بعدی 

تفسير نمونه ج : 13 ص : 217
ترجمه :
49 - ( فرعون ) گفت پروردگار شما كيست ، اى موسى ؟ !
50 - گفت : پروردگار ما كسى است كه به هر موجودى آنچه را لازمه آفرينش او بود داده ، سپس رهبريش كرده است .
51 - گفت : پس تكليف پيشينيان ما چه خواهد شد ؟
52 - گفت : آگاهى مربوط به آنها نزد پروردگار من در كتابى ثبت است پروردگار من هرگز گمراه نمى شود و فراموش نمى كند .
53 - همان خداوندى كه زمين را براى شما محل آسايش قرار داد ، و راههائى در آن ايجاد كرد و از آسمان آبى فرستاد كه به وسيله آن انواع گوناگون گياهان مختلف را ( از خاك تيره ) برآورديم .
54 - هم خودتان بخوريد و هم چهارپايانتان را در آن به چرا بريد كه در اين نشانه هاى روشنى است براى صاحبان عقل .
55 - ما شما را از آن ( خاك ) آفريديم و در آن باز مى گردانيم و از آن نيز بار ديگر شما را بيرون مى آوريم .

تفسير : پروردگار شما كيست ؟ !
در اينجا قرآن مجيد ، همانگونه كه شيوه آنست ، مطالبى را كه به كمك بحثهاى آينده مى توان از اين داستان فهميد ، حذف كرد ، مستقيما به سراغ گفتگوهاى موسى و هارون با فرعون مى رود .
در واقع مطلب چنين است : موسى بعد از گرفتن فرمان رسالت و يك دستور العمل كامل و جامع و همه جانبه در باره چگونگى برخورد با فرعون از آن سرزمين مقدس حركت مى كند ، و با برادرش هارون - به گفته مورخان - در نزديكى مصر همراه مى شود ، و هر دو به سراغ فرعون مى آيند ، و با مشكلات زيادى مى توانند به درون كاخ افسانه اى فرعون كه افراد كمى به آن راه داشتند ، راه پيدا كنند .

تفسير نمونه ج : 13 ص : 218
هنگامى كه موسى در برابر فرعون قرار گرفت ، جمله هاى حساب شده و مؤثرى را كه خداوند به هنگام فرمان رسالت به او آموخته بود بازگو مى كند : ما فرستادگان پروردگار توئيم .
بنى اسرائيل را با ما بفرست و آنها را شكنجه و آزار مكن .
ما دليل و معجزه روشنى با خود از سوى پروردگارت آورده ايم .
سلام بر كسى كه از هدايت پيروى كند .
و اين را نيز بدان كه به ما وحى شده است كه عذاب در انتظار كسانى است كه تكذيب كنند و از فرمان خدا روى بگردانند ! هنگامى كه فرعون اين سخنان را شنيد نخستين عكس العملش اين بود گفت : بگوئيد ببينم پروردگار شما كيست اى موسى ؟ ( قال فمن ربكما يا موسى ) .
عجيب اينكه فرعون مغرور و از خود راضى حتى حاضر نشد بگويد پروردگار من كه شما مدعى هستيد كيست ؟ بلكه گفت : پروردگار شما كيست ؟ موسى بلافاصله معرفى بسيار جامع و در عين حال كوتاهى از پروردگار كرد : گفت : پروردگار ما همان كس است كه به هر موجودى آنچه لازمه آفرينش او بوده است داده ، و سپس او را در مراحل هستى رهبرى و هدايت فرموده است ( قال ربنا الذى اعطى كل شىء خلقه ثم هدى ) .
در اين سخن كوتاه ، موسى اشاره به دو اصل اساسى از آفرينش و هستى مى كند كه هر يك دليل مستقل و روشنى براى شناسائى پروردگار است : نخست اينكه خداوند به هر موجودى آنچه نياز داشته بخشيده است ، اين همان مطلبى است كه در باره آن مى توان كتابها نوشت ، بلكه كتابها نوشته اند .
اگر ما اندكى در باره گياهان و جاندارانى كه در هر منطقه اى زندگى
تفسير نمونه ج : 13 ص : 219
مى كنند ، اعم از پرندگان ، حيوانات دريائى ، حشرات ، خزندگان دقت كنيم خواهيم ديد كه هر كدام هماهنگى كامل با محيط خود دارند و آنچه مورد نيازشان است در اختيارشان مى باشد .
ساختمان پرندگان آنچنان است كه از نظر شكل و وزن و حواس مختلف آنها را براى پرواز آماده مى كند ، و ساختمان جانوران اعماق درياها نيز همين گونه است .
و مسلما بحث از آنها در اين مختصر نمى گنجد .
مساله دوم : مساله هدايت و رهبرى موجودات است كه قرآن آن را با كلمه ثم در درجه بعد از تامين نيازمنديها قرار داده است .
ممكن است كسى يا چيزى وسائل حياتى را در اختيار داشته باشد اما طرز استفاده از آن را نداند ، مهم آنست كه به طرز كاربرد آنها آشنا باشد ، و اين همان چيزى است كه ما در موجودات مختلف به خوبى مى بينيم كه چگونه هر كدام از آنها نيروهايشان را دقيقا در مسير ادامه حياتشان به كار مى گيرند ، چگونه لانه ميسازند ، توليد مثل مى كنند ، فرزندان خود را پرورش ميدهند ، و از دسترس دشمنان مخفى مى شوند ، و يا به مبارزه با دشمن برمى خيزند .
انسانها نيز داراى اين هدايت تكوينى هستند ، ولى از آنجا كه انسان موجودى است داراى عقل و شعور ، خداوند هدايت تكوينيش را با هدايت تشريعى او به وسيله پيامبران همراه و همگام كرده است كه اگر از آن مسير منحرف نشود مسلما به مقصد خواهد رسيد .
به تعبير ديگر انسان به خاطر داشتن عقل و اختيار ، وظائف و مسئوليتها و به دنبال آن برنامه هاى تكاملى دارد كه حيوانات ندارند و به همين دليل علاوه بر هدايتهاى تكوينى نياز به هدايت تشريعى نيز دارد .
خلاصه اينكه : موسى (عليه السلام) مى خواهد به فرعون بفهماند كه اين عالم هستى نه منحصر به تو است و نه منحصر به سرزمين مصر است ، نه مخصوص امروز است
تفسير نمونه ج : 13 ص : 220
و نه گذشته ، اين عالم پهناور گذشته و آينده اى دارد كه نه من در آن بوده ام و نه تو و دو مساله اساسى در اين عالم چشمگير است ، تامين نيازمنديها و سپس به كار گرفتن نيروها و امكانات در مسير پيشرفت موجودات ، اينها به خوبى مى تواند تو را به پروردگار ما آشنا سازد و هر چه بيشتر در اين زمينه بينديشى دلائل بيشترى از عظمت و قدرت او خواهى يافت .
فرعون با شنيدن اين جواب جامع و جالب ، سؤال ديگرى مطرح كرد ، گفت : اگر چنين است ، پس تكليف پيشينيان ما چه خواهد شد ؟ ( قال فما بال القرون الاولى ) .
در اينكه منظور فرعون از اين جمله چه بوده است ؟ مفسران نظرات گوناگونى اظهار داشته اند :
1 - بعضى گفته اند : چون موسى در آخرين جمله خود ، مخالفان توحيد را مشمول عذاب الهى دانست ، فرعون سؤال كرد پس چرا آنهمه اقوام مشركى كه در گذشته بوده اند به چنان عذابى مبتلا نشده اند ؟ !
2 - بعضى گفته اند ، چون موسى ، خداوند عالم را رب و معبود همگان معرفى كرد ، فرعون سؤال كرد پس چرا نياكان ما و اينهمه اقوام گذشته ، مشرك بودند اين نشان مى دهد كه شرك و بت پرستى كار نادرستى نيست !
3 - بعضى ديگر گفته اند : چون مفهوم سخن موسى اين بود كه سرانجام همه به نتيجه اعمال خود ميرسند و آنها كه از فرمان الهى سرپيچى كرده اند مجازات خواهند شد ، فرعون پرسيد پس تكليف اينها كه فانى شدند و ديگر بازگشتى به اين زندگى ندارند چه خواهد شد ؟ به هر حال موسى در جواب گفت : تمام مشخصات اقوام گذشته ، نزد پروردگار من در كتابى ثبت است ، هيچگاه پروردگار من براى حفظ آنها گمراه
تفسير نمونه ج : 13 ص : 221
نمى شود و نه فراموش مى كند ( قال علمها عند ربى فى كتاب لا يضل ربى و لا ينسى ) .
بنا بر اين حساب و كتاب آنها محفوظ است ، و سرانجام به پاداش و كيفر اعمالشان خواهند رسيد ، نگهدارنده اين حساب ، خدائى است كه نه اشتباه در كار او وجود دارد و نه فراموشى ، و با توجه به آنچه موسى (عليه السلام) در اصل توحيد و معرفى خدا بيان كرد كاملا روشن است كه نگهداشتن اين حساب براى آنكس كه به هر موجودى ، دقيقا نيازمنديهايش را داده و سپس آن را هدايت مى كند كار مشكلى نخواهد بود .
در تفاوت مفهوم جمله لا يضل با جمله لا ينسى مفسران بيانات گوناگونى دارند ، ولى ظاهر اين است كه لا يضل ، اشاره به نفى هر گونه اشتباه از پروردگار است ، و لا ينسى اشاره به نفى نسيان ، يعنى نه در آغاز كار در حساب افراد اشتباه مى كند ، و نه در نگهدارى حسابشان گرفتار نسيان مى گردد و به اين ترتيب موسى ضمنا احاطه علمى پروردگار را به همه چيز خاطر نشان مى كند تا فرعون متوجه اين واقعيت بشود كه سر سوزنى از اعمال او از ديدگاه علم خدا مكتوم و بى پاداش و كيفر نخواهد بود .
در حقيقت اين احاطه علمى خداوند نتيجه سخنى است كه موسى (عليه السلام) قبلا گفت و آن اينكه : خداوندى كه به هر موجودى نيازمنديش را داده و او را هدايت مى كند ، از حال همه كس و همه چيز آگاه است .
و از آنجا كه بخشى از سخن موسى (عليه السلام) پيرامون مساله توحيد و شناسائى
تفسير نمونه ج : 13 ص : 222
خدا بود قرآن در اينجا فصل ديگرى در همين زمينه بيان مى دارد : همان خداوندى كه زمين را براى شما مهد آسايش قرار داد ، و راههائى در آن ايجاد كرد ، و از آسمان ، آبى فرستاد ( الذى جعل لكم الارض مهدا و سلك لكم فيها سبلا و انزل من السماء ماء ) .
ما به وسيله اين آب ، انواع گوناگون از گياهان مختلف را از خاك تيره برآورديم ( فاخرجنا به ازواجا من نبات شتى ) .
در مجموع اين آيه به چهار بخش از نعمتهاى بزرگ خدا اشاره شده است :
1 - زمين كه مهد آرامش و آسايش انسان است و به بركت قانون جاذبه و همچنين قشر عظيم هوائى كه اطراف آن را گرفته انسان مى تواند به راحتى و امن و امان روى آن زندگى كند .
2 - راهها و جاده هائى كه خداوند در زمين به وجود آورده است كه تمام مناطق آن را به يكديگر پيوند مى دهد ، همانگونه كه غالبا ديده ايم در ميان سلسله جبال سر به آسمان كشيده ، غالبا دره ها و راههائى وجود دارد ، كه انسان مى تواند از آنها عبور كرده ، به مقصد خود برسد .
3 - آبى كه مايه حيات است و سرچشمه همه بركات از آسمان نازل كرده .
4 - گياهان و نباتات گوناگون و مختلفى كه به وسيله اين آب از زمين مى رويد كه قسمتى از آنها مواد غذائى انسان را تشكيل مى دهند و بخشى مواد داروئى قسمتى را انسان براى ساختن لباس مورد استفاده قرار مى دهد و قسمت ديگرى را براى وسائل زندگى ( همچون درها و حتى خانه هائى كه از چوب ساخته مى شود و كشتى ها و بسيارى از وسائل نقليه ديگر ) .
بلكه مى توان گفت : اين چهار نعمت بزرگ به همان ترتيب كه در آيه فوق آمده است اولويتهاى زندگى انسان را تشكيل مى دهد ، قبل از همه چيز ، محل سكونت و آرامش لازم است ، و به دنبال آن راههاى ارتباطى ، سپس آب ،
تفسير نمونه ج : 13 ص : 223
و فرآورده هاى كشاورزى .
سرانجام اشاره به پنجمين و آخرين نعمت از اين سلسله نعمتهاى الهى كرده مى گويد : از اين فرآورده هاى گياهى ، هم خودتان بخوريد و هم چهار پايان خود را در آن به چرا ببريد ( كلوا و ارعوا انعامكم ) .
اشاره به اينكه : فرآورده هاى حيوانى شما كه بخش مهمى از مواد غذائى و لباس و پوشاك و ساير وسائل زندگى شما را تشكيل مى دهد نيز از بركت همان زمين و همان آبى است كه از آسمان نازل مى شود .
و در پايان در حالى كه به همه اين نعمتها اشاره كرده مى فرمايد : در اين امور ، نشانه هاى روشنى است براى صاحبان عقل و انديشه ( ان فى ذلك لايات لاولى النهى ) .
قابل توجه اينكه نهى جمع نهيه ( بر وزن كپيه ) در اصل از ماده نهى ( نقطه مقابل امر ) گرفته شده و به معنى عقل و دانشى است كه انسانرا از زشتيها نهى مى كند ، اشاره به اينكه : هر گونه فكر و انديشه براى پى بردن به اهميت اين آيات كافى نيست ، بلكه عقل و انديشه هاى مسئول مى تواند به اين واقعيت پى ببرد .
و به تناسب اينكه در بيان توحيدى اين آيات ، از آفرينش زمين و نعمتهاى آن استفاده شده معاد را نيز با اشاره به همين زمين در آخرين آيه مورد بحث بيان كرده ، مى فرمايد : از آن شما را آفريديم و در آن باز مى گردانيم ، و از آن نيز شما را بار ديگر بيرون مى آوريم ( منها خلقناكم و فيها نعيدكم و منها نخرجكم تارة اخرى ) .
چه تعبير گويا و فشرده اى از گذشته و امروز و آينده انسانها ، همه از خاك به وجود آمده ايم ، همه به خاك باز مى گرديم و همه بار ديگر از خاك برانگيخته
تفسير نمونه ج : 13 ص : 224
مى شويم .
بازگشت همه ما به خاك و يا مبعوث شدن از خاك ، كاملا روشن است اما اينكه چگونه آغاز همه ما از خاك است ، دو تفسير وجود دارد ، نخست اينكه همه ما از آدم هستيم و آدم از خاك ، و ديگر اينكه : حتى خود ما نيز از خاك گرفته شده ايم ، زيرا تمام مواد غذائى كه بدن ما و پدران و مادران ما را تشكيل داده از همين خاك گرفته شده است .
ضمنا اين تعبير ، اخطارى است به همه گردنكشان و فرعون صفتان كه فراموش نكنند از كجا آمده اند ، و به كجا خواهند رفت ، اين همه غرور و نخوت و گردنكشى و طغيان ، براى موجودى كه ديروز خاك بوده و فردا نيز خاك مى شود چرا ؟
نكته ها :
1 - كلمه مهد و مهاد هر دو به معنى مكانى است كه آماده براى نشستن و خوابيدن و استراحت است و در اصل كلمه مهد به محلى گفته مى شود كه كودك را در آن مى خوابانند ( گاهواره يا مانند آن ) .
گوئى انسان كودكى است كه به گاهواره زمين سپرده شده است ، و در اين گاهواره همه وسائل زندگى و تغذيه او فراهم است .
2 - كلمه ازواجا كه از ماده زوج گرفته شده است ، هم مى تواند اشاره به اصناف و انواع گياهان باشد ، و هم اشاره سربسته اى به مساله زوجيت ( نر و ماده بودن ) در عالم گياهان كه به خواست خدا ذيل آيات مناسبتر از آن سخن خواهيم گفت .
3 - در تفسير اولوا النهى در حديثى كه در اصول كافى از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نقل شده است چنين مى خوانيم : ان خياركم اولوا النهى ، قيل يا رسول الله
تفسير نمونه ج : 13 ص : 225
و من اولوا النهى ؟ قال هم اولوا الاخلاق الحسنة و الاحلام الرزينة وصلة الارحام و البررة بالامهات و الاباء ، و المتعاهدين للفقراء و الجيران و اليتامى و يطعمون الطعام و يفشون السلام فى العالم ، و يصلون و الناس نيام غافلون : بهترين شما اولوا النهى ( صاحبان انديشه هاى مسئول ) است ، از پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) پرسيدند اولوا النهى كيانند ؟ فرمود : آنها كه داراى اخلاق حسنه و عقلهاى پر وزن هستند ، داراى صله رحم و نيكى به مادران و پدران كمك كننده به فقيران و همسايگان نيازمند و يتيمان ، آنها كه گرسنگان را سير مى كنند ، صلح در جهان مى گسترانند ، همانها كه نماز مى خوانند در حالى كه مردم خوابند .
و در حديث ديگرى از امير مؤمنان على (عليه السلام) چنين نقل شده كه شخصى از آن بزرگوار از معنى دو سجده در هر ركعت از نماز سؤال كرد ، امام فرمود : معنى سجده نخستين هنگامى كه سر به زمين مى گذارى آنست كه پروردگارا من در آغاز از اين خاك بودم ، و هنگامى كه سر برمى دارى مفهومش اين است كه مرا از اين خاك بيرون فرستادى ، و مفهوم سجده دوم اين است كه مرا به اين خاك باز مى گردانى ، و هنگامى كه سر از سجده دوم برمى دارى مفهومش اين است كه تو بار ديگر مرا از خاك ، مبعوث خواهى كرد .

تفسير نمونه ج : 13 ص : 226
وَ لَقَدْ أَرَيْنَهُ ءَايَتِنَا كلَّهَا فَكَذَّب وَ أَبى(56) قَالَ أَ جِئْتَنَا لِتُخْرِجَنَا مِنْ أَرْضِنَا بِسِحْرِك يَمُوسى(57) فَلَنَأْتِيَنَّك بِسِحْر مِّثْلِهِ فَاجْعَلْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَك مَوْعِداً لا نخْلِفُهُ نحْنُ وَ لا أَنت مَكاناً سوًى(58) قَالَ مَوْعِدُكُمْ يَوْمُ الزِّينَةِ وَ أَن يحْشرَ النَّاس ضحًى(59) فَتَوَلى فِرْعَوْنُ فَجَمَعَ كيْدَهُ ثمَّ أَتى(60) قَالَ لَهُم مُّوسى وَيْلَكُمْ لا تَفْترُوا عَلى اللَّهِ كذِباً فَيُسحِتَكم بِعَذَاب وَ قَدْ خَاب مَنِ افْترَى(61) فَتَنَزَعُوا أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ وَ أَسرُّوا النَّجْوَى(62) قَالُوا إِنْ هَذَنِ لَسحِرَنِ يُرِيدَانِ أَن يخْرِجَاكم مِّنْ أَرْضِكُم بِسِحْرِهِمَا وَ يَذْهَبَا بِطرِيقَتِكُمُ الْمُثْلى(63) فَأَجْمِعُوا كيْدَكُمْ ثمَّ ائْتُوا صفًّا وَ قَدْ أَفْلَحَ الْيَوْمَ مَنِ استَعْلى(64)

تفسير نمونه ج : 13 ص : 227
ترجمه :
56 - ما همه آيات خود را به او نشان داديم اما او تكذيب كرد و سر باز زد !
57 - گفت : اى موسى ! آيا آمده اى كه ما را از سرزمينمان با اين سحرت بيرون كنى ؟ !
58 - ما هم قطعا سحرى همانند آن براى تو خواهيم آورد ، هم اكنون ( تاريخش را تعيين كن و ) ميعادى ميان ما و خودت قرار ده كه نه ما و نه تو از آن تخلف نكنيم ، آنهم در مكانى كه نسبت به همه يكسان باشد ! .
59 - گفت ميعاد ما و شما روز زينت ( روز عيد ) است ، مشروط بر اينكه همه مردم هنگامى كه روز بالا مى آيد جمع شوند .
60 - فرعون آن مجلس را ترك گفت ، و تمام مكر و فريب خود را جمع كرد ، و سپس همه را ( در روز موعود ) آورد .
61 - موسى به آنها گفت : واى بر شما دروغ بر خدا نبنديد كه شما را با عذاب خود نابود مى سازد ، و نوميدى و ( شكست ) از آن كسى است كه دروغ ( بر خدا ) ببندد .
62 - آنها در ميان خود در ادامه راهشان به نزاع برخاستند و مخفيانه و درگوشى با هم سخن گفتند .
63 - گفتند : اين دو مسلما ساحرند ، مى خواهند شما را با سحرشان از سرزمين تان بيرون كنند ، و آئين عالى شما را از بين ببرند !
64 - اكنون كه چنين است تمام نيرو و نقشه خود را جمع كنيد و در يك صف ( به ميدان مبارزه ) بيائيد ، و رستگارى امروز از آن كسى است كه برترى خودش را اثبات كند !
تفسير : فرعون خود را براى مبارزه نهايى آماده مى كند
در اين بخش از آيات ، مرحله ديگرى از درگيرى موسى (عليه السلام) و فرعون منعكس شده است ، قرآن مجيد ، اين قسمت را با اين جمله شروع مى كند : ما همه آيات خود را به فرعون نشان داديم ، اما هيچيك از آنها در دل تيره او اثر
تفسير نمونه ج : 13 ص : 228
نگذاشت ، همه را تكذيب كرد و از پذيرش آنها امتناع ورزيد ( و لقد اريناه آياتنا كلها فكذب و ابى ) .
مسلما منظور از آيات ، در اينجا تمام معجزاتى كه در طول عمر موسى و زندگيش در مصر به وسيله او ظاهر شد ، نيست ، بلكه اين مربوط به معجزاتى است كه در آغاز دعوت به فرعون ارائه داد ، معجزه عصا و يد بيضا و محتواى دعوت جامع آسمانيش كه خود دليل زنده اى بر حقانيتش بود .
و لذا بعد از اين ماجرا به مساله مبارزه ساحران با موسى (عليه السلام) و اعجازهاى تازه او برخورد مى كنيم .
اكنون ببينيم فرعون طغيانگر ، مستكبر و لجوج در برابر موسى و معجزات او چه گفت ، و او را چگونه - طبق معمول همه زمامداران زورگو - متهم ساخت ؟ گفت اى موسى ! آيا آمده اى كه ما را از سرزمين و وطنمان با سحرت بيرون كنى ؟ ! ( قال ا جئتنا لتخرجنا من ارضنا بسحرك يا موسى ) : اشاره به اينكه : ما مى دانيم مساله نبوت و دعوت به توحيد ، و ارائه اين معجزات همگى توطئه براى غلبه بر حكومت و بيرون كردن ما و قبطيان از سرزمين آباء و اجدادمان است ، منظور تو ، نه دعوت به توحيد است و نه نجات بنى اسرائيل ، منظور حكومت است و سيطره بر اين سرزمين و بيرون راندن مخالفان ! .
اين تهمت درست همان حربه اى است كه همه زورگويان و استعمارگران در طول تاريخ داشته اند كه هر گاه خود را در خطر مى ديدند ، براى تحريك مردم به نفع خود ، مساله خطرى كه مملكت را تهديد مى كرد ، پيش مى كشيدند مملكت يعنى حكومت اين زورگويان و موجوديتش يعنى موجوديت آنها ! بعضى از مفسران معتقدند كه اصلا آوردن بنى اسرائيل به مصر و نگهدارى
تفسير نمونه ج : 13 ص : 229
آنها در اين سرزمين ، تنها براى استفاده از نيروى كار آنها در شكل بردگان نبود بلكه در عين حال مى خواستند ، آنها كه قومى نيرومند بودند قدرت پيدا نكنند مبادا تبديل به كانون خطرى شوند ، دستور كشتن پسران آنها نيز تنها به خاطر ترس از تولد موسى نبود ، بلكه براى جلوگيرى از قدرت و قوت آنها بود ، و اين كارى است كه همه قلدران انجام مى دهند ، بنا بر اين بيرون رفتن بنى اسرائيل طبق خواسته موسى - يعنى قدرت يافتن اين ملت ، و در اين صورت تاج و تخت فراعنه به خطر مى افتاد .
نكته ديگر اينكه در همين عبارت كوتاه ، فرعون ، موسى را متهم به سحر كرد ، همان اتهامى كه به همه پيامبران در برابر معجزات روشنشان زدند .
همانگونه كه در سوره ذاريات آيه 52 و 53 مى خوانيم كذلك ما اتى الذين من قبلهم من رسول الا قالوا ساحر أو مجنون ا تواصوا به بل هم قوم طاغون : هيچ پيامبرى ، قبل از اينها نيامد جز اينكه گفتند ساحر است يا ديوانه ؟ آيا اين ( تهمت و افترا ) را به يكديگر توصيه مى كردند ( كه همگى در آن هم صدا بودند ) بلكه آنها قومى طغيانگرند .
اين موضوع نيز قابل تذكر است كه دامن زدن به احساسات ميهن دوستى در اين گونه مواقع كاملا حساب شده بوده است ، زيرا غالب مردم ، سرزمين و وطنشان را همانند جانشان دوست دارند ، لذا در پاره اى از آيات قرآن اين دو در رديف هم قرار گرفته اند و لو انا كتبنا عليهم ان اقتلوا انفسكم او اخرجوا من دياركم ما فعلوه الا قليلا منهم : اگر ما بر آنها فرض كرده بوديم خود را به كشتن دهيد و يا از وطن و خانه خود بيرون رويد تنها عده كمى از آنها عمل مى كردند .
فرعون سپس اضافه كرد گمان نكن ما قادر نيستيم همانند اين سحرهاى
تفسير نمونه ج : 13 ص : 230
تو را بياوريم ، يقينا بدان به همين زودى سحرى همانند آن براى تو خواهيم آورد ( فلناتينك بسحر مثله ) .
و براى اينكه قاطعيت بيشترى نشان دهد گفت : هم اكنون تاريخش را معين كن ، بايد ميان ما و تو وعده اى باشد كه نه ما از آن تخلف كنيم و نه تو از آن ، آنهم در مكانى كه نسبت به همگان يكسان باشد ( فاجعل بيننا و بينك موعدا لا تخلفه نحن و لا انت مكانا سوى ) .
در تفسير مكانا سوى بعضى گفته اند : منظور آن بوده كه فاصله آن از ما و تو يكسان باشد ، و بعضى گفته اند فاصله اش نسبت به مردم شهر يكسان باشد ، يعنى محلى درست در مركز شهر ، و بعضى گفته اند منظور يك سرزمين مسطح است كه همگان بر آن اشراف داشته ، و عالى و دانى در آن يكسان باشد ، و مى توان همه اين معانى را در آن جمع دانست .
توجه به اين نكته نيز لازم است كه زمامداران زورگو براى اينكه حريف خود را از ميدان بدر كنند ، و به اطرافيان خود كه گاهى تحت تاثير واقع شده اند ( و در داستان موسى و معجزاتش حتما تحت تاثير واقع شده بودند ) قدرت و قوت و روحيه بدهند ، ظاهرا برخورد قاطع با اينگونه مسائل مى كنند و سر و صداى زياد به راه مى اندازند ! .
ولى موسى بى آنكه خونسردى خود را از دست بدهد و از جنجال فرعون هراسى به دل راه دهد با صراحت و قاطعيت گفت : من هم آماده ام ، هم اكنون روز و ساعت آن را تعيين كنم ، ميعاد ما و شما روز زينت ( روز عيد ) است ، مشروط بر اينكه مردم همگى به هنگامى كه روز بالا مى آيد در محل جمع شوند ( قال موعدكم يوم الزينة و ان يحشر الناس ضحى ) .

تفسير نمونه ج : 13 ص : 231
تعبير به يوم الزينة ( روز زينت ) مسلما اشاره به يك روز عيد بوده كه نمى توانيم دقيقا آن را تعيين كنيم ، ولى مهم آنست كه مردم در آن روز كسب و كار خود را تعطيل مى كردند ، و طبعا آماده شركت در چنين برنامه اى بودند .
به هر حال فرعون بعد از مشاهده معجزات شگفت آور موسى و مشاهده تاثير روانى اين معجزات در اطرافيانش تصميم گرفت با كمك ساحران به مبارزه با او برخيزد ، لذا قرار لازم را با موسى گذارد ، آن مجلس را ترك گفت و تمام مكر و فريب خود را جمع كرد و سپس همه را در روز موعود آورد ( فتولى فرعون فجمع كيده ثم اتى ) .
در اين جمله كوتاه سرگذشتهاى مفصلى كه در سوره اعراف و شعراء به طور مبسوط آمده ، خلاصه شده است ، زيرا فرعون پس از ترك آن مجلس و جدا شدن از موسى و هارون ، جلسات مختلفى با مشاوران مخصوص و اطرافيان مستكبرش تشكيل داد ، سپس از سراسر مصر ، ساحران را دعوت به پايتخت نمود و آنها را با وسائل تشويق فراوان به اين مبارزه سرنوشت ساز دعوت كرد ، و مطالب ديگرى كه اينجا جاى بحث آن نيست ، اما قرآن ، همه اينها را در اين سه جمله جمع كرده است ( فرعون ، موسى را ترك گفت ، تمام مكر خود را جمع كرد ، و سپس آمد ) .
سرانجام روز موعود فرا رسيد ، موسى (عليه السلام) در برابر انبوه جمعيت قرار گرفت ، جمعيتى كه گروهى از آن ساحران بودند و تعداد آنها به گفته بعضى از
تفسير نمونه ج : 13 ص : 232
مفسران 72 نفر و به گفته بعضى ديگر به چهارصد نفر هم ميرسيد و بعضى ديگر نيز اعداد بزرگترى گفته اند .
و گروهى از آنها ، فرعون و اطرافيان او را تشكيل مى دادند و بالاخره گروه سوم كه اكثريت از آن تشكيل يافته بود ، توده هاى تماشاچى مردم بودند .
موسى در اينجا رو به ساحران و يا فرعونيان و ساحران كرد و به آنان چنين گفت واى بر شما ، دروغ بر خدا نبنديد كه شما را با مجازات خود ، نابود و ريشه كن خواهد ساخت ( قال لهم موسى ويلكم لا تفتروا على الله كذبا فيسحتكم بعذاب ) .
و شكست و نوميدى و خسران از آن آنهاست كه بر خدا دروغ مى بندند و به او نسبت باطل مى دهند ( و قد خاب من افترى ) .
واضح است كه منظور موسى از افتراى بر خدا ، آنست كه كسى يا چيزى را شريك او قرار داده ، معجزات فرستاده خدا را به سحر نسبت دهند و فرعون را معبود و اله خود بپندارند ، مسلما كسى كه چنين دروغهائى به خدا ببندد و با تمام قوا براى خاموش كردن نور حق بكوشد ، خداوند چنين كسانى را بدون مجازات نخواهد گذارد .
اين سخن قاطع موسى كه هيچ شباهتى به سخن ساحران نداشت ، بلكه آهنگش آهنگ دعوت همه پيامبران راستين بود ، و از دل پاك موسى برخاسته بود ، بر بعضى از دلها اثر گذاشت ، و در ميان جمعيت اختلاف افتاد ، بعضى طرفدار شدت عمل بودند ، و بعضى به شك و ترديد افتادند و احتمال مى دادند موسى پيامبر بزرگ خدا باشد و تهديدهاى او مؤثر گردد ، به خصوص كه لباس ساده او و برادرش هارون ، همان لباس ساده چوپانى بود ، و چهره مصمم آنها كه على رغم تنها بودن ، ضعف و فتورى در آن مشاهده نمى گشت ، دليل ديگرى بر اصالت
تفسير نمونه ج : 13 ص : 233
گفتار و برنامه هاى آنها محسوب مى شد ، لذا قرآن مى گويد : آنها در ميان خود در باره كارهايشان به نزاع برخاستند ، و مخفيانه و درگوشى با هم سخن گفتند ( فتنازعوا امرهم بينهم و اسروا النجوى ) .
ممكن است اين پنهان گوئى و نجوى در برابر موسى بوده باشد ، اين احتمال نيز دارد كه در برابر فرعون باشد ، و احتمال ديگر اينكه : گردانندگان اين صحنه در خفاى از توده مردم به چنين نجوى و تنازعى برخاستند .
ولى به هر حال طرفداران ادامه مبارزه و شدت عمل ، پيروز شدند و رشته سخن را بدست گرفتند و از طرق مختلف ، به تحريك مبارزه كنندگان با موسى پرداختند .
نخست : گفتند اين دو مسلما ساحرند ! ( قالوا ان هذان لساحران ) بنا بر اين وحشتى از مبارزه با آنها نبايد به خود راه داد ، چرا كه شما بزرگان و سردمداران سحر در اين كشور پهناوريد ، و توان و نيروى شما از آنها بيشتر است ! .
ديگر اينكه آنها مى خواهند شما را از سرزمينتان با سحرشان بيرون كنند سرزمينى كه همچون جان شما عزيز است و به آن تعلق داريد آن هم به شما تعلق دارد ( يريدان ان يخرجاكم من ارضكم بسحرهما ) .
بعلاوه اينها تنها به بيرون كردن شما از وطنتان قانع نيستند ، اينها مى خواهند مقدسات شما را هم بازيچه قرار دهند و آئين عالى و مذهب حق شما
تفسير نمونه ج : 13 ص : 234
را از ميان ببرند ! ( و يذهبا بطريقتكم المثلى ) .
اكنون كه چنين است به هيچوجه به خود ترديد راه ندهيد ، و تمام نيرو و نقشه و مهارت و توانتان را جمع كنيد و به كار گيريد ( فاجمعوا كيدكم ) .
سپس همگى متحد در صف واحدى به ميدان مبارزه ، گام نهيد ( ثم ائتوا صفا ) .
چرا كه وحدت و اتحاد رمز پيروزى شما در اين مبارزه سرنوشت ساز است .
و بالاخره فلاح و رستگارى ، امروز ، از آن كسى است كه بتواند برترى خود را بر حريفش اثبات نمايد ( و قد افلح اليوم من استعلى ) .

تفسير نمونه ج : 13 ص : 235
قَالُوا يَمُوسى إِمَّا أَن تُلْقِىَ وَ إِمَّا أَن نَّكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقَى(65) قَالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذَا حِبَالهُُمْ وَ عِصِيُّهُمْ يخَيَّلُ إِلَيْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنهَا تَسعَى(66) فَأَوْجَس فى نَفْسِهِ خِيفَةً مُّوسى(67) قُلْنَا لا تخَف إِنَّك أَنت الأَعْلى(68) وَ أَلْقِ مَا فى يَمِينِك تَلْقَف مَا صنَعُوا إِنَّمَا صنَعُوا كَيْدُ سحِر وَ لا يُفْلِحُ الساحِرُ حَيْث أَتى(69)
ترجمه :
65 - ( ساحران ) گفتند اى موسى آيا تو اول ( عصاى خود را ) مى افكنى يا ما اول بيفكنيم ؟ !
66 - گفت : شما اول بيفكنيد ، در اين هنگام طنابها و عصاهايشان بخاطر سحر آنها چنان به نظر مى رسيد كه حركت مى كنند !
67 - در اين هنگام موسى ترس خفيفى در دل احساس كرد .
68 - گفتيم : نترس تو مسلما ( پيروز و ) برترى !
69 - و چيزى را كه در دست راست دارى بيفكن ، تمام آنچه را آنها ساخته اند مى بلعد ، چرا كه آن تنها مكر ساحر است ، و ساحر هر كجا برود رستگار نخواهد شد .

تفسير نمونه ج : 13 ص : 236
تفسير : موسى (عليه السلام)
نيز به ميدان مى آيد ساحران ظاهرا متحد شدند و عزم را جزم كردند كه با موسى به مبارزه برخيزند ، هنگامى كه گام به ميدان نهادند گفتند اى موسى اول تو وسائل سحرت را مى افكنى يا ما نخستين باشيم ؟ ! ( قالوا يا موسى اما ان تلقى و اما ان نكون اول من القى ) .
بعضى از مفسران گفته اند كه اين پيشنهاد ساحران دائر به پيشگام شدن موسى يا خودشان يكنوع احترام از جانب آنها نسبت به موسى بود ، و شايد همين امر بود كه زمينه توفيق ايمان آوردن آنها را بعد از اين ماجرا فراهم آورد .
ولى اين موضوع بسيار بعيد به نظر مى رسد ، چرا كه آنها با تمام قدرت مى كوشيدند كه موسى و معجزه او را درهم بشكنند ، بنا بر اين تعبير فوق شايد براى اين بوده كه اعتماد به نفس خود را در برابر توده هاى مردم اظهار نمايند .
ولى موسى بى آنكه عجله اى نشان بدهد ، چرا كه به پيروزى نهائى خود كاملا اطمينان داشت و حتى قطع نظر از آن در اين گونه مبارزه ها معمولا برنده كسى است كه پيشقدم نمى شود ، لذا به آنها گفت : شما اول بيفكنيد ! ( قال بل القوا ) .
بدون شك اين دعوت موسى (عليه السلام) از آنها به مبارزه در واقع مقدمه اى بود براى آشكار شدن حق ، و از نظر موسى (عليه السلام) نه تنها امر قبيحى نبود ، بلكه مقدمه واجب محسوب مى شد .
ساحران نيز پذيرفتند و آنچه عصا و طناب براى سحر كردن با خود آورده بودند يكباره به ميان ميدان افكندند ، و اگر روايتى را كه مى گويد : آنها
تفسير نمونه ج : 13 ص : 237
هزاران نفر بودند بپذيريم مفهومش اين مى شود كه در يك لحظه هزاران عصا و طناب كه مواد مخصوصى در درون آنها ذخيره شده بود ، به وسط ميدان انداختند .
ناگهان طنابها و عصاهايشان به خاطر سحر آنها ، چنان به نظر مى رسيد كه دارند حركت مى كنند ! ( فاذا حبالهم و عصيهم يخيل اليه من سحرهم انها تسعى ) .
آرى به صورت مارهائى كوچك و بزرگ ، رنگارنگ در اشكال مختلف به جنب و جوش درآمدند ، آيات ديگر قرآن در اين زمينه مى خوانيم كه آنها چشم مردم را سحر كردند و آنها را در وحشت فرو بردند و سحر عظيمى به وجود آوردند سحروا اعين الناس و استرهبوهم و جاءوا بسحر عظيم ( اعراف - 116 ) .
و به تعبير آيه 44 سوره شعراء ، ساحران صدا زدند كه به عزت فرعون ما پيروزيم و قالوا بعزة فرعون انا لنحن الغالبون .
بسيارى از مفسران نوشته اند كه آنها موادى همچون جيوه در درون اين طنابها و عصاها قرار داده بودند كه با تابش آفتاب ، و گرم شدن اين ماده فوق العاده فرار ، حركات مختلف و سريعى به آنها دست داد ، اين حركات مسلما راه رفتن نبود ، ولى با تلقينهائى كه ساحران به مردم كرده بودند ، و صحنه خاصى كه در آنجا به وجود آمده بود ، اين چنين در چشم مردم مجسم مى شد كه اين موجودات جان گرفته اند و مشغول حركتند ! ( تعبير سحروا اعين الناس يعنى چشم مردم را سحر كردند ، نيز اشاره به همين معنى است و همچنين تعبير يخيل اليه يعنى در نظر موسى چنين منعكس شد - نيز ممكن است اشاره به همين معنى باشد ) .
به هر حال صحنه بسيار عجيبى بود ، ساحران كه هم تعدادشان زياد بود
تفسير نمونه ج : 13 ص : 238
و هم آگاهيشان در اين فن ، و طرز استفاده از خواص مرموز فيزيكى و شيميائى اجسام و مانند آن را به خوبى مى دانستند ، توانستند آنچنان در افكار حاضران نفوذ كنند كه اين باور براى آنها پيدا شود كه اينهمه موجودات بى جان ، جان گرفتند .
غريو شادى از فرعونيان برخاست ، گروهى از ترس و وحشت فرياد زدند و خود را عقب مى كشيدند ! .
در اين هنگام موسى احساس ترس خفيفى در دل كرد ( فاوجس فى نفسه خيفة موسى ) .
اوجس از ماده ايجاس در اصل از وجس ( بر وزن حبس ) به معنى صداى پنهان گرفته شده است ، بنا بر اين ايجاس به معنى يك احساس پنهانى و درونى است ، و اين تعبير نشان مى دهد كه ترس درونى موسى ، سطحى و خفيف بود تازه آن هم به خاطر اين نبود كه براى صحنه رعب انگيزى كه بر اثر سحر ساحران به وجود آمده بود اهميتى قائل شده باشد ، بلكه از اين بيم داشت كه نكند مردم تحت تاثير اين صحنه واقع شوند ، آنچنان كه بازگرداندن آنها آسان نباشد .
يا اينكه پيش از آنكه موسى مجال نشان دادن معجزه خود را داشته باشد جمعى صحنه را ترك گويند يا از صحنه بيرونشان كنند و حق آشكار نگردد .
چنانكه در خطبه 6 نهج البلاغه مى خوانيم : لم يوجس موسى (عليه السلام) خيفة على نفسه بل اشفق من غلبة الجهال و دول الضلال : موسى (عليه السلام) هرگز به خاطر خودش در درون دل احساس ترس نكرد ، بلكه از آن ترسيد كه جاهلان غلبه كنند و دولتهاى ضلال ، پيروز شوند .

تفسير نمونه ج : 13 ص : 239
با آنچه گفته شد ، ضرورتى براى پاسخهاى ديگرى كه در زمينه ترس موسى (عليه السلام) ذكر كرده اند نمى بينيم .
به هر حال در اين موقع ، نصرت و يارى الهى به سراغ موسى آمد و فرمان وحى وظيفه او را مشخص كرد ، چنانكه قرآن مى گويد : به او گفتيم ترس به خود راه مده تو مسلما برترى ! ( قلنا لا تخف انك انت الاعلى ) .
اين جمله با قاطعيت تمام ، موسى را در پيروزيش دلگرم مى سازد ( كلمه ان و تكرار ضمير هر يك تاكيد مستقلى است بر اين معنى ، و همچنين اسميه بودن اين جمله ) و به اينگونه موسى ، قوت قلبش را كه لحظات كوتاهى متزلزل شده بود باز يافت .
مجددا به او خطاب شد كه : آنچه را در دست راست دارى بيفكن كه تمام آنچه را كه آنها ساخته اند مى بلعد ! ( و الق ما فى يمينك تلقف ما صنعوا ) .
چرا كه كار آنها تنها مكر ساحر است ( انما صنعوا كيد ساحر ) .
و ساحر هر كجا برود پيروز نخواهد شد ( و لا يفلح الساحر حيث اتى ) .
تلقف از ماده لقف ( بر وزن وقف ) به معنى بلعيدن است ولى راغب در مفردات مى گويد : اين كلمه در اصل به معنى برگرفتن چيزى است با مهارت ، خواه به وسيله دهان بوده باشد يا با دست ، و بعضى از ارباب لغت آن را به معنى برگرفتن به سرعت دانسته اند كه در فارسى به جاى آن ربودن به كار مى رود .
جالب اينكه : نمى گويد عصايت را بيفكن بلكه مى گويد : آنچه در دست راست دارى بيفكن اين تعبير شايد به عنوان بى اعتنائى به عصا باشد و اشاره به اينكه عصا مساله مهمى نيست آنچه مهم است اراده و فرمان خدا است كه اگر
تفسير نمونه ج : 13 ص : 240
اراده او باشد عصا كه سهل است كمتر و كوچكتر از آن هم مى تواند چنين قدرت نمائى كند ! .
اين نكته نيز قابل ذكر است كه ساحر در آيه فوق ، بار اول به صورت نكره و بعدا به صورت معرفه و با الف و لام جنس آمده است ، اين تفاوت شايد به خاطر آن باشد كه هدف در مرتبه اول آنست كه نسبت به كار اين ساحران بى اعتنائى شود و مفهوم جمله اين است كارى كه آنها كردند مكر ساحرى بيش نيست اما در مرتبه دوم اين حقيقت را مى خواهد تفهيم كند كه نه تنها اين ساحران هر ساحرى در هر زمان و مكانى پيدا شود پيروز و رستگار نخواهد شد .

نكته ها :

حقيقت سحر چيست ؟ -
گرچه در گذشته مشروحا در اين باره ، سخن گفته ايم ولى ذكر چند جمله را اينجا به صورت توضيحى كوتاه مناسب مى دانيم : سحر در اصل به معنى هر كار و هر چيزى است كه ماخذ آن ، مخفى و پنهان باشد ، ولى در زبان روزمره ، به كارهاى خارق العاده اى مى گويند كه با استفاده از وسائل مختلف انجام مى شود .
گاهى صرفا جنبه نيرنگ و خدعه و چشم بندى و تردستى دارد .
گاهى از عوامل تلقينى در آن استفاده مى شود .
و گاه از خواص ناشناخته فيزيكى و شيميائى بعضى از اجسام و مواد .
و گاه از طريق كمك گرفتن از شياطين .
و همه اينها در آن مفهوم جامع لغوى درج است .
در طول تاريخ به داستانهاى زيادى در زمينه سحر و ساحران برخورد مى كنيم و هم اكنون در عصر ما كسانى كه دست به اينگونه كارها مى زنند ، كم نيستند ، ولى چون بسيارى از خواص موجوداتى كه در گذشته بر توده مردم ، مخفى بود
تفسير نمونه ج : 13 ص : 241
در زمان ما آشكار شده است ، و حتى كتابهائى در زمينه آثار اعجاب انگيز موجودات مختلف نوشته اند ، قسمت زيادى از سحرهاى ساحران از دستشان گرفته شده است .
مثلا در شيمى امروز اجسام بسيارى را مى شناسيم كه وزنشان از هوا سبكتر است ، و اگر درون جسمى قرار داده شوند ممكن است آن جسم به حركت درآيد و كسى هم تعجب نمى كند ، حتى بسيارى از وسائل بازى كودكان امروز شايد در گذشته يكنوع سحر به نظر مى رسيد ! امروز در سيركها نمايشهائى مى دهند كه شبيه سحر ساحران گذشته است با استفاده از چگونگى تابش نور ، آينه ها ، خواص فيزيكى و شيميائى اجسام ، صحنه هاى غريب و عجيبى به وجود مى آورند كه گاه دهان تماشاچيان از تعجب باز مى ماند .
البته اعمال خارق العاده مرتاضان ، آن خود داستان ديگرى دارد ، كه بسيار شگفت انگيز است .
در هر حال ، سحر چيزى نيست كه وجود آن را بتوان انكار كرد يا به خرافات نسبت داد ، چه در گذشته و چه در امروز .
نكته قابل توجه اينكه : سحر در اسلام ، ممنوع ، و از گناهان كبيره است چرا كه در بسيارى از موارد ، باعث گمراه ساختن مردم و تحريف حقايق و متزلزل ساختن پايه عقائد افراد ساده ذهن مى شود ، البته اين حكم اسلامى مانند بسيارى از احكام ديگر ، موارد استثناء نيز دارد ، از جمله فرا گرفتن سحر ، براى ابطال ادعاى مدعيان دروغين نبوت ، و يا براى از بين بردن اثر آن در مورد كسانى كه از آن آسيب ديده اند .
در جلد اول ذيل آيه 102 و 103 سوره بقره نيز مشروحا در اين باره ، سخن گفته ايم .

تفسير نمونه ج : 13 ص : 242
2 - ساحر ، هرگز پيروز نمى شود ؟
بسيارى مى پرسند اگر ساحران مى توانند ، اعمال خارق العاده اى شبيه معجزه انجام دهند ، چگونه مى توان ميان كارهاى آنها و اعجاز ، تفاوت گذاشت ؟ و چگونه سحر با معجزه پهلو نزند دل خوش دار ! پاسخ اين سؤال با توجه به يك نكته ، روشن مى شود و آن اينكه : كار ساحر متكى به نيروى محدود انسانى است ، و معجزه از قدرت بى پايان و لا يزال الهى سرچشمه مى گيرد .
لذا هر ساحرى كارهاى محدودى مى تواند انجام دهد ، و اگر ماوراى آن را بخواهند عاجز مى ماند ، او تنها كارهائى را مى تواند انجام دهد كه قبلا روى آن تمرين داشته و بر آن مسلط است و از پيچ و خم آن آگاه ، ولى در غير آن به كلى عاجز و ناتوان خواهد بود ، در حالى كه پيامبران چون از قدرت لا يزال خدا كمك مى گرفتند ، قادر به انجام هر گونه خارق عادتى بودند ، در زمين و آسمان و از هر نوع و هر قبيل .
ساحر ، هرگز نمى تواند خارق عادت را طبق پيشنهاد مردم انجام دهد ، مگر اينكه تصادفا با كار او تطبيق كند ( هر چند گاهى دوستان ناشناخته خود را تعليم مى دهند كه از وسط جمعيت برخيزند و پيشنهادهائى كه قبلا تعيين شده به صورت ابتدائى مطرح كنند ) .
ولى پيامبران بارها و بارها معجزات مهمى را كه مردم حق طلب ، به عنوان سند نبوت مى خواستند انجام مى دادند ، همانگونه كه در همين سرگذشت موسى نيز مشاهده خواهيم كرد .
از اين گذشته ، سحر چون يك كار انحرافى است و يكنوع خدعه و نيرنگ است طبعا روحياتى هماهنگ آن مى خواهد ، و ساحران بدون استثناء افرادى متقلب و خدعه گرند كه از مطالعه و بررسى روحيات و اعمالشان خيلى زود مى توان
تفسير نمونه ج : 13 ص : 243
آنها را شناخت ، در حالى كه اخلاص و پاكى و درستى انبياء ، سندى است كه با اعجاز آنها آميخته و اثر آن را مضاعف مى كند .
( دقت كنيد ) و شايد روى اين جهات است كه آيات فوق مى گويد و لا يفلح الساحر حيث اتى : ساحر هر كجا باشد و در هر شرائط و هر زمان رستگار نمى شود ، و به قول معروف به زودى پته اش روى آب خواهد افتاد ، چرا كه نيرويش محدود است و افكار و صفاتش انحرافى .
اين موضوع ، مخصوص ساحرانى نيست كه به مبارزه با انبياء برخاستند بلكه در باره ساحران به طور كلى صادق است كه آنها زود شناخته مى شوند و به پيروزى نمى رسند .

تفسير نمونه ج : 13 ص : 244
فَأُلْقِىَ السحَرَةُ سجَّداً قَالُوا ءَامَنَّا بِرَب هَرُونَ وَ مُوسى(70) قَالَ ءَامَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ ءَاذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِى عَلَّمَكُمُ السحْرَ فَلأُقَطعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكم مِّنْ خِلَف وَ لأُصلِّبَنَّكُمْ فى جُذُوع النَّخْلِ وَ لَتَعْلَمُنَّ أَيُّنَا أَشدُّ عَذَاباً وَ أَبْقَى(71) قَالُوا لَن نُّؤْثِرَك عَلى مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَيِّنَتِ وَ الَّذِى فَطرَنَا فَاقْضِ مَا أَنت قَاض إِنَّمَا تَقْضى هَذِهِ الحَْيَوةَ الدُّنْيَا(72) إِنَّا ءَامَنَّا بِرَبِّنَا لِيَغْفِرَ لَنَا خَطيَنَا وَ مَا أَكْرَهْتَنَا عَلَيْهِ مِنَ السحْرِ وَ اللَّهُ خَيرٌ وَ أَبْقَى(73) إِنَّهُ مَن يَأْتِ رَبَّهُ مجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لا يَمُوت فِيهَا وَ لا يحْيى(74) وَ مَن يَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصلِحَتِ فَأُولَئك لهَُمُ الدَّرَجَت الْعُلى(75) جَنَّت عَدْن تجْرِى مِن تحْتهَا الأَنهَرُ خَلِدِينَ فِيهَا وَ ذَلِك جَزَاءُ مَن تَزَكى(76)

تفسير نمونه ج : 13 ص : 245
ترجمه :
70 - ( موسى عصاى خود را افكند ، و آنچه را كه آنها ساخته بودند بلعيد ) ساحران همگى به سجده افتادند و گفتند : ما به پروردگار موسى و هارون ايمان آورديم ! !
71 - ( فرعون ) گفت آيا پيش از آنكه به شما اذن دهم به او ايمان آورديد ؟ ! مسلما او بزرگ شماست كه سحر به شما آموخته ، بيقين دست و پاهاى شما را بطور مختلف قطع مى كنم و بر فراز شاخه هاى نخل به دار مى آويزم ، و خواهيد دانست كداميك از ما مجازاتش دردناكتر و پايدارتر است !
72 - گفتند به خدائى كه ما را آفريده ما تو را هرگز بر دلائل روشنى كه به ما رسيده مقدم نخواهيم داشت ، هر حكمى مى خواهى بكن كه تنها مى توانى در اين زندگى دنيا داورى كنى .
73 - ما به پروردگارمان ايمان آورديم تا گناهان ما و آنچه را از سحر بر ما تحميل كردى ببخشد ، و خدا بهتر و باقى تر است .
74 - هر كس مجرم در محضر پروردگارش حاضر شود آتش دوزخ براى اوست ، كه نه در آن ميميرد و نه زنده مى شود !
75 - و هر كس مؤمن باشد و عمل صالح انجام داده باشد در محضر او حاضر شود درجات عالى براى اوست .
76 - باغهاى جاويدان بهشت كه نهرها از زير درختانش جارى است هميشه در آن خواهند بود و اينست پاداش كسى كه خود را پاك كند !
تفسير : پيروزى عظيم موسى (عليه السلام)
در آيات گذشته به اينجا رسيديم كه موسى مامور شد عصاى خود را بيفكند
تفسير نمونه ج : 13 ص : 246
تا دستگاه سحر ساحران را نابود سازد .
در آيات مورد بحث اين مساله تعقيب شده ، منتها جمله هائى كه روشن بوده است حذف گرديده ( موسى عصاى خود را افكند ، عصا تبديل به مار عظيمى شد و تمام اسباب و آلات سحر ساحران را بلعيد ، غوغا و ولوله اى در تمام جمعيت افتاد فرعون ، سخت متوحش شد ، و اطرافيانش دهانهاشان از تعجب باز ماند .
ساحران كه تا آن زمان با چنين صحنه اى روبرو نشده بودند و به خوبى سحر را از غير سحر مى شناختند ، يقين كردند كه اين امر ، چيزى جز معجزه الهى نيست ، و اين مرد فرستاده خدا است كه آنها را دعوت به سوى پروردگارشان مى كند ، طوفانى در دل آنها به وجود آمد و انقلاب عظيمى در روحشان پديدار گشت ) .
اكنون دنباله سخن را از زبان آيات مى شنويم : ساحران همگى به سجده افتادند و گفتند : ما به پروردگار هارون و موسى ايمان آورديم ( فالقى السحرة سجدا قالوا آمنا برب هارون و موسى ) .
تعبير به القى ( با استفاده از فعل مجهول ) گويا اشاره به اين است كه آنچنان مجذوب موسى و تحت تاثير معجزه او واقع شدند كه گوئى بى اختيار به سجده افتادند .
اين نكته نيز قابل توجه است كه تنها قناعت به ايمان آوردن نكردند ، بلكه وظيفه خود ديدند كه اين ايمان را به صورت روشنى و با جمله هائى كه هيچگونه ابهام در آن نباشد ، يعنى با تاكيد به پروردگار موسى و هارون اظهار دارند ، تا اگر كسانى بر اثر كار آنها گمراه شده اند بازگردند و از اين نظر مسئوليتى بر دوش آنها باقى نماند ! بديهى است كه اين عمل ساحران ، ضربه سنگينى بر پيكر فرعون و حكومت جبار و خودكامه و بيدادگرش وارد ساخت ، و تمام اركان آن را به لرزه درآورد ،
تفسير نمونه ج : 13 ص : 247
چرا كه مدتها در سرتاسر مصر روى اين مساله تبليغ شده بود ، و ساحران را از هر گوشه و كنار گردآورى كرده بودند ، و هر گونه پاداش و امتيازى براى آنها در صورت پيروزى قائل شده بود .
اما الان مشاهده مى كند كه همانها كه در صف اول مبارزه بودند يكباره تسليم دشمن ، نه تسليم ، بلكه مدافع سرسخت او شدند ، و اين مساله اى بود كه هرگز براى فرعون قابل پيش بينى نبود ، و بدون شك گروهى از مردم نيز به پيروى از ساحران به موسى و آئينش دل بستند .
لذا فرعون ، چاره اى جز اين نديد كه با داد و فرياد و تهديدهاى غليظ و شديد ته مانده حيثيتى را كه نداشت ، جمع و جور كند ، رو به سوى ساحران كرد و گفت : آيا پيش از آنكه به شما اذن دهم به او ايمان آورديد ؟ ! ( قال آمنتم له قبل ان آذن لكم ) .
اين جبار مستكبر ، نه تنها مدعى بود كه بر جسم و جان مردم ، حكومت دارد بلكه مى خواست بگويد قلب شما هم در اختيار من و متعلق به من است ، و بايد با اجازه من تصميم بگيرد ، اين همان كارى است كه همه فرعونها در هر عصر و زمان ، طرفدار آنند .
بعضى مانند فرعون مصر ، ناشيانه به هنگام دستپاچگى بر زبان جارى مى كنند ، و بعضى مرموزانه و با استفاده از وسائل تبليغاتى و ارتباط جمعى و انواع سانسورها عملا اين حق را براى خود قائلند و معتقدند نبايد به مردم اجازه انديشيدن مستقل داد ، بلكه حتى گاهى به نام آزادى انديشه ، بايد اين سلب آزادى را بر مردم تحميل كرد .
به هر حال فرعون به اين قناعت نكرد ، فورا وصله اى به دامان ساحران چسبانيد و آنها را متهم كرد و گفت : او بزرگ شما است ، او كسى است كه سحر به شما آموخته ، و تمام اينها توطئه است با نقشه قبلى ! ! ( انه لكبيركم الذى
تفسير نمونه ج : 13 ص : 248
علمكم السحر ) .
بدون شك فرعون مى دانست و يقين داشت اين سخن دروغ است ، و اساسا چنين توطئه اى كه سرتاسر مصر را فراگيرد و ماموران مخفى و جاسوسان او از آن بيخبر بمانند امكان پذير نيست ، اصولا فرعون موسى را در آغوش خود پرورش داده بود و غيبت او از مصر برايش مسلم بود ، اگر او بزرگ ساحران مصر بود همه جا به اين عنوان معروف مى شد ، و چيزى نبود كه بتوان آن را مخفى كرد .
ولى مى دانيم قلدرها و زورگويان ، وقتى موقعيت نامشروع خود را در خطر ببينند از هيچ دروغ و تهمتى باك ندارند .
تازه به اين نيز قناعت نكرد و ساحران را با شديدترين لحنى ، تهديد به مرگ نمود و گفت : سوگند ياد مى كنم كه دست و پاهاى شما را به طور مختلف قطع مى كنم ، و بر فراز شاخه هاى بلند نخل به دار مى آويزم ، تا بدانيد مجازات من دردناكتر و پايدارتر است يا مجازات خداى موسى و هارون ( فلأقطعن ايديكم و ارجلكم من خلاف و لاصلبنكم فى جذوع النخل و لتعلمن اينا اشد عذابا و ابقى ) .
در حقيقت جمله اينا اشد عذابا اشاره به تهديدى است كه موسى قبلا كرده بود و مخصوصا به ساحران قبل از اين ماجرا گوشزد كرد كه اگر شما بر خدا دروغ ببنديد ، شما را با عذاب و مجازات خود ريشه كن خواهد كرد .
تعبير به من خلاف ( دست و پاى شما را بطور مختلف قطع مى كنم ) اشاره به آنست كه دست راست با پاى چپ يا به عكس ، و شايد انتخاب اين نوع شكنجه براى ساحران به خاطر اين بوده است كه با اين وضع انسان ديرتر مى ميرد
تفسير نمونه ج : 13 ص : 249
يعنى خونريزى كندتر انجام مى گيرد و شكنجه بيشترى خواهند ديد ، بعلاوه گويا مى خواهد بگويد هر دو سمت بدن شما را ناقص مى كنم .
و اما تهديد به اينكه شما را بر درختان نخل به دار مى آويزم شايد به خاطر اين بوده است كه اين درختان از بلندترين درختانند و همه كس از دور و نزديك كسى را كه به آن آويخته باشد مى بيند .
اين نكته نيز قابل ملاحظه است كه در عرف آن زمان دارزدن آنچنان كه در عرف ما معمول است نبوده ، طناب دار را به گردن شخصى كه مى خواستند او را دار بزنند نمى انداختند ، بلكه به دستها يا شانه ها مى بستند ، تا زجركش شود .
اما ببينيم عكس العمل ساحران در برابر اين تهديدهاى شديد فرعون چه بود ؟ آنها نه تنها مرعوب نشدند و جا نخوردند ، و از ميدان بيرون نرفتند ، بلكه حضور خود را در صحنه بطور قاطعترى ثابت كردند و گفتند : به خدائى كه ما را آفريده است كه ما هرگز تو را بر اين دلائل روشنى كه به سراغ ما آمده مقدم نخواهيم داشت ( قالوا لن نؤثرك على ما جائنا من البينات و الذى فطرنا ) .
تو هر حكمى مى خواهى بكن ( فاقض ما انت قاض ) .
اما بدان تو تنها مى توانى در زندگى اين دنيا قضاوت كنى ( ولى در آخرت ما پيروزيم و تو گرفتار و مبتلا به شديدترين كيفرها ) ( انما تقضى هذه الحياة الدنيا ) .
و به اين ترتيب آنها سه جمله كوبنده در برابر فرعون بيان كردند : نخست اينكه مطمئن باش ما آن هدايتى را كه يافته ايم با هيچ چيز معاوضه نخواهيم كرد ديگر اينكه از تهديدهايت ابدا هراسى نداريم ، و سوم اينكه قلمرو حكومت و فعاليت تو همين چهار روز دنيا است .

تفسير نمونه ج : 13 ص : 250
سپس افزودند : اگر مى بينى ما به پروردگارمان ايمان آورده ايم براى آنست كه گناهان ما را ببخشد ( ما با سحر و ساحرى مرتكب گناهان بسيارى شده ايم ) ( انا آمنا بربنا ليغفر لنا خطايانا ) .
و همچنين ما را در برابر اين گناه بزرگ كه تو بر ما تحميل كردى ( سحر در برابر پيامبر خدا ) مشمول رحمتش گرداند و خدا از همه چيز بهتر و باقى تر است ( و ما اكرهتنا عليه من السحر و الله خير و ابقى ) .
خلاصه اينكه هدف ما پاك شدن از گناهان گذشته از جمله مبارزه با پيامبر راستين خدا است ، ما از اين طريق مى خواهيم به سعادت جاويدان برسيم ، ولى تو ما را تهديد به مرگ اين دنيا مى كنى ، ما اين ضرر كم را در مقابل آن خير عظيم پذيرا هستيم ! .
در اينجا سؤالى پيش مى آيد و آن اينكه ظاهرا ساحران با ميل خودشان به اين ميدان گام نهادند ، هر چند فرعون وعده هاى فراوانى به آنها داده بود ، چگونه در آيه فوق تعبير به اكراه شده است ؟ در پاسخ مى گوئيم : هيچ دليلى در دست نيست كه ساحران از آغاز مجبور به پذيرش اين دعوت نبودند ، بلكه ظاهر جمله ياتوك بكل ساحر عليم ( ماموران بايد بروند و هر ساحر آگاهى را بياورند ) ( اعراف - 112 ) اين است كه ساحران آگاه ملزم به پذيرش بودند ، و البته در شرائط حكومت استبدادى و خودكامه فرعونى نيز اين معنى كاملا طبيعى به نظر مى رسد كه در مسير منويات خود ، افراد را به اجبار حركت دهند ، و اما قرار دادن جايزه و امثال آن براى تشويق آنها هيچ منافاتى با اين معنى ندارد ، چرا كه بسيار ديده ايم ، حكومتهاى زورگوى ستمگر در كنار توسل به زور ، از تشويقهاى مادى نيز استفاده مى كنند .
اين احتمال نيز داده شده است كه در اولين برخورد ساحران با موسى (عليه السلام) روى قرائنى بر آنها روشن شد كه موسى (عليه السلام) حق است ، يا لااقل در شك و ترديد
تفسير نمونه ج : 13 ص : 251
فرو رفتند و به همين دليل در ميان آنها بگومگو برخواست چنانكه در آيه 62 همين سوره خوانديم فتنازعوا امرهم بينهم .
فرعون و دستگاهش از اين ماجرا آگاه شدند و آنها را به ادامه مبارزه مجبور ساختند .
ساحران سپس چنين ادامه دادند اگر ما ايمان آورده ايم دليلش روشن است چرا كه هر كس بى ايمان و گنهكار در محضر پروردگار در قيامت بيايد آتش سوزان دوزخ براى او است ( انه من يات ربه مجرما فان له نار جهنم ) .
و مصيبت بزرگ او در دوزخ اين است كه نه ميميرد و نه زنده مى شود ( لا يموت فيها و لا يحيى ) .
بلكه دائما در ميان مرگ و زندگى دست و پا مى زند ، حياتى كه از مرگ تلختر و مشقت بارتر است .
و هر كس در آن محضر بزرگ ، با ايمان و عمل صالح ، وارد شود ، درجات عالى در انتظار او است ( و من ياته مؤمنا قد عمل الصالحات فاولئك لهم الدرجات العلى ) .
بهشتهاى جاويدانى كه نهرها از زير درختانش جارى است ، و جاودانه در آن خواهند ماند ( جنات عدن تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها ) .
و اين است پاداش كسى كه با ايمان و اطاعت پروردگار خود را پاك و پاكيزه كند ( و ذلك جزاء من تزكى ) .
در اينكه سه آيه اخير ، دنباله گفتار ساحران در برابر فرعون است يا جمله هاى مستقلى است از ناحيه خداوند كه در اينجا به عنوان تكميل سخنان آنها بيان فرموده ، در ميان مفسران گفتگو است