بعدی 
تفسير نمونه ج : 16 ص : 347
( ا فبالباطل يؤمنون و بنعمة الله يكفرون ) .
كوتاه سخن اينكه خداوندى كه مى تواند در ميان يك سرزمين گسترده بحرانى ، كه جمعى از مردم نيمه وحشى در آن سكونت دارند يك منطقه كوچك را در امنيت فرو برد چگونه نمى تواند انسانهاى مؤمن را در ميان انبوهى كافر و بى ايمان حفظ كند ؟ پس از ذكر اين دليل روشن در آيه بعد چنين نتيجه گيرى و جمع بندى مى كند : آيا كسى ظالمتر از آنها كه بر خدا دروغ مى بندند ، يا حق را پس از آن كه به سراغشان آمد انكار مى كنند پيدا مى شود ؟ ! ( و من اظلم ممن افترى على الله كذبا او كذب بالحق لما جائه ) .
ما دلائل آشكارى براى شما اقامه كرديم كه جز الله شايسته پرستش نيست اما شما بر خدا دروغ مى بنديد و شريكانى براى او مى تراشيد ، و حتى مدعى هستيد كه اين يك برنامه الهى است ! از سوى ديگر قرآنى بر شما نازل كرديم كه نشانه هاى حق در آن لائح است ، اما شما همه اينها را ناديده گرفته و پشت سر افكنديد ، آيا ظلم و ستمى از اين برتر تصور مى شود ؟ ظلم بر خويشتن ، و ظلم بر همه انسانها ، چرا كه شرك و كفر ظلم عظيم است .
به تعبير ديگر آيا ظلم به معنى وسيع كلمه جز انحراف و خارج ساختن چيزى از محل شايسته اش مى باشد ؟ آيا بدتر از اين پيدا مى شود كه انسان يك مشت سنگ و چوب بى ارزش را همرديف خالق آسمانها و زمين قرار دهد ؟ بعلاوه شرك خمير مايه همه مفاسد اجتماعى است و ستمهاى ديگر در واقع از آن سرچشمه مى گيرد ، هواپرستى ، مقام پرستى ، و دنياپرستى هر كدام نوعى از شرك است .

تفسير نمونه ج : 16 ص : 348
ولى بدانيد عاقبت شومى در انتظار مشركان است آيا محل و جايگاه كافران دوزخ نيست ؟ ( ا ليس فى جهنم مثوى للكافرين ) .
قابل توجه اينكه در 15 مورد از قرآن مجيد افرادى به عنوان ظالمترين مردم معرفى شده اند كه همه آنها با جمله استفهاميه من اظلم ( استفهام انكارى ) شروع شده است .
دقت در اين آيات نشان مى دهد كه آيات مزبور گرچه مسائل متنوعى ظاهرا در آنها مطرح است ، اما همه آنها به ريشه شرك بازمى گردد ، بنابر اين هيچ تضادى در ميان آنها نيست ( براى توضيح بيشتر به جلد پنجم صفحه 183 - ذيل آيه 21 سوره انعام - مراجعه فرمائيد ) .
آخرين آيه مورد بحث كه در عين حال آخرين آيه سوره عنكبوت است واقعيت مهمى را بيان مى كند كه عصاره اى از تمام اين سوره و هماهنگ با آغاز آن است .
مى فرمايد : راه خدا گرچه مشكلات فراوان دارد ، مشكل از نظر شناخت حق ، مشكل از نظر وسوسه هاى شياطين جن و انس ، مشكل از نظر مخالفت دشمنان سرسخت و بى رحم ، و مشكل از نظر لغزشهاى احتمالى اما در اينجا يك حقيقت است كه به شما در برابر اين مشكلات نيرو و اطمينان مى دهد و حمايت مى كند و آن اينكه : كسانى كه در راه ما جهاد كنند ما آنها را به طرق خويش هدايت مى كنيم ، و خداوند با نيكوكاران است ( و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا و ان الله لمع المحسنين ) .
در اينكه منظور از جهاد در اينجا چيست ؟ و آيا جهاد با دشمن است ، يا جهاد با نفس ، يا جهاد در راه شناخت خدا از طرق علمى و استدلالى ؟ مفسران احتمالات متعددى داده اند .

تفسير نمونه ج : 16 ص : 349
و همچنين در مورد تعبير فينا كه آيا منظور در راه رضاى خدا است ، يا در راه جهاد با نفس ، يا در طريق عبادت ، يا در طريق مبارزه با دشمن ؟ ولى پيدا است كه هم تعبير به جهاد تعبير وسيع و مطلقى است و هم تعبير فينا ، بنابر اين هرگونه جهاد و تلاشى را كه در راه خدا و براى او و به منظور وصول به اهداف الهى صورت گيرد شامل مى شود ، خواه در طريق كسب معرفت باشد ، يا جهاد با نفس ، يا مبارزه با دشمن يا صبر بر طاعت ، يا شكيبائى در برابر وسوسه معصيت ، يا در مسير كمك به افراد مستضعف ، و يا انجام هر كار نيك ديگر .
كسانى كه در اين راهها به هر شكل و هر صورت براى خدا مجاهده كنند مشمول حمايت و هدايت الهى هستند .
ضمنا از آنچه گفتيم روشن شد كه منظور از سبل در اينجا راههاى مختلفى است كه به سوى خدا منتهى مى شود : راه جهاد با نفس ، راه مبارزه با دشمنان ، راه علم و دانش و فرهنگ ، خلاصه جهاد در هر يك از اين راهها سبب هدايت به مسيرى است كه به خدا منتهى مى شود .
اين وعده اى است كه خداوند مؤكدا به همه مجاهدان راهش داده ، و با انواع تاكيدات ( لام تاكيد و نون تاكيد ثقيله ) آن را مؤكد ساخته و پيروزى و ترقى و موفقيت را در گرو دو چيز شمرده ، جهاد و خلوص نيت .
جمعى از فلاسفه معتقدند كه انديشه و مطالعه و تفكر ايجاد علم و دانش نمى كند ، بلكه روح انسانى را براى پذيرش صور معقولات آماده مى سازد و هنگامى كه روح انسانى آماده پذيرش شد فيض علم از خالق متعال و واهب الصور بر روح انسان پاشيده مى شود .
بنابر اين انسان بايد در اين راه جهاد كند ولى هدايت به دست خدا است .
و اينكه در حديث وارد شده است كه علم به كثرت تعليم و تعلم نيست بلكه نورى است كه خداوند به قلب هر كس بخواهد و شايسته بداند مى افكند نيز ممكن
تفسير نمونه ج : 16 ص : 350
است اشاره به همين معنى باشد .

نكته ها :

1 - جهاد و اخلاص
از آيه فوق به خوبى استفاده مى شود كه هرگونه شكست و ناكامى نصيب ما شود معلول يكى از دو چيز است : يا در جهاد كوتاهى كرده ايم ، و يا اخلاص در كار ما نبوده است ، و اگر اين دو با هم جمع شود بنا به وعده مؤكد الهى ، پيروزى و هدايت حتمى است .
و اگر درست بينديشيم مى توانيم سرچشمه مشكلات و مصائب جوامع اسلامى را در همين امر پيدا كنيم .
چرا مسلمانان پيشرو ديروز ، امروز عقب مانده اند ؟ چرا دست نياز در همه چيز حتى در فرهنگ و قوانين خويش به سوى بيگانگان دراز مى كنند ؟ چرا براى حفظ خود در برابر طوفانهاى سياسى و هجومهاى نظامى بايد به ديگران تكيه كنند ؟ چرا يك روز ديگران ريزه خوار خوان نعمت علم و فرهنگ آنها بودند اما امروز بايد بر سر سفره ديگران بنشينند ؟ و بالاخره چرا در چنگال ديگران اسيرند و سرزمينهاى آنها در اشغال متجاوزان ؟ ! تمام اين چراها يك پاسخ دارد و آن اينكه يا جهاد را فراموش كرده اند و يا نيتها آلوده شده است .
آرى جهاد در صحنه هاى علمى و فرهنگى و سياسى و اقتصادى و نظامى به دست فراموشى سپرده شده ، حب نفس و عشق به دنيا و راحت طلبى و كوته نگرى و اغراض
تفسير نمونه ج : 16 ص : 351
شخصى بر آنها چيره شده ، تا آنجا كه كشتگانشان به دست خودشان بيش از كشتگانى است كه دشمن از آنها قربانى مى گيرد ! خودباختگى گروهى غربزده و شرق زده ، خودفروختگى جمعى از زمامداران و سران ، و ياس و انزواى دانشمندان و متفكران هم جهاد را از آنها گرفته ، و هم اخلاص را .
هر گاه مختصر اخلاصى در صفوف ما پيدا مى شود و مجاهدان ما تكانى به خود مى دهند پيروزيها پشت سر يكديگر فرا مى رسد .
زنجيرهاى اسارت گسسته مى شود .
ياسها تبديل به اميد و ناكاميها مبدل به كاميابى ، ذلت به عزت و سربلندى ، پراكندگى و نفاق به وحدت و انسجام تبديل مى گردد ، و چه عظيم و الهام بخش است قرآن كه در يك جمله كوتاه هم درد و هم درمان را بيان كرده ! آرى آنها كه در راه خدا جهاد مى كنند مشمول هدايت الهى هستند و بديهى است كه با هدايت او گمراهى و شكست مفهومى ندارد .
اگر مى بينيم در بعضى از روايات اهلبيت (عليهم السلام) اين آيه تفسير به آل محمد (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و پيروان آنها شده است بيان مصداق كاملى از آن است ، چرا كه آنها در طريق جهاد و اخلاص پيشگام و پيشقدم بودند و هرگز دليل بر محدوديت مفهوم آيه نخواهد بود .
به هر حال هر كس اين حقيقت قرآنى را به روشنى در تلاشها و كوششهايش لمس مى كند كه وقتى براى خدا و در راه او به تلاش و پيكار برمى خيزد درها به روى او گشوده مى شود ، و مشكلات آسان و سختيها قابل تحمل و سرانجام مى گردد .

2 - مردم سه گروهند :
گروهى منكران لجوجند كه هيچ هدايتى براى آنها سودى نمى دهد ،
تفسير نمونه ج : 16 ص : 352
و گروهى پيكارگر مخلص هستند كه به حق مى رسند .
اما گروه سومى از اينها هم برترند ، آنها دور نيستند تا نزديك شوند ، از او جدا نيستند كه به او بپيوندند ، چرا كه هميشه با اويند ! آيه گذشته ( و من اظلم ممن افترى ) اشاره به گروه اول بود .
جمله و الذين جاهدوا فينا اشاره به گروه دوم است .
و جمله ان الله لمع المحسنين اشاره به گروه سوم ! .
ضمنا از اين تعبير روشن مى شود كه مقام محسنين از مجاهدين فراتر است چرا كه آنها علاوه بر جهاد و تلاش در راه نجات خود داراى مقام ايثار و احسانند و براى ديگران نيز تلاش مى كند .
پروردگارا ! آنچنان توفيقى به ما مرحمت كن كه در تمام عمر دست از تلاش و كوشش در راه تو باز نداريم .
خداوندا ! آنچنان اخلاصى مرحمت فرما كه به غير از تو نينديشيم ، و براى غير تو گام برنداريم .
بارالها ! ما را از مقام مجاهدان فراتر بر ، و به مقام احسان و ايثار محسنين نائل گردان ، و در همه عمر زير پوشش هدايتت قرار ده ! آمين يا رب العالمين ! پايان سوره عنكبوت 21 شوال 1403 - 10 مردادماه 1362
تفسير نمونه ج : 16 ص : 353
( 30 ) سوره روم اين سوره در مكه نازل شده و داراى 60 آيه است

تفسير نمونه ج : 16 ص : 354
تفسير نمونه ج : 16 ص : 355
محتواى سوره روم
از آنجا كه اين سوره مطابق مشهور تماما در مكه نازل شده است ، محتوا و روح سوره هاى مكى در آن منعكس مى باشد ، يعنى بيش از همه چيز بحث از مساله مبدء و معاد مى كند ، چرا كه دوران مكه دوران آموزشى اعتقادات اصيل اسلامى ، توحيد و مبارزه با شرك ، و توجه به معاد و دادگاه رستاخيز بود ، و در لابلاى اين مباحث مطالب ديگرى در ارتباط با آنها نيز مطرح شده است .
در حقيقت مطالب اين سوره را در هفت بخش مى توان خلاصه كرد .
1 - پيشگوئى از پيروزى روميان بر ايرانيان در جنگى كه در آينده درگير مى شد ، به مناسبت گفتگوئى كه ميان مسلمانان و مشركان در اين زمينه روى داده بود كه مشروح آن به خواست خدا خواهد آمد .
2 - گوشه اى از طرز فكر و چگونگى حالات افراد بى ايمان ، و سپس تهديدهائى نسبت به آنها در مورد عذاب و كيفر الهى در رستاخيز .
3 - بخش مهمى از آيات عظمت خداوند در آسمان و زمين و در وجود انسانها از قبيل خروج حيات از مرگ ، و مرگ از حيات ، خلقت انسان از خاك ، نظام زوجيت و آفرينش همسران براى انسانها و رابطه مودت در ميان آنها ، آفرينش آسمان و زمين ، اختلاف زبانها ، نعمت خواب در شب و جنبش در روز ، ظهور رعد و برق و باران ، و حيات زمين بعد از مرگ ، و تدبير امر آسمان و زمين به امر خدا .
4 - سخن از توحيد فطرى بعد از بيان دلائل آفاقى و انفسى براى شناخت خدا .
5 - بازگشت به شرح و تبيين حالات افراد بى ايمان و گنهكار ، و ظهور فساد
تفسير نمونه ج : 16 ص : 356
در زمين بر اثر گناهان آنها .
6 - اشاره اى به مساله مالكيت و حق ذى القربى و نكوهش از رباخوارى .
7 - بازگشت مجددى به دلائل توحيد و نشانه هاى حق و مسائل مربوط به معاد .
روى هم رفته در اين سوره همچون سوره هاى ديگر قرآن مسائل استدلالى و عاطفى و خطابى چنان بهم آميخته شده است كه معجون كاملى براى هدايت و تربيت نفوس فراهم ساخته است .

تفسير نمونه ج : 16 ص : 357
فضيلت سوره روم
در حديثى از امام صادق (عليه السلام) كه قبلا نيز به آن اشاره كرديم چنين آمده است : هر كس سوره عنكبوت و روم را در ماه رمضان در شب بيست و سوم بخواند بخدا سوگند اهل بهشت است و هيچ در اين سخن استثنا نمى كنم ... و اين دو سوره موقعيت مهمى نزد پروردگار دارند .
و در حديث ديگرى از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) چنين آمده : من قرئها كان له من الاجر عشر حسنات بعدد كل ملك سبح الله بين السماء و الارض و ادرك ما ضيع فى يومه و ليلته : هر كس سوره روم را بخواند پاداشى معادل ده حسنه به تعداد هر فرشته اى كه در ميان آسمان و زمين تسبيح خدا مى گويد خواهد داشت و آنچه را در روز و شب از دست داده جبران خواهد كرد بديهى است كسى كه محتواى اين سوره را كه سراسر درس توحيد خدا و دادگاه بزرگ قيامت است در روح و جان خود جاى دهد و مراقبت پروردگار را در هر لحظه در خود ببيند و روز جزا و محكمه عدل الهى را مسلم بداند ، تقواى الهى چنان قلبش را پر مى كند كه شايسته چنين پاداش بزرگى است .

تفسير نمونه ج : 16 ص : 358
سورة الروم
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الم(1) غُلِبَتِ الرُّومُ(2) فى أَدْنى الأَرْضِ وَ هُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سيَغْلِبُونَ(3) فى بِضع سِنِينَ للَّهِ الأَمْرُ مِن قَبْلُ وَ مِن بَعْدُ وَ يَوْمَئذ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ(4) بِنَصرِ اللَّهِ يَنصرُ مَن يَشاءُ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ(5) وَعْدَ اللَّهِ لا يخْلِف اللَّهُ وَعْدَهُ وَ لَكِنَّ أَكْثرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ(6) يَعْلَمُونَ ظهِراً مِّنَ الحَْيَوةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ عَنِ الاَخِرَةِ هُمْ غَفِلُونَ(7)

تفسير نمونه ج : 16 ص : 359
ترجمه :
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 - الم
2 - روميان مغلوب شدند .
3 - ( و اين شكست ) در سرزمين نزديكى رخ داد ، اما آنها بعد از مغلوبيت به زودى غلبه خواهند كرد .
4 - در چند سال ، همه كارها از آن خدا است ، چه قبل و چه بعد ( از اين شكست و پيروزى ) و در آن روز مؤمنان خوشحال خواهند شد .
5 - به سبب يارى پروردگار ، خداوند هر كس را بخواهد نصرت مى دهد و او عزيز و حكيم است .
6 - اين چيزى است كه خدا وعده كرده ، و وعده الهى هرگز تخلف نمى پذيرد ، ولى اكثر مردم نمى دانند .
7 - آنها تنها ظاهرى از زندگى دنيا را مى دانند ، و از آخرت ( و پايان كار ) بيخبرند .

شان نزول :
مفسران بزرگ همگى اتفاق دارند كه آيات نخستين اين سوره بدين سبب نازل شد كه در آن هنگام كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در مكه بود ، و مؤمنان در اقليت قرار داشتند ، جنگى ميان ايرانيان و روميان در گرفت ، و در اين نبرد ايرانيان پيروز شدند .
مشركان مكه اين را به فال نيك گرفتند و دليل بر حقانيت شرك خود دانستند ! و گفتند : ايرانيان مجوسى هستند و مشرك ( دوگانه پرست ) اما روميان مسيحيند و اهل كتاب ، همانگونه كه ايرانيان بر روميان غلبه كردند پيروزى نهائى از آن شرك است و طومار اسلام به زودى پيچيده خواهد شد و ما پيروز مى شويم .
گرچه اينگونه نتيجه گيريها پايه و مايه اى نداشت اما در آن جو و محيط براى تبليغ در ميان مردم جاهل خالى از تاثير نبود ، لذا اين امر بر مسلمانان
تفسير نمونه ج : 16 ص : 360
گران آمد .
آيات فوق نازل شد و قاطعانه گفت : گرچه ايرانيان در اين نبرد پيروز شدند اما چيزى نمى گذرد كه از روميان شكست خواهند خورد و حتى حدود زمان اين پيشگوئى را نيز بيان داشت و گفت اين امر فقط در طول چند سال به وقوع مى پيوندد ! .
اين پيشگوئى قاطع قرآن كه از يكسو نشانه اعجاز اين كتاب آسمانى و اتكاء آورنده آن به علم بى پايان پروردگار به عالم غيب است ، و از سوى ديگر نقطه مقابل تفال مشركان بود ، مسلمانان را طورى دلگرم ساخت كه حتى مى گويند بعضى از آنان با مشركان روى اين مساله شرطبندى مهمى كردند ! ( آن روز هنوز حكم تحريم اينگونه شرطبنديها نازل نشده بود ) .

تفسير : يك پيشگوئى عجيب !
اين سوره جزء 29 سوره اى است كه با حروف مقطعه آغاز مى شود ( الم ) .
كرارا در تفسير اين حروف مقطعه ( مخصوصا در آغاز سوره بقره ، آل عمران و اعراف ) بحث كرده ايم .
تنها چيزى كه در اينجا جلب توجه مى كند اين است كه بر خلاف بسيارى از سوره هائى كه با حروف مقطعه آغاز مى شود و پشت سر آن سخن از عظمت قرآن است در اينجا بحثى از عظمت قرآن نمى يابيم ، بلكه سخن از شكست روميان و پيروزى مجدد آنها در آينده است ، ولى با دقت روشن مى شود كه اين بحث نيز
تفسير نمونه ج : 16 ص : 361
بيان عظمت قرآن است ، چرا كه اين خبر غيبى مربوط به آينده از نشانه هاى اعجاز و عظمت اين كتاب آسمانى محسوب مى شود .
بعد از ذكر حروف مقطعه مى فرمايد : روميان مغلوب شدند ( غلبت الروم ) .
و اين شكست در سرزمين نزديكى واقع شد ( فى ادنى الارض ) .
نزديك به شما مردم مكه ، در شمال جزيره عرب ، در اراضى شام ، در منطقه اى ميان بصرى و اذرعات .
و از اينجا معلوم مى شود كه منظور از روم روم شرقى است نه روم غربى .
بعضى از مفسران مانند مرحوم شيخ طوسى در تبيان احتمال داده اند كه منظور نقطه نزديكى به سرزمين ايرانيان بوده است يعنى در محلى واقع شد كه نزديكترين نقطه ميان ايران و روم بود .
درست است كه تفسير اول با الف و لام عهد در كلمه الارض مناسبتر است ولى به طورى كه خواهيم گفت از جهاتى تفسير دوم صحيحتر به نظر مى رسد .
در اينجا تفسير سومى نيز وجود دارد كه شايد تفاوت زيادى از نظر نتيجه با تفسير دوم نداشته باشد ، و آن اينكه منظور از اين زمين ، زمين روم است يعنى آنها در نزديكترين سرحداتشان با ايران گرفتار شكست شدند .
و اين اشاره به اهميت و عمق اين شكست است چرا كه شكست در نقطه هاى دور دست و مرزهاى بعيد ، چندان مهم نيست ، مهم آن است كه كشورى در نزديكترين مرزهايش به دشمن كه از همه جا قويتر و نيرومندتر است گرفتار شكست شود .
بنابر اين ذكر جمله فى ادنى الارض اشاره اى خواهد بود به اهميت اين شكست ، و طبعا پيشگوئى از پيروزى طرف مغلوب ظرف چند سال آينده
تفسير نمونه ج : 16 ص : 362
واجد اهميت بيشترى خواهد بود كه جز از طريق اعجاز قابل پيش بينى نيست ! سپس اضافه مى كند : آنها ( روميان ) بعد از مغلوبيت به زودى غلبه خواهند كرد ( و هم من بعد غلبهم سيغلبون ) .
با اينكه جمله سيغلبون ( به زودى غالب مى شوند ) براى بيان مقصود كافى بود ، ولى مخصوصا تعبير من بعد غلبهم ( بعد از مغلوبيتشان ) بر آن افزوده شده است ، تا اهميت اين پيروزى آشكارتر گردد ، چرا كه غالب شدن يك جمعيت مغلوب آنهم در نزديكترين و نيرومندترين مرزهايش ، در يك مدت كوتاه غير منتظره است و قرآن صريحا از اين حادثه غير منتظره خبر مى دهد .
سپس حدود سالهاى آن را با اين عبارت بيان مى كند : در چند سال ! ( فى بضع سنين ) .
و مى دانيم مفهوم تعبير بضع حداقل سه و حداكثر آن نه مى باشد .
و اگر مى بينيد خداوند از آينده خبر مى دهد ، به خاطر آن است كه همه چيز و همه كار به دست او است چه قبل از پيروزى و چه بعد از پيروزى اين قوم شكست خورده ( لله الامر من قبل و من بعد ) .
بديهى است بودن همه چيز به دست خدا و به فرمان و اراده او ، مانع از اختيار و آزادى اراده ما ، و تلاش و كوشش و جهاد در مسير اهداف مورد نظر نيست به تعبير ديگر اين عبارت نمى خواهد اختيار را از ديگران سلب كند ، بلكه مى خواهد اين نكته را روشن سازد كه قادر بالذات و مالك على الاطلاق او است و هر كس هر چيزى دارد از او دارد .

تفسير نمونه ج : 16 ص : 363
سپس مى افزايد اگر امروز كه روميان شكست خوردند مشركان خوشحال شدند در آن روز كه روميان غالب شدند مؤمنان خوشحال خواهند شد ! ( و يومئذ يفرح المؤمنون ) .
آرى خوشحال مى شوند به نصرت الهى ( بنصر الله ) .
خداوند هر كه را بخواهد يارى مى كند ، و او شكست ناپذير و مهربان است ( ينصر من يشاء و هو العزيز الرحيم ) .
در اينكه منظور از خوشحالى مسلمانان در آن روز چيست ؟ جمعى گفته اند منظور خوشحالى از پيروزى روميان است هر چند آنها نيز در صف كفار بودند ، اما چون داراى كتاب آسمانى بودند پيروزى آنها بر مجوسيان مشرك يك مرحله از پيروزى توحيد بر شرك بود .
و بعضى افزوده اند : مؤمنان از اين خوشحال شدند كه اين حادثه را به فال نيك گرفتند و دليلى بر پيروزى آنها بر مشركان .
يا اينكه شادى آنان از اين بود كه عظمت قرآن و صدق پيشگوئى قاطع آن كه خود يك پيروزى مهم معنوى براى مسلمين محسوب مى شد در آن روز ظاهر گشت .
اين احتمال نيز بعيد به نظر نمى رسد كه پيروزى روميان مقارن بود با يكى از پيروزيهاى مسلمين بر مشركان بخصوص اينكه در بعضى از كلمات مفسران بزرگ آمده كه اين پيروزى مقارن پيروزى بدر ، و يا مقارن صلح حديبيه بود كه آن نيز در نوع خود يك پيروزى بزرگ محسوب مى شد .
مخصوصا تعبير بنصر الله نيز تناسب با اين معنى دارد .
خلاصه ، مسلمانان در آن روز از جهات مختلفى خوشحال شدند : از پيروزى اهل كتاب بر مجوسيان كه صحنه اى از غلبه خداپرستى بر شرك بود .

تفسير نمونه ج : 16 ص : 364
از پيروزى معنوى به خاطر ظهور اعجاز قرآن .
و از پيروزى مقارن آن كه احتمالا صلح حديبيه يا يكى ديگر از فتوحات مسلمين بود .
باز هم براى تاكيد بيشتر مى فرمايد : اين وعده اى است كه خدا داده است ( وعد الله ) .
و خداوند هرگز از وعده اش تخلف نخواهد كرد ، هر چند اكثر مردم نمى دانند ( لا يخلف الله وعده و لكن اكثر الناس لا يعلمون ) .
و علت عدم آگاهى مردم عدم معرفتشان نسبت به خدا و علم و قدرت او است آنها خدا را به درستى نشناختند ، و لذا از اين حقيقت كه او محال است از وعده اش تخلف كند درست آگاه نيستند ، چرا كه تخلف از وعده يا بخاطر جهل است كه مطلبى مكتوم بوده سپس آشكار گرديده و مايه تغيير عقيده شده است ، و يا به خاطر ضعف و ناتوانى است كه وعده دهنده از عقيده خود باز نگشته ولى توانائى بر انجام وعده خود ندارد .
اما خدائى كه هم از عواقب امور آگاه است و هم قدرتش مافوق همه قدرتها است هرگز از وعده اش تخلف نخواهد كرد .
سپس مى افزايد اين مردم كوتاه بين تنها ظاهرى از زندگى دنيا را مى بينند و از آخرت و پايان كارها بيخبرند ! ( يعلمون ظاهرا من الحياة الدنيا و هم عن الاخرة هم غافلون ) .

تفسير نمونه ج : 16 ص : 365
آنها تنها از زندگى دنيا آگاهند ، و تازه از اين زندگى نيز به ظاهرى قناعت كرده اند ، مجموعه اى از سرگرميها و لذات زودگذر و خوابها و خيالها برداشت آنها را از زندگى دنيا تشكيل مى دهد ، غرور و غفلتى كه در اين برداشت نهفته است بر كسى پوشيده نيست .
اگر آنها باطن و درون اين زندگى دنيا را نيز مى دانستند براى شناخت آخرت كافى بود ، چرا كه دقت كافى در اين زندگى زودگذر نشان مى دهد كه حلقه اى است از يك سلسله طولانى ، و مرحله اى است از يك مسير بزرگ ، همانگونه كه دقت در زندگى دوران جنينى نشان مى دهد كه هدف نهائى خود اين زندگى نيست ، بلكه اين يك مرحله مقدماتى براى زندگى گسترده اى است .
آرى آنها تنها ظاهرى از اين زندگى را مى بينند و از محتوا و مفاهيم و مكنون آن غافلند .
جالب اينكه با تكرار ضمير هم به اين حقيقت اشاره مى كند كه علت اين غفلت و بيخبرى خود آنها هستند ، درست مثل اينكه كسى به ما بگويد : مرا از اين امر تو غافل كردى ، و در جواب بگوئيم : تو خودت غافل شدى ، يعنى سبب غفلت خودت بودى .

نكته ها :

1 - اعجاز قرآن از دريچه علم غيب
1 - يكى از طرق اثبات اعجاز قرآن خبرهاى غيبى قرآن است كه يك نمونه روشن آن در همين آيات مورد بحث آمده ، در طى چند آيه با انواع تاكيدات از پيروزى بزرگ يك ارتش شكست خورده در چند سال بعد خبر مى دهد ، و آن را به عنوان يك وعده تخلف ناپذير الهى معرفى مى كند .
از يك سو خبر از اصل پيروزى مى دهد ( و هم من بعد غلبهم سيغلبون ) .

تفسير نمونه ج : 16 ص : 366
از سوى ديگر خبر از پيروزى ديگرى براى مسلمانان بر كفار مقارن همان زمان ( و يومئذ يفرح المؤمنون بنصر الله ) .
و از سوى سوم تصريح مى كند كه اين امر در چند سال آينده به وقوع خواهد پيوست ( فى بضع سنين ) .
و از سوى چهارم با دو بار تاكيد ، قطعى بودن اين وعده الهى را مسجل مى كند ( وعد الله - لا يخلف الله وعده ) .
تاريخ به ما مى گويد كه هنوز نه سال نگذشته بود كه اين دو حادثه انجام يافت .
روميان در نبرد جديدى بر ايرانيان پيروز شدند ، و مقارن همان زمان مسلمانان با صلح حديبيه ( و طبق روايتى در جنگ بدر ) پيروزى چشمگيرى بر دشمنان پيدا كردند .
اكنون اين سؤال مطرح است كه آيا يك انسان با علم عادى مى تواند اين چنين قاطعانه از حادثه اى به اين مهمى خبر دهد ؟ حتى فرضا اگر قابل پيش بينى سياسى هم باشد - كه نبود - بايد با قيد احتياط و ذكر احتمال بگويد ، نه اين چنين با صراحت و قاطعيت كه اگر تخلف آن ظاهر گردد بهترين سند براى ابطال دعوى نبوت به دست دشمنان خواهد افتاد .
حقيقت اين است كه مسائلى از قبيل پيش بينى پيروزى يك كشور بزرگ همچون كشور روم با مساله مباهله به خوبى نشان مى دهد كه پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بجاى ديگرى دل بسته بود ، و پشت گرمى از جاى ديگر داشت ، و گرنه هيچكس در شرائط عادى توانائى و جرأت بر چنين امورى ندارد .
بخصوص اينكه مطالعه در حال پيامبر اسلام نشان مى دهد كه او از كسانى نبود كه بى گدار به آب بزند ، بلكه كارهايش حساب شده بود ، چنين ادعائى از چنين كسى نشان مى دهد كه او تكيه بر جهان ماوراى طبيعت ، بر وحى الهى و علم بى پايان خداوند داشته است .

تفسير نمونه ج : 16 ص : 367
در باره تطبيق تاريخى اين پيشگوئى قرآن به زودى بحث خواهيم كرد .

2 - ظاهر بينان !
اصولا بينش يك انسان مؤمن و الهى با يك فرد مادى يا مشرك تفاوت بسيار دارد .
اولى طبق عقيده توحيدى جهان را مخلوق خداوند حكيم و آگاهى مى داند كه تمام افعالش روى حساب و برنامه است و به همين دليل معتقد است كه جهان مجموعه اى است از اسرار و رموز دقيق ، هيچ چيز در اين عالم ساده نيست ، همه كلمات اين كتاب پر محتوا و پر معنى است .
اين بينش توحيدى به او مى گويد : از كنار هيچ حادثه و هيچ موضوعى ساده نگذر زيرا ممكن است ساده ترين مسائل پيچيده ترين آنها باشد .
او هميشه به عمق اين جهان مى نگرد و به ظواهر آن قانع نيست ، او اين درس را در مكتب توحيد خوانده است ، او براى عالم هدف بزرگى قائل است و همه چيز را در دائره آن هدف مى بيند .
در حالى كه يك فرد مادى و بى ايمان دنيا را مجموعه اى از حوادث كور و كر و بى هدف مى شمرد ، و جز به ظاهر آن نمى انديشد .
اصلا براى آن باطن و عمقى قائل نيست ، مگر مى توان براى كتابى كه مجموعه خطوط آن همان چيزى است كه كودكى با حركات بى هدف دست خود به روى كاغذ به وجود آورده است اهميت و عمقى قائل شد ؟ ! حتى به گفته بعضى از دانشمندان بزرگ علوم طبيعى تمام انديشمندان بشر از هر قشر و گروه كه در باره نظام جهان به انديشه برخاسته اند ، از نوعى تفكر مذهبى برخوردار بوده اند ( دقت كنيد ) .
آينشتاين دانشمند معروف معاصر مى گويد : به سختى مى توان در
تفسير نمونه ج : 16 ص : 368
ميان مغزهاى متفكر جهان كسى را يافت كه داراى يكنوع احساس مذهبى مخصوص به خود نباشد ، اين مذهب با مذهب يك شخص عامى فرق دارد ... مذهب اين دانشمند تحيرى شعف آور از نظام عجيب و دقيق كائنات است كه گهگاه پرده از روى اسرارى برمى دارد كه در مقايسه با آن تمام تلاشها و تفكرات منظم بشرى انعكاسى ناقابل بيش نيست ! .
در جاى ديگر مى گويد : اصلا چيزى كه سبب شد دانشمندان و متفكران و مكتشفان در تمام طول قرون و اعصار در گوشه تنهائى به مطالعه اسرار دقيق جهان هستى بپردازند همين اعتقاد مذهبى آنان بود .
از سوى ديگر چگونه ممكن است كسى كه اين دنيا را مرحله نهائى و هدف اصلى مى شمرد با كسى كه آن را يك مزرعه و ميدان آزمودگى براى زندگى جاويدانى كه دنبال آن است مى داند يكسان ببيند ؟ او از آن ظاهرى بيش نمى بيند و اين به اعماق ژرفش مى انديشد .
و اين اختلاف ديدها در تمام زندگى آنها اثر مى گذارد : آن ظاهربين انفاق را سبب خسران و زيان مى شمرد ، در حالى كه اين موحد تجارتى پر سود مى داند .
آن يكى رباخوارى را مايه افزايش درآمد ، و اين يكى مايه وبال و بدبختى و زيان .
آن يكى جهاد را مايه دردسر و شهادت را به معنى نابودى و اين يكى جهاد را رمز سربلندى و شهادت را حيات جاويدان مى شمرد .
آرى افراد بى ايمان تنها ظاهرى از زندگى دنيا را مى بينند و از آخرت غافلند ( يعلمون ظاهرا من الحياة الدنيا و هم عن الاخرة هم غافلون ) .

تفسير نمونه ج : 16 ص : 369
3 - تطبيق تاريخى
براى اينكه بدانيم شكست روميان از ايرانيان و سپس پيروزى آنها در چه مقطع تاريخى واقع شده است كافى است بدانيم كه در تواريخ امروز ، در دوران خسروپرويز ، به يك دوران جنگ طولانى ميان ايرانيان و روميان برخورد مى كنيم كه بيست و چهار سال دوام يافت ، و از 604 ميلادى تا 628 به طول انجاميد .
در حدود سنه 616 ميلادى دو سردار معروف ايرانى بنام شهربراز و شاهين به قلمرو روم شرقى حمله كردند ، آنها را شكست سختى دادند ، و منطقه شامات و مصر و آسياى صغير را مورد تاخت و تاز قرار دادند ، دولت روم شرقى كه گرفتار شكست سختى شده بود تا آستانه انقراض پيش رفت و دولت ايران تمام متصرفات آسيائى او را با مصر تسخير كرد .
و اين در حدود سال هفتم بعثت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بود .
ولى پادشاه روم هرقل از سال 622 ميلادى تهاجم خود را به ايران شروع كرد و شكست هاى پى درپى به سپاه خسروپرويز وارد ساخت ، و تا سال 628 ميلادى اين جنگهائى كه به نفع روميان بود ادامه يافت ، خسروپرويز شكست سختى خورد و مردم ايران او را از سلطنت خلع كرده و پسرش شيرويه را بجاى او نشاندند .
با توجه به اينكه ميلاد پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در سال 571 و بعثت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) در سال 610 ميلادى واقع شد شكست روميان منطبق بر سال هفتم بعثت و پايان پيروزى روميان و شكست خسروپرويز بر سال پنجم تا ششم هجرت منطبق مى شود ، و مى دانيم در سال پنجم فتح خندق اتفاق افتاد و در سال ششم صلح حديبيه اتفاق افتاد ، البته انتقال اخبار جنگ ايران و روم به منطقه حجاز و مكه نيز معمولا مقدارى از زمان را اشغال مى كرده است و به اين ترتيب تطبيق تاريخى اين خبر قرآنى روشن مى شود ( دقت كنيد ) .

تفسير نمونه ج : 16 ص : 370
أَ وَ لَمْ يَتَفَكَّرُوا فى أَنفُسِهِم مَّا خَلَقَ اللَّهُ السمَوَتِ وَ الأَرْض وَ مَا بَيْنهُمَا إِلا بِالْحَقِّ وَ أَجَل مُّسمًّى وَ إِنَّ كَثِيراً مِّنَ النَّاسِ بِلِقَاى رَبِّهِمْ لَكَفِرُونَ(8) أَ وَ لَمْ يَسِيرُوا فى الأَرْضِ فَيَنظرُوا كَيْف كانَ عَقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كانُوا أَشدَّ مِنهُمْ قُوَّةً وَ أَثَارُوا الأَرْض وَ عَمَرُوهَا أَكثرَ مِمَّا عَمَرُوهَا وَ جَاءَتْهُمْ رُسلُهُم بِالْبَيِّنَتِ فَمَا كانَ اللَّهُ لِيَظلِمَهُمْ وَ لَكِن كانُوا أَنفُسهُمْ يَظلِمُونَ(9) ثُمَّ كانَ عَقِبَةَ الَّذِينَ أَسئُوا السوأَى أَن كذَّبُوا بِئَايَتِ اللَّهِ وَ كانُوا بهَا يَستَهْزِءُونَ(10)
ترجمه :
8 - آيا آنها در دل خود نينديشيدند كه خداوند آسمانها و زمين و آنچه را ميان آن دو است ، جز به حق و براى زمان معينى نيافريده ، ولى بسيارى از مردم ( رستاخيز و ) لقاى پروردگارشان را منكرند .
9 - آيا در زمين سير نكردند و ببينند عاقبت كسانى كه قبل از آنها بودند چگونه شد ؟ ، آنها
تفسير نمونه ج : 16 ص : 371
نيروئى بيش از اينان داشتند ، و زمين را ( براى زراعت و آبادى ) دگرگون ساختند ، و بيش از آنچه اينان آباد كردند ، عمران نمودند ، و پيامبرانشان با دلائل روشن به سراغشان آمدند ( اما آنها انكار كردند و كيفر خود را ديدند ) خداوند هرگز به آنها ستم نكرد ، آنها به خودشان ستم مى كردند .
10 - سپس سرانجام كسانى كه اعمال بد مرتكب شدند به جائى رسيد كه آيات خدا را تكذيب كردند و آنرا به سخريه گرفتند .

تفسير : عاقبت بدكاران
در آخرين آيه بحث گذشته سخن از ظاهربينانى بود كه تنها افق فكرشان به محدوده دنيا و جهان ماده تعلق دارد ، و از قيامت و عالم ماوراء طبيعت بيخبرند .
در آيات مورد بحث و آيات آينده به ذكر مطالب متنوعى پيرامون مبدء و معاد مى پردازد نخست به صورت يك استفهام اعتراض آميز مى گويد : آيا آنها در درون جان خويش تفكر نكردند كه خداوند آسمان و زمين و آنچه را در ميان اين دو است جز به حق نيافريده ؟ و براى آن اجل و پايان معينى قرار داده است ( ا و لم يتفكروا فى انفسهم ما خلق الله السموات و الارض الا بالحق و اجل مسمى ) .
يعنى اگر آنها درست بينديشند و به وجدان خود و داورى عقلشان مراجعه كنند به خوبى از اين دو امر آگاه مى شوند كه اولا جهان بر اساس حق آفريده شده ، و نظاماتى بر آن حاكم است كه دليل بر وجود عقل و قدرت كامل در خالق اين جهان است .
و ثانيا اين جهان رو به زوال و فنا مى رود و از آنجا كه خالق حكيم ممكن نيست بيهوده آن را آفريده باشد دليل بر اين است كه جهان ديگرى كه سراى بقا است بعد از اين جهان مى باشد ، و گرنه آفرينش اين جهان مفهوم نداشت ، و اين
تفسير نمونه ج : 16 ص : 372
خلقت طويل و عريض تنها براى اين چهار روز زندگى دنيا بى معنى بود ، و از اينجا به وجود آخرت پى مى برند .
بنابر اين دقت در نظم و حقانيت اين جهان دليل بر وجود مبدء است و دقت در داشتن اجل مسمى دليل بر معاد است ( دقت كنيد ) .
لذا در پايان آيه اضافه مى كند : بسيارى از مردم به لقاى پروردگارشان كافرند ( و ان كثيرا من الناس بلقاء ربهم لكافرون ) .
يا اصلا منكر معادند ، همانگونه كه مكرر در آيات قرآنى از قول مشركان نقل شده كه مى گفتند : آيا هنگامى كه ما خاك شديم مجددا به زندگى باز مى گرديم ؟ اين حرف عجيبى است ؟ اين غير ممكن است ! اين دليل جنون گوينده آن است ! ( سوره رعد آيه 5 ، سوره مؤمنون آيه 35 ، سوره نمل آيه 67 ، و سوره ق آيه 3 ) .
و يا اينكه با زبان منكر نيستند اما عملشان آنچنان آلوده و ننگين است كه نشان مى دهد آنها اعتقادى به معاد ندارند ، چرا كه اگر معتقد بودند نبايد اين چنين فاسد و مفسد باشند .
ضمنا تعبير فى انفسهم به اين معنى نيست كه آنها در باره اسرار وجود خويش مطالعه كنند آنچنانكه فخر رازى در تفسير خود گفته ، بلكه منظور اين است كه آنها در درون جان از طريق عقل و وجدان به آفرينش آسمان ها و زمين بينديشند .
تعبير بالحق ممكن است دو معنى داشته باشد : يكى توأم بودن آفرينش با حق و قانون و نظم است ، و ديگر اينكه هدف آفرينش هدف حقى بوده است و البته اين دو تفسير با هم منافات ندارند .
تعبير به لقاء ربهم همانگونه كه بارها گفته ايم اشاره به قيامت و رستاخيز
تفسير نمونه ج : 16 ص : 373
است كه در آنجا حجابها كنار ميرود و انسان با شهود باطنى خدا را به عظمت مى شناسد .
و از آنجا كه تعبيرها به اجل مسمى بيانگر اين حقيقت است كه به هر حال زندگى اين جهان دوام بقائى ندارد و اين هشدارى است به همه دنياپرستان در آيه بعد چنين اضافه مى كند آيا آنها سير در زمين نكردند تا بنگرند عاقبت كسانى كه پيش از آنها بودند به كجا كشيده شد ( ا و لم يسيروا فى الارض فينظروا كيف كان عاقبة الذين من قبلهم ) .
همانها كه نيروئى بيشتر از اينان داشتند ، و زمين را دگرگون ساختند و بيش از آنچه اينها آباد كردند آنها عمران نمودند ( كانوا اشد منهم قوة و اثاروا الارض و عمروها اكثر مما عمروها ) .
و پيامبران آنها با دلائل آشكار به سوى آنها آمدند ( و جائتهم رسلهم بالبينات ) .
اما آنها خيره سرى كردند ، و در برابر حق تسليم نشدند و به مجازات دردناك الهى مبتلا گشتند .
خداوند به آنها هرگز ستم نكرد ، ولى آنها به خويشتن ظلم و ستم مى كردند ( و ما كان الله ليظلمهم و لكن كانوا انفسهم يظلمون ) .
در واقع قرآن اشاره به اقوامى مى كند كه نسبت به مشركان معاصر پيامبر برترى چشمگيرى از نظر قدرت و نيروى جسمى و مالى داشتند ، و سرنوشت دردناك آنها را درس عبرتى براى اينها قرار مى دهد .
جمله اثاروا الارض ( زمين را زير و رو كردند ) ممكن است اشاره به شخم كردن زمين براى زراعت و درختكارى ، يا كندن نهرها و قناتها ، و يا بيرون آوردن شالوده عمارتهاى بزرگ و يا همه اينها باشد ، چرا كه جمله اثاروا الارض مفهوم
تفسير نمونه ج : 16 ص : 374
وسيعى دارد كه تمام اين امور را كه مقدمه عمران و آبادى است شامل مى شود .
و از آنجا كه در دنياى آن روز بيشترين قدرت در دست كسانى بود كه از نظر كشاورزى پيشرفته تر بودند و از نظر ساختن عمارتها ، ترقى چشمگيرى داشتند ، برترى اين اقوام را نسبت به مشركان مكه كه قدرتشان از اين نظر بسيار محدود بود روشن مى سازد .
اما آنها با اينهمه توانائى هنگامى كه آيات الهى را انكار ، و پيامبران را تكذيب كردند قدرت فرار از چنگال مجازات نداشتند شما چگونه مى توانيد فرار كنيد ؟ ! و اين مجازاتهاى دردناك و محصول اعمال و فرآورده دست خود آنها بود آنها بودند كه بر خويشتن ظلم كردند و خداوند هرگز ظلم و ستمى بر كسى روا نمى دارد .
آخرين آيه مورد بحث آخرين مرحله كفر آنها را بيان مى كند و مى گويد : سپس سرانجام كسانى كه اعمال بد انجام دادند بجائى رسيد كه آيات خدا را تكذيب كردند ، و از آن بدتر به استهزاء و مسخره كردن آن برخاستند ( ثم كان عاقبة الذين اساؤا السؤى ان كذبوا بايات الله و كانوا بها يستهزئون ) .
آرى گناه و آلودگى همچون بيمارى خوره به جان انسان مى افتد ، و روح ايمان را مى خورد و از بين مى برد ، و كار به جائى مى رسد كه سر از تكذيب آيات الهى در مى آورد ، و از آن هم فراتر مى رود ، و او را به استهزاء و سخريه پيامبران و آيات الهى وامى دارد ، و به مرحله اى مى رسد كه ديگر هيچ وعظ و اندرز و انذارى مؤثر نيست و جز تازيانه عذاب دردناك الهى راهى باقى نمى ماند !
تفسير نمونه ج : 16 ص : 375
يك نگاه به صفحات تاريخ زندگى بسيارى از ياغيان و جانيان نشان مى دهد كه آنها در آغاز كار چنين نبودند حداقل نور ضعيفى از ايمان در قلب آنها مى تابيد ولى ارتكاب گناهان پى درپى سبب شد كه روز به روز از ايمان و تقوا فاصله بگيرند و سرانجام به آخرين مرحله كفر برسند .
در خطبه معروف حضرت زينب شير زن كربلا (عليهاالسلام) كه در شام در مقابل يزيد ايراد فرمود نيز اين آيه با همان برداشتى كه در بالا گفتيم آمده است .
زيرا آن حضرت هنگامى كه ديد يزيد با گفتن كلمات كفرآميز و اشعار معروف لعبت هاشم بالملك ... كه بيانگر عدم ايمان او به اساس اسلام بود همه چيز را به سخريه گرفته ، بعد از حمد الهى و درود بر پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) چنين فرمود : صدق الله كذلك يقول ثم كان عاقبة الذين اساؤا السؤى ان كذبوا بايات الله و كانوا بها يستهزئون ... يعنى اگر تو امروز با اين اشعار كفرآميز اسلام و ايمان را انكار مى كنى و به نياكان مشركت كه در جنگ بدر به دست مسلمانان كشته شدند مى گوئى اى كاش بوديد و انتقام گيرى مرا از خاندان بنى هاشم مى ديديد ، جاى تعجب نيست اين همان چيزى است كه خدا فرموده كه مجرمان سرانجام آيات ما را تكذيب مى كنند ... و در اين زمينه مطالب فراوانى فرمود ( براى توضيح بيشتر به جلد 45 بحار الانوار صفحه 157 مراجعه فرمائيد .

تفسير نمونه ج : 16 ص : 376
اللَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثمَّ يُعِيدُهُ ثمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ(11) وَ يَوْمَ تَقُومُ الساعَةُ يُبْلِس الْمُجْرِمُونَ(12) وَ لَمْ يَكُن لَّهُم مِّن شرَكائهِمْ شفَعَؤُا وَ كانُوا بِشرَكائهِمْ كفِرِينَ(13) وَ يَوْمَ تَقُومُ الساعَةُ يَوْمَئذ يَتَفَرَّقُونَ(14) فَأَمَّا الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ فَهُمْ فى رَوْضة يُحْبرُونَ(15) وَ أَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا وَ كَذَّبُوا بِئَايَتِنَا وَ لِقَاى الاَخِرَةِ فَأُولَئك فى الْعَذَابِ محْضرُونَ(16)
ترجمه :
11 - خداوند آفرينش را آغاز مى كند سپس آن را تجديد مى نمايد ، سپس به سوى او باز مى گرديد .
12 - آن روز كه قيامت بر پا مى شود مجرمان در نوميدى و غم و اندوه فرو مى روند .
13 - و براى آنها شفيعانى از معبودانشان نخواهد بود و نسبت به معبودهائى كه آنها را شريك خدا قرار داده بودند كافر مى شوند .

تفسير نمونه ج : 16 ص : 377
14 - آن روز كه قيامت بر پا مى گردد ( مردم ) از هم جدا مى شوند .
15 - اما آنها كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند در باغى از بهشت شاد و مسرور خواهند بود .
16 - و اما آنها كه به آيات ما و لقاى آخرت كافر شدند در عذاب الهى احضار مى شوند .

تفسير : سرنوشت مجرمان در قيامت
در آيات گذشته سخن از تكذيب كنندگانى به ميان آمد كه آيات خدا را به باد مسخره مى گرفتند ، و در آيات مورد بحث با بيان گوشه اى از مباحث معاد و سرنوشت مجرمان در قيامت بحثهائى را كه قبل از اين در باره معاد در آيات قبل گفته شد تكميل مى كند .
نخست مى فرمايد : خداوند آفرينش را آغاز نموده سپس اعاده مى كند ، و بعد به سوى او بازمى گرديد ( الله يبدء الخلق ثم يعيده ثم اليه ترجعون ) .
در آيه يك استدلال كوتاه و پر معنى براى مساله معاد بيان شده كه در آيات ديگر قرآن نيز به عبارات ديگرى تكرار گرديده است ، و آن اينكه : همان كسى كه قدرت بر آفرينش نخستين داشت قدرت بر معاد هم دارد ، و قانون عدالت و همچنين حكمت خداوند ايجاب مى كند كه اين آفرينش مجدد تحقق يابد .
جمله ثم اليه ترجعون اشاره به اين است كه بعد از زندگى قيامت همگى به سوى دادگاه پروردگار و پاداش و ثواب او باز مى گرديد ، و از اين فراتر مؤمنانى كه در خط تكامل الهى قرار گرفته اند همچنان در تكامل خويش به سوى بى نهايت و به سوى ذات پاك پروردگار پيش مى روند .
آيه بعد وضع مجرمان را چنين مجسم مى كند : آن روز كه قيامت بر پا
تفسير نمونه ج : 16 ص : 378
مى شود مجرمان در نوميدى و غم و اندوه فرو مى روند ( و يوم تقوم الساعة يبلس المجرمون ) .
يبلس از ماده ابلاس در اصل به معنى غم و اندوهى است كه از شدت ياس و نوميدى دست مى دهد .
بديهى است اگر چيزى كه انسان از آن نااميد مى شود امرى ضرورى نباشد نوميديش مهم نيست ، اما غم و اندوه نشان مى دهد كه در اين موارد از يك امر ضرورى نوميد شده است ، لذا بعضى از مفسران ضرورى بودن را جزء ماده ابلاس مى دانند .
ابليس را نيز به همين مناسبت ابليس گفته اند كه از رحمت خدا مايوس و غمناك شد .
به هر حال مجرمان حق دارند كه در آن روز مايوس و غمناك شوند ، چرا كه نه ايمان و عمل صالحى با خود به عرصه محشر آورده اند ، نه يار و ياورى دارند و نه امكان بازگشت به دنيا و جبران گذشته وجود دارد .
لذا در آيه بعد مى افزايد : آنها شفيعانى از معبودانشان ندارند ( و لم يكن لهم من شركائهم شفعاء ) .
همان بتها و معبودهاى ساختگى كه هر وقت از آنها سؤال مى شد چرا اينها را مى پرستيد ؟ مى گفتند : هؤلاء شفعائنا عند الله : اينها شفيعان ما در پيشگاه خدايند ( سوره يونس آيه 18 ) .
در آنجا مى فهمند كه هيچ خاصيتى بر وجود اين معبودهاى تو خالى و بى ارزش مترتب نيست .
به همين جهت نسبت به معبودهائى كه آنها را شريك خدا قرار داده بودند
تفسير نمونه ج : 16 ص : 379
كافر مى شوند و از آنها تنفر و بيزارى مى جويند ( و كانوا بشركائهم كافرين ) .
چرا كافر نشوند ؟ با اينكه مى بينند اين معبودها نه تنها گرهى از كارشان نمى گشايند بلكه به گفته قرآن به تكذيب آنها برمى خيزند و مى گويند : پروردگارا ! ما كانوا ايانا يعبدون : اينها ما را پرستش نمى كردند ( بلكه هواى نفس خويش را مى پرستيدند ) ( آيه 63 سوره قصص ) .
و از اين بالاتر اينكه ، معبودان كمر دشمنى آنها را مى بندند چنانكه در آيه 6 سوره احقاف مى خوانيم : و اذا حشر الناس كانوا لهم اعداء و كانوا بعبادتهم كافرين : هنگامى كه مردم ( مشرك ) محشور مى شوند معبودان دروغين دشمن آنان مى شوند و عبادت آنها را انكار مى كنند .
سپس به گروه هاى مختلف مردم در آن روز اشاره كرده ، مى گويد : روزى كه قيامت بر پا مى شود مردم از هم جدا مى گردند ( و يوم تقوم الساعة يومئذ يتفرقون ) .
گروهى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند آنها در باغى از بهشت متنعم و شاد و مسرور خواهند بود ، آنچنان كه آثار شادى در چهره هايشان هويدا مى گردد ( فاما الذين آمنوا و عملوا الصالحات فهم فى روضة يحبرون ) .
يحبرون از ماده حبر ( بر وزن قشر ) به معنى اثر جالب و خوب است ، و به حالت شادى و سرورى كه آثار آن در چهره ظاهر گردد نيز گفته مى شود و از آنجا كه قلب بهشتيان چنان مالامال از شادى و سرور است كه آثار آن در تمام وجودشان ظاهر مى گردد اين تعبير در مورد آنها به كار رفته .
روضة به معنى محلى است كه آب و درخت فراوان دارد ، لذا به باغهاى خرم و سرسبز روضة اطلاق مى شود ، و اگر مى بينيم در اينجا اين كلمه به -
تفسير نمونه ج : 16 ص : 380
صورت نكره آمده است براى تعظيم و بزرگداشت آن است ، يعنى در بهترين و برترين باغهاى زيبا و سرورانگيز بهشت غرق نعمت خواهند بود .
و اما آنها كه كافر شدند و آيات ما و لقاى آخرت را تكذيب كردند آنها براى عذاب الهى احضار مى شوند ( و اما الذين كفروا باياتنا و لقاء الاخرة فاولئك فى العذاب محضرون ) .
جالب اينكه در مورد بهشتيان تعبير به يحبرون آمده كه نشان رضايت همه جانبه آنها است ، ولى در باره دوزخيان به محضرون تعبير مى كند كه دليل بر نهايت كراهت و ناخوشايندى آنها است ، زيرا احضار كردن در مواردى اطلاق مى شود كه بر خلاف ميل باطنى انسان صورت مى گيرد .
نكته ديگر اينكه : در مورد بهشتيان ايمان و عمل صالح را هر دو قيد مى كند ، در حالى كه در مورد دوزخيان تنها به عدم ايمان ( انكار مبدأ و معاد ) قناعت نموده است ، اشاره به اينكه براى ورود در بهشت تنها ايمان كافى نيست ، عمل صالح نيز لازم است ، اما براى دخول در دوزخ عدم ايمان كافى است هر چند گناهى از او سر نزده باشد ، چرا كه كفر خود بزرگترين گناه است ! .

نكته : چرا يكى از نامهاى قيامت ساعة است
توجه به اين نكته نيز لازم است كه در بسيارى از آيات قرآن و از جمله در دو آيه از آيات مورد بحث از قيام قيامت تعبير به قيام ساعت شده است ، اين به خاطر آن است كه ساعة در اصل به معنى جزئى از زمان يا لحظاتى زودگذر است ، و از آنجا كه از يكسو وقوع رستاخيز به صورت ناگهانى و برق آسا است ، و از سوى ديگر به مقتضاى سريع الحساب بودن خداوند ، حساب بندگان را در
تفسير نمونه ج : 16 ص : 381
آن روز به سرعت مى رسد ، اين تعبير در مورد قيامت به كار رفته تا مردم موقعيت رستاخيز را همواره در نظر داشته باشند .
ابن منظور در لسان العرب مى گويد : ساعة اسم براى زمانى است كه صيحه پايان جهان زده مى شود ، و همگى ناگهان مى ميرند ، و نيز نام براى وقتى است كه مردم در قيامت برانگيخته مى شوند ، اين نام از آن جهت براى پايان جهان و وقوع رستاخيز انتخاب شده كه در صيحه نخستين كه خداوند در آيه ان كانت الا صيحة واحده فاذا هم خامدون اشاره كرده بطور ناگهانى همگى مى ميرند ( و در نفخه دوم ناگهان همه بپا مى خيزند و قيامت بر پا مى شود ) .
زبيدى در تاج العروس از بعضى نقل مى كند كه ساعة سه گونه است : ساعت كبرى روز رستاخيز و زنده شدن مردم براى حساب .
و ساعت وسطى روز مرگ ناگهانى اهل يك زمان ( به مجازاتهاى الهى و عذابهاى استيصال ) .
و ساعت صغرى روز مرگ هر انسانى .

تفسير نمونه ج : 16 ص : 382
فَسبْحَنَ اللَّهِ حِينَ تُمْسونَ وَ حِينَ تُصبِحُونَ(17) وَ لَهُ الْحَمْدُ فى السمَوَتِ وَ الأَرْضِ وَ عَشِيًّا وَ حِينَ تُظهِرُونَ(18) يخْرِجُ الْحَىَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يخْرِجُ الْمَيِّت مِنَ الْحَىِّ وَ يحْىِ الأَرْض بَعْدَ مَوْتهَا وَ كَذَلِك تخْرَجُونَ(19)
ترجمه :
17 - منزه است خداوند به هنگامى كه شام مى كنيد و صبح مى كنيد .
18 - و حمد و ستايش مخصوص اوست در آسمان و زمين ، و تسبيح و تنزيه براى اوست به هنگام عصر و هنگامى كه ظهر مى كنيد .
19 - او زنده را از مرده خارج مى كند ، و مرده را از زنده ، و زمين را بعد از مرگ حيات مى بخشد ، و به همين گونه روز قيامت برانگيخته مى شويد !
تفسير : تسبيح و حمد در همه حال براى خدا است
بعد از بحثهاى فراوانى كه در آيات گذشته در مورد مبدء و معاد و بخشى از پاداش مؤمنان و كيفر مشركان آمد ، در آيات مورد بحث به تسبيح و حمد پروردگار و تنزيه و تقديس او از هرگونه شرك و نقص و عيب پرداخته مى فرمايد : تسبيح و تنزيه از آن خدا است به هنگامى كه شام مى كنيد و هنگامى كه صبح مى كنيد ( فسبحان الله حين تمسون و حين تصبحون ) .

تفسير نمونه ج : 16 ص : 383
و حمد و ستايش مخصوص ذات پاك او است در آسمان و زمين ، و منزه است به هنگام عصر ، و هنگامى كه وارد ظهر مى شويد ( و له الحمد فى السموات و الارض و عشيا و حتى تظهرون ) .
به اين ترتيب در اين دو آيه چهار وقت براى تسبيح پروردگار بيان شده : آغاز شب ( حين تمسون ) .
طلوع صبح ( و حين تصبحون ) .
عصرگاهان ( و عشيا ) .
و به هنگام زوال ظهر ( و حين تظهرون ) .
اما حمد از نظر مكان تعميم يافته و پهنه آسمان و زمين را شامل شده است .
ذكر اين چهار وقت در آيات فوق ممكن است كنايه از دوام و هميشگى تسبيح باشد ، چنانكه در فارسى مى گوئيم هر صبح و شام از فلان كس مراقبت كن ( يعنى هميشه و در هر زمان ) .
اين احتمال نيز از ناحيه بعضى از مفسران اظهار شده است كه اوقات چهار گانه فوق اشاره به وقتهاى نماز است ، ولى اين سؤال را پاسخ نگفته اند كه چرا بجاى پنج وقت تنها از چهار وقت سخن گفته است ( و از وقت عشا سخنى به ميان نيامده ) .
ولى ممكن است پاسخ داده شود كه چون وقت نماز مغرب و عشاء نسبتا به هم نزديك است ، و فاصله ميان آن دو در حدود يك الى يكساعت و نيم مى باشد هر دو يكجا آمده است ، در حالى كه فاصله وقت فضيلت ظهر و عصر نسبتا زياد و چند ساعت است .
اما اگر تسبيح و حمد را به معنى وسيع كلمه در آيات فوق بگيريم محدود