جعفر سبحانى
مَثَل سى و پنجم؛نور خدا هدايتگر قلب مؤمن است .
«اللّهُ نُورُ السَّمواتِ وَ الأرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكوةٍ فِيها مِصْبَاحٌ المِصْبَاحُ فِى زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرَّىٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لاَ شَرْقِيَّةٍ وَ لاَ غَرْبِيَّةٍ يَكادُ زَيْتُها يُضىءُ وَ لَوْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلى نُورٍ يَهْدى اللّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَضْرِبُ اللّهُ الأمْثَالَ لِلنّاسِ وَ اللّهُ بِكُلِّ شَىءٍ عَلِيمٌ»(1).
«خداوند نور آسمانها و زمين است. مَثَل نور خداوند همانند چراغدانى است كه در آن، چراغ پرفروغى است و چراغ در ميان حبابى و حباب شفاف و درخشنده بسان يك ستاره فروزان است. اين چراغ با روغنى افروخته شود كه از درخت پربركت زيتون گرفته شود كه نه شرقى باشد و نه غربى، نزديك است بدون تماس با آتش، خود به خود شعلهور شود. نورى است بر فراز نور. خدا هركس را بخواهد به نور خود هدايت مىكند، خداوند به هرچيزى آگاه است».
تفسير لغات آيه
«مشكات» چيست؟ مشكات به جايگاه چراغ در ديوار اتاق مىگفتند. چراغ به گونهاى در مشكات قرار مىگرفت كه يك سوى چراغ به سمت اتاق و سوى ديگر آن به سمت حياط خانه بود و براى اين كه باد چراغ را خاموش نكند، طرف حياط را با شيشه مسدود مىكردند تا در عين حال نورش به حياط بتابد.
درست است كه مفسران مشكات را به جايگاه چراغ در ديوار تفسير كردهاند، ولى براى درك مفهوم آيه بايد گفت: مقصود هرگونه جايگاه چراغ است و لذا ما در ترجمه گفتيم «چراغدان»، چهبسا، ممكن است اين جايگاه به صورت سيار و آزاد مانند پايهاى باشد كه چراغ در آن قرار مىگيرد، در اين صورت، اگر حباب مخروطى شكلى بر آن بگذارند، در شب ديجور بسان يك ستاره مىدرخشد.
مصباح به معنى چراغ است، و در گذشته از پنج چيز تشكيل مىيافت:
1. روغندان؛ 2. فتيله.
3. شيشهاى كه بر روى چراغ مىنهادند.
4. چيزى كه فتيله را با آن بالا و پايين مىكردند(2).
5. حباب شيشهاى كه به صورت سرپوشى بر روى چراغ قرار مىدادند.
«زيتونة»، درخت زيتون است كه از روغن آن براى سوخت چراغ استفاده مىكردند، روغن سوخت چراغ انواع گوناگونى دارد مانند پيه و چربى و روغنهاى گياهى، ولى بهترينِ آنها روغنى است كه از درخت زيتون گرفته شود كه صاف و شعله بسيار گرم و پرنورى دارد.
«لا شرقية و لا غربية» درخت زيتون در سه حالت پرورش مىكند. گاهى در سمت شرق باغ و گاهى در سمت غرب آن و احياناً در وسط باغ است. درختى كه در دو سمت اول قرار مىگيرد و ميوه مىدهد، در شبانهروز يكبار آفتاب مىبيند، درحالى كه درختى كه در وسط باغ باشد و پيوسته آفتاب بر آن بتابد طبعاً روغن برگرفته از آن، كاملاً صاف است و به سرعت آتش مىگيرد.
تا اينجا با معانى مفردات آيه آشنا شديم. اكنون بايد مشبّهبه را روشن كنيم، تا در سايه روشن شدن آن، مشبّه نيز روشن شود.
«مشبه به» آن نور فزايندهاى است كه از حباب چراغ به هر سو مىتابد، و اين نور، حاصل روغن زيتون خوب و صافى است كه فتيله آن را به آسانى به خود جذب مىكند و به تدريج، شعلهور مىشود.
در چنين چراغى، يك نور نيست، نور بالاى نور است. نور شيشه از خود نيست، بلكه از نور چراغ است. و لذا قرآن مىفرمايد: «نُورٌ عَلى نُور».
فرض كنيد در يك شب تيره و تار كه هيچ نورى در اطراف انسان نباشد، چراغى را در نقطهاى قرار دهيم كه با روغن صاف زيتون مشتعل شده و حبابى از شيشه به صورت مخروط بر روى آن نهادهايم، از دور كه بر اين چراغ مىنگريم آن را به صورت ستارهاى فروزان مىبينيم كه در دل شب مىسوزد و اطراف خود را روشن مىسازد.
اين حال مشبهبه است. اكنون بايد ديد مشبه چيست؟ مشبه در اينجا به تصريح آيه، نور الهى است، مسلماً مقصود نور ذات نيست، زيرا ذات براى ما قابل شناخت نيست، طبعاً اين نور بايد فعل الهى باشد، به گواه اين كه در آيه بعد جايگاه اين نور را معين مىكند و مىفرمايد: «فِى بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ»، اين چراغ پرنور در خانههايى است كه خدا فرمان به ترفيع آن داده است بنابراين بايد ديد كداميك از افعال الهى مىتواند مشبه آن باشد. مفسّران در اينجا موضوعاتى را يادآور شدهاند كه هريك مىتواند مشبه اين مَثَل باشد. اينك به تدريج به نقل آنها مىپردازيم:
1.مشبّه، آن هدايت الهى است كه به صورت نورى در قلب مؤمن مىتابد و سراسر وجود او را روشن مىكند، تو گويى در دل مؤمن مشكاتى است كه در آن چراغى برافروخته و سراسر وجود او را روشن كرده است.
در اينجا ممكن است گفته شود چرا نور خدا به خورشيد تشبيه نشده است؟ نكته آن اين است كه هدف، بيان نورى است كه اطراف آن را تاريكى فراگرفته و اين نور در تاريكى بسان ستارهاى بدرخشد، ولى جريان در آفتاب به گونهاى ديگر است. اگر خورشيد طلوع كند، ظلمتى باقى نمىماند، تا مانند ستاره در دل تاريكى بدرخشد.
2. مشبّه همان قرآن است كه خدا نيز آن را نور خوانده است، چنانكه مىفرمايد:
«..قَدْ جاءَكُمْ مِنَ اللّه نُورٌ وَ كِتابٌ مُبينٌ»(3).
«از سوى خداوند نور و كتاب آشكارى آمده است».
و در سوره اعراف مىفرمايد: «..واتَّبعُوا النُّورَ الَّذى أُنِزلَ مَعَهُ»(4).
«كسانى كه از نور نازل شده، همراه پيامبر پيروى مىكنند».
3. مقصود، رسول گرامى است كه با ارشاد و هدايتهاى خود بسان چراغ مىدرخشد و لذا قرآن او را در آيهاى «سِراجاً مُنيراً»(5) خوانده است.
در حقيقت قول دوم و سوم را مىتوان از شعبههاى قول اول خواند، زيرا قرآن و پيامبرصلى الله عليه وآله از شاخههاى هدايت الهى مىباشند.
4. مقصود ايمانى است كه در قلب مؤمن بسان ستاره مىدرخشد، و لذا قرآن، ايمان را نور خوانده و كفر را ظلمت، و درباره ايمان مىفرمايد:
«أَفَمَنْ شَرَحَ اللّه صَدْرَهُ لِلإِسْلامِ فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ»(6).
«آيا آن كس كه خدا سينه او را براى اسلام گشاده ساخته يا كافر تيرهدل، يكسان است؟ درحالى كه مؤمن با نورى كه از پروردگارش بر دلش تابيده همراه است».
و نيز مىفرمايد:
«..لِتُخْرِجَ النّاسَ مِنَ الظُّلماتِ اِلى النّورِ»(7).
«تا مردم را از تاريكيهاى كفر به نور ايمان بيرون آورى».
(در اين آيه، مراد از «نور» ايمان است).
در اين اقوال در حقيقت تشبيه مجموع به مجموع است، نه تشبيه جزء به جزء و به عبارت ديگر، هدايت قرآن و پيامبرصلى الله عليه وآله و ايمان، بسان چراغى روشن در جايگاه خود هستند، به اين نوع تمثيل، تمثيل مفرد مىگويند، در مقابل تشبيه مركب است كه مقصود از آن اين است كه هر جزئى از هريك جزئى از ديگرى تشبيه شوند، در حقيقت يك تشبيه نيست، بلكه تشبيههاى متعددى است به هم پيوسته و به صورت يك تشبيه مركب.
تشبيه مركّب
5. برخى خواستهاند كه آيه را از قبيل تشبيه مركب بدانند، يعنى هر جزئى از مشبهبه نظير آن در مشبّه باشد و آن اين است كه مىگويند: مقصود، ادراك انسان است كه داراى مراتب پنجگانه است:
1. قوه حسّيه؛ 2. قوه خياليّه؛ 3. قوه عقليّه؛ 4. قوه فكريّه؛ 5. قوه قدسيّه.
اين پنج مطلب، در مقابل پنج امرى است كه در مشبهبه از آن ياد شده است:
1. مصباح؛ 2. مشكات؛ 3. زجاجه؛ 4. شجرة؛ 5. زيت.
6. برخى اين تمثيل را تركيبى دانسته و براى نفس كه شايسته ادراك معارف و حقايق است، مراحلى قائل شدهاند:
الف: عقل هيولائى. مقصود از اين نوع عقل، آن نفسى است كه از هر نوع معرفت و شناخت خالى بوده و در حقيقت قابليت محض است، اين همانند مشكات است كه استعداد قرارگرفتن چراغ در آن است.
ب: در مرحله دوم، انسان به يك رشته علوم بديهى دست مىيابد كه مىتواند در پرتو آنها و از طريق تركيب برخى با برخى، علوم نظرى را كسب كند. هرگاه انتقال فرد از اين علوم ضرورى و بديهى به علوم نظرى ضعيف و ناتوان باشد آن شجره است و اگر قوى و توانا باشد، اين همان روغن زيتون است و اگر در اخذ اين معارف از شدت بيشترى برخوردار باشد، اين همان زجاجه است كه به صورت ستاره درخشان نمايان مىشود و اگر در مرتبه بسيار بالايى قرار گيرد آن نفس قدسيه است كه آيه درباره آن مىگويد: «يَكادُ زَيتُها يُضِيىءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ».
ج: در مرحله سوم كه انسان علوم نظرى را از علوم ضرورى اكتساب مىكند، هرگاه اين علوم نظرى در نفس حضور فعلى نداشته باشد ولى هرگاه به آن مراجعه كند، به دست مىآورد، به آن عقل بالفعل، مىگويند كه به منزله چراغ است.
د: در مرحله چهارم، هرگاه اين معارف، بالفعل و بدون نياز به مراجعه، حضور داشته باشد به آن عقل مستفاد مىگويند كه اين همان نورٌ على نور است.
اين علوم كه براى انسان حاصل مىشود، در سايه اتصال انسان به يك گوهر روحانى است كه در اصطلاح فلاسفه به آن، عقل فعال مىگويند.
7. خداوند سينه انسان را كه محل معارف است به مشكات، قلب را به شيشه (زجاجه)، معرفت را به چراغ تشبيه مىكند كه اين چراغ از يك شجره مباركه روشن مىشود و آن شجره الهامات فرشتگان است. علت اينكه فرشتگان به شجره مباركه تشبيه شدهاند، اين است كه مانند درخت از فوايد بالايى برخوردارند و اما اين كه اين فرشتگان، نه شرقى و نه غربيند، به اين لحاظ است كه مجرداتند و مافوق مادّه، و اين كه اين فرشتگان به گونهاى هستند كه نزديك است بدون تماس آتش، شعلهور شوند به خاطر فزونى دانش آنان و اطلاع بيشترشان از اسرار الهى است.
8. مقصود از «مثل نوره» ايمان پيامبر است، يعنى ايمانى كه در سينه رسول خداست، بسان مشكاتى است كه در آن چراغ است، تو گويى مشكات، صلب پدرش، و زجاجه بسان جسم پيامبر، و مصباح بسان ايمان در قلب او يا بسان نبوت در روح او است.
در اين مورد، نظرهاى ديگرى در تفسير آيه است كه براى اختصار، از بازگويى آنها صرفنظر كرديم.