مثل‏هاى زيباى قرآن (25)

جعفر سبحانى

مثل بيست و يكم:مقايسه حق و باطل

حق، همچون آب، سودمند و پايدار است . اما باطل، همانند كف روى آب، بى‏فايده و نابود شدنى است .

انزل من السماء ماء فسالت اودية بقدرها فاحتمل السيل زبدا رابيا و مما يوقدون عليه في النار ابتغاء حلية او متاع زبد مثله كذلك يضرب الله الحق و الباطل فاما الزبد فيذهب جفاء و اما ما ينفع الناس فيمكث في الارض كذلك يضرب الله الامثال‏» (1) .

خداوند از آسمان آبى فرستاد، [آب] هر رودخانه‏اى به اندازه گنجايش آن جارى گشت . سپس سيل بر روى خود كفى را حمل كرد و از آنچه در كوره‏ها براى به دست آوردن زينت‏آلات يا چيزهاى ديگر به آن آتش روشن مى‏كنند [ذوب مى‏كنند] نيز كفهايى پديد مى‏آيد . اما كفها به بيرون ريخته مى‏شوند ولى آنچه بر مردم سود مى‏رساند - آب يا فلز خالص - در زمين مى‏ماند . خداوند اين چنين مثل مى‏زند» .

تفسير آيه

آيه ياد شده از آيه‏هاى بس زيبا و پر معناى قرآن است (هرچند همه آيات آن، زيبا و پرمعناست) . قبل از تبيين تشبيه، به تفسير جمله‏هاى آيه مى‏پردازيم:

1 . «انزل من السماء ماء» ناظر به آب باران است كه از بالا فرو مى‏ريزد و حيات‏بخش و حركت‏آفرين است .

2 . «فسالت اودية‏» آب رودها به راه مى‏افتند، زيرا در سايه ريختن باران شديد، سيلابها از نقطه بالا مانند كوهها و تپه‏ها به سمت پايين سرازير شده، و آبها پشت‏هم رود عظيمى را تشكيل مى‏دهند و رودخانه‏ها را پر مى‏كنند .

3 . «بقدرها» درست است آب سيل‏آسا از بالا فرو مى‏ريزد و از كوهها و تپه‏ها به سمت پايين سرازير مى‏شود، ولى هر رودى به اندازه گنجايش خود، آب برمى‏دارد . چه‏بسا آب پشت رود، ده برابر باشد ولى رود جز گنجايش خود آب نمى‏گيرد . با واژه «بقدرها» به اين حقيقت اشاره مى‏كند .

4 . «فاحتمل السيل زبدا رابيا» . هنگامى كه سيل در رودها به راه مى‏افتد، كفى را نيز همراه دارد و آن را روى خود حمل مى‏كند «زبد» به معنى كف و «رابى‏» به معنى بلندى است .

5 . «و مما يوقدون عليه في النار ابتغاء حلية او متاع زبد مثله‏» ، نه تنها سيل كفى را با خود حمل مى‏كند، بلكه آنگاه كه فلزات براى ساختن زينت‏آلات يا وسائل ديگر در كوره قرار مى‏گيرد، از آن نيز كفى برمى‏خيزد، بسان كفى كه در آب است .

در لغت عرب هرگاه چيزى را روى آتش قرار دادند . و عرب هنگامى كه براى پختن، آتش روشن كند، مى‏گويند: «اوقد النار» ، ولى اين جمله در آيه با واژه « عليه‏» همراه است، تو گوئى آتش كوره همه جوانب فلز را از بالا و پايين دربر گرفته تا به خوبى ذوب شود و ناخالصى‏هاى آن بيرون رود و ماده خالص در كف ديگ باقى بماند .

6 . «كذلك يضرب الله الحق والباطل‏» اين جمله يادآور آن است كه هدف از مطرح كردن اين دو مطلب:

الف . سيلاب جارى مى‏شود و كف را همراه خود مى‏برد .

ب . فلزاتى كه در كوره ذوب قرار مى‏گيرند، ناخالصيهاى آنها بيرون ريخته مى‏شود، ترسيم واقعيت‏حق و باطل است .

7 . «فاما الزبد فيذهب جفاء» كف بيرون ريخته مى‏شود و از بين مى‏رود .

8 . «و اما ما ينفع الناس فيمكث فى الارض‏» ولى آنچه به مردم سود مى‏رساند، مانند فلز خالص، در زمين مى‏ماند .

9 . «كذلك يضرب‏الله الامثال‏» خدا اينگونه مثل مى‏زند و حق و باطل را ترسيم مى‏كند . حق بسان آب و فلز خالص است كه پس از طى مراحلى در زمين باقى مى‏ماند، يكى مايه حيات، ديگرى هم مايه زينت‏يا وسيله زندگى است . درحالى كه باطل بسان كف روى آب، يا روى ديگ كوره است كه پس از اندى خاموش مى‏شود يا به دور ريخته مى‏شود اما آب يا فلز باقى مى‏ماند، حق و باطل نيز چنين‏اند . حق پايدار و باطل لرزان و ناپايدار است .

تا اينجا از تفسير جمله‏هاى آيه فارغ شديم، اكنون هنگام آن رسيده است كه نكاتى را كه آيه به آن اشاره مى‏كند، بيان كنيم:

آيه در تمثيل به نكات دهگانه‏اى اشاره مى‏كند، و اين خود مى‏رساند كه قرآن و بالاخص اين آيه محصول فكر انسانى نيست كه در محيطى دور از علم و دانش پرورش يافته باشد، بلكه سخنى است كه از عالم بالا بر او القا گرديده است . اين نكات عبارتند از:

1 . گاهى مبارزه حق و باطل به صورت مبارزه ايمان به خدا و كفر به او در مى‏آيد، در اين صورت تشبيه حق (ايمان) به آب، تجلى خاصى پيدا مى‏كند، زيرا همان‏طور كه آب، مايه حيات، بلكه آغاز حيات جانداران و گياهان است و قرآن مجيد درباره آن مى‏گويد:

«... و جعلنا من الماء كل شى حى ...» (2) .

«هر موجود زنده‏اى را از آب آفريديم‏» .

همچنين ايمان به خدا و روز رستاخيز مايه حيات اجتماعى مى‏باشد و در پرتو ايمان به خدا، عدل اجتماعى كه در حقيقت مايه زندگى اجتماعى است، زنده مى‏گردد . عواطف انسانى و احساسات پاك بشرى، تجلى خاصى پيدا مى‏كنند، در صورتى كه ملت فاقد ايمان، هيچ انگيزه‏اى براى مراعات حقوق افتادگان و اجراى عدالت اجتماعى ندارد و پيوسته در لب پرتگاه فاصله طبقاتى قرار گرفته و با جنگهاى كوچك و بزرگ دست‏به گريبان است .

روزى «فرويد» روانكاو معروف تصور مى‏كرد كه روزگار دين سپرى گرديده و نظامات مدنى و تربيتهاى اجتماعى، جايگزين دين شده است، ولى تلفات وحشت‏آور جنگ اول جهانى، كه آمار آن از ده ميليون نفر تجاوز كرد، او را مجبور كرد كه فرضيه خود را پس بگيرد . جنگ دوم جهانى روشن ساخت كه اروپاى ماشينى فاقد حيات انسان اجتماعى است و هنوز به صورت درندگان باقى است .

اگر ايمان به فلزات تشبيه شده است، آن نيز براى اين است كه برخى از آنها مايه حيات انسان است و قرآن درباره يكى از آنها چنين مى‏فرمايد:

«... و انزلنا الحديد فيه باس شديد و منافع للناس ...» (3) .

«آهن را آفريديم، در آن قدرت عظيم و سودهايى براى مردم است‏» .

اگر اين فلز از بين برود، زندگى انسان دچار اختلال مى‏گردد .

2 . كفهاى روى سيل يا فلزات ذوب شده بسان حجابى است كه تا مدتى چهره آب و فلز را مى‏پوشاند ولى طولى نمى‏كشد كه تمام كفها نابود شده و سيماى شفاف آب، چشم‏ها را خيره مى‏سازد . همچنين چهره حقيقت گاهى به وسيله نقاب باطل پوشيده مى‏شود، اما سرانجام نقاب باطل به كنار مى‏رود، و سيماى حق با درخشندگى خاصى خودنمايى مى‏كند .

گاهى افكار شيطانى و آراى باطل، تا مدتى آفتاب حق را بسان ابرهاى تيره بهار مى‏پوشاند ولى اين «پرده‏پوشى‏» هميشگى نيست و قرآن اين حقيقت را به زبان ديگر نيز بيان كرده است آنجا كه مى‏فرمايد:

«و قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل كان زهوقا» (4) .

«بگو حق آمد و باطل نابود گرديد و باطل از ميان رفتنى است‏» .

و در جاى ديگر مى‏فرمايد:

«... يمح الله الباطل و يحق الحق بكلماته ...» (5) .

«خداوند باطل را نابود مى‏سازد، و حق را با سخنان خود پايدار مى‏دارد» .

3 . باطل؛ بى‏خاصيت و بى‏فايده است ولى حق؛ منبع انواع بركات مى‏باشد، از كفهاى روى آب گلى رشد نمى‏كند و درختى سبز نمى‏شود . و تشنه‏اى سيراب نمى‏گردد، ولى آب سرچشمه هزاران جلوه حيات و زندگى در جانداران و گياهان مى‏باشد .

4 . همان‏طور كه باران از آسمان مى‏بارد، و هر نقطه به اندازه گنجايش و ظرفيت‏خود از آن بهره‏مند مى‏گردد و به اصطلاح «در باغ لاله رويد و در شوره‏زار خس‏» . همچنين روح و روان افراد بشر از نظر گنجايش يكسان نيستند و هر كدام به اندازه شايستگى خود، از معارف و تعاليم آسمانى بهره مى‏گيرند . قلوب و ارواح از نظر گنجايش باهم اختلاف دارند، برخى به اندازه يك سبو، و برخى ديگر به اندازه يك دريا است و هركدام به نسبت گنجايش خود، از تعاليم آسمانى بهره‏مند مى‏گردد .

قرآن براى رسانيدن اين نكته لفظ «بقدرها» را آورده است .

اختلاف در مساله آفرينش به اندازه‏اى مهم است كه قرآن روى آن تكيه كرده و مى‏فرمايد: «و قد خلقكم اطوارا» (6) . «شماها را مختلف و جوراجور آفريده‏ايم‏» .

پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله استعداد و شايستگى افراد را به معادن زيرزمينى تشبيه كرده كه برخى طلا و برخى ديگر نقره است آنجا كه فرموده است: «الناس معادن كمعادن الذهب و الفضة‏» (7) .

اميرمؤمنان در سخن معروف خود به كميل چنين فرمود:

«ان هذه القلوب اوعية فخيرها اوعاها» (8) .

«قلوب و ارواح مردم ظرف‏هايى هستند، بهترين آنها، وسيع‏ترين آنها است‏» .

خلاصه هر فردى به اندازه شايستگى خود از نعمت‏هاى معنوى و مادى بهره مى‏گيرد .

5 . رمز بقا و پيروزى در صحنه‏هاى مبارزه اين است كه شى‏ء، مفيد و سودمند باشد . خداوند براى تفهيم اين مطلب چنين فرموده است:

«و اما ما ينفع الناس فيمكث في الارض‏» . «آنچه كه به حال مردم مفيد است، در زمين باقى مى‏ماند» .

6 . باطل به شكل‏هاى گوناگون و چهره‏هاى مختلفى در صحنه‏هاى متعددى خودنمايى مى‏كند همان‏طور كه كف، هم بر روى آبها و هم بر روى فلزهاى ذوب شده، آشكار مى‏گردد چنانكه مى‏فرمايد: «و مما يوقدون عليه فى النار» . «كف نه تنها بر روى آبها، بلكه بر روى فلزات ذوب شده نيز ظاهر مى‏گردد» .

7 . فروغ ناپايدار باطل، از فروغ پيوستگى حق است، و باطل در خودنمايى موقت‏خود مديون حق مى‏باشد و تا از حيث‏حق بهره نگيرد، نمى‏تواند خود را به جايى قالب بزند، كفهاى باطل از موقعيت آب استفاده مى‏كنند و خود را نشان مى‏دهند و اگر آبى در كار نبود، كف را ياراى خودنمايى نبود، قرآن براى افهام اين نكته جمله «فاحتمل السيل زبدا» را آورده است .

8 . باطل همواره از بازار آشفته و محيطهاى هرج و مرج استفاده كرده و خود را نشان مى‏دهد و در محيطهاى آرام و بى‏صدا، نمى‏تواند خودنمايى كند همچنان كه كف موقعى ظاهر مى‏شود كه سيلاب از سراشيبى تند كوهها با هيجان و شور، به پايين بريزد اما وقتى آب به جلگه و نقاط صاف و هموار رسيد، و شور و هيجان سپرى گرديد، به‏طور تدريج‏به خاموشى مى‏گرايد .

9 . حركت‏باطل بر حركت‏حق استوار است، تا باطل بر دوش حق سوار نشود، نمى‏تواند حتى به صورت موقت‏حركت كند همچنان كه حركت كف، بر اثر حركت آب انجام مى‏گيرد .

10 . باطل محض، چون تاريكى و تيرگى خالص است و نمى‏تواند خود را نشان دهد، بلكه بايد خود را به نوعى با حق بياميزد تا بتواند خود را نشان دهد، همچنان كه كف در همان خودنمايى موقت‏خود نيازمند ذرات آبى است كه در درون آن نهفته است و به خاطر همين ذرات است كه مى‏تواند خود رانشان دهد و كف بدون ذرات از هر نوع خودنمايى ناتوان است .

اميرمؤمنان عليه السلام در يكى از سخنان پرمغز خود به اين حقيقت اشاره كرده و مى‏فرمايد:

«... فلو ان الباطل خلص من مزاج الحق لم يخف على المرتادين، و لو ان الحق خلص من لبس الباطل انقطعت عنه السن المعاندين و لكن يؤخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فيمزجان فهنالك يستولى الشيطان على اوليائه و ينجو الذين سبقت لهم من الله الحسنى‏» (9) .

«اگر باطل با حق آميخته نمى‏شد، حق براى راه‏پويان پوشيده نمى‏شد و اگر حق در ميان باطل پنهان نمى‏گشت، زبان معاندان بريده مى‏شد ولى بخشى از باطل و بخشى از حق گرفته و آميخته به هم گرديده، آنگاه شيطان بر دوستان خود تسلط يافت و كسانى كه قضاى الهى بر هدايت آنان رفته است، نجات مى‏يابند» .

پى‏نوشت:
1) رعد، 17 .
2) انبياء، 30 .
3) حديد، 25 .
4) اسراء ، 81 .
5) شورى، 24 .
6) نوح، 14 .
7) بحارالانوار، ج‏4، ص 405 .
8) نهج‏البلاغه، كلمات قصار، شماره 127 .
9) نهج‏البلاغه، خطبه 49، چاپ عبده .
منبع :مکتب اسلام،شماره 9 (سال 81)