جعفر سبحانى
صبر و استقامت، و به دنبال آن يارى خدا عامل پيروزى است
همچنانکه امتهاى گذشته در پرتو صبر و استقامت مشمول امداد غيبى خدا شده پيروز گشتند؛ مسلمانان نيز اگر از آنان پيروى کنند به پيروزى ميرسند.
«أمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلو الجَنَّةَ وَ لَمّا يَأتِکُمْ مَثَلُ الَّذينَ خَلَوْ مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ البَأساءُ وَ الضَّرّاءُ وَ زُلْزِلوُا حَتّى يَقوُلَ الرَّسوُلُ و الّذينَ آمَنوُا مَعَهُ مَتى نَصْرُ اللّهِ ألا اِنَّ نَصْرَ اللّهِ قَرِيبٌ»(1).
«آيا گمان کرديد داخل بهشت ميشويد، بى آن که حوادثى همچون حوادث گذشتگان به شما برسد، همانان که گرفتاريها و ناراحتيها به آنها رسيد، و آنچنان ناراحت شدند که پيامبر و افرادى که به او ايمان آورده بودند گفتند: «پس يارى خدا کى خواهد رسيد»، در اين هنگام، تقاضاى يارى از او کردند و به آنها گفته شد آگاه باشيد يارى خدا نزديک است».
تفسير لغات آيه
در آيه ياد شده مفرداتى نياز به تبيين دارند و آنها عبارتند از:
1. البأساء.
2. الضرّاء.
3. زلزلوا.
دو واژه نخست در مورد فشار؛ به کار ميروند، فشارى که انسان را از خارج و داخل تهديد کند. چيزى که هست هرگاه عامل خارجى، مايه فشار باشد در آنجا «بأسا» به کار ميبرند مثل اين که فردى ثروت خود را از دست بدهد، موقعيت اجتماعى او پايين آيد، يا با مرگ فرزندان روبهرو شود و غيره.
در حالى که «ضرّاء» در موردى به کار ميرود که عامل درونى وجود انسان را نشانه بگيرد مانند بيمارى، مجروح شدن و غيره.
گاهى ميگويند:
فرق اين دو واژه به صورت ديگر است به اين معنى که «بأسا» فقدان نعمت در مقابل «نعما» است.
«ضرّاء» غمگينى در مقابل «سرّاء» به معنى شادابى است.
در هر حال هر دو لفظ حاکى از مصيبتهاى سنگين بارى است که متوجه انسان ميشود.
ناصر خسرو ميگويد:
اگر «سرّاء»، به «ضرّاء» درنديد نسى، نکو بنگر ستاره زير ابر اندر، چو سرّاء زير ضرّائي
سعدى ميگويد:
گه اندر نعمتى مغرور و غافل گه اندر تنگدستى خسته و ريش
چو در سراء و ضرّاء کارت اين است ندانم کى به حق پردازى و خويش
و امّا «زلزلة» که جمع آن «زلزال» است به معنى تکان و حرکت ميباشد و مقصود از آن در اينجا تکان روحى است که به انسان در مواردى دست ميدهد و کنترل خود را از دست ميدهد.
تا اينجا با تفسير سه واژه آشنا شديم. اکنون بايد ببينيم مقصود از تمثيل در اينجا چيست؟
همان طور که در گذشته يادآور شديم، مَثَلهاى قرآن به معنى تمثيل و تشبيه است يعنى وضع مسلمانان صدر اسلام در پيکارهاى خود با مشرکان و کافران، به وضع افراد با ايمان در امتهاى پيشين، تشبيه شده است بنابراين بايد دو گروه که به عنوان مشبّهبه و مشبّه مطرح ميشوند، به دست آوريم. اينک بيان هر دو :
1. مشبّه به
آيات قرآن حاکى است که امتهاى پيشين به رهبرى پيامبران خود گاهى در پيکار با مشرکان دچار فشارهايى از داخل و خارج ميشدند. و يا با فقدان نعمت و حکومت، با پريشانى روبهرو ميگشتند و در برابر اين مشکلات مقاومت و پايمردى نشان ميدادند. اصولاً قرآن مجيد صابران را در سختيها و پريشانيها چنين ستايش ميکند:
«...و الصّابرينَ فِى البَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ و حِينَ البَأسِ أوُلئکَ الّذينَ صَدَقوُا وَ أوُلئَکَ هُمُ المُتَّقوُن»(2).
«آنان که در برابر محروميتها و بيماريها و در ميدان جنگ استقامت به خرج ميدهند آنها کسانى هستند که راست ميگويند، و آنها هستند پرهيزگاران».
اين آيه هرچند در شأن مؤمنان صدر رسالت و پس از آن نازل گرديده ولى مضمون آن جنبه همگانى دارد، حتى مؤمنان پيش از عهد رسالت را نيز که در سختيها استقامت از خود نشان دادهاند، در بر ميگيرد.
در هر حال آيه حاکى از اين است که در امتهاى پيشين، مردان با ايمانى با پايمردى هرچه تمامتر در ميدان نبرد استقامت به خرج ميدادند و گاهى فشار به حدّى ميرسيد که نفسها به تنگى ميافتاد تا آنجا که پيامبر و افراد با ايمان به عنوان دعا و درخواست کمک غيبى ميگفتند: «مَتى نصر اللّه»: «يارى خدا کى به ما ميرسد».
البته اين جمله همانطور که گفتيم جنبه دعايى و درخواستى دارد، و در حقيقت درخواست کمک است و هرگز به اين معنى نيست که از نظر آنان در رسيدن کمکهاى غيبى تأخير رخ داده بود؛ زيرا چنين سخنى نه در شأن افراد با ايمان است و نه در شأن پيامبران بزرگ.
تا اينجا با مشبّهبه آشنا شديم.
2. مشبّه
مشبّه در اين آيه گروه با ايمان است که در نبرد خندق از هر طرف محاصره شدند و رسول خدا آنان را به صبر و بردبارى و اميد به رسيدن امدادهاى غيبى سفارش ميکرد، ولى در عين حال رئيس ستون پنجم «عبداللّه بن اُبيّ» به اطرافيان خود ميگفت: چرا خود را به کشتن ميدهيد؟ اگر محمّد صلياللهعليهوآله پيامبر بود، ياران او اسير و کشته نميشدند.
قرآن براى ايجاد روح استقامت و بردبارى در ميدان مبارزه يادآور ميشود که مسلمانان بايد از گروه با ايمان در امتهاى گذشته درس بگيرند آنها هم گاهى مثل شما تحت فشار قرار ميگرفتند و جانها به لب ميآمد و فرياد «متى نصر الله» بلند ميشد، و چيزى نميگذشت که يارى خدا ميرسيد، شما مسلمانان نيز از آنان پيروى کنيد.
مسلما پيروزى در گرو صبر و شکيبايى است، ميوه پيروزى را کسانى ميچينند که در طريق هدف، صابر و بردبار باشند و به گفته شاعر سخنساز ايراني:
صبر و ظفر هر دو دوستان قديمند که از اثر صبر نوبت ظفر آيد
امروز مسلمانان براى شکستن حلقه محاصره غرب، و بر انداختن حکومت بيگانه بايد از نيروى صبر و بردبارى کمک گيرند. و در حد گفتار اين شاعر:
بِقَدْرِ الکَدِّ تُکْتَسَبُ المَعالِي فَمَنْ طَلِبَ العُلى سَهِرَ اللَّيالِى
به اندازه کوشش، مقامات بالا، به دست ميآيد، آن کس که در انديشه تسخير بلنداى دانش است، بايد شبها با مطالعه به سر ببرد.
هدف از مصائب و گرفتاريها چيست؟
شکى نيست که خدا ميتواند مؤمنان را بدون اين که دچار فشارهاى داخلى و خارجى شوند، بر دشمن پيروز گرداند، اکنون سؤال ميشود که چرا آنها را در گردونه فشار قرار داده تا از اين رهگذر به آرمان خود يعنى پيروزى اسلام برسند؟.
اگر گفته شود که اين نوع فشارها، نوعى امتحان است بايد توجه نمود امتحان از آن کسى است که از وضع طرف آگاه نباشد در حالى که خدا که از برون و درون افراد آگاه است پس چه نيازى دارد که افراد را در بوته سختيها و مصائب قرار دهد و از اين طريق آنها را امتحان نمايد؟.
پاسخ اين سؤال در گرو بيان انگيزههاى امتحان است، به طور کلى، هر امتحانى به ظاهر ميتواند براى تحصيل يکى از امور ياد شده در زير صورت پذيرد:
الف: شناسايى طرف و پايه اعتقاد و تسليم او.
ب: به فعليت رساندن کمالات بالقوّه.
ج: شناختهشدن افراد صالح از ناصالح.
د: اتمام حجّت بر عاصيان و کافران.
1. هدف نخست از آن امتحانکنندگان ناآگاه است که طرف را نميشناسند و ميخواهند او را از طريق امتحان بشناسند. در امتحانهاى الهى نميتوان چنين انگيزهاى تصور کرد، طبعا سبب امتحان، انگيزه ديگر بايد باشد.
2. هدف از امتحان الهى اين است که کمالات بالقوّه افراد، به مرحله فعليت برسد و اگر در بوته امتحان قرار نگيرند اين کمالات به صورت دستنخورده به حالت يک توان در زواياى روح و روان طرف پنهان ميماند، مثلاً ابراهيم خليل از نظر تفانى و فداکارى در راه خدا در حدّ بالايى بود و اين کمال را به صورت بالقوه حائز بود ولى آنگاه که مأمور شد فرزند خود را به امر الهى ذبح کند بالقوه به فعليت کامل رسيد.
3. گاهى هدف از امتحان شناساندن افراد است، در اين موارد امتحانکننده هر چند آنها را به خوبى ميشناسد، ولى هدف، شناساندن آنها به جامعه است و اين نوع امتحان مربوط به امتحان دستهجمعى است تا افراد صالح و فاسد، مؤمن و منافق و خوب و بد باز شناخته شوند، قرآن مجيد به اين نکته به لفظ «تمحيص» اشاره ميکند و ميفرمايد:
«وَ لِيُمَحِّصَ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ يَمْحَقَ الکافِرِينَ»(3).
«تا خداوند، افراد با ايمان را خالص گرداند و کافران را به تدريج نابود سازد».
4. گاهى هدف از امتحان الهى، اتمام حجّت براى آن عده از مدعيان دروغگو است که در مواقع عادى هزارگونه ادعا دارند و در مقام عمل هيچ، يعنى مرد سخن هستند نه مرد عمل، با امتحان و آزمايش وضع آنها روشن ميگردد.
اگر اينگونه افراد در بوته امتحان قرار نگيرند و درون تهى خود را که بر خلاف ظاهر آراسته آنها است، آشکار نکنند، ممکن است هم خودشان در اشتباه بمانند و هم ديگران، و کيفرهاى خدا، يا عدم الطاف الهى را ظالمانه فرض کنند، امّا امتحان پرده از روى کار آنها بر ميدارد.
آنها که فلز وجودشان بيارزش است امّا پوششى از آبطلا به رويش کشيدهاند به مصداق شعر معروف:
سياه سيم زر اندود به کوره برند خلاف آن به در آيد که خلق پندارند
پوشش ظاهرى کنار ميرود و حقيقت وجودشان به خودشان و ديگران آشکار ميگردد، اين است فلسفه برخى از آزمايشهاى الهي.
سخنى از امام على عليهالسلام درباره امتحان
اميرمؤمنان عليهالسلام در تفسير اين آيه که ميفرمايد: «وَ اعلموُا انّما أَموالُکُم وَ أَولادُکُمْ فِتْنَةٌ»: «بدانيد که اموال و ثروت و فرزندان شما مايه امتحان است». چنين ميفرمايد:
هيچکس از شما نگويد خداوندا من به تو پناه ميبرم از امتحان شدن زيرا هيچکس نيست مگر اين که در بوته امتحان قرار ميگيرد، کسى که ميخواهد به خدا پناه ببرد از امتحانات گمراه کننده به خدا پناه ببرد، خدا ميفرمايد: «وَ اعلموُا انّما أَموالکُمْ وَ أَولادکُمْ فتنة» و معنى آن اين است که خداوند مردم را با اموال و اولادشان آزمايش ميکند.
آنگاه امام به يکى از اهداف امتحان الهى اشاره ميکند که همان انگيزه دوم و سوم است. در اين مورد چنين ميفرمايد:
«ليتبيَّن السّاخطُ لرزقه و الراضى بقسمه، و إن کان سبحانه أعلم بهم من أنفسهم و لکن لتظهر الأفعال التى بها يستحقّ الثّواب و العقاب»(4).
«هدف اين است که آن صفات درونى مانند رضا و خشنودى و يا غضب و خشم از بهرههاى خداداد، آشکار گردد هر چند خدا به آنان از خود آنها آگاهتر است تا اين صفات باطنى به صورت فعل وعمل خارجى تجلى کند و آنگاه استحقاق ثواب و عقاب و کيفر و پاداش صورت گيرد.