Back Index Next


تفسير نمونه ج : 1 ص : 447
وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْت مَثَابَةً لِّلنَّاسِ وَ أَمْناً وَ اتخِذُوا مِن مَّقَامِ إِبْرَهِيمَ مُصلًّى وَ عَهِدْنَا إِلى إِبْرَهِيمَ وَ إِسمَعِيلَ أَن طهِّرَا بَيْتىَ لِلطائفِينَ وَ الْعَكِفِينَ وَ الرُّكع السجُودِ(125)
ترجمه :
125 - ( و بخاطر بياوريد ) هنگامى را كه خانه كعبه را محل بازگشت و مركز امن و امان براى مردم قرار داديم ( و براى تجديد همين خاطره ) از مقام ابراهيم نمازگاهى براى خود انتخاب كنيد ، و ما به ابراهيم و اسماعيل امر كرديم كه خانه مرا براى طواف كنندگان و مجاوران و ركوع كنندگان و سجده كنندگان پاك و پاكيزه كنيد .

تفسير : عظمت خانه خدا
بعد از اشاره به مقام والاى ابراهيم در آيه گذشته ، به بيان عظمت خانه كعبه كه به دست ابراهيم ساخته و آماده شد پرداخته ، مى فرمايد : به خاطر بياوريد هنگامى را كه خانه كعبه را مثابة ( محل بازگشت و توجه ) مردم قرار داديم و مركز امن و امان ( و اذ جعلنا البيت مثابة للناس و امنا ) .
مثابة در اصل از ماده ثوب به معنى باز گشت چيزى به حالت نخستين است ، و از آنجا كه خانه كعبه مركزى بوده است براى موحدان كه همه سال به سوى آن رو مى آوردند ، نه تنها از نظر جسمانى كه از نظر روحانى نيز بازگشت به توحيد و فطرت نخستين مى كردند ، از اين رو به عنوان مثابه معرفى شده ، و از آنجا كه خانه انسان كه مركز بازگشت هميشگى او مى باشد محل آرامش و آسايش است ، در كلمه مثابه يكنوع آرامش و آسايش خاطر ، نيز افتاده است
تفسير نمونه ج : 1 ص : 448
و اين معنى با كلمه امنا كه پشت سر آن ذكر شده تاكيد مى شود ، مخصوصا كلمه للناس نشان مى دهد كه اين مركز امن و امان ، پناهگاهى است عمومى براى همه جهانيان و انسانها و توده هاى مردم .
و اين در حقيقت اجابت يكى از درخواستهائى است كه ابراهيم از خداوند كرد كه بعدا به آن اشاره مى شود .
سپس اضافه مى كند از مقام ابراهيم نماز گاهى براى خود انتخاب كنيد ( و اتخذوا من مقام ابراهيم مصلى ) .
در اينكه منظور از مقام ابراهيم چيست ؟ در ميان مفسران گفتگو است ، بعضى گفته اند : تمام حج مقام ابراهيم است ، بعضى به معنى عرفه و مشعر الحرام و جمرات سه گانه گرفته اند ، و بعضى گفته اند تمام حرم مكه ، مقام محسوب مى شود .
ولى ظاهر آيه همانگونه كه در روايات اسلامى وارد شده و بسيارى از مفسران نيز گفته اند اشاره به همان مقام معروف ابراهيم است كه محلى است در نزديكى خانه كعبه ، و حجاج بعد از انجام طواف به نزديك آن مى روند و نماز طواف بجا مى آورند بنا بر اين منظور از مصلى نيز محل نماز است .
سپس اشاره به پيمانى كه از ابراهيم و فرزندش اسماعيل در باره طهارت خانه كعبه گرفته است مى فرمايد و مى گويد : ما به ابراهيم و اسماعيل امر كرديم كه خانه مرا براى طواف كنندگان و مجاوران و ركوع كنندگان و سجده كنندگان ( نمازگزاران ) پاكيزه داريد ( و عهدنا الى ابراهيم و اسماعيل ان طهرا بيتى للطائفين و العاكفين و الركع السجود ) .
منظور از طهارت و پاكيزگى در اينجا چيست ؟ بعضى گفته اند : طهارت از لوث وجود بتها .
بعضى گفته اند : از آلودگيهاى ظاهرى و مخصوصا از خون و محتويات شكم
تفسير نمونه ج : 1 ص : 449
حيواناتى كه قربانى مى كردند ، زيرا بعضى از ناآگاهان چنين اعمالى را انجام مى دادند .
و بعضى گفته اند طهارت در اينجا به معنى خلوص نيت به هنگام بناى اين خانه توحيد است .
ولى هيچ دليلى ندارد كه ما مفهوم طهارت را در اينجا محدود كنيم ، بلكه منظور پاك ساختن ظاهرى و معنوى اين خانه توحيد از هر گونه آلودگى است .
و لذا در بعضى از روايات مى خوانيم كه اين آيه تعبير به پاكسازى از مشركان شده و در بعضى ديگر به شستشوى بدن و پاكيزگى از آلودگيها .

نكته ها :

1 - اثرات اجتماعى و تربيتى اين پناهگاه امن
طبق آيه فوق ، خانه خدا ( خانه كعبه ) از طرف پروردگار به عنوان يك پناهگاه و كانون امن و امان اعلام شده و مى دانيم در اسلام مقررات شديدى براى اجتناب از هر گونه نزاع و كشمكش و جنگ و خونريزى در اين سرزمين مقدس وضع شده است ، بطورى كه نه تنها افراد انسان در هر قشر و گروه و در هر گونه شرائط بايد در آنجا در امنيت باشند بلكه حيوانات و پرندگان نيز در آنجا در امن و امان بسر مى برند و هيچكس حق ندارد مزاحم آنها شود .
در جهانى كه هميشه نزاع و كشمكش در آن وجود دارد ، بودن چنين مركزى در آن مى تواند اثر عميق مخصوصى براى حل مشكلات مردم از خود نشان دهد ، زيرا امن بودن اين منطقه سبب مى شود كه مردم با تمام اختلافاتى كه دارند در جوار آن در كنار هم بنشينند ، و به مذاكره بپردازند ، و به اين ترتيب يكى از مهمترين مشكلات كه معمولا براى فتح باب مذاكرات براى رفع خصومتها و نزاعها وجود دارد حل مى شود .

تفسير نمونه ج : 1 ص : 450
چون بسيار مى شود كه طرفين نزاع ، يا دولتهاى متخاصم جهان مايلند رفع خصومت كنند و براى اين منظور به مذاكره بنشينند ، اما مكانى كه براى هر دو طرف مقدس و محترم و به عنوان مركز امن و امان شناخته شده باشد پيدا نمى كنند ولى در اسلام اين پيش بينى شده است و مكه به عنوان چنين مركزى اعلام گرديد .
هم اكنون تمام مسلمانان جهان كه متاسفانه گرفتار كشمكشها و اختلافات مرگبارى هستند مى توانند با استفاده از قداست و امنيت اين سرزمين باب مذاكرات را بگشايند و از معنويت اين مكان مقدس كه نورانيت و روحانيت خاصى در دلها ايجاد مى كند به رفع اختلافات خود بپردازند .

2 - چرا خانه خدا .
در آيه فوق از خانه كعبه به عنوان بيتى ( خانه من ) تعبير شده در حالى كه روشن است خداوند نه جسم است و نه نياز به خانه دارد ، منظور از اين اضافه همان اضافه تشريفى است به اين معنى كه براى بيان شرافت و عظمت چيزى آن را به خدا نسبت مى دهند ، ماه رمضان را شهر الله و خانه كعبه را بيت الله مى گويند .

تفسير نمونه ج : 1 ص : 451
وَ إِذْ قَالَ إِبْرَهِيمُ رَب اجْعَلْ هَذَا بَلَداً ءَامِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَتِ مَنْ ءَامَنَ مِنهُم بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَخِرِ قَالَ وَ مَن كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلاً ثُمَّ أَضطرُّهُ إِلى عَذَابِ النَّارِ وَ بِئْس الْمَصِيرُ(126)
ترجمه :
126 - ( و بياد آوريد ) هنگامى كه ابراهيم عرض كرد : پروردگارا اين سرزمين را شهر امنى قرار ده ، و اهل آن را - آنها كه ايمان به خدا و روز بازپسين آورده اند - از ثمرات ( گوناگون ) روزى ده ( ما اين دعاى ابراهيم را به اجابت رسانديم و مؤمنان را از انواع بركات بهره مند ساختيم ) اما به آنها كه كافر شدند بهره كمى خواهيم داد ، سپس آنها را به عذاب آتش مى كشانيم و چه بد سر انجامى دارند .

تفسير : خواسته هاى ابراهيم از پيشگاه پروردگار
در اين آيه ابراهيم دو درخواست مهم از پروردگار براى ساكنان اين سرزمين مقدس مى كند كه به يكى از آنها در آيه قبل نيز اشاره شد .
قرآن مى گويد : به خاطر بياوريد هنگامى كه ابراهيم عرض كرد پروردگارا اين سرزمين را شهر امنى قرار ده ( و اذ قال ابراهيم رب اجعل هذا بلدا آمنا ) .
و همانگونه كه در آيه قبل خوانديم اين دعاى ابراهيم به اجابت رسيد ، خدا اين سرزمين مقدس را يك كانون امن و امان قرار داد ، و امنيتى از نظر ظاهر و باطن به آن بخشيد .
دومين تقاضايش اين است كه : اهل اين سرزمين را - آنها كه به خدا و روز بازپسين ايمان آورده اند - از ثمرات گوناگون روزى ببخش ( و ارزق اهله من الثمرات من آمن منهم بالله و اليوم الاخر ) .

تفسير نمونه ج : 1 ص : 452
جالب اينكه ابراهيم نخست تقاضاى امنيت و سپس درخواست مواهب اقتصادى مى كند ، و اين خود اشاره اى است به اين حقيقت كه تا امنيت در شهر يا كشورى حكمفرما نباشد فراهم كردن يك اقتصاد سالم ممكن نيست ! .
در اينكه منظور از ثمرات چيست ؟ مفسران گفتگوها دارند ، ولى ظاهرا ثمرات يك معنى وسيع دارد كه هر گونه نعمت مادى ، اعم از ميوه ها و مواد ديگر غذائى ، و نعمتهاى معنوى را شامل مى شود ، در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود : هى ثمرات القلوب : منظور ميوه دلها است ! اشاره به اينكه خداوند محبت و علاقه مردم را به مردم اين سرزمين جلب مى كند .
اين نكته نيز قابل توجه است كه ابراهيم اين تقاضا را تنها براى مؤمنان به توحيد و روز جزا مى كند ، شايد به خاطر اينكه از جمله لا ينال عهدى الظالمين در آيات گذشته به اين حقيقت پى برده بود كه گروهى از نسلهاى آينده او ، راه شرك و ظلم و ستم مى پويند ، و او در اينجا ادب را رعايت كرد و آنها را از دعاى خود استثنا نمود .
به هر حال خداوند در پاسخ اين تقاضاى ابراهيم چنين فرمود : اما آنها كه راه كفر را پوئيده اند بهره كمى ( از اين ثمرات ) به آنها خواهم داد ( و به طور كامل محروم نخواهم كرد ! ) ( قال و من كفر فامتعه قليلا ) .
اما در سراى آخرت آنها را به عذاب آتش مى كشانم و چه بد سر انجامى دارند ( ثم اضطره الى عذاب النار و بئس المصير ) .
اين در واقع صفت رحمانيت همان رحمت عامه پروردگار است كه از خوان نعمت بى دريغش همه بهره مى گيرند ، و از خزانه غيبش خوبان و بدان وظيفه خور باشند ، ولى سراى آخرت كه سراى رحمت خاص او است ، رحمت و نجاتى براى آنها نيست .

تفسير نمونه ج : 1 ص : 453
وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْرَهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسمَعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّك أَنت السمِيعُ الْعَلِيمُ(127) رَبَّنَا وَ اجْعَلْنَا مُسلِمَينِ لَك وَ مِن ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُّسلِمَةً لَّك وَ أَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَ تُب عَلَيْنَا إِنَّك أَنت التَّوَّاب الرَّحِيمُ(128) رَبَّنَا وَ ابْعَث فِيهِمْ رَسولاً مِّنهُمْ يَتْلُوا عَلَيهِمْ ءَايَتِك وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَب وَ الحِْكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ إِنَّك أَنت الْعَزِيزُ الحَْكِيمُ(129)
ترجمه :
127 - ( و نيز بياد آوريد ) هنگامى كه ابراهيم و اسماعيل پايه هاى خانه ( كعبه ) را بالا مى بردند ( و مى گفتند ) پروردگارا ! از ما بپذير تو شنوا و دانائى .
128 - پروردگارا ! ما را تسليم فرمان خود قرار ده و از دودمان ما امتى كه تسليم فرمانت باشد به وجود آور ، و طرز پرستش خودت را به ما نشان ده ، و توبه ما را بپذير ، كه تو تواب و رحيمى .
129 - پروردگارا ! در ميان آنها پيامبرى از خودشان مبعوث كن ، تا آيات تو را بر آنها بخواند ، و آنها را كتاب و حكمت بياموزد و پاكيزه كند ، زيرا تو توانا و حكيمى ( و بر اين كار قادرى ) .

تفسير نمونه ج : 1 ص : 454
تفسير : ابراهيم خانه كعبه را بنا مى كند
از آيات مختلف قرآن و احاديث و تواريخ اسلامى به خوبى استفاده مى شود كه خانه كعبه پيش از ابراهيم ، حتى از زمان آدم بر پا شده بود ، در آيه 37 سوره ابراهيم از قول اين پيامبر بزرگ مى خوانيم : ربنا انى اسكنت من ذريتى بواد غير ذى زرع عند بيتك المحرم : پروردگارا ! بعضى از فرزندانم را در اين سرزمين خشك و سوزان در كنار خانه تو سكونت دادم .
اين آيه گواهى مى دهد موقعى كه ابراهيم با فرزند شيرخوارش اسماعيل و همسرش به سرزمين مكه آمدند اثرى از خانه كعبه وجود داشته است .
در آيه 96 سوره آل عمران نيز مى خوانيم : ان اول بيت وضع للناس للذى ببكة مباركا : نخستين خانه اى كه به منظور پرستش خداوند براى مردم ساخته شد در سرزمين مكه بود مسلم است كه پرستش خداوند و ساختن مركز عبادت از زمان ابراهيم آغاز نگرديده بلكه قبلا و حتى از زمان آدم (عليه السلام) بوده است .
اتفاقا تعبيرى كه در نخستين آيه مورد بحث به چشم مى خورد نيز همين معنى را مى رساند آنجا كه مى گويد : بياد آوريد هنگامى را كه ابراهيم و اسماعيل پايه هاى خانه ( كعبه ) را بالا مى بردند ، و مى گفتند : پروردگارا ! از ما بپذير تو شنوا و دانائى ( و اذ يرفع ابراهيم القواعد من البيت و اسماعيل ربنا تقبل منا انك انت السميع العليم ) .
اين تعبير مى رساند كه شالوده هاى خانه كعبه وجود داشته و ابراهيم و اسماعيل پايه ها را بالا بردند .
در خطبه معروف قاصعه از نهج البلاغه نيز مى خوانيم : ا لا ترون ان الله سبحانه اختبر الاولين من لدن آدم صلوات الله عليه الى الاخرين من هذا العالم باحجار ... ، فجعلها بيته الحرام ... ، ثم امر آدم و ولده يثنوا اعطافهم نحوه ...
تفسير نمونه ج : 1 ص : 455
آيا نمى بينيد كه خداوند مردم جهان را از زمان آدم تا به امروز به وسيله قطعات سنگى ... امتحان كرده است ، و آن را خانه محترم خود قرار داده ، سپس به آدم و فرزندانش دستور داد كه به گرد آن طواف كنند .
كوتاه سخن اينكه : آيات قرآن و روايات اين تاريخچه معروف را تاييد مى كند كه خانه كعبه نخست به دست آدم ساخته شد ، سپس در طوفان نوح فرو ريخت ، و بعد به دست ابراهيم و فرزندش اسماعيل تجديد بنا گرديد .
در دو آيه اخير از آيات مورد بحث ، ابراهيم و فرزندش اسماعيل ، پنج تقاضاى مهم از خداوند جهان مى كنند ، اين تقاضاها كه به هنگام اشتغال به تجديد بناى خانه كعبه صورت گرفت به قدرى حساب شده و جامع تمام نيازمنديهاى زندگى مادى و معنوى است كه انسان را به عظمت روح اين دو پيامبر بزرگ خدا كاملا آشنا مى سازد : نخست عرضه مى دارند : پروردگارا ! ما را تسليم فرمان خودت قرار ده ( ربنا و اجعلنا مسلمين لك ) .
بعد تقاضا مى كنند از دودمان ما نيز امتى مسلمان و تسليم در برابر فرمانت قرار ده ( و من ذريتنا امة مسلمة لك ) .
سپس تقاضا مى كنند طرز پرستش و عبادت خودت را به ما نشان ده ، و ما را از آن آگاه ساز ( و ارنا مناسكنا ) .
تا بتوانيم آنگونه كه شايسته مقام تو است عبادتت كنيم .
بعد از خدا تقاضاى توبه كرده ، مى گويند : توبه ما را بپذير و رحمتت را متوجه
تفسير نمونه ج : 1 ص : 456
ما گردان كه تو تواب و رحيمى ( و تب علينا انك انت التواب الرحيم ) .
پنجمين تقاضاى آنها اين است كه : پروردگارا ! در ميان آنها پيامبرى از خودشان مبعوث كن ( ربنا و ابعث فيهم رسولا منهم ) .
تا آيات تو را بر آنها بخواند و كتاب و حكمت به آنان بياموزد و آنها را پاكيزه كند ( يتلوا عليهم آياتك و يعلمهم الكتاب و الحكمة و يزكيهم ) .
چرا كه تو توانا هستى و بر تمام اين كارها قدرت دارى ( انك انت العزيز الحكيم ) .

نكته ها :

1 - هدف بعثت پيامبران -
در آيات فوق پس از آنكه ابراهيم و اسماعيل تقاضاى ظهور پيامبر اسلام را مى كنند سه هدف براى بعثت او بيان مى دارند : نخست تلاوت آيات خدا بر مردم ، اين جمله اشاره به بيدار ساختن انديشه ها در پرتو آيات گيرا و جذاب و كوبنده اى است كه از مجراى وحى بر قلب پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) نازل مى شود و او به وسيله آن ، ارواح خفته را بيدار مى كند .
يتلو از ماده تلاوت در لغت به معنى پى در پى آوردن چيزى است و هنگامى كه عباراتى را پشت سر هم و روى نظام صحيحى بخوانند ، عرب از آن تعبير به تلاوت مى كند ، بنا بر اين تلاوت منظم و پى در پى مقدمه اى است براى بيدارى و ايجاد آمادگى ، براى تعليم و تربيت .
سپس تعليم كتاب و حكمت را هدف دوم مى شمرد ، چرا كه تا آگاهى حاصل نشود ، تربيت كه مرحله سوم است صورت نمى گيرد .
تفاوت كتاب و حكمت ممكن است در اين جهت باشد كه كتاب اشاره به كتب آسمانى است ، و اما حكمت ، علوم و دانشها و اسرار و علل و نتائج احكام
تفسير نمونه ج : 1 ص : 457
است كه از طرف پيامبر ، تعليم مى شود .
بعد آخرين هدف را كه مساله تزكيه است بيان مى دارد .
تزكيه در لغت هم به معنى نمو دادن ، و هم به معنى پاكسازى آمده است .
و به اين ترتيب تكامل وجود انسان در جنبه هاى علمى و عملى به عنوان هدف نهائى بعثت پيامبر ، معرفى شده است .
اين نكته مخصوصا قابل توجه است كه علوم بشر محدود است ، و آميخته با هزاران نقطه ابهام و خطاهاى فراوان ، و از اين گذشته نسبت به آنچه را هم مى داند گاهى نمى تواند دقيقا اميدوار باشد چرا كه خطاهاى خود و ديگران را ديده است .
اينجا است كه بايد پيامبران ، با علوم راستين و خالى از هر گونه خطا كه از مبدء وحى گرفته اند به ميان مردم بيايند ، خطاهايشان را بر طرف سازند ، آنجا را كه نمى دانند به آنها بياموزند و آن را كه مى دانند به آنها اطمينان خاطر دهند .
موضوع ديگرى كه در اين رابطه لازم به يادآورى است اين است كه نيمى از شخصيت ما را عقل و خرد تشكيل مى دهد و نيمى را غرائز و اميال ، به همين دليل ما به همان اندازه كه نياز به تعليم داريم ، نياز به تربيت هم داريم ، هم خرد ما بايد تكامل يابد و هم غرائز درونى ما به سوى هدف صحيحى رهبرى شوند .
لذا پيامبران هم معلمند ، هم مربى ، هم آموزش دهنده اند و هم پرورش دهنده .

2 - تعليم مقدم است يا تربيت ؟
- جالب اينكه در چهار مورد از قرآن مجيد كه مساله تعليم و تربيت به عنوان هدف انبياء با هم ذكر شده است در سه مورد تربيت بر تعليم مقدم شمرده شده ( سوره بقره آيه 151 - آل عمران
164 - جمعه 2 ) و تنها در يك مورد تعليم بر تربيت مقدم شده است ( آيه
تفسير نمونه ج : 1 ص : 458
مورد بحث ) با اينكه مى دانيم معمولا تا تعليمى نباشد تربيتى صورت نمى گيرد .
بنابر اين آنجا كه تعليم بر تربيت مقدم شده اشاره به وضع طبيعى آن است ، و در موارد بيشترى كه تربيت مقدم ذكر شده گويا اشاره به مساله هدف بودن آن است ، چرا كه هدف اصلى تربيت است و بقيه همه مقدمه آن است .

3 - پيامبرى از ميان خود آنها -
اين تعبير كه با كلمه منهم در آيات فوق آمده اشاره به اين است كه رهبران و مربيان انسان بايد از نوع خود او باشند ، با همان صفات و غرائز بشرى ، تا بتوانند از نظر جنبه هاى عملى ، سرمشقهاى شايسته اى باشند ، بديهى است اگر از غير جنس بشر باشند نه آنها مى توانند دردها نيازها ، مشكلات ، و گرفتاريهاى مختلف انسانها را درك كنند و نه انسانها مى توانند از آنها سرمشق بگيرند .

تفسير نمونه ج : 1 ص : 459
وَ مَن يَرْغَب عَن مِّلَّةِ إِبْرَهِيمَ إِلا مَن سفِهَ نَفْسهُ وَ لَقَدِ اصطفَيْنَهُ فى الدُّنْيَا وَ إِنَّهُ فى الاَخِرَةِ لَمِنَ الصلِحِينَ(130) إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسلِمْ قَالَ أَسلَمْت لِرَب الْعَلَمِينَ(131) وَ وَصى بهَا إِبْرَهِيمُ بَنِيهِ وَ يَعْقُوب يَبَنىَّ إِنَّ اللَّهَ اصطفَى لَكُمُ الدِّينَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلا وَ أَنتُم مُّسلِمُونَ(132)
ترجمه :
130 - چه كسى - جز افراد سفيه و نادان - از آئين ابراهيم ( با آن پاكى و درخشندگى ) روى گردان خواهد شد ؟ ما او را در اين جهان برگزيديم و او در جهان ديگر از صالحان است .
131 - ( بخاطر بياوريد ) هنگامى را كه پروردگار به او گفت اسلام بياور ( و تسليم در برابر حق باش ، او فرمان پروردگار را از جان و دل پذيرفت ) گفت در برابر پروردگار جهانيان تسليم شدم .
132 - ابراهيم و يعقوب فرزندان خود را ( در بازپسين لحظات عمر ) به اين آئين وصيت كردند ( و هر كدام به فرزندان خويش گفتند ) فرزندان من ! خداوند اين آئين پاك را براى شما برگزيده است و شما جز به آئين اسلام ( تسليم در برابر فرمان خدا ) نميريد .

تفسير : ابراهيم انسان نمونه
در آيات گذشته تا حدودى شخصيت ابراهيم نشان داده شد ، بعضى از خدمات ابراهيم و قسمت قابل توجهى از خواسته ها و تقاضاهاى او كه جامع جنبه هاى مادى
تفسير نمونه ج : 1 ص : 460
و معنوى بود مورد بررسى قرار گرفت .
از مجموع اين بحثها به خوبى استفاده شد كه اين پيامبر بزرگ مى تواند يك الگو و اسوه براى همه حق طلبان جهان باشد ، و مكتب او به عنوان يك مكتب انسانساز مورد استفاده همگان قرار گيرد .
بر اساس همين مطلب در نخستين آيه مورد بحث چنين مى گويد : چه كسى - جز افرادى كه خود را به سفاهت افكنده اند - از آئين پاك ابراهيم روى گردان خواهد شد ( و من يرغب عن ملة ابراهيم الا من سفه نفسه ) .
آيا اين سفاهت نيست كه انسان ، آئينى را با اين پاكى و درخشندگى رها كند و در بيراهه هاى شرك و كفر و فساد گام بگذارد ؟ آئينى كه با روح و فطرت انسان آشنا و سازگار است ، و با عقل و خرد هماهنگ ، آئينى را كه هم آخرت در آن است و هم دنيا ، رها كرده و به سراغ برنامه هائى برود كه دشمن خرد و مخالف فطرت و تباه كننده دين و دنيا است .
سپس اضافه مى كند : ما ابراهيم را ( به خاطر اين امتيازات بزرگش ) برگزيديم و او در جهان ديگر از صالحان است ( و لقد اصطفيناه فى الدنيا و انه فى الاخرة لمن الصالحين ) .
آرى ابراهيم ، برگزيده خدا و سر سلسله صالحان است ، و به همين دليل بايد اسوه و قدوه باشد .
آيه بعد به عنوان تاكيد به يكى ديگر از ويژگيهاى صفات برگزيده ابراهيم كه در واقع ريشه بقيه صفات او است اشاره كرده مى گويد : به خاطر بياوريد هنگامى را كه پروردگار به او گفت در برابر فرمان من تسليم باش ، او گفت در برابر پروردگار جهانيان تسليم شدم ( اذ قال له ربه اسلم قال اسلمت لرب العالمين ) .

تفسير نمونه ج : 1 ص : 461
آرى ابراهيم آن مرد فداكار و ايثارگر هنگامى كه نداى فطرت را از درون خود مى شنود كه پروردگار به او فرمان تسليم باش مى دهد او تسليم كامل خدا مى شود ، ابراهيم با فكر و درك خود مى يابد و مى بيند كه ستارگان و ماه و خورشيد همه غروب و افول دارند و محكوم قوانين آفرينشند ، لذا مى گويد : اينها خداى من نيستند انى وجهت وجهى للذى فطر السماوات و الارض حنيفا و ما انا من المشركين : من روى خود را به سوى خدائى كردم كه آسمانها و زمين را آفريد و در اين راه عقيده خود را خالص كردم و من از مشركان نيستم ( سوره انعام آيه 79 ) .
و در آيات گذشته ديديم كه ابراهيم و اسماعيل پس از ساختن خانه كعبه ، نخستين تقاضائى كه از خدا - بعد از تقاضاى قبولى اعمالشان - كردند ، اين بود كه آنها براستى تسليم فرمان او باشند و از دودمان آنها نيز امت مسلمى بپاخيزد .
و در حقيقت نخستين گام براى ايجاد ارزش در انسان ، مساله خلوص و پاكى است و به همين دليل كه ابراهيم خويش را منحصرا تسليم فرمان حق كرد محبوب خدا شد و خدا او را برگزيد و به همين عنوان ، او و مكتبش را معرفى كرد .
همه كارهاى ابراهيم از آغاز زندگى تا پايان كم نظير بود ، مبارزه پى گير او با بت پرستان و ستاره پرستان و در دل آتش قرار گرفتنش كه حتى دشمن سر سختش نمرود را تحت تاثير قرار داد و بى اختيار گفت : من اتخذ الها فليتخذ الها مثل اله ابراهيم : اگر كسى بخواهد خدائى برگزيند بايد مثل خداى ابراهيم برگزيند .
همچنين آوردن همسر و فرزند شير خوار در آن بيابان خشك و سوزان ، در آن سرزمين مقدس ، و بناى خانه كعبه و بردن جوانش به قربانگاه ، هر يك نمونه اى
تفسير نمونه ج : 1 ص : 462
از طرز كار او بود .
وصيت و سفارشى كه در آخرين ايام عمر خود به فرزندانش نمود آن نيز نمونه بود ، چنانكه در آخرين آيه مورد بحث مى خوانيم : ابراهيم و يعقوب فرزندان خود را در بازپسين لحظات عمر به اين آئين پاك توحيدى وصيت كردند ( و وصى بها ابراهيم بنيه و يعقوب ) .
هر كدام به فرزندان خود گفتند : فرزندان من ! خداوند اين آئين توحيد را براى شما برگزيده است ( يا بنى ان الله اصطفى لكم الدين ) .
بنا بر اين جز بر اين آئين رهسپار نشويد و جز با قلبى مملو از ايمان و تسليم جهان را وداع نگوئيد ( فلا تموتن الا و انتم مسلمون ) .
قرآن با نقل وصيت ابراهيم گويا مى خواهد اين حقيقت را بازگو كند كه شما انسانها تنها مسئول امروز فرزندانتان نيستيد ، مسئول آينده آنها نيز مى باشيد تنها به هنگام چشم بستن از جهان نگران زندگى مادى فرزندانتان بعد از مرگتان نباشيد ، به فكر زندگى معنوى آنها نيز باشيد .
نه تنها ابراهيم چنين وصيتى كرد كه فرزندزاده اش يعقوب نيز همين روش را از نياى خود ابراهيم اقتباس نمود و در بازپسين دم عمر ، به فرزندانش گوشزد كرد كه رمز پيروزى و موفقيت و سعادت در يك جمله كوتاه ( تسليم در برابر حق ) خلاصه مى شود .
ذكر يعقوب از ميان همه پيامبران در اينجا شايد براى اين هدف باشد كه به يهود و نصارى كه هر كدام خود را به نوعى به يعقوب ارتباط مى دادند بفهماند اين آئين شرك آلودى كه شما داريد ، اين عدم تسليم خالص در برابر حق كه برنامه شما را تشكيل مى دهد ، با روش كسى كه خود را به او پيوند مى دهيد سازگار نيست .

تفسير نمونه ج : 1 ص : 463
أَمْ كُنتُمْ شهَدَاءَ إِذْ حَضرَ يَعْقُوب الْمَوْت إِذْ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعْبُدُونَ مِن بَعْدِى قَالُوا نَعْبُدُ إِلَهَك وَ إِلَهَ ءَابَائك إِبْرَهِيمَ وَ إِسمَعِيلَ وَ إِسحَقَ إِلَهاً وَحِداً وَ نحْنُ لَهُ مُسلِمُونَ(133) تِلْك أُمَّةٌ قَدْ خَلَت لَهَا مَا كَسبَت وَ لَكُم مَّا كَسبْتُمْ وَ لا تُسئَلُونَ عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ(134)
ترجمه :
133 - آيا شما به هنگامى كه مرگ يعقوب فرا رسيد حاضر بوديد ؟ در آن هنگام كه به فرزندان خود گفت پس از من چه چيز را مى پرستيد ؟ گفتند خداى تو و خداى پدرانت ، ابراهيم و اسماعيل و اسحاق ، خداوند يكتا و ما در برابر او تسليم هستيم .
134 - آنها امتى بودند كه درگذشتند ، اعمال آنها مربوط به خودشان بود و اعمال شما نيز مربوط به خود شما است ، و هيچگاه مسئول اعمال آنها نخواهيد بود .

شان نزول :
اعتقاد جمعى از يهود اين بود كه يعقوب به هنگام مرگ فرزندان خويش را به دينى كه هم اكنون يهود به آن معتقدند ( با تمام تحريفاتش ) توصيه كرد ، خداوند در رد اعتقاد آنان اين آيه را نازل فرمود ( تفسير ابو الفتوح رازى ذيل آيه مورد بحث ) .

تفسير نمونه ج : 1 ص : 464
تفسير : همه مسئول اعمال خويشند
چنانكه در شان نزول آيه خوانديم از ظاهر خود آيه نيز بر مى آيد كه گفتگو و سخنى در ميان بوده و جمعى از منكران اسلام مطلب نادرستى را به يعقوب پيامبر خدا نسبت مى دادند ( اين مطلب ظاهرا همان بوده كه در شان نزول آمد ) .
قرآن براى رد اين ادعاى بى دليل مى گويد : مگر شما به هنگامى كه مرگ يعقوب فرا رسيد حاضر بوديد كه چنان توصيه اى را به فرزندانش كرد ( ام كنتم شهداء اذ حضر يعقوب الموت ) .
آرى آنچه شما به او نسبت مى دهيد نبود ، آنچه بود اين بود كه در آن هنگام از فرزندان خود پرسيد ، بعد از من چه چيز را مى پرستيد ؟ ( اذ قال لبنيه ما تعبدون من بعدى ) .
آنها در پاسخ گفتند : خداى تو و خداى پدرانت ابراهيم و اسماعيل و اسحاق را مى پرستيم خداوند يگانه يكتا ( قالوا نعبد الهك و اله آبائك ابراهيم و اسماعيل و اسحاق الها واحدا ) و ما در برابر فرمان او تسليم هستيم ( و نحن له مسلمون ) .
آرى او توصيه اى جز به توحيد و تسليم در برابر فرمان حق نكرد كه ريشه پذيرش همه برنامه هاى الهى است .
از آيه مورد بحث بر مى آيد كه در وجود يعقوب به هنگام مرگ آثار يكنوع ناراحتى و نگرانى از وضع آينده فرزندانش احساس مى شد ، سر انجام اين نگرانى را به زبان آورده پرسيد فرزندانم بعد از من چه چيز را مى پرستيد ؟ مخصوصا گفت چه چيز و نگفت چه كس را ؟ چرا كه در محيط زندگى او گروهى بت پرست بودند كه در برابر اشيائى سجده مى كردند ، يعقوب مى خواست بداند آيا هيچگونه تمايلى به اين آئين در اعماق جان آنها هست ؟ اما پس از پاسخ
تفسير نمونه ج : 1 ص : 465
فرزندان آرامش خاطر خود را باز يافت .
اين نكته نيز قابل توجه است كه حضرت اسماعيل پدر يا جد يعقوب نبود ، بلكه عموى او بود ، در حالى كه در آيه مورد بحث كلمه آباء جمع اب به كار رفته ، و از اينجا روشن مى شود كه در لغت عرب گاهى كلمه اب به عمو اطلاق مى گردد ، و از همين رو مى گوئيم اگر اين كلمه در مورد آزر در قرآن به كار رفته مانع از آن نيست كه آزر عموى ابراهيم باشد نه پدرش ( دقت كنيد ) .
آخرين آيه مورد بحث گويا پاسخ به يكى از اشتباهات يهود است ، چرا كه آنها بسيار روى مساله نياكانشان و افتخارات آنها و عظمتشان در پيشگاه خدا تكيه مى كردند و گمانشان اين بود كه اگر خودشان آلوده باشند در پرتو چنين نياكانى اهل نجاتند .
قرآن مى گويد : آنها امتى بودند كه درگذشتند ، و اعمالشان مربوط به خودشان است ، و اعمال شما نيز مربوط به خود شما است ( تلك امة قد خلت لها ما كسبت و لكم ما كسبتم ) .
و شما هرگز مسئول اعمال آنها نخواهيد بود ( همانگونه كه آنها مسئول اعمال شما نيستند ) ( و لا تسئلون عما كانوا يعملون ) .
بنا بر اين به جاى اينكه تمام هم خود را مصروف به تحقيق و مباهات و افتخار نسبت به نياكان خود كنيد در اصلاح عقيده و عمل خويش بكوشيد .
گر چه ظاهرا مخاطب در اين آيه يهود و اهل كتابند ولى پيدا است اين حكم مخصوص آنها نيست ، ما مسلمانان نيز مشمول همين اصل اساسى هستيم كه از فضل پدر تو را چه حاصل ؟ ! .

تفسير نمونه ج : 1 ص : 466
وَ قَالُوا كونُوا هُوداً أَوْ نَصرَى تهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَهِيمَ حَنِيفاً وَ مَا كانَ مِنَ الْمُشرِكِينَ(135) قُولُوا ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَ مَا أُنزِلَ إِلَيْنَا وَ مَا أُنزِلَ إِلى إِبْرَهِيمَ وَ إِسمَعِيلَ وَ إِسحَقَ وَ يَعْقُوب وَ الأَسبَاطِ وَ مَا أُوتىَ مُوسى وَ عِيسى وَ مَا أُوتىَ النَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَينَ أَحَد مِّنْهُمْ وَ نحْنُ لَهُ مُسلِمُونَ(136) فَإِنْ ءَامَنُوا بِمِثْلِ مَا ءَامَنتُم بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوا وَ إِن تَوَلَّوْا فَإِنمَا هُمْ فى شِقَاق فَسيَكْفِيكهُمُ اللَّهُ وَ هُوَ السمِيعُ الْعَلِيمُ(137)
ترجمه :
135 - ( اهل كتاب ) گفتند يهودى يا مسيحى بشويد تا هدايت يابيد ، بگو ( اين آئينهاى تحريف شده هرگز نمى تواند موجب هدايت گردد ) بلكه پيروى از آئين خالص ابراهيم كنيد و او هرگز از مشركان نبود .
136 - بگوئيد : ما به خدا ايمان آورده ايم ، و به آنچه بر ما نازل شده ، و آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و پيامبران اسباط بنى اسرائيل نازل گرديد ( و همچنين )
تفسير نمونه ج : 1 ص : 467
آنچه به موسى و عيسى و پيامبران ( ديگر ) از طرف پروردگار داده شده است ، و ما جدائى در ميان آنها قائل نمى شويم ، و در برابر فرمان خدا تسليم هستيم ( و تعصبات نژادى و اغراض شخصى سبب نمى شود كه بعضى را بپذيريم و بعضى را رها كنيم ) .
137 - اگر آنها نيز به آنچه شما ايمان آورده ايد ، ايمان بياورند هدايت يافته اند ، و اگر سرپيچى كنند از حق جدا شده اند ، و خداوند دفع شر آنها را از شما مى كند و او شنونده و دانا است .

شان نزول :
در شان نزول اين آيات از ابن عباس چنين نقل شده كه چند نفر از علماى يهود و مسيحيان نجران با مسلمانان بحث و گفتگو داشتند : هر يك از اين دو گروه خود را اولى و سزاوارتر به آئين حق مى دانست و ديگرى را نفى مى كرد ، يهوديان مى گفتند : موسى پيامبر ما از همه پيامبران برتر است و كتاب ما تورات بهترين كتابها است ، عين همين ادعا را مسيحيان داشتند كه مسيح بهترين راهنما و انجيل برترين كتب آسمانى است ، و هر يك از پيروان اين دو مذهب مسلمانان را به مذهب خويش دعوت مى كردند ، آيات فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت .

تفسير : تنها ما بر حقيم !
خود پرستى و خودمحورى معمولا سبب مى شود كه انسان حق را در خودش منحصر بداند ، همه را بر باطل بشمرد و سعى كند ديگران را به رنگ خود در آورد چنانكه قرآن در نخستين آيه مورد بحث مى گويد : اهل كتاب گفتند يهودى يا مسيحى شويد تا هدايت يابيد ! ( و قالوا كونوا هودا او نصارى تهتدوا ) .
بگو آئينهاى تحريف يافته هرگز نمى تواند موجب هدايت بشر گردد بلكه
تفسير نمونه ج : 1 ص : 468
پيرو آئين خالص ابراهيم گرديد تا هدايت شويد و او هرگز از مشركان نبود ( قل بل ملة ابراهيم حنيفا و ما كان من المشركين ) .
دينداران خالص كسانى هستند كه پيرو آئين توحيدى خالص باشند ، توحيدى كه هيچگونه با شرك آميخته نگردد ، مهمترين اصل اساسى براى شناخت آئين پاك از آئين هاى انحرافى همين رعايت كامل اصل توحيد است .
اسلام به ما تعليم ميدهد كه ميان پيامبران خدا تفرقه نيفكنيم و به آئين همه آنها احترام بگذاريم ، چرا كه اصول آئين حق در همه جا يكى است و موسى و عيسى نيز پيرو آئين توحيدى و خالص از شرك ابراهيم بودند ، هر چند آئين آنها بوسيله پيروان نادان تحريف شد و به شرك آميخته گشت ( البته اين سخن منافات با اين ندارد كه امروز بايد در انجام وظائف خود پيرو آخرين آئين آسمانى يعنى اسلام باشيم كه براى اين زمان از سوى خدا نازل شده است ) .
آيه بعد به مسلمانان دستور مى دهد كه به مخالفان خود بگوئيد : ما به خدا ايمان آورده ايم ، و به آنچه از ناحيه او بر ما نازل شده و به آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و پيامبران اسباط بنى اسرائيل نازل گرديد و همچنين به آنچه به موسى و عيسى و پيامبران ديگر از ناحيه پروردگارشان داده شده ايمان داريم ( قولوا آمنا بالله و ما انزل الينا و ما انزل الى ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و الاسباط و ما اوتى موسى و عيسى و ما اوتى النبيون من ربهم ) .
ما هيچ فرقى ميان آنها نمى گذاريم و در برابر فرمان حق تسليم هستيم ( لا نفرق بين احد منهم و نحن له مسلمون ) .
خودمحوريها و تعصبهاى نژادى هرگز سبب نمى شود كه ما بعضى را بپذيريم و بعضى را نفى كنيم ، آنها همه معلمان الهى بودند كه در دوره هاى مختلف تربيتى به راهنمائى انسانها پرداختند ، هدف همه آنها يك چيز بيشتر نبود و آن هدايت
تفسير نمونه ج : 1 ص : 469
بشر در پرتو توحيد خالص و حق و عدالت ، هر چند هر يك از آنها در مقطعهاى خاص زمانى خود وظائف و ويژگيهائى داشتند .
سپس اضافه مى كند اگر آنها به همين امور كه شما ايمان آورده ايد ايمان بياورند هدايت يافته اند ( فان آمنوا بمثل ما آمنتم به فقد اهتدوا ) .
و اگر سرپيچى كنند از حق جدا شده اند ( و ان تولوا فانما هم فى شقاق ) .
اگر آنها مسائل نژادى و قبيلگى و مانند آنرا در مذهب دخالت ندهند ، و همه پيامبران الهى را بدون استثنا به رسميت بشناسند آنان نيز هدايت يافته اند در غير اين صورت حق را رها كرده و سراغ باطل رفته اند .
كلمه شقاق در اصل به معنى شكاف و منازعه و جنگ است ، و در اينجا بعضى آنرا به كفر تفسير كرده اند و بعضى به گمراهى ، و گاه به جدائى از حق و توجه به باطل ، و همه اينها در واقع به يك حقيقت باز مى گردد .
بعضى از مفسران نقل كرده اند كه پس از نزول آيه قبل و ذكر حضرت مسيح در رديف ساير پيامبران جمعى از مسيحيان گفتند ما اين سخن را نمى پذيريم عيسى همچون ساير پيامبران نبود ، او پسر خدا بود ! آخرين آيه مورد بحث نازل شد و به آنها هشدار داد كه در گمراهى و كفر و شقاق هستند .
به هر حال در پايان آيه به مسلمانان دلگرمى مى دهد كه از توطئه هاى دشمنان نهراسند مى گويد : خداوند دفع شر آنها را از شما مى كند و او شنونده و دانا است سخنانشان را مى شنود و از توطئه هاشان آگاه است ( فسيكفيكهم الله و هو السميع العليم ) .

تفسير نمونه ج : 1 ص : 470
نكته ها :

1 - وحدت دعوت انبياء
قرآن كرارا در آيات مختلف اشاره مى كند كه همه پيامبران خدا يك هدف را تعقيب مى كرده اند و هيچگونه جدائى در ميان آنها نيست ، زيرا همه از يك منبع وحى و الهام دريافت مى داشته اند ، لذا به مسلمانان توصيه مى كند به تمام پيغمبران الهى يكسان احترام بگذارند ، ولى چنانكه گفتيم اين موضوع مانع از آن نمى شود كه هر آئين جديد كه از طرف خداوند نازل مى گرديد آئينهاى گذشته را نسخ كند و آئين اسلام آخرين آئين باشد .
زيرا پيغمبران خدا همانند معلمانى بودند كه هر كدام جامعه بشريت را در يك كلاس پرورش مى دادند ، بديهى است دوران تعليم هر يك كه تمام مى شد به دست معلم ديگر ، در كلاس بالاتر سپرده مى شدند ، و روى اين حساب جامعه بشريت موظف است برنامه هاى آخرين پيامبر را كه آخرين مرحله تكامل دين آن عصر است اجرا كند ، و اين هرگز مانع حقانيت دعوت ساير پيامبران نخواهد بود .

2 - اسباط چه كسانى بودند ؟
سبط ( بر وزن حفظ ) و سبط ( بر وزن ثبت ) و انبساط در اصل به معنى گسترش و توسعه چيزى به آسانى و راحتى است ، و گاهى به درخت ، سبط ( بر وزن سبد ) گفته مى شود ، زيرا شاخه هاى آن به راحتى گسترده مى گردد ، فرزندان و شاخه هاى يك فاميل را سبط و اسباط مى گويند ، به خاطر گسترشى كه در نسل پيدا مى شود .
منظور از اسباط تيره ها و قبائل بنى اسرائيل يا فرزندانى است كه از اولاد دوازده گانه يعقوب به وجود آمدند و چون در ميان آنها پيامبرانى وجود داشته اند در آيه بالا آنها را جزو كسانى مى شمارد كه آيات خدا بر آنها نازل گرديده است .

تفسير نمونه ج : 1 ص : 471
بنا بر اين منظور قبائل بنى اسرائيل يا قبائل فرزندان يعقوب است كه پيامبرانى داشتند نه خود فرزندان يعقوب ، تا گفته شود همه آنها صلاحيت پيامبرى نداشتند چرا كه آنها در باره برادر خود مرتكب گناه شدند .
حنيف از ماده حنف ( بر وزن هدف ) به معنى تمايل پيدا كردن از گمراهى به درستى و راستى است ، در حالى كه جنف ، عكس آن است ، يعنى از راستى به كجى گرائيدن ، و از آنجا كه پيروان توحيد خالص ، از شرك روى گردان شده و به اين اصل اساسى متمايل مى شوند به آنها حنيف گفته مى شود .
و نيز به همين دليل ، يكى از معانى حنيف مستقيم و صاف است .
و از اينجا روشن مى شود ، تفسيرهائى كه مفسران براى كلمه حنيف كرده اند ، مانند حج خانه خدا ، پيروى از حق ، پيروى ابراهيم ، اخلاص عمل همگى به همان معنى كلى و جامع بازگشت مى كند ، و اينها هر يك مصداقى از آن است .

تفسير نمونه ج : 1 ص : 472
صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نحْنُ لَهُ عَبِدُونَ(138) قُلْ أَ تُحَاجُّونَنَا فى اللَّهِ وَ هُوَ رَبُّنَا وَ رَبُّكمْ وَ لَنَا أَعْمَلُنَا وَ لَكُمْ أَعْمَلُكُمْ وَ نحْنُ لَهُ مخْلِصونَ(139) أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَهِيمَ وَ إِسمَعِيلَ وَ إِسحَقَ وَ يَعْقُوب وَ الأَسبَاط كانُوا هُوداً أَوْ نَصرَى قُلْ ءَ أَنتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ وَ مَنْ أَظلَمُ مِمَّن كَتَمَ شهَدَةً عِندَهُ مِنَ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغَفِل عَمَّا تَعْمَلُونَ(140) تِلْك أُمَّةٌ قَدْ خَلَت لَهَا مَا كَسبَت وَ لَكُم مَّا كَسبْتُمْ وَ لا تُسئَلُونَ عَمَّا كانُوا يَعْمَلُونَ(141)
ترجمه :
138 - رنگ خدائى ( بپذيرند ، رنگ ايمان و توحيد و اسلام ) و چه رنگى از رنگ خدائى بهتر است ؟ و ما تنها عبادت او را مى كنيم .
139 - بگو آيا در باره خداوند با ما گفتگو مى كنيد در حالى كه او پروردگار ما و شماست و اعمال ما از آن ما و اعمال شما از آن شما است و ما با اخلاص او را پرستش مى كنيم ( و موحد خالصيم ) .

تفسير نمونه ج : 1 ص : 473
140 - يا مى گوئيد ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط يهودى يا نصرانى بودند بگو شما بهتر مى دانيد يا خدا ؟ ( و با اينكه مى دانيد آنها يهودى و نصرانى نبودند چرا حقيقت را كتمان مى كنيد ) و چه كسى ستمگرتر از آن كس است كه گواهى و شهادت الهى را كه نزد او است كتمان كند و خدا از اعمال شما غافل نيست .
141 - ( به هر حال ) آنها امتى بودند كه درگذشتند ، آنچه كردند براى خودشان است و آنچه هم شما كرده ايد براى خودتان است و مسئول اعمال آنها نيستيد .

تفسير : رنگهاى غير خدائى را بشوئيد !
به دنبال دعوتى كه در آيات سابق از عموم پيروان اديان ، دائر به تبعيت از برنامه هاى همه انبياء شده بود ، در نخستين آيه مورد بحث ، به همه آنها فرمان مى دهد كه تنها رنگ خدائى را بپذيريد ( كه همان رنگ ايمان و توحيد خالص است ) ( صبغة الله ) .
سپس اضافه مى كند چه رنگى از رنگ خدائى بهتر است ؟ و ما منحصرا او را پرستش مى كنيم ( و من احسن من الله صبغة و نحن له عابدون ) .
و به اين ترتيب ، قرآن فرمان مى دهد همه رنگهاى نژادى و قبيلگى و ساير رنگهاى تفرقه انداز را از ميان بردارند و همگى به رنگ الهى در آيند .
مفسران نوشته اند كه در ميان مسيحيان معمول بود كه فرزندان خود را غسل تعميد مى دادند ، گاه ادويه مخصوص زرد رنگى به آب اضافه مى كردند و مى گفتند : اين غسل مخصوصا با اين رنگ خاص باعث تطهير نوزاد از گناه ذاتى كه از آدم
تفسير نمونه ج : 1 ص : 474
به ارث برده است مى شود .
قرآن بر اين منطق بى اساس ، خط بطلان مى كشد و مى گويد : بهتر اين است كه به جاى رنگ ظاهر و رنگهاى خرافاتى و تفرقه انداز ، رنگ حقيقت و خدائى را بپذيريد تا روح و جانتان از هر آلودگى پاك گردد .
راستى چه تعبير زيبا و لطيفى است ؟ اگر مردم رنگ خدائى بپذيرند يعنى رنگ وحدت و عظمت و پاكى و پرهيزكارى .
رنگ بى رنگى و عدالت و مساوات و برادرى و برابرى .
و رنگ توحيد و اخلاص ، مى توانند در پرتو آن به همه نزاعها و كشمكشها كه هر گاه بى رنگى اسير رنگ شود به وجود مى آيد ، از ميان بردارند ، و ريشه هاى شرك و نفاق و تفرقه را بر كنند .
در حقيقت اين همان بى رنگى و حذف همه رنگها است .
در احاديث متعددى از امام صادق (عليه السلام) در تفسير اين آيه نقل شده كه مقصود از : صبغة الله آئين پاك اسلام است اين حديث نيز اشاره به همان است كه در بالا گفته شد .
و از آنجا كه يهود و غير آنها گاه با مسلمانان به محاجه و گفتگو برمى خاستند و مى گفتند : تمام پيامبران از ميان جمعيت ما برخاسته ، و دين ما قديمى ترين اديان و كتاب ما كهنترين كتب آسمانى است ، اگر محمد نيز پيامبر بود بايد از ميان ما مبعوث شده باشد ! گاه مى گفتند : نژاد ما از نژاد عرب براى پذيرش ايمان و وحى آماده تر است ، چرا كه آنها بت پرست بوده اند و ما نبوديم .
و گاه خود را فرزندان خدا مى ناميدند و بهشت را در انحصار خودشان !
تفسير نمونه ج : 1 ص : 475
قرآن در آيات فوق خط بطلان به روى همه اين پندارها كشيده ، نخست به پيامبر مى گويد : به آنها بگو آيا در باره خداوند با ما گفتگو مى كنيد ؟ در حالى كه او پروردگار ما و پروردگار شما است ( قل ا تحاجوننا فى الله و هو ربنا و ربكم ) .
اين پروردگار در انحصار نژاد و قبيله اى نيست ، او پروردگار همه جهانيان همه عالم هستى است .
اين را نيز بدانيد كه ما در گرو اعمال خويشيم و شما هم در گرو اعمال خود و هيچ امتيازى براى هيچكس جز در پرتو اعمالش نمى باشد ) ( و لنا اعمالنا و لكم اعمالكم ) .
با اين تفاوت كه ما با اخلاص او را پرستش مى كنيم و موحد خالصيم ( اما بسيارى از شما توحيد را به شرك آلوده كرده اند ) ( و نحن له مخلصون ) .
آيه بعد به قسمت ديگرى از اين ادعاهاى بى اساس پاسخ گفته مى فرمايد : آيا شما مى گوئيد : ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط همگى يهودى يا نصرانى بوده اند ) ؟ ( ام تقولون ان ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و الاسباط كانوا هودا او نصارى ) .
آيا شما بهتر مى دانيد يا خدا ؟ ! ( قل أ انتم اعلم ام الله ) .
خدا بهتر از همه كس مى داند كه آنها ، نه يهودى بودند ، و نه نصرانى .
شما هم كم و بيش مى دانيد كه بسيارى از اين پيامبران قبل از موسى و عيسى در جهان گام گذاردند ، و اگر هم ندانيد باز بدون اطلاع ، چنين نسبتى را به آنها دادن تهمت است و گناه ، و كتمان حقيقت است و چه كسى ستمكارتر از آن كس است كه شهادت الهى را كه نزد او است كتمان كند ؟ ( و من اظلم ممن كتم شهادة عنده من الله ) .

تفسير نمونه ج : 1 ص : 476
اما بدانيد خدا از اعمال شما غافل نيست ( و ما الله بغافل عما تعملون ) .
عجيب است ، وقتى انسان روى دنده لجاجت و تعصب مى افتد حتى مسلمات تاريخ را انكار مى كند ، فى المثل آنها پيامبرانى همچون ابراهيم و اسحاق و يعقوب را كه قبل از موسى و عيسى به دنيا آمدند و از جهان رفتند ، از پيروان موسى يا مسيح مى شمارند و يك واقعيت به اين روشنى را كتمان مى كنند ، واقعيتى كه با سرنوشت مردم و دين و ايمان آنها سر و كار دارد ، به همين دليل قرآن آنها را ستمكارترين افراد معرفى كرده است ، زيرا هيچ ستمى بالاتر از اين نيست كه افرادى آگاهانه حقايق را كتمان كنند و مردم را در بيراهه ها سرگردان سازند .
در آخرين آيه مورد بحث به گونه ديگرى به آنها پاسخ مى گويد : مى فرمايد به فرض اينكه همه اين ادعاها درست باشد آنها گروهى بودند كه درگذشتند و پرونده اعمالشان بسته شد ، و دورانشان سپرى گشت و اعمالشان متعلق به خودشان است ( تلك امة قد خلت لها ما كسبت ) .
و شما هم مسئول اعمال خويش هستيد و هيچگونه مسئوليتى در برابر اعمال آنها نداريد ( و لكم ما كسبتم و لا تسئلون عما كانوا يعملون ) .
خلاصه يك ملت زنده بايد به اعمال خويش متكى باشد نه به تاريخ گذشته خويش ، و يك انسان بايد به فضيلت خود متكى باشد چرا كه از فضل پدر تو را چيزى حاصل نمى شود ، هر چند پدرت فاضل باشد ! .
پايان جزء اول قرآن مجيد مشهد مقدس 16 محرم الحرام 1403
تفسير نمونه ج : 1 ص : 477
تفسير نمونه ج : 1 ص : 478
تفسير نمونه ج : 1 ص : 479
* سيَقُولُ السفَهَاءُ مِنَ النَّاسِ مَا وَلَّاهُمْ عَن قِبْلَتهِمُ الَّتى كانُوا عَلَيْهَا قُل لِّلَّهِ الْمَشرِقُ وَ الْمَغْرِب يهْدِى مَن يَشاءُ إِلى صِرَط مُّستَقِيم(142)
ترجمه :
142 - به زودى سبك مغزان از مردم مى گويند : چه چيز آنها را ( مسلمانان را ) از قبله اى كه بر آن بودند باز گردانيد ؟ بگو مشرق و مغرب از آن خدا است هر كس را بخواهد به راه راست هدايت مى كند .

تفسير : ماجراى تغيير قبله
اين آيه و چند آيه بعد به يكى از تحولات مهم تاريخ اسلام كه موجى عظيم در ميان مردم به وجود آورد اشاره مى كند ، توضيح اينكه : پيامبر اسلام (صلى الله عليهوآلهوسلّم) مدت سيزده سال پس از بعثت در مكه ، و چند ماه بعد از هجرت در مدينه به امر خدا به سوى بيت المقدس نماز مى خواند ، ولى بعد از آن قبله تغيير يافت و مسلمانان مامور شدند به سوى كعبه نماز بگذارند .
در اينكه مدت عبادت مسلمانان به سوى بيت المقدس در مدينه چند ماه بود مفسران اختلاف نظر دارند ، از هفت ماه تا هفده ماه ذكر كرده اند ، ولى هر چه بود در اين مدت مورد سرزنش يهود قرار داشتند چرا كه بيت المقدس در اصل قبله يهود بود ، آنها به مسلمانان مى گفتند : اينان از خود استقلال ندارند و به سوى
تفسير نمونه ج : 1 ص : 480
قبله ما نماز مى خوانند ، و اين دليل آن است كه ما بر حقيم .
اين گفتگوها براى پيامبر اسلام و مسلمانان ناگوار بود ، آنها از يكسو مطيع فرمان خدا بودند ، و از سوى ديگر طعنه هاى يهود از آنها قطع نمى شد ، براى همين جهت پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) شبها به اطراف آسمان مى نگريست ، گويا در انتظار وحى الهى بود .
مدتى از اين انتظار گذشت ، تا اينكه فرمان تغيير قبله صادر شد و در حالى كه پيامبر دو ركعت نماز ظهر را در مسجد بنى سالم به سوى بيت المقدس خوانده بود جبرئيل مامور شد بازوى پيامبر (صلى الله عليهوآلهوسلّم) را بگيرد و روى او را به سوى كعبه بگرداند .
يهود از اين ماجرا سخت ناراحت شدند و طبق شيوه ديرينه خود به بهانه جوئى و ايراد گيرى پرداختند .
آنها قبلا مى گفتند : ما بهتر از مسلمانان هستيم ، چرا كه آنها از نظر قبله استقلال ندارند و پيرو ما هستند ، اما همين كه دستور تغيير قبله از ناحيه خدا صادر شد زبان به اعتراض گشودند چنانكه قرآن در آيه مورد بحث مى گويد : به زودى بعضى از سبك مغزان مردم مى گويند چه چيز آنها ( مسلمانان ) را از قبله اى كه بر آن بودند بر گردانيد ؟ ( سيقول السفهاء من الناس ما وليهم عن قبلتهم التى كانوا عليها ) .
چرا اينها از قبله پيامبران پيشين امروز اعراض نمودند ؟ اگر قبله اول صحيح بود اين تغيير چه معنى دارد ؟ و اگر دومى صحيح است چرا سيزده سال و چند ماه به سوى بيت المقدس نماز خوانديد ؟ ! خداوند به پيامبرش دستور مى دهد به آنها بگو شرق و غرب عالم از آن خداست ، هر كس را بخواهد به راه راست هدايت مى كند ( قل لله المشرق و المغرب يهدى من يشاء الى صراط مستقيم ) .

تفسير نمونه ج : 1 ص : 481
اين يك دليل قاطع و روشن در برابر بهانه جويان بود كه بيت المقدس و كعبه و همه جا ملك خدا است ، اصلا خدا خانه و مكانى ندارد ، مهم آن است كه تسليم فرمان او باشيد هر جا خدا دستور دهد به آن سو نماز بخوانند ، مقدس و محترم است ، و هيچ مكانى بدون عنايت او داراى شرافت ذاتى نمى باشد .
و تغيير قبله در حقيقت مراحل مختلف آزمايش و تكامل است و هر يك مصداقى است از هدايت الهى ، او است كه انسانها را به صراط مستقيم رهنمون مى شود .

نكته ها :
سفهاء جمع سفيه در اصل به معنى كسى است كه بدنش سبك باشد و به آسانى جابجا شود ، عرب به افسارهاى سبك وزن حيوانات كه به هر طرف حركت مى كند سفيه مى گويد ، ولى اين كلمه تدريجا به معنى سبك مغز به كار رفته و به صورت معنى اصلى در آمده ، خواه اين سبك مغزى در امور دينى باشد يا دنيوى .
سابقا گفتيم مساله نسخ احكام و تغيير برنامه هاى تربيتى در مقطع هاى مختلف زمانى مساله تازه يا عجيبى نيست كه مورد ايراد قرار گيرد ، ولى بهانه جويان يهود اين مطلب را دستاويز خوبى براى انحراف افكار از اسلام پنداشتند ، و روى آن تبليغات زيادى كردند ، اما چنانكه در آيات بعد خواهيم ديد قرآن به آنها پاسخهاى منطقى و دندانشكن داده است .
جمله يهدى من يشاء ( هر كس را خدا بخواهد هدايت مى كند ) چنانكه سابقا نيز گفته ايم به اين معنى نيست كه خداوند بدون حساب كسى را هدايت مى كند ، بلكه اين مشيت از حكمت خداوند و حساب مصالح و مفاسد سرچشمه مى گيرد .
 

Back Index Next