جعفر سبحانى
مثل نوزدهم:آيا مؤمن و منكر برابرند؟!
حال گروه كافران، همچون حال نابينا و كر، و حال مؤمنان، همانند حال افراد بينا و شنوا است . در حقيقت مؤمن، در پرتو دل آگاهى بسان انسان بينا و شنوا و فرد كافر در اثر دلمردگى بسان نابينا و كر مىباشد .
«ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات و اخبتوا الى ربهم اولئك اصحاب الجنة هم فيها خالدون» .
«آنان كه ايمان آوردهاند و عمل صالح انجام دادهاند و در برابر خداوند تسليم و خاضع گشتهاند آنان بهشتيانند و در آنجا جاودان خواهند بود» .
«مثل الفريقين كالاعمى و الاصم و البصير و السميع هل يستويان مثلا افلا تذكرون» (1) .
«حال اين دو گروه [مؤمن و منكر] حال نابينا و كر و بينا و شنواست، آيا اين دو همانند و همسانند؟ چرا يادآور نمىشويد؟» .
لغات آيه
«اخبات» در لغت عرب به معنى خضوع و خشوع است و گاهى نيز در معنى اطمينان به كار مىرود . و در آيه مورد بحث معنى نخست مناسبتر است .
سه واقعيت مرتبط به هم:
آيه نخست، سه واقعيت مرتبط به هم را يادآور شده كه هر يك، بعدى را به دنبال مىآورد:
1 . ايمان، 2 . عمل صالح، 3 . تسليم در برابر حق .
ايمان به يك حقيقت، ايجاب مىكند كه انسان بر طبق آن حركت كند . فردى كه مىداند در سيم لختى نيروى برق جريان دارد، و دستزدن همان و مرگ هم همان، مسلما از تماس با آن خوددارى مىكند، و سرانجام در برابر اين حقيقتخضوع مىكند و هرگز به اين فكر نمىافتد كه در برابر آن سرسختى نشان دهد .
گروه مؤمن، كه به خداى دانا و توانا ايمان دارند و مىدانند كه وى براى بررسى اعمال آنان روز معاد را فراهم كرده و محاسبههاى دقيق، كار آنان را رسيدگى مىكنند، گرد علم زشت نمىگردند و پيوسته مبدا عمل صالح مىشوند؛ زيرا در آن جهان ميوه آن را مىچينند و سرانجام در مقابل خدا و آموزگاران و دستورات وى سر تسليم فرود مىآورند .
اين گروه چشم باز و گوش شنوايى دارند، امير مؤمنان، در ستايش پرهيزكاران چنين مىفرمايد:
«غضوا ابصارهم عما حرم الله عليهم و وقفوا اسماعهم على العلم النافع لهم، ... فهم والجنة كمن قد راها فهم فيها منعمون، و هم و النار كمن قد راها فهم فيها معذبون» (2) .
«پرهيزكاران، ديدگان خود را از هر حرامى پوشيده و گوشهاى خود را بر دانشهاى سودمند باز مىكنند ... تو گويى آنان بهشت را مىبينند كه در آنجا در نعمتند و گويا دوزخ را مشاهده مىكنند، كه در آنجا معذبند» .
در مقابل اين گروه، گروهى كافرند كه به خدا كفر ورزيده و در نتيجه فاقد عمل صالح بوده و از تسليم در برابر اوامر و نواهى الهى سرباز مىزنند . و در نتيجه آنان نسبتبه حقايق نابينا و ناشنوا هستند .
اكنون سؤال مىشود: آيا دو گروه زير يكسانند:
1 . گروهى كه ايمان به خدا داشته و عمل صالح انجام داده و در مقابل خالق، خاضع و خاشعند، و با چشم و گوش باز به حقايق جهان مىنگرند و نداهاى الهى را مىشنوند .
2 . گروهى كه منكر خدا بوده و فاقد عمل صالح و خضوع در برابر خدا مىباشند و در نتيجه، چشم بسته و گوش بسته و از حقايق علوى ناآگاهند، تو گويى نسبتبه آنها نابينا و كرند .
پاسخ: هرگز اين دو گروه يكسان نمىباشند .
حقيقت تمثيل
مشبه در اين آيه، كافر و مؤمنند، و مشبهبه، دو گروه نابينا و ناشنوا و بينا و شنواست، و در حقيقت، مؤمن به خاطر دل آگاهى بسان انسان بينا و شنواست . كافر به خاطر دلمردگى بسان نابينا و كر مىباشد .
مثل بيستم
«له دعوة الحق و الذين يدعون من دونه لا يستجيبون لهم بشىء الا كباسط كفيه الى الماء ليبلغ فاه و ما هو ببالغه و ما دعاء الكافرين الا فى ضلال» .
«دعوت حق از آن اوست [و بايد او را خواند]، و كسانى كه غير از خدا را مىخوانند، به دعوت آنان پاسخ نمىگويند . آنان همچون كسى هستند كه دستهاى خود را به سوى آب مىگشايند تا آب به دهانشان برسد و هرگز نخواهد رسيد و درخواست كافران جز گمراهى چيزى نيست» .
انسان ذاتا يك موجود محتاج و نيازمند است، در حالى كه به كارهاى شگفتانگيزى دست مىزند و انسان را به كره ماه مىفرستد و در صدد تسخير كرات ديگر است، اما فقر و حاجت و نياز، سراسر وجود او را فراگرفته و با به هم خوردن شرايط زندگى دچار سختيها و بدبختيها مىشود و در اين هنگام به دنبال فريادرسى مىرود كه او را يارى دهد و گره كار او را بگشايد .
در اينجا مردم بر دو گونهاند:
1 . گروه مؤمن كه به خالق جهان اعتقاد راسخ دارند و او را دانا و توانا مىدانند، به او پناه برده و او را مىخوانند . قرآن اين نوع دعوت را «دعوةالحق» مىخواند .
2 . گروهى ديگر، از دعوت و خواندن خدا، سر باز زده، به مخلوق پناه مىبرند و بتها و معبودهاى دروغين را فريادرس خود مىدانند و آنها را مىخوانند .
دعوت اين گروه دعوت بيهودهاى است؛ زيرا معبودهاى دروغين توانايى پاسخگويى را ندارند، و اگر دعوت نخست «دعوةالحق» است، دعوت دوم، «دعوةالباطل» است، زيرا موجود پست و ناتوان را كه از خود نمىتواند دفاع كند، به يارى مىطلبند . قرآن دعوت اين گروه را چنين بيان مىكند:
«و الذين يدعون من دونه لا يستجيبون لهم بشىء» .
«آنان كه جز خدا را براى فريادرسى مىخوانند بدانند كه [معبودهاى باطل آنان]، توانايى پاسخگويى دعوت آنها را ندارند» .
آنگاه قرآن بر اين دعوت باطل تمثيل و تشبيهى دارد كه توضيح آن چنين است:
فرض كنيد انسانى بر لب چاهى به عمق بيست مترى نشسته است، و پيوسته دستبه درون چاه دراز كرده، آب مىطلبد تا به دهان او برسد و در نتيجه تشنگى خود را برطرف كند، آيا چنين فردى به مقصد و خواسته خود مىرسد؟ به طور مسلم نه! همچنين است كسانى كه براى رفع نيازها و درخواستهاى خود، بتهاى بيجان را مىخوانند تا به خواستههاى آنان جامه عمل بپوشانند، اين گروه هرگز به مقصد نمىرسند .
بنابراين مشبه كسى است كه بر كنار چاه عميقى نشسته و مىخواهد از دورن چاه، آب برگيرد و مشبهبه بت پرستانى هستند كه از بتها حاجت مىطلبند . وجه شبه در هر دو، ناكامى هر دو طرف است .
زمخشرى در كشاف، تمثيل را به گونهاى ديگر بيان مىكند، او مىگويد: مشبه انسانى است كه در كنار چاه نشسته و از آب مىطلبد كه به دهان او برسد . و مشبه به بتپرستى است كه از بت فاقد شعور حاجت مىطلبد (3) .
و در هرحال، نتيجه يكى است و آن اين كه درخواست از بتان و معبودان دروغين بسان نشستن بر كنار چاه است كه با درازكردن دست مىخواهد آب بياشامد (تفسير نخست) . يا بسان درخواست از آب چاه است كه خود را به دهان انسان تشنه برساند (تفسير دوم) .
قرآن در ذيل آيه، دعوت كافران را كه با پرستش بتها انجام مىگرفت، ضلالت مىخواند و مىگويد: «و ما دعاء الكافرين الا فى ضلال» و خواندن كافران جز ضلالت نيست، زيرا ضلالت اين است كه انسان، از راه بيرون رود و راهى را طى كند كه هرگز به مقصد نمىرسد، و درخواستبتپرستان از بتها به جاى درخواستحاجت از خدا، نوعى ضلالت و انحراف از راه مستقيم است . هدف از دعاخواندن، ايجاد توجه در طرفى است كه به درخواست انسان، پاسخ بگويد، خدايان دروغين، يا فاقد توجهند (اگر سنگ و گل باشند) و يا ناتوان از استجابتند (اگر موجود عاقلى مانند جن و ملك باشند) و چه ضلالتى روشنتر از اين! .