جعفر سبحانى
مثل هفدهم:دنياى ناپايدار
زندگى دنيا، همچون باغ و بستان زيبا و خرم كه در برابر حوادث و آفات، آسيبپذير است؛ ناپايدار و گذرا است، اما بهشت موعود، جاودانه و محل امن و سلامت است .
«انما مثل الحياة الدنيا كماء انزلناه من السماء فاختلط به نبات الارض مما ياكل الناس و الانعام حتى اذا اخذت الارض زخرفها و ازينت و ظن اهلها انهم قادرون عليها اتاها امرنا ليلا او نهارا فجعلناها حصيدا كان لم تغن بالامس كذلك نفصل الآيات لقوم يتفكرون» (1) .
«زندگى دنيا بسان آبى است كه آن را از آسمان فرود آورديم كه بر اثر آن گياهان گوناگونى روييده و مردم و چارپايان آن را مىخورند، تا زمانى كه زمين، زيبايى خود را از آن گرفته و زينتيافته و مردم آن زمين مىانديشند كه مىتوانند از آن تا مدتى بهره بگيرند، ناگهان فرمان ما شب يا روز فرود مىآيد و آنها را [چنان] درو مىكند، كه گويى هرگز نبودهاند، اين چنين آيات خود را براى گروه متفكر، شرح مىدهيم» .
«و الله يدعوا الى دار السلام و يهدي من يشاء الى صراط مستقيم» (2) .
«خدا به سراى صلح و سلامت دعوت مىكند و هر كس را بخواهد، راه راست هدايت مىكند» .
لغات آيه
اختلاط در لغت عرب به معنى آميزش است، و جمله «فاختلط به نباتالارض» را مىتوان دو جور تفسير كرد:
1 . «ب» در واژه «به» به معناى مصاحبت است، در اين صورت معنى جمله اين خواهد بود: آب باران با نباتات درهم آميخته مىشود و آب در بافتها و سلولهاى آنها نفوذ مىكند .
2 . «ب» در واژه «به» به معنى سببيت است، در اين صورت معنى آيه اين خواهد بود كه به وسيله آب باران، گياهان رشد كرده و به هم مختلط گشتهاند و در هم پيچيدهاند .
جمله «اخذت الارض زخرفها وازينت» از بلاغتبسيار بالايى برخوردار است . اين آيه، زمين را به عروسى تشبيه مىكند كه در لباسهاى فاخر از هر رنگى مىپوشد و به انواع زينتها خود را آرايش مىكند . و معنى جمله اين است كه زمين زينتهاى خود را برگرفته و خود را با آنها آراسته است .
جمله «قادرون عليها» به اين معنى است كه آنان فكر مىكنند كه پيوسته مىتوانند از اين نباتات و چهارپايان بهره بگيرند، اما غافل از آنند كه سنت الهى بر ناپايدارى آنها تعلق گرفته است .
جمله «اتاها امرنا» (فرمان ما به آنها مىرسد) كنايه از نزول آفاتى است كه مزارع را مىخشكاند و سرانجام مايه مرگ و مير چهارپايان نيز مىشود .
جمله «كان لم تغن» به منزله اين است كه بگويد: «كان لم ينبت زرعها» (گويا اصلا گياه و جانورى نبوده است) .
آيه دوم، بهشت را به عنوان دارالسلام معرفى مىكند كه درست نقطه مقابل دنياست . جهان ماده محور بلاها و گرفتاريها و مرگ و ميرهاست، در حالى كه آن جهان، سراپا سلامت و سازگارى است . تا اينجا با تفسير جملههاى آيه آشنا شديم، اينك تبيين مثل آيه:
تفسير مثل
در گذشته يادآور شديم كه هر تمثيلى داراى سه ركن است:
1 . مشبه: چيزى كه درصدد تشبيه آن هستيم .
2 . مشبهبه: چيزى كه شى مورد نظر، به آن تشبيه مىشود .
3 . وجه شبه: چيزى كه اين دو را يكسان نشان مىدهد و مايه تشابه آن دو است .
نخستبه توضيح مشبه به مىپردازيم تا فهم مشبه آسانتر باشد .
فرض كنيد سرزمينى است كه از نظر خاك آماده پرورش گياهان و رشد درختان مىباشد، و در منطقهاى خوش آب و هوا قرار گرفته كه در مواقع خاص از آب باران سيراب مىشود و آفتاب ملايم بر اين سرزمين مىتابد و كشاورزان ماهر در حراست اين باغ مىكوشند . چيزى نمىگذرد كه اين سرزمين به يك باغ زيبا تبديل مىشود كه دل را مىربايد، و زمين آن به صورت عروسى در مىآيد كه خود را با انواع گياهان و گلها و ميوهها آراسته است . صاحبان باغ پيوسته از ميوهها و گلهاى معطر آن بهرهمند شده و براى اين باغ نوعى جاودانگى مىپندارند . در همين رفت و آمدها و نگاههاى پرمعنا كه عقل و هوش را از انسان مىربايد، ناگهان باغ دچار حادثهاى يا باد مسمومى مىگردد كه همه چيز را از ريشه مىخشكاند و باغ به صورت يك مشت چوب خشك و برگهاى زرد در مىآيد كه مايه وحشتبيننده مىگردد .
اين، حال مشبهبه است و اما مشبه، اين دنياى فانى است كه هر فردى به نوعى براى خود، آمال و آرزوهايى در سر مىپروراند، و بر جوانى خود اعتماد نموده و مال و فرزند را مايه قدرت و نيرو مىداند، ولى چيزى نمىگذرد كه جوانى به پيرى تبديل شده و قواى بدن كاهش يافته و انسان در آستانه مرگ قرار مىگيرد و اولاد و فرزندان، هريك به نقطهاى رفته، تو گويى آن اجتماع و آن زندگى پرطراوت وجود نداشت .
مؤيد الدين اصفهانى معروف به طغرايى در لاميه خود كه به نام «لامية العجم» معروف است، وضع دنيا را چنين توصيف مىكند:
ترجو البقاء لدار لا ثبات لها
فهل سمعتبظل غير منتقل
آيا براى خانهاى كه جاودانى نيست، آرزوى پايدارى دارى؟
آيا هيچ شنيدهاى كه سايهاى جابجا نشود؟
روى اين بيان، تمثيل وارد در آيه، تمثيل مركب است، يعنى مجموع مشبه، به مجموع مشبهبه تشبيه مىشود، نه اينكه هر جزئى از اجزاى مشبه؛ به جزئى از اجزاى مشبهبه تشبيه شود .
اما مرحوم طبرسى با ارتكاب تكلفى، آيه را از قبيل تشبيه مفرد به مفرد گرفته و در اين مورد بيان خاصى دارد ضمنا يادآور مىشويم كه اين تمثيل به گونهاى ديگر، در سوره كهف، آيه45 و سوره حديد آيه20 وارد شده كه در جاى خود خواهند آمد .
آيه با اين تمثيل، ما را از دنياگرايى و دنياپرستى و دنياخواهى بى حد و حساب باز مىدارد و يادآور مىشود كه به جاى دنياخواهى، آخرتخواهى را پيشه خود قرار دهيم، اين جهان، جهان بلاست و آخرت، خانه سلامت است . و در اين مورد، از تعبير «دارالسلام»: «خانه سلامت» ، بهره مىگيرد و مىفرمايد:
«و الله يدعوا الى دار السلام» (3) : «خدا به خانه امن و سلامت دعوت مىكند» ، نه به اين دنيا كه «دارالبلاء» است و زيبايىهاى آن ناپايدار مىباشد .
دوست عزيز، شاعر خاندان رسالت، آقاى حسان، در اين مورد ابياتى دارد كه از نظر خوانندگان مىگذرد:
آثار پاينده
بر آب است، بنيان بنيادها
خرابى است، پايان آبادها
نه غمهاى پرشور پاينده است
نه لبخند شيرين دلشادها
نه اين كلبهها و، نه آن كاخها
نه در باغ، گلها و شمشادها
جوانى و پيرى و فقر و غنى
نپايند چون مهر و مردادها
غنيمتشماريد اين عمر خويش
چو عمار و سلمان و مقدادها
همه، مال و مكنت كه در دست ماست
غبارى است در معرض بادها
نماند بجز نام در اين جهان
كه آن هم رود آخر از يادها
مگر نام آن با خدا مردمى
كه از قيد نفسند آزادها
ز آثار نيكويشان باقىاند
چو دارند پاينده بنيادها
بشر سوزد از آتش كفر و جهل
ز هر سو بلند است فريادها
همه، تشنه دين و دانايىاند
همه، چشم در راه امدادها
يقين علم و دين، از ميان مىبرند
همه رنج و غمها و بيدادها
بياييد گرد هم آييم ما
بكوشيم در راه ارشادها
كه تقديم قرآن و عترت كنيم
ز هر حوزه علم، استادها
«حسان» توشه برگير تا فرصت است
كه تقوا بود بهترين زادها امير مؤمنان در ترسيم ناپايدارى دنيا، كلمات بس شيرين و زيبايى دارد كه نمونهاى از آنها را يادآور مىشويم:
«دار بالبلاء محفوفة، و الغدر معروفة، لا تدوم احوالها، و لا يسلم نزالها» (4) .
«دنيا، خانهاى است پوشيده با بلا، و به حيله و مكر، مشهور است، اوضاع آن ناپايدار، ساكنان در آن، از بلا در امن نيستند» .