مَثَل‏هاى زيباى قرآن(41)

جعفر سبحانى‏

مَثَل چهلم‏؛تفاوت‏هاى مؤمنان و كافران‏

تفاوتهاى مؤمن و كافر، همچون تفاوت آب شيرين و شور، نور و ظلمت، و بينايى و كورى و زندگى و مرگ است.

وَ ما يَسْتَوِى البَحْرانِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ سائِغٌ شَرابُهُ وَ هذا مِلْحٌ اُجاجٌ وَ مِنْ كُلٍّ تَأْكُلُونَ لَحْماً طَرِيّاً وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْيَةً تَلبَسُونَها وَ تَرىَ الفُلْكَ فِيهِ مَواخِرَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكم تَشْكرُونَ»(1).

«دو دريا يكسان نيستند:

اين يكى دريايى است كه آبش گوارا و شيرين و نوشيدنش خوشگوار است، و آن يكى شور و تلخ و گلوگير، (اما) از هر دو، گوشتى تازه مى‏خوريد و وسايل زينتى استخراج كرده، مى‏پوشيد و كشتيها را در آن مى‏بينى كه آبها را مى‏شكافند (و به سوى مقصد پيش مى‏روند) تا از فضل خداوند، بهره گيريد، و شايد شكر نعمتهاى او را بجا آوريد!»

تفسير لغات

1. «فُرات» آب شيرين را مى‏گويند. جمع و مفرد آن يكسان است. چنانكه مى‏فرمايد:

«وَ اَسْقَيْناكُم ماءً فُراتاً»  «شما را با آب گوارا سيراب كرديم».

بنابراين، واژه «عَذْب» در آيه كه مى‏فرمايد: «عَذبٌ فُراتٌ» قيد توضيحى است.

2- «اُجاج» آب تلخ است و آن در صورتى است كه شورى آن با حرارت، همراه باشد.

3- «مواخر» جمع ماخر، به معناى شكافنده آب است. اگر به كشتى، «ماخر» مى‏گويند، چون با دماغه خود، آب را شكافته و پيش مى‏رود.

تفسير مَثَل‏

در اين تمثيل، كفر و ايمان، يا كافر و مؤمن به آب شيرين و تلخ، تشبيه شده‏اند و اينكه هر دو با تمام هويت از هم جدا بوده و با يكديگر آميخته نمى‏شوند.

و اين حقيقت به صورت عينى در اقيانوس اطلس به گونه‏اى حاكم است، زيرا اقيانوس اطلس داراى آب شور است ولى از جانب شمال، نهر عظيمى از آب شيرين و گوارا در حال جريان است كه هرگز با آب شور و تلخ، آميخته نمى‏شود و اين يكى از شگفتيهاى آفرينش است كه در دل درياى شور، نهر عظيمى در حال جريان باشد كه طول آن به صدها و هزارها كيلومتر مى‏رسد.

در حقيقت، حال مؤمن، حال آن آب شيرين و گوارا و حال كافر، بسان آن درياى تلخ است، با اين تفاوت كه آن آب تلخ كه دريايى را تشكيل مى‏دهد، منشأ بركاتى است در حاليكه كافر فاقد چنين بركات است.

اينك آيه به برخى از اين نكات اشاره مى‏كند:

1. از هر دو (شيرين يا تلخ) گوشت تازه‏اى صيد مى‏شود. چنانكه مى‏فرمايد: « و مِن كُلٍّ تأكلونَ لَحماً طَرِيّاً».

2. از هر دو دريا، زينت‏آلاتى استخراج مى‏شود كه انسانها در شرايط خاصى از آن بهره مى‏برند، چنانكه مى‏فرمايد:« و تَسْتَخْرِجونَ حِلْيَةً تَلبَسُونَها».

3. هر دو دريا، حامل كشتيهايى مى‏شود كه انسانها را از نقطه‏اى به نقطه ديگر منتقل مى‏سازد و كشتى با دماغه خود سينه دريا را شكافته و پيش مى‏رود، چنانكه مى‏فرمايد:« وَ تَرىَ الفُلْكَ فِيهِ مَواخِرَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضلِهِ».

البته مضمون اين مَثَل در سوره نحل، آيه 14 نيز آمده است و بسيارى از جمله‏ها در هر دو آيه، يكسان مى‏باشد چنانكه مى‏فرمايد:

«و هُوَ الّذى سَخَّرَ البَحرَ لِتَأْكُلُوا مِنهُ لَحْمَاً طَرِيّاً و تَستَخرِجوا مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَها وَ تَرَى‏الفُلْكَ مَواخِرَ فِيهِ و لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ و لَعَلَّكُم تَشْكُرُونَ»(2).

«او كسى است كه دريا را مسخر (شما) نمود تا از آن، گوشت تازه بخوريد و زيورى براى پوشيدن (مانند مرواريد) از آن استخراج كنيد و كشتيها را مى‏بينى كه سينه دريا را مى‏شكافند تا شما (به تجارت بپردازيد) و از فضل خدا بهره گيريد، شايد شكر نعمتهاى او را بجا آوريد».

مضمون هر دو آيه اين است كه كافر، سنگدل و بى‏بهره و كمتر از درياى شور است كه داراى اين همه منابع زندگى است، و مضمون اين مثل باز به گونه‏اى ديگر در سوره بقره آمده است، آنجا كه مى‏فرمايد:

«ثُمَّ قَسَتْ قُلوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَهىَ كَالحِجارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الحَجارَةِ لَما يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الاَنْهارُ و اِنَّ مِنْها لَما يَشَقَّقُ فَتَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ وَ اِنَّ مِنْها لَما يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّه و ماَاللَّهُ بِغافلٍ عمّا تَعْمَلُونَ»(3).

«دلهاى شما [يهوديان‏] پس از آن، سخت‏تر شد. قلوب شما بسان سنگ، بلكه از آن هم سخت‏تر است، زيرا ميان برخى از سنگها نهر آب مى‏جوشد، برخى از آنها شكافته مى‏شود و آب از آن بيرون مى‏آيد و برخى از سنگها، در اثر خضوع و خشوع در برابر خداوند، سقوط مى‏كنند».

بنابراين سنگها، نرمتر از كافران و آبهاى تلخ، بهتر از روان كافران است.

مثل چهل و يكم‏

«وَ ما يَسْتَوِي الأَعْمى‏ وَ البَصِيرُ وَ لاَالظُّلُماتُ وَ لاَالنُّورُ وَ لاَالظِّلُّ وَ لاَالحَرُورُ وَ ما يَسْتَوِي الأَحْياءُ وَ لاَالأَمْواتُ إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَنْ يَشاءُ وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِي القُبُورِ»(4)

«هرگز نابينا و بينا و تاريكى و روشنى، سايه و گرماى سوزنده خورشيد يكسان نيستند، چنانكه زندگان و مردگان، يكسان نمى‏باشند. خدا هر كه را بخواهد مى‏شنواند (هدايت مى‏كند) و تو هرگز نمى‏توانى آنان را كه در قبرها هستند، هدايت كنى».

تفسير لغات آيه

«حرور»، شدت گرماى خورشيد و «ظل»، سايه است.

هدف از اين مَثَل نيز، بسان مثل پيشين، بيان منزلت و موقعيت مؤمن و كافر است. مؤمن بسان چهار واقعيت ياد شده در زير است:

1. بصير (بينا)؛ 2. نور (روشنى)

3. ظل (سايه)؛ 4. احياء (زندگان)

در حالى كه كافر به خاطر نداشتن ايمان، داراى چهار صفت مى‏باشد:

1. اعمى‏ (كور) است، زيرا نور ايمان بر دلش نتابيده و طبعاً ديده عقل او كور است.

2. ظُلُمات (تاريكيها) كه نتيجه نابينايى ديده عقل است.

3. حَرُور (گرماى سخت) زندگى او را فراگرفته، هرچند او آگاه نيست، قرآن يادآور مى‏شود كه هم‏اكنون جهنم، كافران را دربر گرفته است، چنانكه مى‏فرمايد:

«و اِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحيطَةٌ بِالكافرينَ»(5).

4. اموات و مردگانند.

تا اينجا با مفردات آيه آشنا شديم.

در آيه، دو تشبيه وجود دارد:

1. مؤمن به خاطر داشتن نور ايمان، بسان انسان زنده و بينا و شنواست.

2. كافر به خاطر، طلب كفر بسان مرده، كور و كر است.

1) فاطر، 12.
2) نحل، 14
3) بقره، 74
4) فاطر، 22-19
5) توبه، 49
منبع :ماهنامه مكتب اسلام ـ شماره 11 ـ بهمن 82