بعدی.

تفسير نمونه ج : 13 ص : 393
أَ وَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السمَوَتِ وَ الأَرْض كانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَهُمَا وَ جَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كلَّ شىْء حَى أَ فَلا يُؤْمِنُونَ(30) وَ جَعَلْنَا فى الأَرْضِ رَوَسىَ أَن تَمِيدَ بِهِمْ وَ جَعَلْنَا فِيهَا فِجَاجاً سبُلاً لَّعَلَّهُمْ يهْتَدُونَ(31) وَ جَعَلْنَا السمَاءَ سقْفاً محْفُوظاً وَ هُمْ عَنْ ءَايَتهَا مُعْرِضونَ(32) وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ الَّيْلَ وَ النهَارَ وَ الشمْس وَ الْقَمَرَ كلُّ فى فَلَك يَسبَحُونَ(33)
ترجمه :
30 - آيا كافران نديدند كه آسمانها و زمين به هم پيوسته بودند و ما آنها را از يكديگر باز كرديم ؟ ، و هر چيز زنده اى را از آب قرار داديم ، آيا ايمان نمى آورند !
31 - و در زمين كوههاى ثابت و پابرجائى قرار داديم تا آنها در آرامش باشند ، و در آن دره ها و راههائى قرار داديم تا هدايت شوند .
32 - و آسمان را سقف محفوظى قرار داديم ، ولى آنها از آيات آن رويگردانند .
33 - او كسى است كه شب و روز و خورشيد و ماه را آفريد كه هر يك از آنها در مدارى در حركتند .

تفسير نمونه ج : 13 ص : 394
تفسير : باز هم نشانه هاى خدا در جهان هستى
در تعقيب بحثهاى گذشته پيرامون عقائد خرافى مشركان و دلائلى كه بر توحيد ذكر شد ، در آيات مورد بحث ، يك سلسله از نشانه هاى خداوند در نظام عالم هستى و تدبير منظم آن بيان گرديده ، و تاكيدى است بر آن بحثها .
نخست مى گويد : آيا كافران نديدند كه آسمانها و زمين پيوسته بودند و ما آنها را باز كرديم ؟ ! ( او لم ير الذين كفروا ان السماوات و الارض كانتا رتقا ففتقناهما ) .
و هر موجود زنده اى را از آب آفريديم ؟ ( و جعلنا من الماء كل شىء حى ) .
آيا با مشاهده اين آيات و نشانه هاى ، باز هم ايمان نمى آورند ( ا فلا يؤمنون ) .
در اينكه منظور از رتق و فتق ( پيوستگى و جدائى ) كه در اينجا در مورد آسمانها و زمين گفته شده است چيست ؟ مفسران سخنان بسيار گفته اند كه از ميان آنها سه تفسير ، نزديكتر به نظر مى رسد و چنانكه خواهيم گفت هر سه تفسير ممكن است در مفهوم آيه جمع باشد .
1 - به هم پيوستگى آسمان و زمين اشاره به آغاز خلقت است كه طبق نظرات دانشمندان ، مجموعه اين جهان به صورت توده واحد عظيمى از بخار سوزان بود كه بر اثر انفجارات درونى و حركت ، تدريجا تجزيه شد و كواكب و ستاره ها از جمله منظومه شمسى و كره زمين به وجود آمد و باز هم جهان در حال گسترش است .
2 - منظور از پيوستگى ، يكنواخت بودن مواد جهان است به طورى كه
تفسير نمونه ج : 13 ص : 395
همه در هم فرو رفته بود و به صورت ماده واحدى خودنمائى مى كرد ، اما با گذشت زمان ، مواد از هم جدا شدند ، و تركيبات جديدى پيدا كردند ، و انواع مختلف گياهان و حيوانات و موجودات ديگر ، در آسمان و زمين ظاهر شدند ، موجوداتى كه هر يك نظام مخصوص و آثار و خواص ويژه اى دارد ، و هر كدام نشانه اى است از عظمت پروردگار و علم و قدرت بى پايانش .
3 - منظور از به هم پيوستگى آسمان اين است كه در آغاز بارانى نمى باريد و به هم پيوستگى زمين اين است كه در آن زمان گياهى نمى روئيد ، اما خدا اين هر دو را گشود ، از آسمان باران نازل كرد و از زمين انواع گياهان را رويانيد .
روايات متعددى از طرق اهلبيت (عليهم السلام) به معنى اخير اشاره مى كند ، و بعضى از آنها اشاره اى به تفسير اول دارد .
بدون شك ، تفسير اخير چيزى است كه با چشم قابل رؤيت است كه چگونه از آسمان باران نازل مى شود ، و زمينها شكافته مى شوند و گياهان مى رويند ، و با جمله او لم ير الذين كفروا ( آيا كسانى كه كافر شدند نديدند ... ) كاملا سازگار است ، و با جمله و جعلنا من الماء كل شىء حى نيز هماهنگى كامل دارد .
ولى تفسير اول و دوم نيز با معنى وسيع اين جمله ها ، مخالف نيست ، چرا كه رؤيت گاهى به معنى علم مى آيد ، درست است كه اين علم و آگاهى براى همه نيست تنها دانشمندانند كه مى توانند در باره گذشته زمين و آسمان و به هم پيوستگى آنها و سپس جدائيشان آگاهيهائى پيدا كنند ، ولى مى دانيم قرآن كتاب يك قرن و يك عصر نيست ، بلكه راهنما و راهگشاى انسانها در تمامى قرون و اعصار است .
به همين دليل آنچنان محتواى عميقى دارد كه براى هر گروه و هر عصر ،
تفسير نمونه ج : 13 ص : 396
قابل استفاده است ، روى اين حساب ما معتقديم ، هيچ مانعى ندارد كه آيه فوق داراى هر سه تفسير باشد كه هر كدام در جاى خود ، صحيح و كامل است ، و بارها گفته ايم استعمال لفظ در بيش از يك معنى نه تنها ايراد ندارد بلكه گاهى دليل كمال فصاحت است ، و اينكه در روايات مى خوانيم : قرآن داراى بطون مختلفى است نيز ممكن است اشاره به همين معنى باشد .
و اما در مورد پيدايش همه موجودات زنده از آب كه در ذيل آيه فوق به آن اشاره شده دو تفسير مشهور است :
1 - حيات همه موجودات زنده - اعم از گياهان و حيوانات - به آب بستگى دارد ، همين آبى كه بالاخره مبدء آن بارانى است كه از آسمان نازل شده .
ديگر اينكه ماء در اينجا اشاره به آب نطفه است كه موجودات زنده معمولا از آن به وجود مى آيند .
جالب اينكه دانشمندان امروز معتقدند كه نخستين جوانه حيات در اعماق درياها پيدا شده است ، به همين دليل آغاز حيات و زندگى را از آب مى دانند ، و اگر قرآن آفرينش انسان را از خاك مى شمرد ، نبايد فراموش كنيم منظور از خاك همان طين ( گل ) است كه تركيبى است از آب و خاك .
اين موضوع نيز قابل توجه است كه طبق تحقيقات دانشمندان قسمت عمده بدن انسان و بسيارى از حيوانات را آب تشكيل مى دهد ( در حدود هفتاد درصد ! ) .
و اينكه بعضى ايراد كرده اند كه آفرينش فرشتگان و جن با اينكه موجودات زنده اى هستند مسلما از آب نيست ، پاسخش روشن است ، زيرا هدف موجودات زنده اى است كه براى ما محسوس است .
در حديثى مى خوانيم كه : شخصى از امام صادق (عليه السلام) پرسيد : آب چه طعمى دارد ؟ امام نخست فرمود : سل تفقها و لا تسئل تعنتا : به منظور ياد گرفتن سؤال كن نه به منظور بهانه جوئى ! سپس اضافه فرمود : طعم الماء طعم
تفسير نمونه ج : 13 ص : 397
الحياة ! قال الله سبحانه و جعلنا من الماء كل شىء حى : طعم آب ، طعم حيات و زندگى است ! خداوند مى گويد : ما هر موجود زنده اى را از آب آفريديم .
مخصوصا هنگامى كه انسان در تابستان پس از يك تشنگى طولانى و ممتد در آن هواى سوزان به آب گوارائى مى رسد ، موقعى كه نخستين جرعه هاى آب را فرو مى برد ، احساس مى كند كه روح و جان به كالبدش دميده مى شود ، در واقع امام مى خواهد ارتباط و پيوستگى زندگى و آب را با اين تعبير زيبا مشخص كند .
آيه بعد اشاره به قسمت ديگرى از نشانه هاى توحيد و نعمتهاى بزرگش كرده مى گويد : ما در زمين كوههاى ثابت و مستقرى ايجاد كرديم تا انسانها را نلرزاند ( و جعلنا فى الارض رواسى ان تميد بهم ) .
در گذشته نيز گفته ايم كوهها همچون زرهى كره اى زمين را در بر گرفته اند و اين سبب مى شود كه از لرزشهاى شديد زمين كه بر اثر فشار گازهاى درونى است تا حد زيادى جلوگيرى كند .
بعلاوه همين وضع كوهها ، حركات پوسته زمين را در مقابل جزر و مد ناشى از ماه به حداقل مى رساند .
از سوى ديگر اگر كوهها نبودند سطح زمين همواره در معرض تندبادها قرار داشت و آرامشى در آن ديده نمى شد ، همانگونه كه در كويرها و بيابانهاى خشك و سوزان چنين است .

تفسير نمونه ج : 13 ص : 398
سپس به نعمت ديگرى كه آن هم از نشانه هاى عظمت او است اشاره كرده مى گويد ما در لابلاى اين كوههاى عظيم ، دره ها و راههائى قرار داديم ، تا آنها هدايت شوند و به مقصد برسند ( و جعلنا فيها فجاجا سبلا لعلهم يهتدون ) .
براستى اگر اين دره ها و شكافها نبودند ، سلسله هاى جبال عظيم موجود در زمين مناطق مختلف را آنچنان از هم جدا مى كردند كه پيوندشان از زمين به كلى گسسته مى شد ، و اين نشان مى دهد كه همه اين پديده ها طبق برنامه و حسابى است .
و از آنجا كه آرامش زمين به تنهائى براى آرامش زندگى انسان كافى نيست بلكه بايد از طرف بالا نيز ايمنى داشته باشد در آيه بعد اضافه مى كند : ما آسمان را سقف محفوظى قرار داديم ولى آنها از آيات و نشانه هاى توحيد كه در اين آسمان پهناور است روى گردانند ( و جعلنا السماء سقفا محفوظا و هم عن آياتها معرضون ) .
منظور از آسمان در اينجا - همانگونه كه سابقا هم گفته ايم - جوى است كه گرداگرد زمين را گرفته ، و ضخامت آن صدها كيلومتر طبق تحقيقات دانشمندان مى باشد ، اين قشر ظاهرا لطيف كه از هوا و گازها تشكيل شده به قدرى محكم و پرمقاومت است كه هر موجود مزاحمى از بيرون به سوى زمين بيايد نابود مى شود ، و كره زمين را در برابر بمباران شبانه روزى سنگهاى شهاب كه از هر گلوله اى خطرناكترند حفظ مى كند .
بعلاوه اشعه آفتاب كه داراى قسمتهاى مرگبارى است به وسيله آن تصفيه مى شود ، و از نفوذ اشعه كشنده كيهانى كه از بيرون جو ، به سوى زمين سرازير است جلوگيرى مى كند .
آرى اين آسمان سقف بسيار محكم و پايدارى است كه خدا آن را از انهدام
تفسير نمونه ج : 13 ص : 399
حفظ كرده است .
و در آخرين آيه مورد بحث به آفرينش شب و روز و خورشيد و ماه پرداخته مى گويد : او است كه شب و روز و خورشيد و ماه را آفريد ( و هو الذى خلق الليل و النهار و الشمس و القمر ) .
و هر كدام از اينها در مدارى در حركتند ( كل فى فلك يسبحون ) .

نكته ها :

تفسير كل فى فلك يسبحون -
مفسران در تفسير اين جمله بيانات گوناگون دارند ، اما آنچه با تحقيقات مسلم دانشمندان فلكى سازگار است ، اين است كه منظور از حركت خورشيد در آيه فوق يا حركت دورانى به دور خويش است ، و يا حركتى است كه همراه منظومه شمسى دارد .
ذكر اين نكته نيز لازم است كه كلمه كل ممكن است اشاره به ماه و خورشيد و همچنين ستارگان باشد كه از كلمه ليل ( شب ) استفاده مى شود .
بعضى از مفسران بزرگ نيز احتمال داده اند كه اشاره به شب و روز و ماه و خورشيد ( هر چهار ) باشد ، زيرا شب كه همان سايه مخروطى زمين است نيز براى خود مدارى دارد ، اگر كسى در بيرون كره زمين از دور به آن نگاه كند اين سايه تاريك مخروطى را در گرد زمين دائما در حركت مى بيند و همچنين نور آفتاب كه به زمين مى تابد و روز را تشكيل مى دهد همانند استوانه اى
تفسير نمونه ج : 13 ص : 400
است كه در گرد اين كره دائما نقل مكان مى كند ، بنا بر اين شب و روز نيز هر كدام براى خود مسير و مكانى دارند .
اين احتمال را نيز داده اند كه منظور از حركت خورشيد حركت آن در احساس ما باشد زيرا به نظر بينندگان زمينى خورشيد و ماه هر دو در گردشند .

2 - آسمان سقف محكمى است -
قبلا هم گفته ايم كه سماء ( آسمان ) در قرآن به معانى مختلفى آمده است گاهى به معنى جو زمين يعنى قشر ضخيمى از هوا كه دورادور كره خاك را فرا گرفته است آمده ، همانند آيه فوق ، در اينجا بد نيست توضيح بيشترى در باره استحكام اين سقف عظيم از زبان دانشمندان علوم طبيعى بشنويم : فرانك آلن استاد فيزيك زيستى چنين مى نويسد جوى كه از گازهاى نگهبان زندگى بر سطح زمين تشكيل شده آن اندازه ضخامت ( و غلظت ) دارد كه بتواند همچون زرهى زمين را از شر مجموعه مرگبار بيست ميليون سنگهاى آسمانى در روز كه با سرعت در حدود 50 كيلومتر در ثانيه به آن برخورد مى كنند در امان نگهدارد .
جو زمين علاوه بر كارهاى ديگرى كه دارد درجه حرارت را بر سطح زمين در حدود شايسته براى زندگى نگاه مى دارد ، و نيز ذخيره بسيار لازم آب و بخار آب را از اقيانوسها به خشكيها انتقال مى دهد كه اگر چنين نبود همه قاره ها به صورت كويرهاى خشك غير قابل زيستى درمى آمد ، به اين ترتيب بايد گفت كه اقيانوسها و جو زمين عنوان چرخ لنگرى براى زمين دارند .
وزن بعضى از اين شهابها كه به سوى زمين سرازير مى شود به اندازه يك هزارم يك گرم است ولى نيروى آن بر اثر آن سرعت فوق العاده معادل نيروى
تفسير نمونه ج : 13 ص : 401
ذرات اتمى است كه بمب مخرب را تشكيل مى دهد ! و حجم آن شهابها احيانا بيشتر از حجم يك دانه شن نيست ! در هر روز ميليونها از اين شهابها پيش از رسيدن به سطح زمين مى سوزند و يا به بخار تبديل مى شوند ، ولى احيانا حجم و سنگينى بعضى شهابها بقدرى زياد است كه از قشر گازى گذشته و به سطح زمين اصابت مى كند .
از جمله شهابهائى كه از چنگال غلاف گازى نامبرده عبور كرده و به زمين رسيد شهاب عظيم و معروف سيبرى است كه در سال 1908 ميلادى به زمين اصابت كرد و قطر آن طورى بود كه حدود 40 كيلومتر زمين را اشغال كرد و باعث تلفات زيادى شد ! و ديگر شهابى است كه در اريزونا آمريكا فرود آمد كه به قطر 1 كيلومتر و عمق 200 متر بود و در هنگام سقوط آن شكاف عميقى در زمين ايجاد شد و بر اثر انفجار آن شهابهاى كوچك بسيارى كه مساحت نسبتا زيادى از زمين را اشغال مى كرد توليد گرديد .
كرسى موريسن مى نويسد اگر هواى محيط زمين اندكى از آنچه هست رقيق تر مى بود اجرام سماوى ، و شهابهاى ثاقب كه هر روز به مقدار چند ميليون عدد به آن اصابت مى كنند و در همان فضاى خارج منفجر و نابود مى شوند ، دائما به سطح زمين مى رسيدند و هر گوشه آنرا مورد اصابت قرار مى دادند .
اين اجرام فلكى به سرعتى در ثانيه از 6 تا چهل ميل حركت مى كنند ! و به هر چيز برخورد كنند ايجاد انفجار و حريق مى نمايند اگر سرعت و حركت اين اجرام كمتر از آنچه هست مى بود مثلا به اندازه سرعت يك گلوله بود همه آنها به سطح زمين مى ريختند و نتيجه خرابكارى آنها معلوم بود از جمله اگر خود انسان در مسير كوچكترين قطعه اين اجرام سماوى واقع مى شد شدت حرارت آنها كه به سرعت نود برابر سرعت گلوله حركت مى كنند او را تكه پاره
تفسير نمونه ج : 13 ص : 402
و متلاشى مى ساخت ! غلظت هوائى محيط زمين به اندازه اى است كه اشعه كيهانى را تا ميزانى كه براى رشد و نمو نباتات لازم است به طرف زمين عبور مى دهد ، كليه جرثومه هاى مضر را در همان فضا معدوم مى سازد ، و ويتامينهاى مفيد را ايجاد مى نمايد .
وَ مَا جَعَلْنَا لِبَشر مِّن قَبْلِك الْخُلْدَ أَ فَإِين مِّت فَهُمُ الخَْلِدُونَ(34) كلُّ نَفْس ذَائقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوكُم بِالشرِّ وَ الخَْيرِ فِتْنَةً وَ إِلَيْنَا تُرْجَعُونَ(35)
ترجمه :
34 - ما براى هيچ انسانى قبل از تو زندگى جاويدان قرار نداديم ( وانگهى آيا آنها كه انتظار مرگ تو را مى كشند ) اگر تو بميرى آنها زندگى جاويدان دارند ؟ !
35 - هر انسانى طعم مرگ را مى چشد ، و ما شما را با بديها و نيكيها آزمايش مى كنيم ، و سرانجام به سوى ما باز مى گرديد .

تفسير : همه مى ميرند !
در قسمتى از آيات گذشته خوانديم كه مشركان براى ترديد در نبوت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) به مساله انسان بودن او متوسل مى شدند و معتقد بودند كه پيامبر حتما بايد فرشته باشد و خالى از هر گونه عوارض بشرى .
آيات مورد بحث اشاره اى به بعضى ديگر از ايرادات آنها است : گاه آنها مى گفتند سر و صدائى كه پيامبر - و به گفته آنها اين شاعر - به راه انداخته دوامى
تفسير نمونه ج : 13 ص : 403
ندارد و با مرگش همه چيز پايان مى يابد چنانكه در آيه 30 سوره طور مى خوانيم ام يقولون شاعر نتربص به ريب المنون : و گاه چنين مى پنداشتند كه چون اين مرد معتقد است خاتم پيامبران است بايد هرگز نميرد تا حافظ آئين خويش باشد ، بنا بر اين مرگ او در آينده دليلى خواهد بود بر بطلان ادعاى او ! قرآن در نخستين آيات فوق در جمله كوتاهى به آنها پاسخ مى دهد و مى گويد : ما براى هيچ بشرى قبل از تو زندگى جاويدان قرار نداديم ( و ما جعلنا لبشر من قبلك الخلد ) .
اين قانون تغييرناپذير آفرينش است كه هيچكس زندگى جاويدان ندارد .
وانگهى اينها كه از مرگ تو هم اكنون شادى مى كنند اگر تو بميرى مگر خودشان زندگى جاويدان دارند ؟ ! ( ا فان مت فهم الخالدون ) .
شايد نياز به توضيح نداشته باشد كه بقاى شريعت و دين و آئين نياز به بقاى آورنده آن ندارد ، آئين ابراهيم (عليه السلام) و موسى (عليه السلام) و عيسى (عليه السلام) هر چند جاويدان نبودند ولى قرنها بعد از وفات اين پيامبران بزرگ ( و در مورد حضرت مسيح بعد از صعود او به آسمان ) باقى ماندند .
بنا بر اين جاودانگى مذهب نياز به پاسدارى دائمى پيامبر ندارد ، ممكن است جانشينان او خط او را ادامه دهند .
و اما اينكه آنها خيال مى كنند با درگذشت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) همه چيز پايان مى يابد در حقيقت كور خوانده اند ، زيرا اين سخن در مورد مسائلى صحيح است كه قائم به شخص باشد ، اسلام نه قائم به شخص پيامبر بود ، و نه اصحاب و يارانش آئينى بود زنده و پويا كه بر اساس حركت درونيش پيش مى رود ، و مرزهاى زمان و مكان را مى شكافد و به سير خود ادامه مى دهد .

تفسير نمونه ج : 13 ص : 404
سپس قانون كلى مرگ را در باره همه نفوس ، بدون استثناء چنين بازگو مى كند : هر انسانى طعم مرگ را مى چشد ( كل نفس ذائقة الموت ) .
لازم به يادآورى است كه واژه نفس در قرآن مجيد در معانى مختلفى به كار رفته ، نخستين معنى نفس ذات يا خويشتن خويش است ، اين معنى وسيعى است كه حتى بر ذات پاك خداوند اطلاق مى شود ، چنانكه مى خوانيم كتب على نفسه الرحمة خداوند رحمت را بر خويش لازم كرده است ( انعام آيه 12 ) .
سپس اين كلمه در انسان يعنى مجموعه جسم و روح او به كار رفته است مانند : من قتل نفسا بغير نفس او فساد فى الارض فكانما قتل الناس جميعا : كسى كه انسانى را بدون اينكه قتلى انجام دهد يا فساد در زمين كرده باشد بكشد گوئى همه انسانها را كشته است ( مائده آيه 32 ) .
و گاهى در خصوص روح انسان استعمال شده مانند اخرجوا انفسكم : فرشتگان قبض ارواح مى گويند : روح خود را خارج كنيد ( انعام آيه 93 ) .
پيدا است كه منظور از نفس در آيات مورد بحث همان معنى دوم است بنا بر اين منظور بيان قانون كلى مرگ در باره انسانها است ، و به اين ترتيب جاى ايرادى در آيه باقى نمى ماند كه تعبير به نفس شامل خداوند يا فرشتگان هم مى شود چگونه بايد آيه را تخصيص زد و اينها را خارج كرد .
بعد از ذكر قانون عمومى مرگ اين سؤال مطرح مى شود كه هدف از اين حيات ناپايدار چيست و چه فايده اى دارد ؟ قرآن در دنباله همين سخن مى گويد : ما شما را با بديها و نيكيها امتحان مى كنيم ، و سرانجام به سوى ما باز مى گرديد ( و نبلوكم بالشر و الخير فتنة و الينا ترجعون ) .
جايگاه اصلى شما اين جهان نيست بلكه جاى ديگر است شما تنها
تفسير نمونه ج : 13 ص : 405
براى دادن امتحانى در اينجا مى آئيد و پس از پايان امتحان و كسب تكامل لازم به جايگاه اصلى خود كه سراى آخرت است خواهيد رفت .
قابل توجه اينكه در ميان مواد امتحانى شر مقدم بر خير ذكر شده و بايد هم چنين باشد ، زيرا آزمايش الهى هر چند گاهى با نعمت است و گاهى با بلا ، ولى مسلما آزمايش بوسيله بلاها سختتر و مشكلتر است .
ذكر اين نكته نيز لازم است كه شر در اينجا به معنى شر مطلق نيست ، زيرا فرض اين است شرى كه وسيله آزمايش و تكامل مى باشد ، بنا بر اين منظور شر نسبى است ، و اصولا در مجموع عالم هستى با بينش صحيح توحيدى شر مطلق وجود ندارد ! ( دقت كنيد ) .
لذا در حديثى از امير مؤمنان على (عليه السلام) چنين مى خوانيم كه امام بيمار شده بود جمعى از برادران ( و ياران ) به عيادتش آمدند عرض كردند كيف نجدك يا امير المؤمنين ؟ قال بالشر : حالتان چطور است اى امير مؤمنان ؟ فرمود : شر است ! ! قالوا ما هذا كلام مثلك : گفتند : اين سخن شايسته مثل شما نيست .
امام فرمود : ان الله تعالى يقول و نبلوكم بالشر و الخير فتنه فالخير الصحة و الغنا و الشر المرض و الفقر : خداوند متعال مى گويد ما شما را با شر و خير آزمايش مى كنيم ، خير تندرستى است و بى نيازى و شر بيمارى و فقر است ( و اين تعبيرى است كه من از قرآن مجيد انتخاب كرده ام ) .
در اينجا سؤال مهمى باقى مى ماند كه خداوند چرا بندگان را آزمايش مى كند ، و اصولا آزمايش در مورد خداوند چه مفهومى دارد ؟ ! پاسخ اين سؤال را در جلد اول تفسير نمونه ذيل آيه 155 سوره بقره آورده ايم كه آزمايش در مورد خداوند به معنى پرورش دادن است ( شرح كامل اين موضوع را در آنجا مطالعه فرمائيد ) .

تفسير نمونه ج : 13 ص : 406
وَ إِذَا رَءَاك الَّذِينَ كفَرُوا إِن يَتَّخِذُونَك إِلا هُزُواً أَ هَذَا الَّذِى يَذْكرُ ءَالِهَتَكُمْ وَ هُم بِذِكرِ الرَّحْمَنِ هُمْ كفِرُونَ(36) خُلِقَ الانسنُ مِنْ عَجَل سأُورِيكُمْ ءَايَتى فَلا تَستَعْجِلُونِ(37) وَ يَقُولُونَ مَتى هَذَا الْوَعْدُ إِن كنتُمْ صدِقِينَ(38) لَوْ يَعْلَمُ الَّذِينَ كَفَرُوا حِينَ لا يَكُفُّونَ عَن وُجُوهِهِمُ النَّارَ وَ لا عَن ظهُورِهِمْ وَ لا هُمْ يُنصرُونَ(39) بَلْ تَأْتِيهِم بَغْتَةً فَتَبْهَتهُمْ فَلا يَستَطِيعُونَ رَدَّهَا وَ لا هُمْ يُنظرُونَ(40)
ترجمه :
36 - هنگامى كه كافران تو را مى بينند كارى جز استهزا كردن ندارند ( و مى گويند ) آيا اين همان كسى است كه سخن از خدايان شما مى گويد ؟ در حالى كه خودشان ذكر خداوند رحمن را انكار مى كنند .
37 - ( آرى ) انسان از عجله آفريده شده ، ولى عجله نكنيد من آيات خود را به زودى به شما ارائه مى دهم .
38 - آنها مى گويند اگر راست مى گوئيد اين وعده قيامت كى فرا مى رسد ؟ !
39 - ولى اگر كافران مى دانستند زمانى را كه نمى توانند شعله هاى آتش را از صورت و از پشتهاى خود دور كنند و هيچكس آنها را يارى نمى كند ( اينقدر در باره قيامت
تفسير نمونه ج : 13 ص : 407
شتاب نمى كردند ) .
40 - آرى اين مجازات الهى بصورت ناگهانى به سراغشان مى آيد و مبهوتشان مى كند آنچنانكه توانائى بر دفع آن ندارند و به آنها مهلت داده نمى شود .

تفسير : انسان از عجله آفريده شده !
باز در اين آيات به بحثهاى ديگرى در ارتباط با موضع گيرى مشركان در برابر پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) برخورد مى كنيم ، كه بيانگر طرز تفكر انحرافى آنها در مسائل اصولى است نخست مى گويد : هنگامى كه كافران تو را مى بينند كارى جز مسخره كردن تو ندارند ( و اذا رءاك الذين كفروا ان يتخذونك الا هزوا ) .
آنها با بى اعتنائى به تو اشاره كرده مى گويند : آيا اين همان كسى است كه خدايان و بتهاى شما را به بدى ياد مى كند ؟ ( ا هذا الذى يذكر الهتكم ) .
در حالى كه خود ذكر خداوند رحمان را انكار مى كنند ( و هم بذكر الرحمن هم كافرون ) .
تعجب در اين است كه اگر كسى از اين بتهاى سنگى و چوبى بدگوئى كند - نه بدگوئى بلكه حقيقت را بيان نمايد و بگويد اينها موجودات بى روح و فاقد شعور و بى ارزشى هستند ، تعجب مى كنند ، اما اگر كسى منكر خداوند بخشنده و مهربانى شود كه آثار رحمتش پهنه جهان را گرفته و در هر چيز دليلى بر عظمت و رحمت او است ، براى آنها جاى تعجب نيست .
آرى هنگامى كه انسان به امرى عادت كرد و خو گرفت و تعصب ورزيد ، در نظرش جلوه خواهد داشت هر چند بدترين امور باشد ، و هر گاه نسبت به چيزى
تفسير نمونه ج : 13 ص : 408
عداوت ورزيد كم كم در نظرش بد مى شود ، هر چند زيباترين و محبوبترين امور باشد .
سپس به يكى ديگر از كارهاى زشت و بى رويه اين انسانهاى بى بندوبار اشاره كرده مى فرمايد : انسان از عجله آفريده شده ( خلق الانسان من عجل ) .
گرچه مفسران در تفسير كلمه انسان و عجل در اينجا بيانات گوناگونى دارند ولى پيدا است كه منظور از انسان در اينجا نوع انسان است ( البته انسانهاى تربيت نايافته و خارج از قلمرو رهبرى رهبران الهى ) .
و منظور از عجل شتاب و شتابزدگى است ، همانگونه كه آيات بعد نيز شاهد گوياى اين مطلب است ، و در جاى ديگر قرآن مى خوانيم و كان الانسان عجولا : انسان ، عجول است ( اسراء - 11 ) .
در حقيقت تعبير خلق الانسان من عجل يكنوع تاكيد است ، يعنى آنچنان انسان عجول است كه گوئى از عجله آفريده شده ، و تار و پود وجودش از آن تشكيل يافته ! و به راستى بسيارى از مردم عادى چنينند هم در خير عجولند و هم در شر ، حتى وقتى به آنها گفته مى شود اگر آلوده كفر و گناه شويد ، عذاب الهى دامنتان را مى گيرد مى گويند پس چرا اين عذاب زودتر نمى آيد ؟ ! و در پايان آيه اضافه مى كند : عجله نكنيد من آيات خود را به زودى به شما نشان مى دهم ( ساوريكم آياتى فلا تستعجلون ) .
تعبير آياتى در اينجا ممكن است اشاره به آيات و نشانه هاى عذاب و بلاها و مجازاتهائى باشد كه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مخالفان را با آن تهديد مى كرد و اين سبك مغزان كرارا مى گفتند : پس چه شد اين بلاهائى كه ما را با آن مى ترسانى .
قرآن مى گويد عجله نكنيد ، چيزى نمى گذرد كه دامانتان را خواهد گرفت .
و نيز ممكن است اشاره به معجزاتى كه دليل بر صدق پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم)
تفسير نمونه ج : 13 ص : 409
است بوده باشد يعنى اگر كمى صبر كنيد : معجزات كافى به شما ارائه داده خواهد شد .
اين دو تفسير منافاتى با هم ندارند ، زيرا مشركان در هر دو قسمت عجله داشتند و خداوند هم هر دو را به آنها ارائه داد ، هر چند تفسير اول نزديكتر به نظر مى رسد و با آيات بعد متناسبتر است .
باز انگشت روى يكى از تقاضاهاى عجولانه آنها گذاشته مى گويد : آنها مى گويند : اين وعده قيامت اگر راست مى گوئيد كى فرا مى رسد ؟ ! ( و يقولون متى هذا الوعد ان كنتم صادقين ) .
آنها با بى صبرى تمام ، در انتظار قيام قيامت بودند ، غافل از اينكه فرا رسيدن قيامت همان و بيچارگى و بدبختى تمام عيار آنها همان ، ولى چه مى توان كرد ، انسان عجول حتى در راه بدبختى و نابودى خود نيز عجله مى كند .
تعبير به ان كنتم صادقين به صورت جمع ( اگر راست مى گوئيد ) با اينكه مخاطب پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) بود به خاطر آنست كه پيروان راستين او را نيز در اين خطاب شركت داده شده اند ، و ضمنا مى خواستند بگويند ، فرا نرسيدن قيامت دليل بر اين است كه همه شما دروغگو هستيد ! آيه بعد به آنها پاسخ مى دهد ، و مى گويد : اگر كافران مى دانستند زمانى را كه نمى توانند شعله هاى آتش را از صورت و پشت خود دور سازند ، و هيچكس به يارى آنها نخواهد شتافت ، هرگز تعجيل در عذاب نمى كردند ، و نمى گفتند : قيامت كى فرا مى رسد ( لو يعلم الذين كفروا حين لا يكفون عن وجوههم النار و لا عن ظهورهم و لا هم ينصرون ) .
تعبير به صورتها و پشتها در آيه فوق ، اشاره به اين است كه آتش
تفسير نمونه ج : 13 ص : 410
دوزخ چنان نيست كه از يكسو آنها را احاطه كند ، هم قسمت پيش روى آنها در آتش است و هم پشتها ، گوئى در وسط آتش غرق و دفن مى شوند ! و جمله و لا هم ينصرون اشاره به اين است كه اين بتهائى را كه گمان مى برند شفيعان و ياوران آنها خواهند بود هيچكارى از آنها ساخته نيست .
و جالب اينكه اين مجازات الهى و آتش سوزان به صورت ناگهانى به سراغ آنها مى آيد آنچنانكه مبهوتشان مى كند ! ( بل تاتيهم بغتة فتبهتهم ) .
و آنچنان غافلگير و مقهورشان مى سازد كه قدرت بر دفع آن را ندارند ( فلا يستطيعون ردها ) .
حتى اگر تقاضاى مهلت كنند و بر خلاف آنچه تا آن وقت عجله مى كردند درخواست تاخير نمايند به آنها مهلت داده نمى شود ( و لا هم ينظرون ) .

نكته ها :
1 - با توجه به آيات فوق اين سؤال پيش مى آيد كه اگر انسان طبيعتا عجول است پس چرا به دنبال آن نهى از عجله مى كند و مى گويد : فلا تستعجلون آيا اين دو با هم متضاد نيست .
در پاسخ مى گوئيم با توجه به اصل اختيار و آزادى اراده انسان و قابل تغيير بودن صفات و روحيات و ويژگيهاى اخلاقى ، هيچگونه تضادى در كار نيست ، چرا كه با تربيت و تزكيه نفس مى توان اين حالت را دگرگون ساخت .
2 - جمله بل تاتيهم بغتة فتبهتهم ( عذاب الهى بطور ناگهانى به سراغ آنها مى آيد آنچنان كه مبهوتشان مى كند ) ممكن است اشاره به اين باشد كه عذابهاى قيامت همه چيزش با عذاب دنيا متفاوت است مثلا در باره آتش جهنم مى خوانيم : نار الله الموقدة التى تطلع على الافئدة آتش برافروخته
تفسير نمونه ج : 13 ص : 411
الهى كه بر قلب آدمى مى زند ( همزه آيه 7 ) .
يا اينكه در مورد آتشگيره جهنم مى خوانيم وقودها الناس و الحجارة : آتشگيره دوزخ مردم و سنگها هستند ( بقره آيه 24 ) .
اين گونه تعبيرات نشان مى دهد كه آتش دوزخ غافلگيرانه و ناگهانى و مبهوت كننده است .

تفسير نمونه ج : 13 ص : 412
وَ لَقَدِ استهْزِىَ بِرُسل مِّن قَبْلِك فَحَاقَ بِالَّذِينَ سخِرُوا مِنهُم مَّا كانُوا بِهِ يَستهْزِءُونَ(41) قُلْ مَن يَكلَؤُكم بِالَّيْلِ وَ النَّهَارِ مِنَ الرَّحمَنِ بَلْ هُمْ عَن ذِكرِ رَبِّهِم مُّعْرِضونَ(42) أَمْ لهَُمْ ءَالِهَةٌ تَمْنَعُهُم مِّن دُونِنَا لا يَستَطِيعُونَ نَصرَ أَنفُسِهِمْ وَ لا هُم مِّنَّا يُصحَبُونَ(43) بَلْ مَتَّعْنَا هَؤُلاءِ وَ ءَابَاءَهُمْ حَتى طالَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ أَ فَلا يَرَوْنَ أَنَّا نَأْتى الأَرْض نَنقُصهَا مِنْ أَطرَافِهَا أَ فَهُمُ الْغَلِبُونَ(44) قُلْ إِنَّمَا أُنذِرُكم بِالْوَحْىِ وَ لا يَسمَعُ الصمُّ الدُّعَاءَ إِذَا مَا يُنذَرُونَ(45)
ترجمه :
41 - ( اگر تو را استهزا كنند نگران نباش ) پيامبران پيش از تو را نيز استهزا كردند ، اما سرانجام آنچه را ( از عذابهاى الهى ) مسخره مى كردند دامان استهزا كنندگان را گرفت !
تفسير نمونه ج : 13 ص : 413
42 - بگو چه كسى شما را در شب و روز از ( مجازات ) خداوند رحمان نگاه مى دارد ؟ ولى آنها از ياد پروردگارشان روى گردانند .
43 - آيا آنها خدايانى دارند كه مى توانند از آنان در برابر ما دفاع كنند ؟ ( اين خدايان ساختگى حتى ) نمى توانند خودشانرا يارى دهند ( تا چه رسد به ديگران ) و نه از ناحيه ما بوسيله نيروئى يارى مى شوند .
44 - ما آنها و پدرانشان را از نعمتها بهره مند ساختيم تا آنجا كه عمر طولانى پيدا كردند ( و مايه غرور و طغيانشان شد ) آيا نمى بينند كه ما مرتبا از زمين ( و اهل آن ) مى كاهيم آيا آنها غالبند ( يا ما ) ؟ !
45 - بگو من تنها بوسيله وحى شما را انذار مى كنم ولى آنها كه گوشهايشان كر است هنگامى كه انذار مى شوند سخنان را نمى شنوند !
تفسير : گوش اگر گوش تو ...
در آيات گذشته ديديم كه مشركان و كفار ، پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را به باد استهزاء مى گرفتند ، همان كارى كه عادت ديرينه همه جاهلان مغرور است كه واقعيتهاى مهم و جدى را به شوخى و مسخره مى گيرند .
در نخستين آيه مورد بحث به عنوان دلدارى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و تسلى خاطر او مى گويد : اين تنها تو نيستى كه مورد استهزاء واقع شده اى پيامبران قبل از تو را نيز استهزا كردند ( و لقد استهزىء برسل من قبلك ) .
ولى سرانجام آنچه را از عذابهاى الهى به باد مسخره گرفته بودند ، دامان استهزاكنندگان را گرفت ( فحاق بالذين سخروا منهم ما كانوا به يستهزئون ) .
بنا بر اين غم و اندوهى به خود راه مده و اين گونه اعمال جاهلان نبايد در روح بزرگ تو كمترين اثر بگذارد و يا در اراده آهنينت خللى وارد كند .
در آيه بعد مى گويد : نه تنها در برابر عذاب خدا در قيامت ، كسى از شما دفاع نمى كند ، در اين دنيا نيز همين است بگو چه كسى شما را در شب
تفسير نمونه ج : 13 ص : 414
و روز در برابر مجازات خداوند رحمان حفظ و نگهدارى مى كند ؟ ( قل من يكلؤكم بالليل و النهار من الرحمان ) .
در واقع اگر خداوند آسمان جو زمين را سقف محفوظى قرار نداده بود ( آنگونه كه در آيات قبل گذشت ) همين به تنهائى كافى بود كه شما را شب و روز در معرض بمباران سنگهاى آسمانى قرار دهد .
خداوند رحمان آنقدر به شما محبت دارد كه ماموران مختلفى را براى حفظ و نگاهبانيتان قرار داده كه اگر يك لحظه از شما جدا شوند سيل بلاها به سويتان سرازير مى شود .
قابل توجه اينكه : در اين آيه به جاى الله ، رحمان به كار رفته ، يعنى ببينيد شما چقدر گناه كرده ايد كه حتى خداوندى را كه كانون رحمت عامه است به خشم آورده ايد .
سپس اضافه مى كند : اما آنها از ياد پروردگارشان روى گردانند ، نه به مواعظ و اندرزهاى پيامبران او گوش فرا مى دهند ، و نه ياد خدا و نعمتهايش دل آنها را تكان مى دهد ، و نه لحظه اى انديشه خود را در اين راه به كار مى اندازند بلكه از ياد پروردگارشان روى گردانند ( بل هم عن ذكر ربهم معرضون ) .
باز به عنوان سؤال مى پرسد : اين كافران ظالم و گنهكار در برابر كيفرهاى الهى به چه چيز دل بسته اند ؟ آيا آنها خدايانى دارند كه مى تواند از آنان در برابر ما دفاع كند ؟ ! ( ام لهم الهة تمنعهم من دوننا ) .
اين خدايان ساختگى آنها حتى نمى توانند خودشان را يارى دهند و از خويشتن دفاع كنند ( لا يستطيعون نصر انفسهم ) .
و نه از ناحيه ما به وسيله رحمت و نيروى معنوى يارى و همراهى مى شوند
تفسير نمونه ج : 13 ص : 415
( و لا هم منا يصحبون ) .
آيه بعد اشاره به يكى از علل مهم سركشى و طغيان افراد بى ايمان كرده مى گويد : ما به اين گروه و پدرانشان انواع نعمتها بخشيديم تا آنجا كه عمرهاى طولانى پيدا كردند ( بل متعنا هؤلاء و آبائهم حتى طال عليهم العمر ) .
اما به جاى اينكه اين عمر طولانى و نعمت فراوان حس شكرگزارى را در آنها تحريك كرده و سر بر آستان عبوديت حق بگذارند مايه غرور و طغيانشان شد .
ولى آيا آنها نمى بينند كه اين جهان و نعمتهايش پايدار نيست آيا نمى بينند كه ما مرتبا از زمين و مردم زمين مى كاهيم ؟ ! ( ا فلا يرون انا ناتى الارض ننقصها من اطرافها ) .
اقوام و قبائل يكى بعد از ديگرى مى آيند و مى روند ، افراد كوچك و بزرگ هيچيك عمر جاويدان ندارند ، و همه سر به نقاب فنا فرو مى برند ، اقوامى كه از آنها قويتر و نيرومندتر و سركش تر بودند همگى سر به تيره خاك كشيدند و حتى دانشمندان و بزرگان و علما كه قوام زمين به آنها بود چشم از جهان فرو بستند ! آيا با اين حال آنها غالبند يا ما غالبيم ؟ ! ( ا فهم الغالبون ) .
در اينكه منظور از جمله انا ناتى الارض ننقصها من اطرافها ( ما به سراغ زمين مى آئيم و مرتبا از اطراف آن مى كاهيم ) چيست ؟ مفسران بحثهاى گونا - گونى دارند .

تفسير نمونه ج : 13 ص : 416
1 - بعضى گفته اند منظور اين است كه خدا تدريجا از اراضى و سرزمينهاى مشركان مى كاهد و بر بلاد مسلمين مى افزايد .
اما با توجه به اينكه اين سوره در مكه نازل شده و در آن روز مسلمانان چنين فتوحاتى نداشتند اين تفسير ، مناسب به نظر نمى رسد .
2 - بعضى ديگر گفته اند : منظور خراب شدن و ويرانى زمينها به طور تدريجى است .
3 - بعضى آن را اشاره به ساكنان زمين مى دانند .
4 - و بعضى خصوص دانشمندان و علماء را در اينجا ذكر كرده اند .
اما مناسبتر از همه اين است كه منظور از زمين مردم سرزمينهاى مختلف جهان است ، اقوام و افراد گوناگونى كه تدريجا و دائما به سوى ديار عدم مى شتابند و با زندگى دنيا وداع مى گويند ، و به اين ترتيب دائما از اطراف زمين كاسته مى شود .
در بعضى از روايات كه از امامان اهلبيت (عليهم السلام) نقل شده اين آيه به مرگ علما و دانشمندان تفسير گرديده است ، امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد : نقصانها ذهاب عالمها : نقصان زمين به معنى فقدان دانشمندان است .
البته مى دانيم اين روايات معمولا براى بيان مصداقهاى روشن است ، نه اينكه مفهوم آيه را منحصر در افراد خاصى كند .
و به اين ترتيب آيه مى خواهد مرگ و مير تدريجى بزرگان و اقوام پر جمعيت و حتى دانشمندان را به عنوان يك درس عبرت براى كافران مغرور و بيخبر بيان كند و به آنها نشان دهد كه در مبارزه با خدا پيروزى براى آنها وجود ندارد .
سپس اين حقيقت را بازگو مى كند كه وظيفه پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) آنست كه مردم
تفسير نمونه ج : 13 ص : 417
را از طريق وحى آسمانى انذار كند ، روى سخن را به پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) كرده مى گويد : به آنها بگو من از پيش خود چيزى نمى گويم تنها به وسيله وحى شما را انذار مى كنم ( قل انما انذركم بالوحى ) .
و اگر در دل سخت شما اثر نمى گذارد جاى تعجب نيست ، و نه دليلى بر نقصان وحى آسمانى ، بلكه به خاطر آنست كه افراد كر ، هنگامى كه انذار مى شوند سخنان را نمى شنوند ! ( و لا يسمع الصم الدعاء اذا ما ينذرون ) .
گوش شنوا لازم است تا سخن خدا را بشنود ، نه گوشهائى كه آنچنان پرده هاى گناه و غفلت و غرور بر آنها افتاده كه شنوائى حق را به كلى از دست داده است .

تفسير نمونه ج : 13 ص : 418
وَ لَئن مَّستْهُمْ نَفْحَةٌ مِّنْ عَذَابِ رَبِّك لَيَقُولُنَّ يَوَيْلَنَا إِنَّا كنَّا ظلِمِينَ(46) وَ نَضعُ الْمَوَزِينَ الْقِسط لِيَوْمِ الْقِيَمَةِ فَلا تُظلَمُ نَفْسٌ شيْئاً وَ إِن كانَ مِثْقَالَ حَبَّة مِّنْ خَرْدَل أَتَيْنَا بِهَا وَ كَفَى بِنَا حَسِبِينَ(47)
ترجمه :
46 - اگر كمترين عذاب پروردگارت آنها را لمس كند فريادشان بلند مى شود اى واى ما همگى ستمگر بوديم .
47 - ما ترازوهاى عدل را در روز قيامت نصب مى كنيم ، لذا به هيچكس كمترين ستمى نمى شود ، و اگر به مقدار سنگينى يكدانه خردل ( كار نيك و بدى باشد ) ما آنرا حاضر مى كنيم ، و كافى است كه ما حساب كننده باشيم .

تفسير : ترازوهاى عدل در قيامت
به دنبال آيات گذشته كه حالت غرور و بيخبرى افراد بى ايمان را منعكس مى كرد در نخستين آيه مورد بحث مى گويد : اين بيخبران مغرور كه در حالت نعمت و آرامش هرگز خدا را بنده نيستند اگر گوشه كوچك و ناچيزى از عذاب پروردگارت دامنشان را بگيرد چنان متوحش مى شوند كه فرياد مى زنند اى واى بر ما ! ما همگى ظالم و ستمگر بوديم ! ( و لئن مستهم نفحة من عذاب ربك ليقولن يا ويلنا انا كنا ظالمين ) .
به گفته مفسران و ارباب لغت ، واژه نفحه به معنى چيز كم ، يا نسيم
تفسير نمونه ج : 13 ص : 419
ملايم مى باشد ، گرچه اين كلمه غالبا در نسيمهاى رحمت و نعمت به كار مى رود ، ولى در مورد عذاب نيز استعمال مى شود .
به گفته تفسير كشاف جمله لئن مستهم نفحة ... سه تعبير در بردارد كه همه اشاره به ناچيزى و كمى است ، تعبير به مس ، و تعبير به نفحه ( از نظر ماده لغت ) و نيز از نظر وزن و صيغه .
خلاصه اينكه قرآن مى خواهد بگويد : اين كوردلان ، ساليان دراز سخنان پيامبر و منطق وحى را مى شنوند و در آنها كمترين اثر نمى گذارد مگر آن زمان كه تازيانه عذاب ، هر چند خفيف و مختصر ، بر پشت آنها نواخته شود كه دست پاچه مى شوند و فرياد انا كنا ظالمين را سر مى دهند ، آيا بايد تنها زير تازيانه هاى عذاب ، بيدار شوند ؟ ولى چه سود كه اين بيدارى اضطرارى هم به حال آنها سودى ندارد ، و اگر طوفان عذاب فرو بنشيند و آرامش بيابند ، باز هم همان راه و همان برنامه است .
آخرين آيه مورد بحث ، اشاره به حساب و جزاى دقيق و عادلانه قيامت مى كند تا افراد بى ايمان و ستمگر بدانند به فرض كه عذاب اين دنيا دامانشان را نگيرد مجازات آخرت حتمى است ، و دقيقا تمام اعمالشان مورد محاسبه قرار مى گيرد .
مى فرمايد : ما ترازوهاى عدل را در روز قيامت نصب مى كنيم ( و نضع الموازين القسط ليوم القيامة ) .
قسط گاه به معنى عدم تبعيض ، و گاه به معنى عدالت به طور مطلق مى آيد و مناسب در اينجا معنى دوم است .
جالب اينكه قسط در اينجا به عنوان صفت براى موازين ذكر شده
تفسير نمونه ج : 13 ص : 420
اين ترازوهاى سنجش آنچنان دقيق و منظم است كه گوئى عين عدالت مى باشد .
و به همين دليل بلافاصله اضافه مى كند : به هيچكس در آنجا كمترين ظلم و ستمى نمى شود ( فلا تظلم نفس شيئا ) .
نه از پاداش نيكوكاران چيزى كاسته مى شود ، و نه به مجازات بدكاران افزوده مى گردد .
اما اين نفى ظلم و ستم ، مفهومش اين نيست كه در حساب دقت نمى شود بلكه اگر به مقدار سنگينى يك دانه خردل كار نيك و بدى باشد ما آن را حاضر مى سازيم و مورد سنجش قرار مى دهيم ( و ان كان مثقال حبة من خردل اتينا بها ) .
و همين قدر كافى است كه ما حسابگر اعمال بندگان باشيم ( و كفى بنا حاسبين ) .
خردل گياهى است كه داراى دانه سياه بسيار كوچكى است ، و ضرب المثل در كوچكى و حقارت مى باشد .
نظير اين تعبير در جاى ديگر قرآن به عنوان مثقال ذرة سنگينى يك ذره ( يك مورچه بسيار كوچك يا يك جزء كوچك از خاك و غبار ) آمده است ( زلزال آيه 7 ) .
قابل توجه اينكه در قرآن مجيد در شش مورد تعبير به مثقال ذرة و در دو مورد تعبير به مثقال حبة من خردل شده است .
در حقيقت در آيه فوق ، با شش تعبير مختلف ، تاكيدى بر مساله حساب و كتاب دقيق روز قيامت شده است .
كلمه موازين آنهم به صورت جمع و سپس ذكر وصف قسط و به دنبال آن ، تاكيدى بر نفى ظلم فلا تظلم نفس و پس از آن ذكر كلمه شيئا ( هيچ
تفسير نمونه ج : 13 ص : 421
چيز ) و بعد مثال زدن به دانه خردل و سرانجام جمله كفى بنا حاسبين ( كافى است كه ما حسابگر باشيم ) .
همه اينها دليل بر اين است كه حساب روز قيامت فوق العاده دقيق و خالى از هر گونه ظلم و ستم مى باشد .
در اينكه منظور از ترازوى سنجش چيست ؟ بعضى چنين پنداشته اند كه در آنجا ترازوهائى همچون ترازوهاى اين دنيا نصب مى شود و دنبال آن چنين فرض كرده اند كه اعمال انسان در آنجا داراى سنگينى و وزن است ، تا قابل توزين با آن ترازوها باشد .
ولى حق اين است كه ميزان در اينجا به معنى وسيله سنجش است و مى دانيم هر چيزى وسيله سنجشى متناسب با خود دارد ، ميزان الحراره ( گرما سنج ) ميزان الهوا ( هواسنج ) و ميزانهاى ديگر هر يك هماهنگ با موضوعى است كه مى خواهند آن را به وسيله آن بسنجند .
در احاديث اسلامى مى خوانيم : كه ميزانهاى سنجش در قيامت ، پيامبران و امامان و پاكان و نيكانى هستند كه در پرونده اعمالشان نقطه تاريكى وجود ندارد .
مى خوانيم : السلام على ميزان الاعمال : سلام بر ميزان سنجش اعمال ! ( توضيح و شرح بيشتر پيرامون اين موضوع را در جلد ششم صفحه 90 به بعد بيان كرديم ) .
ذكر موازين به صورت جمع ( جمع ميزان ) نيز ممكن است اشاره به همين معنى باشد چرا كه مردان حق هر يك ميزان سنجشى هستند براى اعمال انسانها ، بعلاوه گرچه همه ممتازند ولى هر يك از آنها امتياز ويژه اى دارند كه در همان قسمت ، الگو و مقياس سنجش محسوب مى شوند .

تفسير نمونه ج : 13 ص : 422
و به تعبير ديگر هر كس به اندازه اى كه با آنها شباهت دارد و از نظر صفات و اعمال بزرگواران هماهنگ است به همان مقدار وزنش سنگين ، و به هر نسبت دور و ناهماهنگ است ، سبك وزن مى باشد .
وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسى وَ هَرُونَ الْفُرْقَانَ وَ ضِيَاءً وَ ذِكْراً لِّلْمُتَّقِينَ(48) الَّذِينَ يخْشوْنَ رَبَّهُم بِالْغَيْبِ وَ هُم مِّنَ الساعَةِ مُشفِقُونَ(49) وَ هَذَا ذِكْرٌ مُّبَارَكٌ أَنزَلْنَهُ أَ فَأَنتُمْ لَهُ مُنكِرُونَ(50)
ترجمه :
48 - ما به موسى و هارون فرقان ( وسيله جدا كردن حق از باطل ) و نور و آنچه مايه يادآورى پرهيزكاران است داديم .
49 - همانها كه از پروردگارشان در غيب و نهان مى ترسند و از قيامت بيم دارند .
50 - و اين ( قرآن ) ذكر مباركى است كه ( بر شما ) نازل كرديم آيا آن را انكار مى كنيد ؟ !
تفسير : شمه اى از داستان پيامبران
از اين آيات به بعد فرازهائى از زندگانى پيامبران كه آميخته با نكات بسيار آموزنده اى است بيان شده ، كه بحثهاى گذشته را در زمينه نبوت پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) و درگيرى او با مخالفان ، با توجه به اصول مشتركى كه حاكم
تفسير نمونه ج : 13 ص : 423
بر آنها است ، روشنتر مى سازد .
در نخستين آيه مى فرمايد : ما به موسى و هارون فرقان ، وسيله تشخيص حق از باطل بخشيديم ، و نور و يادآورى براى پرهيزكاران ( و لقد آتينا موسى و هارون الفرقان و ضياء و ذكرا للمتقين ) .
فرقان در اصل به معنى چيزى است كه حق را از باطل جدا مى كند و وسيله شناسائى اين دو است ، در اينكه منظور از آن در اينجا چيست تفسيرهاى متعددى ذكر كرده اند : بعضى آن را به معنى تورات .
و بعضى شكافته شدن دريا براى بنى اسرائيل كه نشانه روشنى از عظمت حق و حقانيت موسى بود دانسته اند .
در حالى كه بعضى اشاره به ساير معجزات و دلائلى كه در اختيار موسى و هارون بود ، مى دانند .
ولى اين تفسيرها هيچگونه با هم منافاتى ندارند ، چرا كه ممكن است فرقان هم اشاره به تورات و هم اشاره به ساير معجزات و دلائل موسى (عليه السلام) باشد .
در ساير آيات ، نيز فرقان گاهى به خود قرآن اطلاق شده ، مانند تبارك الذى نزل الفرقان على عبده ليكون للعالمين نذيرا : بزرگ و پر بركت است خدائى كه فرقان را بر بنده اش نازل كرد تا جهانيان را انذار كند ( سوره فرقان - آيه 1 ) .
و گاه به پيروزيهاى معجزآسائى كه نصيب پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) گرديد ، همانگونه كه در مورد جنگ بدر يوم الفرقان فرموده است ( انفال - 41 ) .
اما واژه ضياء به معنى نور و روشنائى است كه از درون ذات
تفسير نمونه ج : 13 ص : 424
چيزى بجوشد و مسلما قرآن و تورات و معجزات انبياء چنين بوده است .
و ذكر هر موضوعى است كه انسان را از غفلت و بيخبرى دور دارد ، و اين نيز از آثار واضح كتب آسمانى و معجزات الهى است .
ذكر اين سه تعبير پشت سر هم گويا اشاره به اين است كه انسان براى رسيدن به مقصد ، نخست احتياج به فرقان دارد يعنى بر سر دو راهيها و چند راهيها راه اصلى را پيدا كند ، هنگامى كه راه خود را يافت ، نور و روشنائى و ضياء مى خواهد تا مشغول حركت گردد ، سپس در ادامه راه ، گاه موانعى پيش مى آيد كه از همه مهمتر غفلت است ، نياز به وسيله اى دارد كه مرتبا به او هشدار دهد و يادآور و ذكر باشد .
قابل توجه اينكه : فرقان به صورت معرفه آمده و ضياء و ذكر به صورت نكره ، و اثر آنرا مخصوص متقين و پرهيزكاران مى داند ، اين تفاوت تعبير ممكن است اشاره به اين باشد كه معجزات و خطابهاى آسمانى ، راه را براى همگان روشن مى كند ، اما آنها كه تصميم بگيرند و از ضياء و ذكر استفاده كنند ، همگان نيستند ، تنها كسانى هستند كه احساس مسئوليت مى كنند و بهره اى از تقوا دارند .
آيه بعد اين پرهيزكاران را چنين معرفى مى كند : آنها كسانى هستند كه از پروردگارشان در غيب و نهان مى ترسند ( الذين يخشون ربهم بالغيب ) .
و از روز رستاخيز بيم دارند ( و هم من الساعة مشفقون ) .
كلمه غيب در اينجا ، دو تفسير دارد : نخست اينكه اشاره به ذات پاك
تفسير نمونه ج : 13 ص : 425
پروردگار است ، يعنى با اينكه خدا از ديده ها پنهان است آنها به دليل عقل ، به او ايمان آورده اند ، و در برابر ذات پاكش احساس مسئوليت مى كنند .
ديگر اينكه پرهيزكاران تنها در اجتماع و ميان جامعه ، ترس از خدا ندارند ، بلكه در خلوتگاهها نيز او را حاضر و ناظر مى دانند .
قابل توجه اينكه در برابر خداوند تعبير به خشيت ، و در مورد قيامت تعبير به اشفاق شده ، اين دو واژه گرچه هر دو به معنى ترس است ، ولى به گفته راغب در كتاب مفردات خشيت در جائى گفته مى شود كه ترس آميخته با احترام و تعظيم باشد ، همانند ترسى كه يك فرزند ، از پدر بزرگوارش دارد ، بنا بر اين پرهيزكاران ، ترسشان از خدا توأم است با معرفت : و اما واژه اشفاق به معنى توجه و علاقه توأم با بيم است ، مثلا اين تعبير گاه در مورد فرزندان يا دوستان به كار مى رود كه انسان به آنها علاقه دارد ولى در عين حال از اينكه در معرض آفات و گزند هستند بيمناك است .
در واقع پرهيزكاران به روز قيامت بسيار علاقمندند چون كانون پاداش و رحمت الهى است اما با اين حال از حساب و كتاب خدا نيز بيمناكند .
البته گاهى اين دو كلمه نيز به يك معنى استعمال شده است .
آخرين آيه مورد بحث ، قرآن را در مقايسه با كتب پيشين قرار داده ، مى گويد : اين ذكر مباركى است كه ما بر شما نازل كرديم ( و هذا ذكر مبارك انزلناه ) .
آيا شما آن را انكار مى كنيد ( أ فانتم له منكرون ) .
انكار چرا ؟ اينكه ذكر است و مايه بيدارى و آگاهى و يادآورى شما است ، اينكه كانون بركت است و خير دنيا و آخرت در آن مى باشد ، و سرچشمه همه
تفسير نمونه ج : 13 ص : 426
پيروزيها و خوشبختيها است .
آيا چنين كتابى ، جاى انكار دارد ؟ دلائل حقانيتش در خودش نهفته ، و نورانيتش آشكار است ، و رهروان راهش سعادتمند و پيروز .
براى اينكه بدانيم تا چه حد اين قرآن موجب آگاهى و مايه بركت است كافى است حال ساكنان جزيره عرب را قبل از نزول قرآن كه در توحش و جهل و فقر و بدبختى و پراكندگى زندگى مى كردند ، با وضعشان بعد از نزول قرآن كه اسوه و الگوئى براى ديگران شدند در نظر بگيريم ، همچنين وضع اقوام ديگر را قبل و بعد از ورود قرآن در ميان آنها .

تفسير نمونه ج : 13 ص : 427
* وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا إِبْرَهِيمَ رُشدَهُ مِن قَبْلُ وَ كُنَّا بِهِ عَلِمِينَ(51) إِذْ قَالَ لأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ مَا هَذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتى أَنتُمْ لهََا عَكِفُونَ(52) قَالُوا وَجَدْنَا ءَابَاءَنَا لهََا عَبِدِينَ(53) قَالَ لَقَدْ كُنتُمْ أَنتُمْ وَ ءَابَاؤُكمْ فى ضلَل مُّبِين(54) قَالُوا أَ جِئْتَنَا بِالحَْقِّ أَمْ أَنت مِنَ اللَّعِبِينَ(55) قَالَ بَل رَّبُّكمْ رَب السمَوَتِ وَ الأَرْضِ الَّذِى فَطرَهُنَّ وَ أَنَا عَلى ذَلِكم مِّنَ الشهِدِينَ(56) وَ تَاللَّهِ لأَكيدَنَّ أَصنَمَكم بَعْدَ أَن تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ(57) فَجَعَلَهُمْ جُذَذاً إِلا كبِيراً لهَُّمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ(58)