جعفر سبحانى
مَثَل بيست و هفتم؛خداى قادر و رازق
آيا بتها و معبودهاى ناتوان، با خداى قادر و رازق، قابل مقايسهاند، و قابليت پرستش دارند؟ .
آيا كافر كه كور و كر و گنگ و (بىبهره از هدايت الهى) است، با مؤمن كه از هدايت الهى برخوردار است و به عدل و داد دعوت مىكند، يكسان است؟ .
«و يعبدون من دون الله ما لا يملك لهم رزقا من السموات و الارض شيئا و لا يستطيعون» .
«آنها غير از خدا، موجوداتى را مىپرستند كه مالك روزى آنها از آسمان و زمين نيستند و براى روزىرسانى توانايى ندارند» .
«فلا تضربوا الله الامثال ان الله يعلم و انتم لا تعلمون» .
«پس براى خدا نظيرها و مانندهايى قائل نشويد زيرا خدا مىداند و شما نمىدانيد» .
«ضرب الله مثلا عبدا مملوكا لا يقدر على شىء و من رزقناه منا رزقا حسنا فهو ينفق منه سرا و جهرا هل يستوون الحمد لله بل اكثرهم لا يعلمون» (1) .
«خدا مثلى را زده است، برده مملوكى را كه بر چيزى قادر نيست و انسانى كه از نزد خودمان به او رزق نيكو بخشيدهايم، و او از آن روزى پنهان و آشكار، انفاق مىكند، آيا اين دو نفر برابرند؟! ستايش از آن خداست ولى بيشتر آنان نمىدانند» .
تفسير
منطق قرآن در ابطال بتپرستى اين است كه بايد موجودى را پرستش كرد كه بتواند نياز پرستشگر را برطرف كند، و روزى و زندگى او در دست او باشد، در حالى كه بتهاى مورد ستايش، فاقد چنين قدرت و توانايى هستند . در اين صورت چگونه اين موجودات پست، مورد ستايش قرار گرفته و براى خدا «مثل» و «نظير» پنداشته شدهاند؟ .
در آيه نخست، اين حقيقتبيان شده است، چنانكه مىفرمايد:
«و يعبدون من دون الله ما لا يملك لهم رزقا ...» .
«جز خدا معبودانى را مىپرستند كه مالك روزى آنان نيستند، و نمىتوانند رزق آنان را از زمين و آسمان، تحويل آنان دهند .
سپس در آيه بعدى انتقاد از آن مىكند كه اين بيچارگان و فرومايهها، بتها را مثل و نظير خدا قرار دادهاند، و براى تفهيم اين مطلب از اين جمله بهره مىگيرد: «فلا تضربوا لله الامثال» . «براى خدا، مثل و نظيرى قائل نشويد» .
جمله «فلا تضربوا الله الامثال» به معناى اين است «لا تجعلوا الله الاشباه و الامثال فى العبادة» (2) . «براى خدا مثل و نظيرى در عبادت قائل نشويد» .
آنگاه خداوند بزرگ، موقعيتبتها را نسبتبه خود، روشن مىسازد، به اين بيان:
فرض كنيد برده مملوكى است كه توانايى انجام كارى ندارد، اگر هم مالى داشته باشد، نمىتواند در آن تصرف كند، در مقابل آن، فردى است ثروتمند و توانگر و شب و روز در حال انفاق بوده و فيض خود را به ديگران مىرساند .
آيا اين دو فرد در نظر عقل و خرد، يكسانند؟ آيا مىتوان انسان ناتوان را با انسان توانا يكسان گرفت؟ .
در پرتو اين مقايسه، موقعيتبتها را نسبتبه خود، روشن مىكند . بت; موجود ناتوانى است كه نه مىبيند و نه مىشنود . و حتى قدرت دفاع از خود را ندارد، و هيچ نوع مبدا اثرى و كارى نيست، در حالى كه خدا، موجود عظيم و دانا و توانايى است كه همه كمالات، از وجود او سرچشمه مىگيرد، چگونه مىتوان اين دو تا را يكسان دانست؟ .
در حقيقتبا اين تمثيل، مقام هر دو معبود را روشن ساخت، معبود دروغين و معبود حقيقى .
از نظر ما آيه «ضرب الله مثلا» مثلى استبراى تبيين موقعيتبتها و مقام عظيم الهى . چيزى كه هست «مشبه به» در اولى برده مملوك است و در دومى انسان ثروتمند بخشنده .
و حاصل سخن اين است:
همينطورى كه انسان برده عاجز را نمىتوان با انسان توانگر منفق يكسان دانست، همچنين نمىتوان بتهاى ناتوان و عاجز را با خداى دانا و توانا يكسان گرفت .
و اين همان معنا است كه مرحوم طبرسى نيز برگزيده است (3) ، گواه روشن بر اين است كه آيه در مقام بيان موقعيت معبود دروغين و معبود واقعى است، نخستين آيه مورد بحث است كه مىفرمايد: «و يعبدون من دون الله ما لا يملك» ، آنگاه پس از اين جمله، وارد اين مثل مىشود و اين خود مىرساند كه آيه درصدد بيان موقعيتبتها نسبتبه خداى بزرگ در قالب مثل است .