوند گرامى تر و برتر است .
در روايت ديگرى از انس بن مالك از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) چنين نقل شده است : بعثت على اثر ثمانية آلاف نبى ، منهم اربعة آلاف من بنى اسرائيل من به دنبال 8 هزار پيامبر مبعوث شده ام كه چهار هزار از آنها از بنى اسرائيل بودند .
اين دو حديث با هم منافاتى ندارد ، زيرا ممكن است حديث دوم اشاره به انبياى بزرگ باشد ( همانگونه كه مرحوم علامه مجلسى در توضيح اين سخن بيان كرده است ) .
باز در حديث ديگرى از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم كه در پاسخ سؤال ابو ذر از تعداد پيامبران الهى عدد 124 هزار را بيان فرمود ، و به دنبال سؤال از تعداد رسولان از ميان آنها عدد 313 نفر را ذكر نمود .
و نيز در حديث ديگرى از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بعد از ذكر عدد 124 هزار مى خوانيم : 5 نفر از آنها الو العزم بودند : نوح و ابراهيم و موسى و عيسى و محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) .
روايات ديگرى نيز در اين زمينه نقل شده كه عدد بالا را تاييد مى كند .
به هر حال از آنچه گفتيم روشن مى شود كه اين روايت خبر واحد نيست - چنانكه بر سوئى از بعضى از علما در تفسير روح البيان نقل كرده است ، بلكه اخبار متعدد و مستفيض اين مطلب را تاييد مى كند كه پيامبران الهى 124 هزار نفر بودند ، اخبارى كه در منابع مختلف اسلامى وارد شده است .
قابل توجه اينكه عدد پيامبرانى كه نام آنها صريحا در قرآن آمده است .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 185
فقط 26 نفر است و آنها عبارتند از : آدم - نوح - ادريس - صالح - هود - ابراهيم - اسماعيل - اسحاق يوسف - لوط - يعقوب - موسى - هارون - شعيب - زكريا - يحيى عيسى - داود - سليمان - الياس - اليسع - ذو الكفل - ايوب - يونس - عزير و محمد ( عليهم الصلاة و السلام ) .
ولى پيامبران ديگرى نيز هستند كه در قرآن اشاراتى به آنها شده بى آنكه صريحا نام آنها بيان شود ، مانند اشموئيل كه در آيه 248 سوره بقره به عنوان و قال لهم نبيهم به او اشاره شده است .
و ارميا كه در آيه 259 بقره به عنوان او كالذى مر على قرية ... .
و يوشع كه در آيه 60 سوره كهف به عنوان و اذ قال موسى لفتاه به او اشاره شده است ( بنا بر اينكه يوشع از پيامبران باشد ) .
و خضر كه در آيه 65 كهف به عنوان فوجدا عبدا من عبادنا ذكر شده است .
و همچنين اسباط بنى اسرائيل كه بزرگان قبائل بودند و در آيه 163 سوره نساء تصريح شده كه بر آنها وحى الهى نازل گرديده است : و اوحينا الى ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و الاسباط ... و اگر در ميان برادران يوسف نيز پيامبرانى وجود داشته اند در سوره يوسف كرارا اشاره به وضع آنها شده است .
كوتاه سخن اينكه : عدد پيامبرانى كه خداوند اشاره به داستان و سرگذشت آنها نموده از 26 نفر بسيار بيشتر است ، اين عدد تنها مربوط به آنها است كه نام آنها صريحا ذكر شده .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 186
آخرين سخن در اينجا اينكه : از بعضى از روايات كه در كتب شيعه و اهل سنت آمده استفاده مى شود كه خداوند از ميان سياه پوستان نيز پيامبرى مبعوث كرد ، چنانكه طبرسى در مجمع البيان مى گويد : روى عن على انه قال : بعث الله نبيا اسود لم يقص قصته : خداوند پيامبرى سياه پوست مبعوث كرد ، هر چند شرح سرگذشت او را در قرآن بيان نكرده است .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 187
اللَّهُ الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الأَنْعَمَ لِترْكبُوا مِنهَا وَ مِنهَا تَأْكلُونَ(79) وَ لَكُمْ فِيهَا مَنَفِعُ وَ لِتَبْلُغُوا عَلَيهَا حَاجَةً فى صدُورِكمْ وَ عَلَيْهَا وَ عَلى الْفُلْكِ تحْمَلُونَ(80) وَ يُرِيكُمْ ءَايَتِهِ فَأَى ءَايَتِ اللَّهِ تُنكِرُونَ(81)
ترجمه :
79 - خداوند كسى است كه چهار پايان را براى شما آفريد تا بعضى را سوار شويد ، و از بعضى تغذيه كنيد .
80 - و براى شما در آنها منافع قابل ملاحظه اى ( غير از اينها ) است ، منظور اين است ، كه به وسيله آنها به مقصدى كه در دل داريد برسيد ، و بر آنها و بر كشتيها سوار مى شويد .
81 - او آياتش را همواره به شما نشان مى دهد ، كداميك از آيات او را انكار مى كنيد ؟ !
تفسير : منافع گوناگون چهار پايان
بار ديگر در اين آيات به نشانه هاى قدرت خداوند و مواهب گسترده اش نسبت به انسانها باز مى گردد ، و گوشه ديگرى از آن را شرح مى دهد ، تا هم به عظمت او آشناتر شوند ، و هم حس شكرگزارى را كه وسيله اى براى معرفت الله است در آنها برانگيزد .
مى فرمايد : خداوند همان كسى است كه چهار پايان را براى شما آفريد ،
تفسير نمونه ج : 20 ص : 188
تا بر آنها سوار شويد ، و از آنها تغذيه كنيد ( الله الذى جعل لكم الانعام لتركبوا منها و منها تاكلون ) .
بعضى از آنها تنها براى تغذيه مورد استفاده قرار مى گيرند همچون گوسفند ، و بعضى هم براى سوارى و هم براى تغذيه مانند شتر كه هم كشتى بيابانهاى خشك و سوزان است و هم وسيله اى براى تغذيه آدميان ! انعام جمع نعم ( بر وزن قلم ) در اصل بر شتر اطلاق مى شده ، ولى بعدا توسعه يافته و به شتر و گاو و گوسفند گفته مى شود ، اين واژه از كلمه نعمت گرفته شده ، به خاطر اينكه يكى از بزرگترين نعمتها براى انسانها چهارپايان محسوب مى شود ، حتى امروز كه آنهمه وسايل نقليه سريع السير هوائى و زمينى اختراع شده است باز در بعضى از موارد منحصرا بايد از چهارپايان استفاده كرد ، در بيابانهاى شنزار كه عبور وسائل نقليه در آن بسيار مشكل است ، و در بعضى از گذرگاههاى باريك كوهستانها تنها وسيله اى كه با آن مى توان عبور كرد هنوز هم چهارپايانند ! اصولا آفرينش چهارپايان با آن خلقتهاى متفاوت ، و مخصوصا با آن روح تسليم و قابليت براى رام شدن ، در حالى كه در بسيارى از اوقات نيرومندتر از قويترين انسانها هستند ، خود نشانه اى از نشانه هاى بزرگ خدا است .
حيوانات كوچك و كم جثه اى را سراغ داريم كه به خاطر توحش براى انسانها سخت خطرناكند ، در حالى كه گاهى افسار يك قطار بزرگ از شتران عظيم الجثه را به دست كودكى مى سپارند و مى برد هر جا كه خاطر خواه اوست ! از اين گذشته استفاده هاى فراوان ديگرى نيز از آنها مى شود ، همانگونه كه در آيه بعد به آن اشاره كرده ، مى فرمايد : و براى شما در آنها منافع قابل ملاحظه اى غير از اينها است ( و لكم فيها منافع ) .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 189
از شير و پشم و پوست و ساير اجزاى آنها استفاده مى كنيد و حتى فضولات بدن آنها نيز در كشاورزى و غيره قابل استفاده است ، خلاصه در تمام وجود اين چهارپايان چيزى بى مصرف نيست ، تمام مفيد و سودمند است ، حتى بعضى از مواد داروئى را از بدن چهارپايان مى گيرند .
( توجه داشته باشيد نكره بودن منافع براى بيان اهميت آن است ) .
سپس مى افزايد : منظور ديگر از آفرينش آنها اين بوده است كه بر آنها سوار شويد و به مقاصدى كه در دل داريد برسيد ( و لتبلغوا عليها حاجة فى صدوركم ) .
بعضى از مفسران اين جمله را به معنى حمل و نقل بارها به وسيله چهارپايان دانسته اند كه در جمله هاى قبل به آن اشاره نشده است ، ولى اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور از حاجة فى صدوركم ( حاجتى كه در دل داريد ) مقاصد شخصى و غير عمومى باشد مانند استفاده هاى تفريحى ، هجرت و سياحت ، مسابقه ها و گاه كسب ابهت و مانند آن .
و از آنجا كه اينها همه وسيله مسافرت در خشكى هستند ، در پايان آيه مى افزايد : و بر اين چهارپايان و بر كشتيها سوار مى شويد ( و عليها و على الفلك تحملون ) .
تعبير به عليها ( بر چهارپايان ) با اينكه قبلا از آنها سخن به ميان آمده مقدمه اى است براى ذكر فلك ( كشتيها ) يعنى خداوند در صحرا و دريا وسيله مسافرت و حمل و نقل بارها را در اختيار شما گذاشت تا به سهولت بتوانيد به مقاصد خود برسيد .
در كشتيها خاصيتى آفريد كه با تمام ثقل و سنگينى بر روى آب باقى بماند ، .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 190
و جريان بادها را آنچنان منظم قرار داده كه مى توان از آنها در مسيرهاى معينى پيوسته استفاده كرد و با آن به ديدار آشنا رسيد .
در آخرين آيه مورد بحث براى تاكيد و گرفتن اقرار از همگان مى فرمايد : خدا آياتش را همواره به شما نشان مى دهد ، بگوئيد كداميك از آيات خدا را مى توانيد انكار كنيد ؟ ! ( و يريكم آياته فاى آيات الله تنكرون ) .
آيا آيات و نشانه هاى او را در آفاق مى توانيد انكار كنيد يا آيات او را در انفس ؟ آيا آيات او را در آفرينش خود از خاك و سپس پيمودن مراحل جنينى ، و مراحل بعد از تولد را مى توانيد انكار كنيد ، يا نشانه هاى او را در مساله حيات و مرگ ؟ و آيا آيات الهى را در آسمان و زمين و آفرينش شب و روز مى توان با ديده انكار نگريست ؟ و يا آفرينش وسائلى براى ادامه حيات همچون انعام و چهارپايان ؟ بر هر كجا كه بنگريد آثار خدا نمايان است ، كور باد چشمى كه او را نبيند .
به راستى با اينكه آيات و نشانه هاى او براى همگان روشن است چرا گروهى راه انكار را پيش مى گيرند ؟ مفسر بزرگ مرحوم طبرسى در پاسخ اين سؤال مى گويد : اين انكار ممكن است از سه امر ناشى گردد :
1 - هوا پرستى كه سبب مى شود انسان با شبهات بى اساس چهره حق را بپوشاند ( و به هوى و هوس خويش ادامه دهد ، چرا كه قبول حق او را محدود مى سازد ، از يكسو وظائفى براى او تعيين مى كند ، و از سوى ديگر محدوديتهائى اما هواپرستانى كه نمى خواهند نه آن وظائف را بپذيرند و نه اين محدوديتها را به انكار حق برمى خيزند هر چند دلائل آن روشن و آشكار باشد ) .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 191
2 - تقليد و پيروى كوركورانه ( از ديگران مخصوصا از پيشينيان ) كه آن نيز پرده بر چهره حق مى افكند .
3 - پيشداوريهاى غلط و اعتقادهاى فاسد پيشين كه در ذهن رسوخ يافته مانع از بررسى و مطالعه بيطرفانه در آيات حق مى گردد ، لذا از درك آنها عاجز مى ماند .

تفسير نمونه ج : 20 ص : 192
أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فى الأَرْضِ فَيَنظرُوا كَيْف كانَ عَقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كانُوا أَكثرَ مِنهُمْ وَ أَشدَّ قُوَّةً وَ ءَاثَاراً فى الأَرْضِ فَمَا أَغْنى عَنهُم مَّا كانُوا يَكْسِبُونَ(82) فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ رُسلُهُم بِالْبَيِّنَتِ فَرِحُوا بِمَا عِندَهُم مِّنَ الْعِلْمِ وَ حَاقَ بِهِم مَّا كانُوا بِهِ يَستهْزِءُونَ(83) فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسنَا قَالُوا ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَ كفَرْنَا بِمَا كُنَّا بِهِ مُشرِكِينَ(84) فَلَمْ يَك يَنفَعُهُمْ إِيمَنهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسنَا سنَّت اللَّهِ الَّتى قَدْ خَلَت فى عِبَادِهِ وَ خَسِرَ هُنَالِك الْكَفِرُونَ(85)
ترجمه :
82 - آيا آنها روى زمين سير نكردند تا ببينند عاقبت كسانى كه پيش از آنها بودند چه شد ؟ همانها كه نفراتشان از اينها بيشتر ، و قوت و آثارشان در زمين فزونتر بود ، هرگز آنچه را به دست مى آوردند نتوانست آنها را ( در برابر عذاب الهى ) بى نياز سازد .
83 - هنگامى كه رسولان آنها با دلائل روشن به سراغ آنان آمدند به معلوماتى كه خود داشتند خوشحال بودند ( و غير آن را هيچ مى شمردند ) ولى آنچه را ( از عذاب )
تفسير نمونه ج : 20 ص : 193
به سخريه مى گرفتند بر آنها فرود آمد !
84 - هنگامى كه شدت عذاب ما را ديدند گفتند : هم اكنون به خداوند يگانه ايمان آوريم و به معبودهائى كه شريك او مى شمرديم كافر شديم .
85 - اما هنگامى كه عذاب ما را مشاهده كردند ايمان آنها به حالشان سودى نداشت ، اين سنت الهى در مورد بندگان پيشين او است ، و كافران در آن هنگام زيانكار شدند .

تفسير : به هنگام نزول عذاب ، ايمان بيهوده است
اين آيات كه آخرين آيات سوره مؤمن را تشكيل مى دهد در حقيقت يك نوع نتيجه گيرى از بحثهاى گذشته است ، زيرا بعد از بيان آنهمه آيات الهى در آفاق و انفس ، و آنهمه مواعظ لطيف و دلنشين و گفتگو پيرامون معاد و دادگاه بزرگ رستاخيز ، منكران لجوج و كافران مستكبر را ، با تهديدهاى شديد و توام با استدلال و منطق مواجه ساخته ، و پايان كار آنها را به وضوح بيان مى كند .
نخست مى گويد : آيا آنها بر زمين سير نكردند تا ببينند عاقبت كسانى كه قبل از آنها مى زيستند چگونه شد ؟ ! ( ا فلم يسيروا فى الارض فينظروا كيف كان عاقبة الذين من قبلهم ) .
اگر در اصالت تاريخ تدوين يافته و آنچه بر صفحات اوراق ثبت شده شك و ترديد دارند در اصالت آثارى كه بر صفحه زمين از كاخهاى ويران شده شاهان ، از استخوانهاى پوسيده در زير خاك ، و از ويرانه هاى شهرهاى بلا زده ، كه با بيانى رسا ماجراهاى خويش را شرح مى دهند نمى توانند شك كنند .
همان كسانى كه از نظر تعداد نفرات از آنها بيشتر ، و از قوت و آثارشان در زمين از آنها فزونتر بود ( كانوا اكثر منهم و اشد قوة و آثارا فى الارض ) .
كثرت نفرات آنها از قبورشان مى توان شناخت ، و قدرت و آثارشان را در زمين از آنچه از آنها به يادگار مانده !
تفسير نمونه ج : 20 ص : 194
تعبير به آثارا فى الارض - همانگونه كه در تفسير آيه 21 همين سوره كه شبيه آن است گفته ايم - ممكن است اشاره به پيشرفت گسترده كشاورزى آنها باشد ( چنانكه در آيه 9 سوره روم آمده ) و يا اشاره به ساختمانهاى عظيم و بناهاى محكم اقوام پيشين در دل كوهها و بر صحنه دشتها ( چنانكه در آيات 128 و 129 شعرا بيان شده است ) .
ولى به هر حال نيروهائى را كه به دست مى آوردند هرگز به هنگام وزش طوفان بلا و عذاب الهى نتوانست آنها را بى نياز سازد و نجات دهد ( فما اغنى عنهم ما كانوا يكسبون ) .
بلكه تمام اين قدرتها در لحظاتى كوتاه در هم كوبيده شدند ، كاخها رويهم ريختند و ويران گشتند ، و لشكريان عظيم و قدرتمند همچون برگ خزان بر زمين افتادند ، و يا در ميان امواج كوه پيكر دفن شدند ! جائى كه آنها با آنهمه قدرت چنين سرنوشتى پيدا كردند ، اين مشركان ضعيف و ناتوان مكه كه در برابر آنها چيزى به حساب نمى آيند چه مى انديشند ؟ ! در آيه بعد به چگونگى برخورد آنها با پيامبران و معجزات و دلائل روشن انبياء اشاره كرده مى گويد : هنگامى كه رسولان آنها با معجزات و دلائل روشن به سراغ آنها آمدند از آنان روى گرداندند ، و تنها به معلوماتى كه خود داشتند دل بستند و خوشحال بودند ، و غير آن را هيچ شمردند ( فلما جائتهم رسلهم بالبينات فرحوا بما عندهم من العلم ) .
و همين امر سبب شد تا آنچه را از عذاب و تهديدهاى الهى به باد استهزا