جعفر سبحانى
مثل سيزدهم و چهاردهم:انفاقهاى كافران در دنيا
انفاقهاى كافران در دنيا همچون زراعت قومى ستمگر است كه با وزش بادى سوزان نابود مىگردد .
«ان الذين كفروا لن تغني عنهم اموالهم و لا اولادهم من الله شيئا و اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون× مثل ما ينفقون في هذه الحياة الدنيا كمثل ريح فيها صر اصابتحرث قوم ظلموا انفسهم فاهلكته و ما ظلمهم الله و لكن انفسهم يظلمون» (1) .
«كسانى كه كافر شدند، هرگز نمىتوانند در پناه اموال و فرزندانشان از مجازات خدا در امان بمانند، و آنها اصحاب دوزخند و جاودانه در آن خواهند ماند، آنچه آنها در اين زندگى پست دنيوى انفاق مىكنند، همانند باد سوزانى است كه به زراعت قومى كه بر خود ستم كرده، بوزد و آن را نابود سازد، خدا به آنها ستم نكرده، بلكه آنها خودشان به خويشتن ستم مىكنند» .
تفسير واژه
«صر» در لغت عرب به باد بسيار سرد مىگويند كه مايهى نابودى زراعت مىگردد . «طبرسى» در «مجمعالبيان» از «زجاج» نقل مىكند كه «صر» به صداى شعلههاى آتش نيز گفته مىشود .
بنابراين مقصود از آن در آيه، باد مسمومى است كه به خاطر سردى و يا داغى فوقالعاده، مايهى نابودى كشاورزى مىگردد، و برگ درختان و ميوهها را نابود مىسازد .
جملهى «حرث قوم ظلموا انفسهم» «زراعت كسانى كه به خويشتن ظلم نمودند» تا حدى مبهم است . مفسران مىگويند مقصود كشاورزانى است كه در مكان و يا زمان نامناسب كشت كنند، و طبعا چنين افرادى به خاطر نامناسب بودن محل و يا زمان از عمل خود نتيجه نمىگيرند، و اين خود كشاورز است كه بر خويش ظلم مىكند يا در نقطهى بلندى زراعت مىكند كه آب نمىرسد، يا ديرتر دستبه كار مىشود، كه پيش از رسيدن زراعت، فصل سرما مىرسد .
تكيهگاه كافران
گروه كافر كه از خدا بريده و به غير خدا پيوستهاند، در دنيا بر سه چيز تكيه مىكنند:
1 . فرزندان؛ 2 . اموال؛ 3 . انفاق و بخشش .
قرآن مجيد دو تكيهگاه نخست را بىاهميتشمرده و يادآور مىشود كه هرگز مايهى نجات آنان از دوزخ نخواهند بود، زيرا حساب آخرت غير از حساب دنياست . ممكن است در زندگى دنيا مال و فرزند به داد انسان برسد، ولى در آخرت عمل انسان مىتواند او را نجات دهد نه فرزند و ثروت چنان كه مىفرمايد:
«ان الذين كفروا لن تغني عنهم اموالهم و لا اولادهم من الله شيئا و اولئك اصحاب النار هم فيها خالدون× مثل ما ينفقون في هذه الحياة الدنيا كمثل ريح فيها صر اصابتحرث قوم ظلموا انفسهم فاهلكته و ما ظلمهم الله و لكن انفسهم يظلمون» (2) .
تنها چيزى كه براى آنان تكيهگاه شمرده مىشود، انفاقها و بخششهاى آنها در دنيا است، آنان از اين طريق تظاهر به انساندوستى كرده و گروهى را به خود جلب مىكنند ولى از آنها نيز بهره نمىگيرند زيرا:
1 . انفاق آنان تظاهرى بيش نيست و محرك آنها جز خودنمايى چيزى نيست .
2 . آنان چهبسا با انفاق اموال، لشگرى را بر ضد توحيد تشكيل مىدهند چنانكه مىفرمايد:
«ان الذين كفروا ينفقون اموالهم ليصدوا عن سبيل الله فسينفقونها ثم تكون عليهم حسرة ثم يغلبون و الذين كفروا الى جهنم يحشرون» (3) .
«آنها كه كافر شدند، اموالشان را براى بازداشتن مردم از راه خدا خرج مىكنند . آنان اين اموال را انفاق مىكنند اما مايهى حسرت و اندوهشان خواهد شد و سپس شكستخواهند خورد و كافران در جهان ديگر همگى به سوى دوزخ گردآورى خواهند شد» .
بنابراين آنان نه تنها در انفاق خود رياكارند، بلكه چهبسا انفاق آنان موجب بازدارى مردم از راه خدا مىگردد .
خداوند در آيهى مورد بحث، انفاق آنان را به خاطر اين دو جهتبه كار كشاورزى تشبيه مىكند كه كشتخود را در غير زمان و مكان مناسب انجام دهد، جاى نامناسب، محل وزيدن بادهاى مسموم است و زمان غير مناسب سبب رسيدن باد زمستان قبل از برداشتن زراعت است .
همچنان كه اين كشاورز از عمل خود به خاطر كوتاهى در رعايتشرايط كشاورزى بهره نمىگيرد، همچنين اين گروه نيز از انفاق رياكارانه و يا بدتر از آن جلوگيرى از راه خدا نتيجه نمىگيرند .
مشبهبه و مشبه در آيه
مشبه به: كشاورزى كه با ناديده گرفتن شرايط كشاورزى در غير زمين و زمان نامساعد كشت كند .
مشبه: كافرى كه رياكارانه يا براى جلوگيرى مردم از راه خدا، انفاق كند .
وجه شبه: نتيجه نگرفتن هر دو گروه .
«اومن كان ميتا فاحييناه و جعلنا له نورا يمشي به في الناس كمن مثله فيالظلمات ليس بخارج منها كذلك زين للكافرين ما كانوا يعملون» (4) .
«آيا كسى كه مرده بود، سپس او را زنده كرديم و نورى برايش قرار داديم كه با آن در ميان مردم راه برود، همانند كسى است كه در ظلمتها باشد و از آن خارج نگردد؟ براى كافران اعمال زشتى كه انجام مىدادند، اينگونه تزيين شده و زيبا جلوه كرده است» .
تفسير واژه
«ميت» با تخفيف به معنى «ميت» با تشديد، كنايه از كافر است، طبعا در مقابل آن «حى» كنايه از مؤمن است .
«نور» به معنى روشنى، كنايه از ايمان است همچنان كه «ظلمات» به معنى تاريكىها كنايه از الحاد است .
درباره نور ايمان بايد گفت:
چراغى است در پيش چشم خرد
كه دل ره به نورش به يزدان برد
بنابراين كافر حكم ميت دارد و مؤمن حكم حى و زنده، و ايمان بسان نور، حالت روشنىبخش دارد و كفر بسان ظلمت مايهى تاريكىها است .
شان نزول آيه
مفسران مىگويند: آيه در حق حمزه عموى پيامبر و ابوجهل فرود آمده است، حمزه در بيرون مكه به شكار رفته بود، پس از بازگشت آگاه شد كه ابوجهل برادرزادهى او (حضرت محمد صلى الله عليه و آله) را آزار و اذيت كرده است، او از اين كار ختبرآشفت، بدون اين كه لباس سفر از تن بيرون بياورد، سراغ ابوجهل رفت و با سلاحى كه در دست داشت، بر سر او كوبيد به گونهاى كه خون از صورت او جارى شد، ولى ابوجهل كه از شجاعتحمزه آگاه بود، سخن نگفت و بدون هيچ عكسالعملى جريان پايان يافت .
بنابراين حمزه از دو ويژگى برخوردار شد:
1 . كافر بود مؤمن گرديد، مرده بود، زنده شد .
2 . در ظلمت و تاريكى مىزيست، از آن بيرون آمد و در فضاى روشن ايمان زندگى كرد .
ولى ابوجهل از اين دو نعمتبىبهره گشت:
1 . كافر بود يعنى ميت، به همان حال باقى ماند .
2 . در ظلمت و تاريكى مىزيست و از آن بيرون نيامد .
اين آيه نخستين آيهاى نيست كه مؤمن را زنده، و كافر را مرده ترسيم مىكند، بلكه در آيات ديگر نيز وارد شده است چنان كه مىفرمايد:
«فانك لا تسمع الموتى» (5) .
«تو نمىتوانى صداى خود را به گوش مردگان برسانى» .
و نيز مىفرمايد:
«و ما يستوي الاحياء و لا الاموات ...» (6) ؛ «زندگان و مردگان يكسان نيستند» .
در اين آيهها حى و ميت كنايه از مؤمن و كافر مىباشد و در آيات ديگر نيز نور به عنوان كنايه از ايمان به كار رفته است زيرا همانطور كه نور راه را براى انسان روشن مىسازد، ايمان نيز روشنگر راه مؤمن است چنان كه مىفرمايد:
«... ما كنت تدري ما الكتاب و لا الايمان و لكن جعلناه نورا نهدي به من نشاء من عبادنا و انك لتهدي الى صراط مستقيم» (7) .
«تو بيش از اين نمىدانستى كتاب و ايمان چيست ولى ما آن را نورى قرار داديم كه به وسيلهى آن هركس از بندگان خويش را بخواهيم هدايت مىكنيم و تو مسلما به سوى راه راست هدايت مىنمايى» .
درست استشان نزول آيه، اين دو نفر و احيانا «ابوجهل» و «عمار» معرفى شدهاند ولى شان نزول، مايهى اختصاص آيه به آن مورد نيست، بلكه يك حكم كلى است، زيرا ايمان به خدا، مايهى تحرك انسان مؤمن در ابعاد مختلف زندگى است، زيرا در نظر وى كار زيبا و نازيبا يكسان نيست . ايمان؛ او را به سوى كارهاى زيبا حركتبخشيده و مظهر حيات و تحرك مىگردد، درحالى كه در نظر كافر، اين دو عمل در جهان يكسان حساب مىشوند، و بازخواستى از انسان نمىشود، لذا مبدا كارهاى خير و نيك نمىگردد .
مؤمن به خاطر اعتقاد به ارتباط اين جهان با عالم بالا و پيوستن اين جهان به سراى ديگر فضا را روشن مىبيند و جهان از نظر گذشته و حال و آينده در نظر او روشن است، درحالى كه كافر به خاطر عدم ايمان به سر سلسلهى هستى در يك ظلمت فرو مىرود و از گذشته بريده و نسبتبه آينده اظهار بىاطلاعى مىكند .
بنابراين مرد مؤمن به خاطر حركتبه سوى كارهاى نيك زنده است و كافر به خاطر عدم ايمان، مرده و بىتحرك است .
ايمان افق زندگى را روشن مىكند و كفر مايهى تاريكى مىگردد .
در پايان يادآور مىشويم تشبيه در اين آيه تشبيه مركب است نه بسيط:
1 . تشبيه مؤمن به مردهاى كه از نو زنده شده همراه با نور .
2 . تشبيه كافر به ميت فاقد نور كه در ظلمتباقى مىماند .