بعدی 

تفسير نمونه ج : 18 ص : 301
وَ لَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاس بِمَا كسبُوا مَا تَرَك عَلى ظهْرِهَا مِن دَابَّة وَ لَكن يُؤَخِّرُهُمْ إِلى أَجَل مُّسمًّى فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِعِبَادِهِ بَصِيرَا(45)
ترجمه :
45 - هر گاه خداوند مردم را به كارهائى كه انجام داده اند مجازات كند جنبنده اى را بر پشت زمين باقى نخواهد گذاشت ! ولى ( به لطفش ) آنها را تا سر آمد معينى تاخير مى اندازد ( و مهلت مى دهد تا خود را اصلاح كنند ) اما هنگامى كه اجل آنها فرا رسد ، ( خداوند هر كس را به مقتضاى عملش جزا مى دهد ) كه او نسبت به بندگانش بيناست ( و از اعمال و نيات همه آگاه است ) .

تفسير : اگر لطف او نبود جنبنده اى بر پشت زمين نبود !
آيه فوق كه آخرين آيه سوره فاطر است بحثهاى تند و تهديدهاى شديد گذشته اين سوره را با بيان لطف و رحمت پروردگار بر مردم روى زمين پايان مى دهد ، همانگونه كه اين سوره را با گشايش رحمت خدا بر مردم آغاز كرد .
به اين ترتيب آغاز و انجام آن در بيان رحمت الهى متفق و هماهنگ است .
افزون بر اين آيه گذشته كه مجرمان بى ايمان را تهديد به سرنوشت پيشينيان مى كرد اين سؤال را براى بسيارى از آنها و ديگران مطرح مى سازد كه اگر سنت الهى در باره همه گردنكشان چنين است پس چرا اين قوم مشرك و سركش مكه را مجازات نمى كند ؟ ! در پاسخ اين سؤال مى فرمايد : اگر خداوند همه مردم را به خاطر اعمالى
تفسير نمونه ج : 18 ص : 302
كه انجام داده اند مجازات كند ( و هيچ مهلتى براى اصلاح و تجديد نظر و خودسازى به آنان ندهد ) جنبنده اى را بر پشت زمين باقى نخواهد گذاشت ( و لو يؤاخذ الله الناس بما كسبوا ما ترك علمى ظهرها من دابة ) .
آنچنان مجازاتهاى پى درپى نازل مى شود و صاعقه ها و زلزله ها و طوفانها گنهكاران ظالم را در هم مى كوبد كه زمين جاى زندگى براى كسى نخواهد بود .
ولى خداوند به لطف و كرمش آنها را تا زمان معينى به تاخير مى اندازد ، و به آنها فرصت براى توبه و اصلاح مى دهد ( و لكن يؤخرهم الى اجل مسمى ) .
اما اين حلم و فرصت الهى حسابى دارد ، تا زمانى است كه اجل آنها فرا نرسيده باشد ، اما هنگامى كه اجل آنها فرا رسد هر كس را به مقتضاى عملش جزا مى دهد چرا كه خداوند نسبت به بندگانش بصير و بيناست هم اعمال آنها را مى بيند و هم از نيات آنها با خبر است ( فاذا جاء اجلهم فان الله كان بعباده بصيرا ) .
در اينجا دو سؤال مطرح مى شود كه پاسخ آن از آنچه گفتيم روشن مى شود : نخست اينكه اين حكم عام ( اگر خداوند مردم را به اعمالشان مجازات كند كسى را بر صفحه زمين باقى نخواهد گذاشت ) شامل انبيا و اوليا و صالحان نيز مى شود ؟ !
تفسير نمونه ج : 18 ص : 303
پاسخ اين سؤال روشن است ، زيرا اينگونه احكام نظر به توده انسانها و اكثريت قاطع آنها دارد ، و پيامبران و امامان و صالحان كه در اقليتند مسلما از آن خارج مى باشند ، خلاصه هر حكمى استثنائى دارد و آنها از اين حكم مستثنى هستند .
اين درست به آن مى ماند كه مى گوئيم اهل جهان غافلند ، حريصند ، و مغرورند ، و منظور اكثريت آنها است ، در آيه 41 سوره روم مى خوانيم : ظهر الفساد فى البر و البحر بما كسبت ايدى الناس ليذيقهم بعض الذى عملوا لعلهم يرجعون : فساد در خشكى و دريا به خاطر اعمال مردم آشكار شد ، خدا مى خواهد بعضى از نتائج اعمال آنها را به آنها بچشاند ، شايد باز گردند ! بديهى است فساد نتيجه اعمال همه مردم نيست ، بلكه نظر به اكثريت است .
آيه 32 همين سوره كه انسانها را به سه گروه ظالم و ميانه رو و سابق بالخيرات ( نيكان و پاكان ) تقسيم مى كند شاهد ديگرى بر اين معنى است .
بنا بر اين آيه فوق هيچگونه منافاتى با مساله عصمت انبياء ندارد .
ديگر اينكه : آيا تعبير به دابة ( جنبنده ) در آيه فوق شامل غير انسانها نيز مى شود ، يعنى آنان هم به خاطر مجازات انسانها از ميان خواهند رفت ؟ ! پاسخ اين سؤال با توجه به اين نكته كه فلسفه وجود جنبندگان ديگر بهره گيرى انسانها از آنان است و هنگامى كه نسل بشر بر چيده شود ضرورتى براى وجود آنها نيست ، روشن است .

تفسير نمونه ج : 18 ص : 304
سرانجام اين بحث را با حديثى كه از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در تفسير آيه اخير وارد شده پايان مى دهيم : طبق اين حديث پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى گويد : خداوند عز و جل فرموده : اى فرزند آدم به وسيله اراده و خواست من است كه تو مختار آفريده شده اى ، و مى توانى هر چه را بخواهى براى خودت بخواهى ، و به اراده من تو صاحب اراده شده اى كه مى توانى هر چه را بخواهى براى خويشتن اراده نمائى ، با نعمتهائى كه به تو دادم نيرو پيدا كرده اى و مرتكب معصيت من شدى ، و با قدرت و عافيت من توانستى فرايض مرا انجام دهى ، بنا بر اين من نسبت به حسنات تو از خودت اولى هستم ، و تو نسبت به گناهانت از من اولى هستى ، پيوسته خيرات از سوى من به وسيله نعمتهائى كه به تو داده ام واصل مى شود و همواره شر و بدى از سوى تو به خودت به خاطر جناياتت مى رسد ... من هرگز از انذار و اندرز تو فروگذار نكردم ، و به هنگام غرور و غفلت تو را فورا مورد مجازات قرار ندادم ( بلكه فرصت كافى براى توبه و اصلاح در اختيار تو گذاردم ) سپس پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود اين همانست كه خدا مى فرمايد و لو يؤاخذ الله بما كسبوا ما ترك على ظهرها من دابة .
پروردگارا ! ما را از كسانى قرار ده كه قبل از فوت فرصتها بيدار مى شوند و به سوى تو باز مى گردند ، و گذشته تاريك خود را با نور حسنات و جلب رضاى تو روشن مى سازند .
بارالها ! اگر رحمتت شامل حال ما نبود آتشى كه از درون اعمال سوء ما زبانه مى كشد ما را در كام خود فرو برده بود ، و اگر نور و تابش غفرانت بر قلب
تفسير نمونه ج : 18 ص : 305
ما پاشيده نمى شد لشكر شيطان آن را اشغال كرده بود .
خداوندا ! ما را از هر گونه شرك بركنار دار ، و چراغ ايمان و توحيد خالص را در دل ما بيفروز ، و فروغ تقوى را در گفتار و اعمال ما افزون گردان .
پايان سوره فاطر 12 رجب 1404
تفسير نمونه ج : 18 ص : 306
تفسير نمونه ج : 18 ص : 307
( 36 ) سوره يس اين سوره در مكه نازل شده و 83 آيه دارد
تاريخ شروع 13 رجب الخير 1404 مصادف با ميلاد مولاى متقيان امير المؤمنين على عليه السلام جعلنا الله من شيعته و محبيه و رزقنا شفاعته
تفسير نمونه ج : 18 ص : 308
تفسير نمونه ج : 18 ص : 309
بسم الله الرحمن الرحيم
محتواى سوره يس
چنانكه مى دانيم اين سوره در مكه نازل شده است ، بنا بر اين محتواى آن از نظر كلى همان محتواى عمومى سوره هاى مكى است كه از توحيد و معاد و وحى و قرآن و انذار و بشارت سخن مى گويد ، در اين سوره چهار بخش عمده مخصوصا ديده مى شود :
1 - نخست سخن از رسالت پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و قرآن مجيد و هدف از نزول اين كتاب بزرگ آسمانى و گروندگان به آن است و تا آيه يازده آن را ادامه مى دهد .
2 - بخش ديگرى از اين سوره از رسالت سه نفر از پيامبران الهى ، و چگونگى دعوت آنها به سوى توحيد و مبارزه پى گير و طاقت فرساى آنها با شرك سخن مى گويد كه در حقيقت يكنوع تسلى و دلدارى به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و ارائه طريق در انجام رسالت بزرگ او است .
3 - بخشى از اين سوره كه از آيه 33 شروع مى شود و تا آيه 44 ادامه دارد مملو از نكات جالب توحيدى ، و بيان گويا از آيات و نشانه هاى عظمت پروردگار در عالم هستى است ، در قسمتهاى اخير سوره نيز مجددا به همين بحث توحيدى و آيات الهى باز مى گردد .
4 - بخش مهم ديگرى از اين سوره در مسائل مربوط به معاد و دلائل گوناگون آن و چگونگى حشر و نشر ، و سؤال و جواب در روز قيامت ، و پايان
تفسير نمونه ج : 18 ص : 310
جهان ، و بهشت و دوزخ سخن مى گويد ، كه در اين قسمت نكته هاى بسيار مهم و دقيقى نهفته شده است .
و در لابلاى اين بحثهاى چهارگانه آياتى تكان دهنده براى بيدارى و هشيارى غافلان و بيخبران آمده است كه اثرى نيرومند در دلها و جانها دارد .
خلاصه اينكه : در اين سوره انسان با صحنه هاى مختلفى از آفرينش و قيامت و زندگى و مرگ و انذار و بشارت روبرو مى شود كه مجموعه اى بيدار كننده و نسخه اى شفابخش را تشكيل مى دهد .

فضيلت سوره يس
سوره يس به گواهى احاديث متعددى كه در اين زمينه وارد شده يكى از مهمترين سوره هاى قرآنى است ، به گونه اى كه در احاديث به عنوان قلب قرآن ناميده شده است .
در حديثى از پيامبر اسلام مى خوانيم : ان لكل شىء قلبا و قلب القرآن يس : هر چيز قلبى دارد و قلب قرآن يس است ! .
در حديثى از امام صادق (عليه السلام) نيز همين معنى آمده است و در ذيل آن مى افزايد : فمن قرء يس فى نهاره قبل ان يمسى كان فى نهاره من المحفوظين و المرزوقين حتى يمسى ، و من قرأها فى ليله قبل ان ينام و كل به الف ملك يحفظونه من كل شيطان رجيم و من كل آفة : هر كس آن را در روز پيش از آنكه غروب شود بخواند در تمام طول روز محفوظ و پر روزى خواهد بود ، و هر كس
تفسير نمونه ج : 18 ص : 311
آن را در شب پيش از خفتن بخواند خداوند هزار فرشته را بر او مامور مى كند كه او را از هر شيطان رجيم و هر آفتى حفظ كنند ... و به دنبال آن فضائل مهم ديگرى نيز بيان مى فرمايد .
باز در حديثى از پيامبر مى خوانيم كه فرمود : سورة يس تدعى فى التوراة المعمة ! قيل و ما المعمة ؟ قال تعم صاحبها خير الدنيا و الاخرة ... سوره يس در تورات به عنوان عموميت آفرين ناميده شده ، سؤال شد از چه رو به آن عموميت آفرين گفته مى شود ؟ فرمود : به خاطر اينكه كسى كه همدم و همنشين اين سوره باشد او را مشمول تمام خير دنيا و آخرت مى كند ... .
روايات ديگرى نيز در اين زمينه در كتب شيعه و اهل سنت آمده است كه اگر بخواهيم همه آنها را نقل كنيم سخن به درازا مى كشد .
به اين ترتيب بايد اعتراف كرد كه شايد كمتر سوره اى در قرآن مجيد داراى اينهمه فضيلت بوده باشد .
و همانگونه كه بارها گفته ايم اين فضيلت براى كسانى نيست كه تنها الفاظ آن را بخوانند ، و مفاهيم آن را به طاق نسيان زنند ، بلكه اين عظمت به خاطر محتواى عظيم اين سوره است .
محتوائى بيدارگر ايمان بخش و مسئوليت آفرين و تقوازا كه وقتى انسان در آن انديشه كند و اين انديشه در اعمال او پرتوافكن گردد خير دنيا و آخرت را براى او به ارمغان مى آورد .
فى المثل در آيه 60 اين سوره سخن از پيمانى به ميان مى آورد كه خداوند از تمام فرزندان آدم گرفته كه شيطان را پرستش نكنند كه شيطان دشمن آشكارى است ا لم اعهد اليكم يا بنى آدم الا تعبدوا الشيطان انه لكم عدو مبين .

تفسير نمونه ج : 18 ص : 312
روشن است هرگاه انسان به اين پيمان الهى پايبند باشد ، همانگونه كه در احاديث فوق آمده ، از هر شيطان رجيمى در امان خواهد بود ولى اگر اين آيه را سرسرى مى خواند و در عمل از دوستان مخلص و ياران وفادار شيطان است ، نمى تواند به اين افتخار بزرگ نائل گردد ، همچنين درباره فرد فرد آيات و كلمات اين سوره بايد اين محاسبه را انجام داد .

تفسير نمونه ج : 18 ص : 313
سورةُ يس
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ يس(1) وَ الْقُرْءَانِ الحَْكِيمِ(2) إِنَّك لَمِنَ الْمُرْسلِينَ(3) عَلى صِرَط مُّستَقِيم(4) تَنزِيلَ الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ(5) لِتُنذِرَ قَوْماً مَّا أُنذِرَ ءَابَاؤُهُمْ فَهُمْ غَفِلُونَ(6) لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلى أَكْثرِهِمْ فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ(7) إِنَّا جَعَلْنَا فى أَعْنَقِهِمْ أَغْلَلاً فَهِىَ إِلى الأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ(8) وَ جَعَلْنَا مِن بَينِ أَيْدِيهِمْ سدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سدًّا فَأَغْشيْنَهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ(9) وَ سوَاءٌ عَلَيهِمْ ءَ أَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ(10)

تفسير نمونه ج : 18 ص : 314
ترجمه :
1 - يس .
2 - سوگند به قرآن حكيم .
3 - كه تو قطعا از رسولان ( خداوند ) هستى .
4 - بر طريقى مستقيم .
5 - اين قرآنى است كه از سوى خداوند عزيز و رحيم نازل شده .
6 - تا قومى را انذار كنى كه پدران آنها انذار نشدند و لذا آنها غافلند .
7 - فرمان ( الهى ) در باره اكثر آنها تحقق يافته ، به همين جهت ايمان نمى آورند .
8 - ما در گردنهاى آنها غلهائى قرار داديم كه تا چانه ها ادامه دارد ، و سرهاى آنها را به بالا نگاهداشته است .
9 - و در پيش روى آنها سدى قرار داديم ، و در پشت سرشان سدى ، و چشمان آنها را پوشانده ايم ، لذا چيزى را نمى بينند !
10 - براى آنها يكسان است ، چه انذارشان كنى يا نكنى ، ايمان نمى آورند .

تفسير :

سر آغاز قلب قرآن
اين سوره همانند 28 سوره ديگر قرآن مجيد با حروف مقطعه آغاز مى شود ( يا و سين ) .
در باره تفسير حروف مقطعه قرآن در آغاز سوره هاى بقره و آل عمران
تفسير نمونه ج : 18 ص : 315
و اعراف بحثهاى فراوانى داشته ايم .
ولى در خصوص سوره يس تفسيرهاى ديگرى نيز براى اين حروف مقطعه وجود دارد : از جمله اينكه : اين كلمه مركب از يا ( حرف ندا ) و سين يعنى شخص پيامبر اسلام است ، و به اين ترتيب پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را براى بيان مطالب بعد مخاطب مى سازد .
در احاديث مختلفى نيز آمده است كه اين كلمه يكى از نامهاى پيغمبر گرامى اسلام است .
ديگر اينكه مخاطب در اينجا انسان است سين اشاره به او است ، ولى اين احتمال با آيات بعد سازگار نيست ، زيرا در اين آيات روى سخن تنها به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) است .
لذا در روايتى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود : يس اسم رسول الله (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و الدليل على ذلك قوله تعالى انك لمن المرسلين على صراط مستقيم : يس نام رسول خداست و دليل بر آن اين است كه بعد از آن مى فرمايد تو از مرسلين و بر صراط مستقيم هستى ( نور الثقلين جلد 4 صفحه 375 ) .
به دنبال اين حروف مقطعه - همانند بسيارى از سوره هائى كه با حروف مقطعه آغاز شده - سخن از قرآن مجيد به ميان مى آورد ، منتها در اينجا به آن سوگند ياد كرده و مى گويد سوگند به قرآن حكيم ( و القرآن الحكيم ) .
جالب اينكه قرآن را به حكيم توصيف مى كند ، در حالى كه حكمت معمولا صفت شخص زنده و عاقل است ، گوئى قرآن را موجودى زنده و عاقل
تفسير نمونه ج : 18 ص : 316
و رهبر و پيشوا معرفى مى كند كه مى تواند درهاى حكمت را به روى انسانها بگشايد ، و به صراط مستقيمى كه در آيات بعد به آن اشاره كرده راهنمائى كند .
البته خداوند نيازى به سوگند ندارد ، ولى سوگندهاى قرآن همواره داراى دو فايده مهم است : نخست تاكيد روى مطلب ، و ديگر بيان عظمت چيزى كه به آن سوگند ياد مى شود ، زيرا هيچكس به موجودات كم ارزش سوگند ياد نمى كند .
آيه بعد چيزى را كه سوگند آيه قبل به خاطر آن بوده است بازگو مى كند ، مى فرمايد : مسلما تو از رسولان خداوند هستى ( انك لمن المرسلين ) .
رسالتى كه توأم با حقيقت است و بودن تو بر صراط مستقيم ( على صراط مستقيم ) .
سپس مى افزايد : اين قرآنى است كه از ناحيه خداوند عزيز و رحيم نازل شده ( تنزيل العزيز الرحيم ) .
تكيه روى عزيز بودن خداوند براى بيان قدرت او بر چنين كتاب بزرگ
تفسير نمونه ج : 18 ص : 317
شكست ناپذيرى است كه در تمام طول اعصار و قرون به صورت يك معجزه جاويدان باقى مى ماند ، و هيچ قدرتى نمى تواند عظمت آن را از صفحه دلها محو كند .
و تكيه روى رحيميت خداوند براى بيان اين حقيقت است كه رحمت او ايجاب كرده كه چنين نعمت بزرگى را در اختيار انسانها بگذارد .
بعضى از مفسران اين دو توصيف را براى بيان دو نوع عكس العمل متفاوت مى دانند كه ممكن است مردم در برابر نزول اين كتاب آسمانى و فرستادن اين رسول نشان دهند : اگر به انكار و تكذيب بر خيزند خداوند با عزت و قدرتش آنها را تهديد كرده ، و اگر از در تسليم و قبول در آيند خدا با رحمتش آنها را بشارت داده .
بنا بر اين عزت و رحمتش كه يكى مظهر انذار و ديگرى مظهر بشارت است با هم آميخته و اين كتاب بزرگ آسمانى را در اختيار انسانها گذارده است .
در اينجا سؤالى مطرح است كه مگر مى توان حقانيت يك پيامبر يا كتاب آسمانى را با سوگند و تاكيد اثبات كرد ؟ ولى پاسخ اين سؤال در دل آيات فوق نهفته است ، زيرا از يكسو قرآن را توصيف به حكيم بودن مى كند ، اشاره به اينكه حكمتش بر كسى پوشيده نيست ، و خود دليل بر حقانيت خويش است .
ديگر اينكه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را به ره سپردن بر صراط مستقيم توصيف كرده ، يعنى محتواى دعوت او خود بيان مى كند كه مسير او مسير مستقيمى است ، سوابق زندگى او نيز نشان مى دهد كه او طريقى جز طريق مستقيم ندارد .
و ما در بحثهاى دلائل حقانيت پيامبران اين مطلب را اشاره كرده ايم كه يكى از بهترين طرق براى پى بردن به حقانيت آنها اين است كه محتواى دعوت آنان دقيقا بررسى شود ، هرگاه هماهنگ با فطرت و عقل و وجدان بود و در سطحى
تفسير نمونه ج : 18 ص : 318
قرار داشت كه از انسان با نيروى بشرى امكان پذير نيست ، بعلاوه سوابق زندگى شخص پيامبر چنان بود كه نشان مى داد مرد امانت و صداقت است ، نه دروغ و مكر و تزوير ، اين امور قرائن زنده اى مى شود بر اينكه او فرستاده خدا است ، و آيات فوق در حقيقت اشاره اى به هر دو مطلب است ، بنابر اين سوگند و ادعاى فوق هرگز بى دليل نيست .
از اين گذشته از نظر فن مناظره ، براى نفوذ در دلهاى منكران لجوج هر قدر عبارات محكمتر و قاطعتر و توأم با تاكيد بيشتر مطرح شود اين افراد را بيشتر تحت تاثير قرار مى دهد .
باز سؤال ديگرى مطرح مى شود كه چرا مخاطب را در اين جمله شخص پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) قرار داده است نه مشركان ، و نه عموم مردم ؟ پاسخ اينكه هدف اين بوده كه تاكيد كند تو بر حقى و بر صراط مستقيمى خواه آنها بپذيرند و خواه نپذيرند ، به همين دليل در رسالت سنگين خود كوشا باش ، و از عدم قبول مخالفان كمترين سستى به خود راه مده .
آيه بعد هدف اصلى نزول قرآن را به اينگونه شرح مى دهد : قرآن را بر تو نازل كرديم تا قومى را انذار كنى كه پدران آنها انذار نشدند و به همين دليل آنها در غفلت فرو رفته اند ( لتنذر قوما ما انذر آبائهم فهم غافلون ) .

تفسير نمونه ج : 18 ص : 319
مسلما منظور از اين قوم همان مشركان عرب مى باشد و اگر گفته شود به اعتقاد ما هيچ امتى بدون انذار كننده نبوده ، و زمين هرگز از حجت خدا خالى نخواهد شد ، بعلاوه در آيه 24 سوره فاطر خوانديم و ان من امة الا خلا فيها نذير : هيچ امتى نبود مگر اينكه بيم دهنده اى در آنها وجود داشت .
در پاسخ مى گوئيم منظور از آيه مورد بحث انذار كننده آشكار و پيامبر بزرگى است كه آوازه او همه جا بپيچد ، و گرنه در هر زمانى حجت الهى براى مشتاقان و طالبان وجود دارد ، و اگر مى بينيم دوران ميان حضرت مسيح (عليه السلام) و قيام پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را دوران فترت شمرده اند نه به اين معنى است كه مطلقا حجت الهى براى آنها وجود نداشته ، بلكه فترت از نظر قيام پيامبران بزرگ و اولو العزم است .
أمير مؤمنان على (عليه السلام) در اين زمينه مى فرمايد : ان الله بعث محمدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و ليس احد من العرب يقرأ كتابا و لا يدعى نبوة ! : خداوند هنگامى محمد را مبعوث ساخت كه احدى از عرب كتاب آسمانى نمى خواند و ادعاى نبوت نمى كرد ( نهج البلاغه خطبه 33 و 104 ) .
به هر حال هدف از نزول قرآن اين بود كه مردم غافل را هشيار ، و خواب زدگان را بيدار سازد ، و خطراتى كه آنها را احاطه كرده و گناهانى كه در آن فرو رفته اند و شرك و فسادى كه به آن آلوده شده اند به آنها يادآورى كند ، آرى قرآن كه پايه آگاهى و بيدارى ، و كتاب پاكسازى دل و جان است .

تفسير نمونه ج : 18 ص : 320
سپس قرآن به عنوان يكى پيشگوئى درباره سران كفر و سردمداران شرك مى گويد : فرمان و وعده الهى بر اكثر آنها تحقق يافته و به همين دليل ايمان نمى آورند ( لقد حق القول على اكثرهم فهم لا يؤمنون ) .
در اينكه منظور از قول در اينجا چيست مفسران احتمالاتى داده اند ، ولى ظاهرا منظور همان وعده عذاب جهنم براى پيروان شياطين است ، چنانكه در آيه 13 سوره سجده آمده است و لكن حق القول منى لاملئن جهنم من الجنة و الناس اجمعين : ولى سخن من در باره آنها تحقق يافته كه دوزخ را از جن و انس پر مى كنم ، و در آيه 71 سوره زمر مى خوانيم و لكن حقت كلمة العذاب على الكافرين : ولى حكم و وعده عذاب در باره كافران محقق شده است .
به هر حال اين در مورد كسانى است كه تمام خطوط ارتباطى خود را با خدا قطع كرده بودند ، پيوندها را گسسته ، و تمام دريچه هاى هدايت را به روى خود بسته بودند ، و لجاجت و عناد و خيره سرى را به حد اعلى رسانده اند آرى اينها هرگز ايمان نخواهند آورد و راه بازگشتى ندارند چرا كه تمام پلها را در پشت سر خود ويران كرده اند .
حقيقت اين است كه انسان در صورتى اصلاح پذير و قابل هدايت است كه فطرت توحيدى خود را با اعمال زشت و اخلاق آلوده اش به كلى پايمال نكرده باشد و گرنه تاريكى مطلق بر قلب او چيره خواهد شد و تمام روزنه هاى اميد براى او بسته مى شود .
ضمنا از اين سخن روشن شد كه منظور از اين اكثريتى كه هرگز ايمان نمى آورند سران شرك و كفرند و همينگونه شد كه گروهى در جنگهاى اسلامى در حال شرك و بت پرستى كشته شدند ، و بعضى كه باقيماندند تا پايان كار در دل ايمان نداشتند ، و گرنه اكثريت مشركان عرب بعد از فتح مكه به مفاد يدخلون فى دين الله افواحا ( سوره نصر آيه 2 ) گروه گروه وارد اسلام شدند .

تفسير نمونه ج : 18 ص : 321
آيات بعد از آن كه سخن از وجود سدى پيش رو و پشت سر آنها مى گويد ، و چشمهاى آنها را نابينا مى شمرد ، و تصريح مى كند كه انذار كردن و ناكردن براى آنها يكسان است ، شاهد همين معنى است .
به هر حال آيه بعد ادامه توصيف اين گروه نفوذ ناپذير است ، در نخستين توصيف آنها مى گويد : ما در گردنهاى آنها غلهائى قرار داديم كه تا چانه هاى آنها ادامه دارد ، و سرهاى آنها را به بالا نگاه داشته است ( انا جعلنا فى اعناقهم اغلالا فهى الى الاذقان فهم مقمحون ) .
اغلال جمع غل در اصل از ماده غلل به معنى چيزى است كه در وسط اشيائى قرار گرفته ، مثلا به آب جارى كه از لابلاى درختان عبور مى كند غلل مى گويند ( بر وزن عمل ) و غل حلقه اى بود كه بر گردن يا دستها قرار مى دادند ، سپس آن را با زنجير مى بستند ، و از آنجا كه گردن يا دست در ميان آن قرار گرفته اين كلمه در مورد آن به كار رفته است ، گاه غلهائى كه بر گردن بوده جداگانه به زنجير بسته مى شد ، و غلهاى بر دست جدا بوده ، اما گاهى دستها را در غل مى كردند و به حلقه اى كه بر گردن بود مى بستند و شخص زندانى و اسير را شديدا در محدوديت فشار و شكنجه قرار مى دادند .
و اگر به حالت عطش يا شدت اندوه و خشم غله ( بر وزن قله ) گفته مى شود آن نيز به خاطر نفوذ اين حالت در درون قلب و جسم انسان است ، اصولا ماده ( غل بر وزن جد ) هم به معنى داخل شدن و هم داخل كردن آمده ، لذا در آمد خانه يا زراعت و مانند آن را غله مى گويند .

تفسير نمونه ج : 18 ص : 322
در هر صورت گاهى طوق غل كه بر گردن گذارده مى شد تا چانه ادامه پيدا مى كرد و سر را به بالا نگه مى داشت و در حالى كه اسير و زندانى فوق العاده از اين جهت شكنجه مى ديد از مشاهده اطراف خود باز مى ماند .
و چه جالب است تشبيهى كه از حال بت پرستان لجوج به چنين انسانهائى شده ، آنها طوق تقليد و زنجير عادات و رسوم خرافى را بر گردن و دست و پاى خود بسته اند و غلهاى آنها آن قدر پهن و گسترده است كه سر آنها را بالا نگاهداشته و از ديدن حقايق محروم ساخته ، آنها اسيرانى هستند كه نه قدرت فعاليت و حركت دارند و نه قدرت ديد ! .
به هر حال آيه فوق هم مى تواند ترسيمى از حال اين گروه بى ايمان در دنيا باشد ، و هم بيان حال آنها در آخرت كه تجسمى است از مسائل اين جهان ، و اگر اين جمله به صورت ماضى ذكر شده مشكلى ايجاد نمى كند ، زيرا در بسيارى از آيات قرآن مجيد حوادث مسلم آينده يا صيغه فعل ماضى بيان شده است ، و اين همانست كه در زبان ادباء معروف است كه مضارع متحقق الوقوع به شكل ماضى در مى آيد و نيز مى تواند اشاره به هر دو معنى باشد ، هم حال آنها در اين جهان و هم حالشان در جهان ديگر .
جمعى از مفسران شان نزولهائى براى آيه فوق ، و آيه بعد از آن ذكر كرده اند كه در باره ابو جهل يا مردى از طايفه بنى مخزوم يا قبيله قريش نازل شده ، آنها كرارا تصميم بر قتل پيغمبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) گرفتند ، ولى خداوند از طريق اعجاز آنها را از اين كار بازداشت ، و در آن لحظه حساس كه به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) رسيدند
تفسير نمونه ج : 18 ص : 323
و مى خواستند ضربه كارى بزنند چشمانشان از كار افتاد ، يا قدرت حركت از آنها سلب شد .
ولى اين شان نزولها مانع از عموميت مفهوم آيه و گستردگى معنى آن در باره همه سردمداران كفر و متعصبان لجوج نخواهد بود ، ضمنا تاييدى است بر آنچه در بالا در تفسير جمله فهم لا يؤمنون بيان كرديم كه منظور از آن اكثريت مشركان نيست ، بلكه اكثريت سردمداران شرك و كفر و نفاق است .
آيه بعد توصيف ديگرى از همين افراد است ، و ترسيم گويائى از عوامل نفوذناپذيرى آنها ، مى فرمايد : ما در پيش روى آنها سدى قرار داديم و در پشت سرشان سدى ( و جعلنا من بين ايديهم سدا و من خلفهم سدا ) .
آنها در ميان اين دو سد چنان محاصره شده اند كه نه راه پيش دارند و نه راه بازگشت ! و در همين حال چشمان آنها را پوشانديم لذا چيزى را نمى بينند ( فاغشيناهم فهم لا يبصرون ) .
عجب ترسيم گويائى ؟ از يكسو همچون اسيرانى هستند كه در غل و زنجيرند .
از سوى ديگر حلقه غل چنان پهن و گسترده است كه سرهاى آنها را به آسمان متوجه ساخته و مطلقا از اطراف خود چيزى نمى بينند ! از سوى سوم سدى از پيش رو و پشت سر آنها را در محاصره خود قرار داده و راه پيش و پس را بر آنها بسته است .
از سوى چهارم چشمان آنها بسته شده ، و قدرت ديد و باصره آنها به كلى از كار افتاده است .

تفسير نمونه ج : 18 ص : 324
خوب فكر كنيد كسى كه داراى چنين اوصافى است چه كارى از او ساخته است ؟ چه چيزى مى فهمد ؟ چه چيزى مى تواند ببيند ؟ و چگونه مى تواند گام بردارد ؟ و چنين است حال مستكبران خود خواه و خودبين ، و مقلدان كور و كر ، و متعصبان لجوج در برابر چهره حقايق ! به همين دليل در آخرين آيه مورد بحث صريحا مى گويد : براى آنها يكسان است ، چه آنها را انذار كنى ، يا نكنى ، ايمان نمى آورند ! ( و سواء عليهم أ انذرتهم ام لم تنذرهم لا يؤمنون ) .
گفتار تو هر قدر نافذ ، و وحى آسمانى هر قدر مؤثر باشد ، تا در زمينه آماده وارد نشود تاثير نخواهد گذاشت ، اگر هزاران سال آفتاب عالمتاب بر شوره زار بتابد ، و بارانهاى پر بركت بر آن نازل شود و نسيم بهارى مرتبا از آن بگذرد محصولى جز خس و خاشاك نخواهد داشت كه قابليت قابل در كنار فاعليت فاعل شرط است .

نكته ها :

1 - از كار افتادن ابزار شناخت !
انسان براى اينكه بتواند از عالم بيرون وجود خود آگاه شود از وسائل و ابزارى بهره مى گيرد كه به آن ابزار شناخت گفته مى شود .
قسمتى از آنها درون ذاتى هستند ، و قسمتى برون ذاتى عقل و خرد و وجدان و فطرت از ابزار شناخت درون ذات است ، و حواس ظاهرى انسان همچون بينائى و شنوائى و مانند آن ابزار شناخت برون ذاتند .
اين وسائل خداداد اگر مورد بهره بردارى صحيح قرار گيرند روز به روز قويتر و نيرومندتر مى شوند ، و بهتر و دقيقتر حقايق را نشان مى دهند .

تفسير نمونه ج : 18 ص : 325
اما اگر مدتى در مسيرهاى انحرافى قرار گيرند ، و يا اصلا از آنها استفاده نشود ، تدريجا تحليل رفته و يا به كلى دگرگون مى شوند و حقايق را وارونه نشان مى دهند ، درست همانند آئينه صافى كه گرد و غبار ضخيمى آن را بپوشاند ، و يا خراشهاى زياد و عميقى بر چهره آن وارد شود كه ديگر نمى تواند چيزى را نشان دهد ، و اگر نشان دهد هرگز با واقعيت آن تطبيق نمى كند .
اين اعمال نادرست و موضعگيريهاى انحرافى انسان است كه نعمت بزرگ ابزار شناخت را از او مى گيرد ، و به همين دليل مقصر اصلى خود او و گناه آن نيز بر گردن خود او است .
آيات فوق ترسيم گويائى از همين مساله مهم و سرنوشت ساز است ، هوسبازان مستكبر ، و خود خواهان متعصب ، و دنباله روان بى قيد و شرط را به كسانى تشبيه مى كند كه از يكسو در غل و زنجير گرفتارند ، اين همان زنجيرهاى هوس و كبر و غرور و تقليد كوركورانه است كه خود بر دست و گردن خويش نهاده اند ، و بر كسانى تشبيه مى كند كه در محاصره دو سد نيرومند و غير قابل عبور قرار گرفته اند .
و از سوى ديگر چشمانشان نيز بسته و نابينا است .
غل و زنجير به تنهائى براى جلوگيرى از حركت آنها كافى است ، آن دو سد عظيم نيز به تنهائى مانع فعاليت آنها است ، نداشتن چشم و نابينائى خود نيز عامل مستقلى است .
اين دو سد گوئى به قدرى بلند و نزديك است كه به تنهائى قدرت ديد آنها را مى گيرد همانگونه كه قدرت حركت را از آنها سلب مى كند .
كرارا گفته ايم هدايت پذيرى انسان تا زمانى است كه به اين مرحله نرسيده باشد ، اما هنگامى كه به اين مرحله برسد اگر تمام انبياء و اوليا نيز جمع شوند و تمام كتب آسمانى را بر او بخوانند مؤثر نخواهد شد !
تفسير نمونه ج : 18 ص : 326
و اينكه در روايات اسلامى و همچنين در آيات قرآن تاكيد شده كه اگر لغزشى براى انسان پيدا شد و گناهى از او سر زد فورا توبه كند و به سوى خدا باز گردد ، و از تسويف و تاخير و اصرار و تكرار بپرهيزد براى اين است كه به اين مرحله نرسد ، زنگارها را بشويد ، موانع كوچك را قبل از تبديل شدن به يك سد بزرگ ويران كند ، و راه پيشرفت و حركت را باز نگهدارد و گرد و غبار را از مقابل ديدگان خود فرو بنشاند تا نظر تواند كرد .

2 - سدهائى از پيش و پس !
اين سؤال براى بعضى از مفسران مطرح شده است كه مانع اصلى براى ادامه حركت سدهاى پيش رو است ، سد پشت سر چه معنى دارد ؟ بعضى پاسخ گفته اند : انسان داراى دو گونه هدايت است ، هدايت نظرى و استدلالى ، و هدايت فطرى و وجدانى ، سد پيش رو اشاره به اين است كه او از هدايت نظرى محروم مى گردد ، مى خواهد به عقب باز گردد و به هدايت فطرى نظر بيفكند ، سد و مانع پشت سر ، او را از بازگشت به فطرت باز مى دارد .
بعضى ديگر گفته اند سد پيش رو اشاره به موانعى است كه او را از وصول به آخرت و سعادت جاويدان باز مى دارد ، و سد پشت سر چيزى است كه او را حتى از رسيدن به سعادت و آرامش در دنيا مانع مى شود .
اين احتمال نيز در تفسير آيه وجود دارد كه انسان هنگامى كه در طريق به سوى مقصد به مانعى برخورد كند به عقب بر مى گردد ، تا راه ديگرى به سوى مقصد پيدا كند ، اما وقتى در دو طرف سدى ايجاد شده است از پيدا كردن راه به سوى مقصد به هر حال محروم مى شود .

تفسير نمونه ج : 18 ص : 327
ضمنا پاسخ اين سؤال كه چرا سخنى از سد در طرف راست و چپ به ميان نيامده ؟ نيز روشن شد ، زيرا رفتن به راست و چپ هرگز انسان را به مقصد نمى رساند بايد راهى به پيش بگشايد .
بعلاوه معمولا سد را در جائى ايجاد مى كنند كه طرف راست و چپ آن بسته است تنها گذرگاهى ميان آن دو قرار دارد كه با ايجاد سد آن گذرگاه نيز بسته مى شود ، و عملا انسان در محاصره قرار مى گيرد .

3 - محروميت از سير آفاقى و انفسى
براى شناخت خداوند معمولا دو راه براى مطالعه وجود دارد مطالعه در نشانه هاى خدا كه در جسم و جان انسان است ، و آن را آيات انفسى مى نامند و مطالعه در آياتى كه در بيرون وجود او در زمين و آسمان و ثوابت و سيارات و كوه و دريا وجود دارد ، و آن را آيات آفاقى مى گويند كه قرآن مجيد در آيه 53 سوره فصلت به آن اشاره كرده ، مى فرمايد سنريهم آياتنا فى الافاق و فى انفسهم حتى يتبين لهم انه الحق به زودى آيات خود را در آفاق و انفس به آنها نشان مى دهيم تا براى آنها ثابت شود كه خداوند حق است .
هنگامى كه قدرت شناخت انسان از كار مى افتد هم طريق مشاهده آيات انفسى بر او بسته مى شود ، و هم مشاهده آيات آفاقى .
در آيات فوق جمله انا جعلنا فى اعناقهم اغلالا فهى الى الاذقان فهم مقمحون اشاره به معنى اول است ، زيرا غلها چنان سر آنها را به بالا نگاه مى دارد كه حتى قدرت ديدن خويشتن را ندارند ، و سدهاى پيش و پس چنان چشم آنها را از مشاهده اطراف خود باز مى دارد كه هر چه نگاه مى كنند جز ديوار سد چيزى را نمى بينند و از مشاهده آيات آفاقى محروم مى شوند .

تفسير نمونه ج : 18 ص : 328
إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكرَ وَ خَشىَ الرَّحْمَنَ بِالْغَيْبِ فَبَشرْهُ بِمَغْفِرَة وَ أَجْر كرِيم(11) إِنَّا نحْنُ نُحْىِ الْمَوْتى وَ نَكتُب مَا قَدَّمُوا وَ ءَاثَرَهُمْ وَ كلَّ شىْء أَحْصيْنَهُ فى إِمَام مُّبِين(12)
ترجمه :
11 - تو تنها كسى را انذار مى كنى كه از اين يادآورى الهى پيروى كند ، و از خداوند رحمان در پنهان بترسد ، چنين كسى را به آمرزش و پاداش پر ارزش بشارت ده !
12 - ما مردگان را زنده مى كنيم ، و آنچه را از پيش فرستاده اند و تمام آثار آنها را مى نويسيم ، و همه چيز را در كتاب احصا كرده ايم .

تفسير :

چه كسانى انذار تو را مى پذيرند ؟
در آيات گذشته سخن از گروهى در ميان بود كه به هيچوجه آمادگى پذيرش انذارهاى الهى را ندارند و انذار و عدم انذار در برابر آنها يكسان است ، اما آيات مورد بحث از گروه ديگرى كه درست در نقطه مقابل آنها قرار گرفته اند سخن مى گويد ، تا با مقايسه با يكديگر - همانگونه كه روش قرآن در بحث است - مساله روشنتر شود .
مى فرمايد تو تنها كسى را انذار مى كنى كه از ذكر پيروى كند ، و از خداوند رحمن در پنهان بترسد ( انما تنذر من اتبع الذكر و خشى
تفسير نمونه ج : 18 ص : 329
الرحمن بالغيب ) .
و كسى كه چنين است او را بشارت به مغفرت و پاداش پر ارزش ده ( فبشره بمغفرة و اجر كريم ) .

در اينجا به چند نكته بايد توجه داشت :
1 - در اين آيه دو وصف براى كسانى كه انذار و اندرز پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در آنها مؤثر است ذكر شده : پيروى از ذكر ، و خشيت از خداوند در پنهان ، البته منظور از بيان اين دو وصف همان آمادگى و جنبه بالقوه آن است ، يعنى انذار تنها در كسانى مؤثر واقع مى شود كه گوش شنوا و قلب آماده دارند ، انذار در آنها دو اثر مى گذارد : نخست پيروى از ذكر و قرآن ، و ديگر احساس ترس در برابر پروردگار و مسئوليتها .
و به تعبير ديگر اين دو حالت بالقوه در آنها وجود دارد ، اما بعد از انذار به فعليت مى رسد بر خلاف كوردلان لجوج و غافل كه هرگز نه گوش شنوا دارند نه آماده خشيت اند .
اين آيه درست مانند آيات نخستين سوره بقره است كه مى گويد : ذلك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين : اين كتاب آسمانى شكى در آن نيست و مايه هدايت پرهيزكاران است .
2 - منظور از ذكر به عقيده بسيارى از مفسران قرآن مجيد است ، زيرا اين كلمه به همين صورت كرارا در قرآن در همين معنى به كار رفته است .
ولى مانعى ندارد كه منظور معنى لغوى آن يعنى هر گونه يادآورى بوده
تفسير نمونه ج : 18 ص : 330
باشد ، كه شامل آيات قرآن و ساير انذارهاى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و رهبران الهى مى شود .
3 - خشيت ، چنانكه در گذشته نيز گفته ايم ، به معنى ترسى است كه آميخته با احساس عظمت باشد ، و تعبير به رحمان كه مظهر رحمت عامه خداوند است در اينجا نكته لطيفى در بر دارد ، و آن اينكه : در عين ترس از عظمت خداوند بايد اميد به رحمت او نيز داشته باشند ، تا دو كفه خوف و رجا كه عامل حركت مستمر تكاملى است متوازن گردد .
جالب اين است كه در بعضى از آيات قرآن در مورد رجا و اميد نام الله ذكر شده كه مظهر هيبت و عظمت است ( لمن كان يرجوا الله و اليوم الاخر - احزاب - 21 ) اشاره به اينكه هم رجا بايد با خوف آميخته شود و هم خوف با رجا ( دقت كنيد ) .
4 - تعبير بالغيب در اينجا اشاره به شناخت خداوند از طريق استدلال و برهان است ، چرا كه ذات پاك او از حواس انسان پنهان مى باشد ، تنها با چشم دل و از لابلاى آثارش مى توان جمال و جلال او را مشاهده كرد .
اين احتمال نيز وجود دارد كه غيب در اينجا به معنى پنهان از چشم مردم است ، يعنى مقام خشيت و ترس او جنبه ريائى و در حضور مردم نداشته باشد ، بلكه در نهان نيز داراى خشيت باشد .
بعضى نيز آن را به معنى قيامت تفسير كرده اند ، چرا كه از مصداقهاى روشن امورى است كه از حس ما پنهان است ، ولى معنى اول از همه مناسبتر به نظر مى رسد .
5 - جمله فبشره در حقيقت تكميل انذار است ، زيرا پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم)
تفسير نمونه ج : 18 ص : 331
در آغاز انذار مى كند ، و هنگامى كه پيروى از فرمان خدا و ترس آميخته با عظمت نسبت به او پيدا شد و اثراتش در قول و فعل انسان ظاهر گشت بشارت مى دهد .
به چه چيز بشارت مى دهد ؟ نخست به چيزى كه بيشتر از هر موضوع ديگر فكر انسان را به خود مشغول مى دارد ، و آن لغزشهائى است كه احيانا از او سر زده ، به او بشارت مى دهد كه خداى بزرگ همه آنها را بخشوده است ، سپس به اجر كريم و پاداش پر ارزش كه هيچكس جز خداوند ابعاد آن را نمى داند .
جالب اينكه هم مغفرت به صورت نكره ذكر شده ، همچنين اجر كريم و مى دانيم نكره آوردن در اينگونه موارد براى بيان عظمت است .
6 - بعضى از مفسران معتقدند كه فاء در جمله فبشره كه براى تفريع است اشاره به اين مى باشد كه آن دو عمل ( پيروى از ذكر ، و خشيت از پروردگار ) نتيجه اش اين دو اثر است : مغفرت ، و اجر كريم ، كه اولى از اول سرچشمه مى گيرد ، و دومى از دوم .
سپس به تناسب بحثى كه در آيات گذشته پيرامون اجر و پاداش پر ارزش مؤمنان و پذيرندگان انذارهاى انبياء آمده بود در آيه بعد به مساله معاد و رستاخيز و ثبت و ضبط اعمال براى حساب و جزا اشاره كرده ، مى فرمايد : ما مردگان را زنده مى كنيم ( انا نحن نحى الموتى ) .
تكيه روى عنوان نحن ( ما ) اشاره به اين است كه با قدرت عظيمى كه همه در ما سراغ داريد ديگر جاى بحث و گفتگو نيست كه چگونه استخوانهاى پوسيده و عظام رميم از نو جان مى گيرد ، و لباس حيات در تن مى پوشد ؟ نه تنها مردگان را زنده مى كنيم بلكه تمام آنچه را از پيش فرستاده اند
تفسير نمونه ج : 18 ص : 332
و تمام آثار آنها را مى نويسيم ( و نكتب ما قدموا و آثارهم ) .
بنا بر اين چيزى فروگذار نخواهد شد مگر اينكه در نامه اعمال براى روز حساب محفوظ خواهد بود .
جمله ما قدموا ( آنچه را از پيش فرستادند ) اشاره به اعمالى است كه انجام داده اند و اثرى از آن باقى نمانده ، اما تعبير به و آثارهم اشاره به اعمالى است كه از انسان باقى مى ماند و آثارش در محيط منعكس مى شود ، مانند صدقات جاريه ( بناها و اوقاف و مراكزى كه بعد از انسان باقى مى ماند و مردم از آن منتفع مى شوند ) .
اين احتمال نيز در تفسير آيه وجود دارد كه ما قدموا اشاره به اعمالى است كه جنبه شخصى دارد ، و آثارهم اشاره به كارهائى است كه سنت مى شود و بعد از انسان نيز موجب خير و بركت ، و يا شر و زيان و گناه مى گردد .
البته مفهوم آيه گسترده است و ممكن است هر دو تفسير در مفهوم جمع باشد .
و در پايان آيه براى تاكيد بيشتر مى افزايد ما همه چيز را در كتاب آشكار احصا كرده ايم ( و كل شىء احصيناه فى امام مبين ) .
غالب مفسران امام مبين را در اينجا به عنوان لوح محفوظ همان كتابى كه همه اعمال و همه موجودات و حوادث اين جهان در آن ثبت و محفوظ است تفسير كرده اند .
و تعبير به امام ممكن است از اين نظر باشد كه اين كتاب در قيامت رهبر و پيشوا است براى همه ماموران ثواب و عقاب و معيارى است براى سنجش ارزش اعمال انسانها و پاداش و كيفر آنها .
جالب اينكه اين تعبير ( امام ) در بعضى ديگر از آيات قرآن در مورد تورات به كار رفته ، آنجا كه مى فرمايد : ا فمن كان على بينة من ربه
تفسير نمونه ج : 18 ص : 333
و يتلوه شاهد منه و من قبله كتاب موسى اماما و رحمة : آيا آنكس كه دليل آشكارى از پروردگار خويش دارد و به دنبال آن شاهدى از سوى او مى باشد ، و پيش از آن كتاب موسى كه امام و رحمت بود گواهى بر آن مى دهد ( همچون كسى است كه چنين نباشد ) .
اطلاق كلمه امام در اين آيه بر تورات به خاطر معارف و احكام و دستورات آن است ، و همچنين به خاطر نشانه هاى پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كه در آن آمده ، و در تمام اين امور مى توانست رهبر و پيشواى خلق باشد بنا بر اين كلمه مزبور در هر مورد متناسب با آن مفهومى دارد .

نكته ها :

1 - انواع كتابهاى ثبت اعمال
از آيات قرآن مجيد چنين استفاده مى شود كه اعمال انسان در چند كتاب ثبت و ضبط مى گردد ، تا به هنگام حساب هيچگونه عذر و بهانه اى براى كسى باقى نماند .
نخست نامه اعمال شخصى است كه ثبت كننده تمام كارهاى يك فرد در سراسر عمر او است ، قرآن مى گويد : روز قيامت به هر كس گفته مى شود : اقرء كتابك كفى بنفسك اليوم عليك حسيبا : خودت نامه اعمالت را بخوان ، كافى است كه خود حسابگر خويش باشى ( اسراء - 14 ) .
اينجاست كه فرياد مجرمان بلند مى شود و مى گويند : واى بر ما ! اين چه كتابى است كه هيچ گناه كوچك و بزرگى نيست مگر اينكه آن را ثبت و احصا كرده است ؟ ! يقولون يا ويلتنا ما لهذا الكتاب لا يغادر صغيرة و لا كبيرة الا احصاها ( كهف - 49 ) .
اين همان كتابى است كه نيكوكاران آن را در دست راست دارند و بدكاران
تفسير نمونه ج : 18 ص : 334
در دست چپ ( حاقه - 19 و 25 ) .
دوم كتابى است كه نامه اعمال امتها است ، و بيانگر خطوط اجتماعى زندگى آنها مى باشد چنانكه قرآن مى گويد : كل امة تدعى الى كتابها : روز قيامت هر امتى به نامه اعمالش فرا خوانده مى شود ( جاثيه - 28 ) .
و سومين كتاب همان كتاب نامه جامع و عمومى لوح محفوظ است كه نه تنها اعمال همه انسانها از اولين و آخرين ، بلكه همه حوادث جهان در آن يكجا ثبت است ، و گواه ديگرى در آن صحنه بزرگ بر اعمال آدمى است ، و در حقيقت امام و رهبر براى فرشتگان حساب ، و ملائكه پاداش و عقاب است .

2 - همه چيز ثبت مى شود حتى ...
در حديث گويا و بيدار كننده اى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم : ان رسول الله نزل بارض قرعاء ، فقال لاصحابه : ائتوا بحطب ، فقالوا : يا رسول الله نحن بارض قرعاء ! قال فليات كل انسان بما قدر عليه ، فجاءوا به حتى رموا بين يديه ، بعضه على بعض ، فقال رسول الله (صلى الله عليهوآلهوسلّم) هكذا تجمع الذنوب ثم قال اياكم و المحقرات من الذنوب ، فان لكل شىء طالبا الاوان طالبها يكتب ما قدموا و آثارهم و كل شىء احصيناه فى امام مبين : رسول خدا وارد زمين بى آب و علفى شد ، به يارانش فرمود : هيزم بياوريد ، عرض كردند : اى رسول خدا ! اينجا سرزمين خشكى است كه هيچ هيزم در آن نيست ، فرمود : برويد ، هر كدام هر مقدار مى توانيد جمع كنيد ، هر يك از آنها مختصر هيزم يا چوب خشكيده اى با خود آورد ، و همه را پيش روى پيغمبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) روى هم ريختند ( شعله اى در آن افكند و آتشى عظيم از آن زبانه كشيد ) سپس پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) فرمود : اينگونه گناهان ( كوچك ) روى هم متراكم مى شوند ( و شما براى
تفسير نمونه ج : 18 ص : 335
تك تك آنها اهميتى قائل نيستيد ! ) سپس فرمود : بترسيد از گناهان كوچك كه هر چيزى طالبى دارد ، و طالب آنها آنچه را از پيش فرستادند ، و آنچه را از آثار باقى گذاشته اند مى نويسد و همه چيز را در كتاب مبين ثبت كرده .
اين حديث تكان دهنده ترسيمى است گويا از تراكم گناهان كم اهميت و آتش عظيمى كه از مجموع آنها زبانه مى كشد .
در حديث ديگرى آمده است كه قبيله بنو سلمه در نقطه دور دستى از شهر مدينه قرار داشتند ، تصميم گرفتند به نزديكى مسجد پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نقل مكان كنند ، آيه فوق نازل شد انا نحن نحى الموتى ... و پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به آنها فرمود : ان آثاركم تكتب آثار شما ( گامهاى شما به سوى مسجد ) در نامه اعمالتان نوشته خواهد شد ( و پاداش خواهيد گرفت ) هنگامى كه بنو سلمه اين سخن را شنيدند صرفنظر كردند و در جاى خود ماندند .
روشن است كه آيه مفهوم وسيع و گسترده اى دارد كه هر يك از اين امور مصداقى از آن است .
آنچه ممكن است در بدو نظر ناهماهنگ با تفسير فوق تصور شود رواياتى است از طرق اهل بيت (عليهم السلام) كه امام مبين در آن به امير مؤمنان على (عليه السلام) تفسير شده است .
از جمله در حديثى از امام باقر (عليه السلام) از پدرش از جدش (عليهم السلام) نقل شده است كه فرمود : هنگامى كه اين آيه و كل شىء احصيناه فى امام مبين نازل شد
تفسير نمونه ج : 18 ص : 336
ابو بكر و عمر برخاستند و عرض كردند : اى پيامبر ! آيا منظور از آن تورات است ؟ فرمود : نه ، عرض كردند انجيل است ؟ فرمود : نه ، عرض كردند : منظور قرآن است ؟ فرمود : نه ، در اينحال امير مؤمنان على (عليه السلام) به سوى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمد هنگامى كه چشم رسول خدا (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بر او افتاد فرمود : هو هذا ! انه الامام الذى احصى الله تبارك و تعالى فيه علم كل شىء : امام مبين اين مرد است ! او است امامى كه خداوند متعال علم همه چيز را در او احصا فرموده ! .
در تفسير على بن ابراهيم از ابن عباس از خود امير مؤمنان نيز نقل شده است كه فرمود : انا و الله الامام المبين ، ابين الحق من الباطل ورثته من رسول الله به خدا سوگند منم امام مبين كه حق را از باطل آشكار مى سازم ، اين علم را از رسول خدا به ارث برده و آموخته ام .
گرچه بعضى از مفسران همچون آلوسى از نقل اين گونه روايات از طريق شيعه وحشت كرده ، و آن را به نادانى و بى خبرى از تفسير آيه نسبت داده اند ، ولى با كمى دقت روشن مى شود كه اين گونه روايات منافاتى با تفسير امام مبين به لوح محفوظ ندارد ، زيرا قلب پاك پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در درجه اول و قلب وسيع جانشين او در درجه بعد آئينه هائى است كه لوح محفوظ را منعكس مى كند ، و قسمت عظيمى از آنچه در لوح محفوظ است از سوى خدا به آن الهام مى گردد ، به اين ترتيب نمونه اى از لوح محفوظ مى باشد ، و بنا بر اين اطلاق امام مبين بر آن مطلب عجيبى نيست ، چرا كه فرعى است كه از آن اصل گرفته شده ، و شاخه اى است كه به آن ريشه باز مى گردد .
از اين گذشته وجود انسان كامل - چنانكه مى دانيم - عالم صغيرى است كه عالم كبير را در خود خلاصه كرده است ، و طبق شعر معروف منسوب
تفسير نمونه ج : 18 ص : 337
به على (عليه السلام) .
ا تزعم انك جرم صغير ؟ و فيك انطوى العالم الاكبر ! آيا گمان مى كنى كه تو موجود كوچكى هستى در حالى كه عالم بزرگ در تو خلاصه شده است ؟ و نيز مى دانيم كه عالم هستى از يك نظر صفحه علم خدا و لوح محفوظ است .
عجب اينكه آلوسى با اينكه روايات فوق را شديدا انكار مى كند تفسير اخير را چندان بعيد نشمرده است ، و به هر حال در اينكه منظور از امام مبين لوح محفوظ است شكى نيست ، روايات فوق نيز قابل تطبيق بر آن مى باشد ( دقت كنيد ) .

تفسير نمونه ج : 18 ص : 338
وَ اضرِب لهَُم مَّثَلاً أَصحَب الْقَرْيَةِ إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسلُونَ(13) إِذْ أَرْسلْنَا إِلَيهِمُ اثْنَينِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِث فَقَالُوا إِنَّا إِلَيْكُم مُّرْسلُونَ(14) قَالُوا مَا أَنتُمْ إِلا بَشرٌ مِّثْلُنَا وَ مَا أَنزَلَ الرَّحْمَنُ مِن شىْء إِنْ أَنتُمْ إِلا تَكْذِبُونَ(15) قَالُوا رَبُّنَا يَعْلَمُ إِنَّا إِلَيْكمْ لَمُرْسلُونَ(16) وَ مَا عَلَيْنَا إِلا الْبَلَغُ الْمُبِينُ(17) قَالُوا إِنَّا تَطيرْنَا بِكُمْ لَئن لَّمْ تَنتَهُوا لَنرْجُمَنَّكمْ وَ لَيَمَسنَّكم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ(18) قَالُوا طئرُكُم مَّعَكُمْ أَ ئن ذُكرْتُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسرِفُونَ(19)