مثل‏هاى زيباى قرآن (14)

جعفر سبحانى

مثل هشتم؛ عمل رياكاران بى‏ايمان

همچون بذرهاى روى سنگ، بى ريشه و بى دوام است .

«يا ايها الذين آمنوا لا تبطلوا صدقاتكم بالمن و الاذى كالذى ينفق ماله رئاء الناس و لا يؤمن بالله واليوم الآخر فمثله كمثل صفوان عليه تراب فاصابه وابل فتركه صلدا لا يقدرون على شى‏ء مما كسبوا والله لا يهدى القوم الكافرين‏» (1) .

«اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد بخششهاى خود را با منت و آزار باطل نسازيد همانند كسى كه مال خود را براى نشان دادن به مردم انفاق مى‏كند و به خدا و روز رستاخيز ايمان نمى‏آورد، كار او همچون قطعه سنگى است كه بر آن قشر نازكى از خاك باشد [و بذرهايى در آن افشانده شود] و رگبار باران به آن برسد، و آن را صاف و خالى از خاك و بذر رها كند آنها از كارى كه انجام داده‏اند، چيزى به دست نمى‏آورند، و خداوند جمعيت كافران را هدايت نمى‏كند» .

تفسير واژه‏ها

1 . «صفوان‏» جمع «صفوانه‏»: سنگ صاف .

2 . «صلد» سنگ براق .

3 . «وابل‏» باران درشت .

دو ديدگاه متفاوت در عمل نيك

در ارزيابى عمل نيك دو ديدگاه متفاوت وجود دارد: يكى مربوط به مكاتب مادى، يعنى افرادى كه به مسايل اجتماعى از ديدگاه «منهاى مذهب‏» مى‏نگرند، ديگرى از آن انسانهايى كه رضاى خدا را محور فعاليتهاى اجتماعى مى‏دانند، اينك تشريح هر دو نظريه:

1 . نظريه نخست

واقعيت عمل نيك، يك چيز بيش نيست و آن كارى است كه گره از جامعه بگشايد، خواه انگيزه آن خدمت‏به خلق باشد يا خودنمايى و ظاهرسازى، و كسب رضاى مردم براى نيل به مقامات و مناصب دنيوى .

در اين نظريه معيار ماهيت عمل است و از سرچشمه عمل كه نيت و انگيزه است، خبرى نيست . در اين مكتب، انگيزه هر چند هم آلوده و نفسانى باشد، ضررى به زيبايى عمل نمى‏زند ولذا هرگاه فردى دست‏به ساختن بيمارستان بزند كه در سايه آن در انتخابات كشورى و يا منطقه‏اى حائز اكثريت آراء باشد، عمل او مورد ستايش است و در گشايش آن رسانه‏هاى گروهى به ستايش سازنده آن مى‏پردازند .

2 . نظريه دوم

در اين معيار عمل نيك دو چيز است:

1 . خود عمل زيبا باشد و گرهى از جامعه بگشايد .

2 . انگيزه از عمل كاملا الهى باشد و يا لااقل انسانى باشد، با اجتماع اين دو شرط، مى‏توان عمل را نيك و فرد را نيكو كار دانست و از ديگران جدا ساخت .

در اين نقطه برترى مكتب تربيتى قرآن بر ديگر مكاتب روشن مى‏گردد، مكاتب «منهاى مذهب‏» ظاهر بين و زودگذرند، با رويه عمل سر و كار دارند نه با ريشه آن، در حالى كه در اسلام، هم رويه عمل و هم ريشه آن مطرح است .

تعجب نخواهيد كرد كه اسلام حق هر نوع مسجد سازى را از مشركان سلب مى‏كند و آن را از آن افراد با ايمان مى‏داند . در حالى كه از نظر گروه نخست كار زيبايى صورت مى‏دهند ولى چون نيت آنان آلوده است، خدا پذيراى عمل آنان نمى‏باشد، زيرا هدف از مسجدسازى پرستش خداست درحالى كه مشركان به جاى خدا بت‏ها را مى‏پرستند، لذا مى‏فرمايد:

«ما كان للمشركين ان يعمروا مساجد الله شاهدين على انفسهم بالكفر اولئك حبطت اعمالهم و فى النار هم خالدون)» (2) .

«مشركان حق ندارند مسجدهاى خدا را تعمير و آباد كنند در حالى كه بر كفر خويش گواهى مى‏دهند و بر بت پرستى به جاى خداپرستى تظاهر مى‏كنند، [اعمال آنان تباه و هميشه در آتش است]» .

قرآن در حالى كه به اعمال مشركان هرچند از نظر ظاهر زيبا است، ارزش قائل نمى‏شود; اين حق را تنها به افراد با ايمان مى‏دهد (كه به انگيزه الهى دست‏به مسجدسازى مى‏زنند) و مى‏فرمايد:

«انما يعمر مساجد الله من آمن بالله و اليوم الآخر و اقام الصلاة و آتى الزكاة و لم يخش الا الله فعسى اولئك ان يكونوا من المهتدين‏» (3) .

«مساجد خدا را تنها كسى آباد مى‏كند كه به خدا و روز قيامت ايمان آورد و نماز را برپا دارد و زكات را بپردازد و جز از خدا نترسد، اميد است چنين گروهى از هدايت‏يافتگان باشند» .

با توجه به اين اصل، به تشريح آيه مى‏پردازيم:

در تمثيل هفتم - چنانكه گذشت - ، قرآن از انفاق توام با منت و آزار، جلوگيرى نمود و در تمثيل هشتم كه هم اكنون در صدد تفسير آن هستيم، علاوه بر انتقاد از انفاق توام با منت و آزار، به نكوهش انفاق ريايى مى‏پردازد، انفاقى كه كاملا به ظاهر آراسته ولى در باطن آلوده است، عمل زيبايى كه به ظاهر فريبنده است و انسان تصور مى‏كند كه عواطف انسانى و يا جلب رضاى خدا او را بر اين كار وادار كرده است ولى در باطن انگيزه ديگر، او را به اين كار كشيده در حالى كه قلب او مانند سنگ خارا، سخت و صاف است .

عمل ريايى شاخه‏اى از نفاق است; نفاقى كه عقل و شرع در نكوهش آن همفكرند، سرايندگان شيرين زبان در ادب فارسى در نكوهش ريا تشبيه هايى دارند كه آنها را قبل از بيان تشبيه قرآن مطرح مى‏كنيم تا به هنگام مقايسه، برترى تشبيه قرآن كاملا روشن گردد .

فردوسى مى‏گويد:

زنا و ريا آشكارا شود

دل نرم چون سنگ خارا شود

ناصر خسرو مى‏گويد:

اگر احسان كنى با مستحق كن

نه از بهر ريا، از بهر حق كن

خاقانى مى‏گويد:

مى خورى، به ز ريا طاعت كنى

گفتم و، تير از كمان آمد برون

سعدى مى‏گويد:

اين درونش برهنه از تقوا

كز برون جامه ريا داريد

در اين اشعار و نظاير آن فرد رياكار و انگيزه او و قلب او به گونه‏اى تشريح شده است، اكنون ببينيم قرآن درباره عمل ريايى چه مى‏گويد و رياكار را به چه چيز تشبيه مى‏كند .

عمل ريايى; كشتزارى بر قطعه سنگ خارا

قطعه سنگ عظيمى را در نظر بگيريد كه چند هكتار زمين را با سختى تمام پوشانيده است، و نفوذ در دل زمين با وجود چنين مانع، مشكل مى‏باشد ولى قشر نازكى از خاك چهره آن را پوشانيده و انسان تصور مى‏كند كه عمق خاك به ده متر مى‏رسد، كشاورز ناآگاه از درون زمين، در آن بذر مى‏افشاند به اميد اين كه چند برابر برداشت كند، كار پايان مى‏يابد و چند روزى آفتاب مى‏تابد ولى ناگهان باران درشت دانه‏اى فرود مى‏آيد، آن قشر نازك خاك را با دانه‏هاى نهفته در آن مى‏شويد و همه را همراه آرزوى دهقان ناآگاه به رودخانه مى‏ريزد، و در چشم انداز كشاورز جز سنگ خشن و سياه، چيزى نمى‏ماند .

قلب رياكار به خاطر دورى از معنويت‏بسان سنگ خارايى است كه نفوذپذير نيست .

انفاق ظاهر پسند او، بسان بذرى است كه بر روى اين سنگ پوشيده از خاك نازك افشانده شود، همان طورى كه كشاورز از آن بذر نتيجه نمى‏گيرد چون ريشه در زمين ندارد، فرد رياكار نيز در روز رستاخيز از عمل خود بهره نمى‏گيرد چون ريشه در قلب و روح او نداشته است، و چون انگيزه او جلب رضاى مردم و سپس نيل به مناصب دنيوى است، پاداش عمل خويش را مى‏گيرد،ديگر حق ندارد در روز قيامت از خدا پاداش بطلبد .

از اين بيان روشن مى‏گردد كه گروهى مخترع و مبتكر كه با اعمال نيك خود خدمتگذار جامعه مى‏باشند به دو گروه تقسيم مى‏شود:

1 . برخى از آنها انگيزه الهى و انسانى داشته‏اند و با انگيزه پاك وارد عمل مى‏گردند، اين گروه مسلما بى پاداش نخواهند بود .

2 . گروهى ديگر كسانى هستند كه در استخدام قدرتهاى جهانى و شيطانى درآمده و با قراردادهاى سنگين مشغول تحقيق مى‏گردند، آنان پاداش خود را از كارفرمايان خود دريافت نموده و در روز رستاخيز طلبى نخواهند داشت .

پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله مى‏فرمايد:

«ان الله لا ينظر الى صوركم ولكن ينظر الى قلوبكم و اعمالكم‏» (4) .

«خدا به ظاهر شما نمى‏نگرد، بلكه به نيات و اطاعت‏شما نگاه مى‏كند» .

رياى عابدان و زاهدان

ريا دام گسترده براى آن گروه است كه نفس سركش را از گناه آشكار باز مى‏دارند، و شيطان از جذب آنان به گناهان و جرائم ظاهرى مايوس مى‏گردد .

در اين صورت، خويشتن دارى از گناه، و ترك لذايذ نفسانى از طريق قواى ظاهرى، در درون آن گروه كه روح آنان از عشق به خدا و معنويت‏خالى است، خلا عظيمى پديد مى‏آورد و نفس هوسباز، پيوسته به دنبال روزنه‏اى مى‏گردد كه از آن راه اين خلا را پر كند، از اين جهت نفس به خاطر بريدگى از ظاهر، متوجه درون و دل مى‏گردد، و آنجا را نقطه فعاليت‏خود قرار مى‏دهد . چون لذت عبوديت و پيوستگى به كمال مطلق را نچشيده، تحسين و تمجيد مردم و ستايشگرى‏هاى آنان در كام او شيرين مى‏آيد، سپس كم كم با تلويح يا تصريح، كارهاى خير و نيك گذشته را به رخ اين و آن مى‏كشد، و آن بخش از كارهاى نيك را انجام مى‏دهد كه سر و صدا آفرين بوده و اعجاب ستايشگرى مردم را برانگيزد . با اوج‏گيرى اين روح، كم كم از مرز معنويت دور شده و به حريم گناه نزديك مى‏گردد، انگيزه او در كار نيك به جاى «مرضات الله‏» و يا پاداشهاى اخروى، همان شهرت و ستايش مردم مى‏گردد، و عمل صالح در نظر او، جز پل پيروزى براى كسب جاه و مقام، و تحصيل شهرت و موقعيت، حقيقت ديگرى پيدا نمى‏كند، سپس كار به آنجا مى‏رسد كه فرايض الهى را از آن نظر انجام مى‏دهد كه مردم او را عابد و زاهد، متقى و پرهيزگار بينديشند و تقوا و پرهيزگارى و نيكوكارى او نقل محافل گردد و در اجتماع از احترام فوق‏العاده‏اى برخوردار شود .

يك چنين فرد به ظاهر خداپرست، خودپرست و خودمدار است، خداى او، نفس او است، دين او لذايذ نفسانى او است و به قول مولوى:

چون سزاى اين بت نفس، او نداد

از بت نفس، بتى ديگر بزاد

مادر بت‏ها، بت نفس شما است

زانكه آن بت، مار; و اين بت اژدهاست

برخى تا پايان عمر در اين حد باقى مى‏مانند و به تظاهر و ريا عمر خود را به سر مى‏برند و دست از فرايض و واجبات و اعمال صالح به صورت رياكارانه برنمى‏دارند، و برخى ديگر پس از گذشت زمان نقاب نفاق از چهره برمى‏كشند، از ريا و تزوير، براى كسب مقامات دولتى و مناصب اجتماعى بهره مى‏گيرند و با آن زهد و عبادت دروغين نيز وداع مى‏نمايند، و پس از ارتقاء به پاره‏اى مقامات، از تظاهر به زشت كارى و الحاد نيز اباء نمى‏كنند .

صورت ملموسى از تمثيل قرآن

در رژيم گذشته، در يكى از شهرهاى جنوب، شهردار رياكارى بود كه در محل چمن‏هاى فلكه بزرگ شهر، گل كارى نكرده بود، اتفاقا گزارش رسيد كه طاغوت وقت عازم جنوب است و از آن نقطه عبور خواهد كرد، شهردار رياكار يك روز پيش از ورود طاغوت، گل‏هايى را از گل فروشى‏ها خريد و بر زمين چمن نشاند تا لحظه‏اى توجه ارباب خود را جلب كند، آنگاه پس از دو روز گلها افسره شد و چمن، آرايش دروغين خود را از دست داد . من پس از شنيدن اين جريان به ياد آيه‏اى افتادم كه عمل رياكار را به شكل عمل آن شهردار رياكار توصيف مى‏كند و روشن مى‏سازد كه عمل رياكاران كاملا بى عمق و بى ريشه است، در حالى كه كارهاى الهى كاملا عميق و ريشه دار مى‏باشند .

پى‏نوشت:
1) بقره، 264 .
2) توبه 17 .
3) توبه: 18 .
4) المحجة البيضاء: 6/108 .
منبع :مکتب اسلام،شماره 10 (سال 80)