اعلموا انما الحياة الدنيا لعب و لهو و زينة و تفاخر بينكم و تكاثر فى الاموال و الاولاد كمثل غيث اءعجب الكفار نباته ثم يهيج فتراه مصفرا ثم يكون حطاما و فى الاخرة عذاب شديد و مغفرة من الله و رضوان و ما الحياة الذنيا الا متاع الغرور. (حديد / 20)
«بدانيد زندگى دنيا، تنها بازى ، و سرگرمى و آرايش (تجمل پرستى ) و فخر فروشى در ميان خود و فزون جويى در ثروت و فرزندان است ، (مثل زندگى در دنيا) بسان باران است كه محصولش كشاورزان را به شگفت درمى آورد سپس آن كشت خشك مى شود به گونه اى كه آن را زرد رنگ مى بينى سپس به خاشاك تبديل مى شود، و در آخرت (براى كافران ) عذاب شديد و براى مومنان مغفرت و رضاى الهى است در هر حال زندگى دنيا جز متاع فريبنده چيزى نيست ».
تفسير لغات
1. «لعب » به معنى بازى است و در هر زمان براى خود جلوه اى دارد، در گذشته بازى كودكان به گونه اى و امروزه به گونه ديگر است تا آنجا كه در المپيك جهانى قسمتى از بازى هاى عصر حاضر به نمايش گزارده مى شود.
2. «لهو» به معنى سرگرمى و چيزى كه انسان را به خود مشغول مى سازد و سرگرمى افراد نسبت به شرايط زندگى و محيط آن مختلف است ، انسان هاى غربى و غرب زدگان را شراب و موسيقى جاز به خود مشغول ساخته و شرقيان را چيزهاى ديگر.
3. «زينة » به معنى زيور و آرايش است ، زيور و آرايش گاهى ثابت و گاهى متغير است برخى از زيور آلات زنان ثابت و برخى ديگر در حال دگرگونى است .
روزگارى بشر خود را با خيمه و خرگاه بيابانى و اسب هاى عربى تندرو، و شترهاى سرخ مو مى آراست ، امروزه وضع به گونه ديگر است اكنون تجمل پرستى به وسيله قصرهاى سر به فلك كشيده و لوازم و زندگى مدرن ، و وسيله ثقليه آخرين سيستم صورت مى پذيرد.
4. «تفاخر» به معنى فخر فروشى است ، بشر در دورانى به حسب و نسب يا شجاعت آفرينى در نبرد با دشمن افتخار مى ورزيد ولى وسيله فخرفروشى امروز مسايل هنرى است آن هم بيشتر هنرهاى تجسمى و احيانا برهنگى اخلاقى . و ظهور در شب نشينى ها و كنسرت ها كه نتيجه اى جز تهييج شهوت و دريدن پرده عفت و حيا ندارد.
5. «تكاثر» به معنى فزون طلبى و مقصود در اينجا ثروت اندوزى و تكثير نسل است ، مسلما اين نوع فزون طلبى بسان سكه دو رويه است ، هرگاه انگيزه الهى در كار باشد مايه مغفرت و رضوان و اگر انگيزه هاى مادى و خودخواهى ها باشد مايه عذاب .
6. «غيث » به معنى باران است .
7. «كفار» جمع كافر و مقصود در اينجا كشاورز است زيرا كفر به معنى ستر و پوشانيدن است و چون زارع دانه ها را در دل خاك مى پوشاند از اين جهت به آن كافر مى گويند، و اگر به كافر در مقابل مومن ، كافر نيز مى گويند چون حق را با اين انكار خود مى پوشاند.
8. «يهيج » به معنى خشك شدن است .
9. «مصفر» زرد رنگ كه حاكى از خشك شدن برگها است .
10. «حطام » به معنى شكستن است در سوره نمل مى خوانيم كه مورچه اى به ديگر مورچه ها چنين پيام داد (لا يحطمنكم سليمان و جنوده)(1) و مقصود از واژه «حطام » در آيه شكسته شدن برگهاى زرد است كه آن را به صورت كاه و خاشاك در مى آورد.
بررسى زندگى شصت هفتاد ساله يك فرد به روشنى ثابت مى كند كه او عمر خود را با گذراندن مراحل پنجگانه به پايان مى رساند، و هر مرحله اى از عمر، درخواست خاصى دارد. چه بسا ممكن است حس نخست (تمايل به بازى ) به پايان نرسيده ميل به سرگرمى شكوفا گردد.
مرحوم بهاءالدين عاملى (متوفاى 1030) در تفسير آيه يادآور مى شود كه غالبا هر يك از اين مرحله ها براى خود هشت سال فعاليت مى طلبد و پس از گذشتن اين مدت ، كم رنگ شده و حس ديگر خود را نشان مى دهد، دوران كودكى با مرحله بازى آغاز شده و پيوسته كودك جز بازى چيزى نمى انديشد، و اين درخواست طبيعى در هر زمانى براى خود نمودى دارد، و بازى هاى بشر در دوران كودكى با ظهور صنعت دگرگون شده است ، و در هر حال نخستين بخش زندگى بشر با بازى به پايان مى رسد، البته اين بازى مورد نكوهش نيست بلكه سبب رشد و استحكام عضلات و استخوانهاى اوست و اگر از كودك اين ميل گرفته شود بسان مرده زنده نمايى ، در مى آيد.
آنگاه كه دوران كودكى سپرى گشت ، دوران نوجوانى و جوانى آغاز گرديد در حالى كه ميل به بازى به پايان نرسيده مرحله سرگرمى كه قرآن از آن به «لهو» ياد مى كند آغاز مى گردد.
در مرحله سوم روح تجمل پرستى و آرايش خود را در صحنه زندگى نشان مى دهد.
در مرحله چهارم تفاخر آغاز شده و حس فخر فروشى زنده مى گردد، و در هر زمان بشر به نوعى فخر فروخته و بزرگ نمايى مى كند.
در مرحله پنجم ميل به فزونى ثروت و اولاد جلوه مى كند و پيوسته در افزايش اموال و اولاد مى كوشد.
و در هر حال اين مراحل پنج گانه در حالى كه اساس زندگى را تشكيل مى دهد به دو صورت مى تواند در زندگى انسان فعال باشد.
اين تقسيم اختصاص به اين مراحل پنج گانه ندارد بلكه مجموع آنچه كه بشر در دنيا با آن سر و كار دارد مى تواند به دو نوع باشد.
تا اينجا از تفسير مفردات آيه فارغ شديم اكنون به بيان تمثيل مى پردازيم . كرارا گفته شده كه تمثيل از سه چيز تشكيل مى يابد:
1. مشبه .
2. مشبه به .
3. وجه شبه .
مراحل پنج گانه زندگى دنيوى «مشبه » است ، و قرآن اين مراحل پنج گانه را كه پيوسته در حال دگرگونى و لرزانى و رو به فنا است ، به كشتزارى تشبيه مى كند كه تفصيل آن را اكنون بيان مى كنيم .
مشبه به
سرزمينى است از نظر آب و خاك كاملا آماده روييدن است ، كشاورزى در آن به موقع تخم مى افشاند و شرايط لازم پرورش گياه را فراهم مى آورد، چيزى نمى گذرد صفحه زمين را گياهان سرسبز، زينت بخشيده و پيوسته در حال رشد و نما مى باشد، ولى فصل تابستان سپرى مى گردد باد پاييزى سردى مى وزد، كم كم طراوت گياهان رو به افول نهاده و برگها به زردى مى گرايد، سردى رو به فزونى گذارده چيزى نمى گذرد كه برگها و گياهان در حالى كه زرد رنگ شده به اطراف مى ريزد و با وزش باد و پرتاب از آن سو به آن سو به حالت كاه و يا خاشاك در مى آيد تو گويى در گذشته منظره زيبايى نبوده و از آن مزرعه زيبا خبرى نبوده است .
زندگى دنيا با آن زرق و برقش بسان همين مزرعه پرطراوتى است كه روزى با اوج زيبايى مى رسد، و روزى ديگر زيبايى خود را از دست مى دهد.
وجه شبه
از آنجا كه زندگى انسان با آن جلوه هاى فريبنده كاملا ناپايدار است از اين جهت بسان كشتزارى مى ماند كه پس از جلوه هاى فريبنده بهارى و تابستانى ، رو به زردى و شكستگى و پراكندگى مى گذارد كه تو گويى كه اصلا كوچكترين جلوه اى نداشته است .