اصول قراءت ابن عامر

امام القراءة، ابوعمران عبدالله بن عامر الشامى اليحصبى، معروف به ابن عامر امام اهل شام بوده (8 ـ 118 هـ ق ) او از تابعين و در دوره خلافت وليد بن عبدالملک قاضى دمشق بوده است . راويان او 1 ـ هشام بن عماربن نصيربن ميسرة السُّلمى دمشقى (153 ـ 245 هـ ق) معروف به هشام . 2 ـ عبدالله بن احمد بن بشربن ذکوان دمشقى معروف به ابن ذکوان (73 ـ 242 هـ ق) .

بسمله

ابن عامر مانند همه قراء در ابتداى قراءت از اول سوره ها غير از توبه بر طبق نوشته مصاحف بسم الله را خوانده، همچين مانند همه قراءِ در وصل آخر الناس به اول سوره فاتحه نيز بسم الله را گفته است، امّا در وصل دو سوره (مثل ورش و ابوعمرو) بر سه قسم خوانده : يا بسم الله را گفته، يا با سکت بدون بسم الله خوانده، يا وصل نموده آخر سوره را به اول سوره بعدى بدون بسم الله و طريقه سکت مقدم بر وصل است .

مدود :

مد منفصل و متصل را فقط به توسط قراءت کرده و در مد لازم مثل همه قراء به اشباع، و در مد عارض به سکون سه وجه قصر ـ توسط ـ طول خوانده .

هاء ضمير :

به روايت هشام ابن عامر هاء کنايه را در کلمات يوَدِّهِ (دو موضع آل عمران 74) نُوَلِّهِ ـ نُصلِهِ (نساء 114) نُؤتِهِ (دو موضع آل عمران 145 ـ و يک موضع شورى 18) به دو وجه قراءت کرده : به قصر کسره هـ يا اشباع آن ـ همچنين فَاَلقِهِ اِلَيهِم (نحل 28) را به دو وجه قصر کسره هـ يا اشباع آن خوانده (فَاَلقِهِ ـ فَاَلقهي)
ابن ذکوان تمامى هاء کنايه را در کلمات فوق به اشباع هـ از ابن عامر روايت کرده است .
يتَّقْهِ (نور) را به هشام به دو وجه : کسر هـ يا صله آن (يتَّقِهِ ـ يتَّقِهي)، و ابن ذکوان به کسر قِ و صله هـ يتَّقهى خوانده است . هشام، به خلف عنه يرضَهُ لکم (زمر)، را به سکون هـ (يرضَهُ ـ يرضَه) و ابن ذکوان يرضَهُو (با صله واوي) ـ روايت کرده اند .
هشام، هاء ضمير خيراً يرَه و شَرًّا يرَه (زلزله) را به اسکان به هر حال در آن دو، و ابن ذکوان به ضم هـ و اشباع آن روايت دارد، ولى در اَنْ لَم يرَهِ اَحَدٌ (بلد) را همه قراء به ضم هـ و اشباع آن خوانده اند .
هشام، اَرْجِهْ وَ اَخاهُ (اعراف ـ شعرا) را بزيادتى همزه ساکنه بين ج و هـ و ضم هـ با صله آن اَرجِئْهوُ خوانده و به روايت ابن ذکوان به همزه ساکنه و کسر هـ و قصر آن اَرجِئْهِ ذکر شده .
ابن عامر، ما اَنْسانيه (کهف)، عَلَيهِ اللهَ (فتح) را به کسر هـ در آندو و فيه مُهاناً (فرقان) را به قصر کسره ها خوانده است .

اجتماع دو همزه در يک کلمه

در اجتماع دو همزه در يک کلمه ،اولى حتمآً مفتوح بوده و دوّمى مفتوح يا مکسور يا مضموم خواهد بود، همزه اول را همه قراء به تحقيق خوانده اند . حال اگر همزه دوم مفتوح باشد، مثل ءَاَنتِم ـ ءَاَلِدُ ـ ءَاَنتَ روايت هشام از ابن عامر به دو وجه است : تسهيل (بين بين) يا تحقيق آن و در هر دو صورت با ادخال الف فصل بين دو همزه .
و هر گاه همزه دوم مکسور باشد، مثل : ءَاِذا ـ اَئِنّا ـ اَئِنَّکَ . هشام به تحقيق با ادخال يا عدم ادخال الف فصل بين دو همزه روايت کرده است، مگر در هفت موضع که ادخال الف فصل بين همزه مفتوحه و مکسوره براى هشام بدون خلاف است، و آنها عبارتند از :
ءَاِذا ما مِتُّ (مريم 66) اَئِنَّکُم لَتَأتُونَ ـ اَئِنَّ لَنا لَاَجْراً (اعراف 80 ـ 112 ـ شعراء 40) اَئِنَّکَ لَمِنَ المُصَدِّقينَ ـ اَئِفکاً الِهَةً (صافات 52 ـ 86) اَئِنَّکُم لَتَکفُروُنَ (فصلت 8) .
و مورد اَئنَّکُم لَتَکفرُونَ (فصلت) همزه دوّم را به تحقيق يا تسهيل خوانده ،و براى هشام تسهيل در همزه مکسوره جز اين مورد نيست . و هشام لفظ اَئمَّه را که در پنج موضع قران آمده به روش اصلى خود همزه دوم را به تحقيق به ادخال و بدون ادخال خوانده است، و هر گاه همزه دوم مضموم باشد، هشام قُلْ اَؤُنَبِّئُکُم آل عمران 15) را به دو وجه : تحقيق با ادخال و بدون ادخال و در دو موضع ديگر اَؤُنْزِلَ عَلَيهِ الذّکرُ (ص 7) اَؤُُالْقِى الذِّکرُ عَلَيهِ (قمر) سه وجه دارد : تحقيق با ادخال و عدم آن، و تسهيل همزه دوم با ادخال فقط . همين سه موضع در قرآن کريم همزه مضمومه بعد از مفتوحه در يک کلمه واقع شده است .
و روش ابن ذکوان در انواع ثلاثه فوق الذکر، اجتماع دو همزه در يک کلمه (مثل عاصم) به تحقيق بدون ادخال است .
کلمه ءَاَعجَمِيٌّ (فصلت) را هشام به حذف همزه اول و تحقيق همزه دوم خوانده است .
کلمه اَذهَبتُم طَيباتِکُم (احقاف) را که ابن عامر به زيادتى همزه استفهام ءَاَذهَبتُم خوانده، به روايت هشام همزه دوم را به تحقيق يا تسهيل، و در هر دو وجه با ادخال الف بين آندو خوانده، و ابن ذکوان به تحقيق هر دو همزه بدون ادخال روايت کرده است .
اَنْ کانَ ذامالٍ (قلم 14) را ابن عامر به زيادتى همزه استفهام ءَاَنْ کانَ خوانده، هشام همزه دوم را به تسهيل با ادخال، و ابن ذکوان به تسهيل بدون ادخال روايت کرده است . و ابن ذکوان ءَاِذا مامِتٌّ (مريم 66) را بخلف عنه بدون همزه استفهام، اِذا مامِتٌّ خوانده است .
در ءَامَنتُم (اعراف ـ طه ـ شعرا) ابن عامر با دو همزه و به تسهيل همزه دوم خوانده است بدون ادخال الف فصل .
دقت : در اجتماع دو همزه در دو کلمه ابن عامر قاعده خاصى مثل بعض قراء ندارد و هر دو را مثل عاصم به تحقيق قراءت کرده است و تغييراتى که گفته شد به روايت هشام ردر دو همزه واقع در يک کلمه است .
تکرار همزه استفهام ـ يازده مورد که در قرآن است ابن عامر به اخبار در اول و استفهام در لفظ دوم خوانده، در سه موضع خلاف اين روش عمل کرده : 1 ـ موضع نمل به استفهام در اول، و با افزودن ن بدون همزه استفهام اِنَّنا در دومى خوانده (مثل کسائي) . 2 ـ در موضع نازعات، به استفهام در اولى و اخبار در دومى، 3 ـ در موضع واقعه به استفهام در هر دو خوانده است .
ابن عامر، هُزُءًا هر جا باشد وَکُفُؤاً (اخلاص) را به همزه خوانده يضاهُونَ را مثل حفص بدون همزه وَمُرجَئونَ وَ تُرْجِئُ را به همزه مضمومه بعد از ج خوانده است، و به ابدال به واو قراءت کرده است، و در چهار مورد سکت مخصوص به روايت حفص را بدون سکت و با ادغام خواند است .
ادغامات ـ به روايت هشام، ذال اذ را در حروف شش گانه (ت ـ ج ـ د ـ ز س ـ ص) (مثل ابو عمرو) ادغام کرده مثل اِذْ تَّمْشى ـ اِذ زَّينَ ـ اِذ صَّرَفْنا ـ اِذ دَّخَلِوا ـ اِذ سَّمِعتُموُهُ ـ اِذجّائَتهُم ولى ابن ذکوان ذال اذ را فقط در دال ادغام کرده، مثل اِذ دَّخَلُوا . به روايت هشام دال قد را در تمام حروف هشتگانه (ج ـ ذ ـ ز ـ س ـ ش ـ ص ـ ض ـ ظ) ادغام نمود، فقط در لَقَد ظَلَمَکَ (23) به اظهار خوانده است .
ابن ذکوان دال قد را در نزد 4 حرف (ذ ـ ز ـ ض ـ ظ) ادغام، و در نزد چهار حرف ديگر به اظهار روايت کرده است ؛ وَلَقَد زَينَّا (ملک 5) را به دو وجه قراءت کرده است .
ابن عامر تاء تأنيث را در نزد سه حرف (ج ـ ز ـ س) اظهار کرده است، و در نزد سه حرف ديگر (ث ـ ص ـ ظ) ادغام نموده ولى هشام در لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ (حج 40) به اظهار روايت کرده، و ابن ذکوان در وَجَبَتْ جُنُوبُها (حج 36) به دو وجه اظهار و ادغام، ولى اظهار اصح است .
ابن ذکوان لام هل و بل را در نزد حروف هشتگانه کُلاً اظهار کرده است، ولى هشام در نزد شش حرف آن (ت ـ ث ـ ز ـ س ـ ط ـ ظ) ادغام نموده،بَل تَأْتيهِمْ ـ هَل تَّعْلَمُ ـ هَلْ ثُّوِبَ ـ بَل زُّيِّنَ ـ بَل سَوَّلَتْ ـ بَل ظَّنَنْتُمْ و در نزد ن ـ ض در همه جا و در نزد ت در اَمْ هَلْ تَسْتَويِ الظُّلُماتُ (رعد 17) اظهار نموده است.
ابن عامر ن يس را در والقرآن و ن را در والقلم ادغام کرده است و ن سين را در ميم طسم ( شعرا ـ قصص) ادغام کرده و دال صاد ملفوظ کهيعص را نزد ذال ذکر و دال را در ث يُرِد ثَّوابَ ( دو موضع آل عمران) و ث را در ت لَبِثْتُّ و ساير صيغ آن و ذال را در ت اِتَّخَذْتُّمْ و ساير صيغه هاى آن ادغام کرده است. و ب را در نزد ميم اِرکَبْ مَعَنا (هود) به اظهار خوانده است .
هشام ث را در ت اِورِِثْتُّمُوها (اعراف 43 ـ زخرف 73) ادغام کرده، ولى ث را در يلْهَثْ ذلِکَ (اعراف) اظهار نموده و ابن ذکوان آنرا به ادغام روايت کرده است .

فتح و اماله

1 ـ الف جاءَ و شاءَ که زمان ماضى فعل ثلاثى باشد، ابن ذکوان (مثل حمزه) در همه قرآن اماله کرده است . و ديگر زادَ را در موضع اول قرآن کريم، فَزادَهُم مَرَضاً (بقره 10) را اماله نموده است و در باقى مواضع اين کلمه را به دو وجه فتح يا اماله خوانده است .
2 ـ ابن ذکوان، در الف هارٍ ـ شَفاجُرفٍ هارٍ (توبه 110) دو وجه فتح و اماله دارد، و همچنين، ابن ذکوان، الف را در کلمات، وَ انْظُرْ اِلى حِمارِِکَ (بقره 258) کَمَثَلِ الحِمارِ (جمعه 5) زَکَرِيا المّحرابَ (ال عمران 38) اِذتَسَوَّرِو المِحرابَ (ص 20) مِن بَعدِ اِکراهِهِنَّ (نور 32) وَالاکرامِ (دو موضع الرحمن) و عِمْرانَ (آل عمران 35) وَ امرَأتُ عِمرانَ (تحريم 12) به فتح يا اماله روايت کرده است . ولى در لفظ مِحْرابِ مکسور، در دو موضع يصَلِّى فى المِحرابِ (آل عمران 39) فَخَرَجَ عَلى قَومِه مِنَ المحرابِ (مريم 11) فقط به اماله خوانده است .
و ديگر کلمه التَّوارية را در همه جا به اماله راء والف بعد، و کلمه رَءى را به اماله راء و همزه با هم، و اگر با ضميرى همراه باشد ،مثل رَءاه ـ رَءاها ـ رَءاکَ به اماله يا فتح هر دو با هم، و کلمه اَدريکَ را در همه قرآن به فتح يا اماله راء و الف بعدش قراءت کرده است .
امّا به روايت هشام : الف اِناهُ با نون آن در غَيرَ ناظِرينَ اِنيهُ (احزاب 52)، و الف در مَشارِبُ (يس 73) و الف بعد از همزه با اماله همزه در ءانِيةٍ (غاشيه) را اماله کرده است ولى در ءانيةٍ مِن فِضَّةٍ (دهر 5) را هيچيک از قراء اماله نداده اند .
و همچنين هشام، الف بعد از عين را با اماله عين در وَلا اَنتُم عابِدُونَ در دو موضع، وَلا اَنَا عابِدٌ (هر سه در کافرون) به اماله روايت کرده است . ولى در نَحنُ لَهُ عابِدُونَ (بقره 138) هيچيک از قراء اماله ندادند .
ابن عامر در حروف مقطعه به اماله راء در الر ـ المر و اماله راء در الر ـ المر و اماله ى فقط در کهيعص، و ابن ذکوان اماله حا را در حم روايت کرده است . و ابن عامر کلمه مِجريها (هود) را به ضم ميم و بدون اماله خوانده است .

وقف بر مرسوم الخط

ابن عامر (مثل ابن کثير) کلمه يااَبَتَ (يوسف ـ مريم ـ صافات) را به فتح ت و در وقف به هـ خوانده است . و در سه موضع که اَيها بدون الف نوشته شده (زخرف ـ نور ـ رحمن ) در وصل به ضم هـ اَيهُ، خوانده، و در وقف به هـ وقف کرده است .

ياءات اضافه (ضمير متکلم)

1 ـ در مواردى که بعد از يا، اضافه همزه قطع مفتوح آمده، ابن ذکوان اَرَهْطى اَعَزُّ عَلَيکُم (هود 92) را به فتح ى خوانده و هشام، يا قوم مالى اَدعوکُم (غافر 41) را به فتح ى خوانده است .
ابن عامر ( مثل نافع ـ ابن کثير ـ ابو عمرو) ياء لَعَلّى را که در شش موضع آمده، به فتح خوانده است (يوسف 46 ـ طه 9 ـ قصص 29 و 38 ـ مؤمنون 101 ـ غافر 36)
2 ـ در مواردى که عبد از ياء اضافه همزه قطع مکسور آمده ، ابن عامر ما اَنَا بِباسِطٍ يدِى اِلَيکَ (مائده 30) را به سکون ى، و در فَلَمْ يزِِدْهُم دُعائى اِلّا فراراً (نوع ـ 6) مِلَّةَ ءابائِيَ اِبراهيمَ (يوسف 82) حُزْنِى اِلى اللهِ (يوسف 86) ما تَوفيقى اِلّا بالله (هود 88) به فتح ى خوانده است .
3 ـ در مواردى که بعد از ياء اضافه همزه قطع مضموم آمده، هر دوازده مورد آنرا، ابن عامر به سکون ى خوانده است .
4 ـ موقعى که بعد از ياء اضافه همزه وصل با لام تعريف آمده، ابن عامر در قل لِعِباِى الَّذينَ ءامَنُوا (ابراهيم 32) عَنْ اياتِى الَّذينَ يتَکَبَّرُونَ (اعراف 146) را به سکون ى خوانده است .
5 ـ در ياءات اضافه که بعدش يکى از حروف هجا غير از همزه باشد، هشام کلمه بيتِيَ را (نوح 48 ـ بقره 124 ـ حج 24) را به فتح ى ولى ابن ذکوان به سکون ى خوانده است . وَلِى دينِ (کافرون) را نيز هشام به فتح، و ابن ذکوان به سکون ى خوانده است .
ابن عامر ياء را در اِنَّ اَرْضى واسِعَةٌ (عنکبوت 56) وَ اَنَّ هذا صِراطيَ مُسْتَقِيماً (انعام 154) را به فتح ى و بقيه قراء به سکون آن قراءت کرده اند .
ابن عامر ياءات اضافه در کلمه لى (ص 22 ـ ابراهيم 24 ـ طه 18 ـ ص 68) را به سکون ى خوانده است .
و کلمه معى را در (اعراف 104 ـ توبه 84 ـ سه موضع کهف ـ انبياء 24 ـ دو موضع شعرا ـ قصص 34) به سکون ى قراءت کرده است . ما لى لا اَريَ الهُدْهُدَ (نمل 20) را هشام به فتح ى، ابن ذکوان به سکون آن خوانده است .

ياءات زوائد

ابن عامر فماءايتنِ اللّهُ (نمل 37) را به حذف ى در هر حال (وقف وصل) خوانده است .
هشام، در ثُمَّ کيدُونِ (اعراف 195) را در وقف و وصل به دو وجه (حذف ـ اثبات) ولى صحيح اثبات در هر حال است که از طريق الحرز بيان شده است .
ابن عامر در فلا تَسْئَلْنى عَن شَيئٍ (کهف 69) که در مصاحف به ى نوشته شده، آنرا تَسْئَلَنّى (مثل نافع) خوانده، و همه قراء به اثبات ى در آن به هر حال خوانده اند ، فقط ابن ذکوان به دو وجه (اثبات ـ حذف) در هر حال خوانده است .
ى در يا عِبادِ لا خَوْفٌ عَليکُم (زخرف 68) را ابن عامر (مثل ابوعمرو ـ نافع) به اثبات ى ساکنه در وصل و وقف خوانده است .

وقف هشام به روى همزه آخر کلمه

کليه قواعدى که در قراءت حمزة بن حبيب در وقف بر روى همزه اى که در آخر کلمه واقع شده بيان شد، براى هشام هم مقرر است، ولى او در وقف بر کلماتى که همزه در وسط دارند قواعد تسهيلى ندارد .
1 ـ همزه ساکن ماقبل متحرک : وقتى در آخر کلمه واقع شود، چه به سکون لازم، مانند : اِقْرَأ ـ لَمْ ينَبَّأ ـ اِنْ يشَأ ـ نَبِّئ ـ هَِيئ ـ السَيئ، و چه به سکون عارض (يعنى براى وقف) مانند بَدَءَ ـ اَنْشَأَ ـ اَسْوَءَ ـ عَنِ النَّبَأِ ـ مِنْ حَمَأٍ ـ يبْدِئُ ـ ينْشِئُ ـ لُؤلُؤءً، در وقف بر آنها، قراءت هشام ابدال همزه به حرف مدى از جنس حرکت ماقبل آنست، يعنى همزه بعد از فتحه به الف و بعد ضمه به واو، و بعد از کسره به ياء تبديل مى شود .
2 ـ همزه متحرک ماقبل ساکن : وقتى در آخر کلمه باشد، الف : اگر سکون روى حرف صحيح، و همزه بعد از آن در آخر کلمه باشد، مانند : الخبْءَ ـ المَرْءُ ـ مِلْءُ ـ دِفْءٌ .
ب ـ ساکن ماقبل همزه متحرک حرف لين، و همزه بعد از آن در آخر کلمه، مانند ظَنَّ السَّوءِ ـ شَييءٌ .
ج : ساکن ماقبل همزه متحرک، دو حرف از حروف مدى (واو ـ ياء) و همزه در آخر کلمه باشد، مثل : اَنْ تَبوُءَ ـ لَتَنُوءُ ـ سئَ ـ و َجئَ . حکم وقف از نظر هشام به اين سه قسم، که سکون روى حرف صحيح، يا لين . و يا دو حرف از حروف مدى بوده، و همزه متحرک بعد از اين سکون در آخر کلمه باشد، نقل و حذف است، يعنى حرکت همزه به ماقبل نقل شده و همزه خود حذف مى شود .
تبصره : از سه قسم ذکر شده، در کلماتى مثل : مِلءُ ـ دِفءٌ ـ ظَنَّ السَّوءِ ـ لَتَنُوءُ که حرف ساکن به حرکت همزه محذوفه متحرک شده، در آخر کلمه واقع مى شود و براى وقف بايست ساکن گردد، چون اين سکون عارضى است که در وقف حاصل شده، و غير از سکون اصلى قبل است که در وصل هم موجود بوده، به اينجهت جايز است بر اين سکون در وقف، روم و اشمام وقتى حرکت همزه محذوفه ضمه بوده، و روم وقتى حرکت همزه کسره بوده است .
د ـ حال اگر همزه متحرک، بعد از الف در آخر کلمه باشد، مثل : جاءَ ـ السِّفَهاءُ ـ اَلسَّماءُ ـ شاءَ ـ شُرَکاءُ، در وقف بر آنها به روايت هشام ابدال همزه به الف است، که با الف قبلى دو الف جمع مى شود و جايز است حذف يکى براى خلاصى از اجتماع دو ساکن، و مى توان هر دو الف را به حکم جايز بودن دو ساکن در يک کلمه در موقع وقف بر آن، باقى گذارد . بر مبناى حذف يکى از آنها اگر محذوف دومى باشد، جايز است مد و قصر (چون فقط حرف مدى قبل از همزه ايکه پس از ابدال حذف شده موجود است) و اگر هر دو الف را باقى گذارد، براى فصل بين دو الف، الف سومى ميآورد، و مد آنرا به مقدار شش حرکت ادا مى کند (بر حسب مقدار هر الف دو حرکت است)
تبصره : علماى قراءت توسط را هم بر قياس سکون عارضى براى وقف جايز دانسته، و سه وجه در موقع ابدال همزه ذکر کرده اند : قصر توسط و مد .
هـ واو و ياء زائده قبل از همزه متحرک ـ مثال همزه آخر کلمه بعد از واو زائده قُرُوءٍ و بعد از ياء زائده . بَريءٌ ـ النَّسيءُ . حکم وقف هشام بر چنين کلماتى اينست، که همزه را تبديل به حرفى از جنس ماقبل نموده، و سپس در هم ادغام کرده، و بر سکون تشديد حاصله از ادغام آن، جايز است دخول روم، وقتى حرکت همزه مبدله مکسور يا مضموم بوده و اشمام وقتى مضموم بوده باشد .
تبصره : در واء و ياء ساکن اصلى، مثل : السُّوءُ ـ شيءٌ ـ تَبُوءَ ـ لَتَنُوءُ ـ سيءَ ـ وَجيءَ (مانند واو و ياء ساکن زائد) همزه واقع بعد از واو اصلى را تبديل به واو، و همزه واقع بعد از ياء اصلى را تبديل به ياء، و در واو و ياء قبلى که اصلى هستند، ادغام نموده اند . پس براى همزه واقع بعد از واو و ياء ساکن اصلى، دو وجه مقرر مى شود : 1 ـ نقل حرکت همزه به ماقبل و حذف آن 2 ـ ابدال همزه به حرف ماقبل، و ادغام ماقبل در آن، و بر سکون تشديد حاصله در آخر کلمه جايز است دخول روم و اشمام طبق قاعده .
تبصره : بعضى اهل اداء، براى همزه متحرک آخر کلمه که جهت وقف ساکن شده، وقتى بعد از حرف متحرک واقع شده، يا همزه متحرک آخر کلمه که بعد از الف واقع شده، غير از وجه ابدال که شرح آن گذشت . وجه تسهيل بين بين به روم را باشد . ( وقف به تسهيل بين بين بدون روم، مثل وقف به حرکت است که صحيح نيست ) .

براى رهايى از التقاء ساکنين

وقتى آخر کلمه اى ساکن، و اول کلمه بعدى همزه وصلى باشد که در ابتداء به آن مضموم خوانده مى شود ابن عامر، مانند (کسائى، نافع، ابن کثير، ابو جعفر، خلف) ساکن اول را با ضم به ساکن دوم وصل مى کند مثل : قُلُ ادْعُوا ـ اَوُ انْقُص ـ قالَتُ اخْرُج ـ قُلُ انْظُروا ـ اَنُ اعْبدُِواللهَ ـ مَحظُورَنُ انْظُرْ لَقَدُ استُهزِئَ .