مثل‏هاى زيباى قرآن (34)

جعفر سبحانى

مَثَل بيست و نهم:پيمان‏شكنان سبك مغزند

پيمان شكنان و سوگند شكنان به زنى سبك مغز مى‏مانند كه رشته‏هاى خود را پنبه مى‏كرد و تابيده‏هايش را وا مى‏تابيد .

«و اوفوا بعهد الله اذا عاهدتم و لا تنقضوا الايمان بعد توكيدها و قد جعلتم الله عليكم كفيلا ان الله يعلم ما تفعلون‏» .

«هنگامى كه با خدا پيمان بستيد به عهد او وفا كنيد و سوگندهاى خود را پس از تاكيد نشكنيد، درحالى كه خدا را كفيل و ضامن بر سوگند خود قرار داده‏ايد، خداوند از آنچه انجام مى‏دهيد، آگاه است‏» .

«و لا تكونوا كالتي نقضت غزلها من بعد قوة انكانا تتخذون ايمانكم دخلا بينكم ان تكون امة هي اربى من امة انما يبلوكم الله به و ليبين لكم يوم القيامة ما كنتم فيه تختلفون‏» (1) .

«مانند آن زن - بى‏فكر - نباشيد كه رشته‏هاى خود را پس از استحكام، وا مى‏تابيد (وبه اصطلاح رشته‏ها را پنبه مى‏كرد) درحالى كه سوگندهاى خود را وسيله خيانت و فساد قرار مى‏دهيد، به خاطر اين كه گروهى از گروه ديگر فزونتر و نيرومندتر هستند، خدا مى‏خواهد شما را به اين وسيله آزمايش كند، در روز قيامت آنچه را كه در آن اختلاف مى‏كرديد، براى شما روشن مى‏سازد» .

توضيح مفردات آيه

«نقض‏» در لغت عرب به معنى شكستن است و در موردى به كار مى‏رود كه متعلق آن از استحكام خاصى برخوردار باشد، خواه استحكام آن، حسى و جسمانى باشد، مانند پنبه رشته شده، يا وجدانى و اخلاقى مانند پيمان كه از نظر وجدان و عرف عقلا از استحكام خاصى برخوردار است و پايبندى به آن نشانه شرف و مردانگى انسان است .

«كفيل‏» در لغت عرب به معنى ضامن است، تو گويى انسانى كه به خدا سوگند مى‏خورد (مخصوصا در برابر مردم) خدا را ضامن خود معرفى مى‏كند .

«دخل‏» به چيز بيگانه‏اى مى‏گويند كه در چيزى نفوذ كند و آن را فاسد مى‏سازد و احيانا در «خدعه‏» به كار مى‏رود . ابوعبيده مى‏گويد: هر چيزى كه صحيح نباشد «دخل‏» است . تا اينجا از معنى مفردات آيه آگاه شديم .

شان نزول آيه

مفسران مى‏گويند در زمان نزول قرآن زن بى‏مغزى از قريش كار او و كنيزانش اين بود كه از آغاز روز به تابيدن پنبه و پشم مى‏پرداختند، آنگاه به هنگام ظهر به آنان دستور مى‏داد آنچه را تابيده‏اند، و اتابند .

پايبندى به پيمان

از آنجا كه لزوم عمل به ميثاق، جنبه فطرى دارد و در سرتاسر جهان، عمل به پيمان يك عمل نيك، و شكستن پيمان، عمل زشت تلقى مى‏شود، قرآن نيز بر لزوم وفا به پيمان، تاكيد مى‏كند و شكستن پيمان را بسان كار آن زن تهى‏مغز، زشت مى‏داند كه انسان رشته‏هاى خود را واتابد و لذا در بسيارى از آيات بر عمل به پيمان تاكيد شده است كه برخى را يادآور مى‏شويم:

«اوفوا بالعهد ان العهد كان عنه مسؤولا» (2) . «به عهد و پيمان وفادار باشيد، زيرا از پيمان سؤال مى‏شود» .

در آيه ديگر مى‏فرمايد:

«و الذين هم لاماناتهم و عهدهم راعون‏» (3) «آنان كه به امانتدارى و عهد و پيمان خويش پايبندند» .

و در آيه مورد بحث، عهد با خدا را مورد بحث قرار مى‏دهد و مى‏فرمايد: «و اوفوا بعهد الله اذا عاهدتم‏» ، طبعا مقصود پيمانى است كه انسان با خدا و پيامبر خدا و امام مى‏بندد .

با توجه به مجموع آيات روشن مى‏شود پيمان بر امر مشروع خواه طرف پيمان خدا باشد يا غير خدا، لازم‏العمل است و شكستن آن حرام . چيزى كه هست آيات نخست، مطلق پيمان را مطرح مى‏كرد، ولى اين آيه پيمان با خدا و نمايندگان خدا را .

پاى بندى به سوگند

همان‏طورى كه عمل به پيمان و بيعت‏با خدا و رسول و يا انسانهاى ديگر از ارزش بالايى برخوردار است، همچنين سوگند به خدا خواه اين سوگند، در برابر خدا باشد يا در برابر مردم، بسيار محترم و غير قابل نقض است، اما قرآن هر سوگندى را مطرح نمى‏كند، بلكه سوگندى را مورد بحث قرار مى‏دهد كه مورد تاكيد قرار گيرد . اكنون بايد ديد تفاوت اين دو نوع سوگند چيست؟ تفاوت آن دو اين است كه برخى از سوگندها ناخواسته بر زبان انسان جارى مى‏شود و افراد بدون توجه «والله‏» و «بالله‏» مى‏گويند . اين‏همان سوگند لغو است كه چندان اثرى ندارد .

ولى برخى از سوگندها، با توجه و عزم و عقد قلب انجام مى‏گيرد اين همان سوگند موكد است كه آيه يادآور مى‏شود و مى‏فرمايد:

«و لا تنقضوا الايمان بعد توكيدها» . و در آيه ديگر نيز به اين نوع از سوگند اشاره مى‏كند و مى‏گويد:

«لا يؤاخذكم الله باللغو في ايمانكم و لكن يؤاخذكم بما عقدتم الايمان‏» (4).

«خدا شما را با سوگندهاى لغو مؤاخذه نمى‏كند، بلكه با سوگندى مؤاخذه مى‏كند كه آن را با عزم و عقد قلب ياد كرده‏ايد» .

آنگاه آيه، علت تحريم سوگندشكنى را يادآور مى‏شود و آن اين است كه: آن كس كه در برابر مردم به خدا سوگند ياد مى‏كند، گويا براى قانع كردن مردم، خدا را كفيل و ضامن قرار مى‏دهد كه اگر دروغگو باشد، خدا او را كيفر دهد، بنابراين سوگندشكنى هانت‏به خداست، چنانكه مى‏فرمايد: «و قد جعلتم الله عليكم كفيلا» «خدا را بر آنچه سوگند خورده‏ايد، ضامن قرار داده‏ايد» .

مثلا انسانى كه به برادر دينى خود مى‏گويد: به خدا سوگند من اين كار را مى‏كنم يا نمى‏كنم، او هم گول سوگند به لفظ جلاله را خورده سخن او را مى‏پذيرد، هرگاه انسان ياد شده، سوگندشكنى كند، تو گويى اهانت‏به مقام ربوبى كرده است .

تا اينجا با مفاهيم آيه نخست آشنا شديم، اكنون به تفسير آيه دوم مى‏پردازيم كه جايگاه مثل است . قرآن مى‏فرمايد: «افراد پيمان‏شكن بسان آن زنى هستند كه تابيده‏هاى خود را وامى‏تابيد» . چنانكه مى‏فرمايد: «و لا تكونوا كالتي نقضت غزلها من بعد قوة انكانا» .

اكنون سؤال مى‏شود چرا اين افراد به پيمان و سوگند خود پايبند نيستند؟ آيه در اين باره دو نكته را تذكر مى‏دهد:

1 . اين افراد، پيمان و سوگند خود را پوششى براى خدعه و حيله قرار داده و با آراستن ظاهر مى‏خواهند طرف خود را فريب دهند از اين‏رو از در حيله و خدعه وارد مى‏شوند و آيه چنين اشاره مى‏كند: «تتخذون ايمانكم دخلا بينكم‏» .

2 . چه ‏بسا اين افراد، با خدا و پيامبر كه از پيروان كمى برخوردار بوده پيمان مى‏بندند، آنگاه مخالفان پيامبر را گروه فزونتر مى‏بينند و به خاطر عظمت دشمن، پيمان و سوگند خود را مى‏شكنند . و هم‏اكنون بسيارى از دولت‏هاى كوچك، پيمانى را كه با ديگر دولت‏ها بسته‏اند، به خاطر ترس از دولت‏هاى بزرگ مى‏شكنند و آيه به اين مطلب چنين اشاره مى‏كند: «ان تكون امة هي اربى من امة‏» .

ولى در پايان، قرآن هشدار مى‏دهد كه اين افراد، از آزمايشهاى الهى غافلند .

سوگندهاى الهى وسيله آزمايش و امتحان است، چنانكه مى‏فرمايد: «انما يبلوكم الله به‏» .

و پيمان شكنان سرانجام، روز قيامت‏به كيفر اعمال خود مى‏رسند و خدا حقايق را براى مردم آشكار مى‏سازد، چنانكه مى‏فرمايد: «و ليبين لكم يوم القيامة ما كنتم فيه تختلفون‏» .

پى‏نوشت:
1) نحل: 91 - 92 .
2) اسراء: 34 .
3) مؤمنون: 8 .
4) مائده: 89 .
مجلات :مکتب اسلام،شماره 4 (سال 82)