بعدی 

تفسير نمونه ج : 18 ص : 151
وَ لَوْ تَرَى إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْت وَ أُخِذُوا مِن مَّكان قَرِيب(51) وَ قَالُوا ءَامَنَّا بِهِ وَ أَنى لهَُمُ التَّنَاوُش مِن مَّكانِ بَعِيد(52) وَ قَدْ كفَرُوا بِهِ مِن قَبْلُ وَ يَقْذِفُونَ بِالْغَيْبِ مِن مَّكانِ بَعِيد(53) وَ حِيلَ بَيْنهُمْ وَ بَينَ مَا يَشتهُونَ كَمَا فُعِلَ بِأَشيَاعِهِم مِّن قَبْلُ إِنهُمْ كانُوا فى شك مُّرِيبِ(54)
ترجمه :
51 - اگر ببينى هنگامى كه فريادشان بلند مى شود ، اما نمى توانند ( از چنگال عذاب الهى ) بگريزند ، و آنها را از مكان نزديكى ( از آنجا كه حتى انتظارش را ندارند ) مى گيرند ( از درماندگى آنها تعجب خواهى كرد ) .
52 - و ( در آن حال ) مى گويند ايمان آورديم ، ولى چگونه مى توانند از فاصله دور به آن دسترسى پيدا كنند ؟ !
53 - آنها پيش از اين ( كه در نهايت آزادى بودند ) به آن كافر شدند ( و نسبتهاى ناروا به آن مى دادند ) و از مكان دور دستى به جهان غيب پرتاب مى شدند ( بى مطالعه در باره آن قضاوت مى كردند ) .
54 - ( سرانجام ) ميان آنها و آنچه مورد علاقه شان بود جدائى افكنده شد ، همانگونه كه به پيروان ( و هم مسلكان ) آنها از قبل عمل گرديد چرا كه آنها در شك و ترديد بودند .

تفسير : آنها راه فرار ندارند
در آيات مورد بحث كه آخرين آيات سوره سبا است با توجه به بحثهائى
تفسير نمونه ج : 18 ص : 152
كه پيرامون مشركان لجوج در آيات پيشين گذشت ، روى سخن را بار ديگر به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كرده ، حال اين گروه را به هنگام گرفتارى در چنگال عذاب الهى مجسم مى سازد كه چگونه آنها پس از گرفتارى به فكر ايمان مى افتند اما ايمانشان سودى نخواهد داشت .
مى فرمايد : اگر ببينى هنگامى كه فريادشان بلند مى شود اما نمى توانند فرار كنند ، و از چنگال عذاب الهى بگريزند ، و آنها را از مكان نزديكى مى گيرند و گرفتار مى سازند از بيچارگى آنها تعجب خواهى كرد ( و لو ترى اذ فزعوا فلا فوت و اخذوا من مكان قريب ) .
در اينكه اين فرياد و فزع و بيتابى مربوط به چه زمانى است ؟ در ميان مفسران گفتگو است : بعضى آنرا مربوط به عذاب دنيا يا هنگام مرگ دانسته اند ، و بعضى آنرا مربوط به مجازات روز قيامت .
ولى در آخرين آيه مورد بحث تعبيرى است كه نشان مى دهد اين آيات همه مربوط به دنيا و عذاب استيصال ، و يا لحظه جان دادن است ، چرا كه در آخرين آيه مى گويد : ميان آنها و آنچه مورد علاقه آنها بود جدائى افكنده مى شود ، همانگونه كه قبل از آن در باره گروههاى ديگرى از كفار اين عمل انجام گرفت .
اين تعبير با عذاب روز قيامت سازگار نيست ، چرا كه در آن روز همه يكجا براى حساب جمع مى شوند ، چنانكه در آيه 102 سوره هود آمده است ذلك يوم مجموع له الناس و ذلك يوم مشهود آن روزى است كه همه مردم در آن جمع مى شوند ، و روزى است كه همه آنرا مشاهده مى كنند ! و در آيه 50 سوره واقعه مى خوانيم : قل ان الاولين و الاخرين لمجموعون
تفسير نمونه ج : 18 ص : 153
الى ميقات يوم معلوم بگو اولين و آخرين همگى براى وقت روز معينى جمع آورى مى شوند .
بنا بر اين منظور از جمله اخذوا من مكان قريب اين است كه اين افراد بى ايمان و ستمگر نه تنها نمى توانند از حوزه قدرت خدا فرار كنند بلكه خدا آنها را از جائى گرفتار مى كند كه بسيار به آنها نزديك است ! آيا فرعونيان در امواج نيل كه سرمايه افتخار آنها بود دفن نشدند ؟ و آيا قارون در ميان گنجهايش به زمين فرو نرفت ؟ و آيا قوم سبا كه داستانشان در همين سوره آمده است از نزديكترين مكان يعنى همان سد عظيمى كه قلب آبادى آنها و مايه حيات و حركت آنان بود گرفتار نگشتند ؟ بنا بر اين خدا آنها را از نزديكترين مكان گرفتار مى سازد تا بدانند قدرت نمائى او را .
بسيارى از پادشاهان ظالم به وسيله نزديكترين افرادشان به قتل رسيدند و نابود شدند ، و بسيارى از قدرتمندان ستمگر از درون خانه هايشان آخرين ضربت را خوردند .
و اگر مى بينيم در روايات فراوانى كه از طرق شيعه و اهل سنت نقل شده اين آيه تطبيق بر خروج سفيانى ( گروهى كه پيرو مكتب ابوسفيانند و تفاله هاى عصر جاهليتند و بر ضد طرفداران حق در آستانه قيام مهدى خروج مى كنند ) و لشكر او شده است كه آنها به هنگام حركت به سوى مكه به قصد تسخير آن در صحرا گرفتار مى شوند ، و زمين لرزه شديدى سبب شكافتن زمين و فرو رفتن آنها در آن مى شود ، در حقيقت بيان يكى از مصاديق اخذوا من مكان قريب است كه آنها از نقطه اى كه زير پايشان است گرفتار چنگال عذاب الهى مى شوند .
مضمون اين حديث را ابن عباس و ابن مسعود و ابو هريره و ابو حذيفه و ام سلمه و عايشه مطابق آنچه در كتب اهل سنت آمده از پيامبر گرامى
تفسير نمونه ج : 18 ص : 154
اسلام نقل كرده اند .
و بسيارى از مفسرين شيعه مانند تفسير قمى و مجمع البيان و نور الثقلين و صافى و جمعى از مفسران اهل سنت مانند نويسنده تفسير روح المعانى و روح البيان و قرطبى نيز آنرا ذيل آيات مورد بحث آورده اند .
مرحوم علامه مجلسى روايات متعددى در بحار الانوار از امام باقر (عليه السلام) و پيامبر گرامى اسلام در اين زمينه نقل كرده كه نشان مى دهد يكى از مصاديق آيات مورد بحث مساله خروج سفيانى به هنگام قيام مهدى (عليه السلام) است كه خداوند آنها را از نزديكترين مكان گرفته و نابود مى كند .
همانگونه كه بارها گفته ايم رواياتى كه در تفسير آيات وارد مى شود غالبا به ذكر مصداقهاى روشن مى پردازد و هرگز دليلى بر محدوديت مفهوم آيات نيست .
در آيه بعد وضع حال آنها را به هنگام گرفتار شدن در چنگال مجازات الهى بيان كرده ، مى فرمايد : آنها مى گويند ما به آن ( قرآن و آورنده اش و مبدأ و معاد ) ايمان آورديم ( و قالوا آمنا به ) .
ولى چگونه آنها مى توانند از آن فاصله دور دسترسى به آن پيدا كنند ؟ ! ( و انى لهم التناوش من مكان بعيد ) .
آرى با فرا رسيدن مرگ و عذاب استيصال درهاى بازگشت به كلى بسته مى شود ، و ميان انسان و جبران خلافكاريهاى گذشته گوئى سد محكمى ايجاد
تفسير نمونه ج : 18 ص : 155
مى گردد ، به همين دليل اظهار ايمان در آن هنگام گوئى از نقطه دور دستى انجام مى گيرد .
اصولا چنين ايمانى كه جنبه اضطرارى دارد ، و به خاطر وحشت فوق العاده از عذابى است كه با چشم مشاهده مى كنند ارزشى ندارد ، و لذا در آيات ديگر قرآن مى خوانيم اينها دروغ مى گويند ، اگر باز گردند همان برنامه ها را تكرار مى كنند ( انعام - 28 ) .
تناوش از ماده نوش ( بر وزن خوف ) به معنى بر گرفتن چيزى است ، و بعضى آن را به معنى گرفتن با سهولت دانسته اند ، يعنى آنها چگونه مى توانند به آسانى به چنين هدف دور دستى راه يابند ؟ .
آنها چگونه مى توانند در اين لحظه اى كه همه چيز پايان گرفته در مقام جبران خطاهاى خويش بر آيند و ايمان بياورند در حالى كه پيش از آن - در همان حالتى كه در نهايت اختيار و آزادى اراده بودند - به آن كافر شدند ؟ ! ( و قد كفروا به من قبل ) .
نه تنها كافر شدند بلكه انواع اتهامات را به پيامبر اسلام و تعليمات او بستند و در باره جهان غيب - عالم ماوراء طبيعت ، و قيامت و نبوت پيامبر - داوريهاى نادرستى مى كردند و از نقطه دور دستى نسبتهائى به آن مى دادند ( و يقذفون بالغيب من مكان بعيد ) .
قذف چنانكه گفتيم به معنى پرتاب كردن چيزى است ، و غيب جهان ماوراء حس است ، و مكان بعيد به معنى نقطه دور دست است ، و مجموعا كنايه لطيفى است از كسى كه بدون آگاهى و اطلاع در باره جهان ماوراء طبيعت قضاوت مى كند ، همانگونه كه پرتاب كردن چيزى از نقطه دور دست كمتر به هدف مى خورد اين ظن و گمان و داورى آنها نيز به هدف اصابت نمى كند .

تفسير نمونه ج : 18 ص : 156
گاه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را ساحر مى خواندند ، گاه مجنون ، گاه كذاب و گاه قرآن را ساخته فكر بشر مى دانستند ، و گاه بهشت و دوزخ و قيامت را به كلى انكار مى كردند ، تمام اينها يكنوع رجم به غيب و تير در تاريكى و قذف من مكان بعيد بود .
سپس مى افزايد : سرانجام ميان آنها و آنچه مورد علاقه آنان بود به وسيله مرگ جدائى افكنده مى شود ، همانگونه كه با گروه هاى مشابه آنها از قبل چنين عمل شد ( و حيل بينهم و بين ما يشتهون كما فعل باشياعهم من قبل ) .
در يك لحظه دردناك تمام اموال و ثروتها ، تمام كاخها و مقامها ، و تمام آرزوهاى خود را مى بينند كه از آنها جدا مى شود ، آنهائى كه سخت به يكدرهم و دينار چسبيده بودند و دل از كمترين امكانات مادى بر نمى كندند چه حالى خواهند داشت در آن لحظه كه بايد با همه آن يكباره وداع گويند ، و چشم بپوشند ، و به سوى آينده اى تاريك و وحشتناك گام بردارند ؟ براى جمله حيل بينهم و بين ما يشتهون ( ميان آنها و آنچه علاقه داشتند جدائى افكنده مى شود ) دو تفسير بيان كرده اند : نخست تفسيرى است كه در بالا گفته شد ، ديگر اينكه آنها مى خواهند ايمان بياورند و گذشته را جبران كنند اما ميان آنها و اين تقاضا جدائى افكنده خواهد شد .
ولى تفسير اول با معنى جمله ما يشتهون مناسبتر است ، بعلاوه در آيات قبل جمله ( انى لهم التناوش من مكان بعيد ) مساله عدم دسترسى آنها به ايمان در هنگام مرگ و عذاب استيصال آمده بوده و نياز به تكرار نيست .
ذكر اين نكته نيز لازم به نظر مى رسد كه بسيارى از مفسران اين آيات را ناظر به مجازات روز قيامت و ندامت گناهكاران در عرصه محشر دانسته اند ، ولى
تفسير نمونه ج : 18 ص : 157
چنانكه گفتيم آخرين آيه مورد بحث ، با توجه به جمله كما فعل باشياعهم من قبل با اين معنى سازگار نيست ، بلكه منظور لحظه مرگ و مشاهده عذاب نابود كننده الهى است .
و چه زيبا مى گويد امير مؤمنان على (عليه السلام) كه لحظات جان دادن و جدائى از نعمتهاى دنيا را در كلمات نورانيش به روشنترين وجه ترسيم مى كند : اجتمعت عليهم سكرة الموت ، و حسرة الفوت ، ففترت لها اطرافهم ، و تغيرت لهام الوانهم ! ثم ازاد الموت فيهم ولوجا ، فحيل بين احدهم و بين منطقه ، و انه لبين اهله ، ينظر ببصره و يسمع باذنه ... يفكر فيم افنا عمره ؟ و فيم اذهب دهره ؟ و يتذكر اموالا جمعها اغمض فى مطالبها ، و اخذها من مصرحاتها و مشتبهاتها ! ... فهو يعض يده ندامة على ما اصحر له عند الموت من امره ، و يزهد فيما كان يرغب فيه ايام عمره ، و يتمنى ان الذى كان يغبطه بها و يحسده عليها قد حازها دونه ! سكرات مرگ ، و حسرت از دست دادن نعمتهاى دنيا ، به آنها هجوم مى آورد ، اعضاى بدنشان به سستى مى گرايد و رنگ ، از چهره آنها مى پرد ! سپس پنجه مرگ در آنها نفوذ بيشتر مى كند ، آنچنان كه زبانش از كار مى افتد در حالى كه در ميان خانواده خود قرار دارد ، با چشم مى بيند و با گوش مى شنود ( اما ياراى سخن گفتن در او نيست ! ) .
در اين مى انديشد كه عمر خويش را در چه راهى تباه كرد ؟ دوران زندگى خود را در چه راهى گذراند ؟ به ياد ثروتهائى مى افتد كه بدون توجه به حلال و حرام بودن جمع آورى كرد ، و هرگز در طريق تحصيل آنها نينديشيد .
انگشت حسرت به دهان مى گيرد ، و دست خود را از پشيمانى مى گزد ،
تفسير نمونه ج : 18 ص : 158
چرا كه به هنگام مرگ مسائلى بر او روشن مى شود كه تا آن زمان مخفى مانده بود ، او در اين حال نسبت به آنچه در دوران زندگى به شدت به آن علاقه داشت بى اعتنا مى شود ، آرزو مى كند اى كاش كسانى كه در گذشته به ثروت او غبطه مى خوردند و بر آن حسد مىورزيدند اين اموال در اختيار آنان بود و نه او .
بالاخره در آخرين جمله آيه مورد بحث مى گويد : علت همه اين مسائل آن است كه آنها پيوسته در حال شك و ترديد به سر مى بردند و طبعا چنين سرنوشتى در انتظار آنها بود ( انهم كانوا فى شك مريب ) .
پروردگارا ! ما را از كسانى قرار ده كه پيش از فوت فرصتها بيدار مى شوند و به جبران آنچه از آنها فوت شده مى پردازند .
بارالها ! دام دنيا سخت است ، و دشمن زورمند و قوى است ، اگر لطف تو يار نشود كار ما زار است .
خداوندا ! ما را از كسانى قرار ده كه به هنگام روى آوردن نعمتها به شكر مى پردازند و مغرور و غافل نمى شوند و به هنگام روى آوردن مصيبتها جزع نمى كنند بلكه عبرت مى گيرند .
پايان سوره سبا اول اسفند ماه 1362 مطابق : 17 ج 1 1404 ه
تفسير نمونه ج : 18 ص : 159
( 34 ) سوره فاطر اين سوره در مكه نازل شده و 45 آيه است

تفسير نمونه ج : 18 ص : 160
تفسير نمونه ج : 18 ص : 161
محتواى سوره فاطر :
اين سوره كه گاه سوره فاطر و گاه سوره ملائكه ناميده شده ( به خاطر سر آغاز آن كه با عنوان فاطر و ملائكه شروع مى شود ) از سوره هاى مكى است ، هر چند بعضى دو آيه آنرا استثنا كرده و مدنى شمرده اند ( آيات 29 و 32 ) ولى هيچ دليل روشنى بر اين استثناء در دست نيست .
و از آنجا كه اين سوره مكى است محتواى عمومى سوره هاى مكى يعنى سخن از مبداء و معاد و مبارزه با شرك ، و دعوت رسالت انبيا ، و ذكر نعمتهاى پروردگار و سرنوشت مجرمان در روز جزا در آن كاملا منعكس است .
آيات اين سوره را در پنج بخش مى توان خلاصه كرد .
1 - بخش مهمى از آيات اين سوره پيرامون نشانه هاى عظمت خداوند در عالم هستى و دلائل توحيد سخن مى گويد .
2 - بخش ديگرى از آن از ربوبيت پروردگار و تدبير او نسبت به عموم جهان و خصوص انسان و خالقيت و رازقيت او و آفرينش انسان از خاك و مراحل تكامل او بحث مى كند .
3 - بخش ديگر پيرامون معاد و نتائج اعمال در آخرت ، و رحمت گسترده الهى در اين جهان ، و سنت تخلف ناپذير او در باره مستكبران است .
4 - قسمتى از آيات آن نيز اشاره به مساله رهبرى انبيا و مبارزه پى گير و مستمرشان با دشمنان لجوج و سرسخت و دلدارى پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در اين زمينه مى باشد .

تفسير نمونه ج : 18 ص : 162
5 - سرانجام بخشى از آن بيان مواعظ و اندرزهاى الهى در زمينه هاى مختلف است كه مكمل بحثهاى گذشته مى باشد .
بعضى از مفسران تمام اين سوره را در يك حلقه خلاصه كرده اند و آن مساله قاهريت خداوند در تمام زمينه هاست .
اين سخن گرچه با توجه به قسمت قابل توجهى از آيات سوره متناسب به نظر مى رسد ، ولى در عين حال وجود بخشهاى مختلف ديگر را در اين سوره نمى توان انكار كرد .

فضيلت اين سوره :
در حديثى از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمده است : من قراء سورة الملائكه دعته يوم القيامة ثلاثه ابواب من الجنة ان ادخل من اى الابواب شئت ! : هر كس سوره فاطر را بخواند در روز قيامت سه در از درهاى بهشت او را به سوى خود دعوت مى كند كه از هر كدام مى خواهى وارد شو ! .
با توجه به اينكه مى دانيم درهاى بهشت همان عقائد و اعمال صالحى است كه سبب وصول به بهشت مى شود ، همانگونه كه در بعضى از روايات درى به عنوان باب المجاهدين يا مانند آن ذكر شده ممكن است اين روايت اشاره به ابواب سه گانه اعتقاد به توحيد ، معاد و رسالت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) باشد .
در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم : دو سوره در قرآن مجيد ( پشت سر هم قرار دارد ) سوره سبا و سوره فاطر كه با الحمد لله آغاز مى شود ، هر كسى آنها را در شب بخواند خدا او را در كنف حمايت خود حفظ مى كند ،
تفسير نمونه ج : 18 ص : 163
و هر كس در روز بخواند ناراحتى به او نمى رسد ، و آنقدر خدا خير دنيا و آخرت به او مى بخشد كه بر قلب كسى خطور نكرده ، و آرزوى كسى به آن نرسيده است .
چنانكه قبلا هم گفته ايم قرآن برنامه عمل است ، و تلاوت آن سر آغازى است براى تفكر و ايمان ، و آن نيز وسيله اى است براى عمل به محتواى آن و اين همه پاداشهاى عظيم نيز از همينجا و با همين شرائط تحقق مى يابد ( دقت كنيد ) .

تفسير نمونه ج : 18 ص : 164
سورة فاطر
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الحَْمْدُ للَّهِ فَاطِرِ السمَوَتِ وَ الأَرْضِ جَاعِلِ الْمَلَئكَةِ رُسلاً أُولى أَجْنِحَة مَّثْنى وَ ثُلَث وَ رُبَعَ يَزِيدُ فى الخَْلْقِ مَا يَشاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلى كلِّ شىْء قَدِيرٌ(1) مَّا يَفْتَح اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَة فَلا مُمْسِك لَهَا وَ مَا يُمْسِك فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِن بَعْدِهِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الحَْكِيمُ(2) يَأَيهَا النَّاس اذْكُرُوا نِعْمَت اللَّهِ عَلَيْكمْ هَلْ مِنْ خَلِق غَيرُ اللَّهِ يَرْزُقُكُم مِّنَ السمَاءِ وَ الأَرْضِ لا إِلَهَ إِلا هُوَ فَأَنى تُؤْفَكُونَ(3)
ترجمه :
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 - ستايش مخصوص خداوندى است كه آفريننده آسمانها و زمين است ، خداوندى كه فرشتگان را رسولانى قرار داد كه صاحب بالهاى دو گانه و سه گانه و چهار گانه اند او هر چه بخواهد در آفرينش مى افزايد ، او بر هر چيزى قادر است .
2 - خداوند هر رحمتى را به روى مردم بگشايد كسى نمى تواند جلو آن را بگيرد ، و هر چه
تفسير نمونه ج : 18 ص : 165
را امساك كند كسى غير از او قادر به فرستادن آن نيست ، و او عزيز و حكيم است .
3 - اى مردم ! به ياد آوريد نعمت خدا را بر شما ، آيا خالقى غير از خدا وجود دارد كه شما را از آسمان و زمين روزى دهد ؟ هيچ معبودى جز او نيست ، با اين حال چگونه به سوى باطل منحرف مى شويد .

تفسير :

گشاينده درهاى بسته او است !
آغاز اين سوره - مانند سوره هاى حمد و سبا و كهف - با حمد پروردگار شروع مى شود ، حمد و ستايش او به خاطر آفرينش جهان پهناور هستى مى فرمايد : حمد مخصوص خداوندى است كه خالق آسمانها و زمين است ، و همه نعمتها و مواهب هستى از وجود ذيجود او سرچشمه مى گيرد ( الحمد لله فاطر السموات و الارض ) .
فاطر از ماده فطور در اصل به معنى شكافتن است ، و از آنجا كه آفرينش موجودات همانند شكافته شدن ظلمت عدم ، و بيرون آمدن نور هستى است ، اين تعبير در مورد خلقت و آفرينش به كار مى رود ، مخصوصا با توجه به علوم روز كه مى گويد مجموعه عالم هستى در آغاز توده واحدى بوده كه تدريجا شكافته شده ، و بخشهائى از آن جدا گرديده ، اطلاق كلمه فاطر بر ذات پاك خداوند مفهوم تازه تر و روشنترى به خود مى گيرد .
آرى او را به خاطر خالقيتش حمد و سپاس مى گوئيم ، چرا كه هر چه هست از ناحيه اوست و هيچكس جز او چيزى از خود ندارد .
و از آنجا كه تدبير اين عالم از سوى پروردگار - به حكم اينكه عالم ، عالم اسباب است - بر عهده فرشتگان گذارده شده ، بلافاصله از آفرينش آنها و قدرتهاى عظيمى كه پروردگار در اختيارشان گذارده سخن مى گويد .
خداوندى كه فرشتگان را رسولانى قرار داد كه داراى بالهاى دو گانه و سه گانه
تفسير نمونه ج : 18 ص : 166
و چهار گانه اند ( جاعل الملائكة رسلا اولى اجنحة مثنى و ثلاث و رباع ) .
سپس مى افزايد : خداوند هر چه بخواهد در آفرينش مى افزايد چرا كه او بر هر چيزى قادر و توانا است ( يزيد فى الخلق ما يشاء ان الله على كل شىء قدير ) .
در اينجا سه سؤال مطرح است نخست اينكه رسالت ملائكه و فرشتگان كه در آيه فوق آمده در چه چيز است ؟ آيا رسالت تشريعى است ؟ ، يعنى همان پيام آوردن از سوى خدا براى انبيا ، يا رسالت تكوينى است ؟ يعنى به عهده گرفتن ماموريتهاى مختلف در جهان آفرينش ، چنانكه در بحث نكات به آن اشاره خواهد شد ، و يا هر دو جهت است ؟ با توجه به اينكه در جمله قبل سخن از آفرينش آسمانها و زمين بود ، و در جمله مورد بحث سخن از بالهاى متعدد فرشتگان است كه نشانه هاى قدرت آنهاست ، و نيز با توجه به اينكه عنوان رسالت را براى همه فرشتگان قائل شده ( توجه داشته باشيد كه الملائكه جمعى است كه با الف و لام همراه است و معنى عموم مى دهد ) چنين به نظر مى رسد كه رسالت در اينجا در معنى وسيع و گسترده اى به كار رفته كه هم رسالت تشريعى را شامل مى شود و هم رسالت تكوينى را .
اطلاق رسالت بر رسالت تشريعى و آوردن پيام وحى به انبياء در قرآن فراوان است ، ولى اطلاق آن بر رسالت تكوينى نيز كم نيست .
در آيه 21 سوره يونس مى خوانيم : ان ارسلنا يكتبون ما تمكرون : رسولان ما ( فرشتگان ما ) مكرهاى شما را مى نويسند .
و در آيه 61 انعام مى خوانيم : حتى اذا جاء احدكم الموت توفته رسلنا : تا زمانى كه مرگ يكى از شما فرا رسد رسولان ما قبض روح او مى كنند .
در آيه 31 سوره عنكبوت در مورد فرشتگانى كه مامور در هم كوبيدن سرزمين قوم لوط بودند آمده است : و لما جائت رسلنا ابراهيم بالبشرى
تفسير نمونه ج : 18 ص : 167
قالوا انا مهلكوا اهل هذه القرية ان اهلها كانوا ظالمين : هنگامى كه رسولان ما نزد ابراهيم آمدند گفتند ما اهل اين آبادى را هلاك خواهيم كرد چرا كه مردمى ستمگرند .
در آيات ديگر قرآن نيز مى بينيم ماموريتهاى مختلفى بر عهده فرشتگان گذاشته شده كه رسالتهاى آنها محسوب مى شود بنا بر اين رسالت مفهوم وسيعى دارد .
ديگر اينكه منظور از بالهاى فرشتگان آن هم بالهاى دو گانه و سه گانه و چهار گانه چيست ؟ بعيد نيست منظور از بال و پر در اينجا قدرت جولان و توانائى بر فعاليت بوده باشد كه بعضى از آنها نسبت به بعضى برتر و داراى توانائى بيشترند .
و لذا براى آنها سلسله مراتب در بالها قائل شده كه بعضى داراى چهار بال ( مثنى - دو دو ) و بعضى داراى شش بال و بعضى داراى هشت بالند .
اجنحه جمع جناح ( بر وزن جمال ) به معنى بال پرندگان است كه همانند دست براى انسان مى باشد ، و از آنجا كه بال وسيله نقل و انتقال پرندگان و حركت و فعاليت آنها است گاهى اين كلمه در فارسى يا در عربى به عنوان كنايه از وسيله حركت و اعمال قدرت و توانائى به كار مى رود ، مثلا گفته مى شود فلان كس بال و پرش سوخته شد كنايه از اينكه نيروى حركت و توانائى از او سلب گرديد ، يا فلان كس را زير بال و پر خود گرفت ، يا انسان بايد با دو بال علم و عمل پرواز كند ، و امثال اين تعبيرات كه همگى بيانگر معنى كنائى اين كلمه است .
در موارد ديگر نيز تعبيراتى مانند عرش و كرسى و لوح و قلم ديده مى شود كه معمولا توجه به مفاهيم معنوى آنها است نه جسم مادى آن .
البته بدون قرينه نمى توان الفاظ قرآنى را بر غير معانى ظاهرى آنها حمل كرد ، اما در آنجا كه پاى قرائن روشن در كار است مشكلى ايجاد نمى شود .

تفسير نمونه ج : 18 ص : 168
در بعضى از روايات آمده است : جبرئيل ( پيك وحى خداوند ) ششصد بال دارد ! و هنگامى كه با اين حالت پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را ملاقات كرد ما بين زمين و آسمان را پر كرده بود ! .
يا اينكه خداوند فرشته اى دارد كه ما بين نرمى گوش او تا چشمش به اندازه پانصد سال راه به وسيله پرنده اى ( تيز پرواز ) است ! .
يا اينكه در نهج البلاغه هنگامى كه سخن از عظمت فرشتگان پروردگار در ميان است ، مى فرمايد : و منهم الثابتة فى الارضين السفلى اقدامهم ، و المارقة من السماء العليا اعناقهم ، و الخارجة من الاقطار اركانهم ، و المناسبة لقوائم العرش اكتافهم : بعضى از فرشتگان چنان عظمت دارند كه پاهايشان در طبقات پائين زمين ثابت است و گردنشان از آسمان برين برتر ، اركان وجودشان از اقطار جهان بيرون رفته و شانه هايشان براى حمل عرش پروردگار متناسب است ! .
پيدا است كه اين گونه تعبيرات را بر جنبه هاى جسمانى مادى نمى توان حمل كرد ، بلكه بيانگر عظمت معنوى و ابعاد قدرت آنها است .
اصولا مى دانيم بال تنها براى حركت در جو زمين به كار مى خورد ، چرا كه اطراف كره زمين را هواى فشرده گرفته ، و پرندگان به وسيله بالشان روى امواج هوا قرار مى گيرند ، و مى توانند بالا و پائين بروند ، ولى از محيط جو زمين كه خارج شويم در آنجا كه هوا نيست بال كوچكترين تاثيرى براى حركت ندارد ، و از اين نظير درست مانند سائر اعضاء مى باشد .
از اين گذشته فرشته اى كه پاهاى او در اعماق زمين و سر او از برترين آسمان بالاتر است نيازى به پرواز جسمانى ندارد !
تفسير نمونه ج : 18 ص : 169
بحث در اينكه فرشته جسم لطيف است يا از مجردات بحث ديگرى است كه در نكات به خواست خدا به آن اشاره خواهد شد ، فعلا منظور آن است كه بدانيم بال و پر آنها وسيله فعاليت و حركت و قدرت است كه قرائن فوق براى اين هدف به قدر كافى گويا است ، همانگونه كه در بحث عرش و كرسى گفتيم اين دو كلمه گرچه به معنى تختهاى پايه بلند و پايه كوتاه است اما مسلما منظور از آن قدرت پروردگار در ابعاد مختلف جهان مى باشد .
در حديثى از امام صادق (عليه السلام) آمده است : الملائكه لا ياكلون و لا يشربون و لا ينكحون ، و انما يعيشون بنسيم العرش : فرشتگان نه غذا مى خورند و نه آب مى نوشند و نه ازدواج مى كنند ، آنها تنها با نسيم عرش زنده اند ! ؟ و ( 2 ) .
سومين سؤال اين است كه آيا جمله يزيد فى الخلق ما يشاء : هر چه بخواهد بر آفرينش خود مى افزايد اشاره به افزايش بال و پر فرشتگان است ، آنگونه كه بعضى از مفسران گفته اند ؟ و يا معنى وسيعى دارد كه هم آن را شامل مى شود و هم ساير افزايشهائى كه در آفرينش موجودات صورت مى گيرد ؟ مطلق بودن جمله از يكسو ، و بعضى از روايات اسلامى كه در تفسير آيات فوق وارد شده از سوى ديگر نشان مى دهد كه معنى دوم مناسبتر است .
از جمله در حديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آمده است كه در تفسير اين جمله فرمود : هو الوجه الحسن ، و الصوت الحسن ، و الشعر الحسن : منظور صورت زيبا ، و صداى زيبا ، و موى زيبا است ! .

تفسير نمونه ج : 18 ص : 170
در حديث ديگرى از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مى خوانيم : حسنوا القرآن باصواتكم فان الصوت الحسن يزيد القرآن حسنا ، و قرأ يزيد فى الخلق ما يشاء : قرآن را با صداى زيبا زينت بخشيد ، چرا كه صداى خوب بر زيبائى قرآن مى افزايد ، سپس اين آيه را تلاوت فرمود يزيد فى الخلق ما يشاء .
بعد از بيان خالقيت پروردگار و رسالت فرشتگان كه واسطه فيض اند سخن از رحمت او به ميان مى آورد كه زيربناى تمام عالم هستى است ، مى فرمايد : آنچه را خداوند از رحمت براى مردم بگشايد كسى نمى تواند جلو آن را بگيرد ( ما يفتح الله للناس من رحمة فلا ممسك لها ) .
و آنچه را باز دارد و امساك كند كسى بعد از او قادر به فرستادن آن نيست ( و ما يمسك فلا مرسل له من بعده ) .
چرا كه او قدرتمندى است شكست ناپذير و در عين حال حكيم و آگاه ( و هو العزيز الحكيم ) .
خلاصه اينكه تمام خزائن رحمت نزد او است و هر كس را لايق ببيند مشمول آن مى سازد ، و هر كجا حكمتش اقتضا كند درهاى آن را مى گشايد ، و اگر جمله جهانيان دست به دست هم بدهند تا درى را كه او گشوده است ببندند ، يا درى را كه او بسته بگشايند ، هرگز قادر نخواهند بود ، و اين در حقيقت شاخه مهمى از توحيد است كه منشاء شاخه هاى ديگرى مى باشد ( دقت كنيد ) .
شبيه اين معنى در ساير آيات قرآن نيز آمده است ، آنجا كه مى گويد : و ان يمسك الله بضر فلا كاشف له الا هو و ان يردك بخير فلا راد لفضله يصيب به من يشاء من عباده و هو الغفور الرحيم : اگر خداوند ( براى امتحان يا كيفر خطا ) زيانى به تو رساند هيچكس جز او آن را بر طرف نخواهد كرد ، و اگر اراده خيرى براى تو كند هيچكس
تفسير نمونه ج : 18 ص : 171
مانع فضل او نخواهد شد ، او به هر كس از بندگانش بخواهد فضل خود را مى رساند و او غفور و رحيم است ( يونس - 107 ) .

در اينجا به چند امر بايد توجه كرد :
1 - تعبير به يفتح كه از ماده فتح به معنى گشودن است اشاره به وجود خزائن رحمت الهى است كه در آيات ديگر قرآن نيز به آن اشاره شده است و جالب اينكه اين خزائن چنانند كه به محض گشوده شدن بر خلايق جارى مى شوند و نياز به چيز ديگرى نيست ، و هيچكس مانع از آن نتواند شد .
مقدم داشتن گشايش رحمت بر امساك آن به خاطر اين است كه هميشه خداوند رحمتش بر غضبش پيشى دارد .
2 - تعبير به رحمت معنى بسيار وسيع و گسترده اى دارد كه تمام مواهب جهان را شامل مى شود ، گاه جنبه معنوى دارد ، و گاه جنبه مادى ، به همين دليل گاه كه انسان تمام درهاى ظاهرى را به روى خود بسته مى بيند احساس مى كند رحمت الهى بر قلب و جان او روان است ، لذا شاد و خرسند است ، آرام و مطمئن ، هر چند در تنگناى زندان گرفتار باشد .
اما به عكس گاه انسان تمام درهاى ظاهرى را به روى خود گشوده مى بيند ، اما گوئى در رحمت الهى در جان او بسته شده ، چنان خود را در تنگنا و فشار احساس مى كند كه دنيا با تمام وسعتش براى او يك زندان تاريك و وحشتناك مى شود ، و اين چيزى است كه براى بسيارى از مردم محسوس و ملموس است .
3 - تعبير به دو وصف عزيز و حكيم بيانگر قدرت او بر ارسال و امساك رحمت است ، و در عين حال اشاره به اين حقيقت مى باشد كه اين گشودن و بستن در همه جا بر اساس حكمت است چرا كه قدرت او با حكمتش آميخته است .

تفسير نمونه ج : 18 ص : 172
به هر حال توجه به محتواى اين آيه چنان آرامشى به انسان مؤمن مى دهد كه در برابر تمام حوادث مقاوم مى شود از هيچ مشكلى نمى ترسد و از هيچ پيروزى مغرور نمى گردد .
در آيه بعد به مساله توحيد عبادت بر اساس توحيد خالقيت و رازقيت اشاره كرده مى فرمايد : اى مردم نعمت خداوند را بر خودتان به ياد آوريد ( يا ايها الناس اذكروا نعمة الله عليكم ) .
درست فكر كنيد : اين همه مواهب و بركات ، و اين همه امكانات حياتى كه در اختيار شما قرار گرفته و در آن غوطهوريد منشاء اصلى و سرچشمه آنها كيست ؟ ! آيا خالقى غير از خدا ، از آسمان و زمين به شما روزى مى دهد ؟ ( هل من خالق غير الله يرزقكم من السماء و الارض ) .
چه كسى نور حياتبخش آفتاب ، و قطرات زنده كننده باران ، و امواج روحپرور نسيم را از آسمان به سوى شما مى فرستد ؟ و چه كسى معادن و ذخائر زمين و مواد غذائى و انواع گياهان و ميوه ها و بركات ديگر را از اين زمين براى شما خارج مى كند ؟ اكنون كه مى دانيد سرچشمه همه اين بركات اوست ، پس بدانيد معبودى جز او وجود ندارد و عبادت و پرستش تنها شايسته ذات پاك اوست ( لا اله الا هو ) .
با اينحال چگونه از طريق حق به سوى باطل منحرف مى شويد ؟ و به
تفسير نمونه ج : 18 ص : 173
جاى الله در برابر بتها سجده مى كنيد ؟ ( فانى تؤفكون ) .
توفكون از ماده افك ( بر وزن فكر ) چنانكه قبلا نيز گفته ايم به هر چيزى گفته مى شود كه از حالت اصليش دگرگون گردد ، لذا به هر سخنى كه از حق انحراف پيدا كند افك مى گويند ، و اينكه مى بينيم به معنى دروغ و تهمت به كار مى رود از همين نظر است ، منتهى بعضى معتقدند اين كلمه بيانگر دروغ و تهمتهاى بزرگ است .

نكته : ملائكه در قرآن مجيد
در قرآن مجيد از ملائكه فراوان ياد شده است .
آيات زيادى از قرآن در باره صفات ، ويژگيها ، ماموريتها و وظائف فرشتگان سخن مى گويد ، حتى قرآن ، ايمان به ملائكه را در رديف ايمان به خدا و انبياء و كتب آسمانى قرار داده است ، و اين دليل بر اهميت بنيادى اين مساله است : آمن الرسول بما انزل اليه من ربه و المؤمنون كل آمن بالله و ملائكته و كتبه و رسله : پيامبر اسلام به آنچه از سوى پروردگارش بر او نازل شده ايمان آورده ، و مؤمنان نيز به خدا و فرشتگان او و كتابها و رسولانش همگى ايمان دارند ( بقره - 285 ) .
بدون شك وجود فرشتگان از امور غيبيه اى است كه براى اثبات آن با اين صفات و ويژگيها راهى جز ادله نقليه نيست ، و به حكم ايمان به غيب آنها را بايد پذيرفت .
قرآن مجيد رويهمرفته ويژگيهاى آنها را چنين مى شمرد :
1 - فرشتگان موجوداتى عاقل و با شعورند و بندگان گرامى خدا هستند
تفسير نمونه ج : 18 ص : 174
( بل عباد مكرمون ) ( انبياء 26 ) .
2 - آنها سر بر فرمان خدا دارند و هرگز معصيت او نمى كنند ( لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون ) ( انبياء 27 ) .
3 - آنها وظائف مهم و بسيار متنوعى از سوى خداوند بر عهده دارند : گروهى حاملان عرشند ( حاقه - 17 ) .
و گروهى مدبرات امرند ( نازعات - 5 ) .
گروهى فرشتگان قبض ارواحند ( اعراف - 37 ) .
و گروهى مراقبان اعمال بشرند ( سوره انفطار - 10 تا 13 ) .
گروهى حافظان انسان از خطرات و حوادثند ( انعام - 61 ) .
و گروهى مامور عذاب و مجازات اقوام سركشند ( هود - 77 ) .
گروهى امدادگران الهى نسبت به مؤمنان در جنگها هستند ( احزاب - 9 ) .
و بالاخره گروهى مبلغان وحى و آورندگان كتب آسمانى براى انبياء مى باشند ( نحل - 2 ) كه اگر بخواهيم يك يك از وظائف و ماموريتهاى آنها را بر شمريم بحث به درازا مى كشد .
4 - آنها پيوسته مشغول تسبيح و تقديس خداوند هستند ، چنانكه در آيه 5 سوره شورى مى خوانيم : و الملائكه يسبحون بحمد ربهم و يستغفرون لمن فى الارض : فرشتگان تسبيح و حمد پروردگار خود را بجا مى آورند و براى كسانى كه در زمين هستند استغفار مى كنند .
5 - با اين حال انسان به حسب استعداد تكامل از آنها برتر و والاتر است تا آنجا كه همه فرشتگان بدون استثناء بخاطر آفرينش آدم به سجده افتادند و آدم معلم آنها گشت ( آيات 30 - 34 سوره بقره ) .
6 - آنها گاه به صورت انسان در مى آيند ، و بر انبياء و حتى غير انبياء ظاهر مى شوند ، چنانكه در سوره مريم مى خوانيم : فرشته بزرگ الهى به صورت
تفسير نمونه ج : 18 ص : 175
انسان موزون بر مريم ظاهر شد : فارسلنا اليها روحنا فتمثل لها بشرا سويا : ( مريم - 17 ) .
در جاى ديگر به صورت انسانهائى بر ابراهيم و بر لوط ظاهر شدند ( هود - 69 و 77 ) .
حتى از ذيل اين آيات استفاده مى شود كه قوم لوط نيز آنها را در همان اشكال موزون انسانى ديدند ( هود - 78 ) .
آيا ظهور در چهره انسان ، يك واقعيت عينى است ؟ يا به صورت تمثل و تصرف در قوه ادراك ؟ ظاهر آيات قرآن معنى اول است ، هر چند بعضى از مفسران بزرگ معنى دوم را برگزيده اند .
7 - از روايات اسلامى استفاده مى شود كه تعداد آنها بقدرى زياد است كه بهيچوجه قابل مقايسه با انسان نيست ، چنانكه در روايتى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم : هنگامى كه از آن حضرت پرسيدند آيا عدد فرشتگان بيشترند يا انسانها ؟ فرمود : سوگند به خدائى كه جانم به دست او است فرشتگان خدا در آسمانها بيشترند از عدد ذرات خاكهاى زمين ، و در آسمان جاى پائى نيست مگر اينكه در آنجا فرشته اى تسبيح و تقديس خدا مى كند .
8 - آنها نه غذا مى خورند و نه آب مى نوشند ، و نه ازدواج دارند ، چنانكه در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم : ان الملائكة لا ياكلون و لا يشربون و لا ينكحون و انما يعيشون بنسيم العرش : فرشتگان غذا نمى خورند و آب نمى نوشند و ازدواج نمى كنند بلكه با نسيم عرش الهى زنده اند ! .
9 - آنها نه خواب دارند نه سستى و غفلت چنانكه على (عليه السلام) در حديثى چنين .

تفسير نمونه ج : 18 ص : 176
مى گويد : ليس فيهم فترة ، و لا عندهم غفلة ، و لا فيهم معصية ... لا يغشاهم نوم العيون و لا سهوا العقول ، و لا فترة الابدان ، لم يسكنوا الاصلاب و لم تضمهم الارحام : در آنها نه سستى است ، و نه غفلت ، و نه عصيان ... خواب بر آنها چيره نمى گردد و عقل آنها گرفتار سهو و نسيان نمى شود ، بدن آنها به سستى نمى گرايد ، و در صلب پدران و رحم مادران قرار نمى گيرند .
10 - آنها مقامات مختلف و مراتب متفاوت دارند ، بعضى هميشه در ركوعند و بعضى هميشه در سجودند .
ما منا الا له مقام معلوم و انا لنحن الصافون و انا لنحن المسبحون : هر يك از ما مقام معلومى دارد ، ما همواره صف كشيده منتظر فرمان او هستيم و پيوسته تسبيح او مى گوئيم ( صافات 164 - 166 ) .
امام صادق مى گويد : و ان لله ملائكة ركعا الى يوم القيامه و ان لله ملائكة سجد الى يوم القيامه : خداوند فرشتگانى دارد كه تا روز قيامت در ركوعند ، و فرشتگانى دارد كه تا قيامت در سجودند ! .
براى آگاهى بيشتر از اوصاف ملائكه و اصناف آنها به كتاب السماء و العالم بحار الانوار ، ابواب الملائكه ( جلد 59 صفحه 144 تا 326 مراجعه فرمائيد ، همچنين نهج البلاغه خطبه هاى اول و 91 - خطبه اشباح - و 109 و 171 ) .
آيا با اين اوصاف كه براى فرشتگان ذكر شد آنها موجوداتى مجردند يا مادى ؟ ! بدون شك با اين اوصاف نمى توانند از اين ماده كثيف عنصرى باشند ، ولى مانعى ندارد كه از اجسام لطيفى آفريده شده باشند ، اجسامى مافوق اين ماده
تفسير نمونه ج : 18 ص : 177
معمولى كه ما با آن آشنا هستيم .
اثبات تجرد مطلق براى فرشتگان حتى از زمان و مكان و اجزاء كار آسانى نيست ، و تحقيق از اين مساله نيز فايده زيادى در بر ندارد ، مهم آن است كه ما فرشتگان را به اوصافى كه قرآن و روايات مسلم اسلامى توصيف كرده بشناسيم و آنها را صنف عظيمى از موجودات والا و برجسته خداوند بدانيم ، بى آنكه مقامى جز مقام بندگى و عبوديت براى آنها قائل باشيم ، و آنها را شريك خداوند در خلقت يا عبادت بدانيم كه اين شرك و كفر محض است .
در بحث پيرامون فرشتگان ، به همين مقدار قناعت مى كنيم ، و تفصيل را به كتبى كه بالخصوص در اين زمينه نگاشته شده موكول مى نمائيم .
در بسيارى از عبارات تورات از فرشتگان تعبير به خدايان مى كند كه تعبيرى است شرك آلود ، و از نشانه هاى تحريف تورات كنونى است ، ولى قرآن مجيد از اين گونه تعبيرات پاك و منزه است ، چرا كه براى آنها مقامى جز بندگى و عبادت و اجراى فرمانهاى الهى قائل نشده است و حتى چنانكه گفتيم از آيات مختلف قرآن بر مى آيد كه مقام انسان كامل از فرشتگان والاتر و بالاتر است .

تفسير نمونه ج : 18 ص : 178
وَ إِن يُكَذِّبُوك فَقَدْ كُذِّبَت رُسلٌ مِّن قَبْلِك وَ إِلى اللَّهِ تُرْجَعُ الأُمُورُ(4) يَأَيهَا النَّاس إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقُّ فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الحَْيَوةُ الدُّنْيَا وَ لا يَغُرَّنَّكُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ(5) إِنَّ الشيْطنَ لَكمْ عَدُوُّ فَاتخِذُوهُ عَدُواًّ إِنَّمَا يَدْعُوا حِزْبَهُ لِيَكُونُوا مِنْ أَصحَبِ السعِيرِ(6) الَّذِينَ كَفَرُوا لهَُمْ عَذَابٌ شدِيدٌ وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ لهَُم مَّغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ كَبِيرٌ(7)
ترجمه :
4 - اگر تو را تكذيب كنند ( غم مخور ، مطلب تازه اى نيست ) پيامبران پيش از تو نيز مورد تكذيب قرار گرفتند ، و همه كارها به سوى خدا باز مى گردد .
5 - اى مردم ! وعده خداوند حق است ، مبادا زندگى دنيا شما را مغرور كند ، و مبادا شيطان شما را فريب دهد و به ( كرم ) خدا مغرور سازد .
6 - مسلما شيطان دشمن شماست ، او را دشمن خود بدانيد ، او فقط حزبش را به اين دعوت مى كند كه اهل آتش سوزان ( جهنم ) باشند !
تفسير نمونه ج : 18 ص : 179
7 - كسانى كه راه كفر پيش گرفتند : بهره آنها عذاب شديد است ، و آنها كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند مغفرت و پاداش بزرگ از آن آنها است .

تفسير : دنيا و شيطان شما را نفريبد !
در بخش دوم از آيات اين سوره به دنبال سخنى كه پيرامون توحيد خالقيت و رازقيت بود ، روى سخن را نخست به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و بعد به عموم مردم كرده برنامه هاى عملى آنها را به دنبال برنامه هاى عقيدتى گذشته تشريح مى كند : نخست به پيغمبر درس استقامت در مسير راهش مى دهد كه مهمترين درس براى او همين است ، مى فرمايد : اگر تو را تكذيب كنند غم مخور ، اين چيز تازه اى نيست ، پيامبران قبل از تو نيز مورد تكذيب قرار گرفتند ( و ان يكذبوك فقد كذبت رسل من قبلك ) .
آنها نيز در اين راه مقاومت كردند ، تا رسالت خويش را ادا ننمودند از پاى ننشستند تو نيز محكم بايست و اداى رسالت كن ، بقيه با خداست .
مهم اينست كه همه كارها به سوى خدا باز مى گردد ، و او ناظر بر همه چيز و حساب كننده همه كارهاست ( و الى الله ترجع الامور ) .
او هرگز زحمات تو را در اين راه ناديده نمى گيرد ، همانگونه كه تكذيبهاى اين مخالفان لجوج را بى كيفر نمى گذارد ، اگر روز قيامتى در كار نبود جاى نگرانى بود اما با توجه به آن دادگاه بزرگ و ثبت و ضبط همه اعمال مردم براى آن روز بزرگ ديگر چه جاى نگرانى است ؟ سپس به بيان مهمترين برنامه انسانها پرداخته مى گويد : اى مردم وعده خداوند حق است ( ان وعد الله حق ) .

تفسير نمونه ج : 18 ص : 180
قيامت و حساب و كتاب و ميزان و مجازات و كيفر و جنت و نار وعده هائى است تخلف ناپذير از سوى خداوند قادر حكيم .
با توجه به اين وعده حق مبادا زندگى دنيا شما را بفريبد ، و مبادا شيطان مغرور كننده شما را فريب دهد و به عفو و كرم خدا مغرور سازد ( فلا تغرنكم الحيوة الدنيا و لا يغرنكم بالله الغرور ) .
آرى عوامل سرگرم كننده ، و زرق و برقهاى دلفريب اين جهان مى خواهد تمام قلب شما را پر كند ، و از آن وعده بزرگ الهى غافل سازد .
شياطين جن و انس با وسائل گوناگون فريبكارى به طور مداوم به وسوسه مشغولند ، آنها نيز مى خواهند تمام فكر شما را به خود متوجه سازند و از آن روز موعود بزرگى كه در پيش داريد منحرف سازند كه اگر فريب و وسوسه هاى آنها مؤثر افتد تمام زندگى شما تباه و آرزوى سعادتان نقش بر آب است ، مراقب آنها نيز باشيد .
تكرار هشدار به مردم كه نه به وسوسه هاى شياطين مغرور شوند و نه به دنيا ، در واقع اشاره به اين است كه راه نفوذ گناه در انسان دو راه است :
1 - مظاهر فريبنده دنيا ، جاه و جلال و مال و مقام ، و انواع شهوات .
2 - مغرور شدن به عفو و كرم الهى ، و در اينجاست كه شيطان از يكسو زرق و برق اين جهان را در نظر انسان زينت مى دهد و آن را متاعى نقد و پر جاذبه و دوست داشتنى و پر ارزش معرفى مى كند .
و از سوى ديگرى هر گاه انسان بخواهد با ياد قيامت و دادگاه عظيم پروردگار ، خود را در برابر فريبندگى و جاذبه شديد دنيا كنترل كند او را به عفو الهى و وسعت رحمتش مغرور مى سازد ، و در نتيجه به گناه و طغيان دعوتش مى كند .
غافل از اينكه خداوند همانگونه كه در موضع رحمت ارحم الراحمين است ، در موضع مجازات و كيفر اشد المعاقبين مى باشد ، رحمتش هرگز
تفسير نمونه ج : 18 ص : 181
تشويق به گناه نمى كند ، همانگونه كه غضبش نمى تواند سبب ياس گردد .
غرور ( بر وزن جسور ) صيغه مبالغه و به معنى موجودى است فوق العاده فريبكار ، و منظور از آن در اينجا ممكن است هر عامل فريبكارى باشد ، همانگونه كه ممكن است منظور خصوص شيطان باشد .
البته معنى دوم با آيه بعد مناسبتر است به خصوص اينكه كرارا در آيات قرآن فريب و غرور به شيطان نسبت داده شده است .
بعضى از مفسران در اينجا تحليلى دارند كه خلاصه اش چنين است : افرادى كه در برابر عوامل فريب قرار مى گيرند سه گروهند : گروهى به قدرى ناتوان و ضعيفند كه به مختصر چيزى فريب مى خورند .
گروهى كه از اينها نيرومندترند تنها به وسيله زرق و برق دنيا فريفته نمى شوند بلكه اگر وسوسه گرى نيرومند آنها را تحريك كند و مفاسد اعمالشان را در نظرشان سبك سازد فريب مى خورند ، و لذات زود گذر از يكسو ، و وسوسه ها از سوى ديگر ، آنها را تشويق به انجام اعمال زشت مى كند .
گروه سومى كه از اينها هم نيرومندتر و پرمايه ترند نه خود مغرور مى شوند و نه كسى مى تواند آنها را بفريبد .
جمله لا تغرنكم الحياة الدنيا اشاره به گروه اول است ، و جمله و لا يغرنكم بالله الغرور اشاره به گروه دوم ، و اما گروه سوم در حقيقت داخل در عنوان ان عبادى ليس لك عليهم سلطان مى باشند .
آيه بعد هشدارى است به همه مؤمنان در ارتباط با مساله وسوسه هاى شيطان كه در آيه قبل مطرح شده بود ، مى گويد : شيطان به طور مسلم دشمن شماست ، شما نيز او را دشمن خود بدانيد ( ان الشيطان لكم عدوا فاتخذوه عدوا ) .

تفسير نمونه ج : 18 ص : 182
عداوت او از نخستين روز آفرينش آدم شروع شد ، و هنگامى كه بر اثر عدم تسليم در برابر فرمان خدا در مورد سجده بر آدم مطرود درگاه پروردگار گرديد ، سوگند ياد كرد كه براى هميشه كمر دشمنى نسبت به آدم و فرزندانش خواهم بست ، و حتى براى اين كار تقاضاى مهلت و طول عمر از خدا نمود ! او بر سر گفته خود ايستاده ، و كوچكترين فرصت را براى اعمال عداوت و وارد كردن ضربه بر شما غنيمت مى شمرد ، آيا عقل اجازه مى دهد كه شما او را به دشمنى نپذيريد و يك لحظه از او غافل بمانيد ؟ تا چه رسد به اينكه بخواهيد خطوات شيطان و گامهاى او را پيروى كنيد ، يا اينكه او را به عنوان رفيق شفيق و دوست ناصح بپذيريد ؟ ا فتتخذونه و ذريته اولياء من دونى و هم لكم عدو آيا او و فرزندانش را اولياى خود به جاى من انتخاب مى كنيد ، در حالى كه دشمن سر سخت شما هستند ؟ ! ( كهف - 50 ) .
به علاوه او دشمنى است كه از هر طرف به شما هجوم مى كند ، چنانكه خودش مى گويد : ثم لاتينهم من بين ايديهم و من خلفهم و عن ايمانهم و عن شمائلهم من از هر سو به سراغ فرزندان آدم مى روم ، از پيش رو ، از پشت سر ، از سمت راست و از سمت چپ ( اعراف - 17 ) .
و به خصوص اينكه او در كمينگاهى است كه او انسان را مى بيند و انسان او را نمى بيند انه يراكم هو و قبيله من حيث لا ترونهم شيطان و دار و دسته اش شما را مى بيند از آنجا كه شما آنها را نمى بينيد ( اعراف - 27 ) .
البته اين مانع از قدرت شما بر دفاع از خويشتن در برابر وسوسه هاى او نيست .
تعبير جالبى در توصيه هاى پروردگار به موسى بن عمران آمده ، چنانكه امير مؤمنان على (عليه السلام) نقل مى كند كه خداوند به موسى فرمود : چهار سفارش به تو دارم در حفظ آنها بكوش : اولاهن ما دمت لا ترى ذنوبك تغفر فلا تشتغل بعيوب غيرك !
تفسير نمونه ج : 18 ص : 183
و الثانية ما دمت لا ترى كنوزى قد نفدت فلا تهتم بسبب رزقك ! و الثالثة ما دمت لا ترى زوال ملكى فلا ترج احدا غيرى ! و الرابعة ما دمت لا ترى الشيطان ميتا فلا تامن مكره ! نخست اينكه : مادام كه گناهان خود را بخشوده نمى بينى به عيوب ديگران مپرداز .
دوم - مادام كه گنجهاى من را پايان يافته نمى بينى براى روزيت غمناك مباش .
سوم - مادام كه حكومت مرا زائل نمى بينى به ديگرى جز من اميد مبند .
چهارم - مادامى كه شيطان را مرده نمى بينى از مكر و فريب و نقشه هاى او ايمن مباش ! .
به هر حال عداوت شيطان نسبت به بنى آدم مطلبى است كه در آيات فراوانى از قرآن به آن اشاره شده است و حتى مكرر بر مكرر به عنوان عدو مبين ( دشمن آشكار ) از او ياد كرده .
از چنين دشمنى هميشه بايد برحذر بود .
در دنباله آيه براى تاكيد بيشتر مى افزايد : او فقط حزبش را براى اين دعوت مى كند كه اهل آتش سوزان جهنم باشند ( انما يدعوا حزبه ليكونوا من اصحاب السعير ) .
حزب در اصل به معنى جماعت و گروهى است كه داراى تشكل و شدت عمل باشند ، ولى معمولا به هر گروه و جمعيتى كه پيروى از برنامه و هدف خاصى مى كنند اطلاق مى شود .

تفسير نمونه ج : 18 ص : 184
منظور از حزب شيطان پيروان او و كسانى كه در خط او هستند مى باشد .
البته شيطان نمى تواند همه كس را عضو رسمى حزب خويش قرار دهد ، و آنها را به سوى جهنم دعوت كند ، نفرات حزب او كسانى هستند كه در آيات ديگر قرآن از آنها ياد شده ، و داراى نشانه هاى زيرند : كسانى كه طوق بندگى و ولايت او را بر گردن نهاده اند ( انما سلطانه على الذين يتولونه ) سلطه او تنها بر كسانى است كه ولايت او را پذيرفته اند ( نحل - 100 ) .
آنها كه شيطان بر آنان چيره شده به گونه اى كه خدا را از ياد آنها برده ، آنان حزب شيطانند ، و حزب شيطان زيانكاران واقعى هستند استحوذ عليهم الشيطان فانسيهم ذكر الله اولئك حزب الشيطان الا ان حزب الشيطان هم الخاسرون ( مجادله - 18 ) .
جالب اينكه در سه مورد از آيات قرآن سخن از حزب الله به ميان آمده ، و در سه مورد از حزب شيطان تا چه كسانى در اين حزب نامنويسى كنند ، و چه كسانى عضو آن حزب باشند ؟ ولى به هر حال طبيعى است كه شيطان حزب خود را به كجا دعوت مى كند به آلودگى و گناه ، به پليديهاى شهوات ، به شرك و طغيان و ستم و سرانجام به آتش جهنم .
شرح بيشتر پيرامون ويژگيهاى حزب الله و حزب الشيطان را به خواسته خدا در ذيل آيه 22 سوره مجادله خواهيم گفت .
در آخرين آيه مورد بحث سرانجام كار حزب الله و عاقبت دردناك حزب
تفسير نمونه ج : 18 ص : 185
شيطان را اينچنين بيان مى كند : كسانى كه كافر شدند عذاب دردناك از آن آنهاست ، و كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند مغفرت و پاداش بزرگ دارند ( الذين كفروا لهم عذاب شديد و الذين آمنوا و عملوا الصالحات لهم مغفرة و اجر كبير ) .
قابل توجه اينكه در آيه فوق در مورد استحقاق عذاب تنها به مساله كفر قناعت مى كند ولى در مساله مغفرت و اجر كبير ايمان را كافى نمى شمرد ، بلكه عمل صالح را نيز بر آن مى افزايد ، چرا كه كفر به تنهائى مايه خلود در عذاب است ، ولى ايمان بدون عمل مايه نجات نخواهد بود ، بلكه ايمان و عمل از يك نظر متلازم و قرين يكديگرند .
در پايان آيه فوق ، اول سخن از مغفرت است سپس از اجر كبير چرا كه مغفرت در حقيقت مؤمنان را ابتدا شستشو مى دهد سپس آماده پذيرش اجر كبير مى كند ، و به اصطلاح اولى تخليه است دومى تحليه .

تفسير نمونه ج : 18 ص : 186
أَ فَمَن زُيِّنَ لَهُ سوءُ عَمَلِهِ فَرَءَاهُ حَسناً فَإِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَن يَشاءُ وَ يهْدِى مَن يَشاءُ فَلا تَذْهَب نَفْسك عَلَيهِمْ حَسرَت إِنَّ اللَّهَ عَلِيمُ بِمَا يَصنَعُونَ(8) وَ اللَّهُ الَّذِى أَرْسلَ الرِّيَحَ فَتُثِيرُ سحَاباً فَسقْنَهُ إِلى بَلَد مَّيِّت فَأَحْيَيْنَا بِهِ الأَرْض بَعْدَ مَوْتهَا كَذَلِك النُّشورُ(9) مَن كانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَللَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعاً إِلَيْهِ يَصعَدُ الْكلِمُ الطيِّب وَ الْعَمَلُ الصلِحُ يَرْفَعُهُ وَ الَّذِينَ يَمْكُرُونَ السيِّئَاتِ لهَُمْ عَذَابٌ شدِيدٌ وَ مَكْرُ أُولَئك هُوَ يَبُورُ(10)
ترجمه :
8 - آيا كسى كه عمل بدش براى او تزيين شده ، و آنرا خوب و زيبا مى بيند ( همانند كسى است كه واقع را آنچنان كه هست مى يابد ؟ ) خداوند هر كس را بخواهد گمراه سازد ، و هر كس را بخواهد هدايت مى كند ، بنا بر اين جان خود را به خاطر شدت تاسف بر آنها از دست مده كه خداوند به آنچه انجام مى دهند عالم است .

تفسير نمونه ج : 18 ص : 187
9 - خداوند آن كس است كه بادها را فرستاد تا ابرهائى را به حركت در آورند ، ما اين ابرها را به سوى سرزمين مرده اى مى رانيم و به وسيله آن زمين را بعد از مردنش زنده مى كنيم ، رستاخيز نيز همين گونه است !
10 - كسى كه خواهان عزت است ( بايد از خدا بخواهد ) كه تمام عزت براى خدا است سخنان پاكيزه به سوى او صعود مى كند ، و عمل صالح را بالا مى برد ، و آنها كه نقشه هاى سوء مى كشند ، عذاب شديد براى آنها است و مكر ( و تلاش افسادگرانه ) آنها نابود مى شود ( و به جائى نمى رسد ) .

تفسير : گفتار و كردار پاك و صالح به سوى خدا مى رود !
از آنجا كه در آيات گذشته مردم به دو گروه تقسيم شدند گروهى مؤمن و گروهى كافر يا گروهى حزب الله و دشمن شيطان و گروهى پيروان و حزب او نخستين آيه مورد بحث يكى از ويژگيهاى مهم اين دو گروه را كه در واقع سرچشمه ساير برنامه هاى آنها است بيان كرده ، مى گويد : آيا كسى كه زشتى عملش در نظر او زينت داده شده ، و آن را زيبا مى بيند ، همانند كسى است كه واقعيات را آنگونه كه هست زشت و زيبا درك مى كند ؟ ( ا فمن زين له سوء عمله فرآه حسنا ) .
در حقيقت اين مساله كليد همه بدبختيهاى اقوام گمراه و لجوج است كه اعمال زشتشان به خاطر هماهنگ بودن با شهوات و قلبهاى سياهشان در نظرشان زيباست .
بديهى است چنين كسى نه موعظه اى را پذيرا مى شود ، نه آمادگى براى شنيدن انتقاد دارد ، و نه هرگز حاضر است مسير خود را تغيير دهد .
نه پيرامون اعمال خويش به تجزيه و تحليل مى پردازد ، و نه از عواقب آن بيمناك است .

تفسير نمونه ج : 18 ص : 188
و از آن بالاتر هنگامى كه سخن از زشتى و زيبائى به ميان آيد ، مرجع ضمير را در زيبائيها خودشان مى دانند و در زشتيها مؤمنان راستين را ! واى بسا كفار لجوج هنگامى كه آيات گذشته را در باره حزب شيطان و سرنوشت دردناكشان شنيدند آن را بر مؤمنان راستين تطبيق كردند و خود را مصداق حزب الله شمردند ! و اين مصيبت و فاجعه اى است بسيار بزرگ .
اما چه كسى اعمال سوء بدكاران را در نظرشان جلوه مى دهد ؟ خداوند ؟ يا هواى نفس ؟ و يا شيطان ؟ بدون شك عامل اصلى هواى نفس و شيطان است ، اما چون خدا اين اثر را در اعمال آنها آفريده مى توان آن را به خدا نسبت داد ، زيرا انسانها هنگامى كه گناهى را مرتكب مى شوند در آغاز كه فطرتشان پاك و وجدانشان بيدار و عقلشان واقع بين است از عمل خود ناراحت مى شوند ، اما هر قدر آن را تكرار مى كنند از ناراحتى آنها كاسته مى شود .
تدريجا به مرحله بى تفاوتى مى رسند ، و اگر باز هم تكرار كنند زشتيها در نظرشان زيبا مى شود ، تا آنجا كه آن را از افتخارات و فضائل خويش مى پندارند در حالى كه در منجلاب بدبختى غوطهور شده اند .
جالب اينكه قرآن به هنگامى كه اين سؤال را مطرح مى كند آيا كسى كه زشتى عملش در نظرش تزيين شده و آن را زيبا مى بيند ... نقطه مقابل آن را صريحا ذكر نمى كند ، گوئى مى خواهد به شنونده مجال وسيعى بدهد كه امور مختلفى را كه مى تواند نقطه مقابل باشد در نظر خويش مجسم كند و بيشتر و بيشتر بفهمد گوئى مى خواهد بگويد آيا چنين كسى همانند افراد واقع بين است ؟ ! ... آيا چنين كسى همانند پاكدلانى است كه هميشه به محاسبه نفس خويش مشغولند ...