جعفر سبحانى
مَثَل بيست و نهم:پيمانشكنان سبك مغزند
پيمان شكنان و سوگند شكنان به زنى سبك مغز مىمانند كه رشتههاى خود را پنبه مىكرد و تابيدههايش را وا مىتابيد .
«و اوفوا بعهد الله اذا عاهدتم و لا تنقضوا الايمان بعد توكيدها و قد جعلتم الله عليكم كفيلا ان الله يعلم ما تفعلون» .
«هنگامى كه با خدا پيمان بستيد به عهد او وفا كنيد و سوگندهاى خود را پس از تاكيد نشكنيد، درحالى كه خدا را كفيل و ضامن بر سوگند خود قرار دادهايد، خداوند از آنچه انجام مىدهيد، آگاه است» .
«و لا تكونوا كالتي نقضت غزلها من بعد قوة انكانا تتخذون ايمانكم دخلا بينكم ان تكون امة هي اربى من امة انما يبلوكم الله به و ليبين لكم يوم القيامة ما كنتم فيه تختلفون» (1) .
«مانند آن زن - بىفكر - نباشيد كه رشتههاى خود را پس از استحكام، وا مىتابيد (وبه اصطلاح رشتهها را پنبه مىكرد) درحالى كه سوگندهاى خود را وسيله خيانت و فساد قرار مىدهيد، به خاطر اين كه گروهى از گروه ديگر فزونتر و نيرومندتر هستند، خدا مىخواهد شما را به اين وسيله آزمايش كند، در روز قيامت آنچه را كه در آن اختلاف مىكرديد، براى شما روشن مىسازد» .
توضيح مفردات آيه
«نقض» در لغت عرب به معنى شكستن است و در موردى به كار مىرود كه متعلق آن از استحكام خاصى برخوردار باشد، خواه استحكام آن، حسى و جسمانى باشد، مانند پنبه رشته شده، يا وجدانى و اخلاقى مانند پيمان كه از نظر وجدان و عرف عقلا از استحكام خاصى برخوردار است و پايبندى به آن نشانه شرف و مردانگى انسان است .
«كفيل» در لغت عرب به معنى ضامن است، تو گويى انسانى كه به خدا سوگند مىخورد (مخصوصا در برابر مردم) خدا را ضامن خود معرفى مىكند .
«دخل» به چيز بيگانهاى مىگويند كه در چيزى نفوذ كند و آن را فاسد مىسازد و احيانا در «خدعه» به كار مىرود . ابوعبيده مىگويد: هر چيزى كه صحيح نباشد «دخل» است . تا اينجا از معنى مفردات آيه آگاه شديم .
شان نزول آيه
مفسران مىگويند در زمان نزول قرآن زن بىمغزى از قريش كار او و كنيزانش اين بود كه از آغاز روز به تابيدن پنبه و پشم مىپرداختند، آنگاه به هنگام ظهر به آنان دستور مىداد آنچه را تابيدهاند، و اتابند .
پايبندى به پيمان
از آنجا كه لزوم عمل به ميثاق، جنبه فطرى دارد و در سرتاسر جهان، عمل به پيمان يك عمل نيك، و شكستن پيمان، عمل زشت تلقى مىشود، قرآن نيز بر لزوم وفا به پيمان، تاكيد مىكند و شكستن پيمان را بسان كار آن زن تهىمغز، زشت مىداند كه انسان رشتههاى خود را واتابد و لذا در بسيارى از آيات بر عمل به پيمان تاكيد شده است كه برخى را يادآور مىشويم:
«اوفوا بالعهد ان العهد كان عنه مسؤولا» (2) . «به عهد و پيمان وفادار باشيد، زيرا از پيمان سؤال مىشود» .
در آيه ديگر مىفرمايد:
«و الذين هم لاماناتهم و عهدهم راعون» (3) «آنان كه به امانتدارى و عهد و پيمان خويش پايبندند» .
و در آيه مورد بحث، عهد با خدا را مورد بحث قرار مىدهد و مىفرمايد: «و اوفوا بعهد الله اذا عاهدتم» ، طبعا مقصود پيمانى است كه انسان با خدا و پيامبر خدا و امام مىبندد .
با توجه به مجموع آيات روشن مىشود پيمان بر امر مشروع خواه طرف پيمان خدا باشد يا غير خدا، لازمالعمل است و شكستن آن حرام . چيزى كه هست آيات نخست، مطلق پيمان را مطرح مىكرد، ولى اين آيه پيمان با خدا و نمايندگان خدا را .
پاى بندى به سوگند
همانطورى كه عمل به پيمان و بيعتبا خدا و رسول و يا انسانهاى ديگر از ارزش بالايى برخوردار است، همچنين سوگند به خدا خواه اين سوگند، در برابر خدا باشد يا در برابر مردم، بسيار محترم و غير قابل نقض است، اما قرآن هر سوگندى را مطرح نمىكند، بلكه سوگندى را مورد بحث قرار مىدهد كه مورد تاكيد قرار گيرد . اكنون بايد ديد تفاوت اين دو نوع سوگند چيست؟ تفاوت آن دو اين است كه برخى از سوگندها ناخواسته بر زبان انسان جارى مىشود و افراد بدون توجه «والله» و «بالله» مىگويند . اينهمان سوگند لغو است كه چندان اثرى ندارد .
ولى برخى از سوگندها، با توجه و عزم و عقد قلب انجام مىگيرد اين همان سوگند موكد است كه آيه يادآور مىشود و مىفرمايد:
«و لا تنقضوا الايمان بعد توكيدها» . و در آيه ديگر نيز به اين نوع از سوگند اشاره مىكند و مىگويد:
«لا يؤاخذكم الله باللغو في ايمانكم و لكن يؤاخذكم بما عقدتم الايمان» (4).
«خدا شما را با سوگندهاى لغو مؤاخذه نمىكند، بلكه با سوگندى مؤاخذه مىكند كه آن را با عزم و عقد قلب ياد كردهايد» .
آنگاه آيه، علت تحريم سوگندشكنى را يادآور مىشود و آن اين است كه: آن كس كه در برابر مردم به خدا سوگند ياد مىكند، گويا براى قانع كردن مردم، خدا را كفيل و ضامن قرار مىدهد كه اگر دروغگو باشد، خدا او را كيفر دهد، بنابراين سوگندشكنى هانتبه خداست، چنانكه مىفرمايد: «و قد جعلتم الله عليكم كفيلا» «خدا را بر آنچه سوگند خوردهايد، ضامن قرار دادهايد» .
مثلا انسانى كه به برادر دينى خود مىگويد: به خدا سوگند من اين كار را مىكنم يا نمىكنم، او هم گول سوگند به لفظ جلاله را خورده سخن او را مىپذيرد، هرگاه انسان ياد شده، سوگندشكنى كند، تو گويى اهانتبه مقام ربوبى كرده است .
تا اينجا با مفاهيم آيه نخست آشنا شديم، اكنون به تفسير آيه دوم مىپردازيم كه جايگاه مثل است . قرآن مىفرمايد: «افراد پيمانشكن بسان آن زنى هستند كه تابيدههاى خود را وامىتابيد» . چنانكه مىفرمايد: «و لا تكونوا كالتي نقضت غزلها من بعد قوة انكانا» .
اكنون سؤال مىشود چرا اين افراد به پيمان و سوگند خود پايبند نيستند؟ آيه در اين باره دو نكته را تذكر مىدهد:
1 . اين افراد، پيمان و سوگند خود را پوششى براى خدعه و حيله قرار داده و با آراستن ظاهر مىخواهند طرف خود را فريب دهند از اينرو از در حيله و خدعه وارد مىشوند و آيه چنين اشاره مىكند: «تتخذون ايمانكم دخلا بينكم» .
2 . چه بسا اين افراد، با خدا و پيامبر كه از پيروان كمى برخوردار بوده پيمان مىبندند، آنگاه مخالفان پيامبر را گروه فزونتر مىبينند و به خاطر عظمت دشمن، پيمان و سوگند خود را مىشكنند . و هماكنون بسيارى از دولتهاى كوچك، پيمانى را كه با ديگر دولتها بستهاند، به خاطر ترس از دولتهاى بزرگ مىشكنند و آيه به اين مطلب چنين اشاره مىكند: «ان تكون امة هي اربى من امة» .
ولى در پايان، قرآن هشدار مىدهد كه اين افراد، از آزمايشهاى الهى غافلند .
سوگندهاى الهى وسيله آزمايش و امتحان است، چنانكه مىفرمايد: «انما يبلوكم الله به» .
و پيمان شكنان سرانجام، روز قيامتبه كيفر اعمال خود مىرسند و خدا حقايق را براى مردم آشكار مىسازد، چنانكه مىفرمايد: «و ليبين لكم يوم القيامة ما كنتم فيه تختلفون» .