New Page 9
Back Index Next

تفسير نمونه ج : 2 ص : 368
تشخيص صحيح و قدرت بر تفكر منطقى مى باشد .
سپس به گوشه اى از منطق رباخواران اشاره كرده ، مى فرمايد : اين به خاطر آن است كه آنها گفتند : بيع هم مانند ربا است و تفاوتى ميان اين دو نيست ( ذلك بانهم قالوا انما البيع مثل الربوا ) .
يعنى هر دو از انواع مبادله است كه با رضايت طرفين انجام مى شود .
ولى قرآن در پاسخ آنها مى گويد : چگونه اين دو ممكن است يكسان باشد حال آنكه خداوند بيع را حلال كرده و ربا را حرام ( و احل الله البيع و حرم الربوا ) .
مسلما اين تفاوت ، دليل و فلسفه اى داشته كه خداوند حكيم ، به خاطر آن چنين حكمى را صادر كرده است ، قرآن در اين باره توضيح بيشترى نداده و شايد به خاطر وضوح آن بوده است ، زيرا : اولا - در خريد و فروش معمولى هر دو طرف به طور يكسان در معرض سود و زيان هستند ، گاهى هر دو سود مى كنند و گاهى هر دو زيان ، گاهى يكى سود و ديگرى زيان مى كند در حالى كه در معاملات ربوى رباخوار هيچگاه زيان نمى بيند و تمام زيانهاى احتمالى بر دوش طرف مقابل سنگينى خواهد كرد و به همين دليل است كه مؤسسات ربوى روز به روز وسيع تر و سرمايه دارتر مى شوند و در برابر تحليل رفتن طبقات ضعيف بر حجم ثروت آنها دائما افزوده مى شود .
ثانيا - در تجارت و خريد و فروش معمولى طرفين در مسير توليد و مصرف گام بر مى دارند در صورتى كه رباخوار هيچ عمل مثبتى در اين زمينه ندارد .
ثالثا - با شيوع رباخوارى سرمايه ها در مسيرهاى ناسالم مى افتد و پايه هاى اقتصاد كه اساس اجتماع است متزلزل مى گردد ، در حالى كه تجارت صحيح موجب گردش سالم ثروت است .
رابعا - رباخوارى منشا دشمنيها و جنگهاى طبقاتى است ، در حالى كه
تفسير نمونه ج : 2 ص : 369
تجارت صحيح چنين نيست و هرگز جامعه را به زندگى طبقاتى و جنگهاى ناشى از آن سوق نمى دهد .
سپس راه را به روى توبه كاران باز گشوده ، مى فرمايد : هر كس اندرز الهى به او رسد و ( از رباخوارى ) خوددارى كند ، سودهايى كه در سابق ( قبل از حكم تحريم ربا ) به دست آورده مال او است و كار او به خدا واگذار مى شود و گذشته او را خدا خواهد بخشيد ( فمن جاءه موعظة من ربه فانتهى فله ما سلف و امره الى الله ) .
اما كسانى كه ( به خيره سرى ادامه دهند ) و باز گردند ( و اين گناه را همچنان ادامه دهند ) آنها اهل دوزخ اند و جاودانه در آن مى مانند ( و من عاد فاولئك اصحاب النار هم فيها خالدون ) .
در جمله قبل تصريح شده بود كه اين قانون مانند هر قانون ديگر گذشته را شامل نمى شود ، و به اصطلاح عطف به ما سبق نمى گردد ، زيرا اگر قوانين بخواهد زمان قبل از تشريع خود را شامل شود ، مشكلات فراوانى در زندگى مردم به وجود مى آيد ، به همين دليل هميشه قوانين از زمانى كه رسميت مى يابد اجرا مى شود .
البته معنى اين سخن آن نيست كه اگر رباخواران طلب هايى از افراد داشتند مى توانستند بعد از نزول آيه چيزى بيش از سرمايه خود از آنها بگيرند ، بلكه منظور اين است سودهايى كه قبل از نزول آيه گرفته اند بر آنها مباح شده است .
جمله و امره الى الله گر چه ظاهرش اين است كه آينده اين گونه افراد از نظر عفو و مجازات روشن نيست ، بلكه بسته به لطف الهى است ، ولى با توجه به جمله قبل از آن ( فله ما سلف ) ، معلوم مى شود كه منظور همان عفو است ، گويا اهميت گناه ربا سبب شده است كه حتى حكم عفو در باره كسانى كه قبل از نزول آيه دست به اين كار زده اند به طور صريح گفته نشود .
در معنى اين جمله ، احتمالات ديگرى نيز داده اند كه چون بر خلاف ظاهر
تفسير نمونه ج : 2 ص : 370
بود از نقل آن صرف نظر شد .
در پايان اين آيه اشاره به عذاب جاويدان شده بود ، با اينكه مى دانيم چنين عذابى مخصوص كفار است ، نه افراد با ايمان گنهكار ، گويا اين تعبير اشاره به آن است كه رباخواران كه اصرار بر ربا دارند ، ايمان درستى ندارند ، چرا كه با اين قانون مسلم الهى كه مخالفت با آن ، همچون جنگ با خداوند است به مخالفت برخاستند و يا اينكه رباخوارى مستمر و دائم سبب مى شود كه آنها بدون ايمان از دنيا بروند و عاقبتشان تيره و تار گردد .
اين احتمال نيز وجود دارد كه خلود در اينجا مانند آيه 93 سوره نساء كه حكم عذاب جاودان و خلود را در باره قاتلان افراد بى گناه ذكر كرده به معنى مجازات طولانى باشد نه ابدى و جاويدان .
در آيه بعد مقايسه اى بين ربا و انفاق در راه خدا مى كند ، مى فرمايد : خداوند ربا را نابود مى كند و صدقات را افزايش مى دهد ( يمحق الله الربوا و يربى الصدقات ) .
سپس مى افزايد : خداوند هيچ انسان بسيار ناسپاس گنهكار را ( كه آن همه بركات انفاق را فراموش كرده و به سراغ آتش سوزان رباخوارى مى رود ) دوست نمى دارد ( و الله لا يحب كل كفار اثيم ) .
محق به معنى نقصان و نابودى تدريجى است ، و ربا نمو و رشد تدريجى است از آنجا كه رباخوار به وسيله ثروتى كه در دست دارد حاصل دسترنج طبقه زحمتكش را جمع مى كند و گاه با اين وسيله به هستى و زندگى آنان خاتمه مى دهد
تفسير نمونه ج : 2 ص : 371
و يا لااقل بذر دشمنى و كينه در دل آنان مى پاشد به طورى كه تدريجا تشنه خون رباخوار مى گردند و جان و مالش را در معرض خطر قرار مى دهند .
قرآن مى گويد : خدا سرمايه هاى ربوى را به نابودى سوق مى دهد اين نابودى تدريجى كه براى افراد رباخوار هست براى اجتماع رباخوار نيز مى باشد .
در مقابل ، كسانى كه با عواطف انسانى و دلسوزى در اجتماع گام مى نهند و از سرمايه و اموالى كه تحت اختيار دارند انفاق كرده و در رفع نيازمنديهاى مردم مى كوشند ، با محبت و عواطف عمومى مواجه مى گردند و سرمايه آنها نه تنها در معرض خطر نيست بلكه با همكارى عمومى ، رشد طبيعى خود را مى نمايد اين است كه قرآن مى گويد و انفاقها را افزايش مى دهد .
اين حكم در فرد و اجتماع يكى است ، در اجتماعى كه به نيازمنديهاى عمومى رسيدگى شود قدرت فكرى و جسمى طبقه زحمتكش و كارگر كه اكثريت اجتماع را تشكيل مى دهد بكار مى افتد و به دنبال آن يك نظام صحيح اقتصادى كه بر پايه همكارى عمومى و بهره گيرى عموم استوار است به وجود مى آيد .
كفار ( از ماده كفور بر وزن فجور ) به كسى گويند كه بسيار ناسپاس و كفران كننده باشد و اثيم كسى است كه گناه زياد مرتكب مى شود .
جمله فوق مى گويد : رباخواران نه تنها با ترك انفاق و قرض الحسنه و صرف مال در راه نيازمنديهاى عمومى شكر نعمتى كه خداوند به آنها ارزانى داشته به جا نمى آورند بلكه آن را وسيله هر گونه ظلم و ستم و گناه و فساد قرار مى دهند و طبيعى است كه خدا چنين كسانى را دوست نمى دارد .
و در آخرين آيه مورد بحث سخن از گروه با ايمانى مى گويد كه درست نقطه مقابل رباخوارانند ، مى فرمايد : كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند و زكات را پرداختند اجر و پاداششان نزد خدا است ، نه ترسى بر آنان است و نه
تفسير نمونه ج : 2 ص : 372
غمگين مى شوند ( ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات و اقاموا الصلوة و آتوا الزكوة لهم اجرهم عند ربهم و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون ) .
در برابر رباخواران ناسپاس و گنهكار ، كسانى كه در پرتو ايمان ، خود پرستى را ترك گفته و عواطف فطرى خود را زنده كرده و علاوه بر ارتباط با پروردگار و بر پا داشتن نماز ، به كمك و حمايت نيازمندان مى شتابند و از اين راه از تراكم ثروت و به وجود آمدن اختلافات طبقاتى و به دنبال آن هزار گونه جنايت جلوگيرى مى كنند پاداش خود را نزد پروردگار خواهند داشت و در هر دو جهان از نتيجه عمل نيك خود بهره مند مى شوند .
طبيعى است ديگر عوامل اضطراب و دلهره براى اين دسته به وجود نمى آيد خطرى كه در راه سرمايه داران مفت خوار بود و لعن و نفرينهائى كه به دنبال آن نثار آنها مى شد براى اين دسته نيست .
و بالاخره از آرامش كامل برخوردار بوده هيچگونه اضطراب و غمى نخواهند داشت همانگونه كه در پايان آيه آمده و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون .

تفسير نمونه ج : 2 ص : 373
يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ذَرُوا مَا بَقِىَ مِنَ الرِّبَوا إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ(278) فَإِن لَّمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْب مِّنَ اللَّهِ وَ رَسولِهِ وَ إِن تُبْتُمْ فَلَكمْ رُءُوس أَمْوَلِكمْ لا تَظلِمُونَ وَ لا تُظلَمُونَ(279) وَ إِن كانَ ذُو عُسرَة فَنَظِرَةٌ إِلى مَيْسرَة وَ أَن تَصدَّقُوا خَيرٌ لَّكمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ(280) وَ اتَّقُوا يَوْماً تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلى اللَّهِ ثُمَّ تُوَفى كلُّ نَفْس مَّا كسبَت وَ هُمْ لا يُظلَمُونَ(281)
ترجمه :
278 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! از ( مخالفت فرمان ) خدا به پرهيزيد ، و آنچه از ( مطالبات ) ربا باقى مانده ، رها كنيد ، اگر ايمان داريد !
279 - اگر ( چنين ) نمى كنيد ، بدانيد خدا و رسولش ، با شما پيكار خواهند كرد ! و اگر توبه كنيد ، سرمايه هاى شما ، از آن شماست ]اصل سرمايه ، بدون سود [ ، نه ستم مى كنيد ، و نه بر شما ستم وارد مى شود .
280 - و اگر ( بدهكار ، ) قدرت پرداخت نداشته باشد ، او را تا هنگام توانايى ، مهلت دهيد ! ( و در صورتى كه به راستى قدرت پرداخت را ندارد ، ) براى خدا به او ببخشيد بهتر است ، اگر ( منافع اين كار را ) بدانيد !
281 - و از روزى به پرهيزيد ( و بترسيد ) كه در آن روز ، شما را به سوى خدا باز مى گردانند ، سپس به هر كس ، آنچه انجام داده ، به طور كامل باز پس داده مى شود ، و به آنها ستم نخواهد شد .
( چون هر چه مى بينند ، نتايج اعمال خودشان است ) .

تفسير نمونه ج : 2 ص : 374
شان نزول :
در تفسير على بن ابراهيم آمده است : پس از نزول آيات ربا شخصى به نام خالد بن وليد خدمت پيامبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) حاضر شده عرضه داشت : پدرم چون با طائفه ثقيف معاملات ربوى داشت و مطالباتش را وصول نكرده بود وصيت كرده است مبلغى از سودهاى اموال او كه هنوز پرداخت نشده است تحويل بگيرم آيا اين عمل براى من جايز است ؟ آيات فوق نازل شد و مردم را به شدت از اين كار نهى كرد .
در روايت ديگرى آمده است كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بعد از نزول اين آيه فرمود : الا ان كل ربا من ربا الجاهلية موضوع و اول ربا اضعه ربا العباس بن عبد المطلب : آگاه باشيد تمام مطالبات ربوى كه در زمان جاهليت مردم از يكديگر داشته اند همگى بايد فراموش شود و نخستين مطالبات ربوى كه من آن را به دست فراموشى مى سپارم مطالبات عباس بن عبد المطلب است .
از اين جمله به خوبى استفاده مى شود كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به هنگامى كه قلم سرخ بر مطالبات ربوى زمان جاهليت مى كشيد از بستگان خود شروع كرد و اگر در ميان آنها افراد ثروتمندى مانند عباس بودند كه در زمان جاهليت همچون ديگر ثروتمندان آلوده بودند پيامبر نخست مطالبات آنها را الغاء كرد .
و نيز در روايات آمده است كه پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بعد از نزول اين آيات به فرماندار مكه دستور داد كه اگر آل مغيره كه از رباخواران معروف بودند دست از كار خود بر ندارند با آنها بجنگد .

تفسير نمونه ج : 2 ص : 375
تفسير : رباخوارى گناهى عظيم است
در آيه نخست خداوند افراد با ايمان را مخاطب قرار داده و براى تاكيد بيشتر در مساله تحريم ربا مى فرمايد : اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! از خدا به پرهيزيد و آنچه از ربا باقى مانده رها كنيد اگر ايمان داريد ( يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و ذروا ما بقى من الربوا ان كنتم مؤمنين ) .
جالب اينكه : آيه فوق هم با ايمان به خدا شروع شده و هم با ايمان ختم شده است .
و در واقع تاكيدى است بر اين معنى كه رباخوارى با روح ايمان سازگار نيست ، بنابر اين هنگامى ايمان براى آنها حاصل مى شود كه تقوا را پيشه كنند و باقى مانده ربا يعنى مطالباتى كه در اين زمينه دارند رها سازند .
منظور اين نيست كه رباخواران كافرند آن گونه كه خوارج در مورد گناهان كبيره به طور كلى مى پندارند بلكه با ايمان راسخ و ثمر بخش سازگار نيست .
در آيه بعد لحن سخن را تغيير داده و پس از اندرزهايى كه در آيات پيشين گذشت با شدت با رباخواران برخورد كرده ، هشدار مى دهد كه اگر به كار خود همچنان ادامه دهند و در برابر حق و عدالت تسليم نشوند و به مكيدن خون مردم محروم مشغول باشند ، پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) ناچار است با توسل به جنگ جلو آنها را بگيرد ، مى فرمايد : اگر چنين نمى كنيد بدانيد با جنگ ، با خدا و رسول او روبرو خواهيد بود ( فان لم تفعلوا فاذنوا بحرب من الله و رسوله ) .
اين همان جنگى است كه طبق قانون قاتلوا التى تبغى حتى تفىء الى امر الله با گروهى كه متجاوز است پيكار كنيد تا به فرمان خدا گردن نهد انجام مى گيرد .

تفسير نمونه ج : 2 ص : 376
لذا در روايتى مى خوانيم هنگامى كه امام صادق (عليه السلام) شنيد شخص رباخوارى با نهايت جرات ربا مى خورد و نام آن را لبا ( شير آغاز يا آغوز ) مى نهد .
فرمود : اگر دست بر او يابم ، او را به قتل مى رسانم .
البته از اين حديث استفاده مى شود كه حكم قتل در مورد كسانى است كه منكر تحريم ربا هستند .
فاذنوا از ماده اذن هر گاه با لام متعدى شود به معنى اجازه دادن است و هر گاه با باء متعدى گردد به معنى علم و آگاهى است ، بنابر اين فاذنوا بحرب من الله مفهومش اين است آگاه باشيد كه خدا و رسولش با شما رباخواران ، پيكار خواهد كرد ، و در واقع اعلان جنگ از سوى خدا و رسول به اين گروه خيره سر است .
بنابر اين آنچه در سخنان بعضى معروف است كه در ترجمه آيه مى گويند : اعلان جنگ با خدا بدهيد درست نيست .
در هر حال از آيه بالا بر مى آيد كه حكومت اسلامى مى تواند با توسل به زور جلو رباخوارى را بگيرد .
( ضمنا آمدن حرب به صورت نكره دليل بر اهميت جنگ است ) .
سپس مى افزايد : و اگر توبه كنيد سرمايه هاى شما از آن شما است نه ستم مى كنيد ، و نه ستم بر شما مى شود ( و ان تبتم فلكم رؤس اموالكم لا تظلمون و لا تظلمون ) .
يعنى اگر توبه كنيد و دستگاه رباخوارى را برچينيد حق داريد سرمايه هاى اصلى خود را كه در دست مردم داريد ( به استثناى سود ) از آنها جمع آورى كنيد و اين قانون كاملا عادلانه است زيرا كه هم از ستم كردن شما بر ديگران جلوگيرى
تفسير نمونه ج : 2 ص : 377
مى كند و هم از ستم وارد شدن بر شما ، و در اين صورت نه ظالم خواهيد بود و نه مظلوم .
جمله لا تظلمون و لا تظلمون گر چه در مورد رباخواران آمده ولى در حقيقت يك شعار وسيع پر مايه اسلامى است كه مى گويد : به همان نسبت كه مسلمانان بايد از ستمگرى به پرهيزند از تن دادن به ظلم و ستم نيز بايد اجتناب كنند ، اصولا اگر ستمكش نباشد ستمگر كمتر پيدا مى شود و اگر مسلمانان آمادگى كافى براى دفاع از حقوق خود داشته باشند كسى نمى تواند به آنها ستم كند بايد پيش از آنكه به ظالم بگوييم ستم مكن به مظلوم بگوييم تن به ستم مده .
در آيه بعد مى فرمايد : اگر ( بدهكار ) داراى سختى و گرفتارى باشد او را تا هنگام توانايى مهلت دهيد ( و ان كان ذو عسرة فنظرة الى ميسرة ) .
در اينجا يكى از حقوق بدهكاران را بيان مى فرمايد كه اگر آنها از پرداختن اصل بدهى خود ( نه سود ) نيز عاجز باشند ، نه تنها نبايد به رسم جاهليت سود مضاعفى بر آنها بست و آنها را تحت فشار قرار داد ، بلكه بايد براى پرداختن اصل بدهى نيز به آنها مهلت داده شود ، و اين يك قانون كلى در باره تمام بدهكاران است .
حتى در قوانين اسلام كه در واقع تفسيرى است براى آيه فوق ، تصريح شده كه هيچگاه نمى توان خانه و وسائل زندگى ضرورى افراد را به خاطر بدهى آنها توقيف كرد يا از آنها گرفت ، بلكه طلبكاران تنها از مازاد آن مى توانند حق خود را بگيرند و اين حمايت روشنى است از حقوق قشرهاى ضعيف جامعه .
و در پايان آيه مى فرمايد : و ( چنانچه قدرت پرداخت ندارند ) ببخشيد براى شما بهتر است اگر بدانيد ( و ان تصدقوا خير لكم ان كنتم تعلمون ) .

تفسير نمونه ج : 2 ص : 378
اين در واقع گامى فراتر از مسائل حقوقى است ، اين يك مساله اخلاقى و انسانى است كه بحث حقوقى سابق را تكميل مى كند و به طلبكاران مى گويد : در اين گونه موارد كه بدهكاران سخت در مضيقه اند اگر بدهى آنان بخشوده شود ، از هر نظر براى شما ، بهتر است ، احساس كينه توزى و انتقام را به محبت و صميميت مبدل مى سازد و افراد ضعيف جامعه را به فعاليت مجددى كه نتيجه اش عايد همگان مى شود ، وامى دارد و اضافه بر اينها صدقه و انفاقى در راه خدا محسوب مى شود كه ذخيره روز بازپسين است .
و در آخرين آيه مورد بحث با يك هشدار شديد ، مساله ربا را پايان مى دهد و مى فرمايد : از روزى به پرهيزيد كه در آن به سوى خدا باز مى گرديد ( و اتقوا يوما ترجعون فيه الى الله ) .
سپس به هر كس آنچه را انجام داده باز پس داده مى شود ( ثم توفى كل نفس ما كسبت ) .
و به آنها ستمى نخواهد شد بلكه هر چه مى بينند نتيجه اعمال خودشان است ( و هم لا يظلمون ) .
معمول قرآن مجيد اين است كه پس از بيان ريزه كارى هاى احكام و برنامه هاى اسلامى در بسيارى از موارد ، يك تذكر كلى و عمومى و جامع براى تاكيد و تحكيم آنچه قبلا گفته شده است بيان مى دارد تا احكام و برنامه هاى پيشين كاملا در فكر و جان نفوذ كند .
لذا در اين آيه مردم را متوجه رستاخيز و كيفر اعمال بدكاران ساخته و به آنها هشدار مى دهد كه توجه داشته باشند ، روزى در پيش است كه همه اعمال انسان بدون كم و كاست به او داده مى شود و تمام آنچه را كه در بايگانى عالم هستى نگهدارى شده يك جا به دست وى مى سپارند آنگاه است كه از نتائج شوم آنها وحشت مى كند اما اين محصول چيزى است كه خود او كشته است و كسى به او
تفسير نمونه ج : 2 ص : 379
ستم نكرده بلكه اين خود او است كه به خويش ستم روا داشته است و هم لا يظلمون .
ضمنا اين آيه يكى ديگر از شواهد تجسم اعمال انسان در جهان ديگر مى باشد :
نكته ها :
1 - جالب توجه اينكه در تفسير الدر المنثور از چندين طريق نقل شده كه اين آيه آخرين آيه اى است كه بر پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نازل شده است و با توجه به مضمون آن هيچ بعيد به نظر نمى رسد و اگر سوره بقره آخرين سوره اى كه بر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نازل گرديده نيست منافاتى با اين موضوع ندارد ، زيرا مى دانيم گاهى آياتى كه بعدا نازل شده به فرمان پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در سوره هاى قبل قرار گرفته است .

2 - زيانهاى رباخوارى
الف - رباخوارى تعادل اقتصادى را در جامعه ها به هم مى زند و ثروتها را در يك قطب اجتماع جمع مى كند زيرا جمعى بر اثر آن فقط سود مى برند و زيانهاى اقتصادى همه متوجه جمعى ديگر مى گردد و اگر مى شنويم فاصله ميان كشورهاى ثروتمند و فقير جهان روز به روز بيشتر مى گردد يك عامل آن همين است و به دنبال آن بروز جنگهاى خونين است .
ب - رباخوارى يك نوع تبادل اقتصادى ناسالم است كه عواطف و پيوندها را سست مى كند و بذر كينه و دشمنى را در دلها مى پاشد و در واقع رباخوارى بر اين اصل استوار است كه رباخوار فقط سود پول خود را مى بيند و هيچ توجهى به ضرر و زيان بدهكار ندارد .
اينجا است كه بدهكار چنين مى فهمد كه ربا خوار پول را وسيله بيچاره ساختن او و ديگران قرار داده است .
ج - درست است كه ربا دهنده در اثر احتياج تن به ربا مى دهد اما هرگز اين بى عدالتى را فراموش نخواهد كرد و حتى كار به جائى مى رسد كه فشار پنجه
تفسير نمونه ج : 2 ص : 380
ربا خوار را هر چه تمام تر بر گلوى خود احساس مى كند اين موقع است كه سراسر وجود بدهكار بيچاره به رباخوار لعن و نفرين مى فرستد ، تشنه خون او مى شود و با چشم خود مى بيند كه هستى و درآمدى كه به قيمت جانش تمام شده به جيب رباخوار ريخته مى شود ، در اين شرائط بحرانى است كه ده ها جنايت وحشتناك رخ مى دهد ، بدهكار گاهى دست به انتحار و خودكشى مى زند و گاهى در اثر شدت ناراحتى طلبكار را با وضع فجيعى مى كشد و گاه به صورت يك بحران اجتماعى و انفجار عمومى و انقلاب همگانى درمى آيد .
اين گسستگى پيوند تعاون و همكارى در ميان ملتها و كشورهاى ربا دهنده و ربا گيرنده نيز آشكارا به چشم مى خورد ملتهائى كه مى بينند ثروتشان به عنوان ربا به جيب ملت ديگرى ريخته مى شود با بغض و كينه و نفرتى خاص به آن ملت مى نگرند و در عين اينكه نياز به قرض داشته اند منتظرند روزى عكس العمل مناسبى از خود نشان دهند .
اين است كه مى گوييم رباخوارى از نظر اخلاقى اثر فوق العاده بدى در روحيه وام گيرنده به جا مى گذارد و كينه او را در دل خودش مى يابد و پيوند تعاون و همكارى اجتماعى را بين افراد و ملتها سست مى كند .
د - در روايات اسلامى در ضمن جمله كوتاه و پر معنائى به اثر سوء اخلاقى ربا اشاره شده است در كتاب وسائل الشيعه در مورد علت تحريم ربا مى خوانيم ، هشام بن سالم مى گويد : امام صادق (عليه السلام) فرمودند : انما حرم الله عز و جل الربا لكيلا يمتنع الناس من اصطناع المعروف : خداوند ربا را حرام كرده تا مردم از كار نيك امتناع نورزند .

تفسير نمونه ج : 2 ص : 381
يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا إِذَا تَدَايَنتُم بِدَيْن إِلى أَجَل مُّسمًّى فَاكتُبُوهُ وَ لْيَكْتُب بَّيْنَكُمْ كاتِب بِالْعَدْلِ وَ لا يَأْب كاتِبٌ أَن يَكْتُب كمَا عَلَّمَهُ اللَّهُ فَلْيَكتُب وَ لْيُمْلِلِ الَّذِى عَلَيْهِ الْحَقُّ وَ لْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لا يَبْخَس مِنْهُ شيْئاً فَإِن كانَ الَّذِى عَلَيْهِ الْحَقُّ سفِيهاً أَوْ ضعِيفاً أَوْ لا يَستَطِيعُ أَن يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَ استَشهِدُوا شهِيدَيْنِ مِن رِّجَالِكمْ فَإِن لَّمْ يَكُونَا رَجُلَينِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتَانِ مِمَّن تَرْضوْنَ مِنَ الشهَدَاءِ أَن تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَكرَ إِحْدَاهُمَا الأُخْرَى وَ لا يَأْب الشهَدَاءُ إِذَا مَا دُعُوا وَ لا تَسئَمُوا أَن تَكْتُبُوهُ صغِيراً أَوْ كبِيراً إِلى أَجَلِهِ ذَلِكُمْ أَقْسط عِندَ اللَّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشهَدَةِ وَ أَدْنى أَلا تَرْتَابُوا إِلا أَن تَكُونَ تِجَرَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَيْنَكمْ فَلَيْس عَلَيْكمْ جُنَاحٌ أَلا تَكْتُبُوهَا وَ أَشهِدُوا إِذَا تَبَايَعْتُمْ وَ لا يُضارَّ كاتِبٌ وَ لا شهِيدٌ وَ إِن تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسوقُ بِكمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكمُ اللَّهُ وَ اللَّهُ بِكلِّ شىْء عَلِيمٌ(282)
ترجمه :
282 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! هنگامى كه بدهى مدت دارى ( به خاطر وام يا داد و ستد ) به يكديگر پيدا كنيد ، آن را بنويسيد ! و بايد نويسنده اى از روى عدالت ، ( سند را ) در ميان شما
تفسير نمونه ج : 2 ص : 382
بنويسد ! و كسى كه قدرت بر نويسندگى دارد ، نبايد از نوشتن - همان طور كه خدا به او تعليم داده - خود دارى كند ! پس بايد بنويسد ، و آن كس كه حق بر عهده اوست ، بايد املا كند ، و از خدا كه پروردگار اوست به پرهيزد ، و چيزى را فروگذار ننمايد ! و اگر كسى كه حق بر ذمه اوست ، سفيه يا ( از نظر عقل ) ضعيف ( و مجنون ) است ، يا ( به خاطر لال بودن ، ) توانايى بر املا كردن ندارد ، بايد ولى او ( به جاى او ، ) با رعايت عدالت ، املا كند ! و دو نفر از مردان ( عادل ) خود را ( بر اين حق ) شاهد بگيريد ! و اگر دو مرد نبودند ، يك مرد و دو زن ، از كسانى كه مورد رضايت و اطمينان شما هستند ، انتخاب كنيد ! ( و اين دو زن ، بايد با هم شاهد قرار گيرند ، ) تا اگر يكى انحرافى يافت ، ديگرى به او ياد آورى كند .
و شهود نبايد به هنگامى كه آنها را ( براى شهادت ) دعوت مى كنند ، خوددارى نمايند ! و از نوشتن ( بدهى خود ، ) چه كوچك باشد يا بزرگ ، ملول نشويد ( هر چه باشد بنويسيد ) ! اين ، در نزد خدا به عدالت نزديك تر ، و براى شهادت مستقيم تر ، و براى جلوگيرى از ترديد و شك ( و نزاع و گفتگو ) بهتر مى باشد ، مگر اينكه داد و ستد نقدى باشد كه بين خود ، دست به دست مى كنيد .
در اين صورت ، گناهى بر شما نيست كه آن را ننويسيد .
ولى هنگامى كه خريد و فروش ( نقدى ) مى كنيد ، شاهد بگيريد ! و نبايد به نويسنده و شاهد ، ( به خاطر حقگويى ، ) زيانى برسد ( و تحت فشار قرار گيرند ) ! و اگر چنين كنيد ، از فرمان پروردگار خارج شده ايد .
از خدا به پرهيزيد و خداوند به شما تعليم مى دهد ، خداوند به همه چيز داناست .

تفسير : تنظيم اسناد تجارى در طولانى ترين آيه قرآن
بعد از بيان احكامى كه مربوط به انفاق در راه خدا و همچنين مساله رباخوارى بود در اين آيه كه طولانى ترين آيه قرآن است ، احكام و مقررات دقيقى براى امور تجارى و اقتصادى بيان كرده تا سرمايه ها هر چه بيشتر رشد طبيعى خود را پيدا كنند و بن بست و اختلاف و نزاعى در ميان مردم رخ ندهد .
در اين آيه نوزده دستور مهم در مورد داد و ستد مالى به ترتيب ذيل بيان شده
تفسير نمونه ج : 2 ص : 383
است .
1 - در نخستين حكم مى فرمايد : اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! هنگامى كه بدهى مدت دارى ( به خاطر وام دادن يا معامله ) به يكديگر پيدا كنيد آن را بنويسيد ( يا ايها الذين آمنوا اذا تداينتم بدين الى اجل مسمى فاكتبوه ) .
ضمنا از اين تعبير ، هم مساله مجاز بودن قرض و وام روشن مى شود و هم تعيين مدت براى وامها .
قابل توجه اينكه در آيه ، كلمه دين به كار برده شده نه قرض ، زيرا قرض تنها در مبادله دو چيز كه مانند يكديگرند به كار مى رود ، مثل اينكه چيزى را وام مى گيرد كه بعدا همانند آن را برگرداند ولى دين هر گونه بدهكارى را شامل مى شود ، خواه از طريق قرض گرفتن باشد يا معاملات ديگر مانند اجاره و صلح و خريد و فروش ، كه يكى از طرفين چيزى را به ذمه بگيرد ، بنابر اين آيه مورد بحث شامل عموم بدهى هايى مى شود كه در معاملات وجود دارد ، مانند سلف و نسيه ، در عين اينكه قرض را هم شامل مى شود ، و اينكه بعضى آن را مخصوص بيع سلف دانسته اند كاملا بى دليل است هر چند ممكن است شان نزول آن بيع سلف باشد .
2 و 3 - سپس براى اينكه جلب اطمينان بيشترى شود ، و قرار داد از مداخلات احتمالى طرفين سالم بماند ، مى افزايد : بايد نويسنده اى از روى عدالت ( سند بدهكارى را ) بنويسد ( و ليكتب بينكم كاتب بالعدل ) .
بنابر اين ، اين قرار داد بايد به وسيله شخص سومى تنظيم گردد و آن شخص عادل باشد .
گر چه ظاهر اين جمله و جمله سابق اين است كه نوشتن چنين قراردادهائى واجب است زيرا امر دلالت بر وجوب دارد ، و به همين دليل بعضى از فقهاى اهل سنت ، اين كار را واجب مى دانند ، ولى مشهور ميان بزرگان علماى شيعه
تفسير نمونه ج : 2 ص : 384
و اهل سنت به خاطر دلائل ديگر ، استحباب آن است .
( يا اينكه امر جنبه ارشادى و راهنمائى براى پيشگيرى از نزاع و درگيرى دارد ) از آيه بعد كه مى فرمايد : ( فان امن بعضكم بعضا فليؤد الذى ائتمن امانته ) : اگر به يكديگر اطمينان داشته باشيد آن كس كه حقى بر گردن او است بايد به موقع حق را بپردازد ( گو اينكه نوشته اى در كار نباشد ) استفاده مى شود كه اين حكم مربوط به جايى است كه اطمينان كامل در بين نباشد و احتمال بروز اختلافاتى باشد .
اين نكته نيز قابل ملاحظه است كه عدالت در عبارت فوق ، وصفى براى كتابت است ، ولى از آن معلوم مى شود كه بايد نويسنده عادل باشد تا نوشتنش از روى عدالت صورت گيرد .
4 - كسى كه قدرت بر نويسندگى دارد نبايد از نوشتن خوددارى كند و همانطور كه خدا به او تعليم داده است بايد بنويسد ( و لا ياب كاتب ان يكتب كما علمه الله فليكتب ) .
يعنى به پاس اين موهبتى كه خدا به او داده نبايد از نوشتن قرارداد شانه خالى كند ، بلكه بايد طرفين معامله را در اين امر مهم كمك نمايد ( مخصوصا در محيطهائى مانند محيط نزول آيه كه افراد با سواد كم باشند ) .
جمله كما علمه الله مطابق تفسير فوق ، براى تاكيد و تشويق بيشتر است ولى احتمال دارد كه اشاره به حكم ديگرى باشد ، و آن رعايت نهايت امانت در نوشتن است ، يعنى آن چنان كه خدا به او تعليم داده ، سند را دقيقا تنظيم نمايد .
آيا قبول دعوت براى تنظيم اسناد وجوب عينى دارد ؟ مسلما نه ، زيرا با انجام بعضى از ديگران ساقط مى شود ، به همين دليل بعضى از فقهاء حكم به وجوب كفائى آن كرده اند ولى بسيارى گفته اند كه اين كار نيز مستحب است و نوعى تعاون بالبر و التقوى ( كمك در انجام نيكى ها ) محسوب مى شود ، و از جمله هاى آينده اين آيه نيز ممكن است پاره اى از شواهد بر استحباب به دست آورد ، ولى به هر حال
تفسير نمونه ج : 2 ص : 385
تا آنجا كه نظام جامعه اسلامى ايجاب مى كند ، اين كار واجب است ، و در فراسوى آن ، مستحب مى باشد .
آيا نويسنده مى تواند اجرتى بگيرد و هزينه دوات و كاغذ و قلم بر عهده كيست ؟ شايد بعضى تصور كرده اند همه اينها بر عهده كاتب است و حق اجرت را نيز ندارد ، ولى اين سخن صحيح نيست .
زيرا گرفتن اجرت بر اين گونه واجبات اشكالى ندارد و هزينه ها نيز به كسى تعلق مى گيرد كه كار براى او انجام مى شود .
5 - و آن كس كه حق بر ذمه او است بايد املاء كند ( و ليملل الذى عليه الحق ) .
مسلما يكى از طرفين معامله بايد صورت قرارداد را بگويد تا كاتب بنويسد اما كدام يك از طرفين ؟ آيه مى گويد : آن كس كه حق بر گردن او است بايد املاء كند ، اصولا هميشه امضاى اصلى در اسناد ، امضاى بدهكار است و هنگامى كه با املاى او انجام بگيرد ، جلو هر گونه انكارى را خواهد گرفت .
6 - بدهكار بايد از خدا به پرهيزد و چيزى را فروگذار نكند ( و ليتق الله ربه و لا يبخس منه شيئا ) .
7 - هر گاه كسى كه حق بر ذمه او است ( بدهكار ) سفيه يا ( از نظر عقل ) ضعيف ( و مجنون ) باشد و يا ( به خاطر لال بودن ) توانائى بر املاء كردن ندارد ، بايد ولى او املاء كند ( فان كان الذى عليه الحق سفيها او ضعيفا او لا يستطيع ان يمل هو فليملل وليه ) .
بنابر اين در مورد سه طايفه ، ولى بايد املاء كند ، كسانى كه سفيه اند و نمى توانند ضرر و نفع خويش را تشخيص دهند و امور مالى خويش را سر و سامان
تفسير نمونه ج : 2 ص : 386
بخشند ( هر چند ديوانه نيستند ) و كسانى كه از نظر فكرى ضعيف اند يا مانند كودكان كم سن و سال و پيران فرتوت و كم هوش يا ديوانه ها و افراد گنگ و لال ، و يا كسانى كه توانايى املاء كردن را ندارند هر چند گنگ نباشند .
از اين جمله احكام ديگرى نيز به طور ضمنى استفاده مى شود ، از جمله ممنوع بودن تصرفات مالى سفيهان و ضعيف العقلها و همچنين مساله جواز دخالت ولى در اين گونه امور .
8 - ولى نيز بايد در املاء و اعتراف به بدهى كسانى كه تحت ولايت او هستند ، عدالت را رعايت كند ( بالعدل ) .
نه چيزى بيش از حق آنها بگويد و نه به زيان آنها گام بردارد .
9 - سپس اضافه مى كند : علاوه بر اين ، دو شاهد بگيريد ( و استشهدوا شهيدين ) .
10 و 11 - اين دو شاهد بايد از مردان شما باشند ( من رجالكم ) .
يعنى هم بالغ ، هم مسلمان باشند ( تعبير به رجال ، بالغ بودن را مى رساند و اضافه كردن آن به ضمير كم اسلام را ، زيرا مخاطب در اينجا گروه مسلمين است ) .
12 - و اگر دو مرد نباشند كافى است يك مرد و دو زن شهادت دهند ( فان لم يكونا رجلين فرجل و امرأتان ) .
13 - از كسانى كه مورد رضايت و اطمينان شما باشند ( ممن ترضون من الشهداء ) .
از اين جمله مساله عادل بودن و مورد اعتماد و اطمينان بودن شهود ، استفاده مى شود كه در روايات اسلامى نيز به طور گسترده به آن اشاره شده است .

تفسير نمونه ج : 2 ص : 387
ضمنا بعضى از اين تعبير استفاده كرده اند كه شاهد بايد متهم نباشد ( مانند كسى كه در آن دعوا منافع خاصى دارد ) .
14 - در صورتى كه شهود مركب از دو مرد باشند هر كدام مى توانند مستقلا شهادت بدهند اما در صورتى كه يك مرد و دو زن باشند ، بايد آن دو زن به اتفاق يكديگر اداء شهادت كنند تا اگر يكى انحرافى يافت ، ديگرى به او يادآورى كند ( ان تضل احديهما فتذكر احديهما الاخرى ) .
زيرا زنان به خاطر عواطف قوى ممكن است تحت تاثير واقع شوند ، و به هنگام اداء شهادت به خاطر فراموشى يا جهات ديگر ، مسير صحيح را طى نكنند ، و لذا يكى ، ديگرى را يادآورى مى كند ، البته اين احتمال در باره مردان نيز هست ، ولى در حدى پايين تر و كمتر .
15 - يكى ديگر از احكام اين باب اين است كه هر گاه ، شهود را ( براى تحمل شهادت ) دعوت كنند ، خود دارى ننمايند ( و لا ياب الشهداء اذا ما دعوا ) .
بنابر اين تحمل شهادت به هنگام دعوت براى اين كار ، واجب است .
اين احتمال نيز داده شده كه هم پذيرفتن دعوت براى تحمل شهادت ( ديدن واقعه ) لازم است ، و هم براى اداى شهادت .
16 - بدهى كم باشد يا زياد آن را نوشت چرا كه سلامت روابط اقتصادى كه مورد نظر اسلام است ايجاب مى كند كه در قراردادهاى مربوط به بدهكاريهاى كوچك نيز از نوشتن سند كوتاهى نشود ، و لذا در جمله بعد مى فرمايد : و از نوشتن ( بدهى ) كوچك يا بزرگى كه داراى مدت است ملول و خسته نشويد ( و لا تسئموا ان تكتبوه صغيرا او كبيرا الى اجله ) .

تفسير نمونه ج : 2 ص : 388
سپس مى افزايد : اين در نزد خدا به عدالت نزديك تر و براى شهادت مستقيم تر ، و براى جلوگيرى از شك و ترديد بهتر است ( ذلكم اقسط عند الله و اقوم للشهادة و ادنى ان لا ترتابوا ) .
در واقع اين جمله اشاره به فلسفه احكام فوق در مورد نوشتن اسناد معاملاتى است ، مى گويد : تنظيم اسناد و دقت در آن از يك سو ضامن اجراى عدالت و از سوى ديگر ، موجب تقويت و اطمينان شهود به هنگام اداى شهادت و از سوى سوم مانع ايجاد بدبينى در ميان افراد جامعه مى شود .
اين جمله به خوبى نشان مى دهد كه اسناد تنظيم شده مى تواند به عنوان شاهد و مدركى مورد توجه قضات قرار گيرد ، هر چند متاسفانه جمعى از فقهاء اعتناء چندانى به آن نكرده اند .
17 - سپس يك مورد را از اين حكم استثناء كرده ، مى فرمايد : مگر اينكه داد و ستد نقدى باشد كه ( جنس و قيمت را ) در ميان خود دست به دست كنيد ، در آن صورت گناهى بر شما نيست كه آن را ننويسيد ( الا ان تكون تجارة حاضرة تديرونها بينكم فليس عليكم جناح الا تكتبوها ) .
تجارة حاضرة به معنى معامله نقد است ، و جمله تديرونها بينكم ( در ميان خود دست به دست بگردانيد ) تاكيدى بر نقد بودن معامله است .
ضمنا از كلمه فليس عليكم جناح ( مانعى ندارد ) استفاده مى شود كه در صورت معامله نقدى هم اگر سندى تنظيم كنند بجا است ، زيرا بسيار مى شود كه در معاملات نقدى نيز كشمكشهائى در مساله پرداختن وجه معامله و مقدار آن يا مسائل مربوط به خيارات پيدا مى شود كه اگر سند كتبى در ميان باشد به آنها پايان مى دهد .
18 - در معامله نقدى گر چه تنظيم سند و نوشتن آن لازم نيست ، ولى شاهد گرفتن براى آن بهتر است ، زيرا جلوى اختلافات احتمالى آينده را مى گيرد لذا
تفسير نمونه ج : 2 ص : 389
مى فرمايد : هنگامى كه خريد و فروش ( نقدى ) مى كنيد ، شاهد بگيريد ( و اشهدوا اذا تبايعتم ) .
اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور شاهد گرفتن در تمام معاملات است خواه نقدى باشد يا نسيه ، و به هر حال فقهاى شيعه و اهل سنت - جز گروه اندكى - اين دستور را يك امر استحبابى مى دانند نه وجوبى - در آيه بعد نيز شاهدى بر اين مساله وجود دارد .
و مسلم است كه معاملات بسيار كوچك روزانه ، ( مثل خريدن نان و غذا و مانند آن ) را شامل نمى شود .
19 - در آخرين حكمى كه در اين آيه ذكر شده ، مى فرمايد : هيچگاه نبايد نويسنده سند و شهود ( به خاطر بيان حق و عدالت ) مورد ضرر و آزار قرار گيرند ( و لا يضار كاتب و لا شهيد ) .
كه اگر چنين كنيد از فرمان خدا خارج شديد ( فانه فسوق بكم ) .
و به اين ترتيب قرآن به كاتبان و شاهدان ، مصونيت و امنيت مى دهد ، و مؤكدا از مردم مى خواهد كه متعرض اين اقامه كنندگان حق و عدالت نشوند .
از آنچه گفتيم روشن شد كه جمله و لا يضار به صورت فعل مجهول است يعنى اين گروه نبايد آزار ببينند ، نه اينكه به صورت فعل معلوم باشد به معنى نبايد تحريف كنند و آزار دهند - كه جمعى از مفسران ذكر كرده اند - زيرا اين حكم در آغاز همين آيه آمده است و نيازى به تكرار ندارد .
و در پايان آيه بعد از ذكر آن همه احكام ، مردم را دعوت به تقوا و پرهيزكارى و اطاعت فرمان خدا مى كند ( و اتقوا الله ) .
و سپس يادآورى مى نمايد كه خداوند آنچه مورد نياز شما در زندگى مادى و معنوى است به شما تعليم مى دهد ( و يعلمكم الله ) .
و او از همه مصالح و مفاسد مردم آگاه است و آنچه خير و صلاح آنان است
تفسير نمونه ج : 2 ص : 390
براى آنها مقرر مى دارد ( و الله بكل شىء عليم ) .

نكته ها :
1 - احكام دقيقى كه در اين آيه در مورد تنظيم سند ، براى معاملات ذكر شده است ، آن هم با ذكر جزئيات در تمام مراحل ، در طولانى ترين آيه قرآن مجيد ، بيانگر توجه عميقى است كه قرآن ، نسبت به امور اقتصادى مسلمين و نظم كار آنها دارد ، مخصوصا با توجه به اينكه اين كتاب آسمانى در جامعه عقب مانده اى نازل گشت كه حتى سواد خواندن و نوشتن در آن ، بسيار كم بود و حتى آورنده اين قرآن ، درسى نخوانده بود و به مكتب نرفته بود ، و اين خود دليلى است بر عظمت قرآن از يك سو ، و اهميت نظام اقتصادى مسلمين از سوى ديگر .
على بن ابراهيم در تفسير معروفش مى گويد : در خبر آمده است كه در سوره بقره پانصد حكم اسلامى است و در اين آيه پانزده حكم به خصوص وارد شده است .
همانگونه كه ديديم تعداد احكام اين آيه به نوزده حكم مى رسد بلكه اگر احكام ضمنى آن را نيز در نظر بگيريم ، عدد بيش از اين خواهد بود تا آنجا كه فاضل مقداد در كنز العرفان بيست و يك حكم به اضافه فروع متعدد ديگرى از آن استفاده كرده ، بنابر اين سخن مذكور كه تعداد احكام اين آيه را پانزده شمرده ، به خاطر ادغام كردن بعضى از آنها در يكديگر است .
2 - جمله هاى و اتقوا الله ، و يعلمكم الله گر چه به صورت جمله هاى مستقل عطف بر يكديگر آمده است ولى قرار گرفتن آنها در كنار يكديگر نشانه اى از پيوند ميان آن دو است ، و مفهوم آن اين است كه تقوا و پرهيزكارى و خدا پرستى اثر
تفسير نمونه ج : 2 ص : 391
عميقى در آگاهى و روشن بينى و فزونى علم و دانش دارد ، آرى هنگامى كه قلب انسان به وسيله تقوا صيقل يابد ، همچون آيينه حقايق را روشن مى سازد ، اين معنى كاملا جنبه منطقى دارد زيرا صفات زشت و اعمال ناپاك حجابهائى بر فكر انسان مى اندازد و به او اجازه نمى دهد چهره حقيقت را آن چنان كه هست ببيند ، هنگامى كه به وسيله تقوا حجابها كنار رفت ، چهره حق آشكار مى شود .
حقيقت سرائى است آراسته هوى و هوس گرد برخاسته نبينى كه جائى كه برخاست گرد نبيند نظر گر چه بينا است مرد ولى پاره اى از صوفيان جاهل از اين معنى سوء استفاده كرده و آن را دليل بر ترك تحصيل علوم رسمى گرفته اند .
در حالى كه چنين سخنى مخالف بسيارى از آيات قرآن و روايات مسلم اسلامى است .
حق اين است كه قسمتى از علوم را از طريق تعليم و تعلم رسمى بايد فرا گرفت و بخش ديگرى از علوم الهى را از طريق صفاى دل و شستشوى آن با آب معرفت و تقوا فراهم ساخت ، و اين همان نورى است كه خداوند در دل هر كس كه بخواهد و لايق ببيند مى اندازد العلم نور يقذفه الله فى قلب من يشاء .

تفسير نمونه ج : 2 ص : 392
* وَ إِن كُنتُمْ عَلى سفَر وَ لَمْ تَجِدُوا كاتِباً فَرِهَنٌ مَّقْبُوضةٌ فَإِنْ أَمِنَ بَعْضكُم بَعْضاً فَلْيُؤَدِّ الَّذِى اؤْتُمِنَ أَمَنَتَهُ وَ لْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ وَ لا تَكْتُمُوا الشهَدَةَ وَ مَن يَكتُمْهَا فَإِنَّهُ ءَاثِمٌ قَلْبُهُ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ(283)
ترجمه :
283 - و اگر در سفر بوديد ، و نويسنده اى نيافتيد ، گروگان بگيريد ! ( گروگانى كه در اختيار طلبكار قرار گيرد ) .
و اگر به يكديگر اطمينان ( كامل ) داشته باشيد ، ( گروگان لازم نيست ، و ) بايد كسى كه امين شمرده شده ( و بدون گروگان ، چيزى از ديگرى گرفته ) ، امانت ( و بدهى خود را به موقع ) بپردازد ، و از خدايى كه پروردگار اوست ، به پرهيزد و شهادت را كتمان نكنيد ! و هر كس آن را كتمان كند ، قلبش گناهكار است .
و خداوند ، به آنچه انجام مى دهيد ، داناست .

تفسير : ادامه سخن در تنظيم اسناد تجارى
اين آيه در حقيقت با ذكر چند حكم ديگر در رابطه با مساله تنظيم اسناد تجارى مكمل آيه قبل است ، و آنها عبارت اند از :
1 - هر گاه در سفر بوديد و نويسنده اى نيافتيد ( تا اسناد معامله را براى شما تنظيم كند و قرار داد را بنويسد ) گروگان بگيريد ( و ان كنتم على سفر و لم تجدوا كاتبا فرهان مقبوضة ) .
گر چه از ظاهر آيه در بدو نظر چنين استفاده مى شود كه تشريع قانون رهن مخصوص سفر است ، ولى با توجه به جمله و لم تجدوا كاتبا ( نويسنده اى پيدا نكنيد ) به خوبى استفاده مى شود كه منظور مواردى است كه تنظيم كننده سند پيدا نشود ، بنابر اين هر گاه در وطن هم دسترسى به تنظيم كننده سند ، كار مشكلى باشد
تفسير نمونه ج : 2 ص : 393
اكتفا كردن به گروگان مانعى ندارد ، هدف اين است كه معاملات بر پايه و اساس محكمى باشد خواه اطمينان از نظر تنظيم سند و گرفتن شاهد حاصل شود يا از طريق رهن و گروگان .
در تفاسير اهل بيت (عليهم السلام) نيز به اين حقيقت اشاره شده از جمله در منابع معروف حديث شيعه و همچنين اهل سنت آمده است كه پيامبر اكرم (صلى الله عليهوآلهوسلّم) زره خود را در مدينه به عنوان گروگان نزد شخص غير مسلمانى گذاشت و مبلغى به عنوان وام از او گرفت .
ضمنا از اين استفاده مى شود سواد خواندن و نوشتن در آن محيط به قدرى كم بود كه بسيار مى شد در سفرها در تمام قافله يك با سواد وجود نداشت .
2 - گروگان حتما بايد قبض شود و در اختيار طلبكار قرار گيرد تا اثر اطمينان بخشى را داشته باشد ، لذا مى فرمايد : گروگانى گرفته شده ( فرهان مقبوضة ) .
در تفسير عياشى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود : لا رهن الا مقبوض ، رهنى وجود ندارد مگر آنكه طلبكار او را تحويل بگيرد .
3 - سپس به عنوان يك استثنا در احكام فوق مى فرمايد : اگر بعضى از شما نسبت به بعضى ديگر اطمينان داشته باشد ( مى تواند بدون نوشتن سند و رهن با او معامله كند و امانت خويش را به او بسپارد ) در اين صورت كسى كه امين شمرده شده است بايد امانت ( و بدهى خود را به موقع ) بپردازد و از خدايى كه پروردگار او است به پرهيزد ( فان امن بعضكم بعضا فليؤد الذى اؤتمن امانته و ليتق الله ربه ) .
آرى همانگونه كه طلبكار به او اعتماد كرده او هم بايد اعتماد و اطمينان او را محترم بشمرد و حق را بدون تاخير ادا كند و تقوا را فراموش ننمايد .
قابل توجه اينكه در اينجا طلب طلبكار به عنوان يك امانت ، ذكر شده كه
تفسير نمونه ج : 2 ص : 394
خيانت در آن ، گناه بزرگى است .
4 - سپس همه مردم را مخاطب ساخته و يك دستور جامع در زمينه شهادت بيان مى كند و مى فرمايد : شهادت را كتمان نكنيد و هر كس آن را كتمان كند قلبش گناهكار است ( و لا تكتموا الشهادة و من يكتمها فانه آثم قلبه ) .
بنابر اين كسانى كه از حقوق ديگران آگاهند موظف اند به هنگام دعوت براى اداى شهادت آن را كتمان نكنند ، بلكه بسيارى معتقدند در مورد حقوق مردم بدون دعوت نيز بايد اداى شهادت كرد .
روشن است كه اداى شهادت واجب كفائى است ، يعنى اگر بعضى اقدام بر آن كنند به گونه اى كه حق با آن ثابت شود از گردن ديگران ساقط خواهد شد .
و از آنجا كه كتمان شهادت و خوددارى از اظهار آن ، به وسيله دل و روح انجام مى شود ، آن را به عنوان يك گناه قلبى معرفى كرده و مى گويد : كسى كه چنين كند قلب او گناهكار است .
و باز در پايان آيه براى تاكيد و توجه بيشتر نسبت به حفظ امانت و اداى حقوق يكديگر و عدم كتمان شهادت هشدار داده ، مى فرمايد : خداوند نسبت به آنچه انجام مى دهيد دانا است ( و الله بما تعملون عليم ) .
ممكن است مردم ندانند چه كسى قادر بر اداى شهادت است و چه كسى نيست ، و نيز ممكن است مردم ندانند در آنجا كه اسناد و گروگانى وجود ندارد ، چه كسى طلبكار و چه كسى بدهكار است ، خداوند همه اينها را مى داند و هر كس را طبق اعمالش جزا مى دهد .

تفسير نمونه ج : 2 ص : 395
لِّلَّهِ مَا فى السمَوَتِ وَ مَا فى الأَرْضِ وَ إِن تُبْدُوا مَا فى أَنفُسِكمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْكُم بِهِ اللَّهُ فَيَغْفِرُ لِمَن يَشاءُ وَ يُعَذِّب مَن يَشاءُ وَ اللَّهُ عَلى كلِّ شىْء قَدِيرٌ(284)
ترجمه :
284 - آنچه در آسمانها و زمين است ، از آن خداست .
و ( از اين رو ) اگر آنچه را در دل داريد ، آشكار سازيد يا پنهان ، خداوند شما را بر طبق آن ، محاسبه مى كند .
سپس هر كس را بخواهد ( و شايستگى داشته باشد ) ، مى بخشد ، و هر كس را بخواهد ( و مستحق باشد ) ، مجازات مى كند .
و خداوند به همه چيز قدرت دارد .

تفسير : همه چيز از آن او است
اين آيه در حقيقت آنچه را كه در جمله آخر آيه قبل آمد تكميل مى كند ، مى گويد : آنچه در آسمانها و زمين است از آن خدا است و ( به همين دليل ) اگر آنچه را در دل داريد آشكار سازيد يا پنهان كنيد خداوند شما را مطابق آن محاسبه مى كند ( لله ما فى السموات و ما فى الارض و ان تبدوا ما فى انفسكم او تخفوه يحاسبكم به الله ) .
سپس هر كس را كه بخواهد ( و شايسته بداند ) مى بخشد و هر كس را بخواهد ( و مستحق ببيند ) مجازات مى كند ( فيغفر لمن يشاء و يعذب من يشاء ) .
يعنى تصور نكنيد اعمالى همچون كتمان شهادت و گناهان قلبى ديگر بر او مخفى مى ماند كسى كه حاكم بر جهان هستى و زمين و آسمان است ، هيچ چيز بر او مخفى نخواهد بود ، بنابر اين تعجب نكنيد ، اگر گفته شود خداوند گناهان پنهانى را نيز محاسبه مى كند و كيفر مى دهد .
اين احتمال نيز وجود دارد كه آيه فوق اشاره به تمام احكامى باشد كه در آيات مختلف پيشين آمد ، مانند انفاقهاى خالصانه و انفاقهاى آميخته با ريا و
تفسير نمونه ج : 2 ص : 396
همچنين منت و آزار و نيز نماز و روزه و ساير احكام و عقايد .
و در پايان آيه مى فرمايد : و خداوند بر هر چيز قادر است ( و الله على كل شىء قدير ) .
هم آگاهى دارد نسبت به همه چيز اين جهان و هم قادر است لياقتها و شايستگيها را مشخص كند و هم متخلفان را كيفر دهد .

نكته ها :
1 - گاه تصور مى شود كه اين آيه با احاديث فراوانى كه مى گويد : نيت گناه ، گناه نيست مخالفت دارد .
ولى پاسخ آن روشن است ، زيرا آن احاديث مربوط به گناهانى است كه عمل خارجى دارد و نيت مقدمه آن است مانند : ظلم و دروغ و غصب حقوق ، نه گناهانى كه ذاتا جنبه درونى دارند و عمل قلبى محسوب مى شود ، ( مانند شرك و ريا و كتمان شهادت ) .
تفسير ديگرى نيز براى اين آيه وجود دارد و آن اينكه يك عمل ممكن است به صورتهاى مختلف انجام شود ، مثلا انفاق گاه براى خدا است و گاه براى ريا و شهرت طلبى ، آيه مى گويد : اگر نيت خود را آشكار سازيد و يا پنهان كنيد خداوند از آن با خبر است ، و بر طبق آن به شما جزا مى دهد و در واقع اشاره به همان مضمون روايت لا عمل الا بنية : هيچ عملى جز به نيت نيست دارد .
2 - روشن است اينكه مى فرمايد : هر كس را بخواهد مى بخشد و هر كس را بخواهد عذاب مى كند ، خواستن بى دليل نيست ، بلكه بخشش او نيز دليلى دارد و دليلش شايستگى عفو در شخص مورد بخشش است ، و همچنين عدم بخشش و عذاب كردن .

تفسير نمونه ج : 2 ص : 397
ءَامَنَ الرَّسولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِن رَّبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ كلُّ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ مَلَئكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسلِهِ لا نُفَرِّقُ بَينَ أَحَد مِّن رُّسلِهِ وَ قَالُوا سمِعْنَا وَ أَطعْنَا غُفْرَانَك رَبَّنَا وَ إِلَيْك الْمَصِيرُ(285)
ترجمه :
285 - پيامبر ، به آنچه از سوى پروردگارش بر او نازل شده ، ايمان آورده است .
( و او ، به تمام سخنان خود ، كاملا مؤمن مى باشد ) .
و همه مؤمنان ( نيز ) ، به خدا و فرشتگان او و كتابها و فرستادگانش ، ايمان آورده اند ، ( و مى گويند : ) ما در ميان هيچ يك از پيامبران او ، فرق نمى گذاريم ( و به همه ايمان داريم ) .
و ( مؤمنان ) گفتند : ما شنيديم و اطاعت كرديم .
پروردگارا ! ( انتظار ) آمرزش تو را ( داريم ) ، و بازگشت ( ما ) به سوى توست .

تفسير : راه و رسم ايمان
سوره بقره با بيان بخشى از معارف اسلامى و اعتقادات حق آغاز شد و با همين معنى نيز كه در آيه فوق و آيه بعد از آن است پايان مى يابد ، و به اين ترتيب آغاز و پايان آن هماهنگ است .
بعضى از مفسران نيز شان نزولى براى اين آيه ذكر كرده اند و آن اينكه هنگامى كه آيه سابق نازل شد كه اگر چيزى در دل پنهان داريد يا آشكار كنيد خداوند حساب آن را مى رسد ، گروهى از اصحاب ترسان شدند ( و مى گفتند هيچ كس از ما خالى از وسوسه هاى باطنى و خطورات قلبى نيست و همين معنى را خدمت رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) عرض كردند ) آيه فوق نازل شد و راه و رسم ايمان و تضرع به درگاه خداوند و اطاعت و تسليم را به آنان آموخت .

تفسير نمونه ج : 2 ص : 398
نخست مى فرمايد : پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به آنچه از طرف پروردگارش نازل شده است ايمان آورده ( آمن الرسول بما انزل اليه من ربه ) .
و اين از امتيازات انبياى الهى است كه عموما به مرام و مكتب خويش ايمان قاطع داشته و هيچگونه تزلزلى در اعتقاد خود نداشته اند ، قبل از همه خودشان مؤمن بودند ، و بيش از همه استقامت و پايمردى داشتند .
در آيه 158 سوره اعراف اين موضوع را يكى از صفات ويژه پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) شمرده مى گويد : فامنوا بالله و رسوله النبى الامى الذى يؤمن بالله و كلماته : ايمان بياوريد به خدا و پيامبر و رسولش ، همان پيامبر درس نخوانده اى كه ايمان به خدا و كلمات او دارد .
سپس مى افزايد : مؤمنان نيز به خدا و فرشتگان او و كتابها و فرستادگان وى همگى ايمان آورده اند و ( مى گويند ) ما در ميان پيامبران او هيچگونه فرقى نمى گذاريم و به همگى ايمان داريم ( و المؤمنون كل آمن بالله و ملائكته و كتبه و رسله لا نفرق بين احد من رسله ) .
آرى مؤمنان بر خلاف كسانى كه مى خواهند بين خدا و پيامبرانش جدائى بيفكنند و به بعضى ايمان بياورند و بعضى را انكار كنند ( و يريدون ان يفرقوا بين الله و رسله و يقولون نؤمن ببعض و نكفر ببعض هيچگونه تفاوتى ميان رسولان الهى نمى گذارند ، و همه را از سوى خدا مى دانند ، و همگى را محترم مى شمرند .
روشن است كه اين موضوع ، منافاتى با نسخ اديان پيشين به وسيله اديان بعد ندارد ، زيرا همانگونه كه سابقا اشاره شد ، تعليمات انبياء همچون تعليمات مراحل مختلف تحصيلى از ابتدائى و راهنمائى و دبيرستانى و دانشگاهى است ، گر چه
تفسير نمونه ج : 2 ص : 399
اصول آن يكى است ولى در سطوح مختلفى پياده مى شود و به هنگام ارتقاء به مرحله بالاتر برنامه هاى پيشين كنار مى رود ، در عين اينكه احترام همه آنها محفوظ است .
سپس مى افزايد : مؤمنان علاوه بر اين ايمان راسخ و جامع ، در مقام عمل نيز گفتند : ما شنيديم و اطاعت كرديم پروردگارا ! ( انتظار ) آمرزش تو را ( داريم ) و بازگشت ( همه ما ) به سوى تو است ( و قالوا سمعنا و اطعنا غفرانك ربنا و اليك المصير ) .
سمعنا در بعضى از موارد به معنى فهميديم و تصديق كرديم آمده است كه يك نمونه اش همين آيه است ، يعنى دعوت پيامبرانت را با تمام وجود خود پذيرفتيم و در مقام اطاعت و پيروى در آمديم .
ولى خداوندا ! بالاخره ما انسانيم و گاه غرائز و هوسها بر ما چيره مى شود و دچار لغزش مى شويم ، از تو انتظار آمرزش داريم و مى دانيم كه سرانجام كار ما به سوى تو است .
و به اين ترتيب ايمان به مبدأ و معاد و رسولان الهى با التزام عملى به تمام دستورات الهى همراه و هماهنگ مى گردد .

تفسير نمونه ج : 2 ص : 400
لا يُكلِّف اللَّهُ نَفْساً إِلا وُسعَهَا لَهَا مَا كَسبَت وَ عَلَيهَا مَا اكْتَسبَت رَبَّنَا لا تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِينَا أَوْ أَخْطأْنَا رَبَّنَا وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصراً كَمَا حَمَلْتَهُ عَلى الَّذِينَ مِن قَبْلِنَا رَبَّنَا وَ لا تُحَمِّلْنَا مَا لا طاقَةَ لَنَا بِهِ وَ اعْف عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنَا وَ ارْحَمْنَا أَنت مَوْلَانَا فَانصرْنَا عَلى الْقَوْمِ الْكفِرِينَ(286)
ترجمه :
286 - خداوند هيچ كس را ، جز به اندازه توانايى اش ، تكليف نمى كند .
( انسان ، ) هر كار ( نيكى ) را انجام دهد ، براى خود انجام داده ، و هر كار ( بدى ) كند ، به زيان خود كرده است .
( مؤمنان مى گويند : ) پروردگارا ! اگر ما فراموش يا خطا كرديم ، ما را مؤاخذه مكن ! پروردگارا ! تكليف سنگينى بر ما قرار مده ، آن چنان كه ( به خاطر گناه و طغيان ، ) بر كسانى كه پيش از ما بودند ، قرار دادى ! پروردگارا ! آنچه طاقت تحمل آن را نداريم ، بر ما مقرر مدار ! و آثار گناه را از ما بشوى ! ما را ببخش و در رحمت خود قرار ده ! تو مولا و سرپرست مايى ، پس ما را بر جمعيت كافران ، پيروز گردان !
تفسير : چند تقاضاى مهم
همانگونه كه در تفسير آيه قبل گذشت اين دو آيه ناظر به كسانى است كه از شنيدن اين جمله كه اگر چيزى را در دل پنهان داريد و آشكار سازيد خداوند آن را محاسبه كرده و مطابق آن جزا مى دهد ، نگران شدند و گفتند : هيچ يك از ما از وسوسه ها و خطورات قلبى خالى نيست .
اين آيه مى گويد : خداوند هيچ كس را جز به اندازه توانايى اش تكليف نمى كند ( لا يكلف الله نفسا الا وسعها ) .

تفسير نمونه ج : 2 ص : 401
وسع از نظر لغت به معنى گشايش و قدرت است ، بنابر اين آيه ، اين حقيقت عقلى را تاييد مى كند ، كه وظايف و تكاليف الهى هيچگاه بالاتر از ميزان قدرت و توانائى افراد نيست و لذا بايد گفت تمام احكام با همين آيه تفسير و تقييد مى گردد ، و به مواردى كه تحت قدرت انسان است اختصاص مى يابد ، بديهى است يك قانون گزار حكيم و دادگر نمى تواند غير از اين قانون وضع كند ، ضمنا جمله فوق ، بار ديگر اين حقيقت را تاييد مى كند كه هيچگاه احكام شرعى از احكام عقلى و فرمان عقل و خرد جدا نمى گردد ، و اين دو در همه مراحل دوش به دوش يكديگر پيش مى روند .
سپس مى افزايد : هر كار ( نيكى ) انجام دهد براى خود انجام داده و هر كار ( بدى ) كند به زيان خود كرده است ( لها ما كسبت و عليها ما اكتسبت ) .
آرى هر كسى محصول عمل نيك و بد خود را مى چيند و در اين جهان و جهان ديگر با نتايج و عواقب آن روبرو خواهد شد .
آيه فوق با اين بيان مردم را به مسئوليت خود و عواقب كار خويش متوجه مى سازد و بر افسانه جبر و اقبال و طالع و موهومات ديگرى از اين قبيل كه افرادى براى تبرئه خويش دست و پا كرده اند خط بطلان مى كشد .
قابل توجه اينكه : در آيه شريفه در مورد اعمال نيك كسبت گفته شده و در مورد اعمال بد اكتسبت شايد تفاوت در تعبير به خاطر اين باشد كه كسب در باره امورى گفته مى شود كه انسان با تمايل درونى و بدون تكلف آن را انجام مى دهد و موافق فطرت او است ، در حالى كه ( اكتسب ) نقطه مقابل آن است يعنى كارهائى كه بر خلاف فطرت و نهاد آدمى مى باشد و اين خود مى رساند كه اعمال نيك مطابق فطرت و نهاد آدمى است و اعمال شر ذاتا بر خلاف فطرت است .
راغب در مفردات در تفاوت اين دو تعبير مطلب ديگرى گفته است كه آن هم قابل دقت مى باشد .
و آن اين كه كسب مخصوص كارهائى است كه فايده آن
 

Back Index Next