جعفر سبحانى
رباخواران، بىتعادلهايى همچون ديوانگان
«الذين ياكلون الربا لا يقومون الا كما يقوم الذي يتخبطه الشيطان من المس ذلك بانهم قالوا انما البيع مثل الربا احل الله البيع و حرم الربا فمن جاءه موعظة من ربه فانتهى فله ما سلف و امره الى الله و من عاد فاولئك اصحاب النار هم فيها خالدون» (1) .
«كسانى كه ربا مىخورند برنمىخيزند مگر مانند كسى كه بر اثر تماس شيطان ديوانه شده و نمىتواند تعادل خود را حفظ كند اين به خاطر آن است كه گفتند: داد و ستد هم مانند ربا است درحالى كه خدا بيع را حلال كرده و ربا را حرام (زيرا فرق ميان اين دو بسيار است) و اگر كسى اندرز الهى به او رسد و از رباخوارى خوددارى كند، سودهايى كه در سابق به دست آورده، مال اوست و كار او به خدا واگذار مىشود و اما كسانى كه باز گردند، اهل آتشند و هميشه در آن مىمانند» .
تفسير واژهها
1 . «ربا» به معنى افزايش است و در اصطلاح عبارت است از اين كه فردى از كسى وام بگيرد به اين شرط كه در موقع پرداختبيش از آنچه گرفته است، بپردازد .
خاقانى مىگويد:
تا يك دهى به خلق، دوخواهى ز حق جزا
آن را ربا شمر كه شمردى عطاى خويش
2 . «خبط» در لغت عرب به معنى نشستن شتر بر زمين با كوبيدن دستهايش بر آن است، سپس در مورد كسى كه تعادل بدن را به هنگام راه رفتن حفظ نمىكند، «خبط» بهكار مىرود زيرا شيوه راه رفتن اين شخص به شيوه نشستن شتر بر زمين است و در برخى از استعمالات آن كسى كه بدون آگاهى وارد كارى شود، به آن مىگويند كار خبطى انجام داد .
3 . «مس» كنايه از جنون است .
پيش از اين كه به تبيين تشبيه آيه بپردازيم به نكات آيه اشاره مىكنيم:
1 . آهنگ آيه آهنگ قانونگذارى نيست، بلكه حاكى از آن است كه قبلا تحريم ربا اعلام شده و در اينجا به بيان كيفر رباخواران پرداخته شده است .
و از آيه 78 سوره بقره استفاده مىشود كه مسلمانان حتى پس از تحريم ربا از رباخوارى دستبرنداشته بودند و لذا آنان را هشدار مىدهد و مىفرمايد:
«يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و ذروا ما بقي من الربا ان كنتم مؤمنين× فان لم تفعلوا فاذنوا بحرب من الله و رسوله فان تبتم فلكم رؤوس اموالكم لا تظلمون و لا تظلمون» (2) .
«اى كسانى كه ايمان آوردهايد از خدا بترسيد و آنچه از مطالبات ربا باقى مانده رها كنيد اگر ايمان داريد . اگر چنين نكنيد بدانيد با جنگ با خدا و رسول او روبهرو خواهيد بود و اگر توبه كنيد سرمايههاى شما از آن شماست (اصل سرمايه بدون سود) نه ستم مىكنيد و نه بر شما ستم وارد مىشود» .
اين بخش از آيات حاكى است كه مسلمانان صدر اسلام آنچنان نبودند كه به مجرد تحريم عموما دست از كار خود بردارند، بلكه هشدارهاى پياپى سبب مىشد كه آنان از اعمال زشت مانند ربا كنار بروند .
معالوصف مدعيان عدالت صحابه، همه را عادل دانسته و به تعداد صحابه، معصوم معرفى مىكند .
2 . آيات «ربا» پس از آيات صدقه آمده و ارتباط اين دو كاملا ارتباط دو شىء متقابل و متضاد است زيرا «ربا» گرفتن مال ديگران بدون عوض است درحالى كه صدقه پرداخت مال بدون عوض مىباشد، و هر چقدر ربا آثار ويرانگرى داشته باشد، صدقه آثار سازنده دارد .
3 . قرآن مجيد در پارهاى از گناهان كبيره لحن بسيار شديدى دارد مانند آيات مربوط به قمار و شراب و زنا و قتل نفس ولى هرگز از نظر شدت لحن به پايه آيات ربا نمىرسند زيرا رباخوارى را نوعى اعلام جنگ با خدا معرفى مىكند، و اين حاكى از آن است كه آثار ويرانگر اين عمل آنچنان فاجعهآميز است كه قرآن براى جلوگيرى از آن به اين تشبيه متوسل شده است .
4 . ظاهر آيه حاكى از آن است كه ديوانگى افراد بر اثر تماس شيطان با فرد ديوانه است كه مايه زوال عقل و خرد او مىگردد، و اين نظريه در ميان عرب رايجبود .
اكنون سؤال مىشود كه از نظر قرآن علت جنون، مس شيطان و يا جن است؟ درحالى كه از نظر علوم امروزه علت ديوانگى همان اختلالاتى است كه در اعصاب ادراكى پديد مىآيد، اما چگونه ميان نقل و عقل جمع كنيم؟
به ديگر سخن نقل مىگويد: ديوانگى افراد معلول تصرفات موجوداتى مانند شيطان و جن است درحالى كه علم مىگويد: ديوانگى معلول پيدايش اختلالات در دستگاه ادراكى انسان است .
در اينجا جوابهاى مختلفى گفته شده كه از نظر خوانندگان مىگذرد:
پاسخ نخست
تشبيهى كه در اين آيه صورت پذيرفته، نوعى همراهى با عقيده توده مردم است چون نوع مردم آن زمان جنون را معلول تصرف جن مىدانستهاند، قرآن نيز با اين عقيده همراهى كرده است، و اين همراهى مانعى ندارد زيرا تنها تشبيه است (خالى از حكم و تصديق) معنى آيه اين است كه حال رباخواران مانند حال ديوانه است كه شيطان در او تصرف كند و شيطان را بر عقل خويش مسلط كند .
علامه طباطبائىقدس سره بر اين پاسخ خرده گرفته مىگويد: خداى متعال اجل از اين است كه در كلام خود به هر نحو به باطل و لغو استناد جويد جز اين كه بطلانش را بيان كرده و آن را رد نمايد چنان كه در آيه 42 از سوره فصلت مىفرمايد: «لا ياتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه» و در آيه 14 از سوره طارق مىفرمايد: «انه لقول فصل و ما هو بالهزل» (3) .
پاسخ دوم
مؤلف «المنار» در صدد تصحيح ظاهر آيه برآمده و مىگويد:
«مقصود از جنزدگى كه مايه ديوانگى مىشود، همان ميكروبهاى ريزى است كه با ميكروسكوپها ديده مىشود، و متكلمان مىگويند: جن جسم زنده است كه ديده نمىشود پس چه مانعى دارد كه ظاهر آيه را بگيريم و آن را با دانش روز هماهنگ كنيم» (4) .
ضعف اين پاسخ نيز روشن است، زيرا در آيه مورد بحث عامل جنون «مس شيطان» معرفى شده نه «مس جن» .
تفسير شيطان در آيه «يتخبطه الشيطان» به ميكروب از مصاديق تفسير به راى است كه مؤلف «المنار» براى جمع كردن بين عقل و نقل به آن دست زده است درحالى كه آيات مربوط به شيطان او را به گونهاى معرفى مىكند كه نمىتوان آن را به ميكروبهاى ريز تفسير كرد، مثلا درباره آدم و حوا مىفرمايد:
«فازلهما الشيطان عنها فاخرجهما مما كانا فيه ...» (5) .
«شيطان آدم و حوا را لغزانيد و آن دو را از بهشتبيرون كرد» .
در آيه ديگر مىفرمايد:
«انما يريد الشيطان ان يوقع بينكم العداوة و البغضاء في الخمر و الميسر» (6) .
«شيطان مىخواهد به وسيله شراب و قمار در ميان شما دشمنى را گسترش دهد» .
اين آيات حاكى است كه شيطان يك موجود عاقل و دانا است كه با نقشههاى گوناگون بشر را گمراه مىسازد .
پاسخ سوم
جنون ممكن استسبب محسوس و غير محسوس داشته باشد، بلكه اسباب قريبه آن همان اسباب طبيعى مانند اختلاف اعصاب و آفت فكر و مغز است و با وساطت آنها به شيطان نسبت داده مىشود چنان كه كرامات به ملك نسبت داده مىشود، با اين كه اسباب طبيعى در كار است .
در قرآن شريف (سوره ص آيه 1) از قول ايوب پيغمبر نقل مىكند كه به پروردگار عرض كرد: «انى مسنى الشيطان بنصب و عذاب» و در سوره انبياء آيه 83 مىفرمايد: «انى مسنى الضر و انت ارحم الراحمين» و منظور از «ضر» همان مرض است كه بدان مبتلا شده بود، و مرض اسباب طبيعى دارد كه در بدن ظاهر مىشود، در عين حال ايوب آن را در آيه اول به شيطان نسبت داده است (7) .
در هر حال اين مساله نياز به بررسى بيشترى دارد و الان نمىتوان درباره آن قضاوت قطعى كرد و اكنون با توجه به اين امور به تبيين تشبيه مىپردازيم، بارها گفتهايم تمثيل دو پايه دارد:
الف . مشبهبه; ب . مشبه .
مشبهبه: انسان ديوانه است كه به هنگام راه رفتن تعادل خود را از دست مىدهد و افتان و خيزان راه مىرود، به زمين مىخورد و برمىخيزد، و اين يك مساله مشهود و ملموس است و اگر همه مجنونها چنين نباشند بسيارى از آنان چنين راه مىروند .
و اما مشبه حال رباخوار است كه او هم مانند انسان مجنون افتان و خيزان راه مىرود .
اكنون سؤال مىشود كه چگونه آنان داراى چنين ويژگى هستند؟
در اينجا مفسران آراء و نظرات مختلفى دارند كه يادآور مىشويم:
الف . مقصود اين است كه آنان در روز قيامت داراى چنين حالتى مىباشند و چنين حالت نشانه رباخوارى در دنيا است .
معنى آيه اين است كه آنان ديوانهوار از قبرها برمىخيزند همچنان كه انسان مجنون از زمين برمىخيزد .
ب . هدف آيه تبيين شخصيت اجتماعى رباخواران در دنيا است زيرا عمل آنان عمل ديوانگان است كه فاقد تفكر صحيح اجتماعى مىباشند، زيرا ربا توازن و تعادل اجتماع را به هم مىزند و نظمى را كه بر راه راست انسانى درون فطرى حكومت مىكند، از بين مىبرد . و اين همان «خبطى» است كه رباخوار بدان مبتلا مىشود، زيرا رباخوارى موجب اين مىگردد كه نظام داد و ستد و معاوضه در نظر او مختل شود و ديگر ميان خريد و فروش عادى و بين رباخوارى فرق نگذارد، و اگر او را به ترك رباخوارى دعوت كنند بگويد: بيع هم مثل ربا است و مزيتى بر آن ندارد تا دست از ربا برداريم و به بيع بپردازيم . همين كلام در آيه شريفه دليل خبط رباخوار قرار داده شده مىفرمايد: «ذلك بانهم قالوا انما البيع مثل الربا» (8) .
پاسخ به يك پرسش
رباخواران در تصحيح عمل خود مىگفتند: فرقى ميان بيع و ربا نيست، و ربا نيز مانند بيع است و همينطورى كه بيع حلال است، ربا نيز حلال است اين منطق رباخواران بود .
ولى قرآن در مقام بيان منطق آنان مىفرمايد: آنها مىگويند «انما البيع مثل الربا» بيع مثل ربا است، در حالى كه منطق آنان بر عكس اين تعبير بود .
پاسخ اين سؤال روشن است و آن اين كه آنان براى مبالغه در تحليل ربا از واقعيت گفتار خود پا فراتر نهاده بيع را به ربا تشبيه كردند تا از اين طريق در تحليل ربا مبالغه بيشترى كنند .
در حقيقت اين نوع كلام متضمن قلب است كه در برخى از موارد بكار مىرود .